تشکیلات حزب توده تهران



مقدمه

در مهرماه 1320 و پس از تبعید رضاخان به جزیره موریس در آفریقای جنوبی، اشغال ایران توسط 3 قدرت متجاوز، انگلیس، آمریکا، شوروی بسیاری از جریان‌ها و احزاب سیاسی مجدداً پس از سال‌ها امکان فعالیت مجدد پیدا کردند. در راستای فضای باز سیاسی که در اوایل دهه 20 به وجود آمده بود، حزب توده ایران که متشکل از اعضای کمونیست‌های قدیمی (حزب کمونیست و گروه 53 نفر) بود در تهران تأسیس گردید. این افراد که پیش‌تر در «حزب کمونیست ایران» گرد آمده بودند، رهبر اولیه حزب سلیمان میرزا اسکندری از کمونیست‌های قدیمی حزب توده ایران را با حضور حیدر علی اف تشکیل دادند.

براساس نخستین اساس‌نامه‌ی این حزب، حزب توده شامل چند سازمان بود که سازمان ایالتی تهران یکی از آن سازمان‌ها به شمار می‌رفت. چون تهران مرکز سیاسی و اقتصادی کشور به شمار می‌آمد، لاجرم فعالیت سازمان‌های سیاسی نیز در این نقطه آ‌غاز و متمرکز گردید. سازمان ایالتی تهران قدرتمندترین سازمان حزب بوده است، به‌طوری که پس از برگزاری نخستین کنفرانس سازمان ایالتی تهران در مهرماه 1321، اعضای کمیته‌ی ایالتی تهران تا تشکیل کنگره‌ی اول حزب در 1323 نقش کمیته‌ی مرکزی حزب را ایفا می‌کردند. سازمان ایالتی تهران به 6 سازمان محلی تقسیم می‌شد که در رأس هر سازمان محلی یک کمیته‌ی حزبی قرار داشت.[1]

هیأت دبیران جدید کمیته‌ی ایالتی تهران مرکب بود از امان‌الله قریشی، علی متقی، احمد وکیلی، فرج‌اله میزانی، منوچهر بهزادی و باقر مؤمنی. مدت‌ها پیش از کودتای آمریکایی انگلیسی 28 مرداد 1332، نورالدین کیانوری در رأس سازمان ایالتی تهران قرار داشت،[2] امّا به علت عمیق شدن اختلافات داخلی حزب در اسفند سال 1331 برکنار گردید. وی می‌نویسد:

«در نتیجه این کینه،‌ آن‌ها در اسفند 1331 مرا از مسئولیت سازمان ایالتی تهران برکنار کردند و دکتر حسین جودت را،‌ که اصلاً‌ سابقه کار تشکیلاتی نداشت و واقعاً فردی بی‌لیاقت و بی‌عرضه بود. به این مسئولیت گماردند.» [3]

پس از کودتای 28 مرداد 1332 حزب زیر ضربه قرار گرفت. در آغاز، سازمان نظامی حزب کشف و متلاشی شد. در 21 مرداد 1333 سروان ابوالحسن عباسی از اعضای سازمان افسری و نزدیک‌ترین دوست خسرو روزبه هنگام انجام یک مأموریت سازمانی و حسب یک اتفاق دستگیر و متعاقباً دیگر اعضای سازمان افسری نیز دستگیر شدند.

«در جریان کشف خانه‌های سازمان افسری یکی از پیک‌های حزب، که مسئول رسانیدن روزنامه به کمیته‌های تهران بود، دستگیر شد.»[4]

فرد دستگیر شده محل چاپ‌خانه حزب را لو داد و بدین‌ترتیب در سوم مهرماه 1333 چاپ‌خانه اصلی حزب کشف و در جریان این ضربات، فردی به نام صمد دستگیر گردید:

«رزندی شب‌ها در جیپ فرمانداری نظامی می‌نشست و افراد و قرارها را نشان می‌داد. مدتی ـ حدود یک ماه الی یک ماه و نیم ـ به طرز وحشتناکی عده بسیاری از کادرهای درجه اول حزب، از جمله مسئولین و اعضای کمیته ایالتی، پشت سرهم در خیابان‌ها دستگیر می‌شدند.»[5]

با فرار حسین جودت، مسئول سازمان ایالتی تهران و کیانوری، مسئول پیشین این سازمان در سال 1334 به خارج از کشور رفتند و مسئولیت این سازمان در اختیار متقی (تنها فرد باقیمانده از هیأت دبیران کمیته‌ی ایالتی تهران) و خسرو روزبه قرار گرفت.

در این که یک حزب رسمی دارای تشکیلات نظامی مخفی باشد جای تأمل است و دیگر این که چرا در جریان کودتای آمریکایی انگلیسی 28 مرداد سازمان افسران هیچ گونه تحرکی از خود نشان ندادند؟ آیا منتظر دستور مسکو بودند؟ آیا انگلیس در رده‌های بالای حزب نفوذ کرده بود؟ بدون تردید این سؤال پس از شصت سال هنوز بی‌جواب مانده است که: حزب نسبت به داشتن تشکیلات نظامی و نفوذ در ارتش چه هدف و مقصدی داشته است؟

چگونگی تشکیلات تهران حزب توده

 مقارن تشکیل سازمان اطلاعات و امنیت کشور ساواک، در سال 1335 متقی و روزبه دو تن از اعضای برجسته کمیته ایالتی تهران دستگیر و روزبه به اعدام محکوم شد. ساواک تصمیم گرفت از آن پس هدایت و اداره‌ی بقایای تشکیلات حزب در ایران را عهده‌دار شود. بنابراین:

«علی متقی با دادن قول همکاری از زندان آزاد شد. ولی پس از آزادی، مخفیانه نامه‌ای به مرکز حزب نوشت و این موضوع را اطلاع داد و یادآور شد که از این پس دو نوع نامه به مرکز حزب می‌نویسد: یکی با کنترل ساواک که با علامت‌ خاصی خواهد بود و دیگری که این علامت را ندارد و به وسیله دوستانش از خارج کشور پست می‌شود، واقعی و بدون کنترل ساواک خواهد بود. علی متقی به ما اطلاع داد که قرار است زیرنظر ساواک یک شبکه قلابی تشکیل دهد.»[6]

در همین سال رهبری حزب از اتحاد شوروی به آلمان شرقی و تدریجاً لایپزیک نقل مکان کرد. در این زمان مسئولیت شعبه‌ی تشکیلات ایران در خارج از کشور به عهده رضا رادمنش، دبیر اوّل حزب بود. مدت کوتاهی پس از استقرار اعضای حزب در آلمان شرقی یعنی در تیرماه سال 1337، ژنرال عبدالکریم قاسم با یک کودتا به حیات رژیم پادشاهی فیصل در عراق پایان داد. عبدالکریم قاسم به شوروی گرایش داشت، بنابراین فعالیت حزب کمونیست عراق آزاد شد. این تحولات فرصتی برای فعالیت‌های حزب توده در عراق فراهم ساخت. رادمنش برای بررسی این امکان به همراه حسن نظری، ناصر صارمی، مهندس گوهریان و رحیم نامور راهی بغداد شد و توسط پیکی از عباسعلی شهریاری که در کویت یک حوزه‌ی حزبی را اداره می‌کرد خواست که به بغداد بیاید.

رادمنش همچنین از شهریاری خواست که پیش از ورود به بغداد، راه‌های ورود و خروج به ایران از طریق بصره را بررسی کند. در دیداری که آن دو در بغداد با یکدیگر داشتند، رادمنش از شهریاری خواست برای بررسی امکان فعالیت به ایران سفر کند. شهریاری به اتفاق ناصر صارمی به ایران آمد و پس از چند ملاقات در تهران و شیراز چون اطلاع یافت در آبادان تحت تعقیب است، از مسیر بندرعباس ـ قطر به کویت بازگشت و گزارشی از اوضاع ایران و اختلاف خود با صارمی و گوهریان برای رادمنش ارسال کرد.

انتخاب شهریاری به عنوان رئیس تشکیلات تهران حزب توده

رادمنش پس از ماجرای حسین یزدی پسرعموی همسرش و اطلاعاتی که وی از گاوصندوقش به سرقت برده بود که باعث دستگیری بسیاری از اعضای حزب در ایران شده بود، درنظر داشت برای حفظ موقعیت خود به وسیله‌ی حکمت‌جو و شهریاری، حزب را در داخل کشور احیا کند، بنابراین آن دو را به لایپزیک فراخواند. در آن زمان پرویز حکمت‌جو در بغداد و شهریاری در کویت بودند. رادمنش می‌دانست که فقط درصورت موفقیت در داخل کشور است که خواهد توانست اعتماد شوروی‌ها را به خود جلب کرده و جناح‌های مزاحم در درون حزب را که آماده بودند، وی را لگدمال کنند به تمکین وادارد. رادمنش که به توفیق خود بسیار امید بسته بود، امور ایران را به تنهایی پیش می‌برد تا کسی را در این توفیق شریک نسازد و فقط گه‌گاه با دو عضو دیگر هیئت دبیران مشورت می‌کرد تا درصورت شکست دیگر «چنین نشان دهد که هرچه کرده همه با تصویب هیئت دبیران یعنی کام‌بخش و اسکندری انجام شده است.» [7]

به هر تقدیر، شهریاری پس از ملاقات در لایپزیک و ارائه گزارش فعالیت‌های خود به رادمنش، اسکندری، جودت و کیانوری به بغداد بازگشت و مدت کوتاهی بعد به بصره رفت. وی اواخر آبان سال 1341 به بغداد فراخوانده شد و در آنجا در منزل یکی از اعضای کمیته‌ی مرکزی حزب کمونیست عراق با هیأت دبیران حزب و پرویز حکمت‌جو ملاقات کرد. از سوی رادمنش به شهریاری و حکمت‌جو مأموریت داده شد که وضع هواداران در تهران را سروسامان دهند؛ حکمت‌جو مسئول کارهای تشکیلاتی شد و شهریاری مسئول امور فنی.

با این رهنمود، حکمت‌جو و شهریاری به تهران آمدند و پس از ملاقات و ارزیابی افرادی که برای همکاری معرفی شده بودند، شهریاری عازم خرمشهر شد و مدتی در آن شهر ماند. در یکی از شب‌ها شهریاری برای جلب موافقت یکی از دوستانش برای همکاری به منزل او می‌رود.

«در تاریخ 31 / 6 / 42 رئیس ساواک خوزستان به اداره کل سوم گزارش می‌دهد: آقای عبدالرسول سحرخیز یکی از کارمندان شرکت نفت در آبادان که سابقاً عضو حزب منحله توده بوده و به نفع این حزب فعالیت می‌نمود. اخیراً به منظور اخذ تعرفه گذرنامه به این ساواک مراجعه نموده اطلاعات زیر را در اختیار گذارده است. نام‌برده اظهار نموده که پس از روی‌کار آمدن عارف در عراق (در حدود اسفند سال 1341) یک شب که دیر وقت به منزل رفته بوده عباسعلی شهریاری را در منزل می‌بیند و خواهر سحرخیز که در سابق فعالیت چپی داشتند در منزل حضور داشته است.

عباسعلی شهریاری به سحرخیز اظهار می‌دارد که از افراد سابق چه اطلاعی دارد و سپس اظهار می‌دارد که از عراق به ایران آمده و در نظر دارد هسته‌ای جهت فعالیت‌های سابق ایجاد کند و چون احتیاج به کمک دوستان و شناسایی رفقای سابق داشته لذا به سراغ وی آمده است. چون سحرخیز روی خوش به نام‌برده نشان نمی‌دهد لذا شهریاری زیاد اصرار نمی‌کند و فردای آن روز صبح زود از منزل سحرخیز خارج و دیگر مراجعت نمی‌کند و تا به‌حال نیز مشارالیه را مشاهده نکرده است.» [8]

عباسعلی شهریاری متولد سال 1307 در دوان از توابع کازرون بود. او در سال 1322 به آبادان رفت و به عنوان کارگر به استخدام شرکت نفت درآمد. او از اواسط سال 1324 با عضویت در شورای متحده کارگران متعلق به رضا روستا فعالیت سیاسی خود را آغاز کرد و از این طریق به عضویت حزب توده درآمد. شهریاری یکی از عناصر اصلی اعتصاب کارگران شرکت نفت در سال 1325 بود. در اعتصاب دیگری که در سال 1330 در پالایشگاه آبادان رخ داد، شهریاری به اتفاق 69 نفر دیگر از کار اخراج شد.

او پس از کودتای آمریکایی انگلیسی 28 مرداد سال 1332 مدت کوتاهی در زندان بود و پس از آزادی به کارخانه قند فسا رفت و در نتیجه‌ی فعالیت‌های مجددش به 6 ماه حبس محکوم شد. شهریاری در سال 1334 از زندان آزاد شد و برای مدت کوتاهی در شیراز به کار پرداخت و پس از آن راهی کویت شد و شبکه‌ی حزبی را در میان کارگران مهاجر ایرانی به‌وجود آورد.

ارتباطات و فعالیت‌های شهریاری در این دوران از نظر مقامات امنیتی دور نبود. در تاریخ 28 / 12 / 1337 سفارت ایران در بغداد گزارش می‌دهد:

« به قرار اطلاعی که به دست آمده عباسعلی شهریاری از کمونیست‌های ایرانی مقیم کویت است که با کمونیست‌های عراقی و توده‌ای‌های مقیم عراق و منتسبین به حزب منحله توده در ایران ارتباط دارد.»[9]

به مناسبت فرارسیدن سالگرد سی‌ام تیرماه سال 1331، اولین اعلامیه‌ی گروه با امضای «تشکیلات تهران» در سال 1342 انتشار یافت و دومین اعلامیه نیز به مناسبت سالگرد کودتای بیست و هشتم مرداد در همان سال منتشر شد. با قرائت این بیانیه‌ها از رادیو پیک ایران، تشکیلات تهران از سوی حزب عملاً رسمیت یافت، بنابراین افراد و گروه‌های هوادار حزب درصدد ارتباط‌گیری با تشکیلات تهران برآمدند.

تشکیلات تهران شماره‌ی اول روزنامه‌ی ضمیمه‌ی مردم را در 14 شهریور و شماره‌ی دوم را در 12 مهر سال 1342 انتشار داد و مصوب شد ضمیمه‌ی مردم به صورت ماهانه انتشار یابد.

انتشار سومین شماره‌ی «ضمیمه مردم» با تأخیر صورت گرفت، زیرا عباسعلی شهریاری در بیست و سوم مهرماه سال 1342 دستگیر شد. وی در جلسات اوّل بازجویی خود را محمد دانایی معرفی کرد، ولی بالاخره نه تنها لب به سخن گشود، بلکه حاضر شد به عنوان عامل ساواک، تشکیلات تهران را همچنان اداره کند.

علی‌القاعده پذیرش همکاری ساواک از سوی شهریاری باید به سرعت صورت گرفته باشد، به‌طوری که دوران بازداشت او آنقدر طولانی نشد که رفقای حزبی‌اش متوجه غیبت او شده باشند. براساس اسناد موجود، عباس شهریاری از تاریخ 1 / 10 / 42 با شماره رمز 646 منبع ساواک شد و از آن پس گردانندگی اصلی تشکیلات تهران حزب توده را برعهده گرفت.[10]

در اوایل سال 1343 رادمنش از حکمت‌جو می‌خواهد که به ایران بازگشته و تشکیلات تهران را از شهریاری تحویل بگیرد. در سندی از ساواک راجع به تصمیمات کمیته مرکزی در این باره آمده است:

«اطلاعات رسیده از خارج کشور حاکی است که اعضاء کمیته مرکزی حزب منحله توده مقیم آلمان شرقی اخیراً تصمیماتی به شرح زیر درباره نحوه مبارزات حزبی در ایران گرفته‌اند و قریباً تصمیمات مزبور را به موقع اجراء خواهند گذارد

1- ایجاد یک سازمان متشکل حزبی در تهران از افراد ورزیده و مورد اطمینان که اکثراً از طبقه کارگر باشد و رسوخ در سندیکاهای کارگری

2- تشکیل سازمان دهقانان

3- تشکیل سازمان زنان (چون تشکیلات زنان تاکنون ضربه ندیده)

4- تشکیل هسته‌های حزبی در شهرستانها و رهبری مستقیم آن با کمیته مرکزی (بدین ترتیب که در هر استان کمیته‌های حزبی تشکیل شود و دستور از اعضاء کمیته مرکزی مقیم خارج کشور دریافت نماید. با راه مکاتباتی تا اگر لطمه‌ای به تشکیلات حزب در تهران وارد گردید کمیته‌های شهرستان‌ها از ضربه مصون بمانند و تشکیلات شهرستان‌ها اطلاعی از تهران و بالعکس نداشته باشد.»[11]

پس از بازگشت حکمت‌جو به ایران، شهریاری در آغاز از تحویل تشکیلات تهران طفره می‌رود و در این‌باره با رادمنش مکاتبه می‌کند. پس از تأیید خبر در رادیو پیک ایران تشکیلات تهران به حکمت‌جو تحویل شود. در این زمان علی‌خاوری با نام مستعار غفار توکل به اتفاق فردی با نام مستعار شریفی (احتمالاً معصوم‌زاده) برای تقویت تشکیلات تهران از سوی رادمنش به ایران اعزام می‌شوند. در جلساتی که حکمت‌جو، خاوری، شریفی و فرد دیگری با نام مستعار جعفری (حسن رزمی) حضور داشتند، مصوب می‌شود که برای تشکیل ارگان حزب در ایران و گسترش فعالیت‌ها از رادمنش بخواهند تا افراد بیشتری از کمیته مرکزی به ایران اعزام دارد، بدین منظور مقرر می‌شود که علی خاوری از طریق غیرمجاز از مرز آستارا خارج شده و به شوروی و سپس به آلمان شرقی برود و گزارش‌ها و درخواست تشکیلات تهران را حضوراً به رادمنش تسلیم کند، امّا در سفری که آنها در روز 13 / 6 / 1343 به مرز آستارا داشتند، دستگیر می‌شوند. در سندی از ساواک آمده است:

«تشکیلات حزب توده تهران بعلت دستگیری 2 نفر از کادرهای درجه 1 تشکیلات مزبور (ستوان 2 هوائی فراری پرویز حکمت‌جو و حسن[علی] خاوری) تصمیم گرفته که تشکیلات از تاریخ 10 / 8 / 43 الی مدت دو ماه هیچگونه فعالیتی ننماید. دستور داده فقط افراد خود را حفظ نمایند تا ببینیم افراد دستگیر شده چه ضعفی نشان داده‌اند و در ظرف مدت دو ماه از انتشار هر گونه نشریه یا اعلامیه به نام تشکیلات حزب توده تهران خودداری شود. ضمناً تشکیلات به مسئولین بالا دستور داده برای جلوگیری ازوحشت افراد مانع انتشار خبر دستگیری دو نفر مزبور گردند و افراد پایین را از جریان دستگیری 2 نفر نام‌برده بدون اطلاع گذارند.»

2-تشکیلات حزب توده تهران به مسئولینی که با افسر فراری ارتباط داشته‌اند دستور داده برای 2 الی 3 ماه محل کار و منازل خود را تغییر دهند و آن‌هایی که امکان تغییر دادن محل کار و منزل برایشان میسر نمی‌باشد برای مدت دو ماه از تهران خارج شوند. برای اجرای دستور بالا دو نفر از مسئولین درجه دو یکی به نام کریم کفاش و یک نفر دیگر برای مدت دو ماه طبق دستور تشکیلات مخفی شده‌اند.» [12]

نحوه و چگونگی دستگیری آنها معلوم نیست، به احتمال بسیار قوی شهریاری باید آنان را لو داده باشد. حکمت‌جو و خاوری دستگیر می‌شوند، امّا از سرنوشت حسن رزمی و شریفی اطلاعی به دست نمی‌آید. کیانوری می‌نویسد:‌

« مسلّم است که آن‌ها یا توسط ساواک دستگیر و زیر شکنجه کشته شده‌اند و یا توسط شهریاری به قتل رسیده‌اند.»[13]

آنچه مسلّم است، عدم دستگیری رزمی و شریفی توسط ساواک است، ولی آیا شهریاری می‌توانسته خود راساً رزمی و شریفی را به قتل برساند و اجسادشان را سربه نیست کند؟ اداره کل سوم ساواک طی نامه‌ای در تاریخ 12 / 12 / 47 و به شماره 117179 / 311 به ریاست ساواک استان‌ها اعلام می‌کند:

« حسن رزمی یکی از اعضای سازمان نظامی حزب منحله توده بوده که پس از کشف سازمان مزبور متواری و به چکسلواکی می‌رود و در نتیجه غیاباً به اتهام اقدام بر ضد امنیت کشور و خیانت و جاسوسی تحت تعقیب واقع و سرانجام برابر رأی دادگاه نظامی به 10 سال زندان مجرد محکوم می‌گردد.

یاد شده اخیراً در نیمه دوم سال 41 بنا به دستور رهبران حزب منحله توده به اتفاق پرویز حکمت‌جو مأمور می‌شوند جهت بوجود آوردن هسته‌هایی برای فعالیت‌های حزبی به ایران بیایند. در اجرای این مقصود از طرف حزب شناسنامه جعلی به نام احمد جعفری در اختیار وی قرار داده می‌شود و مشارالیه نیز با اخذ کمک مالی به اتفاق حکمت‌جو به طریق غیرمجاز به کشور وارد می‌گردد. پس از دستگیری پرویز حکمت‌جو و علی خاوری در تیرماه سال 43 نام‌برده به اتفاق شخصی به نام مستعار محمود شریفی فرزند نقی (که وی نیز به اتفاق علی خاوری از طرف حزب منحله توده جهت سروسامان دادن به هسته‌های موجود و کمک به پرویز حکمت‌جو و خودش به ایران عازم شده بود) با برداشتن مبلغی در حدود چهار صد هزار ریال متواری می‌شوند. علیهذا نظر به اینکه کمیته مرکزی حزب منحله توده و سایر افراد درحال فعالیت حزبی شناخته شده از محل و موقعیت فعلی یادشدگان هیچگونه اطلاعی ندارند و احتمال دارد دو نفر مزبور در یکی از نقاط کشور همچنان مشغول فعالیت مضره باشند و اطلاعیه سفارت شاهنشاهی ایران در وین مبنی بر وجود حسن رزمی در ایران این احتمال را قوی‌تر ساخته. خواهشمند است دستور فرمائید با استفاده از وجود منابع، همکاران افتخاری و کلیه عوامل و امکانات موجود چنانچه صاحبان عکس پیوست را با مشخصات فوق یا هرگونه مشخصات دیگری مشاهده نمودند بلافاصله دستگیر و مراتب را به این اداره کل اعلام دارند ضمناً چون مراتب به ژاندارمری و شهربانی کل کشور اعلام گردیده از اعلام مجدد به دو سازمان مزبور خودداری نمایند.

از طرف مدیر کل اداره سوم . مقدم امضاء»[14]

هنگامی که در آبان سال 1341 شهریاری و حکمت‌جو در بغداد و از سوی هیأت دبیران حزب مأموریت یافتند که برای فعالیت حزبی به ایران مراجعت کنند، اسامی افرادی به آنها داده شد تا نسبت به جلب آنان برای همکاری اقداماتی صورت گیرد. پرویز حکمت‌جو به سراغ علینقی منزوی رفت. حکمت‌جو با برادر علینقی به نام ستوان محمدرضا منزوی، دکتر دامپزشک، از افسران حزبی همکلاس بود. پس از کودتای آمریکایی انگلیسی 28 مرداد 1332 محمدرضا منزوی به اعدام محکوم شد. علینقی منزوی که خود از اعضای حزب توده بود و دیگر به علت کینه‌ای که از حکومت پیدا کرده بود، دعوت حکمت‌جو را پذیرفت و فعالیت خود را در حزب مجدداً از سرگرفت. حکمت‌جو، منزوی را با شهریاری آشنا کرد.

مدتی پس از دستگیری حکمت‌جو در سال 1344، بار دیگر شهریاری تشکیلات تهران را در اختیار گرفت. او که رقبا را با همکاری ساواک از پیش روی برداشته بود، به منزوی هشدار داد که در خطر است و باید از ایران خارج شود. علینقی توسط شهریاری به بغداد و از آنجا به آلمان شرقی رفت. روح‌اله ملایری، صادق وزیری، سلیمان دانشیان،‌محمد قاضی، تیوای آگنج از جمله افرادی بودند که اسامی‌شان در اختیار حکمت‌جو و شهریاری قرار گرفته بود.

بعدها افراد و گروه‌های دیگری به تشکیلات تهران پیوستند که از جمله می‌توان از مهدی سلیمانی و ایرج واحدی‌پور نام برد.

در این زمان کاوس صاحب، منبع دیگر ساواک در تشکیلات تهران بود. صاحب در سال 1324 وارد حزب توده شد و در حوزه‌ای که مسئولیت آن به عهده احسان طبری بود، شرکت کرد. وی در سال 1330 به آبادان رفت و با منوچهر بهزادی تماس برقرار کرد و مسئول بخشی شد که در آن نجف دریابندری نیز عضویت داشت. صاحب پس از کودتای 28 مرداد 1332 با منوچهر بهزادی تماس گرفت و بهزادی قرار تماس مجددی را در تهران به او داد، ولی این تماس برقرار نشد. وی پس از دستگیری با اعلام تنفر و انزجار از حزب توده و اعلام آمادگی برای همکاری با فرمانداری نظامی آزاد شد. کاوس صاحب در دی ماه 1344 به اداره کل سوم ساواک مراجعه و اظهار داشت:«برای همه‌گونه همکاری با ساواک آمادگی دارد.» او پس از مدتی با نام مستعار بهمن به عنوان منبع دیگر ساواک در تشکیلات تهران حزب توده به فعالیت پرداخت. [15]

تشکیلات تهران که اکنون دو منبع نفوذی در آن بودند، نه تنها سرنخ شبکه‌های حزب توده در داخل کشور را در دستان ساواک گذاشت، بلکه گروه بیژن جزنی را که در تدارک مبارزه‌ی مسلحانه بودند، در آستانه‌ی نابودی کامل قرار داد.

     اولین ضربه به گروه جزنی توسط یک منبع ساواک به نام ناصر آقایان وارد شد که در نتیجه‌ی آن، بیژن جزنی و عباس سورکی در 19 / 10 / 46 هنگام تبادل اسلحه‌ی کمری دستگیر شدند. [16]

با دستگیری آن دو، بقیه‌ی اعضای گروه مخفی شدند. حسن ضیاء ظریفی، یکی دیگر از اعضای گروه برای اختفا، به ایرج واحدی‌پور، عضو تشکیلات تهران که از دوران فعالیت در جبهه‌ی ملی یکدیگر را می‌شناختند، مراجعه می‌کند. واحدی‌پور منزل خود را در اختیار ضیاء ظریفی قرار می‌دهد و او را با یک «رفیق بالای تشکیلات تهران با اسم مستعار مهندس» مرتبط می‌کند. در ملاقات ظریفی و آقای مهندس، که همان عباس شهریاری بود، ظریفی تقاضای کمک می‌کند و شهریاری نیز قول مساعدت می‌دهد. آن دو چندبار با یکدیگر ملاقات می‌کنند تا اینکه در دیداری که ضیاء ظریفی در روز چهارشنبه 25 / 11 / 46 با عضو دیگر گروه جزنی یعنی احمد جلیل افشار داشت، آن دو دستگیر می‌شوند. مشعوف کلانتری، دایی بیژن جزنی و یکی از اعضای گروه که در آن روزها مخفی بود، بعدها در بازجویی خود نوشت:

«بعدها فهمیدم ظریفی در منزل واحدی‌پور با عباس شهریاری روبرو شده و با او در امور گروهمان مشورت می‌کرده و حتی ساعت و محل قرار را گفته و او خواسته بود با ماشین ظریفی را برساند که ظریفی نمی‌پذیرد و از این طریق ظریفی و افشار به دام افتادند. ظریفی به شهریاری گفته بود،‌ آخرین قرار را با مسئول فراری‌ها دارد و پس از این دیگر تماس نخواهد داشت و شهریاری هم به اختلاف و جدایی و طرد ظریفی از کار گروهی به وسیله ما احتمالاً آگاهی داشت و طرح اولیه ساواک برای دستگیری ما با شکست روبرو شد.» [17]

دو تن از افراد گروه جزنی به نام‌های علی‌اکبر صفایی فراهانی و محمد صفاری آشتیانی توانستند مخفیانه از کشور خارج شده و به عراق بروند، ولی سه تن دیگر که توسط واحدی‌پور با شهریاری مرتبط شده بودند، هنگام خروج از کشور در مرز عراق دستگیر شدند. حسن ضیاء ظریفی در نامه‌ای به برادرش نوشت:

«پس از دستگیری من و گذشت چند ماهی، چون فشار برای دستگیری 5 نفر از دوستان ما که اسمشان لو رفته بود زیاد شده بود آنها خواستند از راه مرز جنوب خارج شوند، به وسیله آقای دکتر الف‌ [ایرج واحدی‌پور] کمک خواستند و او دوباره آقای مهندس [عباس شهریاری] را به دوستان ما که طبعاً از جریانی که بر من گذشته بود اطلاعی نداشتند معرفی کرد. کار ندارم به جزئیات کار، نتیجه این شد که درست در سر مرز که فقط یک رودخانه بین ایران و عراق فاصله بود و آنها منتظر بلم بودند تا به آن طرف بروند پلیس با تجهیزات کامل آنها را که سه نفر بودند محاصره و دستگیر می‌سازند. در طی تمام مدتی که جریان رفتن این رفقا تدارک می‌شد جریان تدارک را آقای مهندس هدایت می‌کرد و رفقای ما هیچگونه دخالتی در آن نداشتند. بدیهی است که باز هم تصادفی در این کار نبود. آقای مهندس با کاردانی سه نفر دیگر از بهترین دوستان ما را به کام پلیس داد و این‌بار هیچ فرضی قادر به تبرئه این شخص نیست و حالا این شخص لابد مخفی زندگی می‌کند.» [18]

 

سرانجام تشکیلات تهران حزب توده

نحوه‌ی دستگیری این افراد شک‌هایی مبنی بر نفوذ ساواک در تشکیلات تهران ایجاد کرد، امّا هربار که موضوع در کمیته‌ی روشنفکران تشکیلات تهران مورد بحث واقع می‌شد، شهریاری با زیرکی دیگر اعضای کمیته را نسبت به اتفاقی بودن دستگیری‌ها مجاب می‌کرد.

امّا کمیته‌ی مرکزی حزب توده نیز درحالی که دلایل بیشتری مبنی بر نفوذ ساواک در تشکیلات تهران داشت، هیچ‌گاه نتوانست این نفوذ را کشف کند. رضا رادمنش، دبیر اول حزب که پس از رسوایی جریان حسین یزدی تلاش می‌کرد از خود اعاده‌ی حیثیت کرده و موقعیت لرزان خود را تثبیت کند، همه‌ی امید خود را به تشکیلات تهران بسته بود.

اعضای این تشکیلات مشاوران رادمنش در امور داخلی ایران بودند. در ملاقاتی که در لایپزیک بین رادمنش و کاوس صاحب یعنی منبع دیگر ساواک صورت گرفت، رادمنش از او خواست: «دو گزارش یکی در مورد نظریات خود درباره نشریات حزبی و رادیوپیک و همچنین رهبری حزب و دیگر در مورد مسائل سیاسی و اجتماعی و اقتصادی ایران» بنویسد.[19] کاوس صاحب نیز در گزارش خود، «شدیداً به رهبری حزب که اصل تلفیق رهبری داخل و خارج را رعایت نمی‌کنند و با ادامه این وضع موجبات دلسردی رفقای فعال داخل را فراهم نموده‌اند حمله کرد.» [20]

امّا منبع بودن شهریاری زمانی قطعی شد که یکی از اعضای تشکیلات تهران به نام روح‌اله ملایری قصد داشت با عبور از مرز آستارا به شوروی و از آنجا به آلمان شرقی و دیدار رادمنش برود. می‌دانیم که نام روح‌اله ملایری را رادمنش در اختیار پرویز حکمت‌جو و عباسعلی شهریاری قرار داد تا او را به همکاری دعوت کنند. ملایری این دعوت را پذیرفت و به عنوان یکی از مسئولان کمیته کارگری به فعالیت پرداخت. متأسفانه از زمان همکاری او با ساواک اطلاعی در دست نداریم. به هر تقدیر او مأمور می‌شود تا به دیدار رادمنش برود و توسط ساواک از مرز عبور داده می‌شود، اما بلافاصله توسط مرزبانان شوروی دستگیر می‌شود. اطلاعاتی که این فرد در اختیار شوروی‌ها قرار داده بود، به سران حزب توده منتقل و نهایتاً باعث کنار گذاشته‌شدن رادمنش از دبیر کلی حزب گردید. این تحولات باعث شد که ساواک عمر تشکیلات تهران را تمام شده ارزیابی و برخی از اعضای آن را دستگیر کند. عباسعلی شهریاری به دلیل خیانت به گروه حزبی در سال 1353 به قتل رسید.[21] اما منبع دیگر ساواک یعنی کاوس صاحب در سال 1355 شناسایی گردید. در اطلاعیه‌ای در این مورد آمده است:

«شخصی به نام کاوس صاحب کارمند وزارت دادگستری، ادعا می‌کند که به حزب توده ایران وابستگی دارد. به اطلاع می‌رسانیم که این فرد از کارگزاران ساواک و از همکاران نزدیک عباس شهریاری است. ما افراد مبارز را از این فرد برحذر می‌داریم.

مضمون این اطلاعیه را به همه دوستان و آشنایان بگوئید و کاوس صاحب، کارگزار سازمان امنیت را به عموم معرفی نمائید.»[22]

پیرامون حزب توده در سال‌های اخیر دهها کتاب «اسنادی»، «خاطرات» و «تحلیلی» انتشار یافته است، با این وجود هنوز زوایای ناگفته‌ی فراوانی راجع به آن وجود دارد.

از عوامل شکست این حزب می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

1- ایدئولوژی مارکسیسم که در تعارض بنیادین با اسلام و فرهنگ و جامعه بود.

2- وابستگی و اطاعت پذیری حزب از اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی

3- ارتباط و عضویت برخی از رهبران حزب به سیستم اطلاعاتی امنیتی «کا.گ.ب»

4- داشتن سازمان نظامی، آن هم با اهداف جاسوسی و فرمانبری از اتحاد جماهیر شوروی در سال‌های (1320-1357) و سال‌های بعد از پیروزی انقلاب اسلامی (1357-1362)

5- عدم صداقت رهبران حزب با اعضاء و جامعه در طی دوران چهل ساله

برخی از مهم‌ترین آثار منتشر شده راجع به حزب توده به شرح زیر می‌باشد:

1- فتح‌اله زاده، اتابک، خانه دایی یوسف، به کوشش علی دهبانی، تهران، نشر قطره، 1381

2- طبری، احسان، کژ راهه، تهران، انتشارات امیرکبیر

3- حزب توده از آغاز تا فروپاشی، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی

4- گفتگو با تاریخ، مجموعه مصاحبه‌های نورالدین کیانوری، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، 1386

5- خاطرات حسن نظری، تهران، انتشارات رسا

6- خاطرات جهانشاه‌لو، ما و بیگانگان ، محل نشر، لنگرود

7- خاطرات محمود اعتماد زاده، (م.ا. به آذین) از هر دری…، تهران، انتشارات جامی، 1372

8- اعترافات رهبران حزب توده، تهران، امیرکبیر

9- مدنی، سید جلال‌الدین، تاریخ سیاسی معاصر، قم، انتشارات اسلامی

10- خاطرات ارتشبد حسین فردوست، تهران، 2 جلد، مؤسسه مطالعات و پژوهش٬های سیاسی

11- شانه‌چی، محسن، پنجاه سال حزب توده، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی

12- نیکبخت، رحیم، فرقه دمکرات آذربایجان، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر

13- خاطرات اردشیر آوانسیان، تهران، نشر نگره، 1376

14- خاطرات ضیاء الموتی، تهران

15- خاطرات مریم فیروز، تهران، موسسه اطلاعات

16- امیرخسروی، بابک، نقد حزب توده، تهران، موسسه اطلاعات

17- فتح‌اله زاده، اتابک، اجاق مرد همسایه، تهران، نشر معین

 

پی‌نوشت‌ها:


[1] خاطرات نورالدین کیانوری، نشر دیدگاه، ص 341

[2] همان، ص 293

[3] همان، ص 294

[4] همان، ص 341

[5] همان، ص 342

[6] همان، ص 352

[7] خاطرات ایرج اسکندری، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، ص 364

[8] پرونده‌ی عباسعلی شهریاری، مندرج در کتاب : تشکیلات تهران حزب توده به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1393

[9] همان

[10] همان، مقدمه، ص 12

[11] سند مورخه 3 / 3 / 1349 مندرج در کتاب: تشکیلات تهران حزب توده به روایت اسناد ساواک، پیشین، ص 49

[12] سند مورخ 13 / 8 / 1343 مندرج در کتاب: تشکیلات تهران حزب توده، پیشین، ص 58

[13] کیانوری، پیشین، ص 449

[14] تشکیلات تهران حزب توده به روایت اسناد ساواک، پیشین، صص 13-14

[15] همان، ص 15

[16] محمود نادری، چریک‌های فدایی خلق از نخستین کنش‌ها تا انقلاب 1357، ص 91، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی

[17] همان، ص 100 - 99

[18] همان . ص 111

[19] تشکیلات تهران حزب توده، پیشین، صص 212-204

[20] همان

[21] همان، ص 24

[22] همان، ص 337













 
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است.