گذری بر انقلاب اسلامی ایران از 26 / 9 / 57 تا 22 / 11 / 57 – (9)


20 بهمن 1402


     تمرکز رویدادهاى 26 تا 30 آذر سال 1357 روى چند موضوع دور مى‌زند. نخستین آن‌ها اعلام عزاى عمومى در بیست و هفتم آذر ماه است. این روز به مناسبت بزرگداشت شهداى دو شهر اصفهان و نجف‌آباد از سوى امام خمینى، روحانیان و برخى از احزاب عزاى عمومى اعلام شده بود. بر اساس اسناد بازارها، اماکن کسب، ادارات و حتى بانک‌ها در بیشتر شهرهاى بزرگ تعطیل بودند. تظاهرات صورت گرفته در شهرها بعضاً با شهادت تعدادى از انقلابیون همراه بود. شاید براى نخستین بار زمزمه پیوستن ارتش به مردم در چنین روزى، آن هم از شهر تبریز در سراسر کشور پیچید. رخداد دیگر ادامه تحصن پزشکان و روحانیان در بیمارستان شاهرضا (امام رضا علیه السلام) مشهد بود. اهمیت این تحصن که در اعتراض به یورش نظامیان و کشتن و مجروح کردن بیماران و کارکنان آن صورت گرفته بود، به حدى بود که دولت نظامى را وادار کرد هیأتى را براى عذرخواهى و بررسى آن از پایتخت به مشهد اعزام کند. این هیأت وقتى با بى‌اعتنایى تحصن‌کنندگان روبرو شد، بدون نتیجه به مرکز بازگشت. حادثه دیگر تحصن استادان دانشگاه تهران در دبیرخانه این مرکز علمى بود که در بیست ‌و نهم آذر رخ داد. استادان در اعتراض خود به عدم بازگشایى دانشگاه‌ها و پى‌گیرى آن، با واکنش تند رئیس دانشگاه تهران روبرو شدند و آن نواختن سیلى به گوش به یک استاد بود. همان ‌طور که پى‌آمد تحصن پزشکان در بیمارستان امام رضاى مشهد، به همنوایى و اقدامات مشابه دیگر پزشکان در بیمارستان‌هاى کشور انجامید، تحصن استادان در دانشگاه تهران نیز به اعتراضات این گروه در دیگر شهرها دامن زد. اخبارى که ساواک از این پس از دانشگاه‌هاى کشور به دست مى‌آورد، قابل مقایسه با دوره‌هاى گذشته نیست.

     در این دوره، تلاش محمدرضا پهلوى براى جایگزینى یک دولت غیرنظامى به جاى دولت نظامى ارتشبد ازهارى همچنان ادامه داشت. غلامحسین صدیقى پذیرفته بود که ریاست چنین دولتى را به ‌عهده گیرد، اما ناکامى او در جلب موافقت اعضای قدیمى جبهه ملى براى تشکیل دولت، موجب شد که شاه به این باور برسد که صدیقى قدرت درک موقعیت بحرانى ایران را ندارد. به همین دلیل رایزنى‌هاى امریکا، انگلستان و شاه در این زمان بر یکی دیگر از اعضای جبهه ملی یعنی شاپور بختیار تمرکز نموده بود.

     آنتونى پارسونز سفیر انگلستان در ایران در 27 آذر ماه با بختیار دیدار کرد. او در این دیدار از تمایل آشکار بختیار ـ که به مرد شماره دو جبهه ملى معروف بود ـ براى احراز نخست‌وزیرى آگاه شد.

     موقعیت اسف‌بار شاه و بى‌کفایتى او در غلبه بر بحران پیش‌رو، یکى از دلایل دیدارهاى پى‌درپى نماینده آمریکا در ایران ـ ویلیام سولیوان ـ با او بود. روز بیست ‌و هفتم آذر سولیوان به کاخ نیاوران مى‌رود. از جمله موضوعاتى که بین آن دو رد و بدل مى‌شود، رفتن یا ماندن شاه است. سولیوان به محمدرضا پهلوى توصیه مى‌کند که بر اعصابش مسلط باشد، اما پاسخ درستى به او نمى‌دهد. تقریباً ده روز بعد نماینده ایالات متحده، شاه را از تردید مى‌رهاند: خروج او از کشور به نفع همه است. از دیگر اقدامات امریکا در پى ناکامى در اجرای برنامه‌هایش برای متوقف نمودن روند انقلاب اسلامی، راهى کردن نیروهاى امنیتى تازه نفس به ایران است. این بار در پوشش کارمندان شرکت «بل» عده‌اى به اصفهان مى‌آیند. ساواک در مراقبت‌هاى خود متوجه ورود نیروهاى C.I.A مى‌شود و در گزارشى مى‌نویسد که ورود این نوع آدم‌ها به ایران در حال افزایش است. آن‌ها در قالب نیروهاى حقوق بشر، خبرنگار و... به شهرهاى مختلف سفر مى‌کردند تا خانه‌هاى خالى جدول اطلاعاتى امریکا را پر کنند. نا امیدى از شاه به حدى آشکار و ملموس بود که غلامرضا ازهارى را نیز وادار به واکنش کرد. بى‌مناسبت نیست شرح آن را از زبان سولیوان بخوانید:

«ساعت 3 بعدازظهر روز بیست و یکم دسامبر (30/9/57) براى ملاقات با ازهارى به نخست‌وزیرى رفتم و طبق معمول از پله‌هایى که به اطاق کار نخست وزیر منتهى مى‌شد بالا رفتم. اما بر خلاف انتظار افسر جوانى که مرا راهنمایى مى‌کرد به جاى دفتر کار نخست وزیر به طرف در کوچک بسته‌اى در سمت چپ راهرو حرکت کرد و به آرامى دق‌الباب کرد. افسر جوان پس از دق‌الباب بى آن که منتظر جواب بماند، در را باز کرد و مرا به یک اطاق کوچک و نیمه تاریک هدایت نمود. در گوشه‌اى از اطاق چراغ روشنى به چشم مى‌خورد و در آن جا با کمال حیرت ازهارى را دیدم که با یک پیژامه راه راه روى یک تختخواب سفرى دراز کشیده است. با دیدن این منظره ناگهان خاطره دکتر مصدق نخست وزیر اسبق ایران در خاطرم زنده شد که مقامات رسمى و سفراى خارجى و روزنامه‌نگاران را روى تختخواب به حضور مى‌پذیرفت. این تصورات خیلى زود از ذهنم محو شد زیرا یک کپسول بزرگ اکسیژن در کنار تخت دیده مى‌شد و چهره رنگ پریده و رنجور ازهارى خبر از بیمارى او مى‌داد.» (مأموریت در ایران،ص 149) ازهارى سکته کرده بود. اما این دلیل ملاقات نبود. ازهارى به سولیوان گفت که «در این شرایط کارى از او ساخته نیست... با تأکید و دستورات مکرر شاه درباره خوددارى از شدت عمل، حکومت نظامى به یک اسم بى‌مسمى تبدیل شده و توانایى استقرار نظم از وى سلب گردیده است.... سربازان قریب چهار ماه است که در خیابان‌ها هستند و روحیه آن‌ها در این مدت به شدت تضعیف شده است... شما باید این مطالب را بدانید و آن را به دولت خودتان گزارش بدهید؛ شاه قدرت اراده و تصمیم‌گیرى خود را از دست داده و این مملکت دارد از دست مى‌رود.» بلافاصله پس از مراجعت به سفارت، جریان این ملاقات تکان دهنده را به واشنگتن مخابره کردم و در پایان گزارش خود نوشتم که به نظر من وضعى که در گزارش نهم نوامبر خود پیش‌بینى کرده بودم (سقوط دولت ازهارى) به حقیقت مى‌پیوندد. دولت نظامى شکست خورده و سقوط شاه غیر قابل اجتناب به نظر مى‌رسد.» (همان، ص 151)

از اول تا دهم دی حوادث کوچک و بزرگى رخ داد که دامنه برخى از آن‌ها تا پیروزى انقلاب کشیده شد. از آن جمله موضوع بازگشایى دانشگاه‌ها و تعطیلى مدارس بود. دولت نظامى دوم دى را روز بازگشایى مدارس اعلام کرد. مدارس کشور تحت تأثیر اعتصابات فرهنگیان و تظاهرات هر روزه دانش‌آموزان گاهى باز و گاهى بسته مى‌شد.

     در روزهاى منتهى به دى ماه مدارس در بسیارى از شهرهاى بزرگ تعطیل بود. بازگشایى آن‌ها از نظر حکومت مى‌توانست در تخفیف تظاهرات ـ به ویژه در شهرهاى بزرگ ـ که معمولاً با مشارکت جوانان دانش‌آموز صورت مى‌گرفت مؤثر باشد. بازگشایى مدارس با اعتراض شدید آموزگاران و دبیران مواجه شد و برخلاف گمان دولتمردان، در روزهاى دوم و سوم دى ماه دامنه تظاهرات دانش‌آموزى فزونى گرفت؛ به حدى که دولت مجبور شد روز چهارم دى ماه مدرسه‌ها را بار دیگر تعطیل کند.

     در مورد دانشگاه‌ها، موضوع خلاف مدارس بود. استادان براى بازگشایى دانشگاه‌ها، به ویژه دانشگاه تهران اصرار مى‌ورزیدند و براى رسیدن به این مقصود در دبیرخانه دانشگاه تهران تحصن کرده بودند. از آن جا که گشایش دانشگاه تهران، برابر بود با اضافه شدن مکانى جدید به مکان‌هاى اعتراض و تظاهرات، رژیم از این اقدام جلوگیرى کرد.

     دولت نظامى موفق شده بود با تهدید کارکنان و کارگران صنعت نفت تا حدودى بر اعتصابات موجود در این بخش غلبه کنند. به ‌طورى که در اوایل دى ماه تولید نفت به 3 میلیون و 182 هزار بشکه رسیده بود. روز دوم دى ماه پل‌گریم، کارشناس امریکایى صنعت نفت هنگام خروج از خانه‌اش در اهواز کشته شد. او رئیس کل عملیات و عضو هیأت مدیره شرکت خاص خدمات نفت بود. همزمان ملک‌محمدى، رئیس بهره‌بردارى‌هاى شرق اهواز نیز به قتل رسید. او از مخالفان جدى اعتصاب در صنعت نفت بود.

     با این اقدام استخراج نفت به ناگاه فروکش کرد و به دنبال استعفاى دسته‌جمعى بیش از 4200 نفر از کارکنان صنعت نفت موجب شد که صدور نفت از جزیره خارک متوقف شود. به دنبال قطع صدور نفت، نخستین واکنش‌ها از طرف دو دولت اسرائیل و رژیم نژادپرست آفریقاى جنوبى رخ داد. آفریقاى جنوبى 90 درصد نفت خود را از ایران وارد مى‌کرد و اسرائیل روزانه 140 هزار بشکه نفت از ایران مى‌گرفت.

 روز هشتم دى ماه امام خمینى در حکمى مهندس مهدى بازرگان را مأمور رسیدگى به وضعیت اعتصاب کارکنان صنعت نفت کردند. فرمان امام، در نظارت بر استخراج نفت براى مصارف داخلى خلاصه مى‌شد. مهندس بازرگان، همراه حجت‌الاسلام و المسلمین هاشمى رفسنجانى و مهندس کتیرایى راهى مناطق جنوب شد و روز دهم دى ماه جلسات خود را با دست‌اندرکاران صنعت نفت آغاز کرد. این که رهبرى تبعیدى، از خارج از کشور، براى مدیریت مهم‌ترین بخش تولیدى ایران حکم دهد و نفوذ این حکم تا حد اعمال نظرات ایشان کاربرد داشته باشد، حکایت از قدرت و پشتوانه مردمى او و از سوى دیگر نمایانگر شیرازه از هم پاشیده رژیم پهلوی است.

     سوم دى، مصادف با جشن کریسمس بود. کارکنان اعتصابى شرکت توانیر که هر روز هنگام پخش اخبار سراسرى تلویزیون برق را قطع مى‌کردند، در این روز به مناسبت تولد حضرت مسیح (ع) از قطع برق خوددارى کردند. رهبران ارامنه ایران نیز با صدور اطلاعیه‌اى از هم‌کیشان خود خواستند که از برپایى جشن به پاس خون شهیدان نهضت مردم ایران خوددارى کنند.

     شهادت دکتر کامران نجات‌اللهى در ساختمان وزارت علوم تهران، به موج تازه‌اى از اعتراضات و اعتصابات انجامید. او در روز پنجم دى ماه با گلوله مأموران مسلح به شهادت رسید. روز بعد در تشییع جنازه او پنج نفر در تهران به شهادت رسیدند. مجامع دانشگاهى در اعتراض به این اقدام دست به تظاهرات و تحصن‌هاى تازه‌اى زدند و مراسم یادبود او، مبدأ راهپیمایى‌هاى تازه‌اى شد. همه این حرکت‌ها از پادشاه ایران، فردى دست و پا بسته و خود باخته ساخته بود. این اوصاف در دیدار او با ویلیام سولیوان در پنجم دى ماه کاملاً مشهود است. «شاه: امریکا از من مى‌خواهد چکار کنم؟ سولیوان: امریکا کاملاً از تلاش‌هاى شما پشتیبانى مى‌کند. شاه: اگر اقدام قاطع موجب راه انداختن حمام خون بشود یا اگر این اقدام موجب برقرارى نظم و آرامش در کشور نشود آیا باز هم باید ادامه داد؟ سولیوان: شاه شما هستید و شما باید در این مورد تصمیم بگیرید.» این دیدار بار دیگر در هشتم دى ماه تکرار شد؛ با این مضمون که امریکا موافقت خود را با خروج شاه از ایران اعلام کرده است. شاه پس از شنیدن این خبر سکوت کرد و بعد از وقفه‌اى طولانى از سولیوان پرسید: «نمى‌دانم کجا بروم.»

     در روز ششم دى ماه یک گزارش استثنائى خواهید خواند؛ و آن سندى است که ساواک مى‌گوید منابع این سازمان امنیتى تحت تأثیر نهضت مردم قرار گرفته‌اند و حتى با شرکت در تظاهرات، علیه حکومت شاه ابراز وجود مى‌کنند. به درستى روشن نیست چه تعداد از این افراد ـ که به احتمال زیاد شامل خبرچین‌هاى این دستگاه مى‌شدند ـ با مردم همراه گشتند، اما خود حکایت جالبى است از تسلیم بخشى از بدنه ساواک و شعاع نفوذ آزادى‌خواهى مردم در همه قشرها از جمله وابستگان درجه یک حکومت.

     سیر حوادث به جایى رسیده بود که گسیل جاسوسان سازمان C.I.A به ایران نیز نتواند در روند رو به فروپاشى سلطنت شاه خللى ایجاد کند. روز هفتم دى ماه یک گروه 150 نفرى از این نیروها وارد ایران شدند. این گروه در گزارش ساواک «میرو» نامیده شده است. موضوع از چشم عوامل جاسوسى شوروى پنهان نماند، به ‌طورى که بلافاصله در رسانه‌هاى خود آن را مطرح و امریکا را به دخالت در امور جارى ایران متهم نمود.

     انتخاب شاپور بختیار به‌ عنوان آخرین گزینه براى نجات سلطنت در همین دوره علنى شد. روز هفتم دى ماه بختیار به دیدار محمدرضا پهلوى رفت. نخستین خبر را خبرگزارى فرانسه از این دیدار روى تلکس‌ها فرستاد. او که بدون آگاهى جبهه ملى به پیشواز نخست‌وزیرى شاه رفته بود، از این جبهه اخراج شد. جبهه ملى در نهم دى در اطلاعیه‌اى این اقدام خودسرانه بختیار را محکوم و خبر اخراج او را پخش کرد.

     ارتشبد غلامرضا ازهارى دهم دى استعفا کرد و خبر آن رسماً اعلام شد. با انتشار این خبرها، شایعه خروج شاه از ایران در حد گسترده‌اى پخش شد و مردم در تظاهراتى که روز نهم دى ماه در بیشتر شهرهاى کشور برپا کردند، علیه بختیار شعار دادند.

     نهم دى مصادف بود با سالگرد قمرى کشتار مردم در شهر قم. در نوزدهم دى ماه 1356، مردم قم در اعتراض به چاپ مقاله‌اى موهن علیه امام خمینى در روزنامه اطلاعات تظاهراتى صورت دادند که مقابله مأموران مسلح، حداقل شش شهید به جا گذاشت. امام خمینى و جامعه روحانیت سالگرد این روز را عزاى عمومى اعلام کرده بودند.

     تلخ‌ترین حادثه این دوره در مشهد رخ داد. شهر مشهد در نهم دى تقریباً به دست مردم افتاد. عده‌اى از نظامیان به مردم پیوستند، و اماکنى چون استاندارى به تصرف تظاهرکنندگان درآمد. نظامیان در اقدامى متقابل، در روزهاى نهم و دهم دى ماه حدود 300 نفر از مردم را کشتند. رقم 300 شهید، رسماً توسط ارتش در گزارش‌ها منعکس شد.

          از روز یازدهم تا بیستم دى ماه 1357، سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) در سراشیبى محسوس قرار گرفته است. در این دوره زمانى تهدیدها علیه ساواک به حدى شدت گرفت که ساواک مرکز در بخشنامه‌اى از شعب گوناگون خود خواست که ساختمان‌هاى ساواک را تخلیه کرده به پادگان‌ها بروند و در صورت لزوم اسناد و مدارک را امحاء کنند. این جابه‌جایى در برخى از شهرهاى کوچک و بزرگ رخ داد و بر سر در ساختمان‌هاى ساواک تابلوهاى دیگرى نصب شد. چنین واکنش‌هایى به طور طبیعى از فعالیت‌هاى ساواک کاست و به تبع آن جمع‌آورى اخبار و اطلاعات نیز اُفت محسوسى پیدا کرد. عامل دیگرى که باعث عقب ‌نشینى بیشتر ساواک شد، افشاء اسامى اعضاء بلند پایه آن و توزیع در میان مردم بود. این اطلاعات که شامل فهرست‌هاى بلند و بالایى از نام و نشانى وابستگان به ساواک بود، نمى‌توانست از طریقى غیر از درون ساواک و توسط برخى از آن‌ها رو شود و به اطلاع مردم برسد. علت آن بر ما معلوم نیست، اما در فضاى ملتهبى که جان و مال آنان در تهدید قرار گرفته بود، انتشار چنین اعلان‌هایى چاره‌اى جز عقب ‌نشینى براى ساواک نمى‌گذاشت. از سوى دیگر شاپور بختیار در شعارهاى ابتدایى خود به هنگام تصدى پست نخست ‌وزیرى از محدود شدن فعالیت‌هاى ساواک خبر داد. در میان اسناد خبرهاى زیادى می‌توان به دست آورد که خانه، اموال و جان نیروهاى امنیتى، نظامى و انتظامى تهدید، در برخى مواقع اقدام به تخریب، آتش‌سوزى و کشتن آنان شده است. چه بسا در جوّ پرهیجان و ملتهب این دوره زمانى که مصادف با روى کار آمدن شاپور بختیار، کشتار مردم در شهرهایى چون قزوین، مشهد، کرمانشاه و .. بوده، این کنش‌ها طبیعى جلوه کند، اما واقعیت آن است که تشویق به این تعرضات و اقدامات صورت گرفته، وفق خواست رهبران نهضت نبود و احتمال وجود توطئه‌اى، به ویژه براى ایجاد شکاف بیش از پیش بین مردم و ارتش مى‌رفت. آیت‌اللّه‌ طالقانى خیلى زود متوجه این موضوع شد و با صدور اعلامیه‌اى از مردم خواست که آرامش خود را حفظ کنند و از تعرض به جان و مال کسانى که متهم به ساواکى بودن و یا عضو نیروهاى نظامى و انتظامى هستند بپرهیزند. خبرها که به امام رسید، ایشان هم در نوزدهم دى خطاب به مردم اطلاعیه‌اى داده و در آن یادآور شدند که جان و مال مردم در آیین اسلام حرمت دارد و نمى‌توان بدون حکم محکمه متعرض آنها شد. توطئه‌اى که احتمال مى‌رفت با هیزم حکومت شعله‌ور شود رو به سردى گرایید.

     با علنى شدن نخست ‌وزیرى شاپور بختیار مخالفت‌ها و شعارها سمت و سوى تازه‌اى گرفت. از دیگر سو رایزنی‌ها براى به قدرت نشاندن بختیار نیز آغاز شد. در این میان آقاى سیدکاظم شریعتمدارى بیش از دیگران در معرض توجه بود، اما این اقدامات کارساز نیفتاد، به طورى که در انتهاى یکى از گزارش‌هاى نوبه‌اى اطلاعاتى ستاد بزرگ ارتشتاران آمده است: «تصور مى‌رود آشوبگران در روزهاى آینده به منظور ابراز مخالفت با نخست ‌وزیر آقاى شاپور بختیار به تظاهرات وسعت بخشیده و ناآرامی‌هاى بیشترى را سبب گردند.» که چنین نیز شد. بختیار از همان ابتدا با تهدید و ارعاب وارد صحنه سیاسى شد. او موضوع کودتا را پیش کشید و ماندگارى خود را با آن مربوط دانست و به نحوى ابراز عقیده کرد که اگر بنا بر رفتن او باشد امکان کودتا منتفى نخواهد بود؛ و در واقع آن را بسان چماقى به مردم نشان داد. البته او بى‌جهت تهدید نمى‌کرد؛ چرا که در چهاردهم دى ماه ژنرال هایزر وارد ایران شد. به نوشته منابع معتبر او دو مأموریت داشت: جلب حمایت ارتش از نخست‌ وزیرى بختیار؛ راه‌اندازى کودتا در صورت عدم موفقیت به این کار.

     شهرهاى ایران در این دوره نیز شاهد تظاهرات و جانبازی‌هاى مردم بود. روز یازدهم دى شهر قزوین آماج تهاجم نظامیان قرار گرفت. تصویرى که فرماندار قزوین از این حادثه داد چنین بود: «قزوین میدان تاخت و تاز مأموران لشکر» شده. وى قزوین را به شهرى جنگ‌زده تشبیه کرد. در دوازدهم دى ماه حداقل هفت تن در گالیکش از توابع گنبد به شهادت رسیدند. چهاردهم دى عده‌اى از مردم لار به خاک و خون کشیده شدند. هفدهم دى در کنگاور عده‌اى شهید و مجروح گشتند و ... با این حال از حدّت و التهاب مردم در براندازى حکومت کاسته نشد.

     در این دوره اعتصاب 62 روزه مطبوعات در شانزدهم دى ماه به پایان رسید. روزنامه‌هاى کیهان، اطلاعات و آیندگان در این روز منتشر شدند، اما روزنامه رستاخیز که در چهاردهم آبان به جمع اعتصابیون پیوسته بود، از انتشار دوباره خوددارى کرد. استقبال مردم از حضور دوباره جراید، صف‌هاى طویلى در برابر باجه‌هاى روزنامه‌فروشی‌ها تشکیل داد که گاه همین تجمعات منشاء اعتراضات مضاعف شد؛ چرا که مأموران مسلح با حمله به این صف‌ها، تعدادى کشته و مجروح به جاى گذاشتند.

     روز هجدهم دى روز عزاى عمومى بود. امام از مردم خواست که در پاسداشت شهداى شهرهایى چون قزوین، مشهد، کرمانشاه و ... چنین مراسمى داشته باشند. تظاهرات آن روز که سراسر کشور را در برگرفته بود در اسناد منعکس است. امام در همین پیام از مردم خواستند که وزراء دولت غیرقانونى بختیار را به وزارتخانه‌ها راه ندهند، مالیات پرداخت نکنند و به اعتصابیون بى‌بضاعت یارى رسانند.

   از مهمترین حوادث 20 دی به بعد کشف اعلامیه‌اى است که در نگاه اول افشاگر سخنان محمدرضا پهلوى در یک نشست سرى با شمارى از سران نظامى است. در این سخنان شاه از وقوع یک جنگ داخلى و رو در رو قرار دادن ارتش با مردم حمایت مى‌کند و این که فرصتى پدید آید تا او بتواند قدرت از دسته رفته را باز یابد و بار دیگر اهرم‌هاى حکمرانى را به دست گیرد. ساواک پس از کشف این سخنرانى ـ که هم به صورت نوار توزیع شده بود و هم پیاده شده آن در تهران و دیگر شهرها به دست مردم رسیده بود ـ در اظهارات و مکاتبات طبقه‌بندى خود، آن را تکذیب کرده، ساختگى مى‌داند. پس از انقلاب نیز گفته شد که این صدا تقلیدى ماهرانه بوده، توسط شاه ایراد نشده است. اما روند رخدادها ـ به ویژه در تهران ـ موافق مفاد سخنرانى رقم خورد. تهدید نظامیان و نیروهاى انتظامى ناگهان شدت گرفت و حمله به آنها و بعضاً تخریب و آتش زدن خانه‌هایشان آغاز شد؛ یعنى همان چیزى که در آن سخنرانى خواسته شده بود: ایجاد هر چه بیشتر فاصله میان مردم و ارتش و پر کردن این فاصله با کینه و نفرت. این خواست‌ها چه توسط شاه عنوان شده باشد و چه از ناحیه دیگر، توطئه‌اى بود که با هوشمندى رهبران انقلاب خنثى گردید.

     اعلام تشکیل شوراى انقلاب توسط امام خمینى در 22 دى ماه، هر چند در اسناد انعکاس عمیقى نیافت، اما دولت بختیار و حامیان غربى آن را با پدیده سیاسى تازه‌اى رو به رو کرد. در این میان، آغاز مخالفت‌هاى علنى ارتش، به پیچیدگى بحرانى که دامنگیر حکومت شده بود، افزود. نیروى هوایى و هوانیروز نخستین پرده‌هاى مخالفت را بالا زدند. پایگاه‌هاى نیروى هوایى، همچون پایگاه شاهرخى، وحدتى مرکز اعتصابات و اعتراض‌ها شده، نظامیان آشکارا در محوطه پایگاه‌ها تظاهرات مى‌کردند و یا براى راهپیمایى به خیابان‌ها رفته و در میان مردم و همگام با آنها با لباس نظامى حاضر مى‌شدند. روز سوم بهمن گروهى از نظامیان نیروى هوایى در پایگاه هشتم شکارى اصفهان تظاهرات کرده، خواستار برپایى جمهورى اسلامى شدند. خروج شاه از ایران در 26 دى ماه به وقوع این رخدادها دامن زده بود. شادمانى آن روز مردم ایران توصیف‌ناپذیر است. این شادمانى حتى به درون صفوف نظامیان رسوخ کرد به طورى که حکومت مجبور به دستگیرى گروهى از افراد نیروى هوایى شد. گفتنى است که روز خروج شاه از ایران یک «تیمسار» هوانیروز در مسجد هارون شهر اصفهان سخنرانى کرد و گفت که در میان مردم هستم نه در برابر آنها. آن روز و روزهاى بعد مجسمه‌هاى شاه به دست مردم ـ با خشم ـ و یا توسط عوامل حکومت ـ با احترام ـ پایین کشیده شد. البته رفتن شاه حادثه تلخى را در اهواز موجب شد و آن طغیان بخشى از ارتش بود. عامل تحریک نظامیان در اهواز، استاندار خوزستان بود. او در پادگان ارتش سخنرانى کرد و به دنبال آن گروهى از نظامیان با ادوات جنگى به شهر ریختند و جنایاتى مرتکب شدند که بعدها به چهارشنبه سیاه معروف شد.

     اربعین (29 /10/ 57) سومین نماد رفراندوم ملى ایران محسوب مى‌شود. راهپیمایى آن روز، پس از راهپیمایی‌هاى تاسوعا و عاشورا (19 و 20 آذر) که با تدارک روحانیان شکل گرفت، یکى از ضربه‌هاى کارى بر پیکر رژیم پهلوى بود. بسان عواقبى که در پى حرکت تاسوعا و عاشورا با ظهور چماقداران در برخى از شهرها رخ نمود، از فرداى اربعین نیز با حمایت دولت، امراى نیروهاى مسلح و دستگاه نیمه جان امنیتى، چماقداران ظاهر شدند و از مردم زهر چشم گرفتند. جنایات آن‌ها در خلال سندها آمده است. جلوه دیگرى که دولت بختیار براى نشان دادن وجود طرفدارانى از خود و حکومت سلطنتى نشان داد، تظاهراتى بود که روز چهارم دى و به ویژه پنجم دى با عنوان طرفدارى از قانون اساسى شکل گرفت. مشارکت خانواده نیروهاى مسلح و نظامیان که با لباس شخصى در این حرکت حاضر شدند، قابل توجه بود.

     پس از خروج شاه، امام مترصد بازگشت به ایران بودند. این تصمیم در چهارم بهمن ماه علنى شد و ایشان اعلام کرد که ششم بهمن ماه در ایران خواهد بود. پخش شدن این خبر جوش و خروشى در میان مردم افکند و تدارک وسیعى براى استقبال از ایشان شکل گرفت. گروه‌هاى زیادى از شهرستان‌ها عازم تهران شدند. بختیار که در برابر این خبر منفعل شده بود، چاره‌اى جز بستن فرودگاه مهرآباد نیافت. پیش از این کارکنان هواپیمایى ملى ایران یک فروند هواپیما را براى پرواز به سوى پاریس و بازگرداندن امام آماده کرده و نام آن را «پرواز انقلاب» نهاده بودند. با بسته شدن فرودگاه‌ها و از کار انداختن پرواز انقلاب، بازگشت امام به تأخیر افتاد. ایشان در پیامى به ملت ایران گفتند که چند روز دیگر به ایران آمده «و چون سربازى در کنار شما به مبارزه علیه استعمار و استبداد تا پیروزى نهایى ادامه [خواهم داد].»

     روز ششم بهمن مردم سراسر کشور منتظر ورود امام خمینى بودند. آنها در میدان آزادى و اطراف فرودگاه براى دیدن امام  و در بهشت زهرا(س) براى شنیدن سخنان امام گردهم آمده بودند، اما با انتشار خبر بسته شدن فرودگاه مهرآباد توسط دولت شاپور بختیار، خشم مردم فزونى گرفت و بار دیگر تقابل نیروهاى مسلح و توده‌هاى مردم در شهرهاى گوناگون آغاز شد و آن چه به جا ماند خون بر زمین ریخته تعدادى از شهروندان بود؛ خونى که گریبان پیکر نیمه جان دولت شاهنشاهى را بیشتر فشرد. دولت بختیار براى این رویارویى اعلامیه داده، گفته بود که هر اجتماعى باید با مجوز دولت بر پا شود. اعتراض‌هاى مردمى در هفتم بهمن با زمینه‌اى که 28 صفر، سالگرد رحلت حضرت محمد(ص) و شهادت امام حسن(ع)، ایجاد کرده بود در راهپیمایی‌هاى بزرگ در بیشتر شهرها رخ نمود. همه صداها علیه بختیار و حاکمیت نظام شاهنشاهى بود. تهران در هشتم بهمن چهره خونینى داشت. مى‌توان گفت پس از 17 شهریور، چنین قتل عامى در تهران صورت نگرفته بود. کانون حوادث خیابان‌هاى اطراف دانشگاه تهران، میدان آزادى و اطراف فرودگاه مهرآباد بود. آن چه شور تازه‌اى به مخالفت‌ها داد، تحصن روحانیان در مسجد دانشگاه تهران بود. روحانیان سرشناس تهران در مسجد دانشگاه تهران متحصن شدند و اعلام کردند تا آمدن امام خمینى به وطن این بَست سیاسى را ادامه خواهند داد. حمایت‌هاى مردمى از اقدام روحانیان خیابان‌هاى اطراف دانشگاه تهران را پر از جمعیت کرد. حمایت‌ها از این تحصن، نه تنها از پایتخت بلکه از دیگر شهرها هم آغاز گردید. سندها مى‌گویند که تمرد نظامیان از یگان‌هاى تحت امر خود چنان گسترش یافت که سران ارتش را به چاره‌جویى‌هاى تازه‌اى واداشت. آنان از یک طرف نگران گسترش تمردها و از سوى دیگر در انتظار درگیرى نیروهاى موافق و مخالف از زیر مجموعه پیکر ارتش بودند. آن‌ها به وضوح شنیدند که نظامیان در خیابان‌ها چه شعارى مى‌دادند: ما پرسنل نظامى هستیم، ما منتظر خمینى هستیم.

     روز هشتم بهمن دو سرتیپ و یک سرهنگ هوانیروز در اصفهان به صف تظاهرکنندگان مردمى پیوستند و علیه شاه شعار دادند. این حادثه بى سابقه‌اى بود. این نظامیان بلند پایه خیلى زود دستگیر و به تهران منتقل شدند.

     گسترش اعتراض‌ها براى جلوگیرى از ورود امام کار را به جایى رساند که شاپور بختیار با شرکت در مصاحبه‌اى مطبوعاتى گفت: «با صداى بلند اعلام مى‌کنم که حضرت آیت‌اللّه‌ هر وقت میل داشته باشند مى‌توانند به کشور بازگردند.» این اظهارات روز نهم بهمن بیان شد اما تأثیرى در فروکش کردن مخالفت‌ها نداشت. حدود 300 هزار تن در قم و حدود یک میلیون نفر در مشهد در همین روز راهپیمایى کردند. همچنان که گفته شد، تحصن روحانیان تهران الگوى تحصن‌هاى دیگر شد. حداقل در قم، مشهد و اصفهان چنین اعتراضى شکل گرفت و این محمل دیگرى براى تجمع‌هاى مردمى در محل‌هاى تحصن بود. افزایش فشارها به جایى رسید که آیت‌اللّه‌ دکتر محمد مفتح در آخرین ساعات روز دهم بهمن به عنوان عضو کمیته مرکزى استقبال از امام خمینى، خبر خوش را به مردم داد. او به یکى از نشریه‌ها گفت که طبق توافق به عمل آمده صبح روز پنج شنبه، ساعت 9 صبح 12 بهمن هواپیماى حامل امام در فرودگاه مهرآباد به زمین خواهد نشست. دولت بختیار خیلى زود عقب نشینى کرده بود.

     روز یازدهم بهمن مردم هیجان زده بودند و هر چه به ساعات پایانى روز نزدیک مى‌شدند این هیجان افزایش مى‌یافت. امام در یازدهم بهمن در نامه‌اى از دولت و ملت فرانسه تشکر کردند و میهمان نوازى آن‌ها را ستودند. ایشان همان روز در محله نوفل لوشاتو حاضر شده با ساکنان آن دیدار و گفت و گو کردند. این دیدار خداحافظى بود.

     با این که دولت بختیار مجبور به پذیرش ورود امام به وطن شده بود، اما عقب نشینى خود را با رژه نظامیان در سطح شهر جبران کرد. نظامیان با ادوات نظامى روز یازدهم بهمن به خیابان‌هاى تهران آمدند و قدرت نمایى کردند. سندها زبان چندان گویایى درباره ورود امام به میهن ندارند. اما مى‌گویند که کارکنان اعتصابى و به انقلاب پیوسته رادیو تلویزیون ملى ایران در تدارک پخش مراسم ورود رهبر انقلاب بودند. اما پخش مراسم در نخستین دقایق آن قطع شد. هواداران سلطنت به قدرت نظامیان حاضر در تلویزیون از پخش مستقیم مراسم جلوگیرى کردند. امام در میان امواج انسانى از فرودگاه مهرآباد راهى بهشت زهرا(س) شدند و سخنرانى تاریخى خود را در تأسیس دولت و حکومت جدید ایراد کردند. شادمانى مردم از ورود امام به ایران تا چند روز آینده در شهرهاى مختلف ادامه یافت.

     از روز سیزدهم بهمن و پس از استقرار امام در مدرسه‌اى در محلات جنوبى تهران، دیدار قشرهاى گوناگون با ایشان شروع شد و همزمان تقابلات پیدا و پنهان بختیار و سران نظامى با روند انقلاب ادامه یافت. مهمترین اقدام در جبهه انقلاب تشکیل دولت موقت بود. از همان ابتدا گمانه‌زنی‌هاى مطبوعات روى مهندس بازرگان بود. مذاکره با سران ارتش نیز در دستور کار انقلابیون قرار داشت. امام صراحتاً به این موضوع در سخنرانى روز چهاردهم بهمن خود اشاره کردند؛ هر چند ارتش این اقدامات را تکذیب کرد.

     ژنرال هایزر روز چهاردهم بهمن با تعیین جانشینى براى خود ایران را ترک کرد. او به این نتیجه رسیده بود که مثلث ربیعى، بدره‌اى و توفانیان در غیاب او توان انجام کودتا را دارند. امام روز پانزدهم بهمن حکم مهندس مهدى بازرگان را براى تأسیس دولت موقت صادر کردند. در واقع امام پیشنهاد شوراى انقلاب را براى تعیین بازرگان پذیرفته بودند. امام در حکم خود با تذکر این نکته که مهندس بازرگان بدون در نظر گرفتن روابط حزبى و همبستگى گروهى مى‌بایست به تشکیل کابینه خود اقدام کند، خواسته بودند مقدمات همه‌پرسى تغییر نظام حکومتى، تشکیل مجلس مؤسسان(خبرگان) براى تصویب قانون اساسى جدید و انتخابات مجلس را فراهم کند.

     این حکم یک روز بعد در مراسمى که تصاویر آن از شبکه انقلاب تلویزیون ـ نامى که کارکنان اعتصابى تلویزیون به آن داده بودند ـ پخش شد.

     دیدارهاى روزانه امام ادامه داشت. مهمتر از همه دیدار نیروهاى نظامى با امام بود. هر روز افرادى از نیروى هوایى و دیگر نیروها به محل اقامت امام مى‌آمدند. در چنین حال و هوایى بود که استانفلید ترنر رئیس سازمان سیا اعترافات تاریخى خود را ابراز کرد. او گفت که سازمان سیا از قدرت جنبش مخالفت در ایران که شاه را به یک تبعید واقعى فرستاد، بى‌خبر بوده و دچار اشتباه شده است. ترنر گفت که هر دستگاه اطلاعاتى دیگرى هم بود بیشتر از سازمان سیا نمى‌توانست عمل کند. جملات ترنر چنین پایان گرفت:

 پیش‌بینى نکرده بودیم وجود مردى 78 ساله پس از 14 سال تبعید توانسته سازمان دهنده یک تشکیلات سیاسى و گردآورنده نیروها باشد. او همچون آتش‌فشانى عظیم یک انقلاب ملى به راه انداخته است.

     با اعلام نخست وزیرى مهندس مهدى بازرگان، آمریکا خیلى زود واکنش نشان داد و از دولت بختیار حمایت کرد. سه ساعت پس از موضع‌گیرى کاخ سفید، رسانه‌هاى امریکا نوشتند که سران وزارت امور خارجه امریکا عمر دولت بختیار را در چند روز آینده تمام شده مى‌دانند. این موضوع جیمى کارتر را بسیار عصبانى کرد.

     روز هفدهم بهمن مردم به خواست امام در تظاهراتى که نخست وزیرى بازرگان را تایید مى‌کرد شرکت کردند. دولت بختیار براى بى پاسخ نماندن این کنش، اقدام به مانور هوایى کرد و تعدادى هلى‌کوپتر و هواپیماى جنگى را در آسمان تهران پرواز داد. در همین روز او در مجلس شوراى ملى ـ چند ده متر آن طرفتر از محل استقرار امام ـ حاضر شد و لایحه انحلال ساواک را براى تصویب به مجلس داد. این صحنه‌اى عوام فریبانه بود. بختیار چنین قصدى نداشت. در میان سندهاى روز هجدهم بهمن متنى را خواهید خواند که بختیار با تأسیس حساب تازه‌اى براى ساواک نزدیک بانک سپه موافقت مى‌کند.

     جامعه روحانیت تهران در دعوت از مردم سراسر کشور خواست که روز نوزدهم بهمن در یک راهپیمایى بزرگ شرکت کنند و از دولت مهندس مهدى بازرگان حمایت نمایند. این چهارمین راهپیمایى بزرگ پس از تاسوعا، عاشورا و اربعین بود. برنامه ریزى روحانیت تهران براى این راهپیمایى مورد توجه دستگاه‌هاى اطلاعاتى قرار گرفت و آن را در متن‌هاى طبقه‌بندى شده خود منعکس کردند. راهپیمایی‌هاى نوزدهم بهمن در شهرهاى بزرگ میلیونى بود. برخى نشریه‌ها نوشتند امام آن روز در خانه تقریباً تنها بود. حتى پسر و نوه‌هایش براى شرکت در راهپیمایى به خیابان‌ها رفته بودند. حضور نیروهاى نظامى در میان صفوف راهپیمایان بسیار چشمگیر بود. آن چه در این روز براى تصمیم‌سازان نیروهاى مسلح گران تمام شد، حضور نظامیان نیروى هوایى در برابر امام خمینى بود. آنان با لباس‌هاى شخصى خود را به مقر امام رساندند، در آنجا لباس‌هاى نظامى خود را پوشیدند و در برابر امام رژه رفتند. فرمانده این گروه خواسته بود عکاس‌ها از روبرو و از چهره نظامیان عکس نگیرند. عکس به همان شکل در روزنامه‌ها چاپ شد. ارتش اصل موضوع را تکذیب کرد؛ حتى در بولتن‌هاى خود نیز بدان اشاره‌اى ننمود، اما حقیقت همان بود که رخ داده بود. بعد از ظهر نیز گروهى از اعضاى هوانیروز اصفهان که خود را به تهران رسانده بودند با امام دیدار کردند و در همین روز یک هزار نفر از کادر پایگاه ششم نیروى هوایى بوشهر به نفع امام خمینى در بوشهر تظاهرات کردند. ارتش عملاً شکاف برداشته بود. همه این حوادث باعث نشد که امام با برخى از اعضاى خانواده خود در ساعات پایانى شب به زیارت حضرت عبدالعظیم(ع) در شهر رى نرود. این خبر در جرایدى که بیستم بهمن منتشر شدند منعکس گردید.

     جرقه واپسین حادثه‌اى که نفس‌هاى به شماره افتاده پیکر نظام شاهنشاهى گرفت در شب بیستم بهمن زده شد. پادگان دوشان تپه مکان این حادثه بود. آن شب گروهى از افراد نیروى هوایى مستقر در پادگان براى دیدن فیلم ورود امام خمینى به وطن در سالن ویژه‌اى گرد هم آمدند. برخى منابع نوشته‌اند توهین یک سلطنت ‌طلب به امام در فیلمى که پیش از آن (از تجمع طرفداران قانون اساسى در ورزشگاه امجدیه تهران) پخش شد خشم نظامیان طرفدار انقلاب را موجب گشت. اما بیشتر منابع از صلوات اعضاى نیروى هوایى به هنگام پخش تصویر امام خبر داده‌اند. این صداى روحانى، گارد شاهنشاهى مستقر در پادگان را برافروخته مى‌کند و به سالن نمایش هجوم مى‌آورند. تیراندازى شروع مى‌شود. مردم خیلى زود آگاه شده، خبر را در سراسر تهران پخش مى‌کنند. درگیری‌هاى مسلحانه گارد و نیروى هوایى تا ساعاتى از صبح روز بیست و یکم بهمن ادامه مى‌یابد. از نخستین ساعات روز بیست و یکم تهران آبستن رخدادهاى دیگرى است. آن روز صبح گارد بار دیگر یورش خود را به پادگان و این بار از بیرون درها آغاز مى‌کند. درگیری‌ها به شرق تهران سرایت مى‌کند و مردم همدست و هم‌آوا با نیروى هوایى به مقابله برمى‌خیزند. همزمان در غرب تهران و در پایگاه هوایى پادگان مهرآباد صداى تیراندازى شنیده مى‌شود. لحظاتى بعد 1500 تن از نظامیان این نیرو به طرفدارى از انقلاب از پادگان خارج شده راهى خیابان‌ها مى‌شوند. اسلحه خانه پادگان دوشان تپه که با هماهنگى نظامیان مستقر در آن در اختیار مردم قرار گرفته بود، ورق رویارویی‌ها را برمى‌گرداند. مردم و نیروى هوایى چنان مقاومتى نشان مى‌دهند که به گارد شاهنشاهى دستور عقب نشینى مى‌دهند. خیابان‌ها سنگربندى مى‌شود. سران ارتش چاره را در صدور اطلاعیه جدید فرماندارى نظامى تهران و حومه مى‌بینند. در این اطلاعیه ساعات منع رفت و آمد از 30/ 16 تا 5 صبح روز بعد تعیین مى‌شود. همه چیز خبر از بوى کهنه کودتا مى‌دهد. اطلاعیه ساعت دو بعد از ظهر از اخبار سراسرى رادیو پخش مى‌شود. امام بلافاصله پس از شنیدن خبر، پیامى به ملت ایران مى‌نویسند و اقدام سران ارتش را خدعه و خلاف شرع مى‌خوانند. گروه‌هایى با خودرو و بلندگو در خیابان‌ها راه افتاده، پیام امام را به اطلاع اهالى تهران مى‌رسانند. هجوم به کلانتری‌ها آغاز مى‌شود. مردم مسلح شده و افرادى از نیروى هوایى تعدادى از کلانتری‌هاى تهران را تسلیم مى‌کنند. تعدادى تانک که از مناطق شرق تهران در خیابان تهران نو به حرکت افتاده بودند، به آتش کشیده مى‌شود. بقیه تانک‌ها عقب‌نشینى مى‌کنند. خواست امراى ارتش کودتا بود. این را فرمانده پادگان گارد آهنین، رئیس ستاد پلیس تهران و اعضاء ارشد گارد شاهنشاهى چند روز پس از پیروزى انقلاب اذعان کردند.

     فرماندارى نظامى تهران در اطلاعیه‌هاى بعدى خود ـ شماره 41 و 42 ـ بار دیگر ساعات منع رفت و آمد را کاهش مى‌دهد. اما اینها نیز مانند اطلاعیه شماره 40 تأثیرى در حضور مردم در خیابان‌ها ندارد. تهران از شب 22 بهمن در اختیار مردم قرار گرفت. پیش از ظهر روز 22 بهمن ارتش چاره‌اى جز تشکیل جلسه ندید. شوراى عالى ارتش تشکیل جلسه داده اعلام بى‌طرفى مى‌کند. همزمان با این تصمیم بختیار ناپدید مى‌شود. نخست‌وزیرى به دست مردم مى‌افتد. خبر بى‌طرفى ارتش ساعت 2 بعد از ظهر از رادیو به آگاهى مى‌رسد. شادمانى مردم آغاز گشته، خیابان‌ها مملو از خودروهایى مى‌شود که حامل این شادى تاریخى هستند. امام دو پیام پیاپى به مردم مى‌دهند: آمادگى خود را از دست ندهید؛ به سفارتخانه‌ها حمله نشود؛ از غارت، آتش‌سوزى و مجازات خودسر متهمان جلوگیرى گردد؛ از بین رفتن آثار علمى و فنى، صنعتى و هنرى و اتلاف اموال عمومى خوددارى شود.

و انقلاب پیروز شد.


























































































































منبع: مقدمه کتاب انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، جلد 21 تا 25 (با اندکی اصلاح)، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول، سال 1386 - 1385.


 
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است.