زندگی و کارنامه سیاسی دکتر ابراهیم یزدی- قسمت اول


05 شهريور 1402


چکیده

آقای دکتر ابراهیم یزدی، متولد 1310 در قزوین، عضو شورای انقلاب، معاون نخست‌وزیر، وزیر امور خارجه دولت موقت و دبیرکل نهضت آزادی ایران بود. ورود او به سیاست از دوران دبیرستان و با هدایت برادر بزرگ‌ترش کاظم و با عضویت در نهضت خداپرستان سوسیالیست آغاز شد. او در سال‌های پیش از انقلاب به جریان‌های سیاسی موسوم به ملی- مذهبی نزدیک بود. یزدی برای گذراندن دوران پسادکتری به آمریکا مهاجرت کرد و رهبری نهضت آزادی خارج از کشور را به عهده گرفت. او در این سال‌ها با گروه‌ها و مبارزین اسلامی چه در ایران و چه در دیگر کشورها در ارتباط بود. با هجرت امام خمینی به فرانسه او نیز به فرانسه رفت و ترجمه صحبت‌های امام خمینی را به عهده گرفت.

با پیروزی انقلاب اسلامی دکتر یزدی به ایران بازگشت و در دولت موقت به معاونت نخست‌وزیری در امور انقلاب و سپس وزارت امور خارجه منصوب شد. پس از استعفای مهندس بازرگان، دکتر یزدی به عنوان نماینده مردم تهران وارد مجلس شورای اسلامی شد. از این دوره به تدریج یزدی از انقلاب اسلامی فاصله گرفت و به همراه دیگر اعضای نهضت آزادی به سیاست‌های بنی‌صدر و سازمان مجاهدین خلق نزدیک شد. در دسته‌بندی‌های سیاسی بعد از انقلاب، نهضت آزادی جزو گروه‌های لیبرال به حساب آمده و به خاطر مواضع ضد انقلابیشان و همچنین نامه امام خمینی مبنی بر ممانعت از ورود آن‌ها به صحنه سیاسی کشور، دکتر یزدی دیگر نتوانست مقامی رسمی در جمهوری اسلامی به دست آورد.

بعد از فوت مهندس مهدی بازرگان، دکتر یزدی دبیرکل نهضت آزادی ایران شد. در این سال‌ها ادعای یزدی بر اعمال تغییرات در جمهوری اسلامی در چارچوب قانون اساسی بود. ارتباط اعضای نهضت آزادی با بیگانگان و نقش‌آفرینی این گروه در شرایط بحرانی کشور در طول دوران جمهوری اسلامی، بازداشت‌هایی را برای او و دیگر اعضای نهضت آزادی به همراه داشت. سرانجام دکتر یزدی در ششم شهریور 1396 در شهر ازمیر ترکیه و در منزل دخترش فوت کرد و پیکر او را به تهران آورده و در بهشت زهرا(س) به خاک سپردند.

 

مقدمه

دکتر ابراهیم یزدی به دلیل ارتباطات وسیع و جایگاهی که در فضای سیاسی کشور داشته از افراد تأثیرگذار در تاریخ معاصر بوده و مورد قضاوت‌های مثبت و منفی زیادی قرار گرفته است. بررسی فعالیت‌های سیاسی دکتر یزدی با رجوع به اسناد رسمی منتشر شده چهره واقعی‌تر و شفاف‌تری از او به دست می‌دهد که در قضاوت‌های تاریخی می‌تواند راهگشا و آغاز کننده موضوعات جدیدی باشد. این مقاله به زندگی و کارنامه سیاسی دکتر یزدی بر پایه اسناد لانه جاسوسی و بیانیه‌های رسمی نهضت آزادی می‌پردازد. اسناد ساواک مربوط به یزدی به دلیل محدود و معدود بودن سهم اندکی در این مقاله دارند که به دلایل آن نیز پرداخته خواهد شد.

 

خاندان یزدی

ابراهیم یزدی در سوم مهرماه 1310 ه‌.ش در قزوین و در محله‌ای معروف به بازارچه آقا معصوم از محله مملوق (ریگزار) متولد شد. آن طور که ابراهیم یزدی در خاطرات خود بیان می‌کند حاج محمدرضا یزدی جد پدری ابراهیم در اوایل قرن دوازدهم هجری و در دوران فتنه اشرف‌ افغان، به دلیل فتنه و آشوب افغان‌ها از یزد که در مسیر افغان‌ها برای رسیدن به پایتخت بود به قزوین مهاجرت کرد. حاج محمدرضا در قزوین با دختری که او هم از یزد به آن جا مهاجرت کرده بود ازدواج کرد و صاحب چهار پسر و دو دختر شد و سپس با زنی از تبریز ازدواج کرد که از او نیز صاحب یک پسر و یک دختر شد.

خاندان یزدی بعد از سکونت در قزوین به کار تجارت، به خصوص صادرات حنا به قفقاز پرداختند. آن‌ها حنای یزد را بسته‌بندی کرده و از طریق قزوین به قفقاز صادر می‌کردند.[1]

دوران نوجوانی صادق یزدی پدر ابراهیم یزدی، با حوادث انقلاب مشروطه همراه بود. او در مدرسه «فرهنگ» به مدیریت محمدعلی مجد (فطن‌السلطنه) شش کلاس درس خواند. زمانی که سپهدار تنکابنی وارد قزوین می‌شود در مسجد شاه تجمعی صورت می‌گیرد و متنی را که قرار بود از طرف دانش آموزان در دفاع از مشروطه خوانده شود را فطن‌السلطنه مجد به صادق یزدی می‌دهد تا او بخواند. به گفته یزدی، پدرش زمانی که 15-16 سال سن داشت به محافل جوانان شهر راه پیدا کرده بود ولی بعد از مشاهده جو غیر مذهبی در همایش‌ها و برنامه‌ها خیلی زود از آن‌ها فاصله گرفت.[2]

صادق یزدی در سن 17 یا 18 سالگی با معصومه بیگم‌آغا که از خانواده مرتضوی‌های قزوین بود[3] ازدواج کرد.[4] در زمان ازدواج نیز کنیزی به نام جمیله به عروس هدیه داده شد که سال‌ها با آن خانواده زندگی کرد.[5] حاصل این ازدواج سه پسر به نام‌های کاظم، اسماعیل و ابراهیم و دو دختر به نام‌های مهین و نصرت بود.[6] این خانواده سال‌ها در خانه پدری زندگی کردند و سپس به تهران مهاجرت کرده و تابستان‌ها به قزوین می‌رفتند. ابراهیم یزدی می‌نویسد: «[در یکی از این تابستان‌ها] در منزل پدر بزرگ جز قرآن و کتاب توضیح المسائل، کتاب دیگری یافت نمی‌شد تا با خواندن آن‌ها خود را سرگرم کنیم. به ناچار برای صرف وقت و سرگرمی، توضیح المسائل می‌خواندم. در مقدمه توضیح المسائل عباسی که احتمالاً ملا احمد نراقی به درخواست شاه عباس نوشته بود،[7] در باب نفی تقلید در اصول دین آمده بود که اصول دین را خودِ مکلّف باید با عقل و منطق خود بپذیرد و نه با تقلید. او سپس خود پرسیده بود که اگر جوانی، برای فهم و درک و باور منطقی و عقلانیِ وجود خدا، در وجود خدا شک کند، آیا باز هم خواندن نماز بر او واجب است و اگر نخواند مرتکب گناه و نافرمانی امر خدا شده است؟ او سپس خود در جواب نوشته بود که خیر. خدا از بنده خود خواسته است که وجود خدا را با عقل و منطق نه به دلیل القای پدر یا مادر بپذیرد. مقدمه ضروری این کار این است که جوان ابتدا وجود خدا را انکار کند و بعد با استدلال به وجود او برسد. خدا انتظار ندارد و تکلیف نمی‌کند که بنده‌ای، در مرحله شک و تردید، باز هم نماز بخواند و خدا را بپرستد. این دور از عدالت خداست. این نگرش و استدلال در مقدمه یک کتاب فقهی، آن هم متعلق به شاید 100 یا 150 سال قبل برای من نوجوان آن روز بسیار جذاب، منطقی و قانع کننده بود و اثر عمیقی بر ذهن من بر جای گذاشت».[8]

خانواده یزدی وقتی به تهران مهاجرت کردند در محله مولوی، نزدیک میدان اعدام کوچه مترجم‌السلطنه خانه شمس‌السادات زرین قلم (مترجم‌السلطنه) را اجاره کرده و با هم در آن جا زندگی کردند. پدر نیز مسئول حسابداری یکی از تجارتخانه‌های بازار شد.[9] در سال 1318 صادق یزدی کار تجارتخانه را رها کرد و دو دهنه مغازه در خیابان عین‌الدوله (ایران فعلی) نزدیک کوچه دکتر سنگ تهیه کرد و مشغول کاسبی شد و خانواده به خانه‌ای در خیابان عین‌الدوله کوچه رخشانی نقل مکان کردند.[10]

در این زمان خانواده شیخ خزعل در باغ بزرگی در نزدیکی منزل آن‌ها اقامت اجباری داشتند. این باغ به دلیل حضور این خانواده به باغ شیخ خزعل معروف بود. یکی از همسران شیخ خزعل و عروسش (خانم کاتوزیان (خانم شریعه) به همراه فرزندان در این باغ زندگی می‌کردند.[11] مادر ابراهیم یزدی با خانم کاتوزیان دوست شده و بعد ارتباط خانوادگی بین آن‌ها برقرار شد. ابراهیم و برادرش اسماعیل نیز با دو نفر از پسران او، فریدون و امیر دوستان نزدیک و صمیمی شدند.[12]

 

کودکی

در شهریور 1320 با ورود متفقین از شمال و جنوب و خروج رضا شاه از کشور اوضاع آشفته شد. در آن زمان خانواده یزدی به غیر از پدر، اسماعیل و ابراهیم که 10 ساله بود قزوین بودند. تعدادی از نیروهای آمریکایی بعد از ورود به ایران در بیمارستانی در خیابان ژاله نزدیک منزل آن‌ها مستقر شدند.[13] سربازان آمریکایی که اوضاعشان خوب بود جیره مواد‌ غذایی، پوشاک، سیگار و دیگر اجناس اضافی خود را مخفیانه به ایرانی‌ها می‌فروختند. ابراهیم یزدی نیز که در آن تابستان در مقابل مغازه پدر دستفروشی می‌کرد با واسطه، این اقلام آمریکایی را تهیه می‌کرد و در کنار دیگر اجناس ایرانی می‌فروخت. این بساط خرده فروشی تا پایان دوره اول دبیرستان ادامه داشت. او همچنین در دوران جنگ جهانی دوم که کالاهای اساسی کوپنی شده بود، کوپن سیگار، قند و شکر و... را خریده، بعد از دریافت سهمیه‌ها، آن‌ها را به قیمت آزاد می‌فروخت.[14] دکتر یزدی در مورد فعالیت‌های اقتصادیش در این دوران می‌نویسد: «اگرچه تحملش برای من در آن سن و سال سخت بود، اما از جهات مختلف بسیار آموزنده بود. به خصوص برای منِ نوجوان در یاد گرفتن راه و رسم زندگی و سلوک با مردم و دستیابی مستقیم به واقعیت‌های نانوشته کتاب زندگی بسیار مغتنم بود».[15] از دیگر موارد مؤثر در شکل‌گیری شخصیت دکتر یزدی، نوع تربیت و کلمات قصار مادرش بود او در این مورد می‌نویسد: «کلمات قصار مادر، اگر چه شاید در دوران کودکی و نوجوانی، معنا و مفهوم چندانی برای ما نداشت، اما تأثیر عمیقی بر ذهن و رفتارهای ما برجای گذاشته است. ... او با کلمات قصار خود چیزهایی به ما یاد داده است که کاربرد عملی وسیعی در مناسبات سیاسی و روابط اجتماعی دارد. مثلاً به ما نصیحت می‌کرد که: «قالی را به خوابش جارو کنید». قالی‌ها یک خوابی دارند، اگر قالی را برخلاف خوابش جارو کنی، ذرات آشغال به سوی خود شما پرتاب می‌شوند».[16]

 

تحصیلات

ابراهیم یزدی سال اول ابتدایی را در دبیرستان مولوی، گذر بازارچه معیر تمام کرد. بعد از انتقال به خیابان عین‌الدوله (ایران) از سال دوم تا ششم در مدرسه ادب، کوچه پشت مسجد ‌سپهسالار به تحصیل ادامه داد.[17] سپس به همراه برادرش اسماعیل به دبیرستان دارالفنون در ناصرخسرو رفت. قبل از او نیز کاظم برادر بزرگ‌ترشان به دارالفنون می‌رفت.[18]

 در دبیرستان دارالفنون به تدریج جو سیاسی ـ اجتماعی بر او نیز تأثیر گذاشت. دکتر یزدی درباره این مدرسه می‌نویسد: «انشای من خوب بود به خصوص در سیکل دوم، مطالب اجتماعی و سیاسی می‌نوشتم و آقای مظاهری [معلم ادبیات] مشوق من بود و از من می‌خواست که انشای خودم را سرکلاس بخوانم. من هم با صدای بلند آن‌ها را می‌خواندم. در واقع دکلمه می‌کردم. آنقدر بلند می‌خواندم که گاهی صدایم به سایر کلاس‌ها هم می‌رسید».[19] تأثیر‌گذارترین معلم بر دکتر یزدی، آقای سید کمال‌الدین نوربخش استاد‌ فلسفه و کلام بود که در این مدرسه فقه و شرعیات درس می‌داد. دکتر یزدی در مورد وی می‌گوید: « او چیزی بیش از یک معلم فقه و شرعیات بود. به غایت معتقد و مؤمن و خوش‌فکر بود. حرف‌های جالبی برای بچه‌ها می‌زد. بسیاری از حرف‌های او در ذهنم زنده است و بارها در زندگی و تجربه اجتماعی و در مناسبات سیاسی به یاد او بوده‌ام. یکی از حرف‌های به جا مانده در ذهنم از او که سبب یادِ خیر او به کرات است، این است که می‌گفت: «در ایران پیشنهادهای خود را به دیگران ندهید. وقتی طرح تازه‌ای را به کسی می‌دهید، آن را انجام می‌دهند اما به صورتی که برخلاف آن ‌چه نظر و هدف شما بوده است و می‌خواستید در می‌آورند».[20]

 با تشویق و کمک سیدکمال‌الدین نوربخش انجمن اسلامی جوانان امیرکبیر فعال شد. کاظم یزدی، برادر بزرگتر ابراهیم که سال‌ها قبل در امیرکبیر درس خوانده بود به کمک چند دانش‌آموز دیگر انجمن اسلامی جوانان امیرکبیر در دبیرستان دارالفنون را احیا کردند. این گروه بعد از ورود به دانشگاه ارتباط خود را با هم حفظ کردند و در منزل محمدجواد رضوی در پاچنار (خیابان خیام) جلسات هفتگی دینی داشتند و بعدها با پیوستن دیگر جوانان مسلمان، «نهضت خداپرستان سوسیالیست» را تشکیل دادند.[21] در دوران دبیرستان نیز ابراهیم یزدی در امور مالی و جمع‌آوری اقساط به پدر کمک می‌کرد و پدر نیز اصرار داشت که ترک تحصیل کرده و به او در کارهای مغازه کمک کند که با اصرار ابراهیم یزدی، در نهایت رضایت داد که کار مغازه در هرحال انجام شود و پدر نیز مانع تحصیل او نشود.[22]

 

دانشکده داروسازی

ابراهیم یزدی بعد از پایان دوران دبیرستان و موفقیت در کنکور در رشته داروسازی قبول شد و در مهرماه 1328 در دانشکده داروسازی ثبت نام کرد و برای کارآموزی به داروخانه دکتر خرسند در نزدیکی بازار رفت.[23] به گفته یزدی اکثر اساتید «غیرسیاسی و تعدادی هم سیاسی و وابسته یا مرتبط با حکومت بودند. تعدادی هم در دوران اوج جنبش ملی، از دکتر مصدق حمایت می‌کردند».[24] دکتر یزدی در دوران دانشجویی، به نمایندگی همکلاسی‌هایش در سازمان دانشجویان دانشگاه تهران انتخاب شد و به امور صنفی دانشجویان پرداخت و در سال دوم دانشکده که کارآموزی نداشت به درخواست خود برای کسب تجربه به بیمارستان هزار تختخوابی (امام خمینی فعلی) و بیمارستان روزبه معرفی شد تا در بخش آزمایشگاه مشغول به کار شود.[25] سپس برای پایان‌نامه موضوع «مقایسه خواص درمانی ارومایسین و اکرومایسین در دستگاه گوارش» را انتخاب کرد و در 28 آذر 1333 از آن دفاع کرد و فارغ التحصیل شد.[26]

 

مشاغل

دکتر یزدی با گذراندن دوران دانشجویی و اتمام پایان ‌نامه مشمول خدمت سربازی می‌شد. اما به دلیل این که تازه ازدواج کرده بود و آمادگی رفتن به سربازی را نداشت از قانونی استفاده کرد که فارغ‌التحصیلان دانشگاه می‌توانستند چهار سال به عنوان «آسیستان افتخاری» در دانشکده کار کنند و در این مدت معاف از خدمت باشند. دکتر فتح‌الله اعلم که استاد راهنمای یزدی نیز بود حکم مربوطه را صادر کرد و یزدی در دانشگاه مشغول به کار شد.[27] در سال 1336 دولت متولدین سال 1310 را از خدمت سربازی معاف کرد و دکتر یزدی نیز از این معافیت استفاده کرد.[28]

زمانی که دکتر یزدی سال چهارم دانشکده بود، به پیشنهاد مهندس حساسیان از مؤسسین نهضت خداپرستان سوسیالیست دعوت به کار در سازمان بیمه‌های اجتماعی کارگران شد تا در داروخانه مرکزی این سازمان با حقوق خوب 3000 ریال مشغول به کار شود.[29] سپس در سال 1333 به درمانگاه حسین‌آباد در جاده شهر ری منتقل شد.[30] حسن نزیه هم در این سازمان رئیس اداره حقوق بود و آشنایی یزدی و نزیه به تشکیل نهضت مقاومت ملی بعد از کودتای 28 مرداد 1332 برمی‌گشت.[31] اختلافات اداری و اعتراضاتی که نسبت به هزینه‌ها و خریدهای سازمان می‌شد باعث شد دکتر یزدی در اواسط سال 1336 از سازمان بیمه‌های اجتماعی کارگران استعفاء بدهد.[32]

 

کارخانه داروسازی لدرلی

در سال 1332 دکتر یزدی همزمان با خدمت در سازمان بیمه‌های اجتماعی کارگران و دانشکده داروسازی در شرکت دارویی لدرلی نیز مشغول به کار شد.[33] در سال 1337 شاه قصد بازدید از شرکت تولید دارو را داشت. کاظم خسروشاهی مدیرعامل شرکت از دکتر یزدی خواست تا او در این بازدید توضیحات لازم را در مورد آزمایش‌های مختلف ارائه دهد. ضمن تهیه گزارش تلویزیونی از این بازدید، مصاحبه‌ای جدا نیز با یزدی انجام شد.[34] بعد از مدتی که کارخانه تولید دارو به بهره‌برداری کامل رسید دکتر یزدی به عنوان مدیر تولید و تبلیغات در آن شرکت به کار گرفته شد.[35]

 

ازدواج، خانه و خانواده

دکتر یزدی در سی‌ام فروردین 1333 با سرور طلیعه عقد و در اسفند همان سال ازدواج کرد. خانواده سرور طلیعه اهل برآغوش آذربایجان بودند.[36] فریدون طلیعه، برادر سرور طلیعه در دوران دانش‌آموزی در دبیرستان دارالفنون هم ‌دوره با اسماعیل یزدی بود و با هم به نهضت خداپرستان سوسیالیست پیوستند و به تدریج ارتباط خانوادگی شکل گرفت و زمینه آشنایی ابراهیم یزدی و سرور طلیعه فراهم شد. در سال 1330 هر دو به سازمان دانشجویی دانشگاه تهران پیوستند و در سال 1333 با هم عقد کردند که عاقد این مراسم آیت‌الله سیدمحمود طالقانی بود. 21 اسفند همان سال نیز مراسم عروسی برگزار شد.[37] بعد از مدتی خانه‌ای در خیابان حریرچیان (شهید عظیم‌زادگان فعلی) نزدیک میدان ژاله (شهدای فعلی) خریدند. اولین فرزند دکتر یزدی، خلیل در این خانه به دنیا آمد.[38] در سال 1334 در خانه‌ای در کوی کاخ در خیابان شریعتی پشت اداره رادیو ساکن شدند. فرزند دوم، سارا نیز در این خانه متولد شد. دکتر یزدی تا شهریور سال 1339 که ایران را ترک کرد در این خانه ساکن بود و در سال 1346 که قصد خرید خانه‌ای را در هیوستون آمریکا داشت این خانه را فروخت.[39]

 

فعالیت‌های سیاسی، اجتماعی و اسلامی

حضور دکتر یزدی در مغازه پدر و کمک به او موجب ارتباط وی با مشتریانی می‌شد که از اقشار متفاوتی بودند. کشاورز صدر (نماینده مجلس)، سیدجلال الدین تهرانی (سیاستمدار و رئیس شورای نیابت سلطنت در هنگام انقلاب)، حجت‌الاسلام محمدتقی فلسفی (خطیب و واعظ انقلابی)، آیت‌الله اسلامبولچی (امام‌ جماعت مسجد) از جمله افرادی بودند که ابراهیم یزدی با آن‌ها برخورد و تماس داشت. فعالیت‌های سیاسی دکتر کاظم یزدی برادر بزرگ‌تر ابراهیم یزدی نیز در جهت‌دهی سیاسی به وی مؤثر بود.

سال 1325 کاظم یزدی که خود عضو نهضت خداپرستان سوسیالیست بود برادران کوچکترش اسماعیل و ابراهیم را به جلسه‌ای در منزل دکتر محمد نخشب دعوت کرد. در آن جلسه دکتر نخشب درباره «بدبختی و فقر مسلمانان، ضرورت مبارزه با ظلم و ستم، مبارزه برای برقراری عدالت اجتماعی، تساوی، اخلاق، مسئولیت و...» صحبت می‌کرد.[40] بعد از سه چهار هفته آن‌ها با سازمانی مخفی تحت نام «نهضت خداپرستان سوسیالیست» آشنا شدند که تحت مدیریت دکتر نخشب بود. با پیوستن به این نهضت هسته مرکزی شاخه دانش‌آموزی آن شکل گرفت. وظیفه این دانش‌آموزان جذب افرادی بود که شرایط عضویت در نهضت را داشتند. آن‌ها در دبیرستان افرادی که آمادگی داشتند را به جلسه ویژه‌ای به نام «حوزه تبلیغی» دعوت می‌کردند و اگر این دانش‌آموزان علاقه‌ای نشان می‌دادند آن‌ها را جذب نهضت خداپرستان سوسیالیست می‌کردند.[41] نهضت خداپرستان سوسیالیست با جذب جوانان مذهبی و انقلابی، کوشید تا با حفظ ایدئولوژی اسلامی، اندیشه‌ای هم درباره نظام اقتصادی و در خصوص عدالت اجتماعی، داشته باشد. این گروه بیش از جنبه‌های مارکسیسم از نگرش سوسیالیستی و روش‌های سیاسی موجود در احزاب چپ و مارکسیستی متأثر بود.[42] به اسلام به عنوان یک ایدئولوژی اجتماعی و انقلابی برای رهبری مبارزه مردم مسلمان ایران نگاه می‌کرد و سوسیالیسم را مظهر حق‌طلبی و عدالت‌خواهی انسان‌ها می‌دانست. نهضت مشی مسلحانه نداشت اما به اعضاء آموزش تیراندازی نیز داده می‌شد. دکتر یزدی می‌نویسد: «در بعضی از گردش‌های دسته‌جمعی اعضاء به خارج از شهر به آنان تیراندازی هم آموزش داده می‌شد و یکی از این موارد گردش دو روزه جنوب شهر تهران، کهریزک و اطراف آن، شهر ری و چشمه علی به بهانه شکار مرغابی، به سرپرستی مهندس شیبانی بود».[43]

در انتخابات مجلس شانزدهم در سال 1328 نهضت خداپرستان سوسیالیست تصمیم گرفت از کاندیداتوری سید مهدی رضوی قمی حمایت کند. ستاد انتخاباتی سید مهدی رضوی در قم منزلی بود که اعضای نهضت خداپرستان در آن جا سخنرانی می‌کردند. ابراهیم یزدی نیز چند بار مقالاتی نوشت و در آن جا خواند. در این انتخابات مهدی رضوی پیروز نشد.[44] بعد از انتخابات دکتر نخشب پیشنهاد داد که نهضت فعالیت‌های خود را علنی کند که با مخالفت اکثریت مواجه شد. به همین دلیل محمد نخشب و طرفدارانش انشعاب کردند. بعد از این اتفاق فعالیت این گروه ضعیف شد.[45] تا جایی که فعالیت این گروه از سال 1332 به بعد به طور کامل متوقف شد.[46]

ایدئولوژی نهضت خداپرستان سوسیالیست تأثیر بسیاری بر دکتر ابراهیم یزدی گذاشت. او حتی بعد از تعطیلی نهضت نیز گرایش‌های سوسیالیستی خود را حفظ کرد. دکتر یزدی در مورد تأثیر عضویت در این گروه می‌نویسد: «عضویت و فعالیت در نهضت خداپرستان سوسیالیست تأثیر بسیار عمیقی در ذهن و دیدگاه‌های سیاسی من برجای گذاشت. در واقع بعد از تربیت خانودگی... و تجربیات بسیار با ارزش عینی و واقعی از زندگی و جامعه، حضور و فعالیت در نهضت خداپرستان سوسیالیست اثرات دراز مدت در شکل‌گیری روحیه و گرایشات سیاسی و اجتماعی من بر جای گذاشته است».[47]

 

جمعیت تعاونی خداپرستان

نهضت خداپرستان سوسیالیست برای فعالیت‌های گسترده‌تر و عمومی‌تر فرهنگی بین جوانان بازار و محلات، گروهی جدید به نام جمعیت تعاونی خداپرستان را تأسیس کرد. جلسات این گروه در منزل ابوالقاسم زرین‌‌خامه از اعضای شورای مرکزی نهضت در محله عرب‌ها، در عودلاجان برگزار می‌شد. ابراهیم یزدی نیز در این جلسات شرکت می‌کرد. افراد شرکت کننده در این جلسات 20 ـ 30 نفر از بازاریان، کارمندان جزء، کارگران کارخانه‌ها، دستفروشان و یا فرزندان آن‌ها بودند. در این جلسات بعد از خواندن آیاتی از قرآن، گزارش اخبار روز خوانده می‌شد و سپس مقاله‌ای که یکی از اعضاء آماده کرده بود خوانده و سپس در مورد آن بحث می‌شد. دکتر یزدی بعد از رفتن به دانشگاه ارتباطش را با این گروه قطع کرد.[48]

 

مسجد هدایت

برنامه‌های فرهنگی و تفسیر قرآن آیت‌الله سیدمحمود طالقانی باعث شده بود این مسجد به یکی از مراکز حضور جوانان مسلمان تبدیل شود. منش آیت‌الله طالقانی در برخورد با جوانان و استفاده از مباحث علمی و جدید در ارائه مطالب مذهبی افراد زیادی را جذب این مسجد کرده بود. دکتر یزدی نیز در دوران دانشجویی و تا سال 1339 در جلسات قرآن شب‌های جمعه آیت‌الله طالقانی حضور داشت.[49]

 

جمعیت قزوینی‌های مقیم تهران

در سال 1330 همزمان با انتخابات هفدهم مجلس شورای ملی قزوینی‌های مقیم تهران پیرامون مباحث انتخابات جمع می‌شدند که به پیشنهاد ابراهیم یزدی «جمعیت قزوینی‌های مقیم تهران» را تأسیس کردند و یزدی نیز به عنوان عضو هیئت مدیره انتخاب شد. در این انتخابات از حجت‌الاسلام سید ضیاءالدین حاج سیدجوادی روحانی طرفدار مصدق حمایت کردند و حجت‌الاسلام حاج سیدجوادی در انتخابات (به عنوان نماینده قزوین) پیروز شد. جمعیت قزوینی‌های مقیم تهران تا کودتای سال 1332 برقرار بود و بعد از آن تعطیل شد. ولی اعضای آن ارتباط خود را با هم حفظ کردند.[50]

 

کودتای 28 مرداد

صبح روز پنجشنبه 28 مرداد 1332 دکتر یزدی به همراه سه نفر از دانشجویان شمال آفریقا (تونس، الجزایر و مراکش) به اداره مخابرات در میدان سپه رفته بود تا تلگرافی در حمایت از جنبش استقلال‌طلبانه مردم شمال آفریقا به دبیرکل سازمان ملل ‌متحد مخابره کند. این دانشجویان مهمان انجمن اسلامی دانشجویان بودند و برای جلب حمایت ایرانی‌ها و انعکاس مطالبات خود به تهران آمده بودند. دکتر یزدی از خاطره خود از روز کودتا می‌گوید: «بعد از مخابره تلگراف، وقتی بیرون آمدیم با منظره‌ای روبرو شدیم که غیر قابل تصور و درک بود. گروه کوچکی از مردان و زنان با لباس‌ها و سر و وضعی که حاکی از جایگاه اجتماعی بود و بیشتر به ارازل و اوباش و فواحش جنوب شهر شباهت داشتند تا هر گروه اجتماعی دیگری، در ماشین‌های سرباز علیه دکتر مصدق و به نفع شاه شعار می‌دادند. گروه‌های مسلح ارتش در جیپ و یا کامیون در اطراف تظاهرکنندگان حرکت می‌کردند و مراقب آن‌ها بودند. مردم متحیر و هاج و واج به این صحنه نگاه می‌کردند. از میان مردم افرادی تک و توک به طور خودجوش به نفع دکتر مصدق شعار می‌دادند اما گروه‌های تظاهرکننده به همراه نظامیان به این افراد حمله می‌کردند و آن‌ها را به شدت مضروب و مجروح می‌ساختند».[51] یزدی به مهمانان خارجی خود توصیه می‌کند که از ایران خارج شوند و آن‌ها را تا محل اقامت‌شان همراهی می‌کند. روز بعد از کودتا نیز برای کسب اطلاع از افرادی که در کودتا بازداشت شده بودند، شروع به تماس با دوستان خود در احزاب ملی، انجمن اسلامی دانشجویان و سازمان دانشجویان دانشگاه تهران کرد.

 

نهضت مقاومت ملی ایران 1332ـ 1339

بعد از پیروزی کودتای انگلیس، آمریکائی 28 مرداد 1332 و دستگیری همکاران دکتر مصدق و فراری و پنهان شدن عده‌ای دیگر همچون دکتر سیدحسین فاطمی، وزیر امورخارجه، جوّ بسته‌ای به ‌وجود آمد. نهضت مقاومت ملی، با پیشنهاد آیت‌الله سیدرضا زنجانی با همکاری شخصیت‌های سیاسی ـ ملی برای مقابله با دولت کودتا شکل گرفت. اولین بیانیه نهضت مقاومت ملی دو هفته بعد از کودتا در اواسط شهریور ماه با عنوان «نهضت ادامه دارد» منتشر شد. دکتر یزدی از طریق عزت‌الله سحابی از وجود سازمانی مخفی آگاه شد که یدالله سحابی و مهدی بازرگان نیز عضو آن بودند. با عضویت دکتر یزدی در این سازمان به علت دانشجو بودن و عضویت در سازمان دانشجویان دانشگاه تهران به «کمیته دانشگاه» نهضت مقاومت ملی پیوست. وظیفه او تماس با دانشجویان و جذب آن‌ها به نهضت بود. همچنین برنامه‌هایی برای تجمعات اعتراضی و تظاهرات خیابانی طراحی و اجرا شد.[52] مانند تظاهرات در اعتراض به محاکمه دکتر مصدق، دکتر شایگان و مهندس رضوی که در دو نقطه مختلف شهر صورت گرفت.[53] همچنین اعتصاب و تظاهرات 21 آبان که با حزب توده نیز برای این تظاهرات جلسه‌ای گذاشته شد ولی به توافق نرسیدند. روز 21 آبان تظاهرات در سه محل مختلف اتفاق افتاد. یزدی در چهار راه امیراکرم بازداشت و به کلانتری یک، روبروی خیابان پاستور منتقل شد. سپس او و دیگر بازداشتی‌ها را به دلیل کمبود فضای زندان‌ها به پادگان جی فرستادند. حدود ساعت 12 شب ابراهیم یزدی و 20 ـ 30 نفر دیگر را به شهربانی کل کشور در فرماندهی نظامی بردند و در آن جا اعلام کردند که آزادید. اما بقیه بازداشت شدگان را با قطار به جزیره خارک تبعید کردند.[54] یزدی شبانه به خانه می‌رود. این اولین بازداشت سیاسی دکتر یزدی بود. او بعد از آزادی به دیدن سیدرضا زنجانی، مهندس بازرگان و رحیم عطایی می‌رود و گزارشی از وضعیت خود می‌دهد.[55]

 

کمیته انتشارات

در سال 1333 دکتر یزدی به قسمت انتشارات نهضت مقاومت ملی رفت. در آن جا بیانیه‌ها، اطلاعیه‌ها و روزنامه «راه مصدق» ارگان نهضت مقاومت ملی را چاپ می‌کردند.[56]

ابراهیم یزدی بعد از ازدواج به مدت 2 هفته به شیراز رفته بود. در این مدت مهندس عزت‌الله سحابی جایگزین یزدی شده و در امور چاپ کمک می‌کرد. روزی مهندس سحابی و محمدحسن عسگری که در چاپخانه بودند نشریات چاپ شده را برای تحویل بیرون می‌آورند و در خیابان مأمورین به آن‌ها مشکوک شده و بعد از بازرسی، نشریه نهضت مقاومت ملی را پیدا کرده و آن‌ها را بازداشت می‌کنند.[57] دکتر یزدی که به تهران می‌رسد از موضوع با خبر می‌شود و به همراه همسرش برای کسب خبر به خانه محمدحسن عسگری که دستگاه چاپ نیز آن جا بود می‌روند. زنگ خانه را که می‌زنند مأمورین سراغشان می‌آیند و آن‌ها را بازداشت می‌کنند. همان جا اعلام می‌کنند که برای تشکر از خانواده عسگری برای شرکت در مراسم عروسی‌شان آمده‌اند. آن‌ها را به فرمانداری نظامی در شهربانی کل کشور می‌برند. طبق گفته دکتر یزدی در شهربانی فقط از سرور طلیعه بازجوی می‌کنند و دکتر یزدی را نیز در کنار محمدحسن عسگری نگه می‌دارند. بعد از بازجویی از خانم طلیعه مجاب می‌شوند که آن‌ها به دستگاه چاپ و... ربطی ندارند و همان روز آزادشان می‌کنند.[58] چند روز بعد از این اتفاق در 15 فروردین 1334 نیز مهندس بازرگان بازداشت می‌شود. بعد از بازداشت و توقیف دستگاه چاپ، نهضت مقاومت ملی دوباره شروع به چاپ نشریه می‌کند تا ساواک متوجه نشود که این سازمان فقط یک چاپخانه داشته است.[59]

 

نشست فعالان نهضت مقاومت ملی

در اواخر سال 1334 دکتر یزدی به کمیته اجرایی نهضت مقاومت ملی می‌رود و برنامه‌ای فراهم می‌کند و اعضای شهرستان‌ها را هم دعوت می‌کنند. در تیرماه 1335 به مدت سه روز نشستی در تهران برگزار می‌شود و حدود 60 نفر از اعضای فعال کمیته‌های تهران و برخی شهرستان‌ها در منزل عباس رادنیا حضور می‌یابند. دکتر یزدی در این نشست گزارش عملیات 34 ماه نهضت مقاومت ملی از 28 مرداد 32 تا اول تیرماه 1335 را ارائه می‌دهد.[60]

 

فعالیت در کمیته شهرستان‌ها

یکی دیگر از فعالیت‌های دکتر یزدی در نهضت مقاومت ملی سرزدن به استان‌ها و دیدار و گفتگو با اعضای نهضت در آن استان‌ها بود. او به دلیل حضور در شرکت داروسازی موظف بود به استان‌های مختلف سرکشی و فعالیت نمایندگان شرکت را بررسی کند و از این فرصت نیز برای برقراری ارتباط با اعضای کمیته شهرستان‌ها استفاده می‌کرد. به عنوان مثال در سفر به شیراز با رئیس ایل قشقایی دیدار کرد.[61] در شهریور 1336 به خراسان رفت. 24 شهریور در مشهد جلسه‌ای با حضور استاد محمدتقی شریعتی، دکتر علی شریعتی، برادران حکیمی، آیت‌الله سید ابراهیم میلانی و سید جواد مادرشاهی تشکیل شد و مباحثات سیاسی در گرفت. فردای آن روز دکتر یزدی متوجه می‌‌شود شرکت‌کنندگان در جلسه دیشب را بازداشت کرده و به تهران فرستاده‌اند و به دنبال او هستند. در تهران نیز حدود 70 نفر از فعالان نهضت مقاومت ملی از جمله آیت‌الله سید رضا زنجانی، مهندس مهدی بازرگان، رحیم عطایی، عباس سمیعی، عباس رادنیا و دکتر یدالله سحابی بازداشت شده‌اند. بعد از آن به همراه خانواده به گرگان می‌رود و بعد از چند روز اقامت در گرگان خانواده را به تهران فرستاده و خود به مازندران و گیلان می‌رود و حدود یک ماه و نیم بعد به تهران برمی‌گردد ولی بازداشت نمی‌شود.[62]

در سال 1336 به تدریج بازداشت شدگان آزاد شدند و دوباره جلساتی برگزار شد اما از فعالیت‌شان بسیار کاسته شده بود. این جلسات هر دوشنبه در دفتر شرکت آربل، متعلق به مهندس‌عباس امیرانتظام برگزار می‌شد. در این جلسات مهندس بازرگان، داریوش فروهر، نصرت‌الله امینی، حسن نزیه، امیرانتظام، رحیم عطایی، عباس سمیعی و ابراهیم یزدی شرکت داشتند. این جلسات در نهایت به تشکیل جبهه ملی دوم در سال 1338 منجر شد.[63]

 

متاع

مهندس مهدی بازرگان بعد از آزادی از زندان در سال 1334 و بعد از بررسی مشکلات و موانع فعالیت‌هایشان در سال 1335 تشکلی به نام «متاع» را تأسیس کرد که مخفف: «مکتب تربیتی اجتماعی عملی» بود.[64] اعضای متاع دوستان، همفکران و همکاران مهندس بازرگان مانند کاظم یزدی، مهندس سحابی، احمد آرام، مصطفی کتیرایی، آیت‌الله مرتضی مطهری، مهدی حائری یزدی، کاظم حاج‌طرخانی، سید غلامرضا سعیدی و سید باقر رضوی بودند. دکتر ابراهیم یزدی نیز عضو متاع شد.[65] متاع با دو هدف عمده شکل گرفت: اول تأسیس نهادهای مدنی، تأسیس انجمن‌های اسلامی پزشکان، مهندسین، معلمین و تأسیس شرکت انتشار. دوم ایجاد فضایی برای ارتباط روشنفکران دینی و روحانیون مانند شهید مطهری، شهید بهشتی، شهید باهنر و دکتر مهدی حائری یزدی. جلسات در منزل اعضا برگزار می‌شد. تعدادی از جلسات در منزل دکتر ابراهیم یزدی برگزار شد.[66] دکتر یزدی تا سال 1339 که از ایران خارج شد در این جلسات شرکت می‌کرد.[67]

 

تأسیس جبهه ملی دوم

در اواخر سال 1338 نهضت مقاومت ملی در بررسی‌های خود به این نتیجه رسیده بود که اوضاع جهان و به تبع آن ایران تغییر کرده است و رژیم شاه در صدد ایجاد یک سری سلسله تغییرات روبنایی در مناسبات و روابط اقتصادی، اجتماعی و سیاسی است که به اصلاحات اقتصادی و ارضی منتج شد. اوضاع سیاسی نیز به نفع شاه بود. بعد از کودتا، حزب توده منحل شده و مخالفان شاه توسط ساواک تازه تأسیس (1335) تحت تعقیب بودند. در جلساتی که در دفتر شرکت آربل، متعلق به عباس امیرانتظام برگزار می‌شد تصمیم بر آن شد تا با توجه به شرایط جدید باید فعالیت مخفیانه را کنار گذاشت و فعالیت‌های عمومی را مد نظر داشت. طبق برنامه‌ریزی نهضت مقاومت ملی دکتر یزدی از جمله کسانی بود که برای صحبت با افراد فرستاده شد تا با بحث و گفت‌وگو آن‌ها را مجاب به فعالیت علنی و در آینده پیوستن به جبهه ملی دوم کند. بعد از این دیدارها و کسب نظر از افراد مختلف، دکتر یزدی به همراه آیت‌الله طالقانی و حجت‌الاسلام سید ضیاءالدین حاج سیدجوادی، نزد آیت‌الله سید رضا فیروزآبادی[68] در شهر‌ ری رفتند تا از ایشان نامه‌ای برای دعوت از رجال سیاسی بگیرند. با موافقت آیت‌الله فیروزآبادی، دعوت‌نامه‌هایی برای افراد مختلف برای گردهمایی فرستاده شد.[69]

 

انتخابات بیستم مجلس شورای ملی

با اعلام برگزاری انتخابات مجلس، بیانیه‌های انتخاباتی جبهه ملی برای مطبوعات فرستاده شد. اما روزنامه‌های کیهان و اطلاعات از چاپ آن خودداری‌ کردند. این کار باعث شد تا جبهه ملی نامه اعتراض‌آمیزی برای وزیر کشور بنویسد و پنج نفر آقایان مهدی بازرگان، دکتر صدیقی، کشاورز صدر، شاهپور بختیار و نصرت‌الله امینی این نامه را شخصاً به وزارت کشور ببرند. همزمان نیز تجمع اعتراض‌آمیزی در مقابل وزارت کشور شکل گرفت که ابراهیم یزدی نیز در آن تجمع حضور داشت. نمایندگان ‌‌جبهه ملی از وزارت کشور خارج شدند و اعلام کردند که وزیر‌ کشور آقای اتابکی آن‌ها را محترمانه پذیرفته و قول پیگیری داده است.[70] بعد از آن دکتر یزدی به دفتر روزنامه‌های کیهان و اطلاعات رفته و بحث سیاسی کرده و خواسته بود که فعالیت‌های ملی‌ها را منتشر کنند.[71]

دعوت آیت‌الله فیروزآبادی شکل عمومی‌تری یافت و افراد‌ زیادی از مردم در منزل فرزند او حضور یافتند و سه شب این جلسات ادامه یافت. در شب سوم حسن نزیه بیانیه اعلام تجدید فعالیت جبهه ملی را خواند.[72] بعد از پایان مراسم مأمورین ساواک و پلیس به داخل منزل آمدند و اعلام کردند که دیگر این جلسات نباید برگزار شود و چند نفر را که دکتر یزدی جزو آن‌ها نبود بازداشت کردند.[73] بعد از آن چند جلسه در منزل آقای قاسم لباسچی و عباس شیبانی (از اعضای جبهه ملی) برگزار شد. و سپس در منطقه جلالیه (پارک لاله کنونی) نیز چند جلسه برگزار شد. دکتر یزدی در این تجمعات و جلسات حضور فعالی داشت.[74]

 

عزیمت به خارج از کشور

دکتر اسماعیل یزدی برادر ابراهیم یزدی در دانشگاه هاروارد و تافتس، در شهر بوستن (ایالت ماساچوست) تحصیل‌کرده و مشغول به کار بود و از همان جا برادر خود را تشویق می‌کرد تا او هم به آمریکا برود. ابراهیم یزدی به اصرار برادرش مدرک خود را ترجمه و به دانشگاه MIT برای سال تحصیلی 1958 (1337) می‌فرستد. اما به دلیل فعالیت‌های سیاسی به او گذرنامه‌ نمی‌دهند[75] و رفتن به آمریکا منتفی می‌شود. طبق گفته دکتر یزدی یک سال بعد که شرکت تولید دارو قصد داشت او را به افغانستان و بحرین بفرستد مشکل گذرنامه وی توسط سرهنگ فاضل که همزمان هم رئیس‌ پرسنل کارخانه تولید دارو بود و هم عضو رکن دوم ستاد مشترک ارتش حل می‌شود و گذرنامه او در بهمن 1338 صادر می‌گردد. با این حال او به دلایل اداری به این سفرها نمی‌رود. دکتر اسماعیل یزدی نیز که تحصیلاتش تمام شده بود به ایران باز می‌گردد و دوباره او را برای رفتن به آمریکا تشویق می‌کند. این بار او تصمیم می‌گیرد که برای ادامه تحصیل به آمریکا برود. مدارکش را به سفارت آمریکا برده و ویزای دانشجویی می‌گیرد. از محل کار خود تصفیه حساب کرده و در شهریور 1339 تهران را به مقصد بوستن آمریکا برای سال تحصیلی 1960 ترک می‌کند.[76]

 

حضور در آمریکا

دکتر یزدی پس از حضور در آمریکا فعالیت‌های سیاسی را از سر می‌گیرد. اولین تماس او با محمد نخشب بود که در سازمان ملل مشغول به کار شده بود. دکتر یزدی در تأسیس جبهه ملی شاخه آمریکا به دکتر علی شایگان و دکتر نخشب کمک می‌کند و عضو هیئت اجرایی آن شده و همزمان عضو انجمن اسلامی دانشجویان هم می‌شود. در سال 1341 طی ارتباطاتی که با مهندس بازرگان داشت در جریان تشکیل نهضت آزادی خارج از کشور قرار می‌گیرد و در تأسیس این گروه نیز فعالیت کرده و فعالیت‌هایش را با جبهه ملی و دکتر نخشب قطع می‌کند.[77]

دکتر یزدی در نامه‌ای مورخ 13 / 1 / 1345 که به عباس امیرانتظام نوشته است خود را (با نام مستعار ذکی‌نیا[78]  دبیر شورای نهضت در خارج معرفی می‌کند.[79] به دلیل عدم محدودیت‌های سیاسی در آمریکا، دانشجویان مخالف رژیم شاه با آزادی بیش‌تری می‌توانستند فعالیت و ابراز نظر کنند. به همین دلیل فعالیت‌های نهضت آزادی خارج از کشور با آزادی بیشتری نسبت به داخل بود و برنامه‌ها و روش‌ها و خط مشی مستقل خود را داشت و به اجرا در می‌آورد[80] و دکتر یزدی در این سال‌ها نشریه «پیام مجاهد» را ذیل عنوان ارگان نهضت آزادی منتشر می‌کرد.

اقدام دیگر دکتر یزدی انتشار سخنرانی‌های دکتر علی شریعتی و نشریات حسینه ارشاد در آمریکا بود. ساواک در جریان بازجویی از تاجری ایرانی مقیم آلمان به نام رحیم کمالیان در آبان 1353 پی می‌برد که انجمن اسلامی دانشجویان و دکتر یزدی سخنرانی‌های دکتر علی شریعتی را خارج از کشور منتشر می‌کنند. ساواک بعد از بازجویی از این فرد گزارش می‌کند: «متهم [رحیم کمالیان] اضافه می‌کند آخرالامر حدود یک سال و نیم قبل شخصی به نام دکتر یزدی از پاریس به آلمان وارد و ملاقاتی که با [صادق] طباطبایی و سایر گردانندگان انجمن‌های اسلامی برقرار می‌شود تصمیم می‌گیرند چاپخانه‌ای در آمریکا دایر تا ضمن انجام امور چاپی مراجعین نسبت به تکثیر کلیه نشریات حسینیه ارشاد نیز جهت پخش در اروپای غربی و آمریکا اقدام نمایند و در این مورد به متهم پیشنهاد می‌گردد در امر سرمایه‌گذاری به آنان کمک نماید لکن از قبول آن خودداری کرده است. به دنبال این جریان در آبان ماه سال 1352 که به منظور انجام امور تجاری عازم ایران بود طباطبایی به وی توصیه می‌نماید تا ضمن تماس با گردانندگان حسینیه ارشاد نواری از سخنرانی‌های دکتر شریعتی را اخذ و جهت بهره‌برداری به آلمان ببرد وی نیز که از چندین سال قبل با ناصر میناچی مقدم وکیل دادگستری و یکی از گردانندگان اصلی حسینیه ارشاد آشنایی داشته در تهران به وی مراجعه و با وصف وضعیت انجمن‌های اسلامی یک حلقه نوار اخذ و به آلمان می‌برد. بعد از پنجاه روز دیگر برای بار دوم (مقارن با دی ماه سال 1352) طباطبایی جزوه‌ای به متهم ارائه و توصیه می‌کند ضمن تماس با میناچی نوار دیگری از سخنرانی دکتر شریعتی را اخذ و ضمناً جزوه مذکور را نیز مورد مطالعه قرار داده و پس از تصحیح آن اخذ و به آلمان برگرداند».[81]

 

ارتباط با سازمان مجاهدین خلق

سازمان مجاهدین خلق در سال 1344 توسط محمد حنیف‌نژاد[82] و سعید محسن[83] از اعضای نهضت آزادی و عبدالرضا نیک‌بین رودسری (عبدی)[84] از هواداران نهضت آزادی تشکیل شد.[85] با توجه به توقف فعالیت نهضت آزادی در داخل کشور، سازمان مجاهدین خلق ارتباطش را با نهضت آزادی خارج از کشور بیش‌تر کرد که تحت مدیریت دکتر ابراهیم یزدی بود. یزدی می‌نویسد بعد از دستگیری رهبران سازمان مجاهدین خلق در سال 1350 و علنی شدن وجود این سازمان «نهضت آزادی ایران با تمام قوا به حمایت از سازمان مجاهدین خلق (اولیه) برخاستند. این امر به نوبه خود موجب تقویت این گروه گردید... تأثیر این فعالیت‌ها به آن حد بود، که از میان دانشجویان عضو انجمن اسلامی دانشجویان یا نهضت آزادی، افرادی آمادگی خود را برای پیوستن به سازمان مجاهدین خلق اعلام می‌کردند. از میان این افراد کسانی را که مسئولین نهضت تصویب می‌کردند، وسایل سفرشان به جنوب لبنان فراهم می‌شد».[86] دکتر یزدی نیز به دلیل سابقه عضویت این افراد در نهضت آزادی از آنان حمایت می‌کرد و نشریه پیام مجاهد را که عنوانش نیز نوعی همراهی با این سازمان تلقی می‌شد محلی برای انتشار متون سازمان و دفاعیات اعضای آن در دادگاه‌های رژیم شاه قرار داده بود.[87] محمد هاشمی رفسنجانی از مؤسسان و اعضای انجمن اسلامی ایرانی آمریکا می‌گوید: «آقای یزدی می‌گفت: انجمن اسلامی بُعد ایدئولوژیک، نهضت آزادی بُعد سیاسی و مجاهدین خلق بُعد نظامی هستند».[88] ارتباطات دکتر یزدی با گروه دکتر نخشب و عضویت در نهضت خداپرستان سوسیالیست باعث شکل‌گیری عقاید سوسیالیستی در وی شده و او به تأثیر عمیق این گروه بر خود اشاره کرده بود. حال زمانی که به آمریکا رفته و با سازمان مجاهدین خلق ارتباط گرفته بود به تدریج به مشی مسلحانه اعتقاد پیدا کرده بود. سرهنگ نجاتی که با نهضت آزادی نیز در ارتباط بوده در کتاب تاریخ سیاسی بیست و پنج ساله در این مورد می‌نویسد: «دکتر یزدی از فعال‌ترین رهبران نهضت آزادی در آمریکا و نیز از طرفداران مبارزه مسلحانه بود».[89] ارتباط وسیع سازمان مجاهدین خلق با دکتر یزدی و نهضت آزادی خارج از کشور آن‌ها را در مقام نماینده خارجی سازمان قرار می‌دهد. دکتر یزدی با اشاره به این ارتباطات می‌گوید: «کلیه بیانیه‌ها و نشریات سازمان مجاهدین اولیه، به جز چند نشریه تعلیماتی آن‌ها... توسط نهضت آزادی خارج تکثیر شده است».[90] دکتر یزدی اظهار می‌کند در سال 1351، رضا رئیس طوسی به عنوان رابط سازمان مجاهدین خلق با وی و نهضت آزادی خارج معرفی می‌شود. رئیس طوسی نیز با نهضت آزادی در ارتباط بوده و در سال 1343 در قاهره آموزش نظامی مخفی گذرانده بود و در ایران با «اولین هسته سازمان مجاهدین اولیه تماس برقرار ساخت و اولین خانه امن را برای آنها در نارمک طبق اصول سازماندهی مخفی به وجود آورد.»[91]

دکتر یزدی در مورد ایدئولوژی سازمان اعتقاد داشت متون اولیه سازمان قابل دفاع بوده و بعد از تغییر ایدئولوژی در سال 1354 سازمان دچار انحراف شده است و می‌نویسد: «از آن تاریخ به بعد، رابطه نهضت آزادی در خارج از کشور با سازمان مجاهدین خلق به کلی قطع گردید.»[92]

 

گرایش به آیت‌الله شریعتمداری

در دهه چهل و اوایل پنجاه شمسی که دکتر یزدی در انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا حضور داشت، اختلاف نظری بین نهضت آزادی‌ها و دیگر دانشجویان به وجود آمد. محمد هاشمی عضو شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا این اختلافات بین دانشجویان را این گونه شرح می‌دهد: «اختلافات گروه مستقل انجمن با نهضتی‌ها و به ‌ویژه دکتر یزدی، اختلافات مبنایی بود... یکی از این بحث‌ها در داخل انجمن، بحث مرجعیت بود. نهضت آزادی و طرفداران آن از مرجعیت آیت‌الله شریعتمداری تقلید می‌کردند، اما اعضای مستقل انجمن طرفدار مرجعیت امام بودند. پیش از این در بحث نشریه روحانیت و 15 خرداد هم نهضتی‌ها به نفع خودشان اقدام به ترویج او کرده بودند و حتی این موضوع را شایع کرده بودند که آقای شریعتمداری نسبت به مسائل روز، روشن‌تر از امام هستند. وزنی که نهضت آزادی برای شریعتمداری قائل بود، از امام بالاتر بود. آن زمان این گونه مطرح بود که چون آقای شریعتمداری مرجع نهضت آزادی بود... مرجعیت آقای شریعتمداری را بیش‌تر از امام ترویج می‌کردند.

دومین اختلاف ریشه‌ای... بحث روحانیت و مبارزات گذشته بود... نهضت آزادی‌ها مصدق را مورد حمایت و تجلیل قرار می‌دادند و بی‌رحمانه روحانیت و آیت‌الله کاشانی را محکوم می‌کردند... آنان در سمینارها و تجمع‌ها و بحث‌ها بعضاً به روحانیت می‌تاختند. بعدها در سال 1354 [به بعد] که دکتر یزدی به عراق رفت و با امام دیدارکرد، نظرش عوض شد».[93]

 

گروه سماع

سماع مخفف «سازمان مخصوص اتحاد و عمل» یک گروه داخلی نهضت آزادی خارج بود که در سال 1342 با دولت سوسیالیستی جمال عبدالناصر در مصر برای آموزش‌های نظامی ارتباط برقرار کرد. یک گروه پنج نفره از نهضت آزادی خارج شامل ابراهیم یزدی، علی شریفیان، بهرام راستین، مصطفی چمران و پرویز امینی و گروهی سه نفره نیز از داخل کشور به مصر سفر کردند. در مجموع طی سال سال‌های 1343 و 1344 در قالب 4 دوره آموزشی 31 نفر از نهضت آزادی برای آموزش‌های نظامی به مصر سفر کردند. اما در سال 1345 به علت مشکلات درون ‌گروهی و تیرگی روابط با مقامات مصر، برنامه آموزشی قطع شد و دکتر یزدی پس از مدتی اقامت در لبنان، تابستان 1346 به آمریکا بازگشت.[94]

 

گرایش به حکومت اسلامی

بعد از تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق و فراگیر شدن جنبش امام خمینی نهضت آزادی خارج کشور به رهبری دکتر یزدی از مواضع سوسیالیستی خود کاست و به‌ حمایت از نهضت امام خمینی افزود. نشریه پیام مجاهد در بهمن 1356، شعار خود را «پیروز باد مبارزه یکپارچه مسلمانان انقلابی در راه سرنگونی رژیم پهلوی و استقرار حکومت اسلامی» قرار داد و در اسفند 1356 نوشت: «شعار نهضت آزادی ایران: وحدت نیروهای اسلامی است در راه پیروزی اسلام و تشکیل حکومت اسلامی برای آزادی و استقلال ایران به رهبری مرجع عالی‌قدر امام خمینی و با بزرگداشت خاطره دکترمصدق»[95] نهضت آزادی خارج در خرداد سال 1357، تلاش کرد با توجه به شرایط جدید کشور، خود را نماینده و سخنگوی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی در خارج معرفی کند.[96] دکتر یزدی نیز از آمریکا با روحانیون انقلابی ایران در ارتباط بود. در یک مورد ساواک طی شنود تماس‌های تلفنی آیت‌الله بهاءالدین محلاتی گزارش می‌کند که دکتر یزدی از اوضاع خیابان‌ها در طول انقلاب کسب خبر می‌کرد تا در آمریکا منتشر کند. مأمور ساواک گزارش می‌کند: «شخصی به نام دکتر یزدی از آمریکا با آقای محلاتی تماس و اظهار داشت شیراز چه خبر؟ آقای محلاتی پاسخ داد خبری نیست ولی در تهران کشتار زیادی شده است. آقای یزدی اضافه نمود بله در آمریکا تمام اخبار منتشر گردیده و می‌گویند چند هزار نفر کشته شده است.

دکتر یزدی: شما به مردم بگویید نباید دست خالی به مقابله با افراد نظامی بروند و از کار آن‌ها جلوگیری نمایید و آن‌ها را از تظاهرات منع کنید.

محلاتی: نمی‌شود جلو احساسات مردم را گرفت. فعلاً که وضعیت به این صورت می‌باشد تا بعداً ببینیم اجتماعی صورت گیرد و موضوع را بگوییم و در حال حاضر می‌گویند در بیمارستان‌های تهران مجروحین را روی زمین خوابانده‌اند. به هر حال پس از اخبار حمله به کلانتری که منتشر گردید انتظار این برنامه از طرف دولت بود البته خبر حمله به کلانتری نیز جعلی بوده.

دکتر یزدی: چرا این مسائل را افشا نمی‌کنند.

محلاتی: من هر چه بتوانم این مسائل را می‌گویم ولی احتمال می‌رود کلک ما را هم بکنند. در شهرهای کوچک فارس فشار خیلی زیاد است در فسا چند روز پیش کشتاری بوده و خلاصه هر کجا روحانی سر جنبانی بوده گرفته و در زندان هست. فعلاً در شیراز خبر از کشتار نیست ولی خیابان‌ها پر از سرباز مسلح می‌باشد.

یزدی: حتماً آن‌ها هم منتظر بهانه هستند.

محلاتی: شما چه خبر؟

یزدی: ما هم همه در این جا مشغول فعالیت و تماس با محافل بین‌المللی هستند و تلگراف و فشار ببینیم چطور می‌شود...

یزدی: چنانچه در شیراز و سایر جاها خبری شد بلافاصله به ما خبر بدهید چون انعکاس آن در محافل بین‌المللی ضروری است.

نظریه یکشنبه: از طرف روحانیون و متعصبین مذهبی اخبار و وقایع با غلو و دادن آمار غیر صحیح به مراجع بین‌المللی ادامه دارد.»[97]

دکتر یزدی در داخل با شهید مهدی عراقی نیز در ارتباط بود و از او جزواتی مربوط به گروه‌های مبارز اسلامی درخواست کرده بود. ساواک در مهر 57 در مورد ارتباط این دو گزارش می‌دهد که: «عراقی... به درخواست دکتر یزدی و دانشجویان ایرانی مقیم آمریکا در حال نوشتن جزوه‌ای پیرامون گروه فداییان اسلام و گروه‌های مؤتلفه اسلامی می‌باشد که پس از اتمام یک نسخه به آمریکا خواهد فرستاد و یک نسخه نیز به وی (دوستش) می‌دهد که به پاریس ارسال دارد و در مورد گروه‌های مؤتلفه اسلامی مدارکی از قبیل نامه‌ای از محمد بخارایی و چند نامه دیگر نزد عراقی وجود دارد.»[98]

 

مهاجرت امام خمینی به پاریس

دکتر یزدی از آذر 1344 با امام خمینی و یارانش در عراق ارتباط برقرار کرد و تا سال 1357 جمعاً دوبار به ملاقات ایشان در آذر 1344 و خرداد 1356 به نجف رفت. ملاقات سوم در مهر 1357 بود که به طور اتفاقی با زمان خروج امام خمینی از عراق همزمان بود.[99] یک سال بعد از این واقعه دکتر یزدی در مصاحبه‌ای که داشت این اتفاق را شرح می‌دهد: «وقتی جنبش اسلامی ایران با توجه به پیام‌های پی‌درپی امام اوج گرفت، من به نجف رفتم... وقتی به خدمت امام رسیدم، امام عازم خروج از خانه و ترک عراق بودند. از آن لحظه من با امام بودم، از عراق [به مرز] بصره رفتیم و چون در بصره اجازه اقامت [در کویت] به آقا را ندادند بار دیگر به عراق بازگشتیم و آقا تصمیم گرفتند به فرانسه بروند و تصمیم در میان ناباوری همراهان ایشان بحمدالله انجام شد».[100] دکتر یزدی در این روایت برای انتخاب پاریس به عنوان مقصد امام خمینی نقشی برای خود قائل نیست اما در جریان تبلیغات انتخاباتی مجلس در اسفند 1358 در معرفی دکتر یزدی آمده بود: «امام با قبول پیشنهاد یزدی از سفر به سوریه منصرف و به پاریس هجرت کردند.»[101] این ادعا در آن زمان حساسیتی برنیانگیخت. اما دکتر یزدی در سال‌های بعد مکرراً بر نقش خود در این انتخاب تأکید کرد که با واکنش یاران امام مواجه شد. حجت‌الاسلام اکبر هاشمی رفسنجانی در خاطرات دوم بهمن 1360 می‌نویسد: «اول شب احمد آقا آمد... مشورت کرد در مصاحبه‌ای بگوید که نهضت آزادی در تصمیم رفتن امام به پاریس نقشی نداشته [است] اخیراً آن‌ها گفته‌اند که ما کمک کرده‌ایم، و جریان رفتن امام به پاریس را گفت که فقط خود احمد آقا و امام در این خصوص تصمیم گیرنده بوده‌اند و حتی فرانسه هم اطلاع نداشته و غافلگیر شده است.»[102]

حجت‌الاسلام سیداحمد خمینی بعد از صحبت با حجت‌الاسلام ‌هاشمی رفسنجانی متنی در مورد هجرت امام به پاریس منتشر می‌کند و می‌نویسد: «زمانی که می‌خواستیم سوار ماشین شویم در تاریکی [پس از نماز‌ صبح] مردی غیر معمم نظرم را جلب کرد. دقیق شدم، آقای دکتر یزدی بود. او برای گرفتن پیامی از امام برای انجمن‌های اسلامی [دانشجویان] ایران در کانادا و آمریکا آمده بود که مواجه با این وضع شد. تا آن لحظه او به هیچ‌وجه از جریان مهاجرت امام اطلاع نداشت.»[103]

حجت‌الاسلام اسماعیل فردوسی‌پور از یاران امام در نجف در خاطرات خود بیان می‌کند: «بعضی‌ها خیال‌ می‌کنند که دکتر یزدی در جریان سفر امام بوده و به نجف آمده بود. حال آن که اصلاً دکتر یزدی خبر نداشت. ما اگر [در نجف] به ایشان اطلاع نمی‌دادیم که بیا امام را ببین که امام دارد می‌رود، او در حرم مانده بود و اصلاً امام را نمی‌دید. به این ترتیب به جمع ما پیوست و در مرز عراق و مرز کویت با ما بود. وقتی که دوباره به مرز عراق برگشتیم و از آن جا می‌خواستیم به سمت بصره حرکت کنیم به ما گفتند که دکتر یزدی می‌ماند. من گفتم چرا؟ گفتند ایشان گذرنامه‌شان آمریکایی است و مدت [ویزای] اقامتشان تمام شده، بنابر این حق اقامت در عراق را ندارد. قرار شد به فرودگاه بغداد برود و مأموران او را از ما جدا کردند و بردند.

در ملاقات امام با رئیس امن العام... امام فرمودند یکی از دوستان من که آمده بود مرا ببیند شما بدون جهت او را از ما جدا کردید و معلوم نیست او را کجا بردند. آن فرد قلمش را آورد بیرون و کاغذی که جلویش بود برداشت و گفت کجا بوده؟ اسمش چیست؟ مشخصات را ما گفتیم تا این که ساعت 10 فردا دکتر یزدی را آوردند و تحویل ما دادند...

صبح [قبل از ورود یزدی] که ما از خواب بیدار شدیم حاج احمد آقا سراسیمه به اتاق ما آمد و فرمود: «فردوسی، فردوسی امام از خواب بیدار شده و فرموده پاریس می‌رویم. تا آن موقع امام به هیچ ‌کس نگفته بود که کجا می‌خواهیم برویم.»[104]

امام خمینی بعد از انتخاب فرانسه در پیامی به ملت ایران در مورد مهاجرت از عراق بیان کردند: «اکنون که من- به ناچار- باید ترک جوار مولا امیرالمومنین(علیه السلام) را نمایم و در کشورهای اسلامی، دست خود را برای خدمت به شما ملت محروم... باز نمی‌بینم و از ورود به کویت با داشتن اجازه ممانعت نمودند، به سوی فرانسه پرواز می‌کنم. پیش من مکان معینی مطرح نیست؛ عمل به تکلیف الهی مطرح است، مصالح عالیه اسلام و مسلمین مطرح است.»[105]

امام خمینی در سخنرانی خود در ششم اسفند 1357 که در جمع کویتی‌های علاقه‌مند به انقلاب اسلامی داشتند در مورد خروج از عراق و انتخاب مقصد بعدی بیان کردند: «ما بنایمان بر این بود که از کویت بعد از دو ـ سه روزی که با آقایان ملاقات می‌کنیم‌ ‌برویم به سوریه، و آن جا یک اقامت طولانی بکنیم. لکن خداوند تقدیر کرده بود که باید‌ ‌راه، چیز دیگر باشد. و ما نمی‌دانستیم که این تقدیر به کجا منتهی می‌شود. از آن جا‌ ‌برگشتیم به بصره؛ و از آن جا هم به بغداد ما را بردند. و من ملاحظه کردم که ما اگر هر جا‌ ‌برویم از این دوَل اسلامی همین مطلب است. به همین جهت تصمیم گرفتیم ـ بدون هیچ‌ ‌فکر سابق ـ که ما می‌رویم به فرانسه. در عین حالی که مایل نبودم از دوَل اسلامی خارج‌ ‌بشوم لکن خداوند تقدیر کرده بود که مسائل در آن جا به طور وسیع در همه جای دنیا‌ ‌پخش بشود؛ و خبرنگارها از اطراف عالم هجوم کردند که گاهی روزی چندین‌ ‌مصاحبه‌ها می‌شد؛... و ما هم مسائل ایران را در آن جا‌ ‌روشن کردیم به طوری که بسیاری از ابهاماتی که به واسطۀ تبلیغات سوئی که از طرف‌ ‌اجانب شده بود در آن جا رفع شد».[106] 

15 اسفند 1357 امام خمینی در سخنرانی دیگری در جمع روحانیون در حین بیان مطلبی در مورد تشخیص اولویت‌ها برای خدمت به اسلام، مجدداً به موضوع انتخاب مقصد برای هجرت پرداختند و گفتند: «یک نکته‌ای است‌ ‌حالا، ‌‌[‌‌و‌‌]‌‌ آن نکته در نجف که من بودم، من هم یک طلبه‌ای بودم و به اندازه خودم‌ ‌مشغول بودم، برای آن نکته من دست برداشتم از درس و بحث و مطالعه و زیارت امام(‌علیه السلام) و حرکت کردم؛ نه حرکت برای پاریس بلکه حرکت برای کویت، و از کویت‌ ‌به سوریه بنا داشتم لکن قضایا طوری شد که خدا خواست و رفتم به پاریس. و در آن جا‌ ‌البته بهتر شد؛ یعنی اگر در لبنان بودیم یا در سوریه بودیم، حالا باز آن جا بودیم و شما هم‌ ‌اینجا و شاه هم آن جا. لکن این سفر یک سفر با برکتی بود. در عین حالی که در یک‌ ‌مملکت غیر مُسْلم بود. آن نکته این بود که فقه و درس و بحث برای حفظ اسلام است.‌ آن روزی که اسلام محتاج به این است که فقها هم در میدان بروند، باید بروند. آن روزی‌ ‌که اسلام محتاج به این است که حوزه‌ها تعطیل بشود و مشغول به یک کاری بشوند، برای‌ ‌حفظ بیضه اسلام باید درس‌ها تعطیل بشود و امروز آن روزی است که بسیار حساس‌ ‌است برای اسلام و مسلمین و ملت ما، که شاید حساس‌تر از این موقع نباشد. و آن این است‌ ‌که سرنوشت مملکت اسلام باید تعیین بشود».[107]

امام خمینی در وصیتنامه خویش نیز به موضوع انتخاب پاریس اشاره و بیان کردند: «بعضی‌ها ادعا کرده‌اند که رفتن من به پاریس به وسیله آنان بوده، این دروغ است. من پس از برگرداندنم از کویت با مشورت احمد پاریس را انتخاب نمودم زیرا در کشورهای اسلامی احتمال راه ندادن بود؛ آنان تحت نفوذ ‌شاه بودند ولی پاریس این احتمال نبود».[108]

 

حضور در فرانسه

با هجرت امام خمینی به پاریس دکتر یزدی نیز خود را به فرانسه می‌رساند و به خاطر دوستانی که در اروپا دارد برقراری ارتباط با اروپایی‌ها را به عهده گرفته و در رسیدگی به امور اقامتگاه امام در کنار دیگر یاران امام قرار می‌گیرد. همچنین دکتر یزدی نقش مترجم امام را در ملاقات‌‌ها و مصاحبه‌ها برعهده داشت و سخنان امام را به انگلیسی یادداشت می‌کرد. تعیین وظایف هرکس با شهید مهدی عراقی بود. شهید عراقی در فرانسه در کنار امام خمینی حضور داشت و برای مدیریت عملیات تاسوعا و عاشورای 1357 به ایران بازگشت و بعد دوباره به فرانسه نزد امام خمینی رفت. زمانی که او در تهران حضور داشت. ساواک گزارشی از صحبت‌های او در مورد فعالیت‌هایش در فرانسه تهیه می‌کند. در گزارش ساواک آمده است: «او وقتی وارد پاریس شده و به آن جا رفته وضعیت خانه را بهم ریخته و بی‌حساب و کتاب مشاهد نموده و همه نوع غذا طبخ می‌شده و از همه کس هدیه و پیشکش دریافت می‌گردید. اعم از مذهبی و کمونیست و مشخص نبود کی مسئول چه کاری است و از چه کسی باید سؤال و بازخواست نمود، و وی شروع به مرتب کردن و نظم دادن خانه کرده و ابتدا هتلی در نزدیکی خانه محل سکونت خمینی اجاره می‌نماید. ثانیاً قرار می‌گذارد که از هیچ‌کس هدیه‌ای گرفته نشود... مشارالیه ادامه داد مسئول کارهایی که جنبه عملی داشت به ‌عهده افراد عضو اتحادیه انجمن‌های اسلامی بوده و مسئول مصاحبه‌ها دکتر یزدی می‌باشد و یزدی از روحیه دیکتاتور منشی خمینی و این ‌که حاضر نیست از هیچ‌کس چیزی بپذیرد دلخور بوده است.»[109]

حضور ثابت دکتر یزدی به عنوان مترجم در کنار امام و مصاحبه‌های مستقل وی در فرانسه این شائبه را ایجاد کرد که دکتر یزدی سخنگوی امام خمینی است. به خصوص این که بین یزدی و بنی‌صدر نیز اختلاف و رقابت وجود داشت. به همین دلیل امام خمینی اعلام می‌کنند که سخنگو ندارند و مواضعشان را خودشان اعلام می‌کنند. منبع ساواک در پاریس به تهران گزارش می‌دهد: «در محل اقامت آقای خمینی نوشته‌ای به زبان فارسی، فرانسه، انگلیسی به دیوار نصب گردیده، مبنی بر این که آقا هیچ سخنگویی ندارد و خود به سؤالات پاسخ می‌دهند... اخیراً اختلافات بین دکتر یزدی و بنی‌صدر شدت یافته و بنی‌صدر مسائلی را در مورد یزدی با خمینی مطرح کرده است.»[110]

در دی ماه 57 خسرو اقبال روزنامه‌ نگار و سیاستمدار دوران پهلوی تصمیم می‌گیرد به پاریس رفته و در مورد قدرت گرفتن کمونیست‌ها در ایران به امام خمینی اخطار دهد. از نگاه اقبال، دکتر یزدی دارای گرایشات چپ بود و به همین دلیل قصد داشت بدون حضور او با امام خمینی دیدار کند. سولیوان سفیر آمریکا می‌نویسد: «اقبال امیدوار است که بتواند هرج ‌و مرج‌هایی که در حال توسعه است را برای خمینی تشریح کند. منجمله به دست گرفتن قدرت توسط کمونیست‌ها در ماه‌های آینده... او خمینی را نمی‌شناسد، فقط بر بی‌طرفی خود تکیه دارد تا بتواند اعتباری کسب کند... او می‌گوید که فکر می‌کند خمینی او را به تنهایی بدون حضور اطرافیان دست چپیش (منجمله یزدی) بپذیرد.»[111]

در زمان حضور امام خمینی در فرانسه شاپور بختیار به نخست‌وزیری منصوب می‌شود. نهضت آزادی در تلاش بود تا ملاقاتی را بین امام و بختیار برقرار کند. مهندس بازرگان در تهران و دکتر یزدی و صادق قطب‌زاده در فرانسه برای تشکیل این جلسه تلاش می‌کردند. حتی در رادیو نیز اعلام شد که امام خمینی، بختیار را به حضور می‌پذیرد.[112] سفارت آمریکا در پاریس به نقل از آسوشیتدپرس می‌نویسد: «منابع اطرافیان خمینی گفتند بختیار ممکن است روز یکشنبه در خانه خمینی در حوزه پاریس با او ملاقات کند. یزدی غرق در شادی بود و گفت او خوشوقت است برای این که اقدام بختیار نشان می‌دهد که او خط مشی خود را تغییر خواهد داد.»[113] اما بعد از مطلع شدن امام از این خبر، اطلاعیه رسمی صادر می‌کنند که: «آنچه ذکر شده است که شاپور بختیار را با سمت نخست‌وزیری، من می‌پذیرم، دروغ است بلکه تا استعفا ندهد او را نمی‌پذیرم چون او را قانونی نمی‌دانم. حضرات آقایان به ملت ابلاغ فرمایید که توطئه‌ای در دست اجراست و از این امور جاریه گول نخورید. من با بختیار تفاهمی نکرده‌ام و آنچه سابق گفته است که گفتگو بین او و من بوده، دروغ محض است. ملت باید موضع خود را حفظ کنند و مراقب توطئه‌ها باشند.»[114] دکتر یزدی مخالف انتشار این اعلامیه است. منبع ساواک در فرانسه چنین گزارش می‌کند: « شب هنگام مورخ 8 / 11 / 57، اعلامیه آیت‌الله خمینی در زمینه نحوه ملاقات با آقای شاپور بختیار به عنوان نخست‌وزیر تلفنی به تهران اعلام شده تا انتشار یابد.

مفاد اعلامیه مذکور به اصرار مهدی عراقی و ابوالحسن بنی‌صدر (از نزدیکان آیت‌الله خمینی) منتشر و گفته شده قطب‌زاده، یزدی و مدنی در ایران با انتشار اعلامیه مخالفت و انتخاب روش معتدل را پیشنهاد نموده‌اند.

آیت‌الله خمینی از این‌که تعدادی از اطرافیانش به نام او سخن ‌می‌گویند، ناراحت است، منظور آیت‌الله خمینی قطب‌زاده و یزدی هستند.»[115]

در بحبوحه انقلاب گروه توحیدی صف از جمله گروه‌های مبارز مسلمان علیه رژیم شاه بود. در زمان حضور امام خمینی در پاریس این گروه یکی از اعضایش را برای کسب نظر امام به نزد وی می‌فرستد و از نظر مخالف امام در مورد مبارزه مسلحانه آگاه می‌شود. نماینده این گروه در پاریس ابتدا با دکتر یزدی ملاقات می‌کند و بعد همراه با یزدی به ملاقات امام خمینی می‌رود. ساواک گزارش می‌دهد: «اعضای گروه فوق‌الذکر پس از شنیدن نظر تعدادی از آیات [عظام] در مورد مصادره اسلحه نیروهای مسلح شاهنشاهی و حمله به آن‌ها چون در این زمینه نظرات متناقضی وجود داشت تصمیم می‌گیرند که فردی را به پاریس نزد روح‌الله خمینی بفرستند. در اجرای این منظور یکی از اعضای گروه «صف» به نام محسن را به پاریس اعزام می‌نمایند. یاد شده ابتدا با دکتر یزدی ملاقات و شخص اخیرالذکر ضمن تحلیل اوضاع فعلی ایران اظهار می‌دارد وضع کنونی ایران به ترتیبی است که تحلیل درباره آن باید روز‌ بروز انجام شود و اضافه نمود در نظر دارند تحلیل‌هایی در این زمینه منتشر نمایند...

«محسن» با حضور دکتر یزدی با روح‌الله خمینی نیز ملاقات و نظر وی را در مورد عملیات قبلی گروه صف استفسار و مشارالیه در پاسخ اظهار داشته هرچه بوده و انجام داده‌اند گذشته. آنگاه محسن در زمینه حمله و کشتن پرسنل نیروهای نظامی و انتظامی و مصادره اسلحه آن‌ها سؤال نمود که خمینی جواب داده این عمل حرام است و اضافه نموده باید اسلحه آن‌ها را بگیرید و فقط در صورتی که حمله نمودند می‌توانید آن‌ها را بکشید. در مورد مصادره بانک‌ها سؤال شد. جواب داد این کار حتی برای پیشبرد مقاصد جنبش حرام است».[116]

 

سفر به ایران

با فراهم شدن شرایط برای بازگشت امام خمینی و اطمینان از آن، دکتر یزدی از امام خمینی میزان رضایتشان را نسبت به خود و فعالیت‌هایش تا آن زمان می‌پرسد و امام نیز در پاسخ در حاشیه قرآنی می‌نویسند: «در سفری که ناچار به پاریس منتهی شد جناب آقای دکتر یزدی از لحظه اول همراهی نمودند و مدت چهار ماه و چند روز تحمل زحماتی ارزنده نمودند و خدمات ارزنده‌ای به نهضت مقدس کردند و در این چند ماه با کمال صداقت و امانت، تقبل اموری چند را نمودند. امید است خدای متعال ایشان را اجر و توفیق عنایت فرماید.»[117]

دکتر یزدی همراه امام خمینی با هواپیما به ایران بازگشت و از طرف امام در شورای انقلاب عضو شد. با شروع به کار دولت موقت، مهندس بازرگان، نخست‌وزیر، دکتر یزدی را به معاونت نخست وزیری در امور انقلاب انتخاب کرد و بعد از استعفای دکتر کریم‌ سنجابی از وزارت خارجه در اردیبهشت 1358 به عنوان وزیر امورخارجه انتخاب شد و در آذر 1358 امام خمینی وی را جهت رسیدگی به شکایات استان‌ها مأمور کرد.[118]

بعد از اعلام تشکیل حکومت موقت، دکتر یزدی در یک مصاحبه مطبوعاتی اعلام کرد وزارتخانه‌ها به تصرف وزرای دولت موقت در خواهد آمد. یزدی در این کنفرانس اعلام کرد: «حکومت موقت که نخستین گام به سوی ایجاد جمهوری اسلامی است تلاش خواهد کرد وزارت خارجه را با استفاده از کارکنانی که اینک در مقر این وزارتخانه به اعتصاب... دست زده‌اند به کار اندازد».

روزنامه آیندگان می‌نویسد: «سؤال شد آیا وزیران بازرگان که هنوز نامشان فاش نشده است خواهند کوشید ساختمان‌های وزارتخانه‌ها را اشغال کنند؟ یزدی گفت طرحی در این خصوص تحت بررسی است ولی جزئیات آن را نگفت. سربازان چند ساختمان وزراتخانه‌ها را اشغال کرده‌اند تا به احتمال اجازه ورود به وزیران رقیب را ندهند.»[119]

ساواک در بررسی اقدامات احتمالی راه‌پیمایی پنجشنبه 19 بهمن، اعلام وجود طرحی برای تصرف وزارتخانه‌ها را مهم و تأثیرگذار تلقی می‌کند و می‌نویسد: «اظهارات اخیر دکتر ابراهیم یزدی از نزدیکان آیت‌الله خمینی در باره این‌ که طرح‌هایی برای اشغال ساختمان وزارتخانه‌ها از جانب وزیران به اصلاح دولت آقای بازرگان تحت بررسی دارند، موضوع راه‌پیمایی روز پنجشنبه را حساسیت ویژه‌ای می‌بخشد، به خصوص این ‌که اکثر مفسرینِ رویدادهای ایران، هفته جاری را که آخرین ساعات آن با راه‌پیمایی مزبور سپری خواهد گشت، هفته سرنوشت‌ساز تلقی نموده‌اند.»[120]

اما در این دوران هنوز دکتر یزدی به عنوان متحد مجاهدین خلق شناخته می‌شود. سفیر آمریکا در اسفند ماه 57 با مهندس بازرگان مذاکراتی دارد. مهندس بازرگان در این مذاکره در مورد عدم وفاداری مجاهدین خلق به انقلاب و دولت موقت صحبت می‌کند و این که به آن‌ها اعتماد ندارد. اما سولیوان در تحلیلش از این مذاکرات دکتر یزدی را حامی مجاهدین در دولت و کسی که بر روی آن‌ها تأثیرگذار است معرفی می‌کند. سولیوان می‌نویسد: «برخلاف یزدی، طالقانی و بعضی دیگر به نظر نمی‌رسد که بازرگان مجاهدین را به عنوان قسمتی کامل از نهضت خودش بداند. با این حال نیروهای مجاهدین در میان سایر وظایف در حفاظت سفارت [آمریکا] شرکت دارند... یزدی به عنوان یک پل بین دولت و کمیته‌ها آشکارا در حق خودش مقتدر است و در تأثیرگذاری و حتی دادن دستور به جنبش مجاهدین قادر به نظر می‌رسد.»[121]

 

ارتباط دکتر ابراهیم یزدی با آمریکایی‌ها

دکتر یزدی از سال‌ها قبل از سفر به آمریکا، به ‌طور ‌مستقیم و غیرمستقیم با مأموران و سفارت این کشور در ارتباط بود. از سال 1332 که نهضت مقاومت ملی نامه‌ای به سفارت آمریکا تحویل می‌دهد این ارتباط شکل می‌گیرد. این نامه را عباس امیرانتظام به ریچارد کاتم از مأموران سازمان سیا که با عنوان نماینده کمیته حقوق بشر آمریکا در ایران حضور داشت تحویل می‌دهد و کاتم از او درخواست می‌کند که نهضت مقاومت ملی ارتباطش را با سفارت حفظ کند.[122] دکتر یزدی هم که از اعضای مؤثر نهضت مقاومت ملی بود در جریان این ارتباط قرار می‌گیرد. دکتر یزدی سال‌ها بعد اشاره می‌کند که «من شخصاً کاتم را از مدت‌ها قبل می‌شناختم.»[123] این ارتباط مستمر منتج به مصاحبه کاتم با امام خمینی در پاریس به تاریخ 7 دی 1357 می‌گردد. کاتم که از مأموران سیا بود این بار با عنوان پژوهشگر آمریکایی در مورد مسائل ایران مصاحبه‌ای با امام خمینی انجام داده و نظرات امام در مورد نوع حکومت مد نظر ایشان، میزان ارتباط حکومت آینده با دیگر کشورها، نظر امام در مورد آمریکا و... را می‌پرسد.[124] کاتم مأمور بود گزارشی از مبارزات انقلابیون و خواسته‌های آن‌ها و شرایط داخل ایران برای کارتر تهیه کند. او بعد از این مصاحبه به ایران سفر کرد و با بعضی از سران رژیم شاه و نیز سران نهضت اسلامی دیدار و مصاحبه کرد.

کاتم بعد از اتمام کار با جان استمپل مأمور سازمان سیا در سفارت آمریکا دیدار کرد و به ارائه تحلیل‌ها و گزارش کارش پرداخت. استمپل در مورد این جلسه به وزارت خارجه آمریکا چنین نوشت: «پروفسور ریچارد کاتم ملاقات 7 دی خود را با آیت‌الله خمینی مرور نمود و برداشت‌های خودش را از مخالفین پس از یک سفر کوتاه به ایران ارائه داد. او معتقد است که نهضت آزادی و دیگران با بی‌میلی موافق دولت بختیار خواهند بود، ولی امید به تغییر نهایی آن به شورای مشورتی که از طرف نهضت آزادی حمایت شود دارند و علاوه بر آن به خروج دائمی شاه امیدوار هستند. کاتم سازمان خمینی را تشریح نمود و گفت او معتقد است گروه او کنترل خوبی روی جمعیت‌های خیابانی دارد. تمام مخالفین توافق دارند که بی‌نظمی مستمر راه را برای سازمان‌های کمونیستی جهت ایفای نقشی بزرگ‌تر باز خواهد نمود.»[125]

در آن زمان آمریکایی‌ها هنوز به بقایای رژیم شاه امید داشتند و حتی بعد از نخست‌وزیری بختیار پیام فرستادند که برای آرام شدن اوضاع از دولت بختیار حمایت‌کنند.[126] تلاش نهضت آزادی برای پذیرفتن بختیار توسط امام در پاریس را نیز باید در این جهت تفسیر کرد.

دکتر یزدی در 22 آذر 1357 و زمانی که در آمریکا حضور داشت با هِنری پرشت مسئول میز ایران در وزارت امور خارجه ارتباط برقرار کرد. آن‌ها در دیداری که در اوج انقلاب و یک ماه قبل از رفتن شاه اتفاق افتاد در مورد حکومت بعد از شاه صحبت کردند و پرشت در مورد موضوعاتی مانند ارتباط حکومت انقلابی با آمریکا، نظر امام خمینی در مورد مشی مسلحانه، خشونت‌های انقلابی، سرنوشت مسئولان رژیم پهلوی، سیستم جدید اقتصادی، آینده‌ شاه، قرارداردهای نفتی با آمریکا و... سؤالاتی از دکتر یزدی پرسید. پرشت صحبت‌های ‌دکتر یزدی را در مورد برنامه انقلابیون بعد از به دست آوردن قدرت چنین شرح داد: «هنگامی که شاه برود، خمینی یک کابینه تعیین خواهد کرد که یک حکومت موقت و انتقالی خواهد بود. تا زمانی که انتخابات یک حکومت پایدار ایجاد کند. انتخابات مطلقاً آزاد خواهد بود این یکی از عناصر برنامه خمینی است. جمهوری اسلامی همچنین از آزادی کامل نطق و مطبوعات و از جمله حق حمله به اسلام برخوردار خواهد بود. شیعیان ترسی نخواهند داشت زیرا آن‌ها می‌دانند که نیرومند هستند.

و اما روابط خارجی، جمهوری اسلامی با همه کشورها در پی پیوندهای حسنه خواهد بود و معذالک به آفریقای جنوبی و اسرائیل نفت نخواهد فروخت. من [پرشت] پرسیدم آیا ایران ممکن است برای کمک به اعراب در یک جنگ دیگر اعراب و اسرائیل سرباز به کمک اعراب بفرستد؟ یزدی گفت خیر و اما درباره الحاق ایران به تحریم نفت؟ یزدی گفت نمی‌دانم...

نظامیان: پس از شاه نیروهای خمینی ژنرال‌های ارشد را اگر در ایران باقیمانده باشند تصفیه خواهند کرد. او گفت عده‌ای از افسران مخفیانه‌ به دیدن خمینی آمدند. او از پشتیبانی ارتش اطمینان کامل دارد. وظیفه جمهوری اسلامی عبارت خواهد بود از تربیت ارتش در قبال یک اصالت ملی به‌ جای حفاظت از شاه.

یزدی گفت: جمهوری اسلامی شاید همه قراردادهای فروش اسلحه را لغو کند زیرا این قراردادها به منافع ایران خدمتی نمی‌کند. ایران بدهی‌های ناشی از قراردادهایی که فسخ شده‌اند را خواهد پرداخت. او گفت حکومت جدید خوشوقت خواهد بود که به جای این‌ها تراکتور از ایالات متحده بخرد.»[127]

 دکتر یزدی در این جلسه نه به عنوان نماینده امام خمینی بلکه به عنوان فرد‌ مطلع حضور داشت و صحبت ‌کرد. همان‌ طور که هنری پرشت در پایان گزارش متذکر شد: «هنگام جدا شدن از یکدیگر ما توافق حاصل کردیم که هیچکدام از ما قبول نخواهد داشت که هرگونه تماس رسمی بین خمینی و حکومت ایالات متحده صورت‌گرفته است.»[128]

ارتباطات و رفتار منفعلانه دولت موقت نسبت به آمریکا که اعضای آن اکثراً از نهضت آزادی بودند موجب بروز انتقاداتی از طرف انقلابیون شد و دکتر یزدی نیز از این انتقادات به‌ دور نبود. امیرانتظام سخنگوی دولت موقت در واکنش به این انتقادات در یک مصاحبه مطبوعاتی در فروردین 58 گفت: «ما از زمانی که دانش‌آموز و در دبیرستان مشغول تحصیل بودیم، در ملی شدن نفت مبارزه کردیم و سهم داشتیم... بنده آمریکایی نیستم و دکتر یزدی عضو سیا نیست.»[129] به همین دلیل بود که سفیر آمریکا در گزارش خود در 22 اسفند 57 بزرگترین نقطه ضعف دکتر یزدی را برای دستیابی به قدرت سیاسی، در «ارتباط آمریکایی» توصیف ‌کرده بود.[130]

ارتباط دکتر یزدی با سفارت چه قبل از انقلاب و چه بعد از آن مستمر بود. او در زمان معاونت نخست‌وزیری در اسفند 57 داوطلبانه به سفارت آمریکا می‌رود و گزارشی از اقدامات خود در سال‌های قبل از انقلاب ارائه می‌دهد و اطلاعات دقیقی از فعالیت‌هایش در آمریکا و لبنان، تا ملاقات با امام در نجف بیان می‌کند. سولیوان سفیر آمریکا در تحلیل این صحبت‌ها می‌نویسد: «مطالب فوق به صورت داوطلبانه از سوی یزدی بدون هیچ‌گونه سیخونک زدن ادا شد و ممکن است برای خوشایند گوش‌های ما گفته شده باشد. معذالک با آنچه که ما درباره او از سایر منابع اسلامی شنیدیم... تطبیق می‌کند.»[131]

همان‌ طور که امیرانتظام در کنفرانس خبری گفته بود نه امیرانتظام شهروند آمریکا بود و نه دکتر یزدی عضو سازمان سیا. ولی دکتر یزدی ارتباطاتی با سازمان سیا داشت. همان ‌طور که خود او گفته بود از قبل از انقلاب ریچارد کاتم را می‌شناخت و بعد از انقلاب هم که مسئولیت‌های دولتی گرفت ارتباطش را علاوه بر سفارت آمریکا با سازمان سیا نیز حفظ کرد. یزدی یکی از دلایل آن ارتباط را از بین رفتن دستگاه اطلاعاتی داخلی بعد از انقلاب می‌داند. با توجه به شرایط ناامن ماه‌های اول انقلاب و فعالیت‌های ضد انقلاب و تجزیه ‌طلبان دکتر یزدی از آمریکا می‌خواهد تا اطلاعاتی در مورد فعالیت این گروه‌ها در اختیار ایران قرار دهد. بروس لینگن کاردار سفارت درخواست یزدی را به دولت آمریکا چنین گزارش می‌دهد: «از یزدی وزیر امورخارجه خواستار پیشنهادهای مشخص برای کمک به دولت موقت ایران برای کارایی بیشتر این تدابیر و ترتیب مناسبات دو جانبه شده‌اند. یزدی پاسخ داد که ما ظاهراً آگاهیم که دستگاه‌های امنیتی ایران دیگر وجود ندارند، بنابراین دولت موقت ایران درباره عملیات خرابکاری در خوزستان و کردستان فاقد اطلاعات است. چه کسی تحریک کننده این حملات است؟ ایرانیان مظنون هستند که اسرائیل و عراق چنین نقشی را دارند. یزدی می‌دانست که حکومت آمریکا اطلاعات بیشتری دارد و «همه چیز» درباره تحولات در منطقه را می‌داند. دولت موقت ایران امیدوار است که ما در این اطلاعات با آن‌ها سهیم شویم.»[132]

مقامات ارشد دولتی (بازرگان، یزدی و امیرانتظام) از ابتدای تشکیل دولت موقت با مأموران سازمان سیا در ارتباط بودند و در این ملاقات دکتر یزدی صرفاً خواهان گسترش ارتباط و تبادل اطلاعات بود. به عنوان مثال در 31 مرداد 58 یک جلسه دو ساعته بین بیدن کوپف مأمور اطلاعاتی آمریکا و بازرگان، یزدی و امیرانتظام برگزار شد. مأمور سیا جلسه خود را چنین گزارش کرده ‌است: «در 31 مرداد بیدن کوپف مدت دو ساعت بازرگان، یزدی و انتظام را درباره اوضاع منطقه توجیه نمود. کاردار و رایزن سیاسی نیز در جلسه حضور داشتند. طول مدت جلسه قرار بود یک ساعت باشد و سوالات متعدد مطرح شده نشان می‌دهد که... مقبول افتاده است.»[133] آن طور که مأموران آمریکایی اظهار داشته‌اند جلسات تبادل اطلاعات در مورد مسائل منطقه و اوضاع عراق، فلسطین، افغانستان و خطر شوروی بوده‌ است.[134]

این ارتباطات دو طرفه بود و دکتر یزدی نیز خدماتی به دولت آمریکا ارائه می‌داد. از جمله در اختیار قرار دادن اماکن نظامی به مستشاران آمریکایی و همچنین خروج اسناد. کاردار سفارت در ملاقات با یزدی اظهار می‌کند که به دستور یزدی مبنی بر همکاری با آمریکایی‌ها توجهی نمی‌شود. چارلز ناس می‌نویسد: «کاردار مسائل مربوط به دستیابی آمریکا به منطقه خلیج [نام پادگانی که قبلاً مقر مستشاری نظامی آمریکا بوده است] و بیمارستان ارتش و اجازه برای خارج کردن اسناد آمریکا از محوطه نظامی لویزان در پایگاه هوایی دوشان‌تپه و ستاد نیروی دریایی را مطرح ساخت. یزدی شگفت‌زده به نظر می‌آمد از این که کوشش‌های قبلی او برای اجازه دادن مأمورین آمریکا برای ورود، ثمری نبخشیده است و گفت که او به این مسائل رسیدگی خواهد کرد و به آمریکا بازخواهد گرداند.»[135]

 

وزارت امور خارجه

بعد از استعفای دکتر کریم سنجابی از وزارت خارجه به دلیل «ناتوانی دولت برای انجام برنامه‌ها و پیشرفت» دکتر یزدی ابتدا به عنوان سرپرست وزارت خارجه و بعد به عنوان وزیر انتخاب می‌شود.[136] از اقدامات اولیه یزدی به عنوان وزیر خارجه اعلام پیوستن به جنبش عدم تعهد بود.[137] از دیگر اقدامات او تصفیه وزارت خارجه از عوامل و وابستگان به رژیم پهلوی بود. سفارت آمریکا به نقل از تهران تایمز می‌نویسد: «براساس گزارش‌ها نام نزدیک به 110 سفیر و مقام عالی‌رتبه وزارت امور خارجه در فهرست بازنشستگی قرار گرفته است. منابع موثق گفتند که این مقامات دستور بازنشستگی خود را که به دستور وزیر امور خارجه، دکتر یزدی، صادر شده بود هفته گذشته دریافت کردند... برخی سفرای رژیم گذشته نظیر پرویز راجی، سفیر ایران در انگلیس، فریدون هویدا، نماینده ایران در سازمان ملل و فرهاد سپهبدی، فرستاده ایران به یکی از شیخ‌نشین‌های خلیج فارس، علاوه ‌بر این که بازنشست شده‌اند، حقوق بازنشستگی نیز به آن‌ها پرداخت نخواهد شد... یزدی مکرراً بر لزوم پاکسازی وزارت امور خارجه از آدم‌هایی که کاملاً خود را وقف رژیم اسلامی جدید نکرده‌اند و آن‌هایی که حاضر نیستند برای انجام خدمت از خود مایه بگذارند، تأکید کرده است.»[138]

 

تابعیت دوگانه

 از موضوعاتی که در دوران حضور دکتر یزدی در دولت موقت مطرح شد بحث تابعیت دوگانه وی بود. قبل از انقلاب به دلیل حضور طولانی مدت یزدی و خانواده‌اش در آمریکا این خبر منتشر شده بود که یزدی شهروند آمریکا شده است. بعد از پیروزی انقلاب و گرفتن مسئولیت در دولت این بحث بیش‌تر مطرح شد البته دکتر یزدی نیز بارها آن را تکذیب کرد. این موضوع باعث شد تا سفارت آمریکا از دولت خود بخواهد تا موضوع تابعیت دکتر یزدی را مشخص کند. وزارت خارجه آمریکا در پاسخ به این درخواست می‌نویسد: «سوال: آیا ابراهیم یزدی تابع آمریکا است؟

جواب: ما نمی‌توانیم این امر را که او تابع آمریکا است تأیید کنیم.

سوال: آیا او هرگز از پاسپورت آمریکایی استفاده کرده است و حالا نیز استفاده می‌کند؟

جواب: پرونده‌های مخصوص پاسپورت در وزارت امورخارجه محرمانه است و به وسیله لایحه رازداری حفاظت می‌گردد. بنابراین ما هیچگونه اطلاعاتی را در مورد این پرونده‌ها نمی‌توانیم تأیید و یا تکذیب کنیم.

سوال: اگر دکتر ابراهیم یزدی تابع آمریکاست آیا می‌تواند تابعیت و پاسپورت آمریکایی خود را حفظ کند درحالی که از نظر قانون ایران تبعه ایران شناخته شود؟

جواب: اگرچه آمریکا از جهت سیاسی اجازه داشتن دو نوع تابعیت را نمی‌دهد، ولی در حقیقت اگر موارد شخصی پیش آید و در نتیجه مغایرت قوانین سایر کشورها که از کنترل آمریکا خارج است، وجود این امر قابل پذیرش است. بنابراین بعضی از اتباع آمریکایی ممکن است در نتیجه آن قوانین مغایر دارای تابعیت دیگری نیز باشند.»[139]

با این که وزارت خارجه آمریکا از دادن پاسخ صریح به سفارتخانه خود خودداری می‌کند اما قبل از پیروزی انقلاب و زمانی که دکتر یزدی آمریکا بود، دیداری بین او و هنری پرشت و دیگر مأموران آمریکایی در مورد امام خمینی شکل می‌گیرد که در گزارش این جلسه از دکتر یزدی رسماً به عنوان «یک شهروند آمریکایی» یاد می‌شود.[140] افزایش اخبار مربوط به تابعیت آمریکایی دکتر یزدی در دوران معاونت نخست‌وزیری انتظار برکناری وی را در اذهان عمومی پدید آورد. سفارت آمریکا در این مورد می‌نویسد: «یک منبع دیگر ایرانی خاطرنشان ساخته است که ناراحتی از مسئله افشای گذرنامه آمریکایی یزدی... و اتهامات مربوط به این که او مأمور سیا است بدین معنا بود که وی باید از دفتر نخست‌وزیری خارج شود. اظهار علنی بازرگان درباره این که پست معاونت نخست‌وزیری در امور انقلاب به کسی دیگری داده خواهد شد به این موضوع حقیقت می‌بخشد.»[141]

در 19 اردیبهشت 58 روزنامه آزادگان در مورد تابعیت دکتر یزدی و خانواده‌اش به نقل از روزنامه ایران تایمز می‌نویسد: «از او [همسر یزدی] سوال شد که آیا او یک شهروند آمریکایی است؟ خانم یزدی گفت: «من نگفته‌ام که شهروند آمریکایی نبوده‌ام.» اما از تأیید آن خودداری کرد. وی اخیراً در مصاحبه با لس‌آنجلس تایمز تابعیت آمریکایی خود را تأیید کرده بود. اما گفت: «دوست ندارم درباره آن بحث کنم. این موضوع شخصی است.»

یکی از مسئولین سابق سفارت آمریکا در ایران گفت: «در موقعیت کنونی یزدی، اگر دولت آمریکا علیه او اقدامی بکند امکان دارد تابعیت آمریکایی‌اش را از دست بدهد. بر اساس قانون مدنی آمریکا اگر یک شهروند آمریکایی در کشور دیگر پست سیاسی مهمی بگیرد، برای او یادداشت لغو تابعیت فرستاده می‌شود»... اگر آیت‌الله خمینی یزدی را زندانی کند او از حمایت کنسول آمریکا در ایران برخوردار خواهد بود. اگر او در زندان از رفتار مسئولان شکایتی داشته باشد سفارت آمریکا در ایران یادداشت اعتراض تسلیم دولت ایران خواهد کرد و از سفارت خواهد خواست او را به آمریکا بازگرداند... اگر تابعیت یزدی لغو شود، همسر و فرزندان او تا زمانی که پست سیاسی در ایران نداشته باشند شهروند آمریکا محسوب می‌شوند و تابعیت آن‌ها معتبر خواهد بود. تا زمانی که یزدی تبعه آمریکا است، باید به دولت آمریکا مالیات بدهد.»[142] سفارت آمریکا در تهران نیز در واکنش به این مصاحبه نوشت: «از آن جا که دکتر یزدی دائماً تابعیت آمریکایی خود را تکذیب کرده است، این گونه مقالات موجب شرمساری وی خواهد شد. فکر می‌کنیم که در این مورد سؤالاتی پدید خواهد آمد.»[143]

در گزارش‌های سیا از تهران آمده است که دکتر کریم سنجابی و پسرش قصد داشتند تا با استفاده از تابعیت دوگانه دکتر یزدی علیه او اقداماتی انجام دهند و به همین دلیل از مأمور سیا در تهران درخواست اطلاعات کرده‌اند که با توجه به سیاست‌های حمایتی این سازمان از دکتر یزدی این درخواست اجابت نشده است. در گزارش سیا آمده است: «ما هم معتقدیم که سنجابی‌ها احتمالاً از اطلاع راجع ‌به تابعیت یزدی جهت بی‌حیثیت کردن او استفاده خواهند کرد. این خلاف درک قرارگاه و هیأت نمایندگی [سیا] از اهداف ما در رابطه با دولت موقت است و به نظر ما شایسته نیست اطلاع، صرف نظر از منشأ آن، در اختیار کسی گذاشته شود.»[144]

تابعیت آمریکایی دکتر یزدی بعدها لغو شد. در مورد چگونگی لغو این تابعیت و این که از کدام طرف صورت گرفته اطلاعاتی در دست نیست. اما دو شاهد برای این مدعا وجود دارد. اول این که دکتر یزدی در اسفند ماه 1386 سفری به امارات متحده عربی داشت تا از این طریق به آمریکا سفر کند. سفارت آمریکا در دبی درخواست ویزای غیر مهاجرتی دکتر یزدی را به واشنگتن گزارش می‌کند. در بخشی از این گزارش آمده است که دکتر یزدی در گذشته اقامت دائم آمریکا داشته است و فرزندانش شهروند آمریکا هستند.[145] این گزارش نشان می‌دهد دکتر یزدی زمانی اقامت دائم داشته و زمانی هم شهروند آمریکا بوده است. مورد دوم این که در سال 1396 دکتر یزدی قصد سفر درمانی به آمریکا داشته است و با توجه به قانون ترامپ رئیس جمهور این کشور مبنی بر عدم ورود ایرانی‌ها به آمریکا ویزا برای او صادر نمی‌شود[146] در حالی که اگر او همچنان شهروند آمریکا بود می‌توانست به این کشور سفر کند.

 

دکتر یزدی و اعتقاد به انقلاب اسلامی

فعالیت‌های سیاسی و مذهبی دکتر یزدی در آمریکا و ارتباط با نهضت آزادی داخل کشور و بعد حضور او در دولت موقت و همچنین ارتباط گسترده‌اش با جریان‌ها و افراد سیاسی مختلف باعث شده بود او به عنوان یکی از افراد مؤثر در انقلاب شناخته شود. سفارت آمریکا گزارش‌هایی مبنی بر اعتقاد دکتر یزدی به انقلاب اسلامی و همراهی با انقلابیون ارائه داده است. ویلیام سولیوان سفیر آمریکا در فروردین 58 در مورد یزدی می‌نویسد: «همکاری‌های اولیه او با آیت‌الله طالقانی و بازرگان مبین موقعیت او در نهضت است. به ویژه این که به نظر می‌رسد که او به منظور نزدیک شدن به خمینی، هنگامی که او در تبعید بود... ظاهراً قبل از این که از طرف خمینی به عنوان نماینده شخص او در آمریکا تعیین شده باشد مدتی را با خمینی گذرانده است. این امر یزدی را در همان دوران اولیه در نقش پلی در میان رهبران درجه یک نهضت اسلامی قرار می‌دهد، نقشی که ظاهراً هنوز هم ایفا می‌کند.»[147] بعد از سفر یزدی به ترکیه در بهار 58، وزیر خارجه ترکیه احمد گوندوز اوکجان دکتر یزدی را فردی انقلابی می‌بیند. وزیر خارجه ترکیه به درخواست سفیر آمریکا، دکتر یزدی را چنین توصیف می‌کند: «خودش را خوب نشان داده و با دید مدرن ولی زیر بنای ایدئولوژی اسلامی قوی است. او رابط بین خمینی و دولت بازرگان است و روابطش با نخست‌وزیر دوستانه است.»[148]

زمانی نیز که دولت ایران سفیر جدید آمریکا کاتلر را به دلیل لایحه مجلس سنا علیه ایران نپذیرفت، دکتر یزدی مصاحبه‌ای تلویزیونی انجام داد و از این اقدام دفاع کرد. سفارت آمریکا دلیل دکتر یزدی را چنین می‌نویسد: «پرسیده شد که سفیر جدید آمریکا کی به ایران خواهد آمد. در پاسخ او [یزدی] گفت حق هر کشور مستقل این است که خود تصمیم بگیرد. همان‌ئطوری که ما دریافتیم آقای کاتلر از یک کشوری که در آن هدف‌های امپریالیستی انجام می‌داده به تهران می‌آید و حضور او در این جا به بهبود مناسبات بین دو کشور ما کمک نخواهد کرد. بنابراین ما پذیرش او را پس گرفتیم.»[149]

زمانی که دکتر یزدی تصمیم گرفت در سازمان ملل حضور یابد، سفارت آمریکا در ایران تحلیل خود را از شخصیت و مشی سیاسی وزیر خارجه ایران، برای دولت آمریکا فرستاد تا سایروس ونس وزیر خارجه با شناخت و آگاهی با دکتر یزدی ملاقات کند. سفارت می‌نویسد: «شما ممکن است آقای یزدی را خوب آزمایش کنید و ببینید که او آینده این منطقه را چگونه می‌بیند. او یک آدم معتقدی است و یک انقلابی است که از همه افراد موجود در دولت موقت (PGOT) به خمینی نزدیک‌تر است. او ممکن است از احتیاج به موازنه کردن عقاید ایده‌آل خود و واقعیت استقبال کند. این را با من صحبت کرده است و من تقریباً از او باور کرده‌ام.»[150] بعد از ملاقات وزرای خارجه ایران و آمریکا، سایروس ونس، دکتر یزدی را چنین توصیف می‌کند: «به طور ساده، وزیر امور خارجه ایران مصمم است که تأثیر نیرومندی از فرد انقلابی مسلمان به عنوان مردی از نسل جدید ایجاد کند. به نظر می‌آید که وی مانند دانشجویان تظاهرکننده ایرانی که او اخیراً صفوف آن‌ها را رهبری می‌کرد، بیش‌تر خواستار توجه به آرمانش و ماهیت عدالتخواهانه آرمانش بود تا این که دوستانی برای خودش جلب کند. به نظر می‌رسید که هر گونه مصالح و منافعی که حکومت جدید ممکن است در سازمان ملل متحد یا ایالات متحده داشته باشد، نسبت به تمایل یزدی برای ارضای روانی و پیشبرد یا حمایت از آینده سیاسی خود در ایران در درجه دوم اهمیت قرار گرفته باشد...

معذالک سیاست، دل‌مشغولی مداوم اوست... او در همان گفتگوی خصوصی روشن ساخت که بسیار امیدوار است که از طرف آمریکا سفیر جدیدی که نسبت به انقلاب نظر مساعدی داشته باشد تعیین شود. ما گمان می‌کنیم که یزدی از آن هراس دارد که ایالات متحده ممکن است در صدد سرنگونی رژیم اسلامی باشد و او خود قصد دارد شخصاً روابط آمریکا و ایران را طوری سامان دهد که از انقلاب حمایت کند...

اگر یزدی نفوذ آینده سیاسی در ایران داشته باشد، او ناگزیر باید از خود در مقابل این اتهام که او عامل شماره یک آمریکا است دفاع کند. او پوچ بودن این ادعا را در هفته جاری با موفقیت نشان داد. چیزی که برای توسعه مناسبات ما قابل تأسف است این است که او بیش‌تر [از] آن چیزی را می‌گوید، که به آن اعتقاد دارد، تا به این ترتیب خود را نزد شنوندگان ایرانی عزیز گرداند.»[151]

بروس لینگن، کاردار سفارت آمریکا در تهران در جواب این نامه می‌نویسد: «یزدی به عنوان عضو گروهی که در داخل دولت موقت به خمینی بسیار نزدیک است به احتمال قوی در ایران بعد از انقلاب نقش مهمی را ایفا خواهد کرد... ما نیز با تجزیه و تحلیل وزارتخانه [امور خارجه آمریکا] در مورد یزدی در این خصوص که او می‌خواهد برای رسیدن به اهداف روانی و سیاسی خود انقلابیون اسلامی را به عنوان نسل جدیدی از انسان بنمایاند که می‌خواهد در صحنه جهانی حق اظهار نظر داشته باشند، موافقیم. یزدی در هاوانا و در نیویورک چنین فرصتی را به دست آورده بود و مصمم بود که از آن حداکثر بهره‌برداری را بنماید.»[152]

 

مواضع ضد آمریکایی

دکتر یزدی زمانی که در دولت موقت حضور داشت مواضع ضد آمریکایی می‌گرفت. البته تبلیغاتی که در مورد نزدیکی یزدی به آمریکا می‌شد در این‌باره بی‌تأثیر نبود. از جمله مواردی که واکنش زیادی علیه یزدی برانگیخت مقاله فردی آمریکایی به نام جیمز بیل در مجله تایم بود. که یزدی و امیرانتظام را از طرفداران آمریکا معرفی می‌کرد. سفارت آمریکا واکنش یزدی نسبت به این مقاله و واکنش‌های به آن را چنین گزارش می‌کند: «هم یزدی و هم انتظام که در گذشته دائماً در موضع یاری به ما بوده‌اند، در نتیجه بی‌مبالاتی جیم بیل در مجله تایم «شروع به حمله نموده‌اند.» خصوصاً یزدی که به نظر می‌رسد برای اثبات این که «طرفدار آمریکا نیست – تکرار می‌شود، نیست- منتهی درجه خود را به عمل می‌آورد و بنابراین اجازه می‌دهد که اذیت‌هایی به اسم او صورت بگیرد.»[153] سولیوان سفیر آمریکا این تغییر رفتار یزدی را به ضرر آمریکا می‌داند و می‌نویسد: «اظهارات پروفسور جیمز بیل در مجله تایم در مورد احساس طرفداری از آمریکا در میان مقامات عالی‌رتبه رهبری فعلی مذهبی در روزنامه‌های محلی پخش می‌شود. متأسفانه بیل از یزدی و انتظام که هر دو از افراد مهم دولت بازرگان هستند، اسم می‌برد. در شرایط فعلی این عمل فقط می‌تواند به آن‌ها صدمه بزند و ممکن است به این منجر شود که آن‌ها گامی به جهت «اثبات» این که «عامل» آمریکا نیستند بردارند. از آن جایی که سفارت برای کمک‌های عملی بسیار گسترده به این دو، در میان سایرین وابسته است، چنین حادثه‌ای ممکن است به تنهایی انعکاس به خصوصی داشته باشد.»[154]

انتقاد دکتر یزدی به آمریکا علاوه بر مصاحبه‌ها و سخنرانی‌های عمومی در دیدارهای رسمی و خصوصی با مأمورین آمریکایی نیز افزایش یافت. در ملاقات مرداد ماه 58 لینگن کاردار سفارت به اخراج یوسف ابراهیم خبرنگار نیویورک تایمز از ایران اعتراض می‌کند که با واکنش دکتر یزدی مواجه می‌شود. لینگن در گزارش مذاکرات خود می‌نویسد: «[یزدی] گفت ابراهیم حتی روادید لازم را به محض ورود به تهران نداشت، لیکن یزدی شخصاً مداخله کرده بود تا وی پذیرفته شود. پس از آن، علی‌رغم میهمان دولتی ایران، ابراهیم گزارشات خصمانه‌ای نسبت به ایران ارسال داشته بود و می‌گفت «ما گمان نمی‌کنیم که این کار با اصول جریان آزاد اخبار ایران مطابقت داشته باشد.» بنابراین ما باید تأثیر منفی کسانی را که واقعیت را گزارش نکرده و در مورد ایران شایعه ‌پراکنی می‌کنند، متعادل سازیم... یزدی در ادامه گفت که مطبوعات آمریکا هرگز با اسلام منصفانه برخورد نکرده‌اند. هنگام اقامت وی در آمریکا دو گروه ایرانی که یکی از آن‌ها اسلامی و دیگری مارکسیست بود در خارج از سفارت ایران در واشنگتن با یکدیگر درگیر شده بودند. مطبوعات گزارش کردند که مارکسیست‌ها با شاهِ ظالم مخالف هستند لیکن اسلامی‌ها می‌خواهند زنان را چادر به سر کنند. در موقعیتی دیگر هنگامی که وی با خمینی در پاریس به سر می‌برد، نیوزویک یک مقاله نگاشته و خمینی را مارکسیست خوانده بود. او نامه‌ای به این مجله ارسال داشته بود تا این اتهام را رد نماید ولی مجله از چاپ آن خودداری کرده بود اما یکی از افراد آن در پاسخ نامه‌ای نوشته و گفته بود که نیوزویک بر اساس دلایلی که دارد می‌تواند ادعای خود را ثابت کند. در اسفند ماه سال جاری وی به گرگوری روز [رُز] اجازه مصاحبه داده بود و روز نیز با یزدی و خمینی مصاحبه کرده و ماحصل مصاحبه را به مجله پنت‌هاوس فروخته بود. یزدی گفت مهم نیست که صحت مطالب گفته شده به روز حفظ شده است. ولی وی نمی‌خواهد که پیامش در مجله‌ای چون پنت‌هاوس منعکس شود. این کار یک عمل شیطانی است و اگر روز تصمیم بگیرد که بار دیگر به ایران بیاید وی شخصاً او را بیرون خواهد انداخت.»[155] لینگن در ارائه تحلیل خود از مطالب یزدی می‌نویسد: «عکس‌العمل یزدی نسبت به اظهار نگرانی کاردار در مورد یک مسائلی که تأثیر منفی بر روابط دوجانبه می‌گذارد به خصوص وحشت وی از مطبوعات آمریکایی یک جنبه غیر منطقی در شخصیت وی را آشکار ساخت که قبلاً به آن پی نبرده بودیم. در حقیقت در گفتگوهای پیشین خودداری وی از مسائل عاطفی چشمگیر بود. در مورد مسئله کمک‌های مالی و فروش‌های نظامی، به طور مثال او ظرفیت جذب اطلاعات و جرح و تعدیل نظرات خود را نشان می‌داد و همین کیفیت سبب شد که ما امیدوار شویم که خواهیم توانست بسیاری از مشکلات را مرتفع سازیم.»[156]

دکتر یزدی در جلسه‌ای دیگر با کاردار سفارت در 21 مرداد 1358 دوباره به انتقاد از رسانه‌های آمریکایی پرداخت. او به عنوان مترجم مهندس بازرگان در جلسه حضور داشت ولی به صحبت‌های لینگن در مورد محدودیت‌های رسانه‌های آمریکایی در ایران واکنش نشان داد. لینگن می‌نویسد: «من به بازرگان گفتم که به نظر مردم ما چنین می‌رسد که کوشش ویژه‌ای علیه مطبوعات آمریکا به کار می‌رود و این چیزی است که به جوّی که دولت موقت ایران و ما باید در کوشش‌های خود برای بازساری مناسبات دوجانبه خود بکوشیم، کمک نمی‌‌کند. من به تذکرهای دکتر ممکن از وزارت ارشاد ملی درباره این که خبرنگاران آمریکایی در ایران اغلب در درجه اول جاسوس به نظر می‌رسند و بعد روزنامه‌نگار اشاره کردم، یک چنین اظهاری از سوی یک مقام ارشد دولت موقت ایران که هیچ‌گونه اساسی ندارد به نفع هیچ کدام نیست...

یزدی بدون این که در انتظار پاسخ بازرگان باشد گفت که «مشکل مطبوعات شما این است که به مردم آمریکا اطلاعات نادرست می‌دهد و از ما بدگویی می‌کند.» او به مصاحبه‌ای اشاره کرد که با گرگوری روز [رُز] انجام داده بود. ... نمونه دیگر شرحی بود در هفته‌نامه نیوزویک تحت عنوان «انقلاب بدون شادی» یزدی از من پرسید: «آیا شما آن را خوانده‌اید» در حالی که یزدی رو به بازرگان کرد که ظاهراً گیج شده بود و گفته‌ها را ترجمه می‌کرد. من آغاز به پاسخ دادن به تذکرات او کردم که نتیجه‌اش این بود که او با حرارت تجدید شده‌ای بار دیگر به این مسئله بازگشت و گفت: «آیا ما باید برای چنین اشخاصی فرش قرمز پهن کنیم؟» او ادامه داد آن‌ها هرگز با ما منصفانه تا نکردند. آن‌ها ما را متعصب و عقب‌مانده می‌نامند و همین هفته‌نامه اخبار آمریکا و گزارش جهان، کذا و کذا... مرا کمونیست نامیده. من به این هفته‌نامه در پاسخ نامه نوشته و اتهام را رد کردم و آن‌ها حتی آن را چاپ هم نکردند.»[157]

دکتر یزدی در مورد پذیرش انقلاب اسلامی نیز به آمریکایی‌ها هشدار داده و اقدامات خصمانه آمریکا را مانع عادی‌سازی مناسبات بین دو کشور دانسته بود. لینگن در گزارش از ملاقاتی که با دکتر یزدی داشت می‌نویسد: «[یزدی] گفت درک واقعیت ایران نوین ما [آمریکا] را قادر خواهد ساخت تا مناسبات معنی‌داری را با ایران پرورش دهیم. او اضافه کرد که «تنها چیزی که ما از آمریکایی‌ها می‌خواهیم این است که واقعیت جدید را در اینجا بشناسند و بپذیرند.» در پاسخ من مبنی بر این که «این واقعیت شناخته و پذیرفته شده است.» یزدی گفت که بین شناسایی واقعیت و پذیرفتن آن وجه امتیاز بسیار است. او گفت حکومت متبوع او و مردم ایران هنوز درباره پذیرفته شدن انقلاب آن‌ها از سوی آمریکایی‌ها اطمینان ندارند. او ادامه داد: «ما نیازمند اقدام شما هستیم و این اقدام است که نشان خواهد داد که شما آن‌چه را که در اینجا روی داده است پذیرفته‌اید.»[158]

 

پی‌نوشت‌ها:  


[1] . حاج محمدحسین یزدی، نوه حاج محمدرضا یزدی و پدربزرگ ابراهیم علاوه بر تجارت به دهداری و باغ‌داری نیز مشغول بود. او جزو معتمدین و امین‌التجار شهر بود. حاج محمدحسین با خانواده معروفی از رشت به نام «گیلک» که به قزوین مهاجرت کرده بودند وصلت کرد که مهدی، صادق (پدر ابراهیم یزدی) و هادی حاصل این ازدواجند. حاج محمدحسین ازدواج دیگری نیز داشت که حاصل آن ازدواج پنج فرزند بود. بعد از تشکیل امنیه (یا ژاندارمری بعدی) توسط رضاشاه، هادی، عموی ابراهیم به آن پیوست و بعد از شهریور 1320 و سقوط رضاشاه از امنیه بیرون آمد. خانه حاج محمدحسین یزدی امروزه به موزه هنر پایدار قزوین تبدیل شده است.

[2] . شصت سال صبوری و شکوری، ج1، همان، ص37 و 36.

[3] . پدر معصومه حاج سید محمد مرتضوی از سادات مرعشی قزوین و مادرش خدیجه بیگم میرشاه قاسمی از سادات طباطبایی زواره بود. منزل حاج سید محمد مرتضوی، پدربزرگ مادری ابراهیم یزدی نزدیک دروازه رشت و بیش از یک منزل مسکونی برای یک خانواده بود. کل مجموعه، چندین منزل مستقل شامل هفت حیاط به هم پیوسته بود. هنگام تبعید آیت‌الله کاشانی به قزوین، ایشان در این منزل مستقر شد. حاج سید محمد مرتضوی چهار دختر به نام‌های صدیقه، طاهره، فاطمه و معصومه (مادر ابراهیم یزدی) و سه پسر به نام های مهدی، هادی و جواد داشت. مهدی برادر بزرگ‌تر در بزازیِ پدر مشغول به کار بود. هادی پزشک متخصص چشم و رئیس بهداری قزوین شد. او با عبدالصمد کامبخش از بنیان‌گذاران حزب توده ایران و جزو 53 نفر دوستی نزدیکی داشت. بعد از تأسیس حزب دموکرات ایران به دستور نخست وزیر وقت احمد قوام، سید هادی مرتضوی به این حزب پیوست. جواد برادر دیگر نیز در اداره معارف مشغول شد و همزمان تدریس می‌کرد و رئیس پیشاهنگی شهر شد.

[4] . شصت سال صبوری و شکوری، ج1، ص26.

[5] . همان، ص22.

[6] . همان، ص21 و 22.

[7] . احتمالاً منظور ابراهیم یزدی کتاب فقهی وسیله النجاه تألیف ملا احمد نراقی است که به درخواست فتحعلی شاه نوشته و یزدی به اشتباه به شاه عباس منتسب می‌کند.

[8] . شصت سال صبوری و شکوری، ج1، ص 35.

[9] . همان، ص38.

[10] . همان، ص43.

[11] . همسر این خانم (پسر شیخ خزعل) از تهران گریخته و به جنوب یا یکی از کشورهای عربی رفته بود.

[12] . شصت سال صبوری و شکوری، ج1، ص46.

[13] . چند هفته بعد نیز آوارگان لهستانی که از ترس ارتش آلمان نازی به ایران پناه آورده بودند به تهران رسیدند و از طریق خیابان ژاله به سمت دوشان‌تپه و فرح‌آباد (افسریه) که محل اردویشان بود پیاده می‌رفتند. ابراهیم یزدی نیز به همراه مردم برای دیدن آن‌ها به خیابان می‌آمد. همان، ج1، ص48.

[14] . همان، ص49 و 50.

[15] . همان، ص51.

[16] . همان، ص57.

[17] . او در این مدرسه مسئول خواندن دعای صبحگاهی بود. همان، ج1، ص 63 تا 65.

[18] . همان، ص69.

[19] . همان، ص71.

[20] . همان، ص71.

[21] . همان، ص72.

[22] . همان، ص77.

[23] . همان، ص82.

[24] . همان، ص85.

[25] . همان، ص86.

[26] . همان، ص87.

[27] . ابراهیم یزدی دو وظیفه اصلی داشت؛ اول آزمایش مواد خوراکی مثل روغن و کره که به آزمایشگاه فرستاده می‌شد و تهیه گزارش مشخصات آن‌ها و دوم ارائه خدمات به دانشجویانی که برای انجام آزمایش به آن جا آمده بودند.

[28] . شصت سال صبوری و شکوری، ج1، ص93 و 94.

[29] . یزدی در این سازمان مأموریت یافت داروخانه بیمارستان هدایت در محله دروس را راه اندازی کند.

همان، ج1، ص96 و 95.

[30] . مأموریت دیگر او در همان سال تأسیس داروخانه درمانگاه ریوی بود. همان، ص97.

[31] . همان، ص99.

[32] . همان، ص100.

[33] . با اتمام دوران دستیاری در دانشکده و استعفاء از سازمان بیمه‌های اجتماعی کارگران تمام وقت در این شرکت دارویی کار می‌کرد. همان، ص102.

[34] . همان، ص105.

[35] . همان، ص106.

[36] . پدر سرور طلیعه، باقر طلیعه در نجف شاگرد آخوند خراسانی بود و با درجه اجتهاد به تبریز بازگشته و امام جماعت مسجدی بود و روزنامه‌های «کلید نجات» و «طلیعه سعادت» را منتشر می‌کرد و به میرزا حسن رشدیه (دایی همسرش) نیز در تأسیس مدارس جدید کمک کرده بود. باقر طلیعه در تشکیلات جدید دادگستری در زمان رضاشاه، با تغییر لباس مسئولیت‌های قضایی گرفت. آخرین سمت اداری او ریاست اداره حقوقی وزارت دارایی بود. همان، ج1، ص113.

[37] . همان، ص114و 115.

[38] . زایمان توسط شفیقه هروآبادی دختر عمه سرور طلیعه و مادر مهندس بهزاد نبوی انجام شد. همان، ج1، ص117.

[39] . همان، ص119.

[40] . همان، ص126.

[41] . همان، ص127.

[42] . جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی – سیاسی ایران، ص114.

[43] . شصت سال صبوری و شکوری، ج1، ص139.

[44] . همان، ص140.

[45] . همان، ص141.

[46] . همان، ص 143.

[47] . همان، ص149.

[48] . همان، ص154 تا 156.

[49] . همان، ص169.

[50] . همان، ص201 و 200.

[51] . همان، ص201.

[52] . همان، ص223 و 224.

[53] . همان، ص225.

[54] . روزنامه اطلاعات، شماره 8233، 23 آبان 1332، ص8.

[55] . شصت سال صبوری و شکوری، ج1، ص227 تا 239.

[56] . همان، ص256.

[57] . همان، ص262.

[58] . همان، ص260 و 261.

[59] . همان، ص263.

[60] . همان، ج1، ص264، همچنین رجوع کنید به: اسناد درونی سازمان نهضت مقاومت ملی، ج5، انتشارات نهضت آزادی ایران، 1363.

[61] . شصت سال صبوری و شکوری، ج1، ص265

[62] . همان، ص266 و 267.

[63] . همان، ص268.

[64] . همان، ص277.

[65] . همان، ص282.

[66] . همان، ص282.

[67] . همان، ص294.

[68] . آیت‌الله سیدرضا فیروزآبادی نماینده مجلس شورای ملی در دوره‌های سوم، چهارم، پنجم، هفتم و چهاردهم بود.

[69] . شصت سال صبوری و شکوری، ج1، ص298 تا 300.

[70] . همان، ص301.

[71] . همان، ص302.

[72] . همان، ص302.

[73] . همان، ، ص303.

[74] . همان، ص304.

[75] . همان، ص305.

[76] . همان، ص307.

[77] . حرمان و خسران؛ مروری بر زندگی سیاسی دکتر ابراهیم یزدی، مجتبی سلطانی، ص 4.

[78] . شصت سال صبوری و شکوری، ج2، ص4024.

[79] . همان، ص149.

[80] . سازمان مجاهدین خلق، پیدایی تا فرجام، ج1،ص360.

[81] . شهید آیت‌الله دکتر سید محمد حسینی بهشتی، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص251 و 252، سند مورخ 16 / 8 / 53.

[82] . سازمان مجاهدین خلق، پیدایی تا فرجام، ج1، ص277.

[83] . همان، ، ص283.

[84] . همان، ص439

[85] . در ابتدا سازمان مجاهدین خلق وابسته به نهضت آزادی محسوب می‌شد و بعد از بازداشت اعضای سازمان و بازجویی‌های بهمن 1350، متهمین اعلام کردند که عضو سازمان جدیدی به نام مجاهدین خلق ایران می‌باشند. (سازمان مجاهدین خلق، پیدایی تا فرجام، ج1، ص353) مهندس بازرگان بعدها در مورد آن‌ها چنین نوشت: «مجاهدین خلق! شما فرزندان نهضت آزادی هستید. در سال 1343 [1344] که در زندان بودیم به دنیا آمدید و راه خود را پیش گرفتید بدون آن‌ که از خانه فرار کرده یا اخراج شده باشید. مبانی فکری و تعلیمات اولیه شما را کتاب‌ها و بحث و تحلیل‌ها و تجربیاتی که از نهضت گرفتید تشکیل می‌داد.» (روزنامه میزان، 12 / 2 / 1360، به نقل از سازمان مجاهدین خلق، پیدایی تا فرجام، ج1،ص353).

[86] . یادنامه شهید بزرگوار دکتر مصطفی چمران، ص53.

[87] . حرمان و خسران؛ مروری بر زندگی سیاسی دکتر ابراهیم یزدی، ص5.

[88] . همان، ص5.

[89] . همان، ص6.

[90] . همان، ص8.

[91] . همان، ص 9.

[92] . همان، ص 7.

[93] . همان، ص 13.

[94] . سازمان مجاهدین خلق، پیدایی تا فرجام، ج1، ص269.

[95] . حرمان و خسران؛ مروری بر زندگی سیاسی دکتر ابراهیم یزدی، ص17.

[96] . همان، ص17.

[97] . آیت‌الله حاج شیخ بهاءالدین محلاتی، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ج2، ص 421 و 422، سند مورخ 19 / 6 / 57.

[98] . شهید حاج مهدی عراقی، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص303، سند مورخ 12 / 7 / 57.

[99] . حرمان و خسران؛ مروری بر زندگی سیاسی دکتر ابراهیم یزدی، ص17.

[100] . همان، ص20، رجوع کنید به روزنامه اطلاعات، اردیبهشت 58.

[101] . حرمان و خسران؛ مروری بر زندگی سیاسی دکتر ابراهیم یزدی، ص20.

[102] . عبور از بحران، کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی، سال 60، ص454.

[103] . مهاجر قبیله ایمان، حمید انصاری، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)، ص108.

[104] . خاطرات حجت‌الاسلام و المسلمین فردوسی‌پور، ص 220 و 221.

[105] . صحیفه امام خمینی، ج3، ص481، 14 مهر 1357.

[106] . همان، ج6، ص227، 6 اسفند 1357.

[107] . همان، ج6، ص323، سخنرانی در جمع روحانیون، 15 اسفند 1357.

[108] . وصیتنامه سیاسی- الهی امام خمینی، ص93.

[109] . شهید حاج مهدی عراقی، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص367.

[110] . آیت‌الله شهاب‌الدین اشراقی، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص377، سند مورخ 22 / 8 / 1357.

[111] . اسناد لانه جاسوسی، ج3، ص339، 18 دی 1357، سند شماره 1.

[112] . حرمان و خسران؛ مروری بر زندگی سیاسی دکتر ابراهیم یزدی، ص 25.

[113] . اسناد لانه جاسوسی، ج22، ص516، 8 / 11 / 1357، سند شماره 00111.

[114] . صحیفه امام خمینی، ج5، ص536، 7 بهمن 1357.

[115] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ج25، ص96.

[116] . همان، ج24، ص 289 و 290.

[117] . صحیفه امام خمینی، ج6، ص7، 11 بهمن 1357.

[118] . همان، ج11، ص209، 20 آذر 1358.

[119] . روزنامه آیندگان، 18 بهمن 1357، شماره 3283، ص1.

[120] . انقلاب اسلامی به روایت ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ج25، ص336.

[121] . اسناد لانه جاسوسی، ج3، ص150، 29 / 12 / 57.

[122] . آن سوی اتهام، خاطرات عباس ‌امیرانتظام، ج1، ص67.

[123] . حرمان و خسران؛ مروری بر زندگی سیاسی دکتر ابراهیم یزدی، ص319.

[124] . صحیفه ‌امام خمینی ، ج5، ص285 تا 290، 7 دی 1357.

[125] . اسناد لانه جاسوسی، ج3، ص128، 12 / 10 / 57، سند شماره 0066.

[126] . خاطرات سیاسی اجتماعی دکترصادق طباطبایی، ج3، ص 130.

[127] . اسناد لانه جاسوسی، ج2، ص514 و 515 ، 22 / 9 / 1357.

[128] . همان، ج2، ص515، 22 / 9 / 1357.

[129] . رمز عبور، ویژه نامه نوروز 1389 روزنامه ایران، ج1، ص20.

[130] . اسناد لانه جاسوسی، ج2، ص128، 22 اسفند 1357، سند شماره 10.

[131] . همان، ج2، ص520، 6 / 1 / 1358، دکتر ابراهیم یزدی.

[132] . همان، ج4، ص333، اول آبان 1358، سند شماره 85.

[133] . همان، ج6، ص331، سند شماره 5.

[134] . همان، ج1، ص66.

[135] . همان، ج4، ص256، 11 اردیبهشت 58، سند شماره 16.

[136] . همان، ج10، ص318، 13 اردیبهشت 1358، سند شماره 156.

[137] . همان، ج10، ص369، 20 اردیبهشت 1358، سند شماه 170.

[138] . همان، ج10، ص460، 20 خرداد 1358، سند شماره 209.

[139] . همان، ج2، ص523، 2 / 4 / 58.

[140] . همان، ج2،ص513، 22 / 9 / 1357.

[141] . همان، ج2، ص521، 5 / 2 / 1358.

[142] . روزنامه آیندگان، چهارشنبه 19 اردیبهشت 1358، شماره 3352، ص12.

[143] . اسناد لانه جاسوسی، ج10، ص369، 20 اردیبهشت 1358، سند شماره 169.

[144] . همان، ج6، ص383، 18 مرداد 58، سند شماره 1.

[145] . اسناد ویکی لیکس، سند شماره 08IRANRPODUBAI7_a، https: /  / wikileaks.org / plusd / cables / 08IRANRPODUBAI7_a.html .

[146] . خبرگزاری جمهوری اسلامی، 6 شهریور 1396، کد خبر 82645959.

[147] . اسناد لانه جاسوسی، ج2، ص520، 6 / 1 / 1358.

[148] . همان، ج1، ص223، 29 / 3 / 58، سند شماره 1 / 7 / 464.

[149] . همان، ج4، ص279، 4 تیر 58، سند شماره 40.

[150] . همان، ج4، ص314، 9 مهر 58.

[151] . همان، ج2، ص525، 16 / 7 / 1358.

[152] . همان، ج7، ص79، 20 مهر 1358، سند شماره 26.

[153] . همان، ج2، ص125، 11 اسفند 1357، سند شماره 9.

[154] . همان، ج3، ص432، 21 اسفند 57 سند شماره 6.

[155] . همان، ج10، ص596، 5 مرداد 1358، سند شماره 277.

[156] . همان، ج10، ص597، 5 مرداد 1358، سند شماره 277.

[157] . همان، ج2، ص460، 12 اوت 79 [21 مرداد 58] سند شماره 8970.

[158] . همان، ج4، ص284، 13 خرداد 58، سند شماره 43.























دی ۱۳۵۷. نوفل‌لوشاتو، دکتر ابراهیم یزدی در کنار امام خمینی در یکی از گفت‌وشنودهای مطبوعاتی



دی ۱۳۵۷. نوفل‌لوشاتو، دکتر ابراهیم یزدی گفت‌وگو با صادق قطب‌زاده در حاشیه یکی از گفت‌وشنودهای مطبوعاتی امام خمینی



۱۳۵۸. قم، دیدار دکتر ابراهیم یزدی و مهندس مهدی بازرگان با سیدکاظم شریعتمداری


 
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است.