سناتور سابق جمال امامی لیدر جریان انگلیسی تا سال 1345


03 ارديبهشت 1399


   جمال امامى فرزند حاج میرزا یحیى امام جمعه خویى[1] در سال 1282 شمسى متولد شد. پس از پایان تحصیلات متوسطه، راهى بلژیک شد و در رشته اقتصاد ادامه تحصیل داد. در اوایل جنگ بین‌الملل دوم به ایران بازگشت و در وزارت دارایى استخدام شد. چندى ریاست اداره باربرى داخلى را عهده‌دار بود و سپس به عضویت هیئت مدیره بانک رهنى درآمد.

در انتخابات دوره چهاردهم 1322ش به مجلس شوراى ملى راه یافت. او در این مدت در مجلس «لیدر» جریان مرتبط با انگلیس بود.

   تأسیس حزب عدالت با همکارى على دشتى، عبدالرحمن فرامرزى، احمد هومن، ابراهیم خواجه‌نورى جایگاه امامى را ارتقا بخشید، به ویژه آنکه مدتى نیز رهبرى حزب را به ‌عهده داشت.

   ایستادگى در برابر حزب توده و جریان وابسته به اتحاد جماهیر شوروى، شهرت او را دو چندان نمود. در دوره پانزدهم مجلس نیز حضور داشت و در کابینه‌هاى عبدالحسین هژیر نخست‌وزیر مدافع سیاست انگلستان و کابینه محمد ساعد مراغه‌اى، به وزارت رسید.

   امامى در دوره شانزدهم نیز از تهران به نمایندگى انتخاب شد. در اوج جریان نهضت ملى شدن صنعت نفت، مبارزات ضد استعمارى مردم ایران علیه سلطه انگلیس، وى از درِ مخالفت با ملى شدن نفت درآمد. ­با کشته شدن هژیر و رزم‌آرا و تهدید حسین علاء که به ترتیب بر صندلى صدارت تکیه زده بودند، موضوع ­نفت از یک سوى و روند نهضت از دیگر سوى سیر تکاملى داشت.

   فراکسیون مدافع ملى شدن صنعت نفت در برابر تهدیدات انگلستان ایستادگى مى‌کرد. از سوى دیگر فتاواى مراجع و علما براى ادامه مبارزه علیه انگلیس و تهدیدات فداییان اسلام که مى‌گفتند تمامى موانع را ­از سر راه ملى شدن نفت بر مى‌داریم مؤثر افتاد و هنگامى که سخن از انتخاب نخست‌وزیر و مجرى ملى ­شدن صنعت نفت شد، جمال امامى دکتر محمد مصدق را پیشنهاد کرد! مورخان دلایلى بر این انتخاب ­مى‌شمارند. پیشنهاد امامى مبنى بر انتخاب مصدق مورد پذیرش قرار گرفت. از آغاز کار دولت مصدق، امامى و ­جریان انگلیسى در سه جبهه وارد عمل شدند:

1ـ مخالفت با دولت، ملى شدن نفت، کارشکنى در روند کار.

2ـ اختلاف‌افکنى و گسترش نفوذى‌ها براى شکاف در رهبرى

3ـ هماهنگى با دربار، امریکا و انگلیس براى یک کودتاى ضد ملى

   در این مسیر عوامل امریکا و انگلیس موفق شدند ابتدا مسیر نفت را منحرف کنند و سپس کودتا را به ­پیروزى برسانند. در داخل مبارزان نیز «نفوذى‌ها» و «عوامل استعمار» حضور داشتند و روحیه ضد­ اسلامى و ضد روحانى برخى رجال، به این توطئه کمک کرد و شد آن چه نباید مى‌شد.

   پس از کودتا جمال امامى سناتور شد. در تمام مدت سناتورى نیز منزل وى محل رفت و آمد رجال ­سیاسى بود و در سال 1338 علیرغم میل باطنى‌اش به عنوان سفیر ایران عازم ایتالیا شد و در اواخر سال ­1342 به ایران بازگشت.

   در این دوران سیر نزولى قدرت و موقعیت او را شاهد هستیم. وى به تدریج به حاشیه کشانده شد،­ همان‌گونه که بسیارى از رجال وابسته به انگلستان این‌گونه شدند.

   جمال امامى در جوانى با یک دوشیزه بلژیکى ازدواج کرد. حاصل این ازدواج دخترى به نام «عصمت» بود که با خانواده امینى وصلت کرد.

   زندگى زناشویى امامى به زودى از هم پاشید. امامى بیشترین اوقات خود را به قمار و جلسه با على­دشتى، عبدالرحمن فرامرزى، ابراهیم خواجه‌نورى و برادران خود نورالدین و نظام‌الدین مى‌گذراند.

 

جمال امامى در عرصه سیاست

   فعالیت جریان انگلیسى در سال‌هاى 1320 ـ 1325 به صورت هدایت شده ادامه داشت. تلاش­ سرلشکر ارفع و تأسیس «حزب افق آسیا» که احمد هومن به عنوان چهره فکرى آن و احمدعلى سپهر،­ على دشتى، ابراهیم خواجه‌نورى... در کنارش بودند از آن جمله است. حتى در دورانى که ارفع در بهمن 1324 از ریاست­ ستاد ارتش برکنار شد، در کنارش چهره‌هاى سرشناس انگلوفیل، چون میرزاکریم خان رشتى، احمدعلى سپهر، على دشتى، دکتر هادى طاهرى و جمال امامى حضور داشتند. عده‌اى نیز توسط دولت ­احمد قوام دستگیر شدند! حتى سپهبد رزم‌آرا که در دوران نهضت ملى شدن صنعت نفت به نخست‌وزیرى ­رسید در آن دوران بازنشسته شد! این نمونه‌اى از وضعیت درگیرى جریانات وابسته به غرب است.[2]

  با اشغال آذربایجان توسط روس‌ها طرح استالین براى «جداسازى آذربایجان» و ضمیمه کردن به­ کشورهاى اقمارى اتحاد جماهیر شوروى سوسیالیستى عملى شد. با مذاکرات دولت ایران و شوروى و ­طرح «دولت ائتلاف» حزب ایران به رهبرى اللهیار صالح، حزب جنگل وابسته به حزب توده، ­حزب توده ایران، حزب دموکرات قوام‌السلطنه و به اصطلاح «اقدامات چپ‌گرایانه قوام» چهار وزیر از­آنها وارد کابینه شدند در ابتداى امر نیز برخى از چهره‌هاى وابسته به سیاست انگلیس و مخالفان کمونیسم دستگیر شدند.

   سیدضیاءالدین طباطبایى رهبر حزب اتحاد ملى، جمال امامى عضو و رهبر حزب عدالت، سرلشکر­حسن ارفع رهبر حزب آریا، دکتر طاهرى، حبیب‌الله رشیدیان، قدرت‌الله رشیدیان و عده‌اى دیگر، دستگیر­شدند. تعطیلى برخى مطبوعات و احزاب مخالف مسکو یا «راست‌گرا»[3] نیز جو را براى مذاکرات آسان ­نمود.

   جمال امامى که همواره مدافع سیاست انگلیس در ایران بود، در روزنامه عدالت یا در مجلس علیه­ شوروى و بعضاً در نقد آمریکا سخنرانى مى‌نمود.

   در سال 1325 با روى کار آمدن قوام، رقابت شوروى و انگلیس در ایران تا آن جا بالا گرفت که شوروى حزب توده را واداشت، عباس اسکندرى را کنار قوام بگمارد و در این میان سفارت انگلیس،­ دربار و احزاب مدافع خود را به عنوان ستون پنجم برگزید. به عبارت دیگر دوران پایانى حکومت­ رضاخان، به خصوص با آغاز جنگ جهانى دوم که روابط انگلیس با رضاشاه به سردى گرایید، درباریان­ هم‌چنان مرتبط با انگلیس بودند و در حقیقت بولارد سفیر انگلیس در ایران بر دربار سلطه داشت و به­ همین دلیل بود که با برکنارى رضاخان سیستم حکومت تغییر نکرد. اما حضور «جناب اشرف احمد­ قوام‌السلطنه» در جایگاه صدرات و مقام صدراعظمى در این یارگیرى تازه از طیف‌هاى مختلف چپ،­ راست، مخالفان رضاخان و حتى کسانى که یا در زندان رضاخانى بودند یا به نحوى در آن دوران به­ مصائبى گرفتار آمده بودند، بهره گرفت. در میان آنها، عباس، محمدعلى و جواد مسعودى، اسدالله و­ سیف‌الله رشیدیان، حسن‌اکبر، محمود، ناصر و محمد ذوالفقارى، منوچهر تیمورتاش، جمال و نورالدین ­امامى‌خویى و... مى‌رفتند که نطفه فعالیت‌هاى آینده و دسیسه‌ها و توطئه‌هاى بعدى را ببندند.[4] با سفر قوام­ به شوروى، جریان انگلیسى به دنبال تلاش براى سرنگونى دولت قوام بودند. در نتیجه این اقدامات کسانی مانند سیدضیاءالدین ­طباطبایى، على دشتى، جمال امامى، دکتر طاهرى، که معروف به جانبدارى از انگلیس بودند به زندان افتادند و ­مسعودى‌ها به اروپا گریختند و صحنه کاملاً در اختیار قوام‌السلطنه قرار گرفت[5] حتى حزب دمکرات در ­انتخابات تلاش نمود جلو انتخاب على دشتى، جمال امامى، سید ضیاء، منوچهر تیمورتاش و دیگر درباریان را بگیرد.[6]

 

رایزنى‌هاى پنهانى

   اندکى قبل از سقوط دولت قوام در آذر 1326، جمال امامى به ظاهر به عنوان نظر شخصى اما در اصل­ با نظر شاه، به قوام‌السلطنه پیشنهاد مى‌کند از مقام خود استعفا داده و مدتى براى استراحت به خارج از­ کشور مسافرت کند. با آن که قوام از ارتباط جمال با شاه و ملکه مادر مطلع بود و مى‌دانست این یک «پیام»­است نه «نظر» پیشنهاد را رد کرد.

   امامى در کابینه عبدالحسین هژیر که 27 خرداد 1326 روى کار آمد و در آبان 1327 سقوط کرد وزیر­ مشاور بود. آن چه مورخان تأکید دارند، این است که هژیر نه تنها «بهایى» بود که همواره در راستاى منافع ­انگلستان حرکت مى‌کرد و ارتباط وى با «میس لمبتون» از جاسوسان کارکشته انگلیس در ایران، از اوایل دهه 1320 تا پایان عمرش ادامه داشت.

   در کابینه ساعد مراغه‌اى که پس از دولت هژیر بر سر کار آمد و تا فروردین 1329 مأموریت به رسمیت شناختن و ایجاد رابطه با اسرائیل را برعهده داشت، امامى در کنار على‌اصغر حکمت و دکتر هادى ­طاهرى در جایگاه وزیر مشاور باقى ماند. در این دوران نیز اوج نهضت ملى شدن نفت بود. گفتنى است که­ هژیر، منصور، ساعد، رزم‌آرا، حسین علا از مخالفان ملى شدن نفت بودند.

   در مجلس شوراى ملى نیز جریان وابسته به انگلیس، در اصل با نهضت ملى شدن صنعت نفت مخالف ­بودند، اما در ظاهر جرأت بیان و اظهار نظر نداشتند.[7] تلاش عمده آن‌ها با حمایت دربار بر سرکار ­آوردن سید ضیاءالدین طباطبایى بود تا از اجراى قانون ملى شدن صنعت نفت جلوگیرى شود.[8] حتى شاه­ در 8 اردیبهشت 1330 سید ضیاءالدین را به کاخ اختصاصى احضار کرد و وى را امیدوار کرد که اکثر نمایندگان با نخست‌وزیرى او موافقند.

   پس از هژیر، منصور بر مسند نخست‌وزیرى نشست. یک هفته پس از انتخاب هیئت دولت، انتخابات ­تهران پایان یافت. و در فهرست دربار، سید محمدصادق طباطبایى، جمال امامى، جواد مسعودى به ­مجلس راه یافتند. در دولت علاء پیام تند فدائیان اسلام که حسین علاء باید از نخست‌وزیرى کناره‌گیرى ­کند، صادر شد.

   جمال امامى و انگلوفیل‌ها با نخست‌وزیرى دکتر مصدق مخالفت کردند، حتى به دیدن شاه رفتند که ­«پیرمرد منفى‌باف» را نخست‌وزیر نکند. اما تلاش جمال امامى بیهوده بود[9] گرچه با طراحى و­ برنامه ‌ریزى از قبل تعیین شده بود ولى روز بعد، جمال امامى در مجلس شوراى ملى پیشنهاد­ نخست‌وزیرى را به مصدق داد. و این براى همگان تعجب‌آور بود که امامى مخالف چگونه یک شبه موافق ­و پیشنهاد دهنده شد.

   در دوران حکومت مصدق، جریان طرفدار انگلستان جلسات روزمره داشتند؛ جمال امامى،­ رشیدیان‌ها، مسعودى‌ها، حتى در برهه‌ای سیدضیاء با اشرف پهلوى و شاهپور علیرضا جلسه داشت.[10]

  در مجلس هفدهم درگیرى‌ها شدید شد. هر روز مسایل فرعى به وجود مى‌آمد و اختلاف و تشنج در ­میان مجلسیان پدید مى‌آمد. در مجلس هفدهم چهره‌هاى دربارى و مدافع انگلیس چون غلامحسین ابتهاج، خزیمه علم، ابوالفتح دولتشاهى، سالار سعید سنندجى، محمدعلى مسعودى، سردار فاخر­ حکمت، جمال امامى، تیمورتاش و...[11] حضور داشتند. نکته جالب آن که در 28 تیر 1331 که­ دولت قوام بر سر کار آمد، چهره‌هاى انگلیسى ـ امریکایى متحداً در این کابینه بودند؛ کسانى چون: احمد ­آرامش، منوچهر تیمورتاش، جمال امامى، عباس اسکندرى، على امینى.

   طرح کودتا با فرار شاه انجام شد و امریکا و انگلیس براى یک کودتا و بر سرکار آوردن دولت دیگر ­توافق کردند. سیف‌الله رشیدیان، عباسى، محمدعلى و جواد مسعودى، مهدى میراشرافى، اسدالله علم،­ حسن عرب، برخى روزنامه‌نگاران چون عمید نورى، مصباح‌زاده و... بیوک صابر و افرادى از این دست،­ به کمک کودتاگران آمدند.

   نخست مى‌بایست چند نفرى از رجاله‌ها و چاقوکشان و «لمپن»ها به خیابان‌ها درآیند و صحنه را­ پرآشوب کنند آنگاه ارتش که بخشى از فرماندهى آن به دولت وفادار نبودند، با شدت وارد عمل شود.[12]­ در غروب آفتاب 28 مرداد، کودتا به ثمر رسید. در ستاد اصلى کودتا چهره‌هایى چون مصطفى الموتى،­ ابوالحسن عمید نورى، محمد مسگر، سرهنگ خسروپناه، محمدعلى مسعودى، مصطفى مقدم، تیمسار­گیلانشاه، شعبان جعفرى، پرویز خسروانى، تیمسار باتمانقلیچ، سرهنگ مبصر، جمال امامى، سرتیپ ­آزموده، اردشیر زاهدى و گروهى از سرمایه‌داران حضور داشتند.

   مظفر بقایى و اعضاى حزب زحمتکشان، گروه پان ایرانیست‌ها به رهبرى محسن پزشکپور، عبدالقدیر­آزاد، حسین مکى و شمس قنات‌آبادى از کودتا احساس آزادى[13] و خوشبختى مى‌نمودند. گفتنى است در­ دولت کودتایى زاهدى نیز با وجود چهره‌هاى انگلیسى ـ امریکایى، چون: عبدالله انتظام، على امینى،­ جمال‌الدین اخوى، دکتر جهانشاه صالح، على‌اصغر حکمت، جمال امامى، امیرحسن ایلخان ظفر...[14] قرارداد کنسرسیوم امضا شد. رابطه با انگلیس توسط یک هیئت مشورتى زیر نظر سرلشکر ­زاهدى تجدید شد و در این هیأت چهره‌هایى چون: سهام‌السلطان بیات، حسنعلى کمال هدایت، على­هیئت، جمال امامى حضور داشتند.[15]

 

جمال امامى به روایت اسناد ساواک

   گرچه جمال امامى «سوژه» ساواک نبود و سازمان اطلاعات و امنیت کشور به دنبال تهیه گزارش­ توسط منابع و یا دستگیرى و بازجویى از وى نبود، اما مجموعه گزارش‌هاى رسیده داراى ارزش تاریخى ،­سیاسى درباره شخصیتى است که بیش از دو دهه در عرصه سیاست فعال بوده و در کشاکش قدرت و درگیرى جریانات وابسته به مثلث قدرت‌هاى خارجى(امریکا، انگلیس، شوروى) مدافع لندن بود و­ همواره در کنار برادران رشیدیان، سید ضیاء، احمد هومن و از همه مهم‌تر على دشتى، عبدالرحمن ­فرامرزى، ابراهیم خواجه نورى قرار داشت. در جریان نهضت ملى شدن نفت نیز در صف مخالفان قرار­داشت و در کودتاى امریکایى ـ انگلیسى 28 مرداد فعالانه مشارکت نمود. در اسناد ساواک در باره وی آمده است:

«وجهه او 16 سال است که از مهره‌هاى مؤثر سیاست کشور به شمار مى‌رود و در هر حال به منفى‌بافى­معروف شده است[16] در موقعیت فکرى وى جمال امامى بسیار بى‌سواد، بسیار بى‌ادب، بسیار بى‌وفا، بسیار­طماع است[17] از ارتباط وى با انگلستان ساواک مى‌نویسد: «سعى دارد که خود را تابع و عامل انگلیس‌ها ­نشان بدهد و به همین جهت مقامات انگلیسى فقط در مواقعى از وجود جمال امامى استفاده کردند و بدین­ترتیب که هر چه بدبینى است به طرف او متوجه شود و چون هیچ‌گاه خودش در فکر حیثیت و آبروى خود ­نبوده است انگلیس‌ها هم کمترین توجهى به آبروى او در جامعه نکرده‌اند[18] اما پس از کودتا که غلبه قدرت­ در ایران داد، به تغییر مواضع داد و تلاش نمود خود را به امریکایى‌ها نزدیک کند.

اخیرا جمال امامى به فکر افتاده که از امریکایى‌ها استفاده کند و به همین جهت در مجلس سنا اظهار داشت که ­باید رسما وارد ضد شورى بشود و باید به روس‌ها رسماً جواب داد که قرارداد 1921 باطل است. صحیح ­است که امریکایى‌ها توجه خاصى به این مطلب کرده‌اند اما هنوز فرصت زیادى لازم است که امریکایى‌ها به ­جمال امامى اعتماد کنند[19] آن‌چه مهم است و گاهى جاى تأمل این که، آیا این حرکت خودجوش بوده یا­ توسط انگلیس‌ها به وى القاء شده و بعضاً نعل وارونه از سوى وابستگان پدید مى‌آید.»

 

امامى در مسند وکالت مجلس شوراى ملى

   امامى انگلوفیل بود و با اتحاد جماهیر شوروى و ایالات متحده امریکا در مخالفت و این را در دوران فعالیتش در حزب عدالت، مجلس شوراى ملى، عرصه سیاست، مجلس سنا و حتى تا پایان عمر ادامه داد.

   در دوران نمایندگى مجلس ـ 1323ش. ـ طى سئوالى از نخست‌وزیر توضیح خواست که «چرا هیأت­ وزیران حکم دکتر میلسپو را دایر بر عزل مدیرکل بانک ملى ایران نقض کرده و آن را خلاف مقررات ­تشخیص داده است؟ دکتر میلسپو به ادارات بانک ملى و سایر بانک‌هاى داخلى و خارجى دستور داده­ است ابوالحسن ابتهاج را به عنوان مدیرکل بانک ملى ایران بشناسند؟

   آیا در مقابل این عمل خلاف دکتر میلسپو که تخلف از دستور دولت است هیچ‌گونه اقدامى صورت­گرفته است؟»

   جریان وابسته به انگلیس در دوران میلسپو و کارشناسان امریکا در سال‌هاى 1300 ـ 1304 این­ موضع را داشتند، اما در دهه 1320 دیگر امریکا به عنوان یک قدرت غالب سنگرهاى قدرت را یکى پس ­از دیگرى در ایران فتح کرد و انگلیس را از صحنه خارج نمود.

 

امامى در دهه‌هاى 1320 ـ 1340

   از شهریور 1320 تا کودتاى آمریکایى، انگلیسی 28 مرداد 1332، به ویژه تا سال 1340 عموماً رجال سیاسى،­ فعالان احزاب، وکلاى مجلس شوراى ملى و سنا، وزیران و نخست‌وزیران یا به «انگلیس» به عنوان قدرت ­برتر و والاتر تکیه دادند و امیدوار بودند که این قدرت به صحنه باز گردد و یا به آمریکا­ نزدیک شدند و حضور واشنگتن در ایران را به فال نیک گرفتند. به ویژه دسته‌اى که داراى «ثروت»،­ «قدرت»، «شهرت» بودند، از ترس «کمونیسم بین‌الملل» و اتحاد جماهیر شوروى بیش از پیش به غرب ­نزدیک شدند. تنها «توده‌اى»ها بودند که به شوروى متصل شدند. البته عده‌اى از آنان نیز پس از ترک­ حزب آن به دربار وارد شده و حتى تا مناصب وزارت و وکالت پیش رفتند.

   در این میان جریان «وابسته به لندن» چه در شکل حزبى (حزب اراده ملى، حزب سوسیالیست، حزب ­مردم، حزب عدالت) و چه در مجلس، دربار و جامعه از موقعیت سیاسى و قدرت اجتماعى، نفوذ غیرقابل­توصیفى برخوردار بودند. خاطراتى که شکیب از دوران پس از کودتا، نقل مى‌کند جالب است او مى‌نویسد:

«پس از کودتاى آمریکایى انگلیسى 28 مرداد 1332، بر سر اقتدار و سلطه غالب در ایران ـ میان امریکا و­ انگلیس اختلافاتى رخداد، خصوصاً از سال‌هاى 1335 این تعارض بیشتر خود را نشان مى‌داد. مدافعان ­امریکایى و انگلیسى در دوران حکومت و قدرت پهلوى در برابر یکدیگر صف‌آرایى مى‌نمودند. تأسیس­«کانون ترقیخواهان» و «کانون مترقى» نمونه‌اى از آن بود. اما چهره‌هایى چون على امینى مدافع سیاست ­امریکا و حسن ارفع وابسته به سیاست انگلیس را مى‌توان در سال 1346 مورد توجه قرار داد.»

   در جلد دوم خاطرات فردوست نیز آمده است:

«یکى دیگر از چهره‌هایى که در این زمان با توطئه دربار به تهران فراخوانده شد و به عنوان یک «مهره­انگلیسى» کاندید صدارت گردید و در مقابل امینى علم شد. سرلشکر حسن ارفع ـ سفیر ایران در ترکیه ـ بود.­ شناخت چهره‌هایى که در این زمان در مطرح ساختن زاهدى نقش اساسى داشتند و اطرافیان درجه اول او به ­شمار مى‌رفتند، این نقش از پیش برنامه‌ریزى شده زاهدى را علیه امینى دقیقاً نشان مى‌دهد و برخى از این ­افراد به روایت اسناد ساواک به شرح زیر مى‌باشند:

سیدمهدى میراشرافى[20]، جمال امامى، نورالدین امامى، على دشتى[21]، امیر متقى، مهدى حکمى و غیره. به ­نظر مى‌رسد که زاهدى نیز به نقش محدود خود وقوف کامل داشته و مى‌دانسته که بازى اخیر وى جدى ­نیست و شاه به هیچ‌وجه با صدارت مجدد او موافقت نخواهد کرد.»[22]

  نعمت قاضى در مقدمه کتاب «خاطرات سید محمدعلى شوشترى» درباره نفوذ، جایگاه و موقعیت­ جمال امامى پس از کودتاى انگلیسى آمریکایى 28 مرداد 1332، آن هم در برابر قدرت نظامى سپهبد­ فضل‌اللّه‌ زاهدى نخست‌وزیر وقت خاطراتى بیان مى‌کند که خود شاهد آن بوده است.

«در دوره هفدهم که انتخاباتش زیر نظر خود مصدق انجام شد هیچ‌کدام از گروههاى اقلیت نبودند، و اینها در ­خارج از مجلس شروع به مخالفت و توطئه کردند و داستان‌هاى مختلفى به وجود آمد تا منتهى شد به واقعه ­28 مرداد. بعد از 28 مرداد و حکومت آقاى سپهبد زاهدى از کارهایى که قرار بود انجام شود این بود که تمام ­وکلاى اقلیت دوره شانزدهم، در دوره هجدهم باز وکیل شوند. در آن روزگاران ما عصرها منزل مرحوم ­شیخ ‌املک اورنگ، که آن موقع در قلمستان امیریه بود جمع مى‌شدیم و صحبت مى‌کردیم. یکى از این روزها­ که موقع انتخابات هم بود، عبدالصاحب صفایى که در دوره شانزدهم وکیل سارى بود، ناگهان با صورت ­گردآلود و ناراحت وارد شد و گفت: خوشبختانه این جا غریبه کسى نیست و من مى‌توانم حرف بزنم و بعد ­ادامه داد که من سارى بودم گفتند از تهران دستور دادند که شریف‌زاده جاى تو انتخاب شود و تو محلى از­اعراب ندارى و ول‌معطلى و اگر مى‌خواهى برو تهران کارت را درست کن.

اورنگ فکرى کرد و گفت: براى این کار به نظرم باید با جمال امامى مشورت شود (من آنجا بودم و اینها ­مشاهدات شخصى من است و نقل قول نیست.)

مرحوم اورنگ به امامى تلفن کرد بعد از کمى صحبت گوشى را گذاشت و گفت: آقاى امامى فرمودند: من­ خودم الان به آنجا مى‌آیم. به فاصله ده پانزده دقیقه ایشان رسیدند، چون منزلشان نزدیک بود و در کوچه انتظام‌السلطنه بود. ایشان آمد و با لحن شیرین ترکى و فارسى گفت: تلفن را بیاورید. شماره‌اى را گرفت و­ گفت: به آقا بگویید من فردا ساعت 10 مى‌آیم آنجا. (آقا، یعنى رئیس‌الوزرا وقت سپهبد زاهدى). بعد گفت:­ آقاى صفایى من فردا مى‌روم و کارت را درست مى‌کنم. شوشترى گفت: آقا اجازه بدهید من هم بیایم؛ و به من ­هم نگاهى کرد و گفت: شما هم بیاید معمولاً من در این گروه در واقع نقشى داشتم که مى‌شود گفت رابط ­مطبوعاتى بودم. من کار مطبوعاتى مى‌کردم و خبر به روزنامه‌ها مى‌دادم و با بیشتر روزنامه‌ها همکارى داشتم، مقاله مى‌دادم ضمناً چند خبر سیاسى هم به نفع یارانم مى‌دادم. بنابراین میل داشتند که مرا در این‌گونه ­مواقع همراه ببرند که من شاهد باشم و خبرش را به مطبوعات بدهم.

آقاى امامى گفت: پس شما فردا ساعت 5 / 9 جلو باشگاه افسران باشید که من بیایم با هم خدمت تیمسار ­برویم. (تیمسار را تمسار مى‌گفت). گفتم: چشم. شوشترى گفت: ما با هم مى‌آییم. من در آن وقت کارمند ­رادیو بودم و در تبلیغات کار مى‌کردم. قرار شد که صبح آقاى بایگان بیاید با هم برویم جلو باشگاه افسران که ­از آنجا با هم به نزد سپهبد زاهدى برویم. ما ایستاده بودیم که آقاى امامى که یک بیوک کشیده آلبالویى بسیار ­شیک داشت رسید و به ما پیوست.

وقتى بایگان عقب من مى‌آمد، آقاى شوشترى جلو نشسته بود و من وقتى در عقب اتومبیل را باز کردم دیدم­ یک طشت بزرگ پر از گل یاس سفید در ماشین است. من تعجب کردم که این همه یاس براى کیست؟ البته ­بوى خوش یاس در ماشین پُر شده بود و من هم در اتومبیل نشستم، ولى هنوز نمى‌توانستم بفهمم این همه ­گُل براى چیست و شأن نزول آن چیست؟ راه افتادیم و رفتیم جلو باشگاه افسران و آقاى امامى هم آمد و­ پیاده شد و راه افتاد. از صفات ممیزه مرحوم جمال امامى یک نوع تکبرى بود که به نظر من تفرعن بود و از­ تکبر گذشته بود. یک نوع فرعونیت بود و خود بزرگ‌بینى به اصطلاح روانشناسان امروزى نبود، یک نوع ­فرعون مآبى بود. با یک بى‌اعتنایى با همه رفتار مى‌کرد مثل این که در خونش یک چنین حالتى بود. پیاده شد ­و سرى تکان داد و راه افتاد یعنى دنبال من بیایید. ما هم راه افتادیم ناگهان شوشترى گفت: بایگان گلها چه ­شد؟ بایگان برگشت و طشت گلها را آورد.

جمال امامى که کلاه لبه‌دار مشهور به ملون سرش مى‌گذاشت از جلو مى‌رفت و ما هم دنبال او رسیدیم به دفتر سپهبد زاهدى. تا وارد شدیدم، سرهنگى به نام سرهنگ غضنفرى که رئیس دفتر و آجودان سپهبد زاهدى بود ­تا چشمش به امامى افتاد از جا پرید و سلام نظامى داد و خبردار ایستاد و امامى اعتنا نکرد و در را باز کرد و ­وارد دفتر زاهدى شد که روى یک مبل نشسته بود و یک میز عسلى جلویش بود و پایش را روى چند کوسن ­گذاشته بود چون پایش درد مى‌کرد. وقتى امامى وارد شد زاهدى سعى کرد با مشکلات زیاد از جایش بلند ­شد که احترام بگذارد. امامى گفت: تیمسار خواهش مى‌کنم شما بفرمایید پایتان درد مى‌کند. تا امامى نشست، ناگهان شوشترى طشت پر از گُل را روى سر زاهدى خالى کرد، به طورى که در اطراف و حتى بین عینک و­ چشمش مقدارى گل قرار گرفت و حالت کورى موقت به او داد و او نمى‌توانست بفهمد که چه خبر است تا ­شوشترى گفت: قربان به میمنت و مبارکى یاس‌هاى درستکار خودم را آورده‌ام نثار مقدم مبارک کنم. نشستیم. ­امامى گفت: تیمسار شما مى‌دانید که دولت‌ها را افکار عمومى روى کار مى‌آورند و افکار عمومى هم مرهون قلم ­نویسندگان یا سخنان سخنوران یا فعالیت‌هاى سیاستمداران است. در این روزگارانى که شما استراحت ­مى‌فرمودید این دوست ما آقاى عبدالصاحب صفایى که حالا مورد علاقه و احترام مردم مازندران و سارى ­هستند زحمت‌ها کشید و مقالاتى نوشت، تحصن و مخالفت‌ها کرد حالا حق نبود که مورد بى‌مهرى شما قرار گیرد.

اما این مطالبى را که ظاهرا ساده از نظر یک دید سطحى منطقى به نظر مى‌رسید، جورى بیان کرد که به زاهدى ­برخورد. مطلب به نظر من منطقى بود، ولى اصلاً طرز بیان به قدرى بد و خشن بود که به زاهدى برخورد و­ گفت: آقاى امامى من قبول دارم که ممکن است افکار عمومى در بعضى از کشورها در آوردن دولت‌ها مؤثر ­باشند ولى من سوار تانک شدم آمدم این جا نشستم. این را که گفت امامى بلند شد بدون یک کلام حرف راه­ افتاد و به در اتاق که رسید و خواست خارج شود و چرخى زد و برگشت به طرف زاهدى و گفت: تیمسار گربه ­بچه را هم اگر روى تانک مى‌گذاشتند کار تو را مى‌کرد. باز بدون اعتنا رفت سوار ماشینش شد و رفت و ما سه ­نفر هاج و واج ماندیم که چه شد. ما به اتفاق بایگان و طشت موصوف و شوشترى که معروف هم بود و همه او ­را مى‌شناختند راه افتادیم و من متحیر بودم که این خبر را چگونه به مطبوعات منعکس کنم و چه بنویسم.­ گفتم آقاى شوشترى چه کنیم؟ گفت: عصر به منزل اورنگ مى‌رویم و تصمیم مى‌گیریم. عصر به منزل ­اورنگ ‌رفتیم و او هم خیلى متوّحش گفت: چه شد؟ ما داستان را برایش گفتیم. در این بین صفایى آمد و با­ حالت بیم و امید پرسید که کارش چه شده و گفت: آقاى شوشترى تشریف بردید خدمت نخست‌وزیر؟­ شوشترى گفت: بله. صفایى گفت: ان‌شاءاللّه‌ مشکلات حل شد. شوشترى گفت: نه بابا آقاى امامى کارها را­ خراب کردند. او ناراحت در گوشه‌اى نشست. در این بین کسى تلفن کرد و با آقاى اورنگ صحبت کرد. وقتى­گوشى را گذاشت اورنگ رو کرد به صفایى و گفت: الان آقاى امامى خودشان تشریف آوردند موضوع روشن ­مى‌شود. چند دقیقه گذشت امامى آمد و تا نشست صفایى گفت: بنده شنیدم که جنابعالى طورى عمل ­فرمودید که کار خرابتر شد. امامى گفت: کرّه‌بز تو چه مى‌فهمى، کارت را درست کردم. ما تعجب کردیم که ­کجاى کار درست شده چون ما در صحنه حضور داشتیم. خدا شاهد است پس از چند دقیقه تلفن زنگ زد و­آقاى اورنگ گوشى را برداشت و به طرف آقاى امامى دراز کرد و گفت: با شما کار دارند. امامى گوشى را­ گرفت و پس از چند لحظه گفت: از تیمسار متشکرم خودم خدمتشان مى‌رسم. و گفت: کرّه‌بز نگفتم درست شد، برو سارى وکیل شو و بیا.

این هم یکى از خاطرات بنده است که شاید آقاى بایگان جایى نوشته باشد ولى من جایى ندیده‌ام. ولى در­خاطرات سیاسى خودم نوشته‌ام ولى قبل از آن که خاطرات سیاسى من چاپ شود براى شما نوشتم.

البته در دوره هجدهم که با نخست‌وزیرى سپهبد زاهدى مصادف بود آقاى شوشترى براى سومین بار از­ گرگان وکیل شد، یعنى در دوره پنجم و شانزدهم و هجدهم وکیل بود و تا پایان دوره هم بودند و بعد هم ­انتخابات دوره نوزدهم بود که دوره به چهار سال افزایش یافت و آقاى شوشترى دیگر وکیل نشد و ­خانه‌نشین و بیکار بود و گاهى تفقد و گوشه چشمى اعلیحضرت به ایشان داشتند و گاهى رفقا و دوستان ­کمک مى‌کردند. شوشترى در سال 1341 در سن 73 سالگى درگذشت.»[23]

در تحلیلى دیگر از ساواک چنین آمده است:

«معروف به پرچمدار سیاست انگلیس در ایران است.»[24]

  در ادامه سند آمده است: «16 سال است که از مهره‌هاى مؤثر سیاست کشور به شمار مى‌رود. در هر­حال به منفى‌بافى معروف شده است[25] وى لیدر اقلیت مجلس شوراى ملى مقدار زیادى پول در اختیار ­بیوک صابر مدیر روزنامه سیاسى گذارده تا به وسیله چاقوکشانى که بیوک صابر در اختیار دارد­ دسته‌بندى‌هایى نموده»[26] در مورد حزب عدالت آمده است: «در دوره چهاردهم با على دشتى همکارى و­هم‌فکرى کرده و حزب عدالت را ساخت. جمال امامى با آن که مدت‌ها اروپا بود کوچکترین معلوماتى ­نداشته و به همین جهت همیشه در جهت لات‌بازى‌هاى سیاسى مؤثر بوده است.[27]»

در مورد مشخصات خاص وى مأمور اطلاعاتى مشخصات زیر را می‌نویسد:

«1ـ جمال امامى بسیار بى‌سواد، بى‌ادب، بى‌وفا، بسیار طماع است.

2ـ با حزب توده جدا مخالف است.

3ـ سعى دارد که خود را تابع انگلیس‌ها نشان بدهد و به همین جهت مقامات انگلیسى فقط در مواقعى از ­وجود جمال امامى استفاده کردند و بدین ترتیب که هر چه بدبینى است به طرف او متوجه شود.

4ـ جمال امامى قصد داشت در مجلس سنا رئیس بشود یا حداقل معاون رئیس سنا بشود اما توفیق حاصل نکرد.[28]»

  در اسناد از دوستان و مرتبطین جمال امامى مکرر یاد شده است. از چهره‌هاى بدنامى چون: على­ دشتى، عبدالرحمن فرامرزى، ابراهیم خواجه‌نورى، سید ضیاءالدین طباطبایى، سردار فاخر حکمت،­ ابوالحسن حائرى‌زاده، نورالدین امامى، ابوالحسن عمید نورى، شمس قنات‌آبادى، عبدالقدیر آزاد و­ سرلشکر علوى‌مقدم، حسن عرب، سیدحسن امامى، (امام جمعه شاه)

   در یکى از پرسش‌نامه‌ها و ارزیابى موقعیت و عملکرد امامى که توسط ساواک صورت گرفته، دوستان ­و معاشران نزدیکش را «على دشتى، ابراهیم خواجه‌نورى، بیوک صابر...»[29] ذکر نموده و مشروب‌خوارى­ افراطى‌اش را آورده است. همچنین آمده است که وى اوقات بیکارى خود را تمام شب‌ها قمار مى‌کند و ­اغلب در کلوپ ایران است[30] و عمده نقاط ضعف وى را «زن» بیان کرده.

  جایگاه ادارى وى نیز از قول ساواک چنین بوده است: «کارمند وزارت دارایى، ریاست اداره باربرى، ­عضو هیئت مدیره بانک رهنى، وکیل مجلس، وزیر کار در کابینه ساعد و هژیر، وکالت دوران 14 ـ 15 ـ­16»[31] در مورد وابستگى سیاسى‌اش به قدرت‌هاى بیگانه مکرراً «مدافع انگلیس» و در سند دیگر گفته شده: به انگلیس و امریکا تمایل دارد با امریکایى‌ها توسط حاج محمد نمازى و با انگلیسى‌ها توسط برادرش­ نظام‌الدین و فریدنى کارمند سابق شرکت نفت ایران و انگلیس مربوط شد.»[32]

  امامى هنگام بازگشت به ایران زن بلژیکى‌اش را طلاق داد.[33] با درگیرى‌هاى سیاسى میان احزاب و­ جمعیت‌ها، به خصوص در جریان انگلیسى، امریکایى در سال‌هاى 1336 ـ 1340 هر یک از رجال وابسته ­در اندیشه تأسیس حزبى برمى‌آمد و یا مدعى تشکیل کابینه مى‌شد، امامى نیز از این قاعده مستثنى نبود.

   در سال 1337 جمال امامى و سید ضیاءالدین طباطبایى در مقابل دو حزب ملیون و حزب مردم­ تأسیس حزب سومى را طراحى نمودند .[34] برگزارى جلساتى با اسدالله رشیدیان ، سید ضیاء الدین­

طباطبایى و فتح‌الله فرود[35] نمونه دیگرى از این تلاش و کوشش امامی براى رسیدن به قدرت بود.

  با فعال شدن دکتر امینى و فضل‌اللّه‌ زاهدى، جمال امامى سعى کرد در خفا با آن‌ها تماس‌هایى داشته ­باشد، اما از محتواى این دیدارها، خبرى در دست نیست. آنچه مهم است او با دکتر منوچهر اقبال مخالف ­بود.[36] همان‌گونه که با امیر اسدالله علم از در مخالفت درآمد. دربار تلاش کرد تا به نوعى جمال امامى را از ­صحنه سیاست خارج کرده و به عنوان سفیرکبیر راهى اروپا نماید.[37] امامى این پست را توطئه حسین علاء­ـ وزیر دربار ـ مى‌دانست؛ چه او را دشمن خطرناک خود مى‌شمرد که مى‌خواست او را از محیط فعالیت ­سیاسى ایران خارج کند.[38] اما حکم سفارت وى براى ایتالیا صادر شد. در میان دوستانى که براى تودیع ­وى آمده بودند، گفت: من مى‌روم تا جاى آقایان باز شود[39] اما او از دوستانش خواست تا در غیابش از دکتر­على امینى حمایت کنند.[40]

  ساواک در گزارش مفصلى از وضعیت امامى مى‌نویسد: «مخالفین مى‌گویند او رشوه‌خوار و نوکر­ اجانب است و مخالف سیاست امریکا و از انگلیس‌ها علناً طرفدارى و تظاهر مى‌کند.[41] دوستان جمال­ معتقدند که سیاست کلى کشور به نفع نامبرده تغییر یافته و به زودى به ایران مراجعت مى‌کند. در ادامه این­گزارش که پس از یک سال از سفارت امامى رسیده آمده است:

«جمال امامى یادآور شده علت اصلى خارج شدن او از ایران به علت فشار دیپلماسى آمریکا بوده و دربار ­شاهنشاهى هم براى جلب نظر آمریکایى‌ها این نظر را عملى ساخته است و اکنون سیاست آمریکا در ایران در­ حال عقب‌نشینى است زمینه براى بازگشت و فعالیت مجدد نامبرده فراهم شده است.»[42]

  در تحلیل ساواک آمده: جمال امامى زد و بند را از قوام آموخته است. هر وقت سرکار باشد رفقا ­را به کارهاى حساس مى‌گمارد.[43]

در فروردین 1342 سفرى به ایران داشته که بسیارى از رجال دربارى و­ سیاسى به دیدنش مى‌آیند: جهانشاه صالح، منصورالملک، عبدالله انتظام، سپهبد آق اولى، خزیمه علم، ­دکتر مجتهدى، دکتر پیراسته، عزالملک اردلان.[44] پس از برکنارى جمال امامى از سفارت و جایگزینى ­حسن ارسنجانى، وى به شدت عصبانى و منتقد بود. در جلسه 28 / 2 / 42 که برخى رجال سیاسى امثال: ­احمد معتمد، ارسلان خلعتبرى، عظیمى، دکتر هادى هدایتى، على دشتى، ناصر ذوالفقارى، عبدالرحمن فرامرزى حضور داشتند، بحث سانسور در مطبوعات مطرح و از دکتر على امینى در دوران ­نخست‌وزیرى‌اش انتقاد مى‌شود[45] او از کارنامه امینى به شدت انتقاد مى‌نمود و معتقد بود که امینى آمد سر­تا پاى مملکت را ملوث کرد و رفت و به یک مشت اراذل مثل جهانگیر تفضلى بدگویى مى‌کند.[46] وى به ­دلیل آن که حسنعلى منصور و امیرعباس هویدا دامادهاى برادرش بودند، گاهى با آنها دیدار داشت و از­سناتور شدن خود مأیوس بود.[47]

  فعالیت جریان وابسته به انگلیس در اوج فعالیت و سلطه مطلق امریکا در ایران به صورت «محفلى»­ادامه داشت. در 12 / 10 / 1342 در سند ساواک آمده است:

«اخیرا دار و دسته سناتور على دشتى، سناتور سابق جمال امامى، عبدالرحمن فرامرزى و ابراهیم­ خواجه‌نورى و طرفداران دیپلماسى انگلستان در ایران در محافل و مجالس پایتخت از حسنعلى منصور ­نماینده مجلس شوراى ملى تعریف و تمجید نموده و از او به عنوان کاندیداى نخست‌وزیرى جانبدارى ­مى‌نمایند. شخص مطلعى که با اشخاص فوق دوستى و معاشرت دارد اظهار نظر مى‌نماید:

به طور قطع انگلیسى‌ها نسبت به زمامدارى منصور در ایران علاقه‌مند هستند و طرح‌هایى دارند که باید به نفع ­انگلستان به دست مشارالیه انجام گیرد.»[48]

   جریان وابسته به انگلیس در جا به جاى حکومت و قدرت نفوذ داشت، حتى در سال‌هاى 1347 که ­سلطه کامل از آن امریکا بود، این نفوذ ادامه داشت.[49]

   جمال و دو برادرش نورالدین و نظام‌الدین از طرفداران سیاست انگلیس در ایران بودند. نورالدین در ­مجلس دوره چهاردهم مجلس شوراى ملى، نایب رئیس مجلس بود و جمال در چند دوره قانونگذارى،­ نمایندگى مجلس را داشت. نظام‌الدین سالیان درازى نماینده دولت در شرکت نفت ایران و انگلیس بود و از ­وابستگان سیاست نفتى انگلیس در ایران محسوب مى‌شد.

   جمال امامى بازیگرى بود هوچى، گستاخ و جنجالى. او و چند تن از سرسپردگان سیاست انگلیس در ­ایران هم چون دکتر طاهرى، کاظم جلیلى از کارگردانان و خط‌ دهندگان اصلى اکثریت مجلس بودند. و­ هرچه سیاستگذاران انگلیسى دیکته مى‌کردند، اینان بدون چون و چرا اجرا مى‌کردند. سید ضیاءالدین­ طباطبایى با سر حلقه‌هاى سیاست انگلیس در ایران ارتباط نزدیک داشت. این گروه شب‌ها در منزل­ جلیلى جمع مى‌شدند و خط‌مشى سیاسى مجلس را در جهت مصالح و منافع استعمارى انگلستان تعیین­ مى‌نمودند.[50] جمال امامى مردى حرّاف، خوش‌صحبت و ناطق زبردستى بود. در مسایل سیاسى رشادت ­زیادى به خرج مى‌داد.[51]

وابستگى جمال امامى به سرویس اطلاعاتى انگلستان از آن‌جاست که :

زمانى که شاپور جى فعالیت خود را در ایران آغاز کرد، شبکه‌هاى جاسوسى متعدد اینتلجنس سرویس و­«سیا» حضورى فعال داشتند که از میان آن‌ها باید به شبکه رشیدیان‌ها اشاره کرد که از اوایل سال 1940­ اوایل جنگ جهانى دوم از مهم‌ترین عوامل بومى بریتانیا در ایران محسوب مى‌شدند.

گازیوروسکى مى‌نویسد:

«گروهى از سیاستمداران معروف ایرانى هوادار انگلیس نیز بخش مهمى از این شبکه به شمار مى‌رفتند از ­جمله این افراد سید ضیاءالدین طباطبایى بود که انگلیسى‌ها سعى داشتند موجبات نخست‌وزیرى او را­ فراهم سازند. جمال امامى نیز که رهبرى فراکسیون طرفدار انگلیس را در مجلس به ‌عهده داشت، در زمره این­سیاستمداران بود.»[52]

  عبدالرحمن فرامرزى ارتباط تنگاتنگ خود را با امامى و دشتى و دیگر همسلکان حزب عدالت تا­ پایان عمر ادامه داد. او در مقاله‌اى مفصل از جمال امامى تمجید و تجلیل نمود.[53]

 

خصوصیات امامى

   در مورد خصوصیات جمال امامى دوستان، مخالفان، روزنامه ‌نگاران و بعضاً مورخان هر کدام­ گوشه‌هایى را گفته‌اند: «215» سانتى‌متر قد، از دور شبیه پهلوان‌ها است. خوى تند و طبع متلک‌گوى دارد. عاشق شماره دو پوکر است و نفر اول منصورالسلطنه مى‌باشد. در مقابل بدهى قمار ­خود عرض حال اعتبارى در جیب دارد که هر وقت محتاج شد در مى‌آورد. چون (رفقا تا پول جلویش نباشد با او بازى نمى‌کنند)

   حزب توده او را مرتجع بزرگ لقب داده است و از روزى که وزیر مشاور شد دیگر در اتاق دکتر دفترى ­معاون بانک ملى دیده نمى‌شود. سیگار از دهنش نمى‌افتد، حتى شهرت دارد با سیگار به رختخواب ­مى‌رود.[54]

 

روزهاى تنهایى

   با سلطه و اقتدار کامل امریکا در دهه 1340 بر ایران، خصوصاً در سال‌هاى 1345 به بعد درب دربار­ به روى بسیارى از عناصر وابسته به انگلستان بسته شد. نه تنها میدان‌دار نبودند، که حتى شاه با خشونت ­دستور داده بود که امثال: حسین علاء، سیدعلى بهبهانى، حاج آقا رضا رفیع، جمال امامى... را از کنار خود ­دور کنند و آن‌ها را به عنوان افراد بى‌اطلاع از تقسیم ‌بندى قدرت در جهان به دربار راه ندهند.

   شاید غرور و خودخواهى شاه هم تا حدى دخیل بود. ولى مسیر ارتباط فقط «سفارت امریکا» و­ «سفارت اسرائیل» بود. خصوصاً اسرائیلى‌ها هر هفته خبرنامه‌اى براى شاه مى‌فرستادند! و روز نامه‌اى­ براى درباریان منتشر مى‌نمودند.

   اما آن چه مسلم است رجال عصر پهلوى عموماً وابسته به قدرت‌هاى خارجى بودند و هیچ‌گاه­ نمى‌توانستند مستقل باشند یا مستقل بمانند. جلسات مکرر و منظم جمال امامى با سید ضیاءالدین­ طباطبایى[55] و برخى رجال دیگر در سال‌هاى 1329 ـ 1332 جاى تأمل و دقت بیشترى دارد. در گزارش­ 22 مرداد 1336 آمده است: «حضور آقایان گلشائیان، فروهر و جمال امامى در لندن که هر سه به­ طرفدارى از سیاست انگلستان معروف مى‌باشند و مورد توجه خاص محافل سیاسى تهران قرار گرفته و ­درباره آن زیاد بحث و گفتگو مى‌شود.[56] مخالفت وى پس از پایان سفر از لندن به تهران با سازمان برنامه و ­بودجه که توسط آمریکایى‌ها طراحى و ابوالحسن ابتهاج مجرى آن بود، جاى تأمل بیشترى است.[57] در ­اواخر سال 1336 ساواک طى بررسى و جمع‌آورى خصوصیات و مشخصات امامى مى‌نویسد: «تمایلات ­سیاسى، به انگلیس و امریکا تمایل دارد با امریکایى‌ها توسط حاج محمد نمازى و با انگلیس‌ها توسط ­برادرش نظام‌الدین امامى و مهندس فریدنى کارمند سابق شرکت نفت ایران و انگلیس مربوط شد[58] و از­دوستان و معاشرین نزدیک وى ابراهیم خواجه نورى، على دشتى، سعیدى را نام مى‌برند[59]. اما سرگرمى او­«تمام شب‌ها قمار مى‌کند»[60] و نقطه ضعف، حساس‌ترین آن زن است[61] در دى 1342 ساواک گزارش ­مى‌دهد به قرار اطلاع اخیراً جمال امامى سفیر کبیر سابق شاهنشاهى در ایتالیا به مقامات سفارت انگلیس ­در تهران اظهار داشته سیاست دولت مذکور نسبت به اوضاع فعلى ایران صحیح نیست و چگونه ­انگلیسى‌ها مى‌توانند شاهد باشند که عوامل آن‌ها را دولت ایران بازداشت نماید و آن‌ها عکس‌العملى­نشان ندهند.»[62]

جمال امامی خویی از بهمن 1338 تا اردیبهشت 1343 سفیر ایران در ایتالیا شد، در همین سمت بود که بیمار شد و در سال 1345 در پاریس درگذشت.

 

پی‌نوشت‌ها:


[1]- حاج میرزا یحیى امام جمعه خوئى فرزند حاج میرزا اسداله امام جمعه که از دنبلى‌هاى خوى بود، سال 1239 ش در این شهر به دنیا آمد. تحصیلاتش را در خوى، تبریز و نجف‌اشرف به پایان رساند و در دوره اول مجلس شوراى ملى از سوى علماى آذربایجان به مجلس راه یافت. حاج میرزا یحیى پس از بمباران مجلس شوراى ملى، به پارک امین‌الدوله پناه برد، اما محسن‌خان امین‌الدوله که با محمدعلى شاه نیز نسبت داشت، مستبدین را خبر کرد و پناهندگان تحویل آنان شدند. وى در جریان تصویب نظارت پنج نفر از مجتهدین بر قوانین مجلس شوراى ملى ـ در استبداد صغیر ـ دستگیر شد و مدتى در حبس ماند. پس از فتح تهران بار دیگر به نمایندگى مجلس شوراى ملى انتخاب شد. وى در دوره دوم و سوم مجلس نیز عضویت داشت و هنگام عقد قرارداد ننگین 1919، یکى از منتقدان این قرارداد استعمارى بود. حاج میرزا یحیى در سال 1304 به نمایندگى از مردم خوى به مجلس مؤسسان راه یافت. در 1306 ش هنگامى که حاج آقا نورالله اصفهانى در اعتراض به رضاخان قیام کرد، رضاخان از امام جمعه خویى خواست تا روحانیون را از این اعتراض باز دارد، اما وى نپذیرفت و رضاشاه بر او غضب کرد و امام جمعه نیز پس از آن به دلیل کهولت سن از سیاست کناره گرفت. امام جمعه خویى در 1324ش دارفانى را وداع گفت و در نجف‌ اشرف به خاک سپرده شد و کتابخانه شخصى‌اش نیز به کتابخانه مجلس شوراى ملى اهدا گردید. حاج میرزا یحیى از دو ازدواج خود صاحب نه پسر محمدامین ملقب به صدرالاسلام، جواد، قوام‌الدین، نظام‌الدین، جمال، نورالدین، حسن، اسدالله و ابراهیم شد.

[2]- خاطرات فردوست، ج 2، ص 440.

[3]- تحولات سیاسى اجتماعى ایران 1357 ـ 1320، دکتر مجتبى مقصودى، تهران، روزنه، 1380، ص 84.

[4]- از سید ضیاء تا بختیار، مسعود بهنود، ص 207.

[5]- همان، 266.

[6]- همان، 278.

[7]- دولت مستعجل، دکتر شروین، ص 116.

[8]- زندگى سیاسى سیدضیاءالدین طباطبایى، محمدرضا تبریزى شیرازى، تهران، شرکت انتشار، 1383، ص 401.

[9]- سید ضیاء تا بختیار،  همان، ص 307.

[10]- همان، 343.

[11]- همان، 346.

[12]- همان، ص 381.

[13]- همان، ص 384.

[14]- همان، ص 391.

[15]- همان، ص 399.

[16]- رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، جمال امامی، ص 2، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[17]- همان، ص 6.

[18]- همان، ص 6.

[19]- همان، ص 6.

[20]- سرمایه‌دار و از عوامل مهم کودتا که پس از انقلاب اسلامى محاکمه و اعدام شد.

[21]- پس از انقلاب دستگیر و مدتى در زندان بود، اندکی پس از آزادى فوت کرد.

[22]- خاطرات فردوست، ج 2، ص 257 ـ 258.

[23]- خاطرات سیاسى سید محمدعلى شوشترى، تهران، کویر، 1379، ص 19 ـ 22.

[24]- رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، جمال امامی، ص 1.

[25]- همان، ص 2.

[26]- همان، ص 3، 21 / 10 / 1327.

[27]- همان، ص 6.

[28]- همان، ص 8 ـ 9.

[29]- همان، ص 148.

[30]- همان.

[31]- همان، ص 149.

[32]- همان، ص 149.

[33]- همان، ص 153.

[34]- همان، ص 112.

[35]- همان، ص 226.

[36]- همان، ص 256.

[37]- همان، ص 264.

[38]- همان، ص 277.

[39]- همان، ص 279.

[40]- همان، ص 280.

[41]- همان، ص 285.

[42]- همان، ص 288.

[43]- همان، ص 293.

[44]- همان، ص 304.

[45]- همان، ص 314.

[46]- همان، ص 316.

[47]- همان، ص 325.

[48]- خاطرات فردوست، ج 2، ص 361.

[49]- همان، ص 460.

[50]- زندگى سیاسى، اجتماعى سید ضیاءالدین طباطبایى، محمدرضا تبریزى شیرازى، تهران، شرکت نفت انتشار، ص 42.

[51]- رجال سیاسى نظامى، عاقلى، ج 1، ص 183.

[52]- خاطرات فردوست، ج 2، ص 179.

[53]- کیهان، 5 آذر 1345، شماره 6995.

[54]- زندگى سیاسى عبدالحسین هژیر، جعفر مهدى نیا، ص 82، 1373، تهران، ناشر مولف.

[55]- رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، جمال امامی، ص 60 ـ 67.

[56]- همان، ص 128.

[57]- همان، ص 132

[58]- همان، ص 151.

[59]- همان، ص 150

[60]- همان.

[61]- همان.

[62]- همان، ص 351.





































از راست به چپ: حسن اخوی، علی دشتی، جمال امامی



علی دشتی و جمال امامی



حسن اخوی، علی دشتی، جمال امامی



جمال امامی سفیر ایران در ایتالیا در ملاقات با مقامات ایتالیایی



جمال امامی سفیر ایران در ایتالیا در ملاقات با مقامات هندی



جمال امامی سفیر ایران در ایتالیا در ملاقات با مقامات هندی



کابینه محمدساعد مراغه‌ای. از راست به چپ: دکتر مقبل، کاشانیان، سپهبد امیراحمدی، جمال امامی، محمدساعد مراغه‌ای، آراسته، دکتر امیر اعلم، دکتر محمد سجادی، علی‌اصغر حکمت، دکتر اقبال اشرفی، دکتر طاهری







کابینه محمدساعد مراغه‌ای. از راست به چپ: دکتر مقبل، علی‌اصغر حکمت، سپهبد امیراحمدی، محمدساعد مراغه‌ای، دکتر امیر اعلم، دکتر اقبال اشرفی، کاشانیان، طاهری، جمال امامی، آراسته، دکتر محمد سجادی





کابینه محمدساعد مراغه‌ای. از راست به چپ: علی‌اصغر حکمت، آراسته، مصطفی عدل، دکتر امیر اعلم، محمد سجادی، ساعد مراغه‌ای، جمال امامی، زنگنه، دکتر مقبل، دکتر اقبال



در مقابل در ورودی مجلس شورای ملی





جمال امامی سفیر ایران در ایتالیا به همراه ملک اصلانی

منبع: مقدمه کتاب رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، جمال امامی، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول، سال 1388. با تلخیص و ویراستاری.


 
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است.