20 آذر سالروز شهادت اُسوه جهاد و اخلاق، شهید آیتالله سیدعبدالحسین دستغیب
تاریخ انتشار: 20 آذر 1402
چکیده
روحانیت تنها نهاد منسجمی بوده است که در ساختار فرهنگی، سیاسی و اجتماعی ایران از دوران غیبت کبری حضرت ولی امر(عج) تاکنون موجب به جنبش درآوردن تودهها شده و نقش مرجعیت و هدایتگری خود را حفظ کرده است. در این میان تبیین، ترویج و تبلیغ اسلام ناب محمدی(ص) در طول زمان و مخصوصا در دوره معاصر و آغاز انقلاب اسلامی از جمله مهمترین کار ویژههای روحانیت شیعه طی این سالها بوده است. از میان روحانیون بلندآوازه این دوران که از توانایی و سطح علمی و فقهی فوقالعادهای برخوردار بودند، میتوان شهید آیتالله سیدعبدالحسین دستغیب را نام برد که به گفته رهبر معظم انقلاب آیتالله خامنهای، از نخستین کسانی بود که پرچم تبلیغ انقلاب اسلامی را در سختترین شرایط در استان فارس برافراشت و بر معابر و مجامع، نام و راه امام امت را بر زبان جاری ساخت و با دستگاه ظلم و جور به مبارزه برخاست.
**********
تولد و خاندان
آیتالله سید عبدالحسین دستغیب نماینده مجلس خبرگان رهبری و سومین شهید محراب در شب عاشورای 1292 شمسی در شیراز، در خانوادهای روحانی متولد شد. ولادت او در شب عاشورا باعث شد که نامش را «عبدالحسین» بگذارند. پدرش سید محمدتقی فرزند میرزا هدایتالله مرجع بزرگ فارس بود. آیتالله دستغیب در 12 سالگی از نعمت داشتن پدر محروم شد و از همان تاریخ سرپرستی مادر، سه خواهر و دو برادر خود را بر عهده گرفت. خاندان دستغیب از خاندانهای اصیل و شریف استان فارس و شیراز بودند که سابقهای 800-700 ساله داشته و از این سلسله رجال، دانشمندان بزرگ، ادباء و خطبای شایستهای برخاسته بودند. همچنین این خاندان با 33 واسطه به حضرت امام سجاد (ع) میرسد.
تحصیل علم و معرفت
در سالهای کودکی دروس مقدماتی را خواند و پس از اتمام دروس سطح، امامت جماعت مسجد باقرخان را عهدهدار شد و پس از گذراندن سالها رنج و مشقت و فقر شدید مادی، سال 1314 برای ادامه تحصیل به نجف رفت. او درباره سفر به نجف میگفت: «در زمان رضاخان قلدر ملعون ما را چندبار زندانی کردند و یک دفعه بناشان تبلیغ بود. بعد فشار آوردند که اصلاً باید از روحانیت بیرون بروی و 24 ساعت مهلت دادند که بنده اصلاً خلع لباس کنم و از روحانیت بیرون روم و مسجد و منبری نباشم. به ناچار فرار کردم و رفتم نجف و این هم به خواست خدا وسیله خیری شد برای استفاده از محضر بزرگان». در نجف از محضر اساتیدی مانند آیتالله حاج شیخ کاظم شیرازی، آیتالله حاج سیدابوالحسن موسوی اصفهانی، آیتاللهالعظمی حاج سید میرزا آقا اصطهباناتی و آیتالله حاج میرزاعلی آقا قاضی طباطبایی که یکی از اعاظم اهل معرفت بود، کسب فیض کرد. 24 سال داشت که موفق به کسب درجه اجتهاد از آیات عظام آقا ضیاءالدین عراقی، شیخ کاظم شیرازی و سیدابوالحسن اصفهانی شد. همچنین وی صاحب 8 اجازه اجتهاد بود.
پس از بازگشت از نجف، ضمن اقامه نماز جماعت در مسجد جامع عتیق و تنویر افکار عمومی، تحصیل و فراگیری علم و دانش را ادامه داد و خدمت فقیه و عارف نامی آیتالله حاج شیخ محمدجواد انصاری همدانی رسید و با بهرهگیری از مراحم آن بزرگوار، مدارج عالیهای را در عرفان طی کرد و بالاخره همنشینی و رفاقت با حضرت آیتالله شیخ حسن علی نجابت جملگی موجب آزادی از قیود عالم طبع گردید و آرزویی جز تقرب به ذات مقدس پروردگار و وصال او نداشت.
بزرگمنشی و ساده زیستی
آیتالله دستغیب در خانهای محقر و ساده زندگی را بسر میبرد و از هرگونه تجملات پرهیز میکرد. ارادت به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام، تقوی، زهد، صبر، اخلاق حسنه، قدرت بیان و قلم از صفات بارز وی به شمار میرفت. خوراکش کمتر از یک چهارم نان جوین بود که آن را با مقداری پیاز، نمک و گاه مختصری پنیر میخورد و از خوردن گوشت پرهیز مینمود؛ چنانکه ریاضتهای شرعی مداوم، مجاهدات و ترک شهوات او را ضعیف و رنجور ساخته بود. شبها را با عبادت و تهجد به صبح میرساند و بسیار روزه میگرفت. عشق به روضه حضرت اباعبدالله (ع) ریشه در جانش داشت و شبهای عاشورا لباس سیاه عزا به تن میکرد. غالباً اول وقت به نماز میایستاد و اوقات او به عبادت، تلاوت قرآن و ذکر و یا به نگارش و کمک به نیازمندان میگذشت. به مردم علاقه زیادی داشت و سر و کار ایشان با افراد طبقات ضعیف جامعه بود. معمولاً سکوت میکرد و با دقت به سخنان افراد گوش میداد و سخنان درست آنها را میپذیرفت. با دشمنانش نیز رفتاری شایسته داشت و به هیچکس اجازه نمیداد که از مخالفینش بدگویی کند. حتی گاهی با تعریف از مخالفین خود، آنها را به شگفت میانداخت. در محیط خانه نیز منشاء خیر و برکت بود.
کان فضیلت و کرامت
فضائل اخلاقی وی زبانزد خاص و عام بود. آیتالله شیخ حسن علی نجابت از همسنگران قدیمیاش میگفت: «ملاقاتی با آیتالله دستغیب نداشتم مگر آن که ایشان در آن صحبت از خدا و معارف اهل بیت داشته باشند.» عالم ربانی حاج آقا شیخ محمد کاظم شیرازی به هنگام اعطای اجتهاد به ایشان، در مورد وی نوشت: «او از هر اخلاق ناشایستی پاک و به هر اخلاق شایستهای آراسته است». امام خمینی هم با بیاناتی روشن، اخلاق و خلقیات شهید محراب را به تصویر کشید و او را «مربی محرومان»، «هدایتکننده مردم»، «معلمی بزرگ»، «عالمی عامل» و بالاتر از همه « متعهد به اسلام» و «شخصیتی ارزشمند» نامید.
آیتالله دستغیب به درجات والایی از معنویات دست یافته بود و در سیر و سلوک عارفانه مراتب کمال را طی نموده بود. از وی کرامات زیادی نقل شده است. گاهی خبر از هنگام مرگ فردی میداد، گاه کودک محتضری را به اذن خدا زنده نگاه میداشت و گاه با عملی که حاکی از اشراف خود نسبت به واقعه ناگفتهای بود، موجب شگفتی میشد.
استمرار رسالت پیامبران
از دیگر خصوصیات ارزنده شهید آیتالله دستغیب، برگزاری مراسم هفتگی دعای کمیل و هدایت و ارشاد مردم در ضمن آن بود. بیان شیوا و نفوذ کلام ایشان گمراهان بسیاری را هدایت کرد و موجب توبه گنهگاران زیادی شد. در حقیقت، در دوران طاغوت علیرغم فساد دستگاه حاکم و جریان مفاسد در جامعه آن روز، مجالس دعای کمیل او اثری شبیه تأثیر صحیفه سجادیه و مبارزه منفی ائمه اطهار علیهم السلام داشت.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز با آن که نمایندگی مردم فارس و امامت جمعه شهر شیراز را بر عهده داشت، بیشتر به ارشاد مردم میپرداخت تا انجام امور دولتی. ایشان به دولت اسلامی ارج مینهاد و در امور مربوط به اداره استان و یا شهر دخالتی نمیکرد. معتقد بود که اگر دخالتهایی صورت گیرد، هرج و مرج به وجود خواهد آمد. معتقد بود مسئولین دولتی باید وظایف قانونی خود را انجام دهند و ما هم ارشاد و هدایت و اصلاح و تربیت اخلاقی مردم را به عهده داشته باشیم که رسالت پیامبران است و موجب میشود کار دولت را به صلاح و فلاح برساند و گر نه دوگانگی در اداره امور موجب بیگانگی مردم از حکومت و اسلام خواهد شد و تشتت و تفرقه و جدایی و طرح مسائلی که به سود انقلاب نخواهد بود را در پی خواهد داشت.
در میان مردم و با آنها زندگی میکرد و این امر را سعادتی انکارناپذیر میدانست. با آن که بارها از وی خواسته شده بود که منزل خود را از درون کوچههای پرپیچ و خم و قدیمی شهر تغییر داده و در جایی اقامت کند که حفاظت و حراست از ایشان امکانپذیر باشد، اما او میگفت که در بین مردم بودهام و تا آخرین نفس هم باید در بین آنان باشم، بنابراین در همان خانه ساده و بیآلایش سکونت داشت و در همان کوچههای پرپیچ و خم هم به شهادت رسید. ماشین ضد گلوله و مسائلی از این قبیل در زندگی وی راه نداشت. او معتقد بود که تشریفات جداییآفرین است و همه مصائب از جدایی است. درِ خانه ایشان به روی همه باز بود و به جوانان از هر طبقه و گروه عشق میورزید و آنها را تکیهگاه واقعی و حقیقی حکومت و انقلاب میدانست.
مبارزه علیه تهاجم فرهنگی
مبارزات سیاسی شهید آیتالله دستغیب از زمانی شروع شد که اساس دین را با روی کار آمدن رضاخان در خطر دید به ویژه با کشف حجاب که از برنامههای ضد اسلامی و زمینهساز نشر منکرات و مفاسد در سطح جامعه و در نهایت نفوذ و سلطه هرچه بیشتر اجانب و بیگانگان برهمه شئون میهن اسلامی بود.
هنگامی که رضاخان بنای مخالفت با اسلام و مبانی اسلامی را گذاشت، باز هم او در صف اول مبارزه قرار داشت. مأموران رضاخان مانع از منبر رفتن و سخنرانی وی میشدند و به قول خودش، کار این مزاحمتها و اخلالگریها به جایی رسید که او ناگزیر روی زمین مینشست و مردم را موعظه میکرد و در جواب اعتراض مأمورین هم پاسخ میداد که: «مرا از منبر رفتن منع کردهاند، نه از سخن گفتن بر روی زمین.»
اواخر سال 1341 که با طرح لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی، زمزمه مخالفت از قم به رهبری امام خمینی برخاست و نخستین اعلامیه رهبر انقلاب اسلامی از قم به دست آیتالله دستغیب رسید، صریحاً اعلام کرد: «کلاً و دربست در اختیار اسلام هستم». از آن به بعد لحظهای آرام نگرفت و حرکت خود را دقیقاً با کم و کیف حرکت امام خمینی تنظیم و از هرگونه تندروی و کندروی به شدت پرهیز کرد. از آنجا که همکاری دیگر علما نیز ضروری بود، او به خانه هر یک از علمای آن روز رفت و با هر زبان و برنامهای، جز دو سه نفر، بقیه را راضی به شرکت در مجلس هفتگی عمومی در شبهای جمعه در مرکز مبارزات (مسجد جامع شیراز) کرد و با سخنرانیهای افشاگرانه و آتشین خود مردم را روشن و آماده مبارزه با طاغوت نمود. نوار سخنرانیهایش در سطح کشور پخش شد و برخی از سخنرانیها به قدری مؤثر و نافع بودند که به دستور امام خمینی تکثیر و در سطح وسیعی توزیع شدند.
آیتالله دستغیب پیوسته بر دامنه مبارزاتش افزود تا آنجا که بر اساس اسناد ساواک، در تاریخ 1 / 1 / 1342 اعلام کرد که تاکنون دوبار از آیتالله سیدمحسن حکیم اجازه جهاد خواستهام، اما جوابی نرسیده است. هشتم فروردین مأمورین اطلاعاتی گزارش دادند که او بر منبر افراد را تشویق و تحریک به جهاد و کفنپوشی کرده است همین مساله موجب شد تا در دهم فروردین همان سال سرلشکر حسن پاکروان حکم تبعید او را صادر کند. با این وجود آیتالله دستغیب دست از مبارزه بر نداشت. از آنجا که سیاست حمایت از بیفرهنگیهای بیگانگان، کشور را به سوی نابودی سوق داده بود، او عمدتاً با تکیه بر فرهنگ اسلامی به مبارزه علیه تهاجم فرهنگی اجنبی پرداخت. اسناد ساواک در این زمینه چنین گزارش میدهد: «... مدرسه منصوریه و مدرسه قوام و غیره، حکومت یا اوقاف در آن را بسته و نمیگذارد طلبه ادامه درس بدهد. من دل پرخونی از دست این فرهنگ و فرهنگیان دارم. شما را به خدا بگویید چرا زنی که دین ندارد و یا بهتر بگویم بهایی است، معلم دینی یا تاریخ بشود؟ این فرهنگ نیست. خانه فساد است. رئیس دانشگاه که یهودی باشد و زنش بهایی، آیا اولاد شما دیندار میشوند؟ میخواهند مملکت را به دست یهودیان بسپارند. چرا با تهدید و ارعاب حقایق را نگوییم؟ ما زنده باشیم و بگذاریم اسرائیل و جاسوسانش بر فرهنگ کشور اسلامی حکومت کنند؟ نه، این عملی نیست. ما میجنگیم. آنها با مراجع تقلید جنگ دارند. ما در جنگ هستیم با مخالفین اسلام. ما طرف هستیم با هیئت حاکمه فاسد که دارد کمک میکند به بهاییهایی که دشمن دین و استقلال مملکت میباشند. اینها جاسوسان را در بلاد مسلمان و کتابهای آنها را در بین مسلمین پراکنده نمودهاند. تمام پستهای حساس مملکت را به دست آنها دادهاند. شما، هم میگویید مسلمانید و هم کمک به آنها میکنید که دو هزار نفر آنها بروند لندن و علیه مسلمانان و علما جلسه بگیرند. همه دلشان از دست شما هیئت حاکمه فاسد خون است.»
به دنبال دستگیری امام خمینی در 15 خرداد 1342، مأمورین شاه و مامورین مخصوص گارد، شب هنگام از تهران به شیراز رفته و به خانه آیتالله دستغیب حمله کردند. ساعت حدود 3 بعد از نیمه شب بود و مردم که احتمال چنین یورش وحشیانهای را میدادند، از سر شب در منزل و کوچه و مسجد مجاور مانده بودند و در برابر یورش مأمورین مقاومت کردند. عدهای نیز ایشان را به منزل همسایه بردند. مأمورین با شکستن شیشهها و در و پنجره، به ضرب و شتم مردم بیدفاع حتی زنها و کودکان پرداختند و عده زیادی را مجروح کردند. پس از گذشت دو روز و تعطیل عمومی شیراز و کشتار عدهای، از آن جمله خواهرزادهاش، شهید خلیل دستغیب و بازداشت حدود تعداد زیادی از وابستگان و ارادتمندان وی توسط فرمانداری نظامی، آیتالله دستغیب برای مقامات دولتی پیغام فرستاد که اگر به خاطر دست یافتن به من مردم را این طور اذیت میکنید، من حاضرم به دو شرط خود را معرفی کنم. اول این که همه کسانی که زندانی شدهاند، آزاد شوند و دوم آن که حاضر به تهران رفتن و محاکمه شدن نیستم. پاسخ دادند هر دو شرط را میپذیریم، ولی چون شخص شاه مکرر دستور داده و بازخواست نموده، چارهای از تهران رفتن نیست، اما به خاطر راحتی، شما را با هواپیما میفرستیم. سپس استاندار وقت به اتفاق رئیس ساواک نزد او رفتند و وی را با یک فروند هواپیمای اختصاصی به تهران اعزام و مستقیماً روانه زندان عشرت آباد کردند.
ادامه مبارزه و محکومیت از 1343 تا 1357
سال 1343 نیز یکبار دیگر مزدوران رژیم مانند دفعه قبل نیمه شب به منزل آیتالله دستعیب ریختند و وی را به تهران و زندان قزل قلعه منتقل کردند. او پس از آزادی سه روز میهمان امام خمینی بود.
شهید آیتالله دستغیب در حرکت دادن به مبارزات مردم فارس علیه رژیم شاه نقش بسیار مؤثری داشت. افشاگریهای بی پروای او در مورد جشن هنر فسادانگیز شیراز، حرکتهای اسلامی مردم فارس را عمق بیشتری بخشید و سخنرانیها و حضورش در تظاهرات و راهپیماییها و مبارزات امت مسلمان منطقه، پشتوانه محکمی برای مردم ستمدیده بود. یکی از این اقدامات ابراز مخالفت شدید با برنامه جشن هنر شیراز در سال 1356 بود. برنامه سالیانه جشن هنر توسط فرح پهلوی و دربار در شهر شیراز برگزار میشد و با صرف بودجهای هنگفت گروهی از خارجیان نیز در آن شرکت میکردند و انواع فساد و فحشاء را مرتکب میشدند. آنان در ماه مبارک رمضان نمایشنامهای را با عنوان «خوک ـ بچه ـ آتش» درست کردند که ضمن آن رسماً عمل جنسی را در ملاء عام انجام میدادند و قرار بر آن بود اجرای برنامه مزبور ده روز یا دو هفته ادامه داشته باشد.
فردای نخستین روز اجرا، شهید شهید دستغیب پس از نماز عصر، چنان به این برنامه حمله نمود که مأمورین در بیرون شبستان ضبط صوتها را توقیف کردند و نوارها را گرفتند. عصر همان روز از طرف مقامات دولتی برای او پیغام فرستاده شد که شما کوتاه بیایید، ما خودمان جلوگیری میکنیم، مبادا در شهر آشوب شود، اما برنامه برای دومین روز نیز اجرا شد، لذا فردای آن روز آیتالله دستغیب مجدداً با تهدید صریح و اتمام حجت، سخنرانی مبسوطی ایراد کرد. پس از این بیانات آتشین و حمایت وسیع مردم از ایشان، شورای امنیت استان به سرعت تشکیل و برنامه جشن هنر شیراز تعطیل شد.
آیتالله دستغیب در واقعه دی 1356 نیز در برابر مقاله توهینآمیزی که نسبت به امام خمینی در روزنامه اطلاعات به چاپ رسیده بود، به شدت موضعگیری کرد. در گزارش مورخه 24 دی همان سال مأمورین ساواک اظهارات وی را بدین شرح درج کردند: «خمینی مرجع تقلید چند میلیون شیعه میباشد و چون روزنامه اطلاعات به وی تهمتهایی زده طبق قانون عاملین این امر بایستی تحت تعقیب قرار گرفته و از یک تا سه سال زندانی شوند.»
در همان سال ایشان مدتی در منزل خود در محاصره ساواک به سر برد و هنگام اوجگیری مبارزات و پس از کشتار پنجم رمضان در مسجد نو شیراز توسط رژیم پهلوی، دو هفته مسجد جامع دژ استوار مبارزات، تعطیل شد. با شروع حکومت نظامی و پس از حادثه خونین 17 شهریور 1357، مأمورین شبانه به منزل او یورش برده و آیتالله دستغیب را در حال بیماری و تب بازداشت کردند. ابتدا وی را به کمیته شهربانی و پس از آن به زندان اعزام کردند، اما پس از چند ماه زندانی و تبعید، در میان استقبال با شکوه مردم به شیراز بازگشت.
آیتالله دستغیب در دوران تبعید امام در نجف، چندین نوبت به ملاقات ایشان شتافت. اخبار ایران و مبارزات جاری را به عرض ایشان رساند و با کسب رهنمودهای ارزشمند امام خمینی به ایران مراجعت کرد. وجود آیتالله دستغیب همیشه منشاء خیر و برکت بود. مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی در این مورد میگوید: «در غیاب امام که دسترسی گاهی به امام مشکل بود، بعضی مسائل را در داخل با آقایان مشورت میکردیم. یکی از شخصیتهایی که همیشه مورد مشورت بود و نظراتش هم همیشه برای ما مفید بود، شهید دستغیب بودند.»
وی جهت روشن کردن افکار مردم به شهرهای مختلف از جمله فسا، مرودشت، کوار، داراب، فیروزآباد، اصطهبانات، نیریز، سوستان، اقلید، آباده و... مسافرت کرد و موجب تحولات عظیم در اجتماعات مردمی شد.
یکی از زیباترین حرکتهای شهید آیتالله دستغیب در سال 1357 که موجب رعب و وحشت رژیم سرسپرده گردید، در گزارش 10 / 10 / 1357 ساواک چنین بیان شد: «برابر اطلاع واصله، مورخه 26 / 9 / 57 آیتالله دستغیب در بیمارستان نمازی شیراز اظهار نمود که از تاریخ فوق حکومت نظام اسلامی است، هیچ کس جهت دادخواست و یا رسیدگی به کارهای خود به ادارات مراجعه نکند. به خود من مراجعه کنید تا مشکلتان را حل کنم.»
با اوجگیری انقلاب اسلامی و نزدیک شدن لحظه پیروزی نهایی در 22 بهمن 57 وی با رئیس شهربانی تماس گرفت و از او خواست تا خود را تسلیم کند و به فکر جان خود و مردم باشد و چون سقوط نزدیک است خود و دیگران را به کشتن ندهد. البته یگانهای ارتش و مخصوصاً ژاندارمری یکی پس از دیگری تسلیم شدند. با این که هنوز پیروزی انقلاب اعلام نشده بود؛ اما منزل آیتالله دستغیب از سران نظامی و درجهداران و افسران مرتباً پر و خالی میشد.
آیتالله دستغیب پس از پیروزی انقلاب اسلامی، نمایندگی مردم فارس در مجلس خبرگان را پذیرفت و در پی درخواست اهالی شیراز با امضاء طومار 80 متری، از سوی امام خمینی به امامت جمعه شیراز منصوب شد. التفات به ارتش و سپاه پاسداران و سرکشی به سربازخانهها و صحبت با افراد، همچنین شرکت در مراسم صبحگاهی شهربانی و همگامی با قوای انتظامی و نظامی در سالهای نخست جمهوری اسلامی موجب شد که ارتش در منطقه فارس به زودی انسجام خود را بازیابد.
من اطاعالخمینی فقد اطاعالله
آیتالله دستغیب چنان عظمت وجودی امام خمینی و اتصال ایشان به مبداء وحی را دریافته بود که اطاعت از ایشان را همان اطاعت از خداوند سبحان و سرپیچی از فرمان امام را نافرمانی از امر خدای تعالی میدانست. او عارفانه میگفت: «من اطاع الخمینی فقد اطاعالله» و بنا بر همین اعتقاد از همان آغاز نهضت اسلامی تا پایان عمر همواره پشت سر ایشان حرکت میکرد و از نظر خاص و عام سختترین مدافع ولایت فقیه بود.
آیتالله دستغیب معتقد بود: «مساله امام، مساله شخص سادهای نیست که انسان فکر کند حالا ایشان یک مرجعی هست که حرفی میزند و ما هم باید انجام دهیم. مساله خیلی بالاتر از اینهاست. در بسیاری از مسائلی که ما خدمت امام میرفتیم، اصلاً مسائلی که امام میگفت احساسمان این بود که شاید از خودش نیست که این حرفها را میگوید و چیزهایی بود که فوق تصور بود. در بسیاری از جزئیات که امام را در جریان نگذاشته بودیم حرفی میزد که با طرح نظامی که طرح کرده بودیم تطبیق داشت.»
ایشان همان قدر که نسبت به مقام امامت و رهبری تولی داشت، از هر عنصری که در جهت خلاف امام بود، به شدت تبری میورزید. چنان که خود میگفت: «هنگامی که در مجلس خبرگان قانون اساسی دیدم بنیصدر در مورد ولایت فقیه که اساس نظام الهی جمهوری اسلامی است، آن هتاکیها را نمود، بر خود واجب دانستم به دفاع از ولایت فقیه برخیزم و مطالبی را از تربیون مجلس بیان نمایم». نمونه دیگری از تبری وی، تنفر شدید از گروهگرایی و گروهکها بود که همواره در سخنانش آنها را نصیحت میکرد و به تبعیت از حق فرا میخواند. همسر شهید در مورد علاقه و ارادت ایشان به حضرت امام میگوید: «هرگاه حاج آقا با امام امت دیدار داشتند، در بازگشت بیش از حد خوشحال و شاداب بودند. همیشه خودشان را موظف میدانستند که اخبار رادیو و تلویزیون و به خصوص صحبتهای امام امت را گوش کنند و یادداشت نمایند. ایشان در سخنرانیهای خود صحبتهای امام را محور قرار میدادند.»
هنگامی که به محضر امام شرفیاب میگردید، همچون عبدی در مقابل مولایش و عاشقی در برابر معشوق بود. در اواخر عمر احوال شهید آیتالله دستغیب طوری شده بود که وقتی صحبتی از امام به میان میآمد، چندین بار پشت سر هم میگفت امام، امام، امام، چه امامی! و سپس آه میکشید، مثل این که آن چیزی را که از امام یافته بود، نمیتوانست بیان کند. هیچگاه اسم امام را تنها نمیبرد و اظهار میداشت که پیروی از ایشان باعث افتخار من است. او این اطاعت را قولاً و عملاً نشان میداد و هرگز دیده نشد که در برابر امام و فرامینش یا دولتی که مورد تأیید امام خمینی باشد، به اجتهاد و رأی و استنباط خویش استناد جوید. به تعبیر رهبر کبیر انقلاب «او متعهد به اسلام و جمهوری اسلامی بود» و تا روزهای آخر عمرش چه در خطبهها، چه در سخنرانیها و چه در مصاحبهها و چه در مقالاتی که مینوشت وظیفه خود و اجتماع و گویندگان را در تقویت ولایت فقیه میدانست و میگفت اگر میخواهید به رژیم طاغوتی برنگردید، باید ولایت فقیه را تقویت کنید. حکومت الله به پرچمداری ولایت فقیه است.
همچنین وی بعد از انقلاب مدارس علمیه قوام، هاشمیه و آستانه در شیراز که سالهای متمادی توسط رژیم گذشته غصب، تعطیل و خالی از طلبه بود، با نظارت خود در اختیار طلاب قرار داد. بیش از دهها مسجد و مدرسه و حوزه علمیه از جمله مدرسه حکیم، مسجدالرضا(ع)، مسجد المهدی(عج)، مسجد فرج آلرسول(ص)، مسجد امام حسین(ع) و مسجد روحالله نیز توسط وی ساخته شد و هزاران متر زمین در اختیار مستضعفین قرار گرفت که در این زمینه میتوان مجتمع علیبنابیطالب(ع)، شهرک شهید دستغیب و مجتمع خاتمالانبیاء(ص) را نام برد. وی کمکهای شایستهای نیز به ساختمان بیش از 50 مسجد نمود. انجام این خدمات توسط شهید سابقه قدیمی داشت به طوری که در سال 1321 نیز اقدام به تعمیر مسجد جامع عتیق شیراز کرد که از بناهای قدیمی این شهر محسوب میشد و بیش از هزار سال از تاریخ بنیان آن میگذشت و به مرور ایام رو به ویرانی میرفت.
نقشآفرینی در دفاع مقدس
با شروع تجاوز عراق به ایران، شهید آیتالله دستغیب با بیانات بسیار رسا جوانها را تشویق به شرکت در جبههها کرد و در بسیج نیروهای مردمی و اعزام آنان به جبهه و تامین امکانات و تدارکات برای رزمندگان تلاش مستمر و پیگیر داشت. در یکی از خطبههای نماز جمعه، وی جنبههای نبرد را نمونه جنگهای صدر اسلام ذکر نمود و جنگ تحمیلی رژیم بعث عراق علیه ایران را وسیلهای برای آشکار شدن انسانیت افراد و صبر و تحمل و بردباری و شهامت آنها نامید. با فرا رسیدن موسم حج با انتشار اطلاعیهای ضمن دعوت مردم فارس برای صرف نظر کردن از رفتن به حج در وضع حساس و تجاوز عراق به کشور، از آنان خواست تا با حضور یکپارچه خود در صحنه مبارزه، کمکهای لازم را به ارتش جمهوری اسلامی ایران کنند و وسایلی را که برای سفر حج توسط روسای کاروانها جهت سفر حج آماده شده بود، در اختیار برادران و خواهران خود که زیر فشار ظالمانه عمال بعث عراق قرار دارند، بگذارند.
شهید دستغیب همچنین با احساس مسئولیتی فوقالعاده نسبت به چگونگی هدایت دفاع مقدس و لزوم مشارکت علما، خصوصاً آیتالله سید ابوالقاسم خوئی که در عراق سکونت داشت، تلگرافی بدین مضمون خدمت ایشان ارسال نمود: «نظر شریف مستحضر است در شرایط کنونی که صدام خائن محارب با اسلام و مشغول کوبیدن مساکن و کشتار مردم بیدفاع مسلمان ایران است و از راه تزویر خود را مسلمان و حامی اسلامی معرفی مینماید، واجب است ملت شریف و ارتش مسلمان عراق را آگاه فرمایید که وظیفه شرعی ایشان جهاد در راه اسلام و مخالفت با صدام بوده و لازم است ارتش عراق به ارتش جمهوری اسلامی ملحق گردد تا به خواست خداوند حکومت اسلامی در عراق به رهبری حضرت امام خمینی مستقر گردد.»
هجرت سرخ
مجلس یادبود شهدای فتح بستان بود که آیتالله دستغیب با بیان این که «این بدنهای ما جیفه است، همه خواهند مرد و مرگ حق است. چه بهتر است که در بستر نمیریم.» آرزوی قلبی خود در پیوستن به خیل شهدا را آشکار کرد. از برکت مدارج معنوی بود که او از راه مکاشفه درون و الهامات غیبی، قبل از شهادت از این امر آگاهی یافت. نقل کردهاند که قبل از شهادتش، کسی خواب دیده بود که محلی آتش گرفته است و دود حلقه حلقه به آسمان میرود، آقا هم همراه دود بالا میروند و در آسمان مینویسند: «لاالهالاالله». وقتی که به ایشان توصیه کرده بودند که بیشتر مواظب خودتان باشند، اظهار داشته بود: «شهادت افتخار ماست، مگر شما حسودیتان میشود که من به مقامی برسم و افتخاری نصیبم بشود.»
نیمههای شب یعنی ساعاتی قبل از روی دادن فاجعه، ناگهان آیتالله دستغیب از خواب بیدار میشود، سراسیمه در بستر نشسته، دستها را بر پیشانی نهاده و مرتب «لاحول و لاقوه الا بالله» را میخواند. حالتش از یک خواب هولناک خبر میدهد. او به همسرش میگوید که امروز جز با اشاره سخن نمیگویم.
ساعت 30 / 11 صبح جمعه 20 آذر 1360 طبق معمول عازم میعادگاه نماز جمعه میشود. از پاسدار ایشان نقل است که وی به هنگام خروج از خانه لحظهای میایستد، شالش را محکم میکند و میگوید: «لاحول و لاقوه الا بالله العلی العظیم. انا لله و انا الیه راجعون» بعد از پلهها پایین میآید و در حالی که یک دست بر سینه دارد و با دست دیگر به سوی بالا اشاره میکند، به راه میافتد. لحظاتی بعد یک دختر 19 ساله از گروهک منافقین با چند کیلو تی.ان.تی به بهانه داشتن نامهای که شخصاً به دست وی برساند، به طرف ایشان میدود و سپس با یک انفجار مهیب، آیتالله دستغیب همچون مولای مظلوم خویش حضرت اباعبدالله(ع)، با بدن تکهتکه به لقاءالله میپیوندد. دیوارهای کوچه، درهای منازل، کف کوچه و پشت بامها غرق در خون میشود و شناسایی بیشتر اجساد غیر ممکن میگردد.
جسم شهید، کفنپوش و به خاک سپرده شد، اما مشاهده گردید که در خلعت ایشان یک کیسه اضافی هم وجود دارد. بامداد اربعین حسینی مصادف با هفتمین روز شهادت آن عزیز بود که خبر آوردند علویه محترمهای شب قبل او را در خواب دیده که گفته است: «من ناراحت هستم، چون قطعاتی از بدن من لابلای آجرهای کوچه باقی مانده است. امروز آن را به من ملحق کنید.» جستجو آغاز گشت و پس از تلاش فراوان مقداری قطعات پوست و گوشت یافت شد. ساعت 22 همان شب تشییع دوم انجام گرفت و با جای دادن پارههای بدن درون همان کیسه اضافی، پایین قبر را شکافتند و آن را به بدن مطهر ملحق نمودند.
تحریرات و آثار
شهید آیتالله حاج سیدعبدالحسین دستغیب تالیفات ارزشمندی از خود به جای گذاشت. صلوه الخاشعین، داستانهای شگفت، گناهان کبیره(2ج)، قلب سلیم، قیام حسینی، سیدالشهداء، خطبه شعبانیه، استعاذه، معاد، بهشت جاویدان، مظالم، نفس مطمئنه، بندگی: راز آفرینش، ایمان، اخلاق اسلامی، آدابی از قرآن، سرای دیگر، 82 پرسش، معارفی از قرآن، رازگویی و قرآن، قلب قرآن، حقایقی از قرآن، معراج، قیامت و قرآن، نبوت، امامت، فاطمه زهرا (س)، زینب کبری(س)، خطبههای نماز جمعه، شرح و حاشیه بر کفایه الاصول، حاشیه بر رسائل شیخ از جمله آثار وی به شمار میرود. برخی از کتابهای شهید آیتالله دستغیب همچون معاد و گناهان کبیره بیش از یک میلیون تیراژ را به خود اختصاص داد. تالیفات او به پنج زبان عربی، انگلیسی، فرانسه، آلمانی و اردو ترجمه و چاپ شد و ترجمه عربی آن در کمترین مدت در کشورهای عربی نایاب شدند.
بخشی از پیام امام خمینی پیرامون شهادت جانگداز آیتالله دستغیب:
بسم الله الرحمن الرحیم
انالله و اناالیه راجعون
«... شما فرضاً شهید بهشتی را گناهکار بدانید، شهدای دیگر مثل شهید مدنی و شهید دستغیب که جز تربیت محرومان و هدایت مردم گناهی نداشتهاند، با چه انگیزه شهید میکنید... دست جنایتکار آمریکاییان یک شخصیت ارزشمند، یک مربی بزرگ و عالمی عامل را که گناهش فقط تعهد به اسلام بود، از دست ملت ایران و اهالی محترم فارس گرفت و حوزههای علمیه و اهالی ایران را به سوگ نشاند. حضرت حجتالاسلام و المسلمین شهید حاج سیدعبدالحسین دستغیب را که معلم اخلاق و مهذب نفوس و متعهد به اسلام و جمهوری اسلامی بود، با جمعی از همراهانشان به شهادت رساندند... آیا ما این بزرگان علما و معلمان ارزشمند را برای جبران شکست آمریکا در منطقه و صدام آمریکایی در جبهه از دست میدهیم؟ رحمت خداوند بر این مجاهدان عظیمالشأن که شهادتشان پیروزی اسلام را بیمه میکند...»[1]
والسلام علی عبادالله الصالحین
روحالله الموسوی الخمینی
20 / 9 / 1360
شهید آیت الله دستغیب
شهید آیت الله دستغیب
شهید آیت الله دستغیب
شهید آیت الله دستغیب
شهید آیت الله دستغیب
شهید آیت الله دستغیب
شهید آیت الله دستغیب
شهید آیت الله دستغیب
شهید آیت الله دستغیب
شهید آیت الله دستغیب
شهید آیت الله دستغیب پیشاپیش مردم
شهید آیت الله دستغیب در جمع رزمندگان
شهید آیت الله دستغیب در جمع عده ای از نیروهای مسلح، دکتر سید مسعود خاتمی فرمانده سپاه شیراز (نفر دوم از سمت راست)
شهید آیت الله دستغیب در حال اقامه نماز جماعت
شهید آیت الله دستغیب در کنار امام خمینی(ره)
شهید آیت الله دستغیب مربی جوانان
شهید آیت الله سید عبدالحسین دستغیب
مراسم تشییع جنازه شهید آیت الله دستغیب
تعداد مشاهده: 12333