امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) فرمودند: حکمت و زیرکی برای هرکس آشکار گردد عبرت را می‌شناسد و هرکس عبرت را بشناسد چنانست که در میان پیشینیان زندگانی کرده باشد. قصارالحکم، 31-5، به نقل از آثارالصادقین، آیت‌الله احسان‌بخش. *** تاریخ باید سرمشق ما باشد. امام خمینی(قدس سره)، صحیفه امام، ج 7، ص 67.

مقالات با درج سند

سروده‌ای در اعتراض به حبس و حصر امام خمینی(ره) در سال 1342- (6)

مرجع تقلید را آزاد کن!


تاریخ انتشار: 24 آذر 1397


با یورش شبانه به منزل حضرت امام خمینى (ره) در قم در پانزده خرداد سال 1342 در نیمه‌هاى شب، ایشان را دستگیر و به طرف تهران حرکت دادند. وضع به گونه‌اى بود که حتى براى نماز صبح هم ماشین را متوقف نکردند و تنها اجازه تیمّم، آن هم در داخل ماشین به امام داده شد. زندان قصر اولین مکانى بود که امام را در آن جاى دادند. بازپرسى شروع شد و پاسخ امام یک عبارت بیشتر نبود:

«چون استقلال قضایى در ایران نیست و قضات محترم در تحت فشار هستند، نمى‌توانم به بازپرسى جواب دهم. روح‌اللّه‌ الموسوى»

سپس امام را به زندانى در داخل پادگان عشرت‌آباد منتقل کردند ولى در اثر فشارها، ایشان را به خانه‌اى ابتدا در داودیه برده و در آنجا تحت مراقبت قرار دادند و از آنجا به قیطریه منتقل نمودند.

در این مدت کابینه اسداللّه‌ علم سرنگون شد و حسنعلى منصور مأمور تشکیل کابینه گردید. جواد صدر ـ پسر محسن صدرالاشراف ـ در این زمان وزیر کشور بود و در فروردین 1343 در قیطریه به دیدار امام رفت و پس از آن حدود ساعت ده شب یکشنبه 16 فروردین ماه 1343 به طور مخفیانه ایشان را به قم بازگرداندند.

این شعر در زمان زندانى بودن امام در قیطریه سروده شده است و در کوچه شرقی جنب مسجد شاه [مسجد امام فعلى در تهران] به پایه یکی از چراغ برق‌ها چسبانده شده بود. مأمورین نتوانسته بودند آن را از پایه چراغ برق بِکنند لذا از آن رونوشتی تهیه و در تاریخ 1342 /10 /15 به مسئولین خود گزارش نموده‌اند.

 

شاه را گر [گو] مرجع تقلید را آزاد کن                        مسلمین دل خسته را از این الم دلشاد کن

گر ندارى رحم بر ملت بیا اندیشه کن                                    از ورق گردانى این چرخ بدبنیاد کن

گو [گر] که مى‌نازى بر تخت و تاج و اقتدار                       این جهان فانى است تاریخ پدر را یاد کن

رهبران پیشواى ملت و زندان کجا                                      خویشتن را آماده بهر کیفر میعاد کن

ای که مى‌خواهى دوام سلطنت از خون خلق                            یادى از آن روزهاى آخر مرداد کن

گو [گر] که این مشروطه باشد اف بر این مشروطه باد           اى دموکراسى نما اعلام استبداد کن

سازمانهائى دهى تشکیل بر آزار خلق                                  خلق را آسوده از این لانه جلاد کن

دوستان را مى‌کنى سرکوب بهر دشمنان                     دوست را دریاب و نامى بهر خود ایجاد کن

سوختند ایرانیان از آتش بیگانگان                                 این بساط ظلم را یا رب تو خود بر باد کن

حق و باطل این زمان گردیده با هم روبرو                        بگذر از سر خلق را در راه حق ارشاد کن



صبح روز آزادی امام از حصر در تهران-قم



منبع: فریاد هنر، اشعار مردمی به روایت اسناد ساواک، صفحات 23 تا 25 (با ویراستی مختصر)، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول، سال 1386.
 

تعداد مشاهده: 3626

تقویم تاریخ

کانال‌های اطلاع‌رسانی در پیام‌رسان‌ها

       
@historydocuments
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.