امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) فرمودند: خدای بیامرزد آن بنده‌ای را که بیندیشد و عبرت گیرد، و پشت کردن‌ها و روی‌آوری آنچه حاضر است را با دیده اعتبار(پند و اندرز) بنگرد. بحارالانوار، جلد 70، صفحه 119، به نقل از آثارالصادقین، آیت‌الله احسان‌بخش.***

تاریخ و آنچه که به ملت‌ها می‌گذرد، این باید عبرت باشد برای مردم. از جمله تاریخ عصر حاضر... امام خمینی(قدس سره)، صحیفه امام، ج 8، ص 348.

 

 

مقالات با درج سند

گذری بر انقلاب اسلامی در استان قزوین به روایت اسناد ساواک


تاریخ انتشار: 04 بهمن 1402


موقعیت جغرافیایی قزوین

استان قزوین با مساحتی معادل 15821 کیلومتر مربع از شمال به استان‌های مازندران و گیلان، از جنوب به استان مرکزی، از غرب به استان‌های همدان و زنجان و از شرق به استان البرز محدود می‌شود. به دلیل ساختار توپوگرافی متفاوت استان، آب و هوای مختلفی در قزوین وجود دارد.[1] این استان از سه جهت به وسیله سلسله جبال البرز مرکزی و کوه‌های رامند و فرقان فرا گرفته شده است.[2]

براساس قانون تقسیمات کشوری و وظایف فرمانداران و بخشداران مصوب 1316، کشور به 10 استان و 49 شهرستان تقسیم شده و قزوین جزو استان یکم قرار گرفت.[3] در سال1326 شهرستان قزوین از استان یکم منفک و به استان مرکزی ملحق شد، اما با انتقال مرکزیت به اراک، قزوین به استان زنجان پیوست. در سال1373 قزوین از استان زنجان منتزع و مجدداً به استان تهران ملحق شد، اما در 1376 استان قزوین به مرکزیت شهر قزوین به تصویب مجلس شورای اسلامی و شورای نگهبان رسید. براساس آخرین وضعیت تقسیمات کشوری استان قزوین دارای 5 شهرستان: قزوین، تاکستان، بوئین زهرا، آوج‌ آبگرم و آبیک می‌باشد.[4]

 

پیشینه تاریخی قزوین 

الف- سیر تاریخی از آغاز تا دوره مشروطیت

  قزوین به دلیل موقعیت خاص جغرافیایی، از کهن‌ترین ازمنه یکی از مناطق مهم کشور بوده است. در نوشته‌های یونانی قزوین با نام"راژیا" و در کتاب‌های اروپایی با نام"آرساس"و"آرساسیا" ثبت شده است.[5] همان گونه که گفته شد موقعیت خاص جغرافیایی قزوین که از نظر تجاری، نظامی و کشاورزی حائز اهمیت بود، همواره این منطقه را مورد توجه حکومت‌ها قرار می‌داد، به طوری‌که در دوره‌ی سلطنت مادها و در جریان هجوم آشوری‌ها- از اقوام ساکن بین‌النهرین- در معرض تاراج و ویران قرار گرفت. به رغم اهمیت قزوین در دوره‌های هخامنشی و اشکانی، اوج پیشرفت قزوین در پیش از اسلام را باید در دوره‌ی ساسانیان دانست، به طوری‌که بسیاری از مورخین بنای شهر قزوین را به شاپور دوم ساسانی معروف به ذوالاکتاف نسبت داده‌اند.[6]

با ظهور اسلام، قزوین به دلیل موقعیت جغرافیایی و سیاسی مورد توجه مسلمانان قرار گرفت و به یکی از مناطق مهم برای اعزام مجاهدین به مناطق شرقی تبدیل شد و همین باعث رونق و وسعت آن گردید.[7]

در طول سلطنت حکومت‌های متقارن،[8] قزوین بارها میان فاتحین دست به دست شد تا اینکه در دوره سلجوقی به وسیله طغرل در سال 433 ﻫ.ق فتح و حکومت آن به یکی از شیعیان علوی سپرده شد. اهمیت قزوین در دوره سلجوقی به حدی بود که بزرگان این قوم در قزوین خطبه پادشاهی را به نام آلپ ارسلان دومین پادشاه این سلسله خواندند.

اوج شکوفایی قزوین را بی‌شک باید در اوایل دوره سلطنت صفویان دانست. پس از درگذشت مؤسس سلسله صفوی - شاه اسماعیل اول - فرزند ارشد وی به نام شاه طهماسب اول، قدرت را در دست گرفت. وی در طول سلطنت پرآشوبش مجبور شد که پایتخت را که در آن زمان تبریز بود و در معرض حملات متعدد عثمانی‌ها قرار داشت، تغییر داده و قزوین را که از حملات ازبک‌ها نیز مصون بود به عنوان پایتخت انتخاب کند.[9] به این ترتیب قزوین از 953 ﻫ.ق تا 1006 ﻫ.ق به مدت نیم قرن پایتخت ایران بود. در این دوره قزوین نه تنها از نظر سیاسی و اقتصادی مرکز ثقل ایران به حساب می‌آمد، بلکه در عرصه فرهنگی و مذهبی نیز به یکی از مهم‌ترین مراکز کشور و منطقه تبدیل شده بود.[10] ژان شاردن سیاح معروف فرانسوی در خاطرات خود راجع به قزوین می‌نویسد:

«قزوین شهر بزرگ و زیبایی است که در دشتی وسیع واقع در سه فرسنگی کوه الوند بنا شده است..... دوازده هزار خانه و صد هزار تن جمعیت دارد.... میدان شاه که اسب ‌دوانی نیز در آن جا به عمل می‌آید زیباترین شهر است.... آن‌چه قزوین را در انظار بینندگان با شکوه و رفیع می‌نماید کاخ‌ها و خانه‌های قصرآسای بزرگان و اعیان شهر است که همه تماشایی و دیدنی است.»[11]

در دوره سلطنت شاه عباس اول به دلیل تهدید قزوین از سوی عثمانی‌ها و برخی دلایل دیگر اصفهان به عنوان پایتخت کشور انتخاب شد، اما قزوین تا مدت‌ها همچنان رونق خود را حفظ کرد، به طوری‌که در سال 1135 ﻫ.ق طهماسب میرزا فرزند سلطان حسین آخرین پادشاه صفوی پس از سقوط اصفهان به دست افغان‌ها در قزوین تاجگذاری کرد.[12]

 

ب- قزوین در دوره معاصر

در دوره‌ی افشاریه و زندیه که از پرآشوب‌ترین دوره‌های تاریخ ایران می‌باشند، بسیاری از مناطق کشور معرض لگدکوب سواران قرار گرفت و لاجرم رونق اقتصادی و فرهنگی شهرهایی مانند قزوین نیز از میان رفت. در دوره قاجاریه نیز به دلیل ضعف سلاطین، دخالت خارجی‌ها و مشکلات عدیده‌ای چون قحطی و ناامنی، قزوین نیز مانند سایر نقاط کشور دچار مشکلات فراوانی شد که عرصه را بر همه اقشار مردم تنگ کرده بود. در این دوره به دلیل نزدیکی قزوین به تهران که از دوره‌ی قاجاریه به عنوان پایتخت انتخاب شده بود، قزوین مجدداً اهمیت سابق را خود را باز یافت و به دلیل قرار گرفتن در مسیر شمال و غرب به تهران، بسیاری از حوادث مهم کشور در آن طراحی و اتفاق افتاد. اوج این مساله را می‌توان به رویدادها و حوادث پس از مشروطیت، جنگ جهانی اول و کودتای رضا خان مشاهده کرد.

توضیح آن که پس از سرکوب مشروطه‌ خواهان به وسیله محمدعلی شاه، قزوین از مراکز مهم انتقال نیروها و از نقاط کانونی برای هر دو گروه به حساب می‌آمد. در جریان جنگ جهانی اول نیز این شهر بارها از سوی نیروهای قزاق روس و قوای عثمانی‌ اشغال و از آن جا تهران تهدید شد، اما مهم‌ترین رویداد در قزوین طرح کودتای انگلیسی سوم اسفند 1299 ﻫ.ش بود که به وسیله ژنرال آیرونساید، سید ضیاء الدین طباطبایی، رضا خان میرپنج و تعدادی دیگر از رجال کشوری و لشکری در گراند هتل قزوین طراحی و اجرا شد.[13] در جریان سرکوب نهضت جنگل و جنگ‌های میان روس‌های سفید و بلشویک‌ها نیز قزوین از مناطق مهم و راهبردی به حساب می‌آمد که بارها در معرض هجوم بیگانگان قرار گرفت. در حقیقت در این زمان مرکز ثقل سیاست ایران از تهران به قزوین منتقل شده و بسیاری از نیروهای قزاق و انگلیسی در این شهر مستقر شده بودند.

 

ج- قزوین در دوره سلطنت پهلوی اول

رضا خان فرمانده آتریاد همدان هنگامی‌که در«آقا بابا قزوین» اردو زده بود، مورد شناسایی ژنرال آیرونساید فرمانده کل قوای انگلیس در ایران قرار گرفت و طرح کودتا نیز در این شهر ریخته شد. در 25 بهمن 1299 ﻫ ش حرکت به سمت تهران برای کودتا آغاز شد و از این زمان تا به قدرت رسیدن رضا خان به سلطنت ایران و انقراض قاجاریه در سال 1304، به مدت 5 سال رضا خان به مهم‌ترین چهره‌ی سیاسی و نظامی کشور تبدیل شد. وی ابتدا با عنوان سردار سپه در کابینه‌های مختلف تا سال 1302وزارت جنگ را بر عهده گرفت و پس از آن به عنوان نخست‌وزیر به مدت دو سال انتخاب شد. وی پس از رسیدن به سلطنت با تکیه بر ارتش و با کمک مشاورانی چون؛ داور، تیمورتاش، فیروز فرمانفر، فروغی و البته مشاوره‌ی کسانی چون اردشیر ریپورتر از عوامل انگلیسی در ایران، برنامه‌هایی را در جهت نوسازی کشور به اجرا گذاشت که تأکید اصلی آن برای هویت ‌زدایی ایرانی ـ اسلامی از جامعه، حذف روحانیت و ترویج غرب‌گرایی و رواج فرهنگ مدرنیته در کشور بود.[14] در راستای تحقق این اهداف وی و مشاورانش به تدریج با طرح مسائلی مانند متحدالشکل کردن لباس در سال 1306 و اعطای مجوز به روحانیون برای پوشیدن لباس در سال 1307، استفاده از کلاه پهلوی و شاپو، احیای ناسیونالیسم ایرانی به موازات تضعیف مذهب، و نهایتاً کشف حجاب در سال 1314 ﻫ ش بخش عمده‌ای از جامعه را مخالف خود کرده بود. به رغم مخالفت و نارضایتی گسترده‌ی مردم، رضاشاه با تکیه بر نیروهای نظامی که در اختیار داشت، کوچک‌ترین مخالفت‌ها را سرکوب و هرگونه صدایی را در نطفه خاموش می‌کرد. وی در مدت 16 سال سلطنت خود نه ‌تنها بسیاری از آزادی‌خواهان مانند آیت‌الله سیدحسن مدرس را به شهادت رساند، بلکه بسیاری از مشاورین خود را نیز به تدریج به کام مرگ فرستاد.

رضا خان در هنگام بازدید از ترکیه در 12 خرداد 1313 برای اولین بار با مساله کشف حجاب آشنا شد و به همین دلیل نیز پس از بازگشت به صورت جدی به اجرای آن پرداخت. رضا خان به همراه همسر و دخترانش در جشنی که در دانش سرای عالی دختران در 17 دی 1314 تشکیل شده بود، برای اولین بار مساله کشف حجاب را مطرح کرد. در سندی در این مورد آمده است:

«سه ساعت بعد از ظهر روز 17 دی 1314 موکب اعلیحضرت همایون شاهنشاهی و موکب علیاحضرت ملکه پهلوی و والاحضرتین شاهدخت برای افتتاح دانشسرای مقدماتی و اعطای دانشنامه‌های محصلات طب و قابلگی به عمارت جدید دانشسرای مقدماتی نزول اجلال فرمودند. حضور علیاحضرت ملکه پهلوی و والاحضرتین شاهدخت در مراسم افتتاح فصل تازه‌ای در تاریخ جدید ایران و مرحله نوینی در دوره حیات اجتماعی کشور ما می‌باشد.....

در این چند روزه برای پیروی از سرمشق اعلیحضرت همایونی شاهنشاه و اطاعت از منویات شاهانه....

مهمانی‌های متعدد داده می‌شود که خانم‌ها نیز در آن شرکت می‌نمایند و بدین ترتیب باید روز 17 دی ماه را تاریخ اصلاح اجتماعی زنان در ایران دانست.»[15]

پس از این بود که قانون کشف حجاب به صورت رسمی و با زور و خشونت و ارعاب در کشور به اجرا درآمد.

متحدالشکل کردن لباس و کشف حجاب که با فرهنگ ایرانی - اسلامی مغایرت داشت در سراسر کشور با مخالفت‌هایی مواجه شد که در جای خود به تفصیل راجع به آنها نوشته شده است. در قزوین نیز به دلیل ماهیت مذهبی این شهر از همان ابتدا مخالفت‌های زیادی با این قوانین ضد اسلامی صورت گرفت، به طوری‌که در ماجرای متحدالشکل کردن لباس، حاکم قزوین به نام «لسان سپهر» تا حدودی خود را از ترس واکنش‌های مردم کنار کشید.[16]

در کشف حجاب که یک توطئه استعماری برای تضعیف جوامع اسلامی بود، در ایران نیز، مانند ترکیه و افغانستان که به وسیله آتاتورک و امان‌الله خان اجرا شده بود، مقاومت زیادی از سوی مردم صورت گرفت. براساس اسناد موجود بسیاری از زن‌ها ترجیح می‌دادند که دیگر از خانه بیرون نیایند تا اینکه به وسیله مأمورین رضا خان مجبور به برداشتن پوشش اسلامی خود شوند.

در شهرستان قزوین به گفته‌ی اسناد، مقاومت‌های زیادی علیه این طرح استعماری صورت گرفت و همان گونه که گفته شد حتی بسیاری از زنان از بیرون رفتن از خانه اجتناب کردند. در برخی مناطق مرزی کشور مخالفت با این طرح چنان بود که بسیاری از قبایل ترجیح می‌دادند ایران را ترک کنند تا اینکه این قانون را اجرا کنند. در دستوری از وزارت جنگ برای مقامات کشوری و لشکری در 21 / 10 / 1314 آمده است:

«نظر به این‌که از ورود خانم‌ها با حجاب به اماکن تفریحی از قبیل سینماها و تئاترها و کافه‌ها و مهمان‌خانه‌ها و غیر جلوگیری می‌شود، مقتضی است قدغن فرمایید، مراتب را به عموم افسران آن قسمت اطلاع دهند. »[17]

و در سندی دیگر از افسران خواسته می‌شود:

«حسب‌المقرر، پس از اجرای مهمانی‌ها خانم‌های افسران نباید چادر استعمال نمایند، مقتضی است قدغن فرمایید به وسایل مقتضی این موضوع را به افسران گوشزد نمایند.»[18]

 

د- قزوین در دوره‌ی سلطنت محمدرضا شاه تا پایان دهه 30

در شهریور 1320 هیمنه پوشالی رضا خان با اولین تهدیدات قوای متفقین در هم شکست و رضا خان مجبور به ترک کشور و تبعید به جزیره موریس در آفریقای جنوبی شد.[19] پس از خروج رضا خان و شکسته شدن فضای رعب‌آور کشور، به یکباره فضای بازی در کشور به وجود آمد که در بسیاری موارد به افراط گرایید. جریان‌های مختلفی اعم از چپ، شونیسم و ... در کشور به فعالیت پرداخته و اندیشه‌های کسانی چون کسروی که از سال‌ها قبل فعالیت می‌کرد به اوج خود رسید. در این فضا که نیروهای ضد مذهبی شدیدترین حملات را نسبت به اسلام و روحانیت انجام می‌دادند، جریان‌های مذهبی مانند فدائیان اسلام که هدف خود را مقابله با مظاهر ضد اسلامی و تشکیل حکومت اسلامی قرار داده بودند، در نقاط مختلف کشور فعالیت می‌کردند. در قزوین نیروهای مذهبی به دلیل نزدیکی به تهران و قم در جریان مسائل کشور قرار داشته و کسانی چون «حجت‌الاسلام سید علی‌اکبر ابوترابی» در جلسات فدائیان اسلام که با شکوه خاصی برگزار می‌شد شرکت می‌کردند.[20]

در جریان نهضت ملی شدن نفت و قطع ید انگلستان از صنعت نفت ایران، اکثر اهالی شهرستان قزوین در کنار مردم سایر نقاط کشور و با حمایت از دکتر محمد مصدق و آیت‌الله سید ابوالقاسم کاشانی روند این پیروزی ملی را تسریع بخشیدند. متاسفانه اختلاف میان سران نهضت سرانجام باعث شکاف در میان صفوف منسجم مردم گردید و به مستبدین امکان داد که با کمک «اینتلجنس سرویس» و «سازمان جاسوسی سیا» که در رأس آن «کرومیت روزولت» بود و عناصر داخلی چون فضل‌الله زاهدی، برادران رشیدیان، ارتشبد آریانا و تعدادی از اراذل و اوباش تهران به سردستگی شعبان جعفری در 28 مرداد 1332در کودتایی نظامی، مجدداً محمدرضا پهلوی را که پس از کودتای ناموفق 25 مرداد، به عراق و سپس ایتالیا گریخته بود به کشور بازگرداندند.[21]

پس از پیروزی کودتاچیان فضای یاس و نا امیدی سراسر کشور از جمله قزوین را فراگرفت و دوره‌ای طولانی از استبداد به وسیله محمدرضا پهلوی آغاز شد.

در اواسط دهه 30 آمریکایی‌ها برای جلوگیری از نفوذ کمونیست در ایران دست به اقداماتی در کشور زدند که فضای باز سیاسی کنترل شده از دستاوردهای آن بود. در سال 1336 محمدرضا پهلوی اعلام کرد که دو حزب به نام‌های «مردم» و «ملیون» به رهبری «اسدالله علم» وزیر دربار و منوچهر اقبال نخست وزیر تشکیل خواهد شد.[22] این دو حزب فرمایشی که برنامه‌های آن به وسیله «مئیر عزری» سفیر غیر رسمی رژیم صهیونیستی‌ در ایران تهیه شده بود، عملاً هیچ نقشی در کشور نداشت و صرفاً به مکانی برای گردهمایی طرفداران رژیم و فروش مناصب تبدیل شده بودند. در قزوین مانند دیگر نقاط کشور شعبه‌هایی از این دو حزب تأسیس شده بود، اما جنبه‌ی کاملاً نمادین داشته و صرفاً مکانی برای برگزاری جلسات بی‌اثر بودند. در طول این مدت کسانی چون «مصطفی الموتی» نماینده مردم الموت در مجلس شورای ملی به کمک تعداد دیگری از مقامات و مسئولین شهرستان قزوین به چپاول و غارت اموال عمومی به بهانه‌های مختلف مشغول بودند و کمترین توجهی به خواسته‌های مردم از خودشان نشان نمی‌دادند. در سندی از ساواک آمده است:

«آقای دکتر مصطفی الموتی و آقایان فرماندار و شهردار و اعضاء انجمن شهر قزوین به شدت مشغول خریداری زمین‌های خارج از محدوده و دور از شهر قزوین می‌باشند که بعدها آن را به قیمت گزاف به مردم بفروشند.

نظریه شنبه: این گروه زمین‌خواری به نام قانون و به نام حزب و دولت زمین‌های مردم را از دستشان درمی‌آورند و در دهه انقلاب(انقلاب سفید) با احتکار و بیچاره کردن گروهی برای خودشان تأمین آتیه می‌نمایند.»[23]

در این دوره انتخابات برگزار شده در قزوین کاملاً فرمایشی بود و کسانی چون مصطفی الموتی خود را نماینده محمدرضا پهلوی می‌دانستند و حضور یا عدم حضور مردم در انتخابات را بی‌تأثیر در انتخابش عنوان می‌کردند.[24] در چنین فضایی در سال 1336 رژیم به کمک سازمان‌های سیا و موساد برای کنترل بیشتر آزادی‌خواهان اقدام به تشکیل«ساواک» کرد که «تیمور بختیار» فرماندار نظامی خشن تهران پس از کودتای 28 مرداد 1332، به عنوان اولین رئیس آن انتخاب شد.[25] شهرستان قزوین در این زمان تا سال 1344 که ریاست ساواک را نصیری بر عهده گرفت، بخشی از حوزه ساواک مرکز بود، اما در این سال از مرکز جدا و دارای استقلال بیشتری شد. در سندی در این مورد آمده است:

«با بررسی‌هایی که در این اداره کل به عمل آمده و با در نظر گرفتن وسعت حوزه مسئولیت ساواک مرکز چنین به نظر می‌رسد که اگر ساواک‌های قزوین- قم- اراک از ساواک تهران منتزع گردیده و به طور مستقل و با تماس مستقیم با ادارات کل مرکزی انجام وظیفه نمایند تسهیلات بیشتری نسبت به اجرای وظایف محوله حاصل خواهد شد. . . »[26]

 

آغاز نهضت امام (ره) و نقش مردم قزوین در جریان انقلاب اسلامی

پس از ارتحال «آیت‌الله العظمی سیدحسین بروجردی» در سال 1340 ﻫ ش محمدرضا پهلوی با ارسال پیام تسلیت برای «آیت‌الله العظمی محسن حکیم» که در نجف اشرف سکونت داشتند، عملاً کوشید تا اعتبار حوزه‌ی قم را در برابر حوزه‌ی نجف کاهش داده و آن را از رونق بیندازد. پس از این اقدام و به دنبال سفر شاه به آمریکا و دیدارش با «جان اف‌کندی» و پذیرفتن شروط وی برای انجام پاره‌ای اصلاحات ـ برای جلوگیری از نفوذ خطر کمونیست - در تیر1341 اسدالله علم جانشین «علی امینی» شد.[27] اسداله علم از مهره‌های وابسته به انگلستان پس از انتصاب و در حالی که گمان می‌کرد روحانیت انسجام خود را از دست داده و دچار تشتت شده است، «لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی» را 16 مهر1341 به تصویب دولت رسانید. در بندهایی از این طرح مواردی مطرح شده بود که مغایرت با قوانین اسلامی داشت.[28]

پس از این اقدام بود که حضرت امام(ره) با اتخاذ مواضع جدی و شفاف در مقابل رژیم پهلوی قرار گرفت و عملاً به مرکز توجه نیروهای مذهبی و سیاسی تبدیل شد. پس از جبهه‌گیری امام و انتشار دیدگاه‌های ایشان راجع به این لایحه، بسیاری از روحانیون سراسر کشور به حمایت از ایشان برخواسته و موجی عظیم سراسر کشور خصوصاً حوزه‌های علمیه را فرا گرفت. در قزوین نیز واکنش‌ها به مواضع امام مثبت بود و اعلامیه‌هایی از سوی علمای آن در این زمینه صادر شد.

رژیم پهلوی که انتظار چنین واکنش‌های محکم و جدی از سوی علما را نداشت، در اقدامی انفعالی به ظاهر تسلیم خواسته‌های آنها شد و اجرای لایحه مذکور را لغو کرد. پس از این عقب‌نشینی که باعث تضعیف وجهه رژیم در برابر روحانیت شده بود، حکومت در اقدامی دیگر کوشید تا ضمن باز گرداندن وجهه‌ی خود، روحانیت و امام را که به شاخص‌ترین چهره‌ی مخالف رژیم تبدیل شده بود در موضع ضعف قرار دهد. در راستای تحقق این هدف در اول دی ماه سال 1341 محمدرضا پهلوی اصول«انقلاب سفید» خود را مطرح و در 6 بهمن همان سال آن را به رفراندوم عمومی گذاشت.[29]

در این اصلاحات 4 بند گنجانده شده بود که مشارکت زنان در انتخابات و اصلاحات ارضی در آن بسیار شبهناک بودند. به این ترتیب امامو سایر علمای کشور با سخنرانی‌ها و انتشار اعلامیه‌ها و تلگراف‌های مختلفی آن را مغایر با اسلام و قوانین شرع دانسته و عواقب آن را برای اقتصاد و فرهنگ کشور خطرناک توصیف کردند. در قزوین نیز بر اساس اسناد ساواک:

«از چند ماه قبل که اعلامیه‌های مختلفی به نام روحانیون در مورد مخالفت با قوانین لوایح شش‌گانه در شهر منتشر می‌گردید کم و بیش بعضی از عناصر دستگیر و تحویل مقامات قضایی گردید.»[30]

پس از این ماجرا و با اعلام عزای عمومی در نوروز 1342 از سوی امام(ره) و سایر علمای کشور، رژیم مصمم به سرکوب روحانیت گردید به این ترتیب در دوم فروردین 1342 و در سالروز شهادت امام جعفر صادق(ع) با حمله به مدرسه فیضیه که در آن مراسمی از طرف آیت‌الله العظمی سید محمدرضا گلپایگانی در حال برگزاری بود، عده‌ای از طلاب مضروب و یک نفر به شهادت رسید.[31] این اقدام توهین‌آمیز رژیم با واکنش‌های شدید مردم سراسر کشور مواجه شد و در قزوین نیز بسیاری از مردم و روحانیون نسبت به آن مخالفت کردند. پس از فاجعه مدرسه فیضیه و روشن شدن ماهیت ضد دینی و استبدادی رژیم پهلوی اکثر چهره‌های مبارز و انقلابی کشور به پیروی از دستورات و اقدامات امام (ره) پرداختند. در قزوین بنا بر اسناد پیش از قیام   15 خرداد عکس‌های امام در سطح شهر منتشر و حتی به صورت تقویم ارائه می‌شده است. در سندی به تاریخ 6 / 3 / 1342 آمده است:

«عطف به نامه شماره 2597-29 / 2 / 42 دستورات لازم به مأمورین دوایر مربوط صادر مراقبت کامل در مورد مفاد نامه مزبور به عمل آوردند. ضمناً مقداری عکس‌های کلاسه شده مختلف در برگ جداگانه و تقویم دیواری عکس وسیله مأمورین مربوط در شهر جمع‌آوری [شده است]. »[32]

با نزدیک شدن به ایام محرم 1342 تحرکات ساواک در استان قزوین افزایش یافت و به موازات آن حرکت مردم نیز منسجم‌تر می‌شد. در سندی از ساواک می‌بینیم که در 13 و 14 خرداد، مردم شهرستان قزوین هنگام برگزاری مراسم عزاداری سالار شهیدان با سردادن شعارهایی از امام خمینی حمایت کرده‌اند. در بخشی از این سند آمده است:

«در ساعت 10 صبح روز 14 / 3 / 42 عده کثیری از کسبه بازار به طور دسته‌جمعی از منزل حاج میرزا نصراله شهیدی خارج و جملات (حسین جان ملت عزادارت است. خمینی ملت طرفدارت است. خمینی خمینی خدا نگهدارت است) را سر نوحه گرفته و در کوچه و خیابان‌های شهر با هم تکرار می‌نمودند.»[33]

رژیم که انتظار چنین انسجام و استقبالی از اقشار مختلف مردم را نداشت، کنترل خود را از دست داده و برای جلوگیری از اعتراضات از هر اقدامی فروگذار نمی‌کرد. در سندی که برای ساواک قزوین ارسال شده، آمده است:

«نظر به این‌که در این اواخر تحریکات عده‌ای از روحانیون و وعاظ به ویژه طرفداران خمینی بر علیه مصالح کشور به حدی رسیده که دیگر قابل تحمل نیست، لذا تصمیم گرفته شد کلیه عناصر افراطی و محرکین درجه 1 دستگیر شوند، لذا با در نظر گرفتن فعالیت روحانیون و وعاظ در چند روز گذشته آن‌هایی که در این مدت زیاده از حد تحریک و هتاکی کرده‌اند فوراً دستگیر و تحت‌الحفظ به مرکز اعزام دارید.» [34]

 

قیام 15 خرداد و تبعید امام(ره) و بازتاب آن در شهرستان قزوین

خرداد 1342 را باید نقطه‌ی عطفی در تاریخ معاصر ایران دانست. خرداد این سال مصادف بود با دو حادثه‌ی عظیم و سرنوشت‌ساز، نخست ایام محرم و بزرگداشت فداکاری‌های امام حسین(ع) و دیگر گرامیداشت شهدای مدرسه‌ی فیضیه‌ی قم. مواضع حضرت امام در خرداد ماه که در قالب سخنرانی‌های شدید‌اللحنی علیه رژیم پهلوی مطرح می‌شد، سرانجام رژیم را به واکنش واداشت و پس از سخنرانی امام در 13 خرداد 1342، تیمی از مأمورین ورزیده رژیم از تهران عازم قم شده و شبانه وارد منزل امام شدند و ایشان را دستگیر و به تهران منتقل کردند. بر اساس اسناد ساواک در همان روز در قم اوضاع بسیار متشنج شده و درگیری‌های شدیدی میان مردم و مأمورین رژیم صورت گرفته بود. در ورامین تعدادی از مردم با پوشیدن کفن به سمت تهران حرکت کرده و در بین راه مورد هجوم قرار گرفتند. در سندی در این مورد آمده است:

«تعقیب گزارش قبلی چهار هزار نفر کفن پوش که از ورامین و همچنین کن به طرف تهران عزیمت نموده بودند بر اثر برخورد نیروی ژاندارم و تیراندازی به طرف آن‌ها متواری شده و موفق به اجتماع نگردیده‌اند.»[35]

اما اوج تظاهرات در تهران صورت گرفت، به طوری‌که رژیم را تا آستانه‌ی فروپاشی نزدیک کرد. فردوست از رجال با نفوذ رژیم در این مورد می‌نویسد:

«تظاهرات 15 خرداد 1342 کاملاً سازمان نیافته و از پیش تدارک نشده بود و به همین دلیل ساواک از قبل اطلاعی در باره آن نداشت. اگر تظاهرات قبلاً تدارک می‌شد و دو موضوع در آن رعایت می‌گردید بدون هیچ تردید به سقوط محمدرضا می‌انجامید: اگر تظاهر کنندگان در حد یک گردان موتوریزه مسلح بودند و یا اگر یک گردان موتوریزه از ارتش به آن‌ها می‌پیوست و با حدود 5000 نفر جمعیت به سمت سعدآباد حرکت می‌کردند، بدون تردید زمانی که جمعیت به حوالی قلهک می‌رسیدند، محمدرضا با هلیکوپتر به فرودگاه می‌رفت.»[36]

اوضاع در دیگر نقاط کشور نیز به همین صورت متشنج بود و مردم با بهت و حیرت اوضاع را دنبال می‌کردند. در قزوین پس از انتشار اخبار مربوط به تهران و قم تظاهراتی برگزار و وعاظ و روحانیون ضمن محکوم کردن اقدامات رژیم، با صدور اعلامیه‌ها و تلگراف‌هایی برای مراجع قم، نسبت به اقدام رژیم در دستگیری امام(ره) و سرکوب مردم ابراز نگرانی کردند.

اولین اقدامات در قزوین در منزل «آیت‌الله نصرالله شهیدی» صورت گرفت که در جریان آن تعدادی از بازاریان در عصر 15 خرداد در منزل ایشان اجتماع کرده و ‌کوشیدند تا با ارسال تلگراف‌هایی از امام حمایت کنند.[37] در قزوین اوضاع چنان متشنج بود که نیروهای نظامی و امنیتی رژیم پس از دریافت دستوراتی مبنی بر سرکوب شدید معترضین مبادی ورودی و خروجی شهر را به شدت تحت کنترل قرار دادند. در سندی در این مورد آمده است:

«پس از مذاکره با ریاست و فرماندهی تیپ و شهربانی و ژاندارمری مقرر شد، کلیه دروازه‌ها وسیله شهربانی و دژبان در پاسگاه‌های خارج شهر از قبیل آوج، تاکستان و شریف آباد وسیله ژاندارمری کنترل و رفت و آمد اتوبوس تحت کنترل گرفته ضمناً مأمورین اطلاعاتی در تمام اوقات در شهر و حومه مراقبت و کسب اطلاعات نمایند.»[38]

بازاریان و اصناف قزوین که رابطه‌ی نزدیکی با روحانیت داشتند، در کنار دیگر مردم استان از این واقعه به شدت متأثر شده و به نوشته‌ی اسناد ساواک:

«امروز عده کثیری از بازاریان دکان‌ها را تعطیل مدتی در مساجد جامع و شاه اجتماع سپس به سوی بازار آمده در داخل بازار اجتماع که وسیله مأمورین انتظامی متفرق و عده‌ای اخلالگردستگیر گردیدند.»[39]

اوج واکنش مردم قزوین به قیام 15 خرداد در هجدهم همین ماه اتفاق افتاد، در این روز تعداد زیادی از مردم دست به تظاهرات زده و بسیاری از آنها در درگیری با مأمورین زخمی و دستگیر شدند. در20 خرداد نیز اخباری در سطح شهر قزوین منتشر شد، مبنی بر این که تعدادی از اهالی قزوین قصد عزیمت به تهران برای انجام تظاهرات دارند. در سندی از ساواک در این مورد آمده است:

«طبق اطلاع واصله تعدادی از افراد متعصب مذهبی و طرفداران خمینی در نظر دارند جهت تظاهرات به تهران عزیمت نمایند. خواهشمند است دستور فرمایید چنانچه این احتمال حقیقت دارد از مسافرت این قبیل اشخاص جلوگیری شود.»[40]

واکنش علما و روحانیون به حوادث 15 خرداد، علاوه بر شرکت در تظاهرات و تهییج مردم، حاضر نشدن در مساجد برای اقامه نماز بود. این اقدام بازتاب زیادی در سطح شهر داشت و نارضایتی شدید علما را نشان می‌داد. در سندی از ساواک به این اقدام ائمه جماعت قزوین اشاره شده است:

«طبق گزارش دایره مربوطه تاکنون آقایان ائمه جماعت از حضور در مساجد جهت انجام فرایض دینی خودداری نموده‌اند.»[41]

علاوه بر تعطیلی نمازهای جماعت، پس از انتشار خبر دستگیری امام(ره) تعدادی از علمای استان از جمله: «آیت‌الله سید تراب ابوترابی»، «آیت‌اله میرزا نصرالله شهیدی»، «آیت‌الله العظمی سید ابوالحسن رفیعی» عازم تهران شده و در ملاقات با سایر روحانیون کشور به دنبال یافتن راه‌هایی برای آزادی امامبرآمدند.[42] لازم به توضیح است که در همین زمان آیت‌الله العظمی سیدمحمدهادی میلانی با حضور بسیاری از علمای کشور که در تهران اجتماع کرده بودند، به بررسی راهکارهای مقابله با رژیم و آزادی امام خمینی،آیت‌الله سید حسن قمی و آیت‌الله بهاءالدین محلاتی پرداختند. نتیجه‌ی این اقدامات اعزام آیت‌الله روح‌الله کمالوند به نمایندگی از علمای کشور برای مذاکره با محمدرضا شاه بود.[43]

پس از بازگشت علما به شهرهای خود، ساواک دستور مراقبت از آنها را صادر و به شدت آنها را تحت کنترل قرار داد و به تدریج عرصه‌ی فعالیت را بر آنها محدود و بسیاری را نیز دستگیر کرد.[44] به رغم همه‌ی این فشارها، در سطح شهر قزوین اعلامیه‌های مختلفی درباره قیام 15 خرداد منتشر شده و از این طریق مبارزه به صورت مخفی ادامه پیدا کرد. در یکی از این اعلامیه آمده بود:

«روز یکشنبه 23 تیر ماه را به مناسبت اربعین شهدای 15 خرداد ماه تعطیل عمومی اعلام می‌کنیم شما نیز برای اعتراض به اعمال وحشیانه هیأت حاکمه فاسد و تسلیت هزاران خانواده بی‌سرپرست که در این مصیبت داغدار شده‌اند در اعتصاب شرکت کنید.»[45]

اسناد نشان می‌دهد که در طول مدت انتقال امام(ره) به پادگان عشرت آباد و ادامه‌ی زندان و حصر ایشان، علمای انقلابی قزوین ضمن ارتباط با قم، مردم را در جریان اوضاع کشور و وضعیت امام قرار می‌داده‌اند و محوریت اعتراضات را بر عهده داشته‌اند.

محبوبیت امام در استان قزوین در سال 1343 به حدی بود که به رغم همه‌ی اقدامات رژیم، مردم عکس‌های امام را در مغازه و منازل خود نصب کرده و در مراسم عید نوروز، عکس‌های ایشان را به صورت کارت‌های تبریک برای همدیگر ارسال می‌کردند و با تهیه‌ی تقویم‌های منقوش به عکس امام حمایت‌های خود را از ایشان نشان می‌دادند.[46] پخش عکس‌ها و سخنرانی امام در شهرستان قزوین چنان زیاد بود که ساواک و شهربانی مجبور به برخورد با توزیع کنندگان آن شدند. در سندی در این زمینه آمده است:

«به محض وصول نامه وسیله دایره مربوطه به صاحبان مغازه‌ها و دکاکین که عکس آیت‌الله خمینی را در مغازه خود نصب نموده بودند شدیداً تذکر داده شد که عکس‌های مزبور را جمع‌آوری نمایند. ضمناً به دایره مربوطه دستورات اکید صادر گردید که مراقبت‌های لازم را به عمل آورند در نتیجه گزارش می‌دهد عکس‌های منظور در مغازه و دکاکین شهر جمع‌آوری شده است.»[47]

آزادی امام(ره) از زندان در فروردین 1343 با استقبال پرشور مردم قزوین همراه بود و بازاریان و مردم با نصب پرچم‌هایی این رویداد را جشن گرفتند. اسناد ساواک نشان می‌دهد که تعداد زیادی از این افراد، شناسایی و مورد تذکر شدید قرار گرفته‌اند.[48] از دیگر اقدامات مردم قزوین در راستای حمایت از امام و شهدای 15 خرداد، بزرگداشت سالگرد این رویداد عظیم بود. از آن جایی که رژیم پس از یک سال تا حدودی بر اوضاع مسلط شده بود، لذا هرگونه تحرک و یا صحبتی پیرامون 15 خرداد را شدیداً سرکوب می‌کرد. از این رو مردم قزوین با انتشار اعلامیه‌ها و شبنامه‌هایی در سطح شهر و نصب در مکان‌های عمومی، مردم را برای این مراسم آماده می‌کردند. در یکی از این اعلامیه‌ها این عبارت نوشته شده بود:

«نظر به سالگرد شهدای 15 خرداد و برای شادی روح آن پاکبازان راه حقیقت به حداقل وظیفه خویش قرائت فاتحه اکتفا نمایید.»[49]

بر اساس اسناد ساواک در سالگرد قیام 15 خرداد اقداماتی از سوی روحانیون، بازاریان و دیگر طبقات مردم در شهرستان قزوین صورت گرفته و در همین زمینه نیز تعدادی دستگیر شدند. در سندی در همین زمینه آمده است:

«گزارش واصله از شهربانی قزوین و همچنین اطلاع واصله حاکی بود که عده‌ای از بازاریان با تشکیل جلسات و رفتن به منازل روحانیون آن‌ها را وادار و تحریک می‌نمایند که در مورد همدردی با اخلالگران روز 15 / 3 / 42 که در تهران به وجود آمده و منجر به بسته شدن بازار تهران گردید. دستوراتی اخذ نمایند.»[50]

در آبان 1343 رژیم پهلوی در اقدامی مغایر با حاکمیت و منافع ملی در زمان نخست وزیری حسنعلی منصور، لایحه جنجالی مصونیت قضائی مستشاران آمریکایی یا همان کاپیتولاسیون را به تصویب مجلس شورای ملی رسانید.[51] این اقدام ضد ملی با واکنش شدید علمای کشور خصوصاً امام(ره) مواجه شد. رژیم که به دنبال اقدام جدی علیه امام از مدت‌ها قبل بود در 13 آبان 1343 معظم‌له را دستگیر و در همان روز به کشور ترکیه تبعید کرد. واکنش‌ها در قزوین به این رویداد در قالب سخنرانی‌ها و در منابر صورت می‌گرفت و مردم با اندوه به این ماجرا نگاه می‌کردند.

دو روز پس از این واقعه «آیت‌الله میرزا رحیم سامت» در سخنانی که عقیده بسیاری از مردم کشور بود اظهار داشت:

«... به منبر رفته ضمن سخنرانی مذهبی اظهار نموده مسلمانی دیگر تمام شد مرجع تقلید ما را از خانه بیرون کشیدند و بردند آقای آیت‌الله خمینی چه گناهی کرده بود، چه تقصیری داشت که او را از خانه‌اش بیرون بردند. آقایان این‌ها مخالف دین هستند. در خاتمه صحبت گفته است: خدایا این‌ها را نابود بکن. خدایا چه خاکی به سرمان بریزیم، مرجع تقلید ما را بردند کار ما باید چه بشود. خدایا هر چه زودتر صاحب‌الزمان ما را برسان که ما را از دست این ظالمان نجات دهد.»[52]

در دیگر شهرهای استان نیز مواضع مشابهی از سوی مردم و روحانیون اتخاذ شد. به طور مثال در تاکستان «حجت‌الاسلام سید حسن موسوی شالی» با اجتماع مردم در تلگرافخانه این شهر به دنبال تدارک تحصن بزرگ بود.[53] تلاش برای ارسال طوماری مبنی بر نداشتن تأمین امنیت جانی روحانیون و مردم در ایران برای سازمان ملل از دیگر اقدامات روحانیون قزوین پس از تبعید امام به ترکیه بوده است.[54]

از تبعید امام(ره) به ترکیه و سپس اعزام ایشان به نجف تا اواسط سال 1356 دوره‌ای در جریان انقلاب اسلامی به وجود آمد که از آن می‌توان به مبارزه خاموش یاد کرد. در طول این دوره 13 ساله، امام خمینی به عنوان رهبر انقلاب از طرف اکثر گروه‌ها پذیرفته شده و طرفداران ایشان به رغم همه‌ی فشارها و سرکوب‌ها که به تبعید و شکنجه و حتی شهادت بسیاری از آنها چون: آیت‌الله سعیدی، آیت‌الله حسین غفاری و غیره انجامید، از طریق مساجد و منابر یاد و خاطره امام را زنده نگه می‌داشتند. این افراد با انتشار اعلامیه‌ها، سخنرانی‌ها و تبیین مواضع امام مانع از فروکش کردن انگیزه‌های دینی و انقلابی مردم می‌شدند. در این مقطع سخت که با بیم و امید فراوان همراه بود، علما و روحانیون قزوین که مرکز فعالیت و هدایت آنها حوزه علمیه قزوین بود، ضمن ارتباط با حوزه‌های قم و نجف، مردم را در بطن حوادث و رویدادهای کشور قرار داده و نقش بسیار زیادی در تنویر افکار عمومی بر عهده داشتند. در طول دهه‌ی 40 علمای استان با حضور مرتب و مستمر در مساجد به اقتضای زمان مسائل سیاسی کشور را به طور علنی و یا در لفافه مطرح می‌کردند و با پرداختن به آرای امام در مورد مسائل فقهی و سیاسی مبارزه خود را علیه رژیم پهلوی ادامه می‌دادند.

در طول دهه‌ی 40 و 50 ارسال وجوهات شرعیه برای امام(ره) به صورت مرتب و به رغم سخت‌گیری‌های رژیم همچنان از قزوین ادامه داشت و نمایندگان امام در این استان وظیفه خود را به خوبی انجام می‌دادند.[55]

اما مهم‌ترین رویداد اواخر دهه‌ی 40 را باید در اعلام مرجعیت‌ تامه امام از سوی علمای حوزه علمیه قم پس از ارتحال «آیت‌الله العظمی محسن حکیم» دانست. پس از ارتحال این عالم ربانی رژیم در اقدامی حساب شده و با ارسال پیام برای «آیت‌الله العظمی سید ابوالقاسم خویی» در عراق و «آیت‌الله سید احمد خوانساری» و «کاظم شریعتمداری» در تهران و قم عملاً آنها را به عنوان مراجع عظمی معرفی کرد.[56] در واکنش به این اقدام در شهر قم در پاسخ به پرسش تعدادی از روحانیون راجع به مرجعیت امام(ره) اعلامیه‌ای منتشر شد که در آن 9 تن از فضلای حوزه، امام خمینی را به عنوان مرجع تقلید معرفی کردند.[57] این اقدام که با واکنش رژیم و دستگیری و تبعید امضا کنندگان مرجعیت امام(ره) همراه بود، مورد استقبال علمای سایر استان‌ها به خصوص قزوین قرار گرفت و بر آن تأکید شد. در اسناد می‌بینیم که بارها علمای استان بر موضوع مرجعیت تامه امام(ره) تصریح داشته و آن را در منابر و سخنرانی‌ها اعلام کرده‌اند.

 

تشکیل هیأت‌ها، کانون‌ها و انجمن‌‌ها برای مقابله با دستگاه‌های فرهنگی رژیم در دهه‌ی 40 و 50

از اشکال حمایت از امام(ره) در استان قزوین، ایجاد هیأت، کانون، انجمن و .... بود. فلسفه وجودی این مراکز برای اشاعه تفکرات اسلامی و مخالفت با سیاست‌های ضد دینی رژیم پهلوی و تبیین ارزش‌های امام در میان مردم قزوین بود. در قزوین چندین هیأت، کانون و انجمن فعالیت می‌کردند که هر کدام نقش مهمی در ارتقای سطح فکری و اعتقادی مردم داشتند. از جمله این کانون‌ها و انجمن‌ها می‌توان به کانون ناشرین حق، هیأت مصلحین و . . . اشاره کرد.

«هیأت متوسلین به طفلان مسلم» از مهم‌ترین هیأت‌های استان بود که به وسیله آقای «رضا یزدان‌پناه» و «محمود میزبان» تأسیس شده بود. این هیأت در دهه 40 و 50 کانون اجتماع بسیاری از نیروهای مذهبی و محل مباحث سیاسی و اعتقادی بود. در سندی راجع به تشکیل و فعالیت‌های این کانون آمده است:

«از سال 1344 هیئتی به نام هیئت متوسلین به طفلان مسلم به سرپرستی دو نفر به اسامی محمود میزبان(در حال حاضر در قم طلبه می‌باشد) و رضا یزدان‌پناه ناظم فعلی دبستان زربان قزوین تشکیل می‌گردد. این هیئت به طور هفتگی و سیار جلسات خود را منعقد و به نشر احکام مذهبی می‌پردازد، ولی چون در جلسات عمومی امکان عنوان کردن بعضی از مسائل انتقادی به مصلحت نبود بدین جهت دو نفر اخیرالذکر در صدد تشکیل جلسه دیگری که ظاهراً دارای نام انتقاد می‌باشد برآمده و از حدود یک سال قبل جلسه هفتگی مورد نظر تشکیل و اعضاء شرکت کننده موظف بودند ضمن نوشتن مقالاتی درباره جریانات مختلفی به بحث و گفتگو بپردازند البته در خلال آن نیز رسالات و جزوات خمینی و بعضی از کتب دیگر بین افراد توزیع و در به کار بستن عقاید خمینی به آنها تفهیم می‌گردید.»[58]

در این کانون‌ها و انجمن‌ها مسائل روز و اوضاع جاری منطقه و جهان با دید انتقادی مورد بررسی قرار می‌گرفت و تحلیل‌های ارائه شده غالباً با اظهارات رسمی رژیم در تضاد بود، به همین دلیل همواره باعث حساسیت رژیم می‌شد. انتقاد از رژیم صهیونیستی و دفاع از آرمان‌های فلسطین،[59] نقض حقوق سیاهان در آمریکا و مساله حقوق بشر،[60] جنگ ویتنام و نقد مکاتب سیاسی و اقتصادی جهان از جمله مطالب اظهار شده در این جلسات بود که با سیاست‌های کلی رژیم در تضاد قرار داشت.

از دیگر اقدامات هیأت‌ها و انجمن‌های قزوین، دعوت از وعاظ و سخنرانان مطرح کشور، خصوصاً از تهران و قم بود. این افراد با ایراد سخنرانی در محافل و مساجد قزوین و با طرح موضوعات اعتقادی و سیاسی نقش مهمی در آگاهی سیاسی مردم داشتند. از جمله سخنرانان مطرح در این انجمن‌ها می‌توان به: فخرالدین حجازی،[61] حجت‌الاسلام علی دوانی،[62] حجت‌الاسلام علی‌اکبر ناطق نوری،[63] آیت‌الله ابوالقاسم خزعلی[64] و ... اشاره کرد.

با روشن شدن ماهیت این هیأت‌ها و انجمن‌ها، رژیم پهلوی فشار خود را بر آنها زیاد کرده و ضمن کنترل دقیق آنها، به تدریج تعدادی را تعطیل و برخی نیز تحت ارعاب و کنترل شدید، به فعالیت خود ادامه دادند. نقل قول زیر از یزدان‌پناه برای شناخت اهداف این هیأت‌ها و ضرورت تشکیل آنها از سوی مؤسسین آن سودمند خواهد بود. وی گفته است:

«اگر اکنون جلساتمان را برچینیم یک سد را[از] جلوی دشمن برداشته‌ایم و دشمن یک قدم به نابودی ما نزدیک می‌شود. اگر جلسات دیگر تشکیل دهیم یک قدم دشمن را به عقب‌ نشینی وادار نموده‌ایم و در دل دشمن ترس ایجاد کرده‌ایم چرا ما باید مثل انجمن‌هایی که به خاطر همین عوامل ترسیدند و بار را از شانه خالی کردند بشویم. اسلام مگر چه می‌گوید[؟]»[65]

اظهاراتی از این دست نشان می‌دهد که اعضای این تشکیلات نسبت به رسالت اسلامی و ملی خود آگاهی کامل داشته و خود را در قبال اسلام و مردم مسئول می‌دانسته‌اند. از آن جایی که رژیم پهلوی امکانات گسترده‌ و متنوعی برای تبلیغ و ترویج معیارهای فرهنگی غربی در اختیار داشت، لذا نقش این انجمن‌ها در گام اول خنثی کردن این اقدامات ضد فرهنگی و سپس ترویج آرمان‌های اسلامی و انقلابی امام(ره) بود. اسناد نشان می‌دهد که این انجمن‌ها با اقبال عمومی همراه بوده‌ و نقش مهمی در خنثی کردن اقدامات رژیم ایفا می‌کرده‌اند به همین دلیل نیز رژیم بسیاری از افراد مؤثر انجمن‌ها و کانون‌ها را تحت فشار قرار داده و تبعید می‌کرد. در سندی در مورد تبعید آقای یزدان‌پناه آمده است:

«برابر سوابق موجود نامبرده بالا با تشکیل جلسات مذهبی در منزل خود تحت عنوان هیئت متوسلان به طفلان مسلم ضمن انتقاد از وضع موجود و حمایت از خمینی افکار خردسالان را منحرف می‌نموده که به موقع از فعالیت وی جلوگیری به عمل آمده است. ضمناً مشارالیه در تاریخ 30 / 1 / 52 جهت ادامه خدمت به شهرستان ساوه منتقل گردیده است.»[66]

 

تشکیل صندوق‌های کمک و قرض‌الحسنه

از دیگر اقدامات صورت گرفته از طرف انقلابیون و نیروهای مذهبی استان قزوین، کمک به اقشار نیازمند جامعه خصوصاً خانواده‌ی افراد دستگیر شده و تحت تعقیب بود. این کمک‌ها در قالب تأسیس صندوق‌هایی که سرمایه‌ی آن از طرف خیرین استان فراهم می‌شد صورت می‌گرفت.[67] به گفته اسناد ساواک، این صندوق‌ها از سوی طرفداران امام تشکیل می‌شدند. در گزارشی به تاریخ 10 / 2 / 1351 آمده است:

«افراد مذکور از جمله اشخاصی هستند که در بین بازاریان به طرفداری از خمینی مشهور می‌باشند. »[68]

در گزارش‌های دیگری از ساواک آمده است که صندوق‌های قرض‌الحسنه برای جمع‌آوری کمک‌های مردمی برای فراهم کردن زمینه‌های مبارزه علیه رژیم پهلوی در قزوین تشکیل ‌شده است. این صندوق‌ها که از طریق کمک‌های مردمی اداره می‌شدند دارای اهمیت زیادی بودند. در سندی از ساواک آمده است:

«صندوقی به منظور جمع‌آوری پول تشکیل داده و باید هر هفته نفری دو تومان به بالا به این صندوق واریز نمایند تا ما از این پول‌ها استفاده‌های خوبی بنماییم زیرا ممکن است آیت‌الله خمینی فرمانی صادر کند که مقداری پول احتیاج باشد. اگر این صندوق و پول شما نباشد ما چه خاکی به سرمان بریزیم و اضافه نموده به مردم این حقیقت را بگویید و بفهمانید که این دولت استعمارگر به سر ما چه آورده ستمگری را به حد اعلای خود رسانیده است از این دولت و این دستگاه ستم انتقاد کنید و دست از انتقاد برندارید.»[69]

 

مخالفت عمومی با جشن‌ها و مراسم‌های دولتی

از ویژگی‌های رژیم پهلوی، برگزاری جشن‌ها و مراسم پرهزینه بود. بسیاری از این جشن‌ها مربوط به تولدها، سالگردها و رویدادهایی چون کودتای سوم اسفند 1299 ﻫ.ش و کودتای 28 مرداد 1332 ﻫ.ش و یا مراسم‌های پرهزینه‌ای چون جشن تاجگذاری، جشن هنر شیراز و جشن 2500 ساله‌ی شاهنشاهی بود. تعدادی از این جشن‌ها که از پرهزینه‌ترین مراسم‌های جهان بودند، صرفاً برای هویت‌دهی به رژیم پهلوی برگزار می‌شدند و هیچ‌گونه سودی برای جامعه‌ی نیازمند کشور نداشتند. از آن جایی که اغلب این جشن‌ها ماهیتی ضد اسلامی و ملی داشتند و در تضاد با واقعیت‌های اقتصادی جامعه بودند، لذا از سوی مردم و روحانیون با بدبینی نگریسته می‌شدند و مورد انتقاد قرار می‌گرفتند. جشن 2500 ساله شاهنشاهی که مورد انتقاد شدید امام(ره) نیز بود در سال 1350 با هزینه بسیار سنگینی برگزار شد. در اسناد می‌بینیم که عموم طبقات قزوین با این جشن‌ها مخالف بوده و در محافل خصوصی و عمومی به انتقاد از آن می‌پرداختند. در سندی به نقل از یکی از دانشجویان مدرسه عالی علوم اقتصادی و اجتماعی قزوین آمده است:

«مخارجی که دولت برای برگزاری جشن‌های دو هزار و پانصدمین سال بنیانگذاری شاهنشاهی ایران صرف کرده هیچ گونه بهره‌ای برای ملت ایران نداشته جز این‌که عده‌ای آمدند و خوردند و رفتند.»[70]

از آن جایی که در این جشن‌ها شئونات اسلامی رعایت نمی‌شد و کارهای غیر شرعی مانند میگساری و برگزاری مراسم رقص و پایکوبی نیز علناً انجام می‌گرفت، انتقاد نیروهای مذهبی بسیار شدیدتر بود و آن را نوعی دهن‌کجی از سوی رژیم تفسیر می‌کردند. به طور نمونه می‌توان به برخی از اجراها و نمایش‌های برگزار شده در جشن هنر شیراز اشاره کرد.[71] در سندی به تاریخ 15 / 9 / 1350 به نقل از یکی از اعضای جلسه آمده است:

«این شخص که دستور می‌دهد قرآن بنویسند و آن قرآن را به اسم خودش پخش می‌کند[72] و با تشکیل این جشن‌ها خون این ملت بیچاره را به شیشه گرفته و از آن‌ها به عنوان مالیات پول بیرون می‌آورد و جامی از می می‌گیرد و به سلامتی ملتش می می‌خورد کیست؟ او باید بداند این کسی که این چنین کارهایی را می‌کند جز سگ زنجیری انگلیس و فرانسه شخصی نیست.»[73]

انتقاد‌های عمومی از جشن‌های رژیم پهلوی صرفاً به تاجگذاری و جشن 2500 ساله شاهنشاهی محدود نبود و مردم قزوین نسبت به جشن‌های دیگری مانند جشن بزرگداشت دهمین سالگرد انقلاب سفید نیز اعتراض داشته‌اند. در این جشن علاوه بر مراسم‌های مختلفی که در مدارس برگزار می‌شد، اعضای کنگره ملی بزرگداشت انقلاب سفید نیز به تهران رفته و در بهترین هتل‌ها اسکان داده شده بودند. این موضوع در قزوین با مخالفت گسترده‌ی طبقه تحصیل کرده مواجه شد و در برخی مدارس مانند مدرسه عالی غزالی، اعتصاب دانشجویان را به همراه داشت.[74]

همان گونه که گفته شد به موازات انتقاد از سیاست‌های رژیم پهلوی، اندیشه‌ها و افکار امام(ره) در دهه 50 در استان قزوین از سوی نیروهای مذهبی ترویج و تبلیغ می‌شد، پخش توضیح‌المسائل امام، انتشار سخنرانی‌های ایشان از طریق اعلامیه و شبنامه در سطح شهرهای استان و تهدید مقامات نظامی و امنیتی رژیم از جمله این اقدامات بود.[75] در این میان بودند افراد شجاعی که از برگزاری مراسم مذهبی در منازلی که عکس شاه در آنها وجود داشت خودداری می‌کردند.[76] از سال 1352 رژیم پهلوی با اعتماد به نفسی که از رشد اقتصادی و ثبات سیاسی نسبی به دست آورده بود بر فشار خود بر انقلابیون و طرفداران امام(ره) در سراسر کشور افزود و بسیاری از آنها را تبعید و دستگیر کرد.[77] تأکید رژیم در این دهه بر شونیسم ایرانی بود و به همین منظور دوره ایران اسلامی و اسلام مورد بی‌توجهی قرار گرفته و با تغییر تاریخ هجری شمسی به تاریخ شاهنشاهی به اوج خود رسید. رژیم در این دهه کوچک‌ترین مخالفتی را به شدت سرکوب و اجازه کوچک‌ترین انتقادی را نمی‌داد. در سندی در سال 1353 آمده است:

«خواهشمند است دستور فرمایید چنانچه هر یک از روحانیون و وعاظ که در منطقه استحفاظی به منبر می‌روند اظهارات و تحریکاتی برخلاف مصالح مملکتی و قوانین جاریه نمودند سریعاً دستگیر و جهت تعقیب قانونی به این ساواک اعزام دارند.»[78]

براساس اسناد علما و روحانیون سراسر کشور هرگز تسلیم فشارها و اجحافات رژیم نشده و از طرق مختلف با آن مخالفت کرده‌اند. روحانیون استان قزوین در بسیاری از مراسم و آئین‌های رژیم پهلوی خصوصاً در مورد دعا و نیایش برای سلامتی محمدرضا پهلوی که در 21 فروردین و 15 بهمن هر سال برگزار می‌شد، شرکت نمی‌کردند.[79] در سندی در این مورد آمده است:

«ب- دسته‌ای دیگر از روحانیون که تعداد آنان بسیار ناچیز بوده و کم و بیش دارای سابقه می‌باشند تا کنون به هیچ وجه حاضر به شرکت در این گونه مجالس نشده‌اند این افراد عبارتند از:

1- شیخ میرزا رحیم سامت مدرس علوم دینی و عامل جمع‌آوری وجوه شرعی سهم امام.

2- شیخ هادی باریک بین امام جماعت و مدرس علوم دینی.

3- سید حسن روئین معروف به موسوی و شالی مدرس علوم دینی.

4- سید نورالدین آصف آگاه معروف به سید نوری اشکوری پیشنماز و مدرس علوم دینی(از معاودین عراقی). . .»[80]

عصبانیت رژیم از این اقدام روحانیون به حدی بود که در سندی از ساواک قزوین خواسته شده است که کسانی را که در این مراسم‌ها شرکت نمی‌کنند تنبیه و در صورت دریافت مقرری از سازمان اوقاف آن را قطع کنند:

«صورت اسامی وعاظ و روحانیون ارسالی از عرض تیمسار ریاست ساواک گذشت. مقرر فرمودند اشخاصی که در مراسم شرکت نمی‌کنند و از سازمان اوقاف مقرری دریافت می‌دارند، مقرری آنان قطع شود.»[81]

نکته قابل توجه در جریان انقلاب اسلامی در قزوین هم سویی کامل مردم و روحانیت و حمایت همه جانبه‌ی قاطبه‌ی جوانان از وعاظ انقلابی بوده است. این حمایت گسترده و شورانگیز باعث می‌شد تا رژیم قادر به برخورد شدید با روحانیون انقلابی نباشد و نتواند برای آنها مزاحمت جدی فراهم کند. در سندی در این مورد می‌بینیم که جوانان شهرستان تاکستان با ایجاد هاله‌ای امنیتی حجت‌الاسلام اسلامی را مورد حمایت قرار داده‌اند. در بخشی از این سند آمده است:

«معممی به نام اسلامی در شهرستان تاکستان در پوشش آموزش مسائل مذهبی تبلیغات ضد ملی و ضد میهنی نموده به طوری‌که همه جوانان زیر 20 سال پیرو نامبرده و با دستور وی دست به تظاهرات و اغتشاش می‌زنند . . . تعداد زیادی از جوانان به درب منزل وی[حجت‌‌الاسلام اسلامی] مراجعه و او را با صلوات به مسجد می‌آورند و عده‌ای از جوانان با فریاد اظهار می‌دارند هیچ قدرتی به شما نمی‌تواند آسیب برساند مگر این‌که از روی جنازه‌های ما جوانان عبور نمایند. . .

در حال حاضر سخنان این معمم به نحوی در روحیه جوانان اثر گذارده که اکثر آنان رادیو تلویزیون منازل خود را شکسته‌اند و فرهنگیان شهرستان تاکستان نیز پیرو مکتب وی بوده و با او همکاری‌های لازم را به عمل می‌آورند.»[82]

 

ارتباط نزدیک میان طبقه روحانی، دانشجو و دانش‌‌آموزان در جریان نهضت امام(ره) در قزوین

علاوه بر حوزه‌ی علمیه قزوین و مساجد که پایگاه‌های اصلی انقلاب در استان بودند، در میان طبقات تحصیل کرده اعم از دانشجو و دانش‌آموز نیز گروه‌های فعال زیادی حضور داشتند که از وضع موجود به شدت انتقاد می‌کردند. در میان طیف‌های فکری مختلفی که در دانشگاه‌ها و مدارس فعالیت می‌کردند، اکثریت قاطع با گروه‌های مذهبی بود که با حفظ اصول و تأسی از آرای امام، کتاب‌های روشنفکرانی چون استاد مطهری، دکتر علی شریعتی و . . . را میان خود رد و بدل می‌کردند.

براساس اسناد بسیاری از دانشجویان در جلسات مذهبی مساجد حضور داشته و با طرح مسائل سیاسی و فکری بر رونق این جلسات می‌افزودند. از سوی دیگر روحانیون و نیروهای مذهبی نیز با ایجاد ارتباط مناسب با آنها بیش از پیش اندیشه‌های امام(ره) و اسلام را در میان دانشجویان منتشر می‌کردند. تشکیل مجالس بحث برای جوانان و تهیه کتاب‌های ارزان قیمت و مناسب برای آنها از اقدامات صورت گرفته برای جذب جوانان در جلسات مذهبی بود. در سندی در این زمینه آمده است:

«اشکوری در مورد وضع دین اسلام در ایران گفت: در دوره رضاشاه کبیر می‌خواستند شاخه‌های دین را از بین ببرند در حالی که در عصر حاضر می‌خواهند ریشه‌های دین را نابود کنند، ولی ما می‌توانیم با ایجاد مجالس بحث و گفتگو افراد را متوجه حقیقت نموده و از نیرویی که جوانان در گروه‌های مختلف به هدر می‌دهند جلوگیری کنیم. در قزوین در بعضی از جلساتی که می‌روم پیشنهاد می‌شود که سالن ساخته شود و کتاب خریداری گردد که مجاناً یا ارزان‌تر از قیمت در اختیار جوانان بگذاریم حتی در یکی از این جلسات قرار بود یکصد هزار تومان پول جمع‌آوری شود تا صرف این قبیل کارها گردد.»[83]

 

شهادت آیت‌الله مصطفی خمینی(ره) و بازتاب آن در استان قزوین

شهادت فرزند ارشد امام در آبان 1356 را باید نقطه‌ی عطفی در تاریخ انقلاب اسلامی دانست. پس از انتشار اخبار مربوط به شهادت آیت‌الله سید مصطفی خمینی سیل تلگراف‌های همدردی با امام و انزجار از رژیم پهلوی از سراسر کشور ارسال شد و مردم با برگزاری مجالس ختم در شهرهای مختلف کشور فرصت مجددی برای انتقاد از رژیم را به دست آوردند. در قزوین نیز روحانیون و مردم علاوه بر ارسال تلگراف برای حضرت امام و تسلیت به ایشان، مجالس ختمی را برگزار کردند که با حضور گسترده‌ی مردم مواجه شد و وعاظ و سخنرانان به ذکر مناقب امام و فرزند ایشان پرداختند. در سندی در این مورد آمده است:

«روز 7 / 8 / 36[1356] مجلس ختمی به مناسبت فوت نامبرده بالا[حاج آقا مصطفی خمینی] از طرف هیئت علمیه قزوین به پیشنهاد میرزا عبداله امام جمعه مسجد سید علی قزوین منعقد گردید. در روز تشکیل مجلس ترحیم در حالی که مأموران شهربانی و برخی دیگر از مسئولین امر مراقب اوضاع بودند و حاضران در جلسه منتظر ورود سخنرانی آئینی بودند ناگهان بدون مقدمه سید محمدحسن ابوترابی فرزند سید عباس ابوترابی(عضو هیئت علمیه قزوین) به منبر می‌رود و پس از بیان مطالبی پیرامون حیات و ممات از خمینی به عنوان مرجع عالیقدر شیعه که مورد تأیید کلیه مسلمین می‌باشد یاد می‌کند و با ذکر چند صلوات برای وی به اظهارات خود خاتمه می‌دهد.»[84]

بر اساس اسناد ساواک در همین مورد اعلامیه‌های فراوان در سطح استان قزوین منتشر شده و تعدادی نیز در این رابطه دستگیر شده‌اند:

«برابر اعلام شهربانی قزوین ساعت 21.45 روز 8 / 9 / 2536[1356] مأمورین گشت شهربانی به دو نفر که مبادرت به پخش اعلامیه مربوط به فوت مصطفی خمینی می‌نمودند برخورد که نامبردگان را دستگیر کرده‌اند.»[85]

رژیم پهلوی پس از اینکه با ابراز همدردی گسترده‌ی مردم با امام(ره) پس از شهادت حاج آقا مصطفی مواجه شد، در اقدامی شتابزده کوشید تا با حمله به ساحت مقدس امام و مراجع عظام مانع از گسترش انقلاب شود. به همین منظور در 17 دی 1356 در روزنامه‌ی اطلاعات مقاله‌ای به دستور شخص شاه و به امضای مستعار رشیدی‌مطلق با عنوان «روحانیت و استعمار سرخ و سیاه» منتشر شد که فضای ملتهب کشور را به شدت تحت تاثیر قرار داد. دو روز پس از انتشار این مقاله در قم خیل عظیمی از مردم در اعتراض به این حرمت‌شکنی رژیم دست به تظاهرات زده و تعدادی از آنها در زد و خورد با مأمورین رژیم به شهادت رسیدند.[86] بازتاب این اقدام رژیم در شهرهای مختلف کشور بسیار گسترده بود و باعث واکنش مردم و روحانیون شد. اوج اعتراضات به فاجعه قم در تبریز رخ داد، مردم تبریز که در چهلمین روز شهدای قم به خیابان‌ها آمده بودند به وسیله رژیم پهلوی به شدت سرکوب شدند. روند رویدادها نشان داد که اقدامات خشن رژیم تأثیری در اراده مردم نداشته و عزم آنها را برای سرکوب رژیم بیشتر نیز کرده است. به این ترتیب در سراسر کشور مراسم بزرگداشت‌های مختلفی برگزار می‌شد که هر بار نیز با خشونت از سوی رژیم سرکوب می‌شد. کشتار مردم کرمان، جهرم، یزد و اهواز تنها نمونه‌ای از اقدامات رژیم برای مهار انقلاب اسلامی بود. در شهرهای استان قزوین نیز مانند دیگر مناطق کشور، مردم با حضور در مساجد و خیابان‌ها به برگزاری تظاهرات پرداخته و با مردم سایر مناطق کشور ابراز همدردی می‌کردند. از اقدامات روحانیون استان قزوین در مواجه با کشتار مردم در دیگر شهرهای کشور خودداری از اقامه نماز جماعت، تشویق کسبه به تعطیلی مغازه‌ها و ارسال تلگراف برای مراجع کشور بود. در سندی در این مورد آمده است:

«در تاریخ 22 و 23 / 10 / 36[1356] سید عباس ابوترابی، اشکوری، سید حسن موسوی شالی، سید احمد زرآبادی و هادی باریک بین پیشنمازان مساجد شهر قزوین به منظور حمایت از تظاهرات اخیر قم از اجرای نماز جماعت در مساجد مربوط خودداری نموده و در منزل عبدالرحیم سامت یکی از اعضای هیئت علمیه قزوین تشکیل جلسه داده‌اند.»[87]

در سندی دیگر از ساواک در این مورد آمده است:

«خبر واصله از اداره دوم اطلاعات و ضد اطلاعات ستاد بزرگ ارتشتاران حاکی است در قراء اطراف قزوین(بوئین زهرا، تاکستان، ضیاء آباد) تبلیغات سوء افراطیون مذهبی به حدی است که در حال حاضر به مقدار زیاد نوار از روحانیون افراطی قم و اعلامیه‌های مضره مشاهده شده است و احتمال این‌که روستائیان مزبور تحت تأثیر این تبلیغات جهت ایجاد تظاهرات به مناسبت وقایع تبریز و قم به شهرستان قم عزیمت نمایند زیاد است. در مناطق مزبور مدام علناً شعارهای ضد ملی و میهنی نمودند. »[88]

بر اساس گزارش دیگری از ساواک، فعالیت‌های انقلابی در استان قزوین از سال 1356 به شدت افزایش یافته و به همین دلیل مقامات مسئول استان خواستار برخورد شدید با معترضین برای جلوگیری از گسترش دامنه‌ی انقلاب بوده‌اند. در سندی در همین رابطه آمده است:

«فعالیت‌های افراد وابسته به گروه‌های افراطی در جهت پخش اعلامیه، شکستن شیشه‌های تعدادی از بانک‌ها و سینماها و کم و بیش بیانات خلاف و تحریک‌آمیز بعضی وعاظ، نوشتن شعارهای مضره به در و دیوار نقاط مختلف شهر مخصوصاً اخیراً روی بدنه اتومبیل‌های شخصی که در گوشه و کنار شهر پارک شده نسبت به گذشته گسترش بیشتری پیدا نموده است.

از سوی دیگر چنانچه عاملین این فعالیت‌ها در اثر پیگیری شناخته شوند و وسیله مراجع انتظامی از طریق دادگستری تحت تعقیب قرار گیرند چون به لحاظ این‌که با قرار عدم صلاحیت مواجه نشوند اشاره به فعالیت سیاسی آنان در پرونده ارجاعی نشد. نتیجتاً با توجه به مقررات دادگستری عموماً با قرارهای سبک پس از حداکثر دو روز بازداشت آزاد می‌گردند که این جریان گذشته از این‌که در روش اعمال آنان تغییری حاصل نمی‌کند بلکه نرمشی هم که در قبال فعالیت خود احساس می‌کنند در ادامه فعالیت‌های مضره و مصمم‌تر می‌شوند.»[89]

در 10 فروردین 1357 در مسجد شاه[بنی] قزوین، مراسمی به مناسبت چهلمین روز درگذشت شهدای تبریز برگزار شد که به تظاهرات علیه رژیم پهلوی و حمایت از امام(ره) انجامید و جمعیت زیادی در حمایت از آن شرکت کرده و بازار را تعطیل کردند.[90]

 

حمایت از زندانیان سیاسی و برگزاری مراسم بزرگداشت روحانیون انقلابی

مردم استان قزوین در جریان مبارزه علیه رژیم پهلوی از تبعید ‌شدگان که غالباً روحانی بودند، قاطعانه حمایت و مراسم‌ استقبال پرشکوهی برای آنها برگزار می‌کردند. در سندی به تاریخ 11 / 5 / 1357 در مورد استقبال اهالی تاکستان از دو تن از تبعید ‌شدگان این شهر آمده است:

«در تاریخ 6 / 5 / 37[1357] حاج شیخ حسن شالی به اتفاق دو تن از برادرشان[برادرانش] که آنها هم واعظ بوده و یکی از آنها به تازگی از تبعید بندرعباس مراجعت نموده است به تاکستان وارد و در خیابان تاکستان نامبردگان مورد استقبال اهالی قرار گرفته و شعارهایی به مضمون(بر یزید قانون شکن لعنت، بر خمینی بت شکن صلوات) از طرف استقبال کنندگان داده شد.»[91]

در سال 1357 حجت‌الاسلام احمد کافی و ملاعلی معصومی همدانی دو تن از روحانیون انقلابی و مشهور کشور درگذشتند. از آن جایی که این افراد سابقه زیادی در مخالفت با رژیم پهلوی داشتند، لذا درگذشت آنها با واکنش مردم مواجه شده و مراسم‌ با شکوهی برای آنها در سراسر کشور و خصوصاً قزوین برگزار گردید که در اغلب آنها شرکت‌کنندگان علیه رژیم دست به تظاهرات زدند. در سندی در این مورد آمده است:

«روز جاری به قرار قبلی عده‌ای در حدود 5000 نفر تحت عنوان برگزاری مراسم چهلمین روز درگذشت کافی و ملاعلی همدانی در مسجد شاه قزوین اجتماع و پس از انجام این مراسم و اقامه نماز و پخش اعلامیه‌های مصور به تصویر خمینی در خیابان‌های شهر به راهپیمایی آرام ضمن حمل پلاکاردهایی به صحن مرقد حضرت شاهزاده حسین داخل شده و از آنجا پس از تجمع و دادن شعار زننده به گروه‌های کوچک‌تری تقسیم و به راهپیمایی ادامه داده که در خیابان‌ مولوی در مقابل کلانتری 2 با مأمورین پلیس درگیر در نتیجه طبق گزارش رسیده تا کنون یک نفر کشته و یک نفر مجروح گردیده است.»[92]

گزارش‌های زیادی از بزرگداشت‌های مختلف وجود دارد که بیانگر هم سویی کامل اهالی قزوین با انقلابیون سایر نقاط کشور است.[93]

 

اعتصابات و تظاهرات در قزوین

استان قزوین به دلیل موقعیت صنعتی و کشاورزی خاص آن مورد توجه رژیم پهلوی قرار داشت و تلاش می‌شد از گسترش انقلاب در این منطقه جلوگیری شود. همان گونه که در صورتجلسه‌های شورای تأمین استان آمده جلوگیری از اعتصابات اولویت‌ بیشتری داشته است. به رغم همه‌ی اقدامات تهدیدی و تطمیعی فرمانداری نظامی قزوین اعتصابات گسترده‌ای در استان به وجود آمد و کارگران بسیاری از کارخانه‌ها ابتدا با طرح خواسته‌های صنفی و سپس با پیوستن به انقلاب پایه‌های رژیم را مختل کردند.

در کنار اعتصابات کارگری، فرهنگیان و کارمندان سایر ادارات استان نیز اعتصابات مختلفی را ترتیب داده و به صفوف انقلابیون می‌پیوستند. اعتصابات معلمین در شهرهای قزوین، تاکستان و بوئین زهرا که با حمایت مردم و دانش‌آموزان همراه بود، انقلاب را به تمام لایه‌های اجتماعی کشانید و با طرح خواسته‌های سیاسی و اجتماعی رژیم را با چالش بزرگی مواجه کرد.

در کنار معلمین و دانش‌آموزان، دانشجویان نیز نقش مهمی در تحولات استان بر عهده داشتند. دانشجویان دانشگاه‌های استان و مجتمع‌های فرهنگی از دهه‌ 40 نقش مهمی در تحولات داشتند و در سال‌های 1356و 1357 فعالیت خود را به اوج رساندند. نحوه‌ی فعالیت دانشجویان علاوه بر شرکت در تظاهرات، در قالب کارهای فرهنگی و ابتکاری مانند برگزاری نمایشگاه‌های مختلف تجلی پیدا می‌کرد. در سندی به تاریخ 29 / 8 / 1357 در مورد یکی از روش‌های دانشجویان در پیشبرد انقلاب اسلامی آمده است:

«اطلاع واصله حاکی است که در برخی از دانشگاه‌ها و مراکز عالی آموزشی تعدادی از دانشجویان منحرف و اخلالگر[94] به برگزاری نمایشگاه عکس مبادرت نموده‌اند و عکس‌هایی از روح‌اله خمینی و از وقایع مختلف کشور به خصوص واقعه 17 شهریور ماه سال جاری تهران که اکثراً عکس‌های زننده و مونتاژ شده می‌باشد در معرض دید دانشجویان قرار داده و طبقات مختلف مردم نیز از این نمایشگاه دیدن می‌نمایند که این اقدامات دانشجویان منحرف باعث تحریک و تشویق اهالی و دانشجویان به اعتصاب و اخلال نظم گردیده است. علیهذا با توجه به این‌که تشکیل این قبیل نمایشگاه‌ها اثرات نامطلوبی در اذهان بازدید کنندگان به جا می‌گذارد و آنان را به ادامه تظاهرات تشویق و ترغیب می‌نماید. دستور فرمایید به نحو مقتضی با مسئولین دانشگاه‌ها و مراکز عالی آموزشی حوزه استحفاظی تماس گرفته تا ترتیبی اتخاذ نمایند در شرایط فعلی از برگزاری این قبیل نمایشگاه‌ها جلوگیری و نسبت به جمع‌آوری عکس‌های منظور به ویژه خمینی اقدام لازم معمول و نتیجه را به این سازمان اعلام دارند.» [95]

اهمیت قزوین برای رژیم به حدی بود که محمدرضا پهلوی شخصاً در جریان رویدادهای آن قرار داشت و دستورات لازم را صادر می‌کرد. در سندی در این مورد آمده است:

«جریان تظاهرات وقایع روز 22 / 5 / 37[1357] قزوین و کشته شدن یک نفر در آن شهرستان از شرف عرض پیشگاه مبارک اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر گذشت اوامر ملوکانه چنین شرف حضور یافت(ساواک ریشه این‌ها را در قزوین باید پیدا کند) در اجرای اوامر ملوکانه اقدام [و] نتیجه اعلام [شود]. . . »[96]

به رغم همه‌ی این فشارها و تهدیدات اتحاد و انسجام وصف ناپذیری میان همه گروه‌ها و اقشار در استان وجود داشت، به طوری‌که در یکی از گزارش‌های شورای هماهنگی استان به آن اشاره شده است:

«به استحضار می‌رساند برابر گزارش سرهنگ ملکی فرمانده نیروی پایداری شهرستان قزوین تعدادی پوستر تبلیغاتی نیروی پایداری ژاندارمری کشور شاهنشاهی واصل به ادارات و سازمان‌های دولتی به منظور نصب در پشت شیشه تحویل گردیده. برابر بررسی‌های معموله اغلب صاحبان مغازه یا رؤسای بانک‌ و اطاق اصناف پس از دریافت پوستر با گذشت چند دقیقه از نصب پوستر حاوی نقشه کشور شاهنشاهی و مطالبی که نشان دهنده احساسات ملی است آنان را برداشته و توسط بعضی از آنان پاره شده است.»[97]

اتحاد و انسجام همه‌ی اقشار قزوین باعث می‌شد تا مواضع اتخاذ شده مورد اتفاق همه باشد. به طور نمونه تغییر اسامی خیابان‌ها اقدامی بود که مورد تأیید همه قرار داشت و با استقبال عمومی مواجه شد. در سندی که به همین مورد اشاره دارد، آمده است:

«حدود 3000 نفر از طبقات مختلف مردم (دانشجویان، دانش آموزان، کارگران، روحانیون) در مسجد شاه اجتماع و در ساعت 9:30 به طرف میدان ششم بهمن حرکت و در میدان مزبور توقف نموده و یکی از روحانیون به نام سید نورالدین آصف آگاه(اشکوری) درباره وقایع اخیر ایران سخنرانی نموده و اظهار داشته برخی از اهالی تقاضا کرده‌اند که میدان ششم بهمن به نام خمینی نامگذاری شود. اجتماع کنندگان پس از نامگذاری میدان مزبور به نام خمینی به طرف خیابان همدان حرکت[کردند].»[98]

خواسته‌های اهالی قزوین که در قطعنامه‌های پایانی در هر تظاهرات قرائت می‌شد، هم سویی کامل با خواسته‌های مردم دیگر مناطق کشور داشت که نشان دهنده‌ی مطالبات و اهداف مشترک همه‌ی مردم کشور است. از جمله خواسته‌های مطرح شده می‌توان به: «بازگشت امام خمینی»، «لغو حکومت نظامی»، «برقراری حکومت اسلامی»، «انحلال ساواک» و «آزادی زندانیان سیاسی» اشاره کرد.[99]

از دیگر طبقات مهم و تأثیرگذار قزوین در جریان انقلاب اسلامی، باید به بازاریان اشاره کرد. این طبقه‌ که از ماجرای تنباکو در نهضت مشروطیت پیوند محکمی با روحانیت داشته است، در جریان نهضت امام(ره) با تعطیل کردن بازار به مناسبت‌های مختلف نبض اقتصادی رژیم را بارها مختل می‌کرد. در سندی به نقل از فرماندار نظامی قزوین آمده است:

«استدعا دارم مقرر فرمایید اجازه داده شود در مقابل هر روز بستن بازار این فرمانداری بتواند 2 روز بازار را تعطیل کند تا من بعد حساب کار خود را بیشتر داشته باشند. اگر مساله مدارس و بازاریان حل شود موفقیت دولت نظامی تأمین گردیده است.»[100]

 

 اقدامات سرکوب‌گرانه فرمانداری نظامی قزوین

همانگونه که گفته شد به دلیل موقعیت حساس استان قزوین، از همان آغاز تظاهرات، فرماندار نظامی استان «سرتیپ معتمدی» با برگزاری جلسات مختلفی در حضور مقامات ارشد ساواک، شهربانی و ژاندارمری برخورد قاطع با تظاهر کنندگان را خواستار شد. وی حتی برای ایجاد رعب و وحشت درخواست استفاده از تانک در سطح شهر را داشت. در صورتجلسه شورای هماهنگی در تاریخ 17 / 9 / 1357 آمده است:

«از فردا صبح کلیه نقاط حساس را کنترل کنیم تانک‌ها و نفربرها را در محل‌های مورد لزوم مستقر کنیم و اجازه هیچ نوع اجتماعی را ندهیم و در صورت مشاهده هر نوع حمله و خرابکاری آنان را در هم کوبیده و احتمالاً حسن آن این است که مردم هر لحظه کمتر می‌شوند و عیب آن این است که اگر با تانک[خوب] عمل نکنیم قرب و منزلت تانک از بین می‌رود.»[101]

به رغم اقدامات وحشت‌آفرین رژیم، دو روز پس از این دستورالعمل، راهپیمایی گسترده‌ای در شهر قزوین برگزار شد که در جریان آن هیمنه پوشالی رژیم در هم شکسته شد و فرمانداری نظامی استان عملاً کنترل اوضاع را از دست داد. در نتیجه این سر درگمی و ضعف بود که برخی از مأمورین رژیم با گشودن آتش بر روی انقلابیون تعدادی را زخمی و به شهادت رساندند. براساس اسناد، در روز 19 دی 1357 جمعیتی بالغ از 50 هزار نفر در تظاهرات شرکت کرده بودند.[102] پس از این تظاهرات گسترده بود که انقلابیون ابتکار عمل را در دست گرفته و تظاهرات را به صورت روزانه در آوردند. اعتصابات نیز در بخش‌های مختلف بازار، صنایع و ادارات گسترش یافت و عملاً رژیم کنترل خود بر اوضاع را از دست داد. اعلام حکومت نظامی از جمله آخرین اقداماتی بود که رژیم با توسل به آن ‌کوشید تا از دریا‌ی پر تلاطم انقلاب خود را نجات دهد. در سندی راجع به 27 / 9 / 1357 آمده است:

«در روز جاری دکاکین و مغازه‌های بازار شهرهای زنجان و قزوین تعطیل و فقط مغازه‌های مایحتاج ارزاق عمومی باز است. توضیح این که تعطیلی به مناسبت اعلام روز به اصطلاح عزای ملی می‌باشد و برابر اعلام سازمان قزوین به همین مناسبت در مسجد شاه قزوین اجتماع و واعظین در منابر ضمن تجلیل از خمینی به ادامه حکومت نظامی اعتراضاتی نموده‌اند.»[103]

در سندی در مورد افزایش ساعات منع عبور و مرور که در جلسه شورای هماهنگی استان در 13 آذر1357 مطرح ‌شد، آخرین تدابیر برای مهار انقلاب مطرح شد:

«2- تغییر ساعات منع عبور و مرور و تبدیل آن به 21 الی صبح(به جای 24 الی 4.30).

3- جلوگیری شدید از تشکیل اجتماعات در مساجدی که مبادرت به تحریک مردم علیه امنیت کشور در آن‌ها می‌نمایند.

4- دو نفر از روحانیون طراز اول منطقه به نام حجت‌الاسلام باریک بین و حجت‌الاسلام اشکوری که هر دو سابقه تبعید و زندان دارند چون به شخص من رسماً اظهار نموده‌اند تا آخرین قطره خون خود تلاش می‌نمایند تا دستورات خمینی را پیاده کنند به محض کوچک‌ترین عکس‌العمل دستگیر و جلب شوند.»[104]

پس از این جلسه بود که قزوین به صورت یک شهر جنگ‌زده درآمد و سخت‌‌گیری‌ نظامیان به اوج خود رسید؛ به طوری‌که در کمتر شهری از کشور چنین وضعیتی به وجود آمد و همین موضوع باعث همدردی مردم سایر شهرها با اهالی قزوین شد:

«گفته می‌شود که در شهرستان‌های دیگر شایع است که قزوین توسط نظامیان از بین رفته و غذا برای اهالی نیست و به همین سبب ساعت 14 روز جاری دو کامیون مواد غذایی وارد قزوین گردید.»[105]

در دی ماه 1357 اوضاع قزوین کاملاً بحرانی بوده و خیابان‌ها و میادین شهر حالت کاملاً جنگی به خود گرفته است و اصطلاحاً «شهر به یک پارچه آتش مبدل»[106] شده بود. تعداد شهدا و زخمی‌ها در این ماه افزایش ‌یافت و تنها در روز 2 / 10 / 1357 سه نفر و در روز 7 / 10 / 57 شش نفر به شهادت رسیده‌اند. در سندی آمده است:

«برابر اطلاع تا ساعت 15 روز جاری در قزوین به علت درگیری مأمورین فرمانداری نظامی تعداد شش نفر کشته و 67 نفر از تظاهرکنندگان مجروح گردیده‌اند. »[107]

نیروهای نظامی رژیم در دی ماه 1357 نه‌ تنها به جان مردم رحم نمی‌کردند، بلکه به تخریب اموال خصوصی و عمومی نیز اقدام می‌کردند. در سند زیر صراحتاً به تخریب اموال عمومی به وسیله مأمورین اشاره شده و وضعیت سخت مردم به خوبی تصویر شده است:

«کلیه دکاکین بازار و شهر حتی تعدادی از مغازه‌هایی که ارزاق عمومی مانند ارزاق گوشت مردم را تأمین می‌نمایند کماکان تعطیل می‌باشد و ورود نظامیان به شهر و انجام تخریب و آتش‌سوزی مغازه و منازل و اتومبیل‌های مردم توسط آنها در تشدید مراتب فوق تأثیر داشته است. بدین لحاظ از جانب عده‌ای از کسبه و بازاریان و زیر نظر بعضی روحانیون اقدام به جمع‌آوری پول و مایحتاج روزانه مانند گوشت و نان و شیر گردیده و در اختیار افرادی که قادر به تأمین این مواد مذکور نیستند قرار داده می‌شود و به طور کلی و به تدریج تمام ظواهر یک شهر آشوب‌زده و پریشان از نظر اقتصادی در قزوین به ظهور رسیده و مردم به شدت وحشت‌زده و مضطرب و نگران هستند . . .»[108]

به این ترتیب و به رغم همه‌ی مشکلات با پایمردی مردم و اتکای آنها به اسلام و رهبری امام خمینی(ره) سرانجام در 22 بهمن 1357 انقلاب اسلامی به پیروزی رسید و رژیم شاهنشاهی پس از قرن‌ها به پایان عمر خود رسید. در پیروزی انقلاب اسلامی نقش مردم و علمای قزوین بی‌بدیل و ارزشمند است. کسانی چون آیت‌الله سید عباس ابوترابی، آیت‌الله ابوتراب ابوترابی، آیت‌الله موسوی شالی، آیت‌الله تاری وردی، آیت‌الله هادی باریک بین، آیت‌الله شهیدی و . . . در آگاهی‌دهی سیاسی و سازماندهی تظاهرات نقش اساسی بر عهده داشتند و از طریق مساجد و منابر مردم را با اندیشه‌های امام آشنا می‌کردند. حوزه علمیه قزوین نیز در جریان نهضت امام با صدور اعلامیه‌های مختلف و هم سویی با سایر حوزه‌های کشور و هدایت تظاهرات و مذاکره با مسئولین رژیم بارها از اقدامات خشن آنها جلوگیری می‌کرد و سایر طبقات نیز هر کدام به نحوی در پیروزی انقلاب به ایفای نقش پرداختند که در این کتاب‌ها بارها به آن اشاره شده است. در جریان این مبارزه سخت و حساس، همه‌ی شهرها و روستاهای استان دست در دست هم و دوشادوش سایر مردم کشور برای تحقق وعده‌ی الهی و پیروزی حق بر باطل ایستادگی کرده و از طریق شبکه‌های مساجد و ... به انقلاب اسلامی کمک ‌کردند. در سندی به تاریخ 27 / 8 / 1357 به تلاش روحانیون برای تبلیغ در روستا و آگاهی‌دهی به آنها اشاره شده است:

«سپس بهرامی پیشنهاد کرد چنانچه ترتیبی داده شود که شب‌های جمعه در دهات قزوین برنامه سخنرانی تهیه شود و یک اتومبیل من و عده‌ای دیگر را به روستاها ببرد تا در ارتباط با وقایع مملکت سخنرانی نماییم و صبح روز بعد همان اتومبیل همه را مجدداً جمع و به قزوین بیاورد که باریک بین گفت غیر شب جمعه مگر چه می‌شود. بهرامی گفت اشکالی ندارد و ترتیب کار را بدهید.»[109]

در طول 18 سال(1357-1339) بسیاری از انقلابیون زندانی، زخمی و شهید شده‌اند، اما همانگونه که در اسناد نیز دیده می‌شود، هرگز لحظه‌ای در هدف خود تشکیک نکردند. این مقدمه را با سندی از پایمردی و شجاعت مردم و روحانیون استان قزوین به پایان می‌رسانیم:

«. . . منظور از تشکیل این جلسه[شورای هماهنگی فرمانداری نظامی قزوین و حومه] همان طوری که استحضار دارید امروز صبح سه نفر از روحانیون طراز اول افراطی به نام آیت‌الله هادی باریک بین و آیت‌الله اشکوری و شخص ثالث طباطبایی یا ربانی مأموریت داشتند نظم و آرامش شهرستان و منطقه قزوین را مختل نموده و تحریکات و برنامه‌های وسیع خود را به مورد اجرا بگذارند و تا حدی پیشرفت داشتند که به موقع از ادامه آن جلوگیری شد. آنان قبلاً طی اعلامیه‌ای برنامه‌های خود را تشریح کرده بودند و امروز صبح با پیش افتادن در جلو تعدادی جوانان احتمالاً محصلین، وقتی دیدند که توسط مأمورین از ورود آنان به داخل مسجد جلوگیری می‌شود لباس‌های خود را درآورده و دست‌های خود را به طرف آسمان گرفته و خطاب به مأمورین انتظامی می‌کنند[می‌گویند]: بزنید و بکشید و سپس در همین حال کف خیابان نشستند و به تظاهرات خود ادامه دادند و حتی به سربازان اظهار می‌دارند که ما هم شما و هم مرز را قادر هستیم نگهداری کنیم. شما باید به ما بپیوندید تا با هم در یک راه(حکومت اسلامی) پیش رویم.»[110]

 

پی‌نوشت‌ها:


[1] . راجع به اقلیم و آب و هوای قزوین و حوزه‌های آبی این استان ر.ک: سیمای میراث فرهنگی قزوین و گردآوری میراث فرهنگی قزوین، ناشر، اداره کل آموزش، انتشارات و تولیدات فرهنگی /  مجموعه راهنمای جامع ایرانگردی استان قزوین، حسن زنده دل و دستیاران، تهران، نشر ایرانگردی، 1377.

[2] . از مهم‌ترین ارتفاعات استان می‌توان به: سیالان، شاه البرز، خشچال، سفیدکوه، آق داغ، شجاع‌الدین، اله تره، ساری داغ، خرقان، سیاه کوه، سلطان پر و ارتفاعات آراسنج اشاره کرد.

[3] . بخش‌های قزوین در این تقسیم بندی عبارت بود از: ضیاء‌آباد، آوج، معلم کلایه، قشلاق و بخش مرکزی قزوین

[4] . استان قزوین دارای 18 بخش، 44 دهستان و 1593 آبادی مسکونی و غیر مسکونی است.

[5] . اشکانیان قزوین را «اردیا» و ساسانیان آن را«کشوین» یعنی سرزمینی که نباید از آن غافل شد، می‌گفتند. دکتر محمد دبیر سیاقی در کتاب «سیر تاریخی بنای شهر قزوین و بناهای آن» به تفضیل و با تکیه بر منابع مستند به بررسی تاریخی شهر قزوین از دید منابع شرقی و غربی پرداخته است. ر.ک: محمود دبیر سیاقی، سیر تاریخی شهر قزوین و بناهای آن، ناشر، اداره کل میراث فرهنگی استان قزوین، 1381.

[6] . برخی نیز شاپور اول را بانی شهر قزوین دانسته‌اند. همان، ص 64 .

[7] . ر.ک: گلریز، سید محمدعلی، مینو در یا باب الجنه قزوین، چاپ دوم، انتشارات طه، 1368، ص 62 .

[8] . حکومت‌های متقارن به غزنویان، سامانیان، آل بویه و صفاریان می‌گویند که همزمان در بخش‌هایی از فلات ایران قدرت را در دست گرفته بودند. این حکومت‌ها اگرچه مستقل بودند، اما مشروعیت خود را از خلیفه عباسی می‌گرفتند. با این وجود رابطه‌ی آنها با خلیفه عباسی بعضاً دچار نوسانات شدیدی می‌شد.

[9] . راجع به دوره‌ی پرآشوب سلطنت شاه طهماسب اول ر.ک: راجر سیوری، ایران عصر صفوی، ترجمه کامبیز عزیزی، نشر مرکز، 1391.

[10] . در مورد شهرسازی، هنر، معماری و . . . در این دوره ر.ک: عباسقلی غفاری فرد، تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوران صفویه، تهران، انتشارات سمت، 1381، ص 344-336 .

[11] . شاردن، ژان، سفرنامه شاردن،، جلد دوم، انتشارات توس، ص 507-506 .

[12] . برای اطلاع بیشتر از وضعیت شهر قزوین در این دوره‌ ر.ک: محمدعلی گلریز، مینو در یا باب الجنه قزوین، پیشین، ص 275-142 و همچنین نگاه شود به سیر تاریخی بنای شهر قزوین و بناهای آن، دکتر محمود دبیر سیاقی، پیشین.

[13] . ر.ک: مکی، حسین، تاریخ بیست ساله ایران، تهران، نشر ناشر، 1363، ص 11.

[14] . در این مورد ر.ک: دکتر محمدقلی مجد، از قاجاریه به پهلوی براساس اسناد وزارت خارجه آمریکا، ترجمه رضا مرزانی و مصطفی امیری، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، 1389 و رضاشاه و بریتانیا براساس اسناد وزارت خارجه آمریکا، دکتر محمدقلی مجد، ترجمه مصطفی امیری، تهران، همان مؤسسه، 1389.

[15] . همان، ص 135-132.

[16] . راجع به کشف حجاب در دوره‌ی پهلوی اول ر.ک: تغییر لباس و کشف حجاب به روایت اسناد، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1378.

[17] . همان، ص 144.

[18] . همان، ص 145.

[19] . فردوست در خاطرات خود به تفصیل چگونگی خروج رضا خان از کشور و تحقیر وی به وسیله متفقین را بیان کرده است. ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، خاطرات حسین فردوست، تهران، مؤسسه اطلاعات، 1386، ص 113-107.

[20] . ر.ک: یاران امام به روایت اسناد ساواک، حجت‌الاسلام سید علی اکبر ابوترابی، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص 9.

[21] . در این مورد کتاب‌های زیادی نوشته شده است. برای اطلاع بیشتر ر.ک: خاطرات پریا اسفندیاری با عنوان کاخ تنهایی، ترجمه امیرهوشنگ کاوسی، تهران، نشر پیکان، 1389 /  ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، جلد 1و2، تهران، مؤسسه اطلاعات، 1386  /  رشیدیان‌ها به روایت اسناد ساواک، 3 جلد، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[22] . ر.ک: حزب مردم به روایت اسناد ساواک، 2 جلد، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1388، حزب ملیون به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1388.

[23] . رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، مصطفی الموتی، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1393، ص 322.

[24] . همان، ص 28.

[25] . رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، تیمور بختیار، 3 جلد، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[26] . سند مورخه 21 / 10 / 1344، جلد اول، انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان قزوین، مرکز بررسی اسناد تاریخی، در ادامه‌ی این سند دلایل جدایی به تفصیل ارائه شده است.

[27] . دکتر علی امینی در 1340 و بنا به توصیه آمریکایی‌ها به جای جعفر شریف امامی به نخست وزیری رسید. وی در دوره کوتاه نخست وزیری‌اش روابط چندان نزدیکی با محمدرضا نداشت، به همین دلیل محمدرضا در سفری به آمریکا، مقامات کاخ سفید را متقاعد کرد که علی امینی را برداشته و خود شخصاً منویات مورد نظر آمریکایی‌ها را اجرا کند. به این ترتیب علی امینی در 1341 برکنار و اسدالله اعلم به نخست وزیری رسید.

[28] . مدنی، جلال‌‌‌الدین، تاریخ سیاسی معاصر، جلد 1، تهران، دفتر انتشارات اسلامی، 1361، ص 1375.

[29] . محمد جاسمی و بهرام جاسمی، فرهنگ علوم سیاسی، جلد 1، تهران، انتشارات گوتنبرگ، 1358، ص 129 ـ 128.

[30] . سند مورخه 21 / 2 / 1342جلد 1، انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان قزوین، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[31] . ر.ک: راجع به چگونگی ورود نیروهای رژیم به مدرسه فیضیه و ضرب و شتم طلاب و بازتاب‌های آنها در سطح کشور ر.ک: مدرسه فیضیه به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[32] . سند مورخه 6 / 3 / 1342جلد 1، انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان قزوین، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[33] . سند مورخه 15 / 3 / 1342 جلد 1، همان.

[34] . سند مورخه 15 / 3 / 1342 جلد 1، همان.

[35] . قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک، جلد 3، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1378، ص 20.

[36] . ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، جلد 1، پیشین، ص 513.

[37] . سند مورخه 16 / 3 / 1342، جلد 1، انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان قزوین، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[38] . سند مورخه 18 / 3 / 1342، همان.

[39] . سند مورخه 21 / 3 / 1342، همان.

[40] . سند مورخه 20 / 3 / 1342، همان.

[41] . سند مورخه 22 / 3 / 1342 و سند مورخه 27 / 3 / 1342 و سند 29 / 3 / 1357 نام مساجد آمده است. همان، جلد 1 تا 4.

[42] . سند مورخه 17 / 4 / 1342، جلد 1، همان.

[43] . ر.ک: یاران امام به روایت اسناد ساواک، آیت‌الله سید روح‌الله کمالوند، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[44] . سند مورخه 20 / 4 / 1342 به احضار تعدادی از طلاب استان قزوین به ساواک اشاره دارد. در سندی به تاریخ 7 / 5 / 1342 از ساواک تهران دستوری صادر شده است که خواستار کنترل شدید روحانیونی که در تهران اجتماع کرده بودند، شده است. سند مورخه 22 / 4 / 1342 جلد 1، انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان قزوین، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[45] . سند مورخه 22 / 4 / 1342، جلد 1، همان.

[46] . سند مورخه 10 / 1 / 1343، همان.

[47] . سند مورخه 31 / 4 / 1343، همان. و اسناد 27 / 3 / 1343، 28 / 2 / 1343، 9 / 2 / 1343، 27 / 3 / 1343.

[48] . لیست این افراد در سند مورخه 2 / 2 / 1343، همان، آمده است.

[49] . سند مورخه 16 / 3 / 1343، همان.

[50] . سند مورخه 20 / 3 / 1343، همان. و نیز نگاه شود به سند مورخه 8 / 4 / 1343 راجع به پخش تراکت در شهر قزوین.

[51] . ر.ک: امام در آئینه‌ی اسناد، جلد 4و 5 «پیرامون مساله کاپیتولاسیون» تهران، مؤسسه تدوین و تنظیم آثار امام(ره).

[52] . سند مورخه 16 / 8 / 1343، جلد 1، انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان قزوین، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[53] . سند مورخه 21 / 8 / 1343، همان.

[54] . سند مورخه 7 / 9 / 1343، همان.

[55] . سند مورخه 12 / 11 / 1350، همان.

[56] . در یادداشت‌های علم به این ماجرا و دلیل اصلی شاه برای ارسال پیام تسلیت برای افراد فوق اشاره شده است. ر.ک: یادداشت‌های علم، به کوشش علینقی عالیخانی، جلد 2، پیشین.

[57] . علمای قم در اقدامی متقابل با ارسال نامه‌ای برای امام خمینی(ره) در مورخه 14 / 2 / 1349 درگذشت آیت‌الله حکیم را به ایشان تسلیت گفتند. ر.ک: یاران امام به روایت اسناد ساواک، آیت‌الله العظمی محمدفاضل لنکرانی، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1393.

[58] . سند مورخه 29 / 2 / 1350،جلد 1، انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان قزوین، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[59] . سند مورخه 11 / 12 / 1351، جلد 2 و بسیاری از اسناد دیگر، همان.

[60] . سند مورخه 27 / 2 / 1351، جلد 2 و بسیاری از اسناد دیگر، همان.

[61] . سند مورخه 26 / 4 / 1351، همان.

[62] . سند مورخه 21 / 5 / 1351، همان.

[63] . سند مورخه 11 / 12 / 1351، همان.

[64] . سند مورخه 23 / 2 / 1351، همان.

[65] . سند مورخه 18 / 10 / 1351، همان.

[66] . سند فاقد تاریخ بوده و در مجلد دوم، همان، آمده است.

[67] . سند مورخه 1 / 5 / 1351، همان.. در این سند آیت‌الله هادی باریک بین ایده‌ی تشکیل صندوق ذخیره ولیعصر (ع) را تحت تأثیر صندوق ذخیره جاوید در مسجد لرزاده معرفی کرده است.

[68] . سند مورخه 1 / 2 / 1351، جلد 2، همان.

[69] . سند مورخه 12 / 11 / 1350، جلد 1و سند مورخه 12 / 11 / 1350، همان.

[70] . سند مورخه 14 / 9 / 1351، ج2، همان. راجع به تعداد میهمان‌های این جشن و هزینه‌های آن ر.ک: بزم اهریمن: جشن‌های دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهی به روایت اسناد ساواک، 4 جلد، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[71] . به گفته‌ی بسیاری از ناظرین خارجی، برخی از نمایش‌هایی که در شیراز برگزار شده است، در کشورهای اروپایی امکان نمایش نداشته‌اند. برای آگاهی بیشتر ر.ک: جشن هنر شیراز به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1381.

[72] . اشاره است به اقدام محمدرضا پهلوی در انتشار قرآن معروف به آریامهری و ارسال آن برای روحانیون سراسر کشور.

[73] . سند مورخه 15 / 9 / 1350، جلد 1، انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان قزوین، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[74] . سند مورخه 9 / 11 / 1351، جلد 2، همان. و سند مورخه 19 / 10 / 1351. در سندی به تاریخ 24 / 11 / 1351 به اعتراض دانش‌‌آموزان به پروژه‌های برگزار شده از سوی دانش آموزان و دبیران مدرسه اشاره شده است.

[75] . سند مورخه 25 / 7 / 1351، جلد 2، همان.

[76] . سند مورخه 13 / 8 / 1351، همان. در سال‌های اوایل دهه‌ی 50 بسیاری از مخالفین رژیم در سراسر کشور و قزوین دستگیر شده بودند.

[77] . رک: یاران امام به روایت اسناد ساواک، آیت‌الله العظمی محمد لنکرانی، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1393 و همچنین برای آگاهی از رشد اقتصادی رژیم در دهه‌ی 50 و آشنایی با روحیه و نگرش شاه به اوضاع کشور ر.ک: یادداشت‌های علم، ویراستار علیقلی عالیخانی، انتشارات معین و مازیار، مجلات اول، دوم و سوم.

[78] . سند مورخه 9 / 7 / 1352 و سند 7 / 7 / 1352، جلد 2، انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان قزوین، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[79] . در 21 فروردین 1344 شاه مورد سوء قصد سرباز وظیفه رضا شمس‌آبادی قرار گرفت و در 15 بهمن 1327 نیز در دانشگاه تهران از سوی ناصر فخرآرایی مورد حمله قرار گرفت که در هر دو مورد جان سالم به‌ در برد.

[80] . سند مورخه 22 / 3 / 1356، جلد 2، همان.

[81] . سند مورخه 28 / 4 / 1356، همان.

[82] . سند مورخه 15 / 6 / 1357، جلد 3، همان.

[83] . سند مورخه 4 / 4 / 1352، جلد 2، همان.

[84] . سند مورخه 16 / 8 / 1356، همان.

[85] . سند مورخه 20 / 9 / 1356، همان.

[86] . ر.ک: 19 دی به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1382.

[87] . سند مورخه 24 / 10 / 1356، جلد 2، انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان قزوین، مرکز بررسی اسناد تاریخی. همچنین سند 6 / 11 / 1356.

[88] . سند مورخه 9 / 1 / 1357، جلد 3، همان.

[89] . سند مورخه 3 / 11 / 1356، جلد 2، همان.

[90] . سند مورخه 10 / 1 / 1357، جلد 3، همان.. همچنین نگاه شود به اسناد مورخه 24 / 2 / 1357، 25 / 2 / 1357 و 31 / 2 / 1357 همان، که به بزرگداشت شهدای سایر شهرهای کشور در قزوین اشاره دارد.

[91] . سند مورخه 11 / 5 / 1357، همان.

[92] . سند مورخه 10 / 6 / 1357، همان.

[93] . ر.ک: اسناد مورخه 24 / 2 / 1357، 25 / 2 / 1357 و 31 / 2 / 1357، همان.

[94] . در اسناد ساواک مخالفین رژیم با القاب و عناوینی چون: اخلالگر، منحرف، آشوب طلب، ضد ملی و . . . معرفی شده‌اند.

[95] . سند مورخه 29 / 8 / 1357، جلد 4، همان.

[96] . سند مورخه 24 / 5 / 1357، شماره 1881 / 25‌ ﻫ، جلد 3، همان.

[97] . جلسه شورای هماهنگی سند مورخه 13 / 3 / 1357، همان.

[98] . سند مورخه 16 / 8 / 1357، جلد 4، همان.

[99] . سند مورخه 23 / 8 / 1357، همان.

[100] . سند فاقد تاریخ و شماره بوده و در جلد چهارم همان آمده است.

[101] . سند مورخه 17 / 9 / 1357، همان.

[102] . سند مورخه 19 / 9 / 1357، همان.

[103] . سند مورخه 27 / 9 / 1357، همان.

[104] . سند مورخه 13 / 9 / 1357، همان.

[105] . سند مورخه14 / 10 / 1357، همان.

[106] . سند مورخه 10 / 10 / 135، همان.

[107] . سند مورخه 7 / 10 / 1357، همان.

[108] . سند مورخه 12 / 10 / 1357، همان.

[109] . سند مورخه 27 / 8 / 1357، همان.

[110] . سند مورخه 12 / 1 / 1357، جلد 3، همان.
















































منبع: مقدمه کتاب انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان قزوین، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول، سال 1393. (با اندکی ویراستاری)
 

تعداد مشاهده: 8395


مطالب مرتبط

تقویم تاریخ

کانال‌های اطلاع‌رسانی در پیام‌رسان‌ها

       
@historydocuments
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.