امام صادق(ع) فرمودند: از گذشته دنیا عبرت گیرید آیا دنیا برای کسی باقی مانده یا کسی از بلندپایگان یا فرومایگان و دولتمندان و تنگدستان و دوستان و دشمنان در آن پایدار شده است؟ همچنین پیوند آیندگان به گذشتگان همانند پیوند امواج آب‌ها به یک دیگر است. سفینه البحار، جلد 2، صفحه 146، به نقل از آثارالصادقین، آیت‌الله احسان‌بخش.

ذخیره تاریخ گذشته و حوادث گذشته را از عزیزترین ذخایر بدانید. آن را مبادا مورد غفلت قرار دهید که این غفلت، خسارت‌های بزرگی به بار خواهد آورد. مقام معظم رهبری در دیدار جمعی از فرماندهان سپاه- 1378/6/24

شرحی بر اسناد

گسترش مرجعیت امام خمینی پس از درگذشت آیت‌الله سید حسین بروجردی و آیت‌الله سید محسن حکیم


تاریخ انتشار: 07 آبان 1401


«در عصر حضور، پیامبر اکرم(ص) و امامان شیعه(ع) و دیگر دانایان امت، مرجعیت علمی و دینی مردم را بر عهده داشتند و مردم مستقیم یا از طریق برخی اصحاب آنان مسائل دینی خود را فرا می‌گرفتند. در دوره غیبت صغرا نیز چهار نایب خاص پاسخگوی مردم بودند. از آغاز غیبت کبری، عالمان دین مرجعیت علمی و دینی شیعیان را به دست گرفتند که بیشتر به صورت غیر متمرکز اداره می‌شد. در این عصر مردم در هر منطقه جغرافیایی برای تقلید نوعاً به نزدیک‌ترین فقیه مراجعه و پرسش‌ها و مشکلات دینی خود را حل می‌کردند؛ اما در دو سده اخیر، حوزه اقتدار و اثرگذاری مرجعیت شیعه گسترش یافت و حتی گستره‌ای فرامنطقه‌ای پیدا کرد و در دوره آیت‌الله العظمی محمدحسن نجفی صاحب جواهر الکلام، به تدریج به صورت نهادی متمرکز درآمد. پس از وی آیت‌الله العظمی شیخ مرتضی انصاری در میان شیعیان، مرجعیت عامه یافت. این مرجعیت متمرکز در زمان‌های بعد درآیات عظام: میرزا محمدحسن شیرازی، سید ابوالحسن اصفهانی و سید حسین بروجردی نمود یافت.»[1]

از همان زمان علما و مراجع عظام فتوایشان این است که مکلفین در احکام فروع دین باید از مجتهد اعلم تقلید نمایند و برای دستیابی به این که کدام مجتهد اعلم است، به یکی از موارد زیر بایستی عمل نمایند:

1- آن که خود انسان یقین کند، مثل آن که از اهل علم باشد و بتواند مجتهد و اعلم را بشناسد.

2- آن که دو نفر عادل که می‌توانند مجتهد و اعلم را تشخیص دهند، مجتهد بودن و یا اعلم بودن کسی را تصدیق کنند.

3- آن که عده‌ای از اهل علم که می‌توانند مجتهد و اعلم را تشخیص دهند و از گفته‌ی آنان اطمینان پیدا می‌شود، مجتهد بودن یا اعلم بودن کسی را تصدیق کنند.[2]

با توجه به گسترش نفوذ و اقتدار روحانیت پس از نهضت مشروطیت، همواره انتخاب مرجعیت در ایران یکی از مسائل مهم حکومت‌ها بود و توجه و اقبال مردم به تبعیت از مرجعیت در حوادث مختلف اجتماعی و سیاسی موجب می‌شد تا حکومت‌ها نسبت به مرجعیت عام مجتهد عصر، حساسیت داشته باشند و ناگزیر از همراهی با مرجع زمان خود باشند تا بتوانند افکار عمومی را با برنامه‌های فرمانروایی خویش هماهنگ نمایند. به همین دلیل در تلاش بودند تا مرجعی را تبلیغ و تحکیم نمایند که با خواست‌های آنان تا حد ممکن به مخالفت برنخیزد و اگر با آن‌ها همکاری و مساعدت ندارد، لااقل سد راه نباشد.

«پس از درگذشت آیت‌الله العظمی سید حسین بروجردی در فروردین ۱۳۴۰، مهم‌ترین مسئله آینده مرجعیت شیعیان بود. در این زمان کشمکش نیمه پنهانی میان حوزویان از یک سو و رژیم پهلوی از سوی دیگر درباره تعیین مرجع بعدی و نیز بقای مرجعیت در ایران یا انتقال آن به عراق درگرفت. محمدرضا پهلوی با این انگیزه که اگر مرجعیت از قم به عراق انتقال یابد مانعی بر سر راه برنامه‌های خود نخواهد داشت، به آیت‌الله العظمی سید محسن حکیم در نجف تسلیت گفت که در عرف آن روزگار به معنای خواست رژیم در تعیین مرجع بعدی در نجف بود. روحانیت و حوزه علمیه قم این کار را بی‌اعتنایی به مراجع قم و گام اول در راه تضعیف روحانیت تلقی کردند حتی در برخی محافل مذهبی این اقدام مقدمه‌ای برای انحلال حوزه علمیه قم به شمار آمد. در نجف علما و مراجع پرشماری حضور داشتند، ولی آیت‌الله حکیم و آیت‌الله سید عبدالهادی شیرازی شهرت بیشتری داشتند. آیت‌الله حکیم عرب بود و به زبان عربی تدریس می‌کرد به همین علت در میان کشورهای عرب زبان نفوذ بسیاری داشت و رژیم پهلوی به همین جهت در صدد انتقال مرجعیت به حکیم بود و آن را به نفع خود می‌دانست. امام خمینی نیز در یکی از سخنرانی‌های خود یادآور شده است این کار رژیم پهلوی نه به سبب علاقه به نجف و حکیم، بلکه برای تضعیف حوزه قم و روحانیت و اسلام در ایران بود. روحانیت در ایران از نزدیک با رژیم پهلوی رودررو بود و مفاسد آن را زودتر و بهتر درک می‌کرد و در برابر آن موضع می‌گرفت. به همین دلیل، این رژیم در صدد برآمد مرجعیت را از ایران به عراق منتقل کند. تجزیه شدن مرجعیت برنامه بعدی رژیم پهلوی بود. آنان در تلاش بودند در صورتی که مرجعیت به عراق منتقل نگردد، دست کم نگذارند این مقام در یک فرد جمع شود. در ایران چندین فرد واجد شرایط مرجعیت بودند. در قم به جز امام خمینی، آیات سید محمدرضا گلپایگانی، سید کاظم شریعتمداری و سید شهاب‌الدین مرعشی نجفی، در تهران سید احمد خوانساری و در مشهد سید محمدهادی میلانی و برخی مجتهدان محلی دیگر نیز مطرح بودند.

روحانیت و حوزه علمیه از جمله امام خمینی در برابر توطئه رژیم پهلوی درباره مرجعیت واکنش‌های متنوع و پرشماری از خود نشان دادند. امام خمینی با انتقال مرجعیت و نیز با تجزیه آن مخالف بود و معتقد بود مرجعیت باید در اختیار فرد واحدی باشد و آیت‌الله سید احمد خوانساری را برای مرجعیت عامه پیشنهاد داد و از دیگر علما خواست به منظور دستیابی به وحدت، وی را از تهران به قم دعوت و مرجعیت را به وی محول کنند. گفته شده است ایشان با این پیشنهاد سه هدف را پیگیری کرد:

الف) جلوگیری از تجزیه مرجعیت و دوام اقتدار نهاد مرجعیت و حوزه و ناکامی رژیم پهلوی در دستیابی به اهداف تفرقه‌افکنانه خود؛

ب) خاتمه دادن به اختلافات و کشمکش‌های نیمه پنهان، بلکه آشکار برخی هواداران در تعیین مرجع بعدی؛

ج) جلوگیری از انتقال مرجعیت به عراق و نجف اشرف.

در راستای شکل‌گیری مرجعیت عامه خوانساری، چند تن از علمای قم یعنی سیدمحمد محقق داماد، امام خمینی، مرتضی حائری و سیدرضا صدر در جلسه‌ای که در خانه سید مصطفی صفائی برگزار کردند، با بررسی موضوع تأکید کردند که مرجعیت مطلق همچنان باید در قم ادامه یابد و وضع حوزه همانند زمان آیت‌الله بروجردی حفظ شود و نقشه رژیم خنثی گردد. از این‌رو در نامه‌ای به آیت‌الله خوانساری که با امضای صفائی نوشته شد، از ایشان دعوت کردند از تهران به قم بازگردد و مسئولیت مرجعیت و اداره حوزه علمیه قم را بر عهده بگیرد ولی وی در پاسخ کتبی خود، همراه با سپاسگزاری آن را نپذیرفت. امام خمینی در معرفی خوانساری به مرجعیت عامه که به تقوا، زهد و علمیت وی اشاره داشت، معتقد بود در انتخاب وی شائبه مسائل شخصی نیز به هیچ رو نمی‌رود. به هر رو پیشنهاد امام خمینی پذیرفته نشد و قرار شد زعیم آینده حوزه از میان علمای مقیم قم برگزیده شود و این قرار که در واقع همان تجزیه مرجعیت بود، موجب گردید امام خمینی در آن مشارکتی از خود نشان ندهد و عملاً از زعامت حوزه همراه با مرجعیت کناره‌گیری کند. در این میان آیت‌الله سیدمحمد بهبهانی فرزند شهید آیت‌الله سیدعبدالله بهبهانی (از رهبران مشروطه) که به سبب رحلت آیت‌الله بروجردی از تهران به قم رفته بود، روز هفتم رحلت آیت‌الله بروجردی از همه کسانی که در مظان مرجعیت بودند، از جمله امام خمینی دعوت کرد تکلیف اداره حوزه را روشن کنند. در آن جلسه آیات گلپایگانی و شریعتمداری پذیرفتند هر کدام نصف شهریه شصت تومانی آیت‌الله بروجردی را پرداخت کنند. آیت‌الله مرعشی نجفی نیز متعهد شد نان حوزه را تأمین کند. برخی علاقه‌مندان پس از این جلسه از این که امام خمینی این فرصت را برای طرح مرجعیت خود از دست داده بود، ناراحت شدند اما ایشان خوشحال بود که امور حوزه سر و سامان یافته و از خطر انحلال نجات یافته و بار تکلیف نیز از دوش ایشان برداشته شده است. چنان که ایشان پس از پایان جلسه و بازگشت به خانه، از این که مسئولیتی بر عهده ایشان گذاشته نشده بود، احساس آرامش می‌کرد. ایشان پس از آن که مسئولیتی بر عهده نگرفت، قدمی نیز برای طرح مرجعیت خود برنداشت و در برابر پیشنهادها و اقدام‌های دوستان و علاقه‌مندان مقاومت می‌کرد و حتی در یکی از جلسات درس از شاگردان خود خواست از اختلاف پرهیز کرده در جهت مرجعیت ایشان اقدامی نکنند.

امام خمینی از شخصیت‌های شاخص و استادان برجسته حوزه علمیه قم بود. تدریس ایشان در فقه، اصول، فلسفه، عرفان و اخلاق مشهور بود؛ چنان که به عنوان نمونه شهید آیت‌الله محمد صدوقی از استادان برجسته حوزه قم - که در آن زمان ساکن یزد بود. ایشان را در تدریس فلسفه، عرفان، فقه و اصول، استاد درجه اول حوزه شمرده که با وجود استادان بزرگ در قم، تدریس ایشان اولویت یافت و پس از درس آیت‌الله بروجردی پرجمعیت‌ترین درس‌ها بود. سازمان اطلاعات و امنیت رژیم پهلوی(ساواک) نیز در گزارشی که در سال ۱۳۳۵ از حوزه علمیه قم تهیه کرده است، در حالی که شاگردان آیات عظام: گلپایگانی و شریعتمداری را هر یک سیصد، سید محمدحسین طباطبایی را دویست، محمدعلی اراکی، سید شهاب‌الدین مرعشی، عباسعلی شاهرودی و سید محمد داماد را هر یک صد تن ذکر کرده است، شاگردان امام خمینی را پانصد تن برشمرده است و گفته شده این شمار، پس از درگذشت آیت‌الله بروجردی به هزار تا ۱۲0۰ تن رسید. گزارش ساواک بیانگر موقعیت علمی امام خمینی در حوزه علمیه قم حدود پنج سال پیش از درگذشت آیت‌الله بروجردی است. جایگاه علمی ایشان نه تنها در میان حوزویان و حکومت وقت بلکه نزد اصحاب مطبوعات نیز شناخته شده بوده است؛ از این‌رو روزنامه کیهان در ۱۲ فروردین ۱۳۴۰، امام خمینی را در صدر علمایی که از نگاه خبرگان و صاحب نظران صلاحیت جانشینی آیت‌الله بروجردی را دارند، آورده و یادآور شده است ایشان چهارصد شاگرد دارد که بیشتر آنان از فضلای تراز اول حوزه قم هستند. افزون بر این‌ها شاگردان ایشان معتقد بودند اقتدار از دست رفته حوزه، حضور جدی ایشان را در مقام مرجعیت می‌طلبد به همین جهت شماری از علاقه‌مندان که بیشترشاگردان برجسته ایشان بودند درصدد برآمدند مرجعیت امام خمینی را مطرح کنند.

حتی هنگام درخواست رساله از آیت‌الله سید ابوالقاسم کاشانی، پس از فوت آیت‌الله بروجردی، از مرجعیت امام خمینی حمایت کرد و ایشان را از خود و دیگر فقها برتر دانست و مزاح‌گونه گفت: «بیسوادها (تعبیر رایج ایشان) تا حاج آقا روح‌الله در قم هست، سراغ هیچ کس دیگر نروید؛ نه سراغ من و نه سراغ هیچ کس دیگر.»

از سوی دیگر، امام خمینی حاضر به برقراری مجلس بزرگداشت برای آیت‌الله بروجردی که گاهی برای اعلان مرجعیت به شمار می‌رفت، نبود و وقتی با گفتگو و اصرار دوستان و شاگردان آخرین مجلس به نام ایشان گرفته شد، با این شرط پذیرفت که نامی از ایشان برده نشود و وقتی سخنران به ستایش ایشان پرداخت، ناراحت شد.»[3]

خودداری امام خمینی از مطرح شدن نام ایشان به عنوان مرجع و تلقی علما و شاگردان معظم‌له از برتری علمی، اخلاقی، سیاسی و عملی امام خمینی نسبت به سایر مراجع، موجب نگرانی و ناراحتی شاگردان و دوستداران امام شده بود و به اصرار از طرف آن‌ها از سویی و کناره‌گیری و استنکاف امام از سویی دیگر منجر گردیده بود. آیت‌الله ابراهیم امینی در خاطرات خود نقل می‌کند:

«روزی به ایشان عرض کردم: تعدادی از فضلا و اساتید داریم که بعد فوت آیت‌الله بروجردی در درس‌های خارج شرکت نمی‌کنند. این افراد امید آینده حوزه هستند، تدریس می‌کنند ولی در درس‌ها شرکت ندارند. طبیعتاً پیشرفت فقهی آنان به نحو مطلوب نخواهد بود. از باب مثال چند نفر را نام بردم که حاج شیخ عبدالجواد جبل عاملی و آشیخ حسینعلی منتظری از جمله آن‌ها بودند. عرض کردم اگر صلاح بدانید این آقایان را دعوت کنید هفته‌ای یک یا دو ساعت خدمت شما باشند، مسائل دشوار فقهی را مطرح و بحث کنید، هم شما از آن‌ها استفاده می‌کنید، هم آنان در فقه ورزیده‌تر می‌شوند.

حاج آقا روح‌الله در این مدت سرش را پایین انداخته، خوب گوش می‌داد. بعد از اتمام سخن من، سربرداشت و گفت: از شما انتظار داشتم به من بگویی تو پیر شده‌ای و مرگت نزدیک شده است، به فکر اصلاح خودت باش، مواظب باش دنیا تو را فریب ندهد. برعکس می‌خواهی مرا به تأسیس جلسه‌ی استفتاء تشویق کنی؟!»[4]

آیت‌الله منتظری در این‌باره می‌گوید:

«ایشان مایل نبود رساله‌اش به چاپ برسد. آقای مولایی آمد به من متوسل شد که بالاخره باید کاری کرد که رساله ایشان به چاپ برسد. ایشان هم حاشیه بر عروه داشت و هم حاشیه بر وسیله و هم رساله فارسی ظاهراً به اسم نجاه العباد. بعد از رحلت مرحوم آسید عبدالهادی در نجف آباد تقریباً مرجعیت آیت‌الله خمینی تعیّن پیدا کرد. ظاهراً در آن موقع در شهرهایی که مرجعیت ایشان به صورت گسترده مطرح بود، یکی در نجف آباد بود و دیگری در رفسنجان.»[5]

آیت‌الله محمدمهدی ربانی املشی می‌گوید:

‌‌«وقتی مرحوم آیت‌الله العظمی بروجردی فوت کردند امام رساله‌ی چاپ شده‌ای نداشتند و ما به زحمت توانستیم ایشان را راضی کنیم که رساله‌شان را چاپ کنند. شاید در حدود صد نفر از شاگردان ایشان بودیم که به خدمتشان رفتیم و گفتیم: آقا ما مقلد شماییم و می‌خواهیم که رساله‌ی شما را داشته باشیم. ‌

‌‌به این ترتیب برای ایشان وظیفه شرعی درست کردیم تا اجازه بدهند که رساله‌شان چاپ شود. به این صورت که با اصرار اجازه‌ی چاپ رساله را گرفتیم و برای اولین بار رساله‌ای به نام «نجاه العباد» به چاپ رسید که توسط عده‌ای از شاگردان ایشان تنظیم شده بود.»[6]

در همین زمان وقوع حوادثی مانند لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی، رفراندوم انقلاب سفید، حمله به مدرسه فیضیه قم، قیام پانزده خرداد، دستگیری و حبس امام خمینی، کاپیتولاسیون و تبعید امام به ترکیه و سپس عراق پیش آمد و حضرت امام بیش از پیش مورد توجه شیعیان در ایران و عراق و سایر کشورها قرار گرفت. پس از رحلت آیت‌الله العظمی سید محسن حکیم در تاریخ 11 خرداد 1349 بار دیگر مسئله مرجعیت عامه به مسئله روز تبدیل گشت.

«محمدرضا پهلوی برای دورکردن مردم از امام خمینی، پیام تسلیتی برای آیت‌الله سید احمد خوانساری و آیت‌الله سید کاظم شریعتمداری فرستاد که از رادیو پخش شد. به گفته اسدالله علم، پهلوی قصد داشت تنها برای شریعتمداری پیام تسلیت بدهد ولی با صلاحدید وی نسخه‌ای دیگر از پیام خود برای خوانساری نیز فرستاد. یک روز بعد نیز پیام تشکر آن دو مرجع در پاسخ ارسال پیام تسلیت به پهلوی از رادیو پخش شد. از طرف وزیر دربار ایران نیز تلگرام تسلیتی به فرزند ارشد آیت‌الله حکیم، سیدیوسف حکیم مخابره شد که وی پاسخ نداد.

به دنبال مسائل یاد شده، تلاش روحانیان مبارز در داخل و خارج ایران برای گسترش مرجعیت امام خمینی اوج گرفت. ساواک نیز با حساسیت ویژه این تلاش‌ها را پیگیری و گزارش می‌کرد. از جمله دوازده تن از مدرسان برجسته حوزه علمیه قم، محمد فاضل لنکرانی، حسین نوری، حسینعلی منتظری، عبدالرحیم ربانی شیرازی، غلامرضا صلواتی، علی مشکینی، نعمت‌الله صالحی نجف‌آبادی، ابوالقاسم خزعلی، ابراهیم امینی، محمد شاه‌آبادی، یحیی انصاری شیرازی و احمد جنتی در اعلامیه‌ای بر مرجعیت و اعلمیت امام خمینی تأکید کردند. ساواک در گزارشی متن نوشته تک تک این افراد را آورده است.

آیت‌الله فاضل لنکرانی با اشاره به تلاش رژیم پهلوی برای مطرح نشدن مرجعیت امام خمینی، این اعلامیه را که افزون بر مرجعیت به نوعی مسئله رهبری نیز در آن مطرح شده بود، موجب برهم خوردن نقشه و تلاش رژیم شمرده است و به تأثیر آن در میان مردم پرداخته و یادآور شده است چون امضاکنندگان، نخبه‌های حوزه علمیه و مورد تصدیق و اعتماد بیشتر طلاب آگاه حوزه بودند، مسئله مرجعیت ایشان کاملاً تثبیت شد؛ به همین سبب ساواک روی آن حساسیت شدیدی داشت. آیت‌الله حسین نوری همدانی نیز با توجه به پخش این اعلامیه در شهرستان‌ها و خوانده شدن آن در سخنرانی‌ها، خاطرنشان کرده است این اعلامیه در جذب مردم به مرجعیت امام خمینی بسیار اثربخش بود.»[7]

اسناد زیر گذری بر این رویدادها از جلوگیری ساواک برای ارسال تلگراف‌های تسلیت به امام خمینی در سوگ آیت‌الله سید محسن حکیم و تلاش رژیم پهلوی برای مطرح شدن آقای سید کاظم شریعتمداری به عنوان مرجع عام و نامه بزرگان حوزه علمیه قم برای تعّین مرجعیت در شخص امام خمینی(ره) است.

 

پی‌نوشت‌ها:


[1] . دانش‌نامه امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ج 9، ص 200.

[2] . رساله آیت‌الله العظمی سید حسین بروجردی، مسئله سوم. همچنین رساله‌های عملیه آیات عظام در احکام تقلید و به عنوان نمونه رساله‌های زیر را بنگرید:

وسیله النجاه، سید ابوالحسن اصفهانی، مسئله 19- رساله امام خمینی، مسئله 3، تحریرالوسیله امام خمینی، مسئله 19- محمدتقی بهجت، مسئله 2- سید علی سیستانی، مسئله 3.

[3] . دانش‌نامه، همان، ص 201 و 202.

[4] . خاطرات آیت‌الله ابراهیم امینی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، سال 1392، ص 95 و 96.

[5] . خاطرات آیت‌الله حسینعلی منتظری، ج 1، ص 191.

[6] . برداشت‌هایی از‌‌ ‌‌سیره امام خمینی‌‌(س)،‌‌ ج ‌‌5، ‌‌در عرصه تعلیم، تدریس، مرجعیت،‌ غلامعلی رجائی‌، ‌‌چاپ و نشر عروج ‌‌وابسته به مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، به نقل از مجله پیام انقلاب، شماره 78، ص 30.

[7] . دانش‌نامه، همان، ص 206 تا 210.

























آیت‌الله سید حسین بروجردی


آیت‌الله العظمی سید محسن حکیم







روزنامه کیهان، 12 فروردین 1340




 

تعداد مشاهده: 5060


مطالب مرتبط

تقویم تاریخ

کانال‌های اطلاع‌رسانی در پیام‌رسان‌ها

       
@historydocuments
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.