نگاهی به زندگی سیاسی دکتر کریم سنجابی
تاریخ انتشار: 15 بهمن 1403

درآمد
کریم سنجابی از اعضای قدیمی حزب ایران و جبهه ملی است که در دوره استقرار رژیم پهلوی به عنوان یکی از فعالان سیاسی آن دوره شناخته میشد. او در ایام نهضت ملی نفت با دکتر محمد مصدق همراه بود اما بعد از کودتای 28 مرداد 1332 از صحنه سیاست دور شد. با شروع نهضت اسلامی ملت ایران به رهبری امام خمینی، سنجابی که همسو با هممسلکان خود در جبهه ملی به اصلاح رژیم شاه امیدوار بود با نهضت همراه نشد. جبهه ملی با وجود این که طعم تلخ کودتای 28 مرداد را چشیده بود، همچنان امید داشت با اجرای اصلاحاتی از استبداد حاکم بر ایران کاسته شود. آنها حتی به اصلیترین مجری کودتای 28 مرداد 1332 یعنی آمریکا نیز خوشبین بودند و از طریق سفارت آمریکا در ایران با این دولت ارتباطات پیوسته داشتند. سنجابی در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی تصمیم گرفت بار دیگر فعالیتهای سیاسی خود را توسعه دهد. او حتی به دیدار امام خمینی در پاریس رفت و در آنجا با نهضت اسلامی اعلام همراهی نمود. اما پس از بازگشت به ایران، به شاه نزدیک شد و رویای نخستوزیری را در سر پروراند. این موضوع نشان میداد که نزدیک شدن او به نهضت اسلامی، یک اقدام تاکتیتکی بوده است. سنجابی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، به مدت قریب به دو ماه به عنوان اولین وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی مشغول به کار شد اما در نهایت به بهانه این که نهادهای مرتبط در کار او دخالت میکنند و دولت با او همراهی نمیکند از این سمت استعفا داد. سنجابی بعد از این ایام در راستای منویات جریان متبوع خود (جریان ملیگرایی و جبهه ملی) با نظام جمهوری اسلامی به مقابله برخاست و در نهایت تصمیم گرفت ایران را ترک کند. این مقاله مروری است بر فعالیتهای سیاسی کریم سنجابی از دهه سی تا پیروزی انقلاب اسلامی.
تولد و تحصیلات
کریم سنجابی در سال ۱۲۸۳ش، در روستای قلیجخانی از توابع استان کرمانشاه متولد شد. پدرش قاسمخان ملقب به سردار ناصر از خوانین منطقه بود و جدش شیرمحمدخان صمصامالممالک در دوره قاجاریه به عنوان حاکم قصرشیرین فعالیت میکرد.[1]
سنجابی تحصیلات مقدماتی را در زادگاه خود گذراند و سپس تحت تعلیم سلیمان میرزا اسکندری[2] قرار گرفت. سلیمان میرزا که در اثنای جنگ جهانی اول به همراه مهاجرین به کرمانشاه آمد و در آن خطه با خاندان سنجابی مراوده داشت، ازجمله اشخاصی است که بر شخصیت کریم سنجابی اثر گذاشت. او بنیانگذار حزب سوسیالیست ایران و بعدها از مؤسسان حزب توده بود. کریم سنجابی درباره تأثیرپذیری از سلیمان میرزا میگوید: «در مدتی که مرحوم سلیمان میرزا در خانه ما بود خود ایشان با لطفشان و با محبت خاصی که داشتند، از من که یک بچه ده - دوازده ساله بودم، دعوت کرد که خدمت ایشان بروم و به من تدریس کنند و من این افتخار تحصیل را در پیش ایشان مدت چند ماه داشتم که هر روز میرفتم و زانوی ادب به زمین میزدم و دو ساعت درس میخواندم. من در آن مدت چند ماه یک دوره کامل حساب و یک دوره هندسه مختصر و تاریخ و جغرافیا که همه جا توأم با بحثهای سیاسی و آموزش وطندوستی و آزادیخواهی بود، آموختم. بعد هم خود او علاقه پیدا کرد که یک آموزشگاه کوچک ایلی برای کدخداهای سنجابی و سوارهای سنجابی ترتیب بدهد. این بود که نزدیک چادر او به دستور پدرم یک چادر بزرگ پنج ستونی برپا کردند که در واقع، به صورت یک کلاس اکابر درآمد و او شبها به آنجا میآمد و برای کدخداها و سوارها که جمع میشدند، صحبت میکرد و من صحبتهای او را به کردی برای آنها ترجمه میکردم.»[3]
در اواخر سال ۱۲۹۹، سلیمان میرزا اسکندری تصمیم گرفت به تهران عزیمت کند. او کریم سنجابی را نیز با خود همراه کرد. چند روز بعد از کودتای سوم اسفند 1299، سلیمان میرزا در همدان بازداشت شد و تا خرداد 1300 که دولت سید ضیاءالدین طباطبایی سقوط کرد در این شهر ماند. در این چند ماه، کریم سنجابی در مدرسه «نصرت» آن شهر مشغول تحصیل شد. در پی سقوط سیدضیاء و متعاقب آن، آزادی سلیمان میرزا، سنجابی در تابستان 1300 به همراه او به تهران رفته و در مدرسه علوم سیاسی که در آنموقع تحت ریاست علیاکبر دهخدا بود تحصیلات خود را ادامه داد. او تحصیلات خود را به مدت 5 سال در این مدرسه گذراند و سپس وارد مدرسه حقوق شد و دو سال نیز در آنجا به تحصیل پرداخت و در سال 1307 در کنکور دانشجویان اعزامی دولت به اروپا شرکت کرد و پس از قبولی عازم فرانسه شد.[4] بعد از ورود به پاریس، به توصیه حسین علاء که در آن زمان سفیر ایران در فرانسه بود، تحصیل در رشته حقوق را ادامه داد. او به مدت سه سال در دانشکده حقوق دانشگاه شهر نانسی تحصیل کرد و سه سال نیز در دانشکده حقوق دانشگاه پاریس به تحصیل پرداخت و موفق به اخذ مدرک دکتری در این رشته شد. سنجابی در سال ۱۳۱۳ به ایران بازگشت و در سال ۱۳۱۴ در دانشکده حقوق تهران مشغول تدریس شد.[5] او در ۱۳۱۵ با فخرالملوک اردلان ازدواج کرد که حاصل آن ازدواج، سه پسر و یک دختر بود.[6]
شروع فعالیتهای سیاسی در دهه 20
در سال 1323 کریم سنجابی به همراه گروهی از همفکران خود، حزب میهن[7] را که یک حزب ملیگرا بود تأسیس کرد. سنجابی مهمترین هدف از تأسیس این حزب را مقابله با حزب توده عنوان میکند.[8] در مجلس چهاردهم (اسفند 1322 تا اسفند 1324)، حزب میهن از طرفداران و حامیان محمد مصدق بود و در سال 1324 با حزب ایران ائتلاف کرد.[9]
در اوایل سال 1325 که فرقه دموکرات به رهبری جعفر پیشهوری[10] در ناحیه آذربایجان قدرت گرفته بود، قوامالسلطنه (نخستوزیر وقت) کریم سنجابی را برای مذاکره با پیشهوری اعزام کرد. علت فرستادن او به این مأموریت، سابقه دوستی برادر سنجابی (سالار ظفر سنجابی) با پیشهوری بود. سنجابی در این مأموریت ناموفق بود؛ چرا که رهبر فرقه دموکرات میانجیگری او را نپذیرفت.[11]
سنجابی و نهضت ملی شدن نفت
هنگامی که نهضت ملی کردن صنعت نفت از سال 1328 شروع شد، حزب ایران[12] به عنوان یکی از طرفداران ملی شدن نفت به این نهضت پیوست. کریم سنجابی به عنوان یکی از اعضای این حزب در نهضت نفت فعالیت داشت. به گفته خودش یکی از فعالیتهای او در این دوره، بررسی موانع و مسائل حقوقی حول محور ملی کردن نفت بود.[13] هنگامی که انتخابات دوره شانزدهم مجلس شورای ملی در سال 1328 شروع شد، دکتر مصدق و یارانش در اعتراض به روند برگزاری انتخابات مجلس شانزدهم و تقلبها و تخلفهای متعدد در جریان انتخابات اعتراض کرده و در مهر آن سال مقابل کاخ شاه تحصن کردند. سنجابی یکی از همراهان مصدق در این ماجرا بود. از دل این تحصن، جبهه ملی متولد شد و احزاب ملیگرا از جمله حزب ایران به عضویت جبهه ملی درآمدند. هرچند بعد از این تحصن، شاه وعده انتخابات آزاد را داد، اما این وعده محقق نشد. تا اینکه در پی قتل عبدالحسین هژیر (وزیر دربار و مجری انتخابات) توسط فدائیان اسلام،[14] با دستور محمدرضا شاه، انتخابات مجلس ابطال و تجدید شد. با تجدید انتخابات هشت نفر از اعضای جبهه ملی از جمله محمد مصدق به مجلس شانزدهم (20 بهمن 1328 تا 29 بهمن 1330) راه یافتند.[15]
پس از قتل حاجعلی رزمآرا نخستوزیر وقت در 16 اسفند 1329،[16] و متعاقب آن تصویب قانون ملی شدن نفت در سراسر ایران توسط مجلسین شورای ملی و سنا در همان ایام، محمد مصدق مأمور تشکیل کابینه شد. سنجابی در این کابینه به مدت هشت ماه (اردیبهشت تا آذر 1330) سمت وزارت فرهنگ را برعهده داشت.[17] او درباره چرایی استعفایش بعد از 8 ماه میگوید: «مدت خدمت من در وزارت فرهنگ خیلی محدود بود. بیش از چند ماه طول نکشید و در آن چند ماه هم بیشتر اشتغال من مصروف مسئله نفت بود. من نماینده دولت ایران در تمام هیئتهای نفتی و در مذاکرات با خارجیان بودم و همراه مصدق جزو هیئت نمایندگی ایران به آمریکا رفتم... تقریباً اوایل پاییز همان سال بود که انتخابات مجلس دوره هفدهم شروع میشد. من از آقای دکتر مصدق تقاضا کردم که اجازه بدهند من به کارهای پارلمانی و سیاسی بپردازم و در انتخابات شرکت کنم. ایشان فرمودند: «به این شرط قبول میکنم که جانشین خودتان را معرفی کنید.»... بنده هم تلفن به دکتر محمود حسابی کردم و ایشان را با خود خدمت دکتر مصدق بردم و به وزارت فرهنگ منصوب شدند و من هم آماده رفتن به کرمانشاه و شرکت در انتخابات شدم.»[18]
در انتخابات مجلس هفدهم، سنجابی به عنوان نماینده اول کرمانشاه به مجلس راه یافت. البته حیات این دوره از مجلس محدود بود؛ مجلس هفدهم در ۷ اردیبهشت ۱۳۳۱ گشایش یافت و آخرین جلسه آن در 18 تیر 1332 برگزار شد. در 5 مرداد آن سال با تصمیم محمد مصدق و در پی تلاش او برای حل بحران نفت، پس از برگزاری یک همهپرسی، مجلس هفدهم منحل شد. کریم سنجابی درباره تصمیم مصدق مبنی بر انحلال مجلس میگوید: «مصدق همیشه میگفت: «هر بلایی که بر سر این مملکت آمده در مواقعی بود که مجلس وجود نداشت.» او از تعطیل مجلس و از نبودن مجلس فوقالعاده نگران بود. ولی از مجلس هفدهم به علت کارشکنی و صفآرایی که مخالفین میکردند و تحریکاتی که شاه در بین آنها میکرد، روحیه فوقالعاده عصبی و ناراحتی پیدا کرده بود... او همیشه نظرش این بود اکثریتی که ما الان داریم، اکثریت واقعی و ثابت نیستند و عدهای از افراد این اکثریت در باطن با حکومت او مخالفت دارند و در موقع خودش مخالفت خودشان را بروز خواهند داد. بنابراین... جریاناتی که پیش آمد او را مجبور کرد که با رفراندومی آن مجلس را تعطیل بکند...»[19] سنجابی در مدت محدود حضور خود در این دوره از مجلس، چند نطق ضد انگلیسی داشت.[20] او در یکی از نطقهای خود، انحراف از نهضت ملی را «سازش و همکاری با سیاست استعماری انگلستان» دانست.[21]
دولت انگلیس که دست خود را از نفت ایران کوتاه میدید ابتدا به دیوان لاهه شکایت کرد و خواهان منافع خود از نفت ایران شد؛ اما چون ناکام ماند شکایتی را به سازمان ملل فرستاد. در مقابل این اقدام دولت ایران اعتراضنامهای را به سازمان ملل فرستاد و در مهر سال 1330 مصدق در صدر هیئتی عازم نیویورک شد. سنجابی نیز یکی از اعضای این هیئت بود. او به یاد میآورد: «دولت انگلیس به شورای امنیت شکایت کرد و آقای دکتر مصدق به این فکر افتاد که خودش در این کار شرکت کند و یک هیئتی با خودشان به آمریکا ببرند. جزو افرادی که برای همراهی در خدمت ایشان انتخاب شدند، یکی بنده بودم. کتابچه یا لایحهای از طرف شورای امنیت برای ما فرستاده شده بود که محتوی بر اعتراضنامه و شکایت دولت انگلیس بود. بنده آن را گرفتم و مطالعه کردم. مدت یک هفته بعدازظهرها به وزارتخانه نمیرفتم و روزی چند ساعت در منزل خود مینشستم و در پاسخ به آن شکایتنامه یک لایحه در قریب بیست صفحه ترتیب دادم.»[22] در نهایت مصدق و هیئت همراه او، طی چند جلسه در شورای امنیت سازمان ملل از حقوق ایران دفاع کردند و سرانجام پس از چهار جلسه در ۲۷ مهر نماینده فرانسه در شورای امنیت پیشنهاد داد شکایت انگلیس از شورای امنیت، تا اخذ تصمیم قطعی دیوان دادگستری بینالمللی مسکوت بماند؛ به این ترتیب پرونده از دستور کار شورای امنیت خارج شد و هیئت ایرانی با پیروزی به کشور بازگشت.
سنجابی در دورانی که مصدق در رأس قدرت بود با او همراهی داشت. تا اینکه در 28 مرداد 1332، مصدق بر اثر یک کودتای آمریکایی – انگلیسی سقوط کرد. صبح روز 28 مرداد، سنجابی برای سخنرانی در جمع ارتشیان به دانشکده افسری رفته بود که متوجه غیرعادی بودن اوضاع شد؛ لذا بدون این که سخنرانی کند آنجا را ترک کرد و به منزل مصدق در خیابان کاخ (خیابان فلسطین کنونی) رفت. سنجابی میگوید: «وقتی به منزل مصدق رسیدم گفتند از منزل به شما تلفن کردند. تلفن منزل را گرفتم خانم من گفت: «خبر دادهاند که الان عدهای با چوب و چماق به سمت منزل ما میآیند که اینجا را بکوبند و غارت بکنند.» من به [محمدتقی] ریاحی[23] تلفن کردم و پرسیدم وضع چطور است؟ گفت: «چندان خوب نیست». از این حرف خیلی ناراحت شدم. گفتم منزل ما چنین تلفن کردند. گفت: «الان یک افسر و چند نفر سرباز آنجا میفرستم». بعد رفقای دیگر هم بهتدریج به منزل مصدق آمدند و تا ساعت یک و نیم بعدازظهر بنده آنجا بودم که تیراندازیها شروع شد. آن روز من مهمانهایی از ایل جوانرود و از ایل سنجابی در منزلم داشتم. آنها به منزل من آمده بودند، تلفن کردم که به آقایان ناهار بدهید و عذرخواهی بکنید چون من نمیتوانم بیایم. ضمناً دستور دادم که آنها به منزل دیگری در پشت دانشگاه [تهران] که آدرس دادم بروند که من آنها را ببینم. ساعت یک و نیم بعدازظهر بود که از منزل دکتر مصدق بیرون آمدم و به آن منزل رفتم. در آنجا بود که صدای توپ و مسلسل را شنیدم. بعد به رادیو گوش دادیم دیدیم که قضایا بالا گرفته و تیمسار [فضلالله] زاهدی از مخفیگاه خود بیرون آمده و او را با هلهله و شادی میبرند. ساعت شش بعدازظهر بود که دیگر در آن منزل هم نماندم.»[24]
پس از این ماجرا، مصدق و چند نفر دیگر از اعضای دولت او خود را تسلیم کردند و عدهای دیگر از جمله حسین فاطمی و کریم سنجابی مخفی شدند. دوره اختفای سنجابی 18 ماه طول کشید. تا اینکه با وساطت حشمتالدوله والاتبار (سناتور و از کارگزاران پهلوی) در اردیبهشت ۱۳۳۴ خود را معرفی کرد ولی بلافاصله مورد عفو قرار گرفته و آزاد شد و مدتی بعد در دانشکده حقوق با کرسی استادی دانشگاه به تدریس مشغول گردید. سنجابی درباره دوره اختفای خود میگوید: «بنده هجده ماه مخفی بودم، در این مدت هجده ماه هیچکس با من ملاقات و ارتباطی نداشت جز یکی دو نفر از افراد خانواده من. آنها هم که ارتباط پیدا میکردند چون آنوقت بیشتر درشکه در تهران معمول بود، دو یا سه بار درشکه را در وسط راه عوض میکردند و در شب میآمدند در فاصله دوری از کوچه درشکه را نگه میداشتند و بعد پیاده پیش من میآمدند... من در تمام مدت در تهران مخفی بودم و یک زن مسن که پرستار بچههای ما بود، به عنوان کارگر پیش من بود که پخت و پز میکرد و یک آپارتمان کوچک دو اتاقه را اجاره کرده بودیم که یک آشپزخانه کوچک هم داشت و کلید آن هم دست خودمان بود و در آن از ساختمانهای دیگر مجزا و مستقل بود. به این ترتیب، ما توانستیم آن مدت طولانی را در مخفیگاه بمانیم تا آزاد شدیم. ترتیب آزادی بنده هم به این صورت بود که من مریض شده بودم و یکی از دکترهای جوان - دکتر علیقلی لقمان ادهم که طبیب خانوادگی و دوست شخصی بنده بود - در منزل دوست دیگری از من عیادت کرد. حالم را بسیار بد و ناراحت دید. اتفاقاً او خواهرزاده حشمتالدوله والاتبار بود. نوه حشمتالدوله هم شاگرد من در مدرسه حقوق بود و خیلی به من علاقه داشت. این دکتر که وضع بد حال مرا دید، بهطور خصوصی به والاتبار میگوید که فلانکس حالش خوب نیست و این بعد از هجده ما نزدیک ایام عید نوروز سال ۱۳۳۳ بود. والاتبار نزد شاه میرود و به شاه میگوید: «اعلیحضرت هر سال به من عیدی مرحمت میفرمودند امسال هم باید یک عیدی به بنده التفات کنید.» میگوید: «عیدی شما را میدهم.» گفته بود: «عیدی من یک عیدی مخصوص است.» و درخواست عفو مرا میکند. شاه هم وساطت او را قبول میکند.»[25]
بعد از کودتای 28 مرداد و سپس پایان دوره اختفا، سنجابی به مانند دیگر اعضای جبهه ملی از امور سیاسی به دور ماند و یک دوره انزوا را سپری نمود. خودش میگوید: «در تمام این مدت هفت، هشت سال در واقع بعد از اینکه نهضت مقاومت ملی خنثی شد و اثری نکرد، برای ما دیگر امکان فعالیتی نبود، جز جلسات مهمانی بزرگ یا کوچک که گاهی با یکدیگر داشتیم.»[26]
سنجابی و رژیم محمدرضا شاه
سنجابی نماینده جریانی بود که معتقد به اصلاح رژیم پهلوی بودند. آنها عقیده داشتند «شاه باید سلطنت کند، نه حکومت.» به عبارت دیگر، جبهه ملی اگرچه رژیم پهلوی را یک حکومت دیکتاتوری میدانست ولی خواهان تغییر نظام سلطنتی نبود[27] و به مبارزه پارلمانتاریستی در چارچوب قانون اساسی میاندیشید. آنها در رابطه با آمریکا نیز نگاه مثبتی داشتند. سنجابی و هممسلکان او با نگاه لیبرالی، معتقد به پیوند و ارتباط با آمریکا و غرب بودند. در همین رابطه در سندی به تاریخ 23 آبان 1339 آمده است:
«سازمان اطلاعات و امنیت کشور
موضوع: جبهه ملی
تاریخ گزارش: 23/ 8/ 1339
بعضی از زعماء حزب ایران منجمله دکتر کریم سنجابی اصرار دارند که مقارن در دست گرفتن قدرت از طرف [جان.اف] کندی در آمریکا مانند زمان انتشار دکترین آیزنهاور از طرف وابستگان به جبهه ملی اعلامیه منتشر گردد و بدین طریق توجه نمایندگان دولت جدید آمریکا را به وجود قشر وسیع و متشکلی در ایران که دارای برنامههای مترقی بوده و ضمناً متمایل به همکاری با دنیای آزاد خصوصاً آمریکا هستند جلب نمایند. ولی هنوز این پیشنهاد مورد موافقت قطعی قرار نگرفته است.»[28] اتخاذ چنین رویکردی از سوی جبهه ملی، با رویکرد روحانیون مبارز به ویژه امام خمینی کاملاً در تضاد بود.
اساساً سنجابی و هممسلکان او در جبهه ملی به آمریکا به دید منجی مینگریستند. آنها که گویی نقش آمریکا علیه دولت مصدق در 28 مرداد 32 را از یاد برده بودند، گمان میکردند با نزدیک شدن به این دولت، گشایش در امور رخ خواهد داد. در عین حال، آمریکاییها هم از این روحیه استفاده ابزاری میکردند و میکوشیدند در ارتباط با لیبرالهای ایرانی، از آنها در راستای اهداف خودشان بهره ببرند. البته مصدق نیز در دوره نخستوزیریاش اعتماد زیادی به آمریکاییها داشت و حتی در سفر به آمریکا با رئیسجمهور این کشور نیز ملاقات کرد و تا آخرین روزهای دولتش به کمک مالی و اقتصادی آمریکا امیدوار بود. حتی یک روز قبل از وقوع کودتای 28 مرداد، لوی هندرسون سفیر وقت آمریکا به دیدار مصدق رفته بود. اما فردای این دیدار، آمریکاییها به همراهی انگلیس علیه مصدق کودتا کردند و دولت او را ساقط نمودند. به رغم تفکر ناسیونالیستی و ملیگرایی جیهه ملی، این گروه در مواجهه با غرب به خصوص آمریکا در تضاد با مبانی نظری و مرامی خود عمل کرد. آنها در جریان ماجرای کاپیتولاسیون و اصلاحات آمریکایی که در حقیقت سلطه بیگانه (آمریکا) را بر کشور تحکیم میکرد عملکرد قابل قبولی نداشتند.[29]
رویکرد و مواضع کریم سنجابی در مواجهه با رژیم پهلوی هم تابع جبهه ملی بود.[30] او در سال 1331 و در بحبوحه نهضت ملی، به دربار رفت تا با حسین علاء وزیر دربار وقت درباره وقایع نفت مذاکره کند. حین این مذاکره، علاء نظر او را درباره سلطنت پرسید. سنجابی به او گفت: «همه ما علاقهمند به شاه هستیم و میخواهیم شاه را حفظ بکنیم و شاه محترم باشد.»[31] یک بار نیز در حوالی سال 1339، ارتشبد عبدالله هدایت رئیس ستاد ارتش از طرف شاه به دیدار سنجابی رفت تا درباره اوضاع سیاسی با او مذاکره کند. سنجابی در این دیدار به او گفت: «ما مخالفتی با اساس سلطنت نداریم، ما مشروطهخواه هستیم و معتقد به قانون اساسی.»[32]
سنجابی چند سال بعد از کودتای 28 مرداد 1332 با همفکران خود در سال 1339 جبهه ملی دوم را تشکیل دادند. سران جبهه در اولین اقدام با توجه به سخنان شاه مبنى بر برگزارى مجدد انتخابات مجلس بیستم، طى ملاقاتى با جعفر شریفامامى نخستوزیر وقت و وزیر کشور، خواهان تأمین آزادى انتخابات، مطبوعات و اجتماعات شدند. به دنبال عدم پذیرش این شرایط نمایندگان جبهه ملى در مجلس سنا تحصن کردند که به بازداشت آنان انجامید.[33] از اسفند 1340 تا شهریور 1341، سنجابی و چند نفر از اعضای جبهه ملی از جمله غلامحسین صدیقی،[34] احمد زیرکزاده، مهندس سید کاظم حسیبی، دکتر شاپور بختیار، مسعود حجازی و ... به خاطر مخالفت با دولت علی امینی بازداشت شدند.[35] سنجابی معتقد است توطئه امینی موجب شد عدهای از رهبران جبهه ملی در این بازه زمانی زندانی شوند.[36]
بعد از این که اسدالله علم دولت خود را در 30 تیرماه 1341 تشکیل داد، ارتباط سران جبهه ملی با دولت حسنه و از ایشان رفع حصر شد. سران جبهه ملی در اوایل روی کار آمدن دولت علم چند بار با او دیدار و مذاکره کردند و حاضر به سازش شدند. در گزارشی به تاریخ 9 آبان 1341 که حاوی نکات جالبی است در این باره آمده است:
گزارش اطلاعات داخلی
موضوع: ملاقات آقای نخستوزیر با سران جبهه ملی
تاریخ: 8/ 8/ 41
ماشاءالله پولادی عضو مؤثر جبهه ملی در مورد ملاقات آقای علم نخستوزیر با سران جبهه ملی اظهار میداشت: آقای علم تاکنون چهار نوبت با سران جبهه ملی به شرح زیر ملاقات و مذاکره کردهاند: 1ـ در ملاقات اول که با حضور اللهیار صالح ـ دکتر غلامحسین صدیقی ـ دکتر [کریم] سنجابی و مهندس [عباس] خلیلی صورت گرفته نامبردگان به آقای علم اظهار میدارند: شما در اولین نطق رسمی خود اظهار داشتید که تابع اراده اعلیحضرت همایونی هستید و فعلاً [فقط] با علم صحبت میکنند یا اعلیحضرت همایونی. و آقای علم پاسخ داده اعلیحضرت همایون شاهنشاه مشارالیه را فرستادهاند و اللهیار صالح و دکتر غلامحسین صدیقی پیشنهاداتی در مورد اعطای آزادی کامل به جبهه ملی، اجازه انتشار روزنامه ارگان جبهه ملی و آزادی مصدق و دایر بودن باشگاه جبهه ملی مینمایند و قرار میشود آقای علم این پیشنهادات را به عرض برسانند.
2ـ ملاقات دوم با حضور اللهیار صالح، دکتر سنجابی و مهندس خلیلی صورت میگیرد و آقای علم اظهار میدارند آنان بهتر از سایرین از وضع سیاسی کشور اطلاع دارند و شاهنشاه فرمودهاند ترتیبی داده شود که آقایان در کادر دولت ذیسهم و صاحب نظر باشند تا هر موقع که مقتضی بدانند خواستههای جبهه ملی را عملی کنند.
3ـ ملاقات سوم با حضور دکتر سنجابی در منزل اللهیار صالح صورت میگیرد و پس از صرف نهار به منزل دکتر [عبدالله] معظمی واقع در کرج میروند و در منزل دکتر معظمی در مورد شرکت اعضای جبهه ملی در کابینه و حتی نخستوزیری آینده دکتر عبدالله معظمی صحبت میشود و در این جلسه در مورد شرکت اعضای جبهه ملی در کابینه و سایر امور بین اللهیار صالح، دکتر عبدالله معظمی و دکتر سنجابی اختلاف نظر ایجاد میشود و بالاخره بحث به حادثه کوبا و روابط ایران و شوروی [کشیده شده] و جلسه بدون اخذ نتیجه خاتمه مییابد.
4ـ ملاقات چهارم که با حضور اللهیار صالح، مهندس خلیلی و دکتر سنجابی در منزل قوامالدوله پدر زن آقای علم صورت میگیرد، آقای نخستوزیر با توجه به وضع جبهه ملی [در] بینالملل اظهار میدارند منظور شاهنشاه و دولت این است که حتیالمقدور به کلیه دستجات سیاسی از هر صنف و دستهای باشند آزادی عمل بدهند تا بتوانند خود را نشان بدهند و حتی اعلیحضرت فرمودهاند از نظر مالی به اعضای جبهه ملی که وضع مادی آنها خوب نیست کمک میشود و پستهای نسبتاً خوبی در دستگاههای دولتی به آنها ارجاع گردد.
در پرونده کلی جبهه ملی مرکز بایگانی شود. 12 /8 /41»[37]
اما طولی نکشید که دوباره میانه جبهه ملی و دولت به هم خورد. در بهمن 1341 اعضای جبهه ملی دوم ازجمله کریم سنجابی، غلامحسین صدیقی، شاپور بختیار، داریوش فروهر، کاظم حسیبی، احمد زیرکزاده، علی اردلان و... بار دیگر بازداشت شدند. سنجابی علت دستگیری خود را اینطور بیان میکند: «اتهاماتی که به ما نسبت میدادند یکی ارتباط با حزب توده بود، یکی ارتباط با تحریکات و مخالفتهای بعضی از روحانیون بود... اتهام دیگر ارتباط با شورش عشایر جنوب بود... و بالاخره اتهام مخالفت با سلطنت مشروطه ایران.»[38]
سنجابی در زندان در ملاقات با نمایندگان دربار موضع خود نسبت به رژیم را اینطور اعلام کرد: «نسبت به سلطنت موضع ما کاملاً مشخص است. ما مدتی وزیر بوده، مدتی وکیل مجلس بودهایم. در زمان کابینه مصدق ما به عنوان وزیر و به عنوان وکیل سوگند به قانون اساسی خوردهایم و قانون اساسی هم سلطنت مشروطه را مقرر داشته و هم در آن سلطنت سلسله پهلوی ذکر شده است. در طول تمام مبارزات یکی دو سه سال اخیر هم ما چیزی جز اجرای قانون اساسی نخواستهایم. در کنگره جبهه ملی هم همین مطلب بهطور صریح معین شده است و شعار ما مبنی بر «استقرار حکومت قانونی» هم به همین معنی است. بر طبق قانون اساسی ایران شاه سلطنت میکند نه حکومت. به نظر ما این شخص خود اعلیحضرت هستند که برخلاف مقام خودشان و برخلاف مصالح سلطنت و برخلاف قانون اساسی تمایل به حکومت مستقل دارند. اگر ایشان بر اصول مشروطیت باقی بمانند و به ما آزادی فعالیت در حدود قانون اساسی بدهند ما نه تنها با ایشان مخالفتی نداریم، بلکه در صورت لزوم هم ممکن است از سلطنت مشروطه دفاع بکنیم.»[39]
سنجابی در شهریور 1342 از زندان آزاد شد و پس از آزادی، فعالیتهای سیاسی خود را محدود کرد. خودش علت این موضوع را تسلط دستگاه دیکتاتوری میداند.[40] شاید همین تسلط دستگاه اختناق باعث شده بود سنجابی در یک دوره با ساواک همکاری کند. در همین رابطه سفارت آمریکا در گزارشی به تاریخ اول بهمن ۱۳۵۷ به نقل از بهرام چوبین (از کارمندان عالیرتبه شرکت نفت) به همکاری سنجابی و ساواک در دهه 40 اشاره کرد و نوشت: «حدود ۱۰ تا ۱۲ سال پیش سنجابی با ساواک در معرفی چپیهای دانشگاه همکاری میکرد.»[41]
هر چند این روابط حسنه با ساواک موجب نمیشد او از سوءظن این دستگاه امنیتی مصون بماند، اما نشانه محتاط بودن و محافظهکاری سنجابی در مواجهه با مسائل سیاسی بود. در همین رابطه او به یاد میآورد: «یک وقت عدهای از رفقای ما، از دوستان و فعالین جبهه ملی غیر از رهبران آن، بهطور وحشتناکی زندانی شدند، بهطوری که نه تنها دوستان آنها بلکه خانوادههای آنها هم از آنها خبر نداشتند و آنها قریب یک ماه زندانی بودند. بعد از یک ماه که آزاد شدند ما از آنها پرسیدیم و بعضی از افراد آنها به بنده مراجعه کرده و گزارش دادند معلوم شد که یک افسری گزارش نادرستی داده بود که در منزل یکی از این اشخاص جلسهای تشکیل شده و در آن جلسه دکتر [غلامحسین] صدیقی و دکتر سنجابی بودهاند و گفتهاند که با این کیفیت ما کاری نمیتوانیم از پیش ببریم. باید ریشه این سلطنت را قطع کنیم و شاه را نابود کنیم. سازمان ساواک در مقام تحقیق نسبت به این موضوع برآمد و بعد متوجه شد که این گزارش کاملاً جعلی است و آن چنان مجلس اصلاً تشکیل نشده بود و دکتر صدیقی و بنده هم در آنجا وارد نبودهایم. آنوقت خود آنها از در عذرخواهی برآمدند و به ما پیغام فرستادند که وضعیت اینطور بوده و ما عذر میخواهیم.»[42]
سنجابی که در هنگام وقوع قیام 15 خرداد 1342 در زندان شاه به سر میبرد، نسبت به این واقعه نگاه مثبتی نداشت و در خاطرات خود از آن رویداد تاریخی با عنوان «شورش تهران» یاد کرده است.[43] در این دوره، سنجابی و هممسلکان او در جبهه ملی اعتقاد داشتند با مذاکره و توافق با رژیم میشود به آینده امیدوار بود. آنها گاه نظرات اصلاحی خود را نیز به دستاندرکاران رژیم پیشنهاد میدادند. از جمله در آذر 1339، سنجابی به همراه چند تن از اعضای جبهه ملی با جعفر شریفامامی نخستوزیر وقت دیدار کردند. در گزارشی درباره این دیدار آمده است: «محترماً معروض میدارد برخی از سران جبهه به اصطلاح ملی اظهار داشتهاند در ملاقاتی که دکتر غلامحسین صدیقی، دکتر کریم سنجابی، مهندس مهدی بازرگان، دکتر شاپور بختیار و [سید محمدعلی] کشاورز صدر در روز چهارشنبه (23 /9 /39) در نخستوزیری با حضور تیمسار سپهبد [تیمور] بختیار ریاست معظم ساواک با جناب نخستوزیر به عمل آوردهاند، آقای نخستوزیر در برابر درخواست سران جبهه مذکور مبنی بر لزوم آزادی انتخابات و اعطای اجازه تهیه باشگاه و انتشار روزنامه به جبهه و ترتیب جلسات سخنرانی و میتینگ به وسیله جبهه به اصطلاح ملی پاسخ مساعد دادهاند.»[44] همچنین در سند دیگری به تاریخ 9 آبان 1341 آمده است: «در ملاقاتی که با حضور اللهیار صالح، دکتر غلامحسین صدیقی، دکتر [کریم] سنجابی... صورت گرفته، نامبردگان... پیشنهاداتی در مورد اعطای آزادی کامل به جبهه ملی، اجازه انتشار روزنامه جبهه ملی و آزادی مصدق و دایر بودن باشگاه جبهه ملی مینمایند و قرار میشود آقای [اسدالله] علم این پیشنهادات را به عرض برسانند.»[45]
از نیمه دوم دهه 40 تا سال 1356، جبهه ملی و عناصر ملىگرا عملاً هیچ تحرک و واکنشى در قبال تحولات سیاسی نشان ندادند. آنان در طول این سالها فاقد هرگونه فعالیت تشکیلاتى بودند و صرفاً در قالب محافل و دورههاى دوستانه گرد هم مىآمدند که آن هم کاملاً تحت اشراف ساواک قرار داشت.
سنجابی در سال ۱۳۴۷ تقاضای بازنشستگی از دانشگاه کرد و به همراه خانواده عازم آمریکا شد و قریب یک سال و نیم در آنجا اقامت گزید. سپس چند ماه راهی فرانسه شد و اوایل سال ۱۳۵۰ به ایران مراجعت کرد. در این ایام جلسات برخی اعضای قدیمی جبهه ملی که سنجابی هم در آن حضور داشت تشکیل میشد که اغلب، جلسات بحث و تبادل نظر و خاطرهگویی بود و جنبه سیاسی نداشت. به روایت سنجابی، این جلسات زیر رصد اطلاعاتی ساواک قرار داشت[46] و حتی ساواک نیز به غیر سیاسی بودن این جلسات اذعان داشت. در گزارشی از ساواک به تاریخ 8 شهریور 1351 درباره این جلسات آمده است:
«موضوع: وضعیت فعلی سران جبهه ملی
در حال حاضر آقایان اللهیار صالح، دکتر کریم سنجابی، دکتر مهدی آذر، مهندس احمد زیرکزاده، و سایر سران جبهه ملی فعالیت متشکل سیاسی ندارند و بیشتر فعالیت آنها محدود به مهمانی و دید و بازدیدهایی است که بیشتر جنبه ذکر خاطره و گاهی یادی از گذشتهها است. ولی نسبت به وضع محافظهکارانه بعضیها در بین خودشان انتقاد شدید دارند. مخصوصاً نسبت به اللهیار صالح. ضمناً در حال حاضر مهندس احمد زیرکزاده به کلی خود را کنار کشیده است.
نظریه یکشنبه: مفاد گزارش خبری فوق نتیجه مراقبتهای مستمری است که به منظور پی بردن به فعالیتهای احتمالی افراد یاد شده از شنبه خواسته شده است.
نظریه سهشنبه: نظریه یکشنبه مورد تایید میباشد.
نظریه چهارشنبه: نظریه سهشنبه مورد تایید میباشد.
رونوشت برابر اصل است. بایگانی شود.»[47]
فعالیتهای سیاسی سنجابی تا سالهای میانی دهه 50 شمسی بسیار محدود بود. او حتی در مواجهه با سیاستهای استبدادی شاه نیز نرمش نشان میداد. مثلاً در مواجهه با تشکیل حزب واحد رستاخیز[48] (که با دموکراسی و آزادی احزاب سیاسی منافات داشت)، سنجابی بر این عقیده بود که «چون قرار است نان اشخاصی که به حزب نمیروند را قطع کنند بنابراین نباید مقاومت کرد.»[49]
در سال 1356 جمعیت دفاع از آزادی و حقوق بشر به مدیریت مهندس مهدی بازرگان تشکیل شد که سنجابی نیز در آن عضویت داشت.[50] در حالی که وضعیت انقلابى و خیزشهاى مردمى علیه نظام پهلوى با قیام 19 دى 56 مردم قم و سپس برپایى مراسم چهلم شهدا به صورت ادوارى در شهرهاى مختلف آغاز شده بود و مردم خواهان برچیده شدن رژیم پهلوی بودند، جبهه ملی همچنان دلگرم به اصلاح بود. در خرداد 1356 نامه سرگشادهای به امضای سه نفر از رهبران سرشناس جبهه ملی از جمله کریم سنجابی، شاپور بختیار و داریوش فروهر خطاب به شاه منتشر شد. محتوای نامه، اعتراض به وضع موجود و فقدان آزادیهای سیاسی بود. در این نامه که با عنوان «پیشگاه اعلیحضرت همایون شاهنشاهی» منتشر شد، نسبت به «نابسامانیهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی» اظهار نگرانی شده و «این همه ناهنجاری در وضع زندگی ملی» را «به طرز مدیریت مملکت» مرتبط دانسته بود. امضاءکنندگان این اعلامیه تصریح کرده بودند: «تنها راه بازگشت و رشد ایمان و شخصیت فردی و همکاری ملی و خلاصی از تنگناها و دشواریهائی که آینده ایران را تهدید میکند ترک حکومت استبدادی، تمکین مطلق به اصول مشروطیت، احیاء حقوق ملت، احترام واقعی به قانون اساسی و اعلامیه جهانی حقوق بشر، انصراف از حزب واحد، آزادی مطبوعات و اجتماعات، آزادی زندانیان و تبعیدشدگان سیاسی و استقرار حکومتی است که متکی بر اکثریت نمایندگان منتخب از طرف ملت باشد و خود را بر طبق قانون اساسی مسئول اداره مملکت بداند.»[51]
از خرداد 56 تا مهر 57 که در کشور رویدادهای مختلفی جریان داشت و از هر گوشه و کنار بوی خون و دود و آتش به مشام میرسید و رژیم برای جلوگیری از حرکتهای مردمی به روی آنها آتش گشوده بود و تعداد زیادی را به شهادت میرساند، جبهه ملی همچنان بر مبارزه قانونى در چارچوب قانون اساسى تأکید داشت. در شهریور 57 سران جبهه ملى براى تحقق خواستههاى خود در چارچوب قانون اساسى و کسب برخى امتیازات مشغول مذاکره و چانهزنى با دولت شریف امامى بودند. جبهه ملی با صدور اعلامیههایی نرم، ضمن همراهی با مردم، همچنان خواهان اصلاحات بود. سنجابى رهبر جبهه ملى طی مصاحبهاى در 19 مهر 57 اعلام کرد: «سلطنت مشروطه را رد نمىکنیم و با آن مخالفتى نداریم. آنچه ما مىخواهیم از بین رفتن کامل استبداد است.»[52]
پس از هجرت امام خمینی از عراق به فرانسه در 13 مهر 57، سنجابی که به قصد شرکت در کنفرانس بینالمللی سوسیالیستها در کانادا از ایران خارج شده بود، سفر خود را نیمهتمام گذاشت و به دیدار امام در فرانسه رفت. امام به این شرط حاضر به دیدار با سنحابی شد که او دیدگاه خود درباره رژیم پهلوی را به طور صریح اعلام کند. بنابراین سنجابی با اطمینان از این که هر اقدامی بدون پشتیبانی امام سرانجامی جز شکست ندارد، با صدور بیانیه سه مادهای به خواست رهبر انقلاب و مردم گردن نهاد. این سه ماده عبارت بود از:
«1ـ سلطنت کنونی ایران با نقض مداوم قوانین اساسی و اعمال ظلم و ستم و ترویج فساد و تسلیم در برابر سیاستهای بیگانه فاقد پایگاه قانونی و شرعی است. 2ـ جنبش ملی اسلامی ایران نمیتواند با وجود بقاء نظام سلطنتی غیرقانونی با هیچ ترکیب حکومتی موافقت بنماید. 3ـ نظام حکومت ملی ایران باید اساس موازین اسلام و دمکراسی و استقلال به وسیله مراجعه به آراء عمومی تعیین گردد.»[53]
آقای ابوالفضل توکلیبینا که در آن ایام در نوفللوشاتو حضور داشت درباره کیفیت این دیدار میگوید: «ملاقات شخصیتها با امام خصوصی بود. کسی در جریان صحبتهای خصوصی آنها نبود، گاهی خود حضرت امام بعضی از مذاکرات با این شخصیتها را میفرمودند. امام نظرشان این بود که باید ایشان [سنجابی] اول مواضعشان را اعلام کنند، آقای سنجابی هم مواضعش را در یک ورقه کاغذ نوشت که من بردم خدمت امام. ایشان هم خواندند، بعضی جاهای آن را اصلاح کردند. ایشان هم اصلاح شدهاش را نوشت و بعد امضا کرد که من مجدداً بردم خدمت امام و بعد ایشان هم اجازه ملاقات دادند.»[54]
خود امام در 18 آبان در پاسخ به سؤال خبرنگاران راجعبه ملاقات با کریم سنجابی گفتند: «مذاکرات به آن معنایی که گفته میشود توافق حاصل شده است نبوده. من مسائلی را که مورد نظرم بوده طرح کردم و آنها قبول کردند. من مسائلی را که همیشه خواست ملت است طرح میکنم، هر کس آن را پذیرفت به خواست ملت عمل کرده است. خواست ملت، رفتن شاه و استقرار حکومت اسلامی است. به تظاهرات بنگرید.» [55] ایشان در 25 آبان در پاسخ به سوال خبرنگار خبرگزاری رویترز که «ملاقات آقایان مهندس بازرگان و کریم سنجابی با شما چگونه بوده است؟» فرمودند: «بارها گفتهام که ملت ایران خواهان برچیده شدن رژیم شاهنشاهی و سقوط دودمان منحوس و خائن پهلوی و برقراری حکومت اسلامی است. هرکس اینجا آمده است، من این موضوع را با او مطرح کردم، این دو آقا هم آمدند و من مطرح کردم آنان پذیرفتند و رفتند. هرکس برخلاف خواست ملت مسألهای را عنوان کند، خائن به ملت و مملکت است.»[56]
سنجابی نیز در خاطرات خود راجعبه این دیدار گفته است: «بنده با آقای خمینی این صحبت را کردم که انقلاب ایران پیروزمند است و ما به زودی انشاءالله به نتیجه خواهیم رسید... بعد از آن چند روز بعد که بنده خواستم دیدار مجددی با آقای خمینی بکنم و ایشان هم اظهار تمایل کرده بودند که بنده را ببینند بنده به ملاقات ایشان رفتم. او اصل اعلامیه نوشته با خط مرا پیش خودش نگه داشت زیرا آن را رفقا و دوستان من قبلاً پلیکپی و تکثیر کرده بودند. من از ایشان پرسیدم آقا این اعلامیه بنده را که شما تأیید فرمودید و نزد خود نگه داشتهاید آیا باید همینطور مسدود و مخفی بماند یا من میتوانم آن را منتشر و نظرم را اعلام بکنم. گفت: نه آقا این را همین جا در پاریس اعلام کنید، تهران هم که رفتید اعلام کنید.»[57]
اما هدف جبهه ملی از دیدار با امام خمینی در آن مقطع چه بود؟ و چرا سنجابی حاضر به امضا و صدور آن اعلامیه شد؟ شاپور بختیار در این باره توضیحاتی ارائه داده است که به خوبی موضع جبهه ملی را درباره انقلاب اسلامی و رژیم پهلوی نمایان میکند. در یک گزارش بدون تاریخ، مأمور امنیتی رژیم پهلوی صحبتهای شاپور بختیار را این طور منعکس کرده است: «جبهه ملی به طور کلی در طول 25 سال اخیر در به وجود آمدن مشکلات جاری مملکت دخالتی نداشته، اما از جهت علائق میهنی در شرایط کنونی خود را ملزم و موظف میداند که برای نجات میهن تلاش کند. در سطوح پایین جبهه ملی اعلامیه سنجابی نوعی ابراز مخالفت با رژیم ایران تلقی شده، معهذا باید توجه داشت که در سطوح رهبری نه تنها چنین تلقی وجود ندارد و چنین نظری مطلقاً در کار نبوده، بلکه رهبری جبهه ملی با توجه به شرایط موجود و درک این واقعیت که نمیتوان در مقابل خمینی به مخالفت آشکار و مقاومت محسوس برخاست، ناگزیر شده که ظاهراً با وی همگامی نشان بدهد تا بتواند نیروهای او را تضعیف و موقعیت خود را تثبیت کند. جبهه ملی علیرغم مخالفت باطنی با نظریات غیر منطقی و غیر عملی خمینی و با احساس استبداد مذهبی این شخص که در نوع خود خطرناکترین نوع استبداد است، به جهت ترس از تکفیر او، فعلاً اعلامیه مورد بحث را منتشر کرده اما باید توجه داشت که در این اعلامیه جبهه ملی حاضر به قبول چند نکته اساسی از طرف خمینی نشده است. این نکات عبارتند از : 1ـ اعلام جمهوریت 2ـ قبول حکومت اسلامی 3ـ قبول تغییر رژیم 4ـ قبول تغییر سلسله سلطنتی. جبهه ملی با تکیه بر لزوم ترک شیوههای استبدادی حکومت و تأکید بر ضرورت مراجعه به آراء عمومی، در واقع رأی ملت را به عنوان تز خود در مقابل احکام الهی به عنوان تز خمینی قرار داده و این مطلب در حقیقت چیزی غیر از اصول قانون اساسی و انتخابات آزاد و در نهایت حکومت مردم برمردم نیست و رویهای است که میتواند متدرجاً غیر منطقی بودن نظریات خمینی را به افکار عمومی ارائه دهد. جبهه ملی میکوشد که این نظریه را به تدریج در سطوح مختلف اعضاء جبهه و همچنین جامعه ترویج و تثبیت نماید. مخالفت صریح و آشکار با خمینی در شرایط فعلی سبب میشود که نیروی در حال شکلگیری جبهه ملی متلاشی و بیاثر شود. جبهه ملی خود را آخرین تیر ترکش برای نجات وطن میداند و باید کوشید که این تیر بیهوده شلیک نشود و کارآمدی خود را از دست ندهد. چنانچه [علی] امینی و [جعفر] شریفامامی از دست دادند.» در ادامه این گزارش، آمده است: «رهبران جبهه ملی به طور کلی عقیده دارند که در شرایط کنونی نهاد سیاسی قدرتمند و محکمی نیست که بتواند علیه خمینی مبارزه مؤثری بکند و لذا لازم است که با شیوههای زیرکانه در مقابل او زمینههای تدریجی مبارزه را فراهم نمود و این تنها راه رهایی از بنبست کنونی است.»[58] بنابر این اظهار عقیده، همراهی موقت جبهه ملی در آن مقطع با امام خمینی را اینطور میتوان تحلیل کرد که این اقدام، یک اقدام جبری و ظاهری بوده است. در همین رابطه میتوان به اظهارات سپهبد ناصر مقدم (آخرین رئیس ساواک) در دیدار با ژنرال «یوجین تای» آمریکایی در مورخه 8 آذر 1357 اشاره کرد که گفته بود: «من با آقای دکتر سنجابی ملاقات داشتم. ایشان میگفت اگر میتوانستیم در مقابل خمینی مقاومت کنیم، زحمات 25 ساله ما برای استقرار یک حکومت ملی و دموکراتیک به نتیجه میرسید. آقای دکتر سنجابی اضافه کرد امیدوارم حکومت نظامی بتواند امنیت را در مملکت مستقر کند تا بعداً ما بتوانیم روی کار بیاییم.»[59]
سند دیگری که تاریخ آن مربوط به 23 آذر 1357 است حکایت از آن دارد که کریم سنجابی نسبت به انقلاب اسلامی و امام خمینی نگاه مثبتی نداشت. در این سند با اشاره به تماس سنجابی با یکی از نزدیکان آقا سید کاظم شریعتمداری آمده است: «کریم سنجابی در تماس و مذاکراتی که به طور خصوصی با یکی از نزدیکان آیتالله سید کاظم شریعتمداری داشته، عنوان نموده: به عرض شاهنشاه رساندهام، زمان آن است که فداکاری بیشتری بشود. چون مملکت در حالت طغیان و عصیان است و آشوب همه جا را فرا گرفته و وضعیت به صورتی است که همه ناراضی هستند و با توجه به جریان روزهای تاسوعا و عاشورا بدون توافق مقامات، روحانیون و روحالله خمینی هر نوع حکومتی که بر سر کار آید محکوم به شکست و ناکامی است. کریم سنجابی در ادامه صحبتهای خود اضافه کرده: پیشنهادی معروض داشتم، شاهنشاه مسافرتی به خارج از کشور بنمایند و مملکت را به یک شورا واگذار نمایند، تا یک حکومت صالح که مورد موافقت روحانیون و یا موجب سکوت خمینی باشد روی کار بیاید؛ تا شاید بشود مملکت را به جریان طبیعی انداخت. کریم سنجابی ادامه داد: چون این پیشنهادات مورد قبول واقع نشده، به همین جهت به عرض رسانده که شرکت او و همکارانش در کابینه جدید نتیجهای نخواهد داشت. ارزیابی خبر: انجام مذاکرات صحت داشته و مطالب بالا عنوان شده است.»[60]
خاطره آیتالله شهید سید محمد بهشتی از دیدار با کریم سنجابی و چند تن از اعضای نهضت آزادی و جبهه ملی نیز میتواند رویکرد و مواضع ملیگراها را نسبت به مواجهه با رژیم شاه و آمریکا روشن کند. شهید بهشتی با اشاره به جلساتی که چند ماه قبل از پیروزی انقلاب با ملیگراها داشتند میگوید: «کاملاً محسوس بود که آقای دکتر سنجابی، آقای مهندس بازرگان و همفکرانشان کاملاً این طرح را مطرح میکردند که نمیشود در یک زمان هم با دیکتاتوری و هم با آمریکا در افتاد... آنگاه من به این نتیجه رسیدم که ما با این دوستان نمیتوانیم در یک خط قرار بگیریم... به همین دلیل بعد از تشکیل 2 یا 3 جلسه، جلسات ما تعطیل شد. تعطیلی جلسات تقریباً مقارن با هجرت امام به پاریس بود. آقای دکتر سنجابی و آقای مهندس بازرگان به پاریس رفته بودند... به این فکر که امام را قانع کنند روش صحیح مبارزه آن است که آقایان پیشنهاد میکنند.»[61]
به هر حال در نیمه آبان 1357، سنجابی پس از بازگشت به ایران به همراه برخی رهبران جبهه ملی از جمله داریوش فروهر بازداشت شد. بازداشت او با ملاقات وی با امام بیارتباط نبود. سفارت آمریکا در گزارشی به تاریخ 11 نوامبر 1978 (20 آبان) علت دستگیری رهبران جبهه ملی از جمله سنجابی را تلاش آنها برای برگزاری میتینگ سیاسی عنوان کرد. براساس این گزارش «هدف از این نشست این بود که [جبهه ملی] اتحاد خود را با خمینی اعلام کرده و خواستار برگزاری رفراندوم» شوند «که آیا ایران باید سلطنتی باشد یا جمهوری.»[62] نکته جالب توجه در این زمان، پیگیری وضعیت کریم سنجابی توسط وزارت خارجه آمریکا بود. در سندی با طبقهبندی محرمانه در تاریخ 15 نوامبر 1978 (24 آبان)، وزارت خارجه آمریکا به سفارت این کشور در ایران نوشت: «سناتور پرسی و سناتور استیونسون و سیمون نماینده کنگره به نیابت موکل خود پسر کریم سنجابی [سام سنجابی] که تبعه آمریکاست از ما خواستهاند تا درباره وضعیت کریم سنجابی تحقیق کنیم. آیا سفارت در صورت امکان فردا میتواند اطلاعاتی درباره اینکه سنجابی در کجا بازداشت شده است، تحت چه شرایطی است و چه اتهامات ویژهای به او وارد شده است گزارش کند.» فردای آن روز سفارت آمریکا در پاسخ به این درخواست گزارش داد: «دیروز [کریمپاشا] بهادری معاون وزیر دربار به تقاضای ما تحقیقاتی به عمل آورد و اطلاع میدهد که سنجابی ضمن آنکه در بازداشت است در شرایط راحتی به سر میبرد. رئیس ساواک تیمسار [ناصر] مقدم که شاگرد سنجابی در درس حقوق بوده شخصاً همین مطلب را به ما ابراز داشته است. ما قبلاً دلایل دستگیری وی را به موجب بند 5 قانون حکومت نظامی زمانی که به طور غیرقانونی سعی داشت یک کنفرانس مطبوعاتی برگزار کند گزارش کردهایم.»[63]
سنجابی شرح وقایع را این طور روایت کرده است: «قریب یک هفته کمتر یا بیشتر ما آنجا [زندان] بودیم. یک روز آمدند و به من خبر دادند که به اتاق بازجویی بروم. وقتی که رفتم دیدم سپهبد ناصر مقدم رئیس سازمان امنیت آنجاست. گفت: «آقای دکتر سنجابی اینجا ناراحت نیستید؟» گفتم نه. گفت: «من عقیده دارم و به عرض اعلیحضرت هم رساندهام که جای شما را از اینجا عوض بکنیم.» به داریوش فروهر هم خبر دادند و از آنجا ما را بردند به یک عمارتی در شمیران. یک عمارت بسیار مفصل و بسیار مجلل. یکی از آن عمارتهایی که در اختیار سازمان امنیت بود. یک اتاق بنده داشتم و یک اتاق داریوش فروهر با حمام و حیاط بزرگ و باغچه و چند نفر خدمتکار، ملاقات با خانواده را هم به ما اجازه دادند و مجموعاً مدت یک ماه محترماً آنجا بودیم. خانم و فرزندان هر چند روز یک بار به دیدن ما میآمدند. دو بار یا سه بار هم دکتر بختیار آمد و از جریانات و اقداماتی که کرده بود ما را خبردار میساخت.»[64] در یک گزارش سری درباره مذاکرات سنجابی و بختیار در آذر 1357 و ارائه راهکار به رژیم شاه به منظور نحوره برخورد با نهضت اسلامی آمده است:
«اظهارات خصوصی کریم سنجابی و داریوش فروهر درباره اوضاع ایران
کریم سنجابی و داریوش فروهر دو تن از رهبران جبهه ملی که به استناد ماده 5 فرمانداری نظامی در بازداشت به سر میبرند، در تاریخ 6 / 9 / 57 (2537 شاهنشاهی)، طی مذاکرات خصوصی، در مورد مسائل ایران، مطالبی به شرح زیر بیان داشتهاند: 1- بازداشت ما دو نفر در ابتدای امر میتوانست مقداری موجه باشد، اما هرچه زمان بگذرد میدان برای دیگران و به خصوص آخوندها خالی میماند و ما از سازماندهی و ایجاد یک سازمان متشکل در مقابل آنان عقب خواهیم ماند. وقت آن فرارسیده که جبهه ملی تلاشهای خود را شدت دهد و سازماندهی کند تا بتواند در آینده در مقابل آخوندها ایستادگی نماید. 2- سخنان ارتشبد ازهاری نخستوزیر در مجلس شورای ملی بسیار عالی بود و حسن اثر داشت، اما در مجلس سنا اگرچه صمیمانه ایراد شد، معهذا تکراری بود. به علاوه چهره مذهبی دادن بیش از حد به موضوع و توسل زیاد به آیات و امثال آن برای دولت نظامی مطلوب نیست. 3- تکیه بر قدرت ارتش بسیار به جا و منطقی است، اما نباید با اقداماتی مانند گل انداختن و دستجات تظاهرکننده، حامی ارتش را به مردم نمایاند و تبلیغات کرد. این تبلیغ ارزش ارتش را پایین میآورد. 4- اعاده نظم از وظایف اصلی دولت نظامی است، اما باید کشتار نشود و بهانه به دست مخالفین به خصوص روحانیون بهانهجو داده نشود. اقداماتی از قبیل قضیه حرم امام رضا(ع) لطمه زیادی به دولت میزند. این کارها را ممکن است عواملی عمدی انجام دهند، معهذا باید با انضباط محکم از انحراف و مسئلهسازی جلوگیری شود تا مشکلات تشدید نگردد. 5- حکومت نظامی باید با مفهوم کامل کلمه عمل کند و مماشات در شرایط فعلی به صلاح نیست این کار را باید بدون خونریزی انجام دهد. باید در ابتدا از اجتماعات جلوگیری کند تا بعداً مجبور به مقابله با جمعیت کثیر و تیراندازی نشود. اصولاً چرا باید در شرایط حکومت نظامی اجتماعات به وجود آید که بعداً به خشونت تبدیل گردد. 6- در ماه محرم میتوان پیشبینی کرد که از سوی خمینی و هوادارانش و دیگر مخالفان تدارکاتی دیده شده و برنامههایی ترتیب یافته، باید با شدت و تدبیر با این برنامه مقابله شود. اما نباید با دستگیر کردن وعاظ آنها را بزرگ کرد. راهکار میتواند این باشد که هر واعظی که به نظر افراطی رسید یا تحریکات خواهد کرد، ممنوعالمنبر شود. در اول محرم تبلیغات زیادی از طرف دولت بشود که ماه محرم مقدس است و امام حسین(ع) آن قدر عظمت دارد که نباید سوگواری او را با مسائل دیگر مخلوط کرد. به نام شاهنشاه مجالس مطمئن تشکیل شود. از تشکیل مجالس بزرگ که اجتماعات زیاد را در بر میگیرد جلوگیری شود و حرکات دستجات و اتصال جماعات به همدیگر جلوگیری به عمل آید و به هر حال قانون فرمانداری نظامی اجراء گردد. این موضوع که برای جلوگیری از فجایع بزرگتر در یک شرایط استثنایی از تشکیل مجالس و حرکات خلاف جلوگیری شود، مسئله مهمی به بار نخواهد آورد.
ارزیابی: اظهار مطالب بالا توسط نامبردگان صحت دارد.»[65]
سرانجام در 15 آذر 57، از سنجابی و فروهر رفع حصر شد. از این تاریخ به بعد، شاه کوشید با استفاده از عناصر ملی، حکومت خود را حفظ کند. او پس از مذاکره مستقیم با ملیون به آنان پیشنهاد تشکیل دولت داد.[66] سران جبهه ملی نیز در جلسات داخلى خود کلیت پیشنهاد را پذیرفته و در پى یافتن فرد مطلوب و نیز حل مشکل خود با امام و به اصطلاح مجاب کردن یا دور زدن ایشان بودند.[67] یکی از گزینههای شاه برای نخستوزیری، کریم سنجابی بود. در 22 آذر ناصر مقدم او را به دیدار شاه برد. در این دیدار شاه از سنجابی درباره سفرش به پاریس و اعلامیه سه مادهای پرسوجو کرد. سنجابی نیز توضیحاتی داد. سپس شاه از سنجابی دعوت کرد تا با تشکیل دولت به او کمک کند. سنجابی برای قبول این پیشنهاد، شروطی را مطرح کرد از جمله این که شاه برای مدتی کشور را ترک کرده و در غیاب او «شورای عالی دولتی» تشکیل شود. انحلال ساواک و توقیف و محاکمه برخی از مسئولین نیز از شروط دیگر سنجابی بود. شاه با پیشنهاد ترک ایران موافق نبود. سنجابی به شاه گفته بود: «اساس سلطنت و مملکت در خطر است و اختیار با خود اعلیحضرت است.»[68] خبر این دیدار در همان ایام در اطلاعیه جبهه ملی اینطور منعکس شد:
«اطلاعیه جبهه ملی ایران
ساعت 6 بعداز ظهر دیروز [22 آذر 57] رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور به خانه آقای دکتر کریم سنجابی رئیس و دبیر کل هیئت اجرائیه جبهه ملی ایران مراجعه کردند و ایشان را به کاخ نیاوران برای دیدار پادشاه بردند. آقای دکتر کریم سنجابی در این دیدار ضمن تشریح اعلامیه مورخ 14 آبان ماه 1357 صادر شده در پاریس تأکید نمودند که بنا بر بند 2 اعلامیه مذکور در اوضاع و احوال کنونی ـ جبهه ملی ایران در هیچ ترکیب حکومتی شرکت نخواهد کرد. این دیدار یک ساعت به طول انجامید و آقای دکتر کریم سنجابی ساعت 7 بعد از ظهر به خانه خود مراجعت کردند. پنجشنبه 23 آذرماه 1357»[69]
در نهایت شاه در آن مقطع، شروط سنجابی را نپذیرفت و به سراغ دیگر اعضای جبهه ملی از جمله غلامحسین صدیقی و شاپور بختیار رفت و سرانجام با نظر مساعد آمریکاییان تصمیم گرفت تشکیل دولت را در اختیار بختیار بگذارد. به این ترتیب، قرعه تشکیل آخرین دولت رژیم پهلوی به نام جبهه ملی افتاد.
در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی، سنجابی از جمله افرادی بود که سفارت آمریکا در تهران به وی مراجعه میکرد. البته آنچنان که از اسناد لانه جاسوسی برمیآید، کریم سنجابی از سال 1339 مورد مشورت مأموران سفارت آمریکا در ایران بوده است و با او درباره رویدادهای سیاسی بحث و تبادل نظر میکردند.[70] در سال 57 هدف آمریکاییها این بود که در مذاکره با افراد و گروههای میانهرو، مسیر انقلاب را منحرف کنند. اسناد و مدارک به دست آمده از ساواک و سفارت آمریکا حکایت از تلاش فراوان آمریکا به منظور زمینهسازى برای مطرح کردن جبهه ملى به عنوان اصلیترین جریان اپوزیسیون دارد. همزمان جبهه ملى براى مطرح کردن خود به عنوان جانشین نظام پادشاهى و جلب نظر ایالات متحده تماسهایى با مقامات سفارت آمریکا در ایران برقرار کرد. ارزیابى مسئولان سفارت پس از ملاقات با کریم سنجابى در آن برهه (دی 1357) چنین است: «سنجابى مىخواست چیزى را که وى حسن نیت خودش، عقاید روشنفکرانه و گرایش طرفدار غرب براى توجه ایالات متحده مىداند را به طور غیر مستقیم منتقل کند.» در همین باره، سولیوان آخرین سفیر آمریکا در ایران طى گزارشى به وزارت خارجه دولت خود مىنویسد: «اقداماتى در دست است تا از طریق دستکارى در افکار عمومى، جبهه ملى با زیرکى رهبرى را از دست خمینى بیرون آورد. شاه معتقد است که مىتواند با جبهه ملى در مورد تشکیل یک سلطنت مبتنى بر قانون اساسى مذاکره کند ولى با خمینى هرگز.»[71] سنجابی در دیدار با مأمور سفارت در آستانه پیروزی انقلاب صریحاً گفته بود: «همیشه طرفدار عقیده مصدق بوده که یک رژیم سلطنتی از نظر زمینه جغرافیایی و تاریخی برای ایران مناسبتر از یک جمهوری است.»[72]
دیدار و مذاکره سفارت آمریکا با برخی چهرههای میانهرو و ملیگرا در همین راستا صورت میگرفت. سفارت آمریکا در دی ماه 57 درباره دیدار و مذاکره با کریم سنجابی نوشت: «[سنجابی میگوید] او امیدوار است که خمینی متقاعد شود [از مواضع خود نسبت به رژیم شاه] کوتاه بیاید. چون جمهوری که او میگوید سرانجام ختم به خونریزی خواهد شد. سنجابی میگوید که همین قانون اساسی که هست برای ایران کافی است؛ سلطنت در چهارچوب قانون اساسی. سنجابی معتقد است که خمینی در حمله به سلطنت خیلی تند میرود... نظریه: سنجابی احساس تنهایی میکند و به دنبال دوستهایی مثل ایالت متحده میباشد.»[73] سنجابی در گفتگو با مأمور سفارت گفته بود: از «یک رژیم سلطنتی مطابق با قانون اساسی» حمایت میکند.[74]
سنجابی میگوید در آستانه پیروزی انقلاب، از طرف روحانیون مبارز به او پیشنهاد شد تا عضو شورای انقلاب شود اما «چون با اصل شورای انقلاب مخالف هستم» عضویت در آن را رد کرد. [75] او در آن برهه موافق بازگشت امام خمینی به ایران نبود و این موضوع را در مذاکره با مأمور سفارت آمریکا (در تاریخ 3 بهمن 57) نیز مورد تأکید قرار داد.[76]
سنجابی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، کریم سنجابی به عضویت دولت موقت درآمد و در دولت بازرگان سمت وزارت امور خارجه را برعهده گرفت. او تا 26 فروردین 1358 در این جایگاه بود و در این تاریخ استعفا داد. او میگوید به خاطر مشکلات موجود در اداره کشور، اختلافنظر با بازرگان و البته ناراحتی مزاجی خودش تصمیم به استعفا گرفته است.[77] بعد از وی دکتر ابراهیم یزدی وزیر امور خارجه شد و سنجابی نیز برای معالجه از ایران خارج شد و به آمریکا رفت. در ایام تسخیر لانه جاسوسی (13 آبان 1358)، سنجابی از آمریکا به پاریس رفت و مدتی بعد به ایران مراجعت نمود. وی در مراجعت به ایران علیه ماجرای تسخیر لانه جاسوسی موضع گرفت. سنجابی که از قبل از پیروزی انقلاب اسلامی با مأموران آمریکایی در ارتباط بود،[78] بدون توجه به خباثتها، خیانتها و جاسوسیهای سفارت آمریکا (از کودتای 28 مرداد تا ایام انقلاب)، اقدام دانشجویان پیرو خط امام در تسخیر سفارت آمریکا را تقبیح کرد. این در حالی بود که اساساً سفارت آمریکا، نه به عنوان یک مرکز دیپلماتیک، بلکه به عنوان یک پایگاه جاسوسی و اطلاعاتی - امنیتی عمل میکرد. سنجابی در همهپرسی قانون اساسی جمهوری اسلامی که در ۱۱ و ۱۲ آذرماه ۱۳۵۸ برگزار شد نیز شرکت نکرد.[79] در اسفند 1358 سنجابی از کرمانشاه در انتخابات دوره اول مجلس شورای اسلامی نامزد شد اما نتوانست به مجلس راه پیدا کند.
یکی دیگر از زمینههای مواجهه کریم سنجابی و جریان ملیگرایی با انقلاب اسلامی، در موضوع «لایحه قصاص» نمودار شد. از نخستین اقدامات نظام جمهوری اسلامی، انطباق قوانین با شرع اسلام بود. در همین راستا لایحه قصاص به مجلس ارائه شد. اما پس از طرح این لایحه جبهه ملی به مخالفت با آن برخاست، آن را غیرانسانی خواند و در ۲۵ خردادماه ۱۳۶۰، گروههای اپوزیسیون را به شرکت در راهپیمایی علیه این لایحه فراخواند. این اقدام که در شرایط حساس آن روزها صورت گرفت (تحرکات مسلحانه منافقین در کشور، ماجرای برکناری ابوالحسن بنیصدر از ریاست جمهوری و جنگ ایران و عراق) با مخالفت صریح امام خمینی مواجه شد. امام حکم به ارتداد جبهه ملی دادند و از آن تاریخ فعالیت این حزب غیرقانونی اعلام شد.
در این ایام، سنجابی مدتی مخفی شد و سپس در مرداد 1361 به همراه همسرش ایران را ترک کرده و راهی ترکیه شدند؛ از آنجا به فرانسه رفتند و حدود یک ماه در آنجا بودند. در ایام کوتاه حضور در فرانسه، سنجابی نامهای از طرف مسعود رجوی سرکرده سازمان منافقین دریافت کرد که از او تعریف و تمجید کرده بود. رجوی قصد داشت نظر رهبر جبهه ملی را به طرفداری از منافقین جلب کند که در این امر موفق بود. سنجابی با نگارش یک نامه چهار صفحهای، حمایت خود را از مجاهدین خلق اعلام کرد و از ضرورت مبارزه با نظام جمهوری اسلامی سخن گفت. متن این نامهها در دست نیست اما خود سنجابی ماجرای نامهنگاریاش با سرکرده سازمان منافقین را این طور روایت کرده است: «در آخرین هفته اقامتم در پاریس دو نفر از نمایندگان مجاهدین [خلق] به دیدنم آمدند. آنها با تبلیغ سلام از طرف آقای [مسعود] رجوی گفتند حامل نامهای هستند و دستور دارند که نخست آن را در حضور بخوانند و سپس تسلیم کنند. این نامه بسیار مفصل در ۶ صفحه و به خط خود رجوی بود. در مقدمه آن تجلیل فراوانی از من شده بود.... سپس از من خواسته شده بود تا درباره مجاهدات و جانفشانیهای مجاهدین و مظلومیت آنها شهادت بدهم. از جمله باز این عبارت بود که ذکر آن در اینجا به نظر شایسته است. مینویسد: «با جسارتی شایسته یک نسل، شایسته یک رود خون، شایسته بیش از بیست هزار شهید، پنجاه هزار اسیر از شما میخواهم درباره ما شهادت بدهید. به خدا قسم من نمیتوانم بپذیرم که تاریخ شهادت و حمایت شما را برای خمینی ثبت کند ولی از حمایت و شهادت شما برای مجاهدین اثری نباشد.» سرانجام مرا که سرمایه سیاسی و معنوی برای کشور خوانده و نوشته بود «پیام هل من ناصر اسرا و شهدای این سرزمین درست مثل آرزوی زندگانش این است که شما هرچه زودتر سرمایه سیاسی و معنوی خود را در این موقعیت خطیر فعال کنید و به میدان بیایید و زیر بال و پر مجاهدین را که فرزندان همین آب و خاک و خود شما نیز هستند، بگیرید اگر بذرهایی که از زمان مصدق کبیر به بعد کاشتهاید، سوخته شده و هدر شده ندانسته و سرانجام در مجاهدین متبلور میبینید و خلاصه اگر ما را فرزندان سیاسی و تاریخی خود میدانید من به خود حق میدهم که از شما به عنوان یک پدر درخواست کنم که بهخصوص قبل از مرگ سهرابتان شرط ابویت و حق پدری را به جای بیاورید. میخواهم در سینه تاریخ از قول شما با آشکارترین بیان ثبت شود که مجاهدین را فرزندان سیاسی و تاریخی خود میدانید. فکر میکنم که پیشوای ما مصدق نیز همینگونه انتظارات را از شما دارد.» در پایان نیز تذکر داده بود که به قدر سر سوزنی انتظار ندارد که من عقاید خودم را درباره مجاهدین مخفی کنم و انتقاداتی اگر دارم بیان ننمایم. این نامه البته بسیار در من مؤثر شد و مرا تکان داد. من نمیتوانستم جانفشانیهای مجاهدین و مظالمی را که بر آنها گذشته و میگذرد کتمان کنم. من نمیتوانستم انکار کنم که در حال حاضر آنها متشکلترین و پرکارترین نیروی مقاومت در برابر فجایع ضد بشری فعلی هستند. با وجود این، درباره آنها و روش آنها و آینده آنها تردید و دودلی فراوان داشتم.»[80] سنجابی میگوید اولین تردید او درباره سازمان، مبارزه مسلحانه آنها بود. به این ترتیب او به تروریستی بودن این گروه اذعان دارد. وی ادامه میدهد: «ثانیاً درباره جهانبینی و موضعگیری سیاسی بینالمللی مجاهدین مشکوک بودم. آنها همواره در مطبوعات و انتشاراتشان و در مجموعه فعالیت گذشته و حالشان خود را یکجانبه ضد امپریالیسم غربی و ضد آمریکایی معرفی کردند[81] ولی به شیوه اکثر گروههای چپ و چپنما و چپزده هیچوقت موضعگیری روشنی در برابر امپریالیسم روسی نداشته و همواره در مورد آن با نوعی احتیاط آمیخته به جانبداری سخن گفتهاند.» سنجابی چهارمین عامل تردیدش درباره منافقین را «مسئله التقاطی بودن آنها» عنوان میکند. سنجابی درباره پاسخ خود به نامه رجوی میگوید: «این تردیدها و این ملاحظات باعث بود که نتوانم به نکته اصلی مورد توقع آقای رجوی و یاران او یعنی تأیید و همکاری با شورای مقاومت ملی، جواب مثبت بدهم. مخصوصاً تدریجاً که مستحضر شدم بین بنیصدر و دوستان او با رجوی و پیروان او چنانکه باید تفاهم وجود ندارد. خود بنیصدر در ملاقات اخیرش با من نگرانی خودش را از این جهت پنهان نمیکرد. از طرف دیگر، حال مزاجی من بر اثر مرارتهای ۱۴ ماه اختفاء و مشقّات مهاجرت و آسیبی که بر پشتم وارد شده بود، بسیار بد و محتاج به پیگیری و معالجه و مدارا بود. با وجود این، چون شاهد جوش و هیجان و ایمان و انضباط و جانفشانیهای مداوم مجاهدین بودم دریغ داشتم که تمایلات خود را پوشیده بدارم و آن نامه پرلطف و شورانگیز را بدون جواب بگذارم. بنابراین، چند روز قبل از حرکتم از پاریس جواب بالنسبه مبسوطی در چهار صفحه بزرگ نوشتم و آن را به فرزندم سعید سنجابی که از یاران و همکاران آقای بنیصدر است دادم که شخصاً به آقای رجوی برساند و در این جواب پس از سپاسگزاری از قدردانیهای او نسبت به خود و تحسین فداکاریهای مجاهدین و محکوم دانستن رژیم ستمگر و ارتجاعی آخوندها و ضرورت مبارزه با آن نوشتم که فعلاً به سبب کسالت و بیماری شدید ناگزیر باید به آمریکا بروم و به معالجه و مداوا بپردازم. اگر خدا عمری و بهبودی عنایت کند باز بر سر وظیفه خود حاضر خواهم بود...»[82]
کریم سنجابی بعد از یک ماه در همان سال 61 راهی آمریکا شد و تا پایان حیاتش در ۴ ژوئیه ۱۹۹۵، برابر با ۱۳ تیرماه ۱۳۷۴ در شهر کاربُندِل در جنوب ایالت الینوی آمریکا، به سر برد. او در این ایام کنش سیاسی خاصی نداشت.
پینوشتها:
[1] صدقی، ضیاءالله، مصاحبه با کریم سنجابی، پروژه تاریخ شفاهی هاروارد، به کوشش حبیب لاجوردی، تاریخ مصاحبه: پانزدهم اکتبر ۱۹۸۳ (23 مهر 1362)، محل مصاحبه: شهر چیکو- کالیفرنیا، نوار شماره 1.
[2] سلیمان میرزا اسکندری (از نوادگان عباسمیرزا قاجار) در سال 1255 در تهران متولد و پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی وارد مدرسه دارالفنون شد و از آنجا دیپلم گرفت. سپس وارد عرصه فرهنگ شد و روزنامه عیوق را منتشر کرد که بلافاصله توقیف گردید. سپس مدرسه محسنیه را دایر کرد که آن هم عمر زیادی نکرد. سپس در امور دولتی ازجمله نظمیه و اداره گمرک اشتغال یافت. سلیمان میرزا در دوره دوم مجلس شورای ملی از اراک انتخاب شد و به حزب دمکرات به رهبری سید حسن تقیزاده پیوست. در سال 1290 مدتی پس از این که مجلس شورای ملی به دستور ابوالقاسم خان ناصرالملک نایبالسلطنه منحل شد، سلیمان میرزا و جمعی از آزادیخواهان دستگیر و به قم تبعید شدند. وی پس از چند ماه به پایتخت بازگشت و در حدود 1292 در وزارت داخله متصدی امور مرکز شد. در سال 1293 به عنوان نماینده اصفهان به مجلس سوم راه یافت و لیدر فراکسیون دمکرات بود. در جریان جنگ اول جهانی به آلمان گرایش یافت. در آبان 1294 به علت حرکت نیروهای روسیه به سمت تهران به همراه سایر نمایندگان و رجال ملی به قم رفت و در آذر ماه ریاست کمیته دفاع ملی را به دست گرفت. سپس به همراه سایرین راهی کرمانشاه شد و با دولت نظامالسلطنه مافی همکاری کرد. در بهمن 1296 هنگامی که در میان ایل سنجابی بود توسط ارتش بریتانیا دستگیر و مدتی بعد آزاد شد. پس از کودتای سوم اسفند 1299 درحالی که عازم تهران بود در همدان توسط دولت سیدضیاءالدین طباطبایی بازداشت گردید و پس از عزل سید ضیاء آزاد و راهی تهران شد. در 1300 به نمایندگی مردم تهران در مجلس چهارم انتخاب شد. در این دوران، سلیمان میرزا از سوی دولت شوروی به عنوان رهبر نیروهای چپ ایران شناخته میشد و مورد اعتماد آنان بود. او در سال 1301 با دولت قوامالسلطنه به مخالفت برخاست و به همراه محمدصادق طباطبایی به تلاش در راه تحکیم قدرت رضاخان پرداخت. سلیمان میرزا در شهریور 1302 به همراه میرزا کریم خان رشتی، محمدصادق طباطبایی و امیر لشکر خدایار خان یک پیمان مخفی اتحاد با رضاخان امضا کرد و به عضویت کمیته مخفی درآمد که جلسات آن در خانه رضاخان برگزار میشد. در آبان 1302 در اولین کابینه رضاخان وزیر معارف شد. در بهمن 1302 از تهران به مجلس پنجم راه یافت. در 27 مرداد 1303 با استیضاح دولت رضاخان توسط مدرس و 12 نماینده دیگر مخالفت کرد. در آبان 1304 به خلع سلسله قاجاریه رأی مثبت داد. مع هذا در آذر ماه همان سال در مجلس مؤسسان به انتقال سلطنت به سلسله پهلوی رأی ممتنع داد و کمکم منزوی گشت و تا شهریور 1320 خانهنشین شد. پس از تأسیس حزب توده در 15 مهر 1320 و برگزاری نخستین جلسه هیئت مؤسسان آن، سلیمان میرزا به دلیل پیشینه تشکیلاتی خود و مقبولیتی که در بین اعضای مؤسس حزب توده داشت، در رأس حزب قرار گرفت. او در اولین انتخابات بعد از رضاشاه، از تهران نامزد نمایندگی شد اما در جریان انتخابات، در 16 دی ماه 1322 در تهران درگذشت. (منبع: سلیمان میرزا اسکندری، منتشر شده در سایت پژوهشکده تاریخ معاصر) یکی از نقدهای جدی به سلیمان میرزا، وابستگی او به سیاست شوروی بود. اسکندری در شهریور ۱۳۲۰ با مقامات ارتش شوروی، که ایران را در اشغال داشتند دیدار کرد. او به یکی از افسران ارتش سرخ گفته بود «بیکمک شوروی کاری از مردم آزاداندیش ساخته نیست.» همراهی و همکاری او در قدرت گرفتن رضا شاه از دیگر نقاط ضعف کارنامه سیاسی وی است. (منبع: مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی، مدخل سلیمان میرزا اسکندری).
[3] صدقی، ضیاءالله، همان، نوار شماره 1.
[4] سنجابی، کریم، امیدها و ناامیدیها (خاطرات سیاسی دکتر کریم سنجابی)، انتشارات جبهه (چاپ لندن)، 1368، ص 25-23.
[5] پیشین، ص 26-25.
[6] منصوری، توران، مروری بر زندگی سیاسی کریم سنجابی، منتشر شده در سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تاریخ انتشار: 14 تیر 1403.
[7] در خرداد 1323 با ائتلاف سه حزب استقلال، پیکار و میهنپرستان، حزبی به نام میهن متولد شد که اصلیترین هدف آن توجه به ملیگرایی و ناسیونالیسم و مبارزه با حزب توده بود. اما این حزب کمتر از دو سال در سپهر سیاسی ایران دوام آورد و در نهایت با حزب ایران ادغام شد. یکی از مشکلات حزب میهن این بود که در مقابله و مبارزه با حزب توده ماهیت پیدا میکرد. به روایت سنجابی «حزب توده با ما و ما با آنها درافتادیم. آنها شعار میدادند علیه استعمار و ارتجاع مبارزه کنید. ما شعار میدادیم علیه هرگونه استعمار مبارزه کنید. علیه استعمار سرخ و سیاه مبارزه کنید و آنها از این کلمات ما بسیار آزرده میشدند و میگفتند اگر شما آزادیخواه و ملی هستید چرا با ما درمیافتید؟ چرا بیشتر تشکیلاتتان را در شمال به وجود آوردهاید؟ میگفتیم ما در قسمتهای دیگر هم تشکیلات داریم. اگر تشکیلات ما در شمال فعالیتش در میان مردم مؤثرتر است به علت این است که شما در آنجا مداخله بیشتر دارید و این واکنش مردم آنجا در برابر شما است.» یکی دیگر از نقدهایی که به حزب میهن وارد است این بود که این گروه نتوانست در بین توده مردم جایگاه مناسبی کسب کند و یک سال و نیم بعد از تأسیس، اعضای آن به این نتیجه رسیدند که چیز جدیدی برای عرضه ندارند لذا در حزب ایران ادغام شدند. مشکلات مالی حزب و فقدان پایگاه مالی مشخص نیز مزید بر علت شد تا حزب میهن منحل شود. به روایت سنجابی: «در این وقت حزب دیگری هم به نام حزب ایران به وجود آمده بود... در عمل ما میدیدیم که مرام ما و روش مبارزه ما با حزب ایران یکی است، یعنی آنها هم عیناً همان موضعگیریهای ما و همان ایدهآلهای ما را دارند. حزب میهن در آن زمان در وضع مالی بسیار ناگواری بود. بنابراین، با مذاکراتی که با حزب ایران شد، حزب میهن و ایران با هم یک سازمان تشکیل دادند و ما دستور دادیم که تمام شعب ما در ولایات به حزب ایران بپیوندند و جمعی از افراد حزب میهن وارد کمیته و شورای حزب ایران شدند...» (بنگرید به: طیرانی، بهروز، اسناد احزاب سیاسی ایران، ج 2، سازمان اسناد ملی ایران، 1376، ص 301-299)
[8] صدقی، ضیاءالله، همان، تاریخ مصاحبه: 16 اکتبر ۱۹۸۳ (24 مهر 1362)، نوار شماره 6.
[9] کوهستانینژاد، مسعود، حزب ایران (مجموعهای از اسناد و بیانیهها)، انتشارات شیرازه، 1400، ص 10.
[10] برای آشنایی بیشتر با جعفر پیشهوری و فرقه دموکرات آذربایجان به پرونده سایت مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی درباره پیشهوری مراجعه کنید.
[11] سنجابی، کریم، همان، ص 76-75.
[12] حزب ایران با شعار «برای ایران، با فکر ایرانی به دست ایرانی» در اردیبهشت 1323 تأسیس شد. مؤسسان و اعضای حزب بیشتر تحصیلکردگان خارج از کشور و روشنفکران با تمایلات سوسیالیستی بودند. تعدادی از اعضای آن عبارت بودند از: غلامعلی فریور، شمسالدین جزایری، احمد زیرکزاده، کاظم حسیبی، کریم سنجابی، عبداللّه معظمی، حسین مکّی، اللهیار صالح و... مرامنامه حزب در سه وجه سیاسی، اقتصادی و اجتماعی تنظیم گردید: از لحاظ سیاسی، حفظ استقلال کامل کشور و پشتیبانی از اصول دموکراسی؛ از لحاظ اقتصادی، استقرار عدالت اجتماعی و از لحاظ اجتماعی، تهذیب اخلاق و تعمیم فرهنگ و تأمین بهداشت عمومی از جمله مرامهای حزب بود. حزب ایران از جمله گروههایی بود که در سال 1323 مخالفت خود را با اعطای امتیاز نفت شمال به شوروی اعلام کرد. یکی از اشتباهات حزب ایران که موجب اعتراض اعضای آن شد، ائتلاف با حزب توده در تیر 1325 بود که با مشی و مرام اولیه حزب تضاد داشت. حزب ایران پیش از این با حزب میهن به رهبری کریم سنجابی ائتلاف کرده بود. پیامد زیانبار ائتلاف حزب ایران و حزب توده، جدایی گروهی از اعضای حزب ایران بود. شرکت در دولت ائتلافی قوامالسلطنه (1325)، اشتباه دیگر حزب ایران در آن مقطع بود. پس از سرکوب فرقه دموکرات آذربایجان، ائتلاف حزب توده و حزب ایران از هم پاشید و در دی 1325 کمیته مرکزی حزب ایران، رسمآ ائتلاف را لغو کرد و با تغییر موضع خود در برابر حوادث آذربایجان، پیشهوری را خائن و وطنفروش خواند. همزمان با شکلگیری نهضت ملی شدن صنعت نفت، حزب ایران شعار ملی کردن صنعت نفت را مطرح کرد و در دوره نهضت ملی کردن نفت در سال 1328 با مصدق همراه بود. این گروه همچنین یکی از احزاب تشکیل دهنده جبهه ملی بود و برخی از اعضای آن در کابینه مصدق عضویت داشتند. در دوره قدرتگیری مصدق، گرایش شدید حزب ایران به احراز مناصب و سمتهای دولتی موجب شده بود حزب مزبور در افواه به عنوان یک «بنگاه کاریابی» شناخته شود و این موضوع موجب بدبینی جامعه به حزب شد. پس از کودتای 28 مرداد 1332، فعالیت حزب ایران ممنوع شد و تعدادی از رهبران آن بازداشت و برخی نیز مخفی شدند. از آن پس تا زمان تشکیل جبهه ملی دوم در 1339، اعضای حزب فعالیت خود را از طریق نهضت مقاومت ملی ادامه دادند، ولی در پی بروز اختلاف، که ناشی از دیدگاه متفاوت رهبران نهضت به دولت کودتا بود، از نهضت جدا شدند. محافظهکاران، که حزب ایران در رأس آنان قرار داشت، معتقد بودند که دولت کودتا را باید پذیرفت، ولی به صورت «اپوزیسیون» عمل کرد؛ ولی جناح تندرو، دولت را غیرقانونی میدانستند. در بهمن 1335 حزب، با صدور اعلامیهای، دکترین آیزنهاور را پذیرفت. در سال 1339، حزب ایران به همراه حزب مردم ایران، حزب پانایرانیست و گروهی از جامعه سوسیالیستها، جبهه ملی دوم را تأسیس کردند. حیات سیاسی جبهه ملی دوم تا 1342 دوام یافت و پس از فروپاشی آن، حزب ایران نیز، که از ارکان جبهه به شمار میرفت، امکان فعالیت علنی نیافت و از آن پس مخفیانه به فعالیت ادامه داد. این گروه در دوران مبارزات نهضت اسلامی به خاطر فقدان پایگاه مردمی موفقیت چندانی نداشت و نتوانست در فرایند انقلاب ایفای نقش کند. به ویژه دیدگاه اعضای حزب و نوع نگاه آنها به سلطنت، اساساً با انقلاب اسلامی در تعارض بود. در سال 1357، برای تعیین مشی سیاسی حزب، جلساتی برگزار گردید و در جلسه دی ماه همان سال و در آستانه پیروزی انقلاب، شاپور بختیار به دبیرکلی حزب ایران برگزیده شد. در نهایت حزب ایران بعد از پیروزی انقلاب اندک اثرگذاری خود را هم از دست داد و فعالیت آن ممنوع شد. از نقاط ضعف حزب ایران این بود که نتوانست در بین مردم جایگاه مناسبی به دست آورد. همچنین این حزب به فرهنگ دینی مردم توجه چندانی نداشت. به جای آن تلاش کرد در میان نخبگان رشد کند. همین موضوع از اثرگذاری حزب در رویدادهای سیاسی و اجتماعی کاست؛ چرا که حزب قادر به بسیج تودهها در شرایط بحرانی نبود. درگیریها و رقابتهای درون حزب نیز موجب تضعیف آن شد و از اثرگذاری حزب کاست. نوع نگاه حزب به جریانات سیاسی به ویژه در آستانه انقلاب، دیدگاه آنها درباره سلطنت، نگاه آنها به آمریکا و غرب از دیگر نقاط ضعف حزب بود. اعضای مؤسس حزب ایران که اغلب تحصیلکردگان در خارج از ایران بودند، برخلاف مشی ناسیونالیستی حزب به غرب دلبستگی داشتند. (بنگرید به: دانشنامه جهان اسلام. مدخل حزب ایران)
[13] صدقی، ضیاءالله، همان، تاریخ مصاحبه: 17 اکتبر ۱۹۸۳ (25 مهر 1362)، نوار شماره 8.
[14] بنگرید به: شرح زندگانی و بررسی دولت عبدالحسین هژیر؛ آشنایی گذرا و کوتاه با جمعیت فدائیان اسلام؛ مروری بر زندگی مبارزاتی شهید حجتالاسلام سید مجتبی نواب صفوی، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[15]ترابیپور، امید و دیگران، بررسی روند حوادث مجلس شانزدهم با تکیه بر نقش جبهه ملی، ماهنامه جامعه شناسی سیاسی ایران، س 5، ش 12، اسفند 1401، ص 3706-3705.
[16] بنگرید به: بررسی و تحلیل دولت حاجعلی رزمآرا، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[17] سنجابی، کریم، همان، ص 103.
[18] صدقی، ضیاءالله، همان، نوار شماره 9.
[19] پیشین، تاریخ مصاحبه: 18 اکتبر ۱۹۸۳ (26 مهر 1362)، نوار شماره 15.
[20] روزنامه رسمی کشور شاهنشاهی ایران، ش 2186، یکشنبه 26 مرداد 1331 و روزنامه رسمی کشور شاهنشاهی ایران، ش 2305، یکشنبه 21 دی 1331.
[21] روزنامه رسمی کشور شاهنشاهی ایران، ش 2414، شنبه 9 خرداد 1332.
[22] صدقی، ضیاءالله، همان، تاریخ مصاحبه: 17 اکتبر ۱۹۸۳ (25 مهر 1362)، نوار شماره 10.
[23] نامبرده تیمسار ارتش شاهنشاهی و از افسران و نظامیان حامی محمد مصدق و جبهه ملی و رئیس ستاد ارتش منصوب محمد مصدق در هفت ماه پایانی دوران نخستوزیری بود.
[24] صدقی، ضیاءالله، همان، تاریخ مصاحبه: 17 اکتبر ۱۹۸۳ (25 مهر 1362)، نوار شماره 12.
[25] پیشین، تاریخ مصاحبه: 18 اکتبر ۱۹۸۳ (26 مهر 1362)، نوار شماره 13.
[26] پیشین، نوار شماره 14. در مورد
[27] موسوی تبریزی، حسین، خاطرات آیتالله سید حسین موسوی تبریزی، ج 1، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1387، ص 390.
[28] جبهه ملی به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1379، ص 37.
[29] روزبهانی، احمدرضا، روابط جبهه ملی و آمریکا در دوره پهلوی، فصلنامه مطالعات تاریخی، پائیز 1391، ش 38، ص 153-152.
[30] برای آشنایی با مواضع و عملکرد جبهه ملی در مواجهه با رژیم پهلوی مقاله «نقش، عملکرد و جایگاه جبهه ملی ایران در سقوط رژیم منحوس پهلوی و بررسی سهمخواهی آنان از جمهوری اسلامی» و «بررسی تحلیلی مشابهتها و تمایزهای شعارها، آرمانها و خواستهای امام خمینی(ره) و مردم با گروههای سیاسی در جریان پیروزی انقلاب اسلامی ایران»، مندرج در همین سایت را مطالعه نمایید.
[31] صدقی، ضیاءالله، همان، تاریخ مصاحبه: 17 اکتبر ۱۹۸۳ (25 مهر 1362)، نوار شماره 11.
[32] پیشین، تاریخ مصاحبه: 19 اکتبر ۱۹۸۳ (27 مهر 1362)، نوار شماره 17.
[33] جبهه ملی به روایت اسناد ساواک، همان، بخش مقدمه.
[34] برای آشنایی با غلامحسین صدیقی به مقاله مندرج در همین سایت با عنوان «نگاهی به حیات سیاسی دکتر غلامحسین صدیقی» مراجعه نمائید.
[35]با روى کار آمدن دولت علی امینى (اردیبهشت 1340) و علیرغم اشتراک نظرهایش با ملیون متمایل به آمریکا، میان او و جبهه ملى ائتلاف شکل نگرفت. فعالان و رهبران جبهه ملی در مورد برخورد با دولت امینى اتفاق نظر نداشتند. در تاریخ 28 / 2 / 40 با موافقت دولت، میتینگ جبهه ملى در میدان جلالیه با حضور جمعی از طرفداران آنها برگزار شد. در این مراسم کریم سنجابى، غلامحسین صدیقى و شاپور بختیار در مورد وضعیت موجود و برنامههاى جبهه ملی سخنرانى کردند اما سخنان بختیار باعث ایجاد تنش شد و دولت بر آن شد تا از برپایى سایر تجمعات جبهه ملى جلوگیرى کند. این امر منجر به تشدید اختلافات امینى و ملیون گردید. (بنگرید به کتاب جبهه ملی به روایت اسناد ساواک، همان، بخش مقدمه.)
[36] صدقی، ضیاءالله، همان، تاریخ مصاحبه: 19 اکتبر ۱۹۸۳ (27 مهر 1362)، نوار شماره 18.
[37] جبهه ملی به روایت اسناد ساواک، همان، ص 94.
[38] صدقی، ضیاءالله، همان، نوار شماره 19.
[39] سنجابی، کریم، همان، ص 230.
[40] پیشین، ص 234 و 235.
[41] اسناد لانه جاسوسی، ج 3، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1386، ص 381.
[42] صدقی، ضیاءالله، همان، تاریخ مصاحبه: 20 اکتبر ۱۹۸۳ (28 مهر 1362)، نوار شماره 21.
[43] پیشین، نوار شماره 21.
[44] جبهه ملی به روایت اسناد ساواک، همان، ص 41.
[45] پیشین، ص 94.
[46] صدقی، ضیاءالله، همان، نوار شماره 23.
[47] جبهه ملی به روایت اسناد ساواک، همان، ص 224. در مورد وضعیت اللهیار صالح و شاپور بختیار بنگرید به: رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، اللهیار صالح، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول، سال 1398، جلد اول و دوم و همان مرکز، شاپور بختیار، چاپ اول، سال 1390. همچنین بنگرید به: اللهیار صالح دبیرکل حزب ایران و رئیس هیئت اجرائی جبهه ملی، بخش اول و دوم و کارنامه سیاسی شاپور بختیار، همین سایت.
[48] در سال 1353 شاه با انحلال دو حزب ایران نوین و ملیون اعلام کرد که در آینده یک دولت تک حزبی خواهد داشت. وی گفت: «آنهایی که به حزب نمیپیوندند باید هواداران حزب توده باشند. این خائنان یا باید به زندان بروند و یا اینکه همین فردا کشور را ترک کنند.». برای آشنایی با حزب رستاخیز به کتاب «حزب رستاخیز به روایت اسناد ساواک – جلدهای اول و دوم» که توسط این مرکز چاپ شده است و نیز مقالات حزب رستاخیز به روایت اسناد ساواک- بخش اول، حزب رستاخیز به روایت اسناد ساواک- بخش دوم، حزب رستاخیز به روایت اسناد ساواک- بخش سوم، بازخوانی سیستمهای تکحزبی و بررسی عملکرد حزب رستاخیز در ایران، عدم استقبال مردم از حزب رستاخیز به روایت اسناد مندرج در همین سایت مراجعه کنید.
[49] جبهه ملی به روایت اسناد ساواک، همان، ص 229.
[50] صدقی، ضیاءالله، همان، نوار شماره 23.
[51] جبهه ملی به روایت اسناد ساواک، همان، ص 235.
[52] پیشین، بخش مقدمه.
[53] پیشین، ص 278.
[54]شعاع حسینی، فرامرز، دیدار در نوفللوشاتو (خاطرات سیاسی ـ اجتماعی ابوالفضل توکلیبینا)، چاپ و نشر عروج (وابسته به مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی)، 1389، ص 234.
[55] صحیفه امام خمینی، ج 4، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ص 412.
[56] پیشین، ص 524.
[57] صدقی، ضیاءالله، همان، نوار شماره 24.
[58] جبهه ملی به روایت اسناد ساواک، همان، ص 281.
[59] همان، ص 294.
[60] همان، ص 276.
[61] خاطره شهید بهشتی از دیدار ملیگراها با امام خمینی در فرانسه، منتشر شده در سایت مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، تاریخ انتشار: 13 تیر 1400.
[62] اسناد لانه جاسوسی، ج 3، همان، ص 259.
[63] پیشین، ص 260-259.
[64] صدقی، ضیاءالله، همان، نوار شماره 24.
[65] کریم سنجابی و داریوش فروهر بدون نقاب، منتشر شده در سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی
[66] محمدرضا پهلوی پس از ناکامی در تحقق اهداف مورد نظر در دولت نظامی غلامرضا ازهاری، تصمیم گرفت با بهکارگیری نیروهای ملیگرا دولتی ائتلافی تشکیل دهد. به نظر میرسد که پیشنهاد تشکیل دولت غیرنظامی از سوی واشنگتن به شاه مطرح گردید. این پیشنهاد به دنبال تهیه گزارش جرج بال معاون پیشین وزارت خارجه آمریکا از اوضاع سیاسی ایران برای کاخ سفید مطرح شد. بال در گزارش خود نوشت که شاه در قدرت باقی نخواهد ماند مگر اینکه نظر خود را بهسرعت تعدیل کند و از حضور نظامیان در حکومت بکاهد. شاه با غلامحسین صدیقی و کریم سنجابی در این خصوص مذاکره کرد و سرانجام با شاپور بختیار یکی دیگر از اعضای جبهه ملی برای تشکیل دولت به توافق رسید.
[67] جبهه ملی به روایت اسناد ساواک، همان، بخش مقدمه.
[68] صدقی، ضیاءالله، همان، تاریخ مصاحبه: 21 اکتبر ۱۹۸۳ (29 مهر 1362)، نوار شماره 25.
[69] سند مندرج در انتهای این مقاله.
[70] اسناد لانه جاسوسی، ج 2، همان، ص 721-705.
[71] جبهه ملی به روایت اسناد ساواک، همان، بخش مقدمه.
[72] سنجابی رهبر مخالفین در مورد وضعیت جاری نظر میدهد، منتشر شده در سایت مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، تاریخ انتشار: 13 تیر 1400.
[73] اسناد لانه جاسوسی، ج 1، همان، ص 78.
[74] پیشین، ج 3، ص 359.
[75] صدقی، ضیاءالله، همان، نوار شماره 25.
[76] اسناد لانه جاسوسی، ج 3، همان، ص 389.
[77] صدقی، ضیاءالله، همان، نوار شماره 26.
[78] برای پی بردن به ارتباطات پشت پرده و نهان و آشکار کریم سنجابی و جبهه ملی با آمریکا، مراجعه کنید به: روزبهانی، احمدرضا، روابط جبهه ملی و آمریکا در دوره پهلوی، فصلنامه مطالعات تاریخی، پائیز 1391، ش 38.
[79] صدقی، ضیاءالله، همان، نوار شماره 25.
[80] جالب این که کریم سنجابی در حالی نسبت به مشی و عملکرد منافقین «تردید» دارد که در آن برهه تاریخی، سازمان منافقین جنایات متعددی را در کارنامه خود ثبت کرده بود؛ آنها قبل از سال 1361 چهره واقعی خود را نشان داده بودند و چند عملیات تروریستی در ایران علیه مسئولان جمهوری (7 تیر و 8 شهریور 1360) اسلامی و مردم عادی (انفجار بمب در میدان سپاه تهران در روز سوم اسفند 1360 که موجب شهادت 11 نفر و زخمی شدن 25 نفر شد؛ بمبگذاری در اتوبوس شرکت واحد در شیراز به تاریخ 25 مهر 1360 که بر اثر آن بیش از 15 مسافر مجروح شدند و دو کودک خردسال نیز به شهادت رسیدند؛ انفجار بمب در سالن انتظار راهآهن قم در 2 تیر 1360) و... انجام داده بودند. منافقین قبل از آن نیز حتی در تصفیههای درونی، اعضای خودشان را هم (مجید شریف واقفی) از بین برده بودند. برای شناخت بیشتر درباره سازمان منافقین و سرکرده آن مسعود رجوی بنگرید به: سازمان مجاهدین خلق؛ از پیدایش تا پیروزی انقلاب اسلامی ایران؛ نقش، عملکرد و جایگاه سازمان مجاهدین خلق(منافقین) در سقوط رژیم پهلوی و بررسی سهمخواهی آنان از جمهوری اسلامی؛ بررسی کوتاهی از موقعیت و جایگاه زنان در سازمان مجاهدین خلق(منافقین)؛ بررسی تحلیلی مشابهتها و تمایزهای شعارها، آرمانها و خواستهای امام خمینی(ره) و مردم با گروههای سیاسی در جریان پیروزی انقلاب اسلامی ایران؛ بیانیه اعلام مواضع ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق ایران در سال 1354؛ بازخوانی انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی در 7 تیر 1360، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[81] البته همین سازمان مجاهدین خلق که خود را ضد آمریکایی معرفی میکرد در نهایت به دامان آمریکا غلتید و غلام حلقه به گوش آمریکا شد.
[82] صدقی، ضیاءالله، همان، تاریخ مصاحبه: 4 ژوئن ۱۹۸4 (14 خرداد 1363)، نوار شماره 32 و امیدها و ناامیدیها (خاطرات سیاسی دکتر کریم سنجابی)، انتشارات جبهه (چاپ لندن)، 1368، ص422-415.

نام دکتر کریم سنجابی در فهرست محصلین اعزامی به اروپا در سال 1307

نام دکتر کریم سنجابی در فهرست محصلین اعزامی به اروپا در سال 1307

گزارش دیدار و مذاکره دکتر سنجابی به همراه چند تن از اعضای جبهه ملی با جعفر شریفامامی نخستوزیر وقت

تلاش جبهه ملی برای جلب توجه دولتمردان آمریکایی

انتخاب هیئت اجرایی جبهه ملی در سال 1340

جلسه شورای مرکزی جبهه ملی در سال 41

مذاکره سران جبهه ملی با علم در سال 1341

گزارش ساواک درباره جلسات اعضای جبهه ملی در سال 51

بیانیه دکتر سنجابی بعد از دیدار با امام خمینی در پاریس

مذاکرات دکتر سنجابی با آیتالله سید کاظم شریعتمداری درباره آینده ایران

اطلاعیه جبهه ملی درباره دیدار شاه و دکتر سنجابی در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی ایران

توضیحات بختیار درباره دیدار دکتر کریم سنجابی با امام خمینی در نوفللوشاتو

توضیحات بختیار درباره دیدار دکتر کریم سنجابی با امام خمینی در نوفللوشاتو

توضیحات بختیار درباره دیدار دکتر کریم سنجابی با امام خمینی در نوفللوشاتو

گفتگوی دکتر کریم سنجابی و داریوش فروهر در زندان درباره نیات واقعی خود در برابر انقلاب اسلامی ایران، ص 1

گفتگوی دکتر کریم سنجابی و داریوش فروهر در زندان درباره نیات واقعی خود در برابر انقلاب اسلامی ایران، ص 2

دکتر کریم سنجابی

دکتر کریم سنجابی

دکتر کریم سنجابی

دکتر کریم سنجابی

دکتر کریم سنجابی

دکتر کریم سنجابی

دکتر کریم سنجابی در کنار شاپور بختیار

دکتر کریم سنجابی در کنار مهندس مهدی بازرگان

دکتر کریم سنجابی در میان طرفداران جبهه ملی

دکتر کریم سنجابی در میان طرفداران جبهه ملی

دکتر کریم سنجابی در میان طرفداران جبهه ملی

دکتر سنجابی در معیت دکتر محمد مصدق

دکتر سنجابی در کنار آیتالله سید محمود طالقانی در جریان یکی از سخنرانیهای ایشان

دکتر سنجابی در کنار آیتالله سید محمود طالقانی در جریان یکی از سخنرانیهای ایشان

دکتر کریم سنجابی در کنار مهندس مهدی بازرگان و آیتالله سید مرتضی پسندیده

دکتر سنجابی در کنار آیتالله سید مرتضی پسندیده، حاج احمد خمینی و دکتر ابراهیم یزدی.
تعداد مشاهده: 64