امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) فرمودند: خدا رحمت کند کسی را که بیندیشد و پند پذیرد و هنگامی که پند پذیرفت پس بصیرت یابد. غرر‌الحکم، ج 6، ص 401، به نقل از آثارالصادقین، آیت‌الله احسان‌بخش.

امروز کتاب‌ها و رساله‌های فراوانی چاپ یا در دست چاپ است که عامداً یا اشتباهاً برای دروغ پردازی و تاریخ سازی بنا شده است. امام خمینی(ره)، صحیفه امام، ج 17، ص 343.

مقالات با درج سند

گذری بر انقلاب اسلامی در استان قم - بخش ششم


تاریخ انتشار: 21 اسفند 1403

حرم حضرت فاطمه معصومه(س)

همان طور که در مقاله پیشین گفته شد،[1] شعارهای نوشته شده بر در و دیوار مدرسه فیضیه مایه‌ی دردسر رژیم شاه شده بود و تا مدتی هر روز مأموران ساواک و شهربانی به مدرسه یورش می‌بردند و با زحمت فراوان شعارها را پاک می‌کردند. لیکن با فرا رسیدن شب، طلاب علوم دینی بار دیگر شعارهای تندتر و تازه‌تری بر دیوارهای مدرسه می‌نوشتند. سرانجام رژیم از این برنامه خسته شد و از محو شعارهای مدرسه صرف‌نظر کرد. در نتیجه شعارهای انقلابی همراه با عکس امام در مدرسه جلب نظر می‌کرد. در ادامه ماجرا در 7 شهریور 1346 رژیم به این بهانه به مدرسه هجوم برد اما با مقاومت طلاب مواجه گردید. این حمله موج اعتراض و اعتصاب در مجامع مختلف را در قم و تهران و سایر شهرستان‌ها در برداشت. طلاب علوم دینی به نشانه اعتراض نماز جماعت را تعطیل کردند و از رفتن به منبر و تشکیل مجالس مذهبی خودداری کردند. این موج مخالفت به نجف در عراق نیز رسید. تا در نهایت شاه را به عقب نشینی واداشت و در نهایت مدرسه فیضیه را در 29 آبان 1346 بازگشایی کرد.[2]

با رحلت آیت‌الله سیدمحسن حکیم[3] زعیم حوزه علمیه نجف و در ایام تبعید امام خمینی، در تاریخ 12 خرداد 1349ش رژیم پهلوی تلاش بسیار کرد تا در مرحله اول مرجع عامی در جهان تشیع مطرح نگردد و ثانیاً در صورت مطرح شدن مرجع عام، این مرجعیت در خارج از ایران و در سرزمین دیگری حضور داشته باشد تا هیچگاه از ناحیه آن (مرجعیت شیعه) احساس خطر نکند. چنانکه پیشتر و با ارتحال آیت‌الله سیدحسین بروجردی در فروردین 1340، شاه عمل مشابه‌ای انجام داد و با فرستادن تلگراف تسلیت درگذشت ایشان به آیت‌الله سید محسن حکیم در نجف، تمایل خود را نه ‌تنها به «در ایران نبودن» بلکه به «ایرانی نبودن» مرجع تقلید منتخب نشان داد. و حال به دنبال رحلت آیت‌الله حکیم (1349ش) محمدرضا پهلوی در اقدامی خطاب به آیت‌الله سید کاظم شریعتمداری پیام تسلیت فرستاد.[4]

این در حالی بود که تعداد زیادی از علما و صاحب نظران با ایمان و پرهیزکار در شهر مقدس قم که به مقام ممتاز و علمی امام خمینی آگاهی داشتند به اعلمیت ایشان رأی دادند و علی رغم مخاطراتی که زندگی آنان را تهدید می‌کرد، طی بیانیه‌ها، خطابه‌ها و گفتگوها، نظر قاطع خویش را درباره مرجعیت عامه ایشان اعلام داشته و عموم توده‌ها را به تقلید از ایشان فراخوانند. اعلامیه علمای مذکور به اعلامیه 12 امضایی ترویج مرجعیت امام خمینی معروف شد. آیت‌الله سیدحسین موسوی تبریزی درباره چگونگی این رخداد می‌نویسد: «در خاطرم هست که یک روز که در منزل آقای نوری ‌همدانی بودم مرحوم آیت‌الله آقای منتظری و مرحوم آیت‌الله آقای ربانی شیرازی به‌طور سرزده به منزل ایشان آمدند. خود آقای نوری هم نمی‌دانست علت آمدن این آقایان چیست؟ تا این‌که شروع به صحبت کردند و گفتند: الآن موقعیت بسیار مناسبی است برای انجام یک حرکت مهم برای گسترش بیشتر مرجعیت حضرت امام؛ بنابراین ما باید به وظیفه خودمان در معرفی حضرت امام به عنوان مجتهد اعلم عمل بکنیم و بعد قرار شد در جواب سؤالی که از طرف جمعی از طلاب طرح شده بود بدین مضمون که در حال حاضر بعد از رحلت آیت‌‌الله‌ حکیم مجتهد اعلم کیست؟ و باید به چه کسی رجوع بکنیم؟ هر یک از این آقایان به‌طور مفصل و جداگانه جواب دادند و حضرت امام خمینی را به عنوان فقیهی که از جهت علم، زهد، تقوا و تدبیر از همه بالاتر است معرفی نمودند و در ضمن گوشزد کردند که مرجع تقلید علاوه بر برخورداری از مراتب بالای فقاهت و تقوا باید آگاه به زمان و دارای بینش عمیق سیاسی نیز باشد و جامع این خصوصیات در این زمان تنها حضرت امام خمینی است.»[5]

این بزرگان عبارت بودند از حضرات آیات: عبدالرحیم ربانی شیرازی، حسینعلی منتظری، محمد موحدی فاضل لنکرانی، حسین نوری همدانی، ابوالقاسم خزعلی، احمد جنتی، علی مشکینی، ابراهیم امینی، محمد شاه آبادی، نعمت‌الله صالحی نجف آبادی، یحیی انصاری شیرازی و غلامرضا صلواتی. مرجعیت عام امام می‌توانست در مبارزه مؤثر باشد و زمینه‌های مبارزه با مظالم رژیم پهلوی را در پی داشته باشد. مدرسین همچنین در برگزاری مراسم ختم آیت‌الله حکیم کوشیدند به گونه‌ای مرجعیت امام را تبلیغ کنند.[6] نکته حائز اهمیت این است که این اطلاعیه از اعتبار زیادی برخوردار بود زیرا جمعی از بزرگان و علما و اساتید مبرز حوزه علمیه قم آن را امضا کرده بودند؛ کسانی که سالیان سال مشغول تدریس در حوزه بودند و در آن هنگام درس خارج یا سطوح عالی را تدریس می‌کردند و برای بسیاری از علمای شهرستان‌ها نیز شناخته شده بودند چون پیش این‌ها درس خوانده بودند. به هر حال این حرکت خیلی مؤثر واقع شد و موجب شد که بسیاری از مردم به امام رجوع کنند و همین تقلید اکثریت مردم ایران از امام نقش بسیار مهمی در تداوم انقلاب و مبارزه و پیروزی آن ایفا کرد؛ زیرا اگر امام مرجعیت عامه پیدا نمی‌کرد قیام و نهضتش دچار همان سرنوشتی می‌شد که قیام آیت‌الله‌ سیدابوالقاسم کاشانی شد. لازم به ذکر است که با تلاش‌هایی که صورت گرفت و تبلیغاتی که فضلای انقلابی انجام دادند اکثر مقلدین مرحوم آقای حکیم به امام یا آیت‌الله ابوالقاسم خویی رو آوردند و البته تعدادی نیز به آقایان شریعتمداری، گلپایگانی و خوانساری رجوع کردند.[7]

در کنار حمایت اساتید بزرگ حوزه علمیه قم از مرجعیت عامه امام خمینی، طلاب ساکن قم به گواهی ساواک بیشتر از سایر شهرها برای این هدف تلاش می‌کردند.[8] ساواک به کرات اعلامیه‌های کپی شده که در شهر قم دست به دست می‌چرخید و حاوی امضای این 12 نفر از علما بود، کشف و ضبط می‌کرد.[9] این‌ها همه در حالی بود که خودداری امام خمینی از مطرح شدن نامش به عنوان مرجع و تلقی علما و شاگردان معظم‌له از برتری علمی، اخلاقی، سیاسی و عملی امام خمینی نسبت به سایر مراجع، موجب نگرانی و ناراحتی شاگردان و دوستداران امام شده بود و به اصرار از طرف آن‌ها از سویی و کناره‌گیری و استنکاف امام از سویی دیگر منجر گردیده بود.[10]

 ساواک در گزارشی متن نوشته تک تک این افراد را ذکر کرد. در گزارشی دیگری به نیروهای ساواک اعلام شده بود که برای مرجعیت عامه آیت‌الله شریعتمداری تلاش می‌کنند و از مأموران خواسته شد افرادی را که برای مرجعیت امام خمینی تلاش می‌کنند، شناسایی و بازداشت کنند.[11]

آیت‌الله محمد فاضل لنکرانی با اشاره به تلاش رژیم پهلوی برای مطرح نشدن مرجعیت امام خمینی، این اعلامیه را که افزون بر مرجعیت به نوعی مسئله رهبری نیز در آن مطرح شده بود، موجب برهم خوردن نقشه و تلاش رژیم شمرده است و به تأثیر آن در میان مردم پرداخته و یادآور شده است چون امضاکنندگان، نخبه‌های حوزه علمیه و مورد تصدیق و اعتماد بیشتر طلاب آگاه حوزه بودند، مسئله مرجعیت ایشان کاملاً تثبیت شد؛ به همین سبب ساواک روی آن حساسیت شدیدی داشت. آیت‌الله حسین نوری همدانی نیز با توجه به پخش این اعلامیه در شهرستان‌ها و خوانده شدن آن در سخنرانی‌ها، خاطرنشان کرده است این اعلامیه در جذب مردم به مرجعیت امام خمینی بسیار اثربخش بود.»[12] پس از این واقعه بود که ساواک عده زیادی از علما و بزرگان حوزه از جمله آیت‌الله طالقانی، منتظری، جعفر شجونی، علی‌اصغر مروارید را بازداشت کرد.[13] از همین تاریخ یعنی سال 1349، پخش توضیح المسائل امام خمینی در کنار اعلامیه‌ها و سخنرانی‌های ایشان در نجف اشرف، به کرات در قم میان فعالان نهضت امام خمینی تکثیر و در سطح شهر پخش می‌شد.[14]

 

تقویت و پشتیبانی حوزه علمیه قم از سوی امام خمینی

حوزه علمیه قم در نظر امام‌خمینی دژ محکم وحی و عدالت و پناهگاه معنوی مسلمانان عدالت‌خواه و مرکز فقاهت راستین بود.[15] ایشان همواره از حوزه علمیه قم حمایت و در جهت تقویت و بالابردن بنیه علمی آن کوشش می‌کرد و وجود این حوزه و علمای آن را از عوامل مطرح‌شدن اسلام شیعی در سطح جهان می‌دانست.[16] تمام این تأکیدات امام خمینی بر اهمیت حوزه علمیه قم سبب شد تا از آیت‌الله مرتضی مطهری خواست برای تقویت علمی و معنوی حوزه علمیه قم، ارتباط خود را با حوزه بیشتر کند[17] و آیت‌الله مرتضی مطهری نیز تبعیت کرد و هفته‌ای دو روز را به تبیین معارف اسلامی برای طلاب اختصاص داد.[18] امام‌خمینی نجات تشیع در ایران را در گرو اصلاح و بازسازی حوزه علمیه قم می‌دانست و از جوانی در آرزوی ایجاد حوزه‌ای به سامان بود.[19] نبود جامعیت علمی، مخالفت با تدریس برخی از رشته‌های علوم عقلی و غفلت از برخی از باب‌های مهم فقه مانند فقه حکومتی از جمله مشکلات حوزه آن روز بود؛ همچنین به نظر ایشان نفوذ مقدس‌نمایان در حوزه از موانع تحول حوزه قم بود . ایشان همواره نگران آینده حوزه بود و از نفوذ بیگانگان و متحجران در بدنه حوزه به تلخی یاد می‌کرد.[20]

حوزه علمیه قم، برای رژیم پهلوی خطری بالقوه و بالفعل به شمار می‌رفت و این مدعا را می‌‌توان در گزارش‌های مفصل سازمان اطلاعات و امنیت کشور رژیم پهلوی (ساواک) درباره فعالیت‌های این حوزه و مواضع مراجع بزرگ تقلید دید.[21] همچنین در یک پژوهش بیشترین میزان اسناد اختصاص یافته به فعالیت‌های گروه‌های مخالف با رژیم به حوزه علمیه قم و طلاب اختصاص یافته است و این مورد نیز اهمیت حوزه را بیش از بیش نمایان می‌سازد.[22] این اهمیت و نگرانی از رشد و گسترش نفوذ حوزه‌های علمیه و مشکلات ناشی از آن برای رژیم، تا آنجا بود که وقتی برخی مراجع تقلید مانند آیات سیدابوالقاسم خویی و امام‌خمینی که در عراق به سر می‌بردند، از طریق نمایندگان‌شان به ساخت مدرسه علوم دینی و خوابگاه برای طلاب اقدام کردند، این اقدام در گزارش‌های ساواک به‌طور برجسته بازتاب یافت و به اطلاع شخص محمدرضا پهلوی رسید. پس از آن ساواک به دستور وی از ادامه ساخت این مدارس جلوگیری کرد و با شناسایی خیّرین و شیعیانی که منابع مالی این ساخت ‌و ساز را تأمین می‌کردند، برای آن‌ها مالیات‌های سنگین وضع کرد. ساواک همچنین پیشنهاد کرد به جای بنای مدارس علمیه، بناها و مراکزی با محوریت تمدن روز در قم ساخته شود؛[23] از جمله در این اسناد از نامه امام‌خمینی به حجت‌الاسلام سید احمد خمینی یا آیت‌الله سیدمرتضی پسندیده یاد شده است که در آن، ایشان درباره ساختن بنا برای طلاب، تأمین هزینه آن و لزوم سرعت عمل و بی‌سروصدا بودن این اقدام، توصیه‌هایی کرده است.[24]

در آغاز دهه 1350 ش حکومت پهلوی با هزینه گزاف صدها میلیون دلاری در صدد برپایی جشن‌های 2500 ساله شاهنشاهی برآمد.[25] این مسئله اعتراض بسیاری از مخالفان رژیم را برانگیخت و هر یک به وسیله‌ای اعتراض خود را بیان کردند. در این میان حوزه علمیه قم نیز با صدور اعلامیه‌ای در 20 اردیبهشت 1350 به شدت از استبداد پهلوی ابراز انزجار کرد. در بخش‌هایی از این اعلامیه چنین آمده است:

 «ملت ایران بداند که این بزرگداشت‌ها، تجلیل‌ها و جشن‌های 2500 ساله تنها برای احیای اصول ارتجاعی آتش پرستی و در حقیقت به منظور کوبیدن مکتب زنده و تحرک‌زای اسلامی عزیز است و عناد رژیم شاه نسبت به اسلام به حدی است که حتی از تاریخ هجری اسلامی نگذشته و نغمه تبدیل آن را به تاریخ 2500 ساله ساز کرده است... آمریکا و رژیم دست نشانده‌اش باید بداند که با زجر و شکنجه و تبعید و اعدام و کشتار‌های دسته‌جمعی نمی‌تواند ملت ایران را از اهداف مترقی خود باز دارد و سرانجام ملت ایران به رهبری رهبرانی چون آیت‌الله خمینی با الهام از قوانین حیات بخش و تئوری‌های انقلاب اسلامی، مسیر حتمی خود را تعیین کرده، نمی‌گذارد او را از دیگر ملت‌های مسلمان جدا نگهدارد و به زودی ایران را با خون خود از مزدوری اسرائیل و امپریالیسم ایالات متحده آمریکا نجات خواهند بخشید و ایرانی آزاد و مترقی و پیشرفته به وجود خواهد آورد.»[26]

از سوی دیگر، هنگام برگزاری جشن‌های ۲۵۰۰ ساله و تحریم آن از سوی امام‌خمینی، ساواک موظف شد هر آن چه را مزاحمتی با این جشن‌ها داشته باشد از میان بر دارد و یکی از این موانع روحانیان مبارز قم بودند. از این‌رو ساواک مراقبت‌های شدیدی نسبت به فعالیت روحانیان مبارز در پیش گرفت.

‌بعد از اینکه حضرت امام به خاطر برپایی جشن‌های 2500 ساله بیانیه مفصلی صادر کرد[27] و ضمن تقبیح این کار اساس سلطنت و مشروعیت نظام‌‌ ‌‌شاهنشاهی پهلوی را زیر سؤال برد، رژیم برای کاستن از تأثیر پیام حضرت امام دو تن از‌‌ ‌‌سناتورها را واداشت که به ایشان توهین کنند.[28] یکی از آن‌ها سناتور امیر جمشید اعلم[29] بود‌‌ ‌‌که اتفاقاً آخوندزاده و از یک خانواده روحانی بود که حرف‌هایی علیه امام زده بود که‌‌ ‌‌به طور مفصل در روزنامه‌های آن زمان منعکس شد.[30] واکنش مهمی که در برابر این اهانت‌‌ ‌‌صورت گرفت و به خوبی در خاطر انقلابیون باقی مانده است، سخنرانی متین و سنجیده‌‌ ‌‌حجت‌الاسلام محمدتقی فلسفی در مسجد حاج سید عزیزالله تهران بود.[31]

قمی‌ها نیز نسبت به این هتک حرمت و اهانت بی‌سابقه ساکت ننشستند و اقداماتی انجام دادند. مهمترین این اقدام آن بود که در 20 دی 1350 در اعتراض به این سخنان، حوزه علمیه قم تعطیل شد و علما نماز‌های جماعت را برگزار نکردند. روز بعد نیز تظاهرات گسترده‌ای در شهر قم برپا شد که عوامل امنیتی و انتظامی آن را سرکوب کردند و عده‌ای مجروح و بازداشت شدند.[32] در گزارش‌های ساواک درباره این تظاهرات اطلاعات جزئی‌تر و دقیق‌تری وجود دارد. در یکی از این گزارش‌ها آمده است: «به دنبال نقل گفتار سناتور جمشید اعلم و علامه وحیدی[33] در مجلس سنا درباره هویت و فعالیت منفی [آیت‌الله] روح‌الله خمینی در دورن اول تصویب قانون اصلاحات ارضی و انتشار آن در روزنامه اطلاعات، از پیش از ظهر روز 21 /10 /1350 این موضوع به صورت زمزمه در بین طلاب مطرح و مورد بررسی قرار گرفت و هر کس نظریه‌ای می‌داد تا اینکه در ساعت 5 /4 بعد ز ظهر وارد مدرسه فیضیه شده و سید جوان متوسط القامه‌ای را در حال سخنرانی در جلوی [ناخوانا] کنار حوض مدرسه دیدم. به طور کلی مضمون گفتار ایشان دفاع از شخصیت خمینی و فعالیت او بر له مسلمین جهان و حمله به دشمنان خمینی و سناتور اعلم و وحیدی بود. او می‌گفت: خمینی، ابراهیم بت شکن است. خمینی در هم کوبنده عمّال استعمار است. خمینی رهبر هفتصد میلیون مسلمان است. ما همگی در راه خمینی جان نثار می‌کنیم. مستمعین می‌گفتند: صحیح است و به اسم خمینی صلوات می‌فرستادند.»[34] مأمور نفوذی ساواک در این گزارش در ادامه چگونگی تبدیل این اجتماع به تظاهرات علیه رژیم را شرح می‌دهد: «پس از چند دقیقه گفتار ایشان تمام شد، چند تن دور او را گرفتند و به سوی کتابخانه مدرسه فیضیه روانه شدند. پس از آن در ساعت 5 بعد از ظهر عده‌ای به صورت اجتماع با شعار زنده باد خمینی از مدرسه فیضیه به سوی مدرسه خان حرکت کردند و کم کم سروصدای تظاهرات بر پا شد و اجتماع زیادی متشکل از طلاب جوان کلاهی و بعضی معمم و عده‌ای شخصی در میدان آستانه هم‌صدا شدند و با همین کیفیت بدون اینکه کسی مزاحم شود تا روبروی مدرسه خان رسیدند.»[35] این تظاهرات با حمله شدید پلیس به تظاهرات کنندگان، آنان را متفرق کرده، عده‌ای از تظاهر کنندگان به سوی منازل آیات گلپایگانی و شریعتمداری رفته و از آنان خواستند که درس را بدین مناسبت برای روز بعد تعطیل کنند.[36]

 

تبعید جمعی علما و روحانیان مبارز قم

سال‌های پایانی دهه 1340 و اوایل 1350 از جهات مختلف حائز اهمیت بود: مجلس شورای ملی در سکوت استبدادی می‌گذراند و پیوسته از شاه تجلیل می‌کرد و حزب ایران نوین در سایه سازمان امنیت به حیات خود ادامه می‌داد. دولت ایران در اوپک صاحب قدرت شد و درآمد نفت به طور بی‌سابقه افزایش یافت. گروه‌های مبارز طی جنگ و گریز‌های شجاعانه بارها به پاسگاه‌های پلیس حمله کردند. امام خمینی از تبعید با نوشته‌ها و گفته‌ها و پیام‌ها مردم را به مقاومت هر چه بیشتر فرا می‌خواند. در این گیر و دار در قم حادثه‌ای روی داد[37] که بهانه‌ای به دست ساواک برای تبعید برخی از روحانیان مبارز داد. حادثه از این قرار بود که سه جوان نهاوندی در بازار قم پاسبانی را خلع سلاح کرده و به قتل رساندند. مقامات امنیتی در پی این واقعه عده‌ای از فضلا و مدرسین طرفدار امام خمینی را تبعید کردند از جمله آیت‌الله ربانی شیرازی، حجت‌الاسلام محمدرضا بیک یزدی معروف به فاکر خراسانی، مصطفی غیاثی و احمد غلامی در حالی که قتل پاسبان ارتباطی به آن‌ها نداشت.[38]

تبعید علما و بزرگان دینی و مبارزان سیاسی محدود به موارد بالا نبود و ساواک قم به بهانه‌های مختلف هر بار تعدادی از آن‌ها را به مناطق مختلف تبعید می‌کرد. یکی از مهمترین تبعید‌های سیاسی در سال 1352 رخ داد. در مرداد این سال کمیسیون امنیت اجتماعی شهرستان قم تصمیم گرفت جمعی از علمای مبارز از جمله آیت‌الله علی فیض مشکینی را به اتهام پخش اعلامیه‌های امام‌خمینی علیه رژیم و امضای نامه مرجعیت ایشان، به نقاط بد آب و هوا تبعید کند.[39] در زمان صدور این حکم، آیت‌الله مشکینی در زادگاهش، روستای آلنی اردبیل بود؛ مأموران ساواک او را در همان‌جا بازداشت و برای مدت سه سال به ماهان در استان کرمان و سپس به شهرهای گلپایگان‌ و کاشمر تبعید کردند. ایشان با وجود مراقبت و سخت‌گیری‌های مأموران ساواک در تبعید، به فعالیت‌های علمی، فرهنگی و سیاسی خود ادامه می‌داد.[40]

 

حادثه 15 خرداد 1354؛ زمینه‌ساز گسترش نهضت در قم

چنان که در ذکر حوادث سال 1349 تا 1352 گذشت، فعالیت‌های گروه‌های مخالف رژیم پهلوی و طلاب طرفدار نهضت امام خمینی در شهر قم افزایش چشمگیری یافت. یکی از گزارش‌های ساواک نشان از افزایش محبوبیت امام خمینی در میان طلاب دارد به گونه‌ای که آن‌ها مهری ساخته بودند و بر روی اعلامیه‌ها، درب ورودی و راهرو می‌زنند که روی آن حک شده بود: «جاوید خمینی».[41] در گزارش دیگری آمده است: «عده‌ای روحانی‌نما وضع مدارس علوم دینی قم را مختل و با ایجاد سروصدا و شعارهای مخالف، مانع تشکیل حوزه‌های علمی، حتی طلبه‌هایی که در مقبره‌های خانوادگی داخل حرم مطهر و یا بعضی طلاب مشغول مطالعه می‌شوند، قادر به مراجعه نیستند. چند روزی به طور اعم حوزه‌های درسی تعطیل می‌شود. از زبان طلبه و معممین دیگر شنیده شده این تحریکات از ناحیه آیت‌الله گلپایگانی است. همچنین در تاریخ 22 /10 /1350 عده نسبتاً زیادی در مقابل مدرسه فیضیه قم و در ساعت 19 همان روز جلوی مدرسه فیضیه و صحن مسجد اعظم شعارهایی به نفع خمینی می‌دادند و بعضی‌ها نام کسانی را که بر علیه خمینی مطالبی گفته‌اند، بر زبان آورده و نسبت به آن‌ها اهانت می‌کردند. به طور کلی در روزهای اخیر سروصداهای زیادی از طرف طلاب و بعضی معممین به وجود آمده و در بین تظاهرکنندگان آخوند و طلبه‌های معاود از عراق دیده می‌شوند.»[42] در ادامه این گزارش نیز، به شعارها و فعالیت‌های طرفداران امام خمینی در ماه قبل پرداخته شده بود.[43] در این سال‌ها، یعنی از دهه 1350 به این طرف، جمعیت طلاب حوزه علمیه قم نیز به رو به فزونی گذاشت، به طوری که در یکی از گزارش‌های ساواک آمده در سال 1353، تعداد زیادی از اکناف و اطراف کشور برای طلبگی به قم روی آورده بودند.[44]

حادثه چنین بود که در عصر روز ۱۵ خرداد ۱۳۵۴، طلاب حوزه علمیه قم به مناسبت سالگرد قیام خونین 15 خرداد ۱۳۴۲ در مجلس یادبودی شرکت کردند که در مدرسه فیضیه تشکیل شده بود.[45] این مجلس‌، مبدل به تظاهرات گردید و شعارهایی همچون : «درود بر خمینی‌»، «خمینی‌، خمینی خدا نگهدار تو/ بمیرد، بمیرد دشمن خونخوار تو» در فضای مدرسه طنین افکند. مأموران ساواک و شهربانی‌، که از قبل پیش‌بینی چنین واقعه‌ای را کرده بودند و ـ چنان که بعدها معلوم شد ـ از یک روز قبل در حال آماده باش بودند، بلافاصله مدرسه را محاصره کردند. طلاب که قصد داشتند تظاهرات را به خیابان‌ها بکشانند، با حمله مأموران مسلح به باتوم همراه با استفاده از فشار قوی آب رو به رو شدند و نتوانستند از مدرسه خارج شوند.[46]

به هنگام اذان مغرب‌، طلاب نماز را به جماعت ادا کردند. معدودی از طلبه‌ها از مدرسه بیرون رفتند ولی حدود چهارصد نفر برای ادامه تظاهرات در مدرسه ماندند. مأموران نیز حلقه محاصره را تنگ‌تر کردند. به مناسبت تصادف این شب با شب جمعه‌، افزون بر ساکنان قم‌، جمع کثیری از مردم که از اطراف و اکناف ایران برای زیارت حرم حضرت معصومه‌(س‌) به قم آمده بودند، از نزدیک صحنه را نظاره می‌کردند. طلاب با حرارت شعار می‌دادند. طلاب از دو پنجره مدرسه‌، که به طرف میدان آستانه باز می‌شود، و نیز از پشت‌بام مدرسه شعار می‌دادند؛ و مأموران هم مرتب در و پنجره مدرسه را با آب می‌بستند.[47]

تظاهرات ادامه یافت و هر لحظه بر تعداد جمعیت در اطراف مدرسه افزوده می‌شد. مأموران‌ که نتوانسته بودند با تهدید و ارعاب از نزدیک شدن مردم به صحنه جلوگیری کنند، به منظور متفرق کردن مردم و ساکت نمودن طلاب‌، از گاز اشک‌آور استفاده کردند و از گوشه جنوبی فیضیه و نیز از پشت‌بام مسافرخانه‌، دو عدد گاز اشک‌آور به درون مدرسه پرتاب کردند.[48] بعد از نیمه شب‌، به جز چند نفر نگهبان‌، بقیه طلاب در مدرسه و حجره‌ها و صحن مدرسه به استراحت پرداختند. قبل از روشن شدن هوا و هم‌زمان با طلوع فجر، طلاب از خواب بیدار شدند و بعد از وضو و اذان‌ِ دسته جمعی و نماز جماعت‌، تظاهرات دوباره از سر گرفته شد. آن روز زائران و اهالی قم با صدای «الله اکبر» که مرتب تکرار می‌شد، از خواب بیدار شدند. تظاهرات تا حوالی ساعت ۷ صبح ادامه داشت‌. یک ساعت بعد، پلیس به کسی اجازه ورود به مدرسه را نمی‌داد و چند نفری هم که می‌خواستند از مدرسه خارج شوند، دستگیر شدند. از آن پس و در حوالی ساعت ۹، کم کم عبور و مرور به حالت عادی درآمد و پاسبان‌ها، با حفظ آمادگی خود، کمی دورتر از در مدرسه موضع گرفتند. وجود چند ماشین پلیس و آتش‌نشانی‌، همه را متوجه وخامت اوضاع می‌کرد و این سئوال را برای تازه واردان به وجود می‌آورد که چه خبر است‌؟! در این روز هر کس وارد مدرسه فیضیه می‌شد، صحن آن را پر از پاره‌آجر و چوب می‌دید، که از شب قبل به جا مانده بود. همچنین شعارهایی که به رنگ قرمز با خط درشت روی پارچه‌های سفید نوشته شده بود و مقابل در ورودی‌، روی دیوار کتابخانه‌، نصب شده بود. عکس امام خمینی‌(ره‌) که روی تابلو کتابخانه چسبانده شده بود، توجه هر بیننده و رهگذری را به خود جلب می‌کرد. روی یکی از پارچه نوشته‌ها به خط درشت نوشته شده بود: «به یاد آریم آن ماه محرم‌، نیمه خرداد خروش خشم انسان‌های آزاده‌، خمینی و خمینی‌ها.»[49]

در غروب ۱۶ خرداد نیز جمع زیادی از طلاب و سایر طبقات مردم در مدرسه فیضیه اجتماع کردند. وضعیت طلاب جوان حاکی از تصمیم آن‌ها مبنی بر ادامه تظاهرات بود. فریاد تکبیر و صلوات در فضای قم ـ به ویژه اطراف آستانه ـ طنین افکند. ابتدا صدای "به روان پاک شهیدان راه فضیلت ۱۵ خرداد صلوات‌" همه حاضران را یک صدا به فرستادن صلوات واداشت‌؛ و این کار چندین بار تکرار شد. آن گاه طلاب تکبیر سردادند و شعار "درود بر خمینی‌" نیز چندین بار تکرار شد؛ و سپس به مدت چند دقیقه‌، ضمن دادن شعار، به تظاهرات در صحن مدرسه پرداختند. با نزدیک شدن به وقت نماز مغرب‌، تظاهرکنندگان برای وضو متفرق شدند اما از گوشه و کنار مدرسه گهگاه صدای صلوات و شعار به گوش می‌رسید. نماز جماعت برپا شد؛ و بعد از آن‌، هنگامی که آیت‌الله محمدعلی اراکی ـ پیش‌نماز ـ می‌خواست مدرسه را ترک کند، تظاهرکنندگان به دنبال وی صف بسته و با فریاد و شعار ایشان را تا در مدرسه همراهی کردند؛ بعد از آن‌، با تشکّل تظاهرکنندگان‌، جمعیت به قصد برپایی تظاهرات در خیابان‌ها و اطراف آستانه از مدرسه خارج شدند. جمعیت تا وسط میدان آستانه رسید که ناگهان با حمله پلیس و فشار قوی آب رو به رو شد. تنها اتومبیل آتش‌نشانی قم که در اختیار مأموران قرار گرفته بود، با اتصال به شیر آب وسط پارک جلو آستانه‌، تظاهرکنندگان را به آب می‌بست‌. تظاهرکنندگان ناچار به طرف در مدرسه عقب‌نشینی کردند. رفته رفته بر شمار مأموران افزوده می‌شد و قدم به قدم به سوی مدرسه پیشروی می‌کردند. چندین بار کوشش تظاهرکنندگان برای خروج از مدرسه تکرار شد که به علت فشار قوی آب‌، هر بار ناچار به عقب‌نشینی می‌شدند.[50]

در ساعات اولیه شب تلاش برای بیرون رفتن از مدرسه نتیجه‌ای نداد. از طرفی مردم هر لحظه به در مدرسه نزدیک‌تر می‌شدند. نزدیک به ساعت ۱۰ شب‌، مأموران که با نیروهای کمکی تقویت شده بودند، مردم را از محل تظاهرات دور می‌کردند تا تحت‌تأثیر قرار نگیرند؛ چرا که فریادهای "خمینی‌، خمینی خدا نگهدار تو/ بمیرد، بمیرد دشمن خونخوار تو"، "درود بر خمینی‌/ مرگ بر شاه‌"، "درود بر مجاهدین دین‌/ مرگ بر دشمنان دین" و... حتی برای یک لحظه هم قطع نمی‌شد و مردم را به هیجان می‌آورد. تظاهرکنندگان در حدود هفتصد نفر و بیشتر از شب قبل بودند. در ساعت ۱۰ شب تلاش برای خروج از مدرسه به کلی متوقف شد. درب مدرسه را از داخل بستند و طلاب در داخل مدرسه فیضیه و از پشت بام آن و به ویژه از دو پنجره کوچک مشرف به میدان آستانه شعار می‌دادند. افزون بر دو مدرسه فیضیه و دارالشفا، در مدرسه خان نیز طلاب مبادرت به برپا کردن تظاهرات کرده و مأموران نیز گاز اشک‌آور به داخل مدرسه پرتاب می‌کردند؛ که یکی عمل نکرد و بقیه نیز بلافاصله با آب خنثی شد. طلاب در محل انفجار گاز اشک‌آور آب می‌ریختند و چشم‌های خود را نیز با آب می‌شستند. این حرکت مأموران‌، تغییری در اوضاع به وجود نیاورد و تظاهرات تا ساعت ۱۲ شب همچنان ادامه داشت‌. از این ساعت به بعد، مدرسه کم کم آرام شد و طلاب‌، به علت رعایت حال مردم‌، دست از تظاهرات کشیدند.[51] در سپیده‌دم ۱۷ خرداد، طلاب بعد از نماز جماعت‌، فریادهای "مرگ بر شاه‌" سر دادند. در حالی که بر شمار نیروهای محاصره کننده افزوده شده بود، تظاهرات با حرارت و هیجان بیش از پیش دوباره آغاز شد. مردم با شنیدن فریادهای خشمگین تظاهرکنندگان‌، در همان صبح‌، در اطراف مدرسه اجتماع کردند.

مأموران‌، ضمن اینکه مانع ورود جمعیت بیرون به مدرسه و حتی نزدیک شدن ایشان به مدرسه می‌شدند، افراد درون مدرسه را تشویق به خروج می‌نمودند؛ که معلوم بود هدف از این کار دستگیری بدون زحمت تظاهرکنندگان است‌. تا لحظه آخر، با وجود تلفن‌ها و تقاضاهای مکرر، هیچ کس دست به اقدامی نزد؛ حتی سرهنگ شهرستانی‌[52] رئیس شهربانی قم نیز قبل از حمله‌، تلفنی از آیت‌الله شریعتمداری تقاضای میانجیگری کرد؛ که جواب رد شنید.[53]

هر لحظه بر شدت تظاهرات و تعداد جمعیت افزوده می‌شد و خشم طلاب‌، که تظاهرات را از داخل به پشت‌بام مدرسه کشانده بودند و در معرض دید مردم قرار داشتند، دستپاچگی بیش از پیش مأموران را سبب می‌شد. در این هنگام‌، پلیس برای تهدید و ارعاب تظاهرکنندگان دست به مانورهای مختلفی زد. از جمله کارهایی که پلیس در فهرست مانورهایش قرار داشت‌، عکسبرداری از تظاهرکنندگان بود. در روایتی مستند، این ترفند مأموران و فعل و انفعال پیامد آن شرح داده شده است: «نیروهای دولتی به منظور شناسایی طلاب‌، در گل‌دسته‌های حرم و مسجد اعظم دوربین با لنزهای قوی نصب می‌کنند و از طلاب عکس‌برداری می‌نمایند. رئیس ساواک قم‌، در شب ۱۸ خرداد 1354 در نامه‌ای به اداره سوم ساواک‌، ۶۶ قطعه عکس از صحنه تظاهرات طلاب را به جهت تطبیق با افراد دستگیر شده‌، به تهران ارسال می‌کند.»[54]

در ظهر ۱۷ خرداد 1354 دیگر برای کسی تردیدی باقی نمانده بود که رژیم قصد دارد به هر قیمتی طلاب مبارز را دستگیر کند. طلاب نیز همچنان مصمم به مقاومت تا آخرین لحظه بودند. یکی از طلاب‌، در سخنرانی کوتاهی اعلام کرد : «باید همه‌مان تا آخرین نفس مقاومت نماییم و به هیچ‌وجه آرام [نگیریم‌] و بدون زحمت تسلیم دشمن نگردیم‌.» از موارد بارز و مسئله‌آفرین‌، برافراشتن پرچمی قرمز برفراز فیضیه بود. طلاب این پرچم را با ارتفاع ـ حدود ـ پنج متر، در بعد از ظهر ۱۷ خرداد، روی گنبد در محل اتصال فیضیه و دارالشفا قرار دادند. پارچه قرمز رنگ بزرگ دیگری نیز روی دیوار مدرسه‌، در جهت رودخانه‌، نصب شد که روی آن با خط درشت‌، این جمله را نوشته بودند: « ۱۵ خرداد سالروز قیام بزرگ امام خمینی را گرامی می‌داریم‌. «حدود ساعت ۴ بعد از ظهر، مأموران تقویت شده رژیم‌، با ضرب باتوم و قنداق تفنگ‌، مردم را از اطراف مدرسه دور کردند و مدرسه فیضیه را همچون دژی جنگی محاصره نمودند. تمرکز نیروهای رژیم و تلاش مأموران برای دور کردن هر چه بیشتر مردم از صحنه‌، حکایت از حمله‌ای قریب‌الوقوع می‌کرد. در این هنگام ناگهان کماندوها جلو مدرسه صف کشیدند. نیروهای گارد جاویدان‌، ساواک‌، شهربانی و ـ حتی ـ ژاندارمری قم‌ در صحنه‌ حضور داشتند. قبل از حمله‌، ابتدا «سرهنگ جودی‌» معاون انتظامی شهربانی قم‌، پشت دارالشفا رو به طلاب می‌کند و می‌پرسد : «انگیزه شما از این کارها چیست‌؟ و دنبال چه هدف و مقصودی هستید؟ چرا پرچم قرمز زده‌اید؟ و چرا این پرچم را پایین نمی‌آورید؟» وی‌، پس از شنیدن جوابهای محکم و مستدل طلاب‌، تهدید به حمله می‌کند و طلاب نیز با سنگ و چوب‌، که از قبل تهیه کرده بودند، حمله می‌کنند؛ و وی از صحنه می‌گریزد. سپس رئیس شهربانی قم‌، سرهنگ شهرستانی‌، خطاب به طلاب مدرسه فیضیه اعلام می‌کند: «طلاب محترم فیضیه‌! مسببین دستگیر می‌شوند؛ بقیه باید داخل اتاق‌ها و حجرات خود بمانند؛ زیرا هیچ آسیبی به آن‌ها نخواهد رسید.» پس از سخنان وی‌، حمله گاردی‌ها آغاز می‌شود. حدود ساعت ۵ بعد از ظهر روز ۱۷ خرداد ۵۴ کماندوها از طریق مسافرخانه‌های اطراف حرم و فیضیه‌، به بام فیضیه می‌روند و از آنجا به راحتی به وسط حیاط می‌پرند و شروع به ضرب و جرح طلاب می‌کنند. در نهایت پس از سی دقیقه درگیری و ضرب و جرح و شتم طلاب‌، کماندوها آنان را دستگیر و تحویل نیروهای شهربانی قم می‌دهند.[55]

هنگام بازجویی، یکی از افسران با لحنی آرام گفت: «می‌دانم شما بی‌گناه هستید و یک مشت بی‌وطن فریب‌تان داده‌اند؛ شما لطفاً با ما همکاری نمایید و محرکین را معرفی نمایید؛ خودتان مرخص هستید.» سپس بازجویی همراه با شکنجه افراد آغاز شد. «نیروهای شهربانی قم‌، آنان را شکنجه روحی می‌دهند و از آنان می‌خواهند که به امام خمینی توهین کنند و یا اینکه اعمال خلاف شأن طلبگی و شرع (رقص و...) انجام دهند.»[56]

مأموران عکس‌هایی را که از جریان تظاهرات‌، از روی گلدسته‌های حرم حضرت معصومه‌(س‌) برداشته بودند، با افراد تطبیق دادند و عده‌ای را که هنگام تظاهرات سهل‌انگاری کرده نقاب نزده بودند و همچنین برخی از نقابداران را شناسایی کردند. بین دستگیر شدگان‌، تعداد آن‌هایی که شدیداً زخمی شده بودند و حالشان رو به وخامت می‌رفت‌، از یک صد نفر تجاوز می‌کرد.

عصر ۱۸ خرداد، طلاب دستگیرشده را از قم روانه تهران نمودند. از قم تا تهران‌، که شش ساعت ـ یعنی از ۹ صبح تا ۳ بعد از ظهر ـ طول کشید، با وجود گرمای طاقت‌فرسا، نه تنها به افراد تحت مراقبت آب ندادند، بلکه پیوسته زیر ضربات باتوم و قنداق تفنگ قرارشان می‌دادند. «شکنجه روحی نیز به آنان می‌دهند؛ از جمله اینکه می‌گویند به امام و مقدسات اسلامی توهین کنید و...»[57]

به تدریج اتوبوس‌ها به دریاچه حوض سلطان نزدیک و در آنجا متوقف می‌شوند. نیروهای رژیم از شگرد ترساندن طلاب استفاده می‌کنند و به دستگیرشدگان می‌گویند : «کار شما دیگر تمام است و می‌خواهیم همه شما را در این دریاچه غرق کنیم‌.»[58] طلاب آماده شهادت‌، شهادتین را بر زبان جاری می‌کنند ولی پس از اندکی‌، اتوبوس‌ها حرکت می‌کنند و طلبه‌ها متوجه می‌شوند که عوامل شاه قصد تخریب روحیه آنان را دارند. عصر روز ۱۹ خرداد، بازجویی مقدماتی انجام شد. پس از دو تا سه هفته بازجویی و شکنجه‌، عوامل اصلی حرکت را شناسایی و پس از آن‌، زندانیان را به سه دسته تقسیم کردند : کسانی که سن‌شان کمتر از هفده سال بود و یا اینکه خیلی پیر بودند، آزاد شدند؛ دوم کسانی که بیشتر از ۱۹ـ ۱۸ سال داشتند و به درد سربازی می‌خوردند به شهرهای شاهرود، بیرجند و کرمان اعزام شدند؛ سوم کسانی که مدرکی از آن‌ها به دست آمده یا در مورد ایشان اعترافاتی شده بود و در حرکت نقش اساسی داشته‌اند، به حبس‌های چند ساله همراه با شکنجه‌های شلاق محکوم شدند.[59]

بررسی خاستگاه اجتماعی دستگیر شدگان نشان می‌دهد در میان جمع دستگیرشدگان‌، افراد زیر هجده سال کم نبودند؛ و یک دانشجو و دو کارگر نیز در میان آن‌ها دیده می‌شد. چهار نفر طلبه پاکستانی و دو طلبه افغانی نیز، که در فیضیه زخمی شده بودند، جزء زندانیان بودند؛ که بعد از شکنجه و بازجویی‌، از کشور رانده شدند.[60]

 

انعکاس واقعه فیضیه 1354 در مطبوعات رژیم

در تحلیل حوادث ۱۷ـ ۱۵ خرداد ۱۳۵۴ قم‌، مطبوعات رژیم بدان گونه که انتظار می‌رفت عمل کردند. با تیترهایی چون "اطلاعات تازه‌ای از نقابداران شورشی قم"‌ عکس‌هایی از تظاهرات طلاب حوزه علمیه قم را که ماسک بر چهره‌های خود زده و تغییر قیافه داده بودند، منتشر ساختند؛ و بی‌آنکه از مناسبت ۱۵ خرداد نامی ببرند، مدعی شدند که در این تظاهرات‌، «شعارهای کمونیستی‌» داده شده است:

«[...] دستگیرشدگان شورش قم اعتراف کرده‌اند که نشریات مربوط به گروه‌های تروریست خارجی را بین محصلین حوزه علمیه قم توزیع می‌کرده‌اند و برای مارکسیست‌های اسلامی تبلیغ می‌کرده‌اند. آن‌ها مخالف اصول بنیادی حزب رستاخیز ملت ایران هستند. افراد دستگیر شده در روزهای ۱۵ و ۱۷ خردادماه‌، در جمع طلاب مدرسه فیضیه و دارالشفاء قم‌، به کسوت روحانی درآمده و به منظور ایجاد تحریکات‌، مبادرت به دادن شعارهای ضد ملی و میهنی نموده و در مدارس علمیه قم ایجاد اغتشاش و بی‌نظمی نمودند. افراد مزبور، ماسک به چهره زده بودند، ابتدا مبادرت به شکستن در و پنجره مدارس نموده‌؛ و هنگامی که مأموران انتظامی در صدد متفرق کردن آنان برآمدند؛ در خیابان‌های قم با چوب و چماق و سنگ به مأموران حمله کردند. آن‌ها شعارهای کمونیستی می‌دادند و پرچم قرمز در دست داشتند.» [61] مطبوعات رژیم از نقش حجت‌الاسلام و المسلمین احمد کروبی‌، در حوادث قم نوشتند و او را به عنوان «سررشته و محرّک آشوبگران‌» نام بردند.[62] در واکنش به مطالب مطبوعات‌، برخی از مراجع با انتشار اطلاعیه‌هایی واکنش نشان دادند. آیت‌الله گلپایگانی‌، در اطلاعیه خویش‌، یادآور شد: «تهمت‌های ناروایی که در مطبوعات نسبت به روحانیت درج شده‌، تکذیب می‌شود؛ و ساحت مقدس روحانیت شیعه‌، از تأیید مرام کمونیسم منزّه و مبراست‌.»[63] آیت‌الله سیدصادق روحانی‌، در اطلاعیه خود، ضمن تقبیح عمل مطبوعات رژیم‌، خواستار توبیخ روزنامه‌نویس‌ها و جلوگیری از اهانت بیشتر به مقدسات دینی‌ شد. وی نوشت: «روزنامه‌ها آنچه ممکن بوده است‌، نسبت‌های دروغ و بی‌اساس و ناروا به آن‌ها [طلاب‌] داده و وقاحت را به جایی رسانده‌اند که راستی روی تاریخ سیاه و موجب خشم و نفرت عمومی قرار گرفته‌اند.»[64] مراجع قم نیز واکنش نشان دادند. برای نمونه در اطلاعیه آیت‌الله مرعشی نجفی نیز آمده بود: «... و مزید بر علت‌، مفتریات و اکاذیب واضحه بعضی از جراید در مورد دستگیرشدگان می‌باشد. جای بسی تأسف است که این اسنادهای ناروا، از حیث افعال و مرام‌، به طلاب علوم دینیه که سربازان مذهب و ولی‌ّ عصر(ع‌) می‌باشند، داده شود.»[65] پیش نماز‌های شهر قم نیز پس از این واقعه به نشانه اعتراض از حضور در مساجد خودداری کردند.[66]

افزون بر همه این‌ها، امام خمینی با صدور اعلامیه‌ای حرکت اخیر طلاب را به قیام 15 خرداد 1342 پیوند زد و نیرنگ عمال حکومت را افشا کرد.[67] در بخشی از پیام امام به این مناسبت آمده است: «اخبار واصله از ایران، به دنبال شکست مفتضحانه شاه در حزب بازی جدید، با آن که موجب تأسف و تأثر است مایه‌ی امید و طلیعه‌ی درخشان آزادی است. ملت ایران از علمای دین تا دانشگاهی، و از بازاری تا زارع، و از کارگر تا اداری و کارمند جزء، باید معتقد به عقیده شاه باشند، گرچه بر خلاف اسلام و مصالح مسلمین و ملت باشد! گرچه استقلال ملت و آزادی همه را بر باد دهد! و در صورت تخلف، سرنوشت آن‌ها ضربه‌ها و حبس‌ها و شکنجه‌ها و محرومیت‌ها از حقوق انسانی است و متخلفین، مرتجع سیاه و بی‌وطن سرخ‌اند و باید سرکوب شوند، تأسف، از سرکوب کردن ملت مظلوم و هجوم به دانشگاه‌های سراسر کشور، تأسف، از واقعه‌ی جانسوز 17 خرداد (1354) مدرسه فیضیه و دارالشفاء که واقعه قتل عام 15 خرداد 1342 را زنده کرد، و یورش بی‌رحمانه و مسلحانه عمّال استعمار بر مدارس دینی که جز با علم و فقه اسلام و دفاع از قرآن کریم و احکام سازنده‌ی اسلام سر و کاری ندارند و شکستن سر و دست‌ها و در و پنجره‌ها و کوبیدن تا سر حد مرگ، و پرتاب کردن جوانان بی‌پناه از پشت بام‌ها، به جرم اظهار عقیده بر خلاف حزب شاهی، به جرم سوگواری برای مقتولین 15 خرداد، که به حسب نقل بعضی از مطبوعات خارجی، عدد مقتولین (در 17 خرداد امسال) به چهل و پنج نفر رسیده و عدد مجروحین بسیار است، که در بیمارستان‌ها پذیرفته نشده‌اند و بیش از سیصد نفر در زندان به سر می‌برند که سرنوشت آن‌ها معلوم نیست. این است وضع کشور مترقی!! این است معیار دموکراسی شاه!! این است آن مملکت آزاد مردان و آزاد زنان!. تأسف، از وضع مطبوعات ایران، که مستقیماً زیر نظر «سازمان امنیت» اداره می‌شوند و هر چه دیکته کنند، می‌نویسند و هر تهمتی خواستند به هر مقامی می‌زنند.»[68]

 

پی‌نوشت‌ها: 


[1] . در این باره بنگرید به مقاله: گذری بر انقلاب اسلامی در استان قم - بخش پنجم، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[2] . حسینیان، روح‌الله، انقلاب اسلامی(زمینه‌ها، چگونگی - چرایی) چهارده سال رقابت ایدئولوژیک شیعه در ایران، تهران، 1387، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 256.

[3] . برای آشنایی با زندگی ایشان بنگرید به مقاله: نگاهی به زندگی و حیات سیاسی آیت‌الله العظمی سیدمحسن حکیم، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[4] . اسدالله علم، وزیر دربار رژیم پهلوی، ذیل خاطرات روز سه‌شنبه 12 خرداد 1349 خود نوشت: «امروز خبر رسید آیت‌الله حکیم طباطبایی که مرجع شیعیان در عراق و قسمتی از ایران بود، درگذشته‌اند... ده دفعه شاید با شاهنشاه با تلفن بر سر مسائل مختلف که عزاداری باشد یا نباشد، یا شاهنشاه شرکت خواهند فرمود یا نه، صحبت کردم. معمول این است به هرکس شاهنشاه تلگراف تسلیت بفرمایند، مرجع می‌شود – کم و بیش – و تقریباً این علامت مرجعیت بعدی است. و این یکی از سنت‌های قشنگ است که گرچه مدون نیست، ولی همه می‌فهمند و مورد علاقه همه است. به هر صورت شاهنشاه امر فرمودند: «به حاج سید کاظم شریعتمداری در قم تلگراف کن.» من عرض کردم: «این شخص مورد اعتماد عامه مردم نیست. فعلا کسی که مورد علاقه و اعتماد مردم است، [آیت‌الله] خوانساری است. بالاخره کسی که مرجع شیعیان می‌شود یک حقیقتی هم باید در زیر نهفته داشته باشد. چنان‌که شاهنشاه می‌دانید همین مراجعی که اخیراً درگذشته‌اند، مثل آیت‌الله حاج سید ابوالحسن اصفهانی و مرحوم [آیت‌الله] بروجردی و همین مرحوم حکیم، واقعا مردمی پرهیزکار بودند. پول برای آن‌ها در حکم سنگ‌ریزه بود. در صورتی که وقتی من نخست‌وزیر بودم، پس از آن‌که آخوندها را کوبیدیم و خواستیم بعد دریچه به روی آن‌ها باز کنیم، همین شریعتمداری از من ششصد هزار تومان مساعده خواست که بعد ببیند چه می‌تواند بکند.» فرمودند: «ولی مرد دولتخواه بی‌اذیتی است.» عرض کردم: «این به جای خود بماند، ولی اعتقاد مردم هم چیز دیگر است.» به هر صورت آن‌قدر اصرار کردم که شاهنشاه اجازه فرمودند به هر دو نفر، یعنی هم شریعتمداری و هم به خوانساری تلگراف بشود. بالاخره یک اندازه‌ای عرض مرا پذیرفتند...» (علم، اسدالله، یادداشت‌های علم، ویرایش علینقی عالیخانی، تهران، 1390، کتابسرا، ج 3، ص 62-63.)

[5] . خاطرات آیت‌الله سیدحسین موسوی تبریزی، تهران، 1388، عروج، ج 1، ص 340.

[6] . روحانی، حمید، بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، تهران، 1381، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ص 63-73.

[7] . خاطرات آیت‌الله سیدحسین موسوی تبریزی، پیشین، ص 344.

[8] . سند شماره 865/ن، در کتاب: سیر مبارزات امام خمینی در آیینه اسناد به روایت ساواک، تهران، 1387، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ج 10، ص 77.

[9] . سند شماره 552 /20 هـ ی، در همان، ص 79، 81 و 82.

[10] . آیت‌الله ابراهیم امینی در خاطرات خود نقل می‌کند: «روزی به ایشان عرض کردم: تعدادی از فضلا و اساتید داریم که بعد فوت آیت‌الله بروجردی در درس‌های خارج شرکت نمی‌کنند. این افراد امید آینده حوزه هستند، تدریس می‌کنند ولی در درس‌ها شرکت ندارند. طبیعتاً پیشرفت فقهی آنان به نحو مطلوب نخواهد بود. از باب مثال چند نفر را نام بردم که حاج شیخ عبدالجواد جبل عاملی و آشیخ حسینعلی منتظری از جمله آن‌ها بودند. عرض کردم اگر صلاح بدانید این آقایان را دعوت کنید هفته‌ای یک یا دو ساعت خدمت شما باشند، مسائل دشوار فقهی را مطرح و بحث کنید، هم شما از آن‌ها استفاده می‌کنید، هم آنان در فقه ورزیده‌تر می‌شوند. حاج آقا روح‌الله در این مدت سرش را پایین انداخته، خوب گوش می‌داد. بعد از اتمام سخن من، سربرداشت و گفت: از شما انتظار داشتم به من بگویی تو پیر شده‌ای و مرگت نزدیک شده است، به فکر اصلاح خودت باش، مواظب باش دنیا تو را فریب ندهد. برعکس می‌خواهی مرا به تأسیس جلسه‌ی استفتاء تشویق کنی؟!»(خاطرات آیت‌الله ابراهیم امینی، 1392، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ص 95 و 96.)

[12] . دانش‌نامه امام خمینی، تهران، 1399، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ج 9، ص 20 - 210.

[13] . سند شماره 9200 /20هـ 2، در کتاب: سیر مبارزات امام خمینی در آیینه اسناد به روایت ساواک، پیشین، ج 10، ص 76.

[14] . سند شماره 4431/ 21، در همان، ص 120، 123 - 125.

[15] صحیفه امام خمینی، تهران، 1378، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ج 3، ص 321.

[16] همان، ج 3، ص 328، و ج 5، ص 407.

[17] همان، ج 3، ص 328.

[18] مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، تهران، 1375، صدرا، ج 1، ص 11.

[19] حسینیان، پیشین، 363 ـ 364.

[20] صحیفه امام خمینی، پیشین، ج 20، 190، ج 21، ص 279.

[21] . سیر مبارزات امام خمینی در آیینه اسناد به روایت ساواک، پیشین، ج 1، 45 ـ 49.

[22] . قربانی، حسینعلی، « بازنمایی جایگاه اقشار مختلف مردمی در روند انقلاب اسلامی(تحلیل محتوای اسناد ساواک و شهربانی)»، فصلنامه مطالعات سیاسی اجتماعی تاریخ و فرهنگ ایران، 1401، دوره 1، ش 2، ص 278.

[23] . سیر مبارزات امام خمینی در آیینه اسناد به روایت ساواک، پیشین، ج 17، 226، 238 و 242.

[24] . همان، ص 234، صحیفه امام خمینی، پیشین، ج 3، ص 23.

[25] . در این باره بنگرید به مقاله: بررسی علل، اهداف و نتایج برگزاری جشن‌های 2500 ساله شاهنشاهی، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[26] اسناد انقلاب اسلامی، تهران، 1374، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ج 4، ص 197.

[27]. امام، زمانی که هنوز حدود چند ماه به برگزاری جشن‌های دو هزار و پانصد ساله‌ی شاهنشاهی مانده بود، یعنی در اول تیر/۱۳۵۰، اعلام داشت: «مع الأسف برای من کاغذهایی از ایران می‌رسد و شکایاتی از ایران راجع به اوضاع می‌رسد که دائماً روح مرا در عذاب دارد.» امام خمینی سکوت محافل دینی را در آن برهه‌ی حساس جایز ندانست و فریاد زد: «جشن برای آنی باید گرفت که برای اینکه یک خلخالی از پای یک نفر معاهد، ـ معاهده ـ در می‌آید آرزوی مرگ می‌کند نه کسی که اگر یک دفعه یک شعاری بر خلاف هوای نفس او داده بشود، بفرستد بریزند در دانشگاه. آقا نوشته‌اند که دخترها را اینقدر زده‌اند که پستان‌های این‌ها محتاج به جراحی است، در همین چند وقت واقع شده است و نجف بی‌اطلاع است. [گریه‌ی حضار] فضاحت‌های دیگری که کردند قابل ذکر نیست. چرا؟ برای اینکه شعار دادند که ما جشن ۲۵۰۰ ساله را نمی‌خواهیم؛ ما گرسنه هستیم؛ گرسنگی مسلمان‌ها را رفع کنید؛ جشن نگیرید؛ روی مرده‌ها جشن نگیرید.»(صحیفه امام خمینی، پیشین، ج 2، 358-373)

[28] خاطرات سید حسین موسوی تبریزی، تهران، 1384، عروج، دفتر اول، ص 291.

[29] . درباره وی بنگرید به مقاله: دکتر جمشید اعلم؛ پزشک بد خُلق و سناتور پول پرست، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[30]. جمشید اعلم و علامه وحیدی دو تن از سناتورهای وقت رژیم شاه بودند که به بهانه اینکه امام در نجف علیه اخراج ایرانیان مقیم آنجا موضع نگرفته است علیه ایشان سخنرانی کردند و حال آنکه امام در همان روزهای اول علیه اخراج ایرانیان موضع گرفته بود. (ر.ک. به: صحیفه امام خمینی، پیشین، ج 2، ص 410 ـ 413)

.[31] خاطرات و مبارزات حجت‌الاسلام فلسفی، تهران، 1376، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 317.

[32] قریشی کرین، سید حسن، «تاریخ سیاسی قم»، 1383، مجله نامه قم، ش 25 ـ 26، ص 58.

[33] . درباره وی بنگرید به مقاله: نگاهی به زندگی و عملکرد محمدعلی وحیدی(مشهور به علامه وحیدی) و چگونگی محاکمه و اعدام وی، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[34] . سند شماره 3347 /21، در کتاب: امام خمینی در آیینه اسناد به روایت ساواک، پیشین، ج 10، ص 156.

[35] . همان، ص 156 - 157.

[36] . همان، ص 157.

[37] . در مورخ 29 / 4 / 52، سه نفر از اعضای کادر مرکزی گروه ابوذر به نام‌های عبادالله خدارحمی، ولی‌الله سیف، حجت‌الله عبدلی جهت ملاقات با آیت‌الله ربانی شیرازی و یافتن راه‌حلی جهت دسترسی به اسلحه به قم رفتند. آنان پس از زیارت حرم حضرت معصومه(س) شب را در کنار حرم خوابیدند و صبح روز 30 / 4 / 52 به ملاقات آیت‌الله ربانی شیرازی رفتند و در مورد هدف از سفر خود که درخواست اسلحه و ارتباط‌گیری با سایر گروه‌های مسلح اسلامی است، به طور مفصل با ایشان صحبت کردند. آیت‌الله ربانی آنان را از مبارزه مسلحانه شدیداً باز داشته، و تشویقشان کرد که همچنان به خودسازی و بالا بردن سطح معلومات دینی و گسترش امر به معروف و نهی از منکر بپردازند. بعد از ظهر همان روز به زیارت حرم رفتند و تا دیر وقتی از شب در حرم و خیابان‌های اطراف ماندند. نیمه‌های شب به سمت بازار رفتند که با پاسبان گشت بازار روبرو شدند. آنان با ارزیابی اولیه خود زمینه را برای خلع سلاح پاسبان و متواری شدن از صحنه، مناسب دیده و تصمیم گرفتند که پاسبان را خلع سلاح نمایند. عبادالله خدارحمی و ولی‌الله سیف به پاسبان نزدیک شدند و دو نفری در یک موقعیت مناسب در پی خلع سلاح پاسبان بازار بر آمدند. پاسبان نیز در مقابل آنان مقاومت کرد. و در نتیجه کار به درگیری پیش‌بینی نشده‌ای کشید و پاسبان با ضربات وارده کشته شد و اسلحه وی به دست عبادالله خدارحمی افتاد. در این لحظه ماشین گشت شهربانی که از خیابان آذر عبور می‌کرد، متوجه درگیری میان بازار شد، پلیس‌های گشت بلافاصله با عباد و سیف درگیر شدند و در این درگیری که حدود بیست دقیقه به طول کشید، دو نفر از نیروهای گشت پلیس و عبادالله خدا رحمی و ولی‌الله سیف مجروح و دستگیر شدند. افراد دستگیر شده پس از بازجویی‌های اولیه تحویل ساواک قم شدند. ساواک قم بلافاصله آنان را به تهران منتقل کردند و پس از بازجویی‌های اولیه اقدام برای دستگیری سایر اعضا و مرتبطین شروع شد و در اندک زمانی کلیه اعضای کادر مرکزی، مرتبطین و همفکران آنان در نهاوند دستگیر و به تهران، کمیته مشترک ضد خرابکاری، منتقل شدند.(گروه نهاوند ابوذر به روایت اسناد ساواک، تهران، 1386، مرکز بررسی اسناد تاریخی، مقدمه و ص 42).

[38] . خاطرات آیت‌الله منتظری به نقل از: مدنی، جلال‌الدین، تاریخ سیاسی معاصر ایران، بی‌تا، 1361، دفتر انتشارات اسلامی، ج 2، ص 283-284.

[39] دوانی، علی، نهضت روحانیون ایران، تهران، 1374، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ج 6، ص 341.

[40] یاران امام به روایت اسناد ساواک، آیت‌الله حاج میرزا علی‌اکبر فیض مشکینی، تهران، 1387، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص 223 و 306. خاطرات سیاسی محمد محمدی ری‌شهری، تهران، 1369، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، ص 6.

[41]. سند شماره 3812 /21، در کتاب: سیر مبارزات امام خمینی در آیینه اسناد به روایت ساواک، پیشین، ج 10، ص 151 و سند شماره 4-7-4-909 /5، در: همان، ص 152.

[42] . همان، ص 166- 167.

[43] . همان، ص 167.

[44] . سند شماره 21986 /20 هـ 12، همان، ج 10، ص 259.

[45] روزشمار انقلاب اسلامی در قم، تدوین: مقداد توانانیا و حسین آقاجانی، تهران، 1387، مرکز اسناد انقلاب اسلامی،ص 123.

[46] . مدنی، همان، ج 2، ص 294.

[47] همان.

[48] . همان.

[49] . روزشمار انقلاب اسلامی در قم، همان، ص 66.

[50] . همان، ص 67.

[51] . شیرخانی، ‌علی، «حرکت 17 خرداد 1354 فیضیه»، فصلنامه ۱۵ خرداد، 1374، ش ۲۵، ص 13.

[52] . سرهنگ ناصر شهرستانی از چهره‌های منفور پلیس رژیم شاه بود که سوابق دیرینه‌ای در سرکوب و آدمکشی داشت‌. در دوران صدارت شریف امامی»، در دوازدهم اردیبهشت ۱۳۴۰، ضمن تظاهرات فرهنگیان تهران‌، که در آن زمان سرگرد و رئیس کلانتری بهارستان بود، معلمی را به نام دکتر خانعلی به ضربه گلوله کشت‌. در اثر فشار نیروهای سیاسی در دوران دولت علی امینی‌ و اسدالله علم‌ بازداشت و در دادگاه نظامی به دو سال زندان محکوم شد. وی از ریاست کلانتری ۱۳ تهران (بازار و منطقه پامنار) به ریاست شهربانی قم رسید و فرماندهی سرکوب تظاهرات ۱۷ خرداد 1354 را به عهده داشت‌(فصلنامه مطالعات تاریخی، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، « آنچه در 14 تا 17 خرداد 54 در قم گذشت»، بهار 1384، ش 6، ص 163)

[53] . شیرخانی، همان، ص 15.

[54] . آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پرونده خرداد ۵۴ ساواک‌، به نقل از : شیرخانی، همان.

[55] . همان.

[56] . آرشیو مرکز اسناد، پرونده خرداد ۵۴ ساواک‌، به نقل از : شیرخانی، همان.

[57] . خاطرات آیت‌الله سیدمحسن موسوی تبریزی، تدوین: علیرضا نخبه، تهران، 1399، عروج، ص 198.

[58] . خاطرات آیت‌الله محمدحسین معصومی زرندی، تدوین: علیرضا نخبه، تهران، 1401، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ص 98.

[59] . همان، ص 111.

[60] . شیرخانی، همان.

[61] . روزنامه کیهان‌، ۲۸/۳ /1354، ص ۲.

[62] . همان. در باره فعالیت‌های حجت‌الاسلام احمد کروبی بنگرید به: یاران امام به روایت اسناد ساواک، ملااحمد کروبی، تهران، 1379، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول.

[63] . اسناد انقلاب اسلامی، پیشین، ج 3، ص 98.

[64] . همان، ص 85.

[65] . حماسه ۱۷ خرداد ۱۳۵۴ مدرسه فیضیه‌، به کوشش علی شیرخانی‌، تهران، ۱۳۷۷، مرکز اسناد انقلاب اسلامی‌، ص ۲۲۹.

[66] . سند شماره 1491 /15 هـ، سند موجود در پایان مقاله.

[67] . مدنی، پیشین، ج 2، ص 294.

[68] . صحیفه امام خمینی، پیشین، ج 3، ص 100 - 102.



نظریه اساتید بزرگ و حجج اسلام حوزه علمیه قم درباره مرجعیت امام خمینی


اسامی و امضای علما و اساتید حوزه علمیه قم در حمایت از مرجعیت عامه امام خمینی(12 امضایی)


گزارش ساواک درباره فعالیت طلاب ساکن قم برای مرجعیت امام خمینی در سال 1349 و حمایت از نامه 12 نفر از علما در این رابطه


کشف یک برگ اعلامیه مرجعیت تامه امام خمینی در سال 1349 با امضای 12 استاد حوزه علمیه


پیشنهاد ساواک قم برای جلوگیری از پخش اعلامیه تسلیت مراجع تقلید به جز آیت‌الله سید کاظم شریعتمداری و آیت‌الله سید احمد خوانساری


گزارش ساواک از مرجعیت پس از وفات آیت‌الله سید محسن حکیم


گزارش ساواک از انتشار اطلاعیه 12 امضایی


دستور ساواک به شعبه قم برای جلوگیری از مخابره پیام تسلیت مراجع به فوت آیت‌الله سید محسن حکیم


دستگیری برخی از بزرگان حوزه به دلیل تبلیغ مرجعیت عامه امام خمینی در سال 1349


پخش اعلامیه از سوی طلاب مدرسه حقانی در سال 1349


پخش توضیح المسائل امام خمینی در سال 1349 در قم


زدن مهر جاوید خمینی از سوی طلاب فیضیه به درب و ورودی های مدرسه در سال 1350


افزایش تعداد طلاب ساکن قم در دهه 1350 شمسی


گزارش ساواک مرکز از افزایش فعالیت های طلاب مبارزه در حمایت از نهضت در اواخر سال


گزارش ساواک مرکز از افزایش فعالیت های طلاب مبارزه در حمایت از نهضت در اواخر سال


تظاهرات طلاب قم در اعتراض به اهانت دو سناتور به امام خمینی


تظاهرات طلاب قم در اعتراض به اهانت دو سناتور به امام خمینی


روایت یکی از طلاب مدرسه فیضیه از واقعه سال 1354


خودداری امامان جماعت قم از حضور در مساجد در اعتراض به حمله به طلاب فیضیه در سال 1354


وفات آیت‌الله سیدمحسن حکیم، سرآغاز تبلیغ مرجعیت عامه امام خمینی از سوی قمی‌ها


آیت‌الله ابراهیم امینی از امضا کنندگان اعلامیه 12 امضایی


آیت‌الله ابوالقاسم خزعلی یکی از امضا کنندگان بیانیه معروف مرجعیت امام خمینی


آیت‌الله احمد جنتی از استادان حوزه علمیه و مروج مرجعیت عامه امام خمینی


آیت‌الله حسین نوری همدانی از مروجین مرجعیت عامه امام خمینی


آیت‌الله غلامرضا صلواتی، از امضا کنندگان اعلامیه 12 امضایی


آیت‌الله محمد موحدی فاضل لنکرانی از مروجین مرجعیت امام خمینی


آیت‌الله نعمت‌الله صالحی نجفی آبادی از امضا کنندگان اعلامیه 12 امضایی


آیت‌الله یحیی انصاری شیرازی از امضا کنندگان اعلامیه 12 امضایی


آیت‌الله عبدالرحیم ربانی شیرازی از امضا کنندگان اعلامیه مرجعیت عامه امام خمینی


آیت‌الله حسینعلی منتظری از امضا کنندگان اعلامیه 12 امضایی مرجعیت عامه امام خمینی


جمشید اعلم از سناتورهای توهین کننده به امام خمینی در سال 1350


محمدعلی وحیدی از سناتورهای توهیین کننده به امام خمینی در سال 1350


 

تعداد مشاهده: 55

تقویم تاریخ

کانال‌های اطلاع‌رسانی در پیام‌رسان‌ها

       
@historydocuments
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.