گذری بر انقلاب اسلامی در استان زنجان- بخش اول
تاریخ انتشار: 23 اسفند 1403

مقدمه
استان زنجان واقع در محدوده غربی ایران از نقاط تاریخی کشور محسوب میشود. زنجان با قرار گرفتن در حد فاصل استانهای قزوین، گیلان، آذربایجان شرقی، همدان و کردستان به عنوان دروازه ورود به شمال غرب ایران است. نقش علمی، فرهنگی و سیاسی این خطه همواره مورد توجه قرار گرفته و در ادوار مختلف شخصیتهای برجستهای را ساخته و پرداخته کرده است.
در این مجموعه مقالات که با هدف بررسی نحوه شکلگیری و پیروزی انقلاب اسلامی ایران در زنجان نوشته شده است، ابتدا به پیشینه و موقعیت این شهر در تاریخ و همچنین روند مهمترین رخدادهای سیاسی اجتماعی در زنجان پرداخته و سپس در بخشهای بعدی به مبارزات مردم زنجان در نهضت اسلامی در دهه چهل و پنجاه منتهی میگردد.
مروری تاریخی و جغرافیایی بر استان زنجان
در کتب و آثار تاریخی ناحیه زنجان را با نامهای مختلفی معرفی کردهاند. مؤلف تاریخ زنجان در رابطه با نامی که امروزه بدان شناخته میشود مینویسد: «زنجان با گاف فارسی زنگان بر وزن انبان نام شهریست مابین ابهر و قزوین و میانه و تبریز. آن را اردشیر بابکان بنا کرده است و معرب آن زنجان است جزء استان یکم کشور است... زنجان از شمال و شمال شرقی محدود است به پشت کوه گیلان و از شمال غربی به میانه و خلخال و از جنوب به همدان و قسمتی از خاک ابهررود و از شرق به قزوین و از مغرب به گروس و هشترود و شاهیندژ... زنجان از دو دره بزرگ زنجانرود و قزلاوزن و 20 دهستان و 956 قریه تشکیل شده. وجود کوههای آقداغ و قراول و انگوران و کوههای طارم و چهل خانه در شمال و جنوب سفیدرود و کوههای افشار و گروس و در جنوب غربی کوهستانی و شعبات رودخانه زنجانرود و سفیدرود از ارتفاعات مزبور سرچشمه گرفته و سطح زنجان را مشروب میسازند. آب و هوای زنجان سردسیر و در بعضی از نقاط معتدل است.»[1]
ناحیه زنجان که آن را «خمسه» نیز نامیدهاند، در شمال غرب ایران، در 47 درجه و 14 دقیقه تا 49 درجه و 26 دقیقهی طول شرقی نصفالنهار گرینویچ و 35 درجه و 24 دقیقه تا 37 درجه و 15 دقیقهی عرض شمالی خط استوا قرار دارد.[2]
درباره وجه تسمیهی خمسه اختلاف نظر وجود دارد، ولی یکی از مهمترین ادعاها در این رابطه آنست که به مناسبت استقرار پنج ایل بزرگ شاهسون، اوصانلو، مقدم، بیات و خدابندهلو در این منطقه، خمسه خوانده شده است.[3]
نویسنده «تاریخ زنجان، علماء و دانشمندان» زنجان را از مراکز غلهخیز کشور میداند تا جایی که «همهساله قسمت مهمی از مازاد غله این شهرستان به اطراف حمل میشود.» علاوه بر این در کشاورزی و باغبانی محصولات متنوعی دارد. به دلیل سردی هوا و مراتع وسیع؛ دامداری نیز از مشاغل مردمان آن دیار بوده است. صنایع معروف آن عبارتند از ملیلهسازی، ظروفسازی به خصوص ظروف طلا و نقره، چاقوسازی، پارچهبافی و قالیبافی.[4]
زنجان نیز همانند شهرهای دیگر، تقسیمات جدیدی را از سال 1285ش تجربه کرده است. در این تاریخ، ایران به چند ایالت بزرگ به نامهای آذربایجان، فارس، خراسان، بلوچستان و کرمان تقسیم شد و هر ایالت به چند ولایت حاکمنشین و هر ولایت به چند بلوک نایبالحکومهنشین تفکیک شد. در این تقسیمبندی، زنجان ولایت مستقلی محسوب شد. در سال 1316 طبق قانون جدید تقسیمات کشوری ایران به ده استان و 39 شهرستان تقسیم شد و شهرستان زنجان همراه بخشهای خدابنده و ابهر تابع استان یکم گردید. سپس با تغییرات مختصری ایران به 10 استان و یک استان مرکزی تقسیم و در آن تقسیمبندی، زنجان با نام خمسه تابع مرکزی شد. بار دیگر در سال 1340 ایران به 13 استان و پنج فرمانداری تبدیل گردید و در آن تقسیمات، شهرستان زنجان همراه اراک، رشت، طوالش، لاهیجان و بندر انزلی ضمیمهی گیلان شد. در مرداد ماه 1348، بخشهای ابهر و خدابنده همزمان به شهرستان، تغییر وضعیت دادند. در سال 1349، شهرستان زنجان به اضافهی دو شهرستان مذکور از گیلان جدا و به فرمانداری کل تبدیل گردید و بالاخره، با تغییرات قانون تقسیمات کشوری در سال 1351، زنجان از فرمانداری کل به استان درجهی سه تبدیل شد. در سال 1356، قزوین از استان مرکزی جدا و به استان زنجان ملحق گردید. در سال 1373 شهرستان قزوین نیز از زنجان جدا شد.[5]
آنچه مشخص است زنجان از زمان قاجار مورد توجه قرار گرفت. از همین دوره، زنجان به لحاظ ساختار اجتماعی شاهد تغییر و تحول دیگری نیز بوده است و آن یکجانشینی ایلات بود. از دلایل رونق زنجان قرار گرفتن این شهر در مسیر تهران به تبریز است که مرکز و پایتخت را به غرب و شمال غربی متصل میکرد. اهمیت این راه هم به علل نظامی و سیاسی و هم به لحاظ سیاسی و اقتصادی بود. وجه نظامی آن در این بود که نزدیکترین راه برای حکومت مرکزی جهت ارسال نیرو به قلمروی خود در شمال غرب کشور بود. به لحاظ سیاسی، مهمترین راه عبور هیأتهای سیاسی عازم اروپا و یا هیأتهای اروپایی عازم ایران بود. از نظر بازرگانی نیز این راه، محل عبور کالاهایی بود که از اروپا به ایران و یا از ایران به اروپا ارسال میشد.[6]
استان زنجان در دوره مشروطه
زنجان در طول حکومت قاجاریه همانند بسیاری از شهرهای ایران دارای ساختار کاملاً سنتی بود و سران آن را دو طیف روحانیون و خوانین تشکیل میدادند. در این که چرا در زنجان مانند تهران، تبریز، رشت و اصفهان، مشروطهخواهی ریشه ندارد میتوان گفت زنجان برخلاف شهرهایی چون تبریز و رشت در مرز شمال و شمال غربی کشور نبود تا بدین وسیله بتواند افکار آزادیخواهی را از کشورهایی نظیر روسیه و عثمانی را بدون واسطه دریافت کند و برخلاف تهران و اصفهان، دارای سران مشروطهخواه نیز نبود که هدایت توده مشروطهخواه را به عهده گیرد و جریان انقلاب را به سهم خود پیش براند.[7]
البته حوادث مشروطه در زنجان نیز مانند دیگر شهرها ظهور و بروز داشت. نقش زنجانیها در مشروطه و حوادث مشروطه در زنجان دو مسئله متفاوت از یکدیگرند. در میان شخصیتها از هوادارانی چون شیخ ابراهیم زنجانی[8] عضو برجستهی دموکرات و مشارکتکننده در صدور حکم اعدام شهید آیتالله شیخ فضلالله نوری تا مخالفانی همچون میرزا ابوطالب زنجانی[9] در تهران و آخوند ملاقربانعلی زنجانی[10] در زنجان به چشم میخورند.
علاوه بر این که مشروطه در مرکز و برخی شهرهای بزرگ رخ نمود؛ برخی محققین معتقدند به دلایلی چون عدم وجود رهبران مهم مشروطهخواه، تقویت جریانات ضدمشروطه، وجود حاکمان متعلق به جبههی استبداد و تسلط روسها در آن منطقه، مشروطهخواهی آن طور که باید و شاید نمودی نداشت.[11] چنانکه کسروی معتقد است «مشروطه در این شهر پا نگرفت، و از این هنگام زنجان در دست ملا قربانعلی و پیروان او بود.»[12]
از طرفی هم حوادثی مانند قتل عظیمزاده[13] در آستانه حرکت مشروطهخواهان برای فتح تهران، عدم تلگراف حمایتآمیز اهالی زنجان در حمایت از محاصرهشدگان مجلس ملی در جریان به توپ بستن مجلس، اقدامات و فتواهای آخوند ملا قربانعلی زنجانی در ضدیت با مشروطه ضد مشروعه، قتل سعدالسلطنه حاکم مشروطه زنجان و حمایت خوانین از طیف استبداد، بیش از پیش رنگ ضدمشروطه به زنجان بخشید.[14]
سهم استان زنجان در مشروطه
علیرغم نگاه ضدمشروطه بودن زنجان، بررسی برخی حوادث نشان از حمایت مردم آن منطقه از مشروطه دارد. در جریان مهاجرت کبری که به موجب آن گروهی از علما پیرو درخواستهای مشروطهخواهان به قم مهاجرت کردند، مردم زنجان به همراه تعدادی دیگر از شهرها نسبت به نفی بلد علما معترض شدند و شورش به راه انداختند. آنان پس از مهاجرت کبری و قبول درخواستهای اولیهی مهاجرین توسط مظفرالدین شاه، به این امتیازات رضایت نداده و از طریق تلگراف به تهران درخواست مشروطیت نمودند. همچنین علمای زنجان، آخوند غلامرضا هیدجی را به عنوان نمایندهی خود به قم فرستادند تا همراهی آنان را با این درخواست اعلام دارد. به علاوه مردم زنجان پس از اعطای مشروطیت خواستار تدوین سریع قانون اساسی شدند. از این مرحله به بعد با ورود آخوند ملا قربانعلی به متن حوادث زنجان، گرایشهای مشروطهخواهانه در این شهر مهار شد.[15]
علاوه بر این انجمن ایالتی نیز در زنجان همچون سایر شهرها راهاندازی شد اما آنچنان که باید و شاید فعالیتهای مثمر ثمر و قدرتمندی نداشت. در حالی که مخالفان قدرتمند و با نفوذی همچون ملا قربانعلی و پیروانش داشت. گزارشهای مورخان از واقعهی اعزام یپرم خان جهت دستگیری و سرکوب ملا قربانعلی و پیروان وی، حاکی از تمایلات اکثریت مردم زنجان به مشروطهخواهی است. به طوری که بنا به اظهار یک صاحبمنصب حاضر در این اردو، دو ثلث از مردم شهر با دولت (مشروطهخواهان) همراهی داشتهاند. همین مردم در سال 1289 شمسی که داراب میرزا در پی امتناع مجلس دوم از وامخواهی از دو کشور روسیه و انگلیس، به حمایت روسها به زنجان حمله نمود، میرزا صالح خان، حاکم مشروطهخواه خود را که نیروی مسلح نداشت، یاری نمودند و مهاجمان را با دادن کشته از شهر بیرون راندند. آنان همچنین از ستارخان و باقرخان، دو سردار مشروطهخواه، در هنگام ورود به زنجان در سال 1289شمسی استقبال بسیار با شکوهی کردند و سه روز میهمانی بزرگ دادند و مشخص بود که ارج و جانفشانیهای ستارخان را نیک میشناختند.[16]
میتوان نتیجه گرفت که جریان مشروطهخواهی در زنجان که در ابتدا حرکت رو به صعودی داشته، با دخالت عوامل و موانع بازدارنده، سیر کندتری به خود گرفت. در عین حال، زنجانیهای خارج از زنجان که از موانع و عوامل بازدارندهی مختص زنجان دور بودند، اغلب به عضویت جریانات تند و افراطی درآمدند.
استان زنجان در جنگ جهانی اول
بدون تردید قحطی بزرگ طی سالهای 1296 تا 1298 شمسی با عاملیت استعمار جنایتکار انگلیس، بزرگترین فاجعه تاریخ ایران در جنگ جهانی اول است. نزدیک به ۴۰ درصد از جمعیت ایران به سبب گرسنگی و سوء تغذیه و بیماری ناشی از آن از صحنه روزگار محو شدند.[17]
با آغاز جنگ جهانی، از آن جایی که زنجان بهعنوان دروازه عثمانی در حد وسط آذربایجان، گیلان، تهران، همدان و کردستان قرار داشت، مورد توجه همهی طرفهای اصلی درگیر واقع شد. ولی حضور روسها در این بین بیش از سایر دول بود، به طوری که از همان سالهای اولیهی جنگ، آنان توانستند رقیبان خود را از زنجان دور کنند. کاملترین و شیواترین گزارش از زنجان را در این زمینه، همایون فرهوشی ملقب به مترجم همایون (بنیانگذار اولین مدرسهی نوین در زنجان) مینگارد: «پس از قحطی به بلای دیگری گرفتار شدیم. توضیح آن که روسها که در ایران پراکنده شده بودند، دسته دسته پس از خاتمهی جنگ به روسیه بازمیگشتند و از زنجان عبور میکردند و چون رژیم استبدادی تزاری از میان رفته بود، سربازان آن طور که باید از افسران اطاعت نمیکردند و از هر جا که عبور میکردند آن جا را غارت میکردند. در شهر زنجان هم مکرر دست به غارت و شرارت زدند و دکانها و خانههای اطراف شهر را چاپیدند. روزی هم جمعی از سربازان روس به مدرسه ریختند و شاگردان را از کلاسها بیرون کردند و اطاقها را اشغال نمودند و حرکات وحشیانهای نمودند. من گفتم زنگ بزنند و شاگردان را مرخص نمایند. روسها در مقابل شاگردان و معلمین کلاسها میرقصیدند و ساز چکورد مانندی هم داشتند که میزدند و با نیمکت ضرب میگرفتند. من به یکی از افسران آنها که مختصر فرانسهای میدانست گفتم این جا مدرسه است. شما چرا به اینجا آمدهاید؟ او با فرانسه دست و پا شکستهای به من جواب داد که ما مدتی است در بیابان در برف و سرما به سر بردهایم. اکنون نوبت شماست که بروید در بیابان و این جا را به ما واگذارید. من چون دیدم که اینها وحشی هستند و مذاکره نتیجهای ندارد به اسعدالدوله حاکم خبر دادم. او هم رییس نظمیه را فرستاد که چاره نیست، دو سه روزی مدرسه را تعطیل کنید تا اینها بروند. سربازان دستهدسته به خانههای مردم رفتند و در آن جا منزل کردند. صاحبان خانهها هم از ناچاری خانه را به آنها واگذار نموده و بیرون رفتند و ویلان و سرگردان ماندند یا به خانههای آشنایان و دوستان خود پناهنده شدند و پس از رفتن روسها همین که به خانه خود بازگشتند، چیزی در آن جا نیافتند، زیرا که هرچه داشتند روسها به غارت برده بودند. اسعدالدوله ذوالفقاری در این زمان که حکومت مرکزی حاکمی در زنجان نداشت، هم نقش خاندانی خود یعنی خانی را ایفا میکرد و هم به کار حکومت رسیدگی میکرد؛ برای این که روسها دکانها را غارت نکنند به بازاریها دستور داد که روسها هرچه از کاه، جو و آذوقه خواستند به آنها بدهند و در مقابل از صاحبمنصبان قبض رسید بگیرند تا منبعد به دکانها دستبرد نزده و مزاحم اهالی نشوند. زنجانیها برای ممانعت از دستبرد سربازان روسی به اموال اهالی، دستههای مسلحی تشکیل دادند که در کوچه و بازار میگشتند، ولی روسها اعتنایی به آنان نداشتند و کار خود را مینمودند و فقط مطیع اوامر و نواهی کمیتههایی از سربازان بودند که خودشان انتخاب کرده بودند. در یک از روزها آنان به ساختمان مالیه هجوم برده و پس از شکستن در انبارها، گندم و جوی موجود را با خود بردند و چون کارکنان مالیه درصدد جلوگیری برآمدند، روسها به شلیک پرداختند.»[18]
سرانجام روسها پس از دو ماه زنجان را تخلیه کرده و شهر برای مدتی آرامش نسبی به خود دید. آرامش ناشی از خروج نیروهای روسیه از ایران زیاد دوام نیاورد، زیرا از یک طرف دولت عثمانی و از طرف دیگر دولت انگلیس کوشیدند که مناطق مذکور را تصرف نمایند. انگلیسیها از خلأ پیش آمده ناشی از خروج نیروهای روسیه بهتر استفاده کردند و توانستند زنجان را نیز ضمیمهی قلمرو خود نمایند. مترجم همایون فرهوشی چگونگی ورود انگلیسیها به زنجان و تشکیلات آنان در این شهر را چنین شرح میدهد: «یکی دیگر از وقایع زنجان، ورود انگلیسیها به آن جا بود. ابتدا چند افسر آمدند، شروع [به] تشکیلات نظامی کردند و قشون داوطلب میگرفتند. از زنجانیان، هر کس اسب داشت ماهی 15 تومان و به پیاده ماهی ده تومان پول میدادند و در مدت کمی نیروهای مهمی از ایرانی و هندی فراهم نمودند و در حسینآباد بیرون شهر عمارات موقتی مفصلی ساختند و میدانی هم برای فرودگاه هواپیما آماده کردند و بعد از یک ماه افراد قشون آنها به چند هزار نفر رسید. همه روزه ده تا دوازده هواپیما در هوای زنجان در پرواز بود. تمام این تشکیلات برای جلوگیری از قشون عثمانی بود که از تبریز به طرف زنجان میآمدند. انگلیسیها در آن موقع در زنجان تشکیلات مهمی داشتند. روزی هفتاد تا هشتاد اتومبیل کوچک و بزرگ به زنجان وارد و خارج میشد و چندین هواپیما در حسینآباد حاضر میشد. تقریباً ده هزار نفر قشون ایرانی و هندی را تحت سلاح آورده بودند. همه روزه هواپیماها از جبهه خبر میآوردند و بعضی روزها هم خبرها را چاپ کرده و به شهر میریختند. یکی از علل گرانی ارزاق هم وجود این تشکیلات بود.»[19]
حضور طرفهای درگیر، علاوه بر خسارات جانی فراوانی که برای مردم منطقه ایجاد کرد؛ منجر به ایجاد قحطی و گرانی نیز شد. مترجم همایون فرهوشی قحطی آخرین سالهای جنگ جهانی اول در زنجان را چنین توصیف میکند: «آخرین سالهای جنگ اول بینالمللی بود که قحطی شدیدی به ایران روی آورد. در زنجان هم گرانی و گرسنگی بیداد میکرد. هر روز عدهی زیادی از گرسنگی تلف میشدند. من وقتی که از خانه بیرون میرفتم، عدهی زیادی مخصوصاً دهقانانی را که از گرسنگی به شهر هجوم آورده بودند را میدیدم که مرده یا نیمهجان در کوچه و بازار افتاده بودند. جا به جا نعشهایی افتاده و کسی هم در فکر بلند کردن آنها نبود. گرسنگان شهری اغلب استخوان به دست آورده و میکوبیدند، بعد برشته کرده و میخوردند و جمعی هم به سلّاخخانه میرفتند و همین که گوسفندی را ذبح میکردند، خون آن را در کاسه گرفته میخوردند.»[20]
آیتالله سید احمد زنجانی نیز در خاطرات خود از سالهای قحطی در زنجان اینگونه مینویسد: «سال اول گرانی که سنه 1335ق(1297ش) باشد، گرچه خشکسالی، تمامی کِشت را خشک و حاصل زراعت را محو و نابود کرد؛ ولی بقایای سال سابق که در زوایای انبارها بود، یک درجه تأمین ارزاق عمومی را نموده، نگذاشت مردم کشتار بدهند. آن سال گندم بهای یک خروارش، از شصت تومان تجاوز نکرد و حضرات ثروتمندان نیز اعانه جمع کرده، چند باب دکّان خبّازی تهیّه کردند. برای مردمان بیبضاعت سرشماره کرده، بلیط دادند که نان روزانه خودشان را از آن دکّانها، از قرار مَنی دو قران و دو عبّاسی بگیرند؛ در حالتی که نان آزاد، دو مقابل آن قیمت داشت. ولی سال دوم گرانی که سنه 1336(1298ش) باشد که باز خشکسالی شد و حاصل زراعت، به کلّی سوخت، بهای گندم، رو به ترقّی گذاشت. تقریباً به یکصد و شصت هفتاد تومان رسید. باز دکّاکین مساعده بودند؛ ولی غلّه به قدر کفایت نداشتند. قرار دادند که به هر یک خروار آرد، مقداری سیبزمینی داخل نمایند. چندی هم بدین منوال گذشت ولکن دیدند که این نان، در مردم تولید ناخوشی نمود. بنا گذاشتند که به نسبت نان، سیبزمینی را جدا بدهند؛ تا در آخر امر، غلّه تمام شد. لشگر گرانی، با نیروی تمام حمله کرد، زمام اختیار از دست همه رفت. هر روز، صد نفر بلکه احصائیّه مردهها در روز، به یکصد و سی رسید. از خون ذبایح، یک قطره به زمین نمیریخت؛ بلکه در ظرفها گرفته، میخوردند. استخوان خردکرده میخوردند. در میان سرگین، اگر دانه جو بود، جمع کرده، میخوردند. در خارج شهر هم کسی بچّه خود را کشته، خون و گوشتش را خورده بود. خدا چنین روزگار را نیاورد و تاریخ، چنین گفتار را ننگارد. روزگار خیلی سختی بود. اوائل سنه 1337(1299ش) نیز حال بدین منوال بود تا اینکه حاصل به دست آمد، مضیقه بر طرف شد. گفتند تعداد متوفّیات از گرسنگی، از اول شهر و دهات که به شهر ریخته بودند، به موجب احصائیّه، به هجده هزار نفر رسید. یک مقدّمه در سال قبل، سنه 1334(1296ش) اتّفاق افتاده بود که آن هم بینهایت تأثیر در قحطی نمود. در جنگ بینالمللی سابق، قشون و مملکت روسیّه، به مقداری آذوقه محتاج شده بودند؛ محمدولی خان سپهدار که بعد ملقّب به سپهسالاری گردید تابع دولت روس بود، از جانب آن دولت، مأمور به تأمین آذوقه آنها گردید. او به جبر و اکراه، مالکین خمسه (زنجان) را وادار نمود که سی هزار خروار گندم به او بدهند. قیمت گندم آن روز، خروارش دوازده تومان بود؛ ولی آنها از قرار چهارده تومان تسعیر کردند. این دو تومان فرق معامله، مالکین را راضی کرد که بدون زحمت در اندک زمان مقدار مذکور را به تحویل روسیه دادند و الّا، اگر آن گندم در خمسه موجود بود، سلاح مدافع بود؛ نمیگذاشت که سپاه قحطی، این قدر آسیب به اهالی خمسه بزند.» [21]
استان زنجان در دورهی پهلوی اول
درگیری ایران در جنگ جهانی اول منجر به کودتای سوم اسفند 1299 شمسی و برآمدن رضا خان با حمایت انگلیسیها شد. پس از تلاشهای او برای کسب همهجانبه قدرت، در سال 1304 شمسی سلسله قاجاریه منقرض و سلسله پهلوی با پادشاهی رضا خان آغاز به کار کرد. از این پس فضای عمومی کشور تحت حاکمیت پهلوی اول با حوادث قابل توجهی مواجه شد که اثرات آن در تاریخ معاصر انکارناپذیر است.
در این میان، شهر زنجان به علت داشتن شرایط خاص وضعیت وخیمتری داشت، زیرا حضور چندین ساله روسها در این شهر و مناطق اطراف آن، زنجان را از شمول شهرهایی که حکومت مشروطه در آنها جریان داشت خارج کرده بود، به طوری که گویی از امواج مشروطه هیچ سهمی نبرده بود.
مجلس مؤسسان در سال 1304ش به منظور تغییر سلطنت از قاجار به پهلوی تشکیل شد. از زنجان اشخاصی چون حاج میرزا مهدی مجتهد، میرزا عباس مجتهد، حاج سید محمد مجتهد، آقا میرزا ضیاءالدین، نایب الصدر، آقا میرزا محمود امام جمعه وحاج آقا حسین به این مجلس دعوت شده بودند.[22]
نکته قابل تأمل آنکه پس از آغاز گفتوگوها از شش نمایندهی زنجان، یک نماینده - آقامیرزا محمود امامجمعه[23] - پس از یک مشاجرهی لفظی با نمایندهی دیگری جلسه را برای همیشه ترک گفت و این نشانه مخالفت علنی او با رضاخان در ابتدای سلطنت پهلوی بود. آیتالله سید عزالدین حسینی زنجانی در رابطه با مواضع پدرش در دوران حاکمیت رضاخان میگوید: «مرحوم والد اصرار داشتند که رضاخان کافر است. هیچ وقت اعلیحضرت نگفتند. هیچ وقت. همیشه تعبیرشان رضاخان بود... میفرمودند چون این شخص حجاب را برداشته و حجاب ضروری اسلام است و هر که ضروری را منکر باشد کافر است. میگفت من شک ندارم در کفرش....»[24]
با به سلطنت رسیدن رضاخان سیاستهای ضدمذهب در ابعاد مختلف گسترش پیدا کرد. نهاد جدید قضایی یعنی عدلیه در برابر محاکم شرعی که تا پیش از آن در اختیار علما بود قرار گرفت. از آنجایی که احمد کسروی رئیس عدلیه زنجان ضدیت جدی با دین و مذهب اسلام داشت وضعیت تقابل این نهاد با علما در زنجان وخیمتر بود.
علاوه بر این سیاست پوشش که اوج آن متحدالشکل کردن لباسها و کشف حجاب بانوان بود به طور رسمی و علنی مبارزه آشکار با دین و دستورات اسلام قلمداد میشد. این سیاستها از سال 1307 شمسی آغاز شد و در سال 1314 به کشف حجاب اجباری رسید. با توجه به ساختار مذهبی شهر زنجان، سیاست کشف حجاب در این شهر چندان پیشرفتی نداشت. دولت به منظور پیشرفت این سیاست از روش تهدید، تطمیع و تبلیغ بهره میجست، به طوری که بر اساس گزارش یک سند، به مأموران حکومت در جلوگیری از استعمال روسری و چارقد توسط بانوان دستور اکید صادر شده بود و آنان حق داشتند نسبت به برداشتن چادر و مجازات چنین اشخاصی اقدام نمایند.[25]
آیتالله علی آلاسحاق در خاطرات خود از دوران کشف حجاب در زنجان میگوید: «پیرمرد تاجری بود که تقریباً 120 سال سن داشت و خانهاش مقابل خانه ما در سبزهمیدان زنجان بود. پسرش نیز 70 ساله بود. آنها از تجار معروف زنجان بودند. در مهمانیهایی که در خانه آنها برگزار شده بود، کارمندان ادارهها، ارتشیان، و مردم عادی به همراه خانمهایشان آمده بودند، قرار بود که بعد از صرف ناهار عکس دستهجمعی بگیرند تا زنجان نیز به کشف حجاب بپیوندد. همسر او پیرزنی صدساله بود، به او میگویند که برای عکس دستهجمعی شما هم باید بیاید، او ناراحت میشود و میگوید من توان ندارم، چگونه حجابم را بردارم؟ ولی همسر و پسرش اصرار میکنند و میگویند این کار اجباری است وگرنه اموالمان را میگیرند و ما را بیچاره میکنند. بالاخره یک لباس بیآستین به پیرزن میپوشانند و کلاه پهلوی بر سرش میگذارند. چند قدمی که پیرزن را میآورند، میبینند سنگین شده، بعد متوجه میشوند که او از ناراحتی مرده است. مأمورین میگویند که او هم باید در عکس باشد. بالاخره جسد پیرزن را میآورند و پسرهایش او را کنار کمر پدرشان نگه میدارند و عکس میگیرند. من آن شب در آغوش نامادریام بودم و جریانات را میدیدم، ولی نمیفهمیدم، بعدها از مادرم قضیه را پرسیدم.»[26]
در یک کلام کشف حجاب در این شهر، با وجود خشونتی که در عملی کردن آن به کار رفت، چندان پیشرفتی ننمود و تنها کسانی که منافع آنان با رژیم پیوند خورده بود، خود را موظف به رعایت آن کردند. در حالی که این مسئله برای بخش عمدهای از زنان جامعه به جای آزادی، اسارت را به ارمغان آورد. آیتالله آلاسحاق در بخش دیگری از خاطرات خود درباره شرایط زنان در زمان کشف حجاب میگوید: «در آن زمان کسی در خانه حمام نداشت، مرحوم پدرم یک قسمت از آبانبار را به حمام تبدیل کرد و نُه سال تمام که زنها از خانه بیرون نرفتند[شاید هفت سال از 1314 تا 1320 مورد نظر بوده است] و در خانههایشان زندانی شده بودند در آنجا به حمام میرفتند. مادرم گریه میکرد و میگفت: پدرم، مادرم و برادرم مردند و من نتوانستم حتی در تشییع جنازه آنها شرکت کنم. اگر یک قدم از درِ خانه بیرون میگذاشتند، پاسبانها حجابشان را برمیداشتند و از آنجایی که حاضر نبودند بیحجاب بیرون بروند، میلیونها زن در آن ایام در خانههایشان زندانی بودند.»[27]
از سوی دیگر روحانیت زنجان نیز به منظور تغییر لباس تحت فشار و پیگرد قرار گرفتند و تنها آن دسته از آنان میتوانستند لباس روحانیت به تن داشته باشند که از حکومت مرکزی جواز این کار را داشتند. با وجود این، دولت حتی خیلی پایبند به جوازهای صادرهی خود نبود، چنانچه آیتالله عزالدین حسینی در دوران جوانی با این که دارای چنین جوازی بود، دستگیر و مجبور به تبعید از زنجان شد و حتی پاسبانی به عمو و همچنین پدر او که مجتهد مسلم و امامجمعه نیز بوده متعرض شده و او را تهدید به ارائهی جواز نمود.[28]
مبارزات مردم استان زنجان علیه رضاخان
هرچه قدرت خفقان و سرکوب دستگاه حاکمه پهلوی اول بیشتر میشد، مقاومت مردمی به رهبری عالمان دینی در برابر اعمال ضداسلامی شدت و حدّت مییافت. مردم زنجان طی سالهای 1306 تا 1312 شمسی به رهبری میرزا احمد آیتاللهی(مجتهد)[29] پیشنماز مسجد دباغها، مخالفت خود را با سیاستهای رضاخانی اعلام کردند. میرزا احمد مجتهد در سال 1306 ش علیه نظمیه سخنرانی کرد. در سال 1308 ش حکومت عاجز از منع وی در سخنرانیهای ضد دولتی اقدام به تبعید او به تهران نمود. او بلافاصله پس از آزادی و بازگشت به زنجان به شدت حملات خود افزود و در سال 1309 ش ضمن بدگویی از نظمیه و کلاهآژانها (پاسبانها) شاه را با یزید مقایسه نمود و گفت «شاه زور دارد و یزید هم زور داشته.» پس از آن دستگیر و شبانه به تهران فرستاده شد. مردم زنجان بلافاصله پس از شنیدن خبر جلب شیخ احمد در مقابل نظمیه واقع در سبزه میدان جمع شده و درخواست آزادی شیخ احمد را نمودند. شیخ احمد پس از برگشت از تهران دست از حملات خود به سیاستهای رژیم برنداشت.
اوج مبارزات در محرم سال 1312 شمسی بروز و ظهور یافت. در شب ششم محرم، شیخ احمد در مسجد دباغها (دباغلار) به منبر رفت و ضمن موضعگیری علیه دولت، اهالی را به عزاداری عمومی دعوت کرد. رییس نظمیه، منوچهری (کمیسر بازار) را نزد او فرستاده و تذکرات لازم را گوشزد نمود. تبلیغات و تحریکات شیخ احمد در روز تاسوعا و عاشورا به ثمر نشست، زیرا در تاسوعا جمعیتی سینهزن که تصور میکردند حکومت عزاداری را به کلی قدغن کرده، به طور غیرمنظم و فریادکنان به امامزاده رفتند و بدینترتیب زمینهی یک قیام عمومی فراهم شد. رییس نظمیه در جمع حاضر شده و پس از صحبت با آنان اجازهی روضهخوانی و عزاداری را داد و بدینوسیله جمعیت را آرام کرد. روز عاشورا (15 اردیبهشت) مردم به تدریج در امامزاده جمع شدند و به عزاداری پرداختند. در این بین عدهای کفنپوش و عدهای هم بدون کفن در حالی که قمه میزدند به طرف خیابان مسگرها رفتند. مأموران انتظامی در صدد جلوگیری برآمده و مردم نیز مقاومت نمودند و زمینهی برخورد فراهم شد. رودررویی طرفین به حملهی متقابل منجر شد. مردم با سنگ به طرف پلیس حمله کردند و پلیس اقدام به شلیک تیر نمود و درگیری به درون بازار کشیده شد و جمعیت کمیساریای بازار را محاصره کرد و مأمورین کمیساریای درب را بسته و به پشتبام رفته و سنگپرانی از سوی مردم و شلیک از طرف مأموران ادامه یافت. جمعیت تظاهرکننده پس از بهجاگذاشتن چند زخمی با مداخلهی یکی از اعیان شهر و حاج سید محمد مجتهد متفرق شدند. تظاهرات مذکور در پایتخت انعکاس قابل توجهی یافت.[30]
جنگ جهانی دوم و پیامدهای آن در استان زنجان
در سوم شهریور 1320ش، شهر زنجان به همراه تعدادی از شهرهای شمالی کشور مورد بمباران هواپیماهای جنگی شوروی قرار گرفت و این نخستین نشانهی نقض آشکار بیطرفی ایران در جنگ جهانی دوم بود. سرانجام در روز هفتم شهریور 1320ش ژنرال نوویکوف[31] از میانه به سمت جنوب شرقی حرکت کرد و زنجان را به اشغال درآورد.[32]
در زنجان این جنگ موجب فقر عمومی و کمبود ارزاق و افزایش نرخ آن و بالاخره شورش بزرگ نان در سال 1322 ش گردید. علت ایجاد این وضعیت را بایستی در میزان مصرف آذوقه توسط قوای شوروی و سودجویی بازرگانان محلی در خروج مایحتاج عمومی شهر و فروش آن در پایتخت و شهرهای دیگر جستجو کرد. در سال 1323 ش، مشکل خواربار همچنان ادامه یافت. به طوری که تعدادی از ساکنان زنجان در پی اقدام پارهای از بازرگانان زنجان(از جمله قماشچی، حاج علی توفیقی و اکبر شهلایی و تعدادی دیگر) مبنی بر جمعآوری خواربار و حمل آن به خارج از استان، در صدد برآمدند منزل اکبر شهلایی را غارت و خودش را بکشند.[33]
آیتالله آلاسحاق در خاطرات خود یادآور میشود: «پسربچهی کوچکی، لخت در خانهی ما، زیر هیزمها مخفی شده بود، وقت غذا که شد یکدفعه هجوم آورد، یک کاسه برداشت و سپس فرار میکرد. هر چه به او میگفتند که بیا بیرون تا لباسی به تو بدهیم، گوش نمیکرد، تا اینکه هیزمها را برداشته و او را گرفتند.»[34]
زیانبارترین پیامد سیاسی حضور و نفوذ روسها نیز ایجاد و تقویت تشکیلات سیاسی حزب توده بود که اولین شعبهی آن در زنجان به سال 1321ش، در حالی که این شهر در اشغال روسها بود، تأسیس شد.[35]
استان زنجان در دوره فرقه دموکرات
در شهریور ماه 1324ش فرقه دموکرات آذربایجان توسط سید جعفر پیشهوری[36] تشکیل شد. خبر این واقعه در 21 /6 /1324 به زنجان رسید و در پی آن تشکیلات حزب توده شهر، با پرچمهاى سفید به چهارراه پهلوى وارد شدند و ضمن حمایت از مرام فرقهى آذربایجان اهالى را به اتحاد و اتفاق با فرقهى مذکور دعوت نمودند. بدینترتیب حزب توده با حزب دموکرات در هم آمیخت.
از آن پس پیشروی شهر به شهر دموکراتها نگرانیهای مردم و دولتمردان را بیشتر کرد. شنبه 26 آبان، خبر تصرف میانه توسط دموکراتها به زنجان رسید. فرماندار پس از مشاوره با رؤساى شهربانى و ژاندارمرى ماوقع را به تهران گزارش داد. روز سهشنبه 28 آبان، رضا فهیمى فرماندار زنجان از سوی وزارت کشور به تهران احضار شد و چون رفت و برگشت وى چند روز طول کشید، دموکراتهاى زنجان از غیبت او نهایت استفاده را کردند. روز یکشنبه چهارم آذر، روند تصرف زنجان به آسانى کامل شد.
این تصرف آسان منوط به برخى زمینههاى مساعد از جمله: حمایت شوروىها از دموکراتها، ادغام تشکیلات حزب توده با فرقه مذکور و در نتیجه انتقال نیرو و امکانات این حزب به آنها و بالاخره وضعیت نابسامان و تشکیلات فاسد دولتى بود.[37]
پس از گذشت 362 روز از استیلاى دموکراتها بر زنجان، این شهر در دوم آذر 1325، بار دیگر به آغوش وطن بازگشت. در بازپسگیرى زنجان از دموکراتها، دو گروه نقش قابل توجهى داشتند. گروه اول دولت و سیاستگذاران و مجریان آن و گروه دوم خوانین محلى.
مسألهى آذربایجان بیش از آن که محصول عوامل داخلى باشد متأثر از روابط بینالملل، به ویژه دخالت روسها بود. به همین دلیل احمد قوام نخستوزیر وقت در 29 بهمن 1324ش عازم مسکو شد. در این سفر که سه هفته به طول انجامید قوام به توافقهاى پنهانى با سران شوروى دست یافت. پس از این سفر، سادچیکف سفیر شوروى به ایران آمد و مذاکرات سرانجام به توافقنامهى قوام ـ سادچیکف در 15 فروردین 1325 انجامید.
به موجب این توافق، روسها به خروج نیروهاى خود از ایران اقدام کردند و قوام نیز ضمن همراهى ظاهرى با روسها، زمینهى گفتوگو و توافق با سران دموکرات آذربایجان را فراهم کرد. در نیمهى دوم شهریور ماه، هیأتى مرکب از افسران ارتش به زنجان رفتند تا کار تحویل زنجان و ترتیب نیروى نگهبانى را در آن جا به سامان برسانند. حکومت مرکزى که با سیاستهاى قوام توانسته بود قواى شوروى را از ایران بیرون کرده و آنها را در موضع انفعال قرار دهد، زمینه را براى یک حمله نظامى فراهم مىکرد. قوام به بهانه تأخیر شش ماههى دموکراتها (آخرین مهلت تخلیه روز 23 آبان بوده است) در تخلیهى زنجان، اهانتهاى آنان به هیأت اعزامى تهران و بالاخره تجاوز به نوامیس توسط دموکراتها در کرسف و زرینآباد (توابع زنجان واقع در شهرستان قیدار)، دستور حمله را صادر کرد.[38]
در میان نیروهای محلی، خوانین و متنفذینى چون ذوالفقارى، افشار، یمینى، یدالله بیگدلو موسوم به اسلحهدارباشى در آزادسازی شهر نقش داشتند. اما ذوالفقارىها بنا به پیوند با حکومت مرکزى و منافعى که در زنجان داشتند، بیشترین سهم را در دفاع از شهر به عهده گرفتند. آنها از مدتها قبل از اشغال شهر توسط دموکراتهاى زنجان، به مقابله با آنان اقدام کردند. براى مثال آنان در مقابل حزب دموکرات آذربایجان، حزب دموکرات ایران را علم کردند و براى جلوگیرى از عضوگیرى حزب دموکرات آذربایجان، در عضوگیرى براى حزب خود تبلیغات وسیعى کردند و حتى براى جذب بیشتر مردم چند دکان نانوایى تأسیس کردند و نان را به قیمت ارزان و فقط در اختیار اعضا قرار دادند و بدینترتیب در همان دو سه روز اول چند هزار نفر را جذب کردند.
در بُعد عملى نیز ذوالفقارىها به همراه شهربانى تنها نیرویى بودند که در مقابل حملهى دموکراتها از شهر دفاع کردند. همچنین آنها به مدت 14 ماه در اطراف زنجان، در حالى که از خانهى خود دور بودند، به همراه نیروهاى دولتى به نبرد با دموکراتهاى آذربایجان پرداختند و این در حالى بود که املاک آنان در سراسر زنجان به اشغال دموکراتها درآمد و خانهى بزرگشان در این شهر، مقر ستاد عملیات فرقه شد. سرانجام زمانى که تلاشهاى سیاست خارجى نتیجه داد و دستور حمله از طرف مرکز صادر شد، با همکارى نیروهاى دولتى و سواران ذوالفقارى، در دوم آذر ماه 1325 ش شهر زنجان آزاد شد.[39]
استان زنجان و نهضت ملی شدن نفت
نهضت ملی شدن صنعت نفت یکی از حوادث قابل توجه تاریخ معاصر ایران است که با خواست ملت و راهبری نیروهای مذهبی و ملی به نتیجه رسید. از اواخر دهه بیست با زعامت سیاسی آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی و اقدامات جریانهای مذهبی نظیر فدائیان اسلام و فعالیتهای ملیون در مجلس روند ملیشدن نفت محقق شد.
زمینههای این حرکت در زنجان با اعزام مبلغین مذهبی از سوی آیتالله کاشانی به این شهر پایهریزی شد. در سال 1327 از طرف تعدادی از اهالی زنجان از آیتالله کاشانی درخواست شد مبلّغانی را به زنجان اعزام کنند. ایشان دو نفر به نام سید مرتضی و سید مصطفی خلخالی را با عنوان مبلّغ اسلامی به زنجان فرستاد. نامبردگان در روز 28 /3 /27، مصادف با دهم شعبان، در مسجد سید (جامع) زنجان به منبر رفتند.
با وجود مراقبتهای شدید نیروهای انتظامی، تبلیغات مذهبی با رویکرد سیاسی همچنان ادامه یافت، چنانچه برابر با اسناد در ماه رمضان سال 1331 بار دیگر دو مبلّغ به نامهای تسلطی و نبوی به توصیهی آیتالله کاشانی به زنجان آمدند. آنان روزها در مسجد سید سخنرانی میکردند و شبها نیز آقای نبوی در مسجد تبریزیها به منبر میرفتند و بر دامنهی تبلیغات سیاسی میافزودند.[40]
تلاش احزاب عضو جبهه ملی نیز در بسیج سیاسی مردم شهر مؤثر بود. بر اساس اسناد، جمع کثیری از مردم زنجان مرکب از کسبهی بازار و طبقات مختلف و مأموران دولتی در تاریخ 2 /4 /1330 بنا به درخواست طرفداران جبههی ملی به منظور پشتیبانی از اقدامات دولت دکتر مصدق در خلع ید از شرکت سابق نفت انگلیس، در حالی که شعارهای مخصوص در حمایت از ملیشدن نفت در دست داشته و در چهارراه پهلوی اجتماع نموده بودند، به سخنرانی چندین نفر از خود و فرماندار گوش فرادادند. سخنرانان که با احساسات شدید و کفزدنهای متوالی حضار استقبال میشدند، در زمینهی وحدت ملی و پشتیبانی از نهضت ملی شدن نفت صحبت کردند. جمعیت پس از خاتمهی مراسم سخنرانی، دستهجمعی به جلوی شعبهی نفت زنجان واقع در بیرون دروازهی تهران رفته و پرچم ملی ایران را در میان کفزدنهای ممتد و احساسات شدید، بالای سر در شعبه نصب کردند. فرمانداری در پایان این مراسم سخنرانی کوتاه دیگری ایراد نمود.[41]
اهالی زنجان در تاریخ 18 /4 /1330، بار دیگر به درخواست طرفداران جبهه ملی در ساعت 4:30 بعد از ظهر در میدان پهلوی اجتماع کردند. هدف این جلسه ابراز تنفر نسبت به «رأی خلاف عدالت دیوان لاهه» بود. در این اجتماع نیز چند نفر از اهالی سخنرانی کردند و حضار با کف زدنهای متوالی سخنرانان را تأیید کردند.[42]
هم چنین عموم کسبه و اهالی زنجان روز 7 /7 /1330 به منظور پشتیبانی از دولت دکتر مصدق تعطیل عمومی کردند و تلگرافاتی به مرکز مخابره نمودند.[43]
بیشترین حمایت از دولت مصدق در بین بازاریان، فرهنگیان و دانشآموزان بود. در تاریخ 29 /10 /31، جمعی از فرهنگیان متن تلگرافی در حمایت از دولت دکتر مصدق تهیه کردند و در تاریخ 16 /12 /1331، گروهی از دانشآموزان دبیرستان پهلوی زنجان، در صدد برگزاری میتینگی در حمایت از دکتر مصدق و ابراز تنفر از اخلالگران برآمدند که چون احتمال برخورد با مخالفان و به هم خوردن امنیت شهر میرفت، به توصیهی رییس فرهنگ لغو شد و دانشآموزان قانع شدند که تقاضاهای خود را به صورت تلگراف به مرکز مخابره کنند.[44]
استان زنجان در کودتای 28 مرداد
با فرارسیدن سال 1332 شمسی و عمیق شدن شکاف بین شاه و دکتر مصدق، در زنجان نیز میان طرفداران جبههی ملی اختلاف افتاد. در این سال دو برخورد بین طرفداران نهضت پیش آمد. به موجب برخورد اول که در تاریخ 30 /1 /1332 رخ داد، گروهی از بازاریان و کسبهی زنجان به منظور حمایت از گزارش هیأت هشت نفره میتینگ میدادند که ناگاه از وسط جمعیت شعار مرده باد شاه و مرگ بر دربار به گوش رسید و متعاقب آن تمثال شاه پاره شد و چند تیر از طرف شهربانی شلیک شد و تعدادی نیز در این برخوردها زخمی شدند.
برخورد دوم بین کارگزاران دولت در زنجان و طرفداران خارج از مجموعه دولت در قضیه اولین سالگرد قیام سی تیر 1330رخ داد. این اختلاف زمانی علنی شد که تلگرافی با نام چهار نفر و عده زیاد دیگر به دکتر مصدق ارسال شد. در این تلگراف که رونوشت آن به وزیر کشور و روزنامهی باختر امروز ارسال شده بود، ضمن اعلام حمایت و پشتیبانی بیدریغ از دولت ملی دکتر مصدق، از فرمانداری و رؤسای شهربانی زنجان و برخی متنفذین دولتی شکایت شده بود که سرسختانه از تشکیل میتینگ اهالی خودداری میکنند. آنان در پایان تلگراف علت ارسال تلگراف از قزوین را عدم اطمینان به تلگرافخانه زنجان اعلام کرده بودند.[45]
مصدق که در این زمان به علت انحلال مجلس هفدهم و برپایی همهپرسی بیش از هر زمان دیگر به حمایتهای علنی مردم نیاز داشت، ضمن ارسال رونوشت تلگراف به وزیر کشور به ایشان دستور رسیدگی سریع را صادر کرد. وزارت کشور بلافاصله سرتیپ درخشان - معاون اداری شهربانی کل کشور- را برای رسیدگی به زنجان اعزام کرد. سرتیپ درخشان پس از 24 ساعت تحقیق و تفحص گزارش مهمی به وزارت کشور ارائه داد. هنوز این گزارش در مرکز به درستی بررسی نشده بود که کودتای ناموفق 25 مرداد اتفاق افتاد. با انتشار خبر شکست کودتا در روز 26 مرداد، ملیگراها و تودهایها در زنجان به ادارهی تلگراف رفته و ضمن رقص و پایکوبی، برای مصدق تلگرافهای تبریک ارسال کردند. حزب توده زنجان در ضمن تبریکات خود، از مصدق درخواست نمود حکومت جمهوری دموکراتیک اعلام کند. همچنین گروههای نامبرده و طرفداران آنها در شهر اقدام به تظاهرات عمومی نمودند و برای اولین بار عکسهای شاه و ملکه را از در و دیوار اماکن عمومی، خیابانها و ادارهها کندند و به جای آنها عکسهای بزرگ و کوچک مصدق و یارانش را نصب نمودند. تا ساعتی از بعد از ظهر 28 مرداد، زنجان چنین حال و هوایی داشت و شعارهای اصلی را «مرگ بر انگلیس» و «یا مرگ یا مصدق» تشکیل میداد، ولی با اعلام کودتای زاهدی بر علیه دکتر مصدق از رادیو ایران، آن هیجان و شور و حال و آن پایکوبی و مشت گره کردنها به سکوتی مبهم تبدیل شد.[46]
پس از پیروزی کودتا فرماندار نظامی زنجان اقدام به «اخذ توبهنامه» نمود و هر روز تعدادی از طرفداران جبهه ملی به دستگاههای انتظامی احضار شده و مورد ضرب و شتم قرار میگرفتند.
با سقوط دولت مصدق و انتصاب فضلالله زاهدی به مقام نخستوزیری، وی بلافاصله دستور دستگیری برادران ذوالفقاری(محمود، ناصر و مصطفی) را صادر کرد. نامبردگان برای مدتی در زندان به سر بردند، ولی سرانجام سید محمود حسینی امامجمعهی زنجان، واسطه شد و با نوشتن نامهای به آیتالله بروجردی و ذکر خدمات این خاندان در حوادث گذشته زنجان، درخواست میانجیگری کرد. آیتالله بروجردی از طریق آقای فلسفی موضوع را به اطلاع دربار رساند و شاه دستور آزادی نامبردگان را صادر کرد.[47]
استان زنجان پس از کودتای 28 مرداد
سالهای پس از 28 مرداد سیاستهای کارگزاران رژیم پهلوی در زنجان سیاست اختناق و فشار بود. فضای آزادی که برای تعامل اندیشهها از طریق برگزاری میتینگ و نشر مطبوعات ایجاد شده بود، به کلی از بین رفت. در این میان بیشترین اذیتها متوجه کسانی بود که در سه روز بعدی پس از کودتای نافرجام 25 مرداد 1332 شاه علیه مصدق(یعنی روزهای 25 و 26 و 27)، به حمایت از مصدق و مخالفت با شاه اقدام کرده بودند. دولت در این ایام عموماً همه مخالفان خود را به اتهام داشتن مرام اشتراکی و طرفداری از حزب توده، تحت تعقیب قرار میداد. ولی چون همه تعقیبشدگان منتسب به حزب توده نبودند، و طرفداری از جبهه ملی و عضویت در آن نمیتوانست مستمسک قابل استنادی برای تعقیب باشد (آن هم در حالی که برای رهبر این جریان حداکثر مجازات تبعید در نظر گرفته شده بود)، به همه مخالفان، اتهام تودهای بودن زده میشد. در اولین قدم، ادارات دولتی از این گونه افراد پاکسازی شد و در این میان اداره فرهنگ[48] بیش از همه مورد توجه واقع شد. علت این امر نیز ریشه در حمایت بیدریغ این قشر از دولت مصدق بود. به دستور فرماندار نظامی زنجان، در اولین مرحله هفت نفر از فرهنگیان به نامهای: جواد الستی، احمد نجفی، محمد قلیزاده، ابوالحسن نبئی، محبوبه بلوری، محمود شیخلو و سید اصغر جمالی از وزارت فرهنگ اخراج شدند.[49]
اینگونه پیگردها تنها شامل فرهنگیان نبود و فرماندار نظامی به هر جا و هر کسی که مشکوک میشد به بازرسی از منطقه و بازجویی از آن فرد اقدام میکرد. در این میان فعالان پس از کودتای نافرجام 25 مرداد تا 28 مرداد بیش از همه مورد غضب بودند. برای مثال، اتهام جواد مقدمی، کارمند بهداری زنجان، این بود که در تظاهرات روزهای 25 و 26 و 27 مرداد 1332 عناصر افراطی و افراد حزب منحله توده که علیه حکومت مشروطه قیام و برای تغییر رژیم فعالیت مینمودهاند، شرکت داشته است.[50]
علاوه بر جو خفقانی که در فضای سیاسی جامعه ایجاد شد، فضای فرهنگی نیز به عنوان تابعی از فضای سیاسی مسدود شد. هیچگونه میتینگ عمومی در مخالفت با دولت گزارش نشده، حتی هیچگونه بیانیه مخفی مخالف نیز یافت نشد. علاوه بر آن تمام نشریاتی که در سالهای قبل از 28 مرداد 32 منتشر میشد به تعطیلی کشانده شدند.[51]
پینوشتها:
[1] زنجانی موسوی، سید ابراهیم، تاریخ زنجان، علماء و دانشمندان، تهران 1352، ناشر کتابفروشی مصطفوی، ص 8.
[2] بیات، مسعود، انقلاب اسلامی در زنجان، تهران، بهار 1386، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 25.
[3] همان، ص 26.
[4] زنجانی موسوی، پیشین، ص 8.
[5] بیات، پیشین، ص 27.
[6] همان، ص 30.
[7] خمسهای، حسین، زنجان در عصر مشروطه، زنجان، زمستان 1393، نیکان کتاب، چاپ اول، ص 192.
[8] شیخ ابراهیم زنجانى از خانوادههاى قزلباش زنجان در تاریخ 1234 ش متولد شد و تحصیلات مقدماتى را در حوزهى زنجان گذراند. وى براى ادامهى تحصیل راهى نجف اشرف شد و از حوزهى درس آخوند خراسانى بهره برد. پس از بازگشت به زنجان، در محلهى سرچشمه که به قول خود وى «محلهى محترمین» بود، سکنى گزید. این محله که محل زندگى کارکنان ارشد دولت نیز بود، موجب حشر و نشر وى با آنان و آگاهى او با بعضى محصولات دنیاى مدرن از جمله روزنامههاى روشنگرانهى آن زمان شد. این محیط زندگى با آن استاد مشروطهخواهى که شیخ ابراهیم از محضر وى تلمذ کرده بود، او را کاملاً مستعد جریان مشروطهخواهى نمود و به طورى که خود صراحت دارد، در آستانهى مشروطه، رهبر جریان مشروطهخواهى در زنجان محسوب مىشد و در حقیقت «خطیب قوم [و] مقتداى آنان به شمار مىآمد.» وی در مجلس اول، دوم، سوم و چهارم به نمایندگى مردم زنجان برگزیده شد و با زمینههاى مشروطهخواهانهاى که داشت، پس از ورود به مجلس از سران مشروطه محسوب شد و از آن پس نقش بسیار مهمى در جریانات سیاسى زمان خود بازى کرد. شیخ ابراهیم با تشکیل احزاب سیاسى در مجلس دوم، عضو حزب دموکرات سید حسن تقیزاده شد و از آن پس به عنوان یکى از چهرههاى دموکرات باقى ماند. میزان نفوذ شیخ ابراهیم در امور کشورى زمان خود، موجب قضاوتهاى متفاوتى دربارهى وى شد. شرفالدوله نماینده دوره اول تبریز، وى را آدمى بسیار صحیح و طرف اطمینان معرفى مىکند و در عوض، بامداد ضمن روشنفکر و سرشناس معرفى کردن وى، او را منتسب به فراماسونرى مىکند. جنجالىترین اقدام شیخ ابراهیم، صدور حکم اعدام شیخ فضلالله نورى در سال 1327ق / 1288ش بود. شیخ ابراهیم زنجانى با صدور چنین حکمى ننگ تاریخى را بر پیشانى خود زد و وقتى اسناد فراماسونى وى منتشر شد پرده از راز نهفته کشیده شد. به هر حال شیخ ابراهیم جداى از قضاوت درباره حکمى که در مورد شیخ فضلالله صادر کرد، در طول حیات سیاسى خود از رهبران مشروطهخواه محسوب مىشد و با عضویت در حزب دموکرات، خود را در ردیف تندترین طرفداران مشروطه قرار داد. او در آذر 1313 شمسی دار فانی را وداع گفت. (ر.ک: انقلاب اسلامی در زنجان، مسعود بیات، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 49)
[9] زنجانى، میرزا ابوطالب، فقیه امامى قرن سیزدهم و چهاردهم. نامش محمد، کنیهاش ابوطالب و لقبش فخرالدین است. پدرش میرزا ابوالقاسم زنجانى و اجدادش از زمان صفویه از عالمان مشهور و متنفذ در زنجان بودند. ابوطالب در ۱۲۵7ق / 1220ش در زنجان به دنیا آمد. او تحصیلات مقدماتى را در زادگاهش آغاز کرد و سپس در ۱۲۷۷ق / 1240ش براى ادامه تحصیل به قزوین رفت؛ پس از اقامتى کوتاه در قزوین، در 1278ق/ 1241ش به نجف عزیمت کرد و به دروس خارج فقه و اصول شیخ مرتضى انصارى و شیخ راضى نجفى راه یافت و نیز نُه سال در درس خارج اصول سید حسین کوه کمرى شرکت کرد و از او اجازه دریافت کرد. زنجانى در 1286ق / 1248ش به زنجان بازگشت. او در ۱۲۹۷ق/ 1259ش براى فریضه حج به مکه رفت و در ۱۲۹۸ق / 1260ش به ایران بازگشت و از ۱۳۰۰ق/ 1262ش در تهران سکونت گزید. او در تهران به تألیف و تدریس پرداخت. جایگاه علمى و تسلط او در شاخههاى مختلف علوم دینى سبب شد که در مدتى اندک در زمره عالمان و مجتهدان مشهور تهران درآید. او بیشتر با اعیان و اشراف تهران معاشرت داشت و مورد توجه و احترام شاهان قاجار بود، چندان که محمدعلى شاه قاجار بسیارى از تصمیمات مهم خود را بر پایه استخاره زنجانى میگرفت زنجانى در تهران زندگى مرفه و مجللى داشت و گفته شده که ازدواج او با یک شاهزاده (دختر بهرام میرزا معزالدوله) که با شأن روحانى وى متناسب نبود، تا حدى از وجاهت و منزلت اجتماعى وى کاست. با این همه، محکمه شرعى و مجلس تدریس وى تا هنگام درگذشت او در تهران دایر بود و شاگردانى هم داشت. زنجانى در زمان ناصرالدینشاه قاجار به میرزا ابوطالب خمسهاى مشهور بود. او به درخواست ناصرالدینشاه دستورالعمل جامعى، مشتمل بر صدها مادّه براى اداره امر قضا در آن زمان تدوین کرد تا اندکى از ستمهایى که بر مردم مىرفت جلوگیرى شود، ولى سرانجام برخى از اطرافیان ناصرالدینشاه که اجراى این مواد را مخالف با منافع خود مىدیدند، شاه را از اجراى آن منصرف کردند. در اواخر سلطنت ناصرالدینشاه، به اصرار میرزاى شیرازى او تصمیم گرفت تهران را ترک کند و به عتبات برود، ولى ناصرالدینشاه مانع او شد. نام زنجانى در شمار طرفداران وحدت میان مسلمانان و تلاش براى رفع اختلاف میان شیعه و اهل سنّت ذکر شده است. در آخرین سال سلطنت ناصرالدینشاه، زنجانى نامهاى به سید جمالالدین اسدآبادى ـ که در آن زمان، مناسباتش با ناصرالدینشاه بسیار تیره بودــ نوشت و این نامه به دست مأموران سفارت ایران در استانبول افتاد. آگاه شدن ناصرالدینشاه از مراوده میان زنجانى و سید جمال موجب خشم وى شد و دستور داد زنجانى به زنجان برود و مستمرى او هم قطع شود ولى این حکم به سببى نامعلوم اجرا نشد. زنجانى تا پایان عمر در تهران زیست و هیچگاه به زنجان نرفت. زنجانى گاه آشکارا به انتقاد از نظام استبداد مطلقه مىپرداخت و از «آزادى دادن به رعیت و مشروطه کردن سلطنت» حمایت مىکرد و آن را موافق با قرآن و حکم عقل مىدانست. با وجود این، پس از اعلان مشروطیت و تشکیل مجلس شورا، بنابه دلایلى که خود از آن به «نتایج ناگوار مجلس» و «توهین به قوانین دین» تعبیر مىکرد، از صف مشروطهخواهان جدا شد. او در تلگرافى که همراه با برخى از علماى بزرگ، از جمله شیخ فضلاللّه نورى خطاب به عالمان و اعیان زنجان فرستاد، سبب مخالفت خود با مجلس را توهین به مقدسات شمرد و خواهان «تطبیق آن با شریعت طاهره» و تصفیه آن از «اهالى ادیان باطله و مذاهب فاسده» شد. زنجانى همچنین در اجتماع میدان توپخانه همراه با شیخ فضلاللّه نورى و سید على یزدى که مردم را به مخالفت با مشروطه فرامىخواندند، حاضر شد. بر پایه برخى منابع، تصمیمِ محمدعلى شاه درباره به توپ بستن مجلس مبتنى بر پاسخ استخارهاى بوده که وى از میرزا ابوطالب دریافت کرده بود. زنجانى در ۱۳۲۹ق/ 1290ش در تهران درگذشت. پیکر وى پس از انتقال به مشهد، در حرم امام رضا(علیهالسلام) به خاک سپرده شد. شرححالنگاران زنجانى، او را به درستکارى، روشنفکرى و وفور دانش و آگاهى از اوضاع زمان ستودهاند. در منابع متعددى، نام میرزا ابوطالب به عنوان یکى از مخالفان و منتقدان مشروطه آمده است. (مدخل زنجانی، میرزا ابوطالب در دانشنامه جهان اسلام، جلد 21)
[10] ملا قربانعلی زنجانی در حدود سال ۱۲۴۶ق / 1210ش در روستای ارقین از توابع زنجان به دنیا آمد. در اوایل کودکی از زادگاهش به زنجان رفت و پس از طی تحصیلات مقدماتی، در مدرسه نصرالله خان به تحصیل علوم دینی پرداخت و مقدمات علوم اسلامی را نزد اساتید آن شهر از جمله آخوند ملاعلی قارپوزآبادی فرا گرفت. در سال ۱۲۶۶ق / 1229ش که با شروع ماجرای بابیه در زنجان و وقوع آشوب در شهر، برای ادامه تحصیل و شرکت در درس خارج عازم نجف شد و در آن شهر در درس صاحب جواهر، شیخ مرتضی انصاری، شیخ راضی نجفی و سید حسین کوهکمرهای حاضر شد و به درجه اجتهاد رسید.
با درگذشت شیخ مرتضی انصاری در سال ۱۲۸۱ق / 1244ش به زنجان بازگشت و دنباله کار استاد خود آخوند قارپوزآبادی را در تأسیس و تکمیل حوزه علمیه زنجان به دست گرفت. ملا قربانعلی، در جریان نهضت مشروطهخواهی اصل قضیه را مشکوک میپنداشت و آن را تحریکی از سوی دولتهای روسیه و انگلیس برای تأمین مقاصد خاص خودشان تلقی میکرد. مخالفت او به معنای هواداری از استبداد نبود، چرا که وی قاجاریان را غاصب میشمرد؛ بلکه او مشروطیت را به عنوان سوغات غرب و کانالی برای نفوذ اجنبی و سلطه بریتانیا بر ایران ارزیابی میکرد و با توجه با این واقعیت که حکومت مشروطه را دارای کاستیهایی آشکار در مقایسه با اندیشه حکومتی خود مییافت، با آن از در مخالفت در آمد؛ زیرا هدف اساسی او اجرای احکام شرعی بود که خود رأساً در منطقه تحت فرمانش آن را اعمال میکرد. در سال ۱۳۲۷ق / 1288ش مشروطهخواهان قوایی را به سرکردگی سه تن از سرداران مشروطه به نامهای سردار معتضد، سردار بهادر بختیاری و یپرم خان ارمنی جهت سرکوب مخالفان مشروطه به اردبیل و زنجان روانه کرده، ملاقربانعلی را دستگیر و به عتبات عالیات تبعید کردند. او در ۱۷ ربیعالثانی سال ۱۳۲۸ق / 7 اردیبهشت 1289ش در کاظمین درگذشت. محل دفن وی در رواق مقدسه در مجاور حرم کاظمین است. دو کتاب به نامهای، «خط سوم در انقلاب مشروطیت ایران» و «سلطنت علم و دولت فقر» درباره وی نوشته شده است. (ویکی شیعه به نشانی fa.wikishia.net)
[11] بیات، پیشین، ص 45.
[12] کسروی، احمد، تاریخ مشروطه ایران، تهران، 1383، انتشارات امیرکبیر، چاپ بیست و یکم، ج ۱، ص ۴۰۵.
[13] پس از فتح قزوین، با حرکت آزادیخواهان به سوی تهران، آنها تصمیم گرفتند تا به دلیل اوضاع نابسامان اخیر زنجان، علیاکبرخان عظیمزاده و میرزا علیاکبرخان زنجانی را به آن شهر بفرستند. با ورود عظیمزاده، بهرام میرزا نخستین حاکم زنجان در دوران استبداد صغیر شهر را ترک گفت. اقدامات عظیمزاده که تلاش برای احیای مشروطیت در زنجان بود، نمیتوانست مخالفانی نداشته باشد و آنها در صدد فرصتی برای مقابله با عظیمزاده بودند. در ۱۶ جمادیالثانی ۱۳۲۷ قمری / ۱۳ تیر ۱۲۸۸ خورشیدی، فرصت مناسب برای مقابله با تجدید مشروطیت به دست آمد. در این روز مشروطهخواهان از قزوین به کرج رسیدند ولی به واسطه حضور نیروهای دولتی به حصارک عقبنشینی کردند. اهمیت کرج سبب شده بود تا قزاقها زودتر آنجا را متصرف شوند، چرا که به معنای فتح تهران بود. انتشار این خبر به معنای شکست مشروطهخواهان تلقی شد و بازتاب وسیعی در زنجان داشت. در چنین شرایطی، سخنرانی عظیمزاده در مسجد شاه (جامع)، سبب شروع درگیری نیروهای موافق و مخالف مشروطه شد. با صدای اولین گلوله که معلوم نبود از طرف چه کسی شلیک شده است، همگان فرار نموده و عظیمزاده با یارانش به سمت منزل خود در کنار دارالحکومه رفتند و بلافاصله وارد عمارت حکومتی شدند. صدور فرمان اخراج عظیمزاده، زمینهای برای تحرکات شاهسونها شد. سواران افشار در بازار عنوان کردند حکم ملاقربانعلی خون و مال مشروطهطلبان را مباح کرده است؛ حقیقت آن بود که این، فقط به بهانه حکم آخوند بود و آنها در صدد کسب قدرت بودند. این رخدادها سبب بروز درگیری و قتل عظیمزاده شد. با قتل عظیمزاده، برای دومین بار، تلاش برای تجدید مشروطیت در زنجان شکست خورد. (ر.ک: زنجان در عصر مشروطه، حسین خمسهای، پیشین، ص 147 تا 150).
[14] همان، ص 192.
[15] بیات، پیشین، ص 46.
[16] همان، ص 47.
[17] خمسهای، پیشین، ص 217.
[18] فرهوشی، همایون، خاطرات یک معلم، مجلهى خواندنىها، سال 17، ش 3، ص 34ـ 35
[19] همان، ص 34.
[20]همان، ص 35.
[21] زنجانی، سید احمد، الکلام یجرّ الکلام، قم، 1396، انتشارات حقبین، چاپ پنجم، ج اول و دوم، ص 443.
[22] بیات، پیشین، ص 68.
[23] خاندان حسینى در اصل متعلق به روستاى سردان طارم هستند. در زمان حکومت عبدالله میرزا پسر فتحعلى شاه، در زنجان پس از ملاقاتى که بین وى و سید محمد مجتهد سردانى رخ داد، شاهزادهى مذکور پس از وقوف به مقام علمى نامبرده از ایشان درخواست کرد که جهت ادارهى حوزهى علمیهى زنجان به این شهر عزیمت کند. سید محمد پس از ورود به زنجان مورد حمایت عبدالله میرزا قرار گرفت و عبدالله میرزا مسجد سید(شاه) و مدرسهى آن را بنا نمود و براى آن در بازار و دو روستاى اطراف موقوفاتى تعیین کرد. از آن جایى که سید محمد نمازجمعه را واجب مىدانست و به اقامهى آن اقدام مىکرد، از این زمان خانوادهى حسینى عهدهدار این فریضه گشتند و تا پیروزى انقلاب اسلامى در سال 1357، این سمت در خانوادهى مذکور نسل به نسل تداوم داشته است (نوار شمارهى یک، مصاحبه با آیتالله عزالدین حسینى که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامى شعبهى مشهد و در سال 1369 در چهار جلسه ضبط شده است. هماکنون این نوار در آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامى تهران نگهدارى مىشود). در این باره بنگرید به: نگاهی به زندگی و فعالیتهای آیتالله سید محمد عزالدین حسینی زنجانی، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[24] برگرفته از خاطرات آیتالله سید عزالدین حسینی زنجانی جلسه اول، شماره بازیابی 2790 که متن و صوت آن در گنجینه تاریخ شفاهی مرکز اسناد انقلاب اسلامی موجود است.
[25] بیات، پیشین، ص 71.
[26] خاطرات آیتالله علی آلاسحاق، تدوین: محمدرضا شمسا و طاهره مهرورزیان، چاپ اول بهار 1385، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 79.
[27] همان، ص 82.
[28] خاطرات آیتالله سید عزالدین حسینی زنجانی، پیشین، شماره بازیابی 2790.
[29] آقامیرزا احمد به احتمال قوى در سال 1295ق / 1257ش در قریهى «دو اسب» در یک فرسخى شمال زنجان متولد شد. او حدود دو یا سه سالگى همراه خانواده به شهر زنجان کوچ میکند. پدرش آخوند ملا ابراهیم نام داشت که در اواخر عمر مکتبدارى مىنمود. آقامیرزا احمد، فارسى و مقدمات عربى را نزد پدرش و ادبیات عرب را تا سطح، نزد شخصى به نام «حاج میرزا مقیم» خواند. به خاطر هوش و استعداد فوقالعاده، درسهاى معمول آن زمان را بسیار زودتر به پایان رساند و شروع به تحصیل در مرحلهى سطح فقه و اصول نمود. دروس سطح را نزد اساتید متعدد فراگرفت که از معروفترین آنها «شیخ ابراهیم سرخه دیزجى» بود. پس از سپرى نمودن مرحلهى سطح، به نزد مرحوم «آخوند ملا قربانعلى» معروف به «حجتالاسلام» رفت که در زنجان بزرگترین و معروفترین حوزهى درسى سطوح عالیه را در فقه و اصول داشت. سید احمد در سال 1318ق/ 1279ش براى تکمیل تحصیلات به نجف اشرف مشرف شد. در نجف در درس مرحوم «آقا سید کاظم طباطبایى یزدى» و مرحوم «آخوند ملاکاظم خراسانى» حاضر شد و به علت تسلط بر مطالب و دروس مورد بحث و استعداد قوى، بسیار مورد توجه آخوند خراسانى قرار گرفت، به طورى که مکرر از سوى ایشان تشویق و تکریم شد. سید احمد تا سال 1325ق/ 1286ش در جلسات درس آقا سید کاظم و آخوند خراسانى شرکت کرد، ولى در اواخر این سال به علت مخالفت با مشروطیت به تدریج از آخوند فاصله گرفت تا این که این جدایى منجر به اختلاف شدید و مقابله شد. مخالفتهاى اینگونهى حاج میرزا احمد، موجب انزواى ایشان و در نتیجه تنگى معیشت او شد؛ به طورى که حتى کتابهایش را جهت تهیهى آذوقه به فروش رساند. ایشان در سال 1330ق/ 1291ش از نجف به کربلاى معلى عزیمت کرد و سرانجام در همین سال از کربلا به زنجان آمد. با بهقدرت رسیدن رضاشاه، آقامیرزا احمد مبارزهى خود را با وى شدت بخشید. ایشان با حاج شیخ عبدالکریم حائرى یزدى رفاقتى نزدیک داشتند. او حملات خود را به رضاشاه تندتر کرد و سرانجام در 21 رمضان 1349ق / 21 بهمن 1309ش دستگیر و به تهران اعزام شد و براى مدتى در آن جا زندانى بود. او پس از آزادى و بازگشت به زنجان چندین بار به شهربانى احضار شد و تذکراتى دریافت کرد. سرانجام در سال 1352ق / 1312ش و به فاصلهى چند روز از احضار به شهربانى دچار عارضهى قلبى شده و فوت نمود. جنازهى ایشان طبق وصیت آن مرحوم به شهرستان قم انتقال یافته و در قبرستان موسوم به «بهشت» دفن شد. (ن.ک: کتاب انقلاب اسلامی در زنجان، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 82)
[30] بیات، پیشین، ص 82.
[31] سرلشکر واسیلى واسیلیوپچ نوویکوف فرمانده ارتش چهل و هفتم شوروى و رهبر تهاجم به محور اصلى مسیر تبریز ـ تهران.
[32] بیات، پیشین، ص 93.
[33] همان، ص 99.
[34] خاطرات آیتالله علی آلاسحاق، پیشین، ص 82.
[35] بیات، پیشین، ص 103.
[36] میرجعفر جوادزاده خلخالی مشهور به سید جعفر پیشهوری (۱۲۷۲- ۱۳۲۶) شمسی، سیاستمدار، روزنامهنگار کمونیست ایرانی و نخستوزیر حکومت خودمختار آذربایجان و مؤسس فرقه دموکرات آذربایجان بود. وی از بنیانگذاران و عضو کمیته مرکزی حزب عدالت در باکو، از مؤسسین حزب کمونیست ایران در نخستین کنگره آن و دبیر مسؤول تشکیلات این حزب در تهران بود. پیشهوری در باکو سردبیر روزنامه دوزبانه ترکی آذربایجانی – فارسی «حریت» بود. وی گرداننده اصلی روزنامه حقیقت بود که در تهران منتشر میشد. بعدها او روزنامه آژیر را در تهران منتشر کرد. تشکیل، تقویت، بالا بردن توانمندی حزب توده و فرقه دموکرات آذربایجان با قدرت سیاسی، نظامی و مالی شوروی بود. بنابراین وابستگی فرقه دموکرات آذربایجان به اتحاد شوروی، به ویژه حزب کمونیست آذربایجان شوروی از آغاز آشکار بود و در بستر زمان فزونی یافت. سرانجام روز ۲۰ تیر ۱۳۲۶ سید جعفر پیشهوری که در ۲۱ آذر ۱۳۲۵ش در برابر حمله قوای دولتی عقبنشینی کرده و به باکو گریخته بود، در یک سانحه اتومبیل در این شهر کشته شد.(دانشنامه حوزوی ویکی فقه به نشانی: https://fa.wikifeqh.ir/).
[37] بیات، پیشین، ص 107.
[38] همان، ص 114.
[39] همان، ص 117.
[40] گزارش رئیس شهربانى کل کشور، سرلشکر ضرابى به وزارت کشور، سند شماره: 1 /618/ 4 290، مورخ: 31 /4/ 1324، سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران.
[41] گزارش سرهنگ کاووسى رییس شهربانى زنجان، سند شماره: 1 /556/ 8 290، مورخ: 1 /4/ 1330، سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران.
[42]رونوشت گزارش شهربانى زنجان به شهربانى کل کشور، سند شماره: 276 /174/ 8 290، مورخ: 19 /4/ 1330، سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران.
[43] گزارش شهربانى زنجان به شهربانى کل کشور، سند شماره: 246 /174/ 8 290، سال 1330، سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران.
[44] گزارش سرهنگ صدوقی(رییس شهربانى زنجان) به فرمانداری زنجان، سند شماره: 1 /531/ 8 290، مورخ: 14 /12/ 1331، سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران.
[45] شکواییهی سه نفر زنجانى به دکتر مصدق، سند شماره: 2 /316/ 4 290، سال 1332، سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران.
[46] بیات، پیشین، ص 133 تا 139.
[47] همان، ص 139.
[48] وزارت فرهنگ یکی از وزارتخانهها در دولت ایران تا سال ۱۳۴۳ شمسی بود که در این سال به دو وزارتخانه «آموزش و پرورش» و »فرهنگ و هنر» تقسیم شد.
[49] صورتمجلس کمیسیون رسیدگى به وضعیت دبیران اخراجی اداره فرهنگ، سند شماره: 58 /169/ 9 290، مورخ: 13 /9/ 33، سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران.
[50] بیات، پیشین، ص 169.
[51] همان، ص 170.

متن تلگراف گلایه آمیز امینالسلطان صدر اعظم ناصرالدین شاه بابت حمایتهای جهانشاه امیر افشار از اشرار محلی و سرپیچی از دستور دستگیری و تحویل آنها به حکومت.. سال 1271 شمسی. (توشقان ئیل = سال خرگوش)، ص 1

متن تلگراف گلایهآمیز امینالسلطان....، ص 2

حکم شرعی به خط و مهر آخوند ملاقربانعلی زنجانی در مورد مالکیت میرزا عبدالله حصاری بر روستای حصار زنجان و تعیین حدود آن

اولین نشریه زنجان با عنوان پروین خمسه به دست میرزا عیسی قانونخواه (ناصرالمله) منتشر شد

اولین گزارشها از روند کشف حجاب در زنجان پس از ابلاغ آن در دی ماه 1314 شمسی

گزارشی از کندی فرآیند کشف حجاب در زنجان

گزارشی از متن صحبتهای رئیس اداره معارف زنجان درباره کشف حجاب

گزارش محرمانه رئیس کل شهربانی سرپاس مختاری درباره گزارشهای مغرضانه از کشف حجاب در زنجان

برنامه اداره فرهنگ زنجان در سالگرد کشف حجاب در دی ماه 1317 شمسی

گلایه برخی اهالی زنجان و هوادار دولت مصدق از ممانعت فرمانداری زنجان در برگزاری تجمعات حمایت از دولت

گزارش سرتیپ درخشان از اختلافات در زنجان چند روز پیش از کودتای 28 مرداد 1332

گزارش فرمانداری زنجان از پیدا کردن اعلامیه آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی در زنجان در اسفند ماه 1332

گزارش ساواک درباره اخاذی از یک نامزد نمایندگی مجلس از زنجان در سال 1339

گزارشی مربوط به وقایع ئیلان ئیل مطابق 1336 قمری(1296 شمسی) و وقوع قحطی در میان اهالی خمسه خصوصاً در ولایت زنجان

نمایی از گنبد سلطانیه در استان زنجان در 1234 شمسی

سبزه میدان(میدان توپخانه) زنجان در 1257 شمسی

عمارت دارالحکومه(کلاهفرنگی) زنجان

از راست به چپ: میرزا علیاصغرخان سردار فاتح، جهانشاه خان امیرافشار، محمدعلی خان صارم السلطان

سعدالسلطنه در دوران میانسالی

سعدالسلطنه در دوران پیری

شیخ ابراهیم زنجانی

میرزا ابوطالب زنجانی

آیتالله سید احمد زنجانی(شبیری)

میرزا محمود امام جمعه(مجتهد زنجانی)

تصویری دیگر از میرزا ابوطالب زنجانی

آیتالله سید عزالدین حسینی زنجانی در کنار پدرش میرزا محمود امام جمعه

آیتالله سید ابوالفضائل زنجانی

از راست دکتر نورالدين مجتهدی، حاج آقا رضا موسوی زنجانی رهبر نهضت مقاومت ملی، حاج سيد احمد مجتهدی زنجانی عموی حاجآقا عزالدين حسينی، حاج سيد ابوالفضل موسوی زنجانی، حاج سيد محمود حسينی مجتهدی زنجانی امامجمعه

سخنرانی رئیس اداره معارف زنجان در دوران کشف حجاب

نمایی از یک مدرسه در زنجان

تصویر روزنامه اطلاعات از رسیدن محمدرضا پهلوی به ایستگاه راهآهن زنجان
تعداد مشاهده: 54