گذری بر انقلاب اسلامی در استان خوزستان به روایت اسناد ساواک- بخش اول
تاریخ انتشار: 14 ارديبهشت 1404

موقعیت جغرافیایی استان خوزستان
استان خوزستان با مساحتی حدود 000 /67 کیلومتر مربع، وسیعترین استان در نیمه غربی ایران است که عرض آن از 110 کیلومتر در شمال تا 200 کیلومتر در جنوب تغییر میکند. استان خوزستان از شمال به استان لرستان، از شمالشرقی و شرق به استان چهارمحال و بختیاری، از شمالغربی به استان ایلام، از شرق و جنوبشرقی به استان کهگیلویه و بویراحمد، از جنوب به استان بوشهر و خلیج فارس و از غرب به کشور عراق محدود میشود. مرکز استان خوزستان شهر اهواز است و آبادان، خرمشهر، ماهشهر، آغاجاری، ایذه، مسجدسلیمان، دزفول، شوشتر، بهبهان، رامهرمز، اندیمشک، شوش و... از شهرهای مهم آن به شمار میآید.[1]
نگاهی به پیشینه تاریخی و دینی مردم خوزستان
سرزمینی که ما با نام خوزستان میشناسیم، به دلیل موقعیت جغرافیایی و سیاسی و اجتماعی همواره در طول تاریخ مورد توجه حکومتهای وقت بوده است و در زمان ساسانیان، یکی از مهمترین مناطق فرمانروایی این دولت به شمار میرفت و این اهمیت تا دوران اسلامی همچنان ادامه پیدا کرد.[2] خوزستان در سال 19ق به وسیله سپاهیان مسلمان فتح گردید و با سقوط ساسانیان در سال 22 ق این ایالات به مانند تمام ایران تحت فرمان مسلمانان قرار گرفت.[3] موقعیت جغرافیایی خوزستان و هموار بودن زمینههای مواصلاتی مناطق جنوبی عراق با این ایالت سهم به سزایی در ورود اندیشه تشیع به خوزستان داشت. تقارن جغرافیایی و تعدد مسیرهای مواصلاتی موجبات برقراری مناسبات گسترده سیاسی، فرهنگی، اقتصـادی و اجتماعی را میان خوزستان و شهرهای جنوب عراق فراهم آورده بـود. با گسترش اندیشه تشیع در جنوب عراق، و مقابله جدی دستگاه خلافت با اندیشه و راهبرد شیعی، طبیعی بـود کـه خوزستان به پناهگاه امنی برای شـیعیان ناراضی تبدیل شود. از دوره تأسیس نهاد وکالت به رهبری امام موسی کاظم (ع) تا شروع دوره غیبت کبرای امام عصر (ع)، وکلا و سر وکلای امامان معصوم(ع) با مردم خوزستان در ارتباط بودند. نامه امام هادی (ع) بـه مردم اهواز در خصوص تفسیر روایت «الامر بین الامرین»، از سویی بیانگر تعداد قابل توجهی از شیعیان در قرن دوم هجری در خوزستان است. این موضوع از ارتباط مردم منطقه با ائمه(ع) در جهت حل مشکلات فکری پیش روی شیعیان در این منطقه حکایت دارد. حکّام شیعه مذهبی نیز که گاه در دوره بنیامیه اداره ولایتی را میپذیرفتند ارتباط خود را با امامان شیعه حفظ نموده و از آنها در چگونگی تعامل با مردم راهنمایی میطلبیدند؛ چنانکـه عبـدالله بـن نجاشـی حاکم اهواز در نامهای از امام صادق (ع) طلب ارشاد داشت. عبدالله بن جُندَب از جمله صحابه برجسـته امام صادق، امام کاظم و امام رضا (علیهمالسلام) است که به تصریح شیخ طوسی، وکیل امام هفتم و امـام هشتم بود. پس از درگذشت وی در عصـر امام رضا(ع)، علی بن مَهزیار اهوازی از صحابی امام رضا، امام جواد و امام هادی (علیهمالسلام) به جای او منصوب شـد. اوج فعالیت علی بـن مهزیـار در عصـر امـام جواد(ع) بود. ورود امام رضا(ع) به خوزستان و ارتباط ایشان با مردم نیز در گرایش مردم به اهـل بیت مؤثر بود. ایشان در ورود به خوزستان در شهر اهواز و ارجان (بهبهان) اقامت گزیدند و اخباری نیز در مورد عبـور امام از شهرهای شوشتر و دزفول وجود دارد. به نظر میرسد وجود قدمگاههایی به نام امام در خوزستان و مهمتر از آن مساجدی به نام آن حضرت در شوشتر و ارجان میتواند دلیلی بر اقامت ایشان در این استان باشد. صرف نظـر از ارتباط مستقیم و غیر مستقیم با امامان شیعه، پناهندگی و عملکرد شخصیتهای شیعی مخالف با خلافت نیز در نفـوذ تشـیع به خوزستان نقش مؤثر داشت. یکی از این افراد کـه جان خود را در دفاع از علویان و مخالفت بـا دولت عباسی از دست داد، دِعبِل خُزاعی است. وجود مقابر فرزنـدان و نوادگان امامان شیعه از جمله عبداالله بن حسن از نوادگان امام سجاد، عبدالله بن بانویه فرزند امام حسن، عبدالله بن اَفطَح فرزند امام صادق و سیدمحمد بازار و سید محمد ماهرو، از اعقاب امام موسی کاظم علیهمالسلام، در شهر شوشتر بیانگر ارتباط و مهاجرت گسترده شیعیان بـه خوزستان است. وجود سادات تلغری و حسینی در شهر شوشتر کـه نسبشان بـه ترتیب به عبداالله بن موسی الکاظم و قاسم بـن علی بن موسی الکاظم (ع) میرسد نشان دیگری از مهاجرت گسـترده سادات از عراق به خوزستان است. علویان دیگری نیـز از فرزندان یا نوادگان امام جعفر صادق (ع) در شوش و امام سجاد(ع) در شوشتر مدفون هستند.[4]
خوزستان پس از پشت سرگذاشتن حکومتهای ترکنژادی مانند غزنویان، سلجوقیان، خوارزمشاهیان و سپس مغولان و تیموریان به دست خاندان مشعشعیان افتاد. سید محمد بن فلاح مشعشـعی در سال 845 ق با لشکرکشی به هویزه، این شهر را به تصرف خود درآورد و حکومت مشعشعیان را تأسیس کرد. با تشکیل دولت صفوی، شاه اسماعیل اول، هویزه را تحت فرمان دولت مرکزی درآورد. نادر شاه افشار نیز توانست دست خاندان مشعشعیان را از هویزه کوتاه کند و کسی از نزدیکان خود را بر آنجا بگمارد. پس از مرگ نادرشاه افشار، فردی از خاندان مشعشعیان توانست در خوزستان به قدرت برسد ولی آنها هیچگاه نتوانستند قدرت گذشته خود را احیا کنند و خوزستان تا روی کارآمدن قاجار تحت فرمان حکومتهای وقت قرار داشت.[5]
استان خوزستان در دوران مشروطیت
شیخ خزعل فرزند شیخ جابر از قبیله بنیکعب یکی از رجال انگلوفیل ایران بود که از دوره مشروطه به بعد در تحولات سیاسی ایران در استان خوزستان نقش مهمی داشت. شیخ خزعل که «معزالسلطنه» و «سردار اقدس» لقب داشت، سالها فرمانروای خوزستان بود. وی که به جای برادرش شیخ مزعلخان، که گویا به دستِ او از بین رفته بود، از طرف مظفرالدینشاه با درجه امیر تومانی(سرتیپی، فرمانده بیش از ده هزار نفر) و لقب «معزالسلطنه» به حکمرانی محمره (خرمشهر کنونی) و سرحددار آنجا تعیین شده بود. در سال ۱۳۱۶ق/ 1277ش شاه به او فرمان «شیخ فلاحیه» داد و بر همه کعبیان خوزستان ریاست یافت. وی مالیات خود را مستقیم به تهران پرداخت میکرد. قبل از مشروطیت، حکمرانی اهواز نیز به او بخشیده شد و تمام زمینهای اطراف کاورن که خالصه دولتی بود، به او واگذار کردند و سرانجام لقب سردار اقدس و رتبه امیر تومانی یافت طوری که تمامِ عشایر عرب را مرعوب خود ساخت.[6]
دوران مشروطه فرصت مناسبی برای شیخ خزعل فراهم کرد تا با حذف مشایخ اعراب مانند شیخ هویزه و شیخ آلخمیس و شیخ بنیطُرُف و دیگران که زیر دست او نبودند، قدرت خود را مستحکمتر کند و عشایر خوزستان را تحت سلطه خود در آورد. قدرتی که شیخ خزعل در این مدت به دست آورد، هیچیک از مشایخ کعب نداشتند.[7]
او در این زمان روابط خود را با انگلیس نزدیکتر کرد تا جایی که دنیس رایت دراینباره نوشته است: «شیخ محمره در طول جنگ خود را بهمثابه یک دولت طرفدار پروپاقرص انگلستان نشان داده بود.»[8] برای نمونه در زمان جنگ جهانی اول، خزعل با دستهای از سپاهیان هندی مشغول نبرد علیه عثمانیها شد، اما با اینحال وضعیت محمره [خرمشهر] و ناصری [اهواز] و اطراف آن خیلی مغشوش بود. انگلیسیها شروع به احداث قلاع نظامی کردند، کشتیهای جنگی آنان در دهانه اروند رود لنگر انداختند... آنها به شیخ خزعل انواع و اقسام سلاحها تحویل دادند تا از منافعشان حمایت کند.[9] بنابر این خزعل در این مدت، یعنی در دورانی که جنگ جهانی اول در حال وقوع بود و اشغالگران کشور را مورد حملات خود قرار داده بودند، نه تنها در مقابل اشغالگران انگلیس کوچکترین مقاومت و مخالفتی نشان نداد، بلکه همه قوای خود را در اختیار آنها قرار داد. او روابط محکمی با انگلیس داشت و بنا بر اسناد موجود وارد فراماسونری شده و لژی را در خرمشهر تأسیس کرده بود.[10]
در سالهای بعد از مشروطیت با ضعف و ناتوانی دولت مرکزی در برقراری نظم و امنیت در منطقه، شیخ خزعل قدرت بلامنازع خوزستان گردید. در قسمت شمال خوزستان یعنی در شهرهای شوشتر و دزفول، هر چند که حکمران آن از تهران انتخاب و اعزام میشدند، اما این حاکمان نیز باید مطیع شیخ میشدند و گر نه عمّال شیخ به رسوایی آنها را بیرون میکردند. در این زمان از بختیاریها که در خوزستان حریف شیخ بودند، نیرویی نمانده بود. شیخ بعد از جنگ جهانی اول، از آنجا که با انگلستان روابط نزدیکی برقرار کرده بود خود را امیر عربستان [خوزستان] خواند.[11]
رویارویی رضاخان با شیخ خزعل
پس از کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ش و قدرتگیری رضاخان، مهمترین هدف وی برقراری سلطه دولت مرکزی در ایالات بود. در سال 1301 دولت مرکزی ایران با هماهنگی انگلیس درصدد برچیدن قدرت شیخ خزعل برآمد. خزعل تلاش کرد با متحد شدن با خانهای بختیاری و جلب پشتیبانی انگلیسها مانع از اقدامی علیه خود گردد. اجرای تصمیم دولت ایران در برچیدن قدرت شیخخزعل تا تابستان و پاییز 1303 به تعویق افتاد. در تابستان 1303 رضاخان سردارسپه، که در آن هنگام با حمایت بیدریغ انگلیس به نخستوزیری نیز دست یافته و در حقیقت شخص اول ایران به شمار میرفت، برای تثبیت قدرت بر سختگیریهای خود علیه خزعل افزود. با توجه به وضعیت آن روز ایران، شیخ خزعل تلاش کرد در چارچوب حمایت از احمدشاه قاجار در برابر سردارسپه بایستد. خزعل در این مسیر «کمیته قیام سعادت» را تشکیل داد و با برخی خانها متحد شد و تلاش کرد پشتیبانی اقلیت مجلس به رهبری آیتالله سیدحسن مدرس را کسب کند. اما در این هدف ناکام ماند.[12] البته خزعل هدف از عدم تمکین خود به دولت مرکزی را نیل به خواستههای شخصی و قدرتطلبانه، اعلام نمیکرد؛ بلکه تأکید میکرد که هدفش از این خیزش، مبارزه با دیکتاتوری و اقدامات خلاف قانون رضاخان، بازگرداندن احمدشاه به کشور و پاسداری از تاج و تخت وی در راستای صیانت از نظام مشروطه ایران و قانون اساسی آن است! با تغییر سیاست انگلستان و حمایت مطلق آن دولت از رضاخان، خزعل در برابر رضاخان تنها ماند و رضاخان بدون جنگ توانست شورش شیخ خزعل را سرکوب نماید.[13] خزعل که محاسباتش در مورد آمدن احمدشاه به خوزستان و حمایت انگلیسها نادرست از آب درآمده بود، در شانزده آذر 1303 در بندر ناصری (اهواز) به حضور رضاخان رسیده و از او پوزش خواست. متعاقباً قشون دولتی در سرتاسر خوزستان و از جمله خرمشهر مستقر شد و در سیام فروردین 1304 نیز شیخ خزعل بازداشت و به تهران اعزام شد.[14] بدینترتیب حاکمیت دولت مرکزی بر جنوب خوزستان و منطقه محمره، که پس از آن خرمشهر نام گرفت نیز بهصورت مستقیم اعمال شد.
واکنش اهالی استان خوزستان به سیاستهای ضد دینی رضاشاه
رضاخان پس از آنکه پایههای قدرت خود را محکم نمود، مبارزه با مذهب و شعائر مذهبی را سرلوحه برنامههای خود قرار داد. دستور اجبار مردان به پوشش غربی و کشف حجاب از برنامههایی بود که رضاخان در این راستا صادر کرد. در خاطرات محسن صدر ملقب به صدرالاشراف آمده است:
«رضاشاه یک روز در اوایل خرداد1314 هیأت دولت را احضار کرد و گفت ما باید صورتاً و سنتاً غربی بشویم و باید در قدم اول کلاهها تبدیل به شاپو بشود... و نیز باید شروع به رفع حجاب زنها نمود و چون برای عامهی مردم دفعتاً مشکل است، اقدام کنند، شما وزراء و معاونین باید پیشقدم بشوید و هفتهای یک شب با خانمهای خود در کلوپ ایران مجتمع شوید... و به حکمت وزیر فرهنگ دستور داد که در مدارس زنانه معلمان و دخترها باید بدون حجاب باشند و اگر زن یا دختری امتنا کرد او را در مدارس راه ندهند.»[15]
همزمان با اقدامات ضد دینی رضاخان، آیتالله شیخ محمدکاظم شیخ از علمای بزرگ خوزستان و شوشتر و از شاگردان آخوند خراسانی در حسینیه شیخ (جدش شیخ جعفر شوشتری) فعالیت میکرد. وی که از اقدامات ضد مذهبی رضاشاه سخت نگران و به آن معترض بود، با خطابههای آتشین به وی حمله میکرد چنان که در مواردی این سخنرانیها منجر به اعتراضات مردمی میشد. وی در مسـئله حجـاب و بدعت رضاشـاه بـا او درافتاد و بـه بروجرد تبعید شد و تا سقوط رفتن رضاشاه در بروجـرد ماند و بعدها به شوشتر برگشت.
آقای حسن فرجیانپور در خصوص اقدامات شیخ محمدکاظم میگوید:
«آقا شیخ محمدکاظم در آن سالها در ماه رمضان هر روز عصر برای مردم سخنرانی و در این سخنان مردم را ارشاد و موعظه میکردند. همچنین ایشان در ماه محرم بعد از نماز مغرب و عشاء سخنرانی نموده و روضه میخواندند. در آن سالها وی همیشه منتقد اقدامات ضد مذهبی رضاشاه و بعدها پسرش محمدرضا بود. ایشان زمانی که از اقدامات ضد دینی اطلاع پیدا میکرد در منبر به شدت به شاه حمله میکرد و از مردم میخواست که متوجه اوضاع باشند. در یکی از این جلسات سخنرانی وی در ماه محرم بود که مأموران وارد حسینیه شده و خواستار دستگیری ایشان شدند که مردم پاسبانان را به شدت کتک زده و از مسجد بیرون کردند. مأمورین افرادی به نامهای رودنی، بختیاری، اسفندیارخان و اسدالله بودند که بعد از دو روز نیمههای شب به سراغ آقا شیخ محمدکاظم رفته و وی را سوار ماشین نموده خواستار تبعید وی شدند. به نظر من شیخ محمدکاظم محل تبعید را خودش انتخاب کرد؛ شاید به علت حضور علمای بزرگواری که در بروجرد بود آن شهر را انتخاب کرد. ایشان مدتی در بروجرد بود تا اینکه توانست به شهر برگردد.»[16]
همچنین علامه شیخ محمدتقی شیخ شوشتری فرزند شیخ محمدکاظم، در اعتراض به طرح کشف حجاب رضاخانی در سال 1314 جلای وطن کرده و به عتبات عالیات مهاجرت نمود.[17]
بسیارى از مردم متدین نیز براى حفظ حریم خانواده خود، شهر و دیار خود را ترک و از طریق خرمشهر و دشت آزادگان به سوى عراق مهاجرت نمودند.
در گزارشی از خرمشهر به تاریخ 8 /11 /1314 صراحتاً از مهاجرت چندین خانواده به عراق آمده است: «... از خرمشهر اهالی به طور قاچاق در نتیجه تجدد و تربیت نسوان به خاک عراق رفتهاند... قونسول بصره هم خبر مزبور را تأیید کرده» در ادامه از لزوم اتخاذ تدابیری برای معاودت آنان سخن به میان آمده است.[18] سند دیگر حاکى از آن است که عده دیگرى نیز از ترس کشف حجاب از منطقه دشت میشان (دشت آزادگان) به سوى عراق عزیمت نمودهاند.[19]
سپهبد فریدون سنجر در خاطرات خود با اشاره به عکسالعمل مردم خوزستان به خصوص اهواز در مقابله با کشف حجاب، ضمن تأیید این نکته که: «در بسیاری از خانوادهها، فقط و فقط به همین انگیزه [فرار از کشف حجاب] به عراق مهاجرت کردند و دیگر برنگشتند.» میگوید: «مسئله کشف حجاب در اهواز تا آنجا که من شاهد آن بودم، برای مردم ایجاد ناراحتیهای فراوان نمود. برای خانمهایی که حتی در منزل هم از چادر یا عبا استفاده میکردند و حتی از نزدیکان نامحرم خود رو میگرفتند بیرون رفتن از منزل بدون چادر کار سادهای نبود. ضمناً برای بعضی از زنهای طبقات کم درآمد چادر ستار عیوب بود. در اهواز اغلب زنان... روپوشهای بلند و روسری و یا مقنعه میدوختند و با استفاده از آن از منزل خارج میشدند، ولی دستاندرکاران اجرای این طرح استعماری دست از سر مردم برنداشتند. به پلیس دستور داده شد که به زور روسریها و مقنعهها را از سر زنها بردارند و پاره کنند و تا آنجا که من دیدم الحق و الانصاف پلیس هم در اجرای این دستور هیچ کوتاهی نکرد. گاهی بین پلیس و بعضی از زنها درگیریهایی انجام میشد. من خود بارها شاهد عینی این درگیریها بودم... بسیاری از خانمها خانه نشین شدند. بسیاری از خانوادهها فقط و فقط به همین انگیزه به عراق مهاجرت کردند و دیگر برنگشتند. برای برخی که این امکانات وجود نداشت، فقط و فقط شبها از خانه خارج میشدند. به کار بردن زور سرنیزه در مسئله کشف حجاب از آن کارهای غیر منطقی و نسنجیده آن عصر و زمانه بود.»[20]
مردم متدین و مؤمن گتوند نیز هرگز به اجرای دستور کشف حجاب تن ندادند، این در حالی بود که ایستادگی در مقابل دستورات رضاشاه شجاعت میخواست. بر طبق اسناد موجود در تاریخ ۱ / ۲ / ۱۳۱۸ و ۱ / ۴ / ۱۳۱۸ رئیس پاسگاه گتوند به نام نورعلی زند در دو نامه با تهدید و ارعاب از تعدادی از مردم خواسته بود که تن به این مصوبات بدهند ولی در این کار توفیقی حاصل نکرد.[21]
سقوط رضاخان و پیامدهای اشغال استان خوزستان توسط متفقین
سقوط رضاخان و اشغال ایران در شهریور 1320 ش توسط متفقین، کشور را با چالشهای امنیتی و انتظامی مواجه کرد. از نظر متفقین خوزستان یکی از مناطق بسیار مهم و استراتژیک در روند اشغال به شمار میآمد؛ نیروهای انگلیس از همان آغاز جنگ با ایران بـه خوزستان حمله کردند و پس از درهم شکستن مقاومتهای ارتش در این منطقه، خوزستان به تسخیر متفقین درآمد. حمله متفقین پیامدهای منفی فراوانی در این منطقـه داشت.
دولتین شوروی و انگلیس در 8 شهریور 1320ش/ 30 اوت1941 با تسلیم یادداشتی بــه ایران خواستار تخلیه نیروهای مسلح ایران در غـرب و جنوب کشور در خطوطی از مرزهای همجوار استان خانقین عراق تا بندر دیلم بین بوشهر و خوزستان گردیدند که به ترتیب مناطقی از همجوار استان خانقین عراق و کرمانشاه، خرمآباد، مسجد سلیمان، هفتکل، گچساران(از شهرهای استان کهگیلویه و بویراحمد) و از آنجا تا بندر دیلم را در بر میگرفت. نیروهای متفقین پس از آن در این مناطق مستقر شدند. همچنین طبق بند ب از ماده سوم پیمان سه جانبه، دولـت ایران مؤظف گردید جمیـع وسایل ارتباطی خود را که شامل تأسیسات تلفنی، تلگرافی و بیسیم میشد؛ در اختیار متفقین قرار دهند. در ایـن راستا انگلیس واگذاری بیسیم شرکت نفت انگلیس و ایران را در آبادان خواستار شد. همچنین از تاریخ 11 شـهریور 1320ش. ارسال هر تلگرافی بـه زبان فارسی ممنوع شد؛ اما در 17 مهر 1320ش. مفتشان انگلیسی از بازرسی برداشته شدند و در تاریخ 22 مهـر 1320 بـه اسـتانداری، ارتـش و امنیه خوزستان نیز اجازه بهرهبرداری از تلگرف داده شد.[22]
انگلیسیها و امریکاییها پـس از اسـتقرار در خوزسـتان، در آبادان، خرمشهر و بنـدر شـاهپور پسـتهای بازرسی ایجاد نمودند و هویت ایرانیها را در عبور و مرور بـا اوراق شناسایی مطابقت میدادند و در برخی موارد از ورود ایرانیها بـه اماکنی در خرمشهر، آبادان و سایر شهرها ممانعت بـه عمل میآوردند و تردد را منوط به داشتن پروانـه مخصوص نموده بودند. همچنین فرماندهی نیروی انگلیس از آذر 1321 ش. افراد ارتش و اشـخاص را برای ورود منطقه مسکونی و محوطه راه آهـن بنـدر شـاهپور(بندر امام خمینی فعلی از توابع بندر ماهشهر) ملـزم بــه تشـکیل پرونده ویژه موقت یا دائمی کرد. متعاقب آن در دی ماه 1321 در آبادان فرمانداری نظامی تشکیل شد. بدین ترتیب متفقین تمام رفت و آمدها در خوزسـتان را به ویژه در مناطق نفتی و بنادر تحت کنترل گرفتند.[23]
گزارشهای متعددی از سوءرفتار متفقـین از جمله قتل، غارت، سرقت، دزدی و... در شـهرهای مختلف خوزسـتان در ایـن زمـان موجود است.[24]
انگلیس و شوروی هر کدام پس از اشغال، فهرستی از ایرانیان را تهیه و دولت را وادار به تبعید آنان کردند. برخی از این افراد متهم به طرفداری از آلمان بودند. در واقع این تبعیدها مشکلات زیادی برای دولت مرکزی و شهربانیها ایجاد میکرد؛ زیرا روال تبعید این افـراد به این صـورت بـود کـه متفقـین در منطقـه اشغالی خـود فهرسـت افرادی کـه باید دستگیر میشدند را ارائه میکردند؛ سپس شهربانی این افراد را دستگیر میکرد و مسئولیت قانونی ایــن بازداشت بر گردن شهربانی میافتاد؛ این موضوع برای شهربانی تبعات قانونی در بر داشت. انگلیسیها تا جایی پیش رفتند که هر فردی که در خوزستان علیه منافع انگلستان و شرکت نفت عکسالعملی داشت؛ از خوزستان تبعید میشد. از جمله میتوان به تبعید چند نفـر از کارکنان شرکت نفت از آبادان بـه شـهرهای تهران، همدان و اصـفهان اشـاره کرد. تعـدادی از بازداشتیها از جمله سید روحالله جزایری، مهدی پاسبدار از اهواز بــه اراک منتقل شدند؛ جعفرحسامی نماینده ورثـه معـینالتجار و احمد دانش منشی سـابق سفارتخانه آلمان از دیگر تبعیدیان بودند. تبعید سیدمحمدعلی کازرونی بازرگان معروف خوزستانی و چند کارمنـد اداره پست نیز در این دوره روی داد. همچنین یکی از اعضای انجمن شهرداری اهواز و سه نفر تاجر نیز در پی اعتراض بـه وضـعیت نان اهواز بـه شوشتر تبعید شدند که با پیگیری و شکایات بـه عمل آمده پـس از چندی به اهواز برگشتند. بازگشت آنان اعتراض سفارت انگلیس را در پــی داشت.[25] استقرار متفقین در دفاتر و دوایر دولتی، ایجاد بی نظمی و گاهی مصادره اموال و اجناس مردم را در پی داشت. برای نمونه از ضبط دارایی مردم در گمرک خرمشهر یـا مفقود شـدن امـوال بازرگانان در گمرک و راه آهن تحت نظر متفقین باید نام برد. در این زمان تعدادی از کامیونهای ایرانی که در اختیار متفقین بود؛ مفقود شده و شرکت حمل و نقل به جستجوی آنها در عراق پرداخت. گزارشهایی از سرقت و زورگیری سـربازان متفقـین در خوزسـتان نیـز موجود است؛ چپاول اموال مسافران یک وسیله نقلیه در مسیر دزفول - اندیمشک یکی از این جرائم است. همچنین به دزدی سربازان هندی در آبادان در تاریخ 8 /10 /1322 میتوان اشاره کرد؛ در این ماجرا سه سرباز هندی از شـهروند ایرانی بـه نام مرتضـی زرگر جعبهای که معـادل 320 هــزار تومن طلا آلات بوده دزدیده، فرد مزبور را کتک زده و در خیابان رها میکنند. پس از دستگیری دو سرباز هندی توسط نیروهای ایرانی، حین بازجویی نیروهای انگلیسی رسیده و افراد مزبور را از آبادان خـارج میکنند؛ بعدها معلوم میشود که انگلیسیها عدهای هندی را که محکوم بـه حبس با اعمال شاقه بودهاند بدون دسـتمزد بـه کـار در ایران گمارده بودند، این گونه افراد، تهدیدی برای امنیت خوزسـتان محسـوب میشــدند. [26]
نگاهی به شکلگیری و فعالیت احزاب خوزستان در دهه 20
با سقوط رضاخان تحول وسیعی در اوضاع اجتماعی و سیاسی کشور آغاز شد و شور و غوغای حرکتهای سیاسی و اجتماعی همه جا را فراگرفت و فضای جامعه از نطقها و نوشتهها و فعالیتها و تحرکات سیاسی، اجتماعی و اعتقادی آکنده شد. در خوزستان نیز بنابر شرایط پیش آمده احزابی به وجود آمدند و شروع به فعالیت کردند که در ادامه مورد اشاره قرار میگیرند:
نهضت جوانان دزفول: در نیمه اول آذر 1322 بین عدهای از جوانان دزفولی مکاتباتی به عمل آمد که نتیجه این مکاتبات اتخاذ یک روش آسان برای تنویر افکار و اذهان و نشر فرهنگ اسلامی و تمدن جدید در این شهر بود. درست یکصد روز از این مکاتبات بین جوانان دزفولی که در مرکز و شهرستانها – که اغلب از موفقیت مأیوس بودند- جریان داشت تا بالأخره در شب 24 اسفند 1322 نخستین جلسه آن با حضور چهار نفر تشکیل گردید و فردای آن شب یک مجلس تفسیر قرآن در یکی از مساجد دایر شد. برگزاری این جلسات تفسیر تا نیمه دوم تیرماه 1323 ادامه داشت و از اوایل مردادماه، علاوه بر آن جلسه با تشکیل جلسات هفتگی عمومی دستهدسته در آن جلسه شرکت نمودند.[27] هئیت مدیره نهضت مرکب از هفت نفر شامل آقایان سید هبتالله کاظمی (مدیر مسئول انجمن فرهنگی)، عنایتالله مراغی (حسابدار و مسئول امور مالی)، محمد بهشتی (صندوقدار)، هدایتالله هاشمی (منشی اول و مدیر کتابخانه)، احمد قطینه (منشی دوم)، مجید راضینژاد (مسئول ورزش) و سید موسی گوشهگیر (مسئول بهداشت و انتشارات). انجمن اسلامی نهضت جوانان دارای سازمان مخصوصی بود که آن را حاج سیدعلی کمالی و شیخ مصطفی عاملی اداره میکردند.[28] نهضت مذکور نشریهای با عنوان «چگونه پیش میرویم» با سردبیری دکتر سیدموسی گوشهگیر منتشر کرد و اولین شماره آن در سال 1323 منتشر شد.[29]
مدتی پس از فعالیت نهضت، یکی از سران حزب توده خوزستان به نام علی امید در سفر به دزفول در میتینگ نهضت شرکت کرد و در سخنرانی خود الحاق نهضت را به حزب توده اعلام کرد. عدم انکار این موضوع توسط رهبران نهضت باعث گردید تا مردم نسبت به رهبران نهضت سوءظن پیدا کنند. از طرف دیگر یکی اعتصابهای این نهضت با اعتصاب عمومی حزب توده مصادف شد و این جریان مردم را نسبت به نهضت بیشتر مشکوک کرد. نتیجه آنکه نهضت جوانان کمکم از مرامنامه و اهداف اولیه خود فاصله گرفت و رنگ سیاسی (تمایل به حزب توده) پیدا کرد و از آنجا که در دزفول هیچ نوع زمینه برای پیشرفت افکار کمونیستی و تودهای وجود نداشت، این نهضت سروسامانی پیدا نکرد.[30]
حزب اراده ملی شعبه اهواز: حزب اراده ملی در سطح کشور به رهبری سیدضیاءالدین طباطبایی شکل گرفت. در اهواز نیز حزبی با همین نام شکل گرفت و همزمان با عضوگیری به انتشار مرامنامه و اساسنامه خود پرداخت. حزب مذکور، دقیقاً شعبهای از حزب اراده ملی سید ضیاءالدین طباطبایی بود چرا که مرامنامه آنها همان مرامنامه حزب اراده ملی سیدضیاء بود. این حزب را شخصی به نام دکتر علوی در سال 1324 در اهواز تأسیس کرد. وی که رئیس بهداری راهآهن جنوب بود، با همکاری و عضویت افرادی مانند: مهندس الهی (مهندس سدسازی شوشتر)، آقای جنابزاده (بازرس اداره ثبت اسناد) و آقای علی نادری (مدیر کافه مینا) این حزب را فعال کردند.[31]
به طور کلی درباره حزب اراده ملی باید گفت: چون ملت ایران دانست که سیدضیاء سرسپرده درجه اول استعمار انگلستان، در تلاش است با تظاهر، ریاکاری و سالوسورزی اهرمهای قدرت را به چنگ آورد و دیکتاتوری دیگری را در کشور برقرار سازد، لذا میدان وسیعی جهت ظهور و بروز فعالیتهای سیاسی برای سیدضیاء و حزب اراده ملی فراهم نشد و محاسبات و برنامهریزیهای دولت انگلیس غلط از کار درآمد. همچنین چون نیروهای تجاوزگر انگلیس، آمریکا و شوروی، خاک ایران را اشغال و قوای جائر شوروی کلیه مناطق شمالی کشور و آذربایجان را تسخیر نموده و با حمایت همهجانبه دولت اتحاد جماهیر شوروی از فرقه دموکرات آذربایجان و حزب دمکرات کردستان، عملاً آذربایجان از مام میهن جدا شده بود، دولتهای آمریکا و انگلیس از این جریان ناراضی و منافع خود را در خطر میدیدند و دولت ضعیف و بیکفایت ابراهیم حکیمی (حکیمالملک) را هم که مهرهای انگلیسی بود، از حل این مسئله غامض و پیچیده سیاسی عاجز دانستند. لذا آمریکاییها پیشقدم شدند و احمد قوام (قوامالسلطنه) را که طرفدار سیاست آمریکا در ایران بود، برای تصدی پست نخستوزیری پیشنهاد نمودند. این پیشنهاد مورد قبول قرار گرفت و قوام در 25 بهمن 1324 مأمور تشکیل کابینه شد و با آراء بسیار ضعیفی تنها با اختلاف یک رأی، کابینه او از مجلس شورای ملی رأی اعتماد گرفت. قوام در این دوره از نخستوزیری خویش به حل مسئله آذربایجان و کردستان نائل آمد و تمام کوششها و تلاشهای سیدضیاء و حزب اراده ملی را در رسیدن به قدرت نقش بر آب کرد و چون دوره عمر مجلس چهاردهم پایان گرفت و مصونیت پارلمانی سیدضیاء به سر آمد، قوام به انتقام دستگیری و زندانی شدنش در کودتای 1299 توسط کلنل محمدتقیخان پسیان و به دستور مستقیم سیدضیاء، وی را در اول فروردینماه 1325 به اتهام فعالیت در از بین بردن روابط حسنه ایران و شوروی بازداشت نمود و نزدیک به یک سال در زندان شهربانی محبوس نمود. با طولانی شدن دوران بازداشت سیدضیاء، حزب اراده ملی عملاً تعطیل و برای همیشه از صحنه سیاسی ایران حذف گردید.[32]
حزب توده: تا قبل از سال 1324 فعالیتهای پراکندهای از سوی اعضای حزب توده در شهرهای استان خوزستان دیده میشد. برای مثال فرمانداری بهبهان چند مورد از فعالیت اعضای حزب توده در این شهر در تاریخ 8 دی 1322 را به وزارت کشور گزارش داده است.[33] حزب توده در سالهای 1324 و 1325 فعالیتهای خود را در خوزستان به سرحد کمال رساند. مطالبات کارگری و رفع نسبی محرومیتهای آنان به صورت مسأله روز درآمد. عباسعلی شهریارینژاد تشکیل شعبه شورای متحده کارگری در آبادان را این گونه شرح میدهد: «در اواسط سال 1324 در آبادان شخصی به نام فلاحتی برای تأسیس شورای متحده آمده بود که با یکی از کارگران آبادانی به نام راهخدا زمانی آشنا بود. به وسیله راهخدا زمانی با من آشنا شد. به وسیله راهخدا زمانی عضو شورا شدم. راهخدا زمانی مسئول حوزه بود. چندی بعد علی امید و حسین تربیت به آبادان آمدند و کار توسعه یافت. حوزهها به 20 یا 30 نفر میرسید. هسته شورای مرکزی کارگران آبادان وابسته به شورای متحده کارگران ایران تشکیل گردید. علی امید، ناطقی، تربیت، دشتی، سلماسی، محمدی، زمانی... اعضای شورا بودند. در آن زمان که فلاحتی هم دستگیر شد، هرکدام مسئول اتحادیهها بودیم. من اتحادیه کارآموزان بزرگسال را اداره میکردم و مستقیماً زیر نظر تربیت بودم.» علی امید در تاریخ 13 تیر 1324 وارد شهر دزفول شد و در میدان ذزفول منزلی تهیه و تابلو شورای متحده را در آنجا نصب نمود و سه تن از اهالی شهر به نامهای علوی، محمد شاه صمدی و حسین صمدی را مسئول نامنویسی حزب کرد. تعداد اعضای حزب توده در سال 1324 در آبادان نزدیک به هزار تن برآورد شده بود که مرکب از کارگران بیکار و کارگران شاغل در شرکت نفت بودند. حزب توده در ابتدا جلسات علنی برگزار نمیکرد. رهبران اصلی در حدود بیست نفر بودند و غالباً مخفیانه گردهم میآمدند و هدف اصلی آنان این بود که اطلاعات مربوط به شرکت نفت و آبادان را برای استفاده تبلیغاتی اتحادیه به روزنامههای حزب توده در تهران بفرستند. رهبران مزبور رانندگان و کارگران فنی و نگهبانان کارگاههای شرکت نفت بودند.[34]
حزب زحمتکشان: سال 1328 همزمان با انتخابات دور پانزدهم مجلس شورای ملی، دکتر مظفر بقایی به همراه چند نفر دیگر حزب زحمتکشان را تأسیس کرد. دکتر سیدموسی گوشهگیر در زمان تحصیل در تهران با دکتر بقایی رهبر حزب زحمتکشان ایران آشنا شد و این آشنایی موجب شد که در سال ۱۳۳۰ شعبهای از آن حزب توسط وی و غلامحسین شاهبزاز در دزفول تأسیس گردد. اعضای شورای مرکزی این شعبه از حزب، عبارت بودند از: نعمتالله کامران، غلامحسین عباسی، عبدالحمید غیاثی، محمدحسن بهروز، اللهیار طالبی و حسین جراح. این افراد حزب زحمتکشان را به منظور حمایت و خط دهی مبارزه مردم دزفول برای ملی شدن صنعت نفت تشکیل دادند. حزب زحمتکشان به رهبری دکتر مظفر بقایی بیشترین هوادار را در دزفول و کرمان داشت. این حزب نشریه «فرید دزفول» را با سردبیری دکتر موسی گوشهگیر منتشر میکرد که بیش از ۳۰ شماره از این نشریه منتشر گردید.[35] علاوه بر این حزب مذکور در اهواز و آبادان نیز فعالیت داشت.
هواداران وطن: در مقابل حزب زحمتکشان در دزفول، خوانین گروهی به نام «هواداران وطن» تشکیل دادند. که طرفدار دربار بود و علیه مردم فعالیت میکرد. این وضع ادامه داشت تا زمانی که بین سران نهضت ملی اختلاف افتاد و خوانین در مقابل حزب زحمتکشان، جمعیت طرفدار جبهه ملی را تشکیل داده و از حسین مکی نماینده آبادان در مجلس شورای ملی جهت سخنرانی در دزفول دعوت نمودند. حتی جمعی از آنها نزد آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی رفته و خواهان حمایت آن بزرگوار شدند.[36] خوانین دزفول در مقابل نشریه «فرید دزفول»، نشریه «رکن ایران» را با سردبیری سیدعبدالمحمد رکنی منتشر کردند. این نشریه در شمارههای مختلف عادی و فوقالعاده خود علیه حزب زحمتکشان مطلب منتشر میکرد.[37] علاوه بر دو قدرت متخاصم در دزفول (زحمتکشان و خوانین) در همان دوران ملی شدن صنعت نفت، احزاب سیاسی دیگری نیز پا گرفتند که از جمله این احزاب، «سومکا» و «پان ایرانیسم» بودند اما این احزاب به دلیل مذهبی بودن مردم شهر، طرفداران چندانی پیدا نکردند.[38]
اعتصاب نفتی استان خوزستان در سال 1325
در سال 1325 مهمترین اعتصاب کارگران مناطق نفتخیز خوزستان به وقوع پیوست و این عظیمترین اعتصاب در تاریخ اعتصابات کاگران مناطق نفتخیز جنوب بود که پس از خروج متفقین از ایران و در دو مرحله رخ داد:
مرحله اول: مرحله اول این اعتصابات از منطقه آغاجاری شروع شد و از 14 الی 29 اردیبهشت ماه ادامه داشت. در این اعتصاب بیش از ده هزار کارگر شرکت داشتند. فشار اعتصابکنندگان، دولت قوامالسلطنه را مجبور کرد که در 28 اردیبهشت 1325 لایحه قانون کار را که شامل تعیین حداقل دستمزد براساس قیمت محلی مواد غذایی، منع کار کودکان، محدود شدن کار روزانه به هشت ساعت، لزوم پرداخت حقوق برای روزهای جمعه و... را به تصویب هئیت وزیران رساندند. همچنین دولت قوامالسلطنه قرار شد آن را به مجلس آینده پیشنهاد کند. شرکت نفت و دولت بریتانیا نیز به نوبه خود سعی کردند تا پیش از آنکه اعتصاب به مناطق دیگر گسترش یابد به آن پایان دهند. از اینرو یک هئیت مصالحه مرکب از جک جونز و فردریک لی (رهبران کنگره اتحادیههای صنفی) و و.ن. کاتبرت (نماینده محافظهکار) به آبادان رفتند و به مذاکره با اعتصاب کنندگان پرداختند. اعتصاب کنندگان آغاجاری پس از آنکه درخواستهای آنان پذیرفته شد در پنجم خرداد 1325 به اعتصاب پایان دادند. اگر چه بر اثر پذیرفته شدن خواستههای کارگران توسط هئیت مذاکره کننده، اعتصاب کاگران آغاجاری خاتمه یافت، ولی عملاً شرکت نفت به خواستههای کارگران اعتنایی نکرد. پس از آن بود که اعتصاب بزرگ 23 تیر ماه 1325 تقریباً به سراسر خوزستان سایه افکند اما کانون اصلی آن در آبادان قرار داشت.
مرحله دوم: همانطور که ذکر شد 23 تیر ماه 1325 مرحله دوم اعتصاب شروع شد. این مرحله که مهمترین مرحله اعتصاب به شمار میرود، اگر چه سراسر شهرهای خوزستان درگیر آن بود ولی کانون این اعتصاب به دلیل اهمیت پالایشگاه، در آبادان قرار داشت. اهمیت این اعتصاب در آن است که تنها محدود به کارگران نشد بلکه مردم آبادان نیز به صف کارگران پیوستند و تظاهرات گستردهای را به وجود آوردند. سخنگویان این مراسم خواستار دستمزدهای بیشتر، مسکن مناسب، پرداخت دستمزد برای روزهای جمعه، هشت ساعت کار روزانه و قانون کار جامع شدند. یک سخنران زن، نفت را طلای ایران توصیف کرد و مسئولان انگلیسی شرکت نفت را متهم ساخت که برای غذای سگها بیشتر از دستمزد کارگران خرج میکنند و خواستار خلع ید از شرکت نفت انگلیس شد. شاید این نخستین بار بود که در یک سخنرانی عمومی در آبادان، فریاد ملی کردن - نفت شنیده میشد.[39]
از آنجایی که انگلیسیها اصلاً برپایی چنین اعتصابی را برنمیتافتند به شدیدترین وجهی اعتصاب را سرکوب کردند. تلگرافهای نمایندگان کارگران از بندر ماهشهر به تهران، حاکی از ضدیت شدید انگلیسیها با این اعتصاب و همکاری عناصر متمول و عشایر منطقه و انگلیسیها، جهت سرکوب اعتصاب بوده است.[40] رژیم پهلوی برای خوش خدمتی به انگلیسیها، مقررات و محدودیتهای غیرقابل وصفی را در آبادان برقرار کرد و یکی از لشگرهای استان لرستان را به این شهر گسیل کرد. به طوری که گفتهاند: «تمامی سربازان حاضر در آبادان از لرستان به شهر آمده بودند که بسیار خشن به نظر میرسیدند؛ آنها توانایی صحبت به زبان فارسی را نداشتند و اعتصابیون به هیچ عنوان نمیتوانستند با آنها مراوده کنند.»[41] سرانجام در ساعت 5 بعداز ظهر روز 23 تیرماه فرمان آتش به سوی کارگران صادر شد. این تیراندازی منجر به کشته شدن 47 نفر و زخمی شدن 173 نفر شد. جنازه مقتولین و حتی عدهای از مجروحین را که شاید اغلب آنها قابل معالجه بودند، به نام مقتول در کامیونها ریخته و بدون معاینه و انجام تشریفات قانونی شبانه به خرمشهر برده و حتی بدون تشریفات مذهبی دو گودال حفر کرده و تمامی آنان را اعم از مقتول یا نیمه جان در آن دو گودال ریختند. روز دوم اعتصاب هئیتی از تهران مرکب از وزیر بازرگانی و معاون نخستوزیر و دو نفر از مسئولان حزب توده به آبادان اعزام شدند که اعتصاب را خاتمه دهند. این هئیت پس از مذاکره با نمایندگان کارگران و کارفرما بیانیهای صادر کرده و اعلام نمود دستمزد روز جمعه پرداخت خواهد شد و قانون کار کاملاً اجرا خواهد شد. بنابراین اعتصاب روز سوم خاتمه یافت.[42]
ادامه اعتصابات نفتی در استان خوزستان در جریان نهضت ملی شدن نفت
در بحبوحه نهضت ملی شدن نفت، مناطق نفتخیز جنوب از جمله خوزستان کانون توجه قرار گرفت. علاوه بر وجود صنعت نفت در این مناطق که بحث در اختیار گرفتن آن به اوج رسیده بود، اعتصابات کارگران شرکت نفت در اواخر 1329 و اوایل 1330 سبب شد تا موضعگیریهایی در این زمینه صورت گیرد. در اسفند 1329 مبلغی از دستمزد کارگزان نفت بندر معشور (ماهشهر)، آغاجاری، لالی و نفت سفید کسر شد که سبب شد جرقه اعتصابات در این مناطق زده شود.
شرکت ادعا میکرد که اکنون شرایط در این منطقه چنان بهبود یافته است که دیگر فوقالعاده مخصوص تعلق نخواهد گرفت. باور کردنی نبود که برای چنین اقدامی، زمانی انتخاب شود که نه تنها شرکت در بدترین شرایط مقبولیت عامه بود، بلکه عید نوروز ایرانیان نیز شروع میشد. یعنی زمانی که بر اساس سنت ایرانی (که هرگز شرکت نفت انگلیس و ایران آن را رعایت نمیکرد)، به کارگران عیدی مخصوص داده میشد. فوقالعاده مذکور، 40 درصد دستمزد افرادی بود که در خانههای اجارهای و 20 درصد دستمزد کسانی بود که در خانههای شرکت زندگی میکردند. شرکت نفت ادعا میکرد که قطع جدی این فوقالعاده را از چهار ماه پیش به کارگران اطلاع داده است و آنها نیز با آن موافقت کردهاند. ولی این اظهارات با موضوع قطع فوقالعاده که ابتدا در روز اول فوریه/ 12 بهمن صورت گرفت، اما به علت اعتراض کارگران به تعویق افتاد، مطابقتی ندارد. [43]
به هرحال از روز 25 اسفندماه (همزمان با تصویب طرح ملی شدن صنعت نفت ایران در مجلس شورای ملی) اعتصاب و شورش کارگران مزبور آغاز شد. پس از اینکه شرکت نفت این اعتصاب را غیرقانونی اعلام کرد. کارگران مسجدسلیمان و هفتکل نیز به عنوان همدردی با اعتصابکنندان دست از کار کشبدند. در تاریخ 4 فروردین 1330 کارگران کارگاههای شرکت در مسجدسلیمان و دانشجویان آموزشگاه فنی آبادان نیز به اعتصابکنندگان پیوستند. در پی این اعتصاب، نیروهای نظامی از اهواز و سپس خرمآباد و اصفهان به محل اعزام شدند. شورش اعتصابکنندگان کمی فروکش کرد؛ اما شرکت نفت هنوز حاضر به پذیرش خواستههای کارگران نبود. در 8 فروردین 1330 دولت انگلستان اعلام کرد که برای حفظ امنیت صنایع بریتانیا در مناطق اعتصابزده، کشتیهای فلامینگو و ایلوگوس را به آبادان فرستاده است. این دو کشتی جنگی، قسمتی از نیروی دریایی انگلستان در خلیج فارس را تشکیل میدادند و پایگاه آنها در بحرین بود. در همین ایام فرانسیس شپرد سفیر انگلستان در تهران رسماً از حسین علاء نخست وزیر وقت سؤال کرد که برای حمایت از افراد انگلیسی در مناطق نفت خیز خوزستان چه اقداماتی انجام داده است. در تاریخ 9 فروردین 1330 نیروهای نظامی در آبادان مردم را به آتش بستند و سه نفر را به قتل رساندند. روز بعد نزدیک به هزار نفر از کارگران لوله نفت به اعتصابکنندگان پیوستند. یک هفته بعد وضع آرام گرفت و تا روز 18 فروردین نزدیک به یک سوم اعتصاب کنندگان به سر کار خود بازگشتند. با این حال قریب به ده هزار نفر در شهرهای، گچساران، مسجد سلیمان، بندر معشور و آغاجاری همچنان به اعتصاب خود ادامه دادند. در آبادان نیز به جز دانشجویان فنی، بقیه به اعتصاب ادامه دادند. در چنین اوضاع و احوال سیاسی، حسین علاء که از تاریخ 20 اسفند 1329 مأمور تشکیل کابینه جدید شده بود، اعضای کابینه و برنامه دولت خود را در روز 18 فروردین 1330 به مجلس شورای ملی معرفی کرد. سپس به اطلاع مجلس رساند که به واسطه ناامنی و تحرک و تخریب در خوزستان، دولت لازم دانست در بعضی نقاط آن استان از جمله گچساران، آبادان، آغاجاری، لالی، بندر معشور(ماهشهر)، هفتکل و مسجد سلیمان برای دوماه حکومت نظامی برقرار کند.
در 23 فروردین، شورش کارگران بندر ماهشهر به اوج خود رسید و در ساعت 11 صبح به دستور فرماندار نظامی تیراندازی به طرف مردم آغاز شد و در اثر آن دو زن کشته شد و حدود بیست مرد زخمی شدند. در آبادان نیز، هنگامی که نیروهای انتظامی تلاش میکردند تا چند تن از رهبران اعتصابکننده را دستگیر کنند، شورش آغاز شد و در این هنگام یک نفر مجروح گردید. این رویداد به تظاهرات سختی منجر شد که پیامد آن شش نفر کشته و سی نفر زخمی بود. پس از اینکه شورش مردم از کنترل نیروهای نظامی خارج شد، دو کارگر انگلیسی شرکت نفت و یک ملوان انگلیسی کشته شدند. در پی آن، سومین کشتی جنگی انگلستان «ورن» وارد خلیج فارس شد. سفیر انگلستان بار دیگر با علاء ملاقات کرد و او را در جریان اقدامات دولت متبوعش قرار داد. در تاریخ 27 فروردین 1330، آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی بیانیهای منتشر ساخت و از کارگران شرکت خواست تا به شورش خود خاتمه دهند. او همچنین به کارگران اطمینان داد که انگلیسیها به زودی ایران را ترک خواهند گفت و دولت ایران خسارتهای وارده به آنها را جبران خواهد کرد. در ادامه با دستگیری تعدادی از سران اعتصاب و سرکوبی شورش کارگران، امنیت نسبی برقرار شد و تا روز 12 اردیبهشت 1330 آبادان تنها جایی بود که هنوز اعتصاب در آن ادامه داشت اما به تدریج تعدادی از کارگران به سر کار خود بازگشتند.[44]
پینوشتها:
[1] . علم، محمدرضا، انقلاب اسلامی در اهواز، تهران، 1386، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ج 1، ص 30 -33.
[2] . جوادی، الهام، اوضاع سیاسی اجتماعی خوزستان از سقوط ساسانیان تا روی کار آمدن عباسیان، فصلنامه مطالعات تاریخ و تمدن ایران و اسلام، پاییز 1396، دوره دوم - شماره 3، ص 25 - 37.
[3] . علم، پیشین، ص 49.
[4] . رضوی، سید ابوالفضل و عزیز گلافشان، تأملی بر زمینههای ورود تشیع به خوزستان در قرون نخستین اسلامی، پژوهشنامه تاریخهای محلی ایران، سال چهارم، شماره اول، پیاپی 7، ص 132-141.
[5] . علم، پیشین، ص 50 - 51.
[6] . عاقلی، باقر، شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، تهران، 1380، نشر گفتار، ج 1، ص 608-609.
[7] . کسروی، احمد، تاریخ پانصد ساله خوزستان، تهران، 1384، دنیای کتاب، ص 246-247.
[8] . حسینی، سیدمرتضی، چرا بریتانیا پشت شیخ محمره را خالی کرد؟، سایت پژوهکده تاریخ معاصر ایران، 8 خرداد 1400، کد مطلب 19873، لینک مطلب: https://www.iichs.ir/fa/article /19873.
[9]. آبادیان، حسین، ایران از سقوط مشروطه تا کودتای سوم اسفند، تهران، 1385، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ص 160.
[10]. ایران و استعمار انگلیس: مجموعه سخنرانیها و مقالات، تهران، 1391، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ص 160.
[11] . کسروی، پیشین، ص 260.
[12] . مکی، حسین، تاریخ بیست ساله ایران «انقراض قاجاریه و تشکیل سلسله پهلوی»، تهران، 1325، علمی، ج 3 ،ص 294.
[13] همان، ص 290 – 291.
[14] . استرانک، ویلیامتئودور، حکومت شیخ خزغل بن جابر و سرکوب شیخ نشین خوزستان »بررسی عملکرد امپریالیسم بریتانیا در جنوب غربی ایران ۱۸۹۷ – ۱۹۲۵ میلادی/ ۱۲۷۶ – ۱۳۰۴ هجری شمسی»، ترجمه صفاءالدین تبرائیان، تهران، 1385، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، ص 385.
[15] . صدر، محسن؛ خاطرات صدرالااشراف، تهران، 1364، انتشارات وحید، ص 302.
[16] . اسدی، محمدعلی، انقلاب اسلامی در شوشتر و گتوند، تهران، 1393، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 43.
[17] . بهرامی، محمدحسین، اندیشههای حدیثی علامه محمدتقی شوشتری(ره) در کتاب النجعه، فصلنامه علوم حدیث، تابستان ۱۳۸۳ شماره ۳۲، ص 4.
[18] . خشونت و فرهنگ: اسناد محرمانه کشف حجاب (1322 – 1313)، تهران، 1371، به کوشش مدیریت پژوهش و انتشارات و آموزش سازمان اسناد ملی ایران، سند شماره 357، ص 201.
[19] . همان.
[20] . تغییر لباس و کشف حجاب به روایت اسناد، تهران، 1378، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص 229.
[21] . اسناد پایانی.
[22] . قلاوند، زهرا و فاطمه قلاوند، بررسی پیامدهای امنیتی-انتظامی اشغال خوزستان در جنگ جهانی دوم (1324-1320 ش /1945-1941)، نشریه مطالعات تاریخ انتظامی، 1402، دوره:10، شماره: 37، ص 143.
[23] . همان، ص 144.
[24] . همان، ص 145-146.
[25] . همان، ص 147.
[26] . همان.
[27] . اسناد پایانی.
[28] . اسناد پایانی.
[29] . اسناد پایانی.
[30] . درکتانیان، غلامرضا، انقلاب اسلامی در دزفول، تهران، 1388، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 64.
[31] . برای مطالعه مرامنامه ن،ک: علم، پیشین، ص 175- 187.
[32] . بنگرید به: آغاز و انجام حزب اراده ملی سیدضیاءالدین طباطبایی، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[33] . بایرامی، سمانه، حزب توده در خوزستان بین سال های 1327- 1320، فصلنامه مطالعات تاریخی، زمستان 1393 و بهار 1394 - شماره 47 و 48، ص 24.
[34] . همان، ص 25-26.
[35] . درکتانیان، غلامرضا، سال حزبی در دزفول به روایت اسناد، فصلنامه مطالعات تاریخی، 1388، شماره 24، ص 79 - 80.
[36] . همان، ص 83.
[37] . اسناد پایانی.
[38] . درکتانیان، پیشین، ص 86.
[39] . آبراهامیان، یراوند، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گلمحمدی و محمدابراهیم فتاحی، تهران، 1384، نشر نی، چاپ یازدهم، ص 444.
[40] . ندیم، مصطفی و رضا حبیبینژاد، روند شکلگیری اعتصابات کارگری در مناطق نفت خیزخوزستان(از پیدایش نفت تا نهضت ملی شدن صنعت نفت)1330-1287، فصلنامه تاریخ اسلام و ایران، دوره جدید زمستان 1395، شماره 32 (پیاپی 122)، ص 176.
[41] . فخیمی، قباد، سی سال نفت ایران، تهران، 1387، انتشارات مهراندیش، ص 28.
[42] . ندیم، پیشین، ص 172 – 177.
[43] . ساتن، الول، نفت ایران، ترجمه رضا رئیس طوسی، زمستان 1372، مؤسسه انتشارات صابرین، ص 264.
[44] . خدریزاده، علیاکبر، اعتصاب و شورش کارگران شرکت نفت در خوزستان (اسفند 1329 تا اردیبهشت 1330)، فصلنامه تاریخ معاصر ایران، 1382 شماره 26، ص 76 – 89.

شکایت مردم دزفول از ریاست تلگرافخانه آن شهر به مجلس شورای ملی. مهر ۱۳۰۶

دعوت پاسگاه گتوند از اهالی جهت پوشیدن لباس متحدالشکل در سال ۱۳۱۸.

چگونگی تشکیل نهضت جوانان دزفول.

ادامه چگونگی تشکيل نهضت جوانان دزفول.

سازمان نهضت جوانان دزفول. ص 1.

سازمان نهضت جوانان دزفول. ص 2.

مرامنامه نهضت جوانان دزفول.

نشریه نهضت جوانان دزفول.

تلگراف مدیر روزنامه رکن ایران در مورد اقدامات حزب زحمتکشان در دزفول.

نشریه فرید دزفول.

اعصاب کارگران صنعت نفت آبادان.

ادامه اعتصابات نفتی در آبادان.

صفحاتی از روزنامه اطلاعات سال ۱۳۳۰.

اختصاص ده درصد حقوق کارکنان فرمانداری و شهرداری دزفول به خزانه دولت برای حمایت دولت از دولت مصدق در اجرای خلع ید.

آرامگاه دِعبِل خُزاعی در شوش.

رود کارون.

رودخانه گرگر (شاخهای از كارون) و كشتیهای بخار.

اولین چاه مسجد سلیمان، که در ساعت 4 بامداد 5 خرداد 1287 در عمق 360 متری فوران کرد.

جمعی از کارگزاران حکومتی در دوران قاجار در دزفول.

جمعی از مأموران حکومتی در دزفول.

شیخ خزعل.

شیخ خزعل به اتفاق امیرعبدالعزیز آل سعود و چند تن از افسران انگلیسی در کویت (1916م).

شیخ خزعل به همراه جمعی از صاحبمنصبان و افسران ارتش در مراسم استقبال از رضاشاه.

شیخ خزعل به اتفاق جمعی از افسران و مقامات کشورهای عربی و عثمانی.

عبدالحسین تیمورتاش وزیر دربار، به اتفاق شیخ خزعل و عدهای از مقامات وزارت دربار.

شیخ خزعل در ایام تبعید در تهران به اتفاق چند تن دیگر.

علامه شیخ محمدتقی شوشتری.

علامه شيخ محمدتقی شوشتری.

نیروهای اشغالگر انگلیسی در پالایشگاه آبادان.

دانشسرای مقدماتی پسران اهواز.

نشست فعالین دزفول با آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی. 1331ش

میدان مجسمه سابق شهدا فعلی. اهواز

خیابان نادری اهواز. 1332ش.
تعداد مشاهده: 108