گذری بر انقلاب اسلامی در استان آذربایجان غربی به روایت اسناد ساواک- بخش سوم
تاریخ انتشار: 20 ارديبهشت 1404

گسترش فعالیتهای انقلابی در استان آذربایجان غربی بعد از شروع نهضت امام خمینی
از پیامدهای مهم آغاز نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی در آغاز دهه 1340، پیریزی و تداوم فعالیتهای مبارزان مذهبی در اکثر نقاط کشور از جمله استان آذربایجان غربی بود. این تأثیر را میتوان در فعالیتهایی از قبیل توزیع نوار سخنرانی و اعلامیه، عدم دعا به جان شاه،[1] نوشتن شعارهای ضد حکومتی در دیوار مدارس و مساجد، ایراد سخنرانیهای انتقادی، ارتباط با انقلابیون دیگر مناطق کشور، تلاش برای سازماندهی نیروها و کادرسازی و در برخی موارد تلاش برای مبارزات مسلحانه ذکر کرد.
تأثیر نهضت اسلام به رهبری امام خمینی بر تداوم فعالیتهای مبارزان مذهبی موضوعی است که در اسناد ساواک بهوضوح به آن اشاره شده است. برای نمونه در سندی از فعالیتهای انقلابی در شهر سلماس آذربایجان غربی آمده است: «برابر اطلاع، نامبرده بالا [حجتالاسلام سید هادی سیدباقری] که پیشنماز و به کار خطابه و وعظ در شاهپور (سلماس) آذربایجان مشغول میباشد، دارای ایدئولوژی منحرف بوده و همزمان با فعالیت خمینی نقلوانتقال اسناد مضره را از شاهپور به قم عهدهدار بوده است...»[2]
تجمع و استماع نوارهای سخنرانی در منازل شخصی[3] و نوشتن شعار علیه شاه از موضوعاتی هستند که در اسناد ساواک به آنها پرداخته شده است.[4]
ایراد سخنرانیهای انتقادی
یکی از روشهای مبارزاتی انقلابیون، ایراد سخنرانیهای اعتراضی و انتقاد به وضعیت موجود بود. وعاظ و روحانیون در سخنرانیهای خود از اوضاع فرهنگی مانند اوضاع مدارس دخترانه (سخنرانی حسن مجد در مسجد دروازه بازارباش ارومیه در 12 مهر 1352)[5] و وضعیت زنان (سخنرانی حجتالاسلام اسدالله جوانمرد در مسجد جامع ارومیه در 7 تیر 1354)،[6] وضعیت سینماها و تبلیغات بهائیها[7] و مسیحیان در منطقه انتقاد میکردند. در تاریخ پنجم مرداد 1352، حجتالاسلام سید کاظم موسوی پیشنماز مسجد صاحبالزمان شهر پیرانشهر «برای موعظه به منبر رفته و پس از مهیا نمودن زمینه و جلب توجه حاضرین بدون توجه به موقعیت محل از وضع پیرانشهر و سینما انتقاد و در پناه نیایش به وجود شاهنشاه آریامهر صحبت از اسلام و فداییان اسلام و مکتب اسلام را پیش کشیده و در ضمن از اقدامات مسئولین مربوطه که به نظر وی علیه دین اسلام اقدام نمودهاند انتقاد نموده است.» در همین گزارش از فعالیتهای حجتالاسلام سید کاظم موسوی علیه تبلیغات بهائیان در پیرانشهر مطالبی گفته شده است.[8] همچنین توزیع انجیل توسط افراد مسیحی در روستاهای منطقه مورد انتقاد حجتالاسلام شیخ صادق فراحی خویی[9] قرار گرفت که گزارش آن در اسناد ساواک به تاریخ 14 اردیبهشت 1354 منعکس شده است.[10]
همچنین گزارشی به تاریخ 25 تیر 1353 از سخنان «خلاف مصالح مملکتی» ملا محمود محمودی در یکی از روستاهای ارومیه موجود است. با این مضمون که «برابر خبر واصله نامبرده بالا [محمود محمودی] که ملای دهکده چیر از توابع رضائیه میباشد، بعضاً در بین معاشرین و اهالی مطالب خلاف مصالح مملکتی ایراد مینماید.»[11]
برخی از روحانیون و وعاظ نیز صراحتاً از دستگاههای دولتی انتقاد میکردند. سندی از حجتالاسلام سید حمزه صدیقی (عجبشیری)[12] در دست است که ضمن صحبتهای خود در مسجد جنرال ارومیه در 12 بهمن 1353، از قانون دادگستری و وضعیت ندامتگاههای شهربانی انتقاد نموده است: «سید حمزه عجبشیری در سخنرانی خود در مسجد جنرال رضائیه... از دادگستری و ندامتگاههای شهربانی انتقاد و اظهار میدارد زندانهای کشور ما ندامتگاه نبوده، بلکه محل تربیت سارقین و قاتلین و جنایتکاران است.»[13]
حجتالاسلام جلیل هنرور[14] نیز ضمن صحبتهای کنایهآمیزی در 6 بهمن 1351 در مسجد سلمانخان شهر خوی در اعتراض به شکنجه زندانیان سیاسی گفت: «ابراهیم خلیل بتهای بتپرستان را شکسته و صاحب بتها چون جواب قانعکنندهای نداشتند به زور متوسل گشتند و ابراهیم خلیل را به آتش انداختند.» او افزود: «بلی قدرتمندانی که در مقابل حقگوییها حرف قانعکنندهای ندارند به زجر و شکنجه متوسل میشوند.»[15] علاوه بر آنچه ذکر شد، با توجه به اهمیت سفر حج به عنوان یک واجب شرعی و در انتقاد به نوشتههای برخی جراید که سفر زائران خانه خدا را باعث خروج ارز از کشور میدانستند، آیتالله سید جعفر مرقاتی[16] در 18 آبان 1351، ضمن وعظ در مسجد شیخ شهر خوی اظهار داشت: «من نمیدانم دین اسلام چه ناراحتی برای اهل قلم به وجود آورده که پیش از شروع حج به قلم فرسائی پرداخته و در جراید شروع به تبلیغ مینمایند که آقایان به حج میروند و ارز مملکت را ضایع میسازند و این دین نمیدانم در حق آن عده چه کرده که درباره سفر حج انتقادهایی مینمایند در حالی که افرادی به عناوین مختلف جهت سیر و گردش و عیاشی به اروپا میروند و چندین برابر حجاج خرج مینمایند و در این باره مطلبی درج نمیگردد. حجاجی که به حج میروند قبلاً به فقرا میرسند و موقع مراجعت نیز به خاطر خدا و یا حسن شهرت عدهای را چندین روز اطعام مینمایند، حال باید دید کدام یک از آنها ارز مملکت را ضایع میسازند و اگر آن افراد دلشان به ارز مملکت میسوزد اقدام به جلوگیری از ورود اجناس لوکس نمایند.»[17]
تشکیل جلسات قرائت و تفسیر قرآن و نهجالبلاغه
تشکیل جلسات قرائت و تفسیر قرآن و نهجالبلاغه از دیگر اقدامات روحانیون انقلابی برای گسترش و نشر پیام انقلاب اسلامی در شهرها و روستاهای استان آذربایجان غربی بود. در این جلسات، به هنگام تفسیر و ترجمه آیات، کوشش میشد آگاهی انقلابی در شنوندگان شکل بگیرد؛ از این رو ساواک که از ماهیت این جلسات آگاه بود، میکوشید این جلسات را کنترل کند.[18]
در یکی از اسناد ساواک به تاریخ 26 مهر 1352، ضمن اشاره به تشکیل جلسات قرائت و تفسیر قرآن بعد از نماز مغرب و عشا در اکثر مساجد شهر ارومیه و بلامانع بودن حضور عموم مردم در این جلسات، آمده است: «اعضای شرکتکننده در جلسات قرائت مزبور اعضای انجمن ضد بهایی و افراد غیر عضو میباشند که پس از اتمام جلسه قرائت، اعضای انجمن در منزل افراد عضو جلسات خود را در مواقعی به [صورت] خصوصی تشکیل میدهند.»[19]
این جلسات هر چند در ظاهر برای قرائت و تفسیر قرآن و نهجالبلاغه بود، اما سخنان کنایهآمیز برخی روحانیون و توجه به اثرات بلندمدت این جلسات، حساسیت ساواک را برانگیخت. تحلیل یکی از مأموران ساواک از تداوم این جلسات که در سندی مربوط تاریخ 22 تیر 1353 منعکس شده است، چنین است: «این جلسات در ظاهر امر تبلیغ دین است، ولی با گذشت زمان و آماده نمودن افکار میتوان در سایر جهات ضد دولتی باشد....»[20]
به سبب چنین حساسیتیهایی بود که جلسات قرائت و تفسیر قرآن و نهجالبلاغه و افراد شرکتکننده در آنها بهشدت تحت کنترل مأموران ساواک قرار داشت: در یکی از اسناد (11 اردیبهشت 1354) آمده است: «عدهای در حدود 15 الی 20 نفر جهت قرائت قرآن و نهجالبلاغه در مسجد میرزا حسین آقا [ارومیه] دور هم جمع و در بین این افراد تعدادی اصناف و کارمند و محصل به چشم میخورد که مشکوک و مظنون به نظر میرسند که بعضاً چند نفر از این عده با ماشین حاجی حسن تیرآهن فروش به منازل میروند و هیئتهایی تشکیل و به بحث میپردازند. در بین آنان شخصی که عینک به چشم دارد مسئول و همه کاره مسجد است.»[21]
ارتباط مبارزان استان با انقلابیون دیگر مناطق کشور
ارتباط انقلابیون آذربایجان غربی با دیگر مناطق کشور و بهخصوص تهران و قم در این مقطع تاریخی، موضوع دیگری است که در اسناد ساواک شواهدی از آن موجود است. برای نمونه میتوان از ارتباط انقلابیون استان (ملاابراهیم محرر پیشنماز منطقه سلدوز (نقده) و ملایحیی جوهری پیشنماز قریه چیانه از توابع ارومیه) با طرفداران نهضت اسلامی از جمله آیتالله سید محمود طالقانی نام برد که در اسناد ساواک مربوط به سال 1344 گزارش آن درج شده است.[22]
پذیرش نمایندگی نشریات «مجمع علمی نجات نسل جوان»[23] توسط انقلابیون استان، نمونه دیگری از ارتباط انقلابیون این منطقه با قم است. در سندی (19 مرداد 1344) آمده است: «اخیراً یک طغری پاکت حاوی برگ نمایندگی نشریات مجمع علمی نجات نسل جوان به آقای کاظمی افشار که از طرفداران روحانیون اخلالگر میباشد، ارسال گردیده بود که به پیوست ایفاد میگردد.»[24]
پیگیری وضعیت مبارزان شهرهای دیگر کشور از جمله قم[25] و بیان حوادث سایر مناطق کشور در مساجد و مدارس تا بدینوسیله مردم را از اخبار سیاسی آگاه سازند، از امور دیگری بود که انقلابیون استان در این مقطع تاریخی همواره مدنظر داشتند.[26]
بخشی از ارتباطات مبارزان استان با انقلابیون دیگر مناطق کشور، در سفرهای زیارتی حج و عتبات عالیات شکل میگرفت و اوضاع کشورهای دیگر نیز در گفت و گوهای حجاج انعکاس مییافت و در لوای آن از وضع کشور انتقاد میشد. در سندی (10 اردیبهشت 1353) چنین آمده است: «نامبرده [میرزا جعفر وحیدی] در مسجد امامزاده [شهر خوی] و در حضور چند نفر اظهار داشت در سفر حج عمره که چندی پیش همراه محمدعلی امین و محمدحسن اخطاری انجام داده از قاهره دیدن نموده و قبر جمال عبدالناصر را زیارت و از وضع مصر نیز تعریف کرد... در عربستان از جمال عبدالناصر و یاسر عرفات تجلیل فراوان میشود و عکسهای وی در همه جا الصاق گردیده است.»[27]
همچنین اعلامیهها مراجع که به مناسبتهای مختلف صادر میشد، توسط مبارزان در سطح استان توزیع میگردید تا مردم را از وقایع مهم کشور مطلع سازند. طبق گزارشهای ساواک دو نسخه اعلامیه در خرداد 1343، در مورد اظهار همدردی آیتالله سید محمدهادی میلانی و آیتالله سید شهابالدین مرعشی نجفی نسبت به دستگیری آیتالله سید محمدعلی قاضی طباطبائی[28] که در تبریز انتشار یافته بود، کشف شد که به وسیله روحانیون و افراد انقلابی به خوی ارسال شده بود
تأسیس حوزه علمیه محمدیه ارومیه
تأسیس حوزه علمیه محمدیه در ارومیه و کوشش برای تربیت نیرو و تأکید بر بُعد ایدئولوژیک نهضت اسلامی تلاش دیگری از جانب علما و روحانیون طرفدار نهضت اسلامی بود. در واقع، با آغاز نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی، عالمان دینی با آگاهی از نقش سازماندهی نیروها و کادرسازی برای ادامه نهضت از یک طرف و گسترش روند روزافزون تبلیغات ضددینی از طرف دیگر، اقداماتی در این زمینه صورت دادند که دایرنمودن یا تقویت حوزههای علمیه از جمله این امور است. آغازگر این امر در ارومیه آیتالله محمد فوزی[29] بود.[30] توضیح آنکه، تمرکز روحانیون مخالف رژیم در حوزه علمیه مسجد جامع ارومیه[31] که بانی و مؤسس آن آیتالله محمود اصولی بود،[32] باعث حساسیت رژیم به این مدرسه شد. در سندی مربوط به اوایل سال 1352 از تجمع عدهای از طلاب روحانیون ارومیه در کتابخانه مدرسه مسجد جامع و گفتگو میان آنها سخن گفته شده است که موضوع گفتگو آنها راجع به بیدینی و بیحجابی بوده است.[33]
تشکیل چنین تجمعاتی و گفتگو در مورد مباحث سیاسی باعث حساسیت ساواک نسبت به تجمعات مسجد جامع ارومیه شد، بهطوریکه در سندی مربوط به سال 1352، نظر یکی از مأموران ساواک در مورد تشکیل جلسات علما در مسجد جامع، چنین منعکس شده است: «در مسجد جامع همیشه تعدادی از روحانیون اجتماع و در مورد مسائل مختلف با یکدیگر به بحث و گفتگو مینشینند که در مورد مراقبت از آنان اقدام و گزارشات واصله به موقع تقدیم گردیده و منبعد نیز به همین نحو اقدام و نتیجه به استحضار خواهد رسید.»[34]
اغلب مدرسین این حوزه از جمله آیتالله سید علیاکبر قریشی و حجتالاسلام سید حمزه صدیق به فعالیتهای سیاسی دست زده بودند.[35] به همین سبب ساواک درصدد تسلط بر این مدرسه برآمد و بعد از سال 1343 ش، از طریق یکی از روحانیون – بعد از پیروزی انقلاب اسلامی خلع لباس شد – بر این مدرسه تسلط یافت. به این ترتیب، تنها حوزه علمیه شهر عملاً به دست ساواک افتاد و به مرور تعطیل شد. حجتالاسلام اکبر مولودی که در آن زمان از مدرسین این حوزه علمیه بود، در این باره گفته است: «یکی از روحانیون که از طرف ساواک مورد حمایت قرار میگرفت، یک روز به ما گفت که شما حق ورود به این مدرسه را ندارید. به او گفتم که تو خود در این مدرسه درس خواندهای و اغلب مدرسین این مدرسه از استادان تو هستند. تو چطوری آنان را از ورود به این مدرسه منع میکنی؟ او گفت که من استاد سَرَم نمیشود و شما حق ورود به این مدرسه را ندارید. ما چون میدانستیم که او از طرف ساواک حمایت میشود، نتوانستیم کاری بکنیم؛ لذا از آن مدرسه رفتیم... این امر باعث شد تا طلاب پراکنده شوند، ولی اقدامی جدی در این زمینه ضروری بود. به این خاطر بود که آیتالله [محمد] فوزی که در آن روزها بر همه روحانیون ارومیه شیخوخیت داشت، در این زمینه پیشقدم شد و به تأسیس حوزه علمیه در حیاط مسجد ابراهیمبیگ دست زد.»[36]
در ابتدا قرار بود اسم این مدرسه با توجه به اینکه آیتالله فوزی بنیانگذار آن بود، به فوزیه موسوم شود، اما با توجه به نارسابودن این اسم، به اسم کوچک آیتالله فوزی – محمد- به محمدیه موسوم گردید و طلاب جوان به تحصیل در این مدرسه پرداختند. طلاب مدرسه در ایجاد فضای سیاسی در آن حوزه نقش زیادی داشتند و به مرور آن را بهصورت یکی از مراکز تقویت انقلابیون درآوردند.[37]
آیتالله محمد فوزی همزمان نمایندگی آیتالله سید ابوالقاسم خویی، آیتالله سید شهابالدین مرعشی نجفی، آیتالله سید محمدکاظم شریعتمداری و آیتالله سید محمدرضا گلپایگانی در ارومیه را بر عهده داشت و در اواخر دهه 1340 ش و در بازگشت از مکه به نجف رفت و از طرف امام خمینی نیز نمایندگی رسمی دریافت کرد تا بر اساس آن وجوه شرعیه در ارومیه را دریافت کند.[38]
ساواک ارومیه در سال 1344 ش، در گزارشی که از وضعیت روحانیون ارومیه به تهران ارائه کرد، از آیتالله محمد فوزی به عنوان یکی از روحانیون مخالف نام برد و در گزارش دیگری او را اینگونه توصیف کرد: «او بهطورکلی با وضع موجود کشور موافق نیست و شخص باسوادی است و در بین روحانیون مخالف محبوبیت دارد و طرفدار حکومت روحانیت میباشد.»[39]
حوزه علمیه محمدیه شهر ارومیه از جمله کانونهایی بود که اعلامیهها و نوارهای سخنرانی امام خمینی بین طلاب دست به دست میشد. حجتالاسلام سید محمد فخری که در دهه 1350 ش، طلبه این حوزه بود، در این باره گفته است: «در سال 1354 در حوزه علمیه در حجره خود نشسته و مشغول مطالعه بودم که جوانی به حوزه آمد. اسم او محمدحسین جوادی بود. وی پس از احوالپرسی خود را مشهدی معرفی کرد که دوران سربازی خود را در لشکر 64 ارومیه میگذراند. او فرزند یکی از علمای شهر مشهد بود و در این دیدار با من از امام خمینی صحبت کرد. بهمرور رابطه ما گرمتر شد و به من قول داد که نوارهای امام خمینی را به ارومیه آورده در اختیار من قرار دهد. او در سفرهای بعدی به مشهد، نوار سخنرانی امام خمینی را به ارومیه آورد و من در حوزه علمیه محمدیه آن را همراه با تعدادی از طلاب جوان گوش میدادیم. این نوارها تحول عمیقی در من ایجاد کرد. موضوع را با آقای سید حمید عدنانی از روحانیونی که در مسیر مبارزاتی امام قرار داشت، مطرح کردم. او ضمن تذکر اینکه نگهداری این نوارها جرم است و زندان دارد، مرا تشویق کرد آن نوارها را به منزل یکی از علما برده تا در آنجا مورد استفاده قرار گیرد. بالاخره آن نوارها را به منزل شیخ اسماعیل قرهاوغلانی بردم و در آنجا از نوارها استفاده میکردیم. به مرور فعالان انقلابی پی به وجود این نوارها بردند و چون مسجد جامع محل رفتوآمد بسیاری بود، آن نوارها را به مدرسه محمدیه برده در اختیار انقلابیون از جمله شهید اکبر شیرپنجه و آقای بیتالله جعفری[40] و... قرار میدادم.»[41]
روایت بیتالله جعفری نیز درباره فعالیتهای انقلابی طلاب مدرسه محمدیه در توزیع نوار سخنرانی و اعلامیههای امام خمینی در مدرسه محمدیه چنین است: «از طلاب، آقای [سید محمد] فخری که در مدرسه محمدیه حجره داشت، نوار امام را برای جوانان پخش میکرد. آقای فخری یک روز به ما گفت که بیایید حجره، او نوار امام را گذاشت و به سخنرانی امام گوش کردیم. بعد آقای راشدی و آقای محسن فلاح بود، اینها اعلامیهها را میآوردند. جوانان مشتاق شنیدن بیانات امام خمینی و نیز اعلامیههای روحانیت مبارز به این مدرسه میرفتند و به استماع سخنان امام و یا مطالعه بیانیههای امام میپرداختند.»[42]
حوزه علمیه محمدیه در اثر فعالیتهای اینچنینی تحت نظر ساواک قرار گرفت و گاهی طلاب آن مدرسه به ساواک احضار یا بازداشت میشدند، بهطوری که در سال 1354 و در اثر تداوم فعالیتهای سیاسی در این مدرسه، یازده تن از طلاب آن دستگیر شدند. حجتالاسلام سید محمد فخری در این مورد نقل کرد: «در همان سال [1354 ش] در مدرسه موضوعی اتفاق افتاد و یازده نفر از طلاب مدرسه بهعنوان اخلالگر از طریق اداره شهربانی وقت به کلانتری احضار شدند و بنده نیز جزء آن یازده نفر بودم. ما را بردند به کلانتری، سرهنگ آریا رئیس کلانتری برای ما درباره شاه و شاهدوستی صحبت کرد و ما را خائن و وطنفروش خطاب کرد. سپس به ما گفت که باید تعهد بدهید دیگر دست به اقدامی علیه شاه نزنید. وقتی ما همگی امتناع کردیم بهشدت عصبانی شد و در نتیجه دو روز در بازداشت بودیم و با سپردن تعهد آزاد شدیم.»[43]
این دستگیری در تعمیق مبارزه با رژیم در مدرسه نقش زیادی داشت و طلاب جوان آن مدرسه به جای آنکه تسلیم شوند، مبارزات خود را در آن مدرسه ادامه دادند. در اثر تداوم این مبارزات، حوزه علمیه ارومیه به یکی از پایگاههای نهضت امام خمینی در ارومیه تبدیل شد.[44]
از دیگر اقدامات آیتالله محمد فوزی برای گسترش نهضت اسلامی در استان آذربایجان غربی، اعزام وعاظ و روحانیون به دیگر شهرهای استان و از جمله شهرهای سنینشین بود که میتوان از حججالاسلام سید حمید عدنانی، سید ابراهیم سعیدی، حسن سوزنی و... نام برد که به شهرهای مانند بوکان و مهاباد اعزام میشدند و گزارش فعالیتهای آنها از جمله دعا نکردن به شاه در اسناد منعکس گردیده است.[45]
تشکیل گروههای مسلحانه در آذربایجان غربی
تشکیل گروههای مسلحانه از دیگر اقدامات انقلابیون برای مبارزه با حکومت پهلوی بود. شهر ارومیه به علت دسترسی به سلاح از طریق مرز و ارتباط با دو کشور ترکیه و عراق و نیز حضور گروههای شورشی کُرد در دو کشور عراق و ترکیه، که در منتهیالیه مرز ایران بودند، سریعتر از دیگر شهرها در جریان مبارزات مسلحانه قرار گرفت.[46]
حجتالاسلام غلامرضا حسنی از روحانیون مبارز ارومیه، نقش مهمی در تکوین مبارزات مسلحانه علیه رژیم داشت. او از اوایل دهه 1340 تصمیم بر مبارزات مسلحانه گرفت.[47] طبق اسناد، حجتالاسلام حسنی «به واسطه ایراد مطالب برخلاف مصالح به علت محدودیتهایی که در استفاده از منابر مساجد شهر [رضائیه] داشته با سرمایهگذاری شخصی که از طریق فروش خانهاش در تهران به دست آورده و همچنین با جمعآوری مبالغی از اهالی قریه بزرگآباد محال باراندوزچایی و قراء اطراف آن مسجدی در قریه بزرگآباد بنا نموده و اهالی دهات بزرگآباد و گلدانلو و قراء دیگر را بهعنوان نماز جماعت و غیره به مسجد مزبور دعوت و در ضمن صحبتها و سخنرانیهای خود مطالب تحریکآمیز و تبلیغات مضره مینماید.»[48]
حجتالاسلام حسنی از سال 1341 به بعد در روستای بزرگآباد ارومیه گروه مسلحانهای تشکیل داد که بهتدریج دامنه فعالیتاش را تا ارومیه گسترش داد. این گروه به «گروه حسنی» معروف بود و بهمرور به یکی از گروههای مسلح منطقهای تأثیرگذار تبدیل شد. حجتالاسلام حسنی مقرر کرده بود تا افراد مسلحاش، با قیافهای خاص از جمله گذاشتن محاسن از دیگران متمایز شوند. چنانکه در اسناد به این موضوع اشاره شده و آمده است: «[حجتالاسلام حسنی] خود را نماینده خمینی معرفی کرده، مردها و حتی جوانان کم سن و سال را به نگهداشتن ریش تشویق به طوری که اغلب ریش دارند.»[49]
او با همکاری عدهای از آنها به خرید سلاح اقدام کرد و آن را در اختیار افراد خود قرار میداد. حجتالاسلام حسنی برای آشنایی بیشتر افراد خود با فنون نظامی، به آنها آموزشهای نظامی از جمله آموزش استفاده از سلاح داد. او همچنین به مردم عادی آموزش نظامی میداد.[50]
یکی دیگر از گروههای مسلح مذهبی که در ارومیه تأسیس شد، گروه موسوم به چهارده معصوم(ع)، معروف به گروه «14 م» بود. جریان تشکیل این گروه مسلحانه به این قرار است که در سال 1351 یک تشکل مذهبی با عنوان هیئت منتظرین بقیهاللهاعظم ویژه جوانان با مدیریت نصرالله اسداللهی از انقلابیون ارومیه، بهمنظور تدریس روخوانی، تجوید و تفسیر ساده و روان قرآن به جوانان و نوجوانان و نیز شناساندن نحلهها و فرقههای متعدد مذهبی و التقاطی به زبان ساده، تأسیس شد. برگزاری جشنهای نیمه شعبان، عید قربان، عید غدیر خم و... از دیگر فعالیتهای این هیئت بود که خود نوجوانان در برگزاری آن نقش زیادی داشتند.[51]
پس از تغییر مواضع ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق[52] – بهعنوان یکی از گروههای مسلح مذهبی - در سال 1354، هیئت منتظرین بقیهالله ارومیه هم همانند تعداد دیگری از گروههای مذهبی برای پر کردن خلأ ناشی از غلتیدن سازمان مجاهدین خلق در دامن کمونیسم، در فروردین 1355 تشکیل گروهی موسوم به گروه 14 م را اعلام کرد.[53]
مؤسس اصلی گروه نصرالله اسداللهی بود و اعضای شورای مرکزی گروه عبارت بودند از: پنجعلی چراغی، محمد مشهدی، مهدی امینی، علیرضا ارسلانلو، محمد ارسلانلو، فخرعلی نیکبخت و بهروز قربانی.[54]
اهداف تأسیس این گروه این گونه اعلام شد: 1- آمادگی برای مبارزه مسلحانه عنداللزوم و با اقتضای زمان و طبق فرمان مرجعیت شیعه بالاخص آیتالله العظمی خمینی با رژیم پهلوی، 2- آمادگی دفاع از جان و مال و ناموس مردم شهر ارومیه و روستاهای اطراف از نهب و غارتهای محتمل ایادی استکبار تحت نامهای حزب دموکرات و امثالهم.[55]
در واقع این گروه بر اساس سنت تاریخی مبارزان ارومیه و بهمنظور دفاع از مردم در برابر غارتگریهای ناشی از ناامنی ارومیه تأسیس شد که تاریخچهای بس طولانی دارد و در برهههای حساس تاریخی تشکیل میشدند.[56]
در جلسات هیئت، ابتدا آیاتی از قرآن توسط اسداللهی تفسیر میشد و سپس داستانهای اسلامی از زندگی افرادی چون میثم تمار و شخصیتهای حماسی اسلامی خوانده و بررسی میشد، ولی بیشترین اقدام هیئت مزبور آموزش نظامی بود. اعضای هیئت بعضی روزها از جمله روزهای تعطیل به کوه و صحرا میرفتند و به تمرین تیراندازی و آموزش سلاح میپرداختند و در کنار آن به ورزشهای رزمی هم اهتمام داشتند.[57]
از دیگر اقدامات گروه 14 م، خرید اسلحه از طریق مرز ترکیه و یا از منابع داخلی (کُردها) و ارسال آنها به برخی از مبارزان و فعالان انقلابی دیگر شهرها بود. علاوه بر آن، هیئتی موسوم به «هئیت نگارش» در گروه وجود داشت که متشکل از تعدادی از اعضای گروه بود و وظیفه داشتند تا افراد فاسد و منحرف را شناسایی و به ارشاد آنها بپردازند. آنان در مرحله اول، فرد مورد نظر را شناسایی میکردند و سپس با توجه به نوع انحرافش، نامهای خطاب به او در هیئت نگارش نوشته و سپس به آدرس او ارسال میشد. آنان پس از ارسال نامه، رفتار آن فرد را زیر نظر میگرفتند و در صورت تأثیر نامه، که با مشی اعتقادی و کاملاً علمی نوشته میشد، به تغذیه فکری – عقیدتی او ادامه میدادند و در صورت عدم تأثیر، نامههای مستندتری برای شخص ارسال میکردند و در صورتی که آن نیز تأثیر نمیگذاشت، بهصورت حضوری با شخص مورد نظر صحبت و او را متوجه اشتباهاش میکردند. البته آنان از به کار بردن قوه قهریه و زور در این کار خودداری کرده و تا حد ممکن سعی میکردند تا فرد را با شیوه تبشیر، از مناهی نجات دهند. اسداللهی تأکید میکند که تنها در یک مورد که فرد مورد نظر به تکرار گناه خود اصرار میورزید، مجبور به استفاده از زور و تهدید عملی شدند که تأثیرگذار هم بود.[58] این فعالیتها آن چنان مخفی بود که ساواک اطلاعی از آن پیدا نکرد و ردی از پیگیری و گزارش در اسناد ساواک در باره این گروه منعکس نشده است.
برادران باکری (شهیدان مهدی و حمید) از دیگر افرادی بودند که در ارومیه به مبارزات مسلحانه روی آوردند.[59] مهدی باکری پس از پذیرش در رشته مهندسی مکانیک در دانشگاه تبریز، برادرش حمید را همراه خود به تبریز برد و پس از مدتی حمید را برای برقراری ارتباط با سایر مبارزان، به خارج از کشور فرستاد تا در ارسال سلاح گرم برای مبارزان داخل کشور فعال شود. مهدی باکری در دوره سربازی با تبعیت از اعلامیه امام خمینی – در حالی که در تهران افسر وظیفه بود – از پادگان فرار کرد و بهصورت مخفیانه زندگی کرد. حمید باکری که به خارج از کشور رفته بود، کمکم شروع به حمل سلاح کرد و سلاحها را تا مرز ایران و ترکیه میآورد و بقیه به عهده مهدی باکری بود. حمید سپس عازم سوریه و لبنان شد تا دورههای آموزش نظامی، جنگهای شهری، چریکی را بیاموزد. او همچنین ساخت بمبهای دستی را آموخت و بهوسیله دوستان، وارد کردن اسلحه را به ایران تجربه کرد.[60]
گروه مسلحانه مذهبی دیگری در ارومیه توسط عدهای از جوانان انقلابی از جمله مهدی یوسفزاده تشکیل شد، اما در همان ابتدای امر توسط ساواک شناسایی و اعضای آن دستگیر و زندانی شدند. مهدی یوسفزاده در مورد این تشکل گفت: «تشکل مزبور با مرام و رویه ضدسلطنتی تأسیس شده بود و در چاپ و تکثیر اعلامیههای ضدحکومتی، دستنویس کتب ممنوعه، پیاده کردن مطالب رادیو مبارزان، شعارنویسی و... نقش زیادی داشت. این گروه در آستانه تأسیس و در اثر اهمال و عدم رعایت ملاحظات امنیتی، توسط ساواک کشف و اغلب اعضای آن دستگیر شدند»[61]
فعالیتهای انقلابی دانشجویان ارومیه
تأسیس دانشکده کشاورزی ارومیه در سال 1344ش[62] – دو سال بعد از شروع نهضت امام خمینی - نقش زیادی در جهتدهی فعالیتهای سیاسی داشت. طیف فکری حاکم بر دانشکده شامل دو طیف اسلامی- که از امام خمینی، مهدی بازرگان، علی شریعتی، حجتالاسلام محمدجواد باهنر، فخرالدین حجازی و آیتالله مرتضی مطهری و... تبعیت میکردند – و طیف غیرمذهبیها که شامل طرفداران حزب توده، مارکسیستها بودند. هر دو طیف علیه رژیم فعالیت میکردند و از این نظر هماهنگی داشتند، اما در بُعد اعتقادی، دارای صفبندی مشخصی بودند.[63]
طیف مذهبی با توزیع بیانیههای انقلابیون سعی در نهادینهکردن نهضت اسلامی در دانشگاه داشتند. آنان اعلامیههایی را که از تهران و قم به ارومیه میرسید، در نمازخانه دانشگاه پخش میکردند. اعلامیههای امام نقش زیادی در جذب دانشجویان داشت و هر وقت اعلامیهای از امام در دانشگاه پخش میشد، بهعنوان راهنما و دستورالعمل جنبش مطرح میگردید.[64]
دانشجویان ارومیهای شاغل در دیگر دانشگاههای کشور نیز از فعالین انقلابی استان آذربایجان غربی بودند. آنها در انتقال اعلامیهها و بیانیهها از محرکان اصلی فعالیتهای انقلابی جوانان علیه رژیم بودند. دانشجویانی چون ناصر پویا، سید محمود یکانلی، علی نعلبندی و اسکندر نعمتی در دانشگاه تهران و مهدی باکری و علی عبدالعلیزاده از دانشگاه تبریز در این زمینه تأثیرگذار بودند. آنان جزوههای سیاسی بهخصوص کتاب ولایت فقیه امام خمینی و نیز آثار مهندس مهدی بازرگان، علی شریعتی، آیتالله مرتضی مطهری را به ارومیه میآوردند و بین جوانان توزیع میکردند. رضا شکوری از فعالان انقلابی در ارومیه، در این باره گفته است: «در آن زمان جزوه ولایت فقیه را آوردند و در ارومیه توزیع کردند. یکی از دانشجویان دانشگاه تهران آن جزوه را آورده بود و ما آن را پس از انتقال به ارومیه در شهر تکثیر و توزیع کردیم. ورود این جزوه به ارومیه نقش زیادی در بین جوانان داشت. مبارزان و فعالان انقلابی درباره آن بحث و تبادلنظر میکردند و چون نسبت به رژیم بدبین بودند، با ورود این جزوه مشخص شد که فردی هست که میخواهد اوضاع را تغییر داده و حکومت اسلامی را مستقر سازد.»[65]
در سال 1350، چند تن از دانشجویان ارومیهای دانشگاه تهران به اسامی یحیی امینینیا فرزند شیخ رضاقلی امینینیا از روحانیون ارومیه و رشید حسنی فرزند حجتالاسلام غلامرضا حسنی به جرم شرکت در فعالیتهای سیاسی دستگیر شدند. یحیی امینینیا در نهایت اعدام شد و رشید حسنی پس از محاکمه در 23 خرداد 1351 به دو سال حبس محکوم گردید.[66]
در آذر 1352 که اعتراضهای دانشجویی - روز شهادت سه تن از دانشجویان دانشگاه تهران در روز 16 آذر 1332- علیه رژیم شدت گرفت، دانشکده ارومیه یکی از دانشکدههای پیشرو بود و دانشجویان آن راهپیماییهایی برگزار کردند که منجر به دستگیری و بازداشت دو تن از آنها شد. یکی از دانشجویان بر دیوار خوابگاه دختران، شعار «مرگ بر شاه» را نوشت. همچنین گزارش دیگری از شعارنویسی دانشجویان در دانشکده خبر داد که رئیس دانشکده، خواستار دستگیری عامل آن شده بود.[67]
اقدام مسئولان دانشکده در دستگیری دانشجویان معترض و نیز هماهنگی دانشجویان با سایر دانشگاهها در اقدام علیه رژیم باعث شد تا دانشجویان دانشکده ارومیه در 18 آذر 1352 کلاسهای درس را تعطیل کنند. مسئولان دانشکده، دانشجویان را تهدید کردند که در صورت عدم حضور در کلاسهای درس، دروس آنان حذف خواهد شد.[68] پس از این تهدید برخی دانشجویان در کلاسهای درس حاضر شدند، ولی گروهی دیگر از این امر امتناع کردند که دستور دستگیریشان صادر شد. در نهایت سیزده تن از آنان شناسایی و دستگیر و به اخراج یا تعلیق محکوم شدند که این امر سبب واکنش دیگر دانشجویان شد.[69]
در بهمن سال 1352، تعدادی از دانشجویان به بهانه اعتراض به کیفیت و نیز قیمت غذای دانشکده دست به اعتراض زدند و شعارهایی علیه مسئولان دانشکده سر دادند و تهدید کردند که در صورت عدم توجه به اعتراضهایشان دست به اقدامات بیشتری خواهند زد.[70]
از این زمان به بعد، بهعلت اقدامات تنبیهی مسئولان دانشکده، اعتراضهای دانشجویی تا حدودی کم شد، ولی در سال 1354 با اعدام چند تن از انقلابیون از جمله خسرو گلسرخی، دوباره اعتراضها شدت یافت. بهطوریکه در 22 اردیبهشت 1354، نزدیک به 150 تن از دانشجویان دانشکده در محوطه اجتماع و به بهانه اعدام گلسرخی، شعارهایی علیه شاه و حزب رستاخیز سر دادند.[71] متعاقب آن مسئولان دانشکده هفده تن از دانشجویان را دستگیر و سه تن را به اخراج دائمی از دانشکده و چهارده نفر دیگر را به دو تا سه ترم تعلیق محکوم کردند. این اقدام اعتراضهای دانشجویان را شدت بخشید و چندین بار دانشجویان در اجتماعاتی صدنفره، خواستار لغو مصوبه شورای انضباطی دانشکده شدند.[72]
برگزاری مراسم اعتراضی به مناسبت روز 16 آذر از دیگر روشهای دانشجویان در نشان دادن اعتراض خود به عملکرد حکومت بود. اعتراضهای دانشجویان در 16 آذر 1355 باعث شد تا نیروهای نظامی مداخله و تعدادی از دانشجویان را دستگیر کنند. علی خادمالعلما یکی از دانشجویانی که در این روز دستگیر شد، در این مورد نقل کرده است: «مأموران رژیم به طرق مختلف سعی میکردند تا شخصیت دانشجویان و دیگر انقلابیون را خرد کنند.... آنان را در سلولهایی که معتادین و افراد بزهکار محبوس بودند، جای میدادند و از طریق آنان به آزار و اذیت کردن ما میپرداختند.... هر نوع توهین روحی که بود در حق ما روا میداشتند و تمام سعی و اهتمامشان این بود که ما را از لحاظ روحی بشکنند.... البته ما در مدت حبس با برخی بزرگان ارتباط برقرار کرده بودیم و از طریق آنان روحیه میگرفتیم؛ از جمله حجتالاسلام و المسلمین حسنی بود که سعی میکرد به ما روحیه بدهد....»[73]
عبدالعلی غفاری از دیگر دانشجویان زندانی، در مورد شرایط زندانیان سیاسی در آن زمان گفته است: «در یک بند اختصاصی زندان ارومیه که شامل تعدادی سلول انفرادی بود، نگهداری میشدیم. بیشتر زندانیان این سلول دانشجویان با گرایشهای مختلف بودند، ولی چون در آن موقع همه در مخالفت با رژیم سلطنتی اشتراک داشتند، لذا اختلاف حادی وجود نداشت.»[74]
[1] . در پانزدهم بهمن سال 1327، ناصر فخرآرائی، محمدرضا پهلوی را در دانشکده حقوق دانشگاه تهران ترور کرد. شاه از این حادثه جان سالم به در برد و فخرآرائی در همان جا توسط سربازان گارد کشته شد. رژیم پهلوی هر ساله در روز پانزدهم بهمن مراسم دعا و نیایش برگزار میکرد. از رؤسای اداری، بزرگان شهر، روحانیون و... دعوت میشد در این مراسم شرکت کنند که برخی روحانیون از این امر سرباز میزدند. برای نمونه حجتالاسلام محمد غفاری واعظ مسجد جامع سلماس از جمله کسانی بود که از این امر خودداری کرد. (سند شماره 1، پیوست در همین مقاله).
[2] . سند شماره 2، پیوست در همین مقاله.
[3] . سند شماره 3، پیوست در همین مقاله
[4] . سند شماره 4، پیوست در همین مقاله.
[5] . سند شماره 5، پیوست در همین مقاله.
[6] . سند شماره 6، پیوست در همین مقاله.
[7] . برای اطلاعات بیشتر از فعالیتهای بهائیان در دوره پهلوی نک به: بررسی و تحلیلی از عاملیت بهائیان برای قدرتهای استعماری، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی. همچنین بنگرید به: میکائیل جواهری، بهائیت پاد جنبشِ تجدید حیات ملت ایران، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی.
[8] . سند شماره 7، پیوست در همین مقاله.
[9] . حجتالاسلام شیخ صادق فراحی خویی، فرزند علی در سال 1287 ﻫ ش در خوی متولد شد. پس از طی دروس مقدماتی به تحصیل علوم دینی پرداخت. وی از روحانیون سرشناس منطقه بود و بنابر گزارشهای ساواک در سالهای 1354 و 1355در منابر خود نسبت به برخی از مسائل اجتماعی مانند گرانی اجناس، اختلاس در شهرداری و رفتار بد شهربانی، وضعیت فرهنگی به ویژه اوضاع ادارات، تبلیغ مسیحیت در روستاهای منطقه و... مطالبی اعتراضآمیز عنوان کرده است (مساجد استان آذربایجان غربی به روایت اسناد ساواک، تهران، 1401، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول، ج 1، ص 82).
[10] . سند شماره 8، پیوست در همین مقاله.
[11] . سند شماره 9، پیوست در همین مقاله.
[12] . حجتالاسلام سید حمزه موسوی عجبشیری از علمای طراز اول ارومیه و از مبارزین انقلابی در دوران رژیم گذشته بود. اسناد ساواک برخی فعالیتهای انقلابی وی را گزارش کردهاند. برپایه این گزارشها وی در مسجد جنرال ارومیه منبر میرفت و در سخنرانی ها از قوانین اوضاع دادگستری، زندانها و رفتارهای شهربانی انتقاد میکرد. بنابر گزارشهای ساواک وی هیچوقت دعا و نیایش به بانی امنیت یا رهبر مملکت نمیکرد. ساواک نیز از منبرهای وی مراقبت میکرد. ایشان پس از پیروزی انقلاب اسلامی مدتی مسئول نهاد نمایندگی ولیفقیه در بسیج بود و در دهه هشتاد درگذشت. (مساجد استان آذربایجان غربی به روایت اسناد ساواک، همان، ج 1، ص 76).
[13] . سند شماره 10، پیوست در همین مقاله. همچنین بنگرید به: سند شماره 11، پیوست در همین مقاله.
[14] . حجتالاسلام حاج شیخ جلیل هنرور در سال 1305 در خوی به دنیا آمد. طی سالهای 1312 ـ 1319 تحصیلات رسمی را تا ششم ابتدایی گذراند. مدتی در بازار به کار و فعالیت پرداخت. سپس وارد مدرسه علمیه نمازی خوی شد. در زمان فعالیت فرقه دموکرات در آذربایجان دستگیر و زندانی شد. وی از 1338 تا 1360 مدیر و مدرس حوزه نمازی خوی بود. شیخ جلیل هنرور از مبارزان انقلابی بود که در اسناد ساواک به فعالیتهای انقلابی وی اشاره شده است. وی در هفتم شوالالمکرم 1418/ 16 بهمن 1376 ش درگذشت و در خوی به خاک سپرده شد. (مساجد استان آذربایجان غربی به روایت اسناد ساواک، همان، ج 1، ص 43).
[15] . سند شماره 12، پیوست در همین مقاله.
[16] . آیتالله سید جعفر مرقاتی خویی در سال 1309 در خوی متولد شد. در خوی، قم و نجف اشرف به تحصیل پرداخت. در دهههای چهل و پنجاه شمسی در خوی، به مبارزه علیه رژیم پرداخت. پس از انقلاب در سال 1362 به تهران آمد و علاوه بر وعظ و سخنرانی در هیئت آذربایجانیهای مقیم تهران، در منزل شخصی به تدریس پرداخت. از ایشان آثاری به جا مانده که پس از درگذشتشان چاپ و منتشر شدهاند. بنابر گزارشهای ساواک وی در سال 1351، در مسجد شیخ منبر رفته و از عقب ماندگی کشور انتقاد و به تحلیل آن میپرداخت. ساواک وی را از وعاظ مشهور معرفی نموده که بیشتر مجالس وی مملو از جمعیت میشد. حجتالاسلام مرقاتی در سال 1384 درگذشت. (مساجد استان آذربایجان غربی به روایت اسناد ساواک، همان، ج 1، ص 40).
[17] . سند شماره 13، پیوست در همین مقاله.
[18] . ر.ک به: اسناد شماره 14 و 15، پیوست در همین مقاله.
[19] . سند شماره 16، پیوست در همین مقاله. منظور از انجمن ضد بهایی، انجمن حجتیه به سرپرستی شیخ محمود حلبی است. انجمن حجتیه هیچگاه ضد رژیم پهلوی نبود، بلکه رژیم حامی و پشتیبان آنان بود، ولی به جهت مذهبی بودن بسیاری از افرادی که شناختی از آنان نداشتند جذب این انجمن میشدند و پس از مدتی پی به ماهیت آن میبردند. در این میان افرادی بودند که از پوشش انجمن استفاده نموده و فعالیت انقلابی خود را ادامه میدادند. برای آشنایی با انجمن حجتیه و روابط آنان با رژیم شاه بنگرید به: نگاهی به شیخ محمود حلبی و انجمن حجتیه؛ برخورد قاطعانه شهید آیتالله محمد صدوقی درباره شیخ محمود حلبی رئیس انجمن حجتیه؛ هماهنگی و حمایت رژیم پهلوی و ساواک از انجمن حجتیه و رشد فوقالعاده انجمن در سراسر کشور در عرض 15 سال!!، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[20] . سند شماره 17، پیوست در همین مقاله.
[21] . سند شماره 18، پیوست در همین مقاله.
[22] . آیتالله العظمی سید شهابالدین مرعشی نجفی به روایت اسناد ساواک، تهران، 1388، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول، ج 1، ص 484.
[23] . آیتالله ناصر مکارم شیرازی در کنار انتشار مجله درسهایی از مکتب اسلام، در سال 1343 ش، با کسب مجوز از اداره کل تألیف و ترجمه وزارت آموزش و پرورش، گروهی را تحت عنوان «مجمع علمی نجات نسل جوان» ساماندهی نمود تا از این طریق ضمن چاپ نشریات و کتب سودمند و مورد نیاز نسل جوان به پاسخگویی شبهاتی که در آن دوران از طریق نشریات و مجلات و مجامع مختلف مطرح میگردید، اقدام نماید. این حرکت نیازمند سازماندهی در شهرهای مختلف بود که از طریق کتابفروشیهای مذهبی صورت گرفت (برای اطلاعات بیشتر بنگرید به: نگاهی به مجمع علمی نجات نسل جوان و ایجاد موانع متعدد برای آن مجمع از طرف ساواک و با حمایت آقای سید کاظم شریعتمداری، سایت مرکزبررسی اسناد تاریخی).
[24] . سند شماره 19، پیوست در همین مقاله.
[25] . برای نمونه سندی مربوط به 12 مهر 1352 از یک گردهمایی در کتابخانه مدرسه مسجد جامع ارومیه نام میبرد که طی آن علما و روحانیون ارومیه از دو تن از طلبههایی که از قم به ارومیه آمده بودند، وضعیت روحانیون قم را جویا شدند (بنگرید به: سند شماره 20، پیوست در همین مقاله).
[26] . برای نمونه اطلاعرسانی به مردم از وضعیت اعتصاب دانشجویان دانشگاههای کشور که گزارش آن در سندی به تاریخ 7 دیماه 1349 درج شده است. (نک به: سند شماره 21، پیوست در همین مقاله).
[27] . سند شماره 22، پیوست در همین مقاله.
[28] . برای اطلاعات بیشتر درباره زندگینامه آیتالله سید محمدعلی قاضی طباطبایی بنگرید به: 10 آبان سالروز شهادت اولین شهید محراب، شهید آیتالله سید محمدعلی قاضی طباطبایی، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی و جلوه محراب، شهید آیتالله سید محمدعلی قاضی طباطبیی، تهران، 1378، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول.
[29] . آیتالله محمد فوزی در سال 1304ش در ارومیه به دنیا آمد. پس از فراگیری مقدمات تحصیلی به حوزه علمیه ارومیه رفت و تحصیلات علوم حوزوی را آغاز کرد. در سال 1330ش، در سن 26 سالگی راهی قم شد و از محضر بزرگان این حوزه از جمله امام خمینی بهره برد. در سال 1340ش به ارومیه بازگشت و علاوه بر اقامه جماعت، به تبلیغ و ارشاد و خدمات عمومی مانند تأسیس مسجد، مدرسه، کتابخانه، کانون خیریه و... مشغول شد. ایشان پس از پیروزی انقلاب اسلامی، به عنوان نماینده مردم آذربایجان غربی به مجلس خبرگان قانون اساسی آمد. در جریان تشکیل حزب خلق مسلمان، مدتی تحتتأثیر طرفداران آیتالله شریعتمداری قرار داشت و قصد اقامه جمعه از طرف وی را داشت که این مسئله با حرکت معقولی که از خود بروز داد، فیصله یافت. آیتالله فوزی پس از این جریانات به قم آمد و به فعالیتهای دینی خود مشغول گردید و در سن 82 سالگی از دنیا رحلت کرد و پیکر او پس از اقامه نماز توسط آیتالله سیدموسی شبیری زنجانی در قبرستان شیخان به خاک سپرده شد. (آیتالله العظمی ناصر مکارم شیرازی به روایت اسناد ساواک، تهران، 1396، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول، ج 2، ص 441)
[30] . قاسمپور، داود، انقلاب اسلامی در ارومیه، تهران، 1392، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ج 1، ص 347.
[31] . روایت حاج حمید فاسونیهچی در مورد چگونگی تأسیس حوزه علمیه مسجد جامع ارومیه در سال 1326 ش، چنین است: «مسجد جامع ارومیه از مساجد تاریخی با معماری خاص خود است. در دهه بیست وضع و حال تمیز و خوبی نداشت. مرحوم آیتالله آقا میرزا محمود اصولی پیش خود تصمیم گرفته بود که محیط مسجد جامع را از آن وضع کثیف و چندشآور پاک و به فضایی علمی، دینی و معنوی تبدیل کند. برای تحقق بخشیدن به این منظور، تأسیس مدرسهای علمیه مناسبترین گزینه بوده است. یک روز هفت – هشت نفر از افراد و شخصیتهای علمی، دینی و اجتماعی شهر را به مسجد جامع دعوت کرد. من نوجوان هم که به واسطه پدرم با مرحوم اصولی و (آیتالله محمداسماعیل صاحبالزمانی] ارتباط داشتم، در آن مجلس بودم و با چایی از میهمانان پذیرایی میکردم. یادم هست رئیس آموزش و پرورش «[میر ایوب] شکیبایی» در آن مجلس دعوت شده بود، همچنین شهردار وقت ارومیه، فرماندار... هم حضور داشتند. آیتالله اصولی هدف از دعوت خود و تشکیل جلسه را در بیاناتی قریب به این مضمون به اطلاع مدعوین رساند که: «این محیط کثیف مسجد جامع، بسیار نامناسب و تهوعآور است، ما از شهردار محترم انتظار داریم که پرورشگاه و گدایان را از این مکان مقدس بهجای دیگری در شهر منتقل سازد. قبلاً هم چندین بار این موضوع را با ایشان مطرح کردهایم، ولی هنوز هیچ کاری انجام نداده و این معضل سر جای خود باقی است.» شهردار گفت: «درست است، ولی ما جای مناسب دیگری در شهر نداریم که اینها را به آنجا منتقل کنیم!»... مرحوم آیتالله اصولی که این جواب گستاخانه شهردار را در مقابل همه آقایان شنید و دید که شهردار اصلاً اعتنایی به حرف و پیشنهاد ایشان نمیکند و در واقع تلویحاً میگوید که محیط مسجد جامع مناسب این کثافتکاریهاست... مرحوم اصولی همانطور که با ابهت نشسته بود، خم شد و عصای خود را برداشت و بلادرنگ کوبید بر سر شهردار ارومیه!... و گفت: «یعنی شما در این شهر بزرگ یک جای مناسب دیگری برای گدایان و الواط ندارید، جز همین مکان مقدس؟!» خون از سر شهردار جاری شد... جلسه به هم خورد... فردای آن روز، اول صبح، مأموران شهرداری آمدند و اتاقهای صحن مسجد جامع را از آن همه گند و کثافت تخلیه کردند و پرورشگاه را به جای دیگری بردند و افراد لات و گدایان را هم از آن جا دور کردند... از آن پس، مرحوم آیتالله اصولی افرادی را به آنجا آورد و اتاقها را داد سفیدکاری و تمیز و پاکیزه کردند. ایشان آن فضای معنوی و مقدس را به حوزه علمیه تبدیل کرد که نامش را «مدرسه محمدیه» گذاشت و شروع کرد به ثبتنام از جوانان مذهبی و علاقمند ارومیه برای طلبگی و تحصیل علوم دینی و شرعی ...» (پیر پیشگام: خاطرات حاج حمید فاسونیهچی از پیشگامان انقلاب اسلامی در ارومیه، تدوین مصطفی قلیزاده علیار، تهران، 1392، حوزه هنری، چاپ اول، ص 27 – 25).
[32] . آیتالله میرزا محمود اصولی (۱۳۲۹-۱۲۴۷هجری شمسی) از نامآوران ارومیه بود. میرزا محمود فرزند احمد الشرع از فقها و علمای طراز اول شیعه در قرن چهاردهم هجری و از شاگردان برجسته آخوند خراسانی بود و همچون استادش در علم اصول چنان برجستگی کمنظیری یافت که ملقب به «اصولی» گردید. در بهمنماه 1329 در ارومیه درگذشت، پیکرش را به شهر مقدس قم حمل کرده در جوار حضرت معصومه (س) به خاک سپردند. (همان، ص 23).
[33] . سند شماره 24، پیوست در همین مقاله.
[34] . سند شماره 25، پیوست در همین مقاله.
[35] . قاسمپور، پیشین، ج 1، ص 346.
[36] . همان، ج 1، ص 347-346.
[37] . همان، ج 1، ص 349-348.
[38] . همان، ج 1، ص 350.
[39] . همان، ج 1، ص 351.
[40] . آقای بیتالله جعفری در سال 1332 متولد شد. او پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در دوره چهارم مجلس شورای اسلامی، نماینده مردم ارومیه بود.
[41] . قاسمپور، پیشین، ج 1، ص 349-348.
[42] . همان، ج 1، ص 349.
[43] . همان، ج 1، ص 349.
[44] . همان، ج 1، ص 349-351.
[45] . سند شماره 26، پیوست در همین مقاله.
[46] . قاسمپور، پیشین، ج 1، ص 405.
[47] . در این زمینه بنگرید به: گذری بر انقلاب اسلامی در استان آذربایجان غربی به روایت اسناد ساواک – بخش دوم و مرحوم حجتالاسلام غلامرضا حسنی مجاهد نستوه در خطه آذربایجان، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[48] . سند شماره 27، پیوست در همین مقاله.
[49] . سند شماره 28، پیوست در همین مقاله.
[50] . خاطرات حجتالاسلام و المسلمین حسنی امام جمعه ارومیه، تدوین عبدالرحیم اباذری، تهران، 1384، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ص 127-125.
[51] . قاسمپور، پیشین، ج 1، ص 419-418.
[52] . برای اطلاعات بیشتر بنگرید به: بیانیه اعلام مواضع ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق ایران در سال 1354، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی، همچنین سازمان مجاهدین خلق از انتشارات مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی.
[53] . قاسمپور، پیشین، ج 1، ص 419- 418.
[54] . همان، ج 1، ص 420.
[55] . همان، ج 1، ص 420.
[56] . همان، ج 1، ص 420.
[57] . همان، ج 1، ص 422.
[58] . همان، ج 1، ص 424-423.
[59] . همان، ج 1، ص 426.
[60] . همان، ج 1، ص 430-426.
[61] . همان، ج 1، ص 435-434.
[62] . در سال 1356 به نام دانشگاه رضائیه (ارومیه فعلی) نامگذاری شد.
[63] . قاسمپور، پیشین، ج 1، ص 395.
[64] . همان، ج 1، ص 400.
[65] . همان، ج 1، ص 404-403.
[66] . همان، ج 1، ص 403.
[67] . اسنادی از جنبش دانشجویی در ایران (1357 /1329)، تهران، 1380، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، ج 2، ص 1027 و 1030-1031. همچنین بنگرید به: مراسم 16 آذر سال 1342 در دانشگاه و مخالفت جبهه ملی و اللهیار صالح با هر گونه اقدام اعتراضی از سوی دانشجویان، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[68] . همان، ج 2، ص 1041.
[69] . همان، ج 2، ص 1059-1057.
[70] . همان، ج 2، ص 1110.
[71] . همان، ج 2، ص 1413.
[72] . همان، ج 2، ص 1417.
[73] . قاسمپور، پیشین، ج 1، صص 401-400.
[74] . امجدی، جلیل، دلدادگان آزادی: معرفی زندانیان سیاسی قبل از انقلاب، تهران، 1383، رسانش، چاپ اول، ص 249-248.

شرکت نکردن حجتالاسلام محمد غفاری در مراسم دعا به جان شاه.

توزیع اعلامیه در سلماس(شاهپور) توسط حجتالاسلام سید هادی سیدباقری.

تجمع و استماع نوارهای سخنرانی در منازل شخصی.

نوشتن شعار علیه شاه در مهاباد.

انتقاد از وضعیت دانشآموزان دختر در مدارس.

انتقاد از وضعیت زنان در جامعه.

انتقاد از وضعیت سینماها و تبلیغات بهائیان در استان آذربایجان غربی.

انتقاد از تبلیغات مسیحیان در روستاهای منطقه.

سخنان انتقادآمیز روحانیون در منابر مساجد.

انتقاد از دادگستری و ندامتگاههای شهربانی.

انتقاد از دستگاههای دولتی.

اعتراض به شکنجه زندانیان.

اعتراض به مطالب مندرج در برخی جراید که سفر زائران خانه خدا را باعث خروج ارز از کشور ذکر کرده بودند.

کنترل جلسات قرائت و تفسیر قرآن در مساجد توسط ساواک.

کنترل جلسات قرائت و تفسیر قرآن در مساجد توسط ساواک.

گزارش جلسه قرائت و تفسیر قرآن در مساجد استان آذربایجان غربی توسط مأموران ساواک.

تحلیل مأمور ساواک از برگزاری جلسات قرائت و تفسیر قرآن.

کنترل جلسات قرائت و تفسیر قرآن در مساجد توسط ساواک.

گزارش ارسال نامه نمایندگی نشریات «مجمع علمی نجات نسل جوان» به یکی انقلابیون استان آذربایجان غربی.

پیگیری وضعیت شهر قم و مبارزان آنجا توسط آیتالله محمد فوزی.

اعلام خبر اعتصاب دانشجویان دانشگاههای کشور.

انعکاس اخبار سایر کشورها و انتقاد به وضعیت داخلی ایران در سفر حجاج.

گزارش انتشار دو نسخه اعلامیه در مورد اظهار همدردی علما و مراجع قم نسبت به دستگیری شهید آیتالله سید محمدعلی قاضی طباطبائی در خوی.

گزارش تجمع عدهای از طلاب روحانیون در کتابخانه مدرسه مسجد جامع ارومیه.

گزارش مأمور ساواک در مورد تشکیل جلسات علما در مسجد جامع ارومیه.

اعزام وعاظ و روحانیون به دیگر شهرهای استان توسط آیتالله محمد فوزی.

گزارش ساواک در مورد فعالیتهای تحریکآمیز حجتالاسلام غلامرضا حسنی.

گزارش ساواک در مورد طرفداران حجتالاسلام غلامرضا حسنی.

آیتالله میرزا محمود اصولی.

آیتالله سید جعفر مرقاتی خویی.

حجتالاسلام جلیل هنرور.

حجتالاسلام محمد غفاری.

حجتالاسلام غلامرضا حسنی

مسجد جنرال ارومیه.

مسجد جنرال ارومیه.

مسجد جنرال ارومیه.

مسجد شیخ خوی.

مسجد امامزاده سید بهلول خوی.

مسجد امامزاده سید بهلول خوی.

مسجد جامع ارومیه.

مسجد جامع ارومیه.

مسجد جامع ارومیه.

نمای داخلی مسجد جامع ارومیه.

مسجد اعظم ارومیه.

مسجد اعظم ارومیه.

مسجد اعظم ارومیه.

مسجد اعظم ارومیه.

نمای داخلی مسجد اعظم ارومیه.
تعداد مشاهده: 92