مروری بر تاریخچه نهضت خداپرستان سوسیالیست
تاریخ انتشار: 10 تير 1404

مقدمه
ایجاد فضای نسبتاً باز سیاسی کشور در فردای سرنگونی حکومت اقتدارگرا و تمامیتخواه رضاشاه، سبب شد تا فعالیتهای اجتماعی و سیاسی سازمانیافته توسط گروهها، جریانها و احزاب گوناگون با سهولت و شدت بیشتری صورت گیرد. نهضت خداپرستان سوسیالیست یکی از این حرکتها به شمار میرفت که علاوه بر کنشهای سیاسی، بهعنوان جریانی فکری شناخته میشد و رهبران آن به مکتب سوسیالیسم بر پایه خداپرستی تأکید مینمودند. از خصیصههای ایدئولوژیکی بارز در این جریان، عدم توجه کامل به مفهوم اسلام سیاسی و تأکید صرف به اصل توحید بود. از درون این نهضت و همچنین تحتتأثیر عقاید آن، احزاب و تشکلاتی موجودیت یافتند که میتوان به «نهضت مردم ایران»، «جمعیت آزادی مردم ایران»، «حزب مردم ایران» و «جنبش انقلابی مردم ایران (جاما)» اشاره نمود. مقاله حاضر تلاش کرده است که ابتدا به زمینههای تشکیل و تأسیس نهضت بپردازد و پس از بررسی ایدئولوژی، مرام فکری و تشکیلات آن، وقایع و مسائلی همچون تأسیس نهضت مردم ایران، ائتلاف با حزب ایران و جدایی از آن، تأسیس جمعیت آزادی مردم ایران و فعالیتهای نهضت پس از کودتای 28 مرداد 1332 تا پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357 را مورد مطالعه قرار دهد.
زمینههای تشکیل
موجودیت و حیات نهضت خداپرستان سوسیالیست با زندگی سیاسی و اجتماعی بنیانگذار آن گره خورده است. محمد نخشب[1] شاخصترین چهره و به نوعی پرچمدار نهضت خداپرستان سوسیالیست بود. نخشب در همان ایام نوجوانی و جوانی به عرصه فعالیتهای سیاسی و اجتماعی وارد شد و هنگامی که در دارالفنون تحصیل میکرد، گروهی از دانشآموزان ملیگرا به تدریج در اطراف او گرد آمدند. جوانانی که اغلب از خانوادههای مذهبی بودند.[2]
در سال 1321، اعضای این محفل دوازده نفر بودند: محمد نخشب، غلامعلی سیار، جعفر ندیم، نصیر عصار، جعفر و احمد شهیدی (داییهای نخشب)، اسدالله رزاقی، هادی هدایتی، حسین داوودی، زینالعابدین و بزرگ و جمالالدین حائری (فرزندان حاج شیخ محمدباقر آیتاللهزاده حائری مازندرانی). جلسههای اولیه این محفل در اطراف برج طغرل و آرامگاه ابن بابویه در شهر ری و سپس، پنجشنبهشبها در منزل آیتاللهزاده حائری مازندرانی تشکیل میشد. مباحث اصلی این جلسات به اوضاع و احوال سیاسی، اجتماعی و سرنوشت آینده کشور مربوط میشد و همچنین، در فکر آن بودند که در این شرایط چه باید کرد؟[3]
درواقع مؤسسین این نهضت را تعدادی جوانان 16 تا 24 ساله تشکیل میدادند که اغلب دانشجو و دانشآموز بودند. این سازمان از همان اول نهضت نام گرفته که نام اصلی آن نهضت خداپرستان سوسیالیست بود. آنها به خاطر فقدان امکانات مالی و حتی کمی سن، روزنامه نیز نداشتند. چون در آن زمان گرفتن امتیاز روزنامه مشروط به داشتن حداقل 30 سال سن بود. جلسات گروه متأثر از استبداد پیش از شهریور 1320 به صورت مخفیانه برگزار میشد، اما در همان هنگام، جمع تحتتأثیر دیدگاههای نخشب به این نتیجه رسیده بودند که برای بسیج مردم و حل معضلات جامعه باید یک ساختار تشکیلاتی کارآمد و منظم را سامان دهند. انتشار نشریهای دستنویس که با کاربن، کپی و با عنوان «روزنامه ما» منتشر میشد، در همین شرایط صورت گرفت. جدّیت و عزم نخشب و همراهان و همفکرانش در پیگیری دیدگاههای اجتماعی و مذهبیشان، منجر به شکلگیری جریانی شد که به عقیده برخی از صاحبنظران مسائل سیاسی و تاریخ معاصر ایران، نخستین جمعیت فکری ـ سیاسی با مضمون و هویت ملی ـ مذهبی با تکیه بر «سوسیالیسم» را در ایران پس از شهریور 1320 شکل داد.[4]
آغاز فعالیتهای نهضت
اعضای نهضت پیش از این سابقه فعالیت سیاسی در کارنامه خود نداشتند؛ جوان و بیتجربه بودند و تنها میخواستند در محدوده فکر و ایدئولوژی در مقابله با افکار مخرب و وارداتی (مانند کمونیسم و عقاید حزب توده) از یک سو و روشنگری علیه بهرهکشی از تودههای محروم (مانند حضور سلطهطلبانه انگلیس در ایران) از سوی دیگر، فعالیت کنند. جلسات بحث و انتقاد تشکیل و به سؤالات شرکتکنندگان که آنها از جوانان بودند، جواب میدادند و در رابطه با مسائل اجتماعی و اقتصادی به طرح بعضی موارد تازه میپرداختند.[5] در سالهای 1325 تا 1328 فعالیتهای خداپرستان سوسیالیست محدود به عضوگیری و آموزش اعضا و مقابله با حزب توده ایران بود. برای مقابله با حزب توده، مسئولان گروه نقد ماتریالیسم و ماتریالیسم دیالکتیک را جداگانه به اعضا آموزش میدادند تا آنها بتوانند در محیطهای درسی و کاری با اعضای حزب توده و هوادارانش برخورد ایدئولوژیک داشته باشند.[6] نهضت خداپرستان سوسیالیست در پاییز سال 1327 به هنگام جنگ اعراب و صهیونیستها و تشکیل دولت اسرائیل، همراه با آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی، آیتالله سید محمود طالقانی، انجمن اسلامی دانشجویان، فداییان اسلام و اتحادیه مسلمین، اولین میتینگ را علیه اسرائیل و در حمایت از فلسطینیان و اعراب برپا کردند.[7]
ایدئولوژی و مرام فکری
سوسیالیستهای خداپرست معتقد بودند که انسان در راه کمال به سوی حق در حرکت است. آنها قرآن را کتابی در حال تکامل میدانستند، به همین دلیل معتقد بودند با تکامل علم و دانش و فهم و وسعت دید بشر، درک قرآن نیز تکامل یافته و متغیر میگردد.[8] بنابراین، نهضت خداپرستان سوسیالیسم، اعتقاد به اسلام و اخلاقیات را پایه تفکرات خود قرار داده بودند و از مسیر آن مبارزه میکردند تا بتوانند به سوسیالیسم دست یابند.
نخشب که میدید اسلام و اندیشههای برابریجویانه آن، با رویکرد سوسیالیسم به این مسئله منافاتی ندارد و حتی اسلام بهتر از ادعای سوسیالیستهای مارکسیست، اندیشه برابری و برادری را ترویج کرده است و ایدهآلها و ارزشهای انسانی و اخلاقی را نیز محترم میداند (اما سوسیالیسم فاقد این جنبه مثبت اخلاقی و ارزشی است)، لذا در این مقطع حساس، به همراه عدهای از دوستان دانشگاهی و همفکران دبیرستانی خود، رسالتش را در آن دید تا به طرح مسئله و طرز فکری نوین و التقاطی در آن فضای فکری و سیاسی بپردازد: طرز تفکر سوسیالیسم بر پایه خداپرستی و ارزشهای انسانی.[9]
نخشب در مبانی معرفتی نهضت خود، به فقه اسلامی توجه زیادی نداشت و تنها بر اصل توحید در اسلام تأکید میکرد و همین امر سبب شد که حمایت قاطبه جامعه مذهبی ایران و نیز طبقه روحانیت را به همراه نداشته باشد. نخشب میان دین و شریعت، تمایز قائل شد و گوهر دین را توحید و خداپرستی میدانست. از این رو، وی مبحث اعتقادات ـ که جزء اول الگوی اندیشه سیاسی در اسلام میباشد ـ را به اصل توحید به عنوان جوهر دین، محدود کرد و ضرورت بازگشت به مبنای صرفاً توحیدی در کنشهای اجتماعی و سیاسی انسان را خواستار شد. پس از آن نخشب بر اخلاق تأکید مینمود. سازماندهی دین به صورت ایدئولوژی و برنامه راهنمای عمل سیاسی و اجتماعی با محوریت حزب انقلابی در اندیشه نخشب، پایمردی، ایثار و جانفشانی افراد در راه آرمان را میطلبید. این اخلاقیات زمانی میتوانست به تداوم فعالیت حزب انقلابی و مبارز پیگیر برای تحقق عدالت و برابری یاری رساند که اخلاق، متکی به پشتوانهای قوی باشد.[10]
اگرچه نخشب تلاش میکرد در رقابت با مارکسیسم و بهعنوان بدیل آن، ایدئولوژی سوسیالیسم بر پایه خداپرستی را تدوین کند، اما در این کار با دو معضل اساسی مواجه بود: معضل اول، معضل روششناسی است. نخشب مباحث سلبی یا ایجابی فلسفی و اجتماعی را که در آثارش مطرح میکرد به روش فلسفی و روش جامعهشناختی مورد بررسی و سنجش قرار نمیداد؛ یعنی مباحث فلسفی را به روش فلسفی و مباحث اجتماعی را به روش جامعهشناختی اثبات یا ابطال نمیکرد، بلکه صرفاً نظرش را نسبت به آن مباحث اعلام کرده و نظرش را توضیح میداد و از طریق ارزشگذاری اخلاقی میخواست درستی یا نادرستی آن مباحث فلسفی و اجتماعی را اثبات کند. معضل دوم نخشب برای نقد مارکسیسم و مبانی فلسفی آن، این بود که در دهه 1320 شمار اندکی از آثار مارکس و انگلس به زبان فارسی ترجمه شده بود. همچنین، آثاری که به زبان فارسی مارکسیسم را توضیح دهد و تشریح کند هم اندک و آن آثار اندک هم درباره مباحث پراکنده بود. از این رو، نخشب از آرا و عقاید فلسفی، اجتماعی و اقتصادی مارکس و انگلس و نحلههای مختلف مارکسیسم اطلاعی نداشت و نمیتوانست کلّیت و مباحث گوناگون مارکسیسم را بشناسد که مورد نقد و بررسی قرار دهد. کاستیهای ناشی از این امر، بر درک و دریافت نخشب از فلسفه و جامعهشناسی و اقتصاد مارکسیسم تأثیر اساسی داشت و موجب میشد استنباطها و برداشتهایش از مقولهها و مباحث بنیادی مارکسیسم ارتباطی به نظرات مارکس نداشته باشد.[11]
با این حال، نخشب در پی آن بود که سوسیالیسم را با اسلام جهت ساختن ایدئولوژی برای مباحثه و مبارزه ترکیب کند. قرائت وی از اسلام مبتنی بر اسلام انقلابی یا اسلام معطوف به کنش سیاسی بود. اسلامی که ریشه در برداشت تشیع از عدالت و سیاست داشت. نخشب بر این باور بود که اسلام بایستی از کنج دنج مسجد به بیرون بیاید و تبدیل به ایدئولوژی و نهایت قانون حیات و ممات انسان مسلمان شود.[12] علاوه بر کلّیت اسلام و سیره پیامبر(ص)، مذهب شیعه و سیره امام علی(ع) نیز به مقدار خیلی کم مورد توجه نهضت بود. به زعم آنها حضرت علی(ع) بزرگترین مرد سوسیالیست دنیا بود. از دیدگاه نهضت، دین سوسیالیست و سعادتبخش اسلام در اثر خدعه و نیرنگ سیاست استعماری و اعمال نفوذ خدایان ثروت مسخ شده است و امروز از آن، کالبدی بیروح و بیتأثیر برای دفاع از ارتجاع و سرمایهدار سر پا نگه داشتهاند.[13]
برداشت سوسیالیستی از اسلام، چیزی بود که نهتنها برای برخی از مردم میتوانست جذابیت داشته باشد، بلکه برخی از چهرههای شاخص در برابر حزب توده نیز بر آن مُهر تأیید میزدند. برای نمونه استاد محمدتقی شریعتی در دیدار با نخشب و پس از شنیدن سخنان و نقطهنظرات او بهویژه درمورد عدالتجویی اسلام تصریح میکند که ما هیچ اختلافی با هم نداریم؛ اسلام همین است که شما میگویید. ایشان حتی به شاگردان و اطرافیان و از جمله فرزند خود (علی شریعتی) توصیه میکند که با نخشب همکاری نمایند. دکتر علی شریعتی نیز بعدتر به خداپرستان سوسیالیست (جمعیت آزادی مردم ایران) میپیوندد. او در جلسات جمعیت در مشهد، جامعهشناسی تدریس میکرد.[14]
خصوصیات سوسیالیسم از دیدگاه نهضت خداپرستان در پنج اصل زیر خلاصه میشد:
1. اصل انسانی: لازمه تحقق سوسیالیسم و پیشروی به سوی یک جامعه بیطبقات، بالاترین سطح درک اجتماعی زحمتکشان و تقویت نیروهای حقطلبی و عدالتخواهی و تشکل همه نیروهای ترقیخواه اجتماع است.
2. اصل دموکراتیک: سوسیالیسم و دموکراسی، لازم و ملزوم و مکمل یکدیگرند و دو جنبه از یک حقیقت حکومت مردم بر مردم میباشند. برابری اقتصادی، مبنای تاریخی و منطقی دموکراسی و لازمه تحقق و تضمین حاکمیت واقعی اجتماع بر روابط سیاسی و اقتصادی است. آنجا که استثمار و نابرابری در قدرتهای مادی و اقتصادی وجود دارد، آزادی مفهوم ندارد.
3. اصل فلسفی: آنچه جنبش سوسیالیستی را از خطر انحراف باز میدارد و همه نیروها را در یک جامعه سوسیالیستی برای همیشه و بهطور مطمئن در جهت بهتر ساختن شرایط حیات و تأمین سعادت واقعی انسان، نه در راه ارضای تمایلات فردی ضداجتماعی، هدایت میکند، ایمان پیشروان جنبش به ارزشهای انسانی و اخلاقی و اتکا به مبانی بشردوستی است.
4. اصل ملی: سوسیالیسم نه به وسیله یک قدرت خارجی و نه بر اساس تئوریهای صرفاً تقلید شده از دیگران، بلکه باید با نیروی ناشی از تشکل آگاهانه مردم ایران و با اتکا به تئوریهای اجتماعی که در جریان مبارزه حقطلبانه مردم ما رشد یافته است، استقرار یابد.
5. اصل جهانی: سوسیالیسم تحققی در کادر جهانی، معتقد به سیاست صلح و اصل همزیستی مسالمتآمیز، کنارهگیری از جنگ سرد دو بلوک متخاصم کنونی و تقویت کشورهای آزاد و غیرمتعهد آسیایی و آفریقایی میباشد. سوسیالیسم تحققی، هر نوع استعمار و سیاست امپریالیستی را در هر نقطه از جهان محکوم میکند. سوسیالیسم وقتی با دموکراسی همراه و بر پایههای انساندوستی و فضائل اخلاقی استوار گردد، بهترین ضامن صلح پایدار و موجب همبستگی عمیق بین همه ملل و بالاخره راهی به سوی یک جامعه جهانی خواهد بود که در آن ایدهآلهای جاودانی انسان (آزادی، برابری و برادری) تحقق خواهد یافت.[15]
بر اساس ایدئولوژی نهضت، محمد نخشب در آموزشهای خود در میان اعضا، موارد زیر را به شکلی مبسوط بیان و تشریح مینمود:
1. نیاز به حضور و کوشش آگاهانه همه مردم استعمارزده و استبدادچشیده ایران برای رویارویی و خنثیسازی دسایس استعمارگران خارجی و عوامل داخلی آنان (در زمانی که نهضت ملی ایران برای احقاق حقوق ملت ایران از استعمارگران انگلیس و قطع سلطه آنان از صنایع نفت و معادن در جریان بود)؛
2. ضرورت همکاری و تعاون جمعی و ایجاد اتحاد پایدار سازمان تمام اقشار وطنخواه و آزاداندیش ایرانی در مبارزه علیه استعمار و استبداد؛
3. لزوم سازماندهی و ساماندهی مبارزات حقطلبانه و آزادیخواهانه مردم ایران در تشکیلاتی منسجم با اتخاذ یک جهانبینی و ایدئولوژی مترقی و پیشرو؛
4. ارائه و معرفی یک طرز تفکر (جهانبینی) خداپرستی بهعنوان زیربنای مکتبی و ایدئولوژیک مبارزات سازمانی و اجتماعی؛
5. ضرورت مشارکت و دخالت همه مردم وطندوست ایران در اداره امور کشور از طریق انتخاب نمایندگان ملی و مردمی در راستای ایجاد جامعهای آزاد و دموکراتیک؛
6. نیاز به اقدام همهجانبه و برنامهریزیشده در جهت رفع ظلم و ناهنجاریهای اجتماعی ناشی از بیعدالتی و تبعیض و اختلاف طبقاتی و تعمیم عدالت اجتماعی؛
7. ارائه و طرح اقتصاد سوسیالیستی بر مبنای خداپرستی به منظور حاکمیت و نظارت جامعه از طریق دولت منتخب مردم بر وسائل و روابط تولید و توزیع عادلانه امکانات ورزشی، بهداشتی، رفاهی و فرهنگی برای عموم مردم؛
8. ضرورت خودسازی مستمر افراد مبارز و متعهد، خدمت به جامعه، کوشش در جهت وصول به کمال انسانی از راه افزودن به دانش و بینش خویش، پرهیزگاری و پیروی از اصول اخلاقی و آمادهشدن برای فداکاری و از خودگذشتگی در راه آرمان اجتماعی و پیگیری عملی اعتقاد به جهانبینی خداپرستی.[16]
علاوه بر برپایی کلاسهای آموزشی و بحثهای عقیدتی و فکری؛ کوهپیمایی، برگزاری و انجام نماز جماعت، پرهیز از استعمال سیگار و مشروبات الکلی، عمل به فرایض و شعائر دینی، خود انتقادی، درستکاری در عمل و امانتداری، از جمله رفتارهایی بود که مورد استقبال نهضت قرار میگرفت و عمل به آنها توصیه میشد. نخشب خود مجری و عامل به مسائل و فرایض مذهبی بود. نخشب بسیار دست و دل باز بود؛ به همه کمک میکرد؛ از دروغ و دورویی بیزار بود؛ هم صادقانه میگفت و عمل میکرد و هم دوست داشت که با او صادقانه رفتار کنند و سخن بگویند.[17]
تشکیلات اولیه
بنیانگذاران نهضت تلاش میکردند تشکیلاتشان سازماندهی منظمی همچون سایر احزاب سیاسی موفق داشته باشد. حسین راضی از اعضای نهضت مینویسد: «بنیانگذاران و رهبران نهضت خداپرستان سوسیالیست جوانانی بودند که سالها تحصیل مدیریت کرده و مطالعاتی درباره احزاب دنیا، مخصوصاً احزابی که دارای تشکیلات منظم بودند و اعضای آن شدیداً انضباط حزبی را رعایت میکردند، داشتند. آنها معتقد بودند برای مردم ستمدیده و زجرکشیده راهی جز مبارزه و پیکار وجود ندارد و آن هم مبارزه دستهجمعی و دامنهدار و وسیع که در شکل تکاملیافتهاش در بستر یک حزب نتیجهبخش است.»[18]
سازمان درونی نهضت خداپرستان سوسیالیست تا نیمه سال 1326 عبارت بود از یک شورای مرکزی 11 نفره که با آرای مستقیم اعضا انتخاب میشدند. یک هیأت اجراییه هم مرکب از مسئول کل تشکیلات، مسئول کل تبلیغات، مسئول کل مالی و... نهضت را اداره میکرد. همه اعضا موظف به پرداخت مبلغی بهعنوان ماهیانه بودند. در جلسات حوزهها که در منزل اعضا تشکیل میشد، 5 تا 7 نفر حضور داشتند. در ابتدای جلسه هر حوزه، سوگندنامه قرائت میشد. همه اعضا میایستادند و یک نفر سوگندنامه را با صدای بلند میخواند.[19] بعد از قرائت سوگندنامه، خلاصه اخبار روز مطرح و آنگاه موضوع تعیینشده مطابق برنامه ایراد و درمورد آن، بحث و گفتگو میشد. علاوه بر حوزهها، جلسات وسیعتری به منظور آموزش افراد وجود داشت. در این جلسات که طیف وسیعی از اعضا حضور مییافتند، اعضای قدیمی و کادرهای رهبری به آموزش مبانی فکری و عقیدتی نهضت خداپرستان سوسیالیست میپرداختند.[20]
نهضت مردم ایران
گسترش فعالیتهای حزب توده و شرایط پرتلاطم سیاسی ایران در سالهای 1326 ـ 1327 موجب شد نخشب و همفکرانش فعالیت مطالعاتی و کادرسازی را کافی ندانند و خواستار فعالیت سیاسی خداپرستان سوسیالیست شوند. در سال 1327 نخشب به همراه چند نفر از دوستانش (حسین راضی، معینالدین مرجایی، فضلالله مصطفوی و سید حسین لاجوردی) خطمشی جدیدی را به شورای مرکزی خداپرستان سوسیالیست پیشنهاد کردند مبنی بر اینکه نهضت فعالیت خود را علنی کند و درها را به روی اعضای جدید باز نماید. نخشب معتقد بود که با توجه به حرکت ملی و جریانات سیاسی جامعه، اگر نهضت موجودیت خود را علنی سازد، مورد استقبال قرار خواهد گرفت و به صورت یک حرکت فکری ـ سیاسی وسیع اجتماعی در خواهد آمد. اما اکثریت شورای مرکزی این پیشنهاد را رد کردند و بر ادامه کار براساس خطمشی قبلی تأکید نمودند. اکثریت شورای مرکزی به رهبری جلالالدین آشتیانی معتقد به فعالیت شدید خارج از نهضت نبودند و این باور را داشتند که باید اعضای موجود را حفظ کرد و به جای گسترش کادرها و جذب افراد جدید، همین افراد را وادار به خودسازی و افزایش معلومات و عمق دادن به آگاهیها و اطلاعات خود نمود. نخشب تصمیم شورای مرکزی را که خودش هم عضو آن بود، نپذیرفت و نظرش را در بین اعضای گروه، بهویژه در بین دانشآموزان که اکثریت اعضا را تشکیل میدادند، تبلیغ میکرد. از این رو، شورا او را برای مدتی از فعالیت ممنوع نمود. نخشب تسلیم تصمیمات شورا نشد و در نتیجه شکاف عمیقتر گردید. در تابستان سال 1328 نخشب و یارانش از گروه انشعاب کردند و خداپرستان سوسیالیست به دو گروه تبدیل شد.[21]
گروه نخشب[22] در شرایطی فعالیت سیاسی مستقل خود را آغاز کرد که در پی ترور ناموفق شاه (15 بهمن 1327) حزب توده ایران غیرقانونی اعلام شده بود. عدهای از رهبران و کادرهای آن زندانی و عدهای هم از ایران خارج شده بودند. شماری از رهبران و کادرهای مخفی و علنی حزب توده نیز تلاش میکردند تشکیلات از هم پاشیده حزب را بازسازی کنند. به نظر میرسد علت اصلی اصرار نخشب به شورای مرکزی خداپرستان سوسیالیست برای علنیشدن و فعالیت سیاسی مستقل، غیرقانونیشدن حزب توده و از هم پاشیدن تشکیلات آن بود. تصور میکردند اگر فعالیت سیاسی و تشکیلاتی خود را شروع کنند، با توجه به خداپرست و سوسیالیست بودنشان، نیروهای طرفدار عدالت اجتماعی در جامعه ایران به آنها میپیوندند و جایگزین یا رقیب نیرومند حزب توده خواهند شد. علاوه بر این، نخشب و همفکرانش میخواستند بهعنوان یک نیروی متشکل سیاسی دارای ایدئولوژی انقلابی در جنبش در حال شکلگیری ملیشدن صنعت نفت مشارکت کنند و رسالت ایدئولوژیک خود را انجام دهند. مهمترین چالشهای گروه نخشب تعداد کم اعضای آن که شاید حدود 15 تا 20 نفر میشد و دیگری بیتجربه بودن در فعالیتهای سیاسی و تشکیلاتی بود. علاوه بر اینها، عدم توانایی مالی اعضا را نیز بایستی اضافه نمود. با این حال، رسالت ایدئولوژیک و ارادهگرایی مفرط حاکم بر گروه موجب شد فعالیت خود را با نام «نهضت مردم ایران» آغاز کنند. در ابتدا جلسههای نهضت در خانههای اعضا تشکیل میشد و در اواخر آذر یا اوایل دی 1328 برای دفتر نهضت مردم ایران در چهارراه سرچشمه، اول خیابان بهارستان بالای کتابفروشی حافظ، محلی را اجاره کردند.[23]
انشعاب جناح نخشب همزمان با انتخابات دوره شانزدهم مجلس شورای ملی و مجلس سنا بود. از مرداد 1328 چگونگی برگزاری انتخابات و مداخله دولت مورد توجه و نگرانی جناحهای مختلف سیاسی بهویژه ملّیون به رهبری دکتر محمد مصدق بود. روزنامههای این جناح درباره تقلب در انتخابات هشدار میدادند و خواستار آزادی انتخابات بودند. در این زمان، ایده تشکیل سازمانی برای نظارت بر انتخابات دوره شانزدهم مجلس را نهضت مردم ایران به ملّیون ارائه کرد. به این ترتیب، نخستین حرکت سیاسی محمد نخشب و هوادارانش، مشارکت در جریان انتخابات دوره شانزدهم مجلس بود که برای حفاظت از صندوق آرا در مدرسه و مسجد سپهسالار صورت گرفت. نخشب عدهای از جوانان فعال بازار و دانشآموزان را بدین منظور فراهم آورد و اینها به همراه جمعی از جوانان فداییان اسلام و کسبه بازار، حفاظت از صندوقها را برعهده گرفتند و زمانی که گارد دربار و سربازان، بنا به دستور عبدالحسین هژیر وارد مسجد شدند، با آنها درگیر شدند اما درباریان و سربازان صندوقها را در اختیار گرفتند. این مسئله منجر به اعتراض مردم و درنهایت ابطال انتخابات در آبانماه 1328 شد و عبدالحسین هژیر نیز به ضرب گلوله فداییان اسلام به قتل رسید[24] و این مسائل موفقیتهای خوبی برای رهبران جبهه ملی در پی داشت.[25]
ائتلاف با حزب ایران و جدایی از آن
در حالی که نهضت ملیشدن صنعت نفت رو به گسترش بود و نخشب و یارانش، ایران را در آستانه یک انقلاب اجتماعی میدیدند، برخلاف انتظارشان فعالیت نهضت مردم ایران با استقبال مردم مواجه نشد. در سال 1329 آنها برای یافتن علل ناکامی خود به بررسی علل و عوامل ناکامی احزاب سیاسی ایران پرداختند. آنها در بررسیهای خود به این نتیجه رسیدند که در ایران حزبی میتواند موفق گردد و به اصطلاح عوام کارش بگیرد که دارای دو عنصر و عامل اساسی و بسیار مهم باشد: یکی شخصیتهای امتحانداده پاکدامن و معروف و وجیهالمله داشته باشد و دوم، دارای کادری تشکیلاتی، منسجم، قوی و در عین حال جوان و فعال که به مکتب فکری معتقد و علاقمند باشند. نهضت مردم ایران از کادر جوان و فعال تشکیلاتی برخوردار بود، اما شخصیت شناختهشدهای نداشت؛ از این رو، درصدد جذب شخصیتهای شناختهشده سیاسی مانند حسین مکی، ابوالحسن حائریزاده، عبدالقدیر آزاد، مظفر بقایی، علی شایگان و محمود نریمان برآمدند. حتی برای تحتتأثیر قرار دادن آنها، جلسهای با حضور حدود سیصد نفر بازاری و کارمند و دانشجو و دانشآموز بهعنوان اعضای نهضت مردم ایران تشکیل دادند و مظفر بقایی، حسین مکی، ابوالحسن حائریزاده و عبدالقدیر آزاد را به آن جلسه دعوت کردند. با این حال، آن شخصیتها حاضر نشدند در حزب عدهای جوانان تازه از راه رسیده و ناشناخته عضو شوند.[26]
نخشب و یارانش در اوایل سال 1330 به این نتیجه رسیدند که چارهای جز پیوستن به یکی از احزاب شناختهشده ندارند. تلاش برای ائتلاف با احزاب ملی در بهار 1330 آغاز شد. یکی از آن احزاب، حزب زحمتکشان ملت ایران بود که در 26 اردیبهشت 1330 تشکیل شد. اما درخواست نخشب و یارانش برای پیوستن به حزب زحمتکشان با مخالفت دکتر مظفر بقایی رهبر حزب روبهرو شد. عدم پذیرش نخشب و همراهانش در حزب زحمتکشان، سبب گردید تا آنها متوجه حزب ایران[27] شوند.
در نیمه خردادماه 1330، نمایندگان نهضت مردم ایران با مراجعه به رهبری حزب ایران، خواستار پیوستن به آن حزب شدند. پس از مذاکره نمایندگان نهضت مردم ایران (حسین راضی، علیاکبر نوشین و علیاصغر آزوین) با نمایندگان حزب ایران (احمد زیرکزاده، عبدالحسین دانشپور و ناصرالدین موسوی) و تنظیم موافقتنامه هشت مادهای، نهضت مردم ایران به حزب ایران پیوست. در آن موافقتنامه بر ایدئولوژی سوسیالیسم بر پایه خداپرستی، حفظ استقلال کامل سیاسی و اقتصادی کشور و تشکیل کنگره حزب تأکید شده بود. دیگر بندهای موافقتنامه درباره ادغام تشکیلات نهضت مردم ایران در تشکیلات حزب ایران، سازماندهی تشکیلات حزبی، قرار گرفتن اعضای نهضت در هیئت تحریریه روزنامه جبهه آزادی (ارگان حزب ایران) و موقعیت رهبران نهضت مردم ایران در تشکیلات حزب ایران بود. از آنجایی که بیشتر اعضای نهضت مردم ایران نوجوان بودند، آنها در تشکیلات سازمان جوانان حزب ایران قرار گرفتند و بقیه در تشکیلات حزب.[28]
آنچه میتوانست در آینده موجب نگرانی شود، درج مادهای در این موافقتنامه بود که «سوسیالیسم بر پایه خداپرستی» را ایدئولوژی حزب اعلام میکرد. سوسیالیسم بخشی از مرام حزب ایران بود و اغلب رهبران آن نیز نهفقط خداپرست به معنای عام آن، بلکه مسلمانانی معتقد بودند، اما نه سوسیال دموکراسی اصلاحطلبانه حزب ایران با سوسیالیسم انقلابی نخشب و یارانش قابل مقایسه بود، و نه مذهب در حزب ایران به عنوان عنصری از اندیشه سیاسی تلقی میشد.[29] در زمینه اختلاف میان اعضای حزب ایران با اعضای نهضت مردم ایران، میتوان به خاطرات شاپور بختیار (عضو حزب ایران) رجوع کرد: «آقای نخشب یک جوانی بود با یک سبک خاصی که به نظر من روش و سنخ فکر و سوابق ما را که بیشتر در اروپا تربیت شده بودیم نداشت و اغلب و اکثراً ایشان خود را یک سوسیالیست خداپرست میخواند و اصولاً یک تمایلات مذهبی داشت که بسیار به نظر من سطحی بود. ولی یک قسم دکانی هم بود برای اینکه خودشان را از دیگران متمایز بکنند... آقای نخشب به سرعتی عجیب هر روز در کلوب حزب ایران [تعدادی] جغله طلبه را برمیداشت و آنجا میآورد. یک پسرانی [را] که از فیضیه قم بودند ـ خدا میداند یا از یک خرابشدهای مثل آنجا ـ میآورد و عضو میکرد.»[30] دکتر کریم سنجابی نیز در خاطرات خود درمورد نخشب و گروه او بیان میکند: «آنها [نخشب و دوستانش] خود را دارای تمایلات دینی و مذهبی نشان میدادند. نخشبیها موضوع مذهب را ـ که کسی با آن مخالفت و معارضهای نداشت ـ بهانه قرار دادند و در داخل حزب شروع به اختلافاندازی کردند و سرانجام از حزب اخراج شدند. نخشب شخصاً از افراد جاهطلب بود و خودش را به روحانیت و شعائر اسلامی میبست و از این راه میخواست پیشرفت بکند.»[31]
ورود نیروهای جوان و آرمانخواه همراه نخشب به حزب ایران، خونی تازه در رگهای این حزب سیاسی بود که بیشتر به باشگاهی متعلق به نخبگان سیاسی و تحصیلکردهها شباهت داشت. حزب ایران به لطف حضور نخشب و یارانش، افزون بر تهران در مشهد، شیراز، بندر انزلی، رشت، قزوین و کرمانشاه با اقبال مواجه شد. آنها نهتنها تشکیلات حزب و سازمان جوانان را نظم دادند، بلکه با توجه به تمرکزشان در سازمان جوانان، بخشهای جدیدی مانند «سازمان دانشآموزان»، «کانون ورزشی سازمان جوانان»، «کانون هنری» و... به تشکیلات سازمان جوانان اضافه کردند و با برگزاری مسابقههای ورزشی، گردشهای دستهجمعی حزبی در روزهای تعطیل، تشکیل کلاس شمشیربازی، کلاس دکلاماسیون، دایر کردن کتابخانه در قرائتخانه حزب و... شور و هیجانی در تشکیلات و سبک کار حزب ایران به وجود آوردند. یکی دیگر از اقدامات بسیار مهم نخشب و همفکرانش تشکیل حوزه زنان در سازمان جوانان بود. تا آن زمان حزب ایران حزبی مردانه بود و تشکیل حوزه زنان میتوانست راه را برای عضویت زنان در این حزب هموار کند.[32]
دوگانگیها و اختلافات عدیده میان اعضای حزب ایران و گروه نخشب اگرچه تأثیری بر فعالیتهای سیاسی و اجتماعی این حزب نداشت و دو جناح به وظایف خود عمل میکردند، لیکن اختلافها بسیار اساسی بود و این وضعیت نمیتوانست مدت طولانی ادامه داشته باشد و بهانهای کافی بود تا راه آنان از یکدیگر جدا شود. یکی از مهمترین اختلافهای نخشب و رهبران حزب ایران، تفاوت تحلیل سیاسی و اجتماعیشان از نهضت ملیشدن صنعت نفت بود. محمد نخشب نهضت نفت را مرحله اول انقلاب اجتماعی در ایران میدانست و خواستار تعمیق آن نهضت و آغاز مرحله دوم یعنی انقلاب اجتماعی با هدف دستیابی به سوسیالیسم بود. برخلاف نخشب، رهبران حزب ایران نهضت ملیشدن صنعت نفت را صرفاً مبارزهای ضد استعماری و آزادیخواهانه میدانستند که هدف آن دستیابی به حقوق ملی مردم ایران و پایاندادن به استعمار انگلستان در ایران است. دیگر اختلاف اساسی نخشب و همفکرانش با رهبران حزب ایران نحوه تعامل با دولت دکتر مصدق بود. خطمشی رهبران حزب ایران نسبت به دولت مصدق پشتیبانی و همکاری همهجانبه بود و اگر در زمینهای منتقد یا مخالف موضع یا عملکرد دولت مصدق بودند، آشکارا و در سخنرانیها و یا در مقالههایشان از مصدق یا عملکرد دولت او انتقاد نمیکردند. برخلاف آنها، نخشب به خطمشی اتحاد و انتقاد باور داشت؛ از این رو، هرگاه عملکرد دکتر مصدق یا دولت را اشتباه یا مغایر با مصالح نهضت ملی ارزیابی میکرد با انتقاد از مصدق یا دولت او، راهکارهایی در آن زمینه برای برطرفکردن مشکلات و مسائل کشور ارائه میداد. یکی دیگر از اختلافهای دو گروه که پیشتر به آن اشاره شد، جایگاه دین در عقاید سیاسی و اجتماعی و فعالیت حزبی بود. رهبران حزب ایران ـ که مسلمان و اکثراً پایبند به شعائر و مناسک دینی بودند ـ در فعالیتهای سیاست و اجتماعی و حزبیشان از مفاهیم و باورهای دینی الهام نمیگرفتند و سکولار بودند. اما نخشب و همفکرانش با اینکه عقاید سیاسی و اجتماعیشان برگرفته از فقه اسلامی نبود، اما در افکار و عقاید آنها دین اسلام اهمیت بسیار داشت.[33]
اختلافات میان دو جریان در پاییز سال 1331 نمود عینی یافت و سبب چالش و ایجاد تنش میان آنها شد. در آبان 1331 کمیته مرکزی حزب ایران اعلام کرد پنجمین کنگره حزب در نیمه اول دیماه با حضور 35 نماینده (10 نفر از تهران و 25 نفر از شهرستانها) به مدت یک ماه برگزار میشود. نخشب و یارانش با تعیین کاندیداهای خود به صورت سازمانیافته برای آنها تبلیغ کردند. روز 14 آذر 1331 انتخابات پنجمین کنگره حزب ایران در تهران و برخی شهرها برگزار شد. در تهران بیشتر کاندیداهای موردنظر نخشب و همفکرانش برگزیده شدند و رهبران شناخته شدهای مانند کاظم حسیبی، علیقلی بیانی، جهانگیر حقشناس، ناصرالدین موسوی، شاپور بختیار و... رأی کافی نیاوردند. در ضمن احمد زیرکزاده دبیرکل حزب ایران کمتر از کاندیداهای جناح نخشب رأی آورد که برای زیرکزاده شکست محسوب میشد. اسامی نمایندگان پنجمین کنگره حزب ایران از تهران به ترتیب آرا چنین بود: کریم سنجابی، محمد نخشب، حسین راضی، علیاکبر نوشین، معینالدین مرجایی، احمد زیرکزاده، احمد سمیعی، محمدهادی جواهری و اصغر گیتیبین. انتخاب شش نفر از همفکران نخشب[34] موجب نگرانی برخی از رهبران حزب ایران شد؛ چراکه هراس داشتند آنها حزب را از دستشان دربیاورند.
اما به نظر میرسد آنچه آنها را بیشتر نگران کرد، پی بردن به وجود فراکسیون مخفی در حزب ایران بود. در پاییز 1331 شاید پیش از آن، برخی از رهبران حزب ایران متوجه شدند اعضای نهضت مردم ایران پس از پیوستن به حزب، با اینکه در تشکیلات حزب ایران پخش شده و مسئولیتهای مهمی را برعهده گرفتهاند و برای گسترش و پیشبرد خطمشی و برنامه حزب تلاش میکنند، اما انسجام پیشین خود را هم حفظ کردهاند و در تشکیلات حزب به صورت فراکسیون مخفی عمل میکنند. بر این اساس نتیجه گرفتند هدف آنها تسخیر حزب از درون است. لذا به پیشنهاد زیرکزاده جلسهای در کمیته مرکزی تشکیل شد و طی آن نخشب، مرجایی، سمیعی، راضی و نوشین را به علت تشکیل دستهبندی از حزب اخراج کردند.[35]
جمعیت آزادی مردم ایران
پس از اخراج نخشب و یارانش از حزب ایران، آنها «جمعیت آزادی مردم ایران» را تشکیل دادند. با جدا شدن تمامی اعضای شناختهشده نهضت از حزب ایران، سیل استعفای اعضایی که با نهضت خداپرستان سوسیالیست به این حزب آمده بود، آغاز شد. این عده، اعم از دانشآموز، دانشجو، کارگر و کارمند استعفانامههای خود را به روزنامه «مردم ایران» میفرستادند.[36]
جمعیت آزادی مردم ایران در تداوم ایدئولوژی و برنامههای خداپرستان سوسیالیست، اسلام و سوسیالیسم را مرام خویش قرار داد و به دفاع از ناسیونالیسم نهضت ملی ایران و دولت ملی دکتر محمد مصدق پرداخت.[37] جمعیت آزادی مردم ایران دارای تشکیلات وابسته مخفی از جمله سازمان جوانان، سازمان بازار، تشکیلات دانشآموزان و تشکیلات دانشجویان بود. اعضای هیئت اجراییه جمعیت عبارت بودند از: محمد نخشب، حسین راضی، مهندس علیاکبر نوشین، معینالدین مرجایی، مهندس محمد پاکزاد و دکتر علی شریعتمداری. از نام دیگر رهبران و فعالان جمعیت میتوان به این اسامی اشاره کرد: محمود نکوروح، دکتر کاظم سامی، دکتر حبیبالله پیمان، هرمز پیشوایی، قاسم لباسچی، مهندس علی محمد ایزدی، دکتر منوچهر خدایار محبی، دکتر مهدی عسکری، حسن گوشه و ابراهیم عینکچی.[38]
جمعیت آزادی مردم ایران از جمله جمعیتهای فعال سیاسی در دوران ملی مصدق بود که به شدت به هواداری از نهضت ملی پرداخت و با بهرهگیری از توان اعضای پرشور و جوان خود و با اتکا به پشتوانه تئوریک، بر مبنای ایدئولوژی خداپرستی و سوسیالیستی، ضمن اشاعه آرا و افکار خود و ارائه طرز تفکر نوین در جریان حوادث و تحولات پرالتهاب آغاز دهه 1330، به صورتی فعال و قدرتمند ظاهر شد. همچنین، اولین گروهی بود که همیشه خطر توطئههای دربار و عوامل ضدملی را به مردم ایران و دولت ملی دکتر مصدق، به وسیله نشریات خود گوشزد میکرد و در کودتای نیمبند 25 مرداد که شکست خورد، به دکتر مصدق پیشنهاد اعلام جمهوری نمود و خواستار انحلال سلطنت شد: «مردم ایران میخواهند بساط سلطنت برچیده و جمهوریت مستقر شود. مردم ایران! روز سقوط دربار و فرار شاه روز جشن و شادی شماست. قرنها بود شاهپرستی و تشریفات سلطنتی چون خاری چشم مردم آزاده و حقپرست ایران را آزار میداد. مردم ایران دیگر به هیچوجه حاضر نیستند تن به بتپرستی و تحمل تجملات درباری دهند. تنها و تنها رژیم جمهوری است که با روح توحید و طرز فکر خداپرستی سازگار است.»[39]
همچنین جمعیت آزادی مردم ایران درمورد اموال خاندان سلطنتی خطاب به دکتر مصدق بیان داشت: «اکنون موقع آن است خطاب به دکتر مصدق پیشوای نهضت ملی بگوییم شاه رفت و دیگر برنمیگردد ولی مردم ایران به همان حال اولی یعنی در زنجیر و عذاب گرسنگی و فلاکت باقی هستند. وظیفه حتمی و فوری دولت است که شلغم رضا و بلغم رضاها را بدون اینکه مالی از جیب خالی ملت به آنها اعطا شود از کشور عزیز بیرون ریخته، بودجه سلطنتی و کاخهای آن را یکجا در اختیار فرهنگ و بهداشت مردم ایران قرار دهید که به جای درس شاهپرستی و استعمارجویی، خداپرستی واقعی، آزادیخواهی و استقلالطلبی به جوانان و فرزندان این آب و خاک تعلیم و تفهیم شود و عملاً به سوی سعادت و پیروزی ملت ایران نزدیک شویم. پیروز مردم ایران.»[40]
بهطورکلی خواستههای جمعیت آزادی مردم ایران درمورد شرایط کشور پس از شکست کودتای 25 مرداد در چهار مورد خلاصه میشد:
1. عاملین کودتا هرچه زودتر در یک محکمه صحرایی محاکمه و اعدام شوند؛
2. شاه غیاباً محاکمه و محکوم به اعدام شود؛
3. املاک و اموال خانواده تجاوزکار پهلوی جهت تأسیس بیمارستان و آموزشگاه به نفع مردم ضبط شود؛
4. مقدمات لازم جهت استقرار جمهوریت فراهم گردد.[41]
حزب مردم ایران و ادامه فعالیتهای نخشب
با وقوع کودتای 28 مرداد و غافلگیری نیروهای ملی، جمعیت آزادی مردم ایران ـ که بعد از کودتا نام خود را به «حزب مردم ایران» تغییر داد ـ به مبارزه مخفی روی آورد.
نخستین اقدام محمد نخشب برای تداوم مبارزه فعال علیه رژیم کودتا، منسجمکردن فعالیت هواداران و دوستان خود در یک چارچوب مشخص حزبی و تشکیلاتی بود؛ زیرا با وقوع کودتا، جمعیت آزادی مردم ایران که به عنوان یک جمعیت با فعالیتهای رادیکال و مخالف نظام سلطنت شناخته شده بود نمیتوانست تحت همان عنوان به فعالیتهایش ادامه دهد، لذا مقدمات تشکیل حزبی را به نام «حزب مردم ایران» فراهم آوردند. چراکه نخشب همواره معتقد بود که عالیترین شکل مبارزه، مبارزهای است که در چارچوب تفکر حزبی و تشکیلاتی صورت بگیرد و راه رسیدن به اهداف اجتماعی و سیاسی در تأسیس حزب با اهداف عالی اجتماعی و اعتقادی میباشد.[42]
پس از چندین ماه فعالیت مخفی، نخشب، حسین راضی و هوادارانشان، چارچوب فعالیت عملی و نظری حزب مذکور را با تدوین مرامنامه و برنامه حزب ترسیم کردند، ولی چون امکان هرگونه فعالیت علنی و عملی از آنان سلب شده بود، بنیانگذاران حزب مذکور به حرکت «نهضت مقاومت ملی» که از احزاب و سازمانهای فعال جبهه ملی تشکیل شده بود، پیوستند و همراه نهضت مقاومت ملی به فعالیت علیه دربار و دولت کودتا پرداختند.[43]
در این دوره زمانی، نخشب زندگی مخفی را آغاز نمود و از نام محمد مکانیک برای خود استفاده میکرد. همین مسئله باعث شد که حزب مردم ایران که از احزاب فعال تشکیلدهنده نهضت مقاومت بود، برای اینکه بتواند فعالیتهای خود را ادامه دهد بنا به پیشنهاد محمد نخشب رهبر حزب و تصویب کمیته مقاومت ملی، به «جمعیت پیروان مکتب توحید» تغییر نام داد. با صدور مرامنامه این جمعیت، تلاشهای مأموران امنیتی رژیم برای دستگیری نخشب افزون شد تا اینکه بالاخره او را دستگیر کردند، اما پس از چندی با ضمانت آزاد شد. نخشب پس از آزادی بلافاصله فعالیتهای سیاسی و مبارزاتی خود را از سر گرفت. نخشب و اعضای حزب مردم ایران، جناح روشنفکری مذهبی در نهضت مقاومت را تشکیل داده بودند، لذا در طول دوره فعالیت در نهضت مقاومت، در برنامههای حزب شرکت میکردند و علاوه بر فعالیتهای سیاسی و مبارزاتی، به لحاظ تئوریک و علمی در سخنرانیها و مقالاتی که مینوشتند، افزون بر تأکید به مبارزه اجتماعی و دعوت از مردم برای مشارکت در تحقق حاکمیت اجتماع، به مسئله تحقق عدالت اجتماعی در سایه طرز تفکری که به آن سوسیالیسم مذهبی یا سوسیالیسم مردم ایران بر پایه خداپرستی و توحید مینامیدند، میپرداختند. چنانکه نخشب در یکی از جلسات سخنرانی آیتالله طالقانی که در کرج برگزار شده بود، در باب نماز و فلسفه اللهاکبر به ایراد سخن پرداخت و چنان آن را به مسائل اجتماعی و سیاسی معطوف نمود که پس از این سخنرانی، دستور دستگیری او صادر شد و تحت تعقیب قرار گرفت. در تمام دوره پس از کودتای 28 مرداد و تا زمانی که با بورس سازمان برنامه برای ادامه تحصیل به آمریکا رفت، نخشب پنهان و آشکار در تکاپو و مقاومت بود و ضمن رهبری حزب مردم ایران و دبیرکلی آن، از عناصر فعال نهضت مقاومت ملی به شمار میرفت.[44]
محمد نخشب پس از اینکه در سال 1337 راهی آمریکا شد، همزمان با ادامه تحصیلات عالی خود به صفوف مبارزان در خارج پیوست. فعالیتهای مبارزاتی فعالان سیاسی خارج از کشور، زمانی شدید شد که افراد مذهبی که در نهضت مقاومت بودند، در داخل به دلیل بستهشدن فضای سیاسی کشور تحت تعقیب قرار گرفتند و به خارج از کشور از جمله آمریکا رفتند. جوانان علاقمندی همچون حسن حسینی، مصطفی چمران، دکتر علی شریعتی، ابراهیم یزدی و محمد نخشب از جمله این افراد بودند. این افراد زمانی که به خارج از کشور رفتند، فضای جدیدی را در روند مبارزات سیاسی و دانشجویی ساکن در آمریکا بهوجود آوردند؛ چون پیش از این، جوّ غالب فعالیتهای سیاسی که کم و بیش در خارج از کشور و بهویژه در آمریکا در جریان بود، به دست گروههای چپی، کمونیستها و مارکسیستها بود. ولی با ورود این افراد و برخی دیگر از عناصر جبهه ملی همچون دکتر علی شایگان، نصرالله سیفپور فاطمی، صادق قطبزاده و ابوالحسن بنیصدر رقابتها و تکاپوهای سیاسی برای مبارزه با رژیم شاه در میان گروههای سیاسی و محافل دانشجویی آغاز شد و شکل جدیدی گرفت.[45]
محمد نخشب از جمله نخستین افرادی بود که پس از ورود به آمریکا در سال 1337 جذب فعالیتهای سیاسی ـ دانشجویی علیه رژیم شد و با «خانه ایران» که تحت سرپرستی شایگان و سیفپور فاطمی بود، همکاری کرد. وی به زودی به دلیل اعتقادات ایدئولوژیکی و اسلامی از آنها فاصله گرفت و با دوستان خود «خانه دانشجویی» را در نیویورک تأسیس کرد. نخشب و هواداران وی در خانه دانشجویی معتقد به نوعی مبارزه همراه با کاربست ایدئولوژی اسلامی و سوسیالیسم بودند. نخشب علاوه بر شرکت در فعالیتهای خانه ایران و خانه دانشجو، در تأسیس کنفدراسیون دانشجویی و نیز انجمن دانشجویان در آمریکا به همراه شهید مصطفی چمران همکاری داشت. گزارشهای دینی و مذهبی وی همواره عاملی نیرومند بود که گروههای چپگرای غیرمذهبی و ملیگرایان محض از او دوری کنند. [46]
نخشب در جریان قیام 15 خرداد 1342 به رهبری زعیم عالیقدر شیعه حضرت امام خمینی(ره) به حمایت از نهضت دینی و سیاسی روحانیت پرداخت و میتینگی در پشتیبانی از آنان در نیویورک تشکیل داد. همچنین نخشب با بیشتر محافل مذهبی در نیویورک و شهرهای آمریکا در ارتباط بود. همکاری با مسجد نیویورک و مراکز تبلیغی و اسلامی و حمایتهای بیدریغ از سیاهپوستان و شرکت در میتینگهای ضد تبعیض نژادی و نگارش مقالاتی برای مجلات و نشریات اسلامی و دانشجویی، همکاری با سازمان ملل و حمایت دانشجویان سیاهپوست و عرب و آفریقایی، از جمله فعالیتهای دیگر وی بود.[47]
جنبش انقلابی مردم ایران (جاما)
خروج نخشب از کشور و ادامه فعالیتهای سیاسیاش در آمریکا، نقطه پایان حیات سیاسی نهضت خداپرستان سوسیالیست در ایران نبود، بلکه برخی از اعضای این نهضت با تشکیلاتی نوین و با اتخاذ استراتژی متفاوت، مبارزه علیه رژیم را ادامه دادند. بعد از رفراندوم انقلاب سفید (بهمن 1341) و قیام خونین 15 خرداد 1342، اختناق سیاسی و فشارها بیشتر شد ولی برخلاف نظر دستگاه، این پایان کار نبود بلکه مقدمه تازهای از مبارزه شد و نیروهای مخالف مخصوصاً نسل جوان نهضت خداپرستان، از همین هنگام متوجه مشی قهرآمیز گردیدند و سازمانی ـ که برای مقامات امنیتی کاملاً ناشناخته بود ـ را تشکیل دادند و همینجا بود که یکی از نخستین جنبشهای آزادیبخش با مشی قهرآمیز و مسلحانه با نام اختصاری جاما (مخفف جنبش انقلابی مردم ایران) در سال 1342 اعلام موجودیت کرد. تشکیلات جاما کاملاً مخفی و به شکل هستههای مستقل و جدا از هم در گروههای مختلف اجتماعی سازمان یافت و تا سال 1343 به کار آموزشهای تئوریک و تجارب عملی و گسترش سازمانی در نقاط مختلف کشور پرداخت و نخستین نشریه خود را زیرعنوان «این است دشمن مردم» به تحلیل اوضاع اجتماعی و معرفی دشمن اصلی مردم ایران که جز شاه نبود، اختصاص داد.[48]
جاما یا جنبش انقلابی مردم ایران، یک سازمان سیاسی سوسیالیست و اسلامگرای ایرانی بود. دکتر کاظم سامی و حبیبالله پیمان[49] مهمترین اعضای مؤسس این سازمان بودند. سامی که بعد از تشکیل جاما سخنگوی این سازمان شده بود، فعالیتهای سیاسی و اجتماعی خود را از مقطع دبیرستان و با حضور در کانون نشر حقایق اسلامی و کلاسهای درس اخلاق و دیانت محمدتقی شریعتی در شهر مشهد آغاز کرد. او در بحبوحه نهضت ملیشدن صنعت نفت و جدیتر شدن فعالیت خداپرستان سوسیالیست، به این نهضت پیوست. دلیل و انگیزه ایجاد این سازمان، فقدان آزادی فردی و اجتماعی، اختناق، فشار و زور و وجود مظاهر استعمار بهطور علنی در کشور بود. جاماییها بعد از ایجاد تشکیلات و به منظور پیشبرد اهداف خود، تبلیغات نسبتاً وسیعی را در میان همفکران خود در حزب مردم ایران، جبهه ملی و گروهها و افراد مذهبی انجام دادند. در این دوره تبلیغاتی، آنها روش مبارزات جبهه ملی و دیگر احزاب که دارای رویه محتاطانهای بودند را محکوم و ضرورت مبارزه انقلابی با شرکت همه نیروهای ملی را به منظور ایجاد تحول و دگرگونی در دستگاه حکومت و رژیم دنبال میکردند. از همین رو، در مرحله نخست سعی در جذب نیروهای وفادار و آموزش آنها داشتند تا به وسیله آنها بتوانند هدف خود را تحقق بخشند. آنها پس از یک سال فعالیت توانستند عدهای را در تهران و سایر شهرستانها[50] به طرف خود جلب و تشکیلات خود را گسترش دهند.
علاوه بر این، سازمان در خصوص افزایش سطح دانش اعضا در خصوص فعالیتهای مخفی و آگاهی نسبت به مبارزات انقلابی و پارتیزانی اقداماتی انجام داد. آنها تا سال 1343 به کار آموزشهای تئوریک و تجارب عملی و گسترش سازمان در نقاط مختلف کشور پرداختند. برنامه آموزشی آنها بر پایه مطالعات درباره مبارزات انقلابی مردم الجزایر، کوبا، فلسطین و چین و مطالعه متون مذهبی همچون قرآن و نهجالبلاغه قرار داشت. همچنین چند نشریه یا اعلامیه با عناوین «این است دشمن مردم»، «چه باید کرد؟»، «... و اینست راه پیروزی» منتشر کردند. در همه این اعلامیهها تنها راه پیروزی، مبارزه فراگیر و قهرآمیز فرض شده و بر همین اساس مبارزه با رژیم با تکیه بر مشی قهرآمیز را به دیگران توصیه میکردند. پس از پخش این اعلامیهها و همچنین انسجام و سازماندهی سازمانهای وابسته به جنبش، ساواک در مرداد 1344 عدهای از فعالین این تشکیلات را در تهران و بندر انزلی دستگیر کرد. اعضای دستگیرشده گروه (مانند سامی و پیمان)، در تیرماه 1345 به اتهام اقدام علیه امنیت ملی کشور و عضویت در جمعیت مخالف با رژیم سلطنت محکوم شدند. هستههای باقیمانده گروه نیز در پوشش فعالیت مخفیانه اقدام به انتشار نشریاتی چون «اخگر» و «عقاب» کردند. این رویه مخفی انقلابی در طول سالهای 1345 تا 1355 ادامه داشت و همکاری با دکتر شریعتی و تلاش در جهت نشر افکار و اندیشههای وی از مهمترین اقدامات گروه در طی این دوره بود.[51]
جاما پس از یک دوره فعالیت محدود به دنبال دستگیری و محکومیت اعضای شاخص آن، حدود دو سال پیش از انقلاب 1357 دوباره تشکیلات خود را سازماندهی کردند. این آغاز دوره جامای دوم بود. انتشار نشریاتی چون «مکتب و جهاد» و «پیام شهید» در زمره تلاشهای این گروه در دو سال قبل از انقلاب اسلامی بود. جاما با اندیشه انقلابی، در طول دوران فعالیت به مبارزه مسلحانه خود ادامه داد. ایجاد هستههای مبارز در شهرهای مختلف، چاپ و تکثیر بیانیههای امام خمینی و دیگر دستجات مبارز مسلمان، ایجاد انتشارات و چاپ کتابهای آگاهیبخش و روشنگر، چاپ دستنویسها و کتابهای دکتر علی شریعتی از نمونه فعالیتهای سیاسی، مکتبی و فرهنگی آنها بود. این فعالیتها تا انقلاب به همین شکل دنبال شد. آنها همزمان با گسترش جنبش انقلابی، مصرّانه هرگونه مبارزه مسالمتآمیز و قانونی در محور اجرای قانون اساسی مشروطه که بر حفظ سلطنت تکیه داشت را نفی کرده و به مبارزه مردم در قالب اسلام انقلابی و به رهبری امام خمینی با هدف نابودی رژیم پادشاهی و برقراری رژیم جمهوری متکی بر مکتب و حاکمیت و آرا مردم تأکید کردند. اقداماتی نظیر تحریم مراسم عید نوروز سال 1357، اعلام عزاداری به مناسبت کشتار مردم تبریز، برگزاری کلاسهای آموزشی در مساجد و منازل، انتشار اعلامیههایی برای دعوت از افسران و سربازان، ایجاد شوراهای محلهها و روستاها و کارخانهها و تدوین دستورالعملهایی برای آنها، در کارنامهشان دیده میشود. بعدتر و در روزهای 21 و 22 بهمن، جاما در جهت تجهیز و تدارک وسایل دفاعی صحنه مبارزه در حوالی خیابانهای فرحآباد و تهران نو و همچنین بسیج مردم در دیگر محلات، سعی و کوشش نمودند. پس از پیروزی انقلاب نیز پیامی به مناسبت پیروزی جنبش و به ثمر رسیدن مبارزات ملی ـ اسلامی منتشر و خواستار ادامه مشی قهرآمیز و انقلابی علیه نهادهای استبدادی نظام ظالمانه و ضدمردمی گذشته و قدرتهای استعماری و استثماری شدند.[52] در بحبوحه پیروزی انقلاب اسلامی نیز دکتر کاظم سامی (رهبر جاما) در دولت موقت مهندس مهدی بازرگان در سمت وزیر بهداری و بهزیستی خدمت نمود و در نخستین دوره انتخابات ریاستجمهوری سال 1358 نیز نامزد شد که البته در این انتخابات شکست خورد و پایینترین میزان رأی را به دست آورد. دکتر حبیبالله پیمان نیز «جنبش مسلمانان مبارز» را راهاندازی کرد و به فعالیتهای محدود خود در چارچوب جریان ملی ـ مذهبی ادامه داد.
جمعبندی
دهه 1320 شمسی، نقطه آغاز بسیاری از گروهها، محافل و احزاب گوناگونی بود که با شرایط پیشآمده (بهطور مشخص سقوط حکومت خودکامه رضاشاه و فقدان قدرت مرکزی مطلق در کشور)، فرصت را برای فعالیتهای سیاسی و اجتماعی خود مناسب دیدند. در این زمان، نهضت خداپرستان سوسیالیست به رهبری محمد نخشب و همراهی افرادی چون حسین راضی، معینالدین مرجایی، علیاکبر نوشین و سید حسین لاجوردی، در این هنگامه تاریخی پا به عرصه نهاد. اعضای این نهضت بر ایدئولوژی سوسیالیسم بر پایه خداپرستی تأکید میکردند و مطلقاً به سوسیالیسم از منظر مارکسیستی توجهی نشان نداده و حتی آن را مورد نقد قرار میدادند. از این رو، نهضت خداپرستان سوسیالیست علاوه بر این که دارای تشکیلات سیاسی نسبتاً منظم شد و در سالهای دهه 1320 و اوایل دهه 1330 به کنش سیاسی میپرداخت، نسبت به نشر عقاید و فعالیتهای فکری و ایدئولوژیکی بسیار توجه نشان میدادند. در این راستا شاید بارزترین تأثیر و بازتاب آرای نهضت خداپرستان سوسیالیست را بتوان در تفکرات اندیشمندانی چون دکتر علی شریعتی جستجو نمود.[53] اما با این حال، اتخاذ رویکرد التقاطی در مواضع و ایدئولوژی نهضت و تلاش جهت تجمیع سوسیالیسم و اسلام به جای تکیه بر مفاهیمی مانند عدالت اسلامی، و همچنین کمتوجهی به مقوله اسلام سیاسی و خلاصه کردن آن به اصل توحید و خداپرستی، از عواملی بود که سبب شد نهضت خداپرستان سوسیالیست از منظر مرام فکری نتواند در میان جامعه مذهبی ایران اقبال قابل توجهی به دست آورد.
از منظر سیاسی، نهضت خداپرستان سوسیالیست چه در جریان ملیشدن صنعت نفت و چه پس از کودتای 28 مرداد در کنار جبهه ملی به مبارزه علیه رژیم شاه پرداختند. نخشب در نیمه دهه بیست، نهضت مردم ایران را تشکیل داد و پس از چندی او و یارانش به این نتیجه رسیدند که بهتر آن است با یکی از احزاب شناختهشده و مطرح ملی ائتلاف کنند. لذا در ابتدای سال 1330 اعضای نهضت مردم ایران، به حزب ایران پیوستند اما به دلیل اختلافات بنیادینی که از منظر ایدئولوژیکی داشتند و همچنین احساس خطر اعضای حزب ایران از قدرتیابی گروه نخشب، دستور اخراج آنان از حزب ایران صادر شد. پس از اخراج رهبران نهضت مردم ایران از حزب ایران، تمامی هواداران نخشب از این حزب استعفا دادند و به تشکیلات جدید نخشب تحتعنوان جمعیت آزادی مردم ایران پیوستند. در دوران نخستوزیری دکتر محمد مصدق، جمعیت آزادی مردم ایران از دولت وی حمایت نمود و در 26 مرداد نیز خواستار برقراری نظام جمهوری و انحلال نظام سلطنت شد، اما هنگامی که در 28 مرداد ورق برگشت و دولت کودتا زمام امور را به دست گرفت، اعضای جمعیت به فعالیت مخفی روی آوردند و نام تشکیلات را به حزب مردم ایران تغییر دادند. حزب مردم ایران یکی از گروههای فعال در نهضت مقاومت ملی به شمار میرفت اما با توجه به دیکتاتوری شدید پس از سال 1332، نخشب ناچار شد از کشور خارج شود و در آمریکا به مبارزات سیاسی و دانشجویی علیه رژیم پهلوی بپردازد. اما خروج نخشب سبب توقف فعالیتهای نهضت خداپرستان سوسیالیست در ایران نشد، بلکه دکتر کاظم سامی و دکتر حبیبالله پیمان از اعضای این نهضت، به تأسیس جنبش انقلابی مردم ایران (جاما) در سال 1342 مبادرت نمودند و تنها راه سرنگونی رژیم را قیام مسلحانه و مبارزه قهرآمیز دانستند. آنها با اتخاذ این استراتژی تا پیروزی انقلاب اسلامی راه پرفراز و نشیبی را پیمودند و پس از انقلاب نیز در عرصه سیاسی کشور فعال بودند چنانکه دکتر کاظم سامی در دولت موقت مهندس مهدی بازرگان وزیر بهداری و بهزیستی شد. بنابراین دامنه نفوذ فکری نخشب و نهضت خداپرستان سوسیالیست به جریانات پیش از انقلاب اسلامی محدود نماند و تا پس از پیروزی انقلاب نیز ادامه یافت.[54]
[1] محمد نخشب در سال 1302 شمسی در تهران و در خانوادهای متوسط و مذهبی متولد شد. پدرش حسین نام داشت که به علت آشنایی با مهارتهای فنی جدید و اشتغال در امور کارخانه برق و تعمیر ماشینآلات جدید، به مکانیک مشهور شده بود. او با صدور کارت هویت از اداره سجل احوال مملکتی، نام فامیلی «مکانیک» را برای خود انتخاب کرد. معیشت و امور روزمره خانواده نیز از طریق درآمد شغل مکانیکی تأمین میشد. محمد مکانیک دوران خردسالی و کودکی را تحت نظارت و سرپرستی پدر و مادرش سپری کرد تا اینکه پدر و مادر وی، او را برای تحصیل به مدارس جدید فرستادند. دوره تحصیل ابتدایی را در مدرسه تدین و دوره تحصیلات متوسطه را در مدارس علمیه و دارالفنون به پایان رسانید. یعنی محمد تحصیلات خود را از سال 1309 آغاز کرد و در سال 1321 با دیپلم ریاضی از دارالفنون فارغالتحصیل گردید. پس از فراغت از تحصیل که همزمان با دوره اشغال ایران از سوی قوای متفقین بود، به استخدام وزارت دارایی در آمد و در بخش حسابداری این وزارتخانه مشغول به کار شد. در همین زمان نام فامیلی خود را از مکانیک به نخشب تغییر داد. برای ادامه تحصیل، رشته حقوق قضایی را انتخاب کرد و تا سال 1324 در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران به تحصیل پرداخت و در همین زمان نیز به فعالیتهای سیاسی کشیده شد. به خاطر همین اشتغالات سیاسی بود که تا سال 1334 موفق به ادامه تحصیل در سطوح بالاتر نشد و بیشتر به کارهای فکری و سیاسی روی آورد. او به صف مبارزان نهضت ملی نفت پیوست و تا کودتای 28 مرداد 1332 فعالیتهای گسترده و دامنهداری انجام داد و چندین جمعیت و گروه به عناوین مختلف تشکیل داد و رسالات و نشریاتی را که ناشر افکار و ایدههای نهضت خداپرستان سوسیالیست بودند، منتشر کرد و به دفاع از دولت ملی دکتر محمد مصدق پرداخت. پس از وقوع کودتا، تحت تعقیب بود و به زندگی مخفی روی آورد و پس از مدتی تحصیلات خود را از سر گرفت. در سال 1334 تحصیلات خود را در رشته علوم اداری در مقطع فوقلیسانس ادامه داد و در سال 1337 با رتبه ممتاز از دانشگاه تهران فارغالتحصیل شد و به خاطر کسب این رتبه از سوی سازمان برنامه و با بورس تحصیلی و کمکهای فنی سازمان ملل متحد، برای مدت 12 ماه راهی نیویورک شد. پس از اتمام دوره و اخذ مدرک دکترای علوم اداری و مدیریت، جذب فعالیتهای سیاسی و دانشجویی شد و به سازمان دانشجویان ایرانی مقیم آمریکا پیوست. نخشب همزمان با اخذ درجه دکترای علوم اداری و مدیریت، در رشته حقوق بینالملل نیز تحصیل نموده و درجه دکترای حقوق بینالملل را نیز از دانشگاه نیویورک گرفته بود. با اتمام دوران عالی تحصیلی، محمد نخشب در قسمت امور بینالملل سازمان ملل مشغول فعالیت شد و در همانجا به مبارزه سیاسی خود با رژیم پهلوی ادامه داد. محمد نخشب سرانجام در شهریورماه سال 1355 هنگامی که با قطار زیرزمینی عازم نیویورک بود، بهطور ناگهانی درگذشت. ر.ک: بهرامی، روحالله، فعالیتهای سیاسی ـ اجتماعی محمد نخشب به روایت اسناد، تهران، 1383، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، صص 19 ـ 23.
[2] کاظمیان، مرتضی، سوسیال دموکراسی دینی، تهران، 1383، انتشارات کویر، چاپ اول، ص 16.
[3] خسروپناه، محمدحسین، خداپرستان سوسیالیست، تهران، 1400، انتشارات کتاب پیام امروز، چاپ اول، ص 84.
[4] کاظمیان، پیشین، ص 16 و 17.
[5] نکوروح، محمود، نهضت خداپرستان سوسیالیست، تهران، 1377، انتشارات چاپخش، چاپ اول، ص 23.
[6] خسروپناه، پیشین، ص 119.
[7] کاظمیان، پیشین، ص 27.
[8] نکوروح، پیشین، ص 24.
[9] بهرامی، پیشین، ص 35.
[10] برزگر، ابراهیم؛ نوذری، محمداسماعیل و جبراییلی، نیما، بررسی نسبت اسلام و مدرنیته در اندیشه سیاسی محمد نخشب، جستارهای تاریخی (پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی)، 1396 / سال هشتم، شماره 1، ص 181.
[11] خسروپناه، پیشین، ص 135.
[12] محمودی، محسن، نهضت خداپرستان سوسیالیست، نشریه اطلاعات حکمت و معرفت، 1388 / سال چهارم، شماره 5، ص 60.
[13] آقاجری، سیدهاشم و زمانی، مهدی، تبیین ایدئولوژی و برنامههای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی جمعیت آزادی مردم ایران (بهمن 1331 تا اسفند 1333)، مجله تاریخ ایران (دانشگاه شهید بهشتی)، 1402 / سال شانزدهم، شماره 2، ص 168.
[14] کاظمیان، پیشین، ص 40.
[15] همان، صص 157 ـ 159.
[16] همان، ص 37 و 38.
[17] همان، ص 24.
[18] راضی، حسین، نقدی بر مقاله خداپرستان سوسیالیست در ایران (نگاهی به تجربه خداپرستان سوسیالیست 1332 ـ 1322)، نشریه گفتگو، 1376، شماره 18، ص 157.
[19] پیماننامه فردی نهضت خداپرستان سوسیالیست به شرح زیر است: «من که میخوانم و شما که میشنوید، همه باید عملاً راستگویی خود را ثابت کنیم: من مرام و مسلک این جمعیت نجاتدهنده را از جان و دل قبول کرده، تمامی مساعی و کوشش خود را در راه پیشرفت و ترقی آن به کار میبرم. من خداپرست سوسیالیست دارای عالیترین هدفهای زندگی و بزرگترین آرمانهای اجتماعی میکوشم؛ میکوشم تا با فداکاری و سرسختی، شایستگی داشتن یک چنین ایدهآل مقدس و انقلابی را احراز نمایم. من میکوشم تا با اطاعت از قدرت تشکیلاتی همفکران خود، حلقه محکمی از زنجیر گسستناپذیر برادران هممسلک خود بوده، تا آنجا که قدرت دارم در راه نیل به هدف بزرگ خود، مصائب و ناملایمات را چون کوه استواری تحمل نمایم. من میکوشم تا با توجه به خدا، شخصیت خود را ممتاز و برای جمعیت خود فردی مفید و مؤثر باشم. من میکوشم در هر محیط و مکانی که هستم با افکار مادی و خرافی، مبازره نموده از طرز فکر نجاتبخش خداپرستان سوسیالیست، دفاع نمایم. من به این حقیقت ایمان دارم که تنها پیشرفت فکر و عقیده من و توسعه تشکیلات همفکران درستاندیش من است که ملت ما را از فقر و بدبختی رهایی داده، ایرانی با عظمت و پرافتخار ایجاد کند. من هرگز سوگندی را که با خود و خدای خود دارم از یاد نبرده، آنقدر میایستم تا به نیروی همکاری و ثمربخش و قدرت افراد تشکیلات و برادران همپیمان خود، موجودیت فکری و مسلکی را به جامعه محروم و چارهجوی ایران اعلام و راه برای پیشرفت قطعی و اساسی نیروی ظفربخش ملتها آماده و هموار شود.» ر.ک: نکوروح، پیشین، ص 101.
[20] کاظمیان، پیشین، ص 25.
[21] خسروپناه، پیشین، صص 155 ـ 158.
[22] از اعضای این گروه در مقطع انشعاب میتوان به محمد نخشب، حسین راضی، سید حسین لاجوردی، فضلالله مصطفوی، علیاکبر نوشین، علیاصغر آزوین، معینالدین مرجایی، جمالالدین حائری، اسدالله صامتی، رضا مکانیک و محمدحسن سالمی اشاره کرد.
[23] همان، ص 163.
[24] ر.ک: «شرح زندگانی و بررسی دولت عبدالحسین هژیر»، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[25] بهرامی، پیشین، ص 38.
[26] خسروپناه، پیشین، ص 213.
[27] حزب ایران، حزبی ملیگرا و از احزاب عمده جبهه ملی بود که سیاستمداران برجستهای نظیر اللهیار صالح، کریم سنجابی، احمد زیرکزاده، کاظم حسیبی و شاپور بختیار در کنار برخی دیگر از تحصیلکردگان دانشگاههای اروپا و آمریکا در این حزب فعال بودند. برای مطالعه بیشتر رجوع کنید به: «نگاهی به تأسیس و اقدامات حزب ایران»، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[28] خسروپناه، پیشین، ص 219.
[29] کاظمیان، پیشین، ص 32.
[30] بختیار، شاپور، خاطرات شاپور بختیار نخستوزیر ایران (1357)، به کوشش حبیب لاجوردی، تهران، 1386، نشر صفحه سفید، چاپ دوم، ص 77 و 78.
[31] سنجابی، کریم، امیدها و ناامیدیها، لندن، 1368، انتشارات جبهه ملیون ایران، چاپ اول، ص 198 و 199.
[32] خسروپناه، پیشین، ص 224.
[33] همان، صص 241 ـ 245.
[34] محمد نخشب، حسین راضی، علیاکبر نوشین، معینالدین مرجایی، احمد سمیعی و محمدهادی جواهری.
[35] همان، صص 252 ـ 257.
[36] ثقفی، مراد، الگوهای نوآوری سیاسی در ایران: نگاهی به تجربه نهضت خداپرستان سوسیالیست، نشریه گفتگو، 1376، شماره 17، ص 20.
[37] برای مطالعه مرامنامه جمعیت رجوع کنید به: نشریه مردم ایران، «مرامنامه جمعیت آزادی مردم ایران»، سال اول، شماره 11، دوشنبه 27 بهمن 1331، ص 4. یا: کاظمیان، پیشین، صص 153 ـ 155. یا: نکوروح، پیشین، صص 80 ـ 82.
[38] نوری، محمد، پایاننامه کارشناسی ارشد، احزاب ملیگرا در ایران 1332 ـ 1320، دانشگاه تبریز، 1383، ص 280.
[39] نشریه مردم ایران، ستون «مردم ایران!»، سال دوم، شماره 57، شنبه 26 مرداد 1332، ص 1.
[40] همان، «شاه رفت و آسمان بر زمین نیامد؛ تکلیف اموال و کاخهای سلطنتی»، همان، ص 1 و 4.
[41] همان، «مردم ایران میخواهند!»، همان، ص 4.
[42] بهرامی، پیشین، ص 65.
[43] همان، ص 67.
[44] همان، ص 81.
[45] همان، ص 82.
[46] گروههای مخالف اندیشههای مذهبی و سیاسی وی، از جمله شایگان و فاطمی به طرد وی پرداختند و حتی وی را متهم کردند به این دلیل که با بورس دولتی برای ادامه تحصیل به خارج آمده، وابسته است.
[47] همان، ص 118.
[48] نکوروح، پیشین، ص 47.
[49] سامی پیش از کودتای 28 مردادماه، از طریق نخشب با پیمان که او هم از اعضای نهضت خداپرستان سوسیالیست بود، آشنا شد. پس از کودتا، سامی و پیمان با قبولی در دانشگاه تهران به فعالیتهای سیاسی و اجتماعی خود ادامه دادند. آنها در تشکیلات دانشجویی حزب مردم ایران که بخشی از سازمان جوانان بود، فعالیت گستردهای در صف نهضت مقاومت ملی داشتند. ر.ک: زمانی، مهدی، تحول در مواضع سیاسی اجتماعی جنبش آزادیبخش مردم ایران / جاما (1342 ـ 1357): از سوسیالیسم خداپرستانه تا انقلاب و حکومت اسلامی، فصلنامه رهیافتهای سیاسی و بینالمللی (دانشگاه شهیدبهشتی)، 1403 / دوره شانزدهم، شماره 4، ص 130.
[50] به گونهای که هستههایی از سازمان در شهرستانهایی همچون قزوین، بندر انزلی، کرمانشاه، شیراز و مشهد ایجاد شد.
[51] همان، صص 129 ـ 132.
[52] همان، ص 138 و 139.
[53] دکتر شریعتی زمانی که در مشهد دانشجوی دانشگاه بود به خداپرستان سوسیالیست پیوست و تا قبل از عزیمت به فرانسه برای ادامه تحصیل، عضو حزب مردم ایران بود.
[54] همچنین لازم به توضیح است که تأثیر عمده نخشب بر جناح چپ جمهوری اسلامی و بهویژه دوران نخستوزیری مهندس میرحسین موسوی قابل مشاهده بود. مهندس موسوی پیش از انقلاب به خداپرستان سوسیالیست گرایش داشت. دکتر حبیبالله پیمان در سالهای 1355 و 1356 همراه با مهندس عبدالعلی بازرگان، مهندس محمد توسلی، دکتر غلامعباس توسلی، مهندس میرحسین موسوی و جمعی دیگر محفلی را به نام «جنبش مسلمانان مبارز» تأسیس نمود. تأثیر نخشب را میتوان در اقتصاد و منش سیاسی آن سالها به خوبی درک کرد، لذا آرای نخشب نفوذ فراوانی در جریانها و شخصیتهای مبارز قبل از انقلاب و همچنین جناح چپ پس از انقلاب داشت. ر.ک: محمودی، پیشین، ص 61.

حضور محمد نخشب در کنگره جبهه ملی در آمریکا

محمد نخشب در کنفرانس دانشجویان ایرانی در شرق آمریکا

نخشب در میان محرکین اصلی تظاهرات در آمریکا

سخنرانی دکتر مصطفی چمران در کنگره جبهه ملی در آمریکا و حضور محمد نخشب. ص 1

سخنرانی دکتر مصطفی چمران در کنگره جبهه ملی در آمریکا و حضور محمد نخشب. ص 2

بازتاب حزب مردم ایران در گزارش ساواک از وضع جبهه ملی. ص 1

بازتاب حزب مردم ایران در گزارش ساواک از وضع جبهه ملی. ص 2

برگزاری مراسم سالگرد درگذشت دکتر علی شریعتی و سخنرانی دکتر کاظم سامی در مراسم

محمد نخشب

نخشب (نفر ششم) به همراه آیتالله سید محمود طالقانی (نفر سوم) بر سر مزار محمد مسعود. خردادماه 1328

نخشب (ایستاده از راست نفر دوم). مهرماه 1328

حسین راضی از اعضای نهضت خداپرستان سوسیالیست

نخشب (وسط). آذرماه 1336

احمد زیرکزاده کاندیدای حزب ایران

شاپور بختیار کاندیدای حزب ایران

تظاهرات جمعیت آزادی مردم ایران در مشهد پس از رأی به انحلال مجلس هفدهم

شماره یکم نشریه مردم ایران

نمونههایی از استعفای اعضای حزب ایران و اعلام پیوستن به جمعیت آزادی مردم ایران

نشریه مردم ایران پس از کودتای نافرجام 25 مرداد 1332

تظاهرات مردم و حضور خداپرستان سوسیالیست در حمایت از مصدق. 26 مرداد 1332

دکتر علی شریعتی

دکتر کاظم سامی از اعضای نهضت خداپرستان سوسیالیست

دکتر حبیبالله پیمان از اعضای نهضت خداپرستان سوسیالیست
تعداد مشاهده: 75