21 مهر سالگرد درگذشت عالم مبارز، مرحوم آیتالله حاج شیخ هادی روحانی امام جمعه شهرستان بابل
18 مهر 1403
چکیده
در تاریخ سیاسی اسلام، مرجعیت و روحانیت تشیع، به جهت عدالتخواهی و ظلمستیزی، هدایت بسیاری از جنبشهای ضد استعماری و استبدادی را عهدهدار بوده است. ازطرفی پیروزی انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی(ره) سبب شد جایگاه روحانیت به عنوان اصلیترین نیروی سیاسی موثر در جریان مبارزه بر ضد رژیم پهلوی بیش از گذشته مورد توجه قرار گیرد. اگرچه حرکتهای مبارزاتی روحانیان در تاریخ معاصر علیه ظلم و ستم سابقهای به درازای یک قرن و نیم داشت، اما انقلاب اسلامی را میتوان نخستین حرکتی دانست که براساس آرمان و اهداف مورد نظر اسلام و با رهبری مرجعیت شیعه در ایران اسلامی به سرانجام رسید. در این میان نباید نقش روحانیت و حوزههای علمیه را که بیشترین سهم را در حفظ و ترویج اسلام داشتهاند، نادیده گرفت. از جمله روحانیانی که در عرصه مبارزه علیه رژیم در سنگر حوزه و جامعه همواره در صحنه حضور مثمر ثمر داشت، آیتالله هادی روحانی بود که با وجود انواع فشارها و توطئهها لحظهای میدان مبارزه را ترک نکرد و نسبت به فرامین ولیفقیهاش غفلت نورزید.
***************
تولد و خانواده
آیتالله حاج شیخ هادی روحانی راد[1] فرزند ملاّ دوستمحمد[2] دوازدهم اسفند 1302[3] در روستای کلّه بست[4] بابلسر به دنیا آمد. پدرش روحانی خوشنام، اهل منبر و موعظه و ذاکر اهل بیت بود و علاوه بر تبلیغ معارف اسلامی، کشاورزی میکرد. سال 1307 در حالیکه آیتالله روحانی پنج سال داشت، پدر درگذشت و بدین ترتیب مشکلات زندگی او آغاز شد.
«در سن 5 سالگی بودم که پدرم از دنیا رحلت نمود. به ناچار تحت کفالت مادرم قرار گرفتم، که او برای من هم مادر بود و هم پدر. مادرم با چه حسرتی، با کارگری سر مزرعه دیگران و کوبیدن شالی با وسایل سنتی قدیمی و با دوزندگی لباس دیگران با دست، تا نیمههای شب، تلاش مداوم داشت تا نان به کف آرد و بنده و خواهرم را اداره کند. پوشاک ما لباسهای مندرس بچههای دیگران بود. خواهرم قبل از بلوغ از دنیا رفت.»[5]
طبیعی بود که هادی، تحمل این همه رنج و زحمت مادر را نداشت و به همین دلیل برای کمک به او وارد بازار کار شد تا با شاگردی در مغازه نانوایی محل در تأمین هزینههای زندگی شریک باشد.
«در سنین نوجوانی و فصل جوانی، سختیها دیدهام. چندین سال بر روی زمین دیگران کشاورزی(نصف کاری)، کردهام و چه بسا عملگی کردهام. سر مغازهها شاگردی نمودهام و یک سال نیز در تهران خانه شاگرد بودم و بعدها، پای منبرها مداحی میکردم؛ با این همه، برداشتم این بود که خداوند مرا مینوازد».[6]
در مکتب تحصیل
مکتب خانه «فاطمه نساء» در روستای کلّه بست، اولین کلاس آموزش قرآن به روش سنتی بود که هادی هفت ساله در آن حضور یافت و پس از آن مدرسه شیخ ابوالحسن افضلی نوری که شوهر خواهر بزرگ هادی بود، تا کلاس سوم دبستان، آموزشگاه زبان و ادبیات فارسی او بود؛ ولی پس از آن که هادی 10 ساله شد و مشکلات زندگی و زحمات طاقتفرسای مادر را بیشتر درک کرد، کار در مزرعه کشاورزی را بر تحصیل در مدرسه ترجیح داد و روانه مزرعه شد.
شهریور 1320، علیرغم این که ایران در شمال، غرب و جنوب در اشغال بیگانگان قرار گرفته بود ولی فروپاشی استبداد رضاخانی فعالیت مجدد مدارس علمیه و برپایی مراسم مذهبی را که به زور سرنیزه از فعالیت آنها جلوگیری شده بود، به دنبال داشت. در این شرایط هادی که دیگر جوانی 18 ساله بود و سختیهای دوران کودکی و نوجوانی او را ساخته بود، از آن جا که اعتقاد داشت این ناگواریهای تلخ «انسان زجردیده را مشمول عنایت خاصه خداوند قرار میدهد و به سمت کمال میکشاند»، پیشنهاد ملا اسماعیل توسلی، که یکی از بستگانش بود را پذیرفت و زمانی که برای تحصیل علوم دینی، با استقبال مادر نیز مواجه شد، با عزمی جزم، راهی بابل شد. حوزه محقر مسجد مولانا، اولین جایی بود که وی را به خود جذب کرد تا از محضر درس حجتالاسلام شیخ یعقوب ابوالحسنی درونکلایی و حجتالاسلام سید محمد محقق بهشتی که سرپرستی این حوزه کوچک را به عهده داشت مقدمات ادبیات عرب را بیاموزد و پس از آن راهی مدرسه «صدراعظم » آن شهر شود.
مدرسه «صدراعظم» پس از سالها تعطیلی، که کاربری آن از تربیت طلاب علوم دینی توسط حکومت رضاخان تغییر داده شده بود، در این زمان دوباره به فعالیت قبلیاش بازگشت و «هادی» اولین طلبه آن بود.
او تا سال 1323 در کنار تحصیل علوم دینی در مدرسه صدراعظم، شبها به کلّه بست باز میگشت تا همراه خانواده باشد و تابستانها نیز، با کار کشاورزی و کارگری هزینه تحصیل و زندگی را فراهم میکرد. در این سال در حالی که آرامش نسبی بر کشور حاکم شده بود، او که رشد علمی در مدرسه صدراعظم را بسیار کم میدانست، برای ادامه تحصیل علوم دینی به قم رفت.
آیتالله روحانی که در پی استادی برای آموختن مطول بود، شنید که در مدرسه سپهسالار تهران، حجتالاسلام محمدکاظم عصار، در این درس تبحر خوبی دارد؛ از این رو پس از سه سال حضور در حوزه علمیه قم به تهران آمد و در امتحانات شرکت نمود و قبول شد. علیرغم این که آقای عصار، استاد مبرزی بود، ولی عدم ترتیب در برگزاری درس، موجب شد تا ایشان در اواخر سال 1325 رهسپار مشهد شود و در مدرسه دو درب، حجره بگیرد و در درس ادیب نیشابوری شرکت کند و یک بار دیگر، سیوطی و مغنی ابن هشام را در محضر ایشان فراگیرد.
حضور چهار ساله آیتالله روحانی در مشهد، با بهرهگیری از آیتالله حاج شیخ عبدالنبی کجوری مازندرانی، آیتالله حاج میرزا احمد مدرس، آیتالله حاج میرزا جوادآقا تهرانی، آیتالله سید یونس اردبیلی، آیتالله شیخ علیاکبر نهاوندی، آیتالله حاج احمد کفائی، آیتالله حاج میرزا هاشم قزوینی، آیتالله شیخ کاظم دامغانی، آیتالله حاج شیخ غلامحسین عبدخدائی تبریزی و آیتالله حاج آقا حسین فقیه سبزواری و ادیب نیشابوری همراه بود و پس از آن در سال 1329 دوباره به قم بازگشت.
با پایان دروس سطح، برای آموختن استنباط و اجتهاد و ورود به مرحله عالیتر در دروس آیات عظام سیدشهابالدین مرعشی نجفی، سید محمد باقر سلطانی، حسینعلی منتظری، میرزا ابوالفضل زاهدی، علامه سید محمدحسین طباطبائی و شیخ عبدالحسین فقیهی گیلانی حضور یافت.
تدریس، تبلیغ و زراعت
آیتالله روحانی تا سال 1343 در قم بود و پس از آن به بابل بازگشت و در روستای کلّه بست سکنی گزید تا در سنگر تبلیغ و تدریس، در راستای نشر معارف اهل بیت و تربیت طلابی که در علم و عمل، در مسیر دین و قرآن و انقلاب اسلامی حرکت نمایند، فعالیت نماید و این درحالی بود که علیرغم تمامی فعالیتهای وقتگیری که داشت، از کارگری در مزرعه نیز غافل نبود. به همین علت نیز هر بار که به ساواک احضار میشد در مقابل گزینه شغل و سمت فعلی مینوشت:
«کشاورزی، ضمناً تدریس... از وقتی خود را شناختهام، در میان کشاورزی و سپس به مدارس علوم قدیمه، در عین حال به شغل کشاورزی نیز مشغولم و تدریس علوم قدیم و تبلیغ در ایام مناسب».
ازدواج و تشکیل خانواده
او در دوران طلبگی با خواهر دوست مرحومش حاج سید صادق نوروزیان ازدواج نمود. ازدواجی که طبق رسوم طلبگی صورت گرفت و در آغاز راه، دارای مشکلات و سختیهای زندگی طلبگی بود. حاصل این ازدواج ده فرزند بود که اولین آنها در کودکی از دنیا رفت و بقیه که شامل 8 دختر و یک پسر بودند بعدها در موقعیتهای مختلف اجتماعی به خدمت مشغول شدند. تنها فرزند ذکور ایشان حجتالاسلام و المسلمین حاج شیخ مجتبی(حسن) روحانی، که دارای خدمات دینی و علمی فراوانی بود، هم اکنون امامت جمعه شهرستان بابل است.
مبارزه در مسیر نهضت امام خمینی(ره)
با آغاز نهضت امام خمینی در جریان مخالفت ایشان با لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی در مهر 1341 آیتالله روحانی نیز که از شاگردان امام بود، به تبعیت از ایشان، در مسیر انقلاب اسلامی به فعالیت مشغول شد. آیتالله سیدکاظم نورمفیدی نماینده ولی فقیه در استان گلستان و امام جمعه گرگان، که خود یکی از یاران امام در جریان نهضت بود، با اشاره به شرایط دشوار آن روز در جریان مبارزات و عوامفریبیهایی که وجود داشت، میگوید:
«وقتی حضرت امام نهضت را شروع کردند، همه اقشار مردم اهمیت ورود و حضور انقلاب را درک نکرده بودند. اوایل یک حضور عمومی نبود و حتی همه روحانیون فرصت حضور جدی در انقلاب را پیدا نکرده بودند، ولی آیتالله روحانی از اوایل نهضت امام راحل حضور فعال داشتند و از علاقمندان و مریدان به حضرت امام بودند که این یک امتیاز مهم است.»
اولین سند موجود در سوابق آیتالله روحانی در جریان نهضت امام خمینی، اعلامیه رسمی او در برپایی جشن آزادی امام خمینی و آیتالله سیدحسن طباطبایی قمی در اردیبهشت 1343 در مسجد چهارسوق شهرستان بابل، آن هم در پوشش برگزاری مراسم جشن عید غدیر خم بود.[7] همزمان با ورود امام خمینی به قم که در نیمه شب 16 فروردین همان سال صورت گرفت، روزنامه اطلاعات در سرمقاله آن روز خود نوشت:
«چقدر جای خوشوقتی است که جامعه روحانیت نیز اکنون با همه مردم همگام در اجرای برنامههای انقلاب شاه و مردم همراه شده است».[8]
امام خمینی پس از شنیدن این خبر، روز بیست و یکم فروردین در جمع طلاب، مردم قم و دانشجویان دانشگاه تهران که برای دیدار با ایشان به قم رفته بودند، در اعتراض به این سرمقاله دروغ، فرمود:
«چند روز است آزاد شدهام. فرصت مطالعه روزنامه نداشتم. در زندان فراغت داشتم و مطالعه میکردم؛ تا این که روزنامه اطلاعات، مورخ سه شنبه 18 فروردین 43 ، را به من دادند. من از آقایان گله دارم که چرا زودتر به من(اطلاع) ندادند. در این روزنامه کثیف اطلاعات تحت عنوان «اتحاد مقدس» در سرمقاله نوشته بودند که با روحانیت تفاهم شده و روحانیون با «انقلاب سفید» شاه و ملت موافق هستند! کدام انقلاب؟ کدام ملت؟ این انقلاب مربوط به روحانیت و مردم است؟! آقایان که در دانشگاه هستید، برسانید به همه که روحانیت با این «انقلاب» موافق نیست. ما که وسیله انتشاراتى نداریم؛ همه چیز را از ما گرفتهاند. تلویزیون و رادیو را از ما گرفتهاند. تلویزیون که در دست آن نانجیب است؛ رادیو هم که در دست خودشان هست؛ مطبوعات ما کثیف است. آنها مطلبى را مىنویسند یا مىگویند، فوراً به تمام نقاط دوردست مىرسانند؛ آن وقت مردم بى اطلاع فکر مىکنند که روحانیون هم با آنها هستند. روحانیون با این مفاسد دوستى ندارند. اگر روزنامه اطلاعات جبران نکند، با عکسالعمل شدید ما مواجه خواهد شد. خمینى را اگر دار بزنند، تفاهم نخواهد کرد».[9]
اشاره امام خمینی کافی بود تا شاگردان و رهروان و یاران ایشان در سراسر کشور دست به افشاگری بزنند و نوشته روزنامه اطلاعات را تکذیب نمایند. در این موقع آیتالله روحانی که در کسوت وعظ و خطابه قرار داشت، به محض آگاهی از این جریان در مسجد بیسر تکیه بابل به منبر رفت و ضمن پرداختن به موضوع حجاب و تبلیغات منحرف وسایل ارتباط جمعی رژیم شاهنشاهی، به روزنامه اطلاعات و مدیرمسئول آن، عباس مسعودی، به واسطه دروغپردازیهای آن حمله نمود. سخنرانیهای تند و انقلابی آیتالله روحانی موجب شد تا رئیس شهربانی بابل که در آن زمان سرگرد صانعی پور بود، در خصوص جلوگیری از منبرهای ایشان از ساواک استان استفسار نماید. با وجود تذکرات شفاهی ساواک در تغییر رویه آیتالله روحانی تغییری حاصل نشد؛ تا این که ساواک استان حدود یک سال بعد ایشان را احضار نمود.
در پاسخی که شهربانی بابل در جریان این احضار برای ساواک استان ارسال نمود، به خوبی روحیه انقلابی آیتالله روحانی در مبارزه با رژیم ستمشاهی، که علت اصلی احضار ایشان نیز بود، روشن شد:
«به نامبرده بالا ابلاغ که با در دست داشتن مدارک خواسته شده، در تاریخ معینه خود را به آن سازمان معرفی کند»
ضمناً اضافه مینماید:
«مشارالیه در ماههای محرم و صفر سال گذشته و جاری از دادن تعهد خودداری و به همین علت نیز در بابل به منبر نرفته است».
آیتالله روحانی در موعد مقرر به ساری رفت. ساواک مازندران که قصد تحقیر و انگشتنما نمودن او را داشت، مدت زمانی او را در مقابل در ورودی ساواک، که محل تردد مردم نیز بود، معطل کرد تا رهگذرانی که ایشان را میشناختند، حضور وی در ساواک را حضوری معمولی و دوستانه فرض کرده و دچار سوءظن شوند.[10]
آیتالله روحانی، علیرغم این که به صورت رسمی درس سیاست نخوانده بود، ولی از شم سیاسی بالایی برخوردار بود؛ از این رو به گونهای با بازجویان ساواک برخورد نمود که ساواک در گزارش خود او را شخصی بیطرف و تقریبا متمایل به دولت ارزیابی کردند.[11]
با وجود برخوردی که با وی در ساواک صورت گرفت، آیتالله روحانی به مسیر خود ادامه داد تا این که در سال 1348، برای بار دوم به ساواک استان احضار شد.[12] در این نوبت نیز، ضمن تکمیل فرم مخصوص، تذکرات لازم به ایشان داده شد، ولی آیتالله روحانی براساس تعهدی که نسبت به دین و قرآن داشت، سکوت در برابر ظالم را جایز ندانست، از این رو در سخنرانیهای خود با محمل قرار دادن جنگ ویتنام، سیاستهای ظالمانه آمریکا را مورد حمله قرار داد. ادامه همین رویه بود که در گزارش یکی از سخنرانیهای ایشان، نوشته شد:
«شدیداً به سیاست آمریکا در ویتنام حمله کرد».[13]
حدود یک ماه قبل از این احضار بود که او اجازه امام خمینی در امور حسبیه و شرعیه را دریافت کرد.
در این دوران، جلسات سخنرانی آیتالله روحانی، که اینک برای توسعه فعالیتهای خود، از کلّه بست که در 11 کیلومتری بابل قرار داشت، به شهرستان بابل میآمد و امامت جماعت مسجد حقوقی بابل (مسجد محدثین فعلی) را به عهده داشت،[14] در منزل دکتر عبدالحمید عالمیان، به کانون تفکرات دینی و فرهنگی و انقلابی تبدیل شده بود که راه اندازی و «افتتاح دبیرستان نوبنیاد اسلامی بابل» از مجموعه مدارس جامعه تعلیمات اسلامی یکی از ثمرات آن بود.[15] انسجام به وجود آمده در این جلسات موجب شد تا اداره کل سوم ساواک پس از دریافت گزارشهای آن، به ساواک استان دستور دهد تا ماهیت جلسات را مشخص کنند. ساواک مازندران هم در پاسخ به این درخواست ضمن اشاره به داشتن منبع نفوذی در جلسات اظهار داشت که تشکیل جلسات مذکور جنبه مذهبی و سخنرانی دارد و مسائل و مطالبی که نمایانگر نیات سوئی باشد عنوان و مطرح نشده است. پس از این پاسخ، اداره کل سوم ساواک، سوابق آیتالله روحانی را از ساواک مازندران درخواست نمود، که طی آن معلوم شد که آیتالله روحانی ضمن انتقاد از وضع کشور، از خمینی طرفداری کرده و سابقه احضار و تذکر از سوی ساواک را دارد. بر این اساس بود که کنترل رفتار و فعالیتهای او در اداره کل سوم ساواک در تهران ضروری تشخیص داده شد و برای بار دیگر، احضار وی در دستور کار قرار گرفت.
هنوز چند ماهی از این احضار سپری نشده بود که جلسات مدرسه علمیه صدر بابل (خاتم الانبیای فعلی)، که حجتالاسلام محمدحسن قائمی و حجتالاسلام شیخ محمدجواد حجتی کرمانی نیز در آن شرکت داشتند، مورد حساسیت ساواک قرار گرفت، به طوریکه در گزارش ساواک عنوان شد «بیت آیتالله روحانی در روستای کلّه بست، محل نشست تعدادی از طلاب علوم دینی و فعالیتهای انقلابی و سازماندهی سخنرانیها در نقاط مختلف محلی است.»[16]
تاسیس صندوق قرض الحسنه حضرت ولیعصر(عج) در شهریور 1352 در بابل از دیگر فعالیتهای آیتالله روحانی بود که به وسیله آن، نه تنها به نوعی با سیستم ربوی بانکهای نظام طاغوت مقابله میشد، بلکه ضمن رسیدگی به مشکلات اقتصادی مردم به تأسیس مراکز فرهنگی نیز اقدام کرد و در پوشش آن، حرکت در مسیر انقلاب اسلامی نیز تبیین گردید.[17]
توسعه فعالیتها و گسترش مبانی فکری امام خمینی توسط آیتالله روحانی در سنگر موعظه، موجب شد تا اداره کل سوم ساواک، کنترل لحظه به لحظه او را در دستور کار قرار دهد. از این زمان بود که هرگونه فعالیت آیتالله روحانی تحت کنترل دقیقتر قرار گرفت تا حتی خبر پخش رساله امام خمینی در روستاهای امیرکلا و چوپان کلا، (از روستاهای بین بابل و بابلسر)، مورد بررسی واقع شود.
دغدغه جوانان
از سالهای آغازین دهه 1350 که مبارزات مسلحانه توسط نیروهای مذهبی، از جمله سازمان مجاهدین خلق (منافقین)، در فضای سیاسی کشور ظهور بیشتری یافت و گروهی از آنان دستگیر و زندانی و اعدام شدند، علاقه به مبارزه مسلحانه با رژیم شاهنشاهی پهلوی نیز در بین جوانان بیشتر شد. در این موقع، روحانیت مبارز ملجأ و پناه جوانان پرشور مذهبی بود. آیتالله روحانی که دارای درک و فهم سیاسی وافری بود با موقعیتشناسی مناسبی که داشت، در این برهه زمانی نیز، هدایت جریان مبارزه را در بابل به دست گرفت.
در این زمان، تبیین و تعیین سیرِ مطالعاتی و هدایت فکری جوانانی که دغدغه مبارزه با رژیم پهلوی را داشتند، یکی از اقدامات اساسی آیتالله روحانی بود تا با صراحت، کتاب «مناظره دکتر وپیر» را که ساواک آن را جزء کتب ممنوعه قرار داده بود، به جوانان معرفی و سیره ائمه معصومین(علیهمالسلام) در مبارزه با طاغوت و چگونگی مقاومت در برابر شکنجه دژخیمان را با لحنی دلنشین و انقلابی بیان نماید. همین فعالیتها بود که آوازه او را از استان مازندران فراتر برد و به تهران نیز کشید، تا پلیس راه آهن و هواپیمایی کشوری در گزارشی برای شهربانی کل کشور نیز طی گزارشی از او به عنوان یکی از طرفداران امام خمینی که علاوه بر تبلیغات مردم را علیه دستگاه می شوراند، یاد کند.
دوازده فروردین 1353 به دنبال سخنرانی غرایی که در اعتراض به اعدام اعضای خداجوی گروه ابوذر در مهدیه بابل ایراد کرد، از سوی ساواک احضار شد. روحیه انقلابی و مبارزاتی آیتالله روحانی به همراه تبلیغ و معرفی صریح و آشکار امام خمینی به عنوان مرجع تقلید، در زمانی که حتی بر زبان آوردن نام امام خمینی جرمی نابخشودنی محسوب میشد[18]، انسجام حلقه جوانان به دور ایشان را محکمتر نمود. علی رغم تمامی فشارها و سختیها و مزاحمتهایی که برای او فراهم میشد، آیتالله روحانی نه تنها در جریان مبارزه قدمی عقب نگذاشت، بلکه سال 1355 به هنگام سخنرانی در مسجد شاه قاضی ساری(مسجد امام سجاد علیه السلام فعلی)، به صورت کفنپوش بر فراز منبر حضور یافت.
فعالیتهای تبلیغی و فرهنگی
یکی از خصلت های بارز آیتالله روحانی، تشکیل جلسات تبلیغی و فرهنگی و آموزشی برای سطوح مختلف فکری و اجتماعی بود. ایشان نه تنها برای هیچ زمانی روستای محل تولد و سکونت خویش را ترک نکرد، بلکه روشنگری مردم روستاهای اطراف و تبلیغ امام خمینی را نیز یکی از وظایف اصلی خویش میدانست؛ نمونهای از این روش، راهاندازی جلسات قرآن در روستای روشنآباد، در جاده گنج افروز بابل بود. اقدامات وی حساسیت ساواک را برمیانگیخت و آیتالله روحانی نیز در این مواقع دست به مهاجرت میزد و در شهرهایی مثل گنبد و دیگر شهرهای استان گیلان سخنرانی میکرد.
اوجگیری انقلاب اسلامی
سال 1356 و در سالگرد قیام پانزدهم خرداد 1342، دانشجویان در کوی دانشگاه تهران تظاهرات کردند و دو هفته بعد از آن نیز، دکتر علی شریعتی به طور ناگهانی در شهر لندن از دنیا رفت. این درگذشت که به ساواک نسبت داده شد، در تهران با تظاهرات دانشجویان در روز سوم و پنجم تیر همراه بود، این حرکت در شهریور در چند دانشگاه تهران به زد و خورد کشیده شد[19]. هنوز جامعه سیاسی و مذهبی ایران در تب و تاب درگذشت دکتر شریعتی قرار داشت که جابجایی دولت، که حکایت از رفتن امیرعباس هویدا و آمدن جمشید آموزگار داشت، به تغییرات سیاسی در آمریکا و روی کار آمدن جیمی کارتر نسبت داده شد.
در این شرایط، ماه مبارک رمضان فرا رسید و آیتالله روحانی که برای سخنرانی یک ماهه به مسجد گلشن بابل دعوت شده بود، بحث خویش را پیرامون «جامعه اسلامی» آغاز نمود و ضمن اشاره به نارضایتیها و نا امنیهای موجود در کشور، مساله زندانیان سیاسی را نیز مطرح کرد.[20]
اول آبان 1356، آیتالله حاج سید مصطفی خمینی، در نجف به صورتی کاملاً مشکوک رحلت نمود. این واقعه ناگوار، ایران را به کانونی سراسر شور و هیجان مبدل ساخت؛ تحولی که پیروزی انقلاب اسلامی و سرنگونی رژیم شاهنشاهی را به دنبال داشت. آیتالله روحانی هفتم آبان در اولین مراسم ترحیم که در مازندران برگزار شد، حضور یافت. این در حالی بود نام آیتالله روحانی به دلیل فعالیتهای گستردهای که داشت، از سال 1355، در لیست ممنوعالخروجها قرار گرفته بود، و به همین دلیل در هفدهم آبان همان سال، زمانی که عازم سفر مکه بود در فرودگاه مهرآباد تهران از مسافرت او ممانعت به عمل آمد.[21] ولی او همچنین در جریان مبارزه با رژیم پهلوی سازشناپذیر بود.
از دیگر فعالیتهایی که در این مقطع زمانی صورت گرفت، تلاش در جهت رفع اختلاف نظرها و ایجاد انسجام و هماهنگی بین روحانیون شهر و تشکیل هسته مرکزی روحانیت در مدرسه صدر بود که با کمک حجتالاسلام حاج شیخ علی حجتی کرمانی که برای سخنرانی به بابل دعوت شده بود، صورت گرفت.[22] این اقدام در شرایطی که قم در قیام 19 دی سال 1356، در جریان اعتراض به مقاله مجعول رشیدی مطلق در توهین به امام خمینی و روحانیت و حوزههای علمیه به خاک و خون کشیده شده بود، ضرورتی اجتنابناپذیر بود، زیرا از دیگر سو، ساواک و عوامل آن با صراحت، دامن زدن به اختلافات فی مابین را در دستور کار قرار داده بودند.
این حرکت که با دشواریهایی همراه بود، بخشی از فعالیتهای آیتالله روحانی را به خود اختصاص داد؛ تا این که پس از واقعه خونین تبریز(29 بهمن 1356) که در جریان مراسم اربعین شهدای 19 دی قم رخ داد، مراسم بزرگداشت شهدای تبریز در مسجد جامع بابل در دهم فروردین 1357 برگزار شد و آیتالله روحانی به عنوان سخنران، بیمحابا به مرور جریانات اخیر پرداخت و در نهایت با اشاره به این که «امنیت و آرامش کشور در پناه روحانیت امکان دارد» و «قدرت روحانیت مافوق قدرتها میباشد» به سخنان خود خاتمه داد. وی در بعدازظهر همان روز نیز، در مسجد جامع ساری به منبر رفت و درباره وقایع قم و تبریز صحبت کرد و قیام مردم را وظیفه شرعی آنان عنوان نمود. از آن جا که این سخنرانیها با توجه به صلواتهای مکرر شرکتکنندگان ضمن بردن نام امام خمینی، حاد تشخیص داده شد، لذا ممانعت از سخنرانیهای او در دستور کار قرار گرفت. ولی شرایط کشور به گونهای بود که این اقدام برای ساواک و شهربانی امکان نداشت.
سخنرانیهای پیدرپی آیتالله روحانی به مناسبتهای مختلف و تشریح و تبیین اوضاع و هدایت مردم در جریان انقلاب اسلامی در شهر و روستا ادامه یافت و به سازماندهی اقدامات اعتراضی مانند بستن مغازهها، منجر شد. روش و منش آیتالله روحانی در زندگی و مبارزه آن قدر خالصانه و جدی بود که دشمنان او نیز به آن اعتراف داشتند و نفوذ ایشان در اجتماع را نفوذی مقتدرانه توصیف میکردند.
پس از سازماندهی روحانیون بابل، این هماهنگی در بین روحانیون استان نیز برقرار شد؛ تا پس از تعطیلی نماز جماعت آیتالله سید احمد خوانساری در تهران، در اعتراض به اعمال رژیم شاهنشاهی و کشتار مردم، در نشستی که با حضور علمای استان مازندران در منزل حجتالاسلام شیخ عباس ولى نژاد لالیمى در ساری صورت گرفت، تصمیم به عدم برپائی نماز جماعت از تاریخ 24 / 2 / 1357 گرفته شود. در همین روز بود که آیتالله روحانی، در خصوص تعطیلی نمازهای جماعت مساجد با حجتالاسلام و المسلمین حاج شیخ محمدتقی فلسفی نیز تماس گرفت تا ضمن همفکری با ایشان، وحدت عمل نیروهای انقلابی در سطح کشور نیز لحاظ شود.[23]
این فعالیتها باعث شد تا ساواک بابل پیشنهاد «یک سال تبعید به مناطق گرمسیری و ممانعت از وعظ وی پس از تبعید» را مطرح کند ولی هرچه فشار رژیم بر نیروهای انقلابی بیشتر میشد، سخنان آیتالله روحانی نیز رنگ و بوئی حماسیتر میگرفت. او در اغلب سخنرانیهایش ضمن انتقاد شدید از رژیم سلطنتی، به تقویت مبانی اعتقادی مردم میپرداخت. این رویه موجب شده بود تا فرمان پذیری مردم انقلابی، خصوصا جوانان شهر از وی قابل توجه باشد. تبعیت پذیری جوانان مذهبی و انقلابی بابل، به میزانی بود که برای هرگونه اقدامی، او را مورد پرسش قرار میدادند. تداوم این روند موجب احضار مجدد وی به ساواک شد، اما این بار ساواک، احضار آیتالله روحانی را به ژاندارمری احاله کرد. در همین زمان، بیست و پنجم مرداد اولین تظاهرات رسمی خیابانی پس از اتمام سخنرانی آیتالله روحانی در مسجد جامع سازماندهی شد[24] و از قضا همین موضوع، دستگیری و اعزام وی به کمیته مشترک ضدخرابکاری در تهران را در دستور کار ساواک قرار داد. آیتالله روحانی در تاریخ 29 / 5 / 1357 به ساواک احضار شد و مورد بازخواست قرار گرفت و اول شهریور توقیف و منزلش بازرسی شد. وی در همان شب بلافاصله به تهران منتقل گشت.
بازتابهای دستگیری آیتالله روحانی
اولین اقدام در جریان دستگیری شبانه آیتالله روحانی، تماس با فرماندار شهر بود که ساواک قبلا او را نسبت به پاسخگویی در قبال این مساله توجیه کرده بود و به دنبال آن اعلامیهای از سوی جامعه روحانیت بابل توزیع شد. پس از این اقدام برای پیشگیری از تشکل روحانیون و برنامهریزی در جریان آزادسازی وی، حجتالاسلام شیخ محمدجواد حجتی کرمانی نیز، که در این جریان فعالیت داشت، توسط ساواک دستگیر شد و این فرصتی بود تا برنامهریزی برای به سکوت کشاندن روحانیون و به تبع آن مردم انقلابی شهر بابل، پس از ملاقات برخی از روحانیون با فرماندار شهر و رئیس شهربانی و رئیس ساواک، در دستور کار قرار گیرد. در پی موافقت با این پیشنهاد، 9 نفر از روحانیون شهر در نامهای به رئیس ساواک بابل خواستار آزادی آیتالله روحانی شدند. فشارها و اعتراضات گسترده مردمی در جریان این دستگیری به میزانی بود که رئیس ساواک بابل را مجبور به عقبنشینی کرد.
ششم شهریور آیتالله حاج شیخ محمد فاضل، که امام جماعت مسجد کاظم بیک بود، به ایراد سخنرانی پرداخت. متعاقب همین سخنان گلایهآمیز بود که در همین روز، تلگرافی با 33 امضاء از طرف اهالی بابل، که از طبقات مختلف بودند، مبنی بر درخواست آزادی آیتالله روحانی خطاب به شریف امامی که در روز قبل، یعنی پنجم شهریور در جایگاه نخست وزیری قرار گرفته بود، مخابره شد.[25] و فردای آن روز اعلامیهای از طرف کسبه و بازاریان شهر بر در و دیوار مساجد نقش بست.
با این حال پاسخ ساواک برای آزادی آیتالله روحانی منفی بود و همین امر شهر را به آشوب کشاند و ساواک استان را نگران کرد.[26] این شرایط موجب عقبنشینی ساواک بابل و اعلام آزادی آیتالله روحانی به شرط عدم تحریک مردم از سوی وی شد، اما از آن جا که مردم به وعدههای دست اندرکاران رژیم پهلوی اعتماد نداشتند، دهم شهریور در مسجد کاظم بیک تحصن کردند و کلیه کسبه بابل، بابلسر، امیرکلا و فریدونکنار نیز محل کسب خود را تعطیل کردند. علیرغم تمهیدات رژیم برای پایان آشوبها، حمایت مردم از آیتالله روحانی،سازمان اطلاعات و امنیت کشور را مجبور به عقبنشینی نمود و دادستانی ارتش، در همان روز دستور آزادی وی را صادر کرد.
از آزادی تا پیروزی انقلاب اسلامی
آیتالله روحانی پس از آزادی در دوازدهم شهریور 1357 بلافاصله راهی بابل شد و مورد استقبال مردم قرار گرفت. اولین حرکت پس از آزادی برگزاری تظاهرات روز اول مهر به مناسبت کشتار مردم در هفدهم شهریور در میدان ژاله تهران بود. این تظاهرات با دخالت مأموران، به پرتاب گاز اشک آور، زد و خورد و دستگیری برخی افراد منجر شد. پس از آن برگزاری مراسمی به مناسبت بزرگداشت کشته شدگان فاجعه مسجد جامع کرمان و توزیع اعلامیه بر التهاب شهر افزود. در این موقع در شهرستان بابل، برای نا امن نمودن اوضاع، نیروهای امنیتی با اجیر نمودن عدهای چماق به دست به توطئههایی از قبیل آتش زدن برخی مراکز دست زدند. به دنبال بروز این مساله برخی از دبیران و معلمان آموزش و پرورش تصمیم به سازماندهی جوانان گرفتند تا از شهر پاسداری کنند. این اقدام با حمله نیروهای امنیتی همراه شد و مراسم تشییع یکی از شهدای این درگیریها با حضور آیتالله روحانی به تظاهراتی بزرگ تبدیل شد. با شهادت نوجوان 17 ساله در تیراندازی نیروهای نظامی باعث شد تا روز سیزدهم آبان در بابل عزای عمومی اعلام و مجلس با شکوهی در مسجد کاظم بیک برگزار شود. حملات عمال رژیم به مردم ادامه داشت و در روزهای بعد شهر بابل صحنه رویارویی نیروهای امنیتی با شرکتکنندگان مراسم تشییع شهدا بود. در این ایام سخنان ظلمستیز آیتالله روحانی به میزانی جذابیت داشت، که بنابر تحلیل ساواک، برخی از دیگر صنوفی که در جریان مبارزات مذهبی دارای فعالیت بودند، برای بهرهگیری از حضور بیشتر مردم در تجمعات، از این نام بهره میگرفتند.
با این که شرایط حاکم بر کشور موجب فراهم کردن زمینههای توطئه علیه آیتالله روحانی شده بود، اما وی که از آغاز راه، جان خود را در مسیر دین و قرآن در طبق اخلاص قرار داده بود، از چنین توطئههایی هراس نداشت؛ از این رو بود که در راهپیمایی پنجم آذر، پیشاپیش تظاهرکنندگان به خیابان آمد. البته این تظاهرات به درگیری با ماموران انجامید.
تدارک راهپیمایی 19 آذر در بابل و تهیه کفن برای راهپیمایی تاسوعا و عاشورا توسط آیتالله روحانی از دیگر فعالیتهای او در این زمان بود. این تظاهرات به دلیل حضور گستردهتر جمعیت، دارای تنوع عکس و شعارهای تبلیغی نیز بود. پس از تظاهرات روزهای تاسوعا و عاشورا در بابل، از یک سو جوانان مذهبی و انقلابی شهر، که برای سرنگونی رژیم شاهنشاهی مصمم بودند، با تشکیل گروههای چند نفره در گوشه و کنار شهر دست به حرکتهای ایذایی از قبیل آتشزدن لاستیک و ایجاد راه بندان مصنوعی برای پیشگیری از رسیدن مأموران نظامی و انتظامی به جمعیت تظاهرکننده زدند؛ که این حرکت با تیراندازی متقابل مأموران و زخمی شدن برخی از آنان همراه بود و از دیگر سو، کسبه و بازاریان شهر نیز مبادرت به بستن مغازههای خود نمودند. این حرکتها که تحت لوای روحانیت شهر و با حضور مستقیم و هدایت آیتالله روحانی صورت میگرفت در 22 بهمن 1357 به ثمر نشست و رژیم شاهنشاهی به برکت خون شهدا و جانبازی مردم مسلمان و روحانیت انقلابی نابود گردید.
سیره عملی
از بارزترین صفات آیتالله روحانی، وحدت حرف و عمل بود. ایشان به آنچه میگفت، باور داشت و این در نحوه عمل او کاملاً مشهود بود. زهد زیبای او در زندگی طلبگی و زندگی آیتاللهی هیچ تفاوتی با هم نداشت؛ این زهد، به میزانی بود که حتی زمانی که به خطیبی نامآور در استان مازندران تبدیل شد، خانه روستایی خود را در کلّه بست ترک نکرد. رنج راه و سختیهای زندگی روستایی در آن روزگاران را تحمل نمود و در طریق راستی و حقیقت گام برداشت. او که از کودکی با رنج و مشقت دست به گریبان بود و از مشکلات زندگی مردم محروم و روستانشین و خان گزیده، به خوبی خبر داشت، خدمترسانی به محرومان را وجهه همت خود قرار داد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی
با پیروزی انقلاب اسلامی، اولین نماز جمعه شهرستان بابل به امامت آیتالله روحانی، که به عنوان نماینده امام خمینی در استان بزرگ مازندران و امام جمعه بابل منصوب شده بود، در آبان 1358 اقامه شد و این فریضه دشمنشکن تا پایان عمر شریف او با حضور گسترده مردم متدین و انقلابی ادامه یافت و زمانی که دشمن بعثی، حمله به مرزهای کشور اسلامی ایران را در غرب و جنوب کشور آغاز نمود، نه تنها با تشکیل ستاد پشتیبانی جنگ به یاری رزمندگان شتافت، بلکه خود نیز آموزش نظامی دید و بارها در موقعیتهای مختلف در جبهههای نبرد حق علیه باطل حضور یافت.
تشکیل مجلس خبرگان، یکی از اساسیترین مجالسی بود که پس از پیروزی انقلاب اسلامی شکل گرفت و آیتالله روحانی یکی از اعضای مؤثر آن بود که علیرغم عدم تبلیغات گسترده، همواره مورد اعتماد قرار میگرفت و با رأی آنان راهی مجلس خبرگان میشد تا در این خدمت بزرگ نیز سهیم باشد.
هجرت آسمانی
آیتالله روحانی، پس از عمری تلاش صادقانه و خالصانه در راه اسلام و قرآن، آخرین نماز جمعه را در اردیبهشت 1378 اقامه نمود و پس از یک دوره بیماری، روز بیست و یک مهر همان سال، مصادف با شهادت امام هادی(ع) در سن 76 سالگی جان به جان آفرین تسلیم نمود و در کتابخانه مدرسه خاتم الانبیای بابل، که با تلاش های خویش آن را به سامان رسانده بود، دفن گردید.
گوشهای از وصیتنامه سیاسی و الهی ایشان که در روزهای پایانی عمر نیز دغدغه یاری انقلاب اسلامی را داشت به شرح زیر است:
«وصیت میکنم، خانواده و اهل بیت و فرزندان و بستگان و دوستان را به تقوای کامل الهی و این که تا دم مرگ تسلیم اوامر الهی باشید. شما را به راستگویی، امانتداری، سجدههای طولانی در نماز و حسن معاشرت بر صله ارحام و بسیار به یاد خدا بودن و تلاوت قرآن و تمسک به ولایت، خصوصا در زمان غیبت تمسک جستن به ولایت فقیه، که ولی امر و حاکم و مرجع مسلمین است و پیروی و اطاعت از ایشان؛ چرا که اطاعت از ولی فقیه، عین اطاعت از امام زمان(عج) است. وظیفه شماست که از دولت کریمه، که دولت جمهوری اسلامی میباشد، حمایت نموده و با مال و جانتان از آن پاسداری نمایید. از پروردگار مهربان و مولای کریمم امید دارم مرا مورد رحمت خویش قرار دهد و در روز قیامت که روز تنگدستی و بی چیزی است، از خطاهایم درگذرد و از اهل بیت و نزدیکان و دوستان و همه کسانی که سخنان خدا و رسول و ائمه اطهار و نصایحشان را از من در منابر و مجالس و در نماز جمعه شنیدهاید، مرا مورد بخشش قرار دهند و از درگاه خداوند برایم طلب مغفرت نمایند و مرا از یاد نبرند، مخصوصا در هنگام نماز شب، چرا که من تنگدست و نیازمندم و از همه شما آرزوی سلامتی دارم».
از وی دو اثر «نگاهی به مساله ولایت و قطره(تفسیر سوره حمد) و معاد در اسلام» به چاپ رسیده است.
دیدگاه برخی مراجع تقلید و علما درباره وی
مقام معظم رهبری حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای درباره وی اظهار داشت:
«اگر به اندازه انگشتان دست مثل روحانی داشتیم خیالم راحت بود. همه را توصیه میکنم زی طلبگی را از آقای روحانی یاد بگیرند. مرحوم آقای روحانی خیلی نظیف و پاک از دنیا رفت.»
همچنین آیتالله حاج شیح محمد کوهستانی پیرامون شخصیت آیتالله روحانی گفته بود:
«حاج شیخ هادی روحانی، واقعاً روحانی است و مبلغ اسلام و بدون ریا و هوی است، فردی مخلص و خدمتگزار است.»
آیتالله العظمی سید محمدهادی میلانی نیز اظهار داشت:
«شیخ هادی روحانی، مورد حمایت همه جانبه من است. او مردی عارف و زاهد و شجاع است.»
آیتاللهالعظمی میرزا هاشم آملی هم ابراز کرد:
«روحانی سنگری قوی، عالمی است شجاع و عارف و زاهد.»[27]
پینوشتها:
[1] . آیتالله روحانی به علت تولد در روستای کلّه بست به روحانی کلّه بستی شهرت یافت. این پسوند در اکثر گزارشهای ساواک قید شده است. شهرت پدر ایشان نیز دوستمحمد کلّه بستی بود که در هفتم شهریور ماه سال 1339ش به روحانیراد تغییر یافت.(کتاب یاران امام به روایت اسناد ساواک(56)، آیتالله هادی روحانی، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1394، پاورقی، صفحه هفت.
[2] . آیتالله روحانی در یکی از بازجوئیهای ساواک از ایشان، نام پدر خود را ملّا دوستمحمد نوشته است. همان.
[3] . در کتاب مشعل فروزان که حاوی زندگی نامه ایشان است، تاریخ تولد را شهریور نوشته است. به نظر میرسد این تفاوت ناشی از زمان تولد و زمان اخذ شناسنامه باشد. همان.
[4] . همان.
[5] . مشعل فروزان (زندگینامه آیتالله هادی روحانی نماینده ولی فقیه در مازندران)، گردآورنده : صدا وسیمای مرکز مازندران و سازمان تبلیغات اسلامی استان مازندران، تهران: سروش، 1379، ص 7.
[6] . همان، ص 9.
[7] . سند شماره 175- 11 / 2 / 43 از کتاب یاران امام به روایت اسناد ساواک(56)، همان.
[8] . باقر عاقلی، «روزشمار تاریخ ایران»، نشر گفتار، 1370 ، ج 2، ص 174 .
[9] . مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی،«صحیفه امام» ، تهران: 1378، ج 2، ص 269.
[10] . برگرفته از سخنان حجتالاسلام سید محمدهادی قائمی داماد آیتالله روحانی، به نقل از ایشان، مشعل فروزان، ص 37 .
[11] . سند یادداشت ساواک، 24 / 2 / 45 از کتاب یاران امام به روایت اسناد ساواک(56)، همان.
[12] . سند شماره:4723 / 2 ه – 16 / 7 / 48، همان.
[13] . سند شماره: 2759 / ه – 21 / 5 / 49، همان.
[14] . همان، سند پیشین.
[15] . سند شماره: 3162 / ه – 12 / 6 / 49، همان.
[16] . سند شماره: 1-68- 521- 7 / 5 / 52، همان.
[17] . سند شماره: 1806 ه- 1-27 / 6 / 52، همان.
[18] . سند شماره: 1164 / 2 ه- 1- 9 / 7 / 53، همان.
[19] . روزشمار تاریخ ایرا ن، ج 2 پیشین، ص 326-320.
[20] . سند شماره: 997 / 2 ه- ب- 17 / 6 / 36 از کتاب یاران امام به روایت اسناد ساواک(56)، همان.
[21] . سند شماره: 5235 / 912- 5 / 9 / 36، همان.
[22] . سند شماره: 1739 / 2 ه ب- 15 / 9 / 36 و سند شماره: 2244 / ه ب – 25 / 10 / 36، همان.
[23] . سند شماره: 21222 / 20 ه 12- 26 / 2 / 37، همان.
[24] . سند شماره: 4439 / 2 ه ب- 25 / 5 / 37، همان.
[25] . سند شماره: 2751 / ه 1- 6 / 6 / 37، همان.
[26] . سند شماره: 5090 / 2 ه 1- 3 / 10 / 57، همان.
[27] مشعل فروزان، ص 110 تا 120.
حضور در جمع طلاب و فضلا در دهه 30
حضور آیتالله روحانی در میان مردم در دهه 50
اقامه اولین نماز جمعه استان مازندران در سال 1358
اقامه نماز بر پیکر شهدای دفاع مقدس
بازدید از پروژههای عمرانی استان مازندران
بازدید از پروژههای عمرانی استان مازندران
حضور حضرت آیتالله علامه حسنزاده آملی در بیت آیتالله روحانی
حضور حضرت آیتالله محمد یزدی ریاست وقت قوه قضاییه در استان مازندران
حضور در اعیاد و مجالس مذهبی
حضور در جمع دانش آموزان استان
حضور در کشور چین به دعوت سفارت جمهوری اسلامی ایران
حضور آیتالله خامنهای در زمان ریاست جمهوری در شهرستان بابل و دیدار آیتالله روحانی با ایشان
حضور در منزل شهدا
حضور آیتالله روحانی در یادوارهی شهدای بهشهر با حضور مرحوم آیتالله جباری امام جمعه بهشهر
حضور صمیمی آیتالله روحانی در جمع رزمندگان دفاع مقدس
دیدار آیتالله روحانی با آقای بشارتی وزیر وقت کشور
دیدار با اساتید و اعضای هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی بابل
دیدار با آیتالله جنتی دبیر محترم شورای نگهبان
دیدار با آیتالله رسولی محلاتی از مسئولین دفتر امام راحل و رهبر انقلاب
دیدار صمیمی با خانواده معزز شهدا
شرکت در مراسم عاشورای حسینی
مراسم رژه نیروهای مسلح با حضور سردار سرلشکر محسن رضایی فرمانده وقت سپاه
واکسیناسیون نمادین فلج اطفال توسط آیتالله روحانی
مراسم تشییع آیتالله روحانی
منبع: برگرفته از مقدمه کتاب یاران امام به روایت اسناد ساواک(56)، آیتالله هادی روحانی، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول سال 1394.