جستاری بر قیام 5 آذر سال 1357 مردم گرگان
03 آذر 1399
چکیده
قیام 5 آذر سال 57 گرگان یکی از بزرگترین وقایع تاریخی انقلاب اسلامی ایران است.[1] در آن روز مردم منطقه گرگان به تبعیت از فرمان امام خمینی به خیابانها آمدند، تا تظاهراتی آرام ولی اعتراضی نسبت به گلوله باران ماموران رژیم پهلوی در حرم مطهر امام رضا(ع) در مشهد مقدس داشته باشند، اما راهپیمایان هنوز حرکت نکرده بودند که هدف رگبار گلولههای آتشین ماموران شاه قرار گرفتند، به طوری که آن روز در مجموع حدود 8 هزار گلوله برای سرکوب مردم بی سلاح گرگان شلیک نمودند.[2] در نتتیجه 14 نفر شهید و حدود 200 نفر مجروح و بازداشت شدند، به اضافه آتش زدن 15 خودرو و دو انبار و یک ساختمان بزرگ و حمله ماموران به بیمارستان.[3]
ضرورت شناخت واقعه
با آن که قیام خونین 5 آذر گرگان یکی از مهمترین روزهای مبارزات سال 1357 در ایران است و در آن روز مشابه چنین رویدادی در هیچ یک از شهرهای ایران صورت نگرفته است، اما متاسفانه این واقعه ناشناخته و مغفول مانده است، و هنوز پژوهشگران تاریخ معاصر با آن بیگانهاند و مورد غفلت نهادهای پژوهشی کشور نیز قرار گرفته است. تنها منبع منتشر شده در این زمینه کتاب "حماسه 5 آذر سال 57 گرگان" به قلم آقای غلامرضا خارکوهی میباشد که با استناد به اسناد شهربانی، ساواک، دادگستری، بیمارستان و ژاندارمری، توسط بنیاد شهید انقلاب اسلامی منتشر شده و به چاپ دوم رسیده است.
لذا با توجه به این که در شهریور سال 95 این رویداد در شورای عالی انقلاب فرهنگی به ثبت رسیده و نیز رهبر معظم انقلاب هم طی سخنانی بر اهمیت معرفی آن به نسل جوان تاکید فرموده، جا دارد که به این واقعه بیشتر پرداخته شود. مقاله حاضر گامی است در همین مسیر که امید است مورد توجه علاقمندان قرار گیرد.
منشاء واقعه
منشاء واقعه پنج آذر سال 57 گرگان واقعه 29 آبان سال 57 در مشهد مقدس و حرم مطهر امام رضا(ع) است که عُمال رژیم شاهنشاهی با حملهی مسلحانه دست به بی حرمتی و جسارت در حرم رضوی زده بودند. این حادثه قلب مردم مذهبی کشور، امام راحل(ره) و مردم مذهبی گلستان را جریحه دار ساخت و حضرت امام راحل و مراجع عظام هفتمین روز این واقعه را عزای عمومی اعلام کردند. امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی که آن ایام در نوفل لوشاتوی فرانسه به سر میبرد، پیامی در تاریخ 3 آذر صادر کردند و روز یکشنبه پنجم آذر سال 1357 – مصادف با هفتمین روز واقعهی مشهد - را عزای عمومی اعلام نموده و از مردم خواستند تا با هر وسیلهی ممکن برای سقوط حکومت جبار پهلوی قیام کنند. به دنبال این واقعه و فرمان ، مردم شهر گرگان و حومه صبح روز پنجم آذر ماه 57 در فلکه امامزاده عبدالله(ع) گرگان تجمع کردند تا در یک راهپیمایی آرام شرکت کنند و خشم و انزاجار خویش را از این اقدام رژیم نشان دهند.[4]
پیام ذکر شده گرچه کوتاه است ولی نشان دهنده فضای سیاسی و خشن رژیم شاه در آن ایام – سه هفته بعد از روی کار آمدن دولت نظامی ازهاری- در مواجه با مقدسات اسلامی و در برخورد با اعتراضات آرام مردم مسلمان می باشد. امام در این پیام فرمودند:
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
جنایات رژیم منحط شاه روز به روز پر اُوج تر مىگردد. افزایش حجم جنایات به قدرى است که قدرت بیان را سلب مىنماید. ضایعات این چند هفته اخیر، سرتاسر ایران را به سوگ نشانده است و قدرت تفکر را از شاه سلب کرده است.
دولت یاغى نظامى، به امر شاه، تر و خشک را به آتش کشیده و یکى از بزرگترین ضربههاى این جنایتکار به اسلام، به مسلسل بستن بارگاه قدس حضرت على بن موسى الرضا- صلوات اللَّه علیه- است. این بارگاه مقدس در زمان رضا خان به مسلسل بسته شد و قتل عام مسجد گوهرشاد به وجود آمد، و در زمان محمد رضا خان آن جنایت تجدید و دژخیمان شاه در صحن و حریم آن حضرت ریخته و کشتار کردند.
ملت مسلمان باید از این شاه و دولت یاغى غاصب تبرّى [دوری] کنند و مخالفت با آن لازم است. تمام اقشار ملت، خصوصاً اهالى قرا و قصبات، باید بدانند که شاه غاصب و دولت یاغى او کمر به هَدْم [نابودی] مقدسات اسلام بستهاند، و اگر مهلت پیدا کنند به محو آثار شریعت برمىخیزند. بر تمام طبقات ملت لازم است، با هر وسیله ممکن، به سقوط این دستگاه جبار قیام کنند. اطاعتِ این دستگاه، اطاعت طاغوت و حرام است.
خداوند مسلمین را از شرّ آنان حفظ فرماید. در این عزاى بزرگ و جسارت به مقام امام امت، روز یکشنبه 25 ذى الحجه [5 آذر سال 57] عزاى عمومى اعلام مىشود.
إنّا للَّه و إنّا إلیه راجعون.
23 ذى الحجه 1398
روح اللَّه الموسوی الخمینى».[5]
شرح واقعه
در این روز دهها هزار نفر از مردم گرگان و شهرها و روستاهای اطراف به فرمان امام خمینی در محل امام زاده عبدالله گرگان – برادر امام رضا(ع)- تجمع نمودند تا با برگزاری یک راهپیمایی آرام در خیابانها ، جسارت رژیم پهلوی به حرم امام رضا(ع) در مشهد را محکوم نمایند. مرحوم آیتالله سید حبیبالله طاهری گرگانی[6] که خود نقش مهمی در این روز داشته میگوید:
«روز پنجم آذر بنا بود که یک راهپیمایی بسیار سنگین در گرگان صورت بگیرد و دولت مردان این جا هم خیلی حساس شده بودند. به همین خاطر آنها به دستور مقامات بالا یا با اجازه خودشان تصمیم به مقابله با راهپیمایان را گرفته بودند. در حالی که در راهپیماییهای قبل از آن با طرح و برنامه ریزی بسیار خوبی که توسط بنده و بعضی دیگر از آقایان روحانی هدایت میشد پلیس تا مدتی فقط از دور مراقبت میکرد. ولی برای پنجم آذر به ما اعلام کردند که کشتار میشود و حتی شب قبل از پنجم آذر چند بار از فرمانداری و از پادگان گرگان- سرهنگ شیرازی [فرمانده آن]- با من و بعضی از روحانیون تماس گرفتند و گفتند که فردا بناست بزنند و ماموران دستور تیر دارند. لذا راهپیمایی فردا خطرناک است و از من میخواستند که شرکت نکنم. اما من نپذیرفتم و جواب دادم که چنین چیزی ممکن نیست. زیرا ما خودمان از مردم برای این برنامه دعوت کردهایم، چطور خود ما در آن شرکت نکنیم؟!... خلاصه مردم در امامزاده عبدالله گرگان جمع شدند و ما هم به آن جا رفتیم.»[7]
آیتالله طاهری گرگانی با اشاره به این که در آن روز قبل از حرکت راهپیمایان، او به اتفاق دو نفر دیگر که همراه خود بُرد (به نام حاج ابراهیم صالحی و آقای فرشاد) نزد پلیس رفت و به افسر مسئول آن جا گفت ما امروز میخواهیم تظاهرات آرامی برگزار کنیم و آرامش آن را هم تضمین میکنیم، اما آن افسر نپذیرفت و گفت: ما امروز دستور تیراندازی داریم. در این جا مرحوم طاهری میگوید:
« من هم جوابی دادم به این معنا که ما آمادهایم برای شهادت. خلاصه مذاکره ما با افسر شهربانی به نتیجه نرسید. لذا ما برگشتیم به طرف جمعیت. ما هنوز به جمعیت نرسیده بودیم که پرتاب گاز اشکآور و تیراندازی مأموران ابتدا هوایی بعد هم زمینی به طرف مردم شروع شد.»[8]
آن روز با مدیریت روحانیت انقلابی و همکاری جوانان مسلمان منطقه، اقشار مختلف مردم گرگان و شهرها و روستاهای اطراف از اولین ساعات صبح در جوار مرقد مطهر امامزاده عبدالله گِرد آمدند. جمعیت تظاهر کننده به بیش از 30 هزار نفر میرسید. هنوز عدهای داخل محوطه امامزاده و عدهای نیز در داخل و اطراف فلکه شهدا ایستاده بودند. برخی از تظاهرکنندگان هم پلاکارتهایی مبنی بر محکومیت رژیم شاه در دست داشتند. سرگرد جهانشاه همچنان با بلندگو به مردم اخطار میکرد که متفرق شوند، ولی مردم و مخصوصا جوانان اعتنا نمیکردند. ناگهان شلیک گلولههای آتشین دژخیمان به سوی جمعیت آغاز شد. در اولین دقایق تعدادی از عزیزان به خون غلطیدند.[9]
آیتالله سید حسین میربهبهانی که خود شاهد عینی واقعه بوده میگوید:
«من آن جا بودم و دیدم یک روحانی جوانی به نام سید اسماعیل حسینی- اهل علی آباد کتول- بنده خدا رفت که از نرده بپرد پائین و از تیررس گلولهها فرار کند، اما قبا و شلوارش گیر کرد و به نردهها آویزان شد که به همان شکل هم تیر خورد و از دنیا رحلت کرد. آن جا خیلی گاز خفه کن انداختند. به طوری که کسی نتوانست بماند. لذا ما به داخل امامزاده عبدالله پناه بردیم و درها را هم بستند. اما دیدیم داریم خفه می شویم. آقای معیری نامی که ساواکی بود عمداً درهای امامزاده را بسته بود تا مردم خفه شوند. به همین خاطر مردم شیشههای درهای امامزاده را زدند شکاندند و از داخل شیشهها بیرون آمدند. اگر این کار را نمیکردند این چند صد نفر جمعیت خفه میشدند.
بعد از آن جا که آمدیم بیرون، نمیدانستیم کجا برویم. چون در خیابانها و کوچهها مرتب رگبار بود. تا این که رفتیم و در یک خانهای پناه گرفتیم. در آن جا من شنیدم که گفتند ابوالقاسم علاءالدین- داماد ما- شهید شده است. یک ساعت در آن خانه نشستیم تا رگبارها کم شد. سپس از پشت امامزاده عبدالله آمدیم به یک خانهای. از آن جا باز حرکت کردیم رفتیم به خانه دیگری. همین جور خانه به خانه میآمدیم تا خود را به خانه خودمان رساندم. یک دفعه نمیتوانستیم بیاییم، به خاطر این که در خیابانها بر اثر رگبار گلوله ممکن بود مورد اصابت قرار بگیریم.
ما ابتدا نمیدانستیم جسد او کجاست؟ تا این که معلوم شد چند نفر جسد شهید را برده و در مسجد میخچه گران داخل پلاستیک گذاشتهاند. وقتی آمدم منزلمان دیدم هیچ کس از شهادت علاءالدین خبر ندارد جز یک نفر از اهل خانه، که به او گفتم صدایش را در نیاورد تا همشیرهمان که همسر آن شهید بود یک دفعه مطلع نشود. اما بعد از ظهر آرام آرام ایشان را متوجه کردیم. وقتی هم متوجه کردیم نگذاشتیم برود سر جسد. ما خودمان رفتیم بالای سر جسد و آن را ساعتهای 10- 9 شب آوردیم در منزل یکی از همسایههایمان. آن جا یک اطاقکی بود مثل لانهی مرغ که جسد را در آن گذاشتیم تا پلیس اگر آمد نتواند جسد را پیدا کند. چون شنیده بودیم که در قم جسدها را ماموران تحویل میگیرند و در مقابل مصرف گلوله از صاحب شهید درخواست پول مینمایند. اما من پیشدستی کردم و جسد را در آن اطاقک پنهان کردم و ساعت 9 صبح فردا تشییع جنازه کردیم. در تشیع جنازه هم کسی نبود، ده - پانزده نفر از بستگان و خویشان بودند.»[10]
روز 5 آذر مأموران پس از کشتار مردم در فلکه امام زاده عبدالله ، سوار بر کامیونهای نظامی شده و فلکه را دور زدند و به طرف مرکز شهر گرگان به راه افتادند. در نتیجه مردم به خشم آمده به سوی پارکینگ شهربانی که در ضلع غربی فلکه شهدا قرار داشت، حملهور شدند و آن جا را با کلیه وسایل و ماشین آلات آن به آتش کشیدند. اما با وجود خشم و عصبانیت شدید مردم از رفتار خَشن پلیس، مردم در آن شرایط بحرانی با راهنمایی روحانیت انقلابی، اوج اخلاق و عطوفت اسلامی خود را نسبت به نگهبانان مستقر در آن جا که یک درجهدار و چند سرباز ارتشی بودند و هیچ گلولهای هم شلیک نکردند، نشان دادند، و با مهربانی با آنها رفتار نمودند.
علاوه بر این مردم شهید داده که از شدت خباثت ماموران به خشم آمده بودند، پس از تخریب پارکینگ شهربانی، حتی به ساختمان آتش نشانی نیز حمله کردند و به خاطر آن که ماموران برای متفرق کردن تظاهرات روزهای قبل از ماشینهای آب پاش این سازمان استفاده میکردند، اقدام به آتش زدن آن جا نمودند، که در مجموع آن روز 15 خودرو و دو انبار امکانات پلیس توسط مردم به آتش کشیده شد.[11]
آن روز مأموران شهربانی گرگان اوج خشونت و بی رحمی خود را نشان دادند. به طوری که در کوچهها و خیابانهای شهر هر کجا مردم بیدفاع را مییافتند به گلوله میبستند. مقاومت و سرسختی انقلابیون در فضایی از آتش و خون ادامه داشت. جوانان مبارز شجاعانه و به هر طریق ممکن در مسیر تردد دژخیمان رژیم مانع و مشکل ایجاد میکردند.
مأموران شهربانی و هنگ ژاندارمری همچنان مشغول گشتزنی و سرکوب مردم بیدفاع بودند و به سوی مغازههای انقلابیون شهر نیز تیراندازی میکردند. به ویژه مغازههایی که تصویر حضرت امام خمینی را نصب کرده بودند. ماموران حتی به آمبولانسها حمله میکردند تا از انتقال مجروحین جلوگیری نمایند.
با این وجود عدهای از مردم با هر وسیله ممکن مجروحین و شهدا را به بیمارستان انتقال دادند که بیشتر مصدومین به بیمارستان پهلوی سابق (پنجمآذر فعلی) انتقال مییافتند. حجم زخمیها و مجروحین به حدی بود که از عهده کادر درمانی پر تلاش و ایثارگر بیمارستان خارج بود. به همین علت مردم داوطلبانه و مشتاقانه به یاری آنها میشتاقتند. تا این که حدوداً ساعت یک و نیم بعدازظهر ماموران پلیس انبوه جمعیتی را که جهت کمک به مجروحین و اهدای خون به بیمارستان آمده بودند به گلوله بستند که در نتیجه در آن جا جوانی به نام آقای "سید نظامالدین نبوی" مورد اصابت گلوله مأموران قرار گرفت و مغزش متلاشی شد. در حالی که حمله به بیمارستان و آمبولانسها از نظر همه قوانین بینالمللی ممنوع میباشد.[12]
سالها پیش مرحوم دکتر بابایی رئیس وقت پزشک قانونی نیز به عنوان یکی از شاهدان حمله مأموران به بیمارستان، در مصاحبه با مولف کتاب "حماسه 5 آذر سال 57 گرگان" گفت:
«این واقعه خاطرهای فراموش نشدنی برای اکثر اطبای این شهر است، چرا که آن روز به طور علنی به حریم پزشکان تجاوز شد و علیرغم این که کلیه پزشکان شروع به اعتراض کردند، ولی مسئولین امر به این مسئله توجه نکردند. بلکه حتی تلفنهای تهدیدآمیزی به بیمارستان شده بود که مأموران، تلفنی تهدید به آتش زدن بیمارستان میکردند... بعد ما به آن مسئول نظامی تلفن کردیم که آقا مأمورین شما تهدید میکنند که میخواهند بیمارستان را آتش بزنند، شما یک اقدامی در این خصوص بکنید، گفتند ما هیچ کاری نمیتوانیم برای شما انجام بدهیم، در حالی که مسئولیت حفظ نظم شهر به عهده این شخص گذاشته شده بود، و حتی قبل از این واقعه تمام وسایل آتشنشانی را جلوی شهربانی نگه داشته بودند. روز حادثه در حالی که تمام بیماران مواجه با خطر مرگ بودند آن شخص حتی از فرستادن یکی از ماشینهای آتشنشانی به بیمارستان خودداری کرد که آقای دکتر هوشدار ناظر بر این قضیه بود و خودشان تلفن کرده بودند.»[13]
بر اساس صورت جلسات به جا مانده از گروه ضربت ژاندارمری و کلانتریها و نیروهای شهربانی گرگان و ساواک، که آمار مهمات مصرفیشان در آن روز جمعبندی شده، روز پنجم آذر 57 ماموران رژیم پهلوی از ساعت 8 صبح تا آخر شب حدود 8 هزار انواع گلوله برای سرکوب مردم بی دفاع گرگان شلیک نمودند. در این واقعه جانگداز حدود 200 نفر مجروح و بازداشت شدند و 14 نفر نیز به شهادت رسیدند.[14]
اسامی شهدای آن واقعه تاریخی به ترتیب الفبا به این شرح میباشد:
1- سیدحسین(چنگیز) امیرلطیفی
2- صدیقه پروانه
3- سید اسماعیل حسینی
4- عباس خالداران
5- احمد سبطی
6- حجتالله عباسی
7- ابوالقاسم(جعفر) علاءالدین
8- نرگس قصابان
9- غلامحسین محبیراد
10- حسین مقصودلو
11- سید نظامالدین نبوی
12- حسین علی نصیری
13- فرامرز ویزواری
14- ابوالحسن هادی.[15]
آقای سید رحمت رئیسی یکی دیگر از شاهدان عینی واقعه میگوید:
«از آن روز رسماً حکومت نظامی در شهر برقرار بود و از آغاز شب، پلیس تحت فرمان حکومت نظامی رسماً از هرگونه تردد جلوگیری میکردند و روزها ماشینهای شهربانی پس از اعلام فرمانده (سرگُرد سلیمیزاده) که معمولاً درون پیکان شهربانی مینشست و از بلندگوی آن ماشین مردم را تهدید میکرد، تیراندازی هوایی کرده به گونهای که مغازهداران خیابان امام مجبور به بستن موقت مغازههای خود شدند. (البته برای مدت زمان کوتاه) ولی دیری نپایید که سرگرد سلیمیزاده و مسئولین پشت صحنه حکومت نظامی گرگان پی بردند مردم انقلابی و جوانان پرشور گرگان زمین، بیش از پیش انسجام یافته و وحدت و یکپارچگی خود را حفظ کردند و مبارزات ضد رژیمی خود را شدت بخشیدند.
مردم قهرمان گرگان علیرغم این که آن چنان که شایسته شهدا بود در روز ششم و هفتم آذر ماه نتوانستند شهیدان خود را بدرقه کنند، ولی با استفاده از تاکتیکهای جدید، حکومت نظامی را در هم شکستند، از جمله با فریادهای اللهاکبر شبانه که هر شب از درون خانهها به ویژه در محلههای امام رضا(ع)، درب نو، نعلبندان، سرچشمه، میدان عباسعلی(ع) و... بر میخواست و فرمانده حکومت نظامی را به شدت مایوس کرده بود. تا آن جا که شبانه وارد محلههای شهرگرگان شده و برای جلوگیری از فریادهای اللهاکبر مردم، با استفاده از بلندگوهای خودروهای شهربانی و بعضاً تیراندازی هوایی، فضای رعب و وحشت ایجاد مینمود. ولی فردای آن روز باز هم اجتماعات مردم معترض را میدید که فریاد مرگ بر شاه سر میدادند. تا سرانجام در روز تاسوعای سال 57 رسماً جمعیتی کثیر در مقابل چشمان و حضور همان جلاد و دیگر عناصر هم نقش او، بزرگترین راهپیمایی را برگزار کرده و فردای آن روز یعنی روز عاشورا به ندای امام خویش لبیک گفته و رسماً رفراندوم معروف به بیزاری و انزجار قطعی مردم از رژیم سلطنتی را به نمایش گذاشتند.»[16]
ثبت ملی قیام 5 آذر گرگان
این واقعه در جلسه مورخ 2 / 6 / 95 به عنوان مهمترین روز تاریخی این شهر در شورای عالی انقلاب فرهنگی، با حضور رئیس جمهور – دکتر حسن روحانی- به تصویب رسید و در تقویم رسمی کشور ثبت گردید.
پینوشتها:
[1] کتاب حماسه 5 آذر سال 57 گرگان، غلامرضا خارکوهی، بنیاد شهید و امور ایثارگران ، سال 92، چاپ دوم، ص 11
[2] همان.
[3] همان
[4] http: / / sajed-golestan.blogfa.com / post-4015.aspx ، مصاحبه با غلامرضا خارکوهی
[5] کتاب صحیفه امام، جلد 5 ، موسسه تنظیم و نشر آثار امام، تهران.
[6] مرحوم آیتالله حاج سید حبیبالله طاهری گرگانی در سال 1309 در شهر گرگان متولد شد. او پس از تحصیل در حوزههای علمیه گرگان و قم و نجف اشرف به درجه اجتهاد نائل آمد. در سال 1350ش پس از 17 سال حضور در حوزه علمیه نجف به گرگان بازگشت و ضمن امامت جماعت مسجد الرضای آذربایجانیهای گرگان، به احیاء و احداث حوزه (مدرسه) علمیه امام صادق(ع) و تربیت طلاب علوم دینی، و نیز ارشاد و هدایت مردم پرداخت. او در کنار این تلاشها مبارزاتش را بر علیه رژیم پهلوی تشدید نمود. به طوری که مدرسه ایشان به یکی از کانونهای افکار انقلابی امام مبدل گشت و همیشه تحت کنترل نامحسوس جاسوسان ساواک قرار داشت. مبارزات او تا آن جا پیش رفت که وی محکوم به 18 ماه تبعید به یاسوج، انارک و سقز گردید. آیتالله طاهری گرگانی پس از بازگشت از تبعید بر تلاشهای سیاسی و مذهبی خود افزود، به ویژه حضور در تحصن آبان ماه سال 57 مردم گرگان در مقابل دادگستری، و قیام پنجم آذر گرگان، سخنرانی در راهپیمایی بزرگ عاشورای سال 57 گرگان، تشکیل کمیته موقت در مدرسه امام صادق(ع)، حضور در تحصن روحانیون مدافع امام در مسجد دانشگاه تهران، و نیز حضور در مراسم استقبال از رهبر کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام در 12 بهمن سال 57 به ایران، و مشارکت در مدیریت مبارزات طوفنده مردم منطقه و... این فعالیتها گوشهای از زحمات آن مرحوم در دوران سیاه طاغوت میباشد. بعد از پیروزی انقلاب نیز او ضمن فعالیتهای مذهبی و حوزوی، به همکاری با نهادهای انقلابی و حزب جمهوری اسلامی، حضور در مجلس خبرگان و دفاع از اصل ولایت فقیه، افشای انحرافات منافقین و جریان سیاسی معروف به اُمت پرداخت. در 28 شهریور سال 60 توسط منافقین ترور شد و به افتخار جانبازی نائل آمد. آیتالله طاهری گرگانی پس از آغاز جنگ تحمیلی با حمایت و حضور از رزمندگان اسلام، فرزند خود به نام سید محمد طاهر را تقدیم انقلاب نمود. آیتالله طاهری گرگانی پس از ارتحال حضرت امام، به حمایت از مقام معظم رهبری پرداخت و همواره مدافع مواضع او بود. این عالم مبارز عاقبت در سال 1386 بر اثر بیماری چشم از جهان فرو بست. ر.ک: تاریخ شفاهی زندگی و مبارزات آیتالله سید حبیبالله طاهری گرگانی، غلامرضا خارکوهی، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، سال 95، ص 15تا 17.
[7] همان، ص 166 و 167.
[8] حماسه 5 آذر سال 57 گرگان، ص 40
[9] نشریه انقلاب، آذر سال 95 ، ص1
[10] نشریه انقلاب، آبان و آذر سال 92 ، ص2
[11] حماسه 5 آذر سال 57 گرگان، ص 11، 45 و47
[12] همان، ص 53
[13] کتاب استان گلستان در انقلاب اسلامی، غلامرضا خارکوهی، جلد 3، انتشارات عروج، ص 248
[14] کتاب حماسه 5 آذر سال 57 گرگان، ص 11
[15] همان، ص 257
[16] نشریه انقلاب، آبان سال 92 ، ص3
گزارش خبرچین شهربانی گرگان از آمادگی مردم برای تظاهرات پنجم آذر
گزارش دکتر ناطقی از شهادت عده ای از مردم در قیام پنجم آذر
گزارش ساواک درباره اصرار مردم گرگان برای راهپیمایی روز 5 آذر سال 57
گزارش ساواک مازندران از خسارات روز 5 آذر سال 57 گرگان
نمونه ای از گزارشات پزشک قانونی از پیکر شهدای 5 آذر گرگان
آذرماه سال 57 بیعت مردم گرگان با شهدای قیام 5 آذر
آیت الله طاهری گرگانی مسئول هیات مذاکره کننده با پلیس در روز 5 آذر سال 57
پیکر شهید نصیری روی برانکارد
روز 5 آذر سال 57 قلب شهید عباس خالداران و سایر عزیزان با گلوله های دژخیمان پهلوی به جرم دفاع از امام رضا و فرزندش امام خمینی شکافته شد
شهید حسین مقصودلو معلم دبستان
شهید علاءالدین در کنار مرقد حضرت رقیه دختر کوچک امام حسین(علیه السلام) در سوریه
شهید سبطی بر صندلی جوانی
شهید هادی به عنوان یک ورزشکار