17 دی 1314ش و توهم پهلوی در کشف حجاب
16 دي 1402
چکیده
انقراض سلسله قاجار و استقرار دولت پهلوی اول با برنامه ریزی استعمار انگلیس، مناسبات دولت و مردم را دچار تغییرات عمدهای کرد. تجددگرایی و نوسازی از اهدافی بود که رضاشاه و مشاوران غربگرای او در پی اعمال آن در جامعه اسلامی و سنتی ایران بودند. کشف حجاب یکی از این اهداف غربگرایانه بود که با شدت و خشونت از سوی رژیم بر مردم مسلمان تحمیل شد تا با تغییر ظاهر زنان زمینه ورود آنان به جامعه فراهم شود. بدون شک یکی از چالش برانگیزترین تصمیمات رضاشاه در مسیر تجددطلبی و استقرار دولت مدرن در ایران، همین تصمیم به اجرای کشف حجاب بود. تصمیمی که عواقب و نتایج متفاوتی در میان نخبگان، روحانیت، زنان و سایر اقشار جامعه به دنبال داشت. گرچه نخستین نشانههای کشف حجاب را میتوان در دربار ناصرالدین شاه قاجار و سپس در محافل روشنفکری عصر مشروطیت مشاهده کرد، اما رسمیت یافتن آن به دوره دیکتاتوری رضاشاه پهلوی باز میگردد. این اقدام در سال 1314ش، به صورت دستوری فراگیر در ایران اجرا شد. علل اجرای چنین تصمیمی از سوی رضاشاه، زمینهها و چگونگی اجرای آن از مسائل مهمی است که در این مقاله با تکیه بر اسناد ساواک مورد بررسی قرار گرفته است.
واژگان کلیدی: حکومت پهلوی، رضاشاه، کشف حجاب، روحانیون، زنان.
مقدمه
تغییر و تحول در ظاهر جامعه ایرانی در عصر پهلوی اول، بنا به روایت و ادعای قدرت حاکمه، با هدف دولت -ملت سازی جدید انجام میشد و هدف این اقدام متهورانه رضاشاه در حقیقت ایجاد نوعی همسازی و تشابه با غرب بود و تلاش داشت تا نگاه غربیان حاضر در ایران را نسبت به جامعه ایرانی تغییر دهد. مسئله کشف حجاب یا به اصطلاح برداشتن پوشش از زنان در ایران هر چند به طور رسمی و به دنبال تصویب قانونی در 17 دی 1314 ش، به وقوع پیوست و به موجب آن زنان و دختران ایرانی از استفاده از چادر، روبند و روسری منع شدند، اما برای فهم چرایی انجام آن توسط رضاشاه، باید به عقب برگشت و سابقه این بحث را در نخستین روزهای مواجهه ایران با دنیای جدید به نظاره نشست. این مسئله سابقهای به دوران قاجار داشت و رضاشاه کسی بود که به آن رسمیت حکومتی بخشید و در ادامه تجدد آمرانه خود، سیاست فرهنگی کشف حجاب را عملی کرد. به عبارتی دیگر کشف حجاب نه دستوری یکباره و نه رویهای صرفاً متأثر از آتاتورک، بلکه جریانی بود که خواستِ بخشی از جریان تجددخواه بود که رضاشاه آن را در جهت خاصی مدیریت کرد.[1] پیش از پرداختن به مسئله کشف حجاب در عصر پهلوی، تبارشناسی مختصری از تجددخواهی ایرانی در مسئله زنان و پوشش آنان و همچنین تکاپوهای فکری و اجتماعی متجددین عصر قاجاری در این حوزه ضروری است.
رویارویی ایرانیان با غرب و آشنایی تجددطلبان ایرانی با ظواهر تمدن غربی، مروج این اندیشه در ذهن آنان شد که زن ایرانی نیز میتواند در جامعه خود پذیرای مسئولیتهای اجتماعی و سیاسی شود. از زمینههای اجتماعی مورد تأکید در غرب، مساوات زنان و مردان در برخورداری از حقوق یکسان اجتماعی بود که بر این اساس یکی از مسائل مورد علاقه و توجه تجددگرایان در مواجهه با فرهنگ و آداب و رسوم غربی، شکل لباسهای مردان و کشف حجاب زنان بود.[2] بیتردید از همان آغازین سالهای حکومت قاجار و به روزگار فتحعلیشاه قاجار، در پی رفت و آمدهای متعدد ایرانیان به خارج از کشور و بالعکس، اولین تأثیرپذیریها در شکل پوشش ایرانیان آغاز شد. ورود هیئتهای غربی در قالب تجاری و سیاسی و اعزام دانشجویان ایرانی به اروپا در این دوره، نخستین تغییرات را در ذهن برخی متجددین ایرانی نسبت به مسئله پوشش زن ایرانی به وجود آورد؛ لیکن تأثیر زیادی برجای نگذاشت و در حقیقت مقدمهای برای دگرگونی پوشش زنان در عصر ناصری بود. اما به روزگار محمدشاه قاجار و گسترش بابیگری در برخی نقاط ایران، برخی اقدامات در حوزه کشف حجاب از سوی زنان به وقوع پیوست. برخی مورخین، قرهالعین یا زرین تاج را اولین زنی میدانند که در تاریخ معاصر ایران، پوشش از سر و تن برگرفت و در اجتماع ظاهر شد. قرهالعین، دختر ملاصالح برغانی از مجتهدین معروف قزوین (برادر ملا محمدتقی برغانی مجتهد مشهور و قدرتمند آن موقع ایران) و همسر ملا محمد برغانی که پسر عمویش نیز بود، پس از جذب شدن به فرقه گمراه بابیت، همسر و سه فرزندش را رها و شروع به تبلیغ این مرامِ ساختۀ استعمار کرد.[3] بنا بر برخی اسناد تاریخی، وی نه تنها بیحجاب در مجامع ظاهر میشد، بلکه بدون هیچ ترس و واهمهای، عقاید سخیف آنان را شرح و توصیف میکرد و به حضار بشارت میداد که از این پس زنان میتوانند آزاد و رها در اجتماع حضور یابند و یک زن میتواند با چند مرد، زندگی زناشویی داشته باشد.
سفر ناصرالدین شاه به اروپا و آشنایی وی با لباس و پوشش غربیان آغازگر برخی تغییرات آرام در پوشش زنان ایرانی بود. سفر او که میتوانست دستاوردهای بسیار خوبی از پیشرفتهای علمی و صنعتی را با خود داشته باشد، جز خوشگذرانی و واگذار کردن امتیازات چیزی در بر نداشت و یکی از آثار آشکار این سفرها، تغییر در لباس زنان دربار بود که به تدریج به سطح جامعه نیز سرایت کرد. نخستین تغییرات در لباس زنان توسط ناصرالدین شاه و با هدف مدرنیزاسیون فرهنگی اعمال شد؛ وی لباس بالرینهای مسکو را برای لباس زنان دربار انتخاب کرد[4] اما نبود شرایط لازم برای عمومیت یافتن این مسئله باعث شد که این موضوع تا حدودی در اندرونی دربار برقرار شود.[5] نه تنها عدم موفقیت ناصرالدین شاه در جامه عمل پوشاندن به این هدف در سطح جامعه به معنای طرد کامل این دیدگاه از سوی متجددین نبود بلکه در میان جریانهای فکری طرفدار غرب این افکار دنبال میشد.
طرح مسئله حجاب و مسئله زنان، ابتدا در اندیشههای افرادی مانند میرزا فتحعلی آخوندزاده، و میرزا آقاخان کرمانی(از اعضای تشکیلات بابیان ازلی) مطرح شد.[6] چنان که کرمانی در مخالفت با حجاب زنان مسلمان، به تندی آن را مورد حمله قرار میدهد و در جایی درباره حجاب میگوید: «هر شاخه از درخت اخلاق زشت ایرانیان را که دست میزنیم ریشه او کاشته عرب و تخم او بذر مزروع تازیان است. یکی از آنها حجاب بی مروت زنان است...»[7] نه تنها وی بلکه متجددینی دیگر همچون او که شیفته غرب و تسلیم بلاقید اندیشه غربی شده بودند، حجاب زنان مسلمان ایران را بزرگترین سد مقابل خود و اندیشههای غربزده خود میدانستند و به همین دلیل مقابله با حجاب و مظاهر اسلامی را بخشی از مسیر ترقی قلمداد میکردند و اندیشه واهی کشف حجاب - از منظر خود- را در سرزمینی که هزاران سال پوشش زن ایرانی مورد اتفاق سنت و مذهبش بود را دنبال میکردند.
توجه به مسئله حجاب و بیان نظرات درباره آن حتی در سالهای مشروطه و پس از آن در اواخر دوره قاجار نیز به شدت دنبال شد و غربگرایان ایرانی در پی فرصتی برای رسیدن به مقصود خود که همانا کشف حجاب بود از روشهای مختلفی بهرهمند میشدند. این مسئله حتی به مضامین شعری نیز وارد شد. انتقاد از بی هنری زنان، عزلتنشینی و محبوس بودنشان در خانهها و حجاب مرسوم در آن رواج یافت و مسئله حجاب از آن جا که رابطه تنگاتنگی با دین داشت، مورد مناقشه بیشتری قرار گرفت. شعر شاعران معروف دوره مشروطه همچون، میرزاده عشقی، عارف قزوینی، ایرج میرزا، بهار و بعدها پروین اعتصامی که در روزنامهها به چاپ میرسید واکنشهای متفاوتی را برمیانگیخت. محافل روشنفکری به اشکال گوناگون در پی ضربه زدن به جایگاه حجاب در بین زنان ایران بود. ترکیب «کفن سیاه» که میرزاده عشقی سرود بعدها معادل چادر، کاربرد فراوان یافت و اعلامیهها و سخنرانیهای مخالف حجاب، بانوان را «تشویق به ترک کفن سیاه» میکردند.[8] هجوم بیپروای تجددخواهان دوره مشروطه و پس از مشروطه به حجاب در حقیقت پرده از نیات درون و برون آنها برداشته، زمینههای ظهور و بروز این اندیشه در عصر پهلوی و به دست رضاه را برای ما آشکار میسازد. نه تنها در قالب شعر که به کمک مقالات در مجلات و نمایشنامههایی که نوشته و اجرا میکردند، در پی تضعیف مبانی دینی مردم ایران و سوق اجباری زنان به سوی کشف حجاب مورد نظر خود بودند و بی دلیل و مناسبت نیست که سالها بعد این اندیشه و دیدگاه متجددین مجذوب غرب، به دست رضاشاه پهلوی و در قالب قانون کشف حجاب رسمیت پیدا میکند.
از ابتدای سال 1300 ش که مدارس، انجمنها و مجلات زنان گسترش پیدا کرد، تلاش برای تغییر در پوشش زنان با شدت بیشتری دنبال میشد و « مقالات آتشین در مجلات و روزنامههای فارسی زبان داخل و خارج از ایران در دفاع از حقوق بانوان و محکوم کردن شرایط سخت بر آنان منتشر میشد.»[9] و برخی از زنان متجدد نیز به طور آشکارا کشف حجاب را دنبال میکردند. صدیقه دولتآبادی(بابی ازلی) در زمره نخستین این افراد بود که با اتکا به بیگانگان، پیشاهنگ کشف حجاب در ایران شد. وی خواهر یحیی دولتآبادی(جانشین دوم یحیی صبح ازل) بود، همان کسی که 36 سال قبل از کشف حجاب به دست رضاشاه به محمدعلی فروغی گفته بود که «زنهای ما دیر یا زود از این چادر سیاه بیرون خواهند آمد.»[10] صدیقه دولتآبادی در مهر 1306 ش بیحجاب و با لباس و کلاه اروپایی در تهران میگشت.[11] در سال 1314 ش که کانونی به نام «کانون بانوان» تأسیس شد، ریاست این کانون به عهده وی بود.[12] بنابراین در بررسی روندی که منجر به صدور فرمان کشف حجاب در سال 1314 ش شد، توجه به عقبه فکری تجددطلبان غربگرای ایران ضروری است. گفتههای دولتآبادی در سطور بالا نشان میدهند که سیاست کشف حجاب تنها یک سیاست رضاشاهی نبود، بلکه برنامهای بود که از مدتها قبل برای آن نقشه کشیده بودند و رضا شاه عاملی بود تا بتواند این نیات را عملی سازد.
به قدرت رسیدن رضاشاه و اقدامات او در مدرن سازی ایران
نوگرایی و تجددطلبی و تبعیت از ظواهر تمدن غربی در عصر قاجار روندی کند داشت و عمدتاً اعیان، درباریان و طبقات بالای جامعه با این مقوله درگیر بودند. اما سیر تجددگرایی سطحی و مدرنیسم نصف و نیمه، با روی کارآمدن سردار سپه و در پی کودتای انگلیسی سوم اسفند 1299ش و به ویژه بعد از تغییر سلطنت از قاجار به پهلوی شدت بیشتری یافت.[13] در پی استقرار حکومت پهلوی و تثبیت اقتدار رضاشاه پروژه نوسازی و به تبع آن، چالش میان فرآیند نوسازی و باورهای دینی جامعه ایرانی آغاز گردید. شکاف حاصل از این منازعه، تا روزهای آخر عمر سلسله پهلوی ادامه داشت و هرگونه دخالت دولت در این وضعیت، با حمایت تجددگرایان همراه بود. اصلاحات و نوسازی فرهنگی مورد نظر رضاشاه بر سه محور استوار بود. این سه محور اساسی عبارت بودند از ناسیونالیسم باستانگرا، تجددگرایی و مذهبزدایی.
در هر یک از این زمینهها، رضاشاه اقداماتی را به عمل آورد. از جمله اقدامات رضاشاه در محور نخست، بنیاد گذاشتن نهادهای جدیدالتأسیس، ترویج باستانگرایی با تأکید بر یکتایی نژاد آریایی، پرداختن به تاریخ شاهان قدیم و نشاندادن عظمت دولتهای شاهنشاهی ایران، بازسازی آثار باستانی ــ که به زعم شاه، سیمای درخشان تمدن پرشکوه ایران باستان بودند ــ و برگزاری جشن هزاره فردوسی را میتوان شمرد. همچنین تأسیس فرهنگستان زبان فارسی در همین راستا قابل ارزیابی است.[14] نویسندگان زیادی در حوزه تاریخ و ادبیات و همچنین متجددین سکولار داخل و خارج از ایران با درج مقالات و نوشتههای فراوان، یاریگر رضاشاه در پیشبرد این مسئله بودند. ایرانگرایی رضاشاه را میتوان در اقدامات ذیل یافت: الف- تأسیس فرهنگستان، ب- بزرگداشت فردوسی، ج - تدوین تقویم مستقل، د- تغییر نام کشور، ه- باستانشناسی.[15]
تجددگرایی و تضعیف ارزشهای دینی، بخشی از برنامههای نوسازی فرهنگی دولت رضاشاه محسوب میشد؛ چرا که از نظر رضاشاه ریشهداربودن تفکر دینی و مبانی ارزشی حاکم بر جامعه ایرانی، مانعی جدی بر سر راه فرآیند مدرنسازی به شمار میرفت. رضاشاه نه در دامان خانواده و نه در زمان قزاقی هیچ تربیت دینی و ملی نیافته بود از اینرو وی و دولتمردان رژیم سلطنتیاش از راه رواج بیقیدی و تحقیر نهادهای دینی و سنتهای ملی، پیکار خود را علیه مذهب آغاز کردند. او برای از بین بردن سازمان روحانیت سعی در از بین بردن حوزههای علمیه قم و حوزههای دیگر شهرها با ایجاد دانشکده معقول و منقول کرد تا با جذب وعاظ و سخنرانان مذهبی در این سازمان، آنها را به خود وابسته کند.[16]
حضور میسیونهای مذهبی، تأسیس مدارس جدید، بازگشت اشرافزادگان تحصیلکرده از فرنگ، تأسیس کانونها و انجمنهای روشنفکری، ترویج بیقیدی در میان زنان و نیز تغییر نظام آموزشی، قدرت بلامنازع لژهای فراماسونری که کلیه مقدرات کشور را به دست گرفته و رضاشاه از اوامر آنها بی چون و چرا تبعیت میکرد[17]، از جمله فعالیتهایی بود که در این دوره با اهتمام جدی پیگیری و انجام شدند. در ادامه، تغییر پوشاک و کشف حجاب در سال 1314 ش که از جمله دلایل آن میتوان به ضدیت با روحانیون، ملیگرایی و ملت سازی اشاره کرد، پیگیری شد.[18] واداشتن کارمندان دولت به پوشیدن لباس به شیوه غرب و به سرگذاردن کلاه اروپایی (کلاه شاپو) در سال 1307ش، استعمال عناوین غربی در ادارات و مؤسسات دولتی و اعزام دانشجویان ایرانی به اروپا، از جمله سیاستهایی بود که دولت در جهت جایگزینی فرهنگ اسلامی با فرهنگ اروپایی به کار گرفت.[19] دوران شانزده ساله سلطنت مطلقه رضاشاه متضمن اقدامات فرهنگی متعددی بوده است که همگی در پی یک هدف بود و آن هم ظاهر شدن ایران به شکل یک کشور غربی در همه ابعاد آن. در میان برنامههای فرهنگیِ مختلفِ اجراشده توسط رضاشاه، قضیه کشف حجاب بیشتر از سایرین مورد توجه قرار گرفته است؛ چراکه از دیدگاه رضاشاه، کشف حجاب برابر بود با «امکان بروز استعداد و لیاقت ذاتی زن.»[20] این مسئله همچنین یکی از بزرگ ترین عوامل مخالفت روحانیون و قاطبه مردم با این اقدام رضاشاه بود چنان که در بسیاری از شهرهای ایران، مردم نسبت به مسئله کشف حجاب موضعی منفی و مخالفتطلبانه گرفتند.
مقدمات کشف حجاب
از همان آغاز سالهای حکومت رضاشاه پهلوی تلاشهای نظری و عملی در مبارزه با کشف حجاب شروع شد. عدهای از روشنفکران پشتوانه فکری لازم جهت تحولات و اصلاحات پهلوی اول را فراهم کردند. در همان سال 1305 ش که مراسم تاجگذاری رضاشاه برگزار شد، اقداماتی به وقوع پیوست که در راستای فعالیتهای ضد حجاب رضاشاه در سالهای بعد قابل تفسیر است. تشکیل «جمعیت بیداری نسوان» در تهران، انتشار مجله «دختران ایران» در شیراز، فعالیت «جمعیت نسوان وطنخواه» در سال تاجگذاری در زمره این اقدامات بود.[21] در روزنامه «ایران جوان» که اعضای آن را عدهای جوانان فرنگ دیده و از اروپا برگشته تشکیل میدادند – و بعدها امور حساس مملکت را در دست گرفتند – مبارزه پیگیر و شدیدی بر ضد حجاب با عنوان «نامههای بانوان» آغاز شد.[22] آنها تلاش زیادی صورت میدادند که تجددخواهی را در نقطه مقابل دین و مذهب مردم قرار ندهند چرا که از پذیرش انگ ضداسلامی و واکنش مردم در مقابله با چنین اقداماتی واهمه داشتند.
در 17 تیرماه 1305 «جمعیت تمدن نسوان» درصدد برآمد که به بهانه «ترویج معارف و بسط افکار و تهذیب اخلاق و ترقی زنان» تئاتری با عنوان «تمدن نسوان» به معرض نمایش بگذارد و در لوای چنین اقداماتی به دنبال عادی سازی حضور زنان در مجالست با مردان و سست کردن اعتقادات مردم در رعایت حجاب بودند. به دنبال انتشار این خبر، علمای سرشناس تهران، از جمله آیتالله سیدحسن مدرس، آیتالله محمدرضا فیروزآبادی، آیتالله سیدمحمد بهبهانی و آیتالله میرزا هاشم آشتیانی، در نامهای خطاب به رئیس الوزرا، مستوفی الممالک خواستار جلوگیری از این نمایش شدند.[23] به واقع چنین حرکاتی، صرفاً نمایشی برای نشان دادن ظاهر تجددخواهی حکومت و آماده کردن اذهان مردم در مواجهات بعدی بود. همچنین در موارد دیگری، قائلان به کشف حجاب ادعای همخوانی تجددطلبی از جمله بی حجابی با دین را داشتند. مطبوعات با انعکاس تغییر و تحولات کشورهای همسایه، از جمله افغانستان و ترکیه و بحث و بررسی دلایل رفع حجاب، فضای جامعه را برای حرکتی اساسی آماده میکردند.[24] هرچند که سفر رضاشاه به ترکیه و آشنایی وی با آتاترک و اقدامات وی در حوزه مدرنیسم منجر به اخذ تصمیم قطعی وی در پیش گرفتن سیاست کشف حجاب بود لیکن این حرکت در حقیقت تکمیل پروژهای بود که از نخستین سالهای حکومت پهلوی آغاز شده بود. این سفر در حقیقت نقطه عطفی بود در تثبیت باورهای قبلی او مبنی بر لزوم کشف حجاب. او در این سفر به شدت تحت تأثیر تحولات ترکیه قرار گرفت، چنان که به گفته سفیر ایران در ترکیه، رضا شاه به وی گفت: «صادق، من تصور نمیکردم ترکها تا این اندازه ترقی کرده باشند و در اخذ تمدن اروپا جلو رفته باشند. حالا میبینم که ما خیلی عقب هستیم. مخصوصاً در قسمت تربیت دختران و بانوان.»[25] پس از بازگشت از ترکیه شاه در اغلب اوقات ضمن بیان پیشرفت سریع کشور ترکیه، از رفع حجاب زنها و آزادی آنها صحبت و تشویق میکرد و این اندیشه دائماً در ذهن او بود.
علاوه بر این، اقدامات عملیتری نیز در راستای تحقق کشف حجاب در سالهای قبل از صدور فرمان صورت گرفت که مهمترین آن قانون «متحدالشکل کردن لباس» بود. بر اساس قانون مصوبه جلسه 6 دی ماه 1306ش[26] مجلس شورای ملی، کلیه اتباع ذکور ایرانی در داخل مملکت مکلف شدند که به لباس متحدالشکل ملبس شوند. قانون «اتحاد شکل لباس اتباع ایرانی در داخله مملکت»، دهم دی ۱۳۰۷ش در مجلس شورای ملیِ وقت تصویب شد. بر اساس این مصوبه، «به جز برخی از روحانیان، کلیه اتباع ذکور ایران در داخله مملکت مکلف شدند که ملبس به لباس متحدالشکل شوند.» در ادامه این مصوبه تصریح شده است که متخلفان از اجرای این قانون به جزای نقدی محکوم میشوند و اجرای آن از فروردین ۱۳۰۸ش آغاز خواهد شد. قانون یکسانسازی لباس ابتدا در بین کارکنان ادارات دولتی به اجرا درآمد. آنان در غیر ساعات اداری هم باید از لباس متحدالشکل شامل لباس و کلاه استفاده میکردند. سرپیچی آنان از این دستور منجر به تعقیب قانونی و انفصال آنان از ادامه خدمت میشد.[27] دولت رضاخان، در راستای اجرایی کردن این قانون در بین روحانیون، پوشیدن لباس روحانیت را مشروط به گذراندن امتحان کرد. برگزاری امتحان از طلاب، آنها را با مشکلاتی روبهرو کرد؛ چرا که این امتحان باید از سوی نهادهای حکومتی انجام میگرفت و روحانیون و طلاب با این کار موافق نبودند.
تغییر اجباری کلاه و لباس مردان به قول کاتوزیان مقدمه کشف حجاب زنان بود و هیچ کس جرأت نکرد علناً به آن اعتراض کند.[28] در پی این دستورالعمل، صاحبمنصبان حکومتی و درباریان به همراه همسرانشان در معابر عمومی حاضر میشدند و این خود گامی در جهت تهدید دیگران به رعایت مفاد این دستور بود. الول ساتن، درباره تصویب این قانون، ضمن تعبیر این حرکت به «علاقهمندان جنون آمیز» مینویسد: «در تعقیب علاقهمندی جنون آمیز جدید شرقی درباره متحدالشکل شدن لباسها، شاه ایران در سال 1928 م / 1307 ش دستور اجباری شدن لباس متحدالشکل را برای مردان صادر کرد که تاکنون هم به قوت خود باقی است. در این جریان که آن را (انقلاب لباس) باید نامید، علاوه بر وزرا، وکلا، رؤسای ادارات و مستخدمین دولت که به تدریج لباس متحدالشکل در بر میکردند، رفته رفته سایر طبقات نیز از لباسهای مختلف الشکل بیرون آمده و کلاه پهلوی که کلاه لبه دار بود، سر میگذاشتند.»[29]
اگر چه قانون مذکور هشت طبقه از درجات مختلف مردم از جمله روحانیون را اعم از مسلمان و غیر مسلمان مستثنا کرده بود[30] ولی با سختگیریهایی که شد، عملاً روحانیون هم در تنگنا قرار گرفتند، چه رسد به مردمی که در لباس روحانیت نبودند. اجرای این سیاست با زور و شدت همراه بود.[31] در برخی شهرهای ایران نیز برای این که ذهنیت مردان خانوار را نسبت به بیحجابی همسرانشان آماده کنند، در ذیل برنامههای اولیه خود این تغییر ذهنیت مردان را گنجاندند. در چند شهر کشور مانند قم، جهرم، شهرهای کردستان و بنادر و دشتستان با مخالفتها و مقاومتهایی مواجه شد که باعث کشته و زخمی شدن عده بسیاری از مردم شد.[32] همچنین برای سنجش میزان حساسیت مردم نسبت به اقدامات آتی در حوزه حجاب، خانواده رضاشاه در عید نوروز 1306 هنگام تحویل سال در حرم حضرت معصومه(ع) حاضر شدند. این حرکت علاوه بر مخالفت مردم، با عکسالعمل روحانیون شجاعی چون آیتالله شیخ محمدتقی بافقی مواجه شد که در نهایت منجر به توهین و دستگیری شیخ و تبعید دائم ایشان به شهر ری و همچنین رفتار مستبدانه و به دور از نزاکت شاه نسبت به عتبات دینی شد.
ضمن این که در همین ایام امانالله خان پادشاه افغانستان و همسرش در خرداد 1307 ش به هنگام بازگشت خود از سفر اروپا، بدون پوشش حجاب در ایران ظاهر شدند و از شهرهای متعدد ایران گذشتند که مورد اعتراض حوزه علمیه اصفهان واقع شد اما رضاشاه نه تنها توجهی نکرد بلکه آنان را تهدید هم کرد.[33] و این به نوبه خود بر فضای روانی مورد نظر رضاشاه و طرفداران تجددطلبی او تأثیرگذار بود. رضاشاه چنان بیهویت و تهی بود که حتی عملکرد حاکمان دست نشانده کشورهای شرقی برای او سرمشق و الگو قرار میگرفت.[34] در سال 1309 ش علاوه بر جلسات کوچک در داخل ایران و کشورهای مسلمان، اولین کنگره زنان شرق با شرکت زنان شرقی و با حضور زنانی از ایران در سوریه تشکیل شد و قرار شد که دو سال بعد این کنگره در ایران تشکیل شود.[35] بررسی تاریخ ملل مسلمان در دورهای که رضاشاه پروژه کشف حجاب را با جدیت دنبال میکرد، حکایت از عمومیت این حرکت در میان آنها است. حکام مصر، الجزایر، ترکیه و افغانستان نیز در حال هویت زدایی اسلامی از کشورهای خود بودند.[36]
یکی از اقدمات وهن آور رضاشاه در مجموعه اقدامات ضد دینی وی، حادثه مسجد گوهرشاد بود. به رغم مذهبی بودن شهر مقدس مشهد، حکومت رضاشاه سعی داشت که برنامههای ضد اسلامی خود را از همین شهر آغاز کند. رضاشاه پس از بازگشت از ترکیه دستور داد درشکهچیها در مشهد و سپوران در تهران کلاه شاپو بر سر بگذارند.[37] اجرای این برنامه از ابتدای خرداد 1314 علاوه بر شایعات مربوط به کشف حجاب در مشهد تلاطمی ایجاد کرد. آیتالله العظمی سیدحسین قمی با مشورت و تصمیم تعدادی از رجال و روحانیون، تصمیم گرفت برای صحبت با رضاشاه در مورد اقدامات اخیر و برای جلوگیری از کشف حجاب، به تهران برود. محاصره منزل محل اقامت وی در شهر ری به وسیله عمال حکومت یکی از عوامل عمده خشم و خروش مردم مشهد شد که باعث کشتار بیرحمانه مسجد گوهرشاد در 21 تیرماه 1314 ش گردید و آیت الله قمی نیز پس از این کشتار بیرحمانه به عتبات تبعید شدند. سرکوب قیام گوهرشاد اگرچه میزان اختناق حاکم بر جامعه را افزایش داد و موجب زندان و تبعید بیش از 30 نفر از علمای عظام گردید، لیکن روحانیون همچنان مهمترین گروه مخالف کشف حجاب شمرده میشدند و مانع جدی در این راه قلمداد میگردیدند. از این رو حتی در آستانه رسمیت یافتن واقعه 17 دی 1314 ش در بخشنامههای دولتی صریحاً اظهار شده بود چنانچه روحانیان اظهاراتی بر ضد کشف حجاب بکنند فوراً به وسیله شهربانی دستگیر و مجازات شوند.[38] مجموعه این عوامل مهم داخلی و خارجی در کنار برخی حرکات تبلیغی و حساب شده از سوی حکومت پهلوی، زمینههای روانی لازم برای اتخاذ تصمیم چالش برانگیز کشف حجاب را فراهم آورد.
اهم این ترفندهای تبلیغی که به انجام رسید عبارت بودند از:
- انتشار شایعه اعلام بی حجابی عمومی در نوروز 1308 ش و پخش شایعاتی از این دست در زمینهسازی و آمادگی اذهان عمومی.
- برگزاری جشنهای مختلط و مراسم مختلف و حضور زنان بیحجاب در آنها و در مواردی انجام عملیات رقص و سرود توسط زنان.
- تأسیس کانون بانوان به ریاست دختر بزرگ شاه یعنی شمس.[39]
- حضور صاحب منصبان حکومتی به همراه همسران بیحجابشان در تفرجگاهها و اماکن عمومی شهر.
آغاز قانون کشف حجاب و مخالفتها
با حضور رضاشاه در ترکیه و آشنایی وی با آتاترک، وی شدیداً تحت تأثیر بیحجابی زنان ترکیه قرار گرفت و بازخورد تأثیر این دیدار در ذهن او باعث شد که این مسئله را یک سال و اندی پس از سفر خود به ترکیه در آذر 1314 به مجمود جم، رئیسالوزرا چنین بازگو کند: «نزدیک دو سال است که این موضوع ـ کشف حجاب ـ سخت فکر مرا به خود مشغول داشته است، خصوصاً از وقتی که به ترکیه رفتم و زن های آنها را دیدم که «پیچه» و «حجاب» را دور انداخته و دوش به دوش مردهایشان در کارهای مملکت به آنها کمک میکنند؛ دیگر از هر چه زن چادری است بدم آمده است. اصلاً چادر و چاقچور دشمن ترقی و پیشرفت مردم است. درست حکم یک دمل را پیدا کرده که باید با احتیاط به آن نیشتر زد و از بینش برد.»[40] از این رو بخشنامه مربوط به کشف حجاب برای تصویب به دستور رضاشاه، در تاریخ 27 آذر ماه 1314 از طرف رئیسالوزرا به دربار فرستاده شد تا پس ازتأیید و امضا، در اول دی همان سال دستور العمل اجرای غیر رسمی آن به تمام ولایات ایران ارسال شود. رضا شاه در حالی در روز هفدهم دی ماه 1314 برای اعطای گواهینامه فارغ التحصیلان به دانشسرای عالی رفته بود، که ملکه ایران و دختر بزرگش بدون حجاب بودند و لباسهای اروپایی به تن کرده بودند. وی طی نطقی درباره کشف حجاب و پیشرفت زنان گفت: «... شما زنها باید این روز را که روز سعادت و موفقیت شماست روز بزرگی بدانید و از فرصتی که به دست آوردهاید برای خدمت به کشور خود از آن استفاده کنید... شما خواهران و دختران من حالا که داخل جامعه شدهاید و برای پیشرفت خود و کشورتان این قدم را برداشتهاید باید بفهمید که وظیفه شما این است که برای کشور خودتان کار کنید، سعادت آینده در دست شماست.»[41] و بدین ترتیب در همان جلسه، روز 17 دیماه را روز «اصلاح اجتماعی زنان ایران» معرفی کرد.[42]
بدین ترتیب از فردای آن روز سر کردن چادر در خیابانهای تهران ممنوع شد و دولت و سایر دستگاه های اجرایی کشور موظف شدند برای پیشبرد این طرح در ولایات مختلف بکوشند. به همین منظور در راستای بهتر انجام شدن امور، از اقدامات تبلیغاتی و انتظامی در حد بسیار وسیعی بهرهگیری شد و حتی مسئولین مربوطه در بسیاری از موارد، کاربرد قوه قهریه را نیز در اولویت قرار دادند. بخشنامههایی صادر کردند که از ورود زنان با حجاب به اماکن تفریحی هم جلوگیری شود.[43] یا افسران با همسرانشان در مهمانیها شرکت کنند تا مراودات بیشتر شود[44] ضمن این که مخارج مهمانی و لباسها هم طبق دستورالعملی از سوی دولت به فرماندهان واحدهای نظامی پرداخت میشد[45] انعکاس وسیع اخبار و تصاویر مربوط به کشف حجاب، یکی از مهمترین و موثرترین اقدامات تبلیغی بود. این پوشش خبری از طریق ارسال عکسهای متعددی از مجالس جشن و سخنرانی برای نخستوزیر، و از طریق او به روزنامه ایران و دیگر جراید وابسته انجام میشد. [46]
مهمترین راهبردهای رژیم شاه در نهادینه کردن کشف حجاب عبارت بودند از :
پیش قدم شدن رجال دولتی، برگزاری مراسم های دولتی در سراسر کشور و الزام افراد و گروهها به شرکت در مراسمات، تبلیغ و ترویج بیحجابی از راههای متنوع فرهنگی، هنری و ادبی، ایجاد محدودیت برای زنان محجبه، کاربرد زور و تهدید و تنبیه برای اجرای قانون کشف حجاب و تشویق افرادی که داوطلبانه تن به قانون کشف حجاب بدهند.[47]
حکومت پهلوی با ارعاب و خشونت و با گذر از سد نیروهای مذهبی، با آرامش خاطر بیشتری، از دی ماه سال 1314ش با خشونتی بیشتر از قبل، در تمام شهرهای ایران بیحجابی را بدون توجه به سابقه دیرینه مذهبی آن دنبال کرد. اما حکومت در این مسیر با واکنشهای مردم ایران مواجه شد که به اشکال مختلف در پی در رفتن از زیر بار این ظلم بودند. اهم این رویکردهای مردمی عبارت بود از:
- قیام مردم مشهد به رهبری مراجع دینی( مانند آیات عظام سیدحسین قمی و سیدیونس اردبیلی)
- شرکت نکردن مردم در مجالس و جشنهای دولتی
- عدم خروج بانوان از منازل
- نگارش نامهها و تلگرافهای اعتراضآمیز و تلاش در جهت ایجاد اعتراض عمومی
- تنوع بخشیدن به پوشش به نوعی که کارکرد حجاب را نیز داشته باشد
زنانی که جرأت میکردند در مقابل این بیقانونی خشونت بار ایستادگی کنند، به شدت مورد حمله و بی حرمتی مأموران شهربانی قرار میگرفتند. مأموران انتظامی مجاز بودند زنان محجبه را تعقیب کنند و به منزل آنها وارد شوند، صندوقهای لباس آنها را تفتیش کنند و اگر چادر بیابند به غنیمت ببرند یا آن را پاره کنند. به علاوه به وزارت معارف نیز دستور داده شده بود که در کلیه مدارس دخترانه، معلمان و دانشآموزان بدون حجاب باشند و در غیر این صورت به مدارس راه داده نشوند.[48] هر چند که طبق بخشنامه خودشان که در سال 1317 صادر شده بود، نباید متعرض زنان در خانههایشان میشدند.[49] کلیه حکام ولایات نیز دستور داشتند از پذیرفتن زنان با حجاب که به ادارات مراجعه میکردند، خودداری کنند. دولت دستور داده بود که دکانها، اتوبوسها و حمامها نیز زنان باحجاب را راه ندهند و جاسوسانی بودند که پیشرفت کشف حجاب را در ولایات خبر میدادند. در صورت عدم موفقیت در اجرای کشف حجاب، مأمورین دولت را مورد بازخواست قرار میدادند و ممکن بود حتی آنها را از خدمت هم منفصل کنند. اگر خبر از مسامحه در اجرای امر میرسید، دولت مفتش رسمی نیز میفرستاد.[50] در شهرهای مذهبی ایران همچون قم این اقدام با مشکلات بیشتری همراه بود. بانوان معلم این شهر تهدید به استعفا کرده و همچنین بسیاری از مردم غیور این شهر، حتی پیش از 17 دی ماه که خبر کشف حجاب اعلام شود، از رفتن فرزندان خود به مدارس ممانعت به عمل میآوردند. اعلاناتی نیز از طرف مردم علیه حجاب زدایی بر دیوارهای شهر نصب شده بود[51] با صدور بخشنامه شماره ۵۴۱ مورخ ۳۰ / ۳ / ۱۳۱۵ از طرف وزارت داخله در شهر مشهد از گرمابههای زنانه التزام گرفته شده که هیچ زنی را بدون کلاه به حمام راه ندهند، و در صورتی که زنی با چارقد به حمام برود اسم او و همسرش راپرت داده شود و در این رابطه مأمورینی به طور محرمانه وضعیت خانمها و حمامیها را اطلاع میدادند. همچنین از گاراژهایی که در این شهر وجود داشت، التزام گرفته شده بود که زنان با چارقد را سوار نکنند. اجرای قانون رفع حجاب علاوه بر این که برای زنان مسلمان کشور ایجاد مزاحمتهای فراوان کرد، برای زنان مسلمان خارجی نیز که بنا به دلایلی مانند زیارت یا سیاحت در ایران به سر میبردند، مشکلاتی آفرید. به همین دلیل نیز از سوی دولت مقرر شد زنان اتباع خارجی یا باید از لباسهای ملی خود استفاده کنند یا این که به لباسهای غربی ملبس شوند و از استعمال چادرهایی که نسوان ایرانی سابقاً بدان ملبس بودند، اجتناب ورزند.[52]
در برخی شهرهای جنوبی ایران به دلیل مسائل مذهبی و پوشش بومی هزاران ساله مردم حتی حکام از دولت تقاضای تأخیر در اجرای قانون کشف حجاب داشتند.[53] اینگونه اسناد گواهی بسیار مهم در ناپختگی و بیفکری در اخذ تصمیماتی اینچنینی برای مدرن ساختن ایران توسط رضاشاه بود. او حتی به عشایر هم رحم نکرد و به هر ترتیبی به دنبال اجرای برنامه ضددینی خود بود. وزارت داخله راجع به نهضت بانوان عشایر، به ارتش اعلام کرده بود که عشایر هم نباید چادر استعمال کنند و همچنین کلاغی و عمامه آنها کمکم موقوف شود.[54] از هیچ زور و خشونتی نیز نه او و نه مأمورانش دریغ نمیکردند و به رغم شعارهای مردم فریبانه مبنی مدارا با مردم و این که در اجرای اوامر دولت نباید زور و خشونت به کار رود، ولی هیچگاه کسی را که مرتکب خشونت شده بود و تعداد آن هم اندک نبود، تنبیه یا بازخواست نکردند. چنانچه از سمنان گزارش شد که «در طی چند روز قریب 200 عدد چارقد و شال از بانوان گرفته شد.»[55]
ناگفته نماند که گاهی هم مأمورین در انجام وظیفه خود، از کار سرباز میزدند و حاضر به زورگویی و فشار بر ناموس مردم نبودند. چنان که در گزارشی از کرمانشاه، عدم مراقبت مأمورین مربوطه صورت نامطلوبی به خود گرفته بود[56] که ریاست شهربانی را به مکاتبه با مرکز وادار کرده بود و حتی در جایی دور افتاده مثل قائن نیز رئیس امنیه در جواب مواخذه استاندار اظهار داشته بود «به زور نمیشود رفع حجاب کرد.»[57] در برخی شهرها مانند مراغه هم حکومت در پی تغییر شهربانی برآمد[58] و در جاهایی مثل رضاییه مکرراً به شهربانی تذکر میدادند ولی نتیجهای نداشت.[59]
بزرگترین مخالفان شاه در این پروژه غربی و ضددینی، روحانیون بودند. مراجع و طلاب چه به صورت مستقیم و چه با ارشاد مردم، هدف از انجام این قانون را روشن میساختند. پس از رسمیت یافتن این موضوع، دولت کوشید علمای سرشناس را وادار به این کار کند ولی اکثریت آنان سرباز زدند. آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی به شدت با مأمورین برخورد کرد.[60] علمای برجستهای همچون شیخ علی مدرس تهرانی، شریعتمدار رشتی و امام جمعه تهران هم از پذیرش امر خودداری و مخالفت کردند. حاج سید محمد، امام جمعه تهران محبوبیت خاصی به علت این اقدام در بین مردم پیدا کرد؛ زیرا گفته بود: «اگر کشته شوم، عیالم را بی حجاب در مجلس جشن بیحجابی نمیبرم»[61] البته بودند اندک کسانی از روحانیون که به قول حضرت امام، ضعیف القلب بودند و در مجالس بیحجابی شرکت میکردند. به عنوان مثال به نقل از یک تلگراف، در روز 30 بهمن ماه برخی از علمای کرمانشاه از بانوان خود رفع حجاب نمودند.[62] رژیم البته با بزرگنمایی چنین قضایایی درصدد بود مردم را فریب دهد که البته قاطبه علما و روحانیت شیعه با اقدامات خود چنین دسیسهای را خنثی میکردند و در منابر خود و در هر فرصتی که فراهم میشد مردم را تهییج میکردند؛ چنان که در روزهای 20 تا 22 بهمن 1314 حاجی سیدعلی اکبر، غلامرضا بخشایش و سیدعبدالکریم مرتضوی روضهخوان به دلیل این که در مجلس روضه راجع به کشف حجاب تنقید و اظهارات مهیجی میکردند، جلب و توقیف میشوند.[63] از نقاط دور دست و محرومی چون بیرجند نیز گزارش مبارزه علما با این طرح به مرکز مخابره شده است.[64] گزارشهای متعددی از تلاش رژیم برای کنترل روضهها و جلوگیری از صحبت درباره مسئله کشف حجاب صورت گرفت.[65] روحانیون عمدتاً نه تنها خود از شرکت در مجالس بیحجابی خودداری میکردند بلکه دیگران را نیز از این کار منع میکردند. چنان که آیتالله العظمی سید محمدتقی خوانساری به افسری که نگران شرکت در این مجالس بود توصیه استعفا از مقامش را داد[66] یا آیتالله سیدمحمدحجت کوهکمری در نامهای خطاب به آیتالله بهبهانی از او خواست به اولیای امور یادآور شود: «در بلاد اسلامی امری که مخالفت آن از جهاتی با شریعت مقدسه محرز است اجرای آن غیر ممکن است و تولید مفاسد خواهد کرد.»[67] خوشبختانه اسناد بسیاری تاکنون پیرامون کشف حجاب منتشر شده که نقش روحانیت را در این مبارزه به خوبی منعکس ساختهاند به طوری که میتوانند زوایای مختلف این حضور پررنگ در تاریخ معاصر ایران به تصویر بکشند. از مخالفتهایی چون عدم حضور در مجالس رسمی و سخنرانی گرفته تا انتشار کتابها و رسائل و نهی از منکر مردم و افراد اداری، همگی از شیوههای مبارزه ایشان در این کار بزرگ سیاسی، فرهنگی بود.
کشف حجاب، در سالهای باقیمانده حکومت رضاشاه اجباری بود و حجاب اسلامی مظهر عقبماندگی شمرده میشد. به همین دلیل برداشتن چادر از سر زنان به اجبار بخشی از وظیفه مأمورین شهربانی شده بود. این اقدام برخی از مفاسد اخلاقی را در میان اعیان و اشراف و متجددین وابسته به حکومت پهلوی در پی داشت و خشم مردم مذهبی ایران را بیش از پیش برانگیخت. بسیاری از زنان باحجاب و متدین خود را در خانهها حبس کردند و آنان که جرأت بیشتری داشتند، تلاش میکردند به دور از چشم مأمورین خشن پهلوی، با حجاب خود رفت و آمد کنند. کشف حجاب به طور ناگهانی حق انتخاب را از زنان گرفت و هیچ روند جامعهپسندی برای این کار طی نشد. بخشی از زنان که مسنتر و سنتی بودند و احساس برهنگی میکردند عملا در خانه محبوس شدند.[68] بعد از رضاشاه به ظاهر قید اجبار از کشف حجاب برداشته شد ولیکن مطبوعات وابسته به دربار و غرب، همچنان در ستایش رضاشاه قلم زده و در باره مظاهر تمدن و تجدد غرب مینوشتند.
نتیجهگیری
با گسترش رویاروییهای ایران با غرب در دوران قاجار، طلیعههای نفوذ و سلطه فرهنگی غرب توسط جریانهای وابسته در ایران نیز در وجوه مختلفی ظاهر شد. تلاشی که غرب برای چنگ انداختن بر کشور ما داشت آنان را متوسل به شیوههای خشن نظامی کرد. اما این راه تنها وسیله ممکن نبود و در کنار آن برای نشان دادن چهره موجهتر از خود، به نفوذ فرهنگی در میان ایرانیان و عمیقتر کردن وابستگی مردم ما به غرب توسل جستند. در این میان چهرههای زیادی را به خود جلب و آنان را شیفته تفکر غربی نمودند و با تأسیس لژهای فراماسونری بر تقویت هر چه بیشتر آن تأکید ورزیدند. مسئله حجاب و آزادی بیقید و بند زنان ایرانی از جمله همین دستاوردهای غرب در دوران قاجار و پهلوی بود. راهی که در دوره قاجار آغاز کرده بودند با تقویت عناصر غربزده وابسته به خود در سالهای آغازین حکومت پهلوی و به دست کودتاچی دست نشانده خود سرعت بیشتری بخشیدند و سرانجام در سال 1314 ش با تبلیغات فراوان و با کمک قوه قهریه، قانون کشف حجاب را بر ایران تحمیل کردند. رضاشاه هم در ادامه اقدامات همان اشخاص شیفته غرب برای بی هویت کردن جامعه ایرانی و خوشایند کشورهای غربی تمام تلاش خود را مصروف آن کرد. اما به رغم همه زور و خشونتی که به کار برده شد و همه هزینههایی که بهائیان و غربزدگان و اربابان غربیشان انجام دادند، نتوانستند به اهداف خود جامه عمل بپوشانند و با مخالفت و مبارزه علما و مردم ایران، موفقیت چندانی نصیب مسببان آن نشد.
پینوشتها:
[1] جوادی یگانه، محمدرضا، عزیزی، فاطمه، «زمینههای فرهنگی و ادبی کشف حجاب در ایران؛ شعر مخالفان و موافقان کشف حجاب، مجله جامعه شناسی ایران، ش 1، بهار 1388. ص 101.
[2] صلاح، مهدی، کشف حجاب: زمینهها، پیامدها و واکنشها، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1384، ص 60-61.
[3] تغییر لباس و کشف حجاب به روایت اسناد، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1378، مقدمه، ص 78.
[4] احمدزاده، محمدامیر، ارزیابی و نقد مسأله کشف حجاب از منظر رابطه قدرت و سیاستهای فرهنگی (1305-1320ش)، جامعه پژوهی فرهنگی، ش 1، س6، بهار 1394، ص 8.
[5] . هوشنگی حمید، کشف حجاب و تجدد اجباری، زمانه، ش 75-76، آذر و دی 1387، ص 11.
[6] . آجدانی لطفالله، علما وانقلاب مشروطیت، تهران، اختران، 1385، ص 239.
[7] . صلاح، 1384، همان، ص 72.
[8] . بوذرجومهری، مهستی و دیگران، کشف حجاب، مجموعه سخنرانیها و ضمیمه، نشست تخصصی کشف حجاب، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1384، ص 64.
[9] آشنا حسامالدین، خشونت و فرهنگ: اسناد محرمانه کشف حجاب، تهران، سازمان اسناد ملی ایران، ۱۳۷۱ ص 10.
[10] . دولتآبادی یحیی، حیات یحیی، ج 2، تهران، فردوسی، 1361، ص 432.
[11] صلاح، 1384، همان، ص 127.
[12] . تغییر لباس و کشف حجاب به روایت اسناد، مقدمه، ص 81.
[13] . صلاح، همان، ص 78.
[14] . امینی علیرضا و حبیبالله ابوالحسن شیرازی، تحولات سیاسی و اجتماعی ایران از قاجاریه تا استقرار رضاشاه، ج2، تهران، قومس، 1385، ص 272.
[15] تغییر لباس و کشف حجاب به روایت اسناد،، مقدمه، ص 56.
[16] همان، ص 66.
[17] همان، ص 59.
[18] اتابکی تورج، تجدد آمرانه جامعه و دولت در عصر رضاشاه، ترجمه مهدی حقیقت، تهران، ققنوس، 1387، ص 205 -212.
[19] . مکی حسین، تاریخ بیست ساله ایران، تهران، علمی، 1374، ص 157.
[20] صدر محسن، خاطرات صدرالاشراف، ص 302.
[21] تغییر لباس و کشف حجاب به روایت ا سناد، 1378، ص 81.
[22] شهرام نیا امیرمسعود و زمانی نجمهسادات، علل و پیامدهای شکلگیری پدیده کشف حجاب، گنجینه اسناد، ش 89، بهار 1392، ص 68-69.
[23] سازمان اسناد ملی ایران، 210000299. به نقل از بصیرت منش، حمید، روند کشف حجاب و واکنش روحانیان، تاریخ معاصر ایران، ش 2، تابستان 1376، ص 74.
[24] . بصیرت منش حمید، علما و رژیم رضاشاه: نظری بر عملکرد سیاسی – فرهنگی روحانیون در سالهای 1305- 1320 ش. تهران: مؤسسه چاپ و نشر عروج، 1376،ص 18.
[25] . مکی حسین، تاریخ بیست ساله ایران، ج ششم، تهران: ناشر، 1362، ص 157.
[26] تغییر لباس و کشف حجاب به روایت اسناد، سند شماره 3، ص 17.
[27] . همان، سند شماره 2، ص 10.
[28] کاتوزیان، محمدعلی، دولت و جامعه در ایران، ترجمه حسن افشار، تهران، نشر مرکز، 1380، ص 446.
[29] ساتن، ال پی الول، رضاشاه کبیر یا ایران نو، ترجمه عبدالعظیم صبوری، تهران، چاپ تاش، 1327ش.
[30] تغییر لباس و کشف حجاب به روایت اسناد، سند شماره 2، ص 10.
[31] صلاح، همان، ص 87.
[32] همان، ص 97-98.
[33] . تغییر لباس و کشف حجاب، سند شماره 207، ص 417.
[34] همان، سند شماره 3، ص 18.
[35] . همان ، مقدمه، ص 81.
[36] همان، مقدمه، ص 78-79-80.
[37] صدیق عیسی، یادگار عمر، ج2، تهران، امیرکبیر، 1345، ص 305.
[38] واقعه کشف حجاب، اسناد منتشر نشده کشف حجاب در عصر رضاخان، تهران، سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، 1371، اسناد شماره 30-40-88.
[39] رنجبرعمرانی حمیرا «تغییر ماهیت جمعیتهای زنان از آغاز تا سازمان زنان» فصلنامه تاریخ معاصر ایران، تهران، س8، ش 31، پائیز 1383، ص 6-7.
[40] صلاح، همان، ص 118.
[41] تغییر لباس و کشف حجاب به روایت اسناد، سند شماره 54، ص 134.
[42] همان، ص 135.
[43] همان، سند شماره 56، ص 144.
[44] همان، سند شماره، 70، ص 183.
[45] همان، سند شماره 69، ص 180.
[46] آشنا حسامالدین، کشف حجاب در آیینه اسناد، گنجینه اسناد، ش1، بهار 1370. ص 8.
[47] واقعه کشف حجاب، 1371، ص 18.
[48] صدر محسن، خاطرات صدرالاشراف، تهران،وحید، 1364، ص 302.
[49] تغییر لباس و کشف حجاب، سند شماره 204، ص 409.
[50] خشونت و فرهنگ، اسناد محرمانه کشف حجاب (1312-1313ش)، تهران، سازمان اسناد ملی، 1371، سند شماره 441 و 82.
[51] گنجینه اسناد، تهران، سازمان اسناد ملی ایران، 1370، ص 10.
[52] ظهیرنژاد مینا، «ماجرای کشف حجاب» مجله سیاست خارجی، ویژه مطالعات زنان، س 9. به نقل از سایت http: / / www.ensani.ir
[53] تغییر لباس و کشف حجاب، سند شماره 60، ص 150.
[54] همان، سند شماره 177، ص 359.
[55] خشونت و فرهنگ، سند شماره 244.
[56] تغییر لباس و کشف حجاب به روایت اسناد، سند شماره 182، ص 366.
[57] همان، سند شماره 192، ص 389.
[58] همان، سند شماره 201، 404.
[59] همان، سند شماره 205، ص 410.
[60] امام خمینی، صحیفه نور، ج 13، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1362، ص 68-151-152.
[61] رازی محمد شریف، آثار الحجه، قم، دارالکتاب، 1332، ص 85.
[62] . تغییر لباس و کشف حجاب به روایت اسناد، سند شماره 97، ص 235.
[63] همان، سند شماره 109، ص 261.
[64] . همان، سند شماره 111، ص 265 و سند شماره 112، ص 267.
[65] همان، سند شماره، 148، ص 316. سند شماره 147، ص 313. سند شماره 149، ص 318. سند شماره 152، ص 323-325.
[66] حکایت کشف حجاب، تهران، مؤسسه فرهنگی قدر ولایت، 133، ص 133.
[67] عقیقی بخشایشی، یکصد سال مبارزه روحانیت مترقی، قم، نوید اسلام، 1359، ص 62.
[68] . ساناساریان، الیز، جنبش حقوق زنان در ایران، طغیان، افول و سرکوب از ۱۲۸۰ تا ۵۷، نشر اختران ۱۳۸۴، ص 100- 103.
یکی از مراسم ها پس از کشف حجاب
یکی از مراسم ها پس از کشف حجاب رضاخانی
یکی از مراسم ها پس از کشف حجاب رضاخانی
یکی از دبیرستانهای دختران پس از کشف حجاب
یکی از تجمع ها پس از کشف حجاب در دبیرستان پهلوی
معلم ها و مسئولین یکی از دبیرستانها پس از کشف حجاب رضاخانی
لباس محلی زنان جنوب ایران قبل از کشف حجاب
کشف حجاب در استان فارس
علی اصغر حکمت در یکی از کودکستانها قبل از کشف حجاب
دبیرستان شاهدخت پس از کشف حجاب
یکی از مراسم ها پس از کشف حجاب رضاخانی
یکی از مراسم ها پس از کشف حجاب رضاخانی
مراسم کشف حجاب رضاخانی در استان فارس
مراسم جشن کودتای سوم اسفند پس از کشف حجاب در شهر یزد
مدیران و معلمان مدارس پس از کشف حجاب رضاخانی
مدیران و معلمان مدارس بجنورد پس از کشف حجاب
کشف حجاب در یکی از مدارس خراسان
شاگردان مدارس در استان خراسان پس از کشف حجاب