17 دی سالروز درگذشت اسطوره پهلوانی غلامرضا تختی
16 دي 1402
چکیده
نطفه اصلی انقلاب اسلامی از سالهای مشروطه و نقشآفرینی علما و روحانیون و مردم در مطالبهگری از حکومت و روشنگری افکار عمومی بسته شد. این مهم تا بدانجا پیش رفت که تمام اقشار جامعه را در برگرفت و امواج آن در شکلی تکامل یافته به وقوع انقلاب اسلامی منتج شد. از آن جا که هیچ قشری نبود که در پیروزی انقلاب نقش نداشته باشد، ورزشکاران نیز از این امر مستثنی نبودند و به سهم خود در تبیین حرکتهای اصلاحگرایانه و مبارزه با طاغوت در دوران پهلوی حضور داشتند و هر یک بنا بر مقتضیات دوران در هر جایگاهی که بودند حکومت وقت را به چالش میکشیدند. از جمله این ورزشکاران جهان پهلوان غلامرضا تختی بود که به شیوهای مردممدارانه رفتار میکرد. این امر درست در زمانی روی داد که حکومت از بزرگ شدن نامها و تولد قهرمانان جدید مردمی میترسید و به نقش تربیتی و اثرگذاری آنان در جامعه آگاه بود. وجود پهلوانانی چون تختی که سر ستیز با حکومت را داشتند میتوانست از اعتبار آنان کاسته و به حرکتها علیه رژیم دامن زند. بر همین اساس رژیم پهلوی ترجیح داد تا صدای این پهلوان ملی را قبل از شعلهور شدن انقلاب اسلامی خاموش کند.
*****
از آغاز
غلامرضا تختی سال ۱۳۰۹ در خانوادهای مذهبی در تهران به دنیا آمد. پدربزرگ او قلی بنکدار بود. پدر تختی معروف به ارباب رجب سی هزار متر زمین و یخچالهای طبیعی در جنوب تهران داشت که در زمان رضاخان برای احداث ایستگاه راهآهن توسط دولت تصرف شد و بدین ترتیب خانواده تختی که به جز او دو دختر و دو پسر دیگر نیز داشتند از هستی ساقط شدند و همین مساله موجب نفرت تختی از خاندان پهلوی گشت.[1] غلامرضا که به واسطه کودکی نیازمند بازی با کودکان هم سن و سال خود بود، غالباً با پدر خود به این طرف و آن طرف میرفت و برای پدر که به خاطر تنگدستی به اختلال حواس و دیگر بیماریها مبتلا شده بود همیشه همدم و همقدم بود. از همان کودکی رفتاری دوستانه با سایرین داشت. او اهل کینه و تلافی نبود و کینه کسی را به دل نمیگرفت. برخورد او با مردم از همان نوجوانی بسیار مهربان و دلنشین بود و در برابر افراد عقدهای و ماجراجو همیشه صبوری میکرد.[2] به سبب ظلمی که از دستگاه حاکمه بر خانوادهاش تحمیل شده بود. روحیه مبارزهطلبی در وی شکل گرفت و همین روحیه او را به سوی ورزش و زورخانه کشید. دوره ابتدایی را در مدرسه حکیم نظامی گذراند و از همان موقع بود که پایش به زورخانه «گردان» باز شد.
پهلوانان زورخانه با بازوان ستبر الگوهای غلامرضا تختی شدند و بدنهای تنومندشان در ذهن غلامرضای نوجوان که همه روزه به تماشای ورزش و زورآزمایی کردنشان مینشست، همچون افسانهها در ذهنش ترسیم شد. از آنجا که آرزو داشت تا روزی همچون آنان در میان گود به ورزش بپردازد با این خیال ورزش را در گود خاکی محله خود که مخصوص بچهها بود آغاز نمود و با این که بدنی لاغر و ضعیف بنیه داشت از قدرت خوب و مثالزدنی برخوردار بود. پس از چندی ابتدا به باشگاه پولاد رفت، اما نه برای کشتی گرفتن، بلکه برای تماشای کشتی. در آن روز کشتی بسیار حساسی بین حبیبالله بلور و سخدریان انجام میشد. این دو، سرشناسترین کشتیگیران پایتخت بودند و کشتیشان باعث شد تا او مسیر اصلی زندگی خود را بیابد و حس کند که اگر بخواهد به جایی برسد مسلماً از همین راه خواهد بود.[3] در عرصه درس و مدرسه نتوانست کار را به انتها برساند. چرا که به علت بیبضاعتی و فقر مالی مشغول به کار شد و نزد شیخ ابراهیم نجار به شاگردی مشغول شد و از همان جا به طور جدی ورزش را شروع کرد. شیخ ابراهیم هر شب به زورخانه گردان میرفت و وی را نیز با خود میبرد. چندی بعد به اتفاق برادر بزرگتر خود محمدمهدی که خود ورزشکار بود راهی باشگاه ببر شد تا زیر نظر عبدالحسین فیلی به طور رسمی کشتی بگیرد. مدتی نگذشت که باشگاه ببر بسته شد و فیلی تختی را به زورخانه گردان آورد.
در عرصه ورزش حرفهای
غلامرضا مدتی در باشگاه گردان فعالیت کرد و سپس راهی باشگاه پولاد شد و نزد رضیزاده رئیس باشگاه ثبتنام کرد. رضیزاده که از مدیران دلسوز آن زمان ورزش بود وی را تحت حمایت خود قرار داد و بعد از مشاهده توانمندیهایش او را به باشگاه دارالفنون برد و حق عضویتاش را نیز پرداخت کرد تا در آن جا با امکانات بهتر و بیشتر حرکت به سوی قهرمانی تختی آغاز شود. جهان پهلوان از ابتدا که به کشتی روی آورد خیلی لاغر و بسیار خجالتی و با حجب و حیا بود. او خیلی پنهانی به روی تشک میآمد و از این که دیگران به شکست او توجه خواهند داشت سخت رنج میبرد.[4] عدم موفقیت تختی از یک سال اول در مسابقات کاپ فرانسه شروع گشت و باعث شد تا نتواند در تهران ماندگار شود.
همزمان به دنبال عقد قرارداد ننگین گس- گلشائیان، شرکت نفت ایران اقدام به جذب بیشتر کارگران و کارمندان در امور نفتی نمود و تختی نیز با استخدام در شرکت نفت عازم مسجد سلیمان شد.[5]
در آن جا در کنار کار به کشتی نیز ادامه داد تا این که در پایان سال درخواست مرخصی یک ماهه کرد، ولی با این درخواست موافقت نشد. او که هوای دیار و عشق به مادر همه وجودش را فراگرفته بود، دیگر نتوانست تحمل کند. لذا استعفای خود را تقدیم شرکت کرد. تختی به تهران و نزد مادر بازگشت و رفته رفته نام خود را به میان قهرمانان آورد و اولین پیروزی او در برابر ضیاء میرقوامی شکل گرفت. او در میدان کشتی جوانمردانه کشتی میگرفت و در هیچ موردی از ضعف حریف استفاده و یا سوءاستفاده نمیکرد.[6] اولینبار که نام تختی بر سر زبانها افتاد سال ۱۳۲۹ بود. در این سال تختی 20 ساله که تازه از مسجد سلیمان آمده بود، در سالن سیرک تهران در مقابل علی غفاری ایستاد و او را ضربه فنی کرد. اگر چه داور این میدان، کشتی را تجدید کرد و در بار دوم غفاری را برنده اعلام نمود.
در مسیر قهرمانی
او پس از بازگشت از مسجد سلیمان به خدمت سربازی رفت و در دژبانی ارتش که فرماندهی آن را سرتیپ دفتری - که بعدها به ریاست تربیت بدنی رسید- به عهده داشت مشغول انجام وظیفه سربازی شد و در جوخه سروان معروفخانی -که به کشتیگیران جوان اهمیت میداد و آنان را به استمرار در تمرینات تشویق میکرد- افتاد. وی با استفاده از توجه این شخص تمرینات خود را مجدد آغاز کرد و بر روی تشک کشتی قرار گرفت.[7] امیدواری تختی به قهرمانی باعث شد تا او در زمان سربازیاش به مقام قهرمانی کشور برسد و در وزن ششم مدال طلای قهرمانی کشور را به خود اختصاص دهد. پس از آن تنها در ظرف چند روز خود را آماده شرکت در مسابقات پهلوانی کشور نمود و با آن که تقریبا به آمادگی نسبی رسیده بود در همان دور اول در برابر حریف خود ضربه فنی شد.
این شکست سرآغازی برای پیروزیهای بزرگش در میادین جهانی شد. در آن سال احمد وفادار پهلوان کشور شد. وفادار کسی بود که الگوی تختی محسوب میشد و تشویقهای مردم نسبت به وفادار که پهلوان کشور بود برای تختی نقطه شروع مجدد محسوب گشت. غلامرضا در مسابقات انتخابی تیم ملی از سد همه حریفان ریز و درشت گذشت و برای مسابقات جهانی 1951 هلسینکی به عضویت تیم ملی در آمد. او آن زمان خدمت سربازی را به پایان رسانده بود و تنها به کشتی و قهرمانی فکر میکرد. با وجود جوانی و بیتجربگی در نخستین دور مسابقات عنوان دوم و مدال نقره جهان را به دست آورد و این اولین مدال افتخارش در سطح قهرمانی جهان بود. در واقع او در بیست و دو سالگی در چهارم شدن تیم کشتی ایران نقش اساسی داشت.
اگر چه تیم ایران عنوان چهارمی جهان را کسب کرده بود، اما با این حال در هنگام بازگشت قهرمانان تیم کشتی از فنلاند، استقبال گستردهای از آنها توسط مردم به عمل آمد. مردم در این مقطع، ورزش کشتی را جایگزین ورزش وزنهبرداری نمودند و علاقه وافری به آن پیدا کردند. تختی و سایر هم تیمیهایش دورهای جدید از تاریخ کشتی کشور را رقم زدند. از این هنگام بود که غلامرضا فتح قله قلبهای مردم را شروع کرد. او با رفتار و کردار دلنشین خود پایگاه بزرگی از عشق مردم به کشتی به وجود آورد. او در ادامه حضور در مسابقات جهانی سال ۱۹۵۱ نتوانست به مدال طلا دست یابد و شکستی دیگر نصیبش شد تا برای کسب مدال طلا تا سال بعد لحظه شماری کند. سال ۱۹۵۳ نیز تیم ایران در مسابقات جهانی ایتالیا شرکت نداشت و تختی در اوج قدرت از رسیدن به طلای جهان محروم گشت. همین غیبت یک ساله باعث شکست غافلگیرانه او در برابر پالم سوئدی در مسابقات جهانی ۱۹۵۴ ترکیه شد. تختی که در وزن هفتم به مبارزه برخاسته بود در پایان به مقام چهارم جهانی رسید و پس از این مسابقات بود که قصد ترک وطن نمود. او ابتدا به خوزستان رفت و از آن جا به بصره و سپس به بغداد رفت. در بغداد بود که تصمیم گرفت به ایتالیا برود. او به تصمیم خود عمل نمود و مدتی نیز در ایتالیا ماند تا این که فدراسیون کشتی برای او بلیط فرستاد و شرایط بازگشتش را به کشور مهیا کرد.[8] به هنگام بازگشت در سالن کشتی دارالفنون مورد استقبال اعضای فدراسیون کشتی و مردم قرار گرفت و منظور خود را از این سفر دیدن کشورهای خارج و تماس با کشتیگیران آن ممالک اعلام کرد.[9]
با بازگشت تختی از ایتالیا ترکیب تیم ملی کشتی ایران برای شرکت در مسابقات جهانی 1955 ورشو (لهستان) کامل شد و تیم ایران با کشتیگیرانی چون خجستهپور، غلامرضا یعقوبی، ناصر گیوهچی، مهدی مقرب، نبی سروری، عباس زندی، غلامرضا تختی و حسین انوری پا به عرصه مسابقات گذاشت. در این مسابقات تختی در وزن هفتم بر حریفان خود از کشورهای آلمان شرقی، مصر و هلند پیروز شد و در برابر بوریس کولایف روسی اسیر رأی ناحق داوران گشت و مغلوب شد. همه مردم ایران در آن روز دیدند و فهمیدند که چگونه ناداوران تختی را قربانی باند بازی و پارتی بازیهای رایج در مسابقات آن زمان نمودند و به همین دلیل محبوبیت تختی صد چندان شد و به هنگام بازگشت از مسابقات جهانی او را همچون یک قهرمان بینظیر مورد استقبال قرار دادند. او نیز عزم خود را جزم کرد تا با کسب مدال طلای المپیک دل مردم را هر چه بیشتر شاد کند. تیم ایران پس از بازگشت از مسابقات ورشو راهی شوروی شد تا مسابقات دوستانهای با تیم ملی این کشور برگزار کند. تختی به جای یکبار، دوبار آلبول روسی را ضربه فنی کرد تا قدرت بیحد و حصر خود را در خاک روسها به رخ رقیبان بکشد و سال ۱۳۳۴ به عنوان بهترین ورزشکار سال کشور معرفی شود. او در مسابقات دوستانهای که تیم ایران در آبادان با تیم ژاپن برگزار کرد چهاربار حریفان ژاپنی خود را ضربه فنی نمود و عنوان نیرومندترین کشتیگیر ایران را دریافت کرد و بهترین ورزشکار سال لقب گرفت.[10]
المپیک ملبورن فرا رسید. 1956 سال اوجگیری و کسب اولین مدال طلای المپیک توسط تختی است. او در این مسابقات با چنان آمادگی و صلابتی ظاهر شد که همه حریفان را پشت سر گذاشت و مدال طلای المپیک را نصیب خود کرد.
انتشار تمبر
موفقیت مطلق تختی در مسابقات ملبورن تنها در ایران گرامی داشته نشد بلکه در خارج نیز به نحو دیگر از او تقدیر شد. جمهوری دومینیکن که از کشورهای امریکای لاتین بود تمبری از غلامرضا تختی ستاره المپیک ملبورن تهیه و منتشر کرد و برای تختی هم فرستاد.[11] کیهان ورزشی هم در آن سال به مناسبت قهرمانی تختی در المپیک در سه شماره با او به مصاحبه پرداخت.
تختی و جریان نهضت اسلامی
تختی در خانوادهای متدین و پایبند به اسلام و ارزشهای اسلامی دیده به جهان گشوده بود و همواره در تمامی مقاطع زندگی تا مرگ خود لحظهای از اعتقاداتش دست نکشید. پایبندی او را در مصاحبهها و رفتار و کردار او از یک سو و اظهارات دوستان و دشمنانش میتوان دید. رسانههای داخلی ایران که هر یک به نحوی تحت فشار ساواک بودند و یا برخی از سردمداران آنها با این که خود وابسته به رژیم و ساواک بودند نیز به اعتقادات عمیقاً اسلامی تختی اذعان داشتند.
تاکنون هیچ کس حتی به ظن و گمان نگفته است که تختی در نماز خواندن حتی کاهلی داشته است. دوستان او تأکید داشتند او نماز را در محل تمرین یا در مسجد نزدیک محل تمرین و یا مسجد محل اقامه میکرد. در دوران پهلوانی و قهرمانی جهان هنگامی که پدرش در بیمارستان راهآهن بستری بود، همواره مراقب او بود. ارتباطات او با روحانیت به وبژه روحانیت مبارز شاخصه دیگری برای دیانت و مسلمانی به شمار میرفت. ارادت زیادی به آیتالله طالقانی و آیتالله سید رضا زنجانی داشت و درد دلهایش بیشتر پیش این دو نفر بود و در واقع آنها سنگ صبور او بودند.[12]
منبع ۵۸۱ ساواک پس از مرگ تختی علت حضور فعال آیتالله طالقانی و خانواده ایشان در مراسم ترحیم تختی را سرکشی هفتهای یکبار غلامرضا تختی به منزل آیتالله و احیاناً دادن کمکهای مالی در حد مقدورات به خانواده وی میدانست. به نظر میرسید مراجعات تختی به منزل آیتالله طالقانی و اعطای کمکهای احتمالی در ایام زندان بودن ایشان صورت میگرفته است. آلحسینی (از بچه محلهای تختی) نیز درباره رابطه وی با شهید حجتالاسلام مجتبی نواب صفوی نقل میکند که در زمان زندانی بودن شهید نواب صفوی پس از ملی شدن صنعت نفت، همواره به همراه تختی به دیدار شهید نواب صفوی در زندان قصر میرفتهاند. شهید نواب صفوی بچه محل تختی بود. بیریا بودن تختی و عدم تغییر روحیه او در دوران قهرمانی و قبل از آن و عدم خجالت از انجام فرایض و احکام در ملاعام از دیگر خصوصیات وی بود.
ارادت به اهل بیت(ع)
جهان پهلوان غلامرضا تختی در دوران اوج و شکوفایی خود و در دورهای که حضور در هر مجلس و محفل همه نگاهها را به سوی خود جلب میکرد؛ هنگامی که وارد مسجدی میشد برای به هم نخوردن نظم مجلس در کمال تواضع جلو درب مینشست. عشق به اهل بیت(ع) در غلامرضا آنقدر بود که هنگام شکست در مسابقات ۱۹۵۴ توکیو به اتفاق سایر کشتیگیران شکست خورده از توکیو رهسپار کربلا شد. او به کربلا رفت تا غم شکستش را فراموش کند و برای سالهای بعد به قول خودش سبکتر و پاکتر به میدان جهانی پا گذارد.[13] علاوه بر آن، او پیش از هر مسابقه به زیارت حضرت امام رضا (ع) میرفت و در بازگشت از مسابقات نیز مجدداً امام رضا (ع) را زیارت مینمود. حتی گاهی نذر میکرد با دوچرخه به حرم مطهر حضرت معصومه (سلامالله علیها) برود و این کار را عملی مینمود.[14]
ارتباط با طلاب مبارز
یکی از اتهامهای وی در سالهای پایان عمر ارتباط با جریانات مبارز و تشکیل جلسات با طلاب بود. چند روز از مرگ شادروان تختی گذشته بود و ساواک همه جا مراقب اوضاع بود. خانه آیتالله طالقانی یار و همدم تختی، کسی که تختی به شدت به او عشق میورزید و ارادت ویژهای به او داشت نیز همچنان زبر نظر جاسوسان قرار داشت. این مسائل همگی ساواک را به این نتیجه میرساند که وی روابط عمیقی با روحانیت داشته است.
مبارزات سیاسی
مرحوم تختی همزمان با فعالیت در عرصه ورزش به سیاست روی آورد. او خود را یک مبارز میدانست و در ارتباط نزدیک با آیتالله طالقانی و شهید سید مجتبی نواب صفوی بود و به این ترتیب کمکم به جمع سیاسیها ییوست و همین امر موجب نارضایتی دستگاه حاکم شد. اما هیچیک از تهدیدهای آنان در اراده تختی اثر نکرد و او مصمم در این مسیر گام برمیداشت. سال ۱۳۳۶ در مسابقات جهانی استانبول شرکت نکرد. اما برای اولینبار بازو بند پهلوانی کشور را با پیروزی بر تمام پهلوانان نامی آن زمان بر بازو بست. در همان سال و بعد از مسابقات ترکیه به عنوان جوشکار و با حقوق ۲۴۳ تومان به استخدام راهآهن در آمد و بدینسان تیم کشتی راهآهن با حضور وی تکمیل شد.[15] سال ۱۳۳۷ نیز با دریافت مدال طلا از بازیهای آسیایی ژاپن برگی دیگر از افتخارات او ورق خورد. اما آلبول روسی که در مسکو دوبار مغلوب تختی شده بود، نگذاشت مدال طلای المپیک ملبورن برای تختی تکرار شود. او در مسابقات جهانی صوفیه 1337 قهرمان شد و تختی با شکست از او به مقام دومی جهان دست یافت. در این سال برای بار دوم به عنوان پهلوانی کشور دست یافت. اما درگذشت ارباب رجب، پدرش در بهار همان سال ضایعهای بزرگ برایش بود. در مراسم ختم او اقشار مختلف مردم شرکت کردند و تختی در مراسم سوم پدر از امیر علائی وزیر کابینه مصدق و سعید فاطمی فرزند دکتر سید حسین فاطمی که در مراسم حضور داشتند پیگیر اوضاع و احوال دکتر مصدق شد و به این ترتیب در جریان مسائل سیاسی روز بود.
سال ۱۳۳۸ مسابقات کشتی قهرمانی جهان در تهران برگزار شد. او اینبار نیز کولایف روسی را برد و به مدال طلا رسید. این دومین طلای وی از مسابقات جهانی بود. به هنگام پیروزی بر حریف شوروی و کسب مدال طلا توسط او ایران سراسر شور و غوغا شد. همه مردم از پیروزیش سرمست و شادمان شدند. حتی در مجلس شورای ملی یکی از نمایندگان در وصف تختی و قدرت روزافزون او مطالبی بیان داشت تا اهمیت قهرمانی او بیشتر از پیش جلوهگر شود.[16] در همین سال برای سومینبار عنوان پهلوانی کشور به او رسید و با برتری مقابل وفادار و نوری به این مهم دست یافت.[17]
او پیش از مسابقات المپیک و پس از مسابقات جهانی تهران، سال 1338 به اروپا سفرکرد و به دعوت دانشجوبان ایرانی مقیم امان راهی این کشور شد و مورد استقبال ایرانیان آن جا قرار گرفت. پس از آن در المپیک رم پرچمدار تیم ایران بود. او که به خاطر افتخارات متعددش این مهم را کسب کرده بود؛ در اقدامی جوانمردانه و تاریخی پرچم را به جعفر سلماسی (اولین مدالآور ایران در المپیک) و مربی وزنهبرداری سپرد. او از آن جهت این کار را کرد که رعایت پیشکسوتی سلماسی را نموده باشد. این حرکت پهلوان غلامرضا تحسین تمامی حاضرین را برانگیخت و مردم بیش از پیش شیفته منش والای انسانی – اسلامی جهان پهلوان شدند.
وی و تیم ایران در المپیک آن طورکه میبایست ندرخشیدند و عنوان قهرمانی سال گذشته را از دست دادند. تختی اینبار مغلوب حریف ترک خود شد و به مقام دوم و مدال نقره دست یافت. تیم ایران نیز عنوانی بهتر از سوم را کسب ننمود. اینبار نیز باخت تختی را ناداوران رقم زدند و دستهبندیها و جهتگیریها علیه تیم ایران و سرگروه توانای این تیم باعث شد تختی نیز اسیر قضاوت ناعادلانه داوران شود. پیش از مسابقات جهانی یوکوهاما در سال 1340 در مسابقات دوستانه تیم ایران و شوروی شکست خورد. این مسابقات بعد از المپیک رم در شوروی برگزار شد و تختی با شکست به ایران بازگشت. او به رغم آن که خود را شکست خورده میدانست، اما در بازگشت با استقبالی از سوی مردم روبرو شد که اصلا انتظار آن را نداشت. مردم برای تختی به ظاهر شکست خورده چنان شور و حالی برپا کردند و نشان دادند که از صمیم قلب او را دوست دارند. دل وی از این استقبال مردم لرزید و با خود عهد کرد که تلافی باخت خود را بنماید.
پهلوان در دانشگاه تهران
به هنگام بازگشت او از شوروی در ایستگاه راهآهن دانشجویان استقبال گرمی از او به عمل آوردند. در پاسخ به محبتهای دانشجوبان نسبت به قهرمانان کشتی ایران و جهان، این پهلوان نامآور در 27 / 1 / 1340 به دانشگاه تهران رفت و مجددا دانشجویان از وی استقبال نمودند. او در رستوران دانشکده دندانپزشکی ساعتی را با دانشجوبان گذراند و همچنین در مجلس جشنی که دانشجویان برایش ترتیب داده بودند شرکت کرد. این دیدار توسط مامور ویژه ساواک در گزارش 5 / 2 / 1340 با عنوان «بازدید تختی از دانشکدههای مخلتف دانشگاه تهران» به اطلاع مقامات امنیتی رژیم رسید. تختی دوسال بعد یعنی سال ۱۳۴۲ دوباره پا به دانشگاه تهران گذاشت و در سالن ورزش آن به ایراد سخنرانی پرداخت و گفت:
«ما مسلمان هستیم، دوست داریم به مکه مشرف شوبم ولی من برای شما جوانان یک قبله دیگری میشناسم و آن دانشگاه است. با این سخنان حضار تا مدت زبادی برای تختی کف زدند.»[18]
آخرین طلای او از همان مسابقههای جهانی سال 1340 به دست آمد. پهلوان دانست که مردم از او چه میخواهند و درخواست مردم را برآورده ساخت. تیم ملی کشتی ایران برای شرکت در مسابقات جهانی کشتی راهی ژاپن شد. تختی پیش از این سفر، ژاپن را آخرین میدان مسابقه خود معرفی نمود و اعلام کرد بعد از این مسابقات، ازکشتی کنارهگیری میکند. کنارهگیری او جدای از مسائل ورزشی به فعالیتهای سیاسی او برمیگشت. فعالیتهای که باعث در تنگنا قرارگرفتن او شده و باعث شده بود رژیم و عوامل آن عرصه را بر پهلوان ایران و جهان تنگ کنند. لیکن محبوبیت او هر روز بیش از پیش میشد. تختی در یوکوهامای ژاپن طلا گرفت. جدای از مدال تختی چهار طلای دیگر نیز توسط دیگر قهرمانان ایران در یوکوهاما به ثبت رسید. این قهرمانی تاریخی باعث شد تا وی از تصمیم خود مبنی برکنار رفتن از ورزش منصرف شود.از او و دیگر قهرمانان به هنگام بازگشت از ژاپن استقبال بینظیری به عمل آمد. پس از قهرمانی او و یارانش در یوکوهاما تیم کشتی را به دیدار شاه بردند. در این دیدار شاه از تختی خواست تا کشتی را رها کند و به مربیگری بپردازد، اما تختی در پاسخ گفت:
«من برای این مردم چیزی ندارم جز کشتی این آخرین فرصتهای من است که برای رضایت مردم کشتی بگیرم و آنها را خوشحال کنم.»
این پاسخ ناراحتی شاه را در پی داشت.[19] دلیل این که شاه میخواست غلامرضا تختی از کشتی کنار برود بر کسی پوشیده نیست. این امر واقعیتی تلخ بود. شاه تحمل محبوبیت چشمگیر تختی را نداشت. به خصوص که تختی علیه او به مبارزه سیاسی برخاسته بود، لذا بر آن شد تا از حضور او در میادین کشتی ممانعت به عمل آورد و این کار با پیغام و تهدید آغاز شد. تختی در جریانهای سیاسی وارد شده و علیه رژیم و سیاستهای غلط آن موضع میگرفت. این امر خشم شاه و اطرافیانش را در پی داشت.
او تشک کشتی را حلقه وصل خود و ملت میدانست و شاه و دستگاه او میخواستند این اتصال را قطع کنند، لذا سعی کردند مانع حضورش روی تشک شوند.[20] تختی پیش از این در ژاپن علیه رژیم صحبت کرده و از وضع بد اقتصادی و فقر و فاقه مردم سخن گفته بود. در دوازدهم مهر 1340 به اتفاق چند تن از همکاران خود، تهران را برای شرکت در کنفرانس راهآهنهای جهان به مقصد آلمان ترک کرد.[21] او در این زمان به عنوان عضو هیات رئیسه شورای ورزشی راهآهن ایران در هیات مزبور حضور داشت، اما پس از بازگشت از آلمان و پدید آمدن مشکلات متعدد برایش تصمیم به اعتصاب گرفت و اعلام کرد دیگر کشتی نمیگیرد.
اعتصاب کشتیگیران
اعتصاب کشتیگیران آغاز شد. تختی قد علم نمود و با دستگاه ورزشی آن زمان و بالطبع با دستگاه سلطنت به مبارزه برخاست و شروطی را برای پایان دادن به اعتصاب تعیین نمود. تختی شرایطی را جهت پایان اعتصاب تعیین نمود و گفت در صورت برآورده نشدن شرایط اعلام شده دیگر کشتی نخواهد گرفت.[22] این در حالی بود که فدراسیون کشتی و سازمان ورزش آن زمان را عدهای افسر و درجهدار اداره میکردند و اینگونه جبههگیری تختی علیه ایشان، جسارت و از خودگذشتگی زیادی میخواست که در وجود تختی موج میزد. لکن در زمانی که وی در اعتصاب بسر میبرد از سوی کارگران شرکت نفت مسجد سلیمان از او دعوت شد تا به این شهر سفر کند و مورد استقبال قرار گرفت. او چند روزی را در مسجد سلیمان گذراند و شاهد برگزاری مسابقات کشتی جام کیهان شد. او بعد از بازگشت به تهران مسابقات کشتی خود را آغاز کرد. چرا که تلاشهای او به ظاهر ثمر داد و حبیبالله بلور به ریاست فدراسیون کشتی منصوب و عباس زندی نیز سرمربی تیم ملی شد و قراگوزلو و علیمحمد خادم از فدراسیون کنار رفتند.
علنی شدن فعالیت سیاسی
بعد از پیروزی و قهرمانی تختی در مسابقات جهانی یوکوهاما او در گفت وگو با روزنامه کیهان به طور علنی فعالیت سیاسی خود را ابرازکرد.[23] انتشار این مطلب توسط روزنامه رو در رو شدن تختی با شاه را در پی داشت. حقوق تختی قطع شد و مأموران ساواک او را بیش از پیش زیر نظر گرفتند.[24]
با این حال تختی در انتخابات کنگره جبهه ملی شرکت کرد و در کنگره این جبهه که در دی ۱۳۴۱ در تهران برگزار شد به عنوان نماینده ورزشکاران با یکصد رأی به عضویت شورای مرکزی انتخاب شد.[25] شاه از این عمل خشمگین شد و در ملاقات ورزشکاران با او علناً در مقابل تختی علیه مصدق هتاکی کرد و ناسزا گفت. محمدرضا با تحکم به وی گفته بود که چرا دنبال مصدق میروی؟ این سخنان کینه و عداوت تختی را نسبت به شاه صد چندان کرد.[26]
بازگشت دوباره به کشتی
غلامرضا در بازگشت به میدان با شکست روبرو شد، اما شکست او نه تنها از محبوبیتش نکاست، بلکه عشق و علاقه مردم را به او بیشتر کرد. تختی پس از شکست راهی آمل شد و در آن جا با استقبال بسیار گرم و کمنظیر مردم روبرو شد. چند روز بعد کیهان ورزشی به دوستداران ورزش کشتی مژده داد که تختی برای چندمین بار به میدان مبارزه باز میگردد.
تلاش برای تطمیع تختی
هنگامی که تختی آمادگی خود را باز یافت و برای حضور مجدد در عرصه کشتی مهیای حضور در صحنه کشتی شد، پیشنهاد مدیریت شهرداری تهران را به او دادند، اما وی بدون درنگ این پیشنهاد را رد کرد. این مساله اوضاع را وخیمتر کرد و عوامل شاه او را رها نکردند. حسن کلانتری که یکی از این جیرهخواران دستگاه ستم شاهی بود و اداره شهرداری تهران را هم بر عهده داشت، اصرار فراوانی به کاندیدا شدن تختی در انتخابات انجمن شهر کرد و در حالی که او را به قبول کردن حضور در انتخابات بیعلاقه دید پیشنهاد داد که لااقل وی کسی را به جای خود معرفی کند. تختی در پاسخ گفت:
«ما برای چنین کاری نه کسی را معرفی میکنیم و نه تایید میکنیم. چون هرگونه اظهار عقیده در این مورد تایید حاکمیت و ظلم است.»[27]
این خبر در حالی به شاه گزارش شد که تختی از ابراز آن خشنود به نظر میرسید؛ چرا که او ایستاده بود و فریاد آزادی برمیآورد. اما گوش شنوایی که او را همراهی کند نبود. تختی آرزو داشت دستگیر شود ولی دولت از پیامد دستگیری او با خبر بود و این کار را صورت نمیداد.[28] مدتی بعد شاه و عواملش سعی کردند تا با خرید تختی او را از مردم دور کنند. آنها پیشنهاد وکالت مجلس به او و چند ورزشکار دیگر دادند. مقاصد اصلی آنها از پیش معلوم بود. کیهان در آگهی ۱۱۲۱۸ خود که درروز 5 / 6 / 42 درج شد نوشت:
«غلامرضا تختی؛ مردم وطن پرست تهران به غلامرضا تختی که نماینده واقعی گروه کثیر طبقات زحمتکش میباشند رأی خواهند داد.»
این آگهی به امضای شخصی به نام محمدحسین قیصر بود.[29] چند روز بعد در روز 11 / 6 / 42 تختی به کیهان اطلاع داد که از درج آگهی کاندیدا بودن خود هیچ اطلاعی نداشته و ضمن تشکر از مردم، شایعه نامزدی خود را تکذیب کرد.[30]
مبارزه و نگاه ملیگراها به مردم
تختی در دیدار با دکتر غلامحسین صدیقی که از اعضای فعال جبهه ملی بود به او گفته بود:
«ما دلمان میخواهد مبارزه شما چنان باشد که رژیم شما را در زندان نگهدارد، همان کاری که استعمار با امثال نهرو کرد. با این طریق است که مردم آگاهی پیدا میکنند و آماده مبارزه میشوند.»
اما نگاه دکتر صدیقی همچون بسیاری از عناصر جبهه ملی به مردم سرشار از بیاعتمادی بود و همو بود که در پایان عمر رژیم پهلوی سه دیدار با شاه برای قبول پست نخست وزیری داشت.
مکاتبات سیاسی با خارج از کشور
تختی از طریق مکاتبه با برخی دانشجوبان ایرانی مقیم خارج سعی داشت از اخبار و مسائل مبارزات در داخل و خارج مطلع شود. او در مکاتبه با شخصی به نام کشاورز امینی از تشکیل کمیته ۱۵ نفری دانشجو جبهه ملی در اروپا- ایران و آلمان مطلع شد. کشاورز در این نامه از تختی خواست تا اطلاعاتی را در باره جبهه ملی برای او و دوستانش ارسال کند.[31] تختی نیز نامهای برای او فرستاد. امینی در نامه دیگر ضمن تشکر از وی درباره دستگیری رهبران ملی و دینی سخن گفت و متن اعلامیه را نیز بدان الصاق نمود. این نامه قبل از رسیدن به دست تختی توسط ساواک کپیبرداری شد و بعدا برای او مجدد ارسال گردید.
تختی در مسابقات انتخابی تیم ملی شرکت کرد و علیرغم فشارهای موجود که حضور تختی را در صحنه ورزش قهرمانی تحمل نمیکرد به میدان آمد و تمام رقبای خود را با شکست مواجه کرد و به عضویت تیم ملی رسید. تختی در مسابقات جهانی تولیدو امریکا در سال ۱۳۴۱ به مقام دومی رسید. او در حالی به نقره جهان چنگ انداخت که به خاطر رو در رو قرارگرفتن با رژیم شاه مورد بیمهری قرارگرفته بود تا آن جا که با گروه ورزشکاران طرفدار شاه که اغلب از افسران ارتش بودند درگیری پیدا کرد.[32]
کنارهگیری از کشتی
در آخرین ساعات روز سوم تیر 1341 به تهران بازگشت و ده روز بعد نامهای از حبیبالله بلور، رئیس فدراسیون کشتی دریافت کرد. بلور در این نامه از وی دعوت به عمل آورد تا با فدراسیون همکاری کند.[33] نامه بلور زمانی به دست تختی رسید که او از ناملایمات دل آزرده بود و قصد داشت تا از کشتی کنار رود. این نامه نور امیدی در دل جهان پهلوان ایجاد و اشک از چشمانش سرازیر کرد. بلور تلویحاً از تختی تقاضای کنارهگیری از کشتی را درخواست کرده بود و در واقع تقاضایی بود که میخواست او پستی در فدراسیون قبول کند و سربسته به او میرساند که باید کشتی را رها کند.
بالاخره در شهریورماه اعلام میشود که تختی از شرکت در مسابقات کشتی کنارهگیری کرد و به سمت مشاور عالی فدراسیون برگزیده شده است.[34] اما حضور پهلوان تختی در فدراسیون بعضی را خوش نیامد و کارشکنی آغاز شد و هر روز که گذشت دامنه اختلاف و دستهبندی علیه او و بلور بالا گرفت تا آن که هر دو پست خود را ترک کردند و تختی به کلی خود را از کشتی کنار کشید. او که دیگر دل و دماغی برای ادامه کار نمیدید و از مظالم رژیم به ستوه آمده بود گهگاهی به دل دشت و جنگل پناه میبرد تا از جنجالهای رایج دور باشد.
زلزله بوئین زهرا
مردم محروم بوئین زهرا در حالی که خسارات شدیدی از زلزله دیده بودند، چشم انتظار کمکهای مردمی به سر میبردند. سازمانهای دولت شاهنشاهی همچون شیر و خورشید و... که در میان مردم جایگاهی نداشتند با انتشار اطلاعیهها و اعلامیهها در جراید مردم را به دادن کمک دعوت کردند، اما هیچ یک از این اقدامات مؤثر نیفتاد و مردم با توجه به بیاعتمادی به دستگاههای دولتی از دادن کمک خودداری کردند. در این هنگام بود که تختی آستین همت بالا زد و در 14 / 6 / 41 در نامهای به روزنامه کیهان آمادگی خود را جهت جمعآوری اعانه برای زلزلهزدگان اعلام کرد. روزنامه کیهان ضمن درج نامه تختی آمادگی او را برای قبول سرپرستی مسابقات ورزشی به نفع آسیب دیدگان اعلام داشت. تختی در 18 / 6 / 41 در بیمارستان نجمیه به عیادت مجروحین زلزله رفت و به آنها قول همه گونه کمک و همیاری داد. در همین حین که وی مشغول جمعآوری اعانه برای زلزلهزدگان بود مأموران ساواک در نقاط مختلف کشور گزارشهایی از برخورد مردم با این حرکت ارسال کردند و کار جمعآوری اعانه در مقابل فروشگاه کوروش در چهار راه قوامالسلطنه (سیتیر فعلی) توسط ساواک متوقف شد.[35] و اجازه ندادند تا تختی به راه خود ادامه دهد، اما قهرمان ملی ایران به راه خود ادامه داد و تا آخر راه پیش رفت. بعد از جمعآوری اعانات، مؤسسه خواستار توزیع آنها از طریق این جمعیت شد، ولی او با کمک و راهنمایی دوستان خود و ورزشکاران قزوین به منطقه رفتند و کمکها را مستقیماً به مردم رساندند.[36]
بازگشت دوباره به کشتی
غلامرضا پس از فارغ شدن از مشکل زلزلهزدگان دوباره به فکر بازگشتن به صحنه کشتی افتاد. او طاقت جوابگوبی به مردم در مورد دلایل کنارهگیری از کشتی را نداشت و برای رضایت آنان با ۳۳ سال سن مجدداً به صحنه کشتی قدم نهاد و تصمیم گرفت تا در المپیک ۱۳۴۵ هم کشتی بگیرد. گذشته از ورزش، حضور غلامرضا تختی در مراسم و مجالس سیاسی مذهبی جلب توجه میکرد. او ملت را انتخاب نموده بود و در این راه با تشویق سیدکاظم حسیبی (داییاش) که از عناصر مذهبی و نزدیک به آیتالله طالقانی بود جذب جناح مذهبی جبهه ملی شد و به مبارزه با رژیم پرداخت. علیرغم نارضایتی رژیم از عملکردش و وجود تمام فشارها در فروردین ۱۳۴۲ کیهان ورزشی او را به عنوان مرد سال ورزش کشور انتخاب کرد.[37]
جلسات یک گروه سیاسی
جهان پهلوان در سال 1342 فعالیتهای سیاسی خود را گسترش داد و در جلسهای که با دکتر خنجی و روحالله جیرهبندی و سایرین داشت، راههای مبارزه با رژیم را مورد بحث و تبادل نظر قرار داد. در جلسه فوق که به دنبال دستگیری کیومرث شاملو یکی از اعضای کمیته استان تهران جبهه ملی تشکیل شد، دکتر خنجی اعلام داشت که به دلیل حرکتهای خودسرانه بعضی از دانشجوبان که عکس شاه را پاره کرده بودند خود را به ساواک معرفی خواهد کرد. سایر اعضای حاضر در جلسه با این کار مخالفت نمودند و قرار را بر این گذاشتند که کمیته استان جدیدی تشکیل و زیر نظر دکتر خنجی اداره گردد.[38] تختی در جربان مبارزات سیاسی با دکتر خنجی در مباحث جامعه شناسی و شناخت مسائل اجتماعی و تجزیه و تحلیلهای سیاسی بحثهای فراوانی داشت.[39]
همزمان با فعالیتهای تختی در امور سیاسی، جریان ورزش کشتی نیز ادامه داشت. سال ۱۳۴۲ مسابقات کشتی قهرمانی جهان به انجام رسید و تختی در این دوره غایب بزرگ بود. غیبت تختی در این مسابقات شکست سنگینی برای تیم ایران در پی داشت و تیم نتوانست موفقیتهای قبلی خود را تکرار کند. این شکست و نبود وی باعث شد تا مردم از کشتی دلسرد شده و دیگر شور و حال سابق در صحنه کشتی مشاهده نشود.
احضار به ساواک
17 آذر 1342 شهربانی کل کشور (اداره اطلاعات) طی نامه شماره 89911 / 85 از ریاست سازمان اطلاعات و امنیت کشور پیشینه آقای غلامرضا تختی فرزند رجب را درخواست میکند. نامه مزبور در تاریخ چهاردهم بهمن طی نامه شماره 5560 / 913 با پاسخ کوتاه جواب داده شد:
«نامبرده فوق (غلامرضاتختی) دارای سابقه فعالیت و عضویت در جبهه ملی میباشد.»
با وجود احضارهای متعدد در گزارشهای ساواک هیچ سندی دال بر مراجعه تختی به ساواک نمیتوان یافت و میشود اذعان کرد تختی در هیچ مورد به احضارهای ساواک توجه نکرد.
آخرین کشتی
او یکبار دیگر به خاطر تقاضای مردم و علاقه خود به ورزش کشتی مجدداً به کشتی بازگشت. در این دوره قرار بود مسابقات کشتی بین تیمهای عراق، شوروی، ژاپن، بلغارستان و ایران در تهران برگزار شود. این مسابقات در روزهای 23 و ۲۴ و ۲۵ اسفندماه انجام میشد و فدراسیون کشتی از تختی برای تماشای مسابقات دعوت به عمل آورد و قرار شد از او تجلیل شود، اما به شرطی که تنفرنامهای را که ساواک تنظیم کرده را امضا کند. ساواک تنفرنامهای مبنی بر عدم وابستگی به احزاب و دستجات سیاسی در اختیار وی قرار داد تا شرایط حضور و تماشای مسابقات را پیدا کند و در آن روزها شایع شد که چنانچه این پهلوان ایران در سالن حضور یابد از طرف طرفدارانش ابراز احساسات شدیدی نسبت به وی خواهد شد.[40] تختی تنفرنامه را امضا نکرد. با این حال او که بیشتر از یک سال تمرین را کنار گذارده بود و داشت به کلی به زندگی ورزشی خود خاتمه میداد به خاطر مردم و حیثیت تیم ملی ایران برای آخرینبار به صحنه بازگشت.
گرفتن پرچم از دست پرچمدار آن
سال 1345 تختی آماده حضور در المپیک توکیو بود. او در مسابقات انتخابی با هشت نفر مبارزه کرد و همه را شکست داد و پا به چهارمین المپیک زندگی ورزشی خود گذاشت. پیش از شروع بازیها اعلام شد پرچمدار تیم ایران غلامرضا تختی است. اما شب شروع مسابقات هیات رئیسه کاروان ورزشی ایران تشکیل جلسه داد و پرچم تیم ایران را به دست شخصی به نام شاه میر، دایی فرح پهلوی سپردند. تختی که از اهداف شوم این عمل آنان و مقاصدی که دنبال میکردند آگاه بود متانت خود را حفظ کرد و با بیتفاوتی درس بزرگ و بسیار مأثر به نسلهای بعد داد. با این که در تمام طول مدت برپایی اردوی المپیک از سوی ارتشیها و شاه دوستان هم اردوییاش تحت فشار و اذیت و آزار بود. بارها خواست تا اردو را ترک کند اما دیگر کشتیگیران مانع شدند. در المپیک نیز دستور رسیده بود که تختی را بایکوت کنند. او مورد غضب بود و به همه اخطار شده بود که در مسابقات کسی با او هم صحبت و هم اتاق نشود و طردش کنند.[41] پهلوان غلامرضا با دلگیریهای زیاد پا به تشک نهاد و بعد از پیروزی در روز اول، در کشتیهای دوم و سوم مغلوب شد.
کارشکنیهای پهلوی
تختی در منزل خود جلسات کمیته ورزشکاران جبهه ملی را تشکیل میداد. منزل او کوچه پشت مسجد سپهسالار [شهید مطهری] بود.[42] او مردی بود که حتی در آن زمان به جز یکبار که آن هم با بیاعتنایی هنگام دریافت بازو بند پهلوانی عکسی از او و شاه گرفتند؛ دیگر با شاه عکس نگرفت. بسیاری از دوستان ورزشکار او که شاهدوست و ارتشی بودند سعی در تغییر رفتار او داشتند. آنها بسیار تلاش کردند تا او را برای عکس گرفتن پیش شاه ببرند، اما هیچگاه موفق نشدند. او همه فشارها را تحمل کرد و تسلیم نشد.[43] شاه و عواملش پس از آن که از مخالفتهای او بیزار و از فریب او نا امید شدند حقوقش را از سازمان برنامه و بودجه و فدراسیون کشتی قطع کردند. تختی ماهانه ۱۰۰۰ تومان از سازمان برنامه و بودجه و ۱۰۰۰ تومان از فدراسیون کشتی میگرفت که با قطع این حقوق او در مضیقه افتاد و به مشکل مالی برخورد کرد.
این در حالی بود که با حقوقش نه تنها خرج خانوادهاش و مادر و خواهران را میداد بلکه دستگیر بسیاری از محرومان نیز بود. همچنین حکومت به ادارات دستور داد که دیگر به مراجعات او برای مشکلات مردم ترتیب اثر ندهند. اما تختی برای مردم بود و با اصرار به کار خود برای مردم ادامه میداد و بودند کسانی که حتی در ادارات دولتی آن زمان، او را یاور باشند. بعد از آن که در مضیقه مالی قرار گرفت ، عناصر رژیم دست به کار شدند و از طرق مختلف مثل پیشنهاد پرداخت پولهای کلان به وی و یا شرکت در برنامههای تبلیغاتی تلویزیونی و... درصدد ترغیب او به سوی رژیم پهلوی برآمدند، با این حال وی جدا از قبول نکردن پیشنهادهای دولتی و رشوه، مرام و مسلکی خاص برای خود داشت و شرافتش را با آن معاوضه نکرد.
سفر به آلمان
۱۸ شهریور 1344 برای شرکت در کنفرانس لایپزیک راهی آلمان غربی شد. در آن جا عده زیادی دانشجو به دیدار او رفتند و این در حالی بود که ساواک به شدت او را تحت نظر داشت.[44] تختی سپس به شهر تسایل آلمان رفت. حضور او در این شهر مورد توجه روزنامههای آلمانی قرار گرفت. در مدت حضورش در آلمان، سرلشگر تیمور بختیار (اولین رئیس ساواک) که از مخالفین شاه به شمار میرفت درخواست ملاقات با وی را کرد، اما غلامرضا از این ملاقات امتناع ورزید و اقدامات وی را نیز در طول حضورش در ایران هم ردیف با جنایات شاه دانست. تختی پس از چند روز اقامت در آلمان به تهران بازگشت و تمرینات خود را دوباره از سر گرفت. در همین دوران 34 ساله بود که با شهلا توکلی که دانشجو بود و وضعیت مالی خانوادهاش بسیار بهتر از خانواده غلامرضا بود، ازدواج کرد.
آخرین دوره مسابقات
29 فروردین 1345 در مسابقات انتخابی تیم ملی شرکت کرد و با پیروزی بر تمام رقبا به عضویت مجدد تیم ملی درآمد. مسابقات تولیدوی امریکا آخرین منزل وی در مسابقات کشتی بود. پس از حضور مجدد وی در صحنه کشتی، ساواک در خرداد همان سال گزارش داد تختی آخرین کشتی خود را در انگلیس انجام میدهد و دانشجوبان آن جا از او میخواهند تا به کشور بازنگردد اما او نمیپذیرد. ساواک اعلام نمود که تختی مجدداً برای شرکت در مسابقات به همراه تیم ملی عازم خارج میشود و چون وضع فعلیاش رضایتبخش نیست و ناراضی است ممکن است پس از خروج، دیگر مراجعت نکند. رهبر عملیات ساواک نظریه مأمور خود را تایید کرده ولی مینویسد آنچه باعث حضور تختی در آمریکا و مسابقات تولیدو و بازگشت او به کشور میشود، مادر و همسر اوست که به تازگی به زندگی تختی وارد شده است.[45] با وجود تمرینات بسیار، تختی سی و شش ساله در مسابقات آمریکا مغلوب شد و برای همیشه کشتی را رها کرد. شکست او در تولیدو حاصل اذیت و آزارهای فراوان روحی او در اردو بود. علیرغم این شکست، در تهران مردم استقبال چشمگیری از او به عمل آوردند و مردم نشان دادند که تختی را دوست دارند.
آخرین روزهای زندگی
سال ۱۳۴۶ تنها خبری که از این قهرمان ملی در مطبوعات منتشر شد خبر تولد بابک فرزندش بود. به جز این مورد تا هنگام اعلام خبر درگذشتش هیچ خبر یا مطلبی از او منتشر نشد. این در حالی بود که کمتر از چند سال از آن همه خبر و گزارش که در وصف تختی در مطبوعات نوشته میشد، میگذشت. علاوه بر این بیمهری مطبوعات، دستگاه ورزش نیز که در اختیار دربار و افسران ارتش بود او را در تنگنا گذاشتند. حقوق او را قطع کردند و کار را به جایی رساندند که تنهای تنها با مشکلات دست و پنجه نرم کند. با این که او دیگر در عرصه کشتی و ورزش حضور نداشت ولی لحظهای مأموران دستگاه ستم شاهی او را آزاد نگذاشتند. آخرین بررسی ساواک درباره تختی دقیقا به ۲۳ روز قبل از قتل یا مرگ تختی بر میگشت.
17 دی ماه 1346 خبر مرگ پهلوان نامی ایران پس از سالها مبارزه در میدان ورزش و سیاست پس از یک دوره سکوت رسانهها مجدداً نام او را تیتر اول روزنامهها کرد. اما اینبار خبر از پیروزیهای قهرمانانه او نبود. از همان ابتدا که ظاهراً جسد غلامرضا تختی پیدا شد به فاصله چند دقیقه خبر آن در شهر پیچید. همه میگفتند تختی در هتل آتلانتیک خودکشی کرده است... اما این خبر را هیچ کس باور نکرد. روزنامهها و دستگاه تبلیغاتی رژیم از لحظه کشف پیکر او بیملاحظه سعی در انعکاس عدم موفقیت تختی در ازدواج که منجر به اختلاف و درگیری وسیع او با همسرش شد، کردند. برای این منظور از همه امکانات بهره بردند و از طریق مصاحبه تلویزیونی با بلور مربی وی از او مطالبی را گرفتند که همچون بسیاری از مطالب منتشره بیربط با قتل تختی بود. حبیبالله بلور در مصاحبه با تلویزیون ازدواج تختی مسلمان و مذهبی و فناتیک را با زنی تحصیلکرده و مدرن و امروزی را عامل خودکشی تختی معرفی کرد. او علاوه بر این مدعی شد که تختی از دوران کودکی و دوران کارگری شرکت نفت عقده حقارت داشت... [46]
اولین گزارش ساواک درباره مرگ تختی
ساعاتی پس از اعلام مرگ وی در هتل آتلانتیک، اداره اطلاعات طی گزارشی خطاب به دفتر ویژه اطلاعات به تاریخ 18 / 10 / 46 تحت عنوان خودکشی نوشت:
«دو روز قبل غلامرضا تختی قهرمان کشتی به هتل آتلانتیک واقع در خیابان تخت جمشید مراجعه و اطاقی کرایه مینماید. نامبرده شب گذشته به منظور استراحت به اطاق خود رفته و ساعت 10 وقتی متصدیان هتل متوجه میشوند که از اطاق خارج نگردیده درب اطاق وی را زده و چون پاسخی داده نمیشود ناچار درب را شکسته و مشاهده مینمایند که تختی به وسیله خوردن مواد سمی خودکشی کرده و کاغذی از خود به جای گذارده که مسئول مرگ من کسی نمیباشد و خودم مبادرت به این عمل نمودهام. طبق اطلاع علت خودکشی وی اختلافات خانوادگی و ناراحتی از همسر بوده است. گفته میشود مشارالیه کلیه اموال خود را جز مهریه که به زنش تعلق میگیرد را به مهندس حسیبی واگذار نموده است.»[47]
نکته حائز اهمیت در این گزارش درج طبقهبندی محرمانه است. این تنها سند ساواک درباره تختی است که طبقهبندی پایینتر از خیلی محرمانه دارد.
گزارش کیهان از حادثه
گزارشگر روزنامه کیهان در یک گزارش هیجانی مشروح حادثه مرگ تختی را با تمام حواشی مربوط به آن در همان روز کشف جسد در صفحه اول و تکرار «غلامرضا تختی خود را کشت» به چاپ رساند. تیتر آن در بالای صفحه و شرح نوشتههای تختی در تقوبم جیبی خود و کاغذهای هتل از جمله اطلاعات ارائه شده در گزارش روزنامه کیهان از این واقعه بود. در این زمینه موضوع قابل اعتنا هماهنگی کامل بین گزارش اداره اطلاعات ساواک و گزارش خبرنگار کیهان است. نقطه مشترک این گزارشها در قاطعیت آن در بیان خودکشی تختی و داستان بافی پیرامون دلایل خودکشی و... است. البته در کنار این هماهنگیها تناقضاتی نیز در بیان چگونگی رویداد حادثه کشف جسد وجود داشت.
ساواک در گزارش خود ساعت کشف جسد و شکستن درب هتل را ۱۰ صبح اعلام میکند ولی کیهان در این باره در شماره همان روز دو نقل قول دارد؛ یکی ساعت 30 / 10 صبح و دیگری ساعت ۱۱ را ذکر میکند. اظهارات دادستان تهران در همان ساعات اولیه کشف جسد نیز خواندنی است. کیهان به نقل از علی گرگانی دادستان تهران نوشت:
«در تحقیقات اولیه که در اطراف این حادثه به عمل آمده است به این نتیجه رسیدیم که مرگ غلامرضا تختی ظاهراً خودکشی بوده است.»[48]
وصیتنامه
وصیتنامه تختی هم در کنار یادداشتهای دیگر یافت شد که در آن نوشته شده بود:
«حضور مبارک دادستان محترم تهران. مهریه زنم را بدهید و خانه نارمک را هم به آقای رمضان فروختم.»
روی صندلی کنار تختش دستهای از یادداشتهای هتل قرار داشت. تختی روی یکی از این یادداشتها نوشته بود:
«نمیدانید خودکشی چقدر سخت است. خداحافظ... از قول من از مادر عزیزم خداحافظی کنید. ساعت یازده و سی دقیقه 16 / 10 / 46»
کیهان در گزارش همان روز از زبان خبرنگارش از محل استقرار اتومبیل جهان پهلوان تختی، پنچری چرخ عقب آن، وجود اسلحه شکاری در آن و سه فشنگ خفیف در جیب تختی و دهها مساله ریز و درشت دیگر اطلاعاتی ارائه کرده بود. اما مشخص نبود این اطلاعات چگونه در مدت کوتاه دو ساعتی در صورت قبول نقل اول که کشف جسد ساعت ۱۰ صبح بوده به دست آمده است. نکته دیگر این که از زمان کشف جسد تا زمان اطلاع به خبرنگار کیهان و آمدن او آیا فرصتی از دست نرفته بود؟ به خصوص که خانواده شادروان تختی ساعت یک بعدازظهر از واقعه مطلع شدند...[49]
بازتاب حادثه در گزارشهای ساواک
رژیم شاه علیرغم تلاشی که به عمل آورد، نتوانست اعتماد عمومی را جلب کند و به ویژه آن که مردم از تختی چهرهای متدین و متشرع و پایبند به احکام الهی سراغ داشتند. مطبوعات رژیم در وصف مسائل و مشکلات تختی چنان پیش رفتند که با درج وصیتنامه تختی همه مسائل منتهی به واقعه مرگ تختی را مسائل خانوادگی او و اختلافات با همسرش نشان دادند. دیگر مطبوعات وابسته به حکومت نیز به طور وسیع از مطالب سررسید تختی مطالبی را با عنوان علاقه تختی به رفتن، اختلاف تختی با همسرش، علاقه شدید به بابک، ازدواج، یهودی سرگردان، خودکشی خیلی مشکل است و... درج کردند.[50]
آنچه که بدور از ذهن میآید توان تختی برای مقابله با مشکلات است. تختی کسی نبود که به دلیل فشارهای ساواک خودکشی کند و یا به دلیل مشکلات اقتصادی و مالی خود را نابود کند. او زندگی را با فقر و محرومیت آغاز کرد و برای امرار معاش گرمای طاقتفرسای مسجد سلیمان را به جان خرید و اساساً روحیه ستیز او ناشی از رشد و نمو در شرایط سخت مالی و انسانی بود. مطالب بسیاری در روزنامههای کیهان، اطلاعات، امید ایران، رادیو و تلویزیون رژیم ستمشاهی در باره دلایل مرگ جهان پهلوان منتشر شد که همه در یک چیز اشتراک داشتند وآن خودکشی تختی بود. با این حال هنوز جنازه تختی از هتل آتلانتیک خارج نشده بود که مردم یکی پس از دیگری گفتند تختی را کشتند. ظاهراً تلاش رژیم برای انحراف افکار عمومی نتیجه نداد.
بازتاب واکنشهای مردمی درباره چگونگی مرگ پهلوان
پیکر تختی در اوایل بعدازظهر 18 / 10 / 46 از هتل به سمت پزشکی قانونی برده شد. در پزشکی قانونی کار کالبد شکافی جسد سریعاً انجام شد و تا ساعت ۱۸ همان روز جنازه قهرمان نامی ایران به سوی ابن بابویه حمل شد. در بیرون پزشکی قانونی جمعیت زیادی از مردم حضور داشتند که در میان آنان برخی از عناصر جبهه ملی، قهرمانان کشتی، بازاریان و مردم کوچه و بازار حضور داشتند. در اجتماع مردم در مقابل پزشکی قانونی صحبتهای حاضرین حول محور خودکشی تختی بود و در این بین مأموران ساواک گزارش کردند که حتی برخی از قهرمانان کشتی پیرامون خودکشی تختی اظهار نظرهای مختلفی داشتند که همه آنها در اطراف این موضوع که تختی خودکشی نکرده بلکه او را کشتهاند، دور میزد.[51] رژیم برای آن که پیکر این قهرمان مستمسکی علیه دستگاه ظالم نشود سعی کرد او را شبانه به خاک بسپارد. از طرفی برای آن که حضور مردم کمرنگ شود، سرهنگ طاهری از عناصر شهربانی با ترفندی به مردم گفت که قرار است جنازه از مسجد ارک تشیع شود و مردم را راهی آن جا کرد. اما آمبولانس حامل پیکر تختی پس از حرکت به سمت مسجد ارک به جای توقف در مقابل مسجد دور زد و به سمت ابن بابویه رفت. بدین ترتیب مردم نتوانستند در تشیع تختی شرکت کنند.
با این وجود پیش از رسیدن پیکر جهان پهلوان به محل تدفینش جمعیت کثیری در آن جا حاضر شده بود. مأموران ساواک از موقع اعلان خبر مرگ جهان پهلوان همه جا گوش ایستاده بودند و هر حرکتی را گزارش میدادند. پیکر وی روی دستهای مردم راهی غسالخانه شد در حالی که به گفته شاهدان عینی و مرد غسال، جسد تختی را در حالی که پشت سرش سوراخ بزرگی داشت و روی سینهاش نشانه بریدگی و بخیه ناشی از کالبد شکافی داشت غسل دادند. ناصر محمدی یکی از دوستان تختی نیز ضمن اعلام مشاهده مستقیم شکستگی سر تختی در هنگام غسل دادن او، مدعی شد رژیم حاج میرزا مراد (غسلدهنده تختی) را نیز به دلیل این که هر کجا مینشست از قتل تختی سخن میگفت سربه نیست کرد.[52] رژیم از طریق بهرهگیری از رادیو، تلویزیون و مطبوعات تلاش کرد حادثه مرگ تختی را خودکشی جلوه دهد. اما آنچه که در مطبوعات و اسناد ساواک مشاهده میشد، عدم توفیق دستگاه امنیتی و اطلاعاتی رژیم در این باره بود.
معرفی قاتل
مأموران ساواک در گزارشی به نقل از اظهارات تیمسار پرویز خسروانی ریاست تربیت بدنی از خودکشی منوچهر قره گوزلو در یکی از هتلهای سوئیس خبر داده است. در ذیل این گزارش آمده:
«عوامل مخالف شایع نمودهاند مرحوم تختی بدست قرهگوزلو و بنا به دستور دولت و دربار شاهنشاهی به قتل رسیده و چون نامبرده طرد شده است اظهار داشته من موضوع را در روزنامههای خارج افشا مینمایم و به همین منظور به خارج رفته است و با توجه به این موضوع دولت و دربار دستور دادهاند قره گوزلو [را] قبل از افشای حقایق در سوئیس به قتل برسانند.»[53]
وقتی جهان پهلوان تختی چشم از جهان فرو بست تبلیغات وسیع دستگاه رژیم شاهی چنان وضعی ایجاد کرد که بسیاری از افراد برجسته سیاسی نیز در گرداب شایعات و اخبار کذب و اتهامهای ناروا گرفتار شدند. به طوری که برخی از آنان حاضر نشدند پای جنازه تختی بروند و یا در مراسم او شرکت کنند.
موضع نهضت آزادی ایران در باره حادثه
منبع ۵۸۱ ساواک در 30 / 10 / 46 در گزارشی نوشت:
«عناصر جمعیت نهضت آزادی، تختی را به مناسبت اینکه برخلاف دستورات صریح اسلام دست به خودکشی زده و مبادرت به قتل نفس نموده کافر میدانند و به همین مناسبت از اعضای این جمعیت کمتر در مراسم ترحیم و شب هفت او شرکت کردهاند.» [54]
همچنین منبع مزبور تأکید کرد:
«از سران نهضت آزادی فقط سید محمود طالقانی و خانوادهاش و تعدادی شاید کمتر از ده نفر از دانشجوبان وابسته به این جمعیت در مراسم مذکور شرکت داشتهاند.»
دیدگاه حزب زحمتکشان ملت ایران
دکتر واعظی از اعضای حزب زحمتکشان ملت ایران در جلسه 19 / 10 / 46 گفت:
«به نظر من این افراد بیهدف هستند و ایمان پا به جایی ندارند و ممکن است به کمترین ناراحتی دچار جنون آنی شوند. اینگونه افراد اصولاً هدفی در زندگی ندارند و الا شخص عاقل که خودکشی نمیکند.»[55]
حاج محمدعلی مدنی از دیگر افراد حاضر در جلسه حزب زحمتکشان نیز با تایید اظهارات دکتر واعظی گفت: «اگر این شخص (غلامرضا تختی) مسلمان واقعی بود و نماز میخواند و تا حدی از احکام دین مبین اسلام با خبر بود، میدانست که از نظر اسلام خودکشی خلاف شرع است».[56]
دیدگاه حزب(جامعه) سوسیالیست
این حزب به رهبری خلیل ملکی اداره میشد
اداره کل ساواک دراین باره نوشت:
«آنها (عناصر حزب سوسیالیست) بودند که همواره مردم را دعوت به آرامش میکردند و برخلاف سایر دستجات و گروهها تنها دستهای بودند که کمتر مساله به قتل رسیدن او را عنوان کردند و تا حدود زیادی نشان دادند که خودکشی تختی امری عادی و واقع شده است.»[57]
مراسم بزرگداشت
با انتشار خبر مرگ غلامرضا تختی موجی از کینه و نفرت سراسر کشور را فراگرفت. رژیم درمانده و مستأصل برای جلوگیری از هر حرکت اعتراضی دستور داد جنازه قهرمان را همان روز و شبانه در ابن بابویه دفن کنند. سپس از طریق ایجاد محدودیت برای خانواده و دوستان تختی سعی کرد از برگزاری مراسم و مجالس بزرگداشت او جلوگیری کند. اما از آن جا که دلیل قانعکنندهای برای مخالفت با این مراسم نداشت با گرفتن تعهد و التزام از برگزارکننده مشکلاتی را برای آنان به وجود آورد و فکر کرد از این طریق میتواند تعداد مجالس را کاهش دهد. در کنار محدودیتهای علنی، ماموران ساواک نیز بسیج شدند تا از هر حرکتی که به منظور پاسداشت رشادت و قهرمانی جهان پهلوان در هر کجای ایران صورت میگرفت گزارش تهیه و ارسال نمایند. روزنامههای دولتی نیز به فراخور حال در چند روز اول اخبار مجالس و محافل بزرگداشت تختی را درج میکردند، اما به یکباره سکوت مرگ به صفحات این روزنامهها نشست. گوبی دیگر مراسم تجلیل و ترحیم برای قهرمان ملی ایران برگزار نمیشود. به رغم اقدامات فوق مجالس متعدد و فراوانی در تهران و شهرستانها برگزار شد که اسناد موجود در آرشیو ساواک تنها اخبار بخشی از این مجالس را عرضه میدارد. مسجد قندی، مسجد فخرالدوله و مسجد فیروزآبادی (شهرری) از جمله محلهای برگزاری مراسم بودند.
در ادامه دانشجوبان طی اطلاعیههایی چگونگی برگزاری مراسم شب هفت جهان پهلوان تختی را به اطلاع مردم رساندند. انتشار خبر حضور دانشجویان در مراسم شب هفت تختی، منابع ساواک را به تحرک واداشت. این وضعیت در شهرهای دیگر مانند دانشگاه مشهد نیز قابل مشاهده بود. مراسم شب هفت تختی با شکوه زیادی برگزار شد. در جریان برگزاری مراسم شب هفت حرکتهای دانشجوبی خود را تا حدی نشان داد؛ به طوری که ساواک به دست و پا افتاد.
انتشار کتاب درباره تختی
زمان به سرعت گذشت و در روزهایی که مردم به سرعت آماده برگزاری مراسم چهلم شادروان تختی بودند اداره کل سوم ساواک ضمن ارسال نامهای به ساواک تهران، خبر از تدارک انتشار کتابی درباره تختی توسط کتاب فروشی آذر واقع در ضلع جنوبی دانشگاه تهران داد. این کتاب فروشی به مدیریت مرحوم مرتضی عظیمی از ناشران و پخش کنندگان کتب اسلامی و مرحوم عظیمی خود از فعالان سیاسی بود.
مراسم چهلم
در آستانه چهلمین روز درگذشت آن قهرمان نامآور ایران و جهان دانشجوبان دست به کار شدند و از طریق همکاری و همیاری تلاش کردند به نحو شایستهای از قهرمان ملی خود تجلیل به عمل آورند. با آن که ساواک نیز برتلاشهای خود افزود و هر تحرکی را زیر نظر داشت. اما دانشجویان دانشگاههای تهران در اطلاعیههایی مردم را دعوت به تجمع در میدان شوش نمودند. منبع ۵۸۱ ساواک گزارش داد گروهی از بازاریان برای جمعآوری افراد بیشتر و برگزاری مراسمی با شکوه جهت شب چهلم تختی در تلاش هستند. حضور دانشجویان در مراسم چهلم شادروان تختی بسیار وسیع و آشکار بود. اگر چه بیشتر این تجمعات به برخورد فیزیکی مردم و ساواک انجامید.
پس از برگزاری مراسم چهلم تختی که رنگ سیاسی به خود گرفت و میدانی شد برای طرح شعارهای نیروهای مسلمان و طرفداران حضرت امام خمینی، ساواک تهران اقدامات خود را برای شناسایی و دستگیریها آغاز کرد. در همین زمان ساواک تهران در گزارش به اداره سوم ساواک نوشت:
«یک جلد کتاب به نام زندگی و سرانجام تختی که از انتشارات پیروز میباشد در مغازه خرازی و نوشت افزارفروشی شمس واقع در خیابان شیروخورشید نبش خیابان نواب به فروش میرسد.»
فعالیتها در این زمینه به جایی رسید که اقدامات امنیتی پس از مراسم چهلم بیشتر از قبل شد.
سالگرد قهرمان
تهدیدات و فشارهای رژیم باعث شد تا هیچ یک از برنامههایی که دوستان و آشنایان و خانواده تختی برای یکمین سالگرد او در نظر داشتند برگزار نشود. اما با وجود مخالفتها و ممانعتهایی که ساواک سر راه خانواده جهان پهلوان برای عدم برگزاری مراسم سالگرد ایجاد کرده بود، عدهای از اهالی خانیآباد برای برگزاری مراسم سالگرد در حسینیه محلی تلاشهایی به عمل آوردند. ساواک با تمام قدرت مانع از برگزاری مراسم ساده و کوچک به مناسبت سالگرد مرگ جهان پهلوان تختی شد. علاوه بر ساواک تهران که نسبت به برگزاری مراسم سال تختی حساسیت شدید نشان داد، ساواک کل نیز به کلیه ساواکهای کشور ابلاغ کرد تا از برگزاری هرگونه مراسمی در این رابطه جلوگیری نمایند.
تنها یک مراسم برای سالگرد جهان پهلوان تختی برگزار شد و آن هم مراسم یک دقیقهای سکوت در باشگاه نیرومند بود. علاوه بر بزرگداشت یک دقیقهای تختی، مزار او هم در سالگردش شاهد جمعیت قلیلی بود. جمعیتی که به عدد انگشتان دو دست بالغ میشد. در واقع سالروز مرگ جهان پهلوان در حالی سپری شد که رژیم سرمست از قدرت، حتی اجازه برگزاری یک مجلس فاتحه را نداد.
پینوشتها:
[1] . محمدعلی سفری، «حماسه جهان پهلوان تختی»، نشر نامک، ۱۳۷۶، ص ۱۲۲.
[2] همان. ص 79.
[3] عطاء بهمنش، «اشک قهرمان»، انتشارات پیروز، 1343، ص 78.
[4] همان، ص 78.
[5] همان، پیشین.
[6] حماسه جهان پهلوان، همان، ص 143.
[7] اشک قهرمان، همان، ص 83.
[8] . حماسه جهان پهلوان، همان، ص 176.
[9] روزنامه کیهان، 8 / 3 / 1343.
[10] کیهان ورزشی، 28 / 11 / 34.
[11] حماسه جهان پهلوان، ص 124.
[12] . پیشین، ص 112.
[13] . روزنامه کیهان، 19 / 10 / 1346.
[14] . حماسه جهان پهلوان، همان، ص 97.
[15] . همان، ص 124.
[16] . روزنامه کیهان، 11 / 7 / 1338.
[17] کیهان ورزشی، 7 / 1 / 1338.
[18] . تختی در اسناد ساواک از کتاب «زندگی و مرگ جهان پهلوان تختی در آینه اسناد»، به کوشش سیدعباس فاطمی نویسی، زمستان 1377، انتشارات جهان کتاب، ضمیمه سند 7.
[19] حماسه جهان پهلوان، همان، ص 189.
[20] همان، ص 116.
[21] . روزنامه کیهان، 12 / 7 / 1340.
[22] همان، 13 / 9 / 1340.
[23] حماسه جهان پهلوان، ص 124.
[24] همان، ص 133.
[25] تختی در اسناد ساواک از همان مجموعه، سند 9.
[26] همان، ص 112.
[27] حماسه جهان پهلوان، ص 111.
[28] همان، ص 264.
[29] روزنامه کیهان، 5 / 6 / 42.
[30] . همان، 11 / 6 / 42.
[31] . تختی در اسناد ساواک از همان مجموعه، سند 10.
[32] حماسه جهان پهلوان، همان.
[33] . روزنامه کیهان، 13 / 5 / 41.
[34] روزنامه کیهان، 12 / 6 / 41.
[35] حماسه جهان پهلوان، همان، ص 185.
[36] . همان، ص 117.
[37] . کیهان ورزشی، 10 / 1 / 42.
[38] تختی در اسناد ساواک از همان مجموعه، سند 14.
[39] حماسه جهان پهلوان، ص 140.
[40] . تختی در اسناد ساواک از همان مجموعه، سند 18.
[41] حماسه جهان پهلوان، همان، ص 171.
[42] حماسه جهان پهلوان، همان، ص 123.
[43] همان، ص 140.
[44] تختی در اسناد ساواک از همان مجموعه، سند 22.
[45] . همان سند 17 و 9.
[46] روزنامه کیهان، 20 / 10 / 46.
[47] . تختی در اسناد ساواک از همان مجموعه، سند 25.
[48] روزنامه کیهان، 18 / 10 / 46.
[49] همان.
[50] ر.ک به روزنامه اطلاعات، 19 / 10 / 46.
[51] تختی در اسناد ساواک از همان مجموعه، سند 29.
[52] حماسه جهان پهلوان، ص 162-161.
[53] تختی در اسناد ساواک از همان مجموعه، سند 60.
[54] همان، سند 2.
[55] تختی در اسناد ساواک از همان مجموعه، سند 75.
[56] همان.
[57] تختی در اسناد ساواک از همان مجموعه، سند 76.
مرحوم غلامرضا تختی
مرحوم پهلوان غلامرضا تختی
جهان پهلوان تختی و استقبال از او
مرحوم تختی و یکی از مدالهای او
پهلوان غلامرضا تختی در کنار مرحوم آیتالله سید محمود طالقانی
مرحوم جهان پهلوان در کنار مادر
مادر تختی در حال بدرقه غلامرضا
استقبال از غلامرضا تختی در بازگشت از یکی از مسابقات
تختی و فرزندش بابک
منبع: برگرفته از کتاب «زندگی و مرگ جهان پهلوان تختی در آینه اسناد»، به کوشش سیدعباس فاطمی نویسی، زمستان 1377، انتشارات جهان کتاب.