17 اسفند سالروز رحلت مجاهدِ سعید، آیت‌الله عبدالرحیم ربانی‌شیرازی


16 اسفند 1402


چکیده:

در جریان انقلاب اسلامی ایران گروه‌ها و افراد متعددی تأثیرگذار بودند. بعد از قیام پانزده خرداد 42 نقش اصلی در این میدان بر عهده روحانیت پیشرو و مبارزی بود که به رهبری حضرت امام(ره) تا نتیجه نهایی و سرنگونی رژیم پهلوی، لحظه‌ای از پا ننشستند. آیت‌الله عبدالرحیم ربانی‌شیرازی بدون شک یکی از نخستین یاران صدیق و خستگی‌ناپذیر امام در مبارزه با رژیم پهلوی بود. ایشان دوره‌ای طولانی از سال 42 تا 57 را شجاعانه با مبارزه، شکنجه، زندان و تبعید گذراندند. ایشان یک روحانی انقلابی از جنس روحانیت مترقی‌ای بود که نقش خود را نه فقط ممارست فکری و فرهنگی در حوزه فقه اسلامی بلکه بالاتر از آن، تشکیل حکومت اسلامی مبتنی بر رعایت حقوق انسان‌ها می‌دانستند. این مقاله به روش توصیفی تلاش کرده‌ است با استفاده از منابع کتابخانه‌ای و ارزیابی اسناد آرشیوی که پیرامون فعالیت‌های ایشان موجود است، زوایای مختلف زندگی این فقیه وارسته انقلابی را مورد واکاوی قرار دهد. یافته‌های تحقیق به وضوح نشان می‌دهند که آیت‌الله ربانی‌شیرازی نقشی اساسی در روشن نگه داشتن آتش مبارزات مردمی و سرانجام پیروزی انقلاب اسلامی ایران داشته ‌است.

 

مقدمه

آیت‌الله عبدالرحیم ربانی‌شیرازی، مبارز برجسته و مجاهد خستگی‌ناپذیر در دهم فروردین سال 1301 ش برابر با سوم شعبان 1340ق در شیراز متولد شد[1] و دوران‌ کودکی‌ تا بخشی‌ از جوانی‌ را در این‌ شهر گذراند. معنویت‌ و اخلاص‌ موجود در خانواده‌ او، از وی‌ انسانی‌ متدّین‌، مجاهد و وارسته‌ ساخت و او را به‌ خدمت‌ در راه‌ تعالی‌ اسلام‌ و تشیّع‌ علاقه‌مند کرد. در 12 سالگی‌ به‌ فراگیری‌ علوم‌ اسلامی‌ روی‌ آورد. صبح‌ها به‌ مدرسه‌ آقا باباخان‌ که‌ از مدارس‌ معروف‌ شیراز واقع‌ در جنوب‌ شرقی‌ مسجد وکیل است،‌ می‌رفت‌ و پس‌ از آن‌ به‌ دلیل‌ روحیه‌ خودکفایی‌ و مناعت‌ طبع‌ به‌ کار در بازار وکیل‌ می‌پرداخت‌. تماشای صحنه حمله یکی از مأموران انتظامی رضاخان در وسط بازار شیراز به روحانی محترمی که در اعتراض به کشیدن چادر از سر زن مسلمانی، مورد کتک‌کاری و بی‌احترامی قرار گرفت، مسیر زندگی ربانی‌شیرازی را به حوزه علمیه ‌کشاند.[2] آیت‌الله ربانی راجع به چگونگی ورودش به عالم طلبگی می‌فرمایند: «در شیراز مشغول به تحصیل ابتدایی، سپس از سال 1318 مشغول به تحصیل عربی شدم و در دوران اختناق رضاشاهی با بینشی که از طریق خانواده و دوستان مذهبی پیدا کردم یگانه راه نجات ایران از چنگال کفر را تقویت روحانیت و احیای فکر اسلامی به خصوص مذهب شیعه می‌دانستم، لذا با همه‌ بدبینی که مردم از روحانیت پیدا کرده بودند و دروس قدیم را خرافات می‌پنداشتند و به کسانی که به آن اشتغال داشتند به دیده‌ حقارت می‌نگریستند و او را مسخره می‌کردند به درس خواندن ادامه و در برابر نقادان به دفاع سخت می‌پرداختم.»[3]

 

1- ورود به عرصه سیاست

در سال 1312ش که فعالیت گروه‌ها و احزاب و تشکیل اجتماعات به کلی ممنوع شده بود، حزب برادران که توسط آیت‌الله سید نورالدین حسینی شیرازی پایه‌گذاری شد، فعالیت خود را به صورت مخفیانه آغاز کرده بود. در این حزب ابتدا کسانی که به عضویت پذیرفته می‌شدند در هسته‌های چند نفری وارد می‌شدند؛ چه بسا اعضای یک گروه، افراد گروه‌های دیگر را نمی‌شناختند و جلسات محرمانه برگزار می‌کردند. بلافاصله پس از شهریور 1320 اولین اجتماع علنی حزب برادران تشکیل شد.[4] عبدالرحیم ربانی‌شیرازی که از قبل بنیانگذار این حزب را می‌شناخت و بارها از مجلس وعظ و دانش او بهره‌مند شده بود به عضویت حزب برادران درآمد و فعالیت‌های سیاسی خود را رسما شروع کرد. وی در این مورد می‌گوید: «مرامنامه‌ حزب، اعتقاد من را در باره‌ روحانیت و ولایت مرجع دینی تقویت می‌نمود و زمینه‌ رهایی ایران را از چنگال استعمارگران و مستبدان و احیای اسلام واقعی را، ولایت مرجع دینی معرفی می‌نمود. من هم علنا در آن حزب مشغول فعالیت شدم و جلساتی از آن را اداره می‌نمودم و تا سال 1325 تقریبا در آن حزب فعالیت می‌نمودم ولی از آن به بعد به عللی از حزب کناره‌گیری کردم.»[5] مبارزات سرسختانه ایشان با تبلیغات الحادی حزب توده در سال‌های 1320 ش. نیز در پرونده فعالیت‌های سیاسی ایشان به چشم می‌خورد. در سال‌های 1325 و 1326 که فعالیت‌های حزب توده در سراسر ایران و شیراز توسعه پیدا کرد، ایشان با تمام قوا به میدان آمد و با آنها به مبارزه پرداخت.

در واقعه کشف حجاب، آیت‌الله ربانی در زمره مخالفین این توطئه بود. ایشان که در آن موقع جوانی نورس در حدود 18 -20 ساله بود تصمیم گرفت برای مبارزه با این اقدام ضد اسلامی حکومت، آیات و روایاتی را که دلالت بر لزوم پوشش برای زن و حفظ بدن زن و مرد بیگانه از یکدیگر می‌کند استخراج نموده و آنها را به صورت اعلامیه‌ای درآورده و بر معابر عمومی نصب نماید. برای این کار او ابتدا به نزد آیت‌الله سیدنورالدین رفت و از او اجازه انجام آن را خواست که البته چنین اجازه‌ای به وی داده شد و بدین ترتیب اولین حرکت تبلیغاتی و دینی‌اش با نوعی مبارزه سیاسی توأم شد.[6] مبارزه با گروه‌های انحرافی مانند فرق صوفیه و دراویش و بهائیان و ارشاد آن‌ها از همان روزهای فعالیت در حوزه شیراز در ذهن و عمل ایشان بود. سروستان یکی از پایگاه‌های اصلی بهائیان منطقه فارس و پل ارتباطی بین عوامل بهائی شیراز با دیگر مناطق بود. اقدامات آیت‌الله ربانی در مبارزه با عوامل بهائی در این منطقه منجر به زد و خورد و قتل سرکرده بهائیان و سپس دستگیری خود ایشان و حدود سی نفر از مسلمان‌ها شد که تعدادی از این دستگیرشدگان و از جمله آیت‌الله ربانی به اعدام محکوم شدند که البته با فعالیت‌های پیگیر علمای شیراز از اعدام آنها جلوگیری به عمل آمد. پس از کشته شدن سرکرده بهائیان سروستان، 80 نفر از بهائیان آن منطقه مسلمان می‌شوند.[7]

 

2- تحصیلات در قم و ورود به محضر آیت‌الله العظمی سیدحسین بروجردی

ربانی‌شیرازی در سال‌ 1327ش، به‌ قم‌ عزیمت‌ کرد و در درس‌ آیت‌الله العظمی‌ بروجردی‌ حاضر شد. وی‌ در آغاز در مدرسه‌ حجتیّه‌ قم‌ سکنی‌ گزید تا آن که‌ ازدواج‌ کرد و به‌ منزلی‌ اجاره‌ای‌ در یکی‌ از محله‌های‌ قدیمی‌ قم‌ نقل‌ مکان‌ نمود و از طریق‌ خرید و فروش‌ کتاب‌، هزینه‌ زندگی‌ خود را تامین‌ می‌کرد. تلاش‌ بی‌حدّ و عشق‌ فراوان‌ مرحوم‌ ربانی‌‌شیرازی‌ به‌ تحصیل‌ علوم‌ دینی‌، باعث‌ شد که‌ به‌ زودی‌ مورد لطف‌ و عنایت‌ آیت‌الله‌العظمی‌ بروجردی‌ (ره‌) قرار گیرد و حتی‌ او را به‌ عنوان‌ نماینده‌ خود به‌ شهرهای‌ مختلف‌ بفرستد. آیت‌الله ربانی‌ با حضور در درس‌ مرحوم‌ بروجردی‌ و مراجع‌ ثلاث‌، به‌ زودی‌ به‌ درجه‌ اجتهاد نائل‌ آمد و از مرحوم‌ آیت‌الله شیخ‌محمد کاظم‌ شیرازی‌، آیت‌الله سیدعبدالله بلادی‌ و آیت‌الله حاج‌آقا بزرگ‌ تهرانی‌ اجازه‌ روایت‌ دریافت‌ کرد.

 

3- طرح پیشنهاد اتحاد مراجع

آیت‌الله ربانی‌شیرازی پس از وفات آیت‌الله العظمی بروجردی، ایجاد تشکیلات قوی و منسجم و نیرومندی را حول محور یکی از علما و مدرسان نامدار حوزه، ضروری دانست. وی چون اطلاع داشتند که بعد از فوت آیت‌الله بروجردی، رژیم شاه اقدامات ضد اسلامی خود را شروع خواهند کرد، از این‌رو در جلسات متعددی که با حضور علما و مدرسین طراز اول حوزه علمیه قم در منزل آقای حرم پناهی تشکیل شد، امام خمینی(ره) را که شیوه‌اش مبارزه با طاغوت و ایستادگی در مقابل تجاوزات دولت‌ها به مرزهای اسلام و منافع اسلام بود، جهت رهبری روحانیت پیشنهاد نمود[8] و برای جلب نظر موافق آن‌ها تلاش فراوان کرد، اما نتوانست طرح مرجعیت واحد را تصویب کند، لذا طرح «اتحاد مراجع» را داد. وی می‌خواست به هر ترتیب، قدرت متمرکز روحانیت تقسیم نشود تا بتوان در مواقع لزوم به بهترین نحو از آن استفاده کرد و جلو اقدامات ضد اسلامی و ضد مردمی رژیم را گرفت اما این طرح نیز با موفقیت رو به رو نشد.

در جریان تصویب لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی در سال 1341 ش که مخالفت علما را به دنبال داشت، آیت‌الله ربانی یکی از علمای فعال بود. ایشان در یکی از مصاحبه‌ها، در خصوص چگونگی مقابله با این لایحه می‌گوید: « از همان روزی که خبر لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی منتشر شد، شب را تشکیل جلسه دادیم و با مدرسین به گفت‌ و گو پرداختیم که سه موضوع در آن جلسه به تصویب رسید :

1-نظریه آقایان مراجع گرفته شود.

2- نظریات مراجع به صورت اعلامیه‌ در سطح عمومی منتشر شود.

3- از آقایان مراجع خواسته شود که به صدور اعلامیه‌ای در این باره مبادرت ورزند.

این سه موضوع توسط نماینده مدرسین به حضور مراجع ابلاغ شد و منتظر جواب ماندند. مراجع نیز پس از درخواست آقایان مدرسین در آن شب تشکیل جلسه دادند تا به اتفاق، نظر مشترک خود را پیرامون لایحه مزبور اعلام دارند. بدین صورت اولین نشست مشترک علمای طراز اول قم در منزل مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری به میزبانی آیت‌الله حاج شیخ مرتضی حائری یزدی به وقوع پیوست. حاصل این نشست‌ها و مبارزات علما، عقب‌نشینی دولت و اعلام رسمی خبر لغو لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی در جرائد کشور بود.[9]

 

4- قیام امام خمینی(ره) و آغاز راه طاقت‌فرسای مبارزه

همزمان با گسترش نهضت روحانیت به رهبری امام خمینی (ره)، همکاری آیت‌الله ربانی شیرازی با این نهضت آغاز شد. ایشان از نخستین یاوران امام و نهضت اسلامی ملت ایران بود. حضرت امام که در پی اعتراض به رفراندوم فرمایشی شاه در زندان ستمشاهی به سر می‌برد، پس از تحمل 10 ماه زندان شاه در فروردین 1343 آزاد شدند که این امر با استقبال و شادی زایدالوصف مردم و طلاب همراه بود. با پیشنهاد و کمک آیت‌الله ربانی مسیر نسبتاً طولانی از درب منزل امام خمینی (ره) تا مدرسه فیضیه را که مسیر عبور امام خمینی بود چراغانی و آذین‌بندی کردند. همسر آیت‌الله ربانی نقل می‌کند که ایشان جهت حسن اجرای برپایی برنامه‌های جشن آزادی امام خمینی، تا یک هفته تمام شب را بیدار می‌ماندند و اصلاً نمی‌خوابیدند. ایشان در همین رابطه قطعنامه‌ای با امضای حوزه علمیه قم تنظیم کرد که اندکی پس از ورود امام خمینی(ره) و نشستن در جایگاه مخصوص، توسط یکی از طلاب برای مردم خوانده شد.[10] در پی صدور اعلامیه‌ای 10 ماده‌ای از سوی طلاب در این جشن، ساواک آن را مضره دانسته و برای اولین بار آقای ربانی برای بازجویی به ساواک احضار می‌گردد[11] که با تشخیص ساواک مبنی بر حقیقت‌گویی آزاد می‌شود.[12]

با تصویب لایحه‌ مصونیت قضایی نظامیان آمریکایی (کاپیتولاسیون) در نیمه‌ دوم سال 43، رویارویی امام خمینی با رژیم پهلوی وارد مرحله‌ جدیدی شد. کاپیتولاسیون که نخستین بار پس از شکست در جنگ‌های ایران و روسیه به ایران تحمیل شده بود، پس از انقلاب کمونیستی اکتبر 1917 ملغی شده بود. در تیر ماه 1343 شاه سفری به آمریکا نمود و به منظور دریافت 200 میلیون دلار کمک نظامی، قول مساعد برای تصویب و اعطای مصونیت به آمریکا داد. پس از بازگشت شاه، لایحه کاپیتولاسیون در مجلس سنا طرح گردید، وظیفه دفاع از لایحه بر عهده احمد میرفندرسکی بود، وی که معاونت وزارت خارجه را عهده دار بود، ضمن توضیحاتی که درباره لایحه داد، گفت: «این مصونیت‌ها چیزی نیست که ما تنها داده باشیم، دولتهای دیگر هم داده‌اند، دولت ترکیه هم داده، دولت یونان هم داده، این کار لازمه همکاری است که ما با دولت آمریکا داریم و اگر فرض بفرمایید که ما آن را به دولت دیگری بدهیم صحیح نیست برای اینکه ما با دولت دیگری نه قرارداد دفاعی دو جانبه داریم و نه دولت دیگری را در دفاع از مملکت خودمان شریک کرده‌ایم...»[13] وی با تحریف حقایق، سعی در بی اهمیت جلوه دادن این مصونیت‌ها نمود و این لایحه با اکثریت آراء به تصویب رسید.[14]

امام خمینی که پس از آزادی در منزلش تحت نظر بود، در اجتماع بزرگی از مردم نطقی در مخالفت با کاپیتولاسیون ایراد کرد. در این سخنرانی، ایشان شاه را مورد حمله قرار داد، دولت و مجلسین را فاسد دانست و آمریکا و اسراییل را دشمن اسلام و ایران خواند. رژیم شاه که دیگر تاب تحمل حق‌گوئی و افشای نقشه‌های وابستگی توسط امام را نداشت، در شب 13 آبان 1343، صدها کماندو به همراه مزدوران ساواک به منزل امام در قم یورش بردند و ایشان را دستگیر و به تهران منتقل کردند و سپس با یک هواپیمای نظامی ایشان را به ترکیه تبعید کردند. اطلاعیه کوتاه ساواک که از رادیو و تلویزیون و روزنامه‌ها انتشار یافت، چنین بود: «طبق اطلاع موثق و شواهد و دلائل کافی چون رویه آقای خمینی و تحریکات مشارالیه علیه منافع ملت و امنیت و استقلال و تمامیت ارضی کشور تشخیص داده شد، لذا در تاریخ 13 آبان 1343 از ایران تبعید گردید.»[15] این خبر چون موجی در میان مردم و طلاب پیچید و جوش و خروشی در دوستداران امام و اسلام ایجاد کرد.  پلیس پس از بازداشت حضرت امام خمینی فرزند ایشان آیت‌الله حاج سیدمصطفی خمینی را نیز توقیف و روانه‌ زندان کرد. یک ماه از این وضعیت گذشته بود که روحانیون تصمیم گرفتند جلساتی گرفته و تصمیمی درست در مورد آزادی امام از این تبعید بگیرند. نتیجه جلسه بعد از گفت وگو و‌ ‌تبادل نظر این شد که برای فراهم کردن مقدمات آزادی امام یا روشن‌تر شدن وضعیت‌ ‌ایشان باید صدای اعتراض خودمان را به گوش جهانیان برسانیم و بهترین کار برای‌ ‌رسیدن به این هدف در این مقطع، تحصن در بیوت مراجع است. هدف از این تحصن در بیانیه حوزه علمیه قم، به منظور اعتراض به ادامه تبعید غیرقانونی مرجع عظیم‌الشأن حضرت آیت‌الله‌العظمی امام خمینی مدظله‌العالی، اعتراض به رأی ظالمانه دادگاه تجدید نظر نظامی دائر بر اعدام 6 تن از اعضای هیئت‌های مؤتلفه اسلامی پس از اعدام انقلابی حسنعلی منصور، و حبس بقیه افراد پاک، متدین و مبارز بازار تهران بود.[16] بعد تصمیم گرفته شد‌ ‌که حضار در مجلس به چند گروه تقسیم بشوند و هر گروهی در بیت یکی از مراجع بدون‌ ‌این که قبلاً با مراجع مشورت بکنند و به آنها خبر بدهند، تحصن کنند و چون‌ ‌عده‌ای از این افراد از بزرگان حوزه بودند، طبیعی بود که جمع زیادی از طلاب، همراه آنها‌ ‌تحصن خواهند کرد. طبق این طرح آقای مشکینی به همراه جمعی از طلاب در بیت آقای‌ ‌شریعتمداری متحصن شدند و آقای ربانی‌شیرازی به همراه عده‌ای در منزل آقای‌ ‌گلپایگانی و عده‌ای هم در منزل آقای نجفی‌مرعشی تحصن کردند. متحصنین در منزل‌ ‌هر یک از مراجع به طور متوسط بالغ بر دویست نفر می‌شدند که تغذیه و تدارکات‌ ‌اینها توسط بیوت مراجع تأمین می‌شد.[17] پس از پایان این تحصن‌ها چند نفر از فضلا و مدرسین مانند حجت‌الاسلام آقای ربانی‌شیرازی و حجت‌الاسلام سبحانی را به زندان فرستادند.[18] ساواک قم در گزارش دستگیری عاملین اعتراض، آقای ربانی‌شیرازی را یکی از مدرسین حوزه علمیه قم معرفی کرده که نقش مهمی در تحریکات حوزه علمیه علیه دستگیری امام داشته است‌،[19] و همین تلاش با عنوان اقدام علیه امنیت ملی موجب دستگیری او شد.[20]

با فرا رسیدن 25 شوال که مصادف با 7 اسفند 1343 بود، مراسم دومین سالگرد فاجعه فیضیه در قم برگزار شد و رژیم بعد از پایان مراسم بار دیگر تعدادی از روحانیون مبارز، از جمله مجاهد نستوه آیت‌الله ربانی‌شیرازی را برای بار دوم پس از تبعید حضرت امام، دستگیر کردند.[21] ساواک در مورد آیت‌الله ربانی چنین گزارش می‌کند: «نامبرده از طرفداران جدی خمینی بوده و در کلیه جلسات و محافل، طلاب جوان را تحریک و از برنامه‌های اصلاحی دولت تنقید می‌نماید و در جریانات روزهای 7 و 8 اسفند ماه به ‌طور محرمانه تحرکاتی داشته است.»[22] در این مرحله از زندان نیز پس از بازجویی‌های متعدد و تحمل یک‌ماه بازجویی، در اسفندماه 43 از زندان قزل‌قلعه به زندان شهربانی منتقل و سرانجام به دلیل عدم دلایل کافی،[23] یک روز مانده به عید نوروز سال 44 ایشان را آزاد می‌کنند.[24] حجت‌الاسلام حسین غفاری، در خصوص نقش آیت‌الله ربانی‌شیرازی در تحریک طلاب جوان علیه رژیم شاه و رهبری مبارزات روحانیت بیدار و شجاعت وی می‌گوید: «در شرایط خفقان آن دوره ما در قم تحت تاثیر  افکار مدرسین حوزه بودیم که اکثر آنان یا شهید شده‌اند یا از دنیا رفته‌اند. از جمله آیت‌الله ربانی‌شیرازی که بسیار شجاع و نترس بود و اکتفا به این نمی‌کرد که در پشت صحنه باشد و تنها تحلیل و کمک مالی به مبارزان مسلح پیش می‌رفت.»[25]

بعد از انتقال امام خمینی(ره) از ترکیه به عراق، موجی از شور و شعف در میان مردم و طلاب ایجاد شد و به همین دلیل آیت‌الله ربانی‌شیرازی به همراه آیت‌الله ناصر مکارم‌شیرازی و چند تن دیگر طی نامه‌ای به محضر امام خمینی، آرزوی مراجعت ایشان به ایران را نمودند.[26] آنها می‌دانستند که این انتقال(از ترکیه به نجف در سال 1344) به معنای پایان تبعید نیست و آنچه به شدت باید دنبال می‌شد، پیگیری رهایی امام از این تبعید و مراجعت به ایران است. به همین دلیل بود که آیت‌الله‌ ربانی، در نامه‌ای سرگشاده به هویدا نوشت: « شما خیال نکنید با انتقال حضرت آیت‌الله العظمی امام خمینی از ترکیه به عراق می‌شود احساسات برافروخته این ملت را خاموش کرد. ادامه تبعید حضرت آیت‌الله خمینی در هر جا و به هر صورتی که باشد مایه ناراحتی و خشم عموم یک ملت است.» [27]

در روزهای پایانی سال 1344 و به پیشنهاد آیت‌الله ربانی‌شیرازی جلسه‌ای در منزل آیت‌الله مشکینی برگزار و تصمیم گرفته می‌شود که اعلامیه‌های مبنی بر آزادی امام چاپ شود و از روحانیون طراز اول بخواهند که اقدامات شدیدتری علیه رژیم صورت بگیرد و در صورت عدم پذیرش از سوی حکومت، اقدامات از این هم شدیدتر شود.[28] ساواک ضمن اطلاع از این جلسه و به منظور جلوگیری از هر اتفاق ناخوشایندی علیه حکومت، تعداد زیادی از طلاب را دستگیر و روانه زندان می‌کند. بنا به پیشنهاد مرحوم آیت‌الله ربانی، اعلام شد که علما و مدرسین به صورت جمعی به منزل مراجع رفته، خواستار اقدام فوری و جدی آنان برای استخلاص و آزادی بازداشت شدگان شوند. به دنبال اعلام این خبر در عصر روز اول فروردین 1345 که صدها نفر از اساتید و فضلای حوزه در منزل آقای مرعشی نجفی گردآمده بودند تا با ایشان برای یافتن راهی جهت آزادی بازداشت شدگان گفت وگو و تبادل نظر کنند، خبر رسید که آیت‌الله ربانی نیز در همان موقع که راهی منزل آقای نجفی بوده‌ از طرف مأموران ساواک دستگیر شده‌اند.[29] جرم ایشان سازماندهی این حرکت در  حوزه علمیه بود.[30]

نقش آیت‌الله ربانی در گسترش دامنه اعتراضات نسبت به تبعید امام و همچنین دفاع از جایگاه روحانیت و همچنین پخش اعلامیه‌های امام بسیار پررنگ بود و ایشان یکی از پیشگامان انقلاب اسلامی ایران بود. ساواک در گزارش خود پس از دستگیری وی در سال 1345 می‌نویسد: «نامبرده یکی از محرکین اصلی و از طرفداران سرسخت خمینی می‌باشد که به علت تشکیل جلسه و اتخاذ تصمیماتی بر علیه دولت دستگیر گردید. از منزل وی مدارک و نامه‌‌های مضره و اعلامیه‌هایی علیه دولت به دست آمد.»[31] این اسناد به خوبی نشان دهنده روحیه انقلابی و شجاعت آیت‌الله ربانی است. مقاومت و سرسختی وی در راه آرمان‌های امام ستودنی است و این را هنگامی که رژیم قصد داشت در پی گرفتن تعهدی، وی را از زندان آزاد کند، مشاهده می‌کنیم. جریان از این قرار بود که رژیم از بازگشت آیت‌الله ربانی به قم هراسان بود و از طرفی هم ماندن ایشان در زندان به حیثیت حکومت لطمه زده و عاملی در تشدید حرکت‌های انقلابی روحانیون و دیگر گروه‌های مبارز بود. به همین دلیل ساواک تصمیم گرفت با گرفتن تعهد از مرحوم ربانی‌شیرازی مبنی بر عدم بازگشت به قم در صورت آزادی، از تداوم حرکت‌های انقلابی از سوی ایشان و دوستان‌شان جلوگیری به عمل آورد، لیکن آیت‌آلله ربانی حاضر نشد که چنین تعهدی بدهد.[32] این اقدام آیت‌الله ربانی منجر به ادامه مدت زندان شد.

درباره رخدادهای این سال‌ها، ساواک در خلاصه گزارش بازجویی آیت‌الله ربانی، در مورد او این گونه گزارش می‌کند: «متهم چندین بار به‌ لحاظ فعالیت‌های مضره‌ای که داشته دستگیر و ذیل اکثر اعلامیه‌های منتشره در حوزه علمیه قم را امضاء نموده و مشوق چاپ و توزیع‌کنندگان این قبیل اعلامیه‌ها می‌باشد و در جریان تشکیل جلسات و دعوت افراد به شرکت در فعالیت مضرانه سهم به سزایی داشته و دو بار به مدت نامعلوم ریاست جلسات را عهده‌دار بوده که در تحقیقات معلومه از بیان حقیقت خودداری و فعالیت‌های مضره خود را تا حد مقدور کتمان ساخته است.»[33]

حضور در زندان قزل قلعه و عدم دسترسی به بیرون هم باعث انفعال آیت‌الله و همرزمان وی نشد.  ایشان از درون زندان نامه‌ای سرگشاده به مراجع دینی، مجامع بین‌المللی و کشورهای اسلامی نوشت. به ‌رغم سخت‌گیری ماموران زندان، این نامه به بیرون از زندان رسید و تقریبا در سراسر ایران و برخی کشورهای دیگر پخش شد و رژیم شاه را در موقعیت دشواری قرار داد.[34] سرانجام شاه و مأموران امنیتی رژیم وقتی نتوانستند مدارک جرمی علیه آیت‌الله ربانی‌شیرازی در توجیه بازداشت غیرقانونی وی به دست بیاورند، در مقابل فشار افکار عمومی و  برای حفظ حیثیت رژیم، ایشان را آزاد کردند. بلافاصله پس از آزادی، آقای ربانی اقدام به ارسال تلگراف‌هایی خدمت مراجع عظام؛ آقای حکیم، آقای شیرازی، آقای شاهرودی و آقای خوئی نمود.[35] البته ساواک به شدت وی را تحت کنترل داشت که در قم حضور نداشته باشد و اکیداً سخنرانی نداشته باشد.[36] هر چند فعالیت‌های ایشان در زمینه سخنرانی محدود شده بود، اما به طور پنهانی ارتباط با امام و مخالفت با برنامه‌های رژیم را دنبال می‌کرد و در ارتباط با روحانیون شیراز حرف‌هایی علیه لایحه حمایت از خانواده مطرح ساخته بود[37] ضمن این‌که کمک‌های نقدی مختلفی را به کمک آقایان منتظری، بازرگان و طالقانی به خانواده‌های مبارزین دربند می‌رساند.[38]

مخالفت با مخارج سنگین جشن تاج‌گذاری و تلاش ایشان و چند نفر از روحانیون در مورد جمع‌آوری آمار هزینه‌های این جشن در سال 46 از دید ساواک پنهان نمانده[39] و هر روز بر نگرانی‌های رژیم می‌افزود. ساواک اطلاعاتی علیه ایشان به دست آورده بود که آقای ربانی‌شیرازی دستگاه کپی داشته و قصد انتشار اعلامیه حضرت امام علیه هویدا را دارند. به همین علت در آبان ماه 46 دستور بازرسی منزل ایشان و دستگیری وی داده شد[40] و در تاریخ 11 / 8 / 46 به زندان قزل قلعه فرستاده شد.[41] این چهارمین باری بود که به دست مأموران رژیم دستگیر و به زندان محکوم می‌شد. به محض مطرح شدن محاکمه آیت‌الله منتظری و ربانی‌شیرازی از طرف مقامات رژیم شاه، موج نوینی در حوزه‌های علمیه برخاست و برای مجاهدان روحانی وسیله‌ای جهت صدور اعلامیه، شکواییه، دادخواهی و فریاد علیه رژیم شاه فراهم آمد. محصلین حوزه علمیه حتی با نگارش نامه‌ای سرگشاده به مجامع بین‌المللی کوشیدند که افکار جهان را به اوضاع خفقان‌بار ایران جلب کنند.[42] جمعی از زندانیان قصر در نامه‌ای به مراجع تقلید، از شکنجه‌هایی که بر زندانیان می‌رود نوشتند. در این نامه پیرامون شکنجه‌هایی که بر سر آیت‌الله ربانی رفته است، نوشته شده که برای مدت‌های مدیدی با طناب بسته و بدون در دست داشتن کوچک‌ترین سند و دلیل برای اتهام، ایشان را مورد تهدید، اهانت، ارعاب و اسائه ‌ادب قرار دادند و مدت‌ها در سلول انفرادی به سر ‌بردند.[43]

 رژیم در تاریخ تیرماه 1347 به‌ رغم مخالفت علما و مراجع، دادگاه محاکمه وی را برگزار و ایشان را به 3 سال زندان محکوم کرد.[44] لیکن پس از گذراندن چندماه، در تاریخ 5 / 8 / 47 با توجه با بازداشت‌های قبلی، بقیه محکومیت دو ساله آیت‌الله ربانی بخشیده شده  و آزاد شدند.[45]

‌‌فعالیت‌های سری آیت‌الله ربانی به همراه برخی روحانیون دیگر نیز از عواملی بود که در جریان بازرسی‌های ساواک مشخص شد. در پی دستگیری شماری از مجاهدین حوزه علمیه قم و بازرسی از منزل آنان، ساواک به وجود تشکیلاتی سری و مخفی که ریاست آن مدتی به عهده آیت‌الله ربانی بود پی برد. در جریان بازرسی از منزل آیت‌الله آذری قمی، ساواک به اساس‌نامه شش صفحه‌ای جمعیت دست یافت. این جمعیت  به صورت سری  و مخفیانه نشریه «بعثت» که بیشتر جنبه سیاسی داشت و همچنین نشریه «انتقام» که جنبه ایدئولوژیکی داشت را منتشر می‌کرد.[46]

 

5- تلاش برای تثبیت مرجعیت امام(ره)

بعد از رحلت مرحوم آیت‌الله حکیم در سال 49 مراسم ختم فراوانی برای ایشان در قم و‌ ‌بعضی از شهرهای بزرگ ایران برپا شد و اگرچه در آن زمان، حاکمیت خفقان مطلق‌ ‌ایجاد کرده بود ولی این نوع مراسم‌ها محمل مناسبی برای انقلابیون بود که برای تحقق‌ ‌مرجعیت عامه حضرت امام تلاش کنند. با وجود آن‌ که حضرت امام در آن زمان مرجعیت داشت ولی مرجعیت عامه و فراگیر از آنِ مرحوم آقای حکیم بود و‌ ‌حضرت امام و آیت‌الله خویی در رتبه بعد قرار داشتند؛ بنابراین بعد از رحلت آقای‌ ‌حکیم می‌بایست برای مرجعیت عامه امام تلاش زیادی صورت می گرفت. در آن مقطع عمده کسانی که در‌ ‌این جهت کوشش می‌کردند و خودشان هم از اساتید مبرز و معروف درس‌های خارج و‌ ‌سطح عالی حوزه به شمار می‌رفتند، عبارت بودند از حضرات آیات آقایان: منتظری، فاضل لنکرانی، نوری‌ ‌همدانی، مشکینی و ربانی‌شیرازی. توطئه رژیم و عوامل وی برای جلوگیری از مرجعیت امام بی‌نتیجه بود چرا‌ که روحانیون بیدار و آگاه با اعلام مرجعیت و تقلید از امام، این مسأله را ترویج کردند. آیت‌الله ربانی در پیامش ضمن توضیحاتی،  مرجعی را در این شرایط لازم دانست که علاوه بر تفوق علمی، شجاعت و شهامت دفاع از حریم مقدس قرآن را داشته باشد و مصداق کامل «اما من کان الفقهاء» و «اما الحوادث الواقعه» باشد. و در این شرایط آیت‌آلله خمینی چنین ویژگی‌هایی را داشت.[47]

پشتیبانی ایشان و تلاش در این راستا باعث شد این رسالت در آن مقطع حساس به‌ خوبی پیش رود. سرانجام، اعلامیه‌ای در منزل آیت‌الله نوری همدانی و با همکاری آیت‌الله‌ ‌منتظری و ربانی شیرازی نوشته شد و امضای علما نیز با‌ ‌همت و تلاش جمعی از فضلا گرفته شد و در مجلس ختم آقای حکیم که توسط آقای خوانساری در قم برگزار شد از سوی شیخ علی اصغر مروارید قرائت شد.[48] این کار پیشرفتی بزرگ در پیشبرد نهضت امام بود چرا که مرجعیت عامه امام راه را برای ادامه مسیر هموارتر می‌کرد و بدون تردید نقش آیت‌الله ربانی شیرازی در این کار مورد تأیید همه بزرگان انقلاب بود. ساواک تهیه و توزیع این اعلامیه و عکسبرداری و ارسال به شهرستان‌ها را تماماً کار آیت‌الله ربانی می‌دانست.[49] لذا ایشان به دلیل این اقدامات تحت تعقیب قرار گرفت و مدتی به صورت مخفیانه خارج از قم بود. سرانجام پس از پیگیری‌های زیاد ساواک[50] دستگیر و به زندان انتقال داده می‌شوند.[51]  و این بار نیز در مدتی کوتاه به شرط عدم فعالیت مجدد در پخش اعلامیه‌های امام از زندان آزاد می‌شود که ساواک علت آن را وساطت آیت‌الله شریعتمداری عنوان کرد.[52]

پس از آزادی از زندان، مخالفت با جشن‌های دو هزار و پانصد ساله، کمک به خانواده‌های مبارزین و ارتباط مستمر با روحانیون مبارز در نقاط مختلف کشور به همراه ارتباط با حضرت امام از طریق نامه‌نگاری، اهم فعالیت‌های آیت‌الله ربانی شیرازی علیه رژیم بود.[53] همه‌گیر شدن چنین فعالیت‌هایی، ترسی بود که رژیم را از بابت آزادی ایشان نگران می‌ساخت و به همین دلیل بار دیگر در اواسط سال 1350 ساواک به بازداشت و زندانی کردن وی در زندان قزل‌قلعه اقدام کرد.[54]  که این بار نیز پس از گذشت تقریباً یک‌سال آزاد می‌شوند. به‌ رغم همه تلاش‌ها و ترفندهایی که رژیم برای تسلیم و یا حداقل کم شدن فعالیت ایشان به کار می‌برد،  ایشان به محض آزادی دگرباره فعالیت‌های خود را از پی می‌گرفت، چرا‌ که از طرفداران سرسخت امام بود و این عاملی بود که هیچگاه نمی‌گذاشت او آرام باشد.[55]

 

6- گروه ابوذر و آیت‌الله ربانی

وقوع یک اتفاق در تیرماه 1352 فصل جدیدی را در بحران‌های ناشی از اتخاذ مشی مسلحانه گشود. چند جوان مسلمان پرشور، پس از دست زدن به چند عملیات مسلحانه، در حین اقدام به آخرین عملیات خود به چنگ ساواک افتادند. در رمضان 1392 (آبان 1351) جوانان انقلابی که در آن موقع تعدادشان بیشتر شده بود، به فکر اقدام عملی علیه رژیم افتادند. سرانجام ولی‌الله سیف‌، بهمن منشاط، حجت‌الله آورزمانی، علیرضا کرم‌علی، عبادالله خدارحمی، روح‌الله سیف، حجت‌الله عبدلی، ماشاءالله سیف و ولی‌الله کشفی تصمیم گرفتند یک گروه مسلح را تاسیس کنند و نام گروه را ابوذر گذاشتند.[56]  این گروه در نیمه شب 27 تیر 52 در بازار قم به سرپاسبان مدنی حمله کردند و پس از ربودن اسلحه وی، او را به قتل رساندند. سه نفر از آن‌ها در حمله دو پاسبان دیگر که در همان حوالی پست می‌دادند، دستگیر می‌شوند و در بازرسی بدنی از آن‌ها اسم و آدرس منزل آیت‌الله ربانی‌شیرازی به دست می‌آید.[57] ساواک جرم ایشان را کمک مالی و مذاکره در باره فعالیت‌های خرابکارانه معرفی می‌کند.[58] آیت‌الله ربانی را همان نیمه شب دستگیر کرده و به شدت شکنجه نمودند.[59] در جریان بازجویی اولیه از سه جوان نهاوندی، آن‌ها اعتراف کردند که به همراه چند جوان دیگر گروهی به نام «ابوذر» در نهاوند تشکیل داده‌اند. آقای ربانی و سری اول دستگیر شدگان گروه ابوذر را به کمیته مشترک در تهران انتقال دادند و در جریان بازجویی‌های تکمیلی، بقیه اعضای گروه نیز دستگیر شدند. پس از انتقال وی به شهربانی، مأموران تا ساعت دو بعد از نیمه شب تمامی خانه را زیر و رو نمودند و چون به مدرکی دال بر همکاری ایشان با گروه ابوذر دست نیافتند به ناچار به ضبط کتاب‌هایشان پرداختند و همه آنها را به ساواک منتقل کردند.[60] آیت‌الله ربانی‌شیرازی، ارتباط با آن‌ها را تأیید کرد اما منکر آموزش‌های چریکی به آنان شد.[61] علی‌رغم شکنجه‌های وحشیانه، ساواک نتوانست هیچ‌گونه اعترافی از آیت‌الله ربانی بگیرد و یا مدرکی به دست بیاورد. آقای ربانی را به زندان قصر منتقل و به اتهام همکاری با گروه ابوذر در دادگاه تجدیدنظر به سه سال حبس محکوم می‌نمایند.[62] ایشان در تاریخ 26 / 10 / 55 به همراه جمعی دیگر از روحانیون بلندپایه و انقلابی در حالی‌ که از مدت محکومیتش شش ماه می‌گذشت از زندان آزاد شدند.[63]  

در مورد ارتباط گروه ابوذر با سازمان مجاهدین، اسناد موجود، شواهد و قرائن این حقیقت را تأیید می‌کند که آنان تنها نامی از سازمان شنیده بودند و به رغم تلاش برای ارتباط با سازمان از طریق آیت‌الله ربانی‌املشی و حجت‌الاسلام فاکر‌خراسانی، به دلیل تردیدهایی که آن زمان در مورد انحرافات سازمان ایجاد شده بود و مشکلات و محدودیت‌های امنیتی، چنین ارتباطی برقرار نشد .[64]

در این دوره هم ایشان مبارزات فکری فراوانی در زندان با گروه مجاهدین داشتند که علت آن تغییر ایدئولوژی از سوی سازمان بود. ساواک وی را در زمره هفت نفر علمای تأیید‌ کننده فتوای آیت‌الله طالقانی علیه مجاهدین معرفی کرده است.[65] سرانجام در دی‌ماه 1355 ساواک بنا به دلایلی که آن را عدم وابستگی ایشان به عضویت در احزاب مختلف، روابط عادی با زندانیان محکوم و فعالیت‌های غیرمضره نامید و به شرط عدم ارتکاب اعمال خلاف مصالح کشور،[66] از زندان آزاد کرد. پس از آزادی از زندان، ارتباطاتی بین ایشان و داریوش فروهر برای پیگیری برنامه‌های مبارزاتی به صورت مخفیانه در قم برقرار می‌شود که هدف مشترک آن مبارزه با رژیم و گروه‌های مارکسیتی بود، ضمن این که مبارزه مسلحانه را تقبیح کردند.[67] جلسات متعددی در خانه حاج محمد خلیل‌نیا بین آن‌ها برگزار شد تا به هماهنگی‌های لازم برسند.[68] با این که اختلافاتی بین آن‌ها در اعتقادات و مشی مبارزه وجود داشت، اما در جریان فوت حاج‌آقا مصطفی خمینی در برگزاری مراسم چهلم و قطعنامه‌ای که صادر شد، عاملین اصلی بودند.[69]

 

7- دوران تبعید آیت‌الله ربانی

بعد از وقایعی که به مناسبت رحلت حاج آقا مصطفی خمینی و برگزاری مراسم چهلم اتفاق افتاد، کمیسیون امنیت اجتماعی ساواک مسببین این وقایع را شناسایی و محکوم به تبعید سه ساله به شهرهای بد آب و هوا کرد.[70]  آقای ربانی‌شیرازی به همراه آیت‌الله صادق خلخالی، حجت‌الاسلام عبدالمجید معادیخواه، حجت‌الاسلام محمد‌مهدی ربانی رانکوهی (املشی) و حجت‌الاسلام محمدجواد حجتی کرمانی از جمله تبعیدیان بودند. در تاریخ 15 / 1 / 1356 تصمیم گرفتند ایشان را به تبعیدگاه کاشمر بفرستند.[71]  لیکن روح تسلیم‌ناپذیر او به تبعید تن نداد و مدتی مخفیانه زندگی می‌کرد.[72] سرانجام وی را به کاشمر تبعید می‌کنند ولی جالب این است که اداره ساواک خراسان نیز از ترس تأثیرات آقای ربانی بر شهری کوچک چون کاشمر که شهری متعصب از نظر مذهبی بود، از تهران می‌خواهد که وی را در این شهر نگه ندارند و در صورت امکان او را به یکی از شهرهای سنی‌نشین تبعید کنند.[73] پس از 60 روز اقامت در کاشمر،  حکومت وی را به فیروزآباد فارس منتقل می‌کند. این اتفاق در اسفند 1356 عملی شد. لیکن آن جا نیز میدان مبارزه‌ای دیگر برای این مجاهد نستوه بود و روشنگری خود را به نحو احسن انجام داد. در سخنرانی مهیّجی در این شهر در مسجد لطفعلی‌خان در  شب 23 اسفندماه 56 علیه ظلم و جور گفت: «حضرت محمد (ص) و حضرت على (ع) شخصیت‌هایی انسان‌ساز بودند. ابوذرها و قنبرها و عمارها ساختند. آن‌ها مانند کوه بودند از هیچ‌کس و هیچ‌‌چیز هراسی نداشتند و در میدان‌های جنگ پشت به جنگ نمی‌کردند. آن‌ها انسان واقعی بودند. ابوذر در دربار معاویه و عثمان آنها را مفتضح نمود اما آدم‌های امروزی زیربار همه نوع ظلم و ستم می‌روند. امام‌حسین و سایر ائمه برای ما مردم الگو بودند و حکومت جابرانه یزید را به هم ریختند اما ما مردم مانند موش هستیم حتی از موش هم می‌ترسیم. مثلا اگر یک پاسبان به ما بگوید نماز نخوان سوال نمی‌کنیم چرا، می‌گوییم چشم فرمایش دیگری نداری. اما عرق‌فروشی و قاچاق آزاد است. اگر کسی خواست نماز بخواند، باید برود اطاق اصناف و ده هزار تومان بدهد و جواز نمازخواندن بگیرد!»[74] با ادامه این اقدامات، موجی از مخالفت با رژیم ظالم در میان مردم ایجاد شد و فرماندار فیروزآباد وی را عامل تحریکات دانسته و اقامت وی را به مصلحت نمی‌داند.[75] سرانجام منزل ایشان مورد حمله پلیس قرار گرفت و ساکنان آن دستگیر شدند و وی نیز به تهران فرستاده شد.

 دور نگه‌داشتن چهره‌های انقلابی همچون آقای ربانی شیرازی از قم و تهران برای رژیم حیاتی بود چرا که نقش ایشان در تحرکات ضد حکومتی بسیار مهم بود. بلافاصله پس از فیروزآباد، مرحوم ربانی را به سردشت در آذربایجان غربی تبعید نمودند.[76]  در آن جا تلاش کرد وحدت بین شیعه و سنی را تقویت کرده و وحدت آفرین باشد. لیکن رژیم که از حضور طولانی مدت ایشان در یک شهر هراس داشت تصمیم گرفت او را باز هم به شهر دیگری تبعید کند. جیرفت مقصد اجباری بعدی آیت‌الله ربانی بود. در مرداد ماه 1357 در معیت ژاندارمری به جیرفت اعزام شد.[77] ظاهرا در اوایل آبان ماه 57 و بنا به شرایطی که برای رژیم پیش آمده بود و مبارزات روز به روز بیشتر می‌شد، تصمیم ساواک بر این شد که برخی‌ها را آزاد کند. بدین ترتیب آزادی آیت‌الله‌ ربانی‌شیرازی، بلامانع اعلام[78] و ایشان از تبعید رهایی یافتند.

در روزهای تاسوعا و عاشورای حسینی سال 57 آقای ربانی سخنرانی‌هایی علیه حکومت انجام داد که منجر به صدور حکم دستگیری وی شد ولی ایشان به خوزستان رفتند و مخفی شدند.[79]  پس از این اتفاقات به دلیل اوج‌گیری انقلاب، ساواک دچار سردرگمی شده و رشته امور از دستش خارج شده بود، بنابراین  تعقیب آیت‌الله ربانی را پیگیری نکردند.

اندکی بعد، مبارزات اسلامی ملت ایران به ثمر نشست و حاصل این همه مبارزه، زندان و شکنجه، ورود شکوه‌مندانه حضرت امام به ایران در 12 بهمن 1357 بود. این رویداد حاصل مبارزه علمایی بزرگ و خستگی‌ناپذیر چون آیت‌الله ربانی‌شیرازی و همراهان ایشان بود. آیت‌الله ربانی‌شیرازی  طی ۱۸ سال مبارزه، در برابر مشکلات طاقت‌فرسایی چون زندان، شکنجه و تبعید، میدان مبارزه را خالی نکرد و مانند کوه ایستاد و بهترین دوران عمرش را در سیاه چال‌های پهلوی زیر شکنجه و زجر و ناراحتی گذراند و تسلیم نشد. اگر کوهی از فولاد می‌بود در این مدت ۱۸ سال ذوب می‌شد ولی او از کوه محکمتر بود و گویی که فرمایش مولا علی (ع) را اسوه خویش قرار داده بود که «نزول الجبال و لا نزول».

 از میان روحانیون مبارزی که بیشترین شکنجه‌ها و تحقیرها را از سوی رژیم پهلوی تحمل کرده و حاضر به عقب‌نشینی از آرمان‌های خود نبودند، آیت‌الله ربانی زبانزد مبارزین بود.[80]

 

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی

پس از مبارزات مستمر حضرت امام خمینى(ره) علیه رژیم شاهنشاهى و سقوط آن در سال 1357 شمسى و پیروزى انقلاب و استقرار نظام مقدس جمهورى اسلامى، عده‌اى گمان مى‌کردند که دیگر وقت آن است که به گوشه خلوت و راحتى بروند و خستگى دوران مبارزه را از تن به در کنند، اما هجوم همه جانبه دشمنان انقلاب به نظام نوین، نشان داد که چنین نیست و به قول حضرت امام با پیروزى انقلاب فقط نیمى از راه طى شده و نیم دیگر آن که عبارت از حفظ و حراست از انقلاب و دستاوردهاى آن است، باقی مانده است و وظیفه همه است که براى دفاع از موجودیت انقلاب همچنان در صحنه باشند.

  شروع جنگ‌هاى داخلى در مناطق مختلف کشور و به‌ خصوص در استان‌هاى مرزى مثل کردستان، سیستان و بلوچستان، آذربایجان، فارس و... نشان داد که توطئه‌هایی علیه انقلاب مردم در حالِ وقوع است. در این مرحله نیز آیت‌الله ربانی، یار و یاور امام و انقلاب ماندند و با پذیرش مسئولیت‌های مهم در پی دفاع از آرمان‌هایی که برای آن مبارزه کرده بودند، برآمد.

 

1- مأموریت به کردستان و آذربایجان

در این میان وضع دو استان کردستان و آذربایجان از سایر مناطق نگران‌کننده‌تر به نظر مى‌رسید. در چنین شرایطى آیت‌الله ربانى‌شیرازى اولین کسى بود که مجدداً براى دفاع از انقلاب پیشقدم شد و در میدان خطر حاضر گردید. او با صلاحدید حضرت امام (ره) در تاریخ 24 / 5 / 1358 ابتدا به کردستان و سپس به آذربایجان عزیمت کرد.[81]  رفتن وى به کردستان در زمانى صورت گرفت که نیروهاى ضد انقلاب بر بسیارى از امور منطقه حاکم شده و تقریباً اختیار آن جا را به دست گرفته بودند. این گروه‌ها که نوعاً چپ‌گرا و مارکسیستى بودند به ‌رغم اختلاف ‌نظر شدیدى که در بعضى از مسائل اعتقادى و اقتصادى و سیاسى و... با یکدیگر داشتند با هم مؤتلف شده و براى باج‌خواهى از دولت، روانه مناطق مرزى و به ‌خصوص کردستان شده بودند و به ایجاد آشوب و نا امنى پرداختند. آیت‌الله ربّانى پس از ورود به منطقه کردستان و آگاه شدن از ترکیب نیروهاى مخالفى که در آن جا جمع شده بودند و همچنین به منظور پیشگیرى از تکرار حوادث کردستان در مناطق مرزى و غیر مرزى کشور پیشنهادى را خدمت امام و دولت موقت فرستاد.[82]

اما وضع آذربایجان از جهات گوناگون با کردستان تفاوت داشت. مردم آذربایجان مسلمانانى شیعه مذهب و متعصّب و سخت پای‌بند به مقررات شرعى و مذهبى بودند. به همین سبب حزب خلق مسلمان براى اجراى برنامه‌هاى خود، مجبور بود که چهره ضد انقلابى خود را در پشت سر آقای شریعتمدارى که در آن زمان در مقام مرجعیّت قرار داشت پنهان کند و با زبان او به تحریک مردم بپردازد و حتى زمزمه‌هایى براى بردن وى از قم به آذربایجان بر سر زبان‌ها افتاده بود. آیت‌الله ربّانى شیرازى که از سال‌ها قبل آقاى شریعتمدارى را مى‌شناخت، از همان راهى وارد شد که خلق مسلمانى‌ها وارد شده بودند و آن این بود که ضمن سفرى به آذربایجان و تماس با علما و مردم آن منطقه به افشاى شریعتمدارى در دوران مبارزه و پس از آن پرداخت و آن سوى چهره‌اش را به مردم معرفى کرد و بدین وسیله توانست حزب خلق مسلمان را خلع سلاح نماید و توطئه‌هاى پشت پرده را بر ملا کند. و در نتیجه در تاریخ 20 / 9 / 1358 ضمن همکارى مردم با نیروهاى انتظامى، با یک یورش، عناصر ضد انقلاب و ضد خلق مسلمان را از مراکز رادیو تلویزیون تبریز که مدتى بود در اشغال و تصرف آن‌ها قرار داشت، بیرون کردند. آیت‌الله ربّانى شیرازى در پیامى اقدام شجاعانه مردم تبریز را در پس گرفتن مراکز رادیو و تلویزیون ستود.

 

2- مأموریت به استان فارس

توانایى آیت‌‌الله ربّانى در حل مشکلات کردستان و آذربایجان و برخورد واقع‌بینانه و اصولى او با حوادث و جریانات دو منطقه مزبور سبب شد که اندکى پس از شروع غائله استان فارس، امام امت او را طى حکمى برای حل اختلافات به شیراز بفرستد. ایشان برای حل اختلاف بین روحانیون به فارس رفت و منشأ آثار خیری در استان فارس شدند.[83]

 

3- نمایندگی در مجلس خبرگان قانون اساسی و خبرگان رهبری

آیت‌الله ربانی شیرازی طی انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی از سوی مردم شیراز برگزیده شد و در مجلس خبرگان با همکاری حضرات آیات بهشتی، مشکینی، جوادی آملی، و دستغیب و آقایان حسن آیت و جلال‌الدین فارسی در کمیسیون یک، اصول کلیات قانون اساسی را تنظیم نمودند. مسائلی از قبیل ولایت فقیه ـ معنای صحیح شورا ـ برقراری قانون سپاه پاسداران و مسائل دیگر ورد اصرار و پافشاری آیت‌الله ربانی بود.[84]

 

 ترور آیت‌الله ربّانى‌شیرازى

مواضع قاطعانه آیت‌الله ربّانى شیرازى دشمنان ایشان را بر آن داشت که وى را مورد تهـدید قرار دهند و وقتى صلابت و تهور ایشان را مشاهده کردند دست به ترور او زدند و در تاریخ 9 / 1 / 60 در راه بازگشت از جهاد سازندگى، او را مورد سوء قصد قرار دادند و به سوى ایشـان تیراندازى کردند. یکى از گلوله‌ها به گردن وى اصابت و او را زخمی کرد. ایشان در مصاحبه‌ای با مردم علت این اتفاق را سخنرانی خود علیه گروه‌های چپ و منحرف اعلام کرد.[85]

حضرت امام(ره) در تلگرافى خطاب به ایشان فرمود: از سوءقصد به جنابعالى مطلع شدم...بحمدالله جنابعالى از این سانحه نجات پیدا نمودید و امید است که به زودى صحت خود را بازیافته و به خدمت به اسلام و مملکت ادامه دهید...[86] آیت‌الله ربّانى پس از دریافت تلگراف امام خمینى، بلافاصله پاسخى تهیه نموده و ارسال کردند با این مضمون که: «ماهیت انقلاب اسلامى ایران برخلاف زعم کج‌اندیشان متکى به فرد یا افراد نیست که با ترور آن‌ها، وقفه یا ضربه‌اى بر آن وارد شود. انقلاب اسلامى ایران مرحله‌اى از تکامل انقلاب جهانى الهى است که با کوشش پى‌گیر پیامبران الهى و پیشوایان راستین و مردان معتقد استوار گشته است... و بر دو اصل «ایمان» و «جهاد» متکى است که حاملان آن دو اصل امتى مسئول و متعهدند که با رفت ‌و ‌آمد اشخاص خللى در تصمیم آن‌ها وارد نمى‌شود».[87]

 

به سوی معبود

 آیت‌الله ربانی‌ شیرازی‌، پس‌ از عمری‌ مجاهدت‌، سرانجام‌ در تاریخ‌ ۱۷ اسفند ۱۳۶۰ در حین‌ عزیمت‌ به‌ جلسه‌ شورای‌ نگهبان‌، بر اثر تصادف‌ در جاده‌ دلیجان‌ـ محلات‌ به‌ ملکوت‌ اعلی‌ شتافت‌. امام خمینی در 18 اسفند 1360 و در سوگ این روحانی بزرگوار و این مجاهد فی سبیل‌الله چنین فرمودند:

«‌‌‌‌‌با کمال تأسف رحلت غم‌انگیز جناب حجت‌الاسلام و المسلمین مجاهد عزیز ‌آقای ربانی شیرازی را به اسلام و اولیای معظم اسلام، به ‌ویژه حضرت بقیة‌الله ـ أرواحنا‌ ‌فداه ـ و به ملت شریف و حوزه‌های علمیه و اهالی محترم فارس و بازماندگان این فقید‌ ‌سعید تسلیت عرض می‌کنم. در طول تاریخ مدعیان فضیلت و مجاهدت و شجاعت و‌ ‌تعهد به حق و دین بسیار بوده‌اند و هستند لکن صاحبان فضایل و مجاهده و تعهد به حق‌ ‌و حقیقت در اقلیت‌اند و تنها در سختی‌ها و گرفتاری‌ها و حقگویی‌ها در مقابل قدرت‌های‌ ‌شیطانی است که مدعیان لاف‌زن از متعهدان بی سر و صدا و خالصان فداکار از مغشوشان‌ ‌ریاکار متمایز می‌شوند. مرحوم مجاهد سعید ارزشمند ربانی‌شیرازی که اکنون در‌ ‌جوار حق آرمیده و ما از برکات وجودش محروم شدیم از این اقلیت بود. او در طول‌ ‌زندگانی شرافتمندانۀ خود چه قبل از انقلاب و چه بعد از آن در مقابل باطل و باطل‌ها‌ ‌ایستاد و از خود نرمش نشان نداد. او در حبس‌ها و زجرها و ناملایمات با قامت راستِ‌ ‌انسان‌های متعهد ایستادگی کرد و تسلیم نشد. او ـ که خدایش رحمت کند و به جوار قرب‌ ‌حضرتش بپذیرد ـ با روحی ملایم در مقابل دوستان و مؤمنان و مقاوم در برابر دشمنان‌ ‌خلق به لقاءالله پیوست و ما عقب‌ماندگان که احتیاج به این مردان حق داریم از آن کمال‌ ‌و جمال محرومیم. از خداوند متعال توفیق خدمت برای همگان، و سعادت و صبر در این‌ ‌مصیبت برای دوستان و بازماندگان ایشان را خواستارم.»[88]

از سوی رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای که در آن دوران عهده‌دار ریاست جمهوری اسلامی ایران بودند نیز پیام تسلیتی خطاب به امام خمینی (ره) صادر گشت:

«محضر امام بزرگوار حضرت آیت‌الله العظمی امام خمینی مدظله‌ العالی

 ضایعه ارتحال عالم مبارز و روحانی فقید آیت‌الله ربانی‌شیرازی عضو فقهای شورای نگهبان را که یکی از پیشگامان مبازه علیه طاغوت و یکی از مجاهدان راه اسلام بود به محضر امام عصر «عج» و آن امام عزیز و نیز به جامعه روحانیت و ملت مسلمان و مبارز ایران تسلیت عرض می‌کنم. فقدان دانشمند و فقیه مبارزی همچون آیت‌الله ربانی شیرازی بدون شک ضایعه بزرگی است. مراتب فضل و دانش آن فقید سعید و تلاش شبانه‌روزی ایشان در راه استقامت و حاکمیت اسلام و پاسداری از دستاوردهای عزیز و ارجمند انقلاب اسلامی در سنگر مجلس خبرگان و شورای نگهبان قانون اساسی و در متن جامعه اسلامی آشکار است و بی‌شک جای خالی ایشان در جمهوری اسلامی محسوس خواهد بود. برای آن مرحوم مبارز طلب مغفرت و برای حضرتعالی طول عمر و برای بازماندگان آن شادروان صبر جمیل آرزو و برای اسلام و انقلاب عزت و عظمت آرزو می‌کنم.»[89]

 

تألیفات

وی در مواقع مقتضی به تحقیقات علمی و تألیف نیز پرداخته و آثاری از خود بر جای گذاشته است. از جمله این آثار عبارتند از: تصحیح و تعلیق وسائل‌الشیعه، تصحیح و تعلیق بحارالانوار، قضاء‌الحقوق فی ترجمه ‌الصدوق، حرکت طبیعی از دو دیدگاه، رساله در عدم تحریف قرآن مجید، کتاب صلوه و ادعیه و قرآن و ملابس که به سبک جدیدی نوشته شده است.[90] و جامع الاحادیث یعنی آن چه از کتب در جلد دوم وسائل الشیعه است به اتفاق آیت‌الله حاج شیخ محسن حرم پناهی تألیف نمود.

 

نتیجه‌گیری

پیروزی هر نهضت و انقلابی در گروه ایمان، اعتقاد راسخ و پایمردی در راه آرمان‌هایی هست که افراد از ابتدای شروع حرکت خود در ذهن دارند. انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی (ره) با همیاری و مبارزه جانکاه و طاقت‌فرسای مبارزینی به وقوع پیوست که از سال 42 در سخت‌ترین شرایط، متحمل انواع سختی‌ها و شکنجه‌ها شدند. آیت‌الله ربانی شیرازی در زمره نخستین یاران نهضت مردمی ایران بود که از اوان جوانی با حمایت از مرجعیت و سپس رهبری امام خمینی در حوزه‌های علمیه به مبارزه با نقشه‌های شوم رژیم پهلوی برخاست. زندگی ایشان ترکیبی از مبارزه، زندان، شکنجه و تبعید بود که از سال 42 تا 57 تکرار می‌شد. بصیرت وی در تبعیت امام خمینی(ره) و حمایت از ایشان به کمک دوستان و مبارزین دیگر در حوزه علمیه قم و مقاومت در برابر توطئه‌های رژیم، وی را به یکی از خطرناک‌ترین مخالفین حکومت پهلوی تبدیل ساخته بود. اعتقاد راسخ به رهبری امام و بصیرت وی در نقش روحانیت در آن شرایط که رهبری عالم و بصیر و شجاع را طلب می‌کرد باعث شده بود هیچ تردیدی را در راه مبارزه به خود راه ندهد ولو به قیمتی سنگین برای خود و خانواده‌اش تمام شود. به همین دلیل بود که 18 سال از زندگی وی در بهترین دوران علمی ایشان در حوزه علمیه، صرف مبارزه و تحمل سختی‌ها شد و ردپای ایشان در تمامی وقایع و رویدادهای علیه رژیم به آشکارا دیده می‌شود.

 

پی‌نوشت‌ها:


[1] یاران امام به روایت اسناد ساواک، روایت پایداری، شرح مبارزات آیت‌الله عبدالرحیم ربانی شیرازی، صفحه پنج مقدمه.

[2]همان، ص 6.

[3] نشریه 15 خرداد «یادی از ربانی شیرازی»، دوره‌ی سوم، س2،  ش 6، 1388، ص 273.

[4] زندگینامه آیت‌الله سیدنورالدین شیرازی،  احمدی، مهدی، منادی برادری، ص42.

[5] نشریه 15 خرداد، همان، ص 273-274.

[6] همان، یاران امام، مقدمه، ص 8.

[7] همان، مقدمه، ص 9.

[8] نشریه 15 خرداد،  همان، ص 277.

[9] همان، یاران امام، مقدمه، ص 19-20.

[10] همان، مقدمه، ص 22.

[11] همان، سند ص 7.

[12] همان، ص 11.

[13] صورت مذاکرات مجلس شورای ملی ۲۱ مهر ۱۳۴۳ جلسه ۱۰۴.

[14] همان.

[15] روزها و رویدادها، ص 390.

[16] همان، یاران امام، مقدمه، ص 25.

[17] خاطرات آیت‌الله سید حسین موسوی تبریزی، ص 223.

[18] سیدهادی خسروشاهی، اسناد نهضت اسلامی ایران، ص 101.

[19] همان، یاران امام، ص 15.

[20] همان، ص 16.

[21] دوانی، علی، نهضت روحانیون ایران، ص 106.

[22] همان، یاران امام، ص 24، 25، 29، 30.

[23] همان، ص 39.

[24] همان، ص 37.

[25] شیرخانی، علی، حماسه 17 خرداد 1354 مدرسه فیضیه، ص 114.

[26] همان، یاران امام، ص 41.

[27] روحانی، حمید، بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، ج 2، ص 128.

[28] همان، یاران امام، ص 43.

[29] روحانی، حمید، بررسی و تحلیلی از  نهضت امام خمینی، ج 1،  ص ۸۹۶.

[30] همان، یاران امام، ص 46.

[31] همان، ص 51.

[32] همان، ص 59.

[33] همان، ص 64.

[34] الهی، فرج‌الله، ربانی شیرازی، آیه استقامت، ص 90.

[35] همان، یاران امام، ص 85.

[36] همان، ص 92، 93.

[37] همان، ص 97، 98، 99، 100.

[38] همان، ص 103.

[39] همان، ص 113، 116.

[40] همان، ص 120، 122.

[41] همان، ص 123.

[42] روحانی، همان، ص 335.

[43] همان، ص 294.

[44] همان، ص 333.

[45] همان، یاران امام، ص 162، 163.

[46] همان، مقدمه، ص 28 - 29.

[47] روحانی، همان،  ص 570.

[48] موسوی تبریزی، همان، ص 250.

[49] همان، یاران امام، ص 198.

[50] همان، ص 210، 211، 214، 216.

[51] همان، ص 216.

[52] همان، ص 221.

[53] همان، ص 250.

[54] همان، ص 278.

[55] همان، ص 292.

[56] حسینیان، روح‌الله، چهارده سال رقابت ایدئولوژیک شیعه در ایران، ص 213

[57] روزنامه کیهان و اطلاعات 27 / 4 / 1352، ص 1 و 2، نشریه پیام مجاهد، شماره 14، شهریور 1352 ، ص 4.

[58] همان، یاران امام، ص 311.

[59] همان، ص 322.

[60] همان، مقدمه، ص 35.

[61] همان، سند ص 312.

[62] همان، ص 355.

[63] همان، مقدمه، ص 35.

[64] گروه ابوذر ، زرینی، حسین، ص 121.

[65] همان، یاران امام، ص 352.

[66] همان، ص 356.

[67] همان، ص 369.

[68] همان، ص 370-378.

[69] همان، ص 405.

[70] همان، ص 409.

[71] همان، ص 410.

[72] همان، ص 412.

[73] همان، ص 415.

[74] انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، ج 20، ص311 و یاران امام به روایت اسناد ساواک، روایت پایداری، ص 423.

[75] همان، یاران امام، ص 419.

[76] همان، ص 427.

[77] همان، ص 440.

[78] همان، ص 454.

[79] همان، ص 460، 461.

[80] دوانی، علی، همان، ص 470.

[81] فصلنامه پاسدار اسلام،  27 / 12 / 1362.

[82] همان.

[83] فصلنامه 15 خرداد، همان، ص 280.

[84] فصلنامه پاسدار اسلام، 27 / 12 / 1362.

[85] غائله چهاردهم اسفندماه 1359، ظهور و سقوط ضد انقلاب، ص 89.

[86] صحیفه نور، ج 14، تهران، ص 149.

[87] روزنامه جمهورى اسلامى، 24 / 1 / 60.

[88] صحیفه نور، ج 16، ص 86.

[89] همان، یاران امام، مقدمه، ص 42.

[90] دائره المعارف تشیع، ج 8،  ص 139تهران، نشر شهید سعید محبی، 1379.

 

منابع  

اسناد نهضت اسلامی ایران، خسروشاهی، سیدهادی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1392.

انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، ج 20، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1376.

بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، روحانی، حمید، ج2، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1364.

چهارده سال رقابت ایدئولوژیک شیعه در ایران، حسینیان، روح‌الله، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1384.

حماسه 17 خرداد 1354 مدرسه فیضیه، شیرخانی، علی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص  114.

خاطرات آیت‌الله سیدحسین موسوی‌تبریزی، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1387.

ربانی شیرازی آیه استقامت، فرج‌الله الهی، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، 1373.

روزنامه اطلاعات، 2 / 4 / 1352.

روزنامه جمهورى اسلامى، 24 / 1 / 60.

روزنامه کیهان، 27 / 4 / 1352.

صحیفه نور، ج 14، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، 1378، ص 149.

دائره المعارف تشیع، ج 8، تهران، نشر شهید سعید محبی، 1379.

غائله چهادهم اسفندماه 1359، ظهور و سقوط ضد انقلاب، تهران، دادگستری جمهوری اسلامی ایران، 1364.

فصلنامه پاسدار اسلام، « بیوگرافی مرحوم آیت الله ربانی شیرازی»، ش 27 ، اسفند 1362.

گروه ابوذر، زرینی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1381.

مرکز فرهنگی- تربیتی نور ولایت، روزها و رویدادها، تهران، انتشارات پیام مهدی، 1379.

منادی برادری، زندگینامه آیت‌الله سیدنورالدین شیرازی، احمدی، مهدی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1396.

نشریه پیام مجاهد، ش 14 ، شهریور 1352.

نشریه 15 خرداد «یادی از ربانی شیرازی»، دوره‌ی سوم، س2،  ش 6، 1388.

نهضت روحانیون ایران، دوانی، علی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1377، ص 106.





















































































آیت‌الله عبدالرحیم ربانی شیرازی



آیت‌الله عبدالرحیم ربانی شیرازی



آیت‌الله عبدالرحیم ربانی شیرازی



آیت‌الله عبدالرحیم ربانی شیرازی



آیت‌الله عبدالرحیم ربانی شیرازی



آیت‌الله عبدالرحیم ربانی شیرازی



آیت‌الله عبدالرحیم ربانی شیرازی



آیت‌الله عبدالرحیم ربانی شیرازی



آیت‌الله عبدالرحیم ربانی شیرازی



آیت‌الله عبدالرحیم ربانی شیرازی



آیت‌الله ربانی شیرازی در کنار شهید آیت‌الله عبدالحسین دستغیب



آیت‌الله عبدالرحیم ربانی شیرازی در جمع علما



آیت‌الله عبدالرحیم ربانی شیرازی در حال اقامه نماز جماعت



آیت‌الله عبدالرحیم ربانی شیرازی در حال بازدید از یک دبستان

منبع: این مقاله تلخیص و ویراستی است از کتاب: یاران امام به روایت اسناد ساواک، روایت پایداری، شرح مبارزات آیت‌الله عبدالرحیم ربانی شیرازی، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول، سال 1379.


 
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است.