جمشید آموزگار؛ دشمنی از درون


05 مهر 1402


چکیده  

جمشید آموزگار از رجال مشهور سیاسی دوران پهلوی دوم محسوب می‌شود که در طیف تکنوکرات‌های تحصیل‌کرده وابسته به غرب قرار می‌گیرد. وی تحصیلات خود را تا مقطع دکتری در ایالات متحده دنبال کرد و در بازگشت به ایران، در اداره‌ اصل چهارم ترومن مشغول به کار شد. وی پس از کودتای آمریکائی، انگلیسی 28 مرداد سال 1332 و تسلط شاه بر ارکان سیاسی کشور،  به مشاغل دولتی راه یافت و به زودی جایگاهی در کابینه‌های مختلف دولت برای خود به دست آورد. در کارنامه‌ سیاسی او مناصب پر‌اهمیتی از قبیل : وزارت کار، وزارت کشاورزی، وزارت بهداری، وزارت دارایی، وزارت کشور و وزیر مشاور نیز دیده می‌شود اما آن‌چه او را در رأس امور کشوری قرار داد انتصاب وی به سمت نخست‌وزیری بود. این دوران برای او کوتاه و دردناک بود،چرا‌‌‌‌ که دولت او سرآغاز عصر انقلاب و زوال حکومت شاهنشاهی در ایران بود. جمشید آموزگار در دوران حیات سیاسی خویش به غیر از مشاغل مذکور انتصابات مقطعی نیز داشته است.  

کلیدواژه‌ها : جمشید آموزگار، رژیم پهلوی، حزب رستاخیز، نخست‌وزیری، وزارت دارایی، وزارت کشور.

 

مقدمه

حکومت پهلوی دوم به سه دوره‌ مجزا تقسیم می‌شود که هر کدام مختصات مخصوص به خود را دارد. نخستین دوره مربوط به دوران جنگ دوم جهانی و سال‌های پس از آن یعنی از 25 شهریور 1320 تا کودتای 28 مرداد 1332 است که در طول این مدت شاه جوان از کم‌ترین اقتدار و نفوذ و تجربه‌ سیاسی برخوردار است و برای کسب اقتدار و تسلط بر ارکان حکومت تلاش می‌کند. دومین دوره با کودتای 28 مرداد 1332 آغاز و تا قیام خونین 15 خرداد 1342 ادامه پیدا می‌کند. این دوران با اختناق و خفقان کامل سیاسی توأمان است و ارتش و سازمان ساواک و نیز رجال متقدم و با سابقه رژیم پهلوی از جانب شاه اداره‌ کامل امور را در دست دارند. و اما دوره‌ سوم یا آخرین دوره از حکومت پهلوی از 15 خرداد 1342 آغاز می‌شود و تا انقلاب اسلامی و سقوط رژیم در 22 بهمن 1357 به طول می‌انجامد. مختصات سیاسی این دوره نفوذ بیش از پیش ایالات متحده بر ارکان سیاسی، اقتصادی و فرهنگی کشور و ورود جوانان کم‌تجربه و وابسته‌ و تحصیل‌کرده در غرب به بخش‌های مختلف حکومتی اعم از دستگاه‌های اجرایی و نهاد قانونگذاری و دادگستری و ایجاد تغییرات مدنظر امریکا در ایران است. اعتماد و اعتقاد عمیق شاه نسبت به این طبقه‌ نوخاسته که غالباً متشکل از فرزندان رجال سیاسی عهد رضاشاهی بودند و حمایت همه جانبه‌ غرب از ایشان، اشتباهی مرگ‌بار برای آن‌ها بود.

جمشید آموزگار در شمار همین طبقه‌ نوخاسته و طیف جوانان تحصیل‌کرده‌ غرب قرار داشت که با هوشمندی و زیرکی به شاه نزدیک شد و با حفظ ارتباط با مسئولین سفارتخانه‌ آمریکا در تهران تلاش مجدانه و پیگیرانه‌ای  در ارتقای مداوم خود تا بالاترین مراتب دولتی دنبال نمود. فعالیت‌ها و اقدامات گسترده‌ او برای به دست آوردن پُست نخست‌وزیری آکنده از توطئه‌ها و دسیسه‌هایی بود که علیه دشمنان و  رقبای سیاسی وی طراحی و اجرا می‌شد. اسناد و گزارشهای متعددی از فعالیت‌ها و اقدامات تخریبگرانه‌ آموزگار و هم‌دستانش در پرونده‌ سیاسی او در سازمان امنیت رژیم سابق منعکس است که این مطلب را تایید می‌کند. جمشید آموزگار پس از انتصاب در مقام نخست‌وزیری با اتخاذ تصمیمات و اعمال تغییراتی که غالباً مد‌نظر سفارت امریکا بود به سرعت توده‌های سرخورده و دردمند اجتماع را به واکنش واداشت و خشم فروخورده‌ جامعه‌ را مجدداً بیدار کرد. واکنش‌های شدید مردمی در حقیقت نشانه‌ای بود از فاصله‌ عمیق مذهبی، فرهنگی و اجتماعی میان آموزگار و هم‌فکران و هم‌مسلکان وابسته و غربگرای او، با مردمی که تربیت‌ یافته‌ مکتب اسلام و ایران بودند.

 

1- کودکی تا جوانی

جمشید آموزگار در سال 1302 ش در خانواده‌ای با ‌سواد در تهران دیده به جهان گشود. حبیب‌الله آموزگار  پدرش، اصالتاً از اهالی اصطهبانات فارس بود که در دستگاه رضاشاهی ریاست یکی از معدود مدارس متوسطه‌‌ تهران را بر عهده داشت. آموزگار تحصیلات ابتدایی و متوسطه‌ را در تهران به پایان رساند و برای کسب تحصیلات آکادمیک وارد دانشگاه تهران شد. وی در دانشگاه تهران در دانشکده‌های فنی و حقوق ثبت نام نمود اما دیری نگذشت که به واسطه‌ جنگ دوم جهانی شرایط تغییر کرد و او در مسیری قرار گرفت که بر سراسر آتیه‌ وی تأثیرگذار بود.[1] با ورود نیروهای متفقین به خاک ایران و سقوط رضا شاه، اوضاع داخلی ایران جز برای افراد معدودی که از شرایط جدید سود می‌بردند به تیرگی گرایید. برکناری و تبعید رضا شاه از یک طرف برای نزدیکان و وابستگان او شرایط پیچیده و نا‌مشخصی را ایجاد و برای مدتی آن‌ها را از آینده‌ سیاسی و اقتصادی خویش نگران و نا‌مطمئن کرد، اما از طرفی دیگر حضور نیروهای بیگانه در داخل کشور برای اشخاص و خانواده‌های صاحب شوکت و مکنت همچون سکوی پرواز و فرصتی کم‌نظیری تلقی می‌شد که می‌توانست آتیه‌ ایشان و فرزندان آن‌ها را تحت تاثیر قرار دهد. خانواده‌ آموزگار نیز از این دست خانواده‌ها محسوب می‌شد که از فرصت به دست آمده بهره برده و با ایجاد ارتباط با بیگانگان مسیر پیشرفت خود را هموار کردند.[2]

 حبیب‌الله آموزگار به واسطه‌ ارتباط با کلنل کرافورد، مستشار خواربار متفقین در ایران شرایط انتقال و ادامه‌ تحصیل فرزندش را در ایالات متحده فراهم کرد و جمشید آموزگار با کمک این صاحب منصب آمریکایی موفق به خروج از ایران شد و از طریق هند به استرالیا و از آن‌جا به ایالات متحده نقل مکان کرد.[3] آموزگار در سال 1322 در دانشگاه کُرنِل در رشته مهندسی بهداشت و پس از آن در رشته‌ بهداشت عمومی ثبت نام و تحصیلات خود را تا سال 1326 در مقاطع لیسانس و فوق لیسانس ادامه داد. وی سپس در سال 1328 موفق به دریافت مدرک دکترا در رشته هیدرولیک از دانشگاه واشنگتن شد. آموزگار پس از اتمام تحصیلات به مدت یک سال در شرکت آب و برق در کالیفرنیا مشغول به کار و در سال 1329 به عنوان تکنسین و استادیار مهندسی هیدرولیک در دانشگاه کُرنِل پذیرفته شد، اما بیش از یک سال در این سمت باقی نماند.[4]

 

2- ورود به بازار کار

در سال 1330 ش جمشید آموزگار از ایالات متحده به ایران بازگشت. این ایام مصادف بود با دوران مبارزات ملت ایران برای ملی کردن صنعت نفت و به دست گرفتن آینده و سرنوشت کشور خویش، از طریق مبارزه با استعمار و استبداد که با مبارزات سرسختانه‌ بزرگان ملی و مذهبی (دکتر محمد مصدق و آیت‌الله سید ابوالقاسم کاشانی) از یک سو و حمایت توده‌های مردمی از سوی دیگر به طور مداوم در جریان بود. در چنین شرایطی، آموزگار توسط هیئت اجرایی ایالات متحده (USOM) به استخدام در آمد و در «اداره‌ اصل چهارم ترومن» مشغول به کار شد. هرچند وی در بدو ورود به ایران تمایل زیادی به همکاری آشکار و مستقیم با امریکایی‌ها نشان داد، ولی این شرایط دیر زمانی پابرجا نماند.[5] حوادث آینده مسیر سیاسی وی را تا حد زیادی دستخوش تغییر و نقطه‌ ثقل وابستگی به کانون‌های قدرت را از «آمریکا» به «دربار» منتقل می‌کند.

کودتای آمریکائی، انگلیسی 28 مرداد 1332 نقطه‌ عطفی در تاریخ معاصر ایران و به خصوص در حیات رژیم پهلوی محسوب می‌شود. بلافاصله پس از این کودتا، سه کانون قدرت در ایران شکل می‌گیرد که طبعاً پیوستگی به یکی از این سه کانون برای حضور مداوم در دستگاه حاکمه و تداوم نفوذ سیاسی ضروری می‌نماید. این سه کانون قدرت، شامل «ایالات متحده»، «دربار» و «ارتش» می‌شد که البته هر سه به یکدیگر وابستگی کامل داشتند. جمشید آموزگار ابتدا خود را به آمریکایی‌ها نزدیک می‌دانست و از سوی دیگر به واسطه‌ پدرش با دربار نیز مرتبط بود. حبیب‌الله آموزگار از دوستان نزدیک حسین علاء وزیر دربار محسوب می‌شد و به صورت مستمر در جلسات رایزنی دو هفتگی دربار شرکت و از این طریق با شاه ملاقات می‌کرد. جمشید آموزگار نیز به واسطه‌ این ارتباط پدر به دربار راه یافت و خود را در هیئت جوانی تحصیل‌کرده، مترقی و تجددگرا به شاه معرفی نمود.[6] وی از این طریق به دو کانون از سه کانون قدرت نزدیک شد و مسیر پیشرفت خود را مهیا کرد، اما در مورد کانون سوم قدرت یعنی ارتش، هرگز موفق عمل نکرد و با توسعه‌ این نهاد شدیداً به مخالفت پرداخت. در یکی از اسناد فاش شده از سفارت آمریکا در تهران، جی. سی. میکلاس ضمن ملاقاتی که با جمشید آموزگار داشته، چنین می‌گوید: «دکتر آموزگار گفت که شاه را باید متقاعد نمود که به نیروهای نظامی بیشتری احتیاج ندارد و وجود یک ارتش کوچک و وفادار و خوب آموزش دیده که تنها علت وجودیش حفاظت از شاه در مقابل خطرات داخلی باشد امری عاقلانه به نظر می‌رسد ... وی می‌گوید که شاه بیش از حد به ارتش برای مشاوره در مورد جنبه‌های مختلف سیاست دولت تکیه می‌کند و بعضی اوقات در حوزه‌هایی این مشاوره صورت می‌گیرد که ارتشی‌ها مطلقاً صلاحیت اظهار نظر ندارند.»[7]

به مرور زمان و با تسلط محمدرضا شاه بر ارتش و به‌ خصوص پس از زوال دولت ارتشبد زاهدی، هراس و نفرت آموزگار از این نهاد نظامی نیز کاهش یافت، اما بدبینی و نگرانی وی نه تنها به کلی از میان نرفت بلکه تا آخر حیات سیاسی او نیز همچنان تداوم پیدا کرد، اما در برخی از برهه‌های زمانی دفاع ظاهری از موجودیت و تقویت ارتش جای انتقاد را گرفت.[8]

در دوران حکومت ارتشبد فضل‌الله زاهدی، آموزگار به معاونت اداره‌ بهداشت منصوب و تا سال 1334 در این سمت باقی ماند. با اضمحلال قدرت زاهدی و سقوط دولت او، حسین علاء وزیر دربار و از معتمدین و خادمین نزدیک شاه در این برهه‌ حساس به نخست‌وزیری منصوب ‌شد و جهت تثبیت دولتِ تحت امر شاهنشاه از افراد وابسته به رژیم در کابینه‌ خویش بهره گرفت. جمشید آموزگار در دولت جدید از جانب جهانشاه صالح، وزیر بهداری وقت به معاونت وزارت بهداری انتخاب شد، اما انتصاب جوانی کم سال و کم تجربه با استقبال و موافقت اعضای قدیمی و پزشکان با تجربه‌ این وزارتخانه مواجه نشد. ولی با کیاست و اعمال سیاست شخص وزیر، آموزگار در این سمت ابقا و تا آخر دولت علاء در این شغل باقی ‌ماند.[9]

 

3- دوران وزارت و حضور در دولت

در سال 1336 حسین علاء مجدداً به عنوان وزیر دربار به جایگاه اسبق خویش باز می‌گردد و به جای او دکتر منوچهر اقبال به نخست‌وزیری برگزیده می‌شود. هرچند با آغاز دولت جدید، آموزگار برای مدتی شغل رسمی و دولتی خود را از دست می‌دهد، اما این تغییر و تحول در نهایت به سود او تمام می‌شود. نزدیکی پدر وی با علاء و نزدیکی علاء با شاه موجبات دیدار جمشید آموزگار با شاه را فراهم می‌آورد و با تکرار این دیدارها در جلسات مشاوره‌ دربار به مرور اعتماد محمدرضا شاه به این جوان تحصیل‌کرده در غرب جلب می‌شود. از طرف دیگر، این زمان مصادف است با پیگیری جدیِ طرح توسعه‌ ترومن در کشورهای تحت‌الحمایه‌ آمریکا و فشار ایالات متحده برای ایجاد تغییرات وسیع و بنیادین در این کشور‌ها. رژیم پهلوی به واسطه‌ جلب نظر و حمایت آمریکا از یک سو و وضعیت دشوار اقتصادی از سوی دیگر، چاره‌ای جز ترفیع درخواست‌های خطرناک آمریکا در خود نمی‌بیند. از این رو دولت  منوچهر اقبال هم از آغاز کار با دشواری‌های بزرگی رو‌به‌رو می‌شود که البته فساد و نالایقی شخص وی نیز بر آشفتگی بی‌اندازه‌ اوضاع کشور و حتی حکومت می‌افزاید.[10]

الف. وزارت کار

یکی از خواسته‌های ایالات متحده برکناری دولتمردان فئودال و ثروتمند متقدم و به کارگیری جوانان تکنوکرات و تحصیل‌کرده‌ غرب به جای آن‌ها در دولت بود که شاه  مصمم به اجرای آن شد. اما اعمال این تغییرات بنیادین به مرور انجام پذیرفت و همچنان تا اوایل دهه‌ 1340 استفاده از این دولتمردان صاحب نفوذ تداوم پیدا کرد و تغییرات مورد درخواست امریکا غالباً از سطوح پایین‌تر آغاز شد. جمشید آموزگار یکی از این افراد مورد نظر آمریکا بود که باید در دولت جدید نقشی به وی محول می‌شد. هرچند دکتر اقبال راضی به استفاده از وی در دولت نبود، اما در نهایت با وساطت شاه، ناچار او را در دولت خویش به خدمت گرفت و به جای آقاخان بختیار به «وزارت کار» منصوب کرد.[11] در اسناد ساواک تصویری از حکم وزارت جمشید آموزگار از جانب محمدرضا شاه پهلوی مندرج است.[12]

این انتصاب نخستین تجربه‌ جمشید آموزگار در جایگاه وزارت بود. برای نخستین بار او می‌توانست منشأ تحولات اصولی در سیستم اداری کشور باشد و درخواست‌های مورد نظر حامیان آمریکایی خویش را به موقع اجرا بگذارد و با اعمال سیاست‌ها و دنبال نمودن اهداف و آرزوهای شخصی خود تا بالاترین درجات سیاسی کشور یعنی پُست نخست‌وزیری ارتقا یابد. وی نه تنها از انتصاب در وزارتخانه‌ای که برای اداره‌ آن از هیچگونه تحصیلات و تجربه‌ای برخوردار نبود، شکایتی نداشت بلکه این جایگاه را در حکم نردبانی برای نیل به اهداف جاه‌طلبانه‌ خویش قلمداد می‌کرد.[13]

از چنین تغییراتی به عنوان جوان‌گرایی و استفاده از طبقات تحصیل‌کرده در تبلیغات حکومتی یاد می‌شد، اما به نظر نمی‌رسید هر جوان و هر فرد تحصیل‌کرده‌ای بتواند به دستگاه دولت، آن هم در سطوحی بسیار پایین‌تر راه  یابد. این مطلب حتی در یکی از گزارش‌های ساواک نیز مورد توجه قرار گرفته است: «انتصاب دکتر آموزگار به سمت وزارت کار گرچه مورد مخالفت طبقه‌ جوان و جامعه‌ پزشکان قرار نگرفت اما چندان هم موجب خرسندی این طبقه نشده است. زیرا اکثریت طبقه‌ جوان و پزشکان عقیده دارند که جوانی و فعالیت عامل وزارت دکتر آموزگار نبوده است بلکه نظر مساعد مقامات امریکایی و سمت سناتوری پدرش، 99 درصد موجب ترقی فوق‌العاده‌ این پزشک در چند سال اخیر شده است ... ولی اگر فرزندان افراد مؤثری نبودند محال بود حتی به درجه‌ مدیر کلی ترقی کنند. و روی این اصل، این انتصابات به جای این‌که بین طبقه‌ روشنفکر حُسن اثر داشته باشد اثر معکوس بر جای گذاشته است!»[14]

در اردیبهشت سال 1336  جمشید آموزگار به عنوان رییس هیئت اعزامی ایران در کمیته‌ اقتصادی پیمان بغداد  که به زودی در کراچی پاکستان تشکیل جلسه می‌داد، انتخاب شد و در دی ماه همین سال نیز، به عنوان یکی از اعضای هیئت اعزامی ایران در اجلاسیه‌ پیمان بغداد در آنکارا حضور پیدا کرد. رضایت شاه از یک سو و آمریکایی‌ها از سوی دیگر موجب شد تا او این بار به عنوان یکی از اعضای هیئت اعزامی ایران در شورای وزیران پیمان بغداد در لندن شرکت نموده در جایگاه «رییس کمیته‌ اقتصادی پیمان بغداد» حاضر شود.[15] طبعاً خدمات آموزگار در مشاغل موقتی از این دست و رضایت اربابان او تأثیر بسزایی در پیشرفت آینده‌ سیاسی وی داشته است. چنان که رضایت شاه به زودی به انتصاب وی به «وزارت کار» منتج شد و رضایت آمریکایی‌ها نیز که سند آن ضمن مراسله‌ای مربوط به سفارت آمریکا در تهران به تاریخ 7 / 5 / 1338 درج گردیده در تثبیت او در دستگاه دولت و پیشرفت روزافزون وی نمودار شد.[16]

 جمشید آموزگار از جانب نخست‌وزیر به عنوان هماهنگ کننده‌ کلیه‌ برنامه‌های مربوط به ساخت و ساز خانه در ایران که مطابق با برنامه‌های اصل چهارم ترومن، دولت ایران ملزم به اجرای آن بود برگزیده شد و هماهنگی میان بانک‌ها و سازمان‌های مختلف دولتی را بر عهده گرفت. با این وجود، آموزگار نسبت به طرح‌های اصل چهارم در ایران و منابع و روش اجرای این برنامه‌ها انتقادات متعددی را ضمن مذاکرات محرمانه با اعضای سفارت آمریکا در تهران بیان می‌دارد و تداوم چنین اشکالاتی را عامل اخلال در اجرای برنامه‌های مذکور بر می‌شمارد. انتقاداتی از قبیل تأخیر و بوروکراسی اداری در اداراتِ وابسته به اصل چهارم و عدم همکاری صحیح مسئولین آمریکایی این ادارات با این حال، در اظهار نظری که در انتهای گزارش اعضای سفارت پیرامون مذاکره با آموزگار بیان شده ایرادات او مردود اعلام شده و ابراز امیدواری شده با همکاری بیشتر طرح ساخت و توسعه‌ مسکن به سرانجام قابل قبولی برسد.[17]

ب. وزارت کشاورزی

یکی دیگر از طرح‌های اساسی اصل چهار ترومن، مسئله‌ اصلاحات ارضی بود که به ناچار دولت و دستگاه حاکمه را به پیگیری برنامه‌های تدوین شده و دیکته شده از جانب آمریکا وادار می‌کرد. سرلشگر حسن اخوی، وزیر کشاورزی دولت اقبال که برای به تصویب رسانیدن این طرح در مجلس نوزدهم موفقیت چندانی به دست نیاورده بود عاقبت از کار برکنار و تصمیم بر آن شد تا از جمشید آموزگار در این سمت بهره گرفته شود.[18] اقبال طبعاً آموزگار را از نزدیکان سفارت آمریکا و از طرفی مورد حمایت دربار قلمداد می‌کرد و از این رو احتمال پیشرفت در کار وی در وزارت کشاورزی را بسیار بالا می‌پنداشت. لذا جمشید آموزگار از جانب دکتر اقبال برای تصدی مقام «وزارت کشاورزی» پیشنهاد شد و شاه نیز با این پیشنهاد موافقت نموده و در تاریخ چهارم آبان ماه 1338 حکم وزارت جدید وی صادر شد.[19]

پس از انتصاب جمشید آموزگار به وزارت کشاورزی، تبلیغات دامنه‌داری از جانب اداره‌ مطبوعاتِ سازمان امنیت در حمایت از وی آغاز شد. این اتفاق قابل پیش‌بینی بود چرا که به طور مشخصی جهت برکناری و اضمحلال نیروهای فئودال و اشراف‌زادگان صاحب منصب از یک جهت و نفوذ و ورود روزافزون تکنوکرات‌های جوان و تحصیل‌کردگان در غرب از طرف دیگر گام برداشته می‌شد. این همان طرح و برنامه‌  مطلوب نظر آمریکایی‌ها بود و البته شاه نیز با آن مخالفتی نداشت چرا که حضور این طیف و اندیشه‌های ایشان را موجب پیشرفت و توسعه‌ کشور می‌دانست. از این رو مانعی در مسیر پیشرفت کار اشخاصی همچون آموزگار دیده نمی‌شد. تبلیغات گسترده و دستورات پیوسته‌ اداره‌ مطبوعات سازمان امنیت به مطبوعات داخل با موفقیت کامل بر روند پیگیری طرح اصلاحات ارضی در مجلس نوزدهم تأثیرگذار بود. دیری نپایید که این طرح در مجلس شورای ملی به تصویب نمایندگان رسید و جهت اجرا به دولت ارجاع داده شد.[20]

برنامه‌ اصلاحات ارضی طرحی کاملاً وارداتی بود و قطعاً افراد زیادی در صدد بودند تا با تلاش در جهت اجرای چنین طرحی خود را به ایالات متحده نزدیک کرده و از مزایای این نزدیکی در فضای سیاسی آن روز ایران منتفع شوند. جمشید آموزگار از افرادی بود که در آغاز کار به صورت مشهودی خود را هم جهت و هم هدف با آمریکا نشان می‌داد،  لکن به مرور زمان و به واسطه‌ استیلای روزافزون شاه بر کلیه‌ امورات و شئونات حکومتی، پیشرفت خود را در گرو نزدیکی بیشتر و گسترده‌تر با دربار قلمداد کرد و از این رو بیش از پیش در خدمت شاه پهلوی قرار گرفت.[21] اما نکته‌ جالب اینجاست که این شخصیت پیچیده و جاه‌طلب ظاهراً بسیار بیش از آن‌چه با سفارت آمریکا مرتبط بوده، خود را به ایالات متحده نزدیک نشان می‌داده است! چنان که یکی از مسئولین رده‌ بالا در سفارت آمریکا در رابطه با این مسئله و انتصاب جدید آموزگار در پست وزارت کشاورزی می‌نویسد : «انتصاب وی به وزارت کشاورزی عمداً به این منظور صورت گرفت که زمینه‌های اعلام و اجرای لایحه‌ اصلاحات ارضی که از نظر جهانی نامطلوب بود فراهم شود. بدین ترتیب برچسب لایحه به عنوان یک اقدام آمریکایی قوت گرفت به نحوی که مسئولیت چنین لایحه‌ای کاملاً متوجه سفارت آمریکا شد. رفتار اشراف منشانه و چاپلوسانه‌ آموزگار به خوبی در خدمت جاه‌طلبی‌های وی قرار گرفت. همراهی مستمر وی با مقامات رده‌ بالای سفارت آمریکا کمک کرد تا موضع خود را به عنوان آلت دست آمریکا حفظ کند، در حالی که اقداماتش به هیچ‌وجه به گونه‌ای طراحی نشد تا بر پرستیژ آمریکا بیفزاید. یکی از کارمندان اقتصادی سفارت آمریکا وی را یکی از بدترین دشمنان  که سعی می‌کند خود را بهترین دوست نشان دهد معرفی می‌کند.»[22]

جمشید آموزگار در نهایت نیز فرصت اجرای طرح اصلاحات ارضی را نیافت چرا که به زودی دولت دکتر منوچهر اقبال به واسطه‌ درگیر شدن با مشکلات متعدد و پر‌اهمیتی همچون اختلاف شدید با اتحاد جماهیر شوروی، تخلیه‌ صندوق ذخیره‌ی ارزی، درگیری با حزب مردم و مهم‌تر از همه، برگزاری متقلّبانه‌ بیستمین دور از انتخابات مجلس شورای ملی در پنجم شهریور ماه 1339 از قدرت کناره‌گیری و کابینه‌ وی نیز منحل شد.[23]

ج.  وزارت بهداری

جمشید آموزگار پس از سقوط کابینه‌ دکتر اقبال برای مدتی از خدمات دولتی برکنار ماند. شرایط دشوار معیشت مردم، اعتراض‌ها و اغتشاش‌های داخلی را فراهم آورد و گروه‌های مختلف اجتماعی در برابر دولت‌های زودگذرِ پس از اقبال دست به اعتراض‌های گسترده زدند. فشار سیاسی ایالات متحده که با روی کار آمدن کِنِدی افزایش چشمگیری یافته بود شرایط کشور را در وضعیت بغرنج‌تری قرار داد، به طوری که سرانجام شاه با اخذ تصمیمات به غایت اشتباه، به مسائلی پرداخت که به قیام ملی 15 خرداد 1342 منجر شد و پایه‌های حکومت پهلوی را به لرزه درآورد.[24] دولت‌های جعفر شریف‌امامی، علی امینی و اسدالله عَلَم، یکی از پی دیگری روی کار آمدند و از کار برکنار شدند. در طول این مدت آموزگار که همچنان روابط خود را با بخش مسکن حفظ کرده بود، در بخش خصوصی به مقاطعه کاری و ساخت و ساز پرداخت و با اخذ چندین مقاطعه‌ پر سود عایدات هنگفتی برای خویش مهیا کرد. درآمدی که شاید از زمان وزارت او کمتر نبود.[25]

در 17 اسفند ماه 1342حسنعلی منصور از جانب شاه به نخست‌وزیری انتخاب شد.[26] او که پیش از این با تشکیل «کانون مترقی» جمعی از جوانان تحصیل‌کرده‌ غرب و بالاخص جریان وابسته به سیاست آمریکا را دور خود جمع کرده بود با تبدیل این کانون به حزب «ایران نوین» موفق شد حزبی قدرتمند و صاحب نفوذ که مورد حمایت و توجه کامل شاه از یک سو و ایالات متحده از سویی دیگر قرار داشت را پایه‌ریزی کند و در دولت و مجلس نیز صاحب فراکسیونی قدرتمند و صاحب نفوذ شود. با روی کار آمدن دولت منصور، جمشید آموزگار بار دیگر به دستگاه دولتی فرا خوانده شد و پست «وزارت بهداری» برای او تعیین شد.[27]

آموزگار هرچند پس از چند سال دوری از مناصب بالای دولتی، به خواست و اراده‌ مستقیم شاه مجدداً به عرصه‌ قدرت بازگشت، اما برای مرد جاه‌طلب و زیاده‌خواهی چون او این مسئله بسیار سنگین بود که حتی برای زمانی کوتاه در دولتی انتصابی در رأس وزارتخانه‌ای نباشد! از این رو این بار آموزگار رفتاری به مراتب پیچیده‌تر در پیش گرفت. او که از همان زمان انتصاب منصور به نخست‌وزیری به شکلی واضح خود را لایق‌تر و محق‌تر از وی در این سمت قلمداد می‌کرد از آغاز دولت جدید بنای ناسازگاری را با منصور و سیاست‌های او گذاشت. البته مسئله‌ انتخاب او به پست وزارت بهداری و مخالفت شخص منصور با وجود تمایل شاه با انتصاب آموزگار در وزارتخانه‌ای قدرتمند‌تر و پرمنفعت‌تر، مزید بر علت شد تا روز به روز بر کینه و دشمنی آموزگار نسبت به منصور افزوده شود. با این وجود آموزگار آن‌قدر فرصت نیافت تا این کینه و دشمنی را در عمل در برابر منصور به کار بندد چرا که به زودی و تنها ظرف مدت چند ماه پس از آغاز دولت جدید، نخست‌وزیر در تاریخ اول بهمن ماه 1343 توسط جوانی انقلابی از اعضای هیئت‌های مؤتلفه اسلامی به نام محمد بخارایی هدف سه گلوله‌ تپانچه قرار گرفت و سرانجام پس از چند روز  در ششم بهمن ماه از دنیا رفت.[28]

با مرگ منصور هرچند آموزگار این بار نیز به نخست‌وزیری خود امیدوار بود، اما شاه امیر عباس هویدا، وزیر دارایی دولت منصور را به این سمت برگزید. در دولت جدید که به دولت محلل شهرت پیدا کرد، جمشید آموزگار مجدداً در همان سمت پیشین خود یعنی «وزارت بهداری» ابقا شد.[29] تصویر حکم صادره از دربار شاهنشاهی در سند مورخ 11 / 11 / 1343 (به شماره‌ی 7946 ) مندرج است.[30]

آموزگار همچون دولت قبل، همچنان از انتصاب خود در وزارت بهداری ناراضی بود و این وزارتخانه را دون شأن و جایگاه واقعی خویش تلقی می‌کرد. از این رو در دولت جدید  که حامیانی به مراتب کمتر و محدود‌تر از دولت گذشته داشت تلاش گسترده‌ای را برای ارتقای جایگاه خود در پستی بالاتر به‌ خصوص در سمت نخست‌وزیری آغاز کرد.

د. وزارت دارایی

اشتغال آموزگار در وزارت بهداری، در دولت هویدا نیز همچون دولت منصور دیری نپایید. چرا که برخلاف منصور، این بار هویدا نیز به اشغال این جایگاه از جانب آموزگار رضایت نداشت و یکی از دوستان نزدیک خویش یعنی دکتر منوچهر شاهقلی از اعضای تشکیلات بهائیت را برای پست وزارت بهداری در نظر داشت، اما در بدو کار به واسطه‌ نظر شاه نسبت به تعیین وزرا سکوت اختیار کرد اما پس از سه ماه سرانجام توفیق یافت تا با جلب رضایت شاه این جابه‌جایی درونی را در کابینه‌ خویش به انجام رساند. در این جابه‌جایی زود هنگام، جمشید آموزگار از وزارت بهداری به «وزارت دارایی» منتقل و دکتر شاهقلی نیز در وزارت بهداری استقرار یافت.[31] متن حکم انتصاب جمشید آموزگار به وزارت دارائی در سند مورخ 24 / 3 / 1344 (به شماره‌ی 1405) درج شده است.[32]

همانند هویدا که دوره‌ای بلند مدت از حکومت پهلوی را به خود اختصاص داده است، آموزگار نیز از این زمان تا اواخر دوران حکومت هویدا، در سمت وزارت دارایی اشتغال دارد. هرچند انتصاب آموزگار در این پست جدید برای او رضایت بخش و پر‌منفعت می‌نمود، ولی همگان نسبت به اشتغال وی در بخش اصلیِ مالیِ دولت رضایت نداشتند. اسناد ساواک از بی‌میلی مجلس سنا و در مقابل، تأیید و ابراز احساسات غالب نمایندگان مجلس شورای ملی نسبت به این انتصاب حکایت می‌کند.[33]  اکثریت مجلس شورای ملی را وابستگان حزب ایران نوین تشکیل می‌دادند که غالباً طرفدار حضور جوانان مذکور در رأس امور بودند و چنین انتصاباتی را پیروزی روشنی در جهت اهداف و آرمان‌های خویش تلقی می‌کردند.[34]

 جمشید آموزگار شخصیت عجیب و پیچیده‌ای داشت و فردی زیرک، جاه‌طلب و منفعت‌جو بود. مسلماً برای چنین فردی اهداف و آرمان‌های حزبی چندان اهمیتی ندارد و اصولاً احزاب به مثابه‌ دستاویزی برای پیشرفت‌های فردی قلمداد می‌شود. وی در جهت کسب منافع از هیچ تزویر و حیلتی فروگذار نمی‌کرد. در عین حال که بسیاری وی را وابسته به سفارت امریکا و حتی جاسوس سازمان «سیا» می‌دانستند، برخی از سیاسیون امریکائی، وی را دشمن ایالات متحده تلقی می‌کردند![35]

در اسناد ساواک در مورد وی آمده است : «پس از ترمیم کابینه و انتصاب دکتر آموزگار، وزیر سابق بهداری به سمت وزیر دارایی، بین عده‌ای از مردم این بحث وجود دارد که ایشان مانند دکتر گودرزی عضو سازمان «سیا» بوده و از طرف مقامات آمریکایی تقویت می‌شوند و حتی می‌گویند اصولاً ایشان دکتر نمی‌باشند و مدرک تحصیلی جعلی در آمریکا به نامبرده داده‌اند.»![36]

 در سندی دیگر در رابطه با همین موضوع چنین بیان شده است : «بین بعضی از محافل سیاسی شهرت دارد که برادران آموزگار (دکتر جمشید و دکتر منوچهر آموزگار) مانند دکتر علی امینی، نخست‌وزیر پیشین ایران عضو «سیا» هستند و به وسیله‌ امریکایی‌ها حمایت و تحمیل شده‌اند.»[37]

از سوی دیگر در سند بازمانده از مجموعه اسناد سفارتخانه‌ ایالات متحده در تهران مکتوبی مندرج است که در بخشی از آن سفیر آمریکا به مدیر بخش اقتصادی وزارت خارجه‌ آمریکا در رابطه با شخصیت جمشید آموزگار چنین بیان می‌دارد : «حق با شماست که نسبت به طرفداری آموزگار از آمریکا تردید داشته باشید. بنده هم که سابقاً او را طرفدار آمریکا می‌دانستم، اشتباه می‌کردم! من به خوبی در جریان هستم که وی عامل و باعث اصلی حذف واژه‌ آمریکا از نام سازمان دانشجویان بازگشته از خارج بود. و هم او بود که شاه را نسبت به مسائل واهی نظیر طرح شعار «ایران در چنگ ماست» و مسائل دیگری از این قبیل تحریک کرده است.»[38]

 رابرت هارلان، مسئول بخش اقتصادی وزارت خارجه آمریکا در همین رابطه در بخشی از پاسخ نامه‌ خود به سفیر آمریکا در تهران می‌گوید : «آن‌ چه  ما از آموزگار می‌دانیم این است که او طرفدار آمریکا نیست! من اولین بار که او را به دلیل اشتهار به طرفدار آمریکا بودن ملاقات کردم از برخوردهای ترش‌رویانه‌اش در باره‌ عدم کارآیی ایالات متحده شگفت‌زده شدم! اما بایگانی غنیِ زندگی‌نامه‌ها در سفارتخانه وجود دیدگاه‌های کاملاً انتقادی و ناساز را در او طی سه چهار ساله‌ی اخیر تأیید کرد. او شدیداً «طرفدار آموزگار» [یعنی شخص خویش] است و شنیده‌ایم در صورتی که فکر کند حمله به ما به نفع شخص وی تمام می‌شود در انجام آن در درون دولت کوچک‌ترین تردیدی نخواهد کرد.»![39]

به نظر می‌آید که هارلان خودخواهی‌های آموزگار در کسب مقام و منفعت برای خویش را متناقض با طرفداری از سیاست آمریکا می‌دیده و انتظار داشته که آموزگار به جز تعریف و اطاعت از برنامه‌های استعماری عکس‌العمل دیگری نشان ندهد!

هرچند آموزگار از نزدیک نشان دادن خود به ایالات متحده بهره‌ زیادی برده و احتمالاً یکی از دلایل پیشرفت سریع او نیز همین مسئله بوده است ولی با بهبود وضع اقتصادی از بابت افزایش درآمدهای نفتی و شرایط سیاسی کشور و در نتیجه قدرت گرفتن روزافزون شاه در ایران و گسترش چتر نفوذ و حاکمیت وی بر ارکان مختلف دستگاه حاکمه و همچنین مسئله‌ بدبینی و بی‌اعتمادی روزافزونی که نسبت به غربی‌ها و در رأس آن‌ها آمریکا در طول این سال‌ها ایجاد شده بود، آموزگار نیز اتکای خود به کانون قدرت خارجی را تغییر داد، یا دست کم به طور موقت کاهش داد و خود را هرچه بیشتر به شاه و ارکان اقتدار وی نزدیک‌تر کرد.[40] او که تا چند سال پیش از ارتش و توسعه‌ آن نزد آمریکایی‌ها شکایت و انتقاد می‌کرد و از ایشان تقاضای کاهش همه‌جانبه‌ قوای نظامی ایران را داشت اکنون از بسط و توسعه‌ این نهاد حمایت و این توسعه را برای کشور ضروری قلمداد می‌کرد![41]

در زمینه‌ سیاسی، آموزگار همّ خود را معطوف کسب قدرت و نفوذ مداوم و تلاش برای برکناری نخست‌وزیر هویدا و جانشینی وی می‌کند و درگیری این دو شخصیت از همان روزهای آغازین حضور آموزگار در کابینه آغاز می‌شود و تا زمان سقوط دولت هویدا ادامه پیدا می‌کند. آموزگار هدف خویش را با انسداد شریان‌های مالی دولت و تحت فشار و مضیقه قرار دادن نخست‌وزیر دنبال می‌کند. خسّت و صرفه‌جویی اقتصادی از جمله خصوصیات ذاتی و شخصیتی آموزگار محسوب می‌شد و چنین رفتارهایی از جانب وی بی‌سابقه نبود و برخورد او با دولت هویدا به وضوح از روی قصد و هدفمند طراحی شده بود. در مقابل هویدا نیز به مقابله با آموزگار پرداخت. وی به مرور تلاش کرد تا ابزار قدرتی که آموزگار در وزارت دارایی بر آن‌ها تسلط و احاطه داشت را از وزارتخانه‌ مزبور جدا کرده و تحت عناوین و با مدیریت جدیدی به بدنه‌ دولت پیوند زند. یکی از مهم‌ترین این ابزارها مسئله‌ بودجه بود که در ابتدا تحت اختیار و نظر وزارت دارایی قرار داشت و وزیر دارایی قدرت زیادی در کاهش و تخفیف بودجه‌ بخش‌های سراسر دولت داشت و بالطبع می‌توانست فشار زیادی بر نخست‌وزیر و وزارتخانه‌های مختلف کابینه‌ او ایجاد کند. هویدا با انفصال بخش بودجه از مجموعه‌ وزارت دارایی ضربه‌ای دقیق و کاری‌ به آموزگار وارد آورد. با سپردن مسئله‌ بودجه به سازمان برنامه این بخش از قدرت وزارت دارایی به نخست‌وزیری منتقل شد چرا که رییس سازمان برنامه نیز سمت معاونت نخست‌وزیر را داشت. از این رو عدم همکاری و موافقت رییس سازمان برنامه و وزیر دارایی، در چنین شرایطی قطعی می‌نمود.[42] یکی از اسناد از اختلافات فی‌مابین جمشید آموزگار وزیر دارایی و مهندس اصفیاء رییس سازمان برنامه پرده برداشته و اظهار شده است که شخص آموزگار برای تهیه‌ یک گزارش جامع از «کارهای خلاف قانون و حیف و میل‌های سازمان برنامه» مشغول گردآوری اسناد و مدارک است تا پس از بازگشت شاه آنها را به او ارائه دهد.[43]

ابزار درآمدساز دیگر وزارت دارایی به بخش‌های تولیدی دولت مربوط می‌شد. محصولات کشاورزی، دخانیات و شیلات که بخش اعظم درآمد دولت را تشکیل می‌داد به خواست نخست‌وزیر از وزارت دارایی منتزع و تحت نظر وزارتخانه‌ جدیدی به نام وزارت تولیدات کشاورزی درآمد که وزیر این وزارتخانه‌ جدید نیز توسط نخست‌وزیر تعیین می‌شد. اکنون آموزگار بر بخش درآمدهای مالیاتی تسلط داشت. بخشی که به درستی اداره نمی‌شد و اصولاً میزان درآمدهای آن به طور دقیق مشخص و معلوم نبود. وی تلاش کرد با اتخاذ تدابیر و برنامه‌های کارآمد حداکثر بهره‌وری و کسب درآمد را از همین مسیر بازمانده ایجاد کند اما در این زمینه نیز توفیق چندانی به دست نیاورد و در مقابل اعتراضاتی را نیز نسبت به عملکرد خود برانگیخت.[44]

 کارکرد آموزگار در وزارت دارایی از نگاه صاحب‌نظران داخلی نیز چندان موفق و در جهت منافع ملی یا حتی دولتی نبوده است. در اسناد ساواک گزارشی از یکی از نشست‌های دوستانه‌ کارمندان پیش‌کسوت و با سابقه‌ بخش‌های مختلف وزارت دارایی مندرج است که از عدم رضایت تمامی این افراد از شیوه‌ اداره‌ وزارتخانه در زمان صدارت آموزگار حکایت دارد.[45] سال‌های خدمت جمشید آموزگار در سمت وزارت دارایی تنها به پرداختن به امورات و وظایف این وزارتخانه منتهی نمی‌شود بلکه به طریقی موازی بخش عمده‌ای از این زمان صرف مبارزه با دولت هویدا و تلاش در جهت اسقاط دولت وی و به دست آوردن جایگاه او می‌شود. اغلب این مبارزه به صورت پنهانی و در قالب ایجاد شایعه در جامعه از قول دوستان و نزدیکان آموزگار انجام می‌شد. اسناد و گزارشهای متعددی در سازمان امنیت رژیم پهلوی گردآوری شده که این مسئله را تایید می‌کند. به طور مثال در سندی عباس مسعودی، سناتور و مدیر روزنامه‌ اطلاعات از بخت بالای آموزگار برای انتصاب در پست نخست‌وزیری پس از نخستین دولت هویدا سخن می‌گوید.[46]  سند دیگری از قول یکی از دوستان خسروانی وزیر کار وقت،  انتصاب آموزگار به نخست‌وزیری را قطعی قلمداد می‌کند و حتی پیرامون جایگاه جدید خسروانی در دولت آینده سخن می‌راند.[47] در سندی دیگر از حمایت آشکار دکتر منوچهر اقبال، مدیر عامل شرکت ملی نفت ایران از جمشید آموزگار در میان اعضای مجلس شورای ملی سخن به میان آمده است.[48]

در گزارشی محرمانه از فعالیت جمشید آموزگار و دوستان وی جهت دستیابی به سمت نخست‌وزیری پرده برداشته شده و از این نقطه نظر که این گزارش نظر مستقیم مأمورین سازمان امنیت است، بسیار حائز اهمیت است. در این گزارش آمده است : «در مورد فعالیت‌های  دکتر آموزگار برای احراز مقام نخست‌وزیری، اطلاع واصله حاکی است که نامبرده و طرفدارانش بر فعالیت‌های خود افزوده و اخیراً با سران دستجات مختلف تماس گرفته و به منظور جلب همکاری آنان مذاکراتی به عمل آورده‌اند.»[49]

با تمام این تفاسیر آموزگار در ظاهر خود را نسبت به جایگاه نخست‌وزیری بی‌تفاوت نشان می‌دهد و طوری وانمود می‌کند که اشتغال در هر یک از پست‌های مختلف مدیریتی برای او تفاوتی نمی‌کند. وی اظهار می‌دارد که او در هر پست و سمتی تنها به انجام «اقدامات اساسی و مثبت» گرایش دارد و در رابطه با جایگاه خویش می‌گوید «به هیچ وجه راضی به این امر نیستم که هر روز از شاخه‌ای به شاخه‌ دیگر پریده و در نتیجه کار مورد نظرم ناتمام بماند.» احتمالاً بیان چنین مطلبی از جانب آموزگار به واسطه‌ شهرت یافتن وی در جاه‌طلبی و بلندپروازی بی‌حد و حصر و به خصوص گرایش فوق‌العاده‌ او به اشغال پست نخست‌وزیری انجام پذیرفته است. در ادامه‌ گزارش، نظریه‌ رهبر عملیات درج شده که ظاهراً پاسخی است به ادعاهای پوچ و کذب آموزگار در باب این موضوع : «دکتر آموزگار در لفافه‌ صحبت خود چنین وانمود ساخته که برای وی تصدی پست نخست‌وزیری با توجه به شایعات اخیر با پستی که اکنون دارد بی‌تفاوت می‌باشد.»![50]

توفیق آموزگار در رسیدن به پست نخست‌وزیری یا هر سمت دیگری به خواست و اراده‌ شخص شاه و البته میزان فشار آمریکایی‌ها به دربار بستگی داشت. در این زمان شاه بیش از هر چیز تمایل به ایجاد ثبات سیاسی و فضای آرام در جامعه داشت چرا که حوادث 15 خرداد و اعتراضات عمومی از یک سو و تغییر و تحولات گسترده و پی در پی از سویی دیگر ثبات سیاسی و حتی اقتصادی حکومت را در خطر جدی قرار داده بود. موضوعی که بیش از هر چیز برای شاه و اقتدار او خطرناک می‌نمود.[51] ایالات متحده نیز در این زمان به اهمیت ثبات سیاسی در ایران و تأثیر آن در تمام منطقه پی برده بود و تمایلی نداشت با نزدیک شدن به رجالی چون آموزگار، شاه را تحت فشار سیاسی یا اقتصادی قرار داده، تشنج را در کشور تشدید کند. از این رو روند ارتباط مستقیم میان ایالات متحده و محمدرضا شاه رو به تزاید و پیشرفت بود.[52]

تداوم این قبیل فعالیت‌های فوق‌الذکر و تبلیغات وسیع سیاسی و شایعه‌پراکنی‌های عمدی برای اضمحلال دولت هویدا و به چنگ آوردن جایگاه وی در نهایت برای جمشید آموزگار عاقبت خوشی به همراه نمی‌آورد. به‌ خصوص نمایش جدید او پیرامون ارتباط و نزدیکی عمیق با مأمورین و سفرای ایالات متحده و برگزاری جلسات و نشست‌هایی با ایشان در نهایت برای او بسیار گران تمام می‌شود. این بار نیز هویدا بسیار حساب شده و با دقت و فراست در برابر عداوت و دشمنی‌های پی در پی آموزگار عکس‌العمل نشان داده است و توفیق یافته تا او را در دام حیله‌ خود گرفتار کند. نتیجه‌ این درگیری طولانی ‌مدت، در اسناد سازمان امنیت منعکس است. در این سند از جانب حسین رجبی، مدیر کل رفاه معلم وزارت آموزش و پرورش پیرامون این مسئله آمده است : «چندیست که از طرف نخست‌وزیری به کلیه‌ وزرا و مدیران کل و کارکنان دولتی دستور داده شده است که از تماس با خارجی‌ها، بدون اطلاع قبلی و اجازه‌ وزارت خارجه خودداری کنند. ولی دکتر جمشید آموزگار وزیر دارایی  که از مدتی پیش داعیه‌ نخست‌وزیری را در سر می‌پروراند و عده‌ای از فارغ‌التحصیلان آمریکا را به دور خود جمع کرده بدون توجه به این بخشنامه و دستور نخست‌وزیری قبل از مسافرت خود به آمریکا برای شرکت در جلسات صندوق بین‌المللی پول با عده‌ای از فارغ‌التحصیلان طرفدار خود با حضور آرمن مایر، سفیر امریکا در ایران شامی در هتل هیلتون می‌خورند و مفهوم این ماجرا این بوده که سفیر آمریکا از طرفداران ماست و ما را تقویت می‌کند. این ماجرا به عرض اعلی‌حضرت همایونی می‌رسد و معظم‌له از این ماجرا که وزرای خود را متکی به خارجی‌ها می‌دانند، سخت ناراحت می‌شوند و به همین جهت اکنون شایعات نخست‌وزیری جمشید آموزگار به حد زیادی کاسته شده است.»[53]

ظاهراً این حادثه تأثیر فوق‌العاده‌ای بر جریان شایعات نخست‌وزیری آموزگار داشته است و بایستی آن را مُهر پایانی بر ماه‌ها فعالیت و تلاش پیگیرانه پیرامون تخریب و تخفیف چهره‌ هویدا و برکناری او از نخست‌وزیری قلمداد نمود. فی‌الواقع یک حرکت هوشمندانه توسط هویدا نتیجه‌ این رقابت سیاسی را به کلی تغییر داد و آموزگار در این جدال به سختی مغلوب حریف حیله‌گر و مکار خویش شد.

 پس از این وقایع آموزگار با وجود این‌که همچنان از جانب شاه حمایت می‌شد، اما عاقبت روشنی در این دولت برای خود متصور نبود. طبعاً این شرایط نمی‌توانست به این شکل تداوم یابد و در صورت عدم مصالحه فی‌مابین، باید یکی از این دو شخصیت از مقام خود کنار گذاشته می‌شد و با توجه به پیروزی‌های  هویدا و جایگاه برتر سیاسی وی، آموزگار خود را برای اخراج و برکناری احتمالی از کابینه آماده می‌نمود. در اسناد ساواک دقیقاً پیرامون همین مطلب گزارشی ذکر شده که بخشی از آن بدین شرح است: «اخیراً شایعات زیادی در مورد اختلاف نخست‌وزیر با دکتر آموزگار – وزیر دارائی – انتشار یافته و گفته می‌شود در صورت ترمیم کابینه، دکتر آموزگار به طور قطع از کابینه خارج خواهد شد. دکتر آموزگار در هفته‌ی گذشته به چند تن از نزدیکان خود اظهار خستگی از کار زیاد نموده و گفته مایل است بار دیگر به کارهای آزاد مشغول شود.»[54]

اظهار خستگی از جانب فردی مصمم و خستگی‌ناپذیر مانند آموزگار دور از ذهن و تنها بهانه‌ای برای احتمالات آتی به نظر می‌رسد. ظاهراً وی سعی داشته تا زمینه‌های اخراج خود از دولت جدید را به شکلی آبرومندانه مهیا کند، تا از نگاه دوستان و نزدیکان به خواست و اراده‌ خود از دستگاه دولتی کناره‌گیری کرده باشد.

با این وجود، جمشید آموزگار نه تنها در این دولت باقی می‌ماند بلکه یک بار دیگر در سمت خود یعنی وزارت دارایی ابقا می‌شود. در 25 مهر ماه 1346 هویدا مطابق رسم پارلمانی از نخست‌وزیری مستعفی و دوباره مأمور تشکیل کابینه شد.[55]  این انتصاب مجدد در نظر آموزگار در حکم تأیید و رضایت شاه از وی بود و طبعاً بر تقویت روحیه و اعتماد به نفس او تأثیر فوق‌العاده‌ای گذاشت.[56]

آموزگار با این حمایت شاه دریافت که اتکای او به کانون قدرت داخلی بیش از هر قدرت دیگری برای او حائز اهمیت و برای آتیه‌ سیاسی او حیاتی خواهد بود. غرور و خودستایی آموزگار پس از اتفاقات اخیر به اعلا درجه‌ خود رسید، چنان که در اسناد ساواک در مورد آموزگار آمده است که: «وی اکنون به دعوت شخص شاه در ایران است و تاکنون سلامتی خود را مصروف خدمت داشته و هرگاه خواسته از وظایف دولتی کناره‌گیری کند شاه مانع از این انصراف شده است!» در بخش دیگری از این سند نیز آمده است «در مورد دیگری که به دکتر آموزگار ایراد شده که چرا با اقدامات خود مردم را می‌رنجاند و افکار عمومی را علیه خود برانگیخته، گفته است که من ابداً احتیاجی به نظر مردم در باره‌ خودم ندارم و وضع من و برادرم طوری است که یا در ایران خواهیم بود با سمت عالی و یا دقیقه‌ای بدون عنوان و سمت در این مملکت نمی‌مانیم.»![57]

چنین غرور کاذبی نشأت گرفته از حمایت‌های بی‌دریغ و بی‌شائبه‌ شاه تلقی می‌شد که غیر منطقی نیز نبود. شاه به علت شمّ اقتصادی آموزگار و نقش وی در ارز‌آوری بخش نفتی کشور، هرگز حمایت خود را از او دریغ نکرد. وقتی هویدا تصمیم گرفت به واسطه‌ دسایس و توطئه‌های مداوم آموزگار، دست به ترمیم کابینه زده و برخی از دشمنان و مخالفین خود و در رأس آن‌ها آموزگار را از کابینه اخراج کند، شاه بار دیگر مانع از این عمل شد و از آموزگار حمایت کرد.

در 21 شهریور ماه 1350ش بار دیگر هویدا به صورت ظاهری از دولت استعفا داده و مجدداً به نخست‌وزیری منصوب شد و یک روز بعد تشکیل کابینه داد.[58] در کابینه‌ جدید جمشید آموزگار برای بار سوم به خواست شاه در سمت وزارت دارایی ابقا می‌شود.[59] به نظر می‌رسد آموزگار به غیر از پیگیری خواسته‌ها و مطامع خویش، در طول این مدت در وزارت دارائی، هدفی دائم و همیشگی دیگری نیز داشته است که می‌توان از آن به مال اندوزی و کسب ثروت تعبیر نمود. هرچند که این خصوصیت مربوط به غالب سیاسیون و صاحب‌منصبان دوره‌ی پهلوی بود لکن میزان میل به پس‌انداز و توانایی ایشان در اختلاس‌های دولتی و حکومتی متفاوت بود. جمشید آموزگار را می‌توان با توجه به شمّ اقتصادی و تجربه‌ی مالی او و نیز زیرکی و هوشمندی که در تمام مراودات مالی و تجاری خویش لحاظ می‌داشت، یکی از موفق‌ترین افراد دوران پهلوی به شمار آورد. روبرت اردیتی معاون بانک ویسکوت اوورسیز ژنو میزان پس‌انداز برخی وزرا از جمله جمشید آموزگار را  در خرداد 49 مبلغ 17 میلیون دلار عنوان و در ادامه با استناد به این قبیل سرمایه‌گذاری‌های عظیم از تقاضای مبلغ 20 میلیون دلار وام از جانب دولت ایران برای انجام امور مخابراتی اظهار شگفتی می‌کند![60]

در سال‌های آخر حکومت آموزگار بر وزارت دارایی به شکلی تصاعدی بر نفوذ و اقتدار وی افزوده ‌شد و انتصابات جدید او از جانب شاه مُهر تأییدی بر این ادعا بود. دیدار‌های متناوب او با مقامات و مأمورین سفارتخانه‌ آمریکا در تهران و نیز مصاحبت‌های وی با ایشان در سفرهای خارجی به نوعی در اذهان سیاسیون مملکتی، حمایت ایالات متحده از این شخصیت مرموز را متبادر می‌کرد. آمریکایی‌ها به واسطه‌ تربیت غربی آموزگار او را در جهاتی تأمین کننده‌ منافع خود بر می‌شمردند و حفظ چنین مهره‌ای را غنیمت قلمداد می‌کردند[61]. نخستین انتصاب جدید او با حفظ سمت وزارت دارایی، عضویت در «هیئت امنای دانشگاه پهلوی شیراز» بود.[62] چند سال بعد محمدرضا شاه در حکم دیگری وی را به عضویت در «هیئت امنای دانشگاه جندی شاپور» نیز برگزید.[63]  و اندک زمانی پس از آن شاه وی را به مدت سه سال به عضویت «هیئت مدیره‌ سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی» درآورد.[64]

این انتصابات پی در پی خبر از تغییرات مهمی می‌داد و چنین به نظر می‌رسید که به زودی آموزگار تغییر کارکرد پیدا خواهد کرد و در پست‌های مهم‌تر و تعیین‌کننده‌تری ایفای نقش خواهد نمود. اکنون پس از قریب به 9 سال تلاش مجدانه، آموزگار با اهداف و مقاصد اصلی خویش فاصله‌ اندکی احساس می‌کرد.

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. وزارت کشور ‌

در 7 اردیبهشت ماه 1353 جمشید آموزگار از وزارت دارایی برکنار و به دو سمت جدید یعنی «وزارت کشور» و «سرپرستی امور اداری و استخدامی کشور» منصوب شد.[65] تصویر حکم صادره از دربار در سندی به تاریخ 12 / 2 / 1353 (به شماره‌ی 7-200) در پرونده‌ نامبرده مندرج است.[66]

این تغییر و تحول به خواست و اراده‌ مستقیم شاه صورت گرفت. وی در جلسه‌ معارفه‌ وزرای کابینه تأکید کرد که آموزگار مستقیماً از او دستور می‌گیرد و تنها به او پاسخگو خواهد بود![67] هرچند به طور معمول در تمام دولت‌های پس از کودتا شاه بیش از نیمی از وزرای کابینه‌ها را تعیین می‌کرد لکن بیان بی‌پرده‌ این مسئله از جانب او نه تنها نقض مستقیم و فاحش قانون اساسی محسوب می‌شد بلکه چنین وانمود می‌کرد که آموزگار در کابینه تافته‌ جدا بافته‌ای است و مستقیماً از جانب شخص شاه حمایت و تقویت می‌شود. از این رو اغتشاشات و معضلات جدید در دولت هویدا قطعی می‌نمود چرا که اکنون دست آموزگار چه از جهت حمایت شاه و چه به لحاظ انتصاب در وزارتی اساساً سیاسی و سرنوشت‌ساز کاملاً باز و فضا برای آغاز درگیری‌های جدید با نخست‌وزیر مهیا بود.

وزارت کشور را می‌توان حساس‌ترین وزارتخانه در هر دولتی قلمداد کرد چرا‌ که وظایف ذاتی آن به اداره‌ امور سیاسی کشور و سراسر اجزای تشکیل‌دهنده‌ آن مربوط می‌شود. عزل و نصب استانداران، اداره‌ انتخابات، مدیریت احزاب و گروه‌های سیاسی و بسیاری دیگر از مسئولیت‌های کلیدی از وظایف وزارت کشور بود. این بار آموزگار بسیار قدرتمند‌تر از قبل در برابر هویدا قد برافراشته بود و تصمیم داشت دشمنی خود را تا برکناری و اضمحلال کامل دولت هویدا ادامه دهد. وی پس از انتصاب در مقام جدیدش به تغییرات گسترده‌ای از معاونین و مسئولین وزارت کشور تا استانداران و مسئولین اداره‌ استان‌ها دست یازید[68] و دیری نپایید که با اقدامات او وضعیت سیاسی کشور دچار آشوب و اغتشاش شد. این وضعیت بیش از هر کسی شخص نخست‌وزیر و رییس دولت را در خطر انتقادات و اعتراضات گسترده و حتی برکناری قرار می‌داد.[69]

اما محمدرضا شاه به غیر از تحت فشار گذاشتن دولت هویدا مقصود دیگری نیز از این انتصاب جدید داشت. انتخابات مجلسین سنا و شورای ملی نزدیک بود و شاه نمی‌خواست که اعضای آن تحت نفوذ و حمایت دولت دیرپا و ریشه‌دار هویدا انتخاب شوند. هرچند جمشید آموزگار نیز آن شخصیتی نبود که شاه بتواند به سادگی به وی اعتماد، و روی آن حساب ویژه‌ای باز کند، اما به هر علتی که تنها او از آن آگاه بود، آموزگار را به وزارت کشور و درواقع به عنوان مسئول رسیدگی به امر انتخابات برگزید. این تصمیم شاه طبیعتاً بسیاری از مطلعین به مسائل سیاسی ایران را نگران کرد و برخی از ایشان حتی اعتراض خود را به صورت علنی  به شخص شاه ایراد نمودند. در اسناد ساواک نامه‌ای از دکتر محمد مقدسی، دبیر حزب اتحاد ملی ایران  وجود دارد که نامبرده از انتخاب جمشید آموزگار به پست وزارت کشور و افتادن سرنوشت «انتخابات مجلس شورای ملی، که به سرنوشت و حیات سیاسی کشور بستگی دارد» به دست چنین شخصیت فاسد و وابسته‌ای ابراز ناخرسندی و نگرانی شدید نموده و شاه را به تغییر رویه و ایجاد فضای باز سیاسی تشویق می‌کند.[70]

تغییر و تحولات گسترده‌ای که در وزارت کشور توسط جمشید آموزگار انجام شد بر مخالفان و دشمنان پرتعداد وی بیش از پیش افزود. به زودی اعلامیه‌هایی توسط اشخاص ناشناس نسبت به فساد اداری و قانون‌شکنی‌های او نوشته و به برخی از سران و سازمان‌های دولتی و ساواک ارسال شد تا از این شواهد و مدارک علیه وی استفاده شود. هرچند در زمان صدارت او بر وزارت دارایی نیز چنین اعلامیه‌هایی تهیه و پخش می‌شد و تعداد متعددی از آن‌ها نیز  در پرونده‌ امنیتی وی در ساواک ثبت و ضبط شد، اما اکنون شرایط با گذشته کاملاً تغییر کرده و برخورد سازمان امنیت نیز متناسب با حمایت مستقیم شاه از آموزگار تفاوت فاحشی کرده بود. این بار ساواک جلوی انتشار تمام این اعلامیه‌ها را می‌گیرد و حتی دستور صریحی پیرامون جست‌وجو و تفتیش عاملین و آمرین آن صادر می‌کند. ظاهراً آموزگار موفق شده بود تا پشتیبانی سازمان امنیت را نیز به طور کامل به دست آورد و این‌چنین خود را در برابر حوادث احتمالی بیمه کند. هرچند که به زودی صدای انقلاب با چنان فریاد رسایی در سراسر کشور طنین‌انداز شد، که بنیان تمامی پشتیبانان او را به لرزه درآورد. آموزگار در تاریخ 21 شهریور ماه 1354  مجدداً از جانب شاه در سمت وزارت کشور ابقا شد.[71] وی در دوران دوم انتصاب خود در وزارت کشور انتخابات هفتمین دور از مجلس سنا و بیست‌ و‌ چهارمین دور از مجلس شورای ملی را مطابق خواست شاه به انجام رساند و در جو خفقان و اختناق سیاسی و در دولتی تک‌حزبی، افتخار برگزاری مخلصانه‌ واپسین دور از هر دو مجلس را از آن خویش نمود.[72]

محمدرضا شاه در اواخر نخست‌وزیری هویدا، تصمیم به ایجاد دولتی تک‌حزبی گرفت. از این رو دو حزب بازمانده‌ مجاز یعنی حزب مردم و حزب ایران نوین  نیز منحل و به جای آن‌ها حزب جدید رستاخیز به وجود آمد و تمام اعضای دولت اعم از مسئولین، کارمندان و کارگران دولتی ملزم به نام‌نویسی در این حزب شدند. تشکیل حزب رستاخیز و فشار مضاعف بر مردم جهت ثبت‌نام در آن جو دهشتناکی از خفقان و اختناق را در سراسر ایران ایجاد کرد. به طوری که بخش اعظمی از مردم خود را به انتخاب یکی از دو گزینه‌، عضویت در حزب رستاخیز یا مواجهه با سازمان امنیت ناگزیر دیدند. امیر عباس هویدا، نخست‌وزیر  به عنوان نخستین دبیر کل حزب رستاخیز انتخاب شد، اما تنها پس از چند ماه این رهبری به جمشید آموزگار منتقل شد.[73]

چندی پس از برگزاری انتخابات مجلسین سنا و شورای ملی و به‌ خصوص پس از گزینش آموزگار به «ریاست حزب رستاخیز»، وی از وزارت کشور برکنار و به سمت «وزیر مشاور» دولت وقت انتخاب شد. از این انتصاب جدید برداشت‌های متعددی شد که مهم‌ترین آن‌ها مسئله‌ احتمال نخست‌وزیری آموزگار بود. با این وجود به واسطه‌ شایعات طولانی‌مدت در دوران اشتغال وی در سمت‌های وزارت، برخی تحقق چنین احتمالی را دور از ذهن می‌دانستند، اما آگاهان به مسائل سیاسی داخلی، انتصاب سمت وزیر مشاوری را نشانه و آخرین پله پیش از انتصاب به مقام نخست‌وزیری قلمداد می‌کردند.[74]

 

4- نخست‌وزیری و تشکیل دولت

جمشید آموزگار سرانجام پس از مدت‌ها دسیسه‌چینی و توطئه‌گری و اتخاذ تصمیمات و اعمال سیاست‌های مثبت و منفی در وزارتخانه‌های مختلف کشور، به هدف اصلی و آرزوی دیرین خود دست یافت. با گسترش بیماری سرطان امیر اسدالله علم، وزیر با سابقه‌ دربار پهلوی و دوست و همراه دیرین شاه، امیر عباس هویدا از سمت طولانی نخست‌وزیری برکنار و به عنوان وزیر دربار جدید شاه انتخاب شد و بلافاصله جمشید آموزگار نیز به جای هویدا سمت «نخست‌وزیری» را از آن خود کرد.[75] متن حکم نخست‌وزیری وی در پرونده‌ نامبرده، در سازمان امنیت رژیم پهلوی درج شده است.[76]

در تاریخ 16 مرداد ماه 1356 جمشید آموزگار به همراه هیئتی از وزرای احتمالی کابینه به حضور شاه رسیده و اعضای دولت جدید را جهت دریافت تأییدیه معرفی کرد.[77] از 23 وزیر کابینه‌ جمشید آموزگار، 13 نفر از دولت پیشین به این دولت انتقال یافته و بقیه نیز به خواست و اراده‌ شاه وارد کابینه شدند. ظاهراً تنها شخصیتی که به خواست نخست‌وزیر در کابینه‌ جدید جای گرفته، محمود کاشفی، وزیر مشاور بوده است.[78] تصویری از حکم تأیید افراد فوق‌الذکر توسط شاه در اسناد ساواک آمده است.[79]

آموزگار بسیار دیرتر از آن‌ چه انتظارش را داشت به مقام نخست‌وزیری رسید. اختلالات و اشکالاتی که آموزگار و دوستانش در دولت هویدا و به طور کلی، در سطح کشور برای نابودی نخست‌وزیر اسبق ایجاد کرده بودند اکنون گریبانگیر دولت او شد. اما وی بیش از آن‌ که به تحلیل و رفع این مشکلات و خرابی‌ها بپردازد، تلاش داشت تا نه تنها با انجام امور نمایشی و به ظاهر تجددخواهانه  که شاه علاقه‌ وافری بدان داشت، رضایت دربار را کسب کند بلکه همّ خود را مصروف آن داشت تا با اتخاذ تدابیر و اعمال تغییراتی نمادین رضایت ایالات متحده را نیز کسب کرده و از چتر حمایتی آن‌ها نیز بهره‌مند شود. در دولت کوتاه ‌مدت جمشید آموزگار تغییر و تحولات سطحی و در عین حال گسترده‌ای در زمینه‌های مختلف سیاسی و اقتصادی و به ‌خصوص اجتماعی و فرهنگی پدید آمد که در نهایت به شعله‌ور شدن آتش خشم ملت ایران منجر شد. آتشی که قریب به چهارده سال در زیر خاکسترِ صبر و استقامت مردم نجیب ایران گرم و روشن مانده و با اولین جرقه‌های تحقیر عمومی در دولت آموزگار فوران ‌کرد. در حقیقت ‌باید روند تسریع در زوال رژیم پهلوی را در ضمن اعمال و تدابیر گستاخانه و جسورانه‌ همین دولت پییگیری کرد.[80]

یک هفته پس از انتصاب جمشید آموزگار به نخست‌وزیری در تاریخ 27 مرداد ماه 1356، نخست‌وزیر برای اخذ رأی اعتماد، هیئت وزیران را به مجلس شورای ملی معرفی نمود و مجلس در جلسه‌ فوق‌العاده‌ای مورخ سوم شهریور ماه 1356 پس از بحث و بررسی سطحی پیرامون وزرا و برنامه‌های پیشنهادی دولت، با 188 رأی موافق به کابینه‌ جدید رأی اعتماد داده و دولت آموزگار رسماً کار خود را آغاز کرد.[81]

آموزگار برای همراهی گروه‌ها و احزاب منتقد سیاسی با خود یا دست کم عدم مخالفت ایشان با دولت مژده‌ ایجاد فضای باز سیاسی را داد و از آزادی در بیانِ مواضع و دیدگاه‌های سیاسیِ موافقین و مخالفینِ دولت خبر داد. قطعاً اتخاذ چنین تصمیمی نمی‌توانست بدون هماهنگی و کسب اجازه از شاه صورت پذیرد چرا که ایجاد فضای باز سیاسی حتی در سطحی محدود پس از سال‌ها اختناق و خفقان عمومی، طبعاً اعتراضات و مخالفت‌های گسترده‌ای را آشکار می‌کرد. احتمالاً آموزگار در راضی کردن شاه به این عمل نقش پر‌رنگی داشته است. اما روی کار آمدن کارتِر و دولت دموکرات او در آمریکا و فشار سیاسی بر حکومت نیز نمی‌تواند در اتخاذ چنین تدابیری از جانب نخست‌وزیر بی‌اثر بوده باشد. در همین رابطه محمدرضا شاه ضمن سخنرانی خود در تاریخ 23 شهریور 1356 در دانشگاه پدافند به مسئولین حکومتی می‌گوید : «هرچه هست و نیست باید بی‌پرده به اطلاع مردم برسد».[82] ولی بسیاری از مسئولین کشوری و لشگری به خوبی می‌دانستند چنین اقدامی تا چه میزان می‌تواند برای بقای نظام خطرناک و فاجعه‌بار باشد.

آموزگار برای جلب نظر آمریکا و رفع وضع نابسامان اقتصادی دولت تصمیم به اجرای طرح ریاضت اقتصادی در سراسر کشور گرفت. در اقدامی دیگر وی ریاست حزب رستاخیز را از خود ساقط و به فرمان شاه، دکتر محمد معتضد باهری را در این سمت تعیین نمود. وی همچنین به تغییرات گسترده‌ای در بخش‌های مختلف کشور دست زد و افرادی با پست‌هایی نظیر شهردار تهران، رییس بانک مرکزی، رییس بانک ملی و بسیاری دیگر را از کار برکنار و به جای ایشان از جوانان کم‌تجربه و نا‌کارآمد بهره جست.[83]

بومرنگ اقدامات دکتر جمشید آموزگار سریع‌تر از آن چه تصور می‌شد به سوی دولت او بازگشت و ارکان آن را به لرزه درآورد. اتخاذ سیاستِ فضای باز سیاسی خفقان انفجار آمیز بعد از کودتای 28 مرداد سال 1332 را نیشتر زد و در عمل به بلند‌ترین اعتراضات پس از 15 خرداد 1342 انجامید. گروه‌ها و دستجات وابسته و غیر وابسته‌ سیاسی و بیش از آن‌ها مطبوعات مخالف و منتقد دولت انتقادات گسترده و وسیعی را در سطح کشور آغاز کردند که به زودی این اعتراضات نه‌ تنها دولت و مجلس بلکه دربار پهلوی که سال‌ها از هرگونه نقد و تحلیل آشکاری به دور بود را نیز در بر گرفت.[84] این سیاست دولت به وضوح  علیه خود او تمام شد، اما اکنون دیگر کاری از نخست‌وزیر ساخته نبود و کسی نمی‌توانست جلوی سوالات سیاسی و اقتصادی و به خصوص حقوق بشری مردم را بگیرد. در رابطه با سیاستِ ریاضت اقتصادی نیز وضع آموزگار و دولت او بهتر از شرایط سیاسی آن نبود. لازمه‌ پیگیری این سیاست به تعلیق درآوردن بخش وسیعی از پروژه‌های عمرانی و غالب برنامه‌های توسعه محور بود و همین مسئله به بیکاری طیف گسترده‌ای از شاغلین بخش عمران و توسعه  که غالباً متشکل از کارگران و اقشار ضعیف جامعه بودند می‌انجامید. دولت با اتخاذ چنین تدابیر و سیاست‌هایی موجب سیر صعودی مخالفین و منتقدین خود شد و شرایطی پدید آمد که کنترل آن از دست حکومت خارج شد.[85] اکنون به واسطه‌ شکست طرح‌های مورد نظر ایالات متحده، نه آمریکایی‌ها از آموزگار و دولت او رضایتی داشتند، نه شاه از وضعیت خطرناک کشور و اعتراضات گسترده دل خوشی داشت و نه مردم زحمتکش و ستمدیده‌ ایران به آتیه‌ خویش امیدی داشتند.

آموزگار نیز  که خود را در تنگنا و گرفتار مشکلات توأمان می‌دید همواره هویدا و دولت طولانی وی را عامل اشتباهات و بدبختی‌های روزافزون دولت و ملت ایران بر می‌شمرد. با این وجود شاه چنین اظهاراتی را از جانب نخست‌وزیر نمی‌پذیرفت و تقصیرات آموزگار را کمتر از هویدا نمی‌دانست. در سندی در همین رابطه آمده است: «تا چندی قبل آقای آموزگار در سخنرانی‌هایش از نارسایی‌هایی که در 13 سال گذشته به وجود آمده، انتقاداتی می‌نمودند و به مردم وعده‌ رفع این نارسایی‌ها را می‌دادند. شاهنشاه از انتقادات ضمنی آموزگار در سخنرانی‌ها ناراحت شده‌اند و فرموده‌اند: مگر شما در 13 سال گذشته در هیئت دولت نبوده‌اید؟!»[86] چنین پاسخی از جانب شاه قطعاً نشان از نارضایتی شدید وی نسبت به جمشید آموزگار و دولت وی دارد. نارضایتی‌ای که به هیچ وجه در بدو کار دیده نمی‌شد. به نظر می‌رسد که آموزگار با استعداد خاص خود! تنها در ظرف مدت زمان محدودی تمام حامیان خود و در رأس آن‌ها محمدرضا شاه را از دست داده است!

با رشد سریع اعتراض‌ها دستگاه حاکمه بدون در نظر گرفتن دولت دست به خشونت و سرکوب معترضین با اتکا به قوه‌ قهریه می‌زند. روز 27 شهریور ماه 1356 جلسه‌ شب شعر و نقد ادبی که در محل دانشگاه برگزار شد و ضمن آن انتقادات شدیدی پیرامون دولت و حکومت مطرح گردید با مداخله‌ نیروهای نظامی رژیم به دستگیری و ضرب و جرح دانشجویان منتهی شد.[87] در شهریور ماه 1356 مصادف با ماه مبارک رمضان از جانب روحانیت شیراز درخواستی مبنی بر تأخیر در برگزاری جشن هنر شیراز و ارجاع آن به بعد از ماه مبارک رمضان مطرح شد. لکن این درخواست مورد بی‌توجهی کامل دفتر فرح پهلوی،مسئول برگزاری جشن هنر قرار گرفت و جشن هنر شیراز در زمان مقرر خود با حضور مهمانان داخلی و خارجی برگزار شد. اتفاقاً جشن هنر این سال در شیراز دارای برنامه‌ها و صحنه‌هایی بود که با آیین و اعتقادات مردم ایران تفاوت و فاصله‌ فاحشی داشت. توده‌های ناراضی مردمی و در رأس ایشان جامعه‌ روحانیت ابتدا در قم و سپس در سایر شهرستان‌های ایران علیه برگزاری این مراسم دست به اعتراضات گسترده‌ خیابانی زدند.[88] انتشار نوار صوتی بیانات حضرت امام از محل تبعید ایشان در مهر ماه همین سال بر خشم و کینه‌ عمومی افزود. این حادثه از نخستین جرقه‌های انقلاب ملت ایران محسوب می‌شد. وقوع حوادث دیگری از قبیل درگذشت دکتر علی شریعتی در 29 خرداد 1356 و فوت مشکوک آیت‌الله مصطفی خمینی در ابتدای آبان ماه همین سال و عزاداری گسترده و اعتراضی در مراسم ایشان، اعتراضات دانشجویی 16 آذر در دانشگاه تهران و  تشکیل مجدد جبهه‌ ملی و پیوستن ملّیون به معترضین مذهبی، در ادامه‌ همین سال، شرایط را برای دستگاه حاکمه بیش از پیش خطرناک کرد.[89]

شاه مطابق معمول با گسترش اعتراضات و وخامت وضع موجود به بهانه‌ دیدار و رایزنی با رییس‌جمهور جدید ایالات متحده در 23 آبان ماه 1356 از ایران خارج و ترمیم اوضاع مملکت را به نخست‌وزیر واگذار کرد. اما در بازگشت نه‌تنها اوضاع کشور آرام نشد بلکه بر اعتراضات داخلی افزوده شده است. سخنرانی‌ها و بیانات پیوسته‌ امام خمینی(ره) که به صورت نوار‌های صوتی وارد ایران و در سطح جامعه تکثیر می‌شد، ضربات سختی بر نظام شاهنشاهی پهلوی وارد می‌آورد.[90] دولت جمشید آموزگار ضعیف‌تر از هر زمان دیگری تنها بر تشدید اعتراضات ناظر بود و سرکوب آن را ورای توان خود می‌دانست. با این وجود از جانب مسئولین دولتِ آموزگار تصمیم گرفته شد تا برای تخریب چهره‌ مردمی امام خمینی، مطلبی بر علیه این شخصیت شاخص‌ و شجاع مرجعیت و جامعه‌ روحانیت، تهیه و تحت نام نویسنده‌ای مجعول به نام احمد رشیدی مطلق در روزنامه‌ کثیرالانتشار اطلاعات به تاریخ 17 دی ماه 1356 منتشر شد. اما نتیجه‌ چنین عملی فراتر از تصور اغلب صاحب‌نظران حکومت بود. فردای انتشار این مقاله تظاهرات گسترده‌ای از جانب طلاب و روحانیون و مردم معتقد قم برگزار  و برای نخستین بار شعارهایی تندی علیه شاه مطرح شد. تداوم اعتراضات و تشدید فزاینده‌ آن در روز 19 دی‌ماه عاقبت به سرکوب و کشتار بی‌رحمانه‌ معترضین در شهر قم انجامید و با این حوادث نخستین روز از انقلاب اسلامی در ایران رسماً آغاز شد. اعتراضات و تظاهرات مردمی به سرعت به دیگر شهرستان‌ها سرایت کرد و سراسر ایران را فرا گرفت. 29 بهمن ماه 1356 در تبریز، تظاهرات گسترده‌ای به مناسبت چهلم شهدای حادثه‌ قم شکل گرفت ولی تظاهرات از جانب سپهبد آزموده استاندار آذربایجان و از بستگان نزدیک شخص نخست‌وزیر به شدت سرکوب شد و ضمن آن افراد متعددی به شهادت رسیدند. جمشید آموزگار برای برون‌رفت از این افتضاح سیاسی معترضین را عوامل خارجی برشمرد و خود در تظاهراتی نمایشی در تبریز شرکت کرد. حوادث تبریز تداوم برگزاری مراسم‌های عزاداری را در دیگر شهر‌های ایران موجب شد و بدین طریق انقلاب مانند رودی خروشان مسیر خود را همچنان ادامه می‌داد.[91]

وقایع فوق‌الذکر دولت آموزگار را به ورطه‌ نابودی کشانید و وی را با مشکلات و معضلاتی مواجه کرد که پیش از آغاز به کار خود در این سمت هرگز تصور وقوع آن را  نمی‌کرد. تدابیر اشتباه دولت آموزگار در رابطه با مسائل اجرایی کشور، که به اعتراضات گسترده و سراسری منجر شد، و نیز رفتار وی در برابر حوادث اخیر در کشور، قطعاً دلایل مستدلی برای برکناری آموزگار محسوب می‌شد. اما دیری نپایید که وقوع حادثه‌ای وحشتناک آموزگار و دولت او را در سراشیب سقوط قرار داد. در تاریخ 28 مرداد ماه 1357 طی توطئه‌ای سینما رکس آبادان طعمه‌ حریق شد و جمعی کثیر از مردم در این حادثه‌ غم‌انگیز جان خود را از دست دادند. دولت وقت به سرعت به طراحی و اجرای این حادثه و دست کم، عدم تلاش در جهت نجات جان محبوسین متهم شد. عکس‌العمل عمومی در کشور نسبت به این حادثه چنان وسیع و شدید بود که شاه چاره‌ای جز تغییر فوری نخست‌وزیر در خود نمی‌دید.[92] برای آموزگار این حادثه پایان کار محسوب می‌شد هرچند با افتضاحات سیاسی پیش آمده در دولت او هر حادثه‌ دیگری حتی با ابعادی بسیار کوچک‌تر از فاجعه‌ سینما رکس آبادان می‌توانست در حکم کاتالیزور برای اضمحلال دولت وی باشد.

در تاریخ 5 شهریور ماه 1357 دولت جمشید آموزگار با کارنامه‌ای مردود و سیاه سقوط کرد و میراثی دهشتناک برای خلف خویش بر جای نهاد.[93] اسناد ساواک تأیید استعفای جمشید آموزگار و ابراز قدردانی شاه از فعالیت‌های نامبرده را نشان می‌دهد.[94]

 

جمشید آموزگار بعد از استعفا

     با قبول استعفاى آموزگار که شاه بعدها آن را یک خطاى سیاسى اعلام کرد دولت جعفر شریف امامى در چهارم شهریور 1357 به نخست‌وزیرى رسید. شعار «دولت آشتى ملى» شریف امامى با واقعه 17 شهریور 1357، بزودى رنگ باخت و این براى بسیارى از طرفداران و زمامداران رژیم محمدرضا پهلوى زنگ پایانى در حیات رژیم بود. پس از این واقعه آموزگار عملاً از منظومه قدرت دربار خود را خارج نمود و از شاه به عنوان مرکز قدرت کمى فاصله گرفت. مخالفت انقلابیون در این زمان حاکى از آن است که آموزگار را به خاطر رفتار کاملاً متضاد با آنچه درباره گسترش فضاى سیاسى کشور وعده داده بود، خائن به آرمانهاى مردم اعلام و تقاضاى محاکمه وى را کردند. پس از این که دولت ازهارى براى مهار انقلاب، تصمیم به دستگیرى و حبس تعدادى از دست‌اندرکاران دولت‌هاى گذشته را گرفت، آموزگار با اجازه شاه و دریافت گذرنامه سیاسى به بهانه بیمارى همسرش از کشور خارج شد و در هنگام خروج از ایران از سفارت آمریکا در ایران تقاضاى ویزاى قانونى در امریکا را نمود. در اوایل آذرماه 1357 نام آموزگار در فهرست 144 نفرى منتشره از سوى کارکنان بانک مرکزى بود که از کشور ارز خارج کرده بودند.

    با پیروزى انقلاب اسلامى نام جمشید آموزگار در فهرست اسامى ممنوع‌الخروج‌ها از کشور منتشر شد که از سال 1341 در کشور مسئولیت عالى رتبه را در اختیار داشتند. به دنبال آن اموال وى طبق حکم غیابى دادستانى انقلاب در فروردین 58 به نفع بنیاد مستضعفان  مصادره شد.

    آموزگار پس از ترک ایران ابتدا به ایالت فلوریداى امریکا رفت سپس در ایالت میامى مقیم شد و به همراه جهانگیر آموزگار که مدتى مسئولیت ریاست هیئت نمایندگى اقتصادى ایران در امریکا را به عهده داشت، شرکت ساختمانى تأسیس کرد.

    در سال‌هاى نخستین اقامت آموزگار در امریکا، وى با باشگاه «پان امپریال» همکارى داشت. ارتشبد اویسى و اردشیر زاهدى از گردانندگان دیگر این کلوپ بودند. هدف این باشگاه تلاش براى اتحاد ایرانیان مقیم امریکا و اروپا و طرح نقشه براى مبارزه با جمهورى اسلامى ایران بود. سرمایه این کلوپ از محل اجاره ساختمان بزرگ بنیاد پهلوى در نیویورک که از طرف شاه در اختیار هوشنگ رام مدیرعامل فرارى بانک عمران گذشته شده بود، تأمین مى‌شد. جمشید آموزگار، هوشنگ انصارى، جهانگیر آموزگار، فریدون هویدا، که به یاران اربعه مشهور بودند، مدیریت و پى‌گیرى امور فرهنگى این مجموعه را در دست داشتند. بیان نظرات و بازگویى حوادث سیاسى، اقتصادى گذشته کشور در مطبوعات فارسى زبان خارج از کشور به همراهى محمد باهرى، هوشنگ نهاوندى، داریوش همایون و عبدالمجید مجیدى از دیگر اقدامات آموزگار و هم مسلکانش علیه جمهورى اسلامى در غرب بوده است.

جمشید آموزگار در ششم مهرماه سال 1395 در سن 93 سالگی در شهر بتزدا در ایالت مریلند آمریکا درگذشت.[95]

 

نتیجه‌گیری

حیات سیاسی جمشید آموزگار سراسر با تلاش مجدانه و مبارزه‌ای بی‌امان با موانع در مسیر پیشرفت سیاسی و  جاه‌طلبی و بلند‌پروازی توأمان بود. تلاش و مبارزه‌ای که از همان ایام جوانی برای ورود به کابینه و عضویت در دولت وقت آغاز شد و با سیر صعودی آمال و آرزوهای او برای نیل به اهداف و مراتب بالاتر سیاسی به صورتی آشکار و نهان در جریان بود. رسیدن به جایگاه نخست‌وزیری، بزرگ‌ترین هدف و آرزوی سیاسی آموزگار محسوب می‌شد و برای دست یافتن به آن از هیچ دسیسه و توطئه‌ای فروگذار نکرد. برقراری روابط با ایالات متحده و جلب رضایت شاه همه و همه برای نیل بدین مقصود بود. با این وجود زمانی که آموزگار به نخست‌وزیری رسید، تدابیر و تصمیماتی اتخاذ کرد که به زودی آثار سوء آن برای دولت و دستگاه حاکمه نمایان شد. در ادامه حمایت شاه از وی سلب شد و آمریکایی‌ها نیز از او قطع امید کردند. او حتی در بحبوحه‌ اعتراضات از درک صحیح حوادث و رویداد‌های کشور و رفع خواسته‌ها و نیاز‌های محدود مردم عاجز بود.  دولت او با فریاد‌های تظلم‌خواهانه و عدالت‌جویانه‌ مظلومین و محرومین ایران به لرزه درآمد و فرو ریخت.

 

پی‌نوشت‌ها:


[1] نخست وزیران ایران از انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی.دکتر باقر عاقلی، ص 1092.

[2] ایران بین دو انقلاب از مشروطه تا انقلاب اسلامی. یرواند آبراهامیان، ترجمه‌ی کاظم فیروزمند، حسن شمس‌آوری و محسن مدیر شانه‌چی، ص 155-156.

[3] نخست‌وزیران ایران، ص 1092.

[4] اسناد لانه‌ جاسوسی امریکا (جلد 8). مؤسسه‌ مطالعات‌ و پژوهش‌های سیاسی، ص 166.

[5] همان.

[6] نخست‌وزیران ایران، ص 1093.

[7] اسناد لانه‌ جاسوسی امریکا (جلد هشتم)، ص 162.

[8] همان، ص 184.

[9] نخست‌وزیران ایران، ص 1093.

[10] تاریخ ایران کمبریج (جلد هفتم، قسمت سوم: دوره‌ پهلوی). پیتر آوری، گاوین هامبلی و چارلز ملویل، ترجمه‌ دکتر تیمور قادری، ص 95-96.

[11] نخست‌وزیران ایران، ص 1093.

[12] رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک (جلد نهم: جمشید آموزگار)، مرکز بررسی اسناد تاریخی؛ ص 9.

[13] اسناد لانه‌ جاسوسی امریکا (جلد هشتم)، ص 161.

[14] رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، جمشید آموزگار، ص 8.

[15] اسناد لانه‌ جاسوسی امریکا (جلد هشتم)، ص 166.

[16] همان، ص 172-173.

[17] همان، ص 172.

[18] نخست‌وزیران ایران، ص 1093.

[19] رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، جمشید آموزگار، ص 11.

[20] نخست‌وزیران ایران، ص 1094.

[21] اسناد لانه‌ جاسوسی امریکا (جلد هشتم)، ص 175.

[22] همان، ص 177.

[23] روزشمار تاریخ ایران (جلد دوم). تألیف دکتر باقی عاقلی، ص 111.

[24] تاریخ ایران کمبریج (جلد هفتم، قسمت سوم: دوره‌ی پهلوی)، ص 95-97.

[25] نخست‌وزیران ایران، ص 1094.

[26] روزشمار تاریخ ایران (جلد دوم)، ص 169.

[27] رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، جمشید آموزگار، ص 24.

[28] روزشمار تاریخ ایران (جلد دوم)، ص 182-183.

[29] نخست‌وزیران ایران، ص 1094.

[30] رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، جمشید آموزگار، ص 37.

[31] نخست‌وزیران ایران، ص 1094.

[32] رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، جمشید آموزگا، ص 61.

[33] همان، ص 73.

[34] ادوار مجالس قانونگذاری در دوران مشروطیت (جلد سوم). یونس مروارید، ص 709-710.

[35] اسناد لانه‌ی جاسوسی امریکا (جلد هشتم)، ص 176.

[36] رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک جمشید آموزگار، ص 70.

[37] همان، ص 109.

[38] اسناد لانه‌ جاسوسی امریکا (جلد هشتم)، ص 185.

[39] همان، ص 186.

[40] تاریخ ایران کمبریج (جلد هفتم، قسمت سوم: دوره‌ پهلوی)، ص 171.

[41] اسناد لانه‌ جاسوسی امریکا (جلد هشتم)، ص 194.

[42] نخست‌وزیران ایران، ص 1094-1095.

[43] رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، جمشید آموزگار، ص 80.

[44] نخست‌وزیران ایران، ص 1095.

[45] رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، جمشید آموزگار، ص 114.

[46] همان، ص 78.

[47] همان، ص 79.

[48] همان، ص 81.

[49] همان، ص 83.

[50] همان، ص 82.

[51] تاریخ ایران کمبریج (جلد هفتم، قسمت سوم: دوره‌ پهلوی)، ص 111-112.

[52] همان، ص 168.

[53] رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، جمشید آموزگار، ص 163.

[54] همان، ص 181.

[55] روزشمار تاریخ ایران (جلد دوم)، ص 209.

[56] رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، جمشید آموزگار، ص 224.

[57] همان، ص 249.

[58] روز شمار تاریخ ایران (جلد دوم)، ص 255.

[59] رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، جمشید آموزگار، ص 307.

[60] همان، ص 301.

[61] اسناد لانه‌ جاسوسی ایران (جلد هشتم)، ص 185-186.

[62] رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، جمشید آموزگار، ص 201.

[63] همان، ص 314.

[64] همان، ص 315.

[65] روزشمار تاریخ ایران (جلد دوم)، ص 284.

[66] رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، جمشید آموزگار، ص 328.

[67] نخست‌وزیران ایران، ص 1095.

[68] روزشمار تاریخ ایران (جلد دوم)، ص 286.

[69] نخست‌وزیران ایران، ص 1095.

[70] رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، جمشید آموزگار، ص 332.

[71] همان، ص 342.

[72] نخست‌وزیران ایران، ص 1095-1096.

[73] رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، جمشید آموزگار، ص 363.

[74] همان، ص 379.

[75] سقوط رژیم شاهنشاهی در ایران (جلد اول). دکتر رضا نیازمند، ص 458.

[76] رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، جمشید آموزگار، ص 390.

[77] روزشمار تاریخ ایران (جلد دوم)، ص 323.

[78] نخست‌وزیران ایران، ص 1096.

[79] رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، جمشید آموزگار، ص 396.

[80] اسناد لانه‌ جاسوسی آمریکا (جلد هشتم)، ص 217-219.

[81] نخبگان سیاسی ایران (جلد سوم). زهرا شجیعی، ص 340.

[82] سقوط رژیم شاهنشاهی در ایران (جلد اول)، ص 461.

[83] نخست‌وزیران ایران، ص 1097.

[84] نخبگان سیاسی ایران (جلد سوم)، ص 342.

[85] نخست‌وزیران ایران، ص 1101-1102.

[86] رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، جمشید آموزگار، ص 445.

[87] نخبگان سیاسی ایران (جلد سوم)، ص 342.

[88] نخست‌وزیران ایران، صص 1098-1100.

[89] نخبگان سیاسی ایران (جلد سوم)، ص 342-343.

[90] همان، ص 344.

[91] سقوط رژیم شاهنشاهی در ایران (جلد اول)، ص 466-469.

[92] روزشمار تاریخ ایران (جلد دوم)، ص 354.

[93] همان، ص 355.

[94] رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، جمشید آموزگار، ص 451.

[95] همان، ص 36 مقدمه.

 

منابع و مآخذ :

- ادوار مجالس قانون‌گذاری در دوران مشروطیت(جلد سوم). یونس مروارید، تهران: نشر اوحدی، 1377.

- اسناد لانه‌ جاسوسی امریکا (جلد هشتم). تهران: موسسه‌ مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، چاپ دوم، 1389.

- ایران بین دو انقلاب از مشروطه تا انقلاب اسلامی. یرواند آبراهامیان، ترجمه‌ کاظم فیروزمند، حسن شمس‌آوری و محسن مدیر شانه‌چی، تهران: نشر مرکز، چاپ شانزدهم، 1391.

- تاریخ ایران کمبریج (جلد هفتم، قسمت سوم: دوره‌ پهلوی). پیتر آوری، گاوین هامبلی و چارلز ملویل، ترجمه‌ دکتر تیمور قادری، تهران: مهتاب، 1388.

- رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک (جلد نهم: جمشید آموزگار). تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی  1382.

- روزشمار تاریخ ایران (جلد دوم). دکتر باقر عاقلی، تهران: نشر نامک، چاپ دوم، 1387.

- سقوط رژیم شاهنشاهی در ایران (جلد اول).دکتر رضا نیازمند، تهران: حکایت قلم نوین، 1391.

- نخبگان سیاسی ایران (جلد سوم). زهرا شجیعی، تهران: سخن، چاپ دوم، 1383.

- نخست وزیران ایران از انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی. دکتر باقر عاقلی، تهران: انتشارات جاویدان، چاپ دوم، 1374.

































































جمشید آموزگار در ایام جوانی



جمشید آموزگار در کنار شاه، فرح و امیرعباس هویدا



جمشید آموزگار


 
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است.