موافقت ما نیز... حاصل است !



سیاست روسیه تزارى و امپراتورى بریتانیا در قبال ایران، از سده گذشته، بر دو اصل استوار بود. هدف روسیه راهیابى به آب‏هاى گرم از طریق دستیابى به خلیج فارس و هدف انگلستان، حفظ و صیانت متصرفات خود در شبه قاره هندوستان بود. براساس این اصول، روسیه در تلاش براى گسترش متصرفات خود به سمت خلیج فارس از طریق گرجستان و داغستان بود و انگلستان مى‏کوشید تا وضعیت موجود را به نفع خود حفظ کند. على‏رغم این تقابل که روسیه و انگلستان در هدف دارا بودند، در عین حال دو هدف مشترک را نیز در ایران دنبال مى‏کردند که عبارت بود از :
1ـ جلوگیرى از توسعه و پیشرفت ایران در تمام زمینه‏ها
2ـ ممانعت از پاى‏گیرى نفوذ یک قدرت سوم در ایران
در راستاى همین اهداف مشترک بود که «سر گوراوزلى» اولین سفیر مقیم انگلستان در دربار ایران، در 15 اکتبر 1844 م (1223 ش) به وزارت خارجه انگلستان نوشت:
«عقیده صریح و صادقانه من این است که چون مقصود نهایى ما حفظ [و]صیانت هندوستان مى‏باشد، در این صورت مهمترین سیاست این خواهد بود که کشور ایران را در همین حال ضعف و توحش و بربریت نگاه داریم.»
و سِر واستین هنرى لایار ـ سیاستمدار برجسته فرانسوى‏الاصل انگلیسى ـ مى‏گوید:
«دولت انگلیس هرگاه منافع استعمارى خود را در هندوستان، در معرض مخاطره مى‏دید، باب مراوده و دوستى را با ایران باز مى‏کرد و هر وقت مقتضیات و مصالح سیاسى تحویل آنها مى‏نمود، دربار بى‏اطلاعِ تهران، غافل از تحریکات و دسیسه‏هاى قدرت‏ها و امکانات نظامى خود، مبارزه مى‏نمود. نتیجه این مبارزات بى‏حاصل که بیشتر با تحریکات انگلیسى‏ها سرچشمه مى‏گرفت، قراردادهاى شوم و ننگین گلستان و ترکمانچاى را براى ملت ستمدیده ایران به ارمغان مى‏آورد».
و سِر دنیس رایت در تکمیل این عقیده مى‏گوید:
«درگیرى انگلیس در تعیین مرزهاى ایران مربوط به یک مقصود دوراندیشانه در مورد دفاع از هند و توسعه‏طلبى روسیه در آن جهت بود.»
صرف‏نظر از این اظهارات، اهمیت این منطقه براى انگلستان، با توجه به اختلاف قبلى با ایران، بر سر حاکمیت هرات، از حمله به بوشهر (جنگ‏هاى 1253 ق ـ 1258 ق ایران و انگلیس در زمان محمدشاه قاجار) و اشغال جنوب در زمان ناصرالدین شاه (1273 ق ـ 1274 ق) به خوبى مشهود است. در پى این حوادث بود که استعمار بریتانیا، در راستاى استراتژى منطقه‏اى خود، توجه خویش را به مناطق شرقى ایران، به ویژه خراسان و سیستان معطوف داشت و هیئت‏هاى متعددى ـ به ریاست سرهنگ سى.اى.استیوارت و سرهنگ یون اسمیت ـ به آن نواحى اعزام کرد تا مستقیما به بررسى منطقه بپردازند. این گزارش که در سال 1289 ق به «وایت هال» تقدیم شد، مبناى تدوین استراتژى جدید بریتانیا در شرق ایران قرار گرفت که اساس آن با توجه به آشفتگى حکومت مرکزى قاجار، تبدیل حکومت محلى قائن به مرکز ثقل سیاست انگلستان در منطقه و بهره‏گیرى از خاندان علم بود که نمونه آن، تشکیل ارتش محلى با پول انگلستان توسط حشمت‏الملک علم مى‏باشد که مشت آهنین بریتانیا در منطقه محسوب مى‏شد. خاندان علم، یک نمونه از شبکه گسترده جاسوسى انگلیس، در مناطق مختلف ایران بودند، که براى تحقق اهداف انگلستان در راستاى تأمین اطلاعات دقیق و شناخت عمیق استعمار بریتانیا، شکل گرفته بود. برخى از این شبکه‏ها، عبارت بودند از:
شیخ خزعل در خوزستان، خاندان قوام‏الملک در شیراز، خاندان علم در جنوب خراسان و سیستان و بلوچستان، صارم‏الدوله در اصفهان، سپهدار رشتى در گیلان، اسعد بختیارى و ظفر بختیار در بختیارى و... و در تهران نیز، تعدادى سیاستمدار حرفه‏اى، که تربیت یافته مربیان و آموزه‏هاى انگلیسى بودند و استعداد مشاغل مختلف حکومتى از قبیل : صدارت، وزارت، وکالت و غیره را دارا بودند، از اعضاى این شبکه محسوب مى‏شدند که از آن جمله‏اند: منصورالملک، عین‏الملک، محمود جم و...
به دنبال این تمهیدات، انگلستان از طریق نایب‏السلطنه هندوستان، تصمیم به برکشیدن فردى به عنوان شاهنشاهى ایران گرفت که به طور تمام و کمال در خدمت اهداف آنان باشد. در این ایام بود که اردشیر ریپورتر، رضاخان میرپنج را به آنان معرفى کرد و در ملاقاتى که آیرون ساید با او و در حضور سیدضیاءالدین طباطبایى، صورت داد، کودتاى حوت 1299 ش برنامه‏ریزى شد و به انجام رسید و قریب 5 سال پس از آن، میرپنج رضاخان، رضاشاه پهلوى شد و بر تخت نشست و ارتباطات خود را از طریق واسطه‏هاى متعدد، از قبیل: میرزاکریم خان رشتى، سلیمان بهبودى، سردار اسعد بختیارى، محمدعلى فروغى، اردشیر جى و ... با مقامات انگلیس، ادامه داد و مجرى سیاست‏هاى استعمارى آنان شد.
آنچه باعث شد که به بحث مختصرى پیرامون اهمیت ایران براى استعمار انگلستان پرداخته شود، سندى به قدمت تاریخى 70 ساله است که در اردیبهشت ماه سال 1312 ش و با نمره 3391 از دفتر مخصوص رضاخان، صادر گردیده است. محتواى این سند که، موافقت رضاشاه با انتصاب «جوفرى فاوست تیلر اسکوایا» به مقام ویس قنسولى انگلستان در زابل است، به شرح زیر مى‏باشد:
با تأییدات خداوند متعال
ما
پهلوى شاهنشاه ایران
به حکومت سیستان امر و مقرر مى‏داریم که چون اعلیحضرت پادشاه انگلستان به موجب فرمان مورخ پنجم فوریه یکهزار و نهصد و سى و سه جوفرى فاوست تیلر اسکوایا را به سمت ویس قونسولى در قونسولگرى انگلیس در زابل منصوب داشته‏اند و موافقت ما نیز با این انتخاب حاصل است لهذا در انجام مطالب مأموریتى مشارالیه لدى‏الحاجة مطابق عهود مقرره لازمه مساعدت و همراهى را بنماید و امتیازات مربوطه را مرعى دارد. به تاریخ دهم اردیبهشت یکهزار و سیصد و دوازده.



 
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است.