جریان‌شناسی روشنفکری غرب‌گرا در ایران، میرزا ملکم خان (2)



چنین بود که بسیاری از ایرانیان و مسلمانانی که به غرب می‌رفتند در دام این استدلال نادرست افتاده، بدون توجه به زمینه‌ها و بسترهای تاریخی و فکری دو جهان شرق و غرب و بدون درنظر گرفتن احتمالات و روش‌های ممکن دیگر، برای نجات شرق و گشودن راه‌های ترقی همان راه غرب را دنبال کردند و به این حکم کلی ‌رسیدند که تنها راه نجات شرق، پیمودن همان راهی است که غرب طی کرده، و به عبارت دیگر راه رسیدن به سعادت همانا گذشتن از اسلام و عقاید دینی است.

میرزا ملکم‌خان که پدر روشنفکری ایران است در حقیقت به چنین استنباط و حکمی رسیده بود،‌ اما به‌دلیل آن‌که پیش از روشنفکری، سیاستمداری ورزیده بود، هرگز صراحتاً به اسلام حمله نکرد و در لفافه مواضع و دیدگاهایش را بیان می‌کرد. در ادامه به دو محور تفکری وی یعنی «غرب‌باوری» و «اسلام‌ ستیزی» خواهیم پرداخت.

 

4ـ غرب شیفتگی

لُبِّ اندیشه‌های میرزا ملکم‌خان این است: «تجددخواهی بلاشرط». این جمله‌ی کوتاه در حقیقت همه‌ی ذهنیت وی را نشان می‌دهد. اینکه باید بدون هیچ‌گونه قید و شرطی به سمت تجدد پیش برویم در حقیقت به این معنا ست که هیچ نیرو و فکری صلاحیت و مشروعیت ایستادگی در برابر تجددخواهی را ندارد و رسیدن به تجدد غربی مقدم بر هر چیز دیگری است. وی در حقیقت آنگاه که این نظر را ارائه می‌دهد در جایگاه طبیب حاذقی می‌نشیند که درحال پیچیدن نسخه‌ی بیمار خویش است. نسخه‌ای که وی ارائه می‌کند تجددخواهی است. او آن را تنها راه نجات ایران عنوان می‌کند. وی در این مورد می‌نویسد:

«ما که بر حقیقت این علوم به هزار دلیل معتقد شده‌‌ایم و به علم‌الیقین می‌دانیم نجات دولت بسته به قبول این تدابیر [تجدد‌گرایی] است حرف ما منحصر به این است که این علوم در فرنگستان حیّ و موجود و اولین اسباب زندگی این عهد شده‌اند و ما هم باید احکام این علوم را قبول نماییم....»11

ملکم پس از این استدلال می‌کوشد تا میان علوم طبیعی و علوم انسانی ارتباط برقرار کند و نشان دهد که نمی‌‌توان صرفاً جنبه‌ی تکنولوژیک غرب را اقتباس کرد؛ بلکه باید هرآنچه که در غرب به تولید رسیده،‌ اعم عقلی و نقلی را با هم به خدمت درآورد. به عقیده‌ی وی همان‌گونه که دست‌آوردهای علمی غرب مانند تلگراف، اتومبیل و ... برای زندگی انسان مفید و سودمندند، به‌همان نسبت دست‌آوردهای فلسفی و فکری آنها نیز سودمند هستند و باید آن را پذیرفت. وی در این مورد صراحتاً می‌نویسد:

«راه ترقی و اصول نظم را فرنگی‌ها در این دو سه‌ هزار سال مثل اصول تلغرافیا [تلگراف] پیدا کرده‌اند و بر روی یک قانون معین ترتیب داده‌اند. همانطوری که تلغرافیا را می‌توان از فرنگ آورد و «بدون زحمت» در طهران نصب کرد، به‌همان‌طور نیز می‌توان «اصول نظم» ایشان را اخذ کرد و «بدون معطلی» در ایران برقرار ساخت. ولیکن چنانچه مکرر عرض کرده و باز هم تکرار خواهم کرد. هرگاه بخواهید «اصول نظم» را شما «خود» اختراع نمایید مثل این خواهد بود که بخواهید علم تلغرافیا را از پیش خود پیدا نمایید.12

در حقیقت ملکم در این گفته به اصطلاح آب پاکی را بر دست متفکرین و مردم ایران ریخته و آنان را از یافتن راه‌هایی جز آنچه غرب طی کرده است برحذر داشته و پیشاپیش آن را محکوم به شکست دانسته است. متأسفانه ملکم ایرانیان را در مقابل فلسفه‌های سیاسی غرب و تمدن آنها بسیار ضعیف ترسیم کرده و تنها راه پیش‌ِ روی را، تسلیم مطلق و بدون قید و شرط معرفی می‌کند. زمانی زهرآلود بودن این عقیده بهتر درک می‌شود که بدانیم ایران به‌هنگام انتشار این افکار در حالتی متحیر و سردرگم به‌سر می‌برد و بسیاری از اندیشمندان، درباریان،‌ مردم و حتی شخص شاه نیز درپی یافتن ریشه‌های پیشرفت غرب و عقب‌ماندگی ایران بودند. تزریق این افکار که متأسفانه مبلغان فر‌وانی نیز داشت، در آن شرایط بسیار زیان‌بار و مضر بود و در سوق‌دادن ایران به دامن استعمارگران خصوصاً انگلستان نقشی اساسی داشت. بی‌شک انتشار افکاری از این دست نه تنها به ترویج غرب‌گرایی لجام گسیخته ‌انجامید که باعث از بین رفتن روحیه‌ی مبارزه و مقاومت ملی دربرابر استعمارگران و تضعیف روحیه‌ی خودباوری ‌شد.

میرزا ملکم‌خان به‌دنبال تحقق اندیشه‌ها و رؤیاهایش در غربی کردن کشور اقدامات فراوانی انجام داد که در حوزه‌ی عمل و اندیشه قابل بررسی است. وی با انتشار کتاب‌ها و رساله‌های بسیار به تبیین این اندیشه پرداخت؛ که انتشار روزنامه‌ی «قانون» اوج این تلاش‌های فکری در جهت غربی کردن کشور بود. در عرصه‌ی عمل نیز وی اقداماتی انجام داد که هر یک در جای خود قابل تأمل‌اند که در این خصوص دادن امتیازات تجاری به خارجی‌ها در شمار مهم‌ترین آنهاست.

 

5ـ اعطای امتیاز به غربی‌ها و حمایت از نفوذ غرب

وساطت و دریافت مبالغ هنگفت از اشخاص و کمپانی‌های خارجی از نقاط تاریک و از موارد ننگین و شرم‌آور زندگی میرزا ملکم‌خان است. وی باوجود حقوق و مزایای بسیاری که از دولت دریافت می‌کرد،‌ هرگاه که زمینه‌های دریافت پول بیشتری فراهم می‌گردید،‌ بلادرنگ از هر شخص و مقامی بدون توجه به جایگاه حقوقی خود و شأن کشور ایران، استقبال می‌کرد.

وی از همان دوران جوانی وابستگی شدیدی به پول از خود نشان ‌داد و متأسفانه تا پایان عمر نیز نتوانست از آن چشم‌پوشی کند. یکی از دلایل فراخواندن وی از استامبول در هنگام فعالیتش در این کشور، دریافت مبلغ ده‌ هزار تومان انعام از خدیو مصر عنوان شده است.

در سال1290هـ‌ ‌ق هنگام اولین سفر ناصرالدین شاه به فرنگ ملکم به همدستی میرزا حسین خان سپهسالار و چند تن دیگر در مقابل دریافت دویست‌هزار لیره،‌ امتیاز ننگین «رویتر» را به انگلیسی‌ها واگذار کردند که عملاً به معنای فروش کشور به «بارون جولیوس رویتر» به مدت هفتاد سال بود. این امتیاز تنها پس از تلاش‌ها و فعالیت‌های علمای بزرگی چون «آیت‌اله‌العظمی ملاعلی کنی» لغو گردید.

امتیاز «کشتیرانی در رود کارون» از دیگر مواردی بود که ملکم در قبال دریافت پول آن را برای انگلیسی‌ها ترتیب داد. وی همچنین امتیاز «لاتاری» را در سال 1306ه‍ ق دریافت کرد و به مبلغ هزار لیره به دو کمپانی انگلیسی فروخت. این امتیاز نیز در سال 1307ه‍ ق به دلیل مخالفت علما و خلاف شرع بودن آن لغو گردید.13

ملکم از طرفداران دادن امتیاز تجاری به خارجی‌ها بود، چرا که وی معتقد بود از این طریق خارجی‌ها در ایران منافعی به‌دست آورده و به همین‌ خاطر برای کسب آن منافع و سود حاصل از آن به‌ناچار در آبادانی ایران نیز خواهند کوشید! وی علاوه بر این معتقد بود که اگر خارجی‌ها، خصوصاً انگلستان، در ایران صاحب‌ منافع کثیره نباشند در حفظ تمامیت ارضی ایران در مقابل تهاجمات خارجی اقدامی نخواهند کرد. به‌همین خاطر دادن امتیاز به خارجی‌ها را نه تنها به سود پیشرفت و ترقی ایران می‌دانست که آن را تنها راه ممکن برای حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور از دست خارجی‌ها عنوان می‌کرد! وی در این مورد به توجیه حضور استعمارگران پرداخته، سخنانی را بیان می‌کند که یادآور اشغال‌گران معاصر در خاورمیانه است:

«... موافق حساب فرنگستان،‌ اگر آ‌سیا آباد بشود بر آبادی فرنگستان یک بر صد خواهد افزود. به حکم این «مذهب علمی» ملل فرنگستان از «صمیم قلب» و با «نهایت حرص» طالب و مقوی آبادی کل ممالک دنیا هستند،‌ ملل فرنگستان در «ممالک خارجه» هیچ‌ کار و هیچ مقصودی ندارند مگر ازدیاد و توسیع «تجارت دنیا» عهدنامه‌جات و لشکرکشی‌ و تسخیرات ملل فرنگستان در آسیا اصلاً و عموماً مبنی بر این مقصود کلی است.

دوستی و عداوت ملل فرنگستان کلاً راجع به این «طرح واحد» است. دول فرنگستان در ضمن این اقدامات «مجبور» می‌شوند که بعضی از ممالک خارجه را «تصرف» نمایند.

مقصود ایشان از این تصرفات به هیچ‌وجه ممالک‌گیری نیست. مقصود ایشان فقط کسب منافع تجاری است...»14

با چنان توجیهی که ملکم از استعمار غربیان نشان می‌دهد،‌ بی‌سبب نیست که بسیاری از نزدیکان وی در گرفتن رشوه و انعام از خارجی‌ها گوی سبقت را از هم می‌ربایند. وی پس از توجیهاتی از این دست، سرانجام راه حل نهایی خود را که همان اجازه‌ی حضور دل‌بخواهانه و آگاهانه به خارجی‌ها در کشور است را پیشنهاد می‌کند و آن را متضمن فواید زیادی برای ایران بر می‌شمارد:

«.... پای کمپانی‌های خارجی را باید به ایران باز کرد و اعطاء امتیازات اقتصادی،‌ سرمایه‌های خارجی را در ایران به کار گرفت و از طریق احداث راه‌آهن ... وسایل احیاء و ترقی مملکت را فراهم ساخت»15

جالب‌ترین بخش عقاید ملکم در باب خارجی‌ها و استعمارگری آنها، موافقت وی با این اقدامات غیر انسانی است. وی هرگز در سخنانش اندکی انتقاد به اوضاع اسفبار کشورهای مستعمره نمی‌کند و حتی حضور استعمارگران و جنایات آنها را نوعی حرکت خیرخواهانه به‌منظور اصلاح جهان و ترقی عالم دانسته است. در سخنانی توهین‌آمیز و غیر مسئولانه به ساکنان مشرق زمین می‌تازد و آنان را مایه ننگ بشریت معرفی می‌کند:

«... سبب عمده‌ی عداوت و نفرت ملل فرنگستان نسبت به دول آسیا این است که می‌گویند دول آسیا یک قسمت ممتاز کره‌ی زمین را به واسطه‌ی عدم امنیت جانی و مالی غرق دریای ذلت و ننگ بنی‌آدم ساخته‌اند. «دول فرنگستان» به واسطه‌ی همین عدم امنیت مالی و جانی، «ضبط و تصرف کل ممالک آسیا» را حق آسمانی و وظیفه‌ی حتمی خود قرار داده‌اند...»16

تملقاتی چنان سخیف قطعاً به خاطر بازکردن پای خارجی‌ها به کشور بوده که در نتیجه‌ی آن وی مبالغ هنگفتی دریافت می‌داشته است. وی سرانجام به مردم ایران و زعمای کشور خاطر نشان می‌سازد که باید به خاطر اینکه کمپانی‌های غربی حاضر به آمدن به ایران شده‌اند از آنها نهایت تقدیر و سپاسگزاری را مرعی نمود. این سخنان قطعاً بزرگ‌ترین توهین به مردمی است که در طول بیش از سه هزار سال مصدر خدمات ارزنده‌ای برای بشریت بودند. وی می‌نویسد:

«کمپانی‌ها بدون امتیازات دولتی به ایران نخواهند آمد. دولت ایران باید هرقدر که بتواند به کمپانی‌های خارجه امتیاز بدهد.... دولت ایران باید خیلی متشکر باشد و خوش‌وقت باشد که کمپانی‌های خارجه به احتمال منافع بسیار مبهم سرمایه‌های مادی و علمی خود را بیاورند صرف آبادی ایران نمایند... از کثرت مداخل کمپانی‌ها نباید حسد برد، اگر کمپانی‌ها مداخل زیاد نکنند به ایران نخواهند آمد و اگر نیاید ایران آبادنخواهد ....»17

تناقصات این اظهارات به وضوح آشفتگی فکری ملکم را نشان می‌دهد،‌ وی از یک‌سو برای غربیان اظهار تأسف می‌کند که بدون امید به بازگشت سرمایه‌‌شان به ایران می‌آیند،‌ از سوی دیگر بلافاصله به توجیه سود سرشاری می‌پردازد که آنها به دست خواهند آورد. همه‌ی این اظهارات در حقیقت مقدمه‌ای است برای بیان مکنونات و آرزوهای ملکم که همانا ورود اندیشه‌های غربی است.‌ به عبارت دیگر ملکم ورود صنایع و تکنولوژی غربی را نه برای پیشرفت و آبادانی کشور که در حقیقت مقدمه‌ای می‌داند برای ورود تفکرات و مفاهیم غربی به ایران. به این ترتیب آشکار می‌شود که وی با زیرکی و هوشیاری به دنبال تحقق خواسته‌ها و اهدافش، در قالب مقدماتی توجیه‌پذیر برای جامعه بوده است. وی نیت واقعی خود را به این صورت بیان کرده است:

«اروپا به اتکاء دو نوع کارخانه به جلو گام برداشته است. یکی کارخانه تولید کالا و دیگری کارخانه ساختن انسان جایی که از یک طرف اطفال بی‌شعور می‌ریزند و از طرف دیگر مهندس و حکیم‌های کامل بیرون می‌آورند،‌ فقط کارخانه نوع اول است که ایرانی‌ها کم و بیش با آن آشنا می‌باشند...»18

وی مشخص نمی‌کند که منظور از حکیم‌های کامل چه کسانی هستند؟ آیا سپاهیان و کسانی که شرق را به غارت می‌بردند در همین کارخانه‌های انسان‌سازی تولید شده‌اند؟ وی سرانجام راه‌حل نهایی خود را که هدف اصلی تمام تلاش هایش بوده است به صورت زیر بیان می کند:

«ما خیال می کنیم که درجه ترقی آنها] اروپایی ها[ همان قدر است که در صنایع ایشان می بینیم و حال آنکه اصل ترقی ایشان در آیین تمدن بروز کرده است. ملل یوروپ هر قدر که در کارخانجات فلزات ترقی کرده‌اند، صد مراتب بیشتر در این کارخانجات انسانی پیش رفته اند...حال، چیزی که در ایران لازم داریم این کارخانجات انسانی است.»

 

6ـ اسلام ستیزی

بخش دیگری از فعالیت‌ها و اقدامات میرزا ملکم خان را باید در چارچوب ضدیت وی با اسلام و هرآنچه که با باورهای اعتقادی ارتباط دارد بررسی نمود. وی همان گونه که گفته شد در یک خانواده ارمنی مسلمان شده به دنیا آمد، پدرش هرگز پایبند به شعائر اسلامی نبود و تظاهرش به اسلام نیز صرفاً پوششی برای نیل به اهدافش بوده است. میرزا یعقوب از جمله کسانی بود که معتقد به ایجاد یک «رنسانس اسلامی» شبیه آنچه در مسیحیت رخ‌داده، بودند.

میرزا ملکم خان در چنین خانواده و فضایی به دنیا آمد. در مورد اعتقاد وی به اسلام شبهات و تردیدهایی جدی وجود دارد به طوری که بسیاری آن را نوعی تقیه دانسته و اصولاً مسلمان بودن وی را یک سیاست برای فریب افکار عمومی و ترویج اندیشه‌هایش دانسته اند. «حامد الگار» در تحلیلی واقع گرایانه در مورد مسلمانی ملکم می نوسید:

«معروف است که در هنگام اقامتش در استانبول مسیحیت را پذیرفته و در کلیسای ارمنی‌های آنجا مراسم عروسی خود را به راه انداخته است. در یک گزارش محرمانه که در سپتامبر 1901 سفیر انگلیس از تهران به لُرد لانسدون Lord Lansdowne فرستاده است ملکم خان یک مسیحی بی حاشا قلمداد شده است. احتمال زیاد می رود که ملکم خان به اقتضای وقت چه در اروپا و چه در شرق از حربه‌ی کهنه تقیه سود می‌جسته و ماهیت دعوی خود را بنا به سلیقه‌ی مستمعان خود تغییر می‌داده است. در سخن با کسانی که آنها را محرم راز می دانست، مانند بلونت blunt بیشتر حقیقت را با دروغ می‌آمیخت، با وجود این به مقاصد واقعی خود نیز اشاراتی می‌کرد. »

با این روش زیرکانه، ملکم توانست بدون این که حساسیت های مذهبی مردم را تحریک کند، در کسوت مسلمانی به تبلیغ آرای ضد اسلامی‌اش بپردازد.

ادامه دارد...

 
 
 
   
 


 
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است.