محمد رضا پهلوی ( قسمت اول )
در رابطه با علل و عوامل سرنگونی و خلع رژیم قاجار و جایگزینی پهلوی، که بر اساس برنامهریزیِ دقیقی صورت گرفت،بسیاری گفته شده است.
آنچه در این میان، از ویژگیهای خاصی برخوردار است، ایفای نقش رضاخان میرپنج، در جایگاه فردی است قدرتمند، که با تکیه بر مذهب و باورهای دینی، خود را به عنوان ناجی ایران معرفی کرد. سناریوی این نقش، به میزانی دقیق و حساب شده نوشته شده بود، که هنوز هم، نه تنها برخی از عوام الناس او را به این عنوان میشناسند، که برخی از تحصیل کردهها نیز، که به صورت علنی و آشکار، زبان تمجید بر او میگشایند.
ماجرای آشکار این داستان از سوم اسفند ماه 1299 ش آغاز شد که:
« در ساعت یک بامداد، دوهزار و پانصد تن قزاق، به فرماندهی رضاخان که از قزوین حرکت کرده بودند، از دروازه های قزوین و حضرت عبدالعظیم به تهران وارد شده و بدون هیچ درگیری خاصی شهر تهران را تصرف و دولت سپهدار را سرنگون کردند. قزاق ها مراکز مهم و استراتژیک شهر را تصرف کرده، کنترل سازمان های دولتی را به دست گرفته و با احمدشاه وارد مذاکره شدند.»1
« صبح امروز «نرمن» وزیر مختار انگلیس، با احمدشاه ملاقات نمود و به او توصیه کرد با رهبران کودتا رابطه برقرار کند و به تقاضاهای آنان پاسخ مثبت دهد.»2
در تاریخ نهم اسفند همان سال، فرمان سردار سپهی رضاخان، که اینک رئیس دیویزیون قزاق3 و فرمانده کل نیروهای نظامی بود، از طرف احمدشاه صادر شد.
در تاریخ 18 اسفند، نشریه فرانسوی «کرسپنداس دورین» ضمن معرفی رضاخان به عنوان عامل کودتای سوم اسفند، به نقل از او نوشت: « حکومت جدیدی تحت اختیارات احمد شاه تشکیل خواهد شد و خودِ او فرماندهی قوای نظامی را به عهده گرفته است.»4
رضاخان که در سال 1296ش، در دوران جنگ جهانی اول، با هدایت انگلیسها، در حرکتی شبه کودتا، تصفیه لشکر قزاق همدان را رقم زده و موجبات فرماندهی «استروسلسکی» را فراهم نموده بود،5 اولین تجربهی حکومتی خود را نیز، که محکی جدّی نیر برای او محسوب میشد، در انتصاب 22 اسفند ماه، به حکومت مناطق «سواد کوه» و «فیروز کوه»، برای آرام نمودن آنجا، تجربه کرد.
در اولین روز سال 1300ش، یکی از اولین اقدامات دولت کودتا، جایگزینی تاریخ هجری شمسی به جای هجری قمری در وزارتخانهها و سایر دوایر دولتی بود و در همین روز بود که احمد شاه، ضمن اعطای یک قبضه شمشیر مرصع، که از مهمترین هدایای نظامی بود، به رضاخان، به او گفت: « شما این نکته را ثابت و آشکار نمودید که ایرانی، لیاقت اداره کردن قشون را دارد.»6
در پی یکپارچه کردن نیروهای نظامی، تشکیلات پلیس جنوب نیز که توسط انگلیسها راه اندازی شده بود، در فروردین ماه، با موافقت انگلستان به دولت ایران پیوست و در ششم فروردین نیز « تشکیلات صهیونیست ایران » با هدف ساماندهی عملیات و اقدامات صهیونیست در ایران، اعلام موجودیت کرد و در همین موقع هم، درگیریهای رضاخان با مسعودخان کیهان که وزیر جنگ بود، به اوج خود رسید تا جائی که وزیر جنگ را وادار به استعفا نمود.7 علیرغم اینکه در این نوبت، سیدضیاءالدین طباطبائی – نخست وزیر کودتا – این استعفا را نپذیرفت، ولی شرایط به گونهای پیش رفت که پس از سپری شدنِ کمتر از یک ماه، رضاخان در چهارم اردیبهشت ماه، که مصادف با روز نیمهی شعبان بود، پس از پایان مراسم جشن نیمهی شعبان، به عنوان وزیر جنگ معرفی شد8. این انتصاب، اولین تغییر و ترمیم در کابینه کودتا بود. ترمیم کابینهی سیدضیاء چندان به طول نینجامید و پس از چندی که مهرهچینیهای رضاخان در نیروهای نظامی کامل شد، برکناری سید ضیاء نیز در دستور کار انگلیسها قرار داده شد، که رضاخان یکی از عوامل مؤثر آن بود تا جائی که در سوم خرداد ماه 1300 در نامهای به او، دستور استعفا و ترک کشور را صادر کرد که این دستور در همان روز عملی گردید9 و در هین موقع نیز دومین تجربهی حکومتی او که انتصابات در دارالخلافه بود،10 و همچنین برقراری نظم در تهران، که با عزل سید ضیاء، دچار اشکالاتی شده بود، از طرف احمدشاه به او واگذار شد.11 تا در روز عید سعید فطر ( 18 خرداد 1300)، نشان قدسی که بزرگترین نشان و حمایلهای ممتاز دولت ایران بود، به وی داده شود12
دقت در انتخاب روزهای مقدس برای انجام امور و تعطیل کردن مشروب فروشیها و محدود کردن فاحشهگریها، خصوصاً در شهر تهران از یک سو و اقدامات قلدرمآبانه در سرکوب شورشها و نهضتهایی چون نهضت میرزاکوچکخان، از دیگر سو موجب شد تا از وی شخصیتی اسلام پناه در اذهان بسیاری از خواص و عوام ترسیم گردد. این حرکتها به میزانی تأثیرگذار بود که در همان ایام، روزنامهی اتحاد نوشت: « شیخ نورالله نجفی اصفهانی با صدور اعلانی از جانب خود و عموم اهالی اصفهان و مسلمین، فتوحات پی در پی در گیلان و خراسان و باغ هشت بهشت را به رضاخان تبریک و تهنیت گفت و سلامتی وی را برای حفظ اسلام و ایران آرزو کرد.»13
این رفتار به گونهای بود که روز به روز بر نفوذ سردار سپه افزوده شد تا جائی که وزیر مختار فرانسه در تهران، طی تلگرامی به وزارت امورخارجه فرانسه، علت اصلی سفر احمدشاه به اروپا را ترس از نفوذ فوقالعاده رضاخان اعلام کرد و نوشت:« این سفر موجب گسترش دامن? نفوذ سردارسپه خواهد شد.»14
رضاخان که تحت تربیت پیدا و پنهان انگلستان، قدم به قدم، خود را به حکومت نزدیک و نزدیکتر میکرد، با اطلاعات کاملی که از قدرت دین و علماء در اختیار او گذاشته شده بود، در فروردین ماه سال 1301 ش طی فرمانی اعلام نمود که: « واعظان روحانی در هم? بخشهای قشون با وعظ و خطابه در راه تحکیم مبانی دینی و تعالیم اخلاقی به افراد قشون مشارکت کنند.»15 و در فردای آن، اعلامیه ای تحت عنوان « به نام اسلامیت و ایرانیت »، با 200 امضاء در روزنامه ایران چاپ شد که طی آن، از رضاخان به عنوان « قائذ جنبش اسلام » نام برده شده بود.16 این در حالی بود که در همین ایام، در نامهای به سفیر انگلستان – که از اقدامات او در راستای کمک به مقاصد انگلیس در منطقه فارس تشکر کرده بود – نوشت: « فدایت شوم. از اظهار مودت و بروز مسرتی که در ضمن اقدامات وزارت جنگ از حیث صدور توصیه و غیره در مورد سِراولیس فرمودهاید، فوقالعاده مشعوف و مسرورم ... بدیهی است که این جانب در نظایر این موارد از ابراز مساعدتهای لازم خوداری نخواهم بود[کرد]...»17
کار به همین منوال پیش رفت تا اینکه در آبان ماه سال 1302 شمسی فرمان نخست وزیری او صادر و پس از چندی در مجلس پنجم که نمایندگان آن با دخالت مستقیم او انتخاب شده بودند، احمدشاه قاجار از حکومت خلع و سلسل? قاجاریه منقرض و رضاخان سردارسپه که اینک لقب حضرت اشرف داشت، رضاخان پهلوی شد.
هنوز چند ماهی از این اقدام سپری نشده بود که در روز هشتم بهمن ماه 1304ش – که مصادف با روز ولادت امیرالمؤمنین علیه السلام بود - فرزند 6 ساله ی خود، محمدرضا را، به عنوان « ولیعهد » معرفی کرد:
متن سند:
« وزارت دربار پهلوی
هفتم بهمن 1304
به عرض می رساند در روز پنجشنبه هشتم بهمن ماه که مصادف با عید میلاد مقدس حضرت شاه ولایت صلواه اله و سلامه علیه است بر حسب اراده مقدس ملوکانه ارواحنا فداه مراسم اعلام ولایت عهد والاحضرت اقدس شاه پور محمدرضا پهلوی ولیعهد دامت عظمته در اطاق موزه اجری خواهد شد. متمنی است شخصاً دوساعت و نیم قبل از ظهر در آن نقطه تشریف حضور ارزانی دارند. »
پاورقی:
1- روزشمار تاریخ معاصر ایران، ج 1 ص 1 به نقل از: اسناد وزارت خارجه فرانسه، مجلد??، سری e ص 94 – 96
2- همان، ص 3 به نقل: از خاطرات و سفرنامه، ص 210
3- دیویزیون
4- همان، ص 39
5- همان، ص 143
6- همان، ص 62
7- همان،ص 74
8- همان، ص 126
9- همان، ص176
10-همان، ص 178
11- همان، ص 180
12- همان، ص 195
13- همان، ص 443
14- همان، ص 503
15- همان، ج 2 . ص 17
16- همان، ص 20
17- همان، ص 70 به نقل از: foE 248/1367
|