محمد رضا پهلوی (قسمت هفتم)



اولین رفیق

 

از میانِ 20 دانش آموزی که در دبستان نظام با محمدرضا پهلوی همکلاس بودند، تنها حسین فردوست از خاطرات کودکی او سخن به میان آورده است و از دیگران -  که از نام و شخصیت اکثریت آنها اطلاع دقیقی در دست نیست – هیچ سخنی در این رابطه شنیده نشده است و تنها برخی از آنان مانند: سرلشکر مهدی خزاعی، غلامرضا پهلوی ، مهرپور تیمورتاش ، ناصر پهلوان(نوه ی چراغعلی خان امیراکرم، که حضور محدودی در این کلاس داشته)، شناسائی شده اند.

حسین فردوست، که 2 سال از محمدرضا پهلوی بزرگتر می باشد، در باره ی معرفی و چگونگیِ ورود خود به دربار و حضور در جمعِ همکلاسی های ولیعهد، داستانی را نقل می کند که بررسی ابعاد مختلف آن، نیازمند کنکاشی دقیق و عمیق در گذشته ی سیاسی و اجتماعی خانواده ی اوست:

پدرم، سیف الله افسر ژاندارمری بود و تا درج? سروانی ارتقاء یافت« ... خانواد? من، خانواد? فقیری بود و به همین خاطر، پدرم اکثراً تلاش می کرد که در تهران نباشد و در مناطق بد آب و هوا زندگی کند تا فوق العاده خارج از مرکز بگیرد و بتواند مادر و همسر و پنج فرزندش را اداره کند؛ لذا در مدت 6 سالی که در دبستان نظام بودم، پدرم در مأموریت کرمان و بندرعباس بود ... بعداً که به کلاس مخصوص ولیعهد وارد شدم، پس از من که پدرم در آن موقع، ستوان سه بود، پائین ترین فرد از نظر موقعیت اجتماعی، پسر یک سرتیپ بود ... تعدادی هم پسران وزراء بودند ... یک روز عصر سرلشکر امیرموثق نخجوان، که در آن موقع رئیس مدارس نظام ... بود، به دبستان وارد شد ... فهمیدم که شاه یک کلاس مخصوص برای ولیعهد درست کرده. در این کلاس، باید 20 نفر شاگرد تحصیل می کردند که با خودِ ولیعهد می شد 21 نفر. برای تکمیل این کلاس، 3 نفر کم داشتند و سرلشکر نخجوان در جستجوی این سه نفر بود. دو نفر ... سریعاً پیدا شدند ... یکی شان از خانواد? خوانین بختیاری بود و نفر دوم، فرزند یکی از امرای ارتش ... نوبت به انتخاب نفر سوم که رسید، رئیس دبستان نظام که سروان جوان و رشیدی بود[؟!]، در گوش نخجوان صحبتی کرد و او هم چوبدستی اش را روی شانه من گذاشت ... رئیس دبستان ما را به رئیس کلاس مخصوص، سرهنگ محمدباقرخان معرفی کرد ... ولیعهد اولین نفری بود که از کلاس خارج شد ... به آن دو نفر نگاهی کرد و خوشش نیامد، ولی به من نزدیک شد؛ نگاهِ عمیقی[؟!] به من کرد ... پرسید: پدرت کیست و شغلش چیست ... در سال دوم تحصیلی، کلاس مخصوص را به محوطه کاخ گلستان انتقال دادند ... ولیعهد پرستاری داشت به نام خانم ارفع ... هرچه در این ساختمان می گذشت، تمام و کمال، و خودِ محمدرضا، زیر نظر مستقیم خانم ارفع بود و هیچ فردی بدون اجازه او، حق دخالت نداشت. نحو? غذا خوردن و نوع غذا، زمان درس حاضر کردن، زمان خوابیدن، زمان ورزش کردن و ... به دستور رضاخان در اختیار این زن قرار گرفته بود ... 1»

از این همکلاسی، که تا پایان عمر، در سفر و حضر، یکی از مورد اعتمادترین اعضای خاندان سلطنت و شخصِ محمدرضا پهلوی بود، اطلاعاتی بیشتر از آن چیزی که در خاطرات خود نقل کرده و در آن، ضمنِ مظلوم نمائی، گوشه ی چشمی نیز به تطهیر خود داشته، مطلب دیگری موجود نمی باشد. پخش اظهارات او در موقعیت زمانی خاص، به میزانی موردِ توجه محافل سیاسی، اجتماعی و تارخی واقع شد که نه تنها صحت و سقم برخی از این اظهارات، مورد بررسی دقیق قرار نگرفت، که هیچکس به جایگاه و شخصیت سیاسی اجتماعی خودِ او نیز توجه ای نشان نداد. فی المثل نمی دانیم که دیگر اعضای خانواده ی او و 4 برادر و خواهر دیگرش، در دورانِ نزدیکی او به شاه، در کجا بودند و چگونه زندگی کردند؟ چرا برای تشکیل کلاس مخصوص ولیعهد، به همان 18 نفر اکتفا نشد تا برای تأمین 3 نفر باقیمانده ی آن و رساندن دانش آموزان به 21 نفر، قرعه به نام فردوست هم بیفتد؟ و ... ؟!

و دارای تکبری شاهانه بود و به آزار و اذیت همکلاسی ها اقدام می کرد، معرفی می کند. شخصیتی که در دوران تحصیل در سوئیس نیز، در رفتار او بروز و ظهور داشت. حسین فردوست که در دوران سلطنت پهلویِ دوم، در حساسترین جایگاه های کنترلی، همچون: قائم مقامی سازمان امنیت، بازرسی شاهنشاهی، گارد جاویدان، ریاست دفتر ویژه اطلاعات و ... قرار داشت، در تبیین شخصیت دوران کودکی محمدرضا، او را فردی کم استعداد – که اصلاً فهم مسائل پیچیده، از نوع مسائل ریاضی را نداشت –

» تعریف می نمایدتربیت مردانه 2- ظهوروسقوط سلطنت پهلوی ، ج 1 ، صص 23 – 31 . محمدرضا پهلوی در کتاب مأموریت برای وطنم، جدائی خود از خانواده و تربیت زیر نظرِ مادام ارفع را، تلاش برای «


 

 

منبع: وبلاگ عبور از تاریخ

 
 
 
   
 


 
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است.