قسمت بیستم . محمدرضا پهلوی و آموزه های صهیونیستی در مدرسه له روزه
در زمانی که جریان پروتستانسیم، توسط «مارتین لوتر»، تحت تأثیر شرایط اجتماعی و فساد حاکم بر کلیسای کاتولیک در اروپا شکل گرفت، کشور سوئیس، یکی از مکان های امنی بود که رادیکال ترین افراد پیروِ لوتر را در خود جای داد تا افرادی چون «ژان کالون» و «هولدریخ زوینگلی» به تأسیس کلیساهای پروتستانی خود اقدام نمایند و همچنین کسانی چون «فیلیپ ملانگتون» و «فون کارل استات» نیز،که به این کشور فرار کرده بودند، دست به انتشار نوشتجاتی در ترویج آن بزنند.
صرفنظر از اظهارنظرهای متفاوتی که در رابطه با شخص و شخصیتِ مارتین لوتر و وابستگی او به یهودیان مطرح است؛ تا جائی که این نحله ی فکری، به عنوان «مسیحیت صهیونیستی» مطرح گردیده و خودِ او نیز در جائی، خطاب به کلیسای کاتولیک، گفته است : « اگر کاتولیک ها از اینکه مرا کافر بنامند، خسته شده اند، بهتر است مرا یهودی بنامند1.»، آنچه مسلّم و روشن است، این است که مدرسه له روزه، در سال 1880 م توسط فردی به نام «پل امیل کارنال» که خود از شخصیت های پیرو این نحله ی فکری بود، تأسیس شد. مدرسه ای که در تدوین برنامه های آموزشی و طراحی ساختمان آن، هم « جشن عشایِ ربانی » گنجانده شد و هم برای اجرای مراسم نمازِ دانش آموزان وکارکنانِ یهودی آن، « نمازخانه » قرار داده شد.
درباره ی پیشینه و زندگینامه ی مؤسس این مدرسه، « پل امیل کارنال » و پسرش « هنری پل کارنال2 » اطلاعی در دست نیست تا از طریقِ واکاویِ آن، وابستگی این مؤسسه ی آموزشی، که مجموعه ای از « ترین » ها، مانند: بزرگ ترین، گران ترین، منحصر به فرد ترین، معروف ترین، قدیمی ترین، و... را به خود اختصاص داده است، به جریان صهیونیستی روشن شود، ولی آنچه روشن است، این است که، « روچیلدها »، یکی از خاندان های صاحب نامی بودند که برخی از اعضای آن در این مدرسه تربیت شدند؛ خاندانی که نامشان برای صهیونیست ها افتخارآفرین است و یکی از آنان، که همان «بارون ادموند روچلید» می باشد، به عنوانِ بنیانگذار نخستین حرکت عملی و پیشوای سیاسی صهیونیسم شناخته شده است و نام او، با تأسیس دولت غاصب صهیونیستی پیوندی عمیق و ناگسستنی دارد.
در برنامه ریزی و طراحی روچلیدها، برای تأسیس رژیم صهیونیستی، ایران از جایگاهی اساسی برخوردار بود و از این رو در جریان انتخاب و به قدرت رساندن رضاخان، اردشیر ریپورتر که یکی از عوامل روچیلدها بود، نقش اساسی ایفاء نمود.
هنوز چند روزی از کودتای سوم اسفند 1299ش و سردارسپهی رضاخان میرپنج سپری نشده بود که در ششم فرودین ماه سال 1300ش، « تشکیلات صهیونیست ایران » با ارسال نظامنامه ی تشکیلاتی خود به وزارت امورخارجه، اعلام موجودیت کرد3 و یک ماه بعد نیز، رضاخان وزیر جنگ شد و پس از آن، در طی مراحلی تعریف شده، به نخست وزیری و پادشاهی رسید. دوران پادشاهی رضاخان، به میزانی برای کانون های صهیونیستی در ایران دارای اهمیت بود که هر ساله با برپائی مراسم جشنِ روز سوم اسفند، کودتای سوم اسفند سال 1299ش را گرامی می داشتند و در نوشته های خود، از این دوران با عنوان « عصر طلایی یهود » یاد می نمایند و درباره ی آن می نویسند:
« اگر گفته شود که زمان رضاشاه کبیر، برای یهودیان ایران، نظیر زمان کورش کبیر و عصر فرزند او، محمدرضا، نظیر عصر داریوش اول گردیده، راه اغراق نپیمودهایم. آزادی یهودیان ایران و اجرای « اعلامیه بالفور » که در زمان رضاشاه کبیر بود و اجتماع پراکندگان{یهود}در زمان محمدرضاشاه، این دو نظر را تأیید و تقویت میکند4.»
در رابطه با چگونگیِ انتخاب و ورود رضاخان به صحنه ی سیاسی کشور و ارتباط وی با اردشیر رپیورتر و سرانِ تشکیلات بهائیت، مطالب فراوانی به رشته تحریر درآمده است؛ که علاقمندان می توانند به آن نوشته ها مراجعه نمایند5؛ ولی آنچه در این نوشته مدّنظر است، تبیینِ علتِ تغییر عجولانه ی محل تحصیلات محمدرضا پهلوی، از فرانسه به سوئیس می باشد. روشن است با تعریف جایگاه ایران در جریان تأسیس رژیم غاصب صهیونیستی، تربیت کسی که قرار بود در جایگاه پادشاهی ایران و جانشینی رضاشاه قرار گیرد از حساسیت بالائی برخوردار بود و همین حساسیت بود که محمدرضا پهلوی را راهی مدرسه لوروزه نمود. مدرسه ای که در آن، تمامی وسایل آسایش و آموزش ولیعهدِ ایران تحت نظر مستقیم رئیس مدرسه قرار داشت، تا جائی که حتی انتخاب مدارسی که در ایامِ تعطیلات تابستانی لوروزه به عنوان مدرسه تقویتی برای او در نظر گرفته می شد، با نظر وی بود. نمونه هایی از این شیوه ی برخورد در گزارشات هفتگی مؤدب الدوله نفیسی به رضاشاه، به شرح زیر نوشته شده است:
1 . در جریان انتخاب مدرسه، برای دوران تعطیلی لوروزه :
« ... هفته گذشته غلام و رئیس کل مدرسه موسیو کارنال برای دیدن مدرسه مذکور و اطلاع از موقعیت و چگونگی ترتیبات آن به شهر سلینی که تا لوزان 47 کیلومطر مسافت دارد رفته... رئیس مدرسه متقبل شده است که هر تغییر و اضافاتی که رئیس مدرسه لوروزه موسیو کارنال و این غلام در زندگانی جدید بندگان والاحضرت اقدس روحی فداه تقاضا نمائیم فوراً اجری شود.»
2 . حضور در دیدارهای رسمی :
«.... سپهبدی بنابر وقتی که قبلاً تعیین فرموده بودند برای اجازه مرخصی شرفیاب شده اظهار مرحمت فرموده و چای را در سالون مدرسه با موسیو و مادام کارنال خانم رئیس مدرسه صرف نمودند.»
3 . مراقبت دائمی و القای تفکر :
«... غالباً بعد از صرف شام و ناهار با موسیو کارنال که مرد ادیب و با اطلاعی است با دو سه نفر دیگر از معلمین و شاگردان به طور آزاد، مباحثات تاریخی و علمی و ادبی می فرمایند. در واقع خود این یک مجلس درسی است که به واسطه آزاد بودن در مکالمات و مذاکرات و اظهار رأی خیلی مطبوع است و از آن استفاده زیادی می شود و قوه نطق و بیان را می پروراند.»
آنچه از موارد فوق جالب تر به نظر می رسد، این است که پس از فروپاشی نظام شاهنشاهی پهلوی، مئیر عزری که سال ها به عنوان نمایندگی صهیونیست ها در ایران را دارا بود، در یادنامه ای که منتشر کرد، پرده از برخی از مسائل حاکم بر روابط رژیم شاهنشاهی پهلوی و ارتباط رجال آن با صهیونیست ها برگرفت و ضمن معرفی تعدادی از کسانی مانند « محمدعلی فروغی » و « علی اصغر حکمت » که دارای خاندانی یهودی بودند و از آغاز رژیم پهلوی در خدمت صهیونیست ها قرار داشتند، خاندان نفیسی را هم، که مؤدب الدوله نفیسی، پیشکار ولیعهد در سوئیس، یکی از آنان است، به عنوان خاندنی یهودی معرفی کرد.
تأثیر تشکیلات صهیونیستی و بهائیت، بر دربار رضاخان، تا جائی است که حتی در طراحیِ سربرگ های دفترمخصوص شاهنشاهی نیز قابل مشاهده می باشد و آن ستاره هایی است که در کنارِ پرانتزهای عبارت ( دفتر مخصوص شاهنشاهی ) قرار دارد که از این سربرگ ها، بیشتر برای مکاتبه با سوئیس و بالعکس استفاده می شده است.
پی نوشت ها
1 . مصاحبه آیت الله مصباح یزدی با کتاب ماه یادآور . شماره 6 و 7 و 8 . تابستان . پائیز و زمستان 1388
2 . ویراستار کتاب خاطرات حسین فردوست، این نام را « هانری کارناک » نوشته است. ظهور و سقوط سلطنت پهلوی . ج 1 . ص 41
3 . روزشمار تاریخ معاصر ایران . جلد 1 . مؤسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی
4 . ر.ک: پژوهه صهیونیست مرکز مطالعات فلسطین کتاب دوم، 1380
5 . تاریخ معاصر ایران . کتاب سوم . سوابق رضاخان و کودتای سوم حوت 1299