مبارز نستوه شهید سید اسدالله لاجوردی- به مناسبت سالروز شهادت مظلومانه شهید لاجوردی(1377/6/1)
30 مرداد 1402
بسم اللّه الرحمن الرحیم
اِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنزّلُ عَلَیْهمُ الْمَلائکَةُ اَلاّ تَخافُوا و لا تَحْزَنُوا وَ اَبْشِروُا بِالْجَنَّةِ الَّتى کُنْتُمْ تُوعَدوُنْ* (آنان که گفتند: محققا پروردگار ما خدای یکتاست و بر این ایمان پایدار ماندند فرشتگان رحمت بر آنها نازل شوند (و مژده دهند) که دیگر هیچ ترسی (از وقایع آینده) و حزن و اندوهی (از گذشته خود) نداشته باشید و شما را به همان بهشتی که (انبیا) وعده دادند بشارت باد.)
سوره فصلت، آیه 30
پیام رهبر معظم انقلاب اسلامى حضرت آیتاللّه خامنهاى
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
مِنَ المُؤمِنینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدوا اللّهَ علیهِ فَمِنهُم مَن قَضَى نَحبَهُ وَ مِنهُم مَن یَّنتَظِرُ وَ ما بَدَّ لُوا تَبدیلاً
شهادت سید بزرگوار و مجاهد فى سبیل اللّه مرحوم آقاى حاج سید اسداللّه لاجوردى که از چهرههاى منور انقلاب و پیشروان جهاد فى سبیل اللّه بود، بار دیگر ارج و قدر سربازان دیرین اسلام و مبارزان سختکوش راه آزادى را در خاطرهها زنده ساخت. منافقان کور دل و خیانتپیشه با این جنایت، عمق کینه خود را نسبت به یاران صادق امام امت و خدمتگزاران حقیقى مردم آشکار کردند و چهره منفور خود را تیرهتر و منفورتر ساختند. این شهید عزیز در تمام دوران مبارزات اسلامى، به اخلاص و صبر و مقاومت و روشنبینى شناخته شده بود. در راه خدا بلاهاى بزرگ را به جان مىخرید و در میدانهاى سخت حاضر بود. پس از پیروزى انقلاب در همه مسئولیتهایى که در راه خدمتگزارى به مردم و کشور به او تحویل شد، با قدرت و ایثار و به دور از اغراض و مطامع مادى، اداى وظیفه کرد و هیچگاه خستگى به خود راه نداد. شهادت در راه خدا، اجر بزرگى است که خداى شاکر علیم به این انسان مؤمن و با اخلاص، مرحمت فرمود، خداوند روح مطهر او را با اجداد طیبین و طاهرینش محشور فرماید. اینجانب شهادت این برادر ارجمند را به خانواده گرامى و دوستان همرزم و همسنگرش و به همه ملت ایران تبریک و تسلیت عرض مىکنم.
والسلام على عباداللّه الصالحین
سید على خامنهاى 2 / 6 / 77
سید اسدالله لاجوردی فرزند سید علیاکبر و بانو قمر در سال 1314ش در یکى از محّلات جنوبى شهر تهران در خانوادهاى متدین و مذهبى و از سلاله پاک رسول اللّه (ص) دیده به جهان گشود. پدرش، سیّد علىاکبر، هیزم فروش بود و تعداد فرزندان وى ـ یعنى چهار پسر و چهار دختر ـ بیانگر عائلهمند بودن اوست. دوران کودکى سیّد، در محیط گرم خانواده سپرى شد. در سال 1320 و در بحبوحه برکناری رضا شاه و جانشینی فرزندش محمدرضا و وقایع جنگ جهانی دوم تحصیلات ابتدائی را آغاز نمود. پس از 6 سال تحصیل در دوره ابتدایى در سال 1327 در حالى که جوانى 14 ـ 13 ساله بود پاى به دبیرستان نهاد. پس از دو سال تحصیل در مقطع دبیرستان، ترک مدرسه گفت و در کنار پدر به کار و فعالیت مشغول شد. کنارهگیرى سیّد از دبیرستان، همراه با اوج مبارزات آیتاللّه کاشانى و شهید نواب صفوى بود.
نوجوانى و جوانى اسداللّه لاجوردى در این دوران پرتلاطم سپرى شد و در همین زمان یا اندکی پیش از آن با شهید صادق امانی آشنا شد. وصلت شهید امانی با خانواده شهید لاجوردی این دوستی را استحکام بیشتری بخشید. شهید لاجوردى به همراه حاج صادق امانى و شهید محمد صادق اسلامى گیلانى و حسین رحمانى در مسجد «شیخعلى» ادبیات عرب و دروس حوزوی را تا حد کتاب کفایه الاصول مرحوم آخوند خراسانی فرا گرفت و به علت هوش و ذکاوت و قدرت درک و استنباط بالایى که داشت، در جلساتى که خود، از اعضاى مؤسس آن بود، به تفسیر قرآن مىپرداخت.
وصلت شهید حاج صادق امانى با خانواده لاجوردى را باید نقطه عطفى در زندگى مبارزاتى وى محسوب کرد. در این دوران است که وى به همراه حاج صادق به جلسات بحث «انسان و سرنوشت» استاد شهید مرتضى مطهرى(ره) راه یافت و با بهرهگیرى از نور وجودى استاد، با بنیهاى تازه، پاى به عرصه مبارزه گذارد. او، خود در این باره مىگوید: «آقاى امانى، مرا به جلسهاى مىبرد که مطلبى به نام سرنوشت انسان مطرح مىشد.»
سید اسدالله در همین دوران که با رهنمود علماى متعهدى همچون شهید آیتاللّه دکتر بهشتى و استاد شهید مرتضى مطهرى(ره) گردانندگان سه هیئت از هیئتهاى مذهبى در تهران، تصمیم به ائتلاف و ایجاد تشکّل در راستاى مبارزه با رژیم سمتشاهى مىگیرند، تشکیل خانواده مىدهد و همزمان در یکى از همین هیئتها، جلسه بیان مسائل مذهبى و تفسیر قرآن و تدریس کفایه برگزار میکند.
هیئت مؤتلفه اسلامى با نام جمعیتهاى مؤتلفه اسلامى در این سال شکل مىگیرد و به حق باید سید اسداللّه را یکى از مؤسسین و بانیان اصلى آن معرفى کرد. با توجه به شرایط اجتماعى حاکم بر جامعه در سالهاى 40 ـ 42 و انجام انقلاب به اصطلاح سفید شاهانه و مسئله انجمنهاى ایالتى و ولایتى و در پی آن، اعتراض شدید حضرت امام(ره) به آن اقدامات و نیز تصویب طرح کاپیتولاسیون توسط حسنعلى منصور، که به تبعید ایشان انجامید، در کمیته مرکزى هیئتهاى مؤتلفه اسلامى تصمیم به اعدام انقلابى حسنعلى منصور گرفته شد. پس از اجرای حکم در روز اول بهمن 1343 و دستگیری شهید محمد بخارائی، تحقیقات وسیعی از طرف ساواک صورت گرفت. یکى از افرادى که در این مرحله شناسایى شد، شهید حاج صادق امانى بود که به علت دوستى و رفاقت و خویشى که با شهید لاجوردى داشت مأمورین براى دستیابى به شهید امانى به دستگیرى افراد مرتبط پرداختند و عدهای را دستگیر کردند که از آن جمله سید اسداللّه لاجوردى بود. این دستگیرى اولین تجربه «سید» در بازداشت به شمار مىآمد. وى با زیرکى به گونهاى عمل کرد که با وجود اینکه از کم و کیف اقدامات انجام شده کاملاً آگاهى داشت، حکم برائت وى صادر گردید و پس از 18ـ 17 روز از زندان شهربانى آزاد شد. ولی این آزادی کوتاه بود و ساواک در دستگیریهاى گسترده بعدی که در حاشیه پرونده قتل منصور صورت داد، بسیارى از اعضاى هیئتهاى مؤتلفه اسلامى دستگیر کرد. «سید» نیز مجدداً در تاریخ دوازدهم اسفند 43 دستگیر شد و تحت بازجوییهاى شدید، همراه با شکنجههاى طاقت فرسا قرار گرفت ولى با استقامتى جانانه، در برابر بازجویان ایستادگى کرد و در نهایت به 18 ماه حبس تأدیبى محکوم شد و پس از گذراندن دوره محکومیت در تاریخ 2 / 6 / 1345 از زندان آزاد شد و نه تنها مصائب و شدائد این دوران نتوانست وی را از مسیر مبارزه منحرف و سرگرم زندگى نماید که تجربیات حاصل از دوران مبارزه و زندان، او را آبدیدهتر و در انجام رسالت خویش، مصممتر هم کرد.
«سیّد» پس از مدتى کسب خود را تغییر داد و در بازار جعفرى به دستمال فروشى و روسرى فروشى مشغول شد و در عین حال به سازماندهى افراد مذهبى مبارز در چارچوب جلسات سیّار تحت سرپرستى خود پرداخت و سخنرانان آشنا به مبانى دینى و مبارزه را به جلسات خود دعوت کرد. او در کنار برگزارى جلسات مذهبى به فعالیتهاى پنهان خود ادامه داد، تا اینکه در جریان ورود سرمایهگذاران امریکایى در سال 1349 اعلامیهاى با عنوان «گامى فراتر در تشدید غارتگرى» تهیه و تکثیر شد و براى توزیع در اختیار اعضا قرار گرفت و در روز فینال مسابقات جام باشگاههاى آسیا با تهیه شیشههاى آتشزا و سازماندهى اعضاء به شرکت هواپیمایى ال عال (متعلق به رژیم صهیونیستی) حمله شد.
ساواک در دانشکده اقتصاد و در کنار یکى از اعضاى گروه، مأمور نفوذى داشت و به دنبال گزارش او، نسبت به دستگیرى اعضاى گروه اقدام کرد. در ادامه این دستگیریها سیّد نیز مورد شناسایى قرار گرفت و در اردیبهشت ماه سال 49 براى دومین بار دستگیر شد و زیر شدیدترین شکنجههاى دد منشانه دژخیمان ساواک قرار گرفت به طوری که کمرش شکست، بینایى یک چشم را تا حد زیادى از دست داد... ولى حسرت اظهار عجز را بر دل سیاه شکنجهگران نهاد و تنها مطالبى را بر صفحات کاغذ بازجویى نوشت که براى مأمورین ساواک هیچگونه ارزشى نداشت. شهید لاجوردی در حالى که با بدنى رنجور و غرق در خون از شکنجهگاه به سلول باز گردانده مىشد تمامى توان خود را در زبان خود جمع مىکرد و نداى دشمنشکن اللّه اکبر سر مىداد که این به دو علت بود: اوّل اینکه به شکنجهگران مزدور ثابت کند که او شکستنى نیست و در راه خدا همه مشکلات و مصائب را به جان خریده است و در مرحله دوم به کسانى که در زندان بودند و با دیدن این صحنهها، احساس ترس و وحشت داشتند روحیه بدهد و بگوید با تمسک به خداى بزرگ است که مىتوان بر دشمنان دین و قرآن پیروز شد. در این دوران بود که «مرد پولادین زندانها» لقب گرفت.
به هر حال ایشان پس از دستگیرى به عنوان رهبر گروه حمله کننده به «ال عال» و گردانندگى گروههاى مخالف دیگر به 4 سال حبس مجرد محکوم گردید.
نکته گفتنی دیگر اینکه شدت شکنجهها و آثار آن به حدّى بود که دست از زندگى شست و وصیتنامه خویش را تنظیم کرد. او در وصیتنامه خود اسرائیل را اَعْداء عَدُوْ معرفى کرد و به پرداخت از ثلث مال براى کمک به مبارزین فلسطین تأکید کرد.
حضور سید اسداللّه که چون شیرى شرزه مىغرید براى زندانبانان بازداشتگاه شماره 3 قصر غیرقابل تحمل بود. روشنگریهاى او زندانیان دیگر را تحت تأثیر قرار داده و باعث شده بود تا حرکتهاى ضد رژیم در زندان شکل بگیرد و به همین دلیل به دنبال تقاضاى انتقال وى به زندانى دیگر، او به زندان شهربانى مشهد منتقل گردید و در این دوران تمامى خانواده ایشان مورد کنترل ساواک قرار گرفتند. تمامى مکاتبات آنها کنترل میشد و حتى نوجوانان اقوام نیز از این مسئله در امان نماندند. ملاقاتها با سختى صورت مىگرفت. در ملاقاتى که همسر فداکارش در روز سیزدهم شهریور سال 1352 در مشهد با سید داشت، از او پرسید: «پاهایت چطور است؟» و سید در پاسخ میگوید: «این یادگار اوین است و تمام پایم اثراتى دارد.» او همچنین در پاسخ این سؤال پرسشنامه که چه نوع بیمارى دارید؟ مىنویسد: «تمام بیمارىهایى که در زندان عارضم شده: نقص چشم چپ و از دست رفتن دید آن، درد شدید کمر، ناراحتى معده، ناراحتى قلبى، و در بدو ورود به زندان مشهد به آنفلوآنزا مبتلا شدم و یک ماه از سینهام شدیداً چرک مىآمد.» و در نهایت نوشته است: «انسانى سالم به زندان آمدم و کلکسیونى از مرض با خود خواهم برد.»
مصائب و شدائد ناشى از امراض مختلف، براى مدت مدیدى قدرت تحرک را از وى گرفت و او که علاقه مفرط به اسلام و قرآن داشت و از سالها قبل در هیئت، تفسیر قرآن مىگفت و در زندان نیز نزد آیتاللّه انوارى مدتى فقه و اصول خوانده بود، از فرصت گوشهنشینى در زندان استفاده کرد و به تفسیر قرآن پرداخت. انس و الفت شهید لاجوردى با قرآن، غیر قابل توصیف است و باید گفت او به قرآن عشق مىورزید. چنان که در پرسشنامه ساواک نوشت: «به قرآن و نهج البلاغه علاقه وافر دارم.»
بر اساس همین عشق بود که از پرداختن به ظاهر قرآن در حد قرائت آن براى اهل قبور و پرداختن صرف به تجوید و... رنج مىبرد و تدبر و تعمق در آیات آن را، مشغله روز و شب خویش کرده بود و در حالتى که مدتى از دوران محکومیت را به علت شدّت آلام مىبایست به طور خوابیده در سلول بماند، در گوشه زندان به تفسیر قرآن پرداخت و با امید به طلوع فجر حکومت مستضعفین، آیه نورانى «و نُریدُ اَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذینَ استُضعِفُوا فِى الاَرضِ وَ نَجعَلَهُم اَئمَّهً وَ نَجعَلَهُمُ الوارِثینَ» (سوره قصص، آیه 5) را به تفسیر نشست، البته ساواک اجازه خروج دست نوشتههای او را به خارج از زندان نداد و مطالب آن را مضره تشخیص داد و در پرونده وى بایگانى کرد.
بالاخره سید در سیام فروردین ماه سال 1353 سومین دوران حصر خویش را سپرى کرد و به خانه بازگشت. سید اسداللّه در آن روزگار صاحب چهار فرزند بود. سه پسر و یک دختر که بزرگترین آنان 12 سال و کوچکترینشان 4 سال داشت (به مدت محکومیت سوم پدر).
اداره کل سوم ساواک یک ماه پس از آزادى شهید لاجوردی از زندان او را فردى متعصب ـ که به احتمال قوى فعالیتهاى خود را در نهایت پنهانکارى و شدت هر چه بیشتر دنبال خواهد کرد ـ به ساواک تهران معرفى کرد و ساواک تهران از وى مراقبت کامل به عمل آورد.
یکى از نکاتى که باید به اجمال به آن پرداخت این است که در بعضى از صفحات بازجویى ساواک به بایکوت شدن شهید لاجوردى در زندان برخورد مىنماییم. روشنبینى و ژرفنگرى سید در شناخت جریانات انحرافى در داخل زندان از ویژگیهاى خاص اوست که با درایت و شهامت در مقابل این جریانات انحرافى قد علم کرد و با آنان از در سازش در نیامد و سعى در افشاگرى آنان داشت. بدیهى است که در زندان مورد حمله و تنفر این افراد قرار گیرد.
حضور سید در کانون گرم خانواده که سالها از آنها دور بود، چندان دوام نیاورد چرا که او نمىتوانست مانند کسانی باشد که با اولین تشر مقامات امنیتى، دست از مبارزه کشیدند و به زندگى روزمره پرداختند و حتى پرداختن به زندگى را با ننگ همکارى با ساواک، ممزوج کردند. او داغ همرزمانى چون شهید امانى را در سینه داشت و آتش عشق به اسلام و امام خمینى(ره) هماره در قلبش شعله مىکشید و آیه «و نرید ان نمن...» حبل المتین راهش بود. دنیا را به تأسى از جدش امیر مؤمنان علیهالسلام سه طلاقه و از مال دنیا تنها به روزى مقدر بسنده کرده بود. بى نیازى آیت آرامش او بود و هیچ چیزى را از آن خود نمىدانست. از همین روی در اواخر دوران زندان دوره سوم در پاسخ مربوط به وضعیت مالى چنین مىنویسد: «از نظر مالى در هر وضع که باشم بى نیازیام آرامش مىبخشد.»
و در جایى دیگر که از میزان مال و اموال او سؤال مىشود پاسخ میدهد : «المال مال اللّه»
و اَلحق که این انسان والا در تمامى دوران عمر به مال اندوزى فکر نکرد و فرزندان و نزدیکان خود را نیز به پرهیز از این تفکر سفارش کرد. دوچرخهاى که با آن روز شهادت به بازار آمد مرکب رهوارش بود که سالها با آن به این طرف و آن طرف رفته بود.
آرى حضور او در خانواده بیش از ده ماه نشد و در روز هفتم اسفند ماه سال 1353 مجدد دستگیر و به مسلخ برده شد. در این مرحله به اتهام ارتباط با یکی از اعضای سازمان مجاهدین خلق مورد بازجویى قرار گرفت ولى این بار نیز با پاسخهاى خود عصبانیت بازجویان را بیش از پیش برانگیخت و آن چنان با طیب خاطر و آرامش نشأت گرفته از روحیه الهى به سؤالات پاسخ گفت که بازجو مجبور شد به همراه هر سؤال قید تعصب و طفره رفتن از پاسخگویى را در سؤالات مطرح کند. پاسخ به هر سؤال بر افروختگى بازجو را بیشتر مىکرد. شکنجههاى پى در پى مؤثر واقع نشد و پرونده جهت صدور حکم به دادسراى نظامى ارسال شد و یکى از دلایل مجرمیت، ... تعصب شدید در عدم بازگویى فعالیتها و اقدامات خرابکارانه عنوان شد! و سپس به 18 سال حبس جنائى محکوم گردید.
آن مبارز خستگی ناپذیر این بار در زندان با افرادى روبرو بود که با تظاهر به اسلام، تفکرات مارکسیستى را بناى کار خود قرار داده بودند و زمزمه تغییر ایدئولوژى سازمان مجاهدین خلق را مطرح مىکردند. سید اسداللّه لاجوردى با شناخت عمیق به اسلام ناب و تسلّط خاصى که به مبانى مارکسیسم داشت، اقدام به روشنگرى کرد و با مدعیان دروغین اسلام به مبارزه برخاست و از این جا بود که منافقین به ظاهر مجاهد، کینه او را در دل گرفتند.
با نزدیک شدن به اواسط سال 1356زمزمههاى انقلاب اسلامى در هر گوشهای از کشور آغاز شده بود، حرکتهاى مردمى در حال شکلگیرى بود. مساجد مرکز تجمع و اعتراض بود و بلندگوى منابر، افشاگرى را آغاز کرده بودند. فضاى باز سیاسى مطرح شد و آزادى زندانیان سیاسى در دستور کار قرار گرفت در این دوران بود که عده کثیرى از زندانیان سیاسى آزاد شدند و سید اسداللّه لاجوردى نیز در تاریخ 27 / 5 / 56 از زندان آزاد گردید و براى ادامه مبارزه به همرزمان و همسنگران دیرینه خود پیوست تا در سازماندهى حرکتهاى انقلابى نقشى فعال داشته باشد.
در دورانى که انقلاب خونرنگ اسلامى به اوج خود رسیده و ملت قهرمان ایران آماده پذیرایى از یار سفر کرده، گردیده بودند در کمیته استقبال از امام ـ که همواره به او عشق مىورزید و از ابتداى مبارزه حضرتش، با او پیمان همراهى بسته بود ـ داراى فعالیتهایى گسترده بود و به امید و آرزوى دیرینه خود رسیده بود.
او که سالها در سیاهچالهاى زندان به شوق چنین روزى آیه «و نرید ان نمنّ...» را به تفسیر نشسته بود اکنون تفسیر عملى آن را به چشم مىدید و این دیدار، براى او که به امید این روز شکنجهها دیده و ساعت شمارى کرده بود از ویژگى خاصى برخوردار بود. امام آمد و انقلاب پیروز شد و بعد از این همه رنج و سختى، یکى از سختترین مسئولیتها یعنی مسئولیت دادستانی انقلاب اسلامی بر شانههاى مقاوم او نهاده شد و او با طیب خاطر از آن استقبال کرد؛ چرا که نظر حضرت امام(ره) و شهید بهشتى بر این تعلق گرفته بود و سید تابع محض و بى چون و چراى ولایت بود. مسئولیت دادستانى انقلاب اسلامى، مسئولیتى نبود که در آن دوران هر کسى توان اجراى آن را داشته باشد.
اقدامات سید در دورانى که منافقین کور دل داعیه انقلاب را داشتند بر هیچکس پوشیده نیست. کار طاقت فرسا و شبانه روزى او، باعث شد توطئههای بسیاری خنثى و چشم فتنه کور شود. در زمان تصدى مسئولیت زندانها برخورد او با فریب خوردگان خط نفاق، به گونهاى بود که بسیارى از آنان که داراى ضمیرى پاک بودند، به دامان اسلام بازگشتند و هدایت خود را رهین روشنگریها و برخوردهاى صمیمانه و پدرانه سید اسداللّه لاجوردى مىدانستند. اینان از جوانانى بودند که از دامان اسلام با تزویر و ریای منافقین به سوی آنها رفته بودند و سید با باز گرداندن آنان به آغوش پر مهر خانواده و اسلام، جبهه نفاق را روز به روز خالىتر کرد. از این رو کینه سیاه دلان منافق بیش از پیش شد. از جمله ابتکارات این شهید سعید در زمان تصدى مسئولیتهاى خود ایجاد کارگاههاى مختلف در محیط زندان بود تا از این رهگذر زندانیان در حرفههاى مورد علاقه خود ماهر و متبحر شوند تا پس از آزادى، آن فن و حرفه دستمایه معاش آنان گردد و از عایدى تولیدات زندان حقوقى مکفى دریافت کنند. او در آخرین ملاقات خود با حجتالاسلام و المسلمین محمدجواد حجتى کرمانى مژده ریشهکن شدن بى سوادى را در میان زندانیان داده بود.
منافقین بارها کمر به قتل او بستند ولى هر بار مشیّت الهى بر این تعلق مىگرفت که سید بماند تا در انجام مسئولیتهاى الهى، با کولهبارى از اخلاص و پاکى سنگرهاى موفقیت را یکى پس از دیگرى فتح نماید. یک بار به قصد به شهادت رساندن او و مرحوم آیتالله محمدی گیلانی، حرکت کردند ولى قضای الهی به نام شهید بزرگوار محمد کچوئى نوشته شده بود.
سر انجام منافقین جنایتکار و تروریست روز یکشنبه اول شهریور 1377 به انتظار او بودند تا انتقام سیاه خود را از کسی بگیرند که نگذاشته بود توطئهها و جنایتهای آنان مؤثر واقع شود. شهید لاجوردی مثل هر روز با دوچرخه به سرکارش رفته بود و مشغول کسب وکار بود که آماج حمله تروریستی آنها قرار گرفت و به وصال معبودش رسید و حقیقتاً مردان خدا را پاداشی جز شهادت سرخ، سزاوار نیست که «شهادت هنر مردان خداست».
بگو با عاشقان هر کس وصال یار مىخواهد
میسر هست امّا زحمت بسیار مىخواهد
چو روى زرد و اشک سرخ و آه آتشینت نیست
مگو از عاشقانم، عاشقى آثار مىخواهد
طمع دارى در آیى در صف رندان و زین غافل
که مست از باده منصور گشتن دار مىخواهد
ز دنیا و ز عقبى هر دو باید چشم پوشیدن
هر آن کس در محبت لذّت دیدار مىخواهد
مگر در خواب بینى روى جانان را که این دولت
دل بیدار بیش از دیده بیدار مىخواهد
به غیر از عاشقى هر کار کردى در جهان «مفتون»
براى هر یکى یک عمر استغفار مىخواهد
شهید اسدالله لاجوردی در دوران کودکی
شهید لاجوردی در دوران جوانی
شهید لاجوردی در کنار خانواده
شهید لاجوردی و دو فرزندش
شهید لاجوردی و دو فرزندش
عکسهای زندان
عکسهای زندان
شهید لاجوردی در حال ارائه گزارش در محضر امام خمینی(ره)
شهید اسدالله لاجوردی
شهید اسدالله لاجوردی
شهید اسدالله لاجوردی در جبهههای حق علیه باطل
شهید اسدالله لاجوردی
شهید اسدالله لاجوردی
شهید اسدالله لاجوردی
شهید اسدالله لاجوردی
شهید اسدالله لاجوردی در کنار خانواده
شهید اسدالله لاجوردی
شهید اسدالله لاجوردی و شهید آیت الله بهشتی
شهید اسدالله لاجوردی
شهید لاجوردی و شهید حجتالاسلام محمد منتظری در بازدید از زندان اوین