قیام 19 دی سال 1356 و بازتاب‌ها


18 دي 1400


چکیده‌

تنها چند روز پس از سفر کارتِر به ایران در دی ماه سال 1356 و حمایت آشکار او از محمدرضا شاه و حکومت پهلوی نگذشته بود که به خواست و اراده‌ی شاه مقاله‌ی توهین‌آمیزی با عنوان «ایران و استعمار سرخ و سیاه» علیه روحانیت و امام خمینی(ره) نگارش یافت و در عصر روز 17 دی ماه در روزنامه‌ی کثیرالانتشار اطلاعات به چاپ رسید. خبر انتشار این مقاله به سرعت در میان طلاب حوزه‌ی علمیه‌ی قم و شاگردان حضرت امام و سایر علما و روحانیون پخش شد و خشم عمومی را نسبت به این اقدام رژیم برانگیخت. صبح روز 18 دی ماه طلاب جهت اتخاذ تصمیم و طرح اعتراض گرد هم آمده و برای کسب تکلیف و همسانی مواضع به منزل مراجع بزرگ قم از قبیل حضرات آیات گلپایگانی، مرعشی نجفی، مکارم شیرازی، نوری همدانی و ... مراجعه نمودند. همه آیات عظام به محکومیت این اقدام دولت و برخورد شدید با مسئولین آن نظر داشتند و طلاب را به اتحاد و یکپارچگی توصیه کردند.

 هرچند نخستین حضور طلاب در خیابان‌ها در اعتراض به انتشار مقاله‌ی مذکور با درگیری‌های محدودی با قوای انتظامی همراه بود، لکن آن‌چه این اعتراضات را به قیامی خونین و نمادین در تاریخ انقلاب اسلامی مبدل کرد، حوادثی بود که در روز بعد یعنی 19 دی ماه به وقوع پیوست.

 

مقدمه

فوت آیت‌الله العظمی سیدحسین بروجردی – مرجع عالیقدر جهان تشیع – موجبات ظهور شخصیتی را در عرصه‌ی سیاسی و اجتماعی ایران فراهم آورد که به زودی مظهر «مقاومت» و «مبارزه» در برابر ظلم و استبداد مطلقه‌ی شاهنشاهی در ایران و استعمار خارجی در جهان اسلام شد. امام خمینی(ره) از بدو رحلت آیت‌الله بروجردی، فریاد تظلم‌خواهی و عدالت‌طلبی سر داد و مستقیماً دولت، نخست‌وزیر و  شاه را مورد خطاب و انتقادات صریح و بی‌پرده‌ی خویش قرار داد و با این اقدام جوّ رعب و هراس و اختناق جامعه را در هم شکست. این عالم مجاهد و مبارز نستوه به سرعت در قلوب ملت مسلمان ایران جای گرفت و خیل عظیمی از پیروان، طاعت ایشان را از دل و جان گردن نهادند. به طوری که تنها اهانت کوچکی از سوی حکومت کافی بود تا توده‌های مردمی را کفن‌پوش در خیابان‌ها پدیدار نماید.

 دستگیری ایشان در بامداد 15 خرداد 1342 خیل عظیمی از طلاب، شاگردان و پیروان ایشان را در قم و تهران و سایر شهرها به خیابان‌ها کشانید و تظاهراتی عظیم را موجب شد. این تظاهرات غیر منتظره چنان ابعادی به خود گرفت که پایه‌های نظام را به سرعت متزلزل ساخت و حتی خطر سقوط رژیم را به شکلی جدی در محافل حکومتی مطرح ساخت. دیری نپائید که از بالاترین مراتب حکومتی دستور سرکوب و کشتار معترضین صادر گردید و با این دستور، رژیم با تمام توان انتظامی و امنیتی و حتی با اتکا به قوای نظامی خویش به سرکوب قیام مردم بی‌دفاع در شهرهای مختلف پرداخت. شاه بار دیگر از خطر سقوط قطعی نجات یافت، اما در تاریخ مبارزات ملت ایران این روز سرآغاز نهضت «انقلاب اسلامی» به رهبری امام خمینی لقب گرفت و صفحه‌ی نخست تقویم انقلاب با قیام خونین 15 خرداد ورق خورد.

تبعید امام از کشور و آرامش ظاهری که ناشی از اعمال و رفتار وحشیانه و مخفیانه‌ی ساواک در کشور بود شاه را دچار توهم اقتدار، استقلال و محبوبیت مطلق نموده بود، چنان ‌که تاب شنیدن هیچ صدای مخالفی را نداشت. سفر کارتِر به ایران و حمایت و تمجید آشکار وی از شاه بیش از پیش بر این توهمات دامن زد، به طوری که شاه تصمیم گرفت تا با توهین و تخریب چهره‌ی محبوب و مردمی مخالف حقیقی و دشمن آشتی‌ناپذیر خویش – که حتی در آن سوی مرزهای ایران، در نجف اشرف نیز خطر شهرت و محبوبیت عام ایشان احساس می‌شد – اقتدار و استقلال خود را در انظار عموم به اثبات برساند.

 محمدرضا شاه در بزرگ‌ترین اشتباه تاریخی خویش فرمان داد تا مقاله‌ای توهین‌آمیز علیه روحانیت عموماً و آیت‌الله خمینی خصوصاً نوشته شود. این مقاله به زودی تحت عنوان «ایران و استعمار سرخ و سیاه» در تاریخ 17 دی ماه 1356 در روزنامه‌ی اطلاعات به انتشار رسید. بازتاب انتشار این مقاله به حدی بود که پس از چهارده سال سکوت و سکون، آتش زیر خاکسترِ قیام 15 خرداد را بار دیگر مشتعل ساخت. این آتش در 19 دی ماه طلاب شهر قم و حامیان حضرت امام را به خیابان‌ها کشانید و پس از سال‌ها قیامی هزاران نفره شکل گرفت که نتایج حاصل از آن برای همیشه مسیر مبارزات ملت ایران و تاریخ سیاسی و اجتماعی این کشور را دچار تغییر و تحول بنیادین نمود.

19 دی ماه 1356 را آغاز تظاهرات سراسری و پیروزی‌های پی‌در‌پی در مسیر انقلاب اسلامی قلمداد کرده‌اند. هرچند برای حوادث تاریخی نمی‌توان آغاز و انجام دقیقی تعیین نمود، لکن با غور در رویدادهای تاریخ معاصر ایران می‌توان به این نتیجه رسید که رژیم پهلوی از این تاریخ در مسیری قهقرائی قرار گرفته و با هر اقدام، بیش از پیش در منجلاب زوال و اضمحلال فرو رفت.

 

قیام تاریخی 19 دی ماه 1356

شهادت آیت‌الله سیدمصطفی خمینی در اول آبان سال 1356 و برگزاری مراسم متعدد بزرگداشت آن عالم فرزانه و فرزند برومند حضرت امام خمینی و افشاگری‌های حضرت امام و انتشار گسترده‌ی نوار صوتی سخنرانی‌های ایشان از نجف چنان در اذهان مردم ایران مؤثر واقع شد که در نهایت دستگاه حاکم تصمیم به مقابله‌ی مستقیم با ایشان گرفت. حکومت به خوبی می‌دانست که حذف فیزیکی این شخصیت مشهور و محبوب خشم و کینه‌ی عمیق و مهارناپذیری در جامعه‌ی ایران و حتی عالم تشیع و جهان اسلام ایجاد می‌کند. از سوی دیگر ترور مرجع تقلید بزرگ شیعیان در حکم مبارزه و عناد مستقیم شاه با دین و مذهب رسمی کشور و در نتیجه کفر و الحاد وی تلقی می‌شد که می‌توانست برای سلطنت او عواقب وخیمی در پی داشته باشد. از این رو رژیم تصمیم به تخریب وجهه و تأثیر معنوی این عالم شجاع و مجاهد بزرگ از طریق نشر اکاذیب و تحقیر و توهین به ایشان در مطبوعات سراسری و کثیرالانتشار کشور گرفت. هرچند طرح چنین راهکاری در آن زمان به داریوش همایون – وزیر اطلاعات و جهانگردی دولت آموزگار – نسبت داده شد، لکن بعدها وی مسئولیت مستقیم این تصمیم و اتخاذ این راهکار را متوجه شخص محمدرضا شاه نمود و وی را مسئول حوادث پس از آن قلمداد نمود.[1]

حوادثی که در جریان اقدامات مخرب و تحریک‌آمیز رژیم یکی از پی دیگری رخ نمود و منجر به قیام تاریخی 19 دی ماه گردید از دو روز پیش از این تاریخ شکلی علنی و آشکار به خود گرفت و بازتاب‌ها و نتایج حاصل از آن تا مدت‌ها تداوم یافت.

 

وقایع روز 17 دی ماه

اقدامات علنی و عملی دستگاه حاکمه با انتشار مقاله‌ای توهین‌آمیز و حساسیت‌برانگیز در روز 17 دی ماه سال 1356 به جریان افتاد. در عصرگاه این روز مقاله‌ای تحت عنوان «ایران و استعمار سرخ و سیاه» به قلم شخصیتی مجهول‌الهویه به نام احمد رشیدی مطلق در روزنامه‌ی اطلاعات منتشر گردید که مضمون کلی آن تقسیم‌بندی دشمنان ایران ذیل دو طیف «توده‌ای‌ها» (استعمار سرخ) و «مذهبی‌ها» (استعمار سیاه) بود.

در این مقاله ابتدا به تشریح اتحاد بدیع این دو طیف ناموزون در برابر انقلاب سفید شاه و توطئه‌ی شوم ایشان در آشوب‌های 15 خرداد 1342 پرداخته شده و سپس به نقش تاریخی مخرّب روحانیت در تاریخ اجتماعی ملت ایران اشاره شده است. نگارنده سپس مستقیماً به تخریب چهره‌ی حضرت امام پرداخته و تاریخچه‌ای مجعول و موهوم از سرگذشت ایشان به دست داده و بی‌شرمانه ایشان را به استعمار پیر انگلیس منسوب داشته است! چنین به نظر می‌رسد که از پس گذر سالیان رژیم پهلوی به اتکای دوستی با ایالات متحده و نیز انبوه تسلیحات و اقتدار نظامی ظاهری و ناکارآمد خویش حتی پیشینه‌ی تاریخی و چگونگی روی کار آمدن این خاندان در ایران را نیز به دست فراموشی سپرده‌اند!

دستگاه حاکمه که اندیشه‌ی تخریب و تحقیر چهره‌ی برجسته‌ی امام را نزد مردم در سر می‌پروراند، نه تنها از طرح شوم و مسموم خویش طرفی نبست، بلکه در نهایت نتیجه‌ای حاصل نمود که به زودی منشأ و مبدأ تاریخ انقلاب گردید. کارنامه‌ی امام پاک‌تر و درخشان‌تر از آن بود که تغییر و تخفیف آن اذهان پیروان و رهروان طریق صواب را مشوّش و مردّد نماید.[2]

 

وقایع روز 18 دی ماه

نتیجه‌ی چنین اقدام مذموم و ابلهانه‌ای بسیار زودتر از آن چه رژیم متوقع بود حادث گردید. تنها انتشار خبری از این مقاله‌ی توهین‌آمیز در باب امام خمینی کافی بود تا طلاب قم و شاگردان و پیروان ایشان را به جوش و خروشی انقلابی وادارد. ساعت 09:00 صبح روز 18 دی ماه 1356 تکه کاغذی حاوی بریده‌ی مقاله‌ی مذکور از روزنامه‌ی اطلاعات که بر دیوار مدرسه خان قم چسبانده شده بود نظر طلاب مدرسه را به خود جلب کرد. به زودی ازدحام جمعیت برای خواندن مقاله به حدی رسید که یکی از حضار با صدای بلند به به خواندن آن مشغول گشت تا باقی حاضرین به مندرجات آن وقوف کامل یابند. در میان قرائت مقاله زمانی که نام امام خمینی برده شد طلاب حاضر صلوات بلندی فرستادند و هنگامی که توهین و افترا به ایشان آغاز گردید حاضرین با فریادها و مشت‌های گره کرده در حمایت از ایشان و در لعن و طعن حکومت پهلوی به شعار دادن پرداختند.[3]

دیری نپائید که طلاب حاضر – که جمعیتی بالغ بر پانصد نفر می‌شدند – مدرسه‌ی خان را ترک کرده به سوی صحنین روان شدند، لکن فراش‌های حاضر در محل درب‌های صحن را بسته به آنها اجازه‌ی ورود و ادای اعتراض داخل صحن را ندادند. طلاب در برابر درب‌های بسته‌ی صحن مدتی به ادای شعار پرداختند اما سرانجام تصمیم گرفتند که برای کسب تکلیف و همراهی علما و مراجع قم به منزل ایشان رفته و از حمایت ایشان بهره‌مند شوند. این اقدام از باب دیگر نیز نمادین و حائز اهمیت بود. نظر به این که حکومت در مقاله‌ی فوق مراجع و علما را همراه و موافق طرح‌های دولت خوانده بود چنین اقدامی از جانب طلاب این دروغ و نیرنگ را با موضع‌گیری‌های آشکار مراجع و علمای مقبول و مورد اعتماد مردم علیه نظام سلطه معلوم و مشخص می‌کرد.[4]

طلبه‌های خشمگین ابتدا به منزل آیت‌الله العظمی سید محمدرضا گلپایگانی رفتند و ایشان به گرمی از طلاب استقبال نمودند. آیت‌الله گلپایگانی طی سخنرانی کوتاهی که برای طلاب و معترضین داشتند از حضور و اعتراض ایشان و حمایتی که نسبت به روحانیت ابراز داشته‌اند قدردانی کرده و اتفاقات اخیر، علی‌الخصوص توهین به روحانیت و در رأس ایشان امام خمینی را به شدت محکوم کردند. ایشان هرگونه قرابت یا موافقت با دستگاه حاکم را از جانب خویش یا دیگر مراجع و آیات عظام انکار کرده و چنین اخباری را کذب و مجعولات حکومتی قلمداد نمودند و وجود تصویر تلگراف مراجع در تلگرافخانه‌ی دولتی را نیز سندی بر این مدعا برشمردند. در ادامه ایشان از اتحاد و هم‌ صدایی طلاب حمایت کرده و در این رابطه خطاب به آنها چنین ابراز داشتند: «باید متحد باشید، اختلاف را کنار بگذارید، اختلاف بین ما، از آمدن کارتر به ایران بدتر و زیان‌آورتر است.»[5]

پس از سخنان دلگرم کننده‌ی آیت‌الله گلپایگانی، طلاب از منزل ایشان خارج شده و مقرر داشتند تا حدود ساعت 15:00 مجدداً گرد هم آمده تا این بار به منزل آیت‌الله العظمی سید شهاب‌الدین مرعشی‌نجفی مراجعه کرده و از ایشان کسب تکلیف نمایند. آیت‌الله مرعشی که بخش اعظم عمر خویش را صرف گردآوری، تحقیق و بررسی آثار اسلامی نموده بودند از دوستان نزدیک و قدیم حضرت امام محسوب می‌شدند و متقابلاً مورد احترام شاگردان ایشان نیز قرار داشتند. از این رو پیروان امام رایزنی با این عالم برجسته را بسیار مغتنم و حائز اهمیت تلقی می‌نمودند. طلاب حدود ساعت 15:30 در منزل آیت‌الله مرعشی گرد آمدند و ایشان نیز ضمن سخنان کوتاهی حمایت معنوی خود را نسبت به طلاب و معترضین اعلام نموده، اقدام روزنامه‌ی اطلاعات را در درج چنین مقاله‌ی توهین‌آمیزی مورد ذم و نکوهش قرار دادند و از اقدام خویش مبنی بر نامه‌نگاری و هماهنگی با دیگر علما سخن به میان آوردند و در انتها نیز در باب توهین به حضرت امام فرمودند: «من ایشان را [امام خمینی] خوب می‌شناسم. ما هشتاد سال است با هم رفیق هستیم. ایشان با این حرف‌ها کوچک نمی‌شود!»[6]

معترضین پس از خروج از منزل آیت‌الله مرعشی، به قصد دیدار با آیات سید صادق روحانی و آقا مرتضی حائری به محل اقامت ایشان روان شدند. ظاهراً در عصر این روز مأمورین انتظامی و نیروهای شهربانی دستوری مبنی بر درگیری شدید با طلاب و معترضین نداشتند و چنین به نظر می‌رسد که نیروهای ساواک و شهربانی شهر قم به قصد استحکام مواضع و ترمیم نیروهای تحت فرمان خویش به پایتخت متوسل شده و تا حد محدودی اعتراضات گسترده و سراسری روز بعد را پیش بینی کرده بودند. از این رو در بعد از ظهر تا شب هنگام روز 18 دی ماه با وجود درگیری‌های جزئی عکس‌العمل شدیدی از جانب قوای انتظامی و نیروهای امنیتی شهر قم دیده نشد. با این وجود نیروهای ضد شورش و قوای مخصوص پلیس در سراسر شهر به موضع‌گیری پرداختند.[7]

هنگام غروب آفتاب و شب هنگام طلاب جهت ادای نماز جماعت و سپس استماع سخنرانی آیت‌الله مرتضی حائری – که شایع شده بود بعد از انجام نماز مغرب به سخنرانی خواهد پرداخت – به مسجد اعظم رفتند لکن آیت‌الله مرتضی حائری پس از پایان نماز سخنرانی نکردند و تنها به صورت ایستاده پای منبر چند کلمه‌ای با طلاب و جوانان معترض گفتگو کردند و در نهایت علت عدم سخنرانی خویش را در احتمال هتک حرمت مسجد اعظم توسط عمال رژیم و تکرار فاجعه‌ی مدرسه‌ی فیضیه اعلام نمودند صحبت در این باره را به زمان و مکان دیگری موکول کردند.

بلافاصله پس از سخنان ایشان، طلاب ایستاده و با مشت‌های گره کرده شروع به سر دادن شعارهایی در حمایت از حضرت امام و انزجار از حکومت پهلوی نمودند. ظاهراً این نخستین باری بود که چنین شعارهای تندی از جانب معترضین مطرح و با صدای رسا فریاد می‌شد. شعارهایی از قبیل: «درود بر خمینی»، «مرگ بر این حکومت یزیدی» و «مرگ بر حکومت پهلوی» که از این پس به شعارهایی رایج در زبان و فرهنگ انقلاب مردم ایران مبدل گردید. طلاب پس از خروج از مسجد اعظم قم در حرکتی نمادین تعداد زیادی از روزنامه‌ی اطلاعات یوم 17 دی‌ماه را تهیه و در خیابان‌ها پاره و پخش نمودند تا افراد بیشتری از این حادثه آگاه گردند. مراجع و علمای بزرگ شهر قم نیز در اعتراض به مقاله‌ی مذکور، همگی جلسات درس و بحث خود را تعطیل و حمایت ضمنی خود را از روحانیت و حضرت امام ابراز نمودند.[8]

 

وقایع روز 19 دی ماه

اما تمام این اعتراض‌ها تنها در حکم نسیمی بود که از پی طوفانی بزرگ در جریان بود. در واقع آن‌چه در تاریخ معاصر ایران واقعه‌ی انتشار مقاله‌ی توهین‌آمیز روزنامه‌ی اطلاعات را به عنوان آغاز و نقطه‌ی عطف انقلاب اسلامی معرفی نمود، نه اعتراضات محدود 18 دی ماه، که تظاهرات گسترده و سراسری فردای این روز یعنی 19 دی ماه 1356 بود که دقیقاً از ابتدای این روز در شهر قم کلید خورد و نتایج گسترده‌ای در تمام سطوح سیاسی و اجتماعی به همراه آورد.[9]

صبح این روز - چنان که از جو متشنج و جوش و خروش معترضین در روز گذشته انتظار می‌رفت - مدرسین حوزه‌ی علمیه‌ی قم به عنوان اعتراض کلیه‌ی  درس‌های خود را تعطیل و در حمایت از طلاب در خانه‌های خویش متحصّن شدند. بازار قم و دکاکین و حجره‌های آن و بخش وسیعی از مغازه‌های شهر نیز به پیروی از جامعه‌ی روحانیت و در حمایت از امام خمینی - با وجود خطراتی که از جانب ساواک ایشان را تهدید می‌کرد - تعطیل و به خیل عظیم معترضین پیوستند. مطابق قرار پیشین طلاب، شاگردان و پیروان حضرت امام مابین ساعات 9 تا 10 در مدرسه‌ی خان و مسجد اعظم و صحنین اجتماع کرده و بدواً به منزل آیت‌الله شیخ‌هاشم آملی مراجعت کردند. ایشان با روی باز جمعیت طلاب را به حضور پذیرفته و ضمن سخنان کوتاهی اهانت دولت به روحانیت را محکوم و حمایت و تحسین خود را نسبت به طلاب جوان و پر شور اعلام نمودند. در نهایت نیز از رایزنی و تبادل نظر با سایر مراجع و علما خبر دادند لکن شرح جزئیات پیرامون گفتگوهای فی‌مابین را در جمع به صلاح ندانستند.[10]

جوانان معترض پس از خروج از منزل آیت‌الله آملی به جانب منزل علامه سید محمدحسین طباطبائی حرکت کرده و برای مدت کوتاهی به استماع سخنان ایشان در باب محکومیت عمل دولت و اهانت به روحانیت پرداختند. پس از سخنرانی کوتاه علامه طباطبائی، شیخ‌محمد یزدی رشته‌ی سخن را به دست گرفته با جوش و خروش هر چه تمام‌تر به اعتراض در باب رفتار وقیحانه‌ی حکومت و انتشار مقاله‌ای گستاخانه در روزنامه‌ای کثیرالانتشار توسط شخصی مجهول الهویه پرداخته و از نادیده گرفتن احساسات و اعتقادات مردم توسط دستگاه حاکمه به شدت انتقاد نمود.[11]

طلاب معترض و پیروان ایشان پس از خروج از منزل علامه طباطبائی به سمت مدرسه‌ی امیرالمؤمنین حرکت کرده و در آن جا به سخنرانی آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی گوش فرا دادند. آیت‌الله مکارم شیرازی با حرارت بیشتری نسبت به دیگر علما به انتقاد از هجمه‌های نظام به روحانیت و نشر اکاذیب توسط عمال رژیم پرداخته و چنین ادامه می‌دهند: «بدانید که در صدر اسلام تاکنون برنامه همین طور بوده، به پیغمبران اهانت می‌کردند، تا این زمان، که [شخصی] بر می‌دارد در یک کاغذ ‌پاره به مرجع بزرگ توهین می‌کند. یکی از مراجع می‌گفت: در این جا به آقای خمینی توهین نشده، چون ایشان را همه می‌شناسند، به مراجع دیگر توهین شده، زیرا غیر از ایشان سایرین را جزو خودشان می‌دانند، پس به ما توهین شده! ... بیایید متحد باشیم و دست به دست هم بدهیم، اگر قرار باشد بمیریم همه با هم می‌میریم و اگر زنده باشیم با هم زنده باشیم.»[12]

چنین سخنان جسورانه و شجاعانه‌ای توسط شخصیتی صاحب‌نام و ذی‌نفوذ و از یاران نزدک حضرت امام طبعاً نمی‌توانست بی‌جواب و بی‌جزا بماند و همین طور هم شد. پس از اتفاقات روز 19 دی ماه قم مطابق با رأی کمیسیون امنیت اجتماعی - که در قم جهت رسیدگی به مسئولین و مسببین حوادث این شهر تشکیل شد - آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی و آیت‌الله شیخ محمد یزدی هر یک به سه سال تبعید در نقاط دوردست و گرمسیر ایران - چابهار و بندر لنگه - محکوم گردیدند.[13]

طلاب و پیروان امام پس از خروج از مدرسه‌ی امیرالمؤمنین (ع) جهت بهره‌مندی از سخنان آیت‌الله حسین وحید خراسانی به جانب منزل ایشان به راه افتادند. در منزل ایشان ابتدا حجت‌الاسلام هادی مروی – داماد آیت‌الله ابوالقاسم خزعلی – سخنانی چند علیه اقدامات دولت ایراد کرده، از مقامات دولتی درخواست بازخواست و محاکمه‌ی نویسنده‌ی آن مقاله‌ی توهین‌آمیز را نمود. پس از وی نیز آیت‌الله وحید خراسانی شخصاً رشته‌ی کلام را به دست گرفته به حمایت و تمجید از حضرت امام پرداختند. مخبر و مأمور ساواک که در این جمع حضور داشت سخنان ایشان را چنین گزارش می‌کند : «بعد وحید خراسانی شروع به صحبت کرده و در ضمنِ صحبت، خمینی را تشبیه به نور کرد که اگر کسی پا روی نور بگذارد نور خاموش نمی‌شود و سپس شعری خواند که مفهومش این بود که آب دریا به دهان سگ نجس نمی‌شود و در حالی که روی سخنش با نویسنده‌ی مقاله بود گفت: ای احمق! تو به شخصی توهین کردی که معرفه است، در حالی که تمام بندگان نکره هستند، ولی وقتی به خدا نزدیک شدند معرفه می‌شوند.»[14]

چنین اظهار نظرهایی طبعاً از میزان ارادت و علاقه و حمایت مراجع و علما نسبت به امام خمینی و آرمان‌های والای ایشان در آن برهه‌ی حساس تاریخی پرده بر ‌می‌دارد. برهه‌ای که ضمن آن حکومتی با تمام توان و ابزارهای خویش به جنگ شخصیتی یگانه و بی‌بدیل چون حضرت امام می‌رود، اما در نهایت ناباوری این دستگاه عریض و طویلِ استبداد و حامیان به ظاهر ابرقدرت ایشان شکستی قطعی و فاحش متحمل شده و کاری از پیش نمی‌برند و در نهایت نیز ناچار به ترک صحنه‌ی سیاست ایران می‌گردند![15]

طلاب حوالی ظهر از منزل آیت‌الله وحید خراسانی خارج شدند و به سمت بازار قم به راه افتادند، لکن بازار را توسط نیروهای شهربانی در محاصره و تحت نظارت شدید یافتند. از طرفی دیگر زمان نماز ظهر فرا رسیده بود و بایستی ادامه‌ی راهپیمائی به بعد از ظهر موکول می‌شد. از این روی عجالتاً طلاب معترض ساعت 16:00 را برای ادامه‌ی اعتراضات تعیین و در سطح شهر پراکنده گشتند.[16]

عصر 19 دی ماه خیل عظیمی از معترضین و مخالفین به وقایع اخیر برای انجام تظاهراتی گسترده آماده شدند. این بار کثرت جمعیت بنا بر اذعان زند وکیلی – مخبر ساواک در محل – به ده هزار نفر بالغ می‌شد. اجتماعی عظیم که طبعاً نه رژیم توقع گستره‌ی آن را داشت و نه نیروهای امنیتی و انتظامی انتظار آن را می‌کشیدند. تظاهراتی با این ابعاد، آن هم تنها در پاسخ به یک مقاله، خوف و هراس هر ناظر وابسته به حکومتی را بر می‌انگیخت. آگاهان به مسائل سیاسی و اجتماعی ایران به خوبی می‌دانستند که وقتی توهینی کلامی آن هم از شخصی مجهول‌الهویه چنین اعتراضی را به همراه دارد، حال چگونه می‌توان هر گونه اقدام یا برخورد مستقیم با چنین شخصیت محبوبی را در عمل متصور بود! طبعاً هر گونه جسارت به پیشگاه مرجعی شجاع و عالمی فرزانه چون امام خمینی با واکنش عمومی و سراسری ملت ایران مواجه می‌شد. از این رو بسیاری از مسئولین دولتی و حتی مأمورین ارشد سازمان امنیت انتشار چنین مقاله‌ی لَغوی را نوعی انتحار یا حتی دشمنی آشکار با نظام پهلوی قلمداد می‌کردند![17]

حدود ساعت 16:00 طلاب، پیروان و حامیان حضرت امام مطابق با قرار قبلی در مدرسه‌ی خان، مسجد اعظم و صحنین گرد هم آمدند. جمعیت در خیابان‌های ارم و صفائیه به راه افتاده و به جانب منزل آیت‌الله حسین نوری همدانی حرکت کردند. آیت‌الله نوری همدانی با روی باز از معترضین استقبال و اعمال رژیم را به شدت محکوم نمودند و اخطار دادند که اگر چنین رفتارها و سخنانی از جانب دستگاه حاکمه تکرار و این قبیل نظرات کاذب در جراید منعکس گردد مراجع در قبال آن سکوت نخواهند کرد و تصمیم جدی و یکپارچه‌ای اتخاذ خواهند کرد.[18]

یکی از عوامل ساواک که در این جلسه در میان جمعیت حاضر بوده در باب این جلسه و سخنان آیت‌الله نوری چنین گزارش می‌کند: «ایشان (آیت‌الله نوری همدانی) مطالبی به این شرح گفت: این مزدور نادان بود که مطالبی در روزنامه نوشت، انسانی که خودش نادان و تحصیل‌کرده نباشد نمی‌تواند ملت را نگه دارد. این مزدور مثل خفاش است، خفاش زمانی که روز باشد، نور خورشید چشمش را اذیت می‌کند، این خفاش در نظر دارد با این مطالب و حرف‌های غلط مردم مسلمان شیعه‌ی ایران را از [امام] خمینی دور سازد. ما می‌میریم ولی از خمینی جدا نیستیم».[19]

چنین سخنانی طبیعتاً خشم و انزجار نظام پهلوی را بر می‌انگیخت. از این رو دیری نپائید که پس از این اعتراضات آیت‌الله نوری همدانی نیز مانند برخی دیگر از مراجع و علمای شجاعی که مواضعی آشکار و دلیرانه علیه حکومت اتخاذ نموده بودند مطابق رأی کمسیون حفظ امنیت اجتماعی به سه سال تبعید در شهر سردسیر و کوهستانی خلخال محکوم گردیدند.[20]

طلاب و معترضین پس از خروج از منزل آیت‌الله نوری راهپیمائی خود را آغاز و در جهت خیابان ارم طی مسیر کردند. برخی از عوامل نفوذی ساواک که در میان تظاهر کنندگان جای گرفته بودند به جانب دکاکین و مغازه‌ها حمله‌ور شده با سنگ و چوب شیشه‌های اماکن عمومی و در رأس آن بانک صادرات و دفتر حزب رستاخیز را شکستند تا هر چه سریع‌تر جوّ تظاهرات آرام و به دور از خشونتِ معترضین را به تشنج و آشوب بکشانند.[21]

در این میان نزدیک شدن به کلانتری یکم شهربانی و آسیب رساندن به خودروی پلیس توسط عوامل نفوذی جوّ متشنج موجود را به برخورد فیزیکی صریح، زد و خورد با باتوم و نهایتاً تیراندازی کشانید. در این درگیری به اذعان زند وکیلی – مخبر سازمان امنیت در محل – دو تن از طلاب در اثر شلیک مستقیم مأمورین شهربانی و یک کودک نیز در اثر ازدحام ناشی از شدت درگیری در میان جمعیت به شهادت رسیدند و سه نفر دیگر نیز از معترضین مجروح گردیدند.[22]

تظاهرات و اعتراضات طلاب و پیروان حضرت امام و برخورد وحشیانه‌ی نظام اغتشاشات شهری را به حدی بسیار فراتر از پیش‌بینی‌های اولیه‌ی رژیم رسانیده بود. با تشدید این درگیری‌ها «شورای هماهنگی» در دفتر مخصوص ریاست سازمان امنیت قم تشکیل جلسه داده، برای سرکوب و خاموش کردن اعتراضات عمومی به تبادل نظر و تصمیم‌گیری پرداختند. نتایج و تصمیمات حاصله از جلسه‌ی مذکور به گزارش ساواک بدین شرح اتخاذ شد :

  1. از نظر تقویت نیروهای انتظامی، در صورت لزوم از «هنگ ژاندارمری قم» افراد کمکی خواسته شود.
  2. از نظر فرو نشاندن تظاهرات آشوب‌گران، افراد کمکی از «شهربانی کشور شاهنشاهی» درخواست شود.
  3. از نظر ساکت کردن متظاهرین، به «آیات» تذکر داده شود که به نحو مقتضی تظاهرکنندگان را از انجام عملیات خرابکارانه منع نمایند.[23]

حمله و کشتار وحشیانه‌ی طلاب و معترضین بی‌دفاع و غیر‌مسلح خشم و بغض تظاهرکنندگان را به نهایت رساند. ایشان که خود مغموم و خشمگین از توهین و جسارت رژیم به پیشوا و مقتدای خویش بودند، اکنون نه تنها با عذرخواهی دولت و محکومیت نگارنده‌ی مجعول و مجهول مقاله‌ی مذکور مواجه نشده بودند، بلکه با برخورد و یورش کینه‌توزانه‌ی عوامل حکومت و حمله‌ی وحشیانه‌ی همه جانبه به سوی خویش رویارو می‌شدند! از این رو تظاهر‌کنندگان دفاع از خویش را دستور کار قرار داده و در حد توان و با شجاعت و دلیری به مقاومت در برابر قوای مزدور حکومتی پرداختند.

در گزارشی از مجموعه اسناد سازمان امنیت رژیم پهلوی بخشی از این مقاومت و دفاع سرسختانه و دلیرانه مورد توجه قرار گرفته است. در این گزارش وقایعی یاد شده که نشان می‌دهد پس از تیراندازی مأمورین امنیتی و انتظامی و آغاز درگیری‌های شدید، عده‌ای از طلاب در صف نخستِ معترضین با دستان خالی یا کمترین امکانات تدافعی به مقاومت در برابر قوای سرکوب‌گر پرداخته‌اند. بخش گسترده‌تری از طلاب نیز جهت گردآوری هر گونه وسیله‌ی دفاعی ممکن برای مقاومت از جمعیت جدا شده به مدرسه‌ی حجّتیه وارد شدند. در بخشی از این گزارش – که صد البته با جانب‌داری کامل از دستگاه حاکمه تهیه و تدوین شده – آمده است: «عده‌ای از طلاب در جلو جمعیت مشغول زد و خورد بودند و عده‌ای هم در حدود 200 نفر به مدرسه‌ی حجتیه آمدند که از این عده حدود صد نفر آنها مشغول کندن آجر از زمین شدند و 50 نفر مأمور بودند که آجرهای کنده شده را بشکند و بقیه مأمور بودند که آجرهای شکسته شده و چوب و آهن را از مدرسه‌ی حجتیه به دست عده‌ای که مشغول جنگ بودند برسانند.»[24]

نکته‌ی جالب در این بخش از گزارش فوق، استعمال واژه‌ی «جنگ» به جای «درگیری» است! این واژه به وضوح از عمق فاجعه و شدت درگیری‌ها حکایت دارد. درگیری و جدالی نابرابر میان مأمورین آموزش دیده‌ی انتظامی و امنیتی که به انواع سلاح گرم و سرد مسلح بودند و طلبه‌ها و دانشجویانی جوان که حرفه و پیشه‌ی ایشان مطالعه و کسب علم و فضیلت بود. با این وجود این طلاب جوان و حامیان روحانیت و پیروان حضرت امام توانستند با سلاح «مقاومت» و بهره‌مندی از هوش و شجاعت و رهبری صحیح در میدان عمل بر مزدوران انتظامی و امنیتی رژیم غالب شده، ایشان را به عقب برانند.

فرماندهی میدانی این درگیری‌ها بر عهده‌ی طلبه‌ای جوان به نام «سلطانی» بود که با شجاعتی مثال‌زدنی در مقابل مدرسه‌ی حجتیه ایستاده و طلاب را به مبارزه و مقاومت دعوت می‌کرد و نقش بسیار مؤثری در تشجیع معترضین و ایستادگی در برابر عمال رژیم پهلوی ایفا نمود. در انتهای یکی از گزارش‌های ساواک از وقایع این روز، مخبر حاضر در محل و نگارنده‌ی گزارش در همین رابطه اذعان می‌دارد: «بعد از ختم غائله اکثر طلبه‌ها از سلطانی که فرماندهی را به عهده داشت تشکر می‌کنند و می‌گویند: اگر شما نبودی ما اصلاً نمی‌توانستیم کاری انجام دهیم.»[25]

با تداوم درگیری‌های خیابانی و حتی با وجود استفاده‌ی مأمورین انتظامی از سلاح گرم همچنان طلاب و باقی معترضین در صحنه باقی می‌مانند و متفرق نمی‌گردند. فریاد شعارها علیه شاه و رژیم پهلوی نه تنها با شهادت طلاب خاموش نمی‌گردد بلکه با شدت و حدت بیشتری تداوم می‌یابد. پس از این درگیری‌ها جمعیت به جانب مدرسه‌ی خان حرکت می‌کند اما پیش از رسیدن به مقصد و در حوالی چهارراه مدرسه‌ی خان با نیروهای تازه ‌نفس «هنگ ژاندارمری» مواجه می‌شوند. این نیروها که پس از تشدید درگیری‌ها و با تصویب نهائی جلسه‌ی کمسیون امنیت شهر قم جهت پشتیبانی از نیروهای شهربانی و سرکوب کامل طلاب و خاموش نمودن قیام مردم به درون شهر اعزام شده بودند، دقیقاً پیش از رسیدن طلاب به مقصد، در مقابل ایشان قرار گرفته به ضرب و شتم آنها مبادرت جستند. طلاب سرافراز که تا بدین جا با عزت و شجاعت در برابر ظلم و ستم حکومت ایستادگی نموده بودند بار دیگر با واپسین تاب و توان خویش در این نبرد نابرابر شرکت جسته تا آخرین نفس به مقاومت پرداختند. سربازان ژاندارمری هنگ قم با سنگ و چوب و باتوم به طلاب بی‌دفاع حمله‌ور شده، عاقبت جمع کثیری از ایشان را مجروح، جمعی را دستگیر و برخی را نیز از میدان نبرد دور می‌کنند.[26]

در درگیری‌های خونین روز 19 دی ماه 1356 افراد متعددی مضروب، مجروح، شهید و یا دستگیر شدند که آمار مختلفی از آنان ذکر شده است. مطابق با اسناد ساواک، آماری که در فردای روز حادثه از آسیب‌دیدگان حوادث 19 دی ماه تهیه و توسط «معینی» - رئیس سازمان امنیت شهر قم – گزارش شده، تعداد شهدای وقایع این روز شش نفر درج گردیده که یکی از آنها کودک و سه تن نیز به علت فقدان مدارک شناسایی تشخیص هویت نشدند. تعداد مجروحین نیز چهارده تن – با ذکر اسامی و اشتغال آنها – درج گردیده و به سرنوشت دیگر آسیب‌دیدگان احتمالی نیز اشاره‌ای نشده است.[27]

جالب آن که در نظریه‌ای که یکی از افسران ساواک (با نام عملیاتی یکشنبه) بر گزارش وقایع یوم 19 دی ماه نگاشته است تعداد آسیب‌دیدگان قوای انتظامی و نیروهای دولتی را حتی بیش از تعداد آسیب‌دیدگان معترضین ذکر نموده! وی از مصدومیت یک افسر راهنمایی و رانندگی و چهار مأمور شهربانی و بستری شدن ایشان در بیماستان کامکار و در ادامه از جراحت و مداوای چهل تن از مأمورین امنیتی و انتظامی در درگیری با طلاب و معترضین سخن می‌گوید![28]

در نظریه‌ی دیگری (با نام عملیاتی دوشنبه) که در انتهای همین گزارش درج گردیده، این شخص از شایعه‌ی کشته شدن بیش از یکصد نفر از معترضین در میان مردم پرده بر می‌دارد. از تعداد بازداشت‌شدگان و محبوسین این واقعه هرچند خبر دقیق و قابل استنادی وجود نداشت، لکن خبرنگار بنگاه خبر پراکنی «رادیو بی‌بی‌سی» تعداد آنها را بیش از هفتاد نفر تخمین زده است.[29]

علی‌رغم تمامی این گزارش‌ها می‌توان تخمین زد که در یک تظاهرات دست کم ده هزار نفری، که با سرکوب شدید و برخورد قهرآمیز حکومتی از طرفی و مقاومت و ایستادگی سرسختانه‌ی معترضین از طرف دیگر همراه بوده، میزان شهدا، مجروحین و بازداشت ‌شدگان بسیار بیش از آمار رسمی و دولتی بوده است.

 

نتایج و بازتاب‌های قیام تاریخی 19 دی ماه 1356

هرچند این نخستین باری نبود که تظاهرات و اعتراضات مردم ایران توسط رژیم پهلوی سرکوب می‌شد، لکن تفاوت در این بود که این بار خشم و بغض چند ساله‌ی مردم به شکلی علنی سر برآورد و هر چه حکومت سعی در خاموش کردن آن نمود، دیگر فریاد ملت ایران هرگز خاموش نشد. تأثیرات این حادثه از دو سوی مخالفین و موافقین نظام جالب توجه و حائز اهمیت است. نه تنها دوستان و پیروان حضرت امام و معتقدین راه ایشان و توده‌های مردمی به شدت در برابر رفتار رژیم در رابطه با نگارش و انتشار مقاله‌ی روزنامه‌ی اطلاعات و وقایع پس از آن معترض و خشمگین بودند بلکه دولت‌مردان و صاحب‌منصبان سیاسی و امنیتی مطلع نظام نیز این رفتار را اشتباهی بزرگ و راهبردی قلمداد نمودند که نتایج فاجعه‌باری به همراه خواهد داشت. اتفاق نظر بین موافقین و مخالفین دستگاه حاکم را می‌توان در حکم تأیید چنین اشتباهی قلمداد نمود که تأثیرات و نتایج حاصل از آن بیش از حد انتظار طرفین بود.

انتشار مقاله‌ی روزنامه‌ی اطلاعات به اذعان افراد ارشد و صاحب‌نفوذ نظام پهلوی به دستور مستقیم یا دست کم خواست شخص شاه به نگارش درآمد و در پر تیراژ‌ترین روزنامه‌ی کشور منتشر گردید. این عمل به وضوح مبارزه‌ای مستقیم با روحانیت و شاخص‌ترین چهره در میان ایشان یعنی حضرت امام محسوب می‌شد.

شاه در طول حیات سیاسی خویش تسلیحات، ارتش و اقتدار نظامی را بیش از هر عامل دیگری نشانه‌ی برتری و کلید پیروزی بر مخالفین و دشمنان خویش و حکومت خود قلمداد می‌کرد، اما اکنون با معادله‌ای جدید و عجیب مواجه می‌شد. گروهی طلبه‌ی جوان و غیر مسلح و آموزش ندیده با دستان خالی و حداقل وسائل دفاعی در برابر مأمورین کارآزموده‌ی امنیتی، نیروهای مسلح شهربانی و نظامیان خشن ژاندارمری به مقاومتی حماسی پرداخته و با جان خویش و اتحاد ناگسستنی خود تمام روز را تا شب هنگام ایستادگی کرده و از میدان مبارزه و مقاومت متواری نشده بودند. خوف و هراسی که از این جوانان معتقد و مبارز در دل عوامل و نیروهای حکومتی ایجاد گشته بود عاقبت کار را به استفاده از سلاح گرم و شلیک مستقیم کشانیده بود، غافل از آن که هر قطره‌ی خونی که بر زمین می‌ریخت خون تازه‌ای در پیکر انقلاب دمیده می‌شد. چنان که یکی از مأمورین ساواک در نظریه‌ی خود در انتهای گزارشی از وقایع این روز پیشبینی کرده بود : «اگر تظاهرات امروز کشته داشته باشد، قم و حتی ایران به این زودی ساکت نخواهد شد!»[30]

نظریه‌ی این مأمور امنیتی دقیقاً صحیح از آب درآمد. خون پاک شهدای 19 دی ماه به زودی در رگ‌های ایران جاری شد و شهرهای مختلف یکی پس از دیگری در حمایت از شهدای پیشین علم قیام برافراشته و با وجود سنگین‌ترین سرکوب‌ها و کشتارها این علم را تا به بار نشستن درخت انقلاب اسلامی برافراشته نگاه داشتند.

 

ابراز عقاید و نظرات موافقین و مخالفین

مطبوعات و رسانه‌های رسمی رژیم پس از این حوادث کوشش کردند تا به فرافکنی پرداخته و اصولاً اسباب و علل وقایع اخیر را به ارتجاع و تعصبات مذهبی اهل دین و روحانیت قم نسبت به پیشرفت و توسعه‌ی کشور منتسب نمایند و به قولی با یک تیر دو نشان را هدف قرار دهند؛ از یک سو هرگونه عذر تقصیر و پاسخ‌گوئی را از سر خود باز کرده و از سوی دیگر ضربه‌ای فرهنگی و اجتماعی به روحانیت و اهل مذهب وارد آورند و در نهایت ایشان را مسئول حوادث خونین شهر قم قلمداد کنند. رسانه‌ها و مطبوعات دولتی دلیل تظاهرات قم را اعتراض به «آزادی زنان» و «اصلاحات ارضی» ذکر کرده، به هیچ وجه حتی اشاره‌ای به مقاله‌ی توهین آمیز روزنامه‌ی اطلاعات ننمودند![31]

خبرگزاری پارس حوادث شهر قم را چنین بازگو نمود : «گزارش‌های رسیده از قم حاکی است که در روزهای 17 و 19 دی ماه که مصادف با روزهای آزادی زنان و اصلاحات ارضی بوده در شهرستان قم تظاهراتی برپا شد. در این تظاهرات جمعی از طلاب اخلالگر پس از تظاهرات در روز 17 دی، روز 19 دی ماه نیز مجدداً گرد هم آمده و در نقاط مختلف شهر به آشوب و بلوا دست زدند و بر ضد منافع و مصالح ملی شعار دادند. تظاهر کنندگان با چوب و سنگ و میله‌های آهنی به شکستن شیشه‌های مغازه‌ها و بانک‌ها پرداختند و پس از خرابکاری در محل حزب رستاخیز به طور جمعی به سوی کلانتری یک شهرستان قم حمله‌ور شدند.»[32]

اما دستگاه از این نیرنگ و فریب طرفی نبست. به زودی با انتشار بیانیه‌ها و اعلامیه‌های پی در پی توسط مراجع و علما و افشاگری طرفداران پر شمار حضرت امام و البته شخص ایشان، مردم ایران از جزئیات وقایع و رفتار وحشیانه‌ی رژیم علیه معترضین به اهانت‌های دستگاه حاکمه – که روز به روز در حال افزایش بود – آگاهی کامل یافته، بخش بزرگی از ملت ایران به معترضین پیوستند.[33]

با وجود رفتار مغرورانه و خودشیفتگی شاه و ارکان رژیم پهلوی، در درون حکومت میان صاحب‌منصبان نظام نیز در مورد لزوم انجام چنین اعمال خطرناکی اختلاف نظر زیادی وجود داشت. آن دسته از وابستگان، جیره‌خواران و مجیزگویان شاه که پیشرفت و موجودیت خود را در ازای تأیید، تمجید و حتی تحریک شاه نسبت به این قبیل رفتارها می‌دانستند، با اتخاذ چنین تدابیری موافق بلکه خود در شمار بانیان و نظریه‌پردازان چنین طرح‌هایی جای می‌گرفتند. ایشان اقتدار و نفوذ و محبوبیت شاه را در افکار و رؤیاهای درونی او چنان بالا می‌بردند که وی هرگونه مقاومت، مبارزه و حتی مخالفتی را از جانب توده‌های مردمی دور از ذهن و حتی غیر ممکن تلقی می‌کرد. تلقینات این قبیل افراد به حدی بود که شاه اصولاً مخالفی را در داخل و خارج برای خود متصور نبود و تمام اعتراضات و تظاهرات را به تحریک دو عامل داخلی و خارجی، یعنی «روحانیت» در داخل و «کمونیست‌ها» در خارج قلمداد می‌کرد.[34]

اما گروه دیگری از عوامل و مأمورین رژیم پهلوی، که به جهت اشتغالِ مرتبط یا تیزبینی و عاقبت‌اندیشی خود، با قلب و روح جامعه‌ی ایران و ژرفای معتقدات و علایق و آرمان‌های مردمی آشنایی بیشتر و دقیق‌تری داشتند تمام تلاش خود را معطوف آن می‌داشتند تا شاه را از خواب غفلت و توهمات بی‌منطق و بی‌اساسی که در ذهن وی رخنه کرده برهانند و چند صباحی بیشتر جلوی زوال و اضمحلال حکومت و شاهنشاه را بگیرند. اما از بخت بدِ این طیف از وابستگان حکومتی، شاه روز به روز از حقایق و مستندات جامعه‌ی ایران دورتر و به رؤیاها و موهومات دور از واقعیت خویش نزدیک‌تر می‌شد. طبیعتاً با چنین سیر رفتاری، طیف اول – یعنی مشوقین و محرکین – روز به روز به شاه نزدیک‌تر می‌شدند و بیشتر وی را در مسیر ناصواب و منجلاب اشتباهات خویش تحریک می‌کردند.[35]

چنان که از اسناد سازمان امنیت رژیم سابق استنباط می‌شود، در ماه‌های آخر حیات حکومت پهلوی مسئولین ساواک و مأمورین امنیتی کشور – که مسئول حفظ و حراست از رژیم استبدادی پهلوی و شناسایی و حذف دشمنان آن بودند – از بسیاری از تصمیمات و اعمال شاه، دربار و حتی دولت آگاهی دقیقی نداشته و بعضاً پس از وقوع حوادث از پشت پرده‌ی رویدادها مطلع می‌شدند! این مسئله یکی از مهم‌ترین علل سقوط شتابان حکومت پهلوی محسوب می‌شود. شواهد نشان می‌دهد که ساواک با وجود نهایت سخت‌گیری و شدت‌ عمل و فجایعی که از این سازمان مخوف امنیتی عارض شد، تا لحظات آخرِ سقوط رژیم از بسیاری از تصمیم‌گیری‌ها و برنامه‌ریزی‌ها که در رأس دستگاه حاکمه اتخاذ و اجرا می‌گردید ناآگاه و غافل بود و به علت عدم هماهنگی با رئوس نظام، در انجام صحیح وظایف خویش ناتوان بود.[36]

در همین رابطه، در باب سیر وقایعی که به حوادث خونین 19 دی ماه انجامید، مأمورین و مسئولین ذی‌نفوذ سازمان امنیت رژیم سابق نظرات جالب توجهی ارائه کرده‌اند که نه تنها از علت اصلی تظاهرات عمومی طلاب و مردم قم پرده بر می‌دارد، بلکه به وضوح از ناهماهنگی میان دستگاه‌های مسئول و اختلافات درونی آنها حکایت می‌کند. در یکی از این نظریه‌ها آمده است : «تعطیل شهر و تظاهرات قم به خاطر مقاله‌ای بود که در شماره‌ی 15506 روزنامه‌ی اطلاعات به قلم احمد رشیدی مطلق تحت عنوان ایران و استعمار سرخ و سیاه نوشته شده بود. من نمی‌دانم چاپ این مقاله به دستور و با اجازه بوده و یا این که خودسرانه نوشته شده است. اگر دستگاه‌ها اطلاع داشته و اجازه‌ی چاپ داده‌اند باید بگویم بزرگ‌ترین اشتباه را کرده‌اند، زیرا چاپ این مقاله در هنگامی که مملکت چندی است در گوشه و کنار آن آشوب و سر و صدا است بی‌تناسب‌ترین چیزی بود که ممکن است باشد. مقاله‌ی روزنامه مانند جرقه‌ای در انبار باروت انفجار داشت و من هرچه فکر کردم نتوانستم تناسب آن را با امروز در نظر بگیرم!»[37]

همانطور که ملاحظه می‌شود مأمور ساواک بسیار تند و آشکار در رابطه با انتشار این مقاله سخن می‌گوید چرا که بسیار بیش از مسئولینی که در رأس دولت یا دستگاه حاکمه بر کرسی نشسته‌اند از وقایع روزانه و جوّ متشنج جامعه‌ی ایران به خصوص در آن برهه‌ی زمانی آگاه است. با این وجود وی در سخنانش از احتمال «خودسرانه» منتشر شدن این مقاله نیز سخن می‌گوید تا برای خود دست کم راه فراری از خشم رئوس هرم قدرت باز بگذارد، اما او به درستی می‌داند که در چنین نظامی استفاده از واژه‌ی «خودسرانه» بی‌معنا و مناسبت است چرا که اصولاً هرگز مطلبی در جراید و رسانه‌ها بدون هماهنگی و تأیید سازمان امنیت یا مستقیماً به خواست و اراده‌ی مقامات بالای نظام اجازه‌ی انتشار نمی‌یابد.

مأمور فوق‌الذکر (با نام عملیاتی شنبه) در ادامه‌ی مطالب جالب توجه خویش به محبوبیت عمومی حضرت امام اشاره می‌کند و در مقابل تلاش می‌کند تا وی را در میان مراجع قم بی‌پشتوانه و بدون حمایت نشان دهد : «خمینی به درست یا نادرست از یک محبوبیت خوبی برخوردار است و بیشتر مراجع روحانی با خمینی نظر خوبی ندارند اما به علت محبوبیت، جرأت ابراز مخالفت نداشته‌اند (!) کوبیدن خمینی باید در شرایط مناسبی صورت گیرد ... به هر صورت مسائلی از این قبیل آن هم شرایط زمانی آن باید تشخیص داده شود. آن چه می‌توان گفت اینست که دوست و دشمن از چاپ مقاله‌ی انتقادی و اهانت‌آمیز روزنامه‌ی اطلاعات راضی نیستند.»[38]

در ادامه‌ی بیان نظریه‌های مأمورین و مسئولین ساواک پیرامون وقایع 19 دی ماه، مسئول ارشدتری (با نام عملیاتی سه‌شنبه) نظریه‌ی پیشین را تصحیح و تکمیل و پیروان حضرت امام را بیش از آن چه گفته شد قلمداد می‌کند: «به استحضار می‌رساند قریب به اتفاق طلاب علوم دینی و مذهبیون گرایش شدیدی به خمینی داشته، درج این چنین مطالب در روزنامه‌ها تأثیر زیادی روی این عده می‌گذارد و در نتیجه حوادث اخیر قم را به وجود می‌آورد.»[39]

نظرات فوق نشان می‌دهد که عُقلا و آگاهان سیاسی و امنیتی رژیم پهلوی به خوبی از میزان محبوبیت امام خمینی آگاه و از خطر اهانت به چنین رهبر و مرجع عالیقدری مطلع بودند، لکن ظاهراً دستور انتشار مقاله از مرجعی بسیار بالاتر از سازمان امنیت صادر شده به طوری که به نظر می‌رسد این سازمان در انتشار آن نقش فعال یا حتی مثبتی نیز نداشته است. به عبارت دیگر انتشار این مقاله با دستور مستقیم بالاترین شخصیت نظام – یعنی محمدرضا شاه – انجام پذیرفته است.[40]

در حالی که نظرات وابستگان و عوامل رژیم پهلوی به انتشار این مقاله تا بدین پایه منفی و مخالف است، می‌توان حدس زد پیروان، حامیان، یاران و دوست‌داران حضرت امام در برابر چنین عمل نابخردانه‌ای و نیز در برابر سرکوب و کشتار طلاب و مردم معترض شهر قم چه مواضعی اتخاذ خواهند کرد. تنها زمان اندکی پس از فاجعه‌ی 19 دی ماه شهر قم عکس‌العمل‌ها به انتشار این مقاله و سرکوب و کشتار معترضین شهر قم آغاز شد و رفته‌رفته متناسب با حوادث ماه‌های آتی گسترش یافت.

تنها سه روز پس از وقایع شهر قم در 22 دی ماه آیت‌الله گلپایگانی نامه‌ای خطاب به آیت‌الله سیداحمد خوانساری نگاشته و خشم و انزجار شدید خویش را از بروز چنین حوادثی اعلام نمودند. در قسمتی از این نامه آمده است : «مقالات اخیر بعضی از جراید  حمله به احکام مقدس اسلام و تهمت و توهین به مقام شامخ روحانیت موجب نگرانی و انزجار و تشنج شدید گردید و مأمورین دولت به جای توجه به اعتراض صحیح و منطقی آقایان طلاب و مردم بی‌دفاع، اعمالی که در تمام جوامع بشری محکوم است مرتکب و با اسلحه‌ی گرم با آنها روبه‌رو شدند و عده‌ای بی‌گناه را به قتل رسانده و جمع زیادی را مجروح و مصدوم نمودند.»[41]

آیت‌الله مرعشی نجفی نیز در اعتراض به توهین به امام خمینی و وقایع پس از آن بیانیه‌ای صادر نمودند که در 22 دی ماه در روزنامه‌ی اطلاعات به چاپ رسید. در قسمتی از این بیانیه چنین ذکر شده : «با کمال تأثر و تأسف پیشآمد ناگوار و جانگداز و اسفناک این چند روزه‌ی شهر مقدس قم که منجر به قتل و شتم و ضرب عده‌ای از طلاب حوزه‌ی علمیه و غیرهم که به دنبال اعتراض به پاره‌ای از مطبوعات که در آن به مقام شامخ روحانیت و مقدسات دینی و اهانت به حضرت آیت‌الله خمینی دامت برکاته شده، موجب تشنج افکار و جریحه‌دار شدن قلوب مؤمنین خاصه جامعه‌ی روحانیت گردیده. لذا مصادر امور را مسئول این قضایا می‌دانیم شدیداً معترض هستیم.»[42]

 

واکنش‌ها و عکس العمل‌های موافقین و مخالفین

با وجود تمامی تلاش‌ها برای خاموش کردن تأثیرات و بازتاب‌های قیام، این قبیل اظهار نظرها و بیانیه‌ها شرایط سیاسی جامعه را به سمت و سوی دیگری سوق می‌داد و همچنان عظمت و بزرگی این حادثه را در یادها زنده نگاه می‌داشت. علی‌رغم این که عوامل امنیتی و انتظامی رژیم همّ خود را معطوف جلوگیری از چنین رفتارهایی نمودند نه تنها اظهار نظرها در مخالفت با نظام پایان نیافت بلکه دیری نپائید تا اعتراضات در ابعادی وسیع‌تر و با روشی گسترده‌تر تداوم یافت.

در 24 دی ماه اصناف و کسبه‌ی اصفهان در اعتراض به انتشار مقاله‌ی مذکور و سرکوب مردم قم مغازه‌های خود را تعطیل کردند. در اهواز تظاهرات برگزار شد و امامان جماعت شهر از حضور در مساجد امتناع ورزیدند. در تبریز تظاهرات دانشجویی توسط پلیس سرکوب شد. در 25 دی ماه دانشجویان دانشگاه شریف تظاهرات گسترده‌ای به راه انداختند، لکن این تظاهرات به شدت توسط نیروهای انتظامی و امنیتی مورد سرکوب واقع شد و در پی این حوادث دانشگاه تعطیل اعلام شد. در 27 دی ماه علما و وعاظ تهران با انتشار بیانیه‌ای کشتار مردم بی‌دفاع قم را محکوم نمودند. همچنین جامعه‌ی بازرگانان و پیشه‌وران تهران روز 29 دی ماه را عزای عمومی و تعطیل اعلام نمود.[43]

در طرف مقابل، دولت و رژیم پهلوی که پس از حوادث خونبار شهر قم خود را در موضع ضعف و انزوا می‌یافتند، برای فریب افکار عمومی و قدرت‌نمایی و ایجاد یأس و هراس در قلوب معترضین، همّ خود را بر آن معطوف داشتند تا با استفاده از حزب «رستاخیز» میزان اقتدار و نفوذ طرفداران رژیم را به نمایش بگذارند. از این رو این حزب در نخستین عکس‌العمل خود در تاریخ 23 دی ماه در شهر قم میتینگی برپا کرد و در 25 همین ماه نیز جمع کثیری از اعضای خود را از دیگر شهرها و استان‌ها در تظاهراتی عمومی مشارکت داد. لکن مردم قم به خوبی می‌دانستند دست کم در این شهر مقدس رژیم حامی و محبوبیت محدودی دارد و لذا برگزاری چنین میتینگ‌هایی کار عبث و ابلهانه‌ای به نظر می‌رسید. با این وجود رژیم تلاشی مذبوحانه را در جهت ترمیم وجهه‌ی تخریب‌شده‌ی خویش پی می‌گرفت. در پی برگزاری این تظاهرات، شاه در مصاحبه‌ای در حمایت از حزب رستاخیز از گسترش آن و به خصوص جذب جوانان استقبال کرد. علت چنین استقبال یا دستوری از جانب شاه به وضوح مشخص بود، زیرا وی به دولتی تک‌حزبی و تک‌صدایی اعتقاد داشت و اعضا و عوامل حزب را بازوی اجرائی و تصویری نمادین از حمایت ملت ایران از رژیم تحت امر خویش تلقی می‌کرد.[44]

حزب رستاخیز در 27 دی ماه در نمایشی بزرگ‌تر در شهر تبریز میتینگی پنجاه هزار نفره ترتیب داد که معاونین حزب نیز شخصاً در آن شرکت نمودند. هدف از برگزاری چنین میتینگی طبعاً نمایش قدرتی پوشالی و فریب اذهان عمومی نسبت به حمایت عمومی مردم تبریز از این حزب و در ابعادی وسیع‌تر، از حکومت پهلوی و شخص شاه بود. هرچند دیری از این اقدام حزب رستاخیز نگذشت که مردم تبریز در 29 بهمن 1356 در برگزاری مراسم چهلم شهدای قم پاسخی سخت جدی و دندان‌شکن به دستگاه حاکمه دادند و به شایعه‌ی حمایت مردم تبریز از حزب رستاخیز و ننگ جانب‌داری از اقدامات رژیم برای همیشه پایان دادند.[45]

حضرت امام که تا این زمان با حساسیت و با تجربه و دقت نظر خاص خود ناظر بر وقایع بودند، در تاریخ اول بهمن ماه به مناسبت جنایات رژیم در حوادث 19 دی شهر قم و آن چه پس از آن گذشت پیامی روشنی‌بخش و ناصحانه مخابره نمودند که مضمون آن چنین بود: «ملت بیدار ایران در مقابل این مصیبت‌ها و قضایائی که برای اسلام پیش می‌آید استقامت می‌کند، کشته می‌دهد، هتک می‌شود، بدون جهت و هیچ مجوزی مردم را به مسلسل بسته‌اند! امید من این است که تمام جبهه‌ها با هم همدست و همگام گردند و اگر ملت با تمام ابعادش متحد شود اسلحه از دست ناصالح‌ها خلع می‌شود و شاخ این گاو شکسته خواهد شد.»[46]

امام در روز بعد در دوم بهمن ماه نیز از نجف اشرف پیامی به ملت ایران فرستادند که در آن طریق پایداری و مقاومت و مسیر انقلاب و حقیقت روشن گشته و راه آزادی از بند اسارت به ملت نشان داده شده بود. ایشان در پیام خود چنین فرمودند: «جنایات 29 محرم، 19 دی ماه امسال، نقطه‌ی عطفی است به جنایات شاهانه. رحمت خداوند بر مقتولین 15 خرداد و 19 دی امسال. محرم چه ماه مصیبت‌زا و چه ماه سازنده و کوبنده‌ایست، محرم ماه نهضت بزرگ سید شهیدان و سرور اولیاء خدا است که با قیام خود در مقابل طاغوت، تعلیم سازندگی و کوبندگی به بشر داد.»[47]

 امام خمینی(ره) برخلاف بسیاری از بزرگان ملی و مذهبی که چاره را در تحمل مصیبت یا سازش با نظام استبداد و استعمار بیگانه می‌یافتند و هرگونه مقاومت و مبارزه در برابر رژیم تا دندان مسلح پهلوی و حامیان ابرقدرت آن را توهمی کودکانه با قیمتی گزاف قلمداد می‌کردند، به ایستادگی و پایداری در برابر ظلم و ستم ایمان کامل داشتند و پیروزی نهایی را پاداش و سرنوشت محتوم صابرین و مقاومین و اهل ایمان تلقی می‌کردند. سرنوشتی که در صورت پیمودن این مسیر به طور قطع و یقین در انتظار ملت مسلمان و مجاهد ایران نیز قرار داشت. از این رو امام خمینی با نگاه تیزبین خود قیام خونین 19 دی ماه 1356 را ادامه‌ی قیام عاشورا و تداوم راه حضرت سید‌الشهداء (ع) بر شمردند.

 

پی‌نوشت‌ها:


[1] . از سید ضیاء تا بختیار، مسعود بهنود، ص 732-734.

[2] . تاریخ بیست و پنج ساله‌ ایران، سرهنگ غلامرضا نجاتی، ص 621-624.

[3] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، کتاب دوم، ص 5، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[4] . همان.

[5] . همان.

[6] . همان، ص 6.

[7] . از سید ضیاء تا بختیار، ص 741.

[8] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، کتاب دوم، ص 6-7.

[9] . از سید ضیاء تا بختیار، ص 742.

[10] . نخبگان سیاسی ایران، زهرا شجیعی، جلد سوم، ص 344.

[11] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، کتاب دوم، ص 15.

[12] . همان.

[13] . همان، ص 17.

[14] . همان، ص 16.

[15] . تاریخ بیست و پنج ساله ایران، ص 634-636.

[16] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، کتاب دوم، ص 16.

[17] . همان، ص 20.

[18] . همان، ص 16.

[19] . همان، ص 22.

[20] . همان، ص 23.

[21] . همان، ص 14.

[22] . همان.

[23] . همان، ص 12.

[24] . همان، ص 13.

[25] . همان، ص 16.

[26] . همان، ص 18-19.

[27] . همان، ص 17. 

[28] . همان.

[29] . از سید ضیاء تا بختیار، ص 741-743.

[30] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، کتاب دوم، ص 17.

[31] . هفت هزار روز تاریخ ایران و انقلاب اسلامی، غلامرضا کرباسچی، جلد دوم، ص 778.

[32] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، کتاب دوم، ص 17؛ (به نقل از مجله رستاخیز. شماره 814 ، ص 2).

[33] . برای اطلاع از متن کامل بیانیه‌ها نک: اسناد انقلاب اسلامی، مجلدات اول تا سوم، مرکز اسناد انقلاب اسلامی.

[34] . از سید ضیاء تا بختیار، ص 742-744.

[35] . ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، عبدالله شهبازی، جلد اول، ص 566-568.

[36] . همان، ص 426-429.

[37] . انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، کتاب دوم، ص 20.

[38] . همان، ص 20-21.

[39] . همان، ص 21.

[40] . انقلاب ایران به روایت رادیو بی‌بی‌سی، عبدالرضا هوشنگ مهدوی، ص 205-206.

[41] . روزشمار تاریخ ایران، دکتر باقر عاقلی، جلد دوم، ص 336-337.

[42] . همان، ص 337.

[43] . هفت هزار روز تاریخ ایران و انقلاب اسلامی، جلد دوم، ص 783-786.

[44] . روزشمار تاریخ ایران، جلد دوم، ص 337.

[45] . هفت هزار روز تاریخ ایران و انقلاب اسلامی، جلد دوم، ص 785.

[46] . روزشمار تاریخ ایران، جلد دوم، ص 337-338.

[47] . همان، ص 338.

 

منابع و مآخذ :

از سید ضیاء تا بختیار. تألیف مسعود بهنود، سازمان انتشارات جاویدان، چاپ پنجم، 1370.

اسناد انقلاب اسلامی (اعلامیه‌ها، اطلاعیه‌ها، بیانیه‌ها و ...). تهیه و تنظیم انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1374.

اسناد لانه جاسوسی (کتاب نهم: بخش اول از روزشمار انقلاب اسلامی). ترجمه و تدوین دانشجویان پیرو خط امام، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، چاپ سوم، 1390.

انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک (کتاب دوم). تدوین مرکز بررسی اسناد تاریخی، انتشارات سروش با همکاری مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1377.

انقلاب ایران به روایت رادیو بی‌بی‌سی. زیر نظر عبدالرضا هوشنگ مهدوی، طرح نو، 1372.

ایران بین دو انقلاب (از مشروطه تا انقلاب اسلامی). تألیف یرواند آبراهامیان، ترجمه کاظم فیروزمند و حسن شمس‌آوری و دکتر محسن مدیر شانه‌چی، نشر مرکز، چاپ شانزدهم، 1391.

تاریخ سیاسی بیست و پنج ساله‌ ایران (از کودتا تا انقلاب). تألیف سرهنگ غلامرضا نجاتی، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، چاپ نهم، 1390.

روزشمار تاریخ ایران: از مشروطه تا انقلاب اسلامی (جلد دوم). تألیف دکتر باقر عاقلی، نشر نامک، چاپ دوم، 1387.

سقوط رژیم شاهنشاهی در ایران (جلد اول: محمدرضا شاه از سلطنت تا سقوط). تألیف سید رضا نیازمند، حکایت قلم نوین، 1391.

ظهور و سقوط سلطنت پهلوی (جلد اول: خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست). ویراسته عبدالله شهبازی، انتشارات اطلاعات، چاپ بیست و هشتم، 1388.

ناسیونالیسم در ایران. تألیف ریچارد کاتُم، ترجمه احمد تدین، انتشارات کویر، چاپ دوم، 1378.

نخبگان سیاسی ایران (جلد سوم: هیأت وزیران ایران در عصر مشروطیت). تألیف زهرا شجیعی، انتشارات سخن، چاپ دوم، 1383.

نخست‌وزیران ایران (از انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی). تألیف دکتر باقر عاقلی، سازمان انتشارات جاویدان، چاپ دوم، 1374.

هفت هزار روز تاریخ ایران و انقلاب اسلامی (جلد دوم). تألیف بخش خاطرات بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی ایران، زیر نظر غلامرضا کرباسچی، قم، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی ایران، 1371.































































 
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است.