گذری بر انقلاب اسلامی در استان کرمان به روایت اسناد ساواک- (2)


21 بهمن 1398


نبرد تبلیغاتی

در نیمه دوم دهه‌ی 40 رژیم پهلوی که موج اولیه‌ی قیام‌های مردمی به رهبری حضرت امام(ره) را با تبعید ایشان پشت‌سر گذاشته بود، به تدریج بر اوضاع کنترل نسبی پیدا کرد. جانشینی«امیرعباس هویدا» به جای «حسنعلی منصور» که به دست «شهید محمد بخارایی» از اعضای هیئت مؤتلفه‌ی اسلامی در اول بهمن سال 1343 به قتل رسید، ایده‌آل محمدرضا پهلوی برای کار با یک نخست‌وزیر مطیع و فاقد اراده‌ی سیاسی بود. در این شرایط اعتماد آمریکایی‌ها به محمدرضا بیشتر از قبل شده و به جای استفاده از نخست‌‌وزیران وابسته، مستقیماً از طریق او سیاست‌های خود را اجرا می‌کردند. تثبیت نسبی اوضاع سیاسی و رفاه ایجاد شده برای برخی از قشرهای کشور، این امکان را به رژیم می‌داد که در عرصه‌ی تبلیغاتی به دنبال جای پایی در میان توده‌های مردم باشد. سیاست رژیم در این مورد تأکید بر مفاهیمی چون باستان‌گرایی افراطی، غربی‌کردن جامعه و در نهایت ارائه‌ی تصویری با شکوه و وحدت‌بخش از مفهوم «شاهنشاه» به عنوان عامل یکپارچگی، حافظ وحدت و افتخار ایران و عامل پیشرفت کشور بود. برای تحقق این مفهوم رژیم در چند عرصه مهم از جمله آموزش و پرورش، سینما و تلویزیون، روزنامه و مجلات، و برگزاری جشن‌های ملی به شدت به تکاپو افتاد. تحقق این برنامه‌ها علاوه بر اینکه برای رژیم مشروعیت ایجاد می‌کرد، می‌توانست به حذف مهم‌ترین رقیب رژیم که روحانیت باشد منتهی شود.

سپردن آموزش و پرورش به دست «فرخ‌رو پارسای» (1349 ـ 1347 ﻫ ش) از اعضای تشکیلات بهائیت و اقدامات وی از قبیل تغییر محتوای کتاب‌ها، بستر سازی برای ورود بهائیان به آموزش و پرورش، و مخالفت با حجاب معلمین و شاگردان در راستای تحقق این هدف بود.[1]

سینما و تلویزیون نیز با ساخت و نمایش فیلم‌های غیراخلاقی و سرگرم‌کننده به دنبال غربی کردن جامعه و فاصله انداختن میان مردم و باورهای مذهبی بودند. در این فیلم‌ها صرف ‌نظر از صحنه‌های غیراخلاقی به نمایش در آمده که مغایر با ارزش های ایرانی- اسلامی جامعه بود، روحانیت و باورهای مذهبی مردم دستمایه‌ی ثابت طنزها و انتقادات شدید بود. روزنامه و مجلات نیز به مانند سابق منعکس کننده سیاست‌های رژیم و پیشقراول تغییر الگوهای سنتی جامعه با ارزش‌های غربی بودند. جامعه‌ی هدف برای مطبوعات، نسل جوان، خصوصاً زنان و دختران بودند. مطالب و درون مایه‌ی مجلات پرتیراژی مانند زن روز، اطلاعات بانوان و ده‌ها مجله‌ی دیگر چیزی جز اغفال  زنان و دختران و مقابله با ارزش‌های اسلامی نبود. این مجلات با اجرای برنامه‌هایی مانند «دختر شایسته» به دنبال جایگزین کردن معیار و نمادهای غربی به جای الگوهای سنتی برای دختران بودند. در رأس این برنامه‌های «تربیتی» کسی جز محمدرضا و فرح پهلوی که به تازگی به عنوان نایب السلطنه معرفی شده بود، و طیف گسترده‌ای از روشنفکران غربزده قرار نداشتند.

به این ترتیب جامعه‌ی ایرانی در حال پوست اندازی و ورود به دنیای جدیدی بود، نمادهای شهری به تدریج تغییر پیدا کرده و غربی شدن جامعه در معماری، دکوراسیون، پوشش و حتی تعاملات اجتماعی در حال رخ نمایی بود. در کنار ظاهر شهرها که در حال تغییر بودند، برخلاف انتظار گرایش به مذهب و معنویات در میان جوانان در حال رشد بود. در «یادداشت های علم» بارها به تعجب محمدرضا پهلوی از وجود زنان محجبه در کشور به رغم تلاش دستگاه تبلیغاتی رژیم برای مبارزه با حجاب اشاره شده است.[2]

جشن‌ها و برنامه‌های رژیم نیز در راستای تحقق این هدف بود. «جشن هنر شیراز» یکی از برنامه‌هایی بود که از سال 1346 شروع به فعالیت کرد و در طول یک دهه به یکی از مهم‌ترین فستیوال‌های هنری جهان تبدیل شد.[3] به باور بسیاری از کارشناسان داخلی و خارجی این جشن‌ها چنان با استقبال منفی مردم مواجه شده‌اند که حتی برخی آن را عامل سقوط رژیم پهلوی می‌دانند. در این جشن‌ها فرهنگ ملی و اصیل ایرانی عملاً نادیده گرفته شده و هنر غربی که فاقد معنویت و ارزش های الهی – انسانی بود تبلیغ می‌شد.

این مراسم در سال‌های پایانی رژیم، به چنان ابتذالی رسید بود که حتی سفرای خارجی از جمله «آنتونی پارسونز» سفیر انگلستان نیز خطر ادامه‌ی آن را برای حاکمیت پهلوی به شاه گوشزد می‌کردند:

«من [پارسونز] به خاطر دارم که این موضوع را با شاه درمیان گذاشتم و به او گفتم اگر چنین نمایشی به ‌طور مثال در شهر منچستر انگلیس اجرا می‌شد کارگردان و هنرپیشگان آن جان سالم به‌ در نمی‌بردند. شاه مدتی خندید و چیزی نگفت. بازتاب سیاسی چنین واقعه‌ای در هر زمان بد بود چه برسد به شرایط آن روز ایران که در کنار هیجانات سیاسی نشانه‌هایی از اوج‌گرفتن احساسات مذهبی مردم و گرایش به سنن مذهبی در سراسر کشور به چشم می‌خورد.»[4]

به‌رغم اهمیت و تأثیرگذاری جشن هنر شیراز برای دستگاه تبلیغاتی رژیم، بی تردید مهم‌ترین برنامه‌ رژیم پهلوی جشن 2500ساله شاهنشاهی بوده است. در این جشن که به مدت 4 روز( 20 مهر تا 24 مهر1350) در تخت‌جمشید برگزار شد، سران حکومتی و پادشاهان 69 کشور جهان حضور پیدا کردند و محمدرضا شاه با صدای لرزان فصلی جدید از سلطنت خود را آغاز کرد.

 

جشن‌های 2500 ساله؛ شکوه پوشالی

شاید کمتر رویدادی در رژیم پهلوی به اندازه‌ی جشن‌های دو هزار و پانصد ساله مورد انتقاد داخلی و خارجی قرار گرفته است. این رویداد که برگزاری آن از اواسط دهه‌ی چهل به‌ وسیله‌ شجاءالدین شفا معاون فرهنگی دربار و مسئول ایران‌شناسی مطرح شده بود، به نمادی برای تجمل و بی‌خبری رژیم پهلوی از اوضاع کشور تبدیل شد. هزینه‌های سرسام‌آور این جشن چنان بود که در همان زمان بازتاب وسیعی در مطبوعات و رسانه‌های بین‌المللی پیدا کرد و هنوز هم پس از 50 سال طرفداران رژیم پهلوی نتوانسته‌اند برای آن توجیهی منطقی پیدا کنند. ویلیام شوکراس در کتاب «ایران بر ضد شاه» هزینه این جشن را سیصد میلیون دلار و «ژان لوریه» مبلغ آن را بیش از پانصد میلیون دلار برآورد کرده‌اند.[5]

هزینه‌های این جشن که می‌توانست، بخشی از معضلات اقتصادی و اجتماعی کشور را برطرف کند، در همان زمان به چالشی برای رژیم تبدیل شد. در کشوری که هر روز فاصله‌ی طبقاتی بیشتر می‌شد و مردم از ابتدایی‌ترین امکانات مادی محروم بودند، این مراسم چیزی جز نمایشی از یک دنیای خیالی و متوهم نبود. جشن‌های 2500 ساله به مخالفین رژیم که در دهه‌ 50 طیف‌های مختلفی را تشکیل می‌دادند، امکان داد تا با قدرت بیشتری به نقد رژیم بپردازد. در همان زمان گزارش‌هایی منتشر می‌شد که نشان می‌داد رژیم پهلوی برخی از مناطق محل برگزاری جشن در شیراز و سایر نقاط کشور را به دلیل وضعیت اسفبار مردم از چشم خارجی‌ها حصار کشی و پنهان کرده است.[6]  به رغم مخارج هنگفت این مراسم، اما جشن‌های 2500 ساله برای حضرت امام (ره) چیزی فراتر از هزینه‌های صورت گرفته در آن بود. امام خمینی(ره) با درکِ عمیق از ماهیت واقعی این جشن‌ها، مبنای اصلی مخالفتش را بر انگیزه‌های ضداسلامی این جشن‌ها قرار داد. بیانات حضرت امام (ره) درخصوص این جشن‌ها بیانگر نگاه عمیق معظم‌له به موضوع است:

«به این ممالک اسلامی بگوئید که نروید در این جشنی که اسرائیل دارد بساط جشنش را به‌پا می‌کند. کارشناس‌های اسرائیل در اطراف شیراز دارند بساط جشن را درست می‌کنند. در این جشن که کارشناس‌های اسرائیلی دارند این عمل را می‌کنند، نروید.»[7]

واقعیت آن است که جشن‌ 2500 ساله شاهنشاهی تجلی بارز جریانی بود که از سال 1304ﻫ ش و حتی قبل از آن کوشیده بود تا با رواج عقاید غربی و تکیه بر باورهای پیش از اسلام، دوران اسلامی کشور را به فراموشی بسپارد. نگاهی به اقدامات و عملکرد رژیم پهلوی خصوصاً در دهه‌ی 40 و 50 به وضوح نشان می‌دهد که باستان‌گرایی و کوبیدن بر طبل ملی‌گرایی صرفاً ابزاری برای تضعیف اسلام و مقدمه‌ای برای غربی کردن جامعه بوده است. بی‌توجهی به میراث باستانی و غارت اشیاء متعلق به این دوران و از همه مهم‌تر بی‌توجهی رژیم به تخریب این آثار این نظریه را کاملاً تائید می‌کند. به این ترتیب باستان‌گرایی تبدیل به ابزاری برای جدایی میان دوره‌های مختلف تاریخی کشور و فاصله انداختن میان مردم ایران با سایر کشورهای مسلمان منطقه شد.

اسناد بیانگر درک درست انقلابیون استان کرمان از جشن‌های 2500 ساله است. از آن جایی که رژیم اولویت‌ ویژه‌ای برای این جشن‌ها در نظر گرفته بود، از اوایل سال 1350 اقدام به کنترل کسانی گرفت که بالقوه می‌توانستند علیه این جشن موضع‌گیری کرده یا نسبت به آن انتقاد کنند. روحانیون از اولین کسانی بودند که به باور رژیم می‌بایست تحت کنترل قرار گرفته تا در منابر مردم را از ماهیت این جشن آگاه نکنند.[8]

به موازات طرح‌های تبلیغاتی رژیم که در بالا به اختصار تشریح شد، در استان کرمان رژیم به شدت به دنبال اجرای برنامه‌های خود برای مقابله با طرفدران امام (ره) بود. همانگونه که در مقاله قبلی نیز به آن اشاره شد، روحانیت استان کرمان در این مقطع به انسجام و هماهنگی نسبی رسیده و اقدامات خود را براساس منویات نجف و قم تنظیم می‌کرد.

 

جلسات قرائت قرآن و تشکیل انجمن‌های مذهبی

از محدود امکان‌های انقلابیون استان کرمان در دهه‌ی 40، جلسات قرائت و تفسیر قرآن بود. این جلسات که در مساجد و منازل تشکیل می‌‌شد، فرصت و امکانی بود که در آن جوانان علاوه بر آشنایی با قرآن، مباحث سیاسی و اعتقادی روز را نیز مورد بررسی قرار می‌دادند. اعضای این جلسات را طبقات مختلف مردم خصوصاً جوانان تشکیل می‌دادند، از این‌رو بارها در گزارش‌های رژیم به احتمال انحراف فکری این قشر اشاره شده است.[9] در بسیاری از اسناد ساواک، جلسات مذهبی اقدامی صوری برای فعالیت سیاسی عنوان شده است:

«روحانیون شرکت کننده در این جلسه از جمله وعاظ مخالف بوده که هر یک دارای سوابقی می‌باشند و امکان دارد در نهان اقدامات مخالفی انجام و برحسب ظاهر جلسه قرائت قرآن تشکیل داده باشند»[10]

این جلسات از اواسط سال 1345 به تدریج جنبه سیاسی بیشتری به خود گرفته و به مباحث مختلفی از جمله مبارزه با بهائیت ورود پیدا کرد. در سندی در این خصوص مربوط به سال 1347 آمده است:

«در بعضی از جلسات پس از ختم قرائت قرآن برخی از حاضرین منجمله سید احمد سادات خراسانی در نظر دارند وارد بحث‌هایی مانند بهائیت و نحوه مبارزه با آنان بشوند.»[11]

روند استقبال از این جلسات به حدی بود که براساس یکی از گزارش‌های ساواک در قریه مهدی‌آباد- نزدیک رفسنجان- ظرف مدت 2 ماه 120 نفر در این جلسات شرکت کرده‌اند.[12] از همان زمان به دلیل اهمیت این جلسات دستور کنترل آنها صادر شد. در اواخر سال 1348 اداره کل سوم ساواک، از ساواک کرمان می‌خواهد تا اسامی و تعداد مدارس علوم دینی، میزان شهریه، اسامی و تعدا هیئت‌ها، انجمن‌ها، کانون‌ها و جمیعت‌های استان را تهیه کند.[13] ساواک نیز در چند مرحله در سال 1348 و 1349 گزارش‌هایی در این مورد به مرکز ارسال کرد. در یکی از این گزارش‌ها راجع به هیئت‌های مذهبی استان آمده است:

«در شهرستان کرمان تعداد قابل توجهی هیئت‌های مذهبی تحت عنوان جلسات قرائت قرآن و قرائت دعای ندبه موجود است که هفتگی یک تا دو بار تشکیل جلسه داده و این جلسات یا در منازل افراد ... و یا صبح‌های جمعه در مسجد و تکایا تشکیل [می شود]»[14]

 

تحریم جشن‌ها و مراسم‌ رسمی رژیم

تقابل طرفداران امام(ره) و رژیم پهلوی در جریان جشن‌ها و مراسم‌ دولتی از یک سو و مراسم و شعائر دینی از سوی دیگر به اوج خود می‌رسید. رژیم می‌کوشید تا با پررنگ جلوه‌دادن مراسم‌ دولتی و مشارکت‌دادن همه‌ی اقشار جامعه خصوصاً روحانیت برای خود مشروعیت کسب کند. روحانیت نیز مهم‌ترین فرصت برای نشان دادن مخالفت خود را عدم شرکت در این مراسم به بهانه‌های مختلف و پر رنگ جلوه‌دادن شعائر مذهبی می‌دانست. عدم شرکت روحانیت در مراسم دولتی علاوه بر اینکه اصالت این جشن‌ها را به چالش می‌کشید، این پیام را برای مردم و حاکمیت داشت که روحانیت سیاست‌های رژیم را مطابق با موازین شرعی نمی‌داند. در استان کرمان روحانیون مخالف رژیم از شرکت در این مراسم‌ سرباز می‌زدند.[15] در سندی در همین خصوص آمده است:

«برابر اطلاع واصله در مراسم دعا و نیایش و رفع خطر از وجود شاهنشاه آریامهر هیچیک از روحانیون و وعاظ مشروحه زیر که ساکن شهرستان رفسنجان می‌باشند شرکت نکرده بودند.»[16]

از آن جایی که رژیم نمی‌توانست به صورت مستقیم علیه این افراد اقدام کند، لذا در گزارش‌های ساواک بارها به «ایجاد محدودیت» برای این روحانیون اشاره شده است. در سندی به مخالفت روحانیون و موضع‌گیری ضد رژیم آنها در منابر اشاره شده است:

«وعاظ نامبرده برخلاف وظایف مذهبی خود در منابر نه تنها شکرگزار نبوده بلکه به نحوی از انحاء دست از روش مخالف خود برنداشته‌اند و از این ساواک تقاضا گردید در این مورد تصمیمات مقتضی اتخاذ [شود]»

در جلسه شورای هماهنگی استان کرمان در سال 1351 نیز بر لزوم برخورد با روحانیون مخالف تأکید شده است:

«با دقت کامل اعمال و رفتار نامبردگان را تحت کنترل قرار داده در صورت مشاهده هرگونه فعالیت مضره طبق مقررات با نامبردگان رفتار شود.»[17]

 

جلوگیری از ارتباط اقشار مختلف با روحانیون

رژیم پهلوی از ابتدای نهضت امام تلاش ویژه‌ای برای قطع ارتباط میان اقشار مختلف مردم با روحانیون گرفت. این اقدامات به‌رغم تلاش‌ رژیم موفقیت‌آمیز نبود و ارتباط طبقات تحصیل کرده با روحانیون بیشتر از قبل شد. بر اساس اسناد بسیاری از کادرهای آموزش و پرورش استان نه تنها از نیروهای مذهبی و طرفدار امام(ره) بودند، بلکه ارتباط تنگاتنگی با روحانیت برقرار کردند. نزدیکی به روحانیت بر اساس اسناد برای بسیاری از معلمان و فرهنگیان استان بدون هزینه نبوده و بسیاری به همین دلیل منتقل، کنترل یا حتی اخراج شده‌اند. در سند زیر راجع به یکی از معلمین شهر بابک آمده است:

«از متعصبین مذهبی و از طرفدران پر و پا قرص خمینی و مقدس‌مآب است که اقدامات حاد مذهبی از ناحیه او متصور است. نظریه شنبه: می‌توان با تحت مراقبت قراردادن اعمال و رفتار وی در محیط تحصیلی افرادی که احیاناً به نفع خمینی و عوامل حاد مذهبی فعالیت می‌نمایند شناسایی نمود.»[18]

 

دستگیری‌ها

در اسناد به موارد متعددی از بازداشت و دستگیری نیروهای انقلابی به دلیل دیوار نویسی، انتشار اعلامیه[19] و ارسال نامه‌های تهدیدآمیز[20] برای طرفداران رژیم اشاره شده است. در سندی راجع به ارسال نامه‌های تهدیدآمیز آمده است:

«در اواخر سال 49 و اوایل سال 50 عده‌ای از متعصبین مذهبی مبادرت به ارسال این قبیل نامه‌های تهدیدآمیز وسیله‌ پست می‌نمودند که ضمن پیگیری‌های لازم منجر به کشف شبکه‌ای در تاریخ 17 / 6 / 50 گردید که عاملین اصلی دستگیر و تحت پیگرد قانونی قرار گرفتند. ... »[21]

شعار نویسی در همین زمان افزایش زیادی پیدا کرده و ماهیت آن بیانگر مذهبی بودن اقدام‌کنندگان آن است. از جمله شعارهایی که بر روی دیوارها نوشته شده بود می‌توان به: «درود بر خمینی»، «مرگ بر سران آمریکا»، «مرگ بر شاه»، «افتخار بر روحانیت»، «زنده ‌باد روحانیت» و «زنده‌باد خمینی»[22] اشاره کرد.

در اسناد به خرید و فروش توضیح‌المسائل امام(ره) در استان کرمان اشاره شده است. مرکز اصلی این کار حوزه‌های علمیه استان خصوصاً مدرسه معصومیه(س)  و روحانیون استان بودند.[23] ‌از دیگر موضوعات مطرح شده در این اسناد باید به برخورد‌های میان مسلمانان و بهائی‌ها اشاره کرد. در این اسناد به خوبی می‌توان جسارت بهائی‌‌ها را در اوایل دهه‌ی 50 مشاهده کرد. نگاهی به ساختار سیاسی و اقتصادی رژیم پهلوی و نفوذ بیش از حد بهائیت در آن، به روشنی دلایل این جسارت را نشان می‌دهد. در سندی به تاریخ 19 / 9 / 1351 آمده است:

«شخصی به نام منوچهری آموزگار آموزش و پرورش یکی از نواحی تهران که مبلغ بهائی می‌باشد، به کرمان وارد و در محل حضیره القدس جوانان بهائی را تبلیغ می‌نماید در جلسه شب 18 / 9 / 51 در محل مزبور ضمن انجام تبلیغات بهائی‌گری به مقدسات مذهبی و مسلمانان توهین و نیز به ائمه‌اطهار اهانت‌هایی کرده است.»[24]

دعوت از وعاظ و سخنرانان مطرح کشور نیز در این مقطع زمانی در استان کرمان بارها مشاهده شده است. از جمله این افراد می‌توان به «آیت‌الله العظمی ناصر مکارم شیرازی»، «آیت‌الله محمد محمدی گیلانی»، «آیت‌الله ابوالقاسم خزعلی»، «فخرالدین حجازی» و ... اشاره کرد.

 

نظام تک حزبی و اختناق سیاسی

محمدرضا پهلوی در سال 1348ﻫ ش در کتاب «مأموریت برای وطنم» در نقد نظام تک حزبی به مطالبی اشاره می‌کند که در سال‌های 1352 تا 1355 در ایران علناً تجلی آن دیده می‌شود. وی می‌نویسد:

«در روش‌های دیکتاتوری کمونیستی که من می‌شناسم مردم نه تنها در امور حکومت دخالت و حق اظهاری ندارند، بلکه جان و مال آنها نیز در اختیار خودشان نیست. دیکتاتورهای کمونیست از نظر علاقه‌ای که به انتخابات دارند به فاشیست‌ها شبیه هستند و امید آنها این است که به مزدوران عادی تلقین کنند که در اداره امور کشور سهیم هستند و سخنانشان تأثیری دارد در صورتی که تنها به یک حزب سیاسی اجازه وجود می‌دهند و هر کس بخواهد حزب دیگری تأسیس کند یا برخلاف حزبی که بر سر کار است سخنی بگوید به احتمال قریب به یقین دچار تصفیه و اضمحلال خواهد شد ... »[25]

به‌رغم انتقاد محمدرضا پهلوی از نظام تک حزبی که در بالا به بخش هایی از آن اشاره شد، وی در 11 اسفند ماه 1353 با اعلام نظام تک‌ حزبی عملاً در همان مسیری قرار گرفت که به گفته‌ی خودش نظام‌های کمونیستی طی کرده بودند. پس از سخنرانی شاه همه‌ی احزاب و سندیکاهایی که فعالیت می‌کردند مانند حزب مردم، حزب ایران‌نوین، حزب پان‌ایرانیست و حزب ایرانیان درهم ادغام شده و حزب «رستاخیز ملت ایران» را تشکیل دادند. اصول اساسی این حزب که صیانت از نظام شاهنشاهی، قانون اساسی و انقلاب شاه و ملت بود، دقیقاً همان مواردی بود که قاطبه‌ی ملت از آن روگردان شده بودند.

موضع‌گیری صریح حضرت امام (ره) راجع به حزب رستاخیز و تحریم عضویت در آن انعکاس زیادی در سراسر کشور داشت. حضرت امام (ره) در پاسخ به سؤال عده‌ای از روحانیون و طلاب درخصوص عضویت در حزب رستاخیز فرمودند:

«نظر به مخالفت این حزب با اسلام و مصالح ملت مسلمان ایران، شرکت در آن بر عموم ملت حرام و کمک به استیصال مسلمین است و مخالفت با آن روشن‌ترین موارد نهی از منکر است. درباره این حزب به اصطلاح رستاخیز ملی ایران باید گفت که این عمل با این شکل‌ تحمیلی، مخالف قانون اساسی و موازین بین‌المللی است و در هیچ یک از کشورهای عالم نظیر ندارد.»[26]

در استان کرمان پس از انتشار دیدگاه امام (ره) راجع به حزب رستاخیز و سپس موضع‌گیری سایر مراجع، بسیاری از روحانیون و اقشار دیگر به مخالفت با آن برخاستند. در اسناد بارها به این موضوع اشاره شده است. در سندی به تاریخ 16 / 2 / 1354 به دانش‌آموزی اشاره شده است که در مسجد صاحب الزمان(ع) سیرجان نسبت به حزب رستاخیز انتقاد کرده است:

«رحیمی دانش‌آموز کلاس ششم ریاضی دبیرستان بدر بدون استفاده از نوشته آیاتی چند از کلام‌اله مجید را قرائت و غیرمستقیم و با کنایه از شرکت مردم در حزب رستاخیز انتقاد و مردم را ترسو خواند و می‌گفت هر مطلب را نباید نفهیمد[ه] امضاء کرد.»[27]

 

سخت‌گیری بر طرفداران امام (ره)

در سال‌های 1352تا 1356 رژیم پهلوی به شدت فضای سیاسی کشور را بسته و انقلابیون و  مردم عادی را در شرایط بسیارسخت و غیر قابل تحملی قرار داده  بود. سند زیر به خوبی گویای فضای سختی است که مردم استان کرمان در آن زندگی می‌کرده‌اند:

«هنگامی که کارمند نامبرده بالا در منطقه منازل سازمانی شهر کرمان که در آن توسط شخص یا اشخاصی اعلامیه مضره پخش شده بود مشغول بازدید و مراقبت از اماکن مشکوک بوده به دو نفر از دانش‌آموزان به اسامی حمید شهسوارزاده جنگی فرزند علی و غلامرضا حسن‌زاده دهگانی فرزند رضا محصلین کلاس پنجم دبیرستان پهلوی که ظاهراً در حال درس خواندن بوده‌اند مظنون و چون نامبردگان فوق مبادرت به فرار نموده‌اند به منظور ارعاب و دستگیری آنان با اسلحه کمری یک تیر هوایی شلیک و دو نفر دانش‌آموز مورد بحث را دستگیر که با رعایت تشریفات قانونی منازل آنان بازرسی و پس از تحقیقات و رفع سوء‌ظن و این که فرار آنان بیم از گرفتاری احتمالی و ترس آدم ‌دزدی بوده آزاد گردیدند.»[28]

 در اسناد شاهد تقابل و رویارویی طرفدران امام(ره) و رژیم پهلوی در این فضای بسته و سخت هستیم. یکی از اقدامات رژیم که در سراسر کشور اعمال شد دستگیری و اعمال فشار بر یاران امام بود. در استان کرمان اسنادی وجود دارد که نشان می‌دهد رژیم خواستار برخورد سخت و شدید با طرفداران امام بوده و به همین منظور نیز مکاتباتی میان ساواک استان و مرکز صورت گرفته است. به دلیل شرایط خاص استان ظاهراً مرکز از دستگیری گسترده اجتناب ، ولی بر سخت گیری و اعمال محدودیت تاکید کرده است:

«با توجه به موقعیت منطقه و عکس العمل و دستگیری افراد مورد بحث خواهشمند است دستور فرمایید از دستگیری افراد منظور خودداری نموده و با تهیه طرح لازم به انحاء مختلف برای روحانیون طرفدار خمینی و افراد مورد بحث محدودیت و تضییق فراهم نمایند.»[29]

جسارت رژیم در این زمان به حدی رسیده بود که در برخی شهرهای استان علاوه بر تبعید روحانیون، مقامات مسئول شهری حتی به مقدسات مذهبی مردم نیز اهانت می‌کردند. سند زیر راجع به واکنش روحانیون کرمان به اوضاع حاکم بر شهر راور است:

«گروهی از طلاب در مدرسه معصومیه ضمن بحث و صحبت‌های معمولی درباره تبعید شیخ احمد توکلی از راور به بندر دیلم مذاکره می‌نمودند. کافی اظهار داشته: بعد از تبعید توکلی بخشدار راور نسبت به مسجدی‌ها و مقدسین سختگیری می‌کند و حتی به مقدسات مذهبی مردم ناسزا می‌گوید.»[30]

در سند دیگری به نگرانی روحانیون استان نسبت به اوضاع جاری کشور اشاره شده است:

« نعمتی اظهار داشت .... خدا می‌داند در نقاط دیگر چه خبر باشد فقیه افزود: آنچه مسلم است هر کدام از علما و روحانیون که دارای فعالیتی بودند یا در زندانند یا تبعید شده‌اند این همان خواسته دولت آمریکا است زیرا سفیر آمریکا گفته است باید جلو فعالیت روحانیون گرفته شود حالا هر کس را صلاح بدانند دستور می‌دهند تا تبعید شود که راه برای فعالیت آنها باز باشد.»[31]

براساس اسناد تنها روحانیون استان نبودند که مورد هجمه‌ی رژیم قرار داشتند، بلکه سایر اقشار از جمله معلمان و دانش آموزان نیز به شدت کنترل شده و بعضاً حتی بازداشت و تبعید یا منتقل می‌شدند. اسناد نشان می‌دهد که طرفداری از امام در میان دانش آموزان بسیار رواج داشته است:

«برابر اطلاع واصله نامبرده بالا عکس اعلیحضرت همایونی را که پشت کتابش بوده پاره کرده و در جواب یکی از محصلین هم‌کلاسش که به او اعتراض نموده اظهار داشته است: این شخص مسلمان نیست و آیت‌اله خمینی را از ایران بیرون کرده است. ضمناً پدر یاد شده نیز جزو طرفداران سرسخت خمینی معرفی شده است.»[32]

در سند دیگری به انتقال دو تن از معلمان مذهبی شهرستان سیرجان اشاره شده است:

«نامبرده بالا که یکی از دبیران متعصب مذهبی در شهرستان سیرجان می‌باشد. با همکاری گروهی از دبیران آموزش و پرورش سیرجان منجمله عباس خیاط‌زاده فرزند محمد، اصغر رویگری‌زاده و عده‌ای از دانش‌آموزان دبیرستان بدر و گروهی از روحانیون متعصب و تجار سیرجان اقدام به تشکیل گروه‌های مذهبی به نام هیئت قائمیه یا جوانان وابسته به مسجد صاحب‌الزمان یا جمعیت صندوق قرض‌الحسنه نموده و .....

مقرر فرمایید از طریق وزارت آموزش و پرورش نسبت به انتقال افراد فوق‌الذکر به‌ هر نحو که مقتضی می‌باشد اقدام و آنان را به مناطق دیگری که نتوانند از طریق ناصواب به نام مذهب موجبات گمراهی افراد را فراهم نمایند منتقل و یا در کادر اداری از وجود آنان استفاده گردد. بدیهی است با انتقال افراد مورد اشاره به خصوص خیاط‌زاده و نصیری لاری از این منطقه موارد زیادی از فعالیت‌های مذهبی در سیرجان خنثی خواهد شد.»[33]

اسناد همچنین بیانگر طرفداری برخی از معلمان از حضرت امام در میان دانش آموزان است.

«در سر کلاس‌های درس ضمن سایر دروس بعضاً مسائل مذهبی را مطرح و طوری عمل می‌کنند که دانش‌آموزان به جای خواندن درس اکثراً به مساجد مراجعه و کارشان خواندن کتب مذهبی وگرایش به طرف خمینی گردد.»[34]

روحانیون نیز متقابلاً ارتباط خود را با معلمان و دانش آموزان حفظ کرده و با تمرکز بیشتری برای پیوستن آنها به نهضت امام تلاش می‌کردند:

« واعظ مذکور[سید احمد سادات خراسانی] در سخنرانی‌های خود به نفع خمینی تبلیغ و دانش‌آموزان و اهالی قریه مزبور را علیه مقامات عالیه مملکت تحریک نموده است.»[35]

 

مخالفت با فعالیت‌های مذهبی

از سال 1352 رژیم به چنان حالتی از خود سری و ستیز با مذهب رسیده بود که هرگونه فعالیت مذهبی را مضر تشخیص می‌داد. این فعالیت می‌توانست تأسیس کتابخانه یا حتی صندوق قرض الحسنه باشد. به طور نمونه در آذر ماه 1352 و پس از این که هیات امنای کتابخانه ولیعصر(عج) بخش انار شهرستان رفسنجان با آیت‌الله العظمی سید محمدهادی میلانی برای دریافت کتاب مکاتبه کرد، ساواک اقدام به تعطیلی این کتابخانه نمود. در پی‌نوشت ساواک در این خصوص آمده است:

«نظریه چهارشنبه ـ تشکیل این‌گونه پایگاه‌ها و مجامع که موجب فریب افراد ساده‌لوح و متعصب مذهبی می‌گردد به مصلحت نیست و معتقد است به نحو مقتضی از ایجاد و گسترش آن جلوگیری به عمل آید.»[36]

در همین زمان سخت گیری‌های ساواک باعث بسته ‌شدن «صندوق قرض‌الحسنه» در سیرجان شده بود:

« اقدام نامبردگان بالا در مورد بستن حساب جاری مربوط به صندوق قرض‌الحسنه براساس اقداماتی است که به نحو مقتضی از طریق این ساواک به عمل آمده است.»[37]

جلوگیری از انتشار کتاب‌ها و جزوات مذهبی و سیاسی از دیگر اقدامات رژیم برای مقابله با رشد سیاسی عمومی در طول دهه‌ی چهل و پنجاه بود. در این مقطع زمانی این سیاست همچنان با شدت دنبال شده و از تشکیل کتابخانه و نمایشگاه کتاب در مساجد، مدارس و دانشگاهها جلوگیری می‌شد. سند زیر به تعطیلی نمایشگاه کتابی با نام «لانه دانشجو» که در محوطه نمازخانه مدرسه عالی امور اداری و بازرگانی کرمان برگزار شده بود اشاره دارد:

«بررسی و تحقیقاتی که وسیله سایر منابع مربوطه به عمل آمده وجود کتب مضره و تحریک‌آمیز در لانه دانشجو به سرپرستی دانشجویی به نام اردشیر فتحی‌نژاد که قبلاً گزارشاتی در مورد وی تقدیم و فردی آنورمال به نظر می‌رسد مورد تأیید قرار گرفته و در نتیجه به منظور جلوگیری از آلودگی و انحراف دانشجویان و خنثی کردن هرگونه تحریکات و تبلیغات مسموم در تاریخ 28 / 8 / 52 به نحو مقتضی نسبت به جمع‌آوری و ضبط کتب مورد بحث به شرح صورت پیوست از طریق این ساواک اقدام و ترتیبی داده شد که توسط مسئولان مدرسه محل مذکور تعطیل و بقیه کتب که غیرمضره بوده به کتابخانه اصلی مدرسه حمل گردد.»[38]

در سند زیر می‌بینیم که ساواک خواستار ایحاد تضییقاتی برای تعطیلی جلسات قرائت قرآن در یکی از مساجد کرمان شده است:

«من غیرمستقیم ترتیبی اتخاذ گردیده که نضج و پاگیری فعالیت‌های مذهبی یادشده با توجه به تحریکات احتمالی او در این مورد خنثی و موجبات دلسردی مشارالیه از ادامه این فعالیت‌ها فراهم و نتیجه متعاقباً گزارش خواهد گردید.»[39]

به رغم اقدامات رژیم که  در بالا به برخی از آنها اشاره شد، نیروهای مذهبی و انقلابی استان کرمان 

نیز با اقدامات مختلفی از قبیل انجام فعالیت‌های مذهبی، انتشار اعلامیه و دیوار نویسی و ارتباط با روحانیون مخالف رژیم حضور خود را نشان می‌دادند. سند زیر نشان می‌دهد که نیروهای مذهبی استان در شهرستان سیرجان در پوشش انجام فعالیت مذهبی، کارهای سیاسی می‌کرده‌اند:

«اخیراً جلساتی با شرکت‌ نامبردگان مشروحه زیر به طور هفتگی و شب در منزل یک نفر تشکیل و ظاهراً حزبی به نام صاحب‌الزمان به رهبری مستقیمی آموزگار دبستان بدر تشکیل که افراد آن با پرداخت حق عضویت ماهیانه جلسات خود را اداره می‌نمایند ضمناً در این جلسات از وضع مملکت انتقاد و در مورد مسائل روز به بحث و گفتگو پرداخته‌اند.»[40]

 

حمایت و ارتباط با علمای تبعیدی در استان

رژیم در دهه‌ی 50 بسیاری از طرفداران امام را به مناطق محروم کشور تبعید می‌کرد. همین موضوع نشان می‌دهد که شرایط در کرمان به چه میزان اسفناک و سخت بوده است که برخی از تبعیدی ها را به این استان می‌فرستاده‌اند. مردم استان کرمان با برقراری ارتباط با این افراد مخالفت خود را با رژیم نشان می‌دادند. این ارتباط همچنین باعث حفظ روحیه‌ی علمای تبعیدی به استان شده و آنها را در مسیر مبارزه مستحکم تر می‌کرد. در سند زیر به انتقاد از این وضعیت در مساجد اشاره شده است:

«شیخ محمدعلی ادیب بالای منبر رفته و پس از خواندن چند آیه درباره متفرق کردن حوزه علمیه قم صحبت کرده و گفت: هر کس با شاگردان امام زمان در افتاد ورافتاد. و افزوده: الان یکی از آنها در همین مجلس نشسته. یکی در ماهان و دیگری در زاهدان و یکی در ... و بعدی ..... امروزه از فاحشه مالیات می‌گیرند. از رقاص مالیات می‌گیرند ولی چون نمی‌توانند از طلاب مالیات بگیرند اگر طلبه‌ای خواست منبر برود و مردم را هدایت کند باید هفتاد جا را امضاء کند و تعهد بدهد و الا حوزه علمیه قم را می‌بندند و افراد آن را که شاگردان امام زمان هستند زندانی می‌کنند یا به شهرها می‌فرستند.»[41]

در اسناد بارها به ارتباط روحانیون و مردم استان با روحانیون تبعیدی به استان و کمک آنها برای رفع مشکلات مادی این افراد اشاره شده و ساواک از این وضعیت ابراز نگرانی کرده است.[42] از دیگر اقدامات رژیم در این زمان تغییر تاریخ کشور از هجری شمسی به تاریخ شاهنشاهی بود. این اقدام در ادامه سیاست‌های رژیم در اسلام زدایی از جامعه صورت می‌گرفت. در ۲۵ اسفند ۱۳۵۴ در پی جلسه‌ی مشترک مجلس شورای ملی و مجلس سنا، تاریخ شاهنشاهی به عنوان تاریخ رسمی کشور ایران اعلام شد. واکنش‌های زیادی به این اقدام صورت گرفت از جمله حضرت امام در سخنرانی‌های متعدد این اقدام را به شدت تقبیح کرد. امام خمینی (ره) در پیام عید فطر 1355 به کارگیری تاریخ شاهنشاهی را حرام اعلام نمودند و فرمودند:‌

« ... برای تضعیف اسلام و محو اسم آن نغمه شوم تغییر مبدأ تاریخ را ساز کردند؛ این تغییر از جنایات بزرگی است که در این عصر به دست این دودمان کثیف واقع شد. بر عموم ملت است که با استعمال این تاریخ جنایتکارانه مخالفت کنند و چون این تغییر، هتک اسلام و مقدمه محو اسلام است،‌ خدای نخواسته،‌ استعمال آن بر عموم،‌ حرام و پشتیبانی از ستمکار و ظالم، مخالف با اسلام عدالتخواه است.»[43]

 

ابرهای بحران در آسمان ایران

سرانجام پس از نزدیک به 52 سال سلطنت دودمان پهلوی که ویژگی اصلی‌اش غرب‌گرایی و دور شدن از فرهنگ اسلامی بود، ابرهای بنیان‌کن از سال 1355بر سپهر سیاسی ایران خود نمایی کردند. اگر چه بحران جرقه‌هایش در سال 1356 زده شد، اما ریشه‌های آن به سال‌ها قبل و خصوصاً پس از قیام 15 خرداد 1342 باز می‌گشت. انتخابات امریکا و فضای باز نسبی پس از آن در سال 1355 نشان داد که جامعه‌ی ایرانی در سطح بسیار بالایی از بحران قرار گرفته است. اینکه چرا این بحران به رغم اقدامات رژیم و حامیان بین‌المللی‌اش با تمام امکانات مادی و معنوی به شکست انجامید، موضوعی است که در جاهای دیگر به آن پرداخته شده است. در اینجا صرفاً به این موضوع اشاره می‌کنیم که استمرار در مبارزه و ثبات قدم یاران امام در حفظ آرمان‌های انقلاب اسلامی نقش بسیار مهمی در این پیروزی داشت. اسناد نیز تائیدی بر این مدعاست و نشان می‌دهد که نیروهای انقلابی در یک فرایند 15 ساله با وجود همه‌ی فرازها و نشیب‌ها خط مبارزه را ادامه داده و به همین دلیل در بزنگاه‌های مهم سال 1356 و 1357 نهایت استفاده را از آن برده‌اند.

تغییر دولت امیر عباس هویدا پس از 13 سال و جایگزینی آن با جمشید آموزگار که سومین کابینه مورد حمایت امریکایی‌ها بود، اولین نشانه‌های احساس خطر در سال 1356 بود. جمشید آموزگار که سال‌ها در آرزوی این سمت بود، اکنون به عنوان ناخدای کشتی طوفان زده‌ی رژیم با تبختر اولین نطق‌هایش را در مقام نخست‌وزیر ارائه می‌کرد. رژیم به گذران بودن این طوفان و نجات مانند شهریور 1320 و 28 مرداد 1332 امیدوار بود، اما این بار شرایط کاملاً متفاوت بود و رهبری و مردم در بزنگاه 57 از تجربه خوبی برخوردار بودند.

استان کرمان و روحانیت آن در سال 1356 در شرایط پر بیم و امیدی قرار داشت. اسناد روایتی است از بیم‌ها و امیدها در این مقطع سرنوشت‌ساز. اقدامات مأموران امنیتی و نظامی رژیم تا قبل از آبان ماه سال 1356 همان وظیفه‌ای بود که در کنترل و مهار انقلابیون در این سال‌ها ایفا می‌کردند. کنترل کتاب‌ها و جلوگیری از انجام شعائر دینی و حتی اخراج برخی افراد از ادارات به دلیل انجام فرائض دینی بخشی از این کارها بود.

از نکات قابل تأمل و توجه اشاراتی است که در اسناد به مذهبی شدن دانشگاه و افزایش زنان و دختران محجبه در نیمه‌ی اول سال 1356 می‌پردازد. این موضوع به وضوح نشان می‌دهد که تقابل رژیم و نیروهای مذهبی در یک کشمکش چند دهه‌ای به نفع نیروهای مذهبی رقم خورده است.

در اواسط نیمه اول سال 1356 ساواک با انتشار اعلامیه‌هایی جعلی کوشید تا میان نیروهای مذهبی شکاف و دودستگی ایجاد کند. این سیاست غیراخلاقی را رژیم از دهه‌ی چهل و با انتشار اعلامیه‌ها و عکس‌هایی از برخی چهره‌های مطرح اجرا کرده بود. این اقدامات آن گونه که در اسناد ساواک نیز بارها به آن اشاره شده هرگز مورد توجه مردم قرار نگرفت. در استان کرمان در تابستان سال 1356 چندین اعلامیه علیه حضرت امام و روحانیون منتشر شد که بازتابی در سطح جامعه پیدا نکرد. در سند زیر اداره کل سوم ساواک خواستار انتشار اعلامیه‌هایی در سطح استان کرمان شده است:

«بدین‌وسیله 25 برگ اعلامیه به پیوست ایفاد می‌گردد خواهشمند است دستور فرمایید اعلامیه‌های مزبور را توسط منابع و همکاران و همچنین سایر امکانات موجود در مناطق و محل‌هایی که مرکز تجمع طلاب و روحانیون و افراد متعصب مذهبی است به نحو غیرمحسوس و به صورتی که دخالت ساواک در توزیع این اعلامیه مشخص نباشد توزیع و نتیجه را با تعیین عکس‌العمل افراد مطالعه ‌کننده اعلامیه مزبور و جناح‌های مختلف وابسته به جامعه روحانیت اعلام دارند.»[44]

در همین سال چند اعلامیه‌ی دیگر از جمله برخی سؤال و جواب‌ها راجع به دکتر علی شریعتی و همچنین اعلامیه‌ای علیه حضرت امام(ره) در سطح استان منتشر شد. در سندی از ساواک آمده است:

«اخیراً اعلامیه‌ای که مطالب آن علیه خمینی و به امضای جامعه مسلمانان قم بوده وسیله پست جهت فتح‌اله اسماعیلی یکی از کارمندان منطقه ذغال‌سنگ پابدانا در محدوده شهرستان زرند ارسال شده است و اسماعیلی پس از دریافت و آگاهی از مفاد  آن موضوع اعلامیه مذکور را با مجید انصاری واعظ که در ایام محرم در این منطقه به سر می‌برد در میان گذاشته و انصاری در جواب اظهار داشته: از این اعلامیه‌ها برای من هم فرستاده‌اند و من فکر می‌کنم نشر و ارسال آنها یا کار سازمان امنیت است یا کار فرقه بهائیان. ولی احتمال فرستادن آن وسیله سازمان امنیت بیشتر است و می‌خواهند با این کار روحانیت را تضعیف نمایند.

نظریه شنبه. از این اعلامیه‌ها جهت چند نفر دیگر نیز در منطقه فرستاده شده و عده‌ای عقیده دارند که ارسال آنها توسط خود دولت انجام گرفته است.»[45]

 

بازتاب‌ شهادت آیت‌الله سید مصطفی خمینی در استان کرمان

شهادت آیت‌الله سیدمصطفی خمینی در اول آبان 1356ﻫ ش را باید مهم‌ترین واقعه پس از تبعید امام(ره) در سال 1343 در ارتباط با انقلاب اسلامی دانست. این اتفاق دردآور، فضای سیاسی و اجتماعی ایران را دچار التهاب کرده  و رژیم تا پایان حیات سیاسی‌اش نتوانست از تبعات آن خارج شود. برگزاری مراسم ترحیم و ارسال تلگراف برای حضرت امام معمول‌ترین واکنش مردم و روحانیت به این حادثه بود. در خلال مراسم ترحیم وعاظ به درجات علمی و معنوی امام (ره) و فرزند ارشدشان اشاره کرده و به تدریج فضای سیاسی ـ اجتماعی کشور را برای مبارزه آماده کردند. در شهرهای مختلف استان کرمان مراسم ترحیمی به همین منظور برگزار شد و رژیم پس از مدت‌ها در انفعال قرار گرفت.

«طبق گزارش شهربانی سیرجان در تاریخ 6 / 8 / 2536[1356] از طرف آقایان شیخ محمدصادق کریمیان پیشنماز مسجد صاحب‌الزمان و شیخ عباس کربلائی شهر بابک واعظ و حاج حسن ستوده نیاکرانی و حاج حسین ایران‌نژاد نوفروش و عده‌ای دیگر از روحانیون سیرجان در مسجد مهدیه و در تاریخ 7 / 8 / 2536[1356] از طرف شیخ محمد رحمتی پیشنماز مسجد جامعه در مسجد فوق مراسم ترحیمی به مناسبت فوت سیدمصطفی موسوی فرزند ارشد روح‌اله خمینی تشکیل و کلیه روحانیون و عده زیادی از کسبه و فرهنگیان در مجالس مورد نظر شرکت نموده‌اند.»[46]

مراسم چهلم نیز در شهرهای مختلف با شرکت تعداد کثیری از مردم برگزار شد. نکته قابل  توجه در این مراسم بی‌توجهی وعاظ به تهدیدات رژیم و سخنرانی وعاظ ممنوع‌المنبر بود. در سند زیر به این موضوع اشاره شده است:

«مجلس ترحیم چهلمین روز فوت فرزند خمینی از طرف روحانیون رفسنجان به وسیله شیخ عباس پورمحمدی ماهونکی در مسجد سقاخانه آن شهرستان برگزار که در آن شیخ محمدمهدی موحدی فرزند عباس که قبلاً متعهد شده بود از سخنان تحریک‌آمیز خودداری و حساسیتی در مورد خمینی از خود نشان ندهد منبر رفته و پیرامون آزادی سخنرانی و احزاب جهان مطالبی ایراد و اظهار داشته: احزاب هر روز عوض شده و یا منحل می‌گردند و لیکن علت آن که دین اسلام برجای مانده وسیله رهبران اسلامی به مانند حضرت فاطمه که یکی از سربازان اسلام بوده و امامان خصوصاً حضرت امام حسین که در زمان خودش به نحوی که زمان اقتضاء می‌کرده برای حفظ و نگهداری دین اسلام جان‌فشانی و جهاد نموده است و آنگاه یادآوری کرده از آن زمان تاکنون که چهارده قرن می‌گذرد برای حفظ و نگهداری دین اسلام به وسیله پیروان و نمایندگان آنها فعالیت شده و سرانجام در مورد افرادی که قصد از بین بردن دین اسلام را داشته‌اند اشاره‌ای به ولید ابن یزید[زیاد] نموده است و وی سپس اظهار داشته: این مجلس به خاطر چهلمین روز درگذشت یکی از سربازان راستین و پیرو حق و عدالت و سرباز شجاع و مبارز اسلام که دست تقدیر نخواسته بیش از این در جهان فعلی باشد به نام آیت‌اله و آیت‌اله‌زاده سیدمصطفی خمینی در این موقع حاضرین در مجلس (صلوات فرستادند) برگزار شده مشارالیه در خاتمه برای مرجع تقلید دعا نموده است.»[47]

 

واکنش‌ها به قیام 19 دی قم 

در 17 دی ماه 1356 روزنامه اطلاعات مقاله‌ای را از طرف وزارت دربار دریافت کرد که محمدرضا پهلوی دستور چاپ و انتشار آن را داده بود. این مقاله که امضای مستعار رشیدی مطلق را داشت، بازتاب بسیار زیادی در کشور به دنبال داشت. در این مقاله که عنوان «ایران و استعمار سرخ و سیاه» را داشت اتهاماتی به مرجعیت و حضرت امام وارد شده بود. اولین واکنش به این حادثه در 19 دی در قم به وجود آمد و در نتیجه‌ی آن، تعدادی از طلاب به شهادت رسیدند. اقدام رژیم در سرکوب طلاب در قم، مردم سایر شهرهای کشور را نسبت به ماهیت واقعی رژیم آگاه‌تر کرد و در نتیجه اعتراضات گسترده‌ای را به وجود آورد. در استان کرمان روحانیت در مناسبت‌های مختلف به این واقعه پرداخته و نسبت به آن اعتراض می‌کرد:

«نامبرده بالا[محمدعلی انصاری] درتاریخ 20 / 10 / 36 در مجلس ختمی که در مسجد حاج شریف شهرستان رفسنجان به واسطه فوت سیدیحیی افصح هجری برگزار شده بود منبر رفته و پیرامون مقاله روزنامه اطلاعات در هفدهم دی‌ماه سال جاری اظهارات تحریک‌آمیزی نموده و جلسه ختم افصح هجری موقعیت مناسبی به دست نامبرده و شیخ عباس پورمحمدی ماهونکی که از وقایع اخیر ناراحت می‌باشند داده است واعظ یادشده مرتب در بالای منبر راجع به روحانیت و پیشوای مسلمین سخنرانی و در لفافه از خمینی تعریف نموده و واعظ دیگری به نام سیدرضا تقوی فرزند علی اهل دامغان و ساکن قم که چند روز پیش به شهرستان رفسنجان آمده مطالبی علیه مطبوعات اظهار نموده و در مجلس فوق تقوی بالای منبر اظهار داشته: در قم عده‌ای کشته شده‌اند و من نمی‌توانم صحبت نمایم و از منبر پایین آمده است. ضمناً محمدعلی انصاری نوقی در جلسه مذکور و در تکیه عباسیه ضمن سخنرانی گفته است: امام حسین گفت اگر بر ملتی امثال یزیدها حکومت کند باید فاتحه آن ملت را خواند. ای خواهران و برادران نمی‌دانید این روزها چقدر دلمان پردرد است نمی‌توانیم چیزی بگوییم ای پیرزن‌ها بروید نصف شب‌ها دعا کنید شاید به زودی امروز و فردا ریشه ظلم نابود شود. نمی‌دانید دل جامعه روحانیت این روزها چقدر داغدار است. سپس انصاری واعظ برای سلامتی و موفقت سربازان امام زمان و سلامتی مرجع عالی‌قدر دعا نمود.»[48]

درکنار سخنرانی‌ها و منابری که در آن به وقایع قم اشاره می‌شد، مجموعه اقدامات دیگری نیز در سطح استان انجام گرفت که بیانگر تأثر عمومی از وقایع قم بود . از اولین اقدامات در این خصوص باید به انتشار اعلامیه و تعطیلی بازار اشاره کرد. در سند زیر به اقدام تعدادی از نیروهای مذهبی برای تعطیلی بازار اشاره شده است:

«از امروز صبح مبادرت به نوشتن اعلامیه مضره دستی و پخش آن وسیله افراد و محصلین در بازار و خیابان و مساجد و دکاکین و مدارس نموده و در اعلامیه فوق چنین نوشته شده (به علت فاجعه عظما که درتاریخ 17 / 10 / 56 در قم اتفاق افتاد عده‌ای از شریف‌ترین افراد کشته شدند روز شنبه 29 / 11 / 56 به گفته علما و مراجع  بزرگ تعطیل عمومی اعلام می‌شود) و همچنین در بازار و خیابان راه افتاده‌اند و از کسبه خواسته‌اند که در روز شنبه 29 / 11 / 36 مغازه‌های خود را تعطیل نمایند و در مسجد جامع و یا مسجد دیگر جمع گردند.»[49]

تعطیل اقامه نماز جماعت از دیگر اقدامات روحانیت در اعتراض به اوضاع جاری کشور بود. درکرمان و سیرجان و جیرفت از 24 تا 28 دی ماه تعطیل شده بودند. در سند زیر چگونگی این اقدام آمده است:

«در تاریخ 24 / 10 / 36 چند نفر از وعاظ کرمان به نام‌های شیخ عباس حقیقی، شیخ محمدرضا لبیبی، شیخ عباس فقیه و عده‌ای دیگر به منظور طرفداری از خمینی و اعتراض به مطبوعات در محل مدرسه معصومیه کرمان اجتماع و برای تعطیل نمودن مساجد و تکایای کرمان و جلوگیری از برگزاری نماز جماعت و مجالس روضه صحبت‌هایی نموده‌اند و سرانجام برای تبادل نظر با شیخ علی‌اصغر صالحی تماس تلفنی گرفته‌اند که در مرحله اول به آنان پاسخ داده مریض هستم لکن بنا به گفته شیخ عباس فقیه بعداً که به منزل نامبرده بالا مراجعه کرده‌اند یاد شده اظهار داشته اتفاقاً این موضوع را در نظر داشتم و چنانچه از مکان‌های دیگر واعظی به کرمان دعوت نشود بهترین راه همین تعطیل نماز جماعت در مساجد کرمان می‌باشد و اکنون از آن تاریخ در کلیه مساجد کرمان جز مسجد سرکار آقا نماز جماعت برگزار نمی‌گردد.»[50]

اسناد نشان می‌دهد که علاوه بر بازار و روحانیون دانشگاهیان نیز به تدریج به نهضت پیوسته‌اند. مهم‌ترین واکنش در این زمینه را باید در تعطیل دانشگاه کرمان به مناسبت چهلم شهدای قم دانست:

«کلیه دانشجویان دانشگاه و مدرسه علوم اداری و بازرگانی کرمان از ساعت 1000 روز 29 / 11 / 36 با عنوان این که روز مذکور مصادف با روز چهلم کشته‌شدگان حادثه قم می‌باشد از رفتن به کلاس خودداری و بدون هیچ‌گونه تظاهری در محوطه دانشگاه پراکنده شده‌اند. اسامی محرکین با پیک تقدیم خواهد شد. ضمناً در سایر مؤسسات عالی آموزشی وضع عادی است.»[51]

رژیم در این زمان برای کنترل مردم در برخی از شهرها اقدام به دستگیری و بازداشت برخی از فعالین و کنترل شدید مساجد کرد.[52] با این وجود در همین رابطه نیز تعدادی اعلامیه و بیانیه از سوی روحانیت صادر شد. در اعلامیه زیر از مردم برای شرکت در مراسم چهلم در رفسنجان دعوت شده است:

«چهل روز از کشتار دسته‌جمعی مردم شرافتمند قم و طلاب علوم دینی می‌گذرد چهل روز است که بازماندگان شهدا در ماتم بزرگ اشک می‌ریزند اجساد پاک شهدا تا به حال دفن نشده است. این مصیبت بزرگ را به ساحت مقدس حضرت بقیۀ‌اله الاعظم و ملت شریف ایران و بازماندگان تسلیت می‌گوییم و به پاس بزرگداشت یاد شهیدان و پیروی از منویات مراجع تقلید و روحانیت روز شنبه از ساعت5 / 8 الی 5 / 11 در مسجد حاج شریف رفسنجان اجتماع خواهیم کرد تا بدین‌وسیله از حریم قرآن و تشیع و روحانیت آزاده و مترقی ایران دفاع کنیم و از این حادثه غم‌انگیز نفرت و انزجار خود را اعلام داریم. امیدورایم کسبه و تجار و فرهنگیان و پیشه‌وران و زحمت‌کشان با تعطیل مراکز کسب و کار در محفل مزبور شرکت نموده و همدردی خود را با حضرت ولی‌عصر اعلام دارند.»[53]

واکنش‌ها به چهلم شهدای قم محدود به صدور اعلامیه نشد و مردم در برخی از شهرها مانند رفسنجان به خیابان ریخته و دست به تظاهرات زدند. در این میان حضور دانش‌آموزان دختر در این تظاهرات و بازداشت تعدادی از آنها در نوع خود جالب است:

«در ساعت 1630 روز 29 / 11 / 36 حدود چهل نفر از دختران دانش‌آموز دبیرستان شهناز رفسنجان پس از خروج از دبیرستان در خیابان به راه افتاده و ضمن اهانت به مقامات عالیه مملکتی به نفع خمینی شعارهایی می‌دادند که 12 نفر از افراد اصلی وسیله شهربانی رفسنجان دستگیر و با قید ضمانت آزاد و قرار است روز 30 / 11 / 36 با  پرونده به دادگاه رفسنجان اعزام شوند.»[54]

در این خصوص علاوه بر دستگیری و بازداشت تعدادی از دانش‌آموزان و کسانی که در تهیه و توزیع اعلامیه نقش داشتند، چند تن از روحانیون استان نیز تبعید شدند:

«به موقع از طرف مراجع انتظامی مردم متفرق و وعاظ افراطی مورد بحث به شهربانی هدایت و ضمن تکمیل پرونده دو نفر به اسامی پورمحمدی ماهونکی و سیداحمد سادات خراسانی برابر رأی کمیسیون حفظ امنیت اجتماعی هر کدام به ترتیب به 2 سال و 15 ماه اقامت اجباری در شهرهای زابل و بیجار محکوم و افراد دیگر به همراه پرونده به دادگاه اعزام شده‌اند که سرانجام و نتایج تحقیقات به موقع به عرض خواهد رسید. مؤلف

نظریه سه‌شنبه: نظریه یکشنبه صحت دارد در تاریخ 30 / 11 / 36 جلسه کمیسیون امنیت اجتماعی در شهرستان رفسنجان جهت تبعید دو نفر از وعاظ افراطی و مزاحم تشکیل و حکم صادره درباره سیداحمد سادات خراسانی اجرا گردیده است.»[55]

 

سایر موضوعات

در اسناد موضوعات متنوع دیگری نیز وجود دارد که برای شناخت فضاسی سیاسی و انقلابی استان قابل توجه هستند. از جمله این موارد می‌توان به فعالیت سیاسی در قالب کار فرهنگی در مساجد اشاره کرد. بر اساس اسناد در سال 1356 چند نمایشنامه در مساجد استان برگزار شد که در آنها انتقادات تندی نسبت به رژیم صورت گرفت. «نمایشنامه بلال حبشی» و «مسلم بن عقیل» از جمله این نمایش‌ها بودند. در جریان این اجراها دانش‌آموزان و معلمان استان با بهره‌گیری از مضامین تاریخی به نقد رژیم پهلوی پرداختند.

«اخیراً یک نمایشنامه مذهبی به نام بلال حبشی توسط محمدرضا اسدی آموزگار در کرمان که اصلاً از اهالی خانوک و فردی مذهبی معرفی شده است با همکاری چند نفر از همکاران فرهنگی‌اش در کرمان در محل مسجد قریه خانوک 25 کیلومتری زرند اجرا شده که عده‌ای از افراد مذهبی قریه نامبرده و همچنین نعمت‌اله صالحی امام جماعت مسجد مذکور تماشاچی این نمایشنامه بوده‌اند. از نکات قابل توجه این نمایشنامه قسمتی بوده که تعدادی از بازیگران به مجسمه‌ای که گویا مورد پرستش  آنها بوده مرتباً تعظیم و تکریم می‌کرده‌اند و این کنایه معنی‌داری از نمایشنامه مزبور بوده است.»[56]

کنایه‌های مستتر در این نمایش را مأمور ساواک این گونه توصیف کرده است:

«نظریه شنبه: هدف از نمایش بلال حبشی به طوری که مشاهده شد این بوده که آنان به مردم بیاموزند که می‌توانند در برابر شکنجه و سختی‌ها تحمل نموده و چون بلال مقاوم باشند حتی در صورتی که بدانند جانشان به مخاطره افتاده دست از ایمان و تبلیغ برندارند.»[57]

در نمایشنامه‌ی دیگری با عنوان «مسلم بن عقیل» از همین روش کنایه‌آمیز علیه رژیم استفاده شده است:

«برای نمایش مورد بحث قسمتی از مهدیه که متصدی آن ماشااله ابراهیمان کامیوندار سیرجانی می‌باشد برای اجرا آماده شده و روز اجرا کلیه بازیگران به لباس‌های عربی که قبلاً تهیه شده ملبس بوده‌اند و ابتدا آیاتی از کلام‌اله مجید قرائت شده و توسط نوجوان 15 ساله‌ای قطعه شعری به صورت دکلمه در مورد حضرت امام حسین خوانده شد سپس فردی که نقش مسلم را بازی می‌کرده گفتارش به اصطلاح به مردم کوفه چنین بوده که من آمده‌ام شما را از یوغ استعمار خارج کنم، این دستگاه پوشالی را کنار بزنم، دین دارد فدای پول می‌شود، مردم با هم متحد شوید و دین را از چنگال اینها رها سازید ـ در قسمت دوم نمایش که خود گلزاری در نقش عبیداله به صحنه آمده اظهار داشته که باید با پول یزید عده‌ای جاسوس و مأمور مخفی تهیه کنم تا از عملیات مسلم و دوستداران او به من اطلاع دهند در همین اثنا چراغ‌ها را خاموش کرده و همه به صورت گروهی اشعاری خوانده‌اند که به واسطه نامفهوم بود که کلمات کاملاً مفهوم نبوده و کلماتی مانند (سرمایه‌دار ـ اشراف ـ مالک) شنیده شده است و در پایان اشعار مورد بحث همه با صدای بلند کلمه آزادی را چندین مرتبه تکرار نموده‌اند.»[58]

حمله به مراکز فرهنگی رژیم و تخریب مراکز فسق و فجور از دیگر موضوعاتی است که در اسناد به آن اشاره شده است.[59] در اسناد انقلاب اسلامی در استان کرمان بارها به حمایت از امام (ره) در مراکز عمومی و محافل خصوصی اشاره شده و از کارگران ساده: «دو نفر از کارگران مورد نظر از افراد عامی هوادار خمینی معرفی شده‌اند که بعضاً و در فرصت‌هایی به طور شفاهی از جنبه‌های مذهبی از خمینی حمایت و طرفداری می‌نمایند.»[60] تا روحانیون و دانشگاهیان از امام حمایت می‌کردند:

«در ساعت 1115 مورخه 30 / 10 / 2536[1356] شیخ حسین نجفی واعظ بالای منبر رفته مطالبی پیرامون اینکه روحانیون را تبعید و زندان می‌کنند و به مردم ظلم می‌شود اظهار و خطاب به جمعیت حاضر نموده است: چرا نشسته‌اید می‌خواهید حقتان را بخورند باید قیام کرد و حق خود را از دشمنان روحانیون که آنها را کشته‌اند بگیرید؛ و در خاتمه برای خمینی دعا و به دشمنان نفرین می‌کند و بعد از او جوانی که بعداً معلوم شد غلامرضا صالحی آموزگار دبستان آبادی سه قریه نوق است .. اظهار داشته که: من از طرف خود و اهالی سه قریه نوق پشتیبانی خود را اعلام می‌کنم که قیام کنیم همانند حسین‌ابن علی و مردم را تحریک و دعوت نموده که جان خود را در راه روحانیت و پشتیبانی از خمینی بدهید و در خاتمه برای خمینی دعا و به دشمنان او بدگویی نموده به طوری که مردم را تحت‌تأثیر قرار داده و در نتیجه مردم را تحریک و در خاتمه خطابه‌اش فریاد زده: زنده باد خمینی و طرفدارانش و سپس به 33 و 66 بی‌احترامی نموده است. پس از خاتمه صحبت‌های غلامرضا صالحی شیخ محمدعلی انصاری نوقی (واعظ) بالای منبر رفته و گفته‌های غلامرضا صالحی را تأیید و ضمن صحبت درباره یکی از پادشاهان ساسانی و این که مرتباً در پی تفریح و عیش و نوش خود بوده و اطرافیان خود را بی‌نیاز می‌کرده است و از سیاست فعلی مملکت و نوشته‌های روزنامه اطلاعات در مورد خمینی انتقاد و مردم را تحریک به قیام و شورش نموده.»[61]

سند زیر به حضور اهالی دهستان بلورد سیرجان در مسجد برای شنیدن سخنرانی امام(ره) اشاره می‌کند.

«درتاریخ 29 / 11 / 36 ساعت 0900 شخصی به نام فاقفی یا فائقی کارمند دهستان بلورد سیرجان عده‌ای از اهالی بلورد را در مسجد این دهستان جمع و ضمن بخش نواری از آیت‌اله خمینی بین صحبت‌های ایشان که از بلندگوی مسجد پخش می‌شده پشت بلندگو خطاب به اهالی بلورد می‌گوید: اهالی محترم بلورد امروز روز چهلم شهدای قم است به مسجد بیایید و برای شادی روح شهدای قم (منظورش اتفاق و ایجاد بلوائی که چندی قبل وسیله روحانیون در قم اتفاق افتاده بود) سوگواری کنید و از طرفی به سخنان پیشوای عالی‌قدر خود حضرت آیت‌اله خمینی گوش فرا دهید که صدای وی از بلندگو به گوش تمام اهالی بلورد رسیده[است]»[62]

 

قسمت دوم مقاله انقلاب اسلامی در استان کرمان به روایت اسناد ساواک را در همین جا به پایان می‌بریم. وقایع بازگو شده تا پایان سال 1356در چهار جلد کتاب مذکور به چاپ رسیده است و ان شاء‌الله با چاپ بقیه مجلدات قسمت‌های دیگر مقاله ارائه خواهد شد.

 

پی‌نوشت‌ها:


[1]. در کابینه امیرعباس هویدا که خود بهایی بود 9 وزیر بهایی و ماسونی عضویت داشتند.

[2]. ر.ک: یادداشت‌های علم، به کوشش علینقی عالیخانی، 7 جلد، تهران، انتشارات معین، 1393.  اسداله علم همواره در پاسخ به این پرسش شاه، به جای واقع نگری و پذیرفتن نقش مذهب در زندگی مردم به صورتی ساده لوحانه بیگانگان را عامل گرایش ایرانیان به حجاب می‌داند.

[3]. نک: جشن هنر شیراز به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1381.

[4]. پارسونز، آنتونی، غرور و سقوط، مترجم منوچهر راستین، انتشارات هفته، چاپ اول، 1363، ص 92 ـ 90. برای آگاهی از برنامه‌ها و اقدامات رژیم در برگزاری جشن هنر شیراز رک: جشن هنر شیراز به روایت اسناد ساواک، تهران، پیشین.

[5]. ر.ک: شوکراس، ویلیام، ایران بر ضد شاه، ترجمه احمد فاروقی، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1385، ص 41 ـ هوشنگ مهدوی، عبدالرضا، آخرین شاه، تهران، انتشارات البرز، 1377، ص 48.

[6]. برای اطلاع از مخارج و اقدامات رژیم پهلوی برای برگزاری این جشن رک: بزم اهریمن، جشن‌های دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهی به روایت اسناد ساواک و دربار، 4جلد، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی 1377.

[7]. صحیفه امام، مجموعه آثار امام خمینی، جلد 2، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1389، ص 369.

[8]. برای آگاهی از محدودیت‌‌ نیروهای انقلابی در خلال جشن‌های 2500 در استان کرمان نک: 25 / 2 / 1350، شماره: 3652 / 8ﻫ، 13 / 5 / 1350، شماره: 10769 / 8ﻫ، 16 / 5 / 1350، شماره: 10771 / 8ﻫ، 16 / 5 / 50، شماره: 10756 / 8ﻫ، 21 / 5 / 50، شماره: 10873 / 8ﻫ 26 / 5 / 1350 فاقد شماره، 27 / 5 / 50، شماره: 11086 / 8 ﻫ و، 29 / 4 / 50، شماره: 4898 / ﻫ و. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان کرمان، ج 2، مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[9]. سند مورخه 5 / 7 / 48، شماره:11068 / 8 ﻫ، همان.

[10]. سند مورخه 21 / 3 / 47، شماره: 6021 / 8 ﻫ، همان.

[11]. سند مورخه 26 / 11 / 1347،، شماره: 16143 / 8 /  ﻫ، همان. از انجمن‌های فعال در این مقطع زمانی که در اسناد نیز به آن اشاره شده است می‌توان به: انجمن جوانان عصر مهدیه و هیئت منتظرالمهدی اشاره کرد. سند مورخه 27 / 8 / 50، شماره: 12714 / ﻫ، همان.

[12]. سند مورخه 7 / 4 / 1348، شماره: 6015 / 8 ﻫ، همان.

[13]. سند مورخه 10 / 12 / 1348، شماره: 5980 / 316، همان.

[14]. سند مورخه 20 / 12 / 1348، شماره: 15057 / ﻫ، همان. .در همین گزارش تعداد طلاب و چگونگی فعالیت روحانیت در شهرهای رفسنجان، بم، جیرفت و سیرجان ارائه شده است.

[15]. در سند مورخه 11 / 1 / 47، شماره:4311 / 8 ﻫ اسامی برخی از روحانیون مخالف رژیم آمده است. جلد 2 از همان.، در سند دیگری در 19 / 11 / 57، شماره: 15967 / 8 ﻫ  نام 27 نفر از کسانی که در این مراسم شرکت نکرده‌اند آمده است. همچنین نک: 16 / 8 / 1351، شماره: 8339 / 8ﻫ ـ 29 / 1 / 49، شماره: 2382 / 8 ﻫ،  همان.

[16]. سند مورخه 29 / 1 / 1347، شماره: 4812 / 8 ﻫ جلد 2 از همان. در انتهای همین سند آمده است: «وعاظ مشروحه زیر از جمله روحانیون مخالف دستگاه بود و در هیچ یک از جشن‌های ملی و میهنی شرکت نمی‌نمایند.» نک: 291 / 49، شماره: 2382 / 8 ﻫ، همان.

[17]. جلسه هفدهم شورای هماهنگی رده یک استان  مورخه 6 / 8 / 51، جلد 2، همان.

[18]. سند مورخه 1 / 7 / 1351، شماره: 7370 / 8 / ﻫ جلد 3، همان.

[19]. برای آگاهی از دستگیری 6  نفر از جوانان استان کرمان به دلیل انتشار اعلامیه و دیوار نویسی نک: 17 / 6 / 50، شماره: 11418 /  ﻫ، 9 / 6 / 50، شماره: 11276 / ﻫ، 20 / 6 / 50، شماره: 11452 / ﻫ، 27 / 6 / 50، شماره: 11609 / ﻫ، 26 / 6 / 50، شماره: 11607 / ﻫ، 1 / 7 / 50، شماره: 11801 /  ﻫ، 11 / 8 / 50، شماره: 12464 /  ﻫ ـ 11 / 3 / 50، شماره: 3985 / 8 ﻫ 20 / 3 / 50، شماره: 4261 / 8 ﻫ ـ 24 / 3 / 50، شماره: 4272 / ﻫ ـ 12 / 2 / 50، شماره: 3167 / ﻫ ـ همان.

[20]. سند مورخه 8 / 2 / 50، شماره: 3074 / 8 ﻫ، همان.

[21]. سند مورخه 26 / 10 / 1351، شماره: 10486 / 8 ﻫ، همان.

[22]. سند مورخه 15 / 12 / 49 و 16 / 12 / 49، شماره: 20813 / 8ﻫ، و 5 / 11 / 47، شماره: 15480 / ﻫ، همان.

[23]. ر.ک: 26 / 6 / 1351، شماره: 7212 / 8ﻫ، همان. مأمورین ساواک به دلیل عدم درک عمیق رابطه میان روحانیت و امام در بسیاری از گزارش‌ها علت انتشار اعلامیه و رساله  امام از سوی روحانیت را انگیزه‌های مادی ثبت کرده است. سند مورخه 10 / 7 / 1351، شماره: 7475 / 8ﻫ،  همان.

[24]. سند مورخه 19 / 9 / 1351، شماره: 8937 / 8 ﻫ همان.، همچنین نک: 2 / 9 / 50، شماره: 12731 / 8 ﻫ‌25 / 6 / 50، شماره: 11627 / ﻫ ـ همان.

[25]. مأموریت برای وطنم، ص 313 ـ 314.

[26]. صحیفه امام، مجموعه آثار امام خمینی، جلد 3، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ص 706.

[27]. سند مورخه 13 / 2 / 1354، ، شماره 1344 / ﻫ ، همان، جاد سوم. در سندی از ساواک در ارتباط با همین دانش آموز آمده است: نامبرده به اتفاق ولیش احضار، ضمن دادن تذکرات شدید، در جهت مرام و هدف حزب مذکور توجیه و تعهدی مبنی بر خودداری از اظهار مطالب خلاف مصالح ملی از وی اخذ و نتیجه را همراه با ارسال مشخصات کامل ملصق به عکس وی اعلام نمایند.»

[28]. سند مورخه30 / 2 / 1354، شماره 1581 / ﻫ، همان.

[29]. سند مورخه 13 / 5 / 1354، شماره 3255 / 312، همچنین نک: اسناد مورخه 27 / 12 / 1354، شماره 5155 / ﻫ -26 / 15 / 54، شماره 6782 / 312، همان.

[30]. سند مورخه 28 / 9 / 1352، شماره 8645 / 8 ﻫ‌- برای اطلاع از وضعیت سخت روحانیون برای انجام فعالیت نک: 15 / 7 / 1353، شماره 1916-9-57 و سند مورخه 25 / 12 / 1353، شماره 342-10-57 ، همان.

[31]. سند مورخه 5 / 10 / 1352، شماره 8748 / 8 ﻫ‌- نک: سند مورخه 28 / 11 / 1352، شماره 9415 / 8 ﻫ‌، همان. در سند دیگری می‌خوانیم: «خواهشمند است دستور فرمایید نامبرده بالا [شیخ حبیب‌الله خراسانی] را به طور موقت و انفرادی تا ساعت 0800 روز 16 / 7 / 53 بازداشت و رأس ساعت مزبور به مأمورین اعزامی این سازمان تحویل نمایند.» سند مورخه 15 / 7 / 1353، شماره 7125 / ﻫ ، همان.

[32]. سند مورخه 15 / 7 /  1353، شماره 7081 /  ﻫ، همان.

[33]. سند مورخه 9577 /  ﻫ ، شماره 28 / 11 / 1353. در سند دیگری می بینیم که :« نامبرده بالا [عباس خیاط زاده]که رئیس مدرسه راهنمایی امیرکبیر در سیرجان بوده است از شغل خود برکنار و فرد دیگری به جای وی منصوب شده است. سند مورخه 8 / 12 /  1353، شماره 9762 / 8 ﻫ، همان.

[34]. سند مورخه 3 / 12 /  1353، شماره 9722 / 8 ﻫ، همان.

[35]. سند مورخه 15 / 7 / 1353، شماره 7080 /  ﻫ، همان.

[36]. سند مورخه 27 / 9 / 1352، شماره 10823 / 9 ﻫ، همان.

[37]. سند مورخه 24 / 9 / 1352، شماره 8551 / 8 ﻫ، همان.

[38]. سند مورخه 28 / 8 / 1352، شماره 8060 / 8 ﻫ ، همان.  همچنین نک: سند مورخه 21 / 8 / 1352، شماره 7924 / ﻫ، همان.

[39]. سند مورخه 13 / 12 / 1352، شماره 9807 / 8 ﻫ، همان.

[40]. سند مورخه 12 / 4 / 1354، شماره 2124 / ﻫ، همان.

[41]. در ادامه همین سند آمده است: «منظور ادیب از عنوان نمودن اینکه افراد یکی در سیرجان. یکی در ماهان و دیگری در زاهدان است اشاره به سیدعلی غیوری واعظ تبعیدی به سیرجان. علی‌اکبر فیض مشکینی در ماهان و وعاظ دیگری در زاهدان است.» سند مورخه 30 / 7 / 1352، شماره 7580 / 8 ﻫ‌ و همچنین نک: سند مورخه 2 / 8 / 1352، شماره 7586 / ﻫ، همان.

[42]. نک: اسناد مورخه 10 / 9 / 1352، شماره 8283 / 8 ﻫ‌- 11 / 9 / 1352، شماره  8250 / 8 ﻫ‌  - 29 /  9 / 1352، شماره 8643 / 8 ﻫ‌ و 27 / 7 / 1353، شماره 7629 / 8 ﻫ‌، همان.

[43] . صحیفه امام، ج 3، ص 171، 4 / 7 / 1355.

[44]. سند مورخه 12 / 5 / 1356، شماره 2969 / 312  و سند مورخه 19 / 5 / 1356، شماره 8285 /  ﻫ، ، همان. در مورد بازتاب‌های این اعلامیه نک: 12 / 5 / 1356، شماره 8748 / ﻫ ، و سند مورخه 12 / 6 / 136، شماره 5008 /  ﻫ، ، همان.

[45]. سند مورخه 9 / 10 / 1356، شماره 5464 /  ﻫ، ، جلد چهارم، همان.

[46]. سند مورخه 22 / 8 / 1356، شماره 552- 9- 57 و سند مورخه 9 / 8 / 13356، شماره 9268 / 8 ﻫ، ، همان.

[47]. سند مورخه 24 / 9 / 1356، شماره 9927 / 8 ﻫ و سند مورخه 21 / 9 / 1356، شماره 522-9-57، همان.

[48]. سند مورخه 6 / 11 / 1356، شماره 10512 / 8 ﻫ، همان.

[49]. سند مورخه 17  / 11 /  1356 فاقد شماره، همان.

[50]. سند مورخه 29 / 10 / 1356، شماره 10393 / 8 ﻫ و نک:  27 / 10 / 1356، شماره 10369 /  ﻫ - 27 / 10 / 1356، شماره 10388 / ﻫ  - 29 / 10 / 1356، شماره 10389 /  ﻫ -19 / 11 / 1356، شماره 1343 / ج ﻫ، همان.

[51]. سند مورخه 29 / 22 / 1356، شماره 10829 /  ﻫ  ، همان. همچنین برای آگاهی از وضعیت دانشجویان و اقدامات آنها نک اسناد: 4 / 12 / 1356، شماره 10939 / 8 ﻫ ـ 15 / 12 / 1356 فاقد شماره.

[52]. در سند مورخه3 / 12 / 1356، شماره10896 /  ﻫ، آمده است: برای یادبود چهلم واقعه شهرستان قم قصد انجام برگزاری مراسم مذهبی از طرف خدام مساجد مذکور به ظاهر وجود داشته که به نحوی از طریق مراجع انتظامی محل جلوگیری شده است. اسناد مورخه 29 / 11 / 1356، شماره10833 /  ﻫ - 30 / 11 / 1356، شماره 142 / 37-02- 1 / 12 / 1356، شماره 57-5-86-3 / 12 / 1356، شماره 10895 /  ﻫ - 21 / 10 / 1356، شماره 10271 /  ﻫ ، همان.

[53]. اعلامیه در همان آمده است. نک: 3 / 12 / 1356، شماره 37-5-51 و تعدادی دیگر از اعلامیه‌هایی که در همان آمده است.

[54]. سند مورخه 30 / 11 / 1356، شماره 10836 /  ﻫ  و سند مورخه 3 / 12 / 1356، شماره 10902 /  ﻫ، همان.

[55]. سند مورخه 3 / 12 / 1356، شماره 10897 /  ﻫ، همان.

[56]. سند مورخه 15 / 9 / 1356، شماره 5359 /  ﻫ  ز، همان.

[57]. سند مورخه 17 / 9 / 1356، شماره 9784 / 8 ﻫ ، همان.

[58]. سند مورخه 22 / 10 / 1356، شماره 10294 / 8 ﻫ، همان.

[59]. آتش‌ زدن مشروب فروشی در جیرفت 1 / 10 / 1356، شماره 10023 / 8 ، همان.

[60]. سند مورخه 15 / 10 / 1356، شماره 10231 /  ﻫ، همان.

[61]. سند مورخه 7 / 12 / 1356، شماره 176 / 71 / 01 / 501 / 36 همچنین نک: 29 / 10 / 1356، شماره 10387 / 8 ﻫ  و 12 / 10 / 1356 (فاقد شماره)که در آن مردم از روحانیون می‌خواهند برای سلامتی امام خمینی(ره)دعا کنند.

[62]. سند مورخه 29 / 12 / 1356، شماره 124 / 2 / 02 / 501، همان.











































































کرمان- 12 آبان 57. برپایی نماز در خیابان ابوحامد به امامت حجت‌الاسلام سید یحیی جعفری



کرمان- 12 آبان 57



کرمان- 12 آبان 57

منبع: این مقاله ویراست و تلخیصی است از مقدمه کتاب: انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان کرمان، جلد دوم تا چهارم، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول، سال 1396.


 
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است.