نگاهی اجمالی به سازمان چریکهای فدایی خلق - (1)
03 آبان 1400
چکیده
سازمان چریکهای فدایی خلق یکی از گروههای چریکی در اواخر دهه چهل و دهه پنجاه شمسی میباشد که توانست با عضوگیری از جوانان پر شور به عملیاتهایی دست بزند و نام خود را در تاریخ جنبشهای مسلحانه ایران ثبت کند. این سازمان در سال 1350 از وحدت دو گروه کوچکتر کمونیستی (گروه جزنی- ظریفی و گروه احمدزاده- پویان) تشکیل شد. سازمان چریکهای فدایی خلق عملیاتهای مختلفی از جمله ترور، بمبگذاری و سرقت از بانک را در کارنامه خود دارد. ساواک و کمیته مشترک ضد خرابکاری برای مقابله با عملیاتهای این گروه تعداد بسیاری از آنها را کشت یا دستگیر کرد، که اکثراً حکم دستگیر شدگان نیز چیزی جز اعدام نبود. بعد از افزایش عملیاتهای این گروه در سال 1353، ساواک اعضای رده بالا و ایدئولوگ این سازمان را که در زندان بودند، خارج از روند قضایی به قتل رساند. همچنین چند ماه بعد با کشته شدن رهبر سازمان در جریان حمله ساواک به یک خانه تیمی، این سازمان روند افول خود را آغاز کرد. با اوجگیری انقلاب اسلامی مردم ایران چریکها توانستند فعالیت محدودی را از سر بگیرند. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی این سازمان روبروی مردم انقلابی ایستاد و دچار بحرانهای درون تشکیلاتی گردید. همچنین بعد از انقلاب اسلامی انشعاباتی در آن رخ داد و به دو گروه اقلیت و اکثریت تقسیم شد. این انشعاب فرصت فعالیت دوباره را از آنان سلب کرد. با توجه به شرایط جدید، سازمان چریکهای فدایی خلق سعی داشت با حزب توده متحد شود، اما با افشای خیانت این حزب مجبور به خروج از کشور شد و قدرت تأثیرگذاری خود را از دست داد.
مقدمه
در نیمه دوم دهه ۱۹۵۰ میلادی جهان به سمت جنبشهای ملی و آزادیخواه پیش میرفت. همچنین به دلیل مباحث مطروحه در کمونیسم مانند ظلم طبقه سرمایهدار، نزاع طبقاتی، ارتش تودهها، تفسیر طبقاتی از جامعه و... باعث شد این تفکر در کشورهای جهان سوم، مستعمره و فقیر مورد اقبال قرار گیرد. ایران نیز از این قاعده مستثنی نبود. برخی از دانشجویان و روشنفکران که شرایط اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جامعه را مطلوب نمیدیدند، به تدریج جذب این ایدئولوژی شدند. سرکوب خشن معترضین به وضع مملکت توسط رژیم شاه مزید بر علت شد تا مخالفان دچار ناامیدی سیاسی شده و اقدامات فرهنگی و سیاسی را ناکارآمد دانسته و برای رهایی از این شرایط که هیچ راه اصلاحی را باقی نگذاشته بود، به اقدامات مسلحانه روی آورند. همان طور که در کشورهای دیگر چون چین، ویتنام شمالی، کوبا و... انقلابیون به موفقیت رسیده بودند در ایران نیز برخی از گروههای چپی همین مشی را در دستور کار خود قرار دادند. عملیاتهای مسلحانه در شهرها، ترور و بمبگذاری از جمله اقداماتی بود که در ایران برای سرنگونی رژیم پهلوی انجام دادند و در این راه ضربات سنگینی نیز به آنها وارد شد. اما اقدامات امنیتی و پلیسی شاه نتیجه معکوس داشت و سازمانهای مخالف جدیدی پدید آورد که بسیار تندرو بودند. این سازمانها هستههای اولیه گروهها و تشکیلات چریکی را تشکیل دادند که هدفشان براندازی رژیم پهلوی بود. شاه بخش مهمی از سیستم امنیتی خود را صرف شناسایی و نابودی آنها کرد.[1]
سازمان چریکهای فدایی خلق یکی از این گروههای مارکسیستی بود که خاستگاه دانشجویی و کارگری رادیکال داشت و محصول سرکوبهای خونین رژیم و کاهش فعالیتها و تأثیر حزب توده (کمونیسم سنتی) در ایران بود. این گروه شامل جوانان کمونیستی بود که از بحثهای نظری خسته شده و به دنبال عملگرایی شدید بودند و مشی چریکی را برای مبارزه انتخاب کردند. مشی چریکی، شیوه خاصی از مبارزه است که در آن یک اقلیت در چارچوب یک جنبش علیه دولت محلی یا نیروهای اشغالگر به طور مسلح و خشونت آمیز فعالیت مینماید.[2] اولین و مهمترین عامل گرایش به مشی چریکی ناامیدی از فعالیت سیاسی مخالفین در چارچوب قوانین کشور بود.[3]
پیشینه سازمان چریکهای فدایی خلق ایران
سازمان چریکهای فدایی خلق ایران از پیوستن باقیمانده دو گروه چریکی (گروه جزنی- ظریفی و گروه احمدزاده- پویان) در فروردین 1350 تشکیل شد. این سازمان با دفاع از مشی مسلحانه و به خصوص حمایت از عملیات سیاهکل به شهرت رسید.[4] مسعود احمدزاده از رهبران و بنیانگذاران اصلی و استراتژیست سازمان چگونگی و علت آن را چنین بیان میکند: «...دیگر کسی نمیخواست به شعارهای گذشته و شیوههای کهنه مبارزه و اشکال مهجور سازمانی اعتماد کند. حزب توده که در حیات خود حتی لحظهای هم نتوانسته بود نمونهای از یک حزب کمونیست باشد، حالا سازمانهایش از هم پاشیده... این حزب نتوانست حتی برای مراحل بعدی مبارزه یک سابقه نظری فراهم کند. بدین ترتیب در شرایط خفقانآور ترور و در شرایط مبارزه... کار از نو باید شروع میشد. پس جنبش کمونیستی پا گرفت».[5] برای آشنایی با سازمان چریکهای فدایی خلق ابتدا به گروه جزنی - ظریفی خواهیم پرداخت. این گروه در سال 1341 فعالیت خود را آغاز کرد. بنیانگذاران گروه مانند بیژن جزنی، حسن ضیاء ظریفی و عباس سورکی و دیگر اعضای آن عمدتاً از اعضای شاخه جوانان حزب توده بودند که بعد از سرکوب حزب توده و دلسردی از فعالیت در این حزب، محفلی انتقادی - مطالعاتی در خصوص مارکسیسم، مارکسیسم انقلابی و مسایل ایران ایجاد کردند. شعار گروه به طور مختصر «بحث و گفتوگو درباره مبارزه مسلحانه و مشی قهرآمیز باید جای خود را به تدارک این مشی و پراتیک آن بدهد.»[6] بود.
افراد گروه ضمن نقد و بررسی وضعیت سیاسی و اجتماعی ایران در طی سالهای 1320 تا 1340 سرانجام متقاعد شدند که میبایست سازمانی منسجم با اعتقاد به مشی چریکی به وجود آورند. بیژن جزنی پدر ایدئولوژیک گروه وجود این شبکه را نتیجه فعالیتهای عناصر صنفی و کارگری میدانست. این گروه در سال 1341 به منظور تدارک مشی قهرآمیز فعالیتهایی را شروع کرد.[7] پس از مدتی فعالیتهای جسته و گریخته تقریباً تمام اعضای این گروه مانند بیژن جزنی، عباس سورکی، مشعوف کلانتری، محمد چوپانزاده و حسن ضیاء ظریفی دستگیر و به پنج تا ده سال حبس محکوم شدند.[8] از این گروه فقط عده کمی از ضربه ساواک در امان ماندند. این افراد عبارت بودند از حمید اشرف، غفور حسنپور، علیاکبر صفایی فراهانی و محمد صفاری آشتیانی.[9]
تشکیل گروه جنگل
در زمستان 1348 علیاکبر صفایی فراهانی با غفور حسنپور ارتباط برقرار میکند و به توصیه حسنپور در خانه ناصر سیف دلیل صفایی ساکن میشود. او گفتوگوهایی با غفور حسنپور و حمید اشرف داشت و به بررسی شرایط تشکیل یک گروه جدید پرداخت. این شرایط فراتر از انتظاراتش بود.[10] دیدارها و گفتوگوهای اولیه صفایی فراهانی با حسنپور و حمید اشرف، آنان را به این نتیجه رساند که زمینه برای آغاز فعالیتهای چریکی آماده است. با مناسب تشخیص دادن موقعیت برای این کار، بنا بر آن گذاشته شد که صفایی فراهانی به اردن برود و تا آنجا که ممکن است با خود اسلحه به داخل کشور بیاورد. او به اردن رفته و پس از چند ماه مقداری اسلحه و مهمات شامل پنج اسلحه کمری، دو قبضه مسلسل دستی، دوازده عدد نارنجک و مقداری فشنگ و دینامیت تهیه کرده[11] و در چمدان جاسازی میکند و به همراه صفاری آشتیانی به ایران باز میگردد و مجدد در خانه ناصر سیف دلیل صفایی ساکن میشود.[12]
ارتباط با گروه گروه احمدزاده – پویان
صفایی فراهانی که در خانه سیف دلیل صفایی اقامت داشت، با عباس مفتاحی از اعضای گروه احمدزاده – پویان آشنا میشود و قرار میگذارند با هم مذاکراتی داشته باشند تا شاید به وحدت برسند. با شروع مذاکرات متوجه میشوند با هم اختلافاتی در تقدم مبارزه در شهر یا کوه دارند. با این حال مذاکرات بین دو گروه در طول پاییز 1349 ادامه مییابد.[13]
صفایی فراهانی نیز بهرغم نیاز به افراد جدید، منتظر به نتیجه رسیدن این مذاکرات نماند و اجرای عملیات در کوه را منوط به جذب اعضای گروه دیگر نکرد. به همین خاطر در یازدهم شهریور ماه در نشستی که با حضور اعضای گروه خود شامل جلیل انفرادی، رحیم سماعی، مهدی اسحاقی، هادی بنده خدا لنگرودی، عباس دانش بهزادی، حمید اشرف و اسکندر صادقینژاد در دره هفت حوض واقع در درکه داشت، درباره چگونگی عزیمت به مناطق کوهستانی توافق کردند.[14]
به این ترتیب اعضای حاضر در نشست درکه، شنبه 14 شهریور 1349 با دو دستگاه سواری کرایهای به سمت چالوس حرکت کرده و در دو مرحله کوههای گیلان و مازندران را برای انجام عملیات شناسایی میکنند.[15]
در کنار عملیات شناسایی، مذاکرات دو گروه بر سر استراتژی و اتحاد ادامه داشت. طبق مذاکرات انجام شده قرار بر این شد که گروه احمدزاده – پویان نیز تیمی را آماده کرده و به کوه اعزام کند. اما در عمل فقط احمد فرهودی از این گروه به گروه جنگل میپیوندد. صفایی فراهانی اصرار داشت عملیات هر چه زودتر انجام شود، به خصوص این که تعلل به وجود آمده بعد از شناساییهای انجام شده توسط گروه اول، احتمال آگاه شدن ژاندارمری و ساواک و به تبع آن دستگیری گروه جنگل را بیشتر کرده بود. به همین خاطر صفایی فراهانی در اواخر دی ماه اعلام کرد عملیات در نیمه دوم بهمن آغاز و بعد از مصادره سلاحهای پایگاه سیاهکل در منطقهای دورتر از سیاهکل افراد جدید جذب و آموزش داده خواهند شد.[16]
واقعه سیاهکل
طی فعالیتهای رژیم شاه علیه گروههای مخالف، ساواک گروهی که در شهر مانده بود را کشف کرده و اعضای آن را بازداشت میکند. با دستگیری اعضای شهر و بازجویی از آنها ساواک به گروه جنگل و برنامههای آنها پی میبرد.[17] علیرغم دستگیری اعضای گروه شهر و پیشنهاد عقب انداختن عملیات توسط حمید اشرف، صفایی فراهانی بر انجام عملیات در موعد مقرر اصرار دارد که مورد موافقت قرار میگیرد. گروه به کوه رفته و آماده حمله میشود. روز دوشنبه 19 بهمن هادی بنده خدا لنگرودی مأموریت مییابد تا به روستای شب خسبلات رفته و ایرج نیری را با خود بیاورد. با رسیدن به منزل ایرج نیری که تحت مراقبت ژاندارمری بود، بنده خدا بازداشت میشود.[18] دیگر اعضای گروه به تصور این که هادی بنده خدا در پاسگاه سیاهکل بازداشت است، به آنجا حمله میکنند در حالی که مأمورین او را به لاهیجان فرستاده بودند. وقتی گروه با این شرایط مواجه میشود اسلحههای پاسگاه را جمعآوری کرده و فرار میکنند.[19]
به دستور شاه نیروهای کمکی شامل سه فروند هلیکوپتر، دو افسر و هشتاد نفر افراد کارآزموده به گیلان اعزام میشوند و کار خود را از 21 بهمن آغاز میکنند.[20] گروه جنگل با پای پیاده در کوههای گیلان به سمت شرق حرکت میکرد تا از دست نیروهای نظامی فرار کند. بعد از ده روز پیادهروی، صفایی فراهانی، جلیل انفرادی و هوشنگ نیری به سمت جاده میآیند که مأمورین با کمک اهالی روستا موفق میشوند آنها را بازداشت کنند.[21] تا 4 اسفند 1349 به تدریج اعضای دیگر گروه نیز توسط مأمورین بازداشت میشوند و گروه جنگل بدون این که حتی یک نفر از اعضایش نجات پیدا کند، از بین میرود.[22] چند روز بعد از دستگیری گروه جنگل، به دستور شاه پرونده این گروه به اداره دادرسی نیروهای مسلح شاهنشاهی سپرده شد. دادگاه این افراد در روز چهارشنبه 19 / 12 / 1349 برگزار گردید و تمام 13 متهم آن پرونده به اعدام محکوم شدند.[23]
گروه جنگل در این عملیات موفق نبود و به اهداف خود نرسید. از دلایل شکست این عملیات میتوان به ناشناخته بودن چریکها در بین مردم محلی اشاره کرد. اهالی منطقه این افراد را آشوبگر و یاغی میدانستند و حتی برای دستگیری آنها همکاری هم کردند. [24] به علاوه چریکها سازمان زیرزمینی و توانمندی در شهر به عنوان پشتیبان و تکیهگاه عملیات در کوه و روستا ایجاد نکرده بودند که این امر موجب شد گروه در جنگل بدون حمایت رها شود.[25]
تشکیل گروه چریکهای فدایی خلق
مذاکرات برای اتحاد بین دو گروه جزنی – ظریفی و پویان – احمدزاده پیش از عملیات سیاهکل آغاز شده بود. با ضربه خوردن گروه جنگل، بازماندگان آن که پنج نفر بودند، ارتباط خود را با گروه پویان – احمدزاده حفظ کردند. بعد از واقعه سیاهکل دو عملیات دیگر توسط این دو گروه انجام شد: 1- عملیات حمله به کلانتری قلهک توسط گروه پویان – احمدزاده در ۱6 فروردین ۱۳۵۰ و عملیات ترور سرلشگر ضیاءالدین فرسیو رئیس دادرسی ارتش توسط بازماندگان گروه جنگل در ۱8 فروردین 1350.
در حمله به کلانتری قلهک اعضای گروه پویان – احمدزاده خودروهای کلانتری را با کوکتل مولوتف آتش زده و مسلسل نگهبان کلانتری را نیز تصاحب کردند.[26] دو روز بعد در 18 فروردین 1350 ضیاءالدین فرسیو رئیس جدید دادرسی ارتش که حکم اعدام گروه جنگل را داده بود، توسط بازماندگان این گروه ترور میشود. در این عملیات از مسلسل ربوده شده از کلانتری قلهک نیز استفاده شد. رژیم شاه که به دنبال دستگیری این افراد بود برای دستگیری آنها مبلغ 117 هزار دلار و برای ارائه اطلاعاتی که منجر به دستگیری آنها شود 13 هزار دلار جایزه تعیین کرد.[27]
بعد از انجام موفقیتآمیز عملیات مشترک بین دو گروه جزنی- ظریفی و پویان – احمدزاده و انجام مذاکرات تئوریک سرانجام دو گروه تصمیم میگیرند به وحدت برسند و در تاریخ 22 فروردین 1350 این وحدت و ادغام صورت میگیرد. گروه جدید شکلگرفته از این وحدت با نام چریکهای فدایی خلق با انتشار اعلامیه، اعلام موجودیت میکند.[28]
23 اردیبهشت 1350 ساواک موفق میشود اشرف دهقانی یکی از اعضای گروه را در خیابان 21 آذر (16 آذر فعلی) دستگیر کند. ساواک بیخبر از برنامههای گروه، اشرف دهقانی را بازداشت میکند، در حالی که ساعاتی پس از دستگیری، عملیات حمله به بانک ملی در خیابان آیزنهاور (انقلاب فعلی) با موفقیت انجام شد. حمید توکلی، اسکندر صادقی نژاد، امیرپرویز پویان، رحمت پیرو نذیری، احمد زیبرم و سعید آریان افراد شرکت کننده در این عملیات بودند.
با دستگیری دهقانی افراد دیگری نیز بازداشت میشوند. مانند نزهتالسادات روحی آهنگران، بهروز عباسزاده دهقانی، حمید توکلی، عرب هریسی و محمد تقیزاده. بهروز دهقانی زیر شکنجههای سخت ساواک جان میدهد، اما قبل از آن خانه امن امیرپرویز پویان در خیابان نیروی هوایی را افشاء میکند. مأمورین ساواک به آنجا رفته و خانه را محاصره میکنند که با مقاومت ساکنان خانه مواجه شده و بعد از مدتی درگیری ظاهراً امیرپرویز پویان و رحمت پیرو نذیری با آخرین گلولهای که داشتند، خودکشی میکنند. دیگر اعضای مرتبط با آن خانه سعید آریان و شهین توکلی دستگیر و اسکندر صادقینژاد کشته میشود.[29] این ضربه به گروه بسیار سخت بود، زیرا دو نفر از اعضای رده بالا و نظریهپرداز خود یعنی اسکندر صادقینژاد و امیرپرویز پویان را از دست میدهند. حالا در کادر مرکزی مسعود احمدزاده، عباس مفتاحی و حمید اشرف حضور داشته و تصمیم میگرفتند.
طی فعالیتهای ساواک، مناف فلکی از اعضای سازمان بازداشت میشود. مناف پس از دستگیری قرار بعدی خود را با مسعود احمدزاده در تاریخ 3 یا 4 مرداد 1350 ساعت 9:30 در خیابان مولوی افشاء میکند. مأمورین با مناف فلکی به محل قرار میروند و در چهارم مرداد مسعود احمدزاده در محل قرار حاضر میشود و مأموران او را بازداشت میکنند.[30] با دستگیری احمدزاده ترکیب کادر مرکزی متشکل از حمید اشرف، عباس مفتاحی و مجید احمدزاده میشود که پس از مدت کوتاهی عباس مفتاحی و مجید احمدزاده نیز بازداشت میشوند. بدین ترتیب در پاییز 1350 چریکهای فدایی خلق ضربه سنگینی خورده و کادر مرکزیش از هم میپاشد از اعضای باقی مانده گروه حسن نوروزی، حمید اشرف، اسدالله مفتاحی و چنگیز قبادی جلساتی را تشکیل میدهند تا با بررسی شرایط جدید پیش آمده، بتوانند تصمیم درستی اتخاذ کنند. پس از چند جلسه گفتوگو بالاخره تصمیم بر آن میشود حمید اشرف و چنگیز قبادی هر یک مسئولیت یک تیم را برعهده بگیرند. تیم حمید اشرف دو عملیات سرقت از بانک ظفر و میرداماد را با موفقیت انجام میدهد.[31] تیم چنگیز قبادی نیز تصمیم داشت یکی از سفرای اروپایی را برباید، اما با دستگیری اسدالله مفتاحی این برنامه لغو میشود.[32]
حمله به خانه سلیمانیه
تابستان سال 1351 اعضای رده بالای گروه در خانهای در خیابان سلیمانیه ساکن بودند و ساواک توانسته بود آن را شناسائی و تحت نظر بگیرد. روز اول مرداد ماه تیم مراقبت ساواک مشاهده میکند فردی که بعد معلوم شد محمد صفاری آشتیانی بوده است، از خانه خارج میشود. مأمورین ساواک او را تعقیب کرده و زمانی که قصد بازداشتش را داشتند، صفاری آشتیانی اسحله میکشد و مأمورین زودتر شلیک کرده و او را میکشند. صدای شلیک گلوله حمید اشرف و شیرین معاضد را که در خانه بودند هوشیار میکند، مأمورین مراقبت از خانه هم به سمت آنان تیراندازی میکنند. ساکنان خانه با آتش زدن بعضی از اسناد و مدارک تصمیم به فرار میگیرند که در این حین هر دوی آنها از ناحیه پا مجروح شده ولی موفق به فرار میشوند.
در این حمله با این که ساواک نتوانست فردی را زنده دستگیر کند، اما اسناد کشف شده از آن خانه اهمیت فراوانی داشت. به گزارش ساواک اسناد و مدارک کشف شده از خانه سلیمانیه از این قرار بود: «شناسایی کاملی در زمینه محل تردد [محمدرضا] پهلوی و محلهای مورد بازدید وی، محلهای تردد اکثر کارمندان وزارت دربار با تهیه آدرس منزل و شماره تلفن آنها، شناسایی اکثر سفرای خارجی و محلهای تردد آنان، شناسایی وابستگان مطبوعاتی خارجی در تهران، تهیه عکس و مشخصات افسران و کارمندان ساواک، شناسایی محل سفارتخانههای موجود در تهران، شماره خودروهای اکیپهای شناسایی و تحقیق و اعضای کمیته مشترک ضد خرابکاری، تهیه نمونه مهرها و کارتهای پایان خدمت اداره وظیفه عمومی، تهیه آدرس و مشخصات شماره خودروهای افسران اداره دادرسی نیروهای مسلح شاهنشاهی، شناسایی محل کلیه روزنامههای سیاسی، تهیه نقشه کامل فرودگاه دوشان تپه (منازل مسکونی افسران، اسلحهخانه، دفتر ضد اطلاعات، محلهای پارکینگ هواپیماها و محلهای استقرار ستاد به طور کامل)، شناسایی فرودگاه مهرآباد به طور اجمالی و همچنین اقدامات دیگری در مورد شناسایی مؤسسات صنعتی در شهر ری و سیستم مخابراتی کشور»[33]
رشد عملیاتهای نظامی سازمان
اواسط تابستان 1353 گروه آماده یک عملیات جدید شد. انجام این عملیات با تیم مستقر در کرج با مسئولیت نزهتالسادات روحی آهنگران بود. طبق تصمیم گرفته شده، قرار بود محمدصادق فاتح یزدی رئیس کارخانه جهان چیت در کرج در مسیر خانه به کارخانه ترور شود. روز بیستم مرداد 1353 به بهانه عملیات عمرانی در محل مورد نظر در خیابان مانع ایجاد کرده و خودروی فاتح را متوقف میکنند و فاتح را از خودرو پیاده کرده و به گلوله میبندند و بعد از پخش کردن اعلامیه در مورد این عملیات فرار میکنند. در اعلامیه منتشر شده علت ترور فاتح را نقش او در کشتار کارگران کارخانه جهان چیت که در اعتراض به شرایط خود قصد راهپیمایی به سمت تهران را داشتهاند و توسط مأمورین انتظامی کشته شدهاند، اعلام نمودند. این ترور آن طور که مد نظر گروه بود مؤثر واقع نشد. علیرغم انتشار اعلامیه، کارگران کارخانه عامل اصلی این ترور را ساواک دانستند. زندانیان سیاسی مرتبط با چریکها هم از این ترور رضایت نداشته و آن را «خلاف چارچوب قابل قبول یک عمل چریکی» میدانستند که میتواند «اثرات ویرانگری بر آینده مبارزه داشته باشد.»[34]
عملیات دیگر گروه ترور علینقی نیکطبع از بازجویان خشن ساواک بود که در نهم دی 1353 به فرماندهی نسترن آلآقا انجام شد. عملیات به اینگونه بود که در خیابان متیندفتری جلوی خودروی او را گرفته و با رگبار مسلسل او را میکشند و تیر خلاص هم میزنند. سپس در خودرو یک بمب ساعتی کار میگذارند. پس از آن که مأموران کمیته مشترک اتومبیل نیکطبع را انتقال دادند، نیم ساعت بعد بمب منفجر میشود. ساواک طی اطلاعیهای اعلام میکند نیکطبع به علت انفجار بمب در خودرو کشته شده است.[35]
چریکهای فدایی خلق به مناسبت پنجمین سالگرد واقعه سیاهکل سلسله عملیاتهایی را انجام دادند. از جمله در 19 بهمن 1353 در پاسگاه ژاندارمری سلیمانیه واقع در خیابان فرزانه تهران بمبی منفجر کردند. در اعلامیهای که بعد از این عملیات منتشر شد، علت این انفجار، نقش پاسگاه سلیمانیه در ضربه به دو خانه امن گروه بیان شد. همچنین شب 19 بهمن در مرکز گروهان ژاندارمری لاهیجان، 21 بهمن در استانداری خراسان و 22 بهمن در شهربانی بابل بمبهایی منفجر شدند.
چریکهای فدایی اسفند 1353 به دو عملیات دیگر نیز دست زدند. ترور سروان یدالله نوروزی فرمانده گارد دانشگاه صنعتی آریامهر (شریف کنونی) در 12 اسفند و ترور عباسعلی شهریاری نفوذی ساواک در حزب توده در تاریخ 14 اسفند. سروان نوروزی هنگامی که صبح از منزل خود واقع در نارمک خارج شده بود توسط چریکها ترور میشود. در اعلامیه گروه علت این ترور نقش او در سرکوب اعتراضات دانشجویان دانشگاه صنعتی و کشته شدن دو نفر از آنان بیان شد. عباسعلی شهریاری معروف به مرد هزار چهره عامل نفوذی در حزب توده بود که افراد بسیاری را لو داده و ضربات بسیاری به گروههای چپ زده بود. فرمانده تیم ترور علیاکبر جعفری، مسئول شلیک اولیه بهمن روحی آهنگران و مسئول تیر خلاص بهروز ارمغانی تعیین شدند. به علاوه فرهاد صدیقی پاشاکی، زهرا قلهکی و فردی با نام مستعار احمد نیز در عملیات حضور داشتند. ترور صبح روز 14 اسفند 1353 در خیابان پرچم نزدیک منزل شهریاری اتفاق افتاد و بعد از پخش اعلامیه تیم ترور موفق به فرار میشود. علت این ترور خیانتهای عباسعلی شهریاری عنوان شد. گروه میدانست این عملیات تأثیر چندانی بر مردم عادی ندارد و بیشتر مورد توجه نیروها و زندانیان سیاسی خواهد بود که از شهریاری ضربه خورده بودند.[36]
واکنش شدید ساواک به گروههای چریکی
سال 1353 چریکهای فدایی خلق ده عملیات موفقیتآمیز داشتند که ترور مأموران امنیتی رژیم و انفجار پاسگاهها و مراکز دولتی و انتظامی در شهرهای مختلف بخشی از آنها بود. همچنین در 27 اسفند 1353 سرتیپ رضا زندیپور رئیس کمیته مشترک ضد خرابکاری توسط سازمان مجاهدین خلق ترور شد. این حجم از عملیاتهای گروههای مسلحانه موجب شد تا ساواک نیز تصمیم بگیرد به آنها پاسخی درخور بدهد. به این منظور طرحی توسط پرویز ثابتی مسئول اداره کل سوم ساواک (امنیت داخلی) و معاونش رضا عطارپور مجرد ریخته شد تا از این دو گروه انتقامی گرفته شود. روز پنجشنبه 29 فروردین نه نفر از اعضای رده بالا و تئوریک سازمان چریکهای فدایی خلق و سازمان مجاهدین خلق با مینیبوس به تپههای اطراف زندان اوین برده شده و با شلیک مستقیم کشته شدند.[37]
فردای آن روز مطبوعات خبر کشته شدن آنها را در حین فرار از زندان منتشر کردند. بخشی از خبری که توسط رضا عطارپور نوشته شد و در اختیار مطبوعات قرار گرفت چنین است: «امروز مقامات انتظامی اعلام کردند، 9 نفر زندانیانی که قصد فرار داشتند کشته شدند... اسامی زندانیان کشته شده به شرح زیر است: 1- محمد چوپانزاده 2- احمد جلیل افشار 3- عزیز سرمدی 4- بیژن جزنی 5- حسن ضیاء ظریفی 6- کاظم ذوالانوار 7- مصطفی جوان خوشدل 8- مشعوف کلانتری 9- عباس سورکی.»[38]
این خبر برای افراد و گروههای سیاسی اقناع کننده نبوده و آن را باور نکردند. در اخبار واصله به ساواک نیز بیاعتمادی مردم به نحوه اطلاعرسانی این اتفاق مشهود بود.[39] اما واقعیت مسئله بعد از پیروزی انقلاب مشخص شد، زمانی که بهمن نادریپور (تهرانی) از افراد شرکت کننده در قتل آن نه نفر در جریان دادگاههای انقلاب جزئیات آن حادثه را تشریح کرد که چگونه با برنامهریزی قبلی سران گروههای چپ را به قتل رساندهاند. او در اعترافات خود گفت رضا عطارپور قبل از تیراندازی رو به زندانیان سخنانی گفت که نقل به مظمون چنین است: «همان طور که دوستان و رفقای شما همکاران و رفقای ما را در دادگاههای انقلابی خودشان به مرگ محکوم کردند و آنها را کشتند، ما هم تصمیم گرفتیم شما را که رهبران فکری آنها هستید و با آنها در داخل زندان ارتباط دارید، مورد تهاجم قرار بدهیم و شما را اعدام کنیم و از بین ببریم. ما شما را محکوم به اعدام کردهایم و میخواهیم حکم را درباره شما اجرا بکنیم.»[40]
تجدید سازمان چریکهای فدایی خلق
قتل سران سازمان در زندان ضربه بزرگی به چریکهای فدایی خلق محسوب میشد و سازمان نتوانست پاسخ مناسبی به رژیم بدهد. اما دست به تغییرات درون سازمانی زد. این گروه ابتدا با توجه به موفقیتآمیز بودن عملیاتهایشان در سال 1353 به این تحلیل رسید که جنبش مسلحانه در سطح وسیعی تثبیت شده و حالا باید به سمت مرحله دوم یعنی بسیج تودهها و روشنفکران حرکت کند. چریکها به این نتیجه رسیده بودند که جنبش در آستانه تودهای شدن است. به همین دلیل سازماندهی جدیدی کردند که اقتباس از سازمان چریکی «توپامارو» در اروگوئه بود. تیمها به «شاخه» تغییر نام دادند و به دلیل حفاظت بیشتر، هر شاخه مستقل از مرکزیت سازمان عمل میکرد، تا در صورت ضربه احتمالی به هر بخش یا مرکزیت سازمان، شاخهها قادر به برطرف کردن نیازهای خود باشند.[41] همچنین آییننامههایی در موضوعات انضباطی، بهداشتی، غذایی، ورزشی، برنامهنویسی، لباس و پوشش، رفتار و اخلاق، کمربند و اسلحه، کار تکنیکی و تنبیهات تنظیم گردید تا به اعضاء نظم و نسق جدیدی دهند.[42]
ضربه اصلی ساواک به سازمان
ساواک در جریان فعالیتهای خود در سال 1355 در شنود یکی از خانههای امن چریکهای فدایی خلق مطلع میشود عملیات تروری در شرف وقوع است. به این خاطر تصمیم میگیرد به خانههای تیمی این گروه حمله کند. یکی از این خانهها در خیابان خیام در محله تهراننو، محل اقامت حمید اشرف رهبر این گروه بود. 26 اردیبهشت 1355 اکیپهای کمیته مشترک ساعت 2 بامداد تیراندازی به این خانه را آغاز میکنند. در حدود 90 دقیقه درگیری بین دو طرف لادن آلآقا، مهوش حاتمی، فرهاد صدیقی پاشاکی و احمدرضا قنبرپور کشته میشوند، ولی حمید اشرف موفق به فرار میگردد.[43] او به سمت خانهای در کن میرود و در این مسیر با مأموران گشتی کلانتری قلهک درگیر شده و بعد از کشتن آنها به خانه کن میرسد. اما متوجه میشود آن خانه نیز توسط کمیته مشترک ضربه خورده است. سپس به خانهای دیگر در خیابان شارق در محله نظامآباد میرود. نیروهای رژیم در مدت کوتاهی چندین بار با حمید اشرف درگیر شده، اما از هویت او بیخبر بودند. در گزارش ساواک مربوط به روز 26 اردیبهشت 1355 آمده: «خرابکار مجروح [حمید اشرف] که با پیکان یشمی رنگ مسروقه متواری شده بود ساعت 0515 در میدان محسنی واقع در خیابان میرداماد مورد سوءظن سرهنگ فرداد رئیس کلانتری قلهک که در معیت دو نفر از سرپاسبانان کلانتری در حال گشت بوده واقع [موقعی] که به وی ایست داده میشود لیکن مشارالیه با استفاده از مسلسلی که در دست داشته مبادرت به تیراندازی نموده که در نتیجه رئیس کلانتری و دو نفر درجهدار همراه او به درجه شهادت رسیدهاند.»[44]
حمید اشرف موفق میشود به خانه نظامآباد برسد. در آن خانه عبدالرضا کلانتر نیستانکی، صبا بیژنزاده و عدهای دیگر حضور داشتند. بعد از ساعاتی به این خانه نیز حمله میشود، اما بعد از درگیری کوتاهی مجدداً حمید اشرف به همراه بقیه افراد موفق میشوند فرار کنند.[45] در روزهای آتی خانههای امن سازمان در تهران، رشت، کرج و قزوین مورد حمله قرار میگیرند و حمید اشرف متوجه میشود برخورد ساواک با چریکها وارد فصل تازهای شده و شرایط تغییر کرده است.
در هشتم تیر 1355 ساواک به خانهای در مهرآباد جنوبی حمله میکند که در آن اعضای رده بالای سازمان حضور داشتند. پس از چهار ساعت درگیری مسلحانه افراد داخل خانه کشته میشوند که حمید اشرف نیز جزو کشته شدگان بود[46] این عملیات ضربه سنگینی به چریکهای فدایی خلق وارد کرده و یک موفقیت بزرگ برای ساواک به حساب آمد.[47] کشته شدن حمید اشرف تأثیر بسیار بدی بر چریکهای فدایی خلق گذاشت. عبدالرضا کلانتر نیستانکی واکنش تیم خود به خبر کشته شدن حمید اشرف را اینگونه شرح میدهد: «وقتی روزنامهها خبر کشته شدن حمید اشرف را اعلام نمودند، ما فهمیدیم که گروه متلاشی گردید و قرارها به هم خورد. از این نظر ابتدا کسری اکبری را به منزل خودشان فرستادیم و آنگاه مسلسلها را منزل دوست فاطمی مخفی [کرده] و به کنار دریا رفتیم.»[48] اما ساواک به ضربات خود به گروه ادامه داد و روزهای 9 و 10 خرداد 1355 به خانههای دیگری حمله کرد. علاوه بر این عدهای از چریکها نیز دستگیر یا کشته شدند.[49]
واکنش چریکها به وقوع انقلاب اسلامی
سال 1357 اوج فعالیتهای انقلابی مردم ایران بود و قدرت رژیم پهلوی روز به روز کاهش مییافت. در این سال چریکهای فدایی خلق با توجه به شرایط پیش آمده توانستند بر فعالیتهای خود بیفزایند. حمله به نیروهای شهربانی در میدان عشرتآباد تهران در شهریور ماه، ترور سرهنگ مرتضی زمانیپور در 9 مرداد ماه در مشهد، حمله به اداره شهربانی زنجان در 4 آذر ماه و حمله به قرارگاه شماره 2 مرکز هدایت گشتیهای پلیس تهران در 13 آذر از جمله این عملیاتها بود. همچنین اعلامیههایی توسط این گروه منتشر شد که مهمترین آنها به این شرح است: اعلامیه شهریور ماه که در آن آتشسوزی سینما رکس آبادان محکوم شده بود. اعلامیه 15 آبان که در آن به مبازران خلق توصیه شده بود «خوکهای ساواکی، چماق بدستها و همه کسانی که بر علیه منافع مردم توطئه میکنند را رسوا ساخته و به چنگ عدالت مردم بسپارید.» اعلامیه آذر ماه که در آن حذف ارتش ایران از درون و بیرون را یک وظیفه انقلابی اعلام میکرد و اعلامیه سوم دی ماه با عنوان «نابود باد ارتش مزدور و ضد خلقی شاه» که در آن برای خود نقش پیشاهنگی انقلاب قائل شده بودند.[50]
این اعلامیهها نشان میدهد سازمان همچنان در تحلیلهای اشتباه خود از جامعه ایرانی به سر میبرد. در این سال مردم انقلابی ایران بیتوجه به اقدامات چریکی در تظاهراتهای ضد رژیم شرکت داشتند، اما چریکها دعوت به مبارزه مسلحانه و انفجار و ترور میکردند. انقلابیون در خیابان شعار «ارتش برادر ماست» میدادند، اما چریکها به دنبال نابودی «ارتش مزدور و ضد خلقی شاه» بودند. علیرغم شعارهایی که این گروه میداد، عملاً از توده مردم فاصله گرفته و در نظر و عمل راه متفاوتی در پیش گرفته بودند. به همین خاطر عملیاتهایی که این گروه در سال 1357 انجام داد، تأثیر و بازخوردی در فضای سیاسی و انقلابی نداشت. مطبوعات در این دوره اخبار تظاهرات مردمی را پوشش میدادند و کمتر به عملیاتهای چریکی میپرداختند. چریکها خود را رهبران انقلاب میدانستند اما در واقعیت انقلاب به مسیر دیگری میرفت. آنها نتوانستند اشتباهات تئوریک خود را بپذیرند و به همین دلیل این انقلاب را به رسمیت نشناخته و به مقابله با آن پرداختند.
بعد از پیروزی انقلاب به رهبری امام خمینی، انقلابیون مسلمان در تلاش بودند تا آرامش را به کشور بازگردانند، اما سازمان چریکها سیاستی خلاف این را پیش گرفتند. به عنوان مثال در شهر گنبد ناآرامیهایی بروز کرد که بیشتر زمینههای قومی و اختلافات ارضی داشت. این منطقه به دلیل غصب زمینهایش در دوره رضا شاه و سرکوب مردم منطقه با حکومت مرکزی اختلاف شدیدی داشت. با سقوط رژیم شاه این اختلافات سر باز کرد و به ناامنی در آن شهر منجر شد. چریکهای فدایی خلق که موقعیت را مناسب دیده بودند خود را به گنبد رسانده و از فعالیتهای مسلحانه حمایت کردند. طرفداران این گروه در گنبد کانون فرهنگی و سیاسی خلق ترکمن را ایجاد کرده و توانستند با حمایت چریکها مناطقی از شهر را تصرف کنند. با این اقدام بین این کانون و نیروهای دولت موقت جنگی در گرفت که 9 روز به طول انجامید و سرانجام با حضور نیروهای مردمی از شهرهای اطراف در حمایت از دولت مرکزی، کانون فرهنگی و سیاسی خلق ترکمن روز 13 فروردین 1358 مجبور به پذیرش آتشبس شد.[51]
انشعابهای بعد از پیروزی انقلاب اسلامی
اواخر بهار 1358 و با توجه به شرایط جدید حاکم بر کشور چریکهای فدایی خلق دوازده نفر کادر جدید خود را معرفی کرد: قربانعلی عبدالرحیمپور، محمدرضا غبرایی، فرجالله ممبینی کاظمی، مهدی فتاپور، محمد دبیریفرد، هادی میرمؤیدی، علیرضا اکبری شاندیز، فرخ نگهدار، علی توسلی، بهزاد کریمی، انوشیروان لطفی و نقی حمیدیان. اما این کادر سازی جدید نیز نتوانست جلوی انشعاب در این سازمان را بگیرد.[52]
اشرف دهقانی که توانسته بود از زندان فرار کرده و به خارج از کشور برود، در اوایل اسفند 1357 به همراه محمد حرمتیپور از اروپا به ایران بازگشت. این دو به همراه تعدادی دیگر از چریکها که عمدتاً بعد از انقلاب از زندان آزاد شده بودند، دست به انشعاب زدند. استراتژی حاکم بر سازمان اصلی چریکهای فدایی خلق مبتنی بر نظرات بیژن جزنی بود، اما گروه منشعب از آن به تئوری مسعود احمدزاده یعنی «مبارزه مسلحانه هم استراتژی و هم تاکتیک» اعتقاد داشت. این استراتژی بر ادامه مبارزه مسلحانه حتی پس از سقوط رژیم شاه تأکید میکرد. این گروه عنوان «چریکهای فدایی خلق» (بدون عبارت سازمان) را برای خود برگزید.[53] با توجه به سوابق مبارزاتی اشرف دهقانی و فرار او از زندان تصور میشد میزان قابل توجهی از اعضاء به گروه منشعب بپیوندند، اما گروه قلیلی به آنها پیوستند. با این حال این گروه به جریان اشرف دهقانی موسوم شد.
خرداد ماه 1359 انشعابی دیگر در سازمان چریکهای فدایی خلق رخ داد. منشأ اختلافات به اولین پلنوم سازمان در مهر 1358 باز میگشت. موضوع اختلاف نیز «نقش محوری مبارزه مسلحانه» در برخورد با جمهوری اسلامی بود. اکثریت این سازمان سیاستی که حزب توده پیش گرفته بود را پذیرفتند؛ که به معنای کنار گذاشتن عملیاتهای چریکی بود. این گروه بعدها به اکثریت معروف شد. اما جناح مقابل که تعداد اندکی از اعضاء را در بر میگرفت و به ادامه مبارزه مسلحانه با جمهوری اسلامی معتقد بود، به اقلیت معروف شد.[54]
خروج از کشور
انشعابات درون سازمان چریکهای فدایی خلق به نوعی تحت تأثیر روابط این سازمان با حزب توده بود. این حزب در جمهوری اسلامی فعالیت داشت و اعضای آن به راحتی در جامعه به طرح مسائل خود میپرداختند. اکثریت سازمان چریکهای فدایی خلق قصد داشتند به حزب توده نزدیک شده تا راحتتر در جامعه فعالیت کنند. اما با افشای سازمان مخفی حزب توده در سال 1361 و دستگیری سران آن که متهم به تلاش برای کودتا بودند، خطر جدی متوجه چریکها شد. به همین خاطر فردای دستگیری سران حزب توده، هیئت دبیران سازمان چریکهای فدایی خلق تشکل جلسه داد و به پیشنهاد قربانعلی عبدالرحیمپور تصمیم گرفته شد تا رهبران سازمان به خارج از کشور بروند و مقصد شوروی انتخاب شد.[55] با خروج اعضای سازمان از کشور بیتأثیری آنها در روابط سیاسی جامعه تکمیل گردید. آنها دیگر با مردم ایران ارتباط مستقیم نداشتند و در سالهای بعد به انتشار بیانیه اکتفا کردند. این سازمان هماکنون در ضعیفترین دوران خود به سر میبرد و جز انشعابات ریز و درشت باقی مانده دیگر اثری از آن در فضای سیاسی ایران وجود ندارد.
نتیجه
درگیر بودن اعضا و رهبران سازمان به مسائل نظری و ایدئولویک و تأکید بر فراروایتهای تاریخی و صادر کردن قوانین کلی برای تمام ملتها و برای کل تاریخ بشر، موجب عدم توجه به ساختارهای فرهنگی و اجتماعی خاص این سرزمین شده و آنها را از شناخت دقیق جامعه مورد نظرشان بازداشت و موجب عدم موفقیت در اهدافشان شد. همان قدر که آنها با مردم بیگانه بودند، مردم نیز با اهداف و برنامههای آنها آشنایی نداشتند. تأکید بر اقدام مسلحانه و دوری از کار فرهنگی موجب پشتوانه ضعیف مردمی برای آنها شد. اما گروه مذهبی مقابل آنها با تأکید بر فرهنگ بومی و سالها فعالیت فرهنگی و اعتقادی توانستند مردم را با خود همراه کرده و با همراهی توده عظیم مردم در شهرهای مختلف رژیم سلطنت را براندازند. اما چریکهای فدایی خلق مانند دیگر گروههای مارکسیست که ادعای علم مبارزه داشتند، در رسیدن به اهداف خود ناموفق بودند. مشی چریکی این گروه تأثیراتی بر فضای سیاسی دوران پهلوی داشت که نباید از آن غافل بود. عملیاتهای پی در پی چریکی در ابتدا احساس ضعف مطلق مخالفان در مقابل قدرت مطلق رژیم را شدیداً خدشهدار کرد. اما در ادامه آمادگی نیروهای امنیتی و ضد اطلاعاتی و ضد چریکی رژیم را تا حد قابل توجهی افزایش داد و موجب به تأخیر افتادن حرکتهای مردمی شد. همین مسئله موجب گردید عدم تطبیقپذیری شرایط آغاز جنبش چریکی در ایران با دیگر کشورها به صورت یک تجربه جدید برای پیروان این مشی مطرح شود. همچنین اصرار این گروه بر عملیاتهای مسلحانه صرف باعث شد چریکها به نظریه مشی چریکی جدا از توده اعتقاد عمیقی پیدا کنند. به علاوه شعارهای طبقاتی و نیز مارکسیستی این گروهها موجب جدایی هر چه بیشتر مردم از آنها شد. زیرا این گروهها از درک خواستهای ملی و مذهبی مردم عاجز بودند.[56] انتخاب ایدئولوژی اشتباه از سوی این سازمان که ظاهراً بر عدالتخواهی، برابری و دفاع از توده مردم ستمدیده تأکید داشت و مبتنی بر احساسات و عواطف انسانی بود، موجب شد جوانان این کشور به مسیری اشتباه پای بگذارند که جز نابودی حاصل دیگری برایشان نداشت. آنها در شعارهای خود چنان غرق شدند که تصمیمات مردم بر سرنوشتشان را نتوانستند ببینند یا تحمل کنند.
پینوشتها:
[1] بررسی مشی چریکی در ایران 57 - 1342 با مطالعه موردی سازمان مجاهدین خلق ایران، سازمان چریکهای فدایی خلق ایران، سازمان انقلابی حزب توده ایران، سید محمد صادق علوی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، 1379. ، ص 48.
[2] همان، ص 14.
[3] همان، ص46.
[4]همان، ص64.
[5] مبارزه مسلحانه؛ هم استراتژی هم تاکتیک، مسعود احمدزاده، هواداران چریکهای فدایی خلق،1356، نسخه اینترنتی، ص 22.
[6] گروه جزنی – ظریفی پیشتاز جنبش مسلحانه ایران، انتشارات 19 بهمن، 1355، ص 41.
[7] بررسی مشی چریکی در ایران، ص 26.
[8] چریکهای فدایی خلق به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، تهران، 1380، ص 39 – 37.
[9] چریکهای فدایی خلق: از نخستین کنشها تا بهمن 1357، محمود نادری، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، جلد اول، تهران، 1390، چاپ چهارم، ج 1، ص 130.
[10] همان، ص 149.
[11] همان، ص 152.
[12] همان، ص 151.
[13] همان، ص 156.
[14] همان، ص 158.
[15] همان، ص 168 – 159.
[16] همان، ص 170 و 173.
[17] همان، ص 187.
[18] همان، ص 191.
[19] همان، ص 194 – 192.
[20] همان، ص 198 – 197.
[21] همان، ص 201 – 198.
[22] همان، ص 215 – 207.
[23] همان، ص 220.
[24] نهضت امام خمینی، سید حمید روحانی (زیارتی)، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، جلد سوم، تهران، ۱۳۷۲. ، ص 477 – 470.
[25]بررسی مشی چریکی در ایران، ص 75.
[26] چریکهای فدایی خلق: از نخستین کنشها تا بهمن 1357، ج 1، ص 318 – 317.
[27] همان، ص 320 – 319.
[28] همان، ص 329.
[29] همان، ص 358 – 334.
[30] همان، ص 395.
[31] همان، ص 411.
[32] . همان، ص 413.
[33] همان، ص 451 – 450.
[34] همان، ص 554 – 551.
[35] همان، ص 555.
[36] همان، ص 599 – 595.
[37] همان، ص 603 – 602.
[38] روزنامه اطلاعات، 30 فروردین 1354، ص 4.
[39] چریکهای فدایی خلق به روایت اسناد ساواک، ص 54.
[40] چریکهای فدایی خلق: از نخستین کنشها تا بهمن 1357، ج 1، ص 603.
[41] همان، ص 605.
[42] همان، ص 608 – 605.
[43] همان، ص 643.
[44] چریکهای فدایی خلق به روایت اسناد ساواک، ص 102 – 101.
[45] چریکهای فدایی خلق: از نخستین کنشها تا بهمن 1357، ج 1، ص 650.
[46] همان، ص 668.
[47] همان، ص 694 – 674.
[48] همان، ص 695.
[49] همان، ص 699 – 698.
[50] همان، ص 825 – 824.
[51] چریکهای فدایی خلق: انقلاب اسلامی و بحران در گفتمان، ج 2، ص 31.
[52] همان، ص 12.
[53] همان، ص 40.
[54] همان، ص 181.
[55] همان، ص 450.
[56] بررسی مشی چریکی در ایران، ص 78 و 80.
منابع
- بررسی مشی چریکی در ایران 57 - 1342 با مطالعه موردی سازمان مجاهدین خلق ایران، سازمان چریکهای فدایی خلق ایران، سازمان انقلابی حزب توده ایران، سید محمد صادق علوی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، سال 1379.
- چریکهای فدایی خلق به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، تهران، سال 1380.
- چریکهای فدایی خلق: از نخستین کنشها تا بهمن 1357، محمود نادری، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، جلد اول، تهران، سال 1390، چاپ چهارم.
- چریکهای فدایی خلق: انقلاب اسلامی و بحران در گفتمان، محمود نادری، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، جلد دوم، تهران، سال 1390، چاپ اول.
- روزنامه اطلاعات.
- گروه جزنی - ظریفی پیشتاز جنبش مسلحانه ایران، انتشارات 19 بهمن، سال 1355.
- مبارزه مسلحانه؛ هم استراتژی هم تاکتیک، مسعود احمدزاده، هواداران چریکهای فدایی خلق، سال 1356، نسخه اینترنتی.
- نهضت امام خمینی، سید حمید روحانی (زیارتی)، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، جلد سوم، تهران، سال ۱۳۷۲.
مسعود احمدزاده