نگاهی کوتاه به زندگی عارف و مجاهد کامل مرحوم آیتالله محمدعلی شاه آبادی
01 آذر 1402
آیتالله محمدعلی شاهآبادی فرزند آیتالله محمدجواد اصفهانی حسینآبادی (متوفی1312ق- 1273ش) در سال 1253ش در اصفهان دیده به جهان گشود. مقدمات را در نزد پدر و برخی از علمای اصفهان و از جمله برادرش آیتالله شیخاحمد مجتهد بیدآبادی آموخت. در سن 12 سالگی به علت تبعید پدرش از طرف ناصرالدین شاه به تهران، همراه خانواده در تهران ساکن شدند و در طول اقامت شانزده ساله در این شهر در نزد بزرگانی مانند: ابوالحسن طباطبائی اصفهانی، میرزا هاشم گیلانی اشکوری، میرزا محمدحسن آشتیانی تلمذ نمود. در سال 1320 ق (1281 ش) به اصفهان رفت و به مدت دو سال در نزد علامه محمدهاشم خوانساری چهارسوقی تحصیل نمود و همزمان کتاب قانون ابوعلی سینا در طب و زبان فرانسه را فراگرفت. در سال 1283 ش به نجف رفت و در حلقه درس آخوند محمدکاظم خراسانی مشهور به صاحب کفایه، شیخفتحالله شریعت اصفهانی مشهور به شیخالشریعه و حاج میرزا حسین خلیلی، شرکت کرد. یک سال نیز در سامرا از محضر درس آیتالله میرزا محمدتقی شیرازی (میرزای دوم) بهره برد. در سال 1330 ق (1290 ش) به اصرار مادرش به ایران باز میگردد. مدتی در اصفهان اقامت میگزیند و سپس به تهران آمده و به سبب سکونت در خیابان شاهآباد (خیابان جمهوری اسلامی فعلی) به شاهآبادی مشهور میگردد. آیتالله شاهآبادی به مدت 17 سال یعنی تا سال 1307 در تهران به نشر و ترویج معارف اسلامی میپردازد. در همین سال به قم هجرت مینماید و تا سال 1314 ش به تدریس و تربیت طلاب همت میگمارد.
در سال 1314 با اصرار بیش از حد مردم به تهران بازمیگردد و به مدت دو سال در مسجد امین الدوله و سپس در شبستان عتیق مسجد جامع بازار تهران به راهنمایی و ارشاد مردم میپردازد[1] تا اینکه در سال 1328 ش دعوت حق را لبیک گفته و به جوار حضرت حق میشتابد.
ایشان قبل و بعد از سلطنت رضاخان به مخالفت و مبارزه با او پرداخت و در اعتراض به جنایات رضاخان به مدت یازده ماه در جوار حرم حضرت عبدالعظیم(ع) به صورت تحصن به سر برد. بسیاری از روحانیون در اثر فشار حکومت رضاشاه مجبور به کنار گذاردن لباس روحانی شدند، اما آیتالله شاه آبادی به منظور مقابله با اقدام او، هفت تن از فرزندان خود را به لباس روحانیت ملبس نمود.
امام خمینی که افتخار شاگردی او را در قم و تهران داشت و همواره از او با تجلیل و تکریم فراوان یاد مینمود درباره شجاعت و مبارزه استادش میفرماید:
«مرحوم آقای شاهآبادی علاوه بر آن که یک فقیه و عارف کامل بودند، یک مبارز به تمام معنی هم بودند.»
وی در طول امامت خود در مسجد جامع، به تدریس و وعظ و خطابه میپرداخت و هیچگونه اعتنایی به ممنوعیت منبر و دشمنی رضاخان با این گونه شعائر مذهبی نداشت. از این رو عوامل حکومت وقتی دیدند مشارالیه بر روی منبر علیه آنها سخنرانی و افشاگری میکند به خیال خود برای اینکه او را از این کار باز دارند، منبر مسجد جامع را ربودند ولی وی هم چنان به بازگویی حقایق علیه جنایت آنان میپرداخت. مؤمنین بارها در تهیه منبر دیگر به ایشان اصرار میکردند ولی آیتالله شاه آبادی میفرمود: من ایستاده سخن میگویم تا بدانند منبر سخن نمیگوید.
مرحوم میرزا محمدصادق شاه آبادی برادر زاده آیتالله شاه آبادی میگوید:
«زمانی که رضاخان منبر رفتن را ممنوع کرده بود و روضهخوانی نمیشد و اگر کسی میخواست دهه عاشورا را روضهخوانی راه بیندازد، باید هنگام اذان صبح، پنهانی جلسه عزاداری درست کند و در خانهاش را هم ببندد، درست همان وقت، ایشان در مسجد جامع منبر میرفت و برنامه عزاداری دائر میکرد و رئیس کلانتری بازار هم میآمد جلوی در میایستاد و حرفهای ایشان را گوش میکرد و جرأت نمیکرد که چیزی بگوید و میرفت.»
مرحوم آیتالله محمدباقر محیالدین انواری نیز میگوید:
«مرحوم شاهآبادی از افرادی بود که در تهران با قاطعیت در برابر رضاخان ایستاده بود و در شرایطی که رضاخان تمام مساجد و منابر را تعطیل کرده بود، وی هیچگاه مسجد و منبر و سخن گفتنش قطع نشد.»
آیتالله نصرالله شاهآبادی میگوید:
«در زمان رضاخان زمانی قصد کردند نماز جماعت مساجد را تعطیل کنند. در مسجد جامع که ائمه جماعت متعددی داشت، هر یک از آنها به دلیلی نیامدند. یکی به مسافرت رفت، دیگری به اصطلاح مریض شد، اما آیتالله شاهآبادی برای نماز عازم مسجد شدند. آن روز عوض مردم نمازگزار، عدهای قزاق در مسجد مستقر شده بودند. در راه مسجد یکی از مریدان آقا به ایشان میگوید: در مسجد قزاقها ریختهاند. آقا میفرمایند: خب، قزاق ریخته باشد! و وارد مسجد میشوند. یکی از افراد دولت با لباس شخصی جلو میآید و به آقا میگوید: آقا مگر نمیدانید نماز تعطیل است؟ آقا در حالی که حتی سرشان را بلند نکرده بودند که او را نگاه کنند، به او فرمودند: برو بگو گندهتر از تو بیاد. آن مأمور گفت: من بزرگتر هستم.
آقا فرمودند: اگر با تو حرف بزنم بعداً کس دیگری نیست که اعتراض کند؟
گفت: خیر.
فرمودند: این جا کجاست؟
گفت: تهران.
فرمودند: نه این جا که ایستادهای و با تو صحبت میکنم، کجاست؟
گفت: مسجد.
فرمودند: من کی هستم؟
گفت: پیشنماز.
فرمودند: مملکت چه مملکتی است؟
گفت: ایران.
فرمودند: ایران، دینش چیست؟
گفت: اسلام.
فرمودند: شاه چه دینی دارد؟- نمیتوانست بگوید مخالف قرآن و نماز و اسلام است-
گفت: شاه مسلمان است.
ایشان فرمودند: هر وقت شاه گبر شد و اعلام کرد که من کافرم و یا یهودی و نصرانی هستم و بالای سر این مسجد ناقوس زدند، من که پیشنماز مسلمانان هستم، میروم و در مسجد مسلمانان نماز میخوانم ولی مادامی که این جا ناقوس نزدهاند و شاه هم اعلام گبریت و کفر نکرده، من پیشنماز مسلمانان باید این جا نماز بخوانم.
پس از این گفت و گو وارد شبستان شدند و با اینکه کسی برای نماز در مسجد نبود، داخل محراب به نماز ایستادند. یکی از نمازگزاران که ایشان را دیده بود در مسجد فریاد «الصلوه» را بلند کرد. مردم هم که نمازگزار بودند با منع به وجود آمده، مشتاقتر شده بودند و به مسجد هجوم آوردند و بساط شاه و قزاقها به هم خورد.
حاج محمود اخوان از شاگردان ایشان میگوید:
«در روز تاسوعا یا عاشورا، مأمورین رضاخان به مسجد جامع آمدند که مانع برگزاری مراسم عزاداری بشوند و میگفتند باید از وزارت فرهنگ اجازه بگیرید. در این حال آیتالله شاهآبادی، خطاب به آقای سید علیاصغر آلاحمد که صدای خیلی خوبی هم داشت، فرمودند که: زیارت عاشورا را بخوان. مرحوم آلاحمد هم شروع به خواندن زیارت عاشورا کرد و در اثر آن صدای گریه و ضجّه و عزاداری مردم در تمام بازار بلند شد. بعد هم آیتالله شاهآبادی خطاب به مأمورین رضاخان گفتند: به آن مردک قلدر چاروادار بگو که مانع عزاداری مردم نشود و به وزیر فرهنگ هم بگو که درِ وزارت فرهنگش را ببندد. این جا وزارت فرهنگ ماست.»[2]
آیتالله شاهآبادی شاگردان بسیاری در علم اصول، فقه، تفسیر، عرفان، منطق و فلسفه داشت که از بارزترین آنان میتوان از: امام خمینی، آیتالله سید شهابالدین نجفی مرعشی، آیتالله میرزا هاشم آملی، آیتالله شیخ محمدرضا طبسی، آیتالله محمد ثقفی تهرانی (پدر همسر حضرت امام خمینی) نام برد.
آن مرحوم دارای تألیفات فراوانی است که معروفترین آن عبارت است از: شذرات المعارف، رشحات البحار، منازل السالکین، مفتاح السعاده فی احکام العباده، حاشیه نجاه العباد، رساله العقل و الجهل...[3]
این عالم و عارف کامل در ساعت 14 روز پنجشنبه سوم آذر 1328 ش (سوم صفر 1369 ق) در اثر ابتلای ممتد به بیماری قند درگذشت و پس از تشییع هزاران نفر از مردم مسلمان و متدین تهران، به حضرت عبدالعظیم(ع) منتقل شده و در مقبره شیخ ابوالفتوح رازی به خاک سپرده شد.[4]
پینوشتها:
[1] . شبستان عتیق یا شبستان آیتالله شاهآبادی، اولین مسجد در جبههی جنوبی مسجد جامع بازار تهران و نزدیکترین شبستان به در ورودی غربی است. این شبستان به خاطر قدمت آن به عتیق و به خاطر نوع معماری آن و دارا بودن بادگیرهایی در پشت بام به شبستان بهاره و به لحاظ اینکه بعد از خاندان مرحوم شاهآبادی، آیتالله سید ابوالحسن رفیعی قزوینی و پسرش در آن اقامه جماعت مینمود، شبستان رفیعی قزوینی نیز مینامند. مساحت این شبستان را 600 و 400 متر مربع گفتهاند ولی براساس اندازهگیری انجام شده توسط مسئولین مسجد مساحت آن 459 متر مربع (17×27متر) است.[دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، ج 16، ص 597؛ مساجد دیرینهْ سال تهران، زیر نظر دکتر حسن حبیبی، ص 139، بنیاد ایرانشناسی، چاپ اول، سال 1388] همانگونه که گفته شد شبستان مذکور قدیمترین قسمت مسجد جامع است که در طی سالیان ساخته و بارها مورد بازسازی و تعمیر قرار گرفته است. محمدحسن اعتمادالسلطنه در اینباره مینویسد:
«جامعِ عتیقِ دارالخلافة تهران یک مرتبه بنا نشده، بلکه آن را به دفعات ساختهاند. ابتدا طرف جنوبی که ایوان بزرگ و مقصوره در آن واقع است، بنا شده و بعضی گویند که این طرف هم یک دفعه ساخته نشده است. به هرحال بنایی است قدیمی و از قراین چنین معلوم میشود که در عهد شاه عباس ثانی و در سنة 1072 ق به اهتمام رضیالدین نامی ساخته شده و در سنة 1252 ق مرحوم شیخ رضا [کرمانشاهی] این سمت و بعضی جاهای دیگر مسجد را مرمت نموده که در تاریخ این تعمیر در ایوان، در آخر کتیبهای که از گچ است، مسطور است.»[ مرآت البلدان، جلد چهارم، صفحات 2004 و 2005 به نقل از همان، دکتر حسن حبیبی، صفحه 136 و دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، همان.]
این شبستان دارای یک نمازخانهی مردانه در طبقه همکف و نمازخانهی زنانه در دو طرف طبقهی فوقانی است. نمازخانه زنانه در روزگاری که اطراف مسجد جامع خانههای مسکونی بود مورد استفاده قرار میگرفت ولی از سالیان گذشته که بافت آن منطقه به تجاری تبدیل یافته نمازخانه زنانه کمتر مورد استفاده قرار میگیرد.
[2] . آینهدار طلعت یار، دکتر علی یارحسینی، ص 15 تا 19 و 141 تا 146، انتشارات وثوق، چاپ اول، سال 1383.
[3] . گلشن ابرار، چاپ دوم، سال 1385، ج 2، ص 606.
[4] . پیشین، علی یارحسینی، ص 307 الی 309.
آیتالله محمدعلی شاه آبادی و سمت چپ فرزند ایشان آیتالله محمد جواد
آیتالله نصرالله شاه آبادی از فرزندان آیتالله محمدعلی شاه آبادی
شهید حجتالاسلام مهدی شاهآبادی فرزند آیتالله محمدعلی شاه آبادی
شهید حجتالاسلام مهدی شاهآبادی فرزند آیتالله محمدعلی شاه آبادی
نمای عمومی مسجد جامع بازار تهران
سنگ نوشته ثبت ملی مسجد جامع
شبستان آیتالله محمدعلی شاهآبادی
شبستان آیتالله محمدعلی شاهآبادی
شبستان آیتالله محمدعلی شاهآبادی
شبستان آیتالله محمدعلی شاهآبادی
منبع: این نوشته تماماً برگرفته از مقدمه کتاب: پایگاههای انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، مساجد، مسجد جامع بازار تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول، سال 1393، ج 1، ص بیست و یک تا بیست و هفت با اندکی اختصار و ویراستاری است.