نگاهی کوتاه به سوابق سرهنگ محمود قُلقِسایی(قُلقِسه) رئیس ساواک قم و لرستان


31 مرداد 1400


سرهنگ محمود قُلقِسایی (قُلقِسه)، فرزند ابوالقاسم در سال 1287ش در تهران دیده به جهان گشود. پدرش ابوالقاسم از راه تجارت توتون و فرش امرار معاش می‌کرد و در بهمن 1314 فوت نموده است. مادرش ربابه قلقسه نیز در تاریخ 1335 در گذشته است. وی دارای دو خواهر بود. قلقسه تحصیلات خود را به ترتیب در تهران در دبستان ترغیب(1303- 1296ش)، دبیرستان‌های قاجاریه(1305- 1303ش)، سیروس(1306-1305ش)، نظام(1307- 1306ش) طی نمود و پس از اخذ دیپلم در سال 1307 وارد دانشکده افسری گردید و در سال 1309 در رسته سوار نظام پایان نامه گرفت و در سال 1312 وارد دانشکده دیده‌بانی هواپیمایی گردید و در سال 1315 با هزار ساعت (سورتی) پرواز دوره‌ی آموزشگاه خلبانی و دیده‌بانی هوایی را پشت سر نهاد و تا قبل از انتقال به ساواک سمت‌های متفاوتی را در ارتش احراز کرد که از آن جمله می‌توان از ریاست شعبه 2 دایره‌ی ایلات و مذاهب ستاد ارتش نام برد. قلقسه در اسفند سال 1315 ازدواج می‌کند و این ازدواج در 20 / 9 / 1327 به طلاق منجر می‌گردد. وی برای بار دوم در تاریخ 1334 ازدواج می‌نماید و تا سال 1341 دارای دو فرزند پسر و یک دختر می‌شود. او به زبان‌های فرانسه و ترکی آذربایجانی آشنا بود. سرهنگ قلقسه در سال 1337 به خاطر ارادتی که به سپهبد تیمور بختیار(اولین رئیس ساواک) داشت، به ساواک منتقل و در تاریخ 15 / 9 / 37 طی حکمی به ریاست ساواک قم منصوب شد. در تاریخ 1 / 2 / 41 ریاست ساواک فرمانداری کل لُرستان به او سپرده شد. در حین خدمت در ساواک در تاریخ اول آبان سال 1341 از شغل نظامی خود بازنشسته شد و به دنبال فرار بختیار و تحت تعقیب قرار گرفتن او از سوی ساواک و سعایت تعدادی از همکاران و وابسته نشان دادن قُلقسه به باند تیمور بختیار، سرانجام در تاریخ 31 / 6 / 42 با حکم حسن پاکروان رئیس وقت ساواک از سمت خود عزل و به جای او شخصی به نام «کرامت‌الله شباب» منصوب شد.. قُلقسه پس از خروج از ساواک، قم را به عنوان محل سکونت اختیار کرد و در سال 1347 به علت همراه داشتن تریاک از سوی شهربانی قم دستگیر و با قید ضمانت آزاد شد. در دوران ریاست قلقسه در ساواک قم و لرستان گزارش‌های ضد و نقیضی از تخلفات او در پرونده استخدامی وجود دارد که برخی تکذیب و برخی از طرف اداره چهارم ساواک(حفاظت) تایید شده ولی نتیجه قطعی و یا توبیخی به دست نیامد.[1]

سرهنگ محمود قلقسه در زمان ریاست ساواک قم دیداری با امام خمینی(ره) داشته است، بدین شرح که دکتر علی امینی در دوران نخست وزیری خود برای نشان دادن نزدیکی خود به روحانیت و بهره‌برداری سیاسی از این امر، در تاریخ 1  /  10  /  1340 مصادف با 13 رجب 1381 هجری قمری و در سالروز ولادت مولای متقیان حضرت امام علی(ع) برای زیارت حضرت فاطمه معصومه(س) و دیدار با آیات عظام قم به آن شهر رفت و با آیات عظام سید محمدرضا گلپایگانی، سید شهاب‌الدین نجفی مرعشی، سید کاظم شریعتمداری و سید روح‌الله خمینی دیدار و گفتگو نمود. متأسفانه گزارشی از این دیدارها و گفتگوهای انجام ‌شده در اسناد ساواک و پرونده علی امینی به دست نیامده است ولی روزنامه کیهان و اطلاعات خبر این دیدارها را در تاریخ 2  /  10  /  40 در روزنامه درج نمودند. در خاطرات علما نیز ذکری از این دیدار و مطالب گفتگو شده منعکس گردیده است و مرحوم حجت‌الاسلام عبدالرحیم عقیقی بخشایشی در خاطره خود از این دیدار نام قلقسه رئیس ساواک قم را نیز می‌آورد و می‌گوید:

«روز 13 رجب برابر با بیستم [یکم صحیح است] دی ماه 1340 که روز ولادت حضرت علی ـ علیه السلام ـ بود، نزدیک ظهر که از درس برمی‌گشتم، دیدم یک جمعیتی به طرف باغ قلعه می‌روند. لباس‌های آن‌ها و وضعیت ظاهرشان با مردم قم تفاوت داشت. کنجکاو شدم، پرسیدم: «این آقایان کی هستند؟ دسته جمعی کجا می‌روند؟» گفتند: «نخست‌وزیر است که به منزل حاج‌آقا می‌رود.» از روی کنجکاوی به این فکر افتادم که من هم همراه این‌ها بروم ببینم چه خبر است؟! چه صحبت‌هایی می‌کنند؟! ... آن‌ها، حدود ده، یازده نفر بودند. جمعی هم از مسئولین شهر، از فرمانداری، رئیس سازمان امنیت شخصی بود به نام قلقسه و برخی از متولیان آستانه همراه آنان بودند. آن‌ها وقتی وارد شدند من هم وارد حیاط منزل حضرت امام ـ آن موقع «حاج‌آقا» می‌گفتیم ـ شدم. حاج‌آقا در همان اتاقی که صبح خدمت ایشان رسیده بودیم، نشسته بودند. اتاقی که از نظر فرش بسیار ساده بود و می‌توان گفت محقر بود. باز همان نُقل‌ها و پذیرایی بسیار ساده معمول بود. نخست‌وزیر وقتی‌که وارد شد، یادم می‌آید که حاج‌آقا، نیم‌خیز، نه تمام‌قد، با ایشان دست دادند. نخست‌وزیر بغل دستِ حاج‌آقا نشست. بقیه‌ی افرادی که همراه آمده بودند هم نشستند. دو دقیقه نگذشته بود که حاج‌آقا پسندیده ـ اخوی بزرگ حاج‌آقا ـ وارد شدند. حاج‌آقا تمام‌قد بلند شدند و حاج‌آقا پسندیده را بین خودشان و نخست‌وزیر جای دادند و صحبت‌ها شروع شد. من به این فکر افتادم مسائلی را که در آن روز دیدم به رشته‌ی تحریر درآورم. آن موقع، دو یا سه نشریه‌ی مذهبی در ایران منتشر می‌شد. یکی روزنامه‌ی «وظیفه» با مدیریت سید محمدباقر حجازی و یکی هفته‌نامه‌ی «ندای حق» با مدیریت سید حسن عدنانی؛ و یکی هم نشریه‌ی «نور و دانش» بود ـ که مذهبی بودنش چندان مشخص نبود ـ این نشریه از طرف انجمن تبلیغات اسلامی ـ به سرپرستی دکتر عطاءاللّه شهاب‌پور ـ چاپ و منتشر می‌شد. تنها نشریه‌ای که احتمال می‌دادم چنین مسائلی را چاپ کند، هفته‌نامه‌ی «ندای حق» بود. من با زبان طلبگی و خیلی ساده، وقایع آن روز را نوشتم و برای نشریه فرستادم. آن‌ها هم با سانسور پاره‌ای از مطالب ـ مطالب مربوط به رضاخان را سانسور کردند ـ بقیه را چاپ کردند. این نشریه، چهارشنبه‌ها منتشر می‌شد.»[2]

*****

 

پی‌نوشت‌ها:


[1] . اسناد ساواک - پرونده انفرادی.

[2] . خاطرات 15 خرداد (تبریز) جلد 3، قسمت دوم، ص 92، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی. ضمناً نشریه‌ی ندای حق، 13 / 10 / 1340، سال دوازدهم، ش 15، ص 1 و 4، شرح دیدار را با تفاوت‌هایی در متن اظهارات طرفین نقل کرده است. همچنین بنگرید: بخش گفتارهای امام خمینی به روایت اسناد ساواک، همین سایت با عنوان: نصایح و بیانات مهم امام خمینی(ره) در دیدار با علی امینی نخست‌وزیر درباره امیرکبیر، روحانیت، رضاشاه، دانشگاه، فرهنگ و اقتصاد در سال 1340.





















































































 
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است.