آغاز و پایان سرلشکر حسن پاکروان دومین رئیس ساواک
21 فروردين 1403
چکیده
سرلشکر حسن پاکروان، فرزند فتحالله در سال 1290 شمسى در تهران به دنیا آمد. پدرش از دولتمردان عصر رضاخان بود که در زمان فاجعهی قتلعام در مسجد گوهرشاد، استاندارى خراسان را به عهده داشت. وی تحصیلات نظامى خود را در دانشکدهی «پواتیه» و « فونتن بلو» فرانسه به پایان رسانید، در سال 1312 به ایران بازگشت و مدتها به عنوان مربى در دانشکدهی افسرى اشتغال داشت. در سالهاى 1320 تا 1322 افسر ستاد ارتش و در سالهاى 1323 تا 1324 فرمانده پادگان بوشهر و افسر انتظامات بنادر جنوب بود. پاکروان در سالهاى 1325 تا 1327 افسر رکن دوم ستاد ارتش شد و در سالهاى 1328 تا 1329 به عنوان وابستهی نظامى به پاکستان رفت. پس از بازگشت به ایران مدتى ریاست رکن دوم ستاد ارتش را به عهده داشت و مجدداً در سالهاى 1333 تا 1334 به عنوان وابستهی نظامى به هند رفت. با تأسیس ساواک در اسفند 1335 پاکروان معاون ساواک شد و در اسفند 1339 به دنبال عزل تیمور بختیار به ریاست ساواک رسید. وى تا سال 1343 ریاست ساواک را بر عهده داشت و از جمله حوادث زمان او فاجعهی حمله به مدرسهی فیضیه، سرکوب قیام 15 خرداد و دستگیرى حضرت امام و تعداد زیادی بین سالهای 1342 تا 1343 بود. وی سپس جاى خود را به سپهبد نعمتالله نصیرى داد و به عنوان وزیر اطلاعات وارد نخستین کابینهی هویدا شد (1345ـ1343). او از شهریور 1345 تا مهر 1348 سفیر ایران در پاکستان بود و در این تاریخ به عنوان سفیر به فرانسه اعزام شد و تا آبان 1352 در پاریس مستقر بود. در بازگشت به ایران، از سال 1352 توسط ارتشبد فردوست در بازرسى شاهنشاهى به کار گرفته شد و در مهرماه 1356 به عنوان مشاور و سرپرست امور مالى وزارت دربار به استخدام درآمد. پاکروان پس از پیروزى انقلاب اسلامى ایران دستگیر و بعد از محاکمه، در تاریخ 22 / 1 / 1358 اعدام شد.[1]
فتحالله و حسن پاکروان عاملان دیکتاتوری و جنایت
فتحالله و حسن پاکروان هر دو از خدمتگزاران پهلوی اول و دوم بودند و هر دو مرتکب جنایات شدند. پدر در واقعه تغییر لباس، کشف حجاب و کشتار و جنایت مسجد گوهرشاد در تیر ماه سال 1314 نقش داشت و پسرش حسن پاکروان در وقایع خونبار سال 1342 و 1343. ابتدا باید شرحی از سوابق فتحالله داده شود تا سابقه این پدر و پسر روشن گردد.
فتحالله پاکروان در سال 1314 استاندار خراسان (استان نهم) بود. وی در ۲۹ آبان ۱۳۰۷ در کابینه مهدیقلی هدایت به عنوان کفیل وزیر امور خارجه منصوب شد. در ۱۴ فروردین 1309 از کفالت وزارت خارجه به سمت سفیر کبیر ایران در کشور شوروی تعیین گردید و امور سفارت ایران در مناطق استونی، لتونی، لیتوانی و فنلاند را نیز به عهده داشت. مدتی نیز وزیر مختار ایران در ایتالیا بود. سپس به استانداری خراسان منصوب شد. در زمان مسئولیت او در استانداری خراسان در سال ۱۳۱۴ ش موضوع استعمال اجباری کلاه تمام لبه (شاپو) مطرح گردید. استعمال اجباری کلاه فرنگی در مشهد به آسانی مورد اجرا قرار نگرفت و درباره نحوه آن در خراسان اختلاف نظر وجود داشت. فتحالله پاکروان عقیده داشت که در مقابل مقاومت مردم باید اعمال قدرت نمود و به زور سر نیزه مردم را وادار ساخت که از کلاه فرنگی استفاده نمایند. قدرت دیگر خراسان محمد ولی اسدی نایبالتولیه آستان قدس رضوی بود که تا حدی به روحیه و خصایص مردم و روحانیون مشهد آشنا بود و عقیده داشت که چون مشهد شهر مذهبی است و مردم از طبقه روحانی تبعیت میکنند لذا برای احتراز از هر گونه حادثهای باید استعمال کلاه فرنگی در خراسان اجباری نباشد و هر کسی میل به استعمال آن داشت استفاده کند و اگر جبر در کار باشد مردم علیه حکومت قیام خواهند نمود و خونریزی خواهد شد. پاکروان صریحاً به شاه نوشت: چاکر قادر به انجام نظر خود هستم در صورتی که از طرف نایبالتولیه تحریک نشود و نایبالتولیه نوشت: هنوز به اظهار نظر خود معتقد بوده، اجرای آن را خطرناک میدانم و بالاخره رضا شاه نظر پاکروان را ترجیح داده و دستور سرکوب مردم را صادر کرد و آن جنایات فجیع به رهبری و عاملیت فتحالله پاکروان رخ داد و لکه ننگین و خونینی بر دامان جنایات دیگر رژیم پهلوی و عوامل خود باخته و سرسپرده آن بر جای گذاشت و دهها نفر از مردم بیگناه در مسجد گوهرشاد به خاک و خون کشیده شدند... پس از تبعید رضاخان از ایران برای آرام کردن مردم و فریب آنها، محمدرضا با ارشادات عوامل استعماری دست به اقداماتی اصلاح طلبانه زده و با فشار مردم و مجلس و مطبوعات و عموم روحانیون بعضی از عوامل ظلم و جنایت زمان رضاشاهی به محکمه سپرده شدند... فتحالله پاکروان نیز روز سوم مرداد ۱۳۲۱ جزء متهمین به شهادت رساندن شهید آیتالله سید حسن مدرس به محاکمه کشیده شد و این محاکمه پنجاه روز به طول انجامید ولی فتحالله پاکروان تبرئه گردید.[2] چندی بدون شغل در تهران گذرانید و سپس به سفارت کبرای ایران در ایتالیا منصوب شد. در دورهی پانزدهم مجلس شورای ملی عدهای از نمایندگان طالب نخستوزیری او بودند ولی صدارت او انجام نگرفت تا در 1330 درگذشت.[3]
سرلشکر حسن پاکروان فرزند فتحالله پاکروان در واپسین روزهای سال 1339 به عنوان دومین رئیس ساواک جانشین سپهبد تیمور بختیار شد. پاکروان که در طرح تشکیل ساواک و تدوین نمودار سازمانی اولیه آن نقش قابل توجهی داشت و مدتها در ریاست رکن 2 ارتش خدمت کرده بود، در دوره ریاست بختیار، معاون بینالملل ساواک بود. گفته میشد سیاستهای خشن بختیار موجب شد تا شاه با انتخاب فردی به ظاهر نرمخو که بیشتر طرفدار سیاست مصالحه در برخورد با مخالفان حکومت است، ذهنیت مثبتی از ساواک ایجاد کند. در همان حال انتخاب جان. اف. کندی به ریاست جمهوری امریکا که از روند سیاسی، اجتماعی و اقتصادی حاکم بر ایران ابراز نارضایتی کرد، موجبات این تغییر و تحول را فراهم آورد. سرلشکر پاکروان از واپسین ماههای نخستوزیری جعفر شریف امامی و تمام دوران نخستوزیری علی امینی، اسدالله علم و حسنعلی منصور ـ قریب به چهار سال ـ رئیس ساواک بود. وی با ترور حسنعلی منصور برکنار گردید و در کابینه امیرعباس هویدا ـ 7 بهمن 1343 ـ وزیر اطلاعات و جهانگردی شد.[4]
تحول در ساواک
با انتصاب پاکروان به ریاست ساواک دوره دوم حیات این سازمان آغاز شد. دوره ریاست بختیار بر ساواک دوران تکوین آن بود. با توجه به تحولاتی که در ساختار و تشکیلات و نیز حیطه عمل و فعالیت ساواک رخ نمود، تمام دهة 1340ش را به عنوان دوران استقرار (دورة دوم) ساواک نام نهادهاند. دوره سوم یا دوران تثبیت ساواک با آغاز دهة 1350 شروع میشود و تا پایان دوران ریاست نصیری بر ساواک ادامه مییابد. نهایتاً دوران چهارم و پایانی ساواک در دوره ریاست سپهبد ناصر مقدم بر این سازمان که با گسترش حرکتهای مردمی و سقوط نهایی رژیم پهلوی توأم شد، رقم میخورد.
از مهمترین اولویتهای مدیریت جدید ساواک در دوران پاکروان، تصفیه زود هنگام این سازمان از طرفداران و هواداران تیمور بختیار بود. بختیار بسیاری از دوستان و همکاران سابقش را در فرمانداری نظامی و سایر رستههای انتظامی وارد ساواک کرده بود. نیروهای رسمی ساواک که به زحمت از چند صد تن تجاوز میکرد، وفاداری مطلقی به او داشت، به همین دلیل شاه میخواست پس از عزل بختیار، طرفداران او در ساواک به سرعت تصفیه شوند و در رأس مدیریتهای مهم ساواک عناصر قابل اعتمادی گمارده شوند. این مهم به حسین فردوست ـ دوست نزدیک شاه ـ سپرده شد که از حدود دو سال قبل در رأس دفتر ویژه اطلاعات خدمت میکرد و اینک با حفظ سمت پیشین، به عنوان قائممقام ساواک به سرلشکر حسن پاکروان معرفی شده بود. با ورود فردوست به ساواک، تشکیلات اداری و مدیریتی این سازمان به تدریج انسجام درونی قابل توجهی یافت و در همان حال بسیاری از اعضای بلندپایه ساواک جای خود را به عناصر جدید دادند. در این میان با تصفیه و برکناری نفرات بلندپایهای که روابط نزدیکی با بختیار داشتند، افراد جدیدی زمام امور را برعهده گرفتند. از جمله مهمترین کسانی که کار خود را در ساواک از دست داد سرهنگ زیبایی بود که در دوره بختیار نقش مهمی در بازجویی، شکنجه و پروندهسازی برای مخالفان سیاسی و مذهبی حکومت بر عهده داشت و به بختیار نیز علاقمند بود. مدیریت جدید در صدد بود القا کند که از آن پس، ساواک در برخورد با مخالفان، از روشهای خشونتآمیز تبعیت نخواهد کرد. مصطفی امجدی مدیر اداره کل سوم (امنیت داخلی) به رغم روابط خوبی که با بختیار داشت، تا شامگاه 15 خرداد 1342 در مقام خود باقی بود. احتمال میرود فردوست ـ قائممقام وقت ساواک ـ به دلیل روابط نزدیکش با او و برادرش ـ سرلشکر امجدی ـ او را در این پست مهم ابقا کرده باشد. با آشکار شدن ضعف ساواک در جریان قیام 15خرداد 1342، به دستور شاه، مصطفی امجدی از مدیریت اداره کل سوم ساواک برکنار شد و فردوست، سرهنگ ناصر مقدم را که پیش از آن در دفتر ویژه اطلاعات با او همکاری میکرد به مدیریت اداره کل سوم ساواک معرفی نمود. سرهنگ ناصر مقدم تا 1352ش که پرویز ثابتی مدیر اداره کل سوم ساواک شد، کماکان در این سمت باقی بود. در دوره پاکروان، فردوست ـ قائممقام ـ نقش مهمی در مدیریت و سازماندهی جدید ساواک ایفا کرد.
از جمله مهمترین تحولاتی که در این برهه صورت گرفت، کنارهگیری تدریجی مستشاران سیا از مدیریت و راهبری ساواک بود. خروج تدریجی مأموران سیا از حیطه مدیریتی و اجرایی ساواک، همزمان با ورود مأموران موساد بود.
با تمهیدات و برنامهریزیهای حسین فردوست، افراد ساواک با روشهای اطلاعاتی ـ امنیتی و مدیریتی کارآمدتری آشنا شدند و شعبهها و نمایندگیهای ساواک در داخل و خارج از ایران، از انسجام و کارآمدی بیشتری برخوردار شد. تعداد افراد ساواک در رستههای مختلف از مرز هزاران نفر گذشت و این رقم در پایان دهة 1340 و اوایل دهة 1351ش بیش از چهار برابر شد.
سرلشکر حسن پاکروان چندان مورد توجه شاه نبود. در دوره پاکروان شاه هنوز اتکای کاملی بر ساواک نداشت. به نظر میرسد در این دوره چهار ساله، شهربانی در ایجاد امنیت در داخل، جایگاه مهمتری داشت. فرد قابل قبولتری چون نعمتالله نصیری بر شهربانی ریاست میکرد و روشهای خشن او بیش از هر روش دیگری مطلوب شاه بود؛ هر چند ساواک در دوران ریاست پاکروان نقش قابلتوجهی در تحولات و رخدادهای کشور داشت.[5]
بحرانهای سیاسی ـ اجتماعی دوره پاکروان
در آستانة دهة 1340ش حکومت پهلوی دچار بحران سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بود. در این میان نارضایتی زمامداران جدید کاخ سفید از عملکرد نظام حاکم بر کشور، بحران فزاینده موجود را مضاعف ساخته بود.
در حالی که سختگیریهای سیاسی ـ اجتماعی دهة 1330ش.، آشکارا رژیم را با چالشهای جدی روبرو ساخته بود، اما شاه جز تبعیت از دیدگاهها و خواستههای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی امریکا چاره دیگری نداشت. در این برهه، شاه در ازای تثبیت مقامش در سریر سلطنت، که به شدت متزلزل بود، آماده بود هر توصیه و خواسته امریکا را جامه عمل بپوشاند. امریکا نگران بود به دلیل ناتوانی رژیم پهلوی در مقابله با بحرانهای کشور، سلطهاش در ایران به وسیله تحولات انقلابی داخلی و یا تمهیدات خارجی با خطراتی پیشبینی ناشده مواجه شود. آشکار بود که امریکا برای تحکیم موقعیت خود مصمم است تمام شرایطش را به حکومت و شاه تحمیل کند و شاه نیز صرفاً با برآورده ساختن خواستههای این حامی قدرتمند، توانست در رأس حاکمیت بماند. در چنین شرایطی، علی امینی برای احراز پست نخستوزیری از سوی امریکا به شاه تحمیل شد. در همان حال، اجرای برنامههای اصلاحی که به انقلاب سفید موسوم شد، به سرعت در دستور کار حکومت قرار گرفت. طرحهای انقلاب سفید که از مدتها قبل توسط کارشناسان امریکایی تنظیم شده و اجرای آن تنها راه برونرفت رژیم پهلوی از بحرانهای گرفتار آمده تشخیص داده شده بود، به زودی پیامدهای ناگواری پیش روی رژیم نهاد. در ماههای میانی 1341ش همزمان با آغازین ماههای نخستوزیری اسدالله علم، مخالفت گسترده مردم به رهبری امام خمینی(ره) انقلاب سفید را با چالشی عمیق مواجه کرد و امریکا نیز به عنوان طراح این اصلاحات، با جدیت تمام به پشتیبانی از رژیم پهلوی در برابر مخالفانش برخاست. تصویب کاپیتولاسیون در مجلس شورای ملی و سنا از مهمترین اقدامات تحمیلی امریکا بود که تا واپسین ماههای سال 1343ش. به درازا کشید و در دوره ریاست حسن پاکروان بر ساواک، سلطه امریکا بر شئون مختلف کشور مجدداً تحکیم یافت.[6]
ساواک در تعقیب مخالفان
علی امینی در خاطراتش از این که دوران نخستوزیری او (1340 ـ 1341ش) همزمان با ریاست سرلشکر حسن پاکروان بر ساواک بود، اظهار خوشحالی میکند. هر چند در دوران نخستوزیری او، فضای نسبتاً باز سیاسی حاکم بود اما نخستوزیر، مخالفتهای جدی سیاسی را برنمیتابید و ساواک که مرحله جدیدی را تجربه میکرد، بارها در از میان برداشتن مخالفان یاریگر امینی شد. هنگامی که امینی در ماههای نخست زمامداری دستور بازداشت برخی رجال لشکری و کشوری را صادر کرد، ساواک در اجرای این دستور پیشگام دستگاههای انتظامی و امنیتی شد و با دستگیری و بازجویی بسیاری از کسانی که متهم به اقدامات خلاف سیاسی، اقتصادی و قضایی بودند، به برنامههای تبلیغاتی دکتر امینی یاری رساند.[7]
نهضت امام خمینی(ره)
از همان واپسین روزهای حیات حضرت آیتالله العظمی سید حسین بروجردی، ساواک مراقبتهای خود را بر مراکز دینی و حوزوی با حساسیت بیشتری پی گرفت. ساواک و حکومت نگران تبعات پیشبینی نشده ناشی از احتمال فقدان آیتالله بروجردی بودند. به همین دلیل مأموران ساواک در تهران و سایر شهرهای بزرگ، هرگونه واکنش علما و شیعیان ایران را نسبت به آیتالله بروجردی و موضوع مرجعیت پس از ایشان به دقت بررسی میکردند. حکومت که امیدوار بود پس از درگذشت آیتالله بروجردی طرحهای انقلاب سفید را چنان که دلخواه امریکا بود اجرا کند، در تلاش بود در موضوع انتخاب مرجع آتی، خود را دخیل کرده و از مطرح شدن مراجعی که بیم مخالفت آنان با حکومت و طرحهای در دست اجرایش وجود داشت، جلوگیری کند. به همین دلیل، بلافاصله پس از رحلت آیتالله بروجردی، ساواک در تمام مساجد، تکایا و مراکزی که به مناسبت رحلت ایشان، مراسم ختم و عزاداری برگزار شده بود، حضور یافت و با هماهنگی نیروهای انتظامی و پلیس و نیز دوایر دولتی و حکومتی، طرحهای خود را اجرا کرد. نمایندگانی از طرف دربار و شاه که از سوی ساواک هدایت میشدند، در تمام مراحل دفن، عزاداری و ختم آیتالله بروجردی حاضر بودند تا چنین القا کنند که شاه موضوع مرجعیت جهان تشیع را با علاقمندی تمام دنبال میکند. شاه بلافاصله پس از رحلت آیتالله بروجردی، با ارسال تلگراف تسلیت خطاب به آیتالله سید محسن حکیم در نجف، قصد داشت مرجعیت شیعیان را از ایران به خارج از مرزهای کشور منتقل کند و امیدوار بود که مرجع آتی (برخلاف آیتالله بروجردی) بر سر راه حکومت او مانع کمتری ایجاد کند. این در حالی بود که پس از رحلت آیتالله بروجردی، برخی نشریات کشور ضمن درج نام علمایی که احتمال مرجعیت آنان میرفت، از امام خمینی نیز یاد ِکردند.
حکومت پهلوی و ساواک تصور میکردند که با انتقال مرجعیت از ایران به خارج از مرزهای کشور، علما و روحانیون دیگر امکانی برای مخالفت و مبارزه با حکومت نخواهند داشت. امام در آن دوره تمایلی به مطرح شدن نامشان در ردیف مراجع نشان نمیداد و این عقیده را خود صریحاً به اطرافیان گوشزد کرده بود. امام برای جلوگیری از به وجود آمدن هر شائبهای، حتی در مراسم تشییع پیکر آیتالله بروجردی نیز حضور نیافت.[8] اما روند حوادث چنان که دلخواه ساواک و حکومت بود پیش نرفت و علما و روحانیون ایران با پشتیبانی مردم، ابتکار مبارزه با طرحهای امریکایی را به دست گرفتند. این مهم با پایان نخستوزیری علی امینی و روی کار آمدن اسدالله علم همزمان شد که مصمم بود با سرکوب مخالفان، موجبات تثبیت و تحکیم موقعیت متزلزل شاه را در رأس هرم قدرت فراهم آورد. ساواک در شهرهای مذهبی نظیر قم، تحولات اجتماعی و رفتار سیاسی علما و روحانیون را با حساسیت بیشتری دنبال میکرد. ساواک در خرداد 1341 که مقارن با ایام عزاداری محرم و صفر بود، به عوامل خود دستور داد ضمن مراقبت از علما، روحانیون و وعاظ مخالف حکومت، به وعاظ و روحانیون طرفدار رژیم پهلوی هشدار دهند که سخنی خلاف حکومت و طرحهایش بر زبان نرانند.[9]
انقلاب سفید
با انتصاب اسدالله علم به نخستوزیری و قصد حکومت برای اجرای جدیتر طرح انقلاب سفید، کنترل ساواک بر مخالفان فزونی یافت و رفتار علما و روحانیون و واکنش احتمالی آنان در قبال برنامههای جدید حکومت با حساسیت و دقت بیشتری مورد توجه قرار گرفت. تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی و تغییر موادی از قانون انتخابات (که نقض صریح قانون اساسی و مشروطیت بود) و به رغم تمهیدات امنیتی گسترده ساواک، با مخالفت جدی علما و روحانیون مواجه شد. در این میان، امام خمینی با برشمردن مضار این تصویبنامه، به دولت وقت انتقاد کرده و خواستار لغو آن شد؛ نیز تعداد زیادی از علما و طلاب، طی اقدامی هماهنگ، نسبت به لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی اعتراض کرده، حکومت را با بحرانی فراگیر مواجه ساختند. کنترل اوضاع از دست ساواک و سایر دستگاههای امنیتی و انتظامی خارج شد. علما و روحانیون در بسیاری از شهرها از تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی به صراحت انتقاد میکردند و مأموران ساواک به ندرت توانستند معترضین را از مخالفت باز دارند. در همان حال عناصری از ساواک در ملاقات با برخی علما و روحانیون صاحب نفوذ، تلاش میکردند تا چنین القا کنند که لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی تعارضی با قوانین موضوعه و اساسی کشور ندارد و حکومت در دفاع از شعائر دینی و اسلامی جدیتی تام دارد. ساواک قصد داشت با این گونه تحلیلهای ناروا، علما را در برابر مردم قرار داده و آنان را طرفدار بزرگ مالکان، خوانین و مخالف مردم محروم کشور قلمداد کند. با درایت امام خمینی مخالفت با لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی با جدیت دنبال شد و به عقبنشینی دولت و حکومت انجامید. نهایتاً در 5 آذر 1341 علم ـ نخستوزیرـ این لایحه را ملغی اعلام کرد. با این حال حکومت کوشید از تبعات سوء احتمالی این عقبنشینی آشکار در برابر مخالفان جلوگیری شود. در همین راستا مأموران ساواک علمای مخالف حکومت را تحتنظر گرفتند و تلاش زیادی صورت گرفت تا چنین وانمود شود که لغو لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی اقدامی داوطلبانه از سوی دولت و حکومت بوده و مخالفت روحانیون تأثیری در این اقدام دولت نداشته است. دولت بر آن شد تا اصلاحات انقلاب سفید را به رفراندوم عمومی بگذارد و ساواک برای جلوگیری از مخالفتهای عمومی و برگزاری موفق این رفراندوم در تلاش بود. سرلشکر حسن پاکروان برای جلوگیری از مخالفت علما و روحانیون، در آستانه برگزاری رفراندوم، با برخی از علما دیدار و گفتگو کرد و ضمن تشریح مفاد برنامههای اصلاحات انقلاب سفید اجرای آن را به نفع جامعه ایرانی و مردم مسلمان کشور ارزیابی کرد. پاکروان با امام خمینی که اینک رهبری او در مخالفت با حکومت آشکار شده بود، ملاقات کرد تا نظر مساعد ایشان را نسبت به برگزاری رفراندوم 6 بهمن 1341 جلب کند، اما پاسخ امام خمینی منفی بود. با این حال ساواک از پای ننشست. پاکروان طی دستورالعملهایی، از شعب و نمایندگیهای ساواک در شهرهای مختلف کشور خواست برای تشویق مردم به شرکت در رفراندوم و سکوت مخالفان از هیچ اقدامی فرونگذارند.
امام(ره) در روز 2 بهمن 1341 طی اعلامیهای برگزاری رفراندوم را خلاف قانون اساسی و عملی اجباری ارزیابی کرده و آن را تحریم کرد. به دنبال آن علما و روحانیون بسیاری در شهرهای مختلف بهویژه در تهران و قم، از نظر ایشان تبعیت کرده و از تحریم رفراندوم حمایت کردند. در حالی که ساواک اوضاع را به شدت تحت کنترل داشت، شاه در روز چهارم بهمن 1341 برای قدرتنمایی در برابر مخالفان رفراندوم، وارد قم شد. اما برخلاف انتظار با واکنش سرد مردم شهر و بیتوجهی علما و روحانیون مواجه شد و پس از ایراد یک سخنرانی سراسر اهانتآمیز به روحانیت، شهر را ترک کرد. شایع شد که در جلسه سخنرانی شاه در قم، با تمهیدات ساواک، برخی از مأموران و کارگزاران حکومتی لباس روحانیت را بر تن کرده بودند تا چنین وانمود شود که حوزه علمیه قم از مسافرت شاه به قم استقبال کرده است. اما ساواک که نتوانسته بود با توسل به راههای مسالمتآمیز علما و روحانیون را از مخالفت با رفراندوم باز دارد، در روزهای منتهی به برگزاری رفراندوم به خشونت متوسل شد و همگام با سرکوب دانشجویان و گروههای سیاسی مخالف رفراندوم، به ضرب و شتم بسیاری از طلاب و روحانیون مخالف در تهران، قم و سایر شهرهای کشور دست زده و بسیاری را دستگیر کرد. مراکز تجمع و سخنرانی در مساجد و تکایا و نظایر آن تحت محاصره قرار گرفته و سیاست دهشتآفرینی در پیش گرفته شد. با توسل به برخی روحانیون موافق حکومت، تلاشهای ناموفقی نیز در ایجاد اختلاف میان مخالفان رفراندوم انجام شد. ساواک، به نشریات و روزنامههای تهران و شهرستانها دستور میداد مطالب و مقالاتی در نکوهش مخالفان رفراندوم درج کنند و مردم را به ضرورت شرکت در انتخابات ترغیب و تشویق کنند؛ در ضمن چنین وانمود سازند که فقط بخش کوچکی از علما و جامعه دینی و حوزوی با رفراندوم مخالفت کرده است. یک روز پس از تحریم رفراندوم از سوی امام خمینی، سرلشکر حسن پاکروان ـ رئیس ساواک ـ در روز سوم بهمن 1341 طی بخشنامهای به ساواک شهرهای مختلف و بهویژه ساواک قم دستور داد برای جلوگیری از هرگونه مخالفتی در روند برگزاری رفراندوم بکوشند.
علاوه بر آن، ساواک طی روزهای سوم تا پنجم بهمن در شهرهای مختلف، بهویژه قم و تهران مجالس سخنرانی بر ضد مخالفان رفراندوم و در موافقت با برنامههای انقلاب سفید برگزار کرد و موجبات درگیری آنان را با مخالفان حکومت فراهم آورد. برنامههای تبلیغی بسیاری در نشریات و رادیو و تلویزیون به حمایت از انقلاب سفید به راه افتاد. ساواک طی روزهای منتهی به برگزاری رفراندوم، عوامل و افراد خود را در شهرهای بزرگ، بهویژه تهران و قم بسیج کرد تا با توسل به زور، مغازههای مخالفین رفراندوم را باز کنند گفته میشود در جریان این گونه اقدامات، مهاجمین به غارت مغازهها دست زدند، اما نتایج حاصله مشکلات را حل نکرد و مطلوب ساواک نبود. بالاخره در 6 بهمن 1341 و در حالی که تدابیر امنیتی و پلیسی شدیدی در سراسر کشور حاکم بود و مخالفان سیاسی ـ مذهبی حکومت با توسل به خشونت و رعب و وحشت تحت فشار قرار گرفته بودند، رفراندوم دلخواه حکومت برگزار شد. به رغم تبلیغات حکومت، مردم بسیاری در رفراندوم شرکت نکردند. در همان حال بسیاری از رأیدهندگان نیز در فضای رعبآوری که ساواک و دیگر نیروهای حکومت ایجاد کرده بودند اجباراً و از روی ترس در پای صندوقهای رأی حاضر شدند. در روز رأیگیری، سایه سنگین حضور ساواک در نقاط مختلف کشور به چشم میخورد. ساواک که در روز رأیگیری تمهیدات امنیتی ـ پلیسی گستردهای اندیشیده بود، با هماهنگی سایر دوایر حکومتی و دولتی، طرفداران حکومت را با وسایل نقلیه عمومی به حوزههای رأیگیری منتقل میکرد و با تبلیغات گسترده، حضور به اصطلاح چشمگیر مردم را در انتخابات نمایش میداد. این در حالی بود که شواهد موجود نشان میداد بسیاری از حوزههای رأیگیری در شهرهای بزرگی چون تهران و قم خالی از رأیدهندگان بود و فضای شهرها به شدت غیرعادی و رعبآلود مینمود. گفته شده که ساواک به کارمندان و کارکنان دوایر دولتی تفهیم کرده بود که اگر در رفراندوم شرکت نکنند، نمیتوانند به دریافت حقوق ماه آتی امیدوار باشند. همچنین بخشنامهای صادر شده بود که حقوق ماه بعد با ارائه تعرفه انتخابات داده میشود. روز پس از برگزاری رفراندوم که همزمان با آغاز ماه رمضان بود، ساواک کنترلشدیدتری اعمال کرد و به تمام شعب خود دستور داد با هماهنگی مقامات سیاسی ـ اداری محلی، علما و روحانیون مخالف را به سرعت دستگیر کنند و به وعاظ هشدار دهند در سخنرانیها و منابر سخنی در مخالفت با حکومت بر زبان نیاورند. ساواک دستور داشت مفادی از تصویبنامههای رفراندوم 6 بهمن 1341 را با کمک کارشناسان امر با موازین شرعی و دینی مطابقت داده و در بین مردم منتشر کند و نیز نسخههایی از آن را برای علما و روحانیون شیعه در عراق و سایر مناطق جهان ارسال دارد.
سال 1341 در حالی به پایان رسید که ساواک رعب و وحشتی تام در کشور ایجاد کرده بود و علما و روحانیون مخالف حکومت، سخت تحت فشار قرار گرفته و بسیاری از آنان مورد ضرب و شتم قرار گرفته و راهی زندان شده بودند. با این احوال، فضای سیاسی ـ اجتماعی کشور برخلاف انتظار ساواک و حکومت به سوی ناآرامیهای بیشتر سیر میکرد و مخالفان خود را برای برخوردهای قهرآمیزتری آماده میکردند. در واپسین روزهای اسفند 1341، ساواک به گسترش مخالفت علما و روحانیون که مردم نیز از آنان حمایت میکردند، اعتراف کرد.[10]
فیضیه
در روزهای پایانی سال 1341 در حالی که ساواک به دنبال برگزاری رفراندوم، بر سختگیریهای خود افزوده بود، امام خمینی بر مخالفتهای آشکار بر ضد حکومت ادامه داد و تصریح کرد که از تهدیدات ساواک و حکومت ابایی ندارد و مبارزات خود را بر ضد حکومت تشدید خواهد کرد. امام، در واپسین روزهای سال 1341، طی اعلامیهای شدیداللحن، نوروز سال 1342 را عزای عمومی اعلام کرد و از علما، روحانیون و مردم مسلمان کشور دعوت کرد تا در مخالفت با اقدامات حکومت و انقلاب سفید، تزلزلی به خود راه ندهند. به دنبال اعلامیه امام، علما و روحانیون بسیاری از نظرات او پیروی کرده، طی اعلامیههایی تصریح کردند که مردم مسلمان، سال 1342 عید نخواهند داشت. به دنبال این موضعگیریها، سرلشکر پاکروان در 28 اسفند 1348 طی بخشنامهای خطاب به ساواکهای سراسر کشور دستور داد ضمن برخورد شدید با علما و روحانیون مخالف، ترتیبی اتخاذ کنند تا نوروز سال 1342 با شکوه و جلال تمام برگزار شود و با گسیل مأموران نفوذی به مجالس علما و روحانیون مخالف حکومت، مانع از اجرای برنامههای آنان شوند. در همان حال، ساواک مأموریت یافت در قم، تهران و سایر شهرهای بزرگ، مانع از چاپ و انتشار اعلامیههای امام و سایر علما و روحانیون در تحریم نوروز 1342 شود. از نخستین ساعات روز اول فروردین 1342، ساواک نیروهای خود را در مراکز حساس قم مستقر کرد و همگام با سایر نیروهای انتظامی که واحدهای کماندویی بسیاری به این شهر گسیل کرده بودند، در اطراف و اکناف این شهر موضع گرفته و افرادی برای نفوذ در اجتماعات علما و روحانیون اعزام کرد. بدین ترتیب از شامگاه روز اول فروردین که مخالفتهای عمومی با حکومت وارد مرحله حساس شده بود، ساواک و سایر نیروهای انتظامی و اطلاعاتی در قم حضور داشتند. با آغاز روز دوم فروردین مردم بسیاری در فیضیه گرد آمده و به رغم حالت بحرانی به عزاداری پرداختند. ساواک و شهربانی افراد خود را با لباسهای شخصی بین جمعیت اعزام کردند. اطراف منزل امام خمینی که محور مخالفت با حکومت بود، محل استقرار نیروهای امنیتی بسیاری شد، اما به رغم حضور نیروهای امنیتی، ایشان توجهی به تهدیدات نداشت. در این بین نیروهای امنیتی ـ اطلاعاتی و انتظامی تحت فرماندهی سرهنگ مولوی ـ رئیس ساواک تهران ـ از حمله به منزل ایشان منصرف شده و به مدرسه فیضیه حمله کرده و به ضرب و شتم و کشتار علما، روحانیون و طلاب پرداختند. در این حمله علاوه بر نیروهای ساواک و سایر نیروهای انتظامی و نظامی، بسیاری از اراذل و اوباش نیز با مهاجمان همکاری داشتند بسیاری از افراد ساواک نیز لباس کارگران و کشاورزان را بر تن کرده و در ضرب و جرح علما و طلاب شرکت کردند. منابع موجود از صحنههای بسیار زننده و زشتی یاد کردهاند که ساواک با همکاری سایر نیروهای امنیتی ـ نظامی و اراذل و اوباش طرفدار حکومت در روز دوم فروردین 1342 در مدرسه فیضیه و در برخی نقاط دیگر شهر قم پدید آوردند.
سرهنگ مولوی ـ رئیس ساواک تهران ـ در کشتار فیضیه نقش اصلی داشت. پس از پایان فاجعه، در فیضیه شایع شد که ساواک قصد حمله به منزل امام خمینی را دارد. به دنبال آن بسیاری از طلاب و مردم کوچه و بازار به سوی منزل ایشان روانه شدند تا مانع از ورود ساواک به محل زندگی امام شوند. اما امام، سرسختانه تأکید کرد که به تهدیدات ساواک وقعی نمینهد.
در چند روز بعد رعب و وحشتی مثالزدنی در قم حکمفرما بود. ساواک با دستگیری بسیاری از طلاب و مردم شهر که با ضرب و شتم آنان نیز همراه بود، به دنبال ایجاد نظمی قبرستانی بود. روزهای دوم و سوم فروردین، مدرسه فیضیه در اشغال ساواک و سایر نیروهای انتظامی بود و از روز چهارم فروردین، به تدریج آمد و شد در مدرسه مجاز شمرده شد. از جمله مهمترین مراکزی که همزمان با مدرسه فیضیه مورد حمله ساواک و نیروهای امنیتی ـ انتظامی حکومت قرار گرفت، مدرسه طالبیه تبریز بود و طی آن بسیاری از طلاب و روحانیون مورد ضرب و شتم قرار گرفته و تعدادی جان خود را از دست دادند. پس از کشتار فیضیه و مدرسه طالبیه تبریز، نشریات و روزنامههای کشور در اخباری که از سوی ساواک دیکته شده بود به تحلیل واقعه پرداختند. ساواک در روزهای نخست فروردین 1342 سبعیت کمنظیری از خود نشان داد و حتی به مجروحان حادثه نیز رحم نکرده و بیمارستانهای قم را از پذیرش حادثه دیدگان منع کرد. ساواک تهدید کرد اگر امام خمینی از کشور خارج نشود با خطرات جدی مواجه خواهد شد؛ اما ایشان به این تهدید ساواک وقعی ننهادند و به مردمی که پس از واقعه فیضیه به منزل ایشان پناه برده بودند دلداری داده و تهدیدات و رعب و وحشتآفرینی حکومت را به هیچ انگاشته و از مردم خواستند که برای مقابله با ستمکاری حکومت بیش از پیش آماده شوند. ایشان طی اعلامیهای در 3 فروردین 1342، حمله کنندگان به فیضیه را رجالههایی نامید که منطقی جز خشونت و غارت نمیشناسند. با این احوال، خشونت و ارعاب کماکان ادامه یافت و علما و طلاب بیش از دیگر مخالفان تحت تعقیب قرار گرفتند. از جمله اقدامات ساواک در این برهه، دستگیری و اعزام طلاب به خدمت سربازی بود که چند صباحی ادامه یافت. اما مخالفتها تمامی نداشت و به زودی دامنه بحران به سایر شهرهای کشور نیز کشیده شد و برخوردهای شدیدی بین مخالفان با ساواک و سایر نیروهای انتظامی و امنیتی روی داد. ساواک آمد و شد علما، روحانیون و طلاب را به منزل امام خمینی کنترل میکرد و آنان را تحت تعقیب و یا بازخواست قرار میداد. ساواک مراقب بود سخنرانیها و دیدگاههای سیاسی امام، سایر علما و روحانیون را تحتتأثیر قرار نداده و بر دامنه بحران نیافزاید. اما به رغم مراقبتهای ساواک، قراین موجود حاکی از ادامه مخالفت علما و روحانیون در شهرهای مختلف با حکومت و سیاستهای سرکوب بود. ساواک نگران آگاهی افکار عمومی مردم از جریان حمله به مدرسه فیضیه و حوادث پس از آن بود. ساواک قم گزارش داد که به رغم تمام تمهیدات و سختگیریها، همهروزه علما و روحانیون بسیاری از شهرهای مختلف راهی قم شده و با امام خمینی ملاقات میکنند و تلاش ساواک برای جلوگیری از افزایش اینگونه آمد و شدها و ارتباطات به نتیجه مطلوبی نمیرسد. از اقدامات ساواک برای مقابله با مخالفان، برگزاری تظاهرات و راهپیماییهای پراکنده و تصنعی در شهرهای مختلف در حمایت از انقلاب سفید و شاه بود. تظاهرکنندگان که عمدتاً از کارگزاران کشوری و لشکری بودند، تحت عناوین صنوف، شرکتها، سندیکاها و غیره پلاکاردهایی حمل میکردند که ساواک در اختیار آنان قرار داده بود. ساواک همچنین اعلامیههایی چاپ و در سطح شهرهای بزرگ (بهویژه قم و تهران) پخش میکرد که حاوی مطالبی در حمایت علما و روحانیون و طلاب از انقلاب سفید شاه و اعتراض و انتقاد از علما و روحانیون مخالف حکومت بود. اما در این میان امام خمینی که رهبری مخالفت با شاه را برعهده داشت، در رأس تمام کسانی بود که ساواک را به مبارزه طلبیده و از هیچ کوششی در مقابله آشکار و صریح با حکومت فروگذار نمیکردند. ایشان از همان نخستین روزهای پس از واقعه فیضیه، طی سخنرانیها و اعلامیههای متعدد، ضمن اشاره به نصایحی که طی سال 1341 به واسطه سرلشکر پاکروان به شاه کرده و او نشنیده گرفته بود، عواقب سوئی برای رژیم پهلوی پیشبینی کرده و هشدار داد که در مبارزه با رژیم از پای نخواهد نشست. مخالفت صریح با گسترش روابط ایران و اسرائیل، از دیگر محورهای مهم سخنرانیها و اعلامیههای امام خمینی طی ماههای پایانی سال 1341 به بعد بود که در سالهای بعد نیز کماکان ادامه یافت. ساواک پیوسته در تلاش بود از انتشار و پخش اعلامیهها و متن سخنرانیهای امام خمینی در سطح کشور جلوگیری کند؛ تلاشی که به ندرت با موفقیت قرین میشد. پس از صدور اعلامیه امام خمینی به مناسبت چهلم شهدای فیضیه، ساواک برای جلوگیری از انتشار آن در سطح کشور تلاش بسیاری کرد. از جمله راههای انتشار سخنرانیهای امام خمینی در سطح کشور، تکثیر نوارهای کاست بود که توزیع آن در سطح کشور برخلاف انتظار ساواک گسترش مییافت و غیرقابل کنترل بود. به رغم تلاش پیشگیرانه ساواک محبوبیت امام خمینی در بین مردم همواره رو به تزاید بود. چنان که از گزارشهای ساواک برمیآید تصاویر و عکسهای متعدد ایشان در سردر مغازهها، اتومبیلها و حتی اتوبوسهای شهری (واحد) و نظایر آن نصب میشد. ساواک به ندرت میتوانست عاملین انتشار و نصب این تصاویر را شناسایی کند. تصاویر امام خمینی علاوه بر تهران و قم در بسیاری از شهرهای بزرگ و کوچک نیز در معابر عمومی و مغازهها نصب میشد و تهدیدات و هشدارهای ساواک برای جلوگیری از این گونه اقدامات به جایی نمیرسید.
از دیگر اقدامات ساواک برای تحت فشار قرار دادن طرفداران و مقلدان امام، ایجاد مانع در جمعآوری و توزیع وجوهات شرعی بود که مردم برای ایشان ارسال میکردند. ساواک افراد سرشناسی را که عهدهدار جمعآوری وجوهات شرعی امام بودند تحت فشار قرار داده و مشکلاتی برای آنان ایجاد میکرد، اما کارشکنیها و اعمال فشارهای ساواک در درازمدت نتوانست مانعی جدی در این باره به وجود آورد.
از جمله اقدامات ساواک برای جلوگیری از گسترش ناآرامیها پس از واقعه فیضیه، بهرهگیری از موقعیت روحانیون محافظهکار و نیز موافق حکومت برای مقابله با مخالفان بود. ساواک در بررسیهای خود به این نتیجه رسیده بود که با پرداخت مبالغی پول به روحانیون و طلابی که دچار مشکلات اقتصادی بودند، میتوان بین طلاب و روحانیون، طرفدارانی برای حکومت دست و پا کرد. در شهرها و مناطقی که علما و روحانیون سرشناس صراحتاً با حکومت مخالفت میکردند، ساواک تلاش بسیاری برای پرداخت پول به وعاظ و روحانیون طرفدار حکومت انجام میداد تا در برابر مخالفان حکومت جبههگیری کنند.
ساواک تلاش میکرد تا تشکلهایی علیالظاهر مذهبی، تحت عناوین مختلف با اعلامیهها و اقدامات پر سر و صدای دیگر، ضمن حمایت از شاه و انقلاب سفید او، حملات و انتقادهای تندی متوجه علما و روحانیون مخالف حکومت سازند. تلاش ساواک برای تحبیب علما و روحانیون در شهرهای مختلف، طی روزهای منتهی به آغاز ماه محرم در اوایل خرداد 1342 افزایش یافت. ساواک میدانست که با آغاز ماه محرم، مخالفت علما و روحانیون شدت خواهد گرفت. از جمله علما و روحانیون سرشناسی که ساواک برای جلوگیری از گسترش بحران سیاسی و مخالفت امام خمینی و طرفداران ایشان از وی بهره گرفت، آیتالله سید کاظم شریعتمداری بود که با ساواک و دربار روابط پیدا و پنهانی داشت. پاکروان ـ رئیس ساواک ـ و نصیری ـ رئیس وقت شهربانی ـ طی ملاقاتهایی، از وی میخواستند در بحران پیشامده نقش بازدارنده برعهده گیرد. اسناد و مدارک متعددی وجود دارد که نشان میدهد آیتالله شریعتمداری در پی مذاکراتش با ساواک، تلاشهای قابلتوجهی برای جلوگیری از مخالفتهای صریح و بیپروای امام خمینی با حکومت انجام داد، اما برخلاف انتظار ساواک و حکومت توفیقی کسب نکرد. خیلی زود آشکار شد که وی قادر نخواهد بود، نقطه نظرات امام را نسبت به حکومت تغییر دهد و به همین دلیل تلاش کرد با صدور اعلامیههای تعدیل کننده، از التهاب و خشم فروخفته علما و روحانیون و نیز بازاریان و اقشار مختلف مردم بر ضد حکومت بکاهد. ساواک برای جلب موافقت هر چه بیشتر شریعتمداری، به طور ضمنی وعده داد در صورت تخفیف ناآرامیها و تنزل موقعیت امام، راه برای مطرح شدن مرجعیت تام او هموار خواهد شد. با این احوال، در آستانه قیام 15 خرداد 1342 و روزهای میانی دهه اول محرم و همزمان با بحرانیتر شدن اوضاع سیاسی، امام در میان علما، روحانیون و مردم از موقعیت و محبوبیتی مثالزدنی برخوردار شده بود. آیتالله شریعتمداری به ساواک اطلاع داد که شرایط برای اقدامات بازدارنده او که بتواند در صف مخالفان اختلافاتی جدی ایجاد کند، آماده نیست و تماسها و مذاکراتش را با مدیران ساواک به پس از تاسوعا و عاشورای آن سال موکول کرد.
با این احوال، پس از دستگیری امام خمینی در سحرگاه 15 خرداد 1342، آیتالله شریعتمداری طی اعلامیهای نه چندان صریح، مخالفت خود را با این اقدام دولت ابراز داشته و آرزو کرد بحران جاری هر چه زودتر پایان یابد، اما روند تحولات سیاسی کشور حاکی از آن بود که طرحها و اقدامات ساواک نتیجة مطلوبی برای حکومت در پی نداشته و علما و روحانیون مخالف، به رهبری امام خمینی خود را برای برخوردهای جدیتری با حکومت پهلوی آماده میکنند.[11]
قیام 15 خرداد 1342
در ماههای نخست سال 1342 که مخالفت علما و روحانیون با حکومت وارد مراحل بحرانی میشد، ساواک برای شناخت سلسله مراتب روحانیت شیعه و نوع تعامل آنان با جامعه، مردم و رویکردشان به حکومت و مسائل سیاسی، گزارش مبسوطی تهیه کرد که هدف نهایی آن یافتن راههایی کمهزینهتر برای کنترل روحانیت و جلوگیری از استقلال عمل آنها بود. در این گزارش ضمن اشاره به ویژگیهای روحانیت شیعه اثنیعشری، درباره اجتهاد و مجتهدان و نیز چگونگی انتخاب مراجع تقلید و ویژگیهای آنان اطلاعاتی داده شده و تصریح شده بود که پس از رحلت آیتالله بروجردی، امام خمینی از مراجع تقلیدی است که نسبت به سایر مراجع، نفوذ و اعتبار قابلتوجهی در میان شیعیان کسب کرده و به دلیل صراحت و جدیتی که در مخالفت با حکومت نشان میدهد، پیروان و طرفداران او همواره رو به فزونیاند. ساواک تصریح میکند که حمایت حکومت از برخی مراجع تقلید موجب رویگردانی مردم از آنان شده است. در ادامه این گزارش محرمانه، تأکید شده که در شرایط استقلال عمل حوزههای علمیه و عدم اتکای طلاب و روحانیت به منابع مالی و امکانات مختلف دولتی، حکومت توان چندانی برای کنترل و مراقبت از آنان در آینده نخواهد داشت. ساواک پیشنهاد میکند برای جلوگیری از این روند، حکومت با بهرهگیری از علما و روحانیون طرفدار رژیم، به تدریج زمینههای استقلال اقتصادی ـ مالی، علمی و آموزشی طلاب و روحانیون را از میان بردارد و با تأسیس ادارهای با عنوان «تبلیغ و ترویج تعلیمات اسلامی»، آموزش، مدیریت و نهایتاً رفتار سیاسی روحانیون و طلاب را مستقیماً به کنترل درآورد. ساواک برای عملی شدن این پیشنهاد، طرح ده مادهای نیز ارائه داده بود که در آن «کلیه مدارس علوم دینی و مساجد کشور تحت نظر مستقیم اداره تبلیغ و ترویج تعلیمات دینی» اداره میشد. با این حال گسترش بحران در اردیبهشت و خرداد مجالی برای اجرای این پیشنهاد ساواک باقی نگذاشت و مأموران و مدیران بسیار ساواک با همکاری گسترده نیروهای شهربانی و سایر دستگاههای امنیتی با تمام قوا آماده میشدند تا با آغاز ماه محرم در نخستین روزهای خرداد 1342، به مخالفت علما و روحانیون، با حکومت و انقلاب سفید، پایان دهند.
در این میان، امام خمینی بیش از دیگر علما و روحانیون مورد توجه ساواک بود. ساواک همواره دستور میداد از افزایش هواداران او جلوگیری کرده و طرحهایی برای پراکنده شدن طرفدارانش تهیه و اجرا کنند؛ نیز برای جلب همکاری روحانیون با حکومت و پشتیبانی از شخص شاه، از هیچ تلاشی فروگذار نشود. ساواک در 21 اردیبهشت 1342 پیشنهاد کرد برای جلوگیری از عمیقتر شدن اختلاف علما و حکومت، شاه به مناسبت عید غدیر از مذهب شیعه تجلیل کند. این پیشنهاد البته از طرف شاه اجرا شد، اما مورد توجه علما قرار نگرفت. امام خمینی در سخنانی ـ به طور تلویحی ـ اینگونه اقدامات شاه را تظاهر دانسته و او را مسئول سرکوبگریهای ساواک و دیگر نیروهای امنیتی قلمداد کرد. بدین ترتیب آشکار بود که اختلاف بین حکومت و علما، به گونهای مسالمتآمیز حل و فصل نخواهد شد. به همین دلیل طی بخشنامهای که با هماهنگی ساواک، شهربانی و پلیس تهران (در 28 اردیبهشت 1342) صادر شد، تصمیم گرفته شد که در ماه محرم تمام مساجد، تکایا، دستجات مذهبی و اصناف تحت کنترل قرار گرفته و با هر سخن مخالفی به شدت برخورد شود. در حالی که از سوی امام، به علما و روحانیون توصیه شده بود در ماه محرم به انتقادات خود از حکومت بیافزایند، ساواک در بخشنامهای از افراد خود در سراسر کشور خواست، وعاظ و علمای مخالف را تحت کنترل درآورده و آنها را با ابراز هرگونه سخن مخالفی، سریعاً دستگیر کنند. ساواک در 30 اردیبهشت 1342 گزارش داد که علما و روحانیون مخالف بر مخالفت خود با حکومت افزوده و دیگر صرفاً مخالفت با انقلاب سفید را مورد توجه قرار نمیدهند، بلکه عقیده دارند حکومت پهلوی درصدد نابودی اسلام است. ساواک دستور داد به علما و روحانیون موافق حکومت تفهیم شود که در سخنرانیهای ماه محرم، از شاه به عنوان پشتیبان مذهب شیعه اثنی عشری تجلیل کنند و از اختصاص بخشی از املاک سلطنتی به مصارف دینی سخن به میان آورند و تصریح کنند که شاه در کنار کشورهای اسلامی از منافع اسلام و مسلمین دفاع میکند و انقلاب سفید شاه، مغایرتی با قوانین و مقررات اسلامی ندارد.
ساواک در تلاش بود از سخنرانی علمایی که احتمال مخالفت آنان با حکومت میرفت، جلوگیری شود. اقدامات ساواک از واپسین روزهای اردیبهشت و اوایل خرداد 1342 شدت گرفت، اما شواهد موجود حاکی از عدم توانایی ساواک در جلوگیری از مخالفتهای پیش رو بود.
ساواک که در انظار عمومی و بین مخالفان، چهرهای خشن و بدنام داشت، در آستانه محرم 1342 تصمیم گرفت تا حد ممکن اقدامات آشکار مانند دستگیری مخالفان، توسط پلیس و نیروهای شهربانی صورت گیرد و ساواک در درجه اول به فعالیتهای اطلاعاتی ـ جاسوسی و مراقبتهای پیدا و پنهان خود ادامه دهد. بدین ترتیب ساواک از یک سو تلاش داشت با تهدید مخالفان، از بیان سخنان ضدحکومتی جلوگیری کند و از سوی دیگر با پیشقدمی در برگزاری مراسم دینی ـ مذهبی، کنترل اوضاع را به دست گیرد. با این حال و به رغم تمهیدات گسترده، مأموران ساواک از افزایش محبوبیت امام خمینی در نزد افکار عمومی گزارش داده و از تأیید و پشتیبانی مردم از مخالفت ایشان با انقلاب سفید و سایر اقدامات حکومت خبر میدادند. پاکروان ـ رئیس ساواک ـ نیز به تدریج متوجه شد که روشهای مسالمتآمیز برای جلوگیری از گسترش مخالفتهای علما و روحانیون به رهبری امام خمینی نتیجه مطلوبی به دنبال نخواهد داشت. به همین دلیل در 5 خرداد 1342 دستور داد افراد ساواک در جلوگیری از مخالفتها، اعمال خشونت را نیز به طور جدی در دستور کار قرار دهند.
گزارشهای دیگر تصریح دارند که روحانیون و علما به رهبری امام خمینی خود را برای برخوردی قاطع با حکومت آماده میکردند. به همین دلیل در روز 11 خرداد 1342 کمیسیون فوقالعادهای با شرکت نمایندگان ساواک و سایر نیروهای امنیتی ـ انتظامی برای مقابله با بحران پیش رو تصمیماتی اتخاذ کرد و وظیفه هر یک از نیروهای اطلاعاتی ـ امنیتی و انتظامی را به هنگام درگیریهای احتمالی تشریح و تعیین کرد. از روز 11 خرداد 1342 در شهرهای تهران، قم و برخی شهرهای بزرگ، افراد ساواک با کمک دیگر نیروهای امنیتی و انتظامی در مساجد، تکایا و مراکز امنیتی و مذهبی حضور یافته و به حالت آماده باش درآمدند. گزارشهای ارسالی مأموران ساواک نشان میداد که مردم عزادار، آشکارا شعارهایی در حمایت از امام خمینی سر میدهند و تصاویر و اعلامیههای ایشان را در میان جمعیت توزیع میکنند. ساواک در 11 خرداد 42 گزارش داد که آیتالله خمینی تصمیم دارند در عصر روز عاشورا در مدرسه فیضیه سخنرانی کنند. روز 12 خرداد 1342 (تاسوعا) ساواک که پیشبینی میکرد سخنرانی امام در روز عاشورا در مدرسه فیضیه، سمت و سوی سیاسی داشته و انتقادات شدید و بدون پردهای متوجه حکومت شود، دستور داد نیروهای امنیتی ـ اطلاعاتی با همکاری نیروهای ارتش و شهربانی در شهر قم مانوری با سر و صدای زیاد انجام دهند. از صبح روز 13 خرداد 42 (روز عاشورا) در نقاط مختلف کشور مجالس عزاداری برپا بود و در بسیاری از شهرهای کوچک و بزرگ نیز وعاظ و روحانیون به رغم حضور ساواک در مخالفت با حکومت سخن میگفتند؛ در قم نیز برخی علمای سرشناس مجالس عزا و سخنرانی برپا کردند. در منزل امام نیز از صبح روز عاشورا مجلس عزا برقرار بود و مأموران ساواک نیز در آن حضور داشتند. یکی از مقامات ساواک به امام هشدار داد که اگر عصر آن روز در مدرسه فیضیه سخنرانی کند، نیروهای امنیتی و انتظامی با توسل به قوه قهریه مدرسه را به آتش کشیده و حمام خون به راه خواهند انداخت. اما ایشان به این تهدید وقعی ننهاد و اظهار داشت، اگر چنین اقدامی صورت گیرد، ما هم به کماندوهای خود دستور میدهیم فرستادگان اعلیحضرت را تأدیب نمایند. بدین ترتیب و در حالی که هر دو طرف خود را برای درگیری و برخوردی شدید آماده میکردند، امام در عصر روز موعود، منزل را به قصد مدرسه فیضیه ترک کرد و در میان ابراز احساسات شدید جمعیت انبوه که در بین آنها افراد ساواک و دیگر نیروهای امنیتی و انتظامی در آمد و شد بودند، در ساعت 5 بعد از ظهر سخنرانی تاریخی خود را ایراد کردند. از همان آغاز سخن، رژیم پهلوی با دستگاه ستمکار یزید همآوا ارزیابی شد و حکومت وقت ایران دشمن دین اسلام معرفی گردید. ایشان از روابط نزدیک حکومت با اسرائیل انتقاد کرده و رفراندوم 6 بهمن 41 را عملی سخیف خواندند که با زور سرنیزه و به دست مشتی اراذل و اوباش اجرا شد.
سخنرانی امام خمینی که متن آن به سرعت در کشور منتشر شد، از یک سو مردم را در جریان تحولاتی که در قم و تهران میگذشت قرار داد و از سوی دیگر بر خشم و کینه حکومت و ساواک افزود و حکم بازداشت ایشان صادر شد. اما برای جلوگیری از غلیان احساسات عمومی و گسترش بیشتر بحران، پس از افزایش تدابیر امنیتی در قم در شامگاه 14 خرداد 1342، امام در صبحگاه 15 خرداد 42 دستگیر و به تهران اعزام شدند.
ساواک اعلام کرد ایشان را «به اتهام اقدام بر ضد امنیت داخلی مملکت دستگیر» و بازداشت کرده است. سرلشکر پاکروان رئیس ساواک در جوف همین خبر، شرح مبسوطی از مخالفتهای صریح و تند ایشان ضمیمه کرد و دلایل قضایی دستگیری را توجیه نمود. در پایان گزارش ساواک تصریح شده بود که آیتالله خمینی در بازجوییهای اولیه از پاسخ به سئوالات بازپرس خودداری کرده و از عدم استقلال قضایی ایران انتقاد کرده است.
با انتشار خبر دستگیری امام تحرکات گستردهای در مخالفت با رژیم پهلوی شکل گرفت. در تهران و قم دامنه تظاهرات بسیار گسترده شد تا جایی که حتی ساواک و دیگر نیروهای انتظامی و امنیتی هم که از مدتها قبل خود را برای اقدامات خشن آماده کرده بودند، از دامنه گسترده مخالفتها دچار سردرگمی شدند.
گزارشهای ساواک نشان میدهد که از همان نخستین ساعات روز 15 خرداد در تهران و قم مخالفت عمومی با حکومت به سرعت فراگیر شد و جمعیت عظیمی از گوشه و کنار شهر با سر دادن شعارهایی بر ضد حکومت با نیروهای اطلاعاتی ـ امنیتی و انتظامی درگیر شدند. احساس میشد رژیم با بحران غیرقابل پیشبینی روبرو شده و میتوان به حیات آن پایان داد، در این حال نیروهای امنیتی ـ انتظامی به دستور مستقیم شاه و اسدالله علم ـ نخستوزیر ـ با تظاهرکنندگان در تهران، قم و سایر مناطق درگیر شدند که ساعتها ادامه داشت و طی آن افراد بسیاری به شهادت رسیده و یا مجروح شدند؛ در سرکوب قیام 15 خرداد 42، ساواک از رایزنیها و مشاورههای کارشناسان سیا و 6MI در تهران سود برد. پس از کشتار روز 15 خرداد، رژیم و حامیان خارجی آن که از گستره عظیم تظاهرات سخت نگران و غافلگیر شده بودند، عقبنشینی (هر چند مقطعی) مخالفان را به منزله نجات رژیم از سقوط حتمی ارزیابی کردند. با این احوال شاه در پایان روز 15 خرداد از سوء عملکرد ساواک و ضعفی که در پیشبینی و سپس پیشگیری حادثه و کنترل آن نشان داده بود، سخت ابراز نارضایتی کرده و قصد داشت پاکروان را برکنار کند، اما بر اساس خاطرات فردوست، موضوع با برکناری مصطفی امجدی، مدیرکل اداره سوم ساواک، به پایان رسید. تا چندین روز بعد در کشور حالت فوقالعاده برقرار بود و ساواک با کمک اراذل و اوباش و سایر نیروهای امنیتی و اطلاعاتی رعب و وحشت بسیاری بر کشور حاکم کرده بود. از جمله مهمترین اقدامات ساواک پس از سرکوب قیام 15 خرداد، دستگیری علما، روحانیون و نیز مخالفان سیاسی و مذهبی در نقاط مختلف کشور بود. در تهران، قم، مشهد، شیراز و برخی شهرهای بزرگ کشور، دهها تن از روحانیون، علمای سرشناس و طلاب دستگیر و راهی زندان شده و پس از تحمل شکنجه و بازجوییهای مکرر به جرم اخلال در نظم عمومی و اقدام علیه امنیت داخلی کشور به حبس و تبعید محکوم شدند. در تمام مراحل بازداشت، بازجویی، شکنجه، تشکیل دادگاه و تعیین نوع و میزان محکومیت، ساواک نقش درجه اول داشت. اسدالله علم، برای از اعتبار انداختن قیام علما و روحانیون شایع کرد که آنان مبالغی پول از تیمور بختیار دریافت کردهاند و سرلشکر حسن پاکروان نیز پس از قیام 15 خرداد 42 در یک مصاحبه مطبوعاتی حملات تند و ناروایی متوجه امام خمینی، علما و روحانیون مخالف حکومت کرد.
اسدالله علم ضمن اشاره به دستگیری امام و سایر علما تهدید کرد که در آیندهای نه چندان دور محکمهای نظامی آنان را به اعدام محکوم خواهد کرد. شاه نیز طی سخنانی تند و زننده از علما و روحانیون مخالف انتقاد کرد. به دنبال مصاحبه پاکروان و سخنان علم و شاه، در بسیاری از شهرها، علما و روحانیون و نیز مردم نسبت به این سخنان اعلام انزجار کردند و حکومت برای جلوگیری از هرگونه واکنش تند احتمالی، بار دیگر بر تدابیر امنیتی خود افزود.
بر اساس اسناد، ساواک ابتدا تصمیم گرفت امام را به سنندج تبعید کرده و در منزلی تحتالحفظ نگه دارد، اما نهایتاً از این تصمیم منصرف شد و در حالی که امام تا 11 مرداد 1342 در بازداشت بودند، به منزلی در قیطریه (از منازل تحت کنترل ساواک) منتقل شدند.
در دوره حصر امام در قیطریه، پاکروان و برخی مقامات ساواک با ایشان ملاقات و گفتگوهایی داشتند. طی یکی از ملاقاتها با پاکروان، امام پیشبینی کرده بود در آیندهای نه چندان دور حکومت پهلوی سقوط خواهد کرد.
از جمله وقایعی که پس از دستگیری امام خمینی روی داد، مهاجرت بسیاری از علما و روحانیون به تهران بود. در پی انتشار خبری مبنی بر این که رژیم قصد دارد ایشان را اعدام کند، بسیاری از علما راهی تهران شدند تا از عملی شدن این تصمیم جلوگیری کنند و موجبات آزادی ایشان را فراهم آورند. فشار ساواک برای جلوگیری از افزایش مهاجرت علما به تهران تمامی نداشت و علمای مهاجرت کرده برای بازگشت دوباره به شهرهای محل اقامت خود، تحت فشار ساواک بودند. بازگشت علما از تهران روندی تدریجی را طی کرد؛ تنها پس از آزادی امام از زندان و تحتالحفظ شدن ایشان در قیطریه که دیگر خطر جانی ایشان را تهدید نمیکرد، علما به خروج از تهران رضایت دادند.
پس از انتقال امام به قیطریه، تعدادی از علما و روحانیون با ایشان دیدار کردند. در برخی از شهرها مجالس جشن و چراغانی به مناسبت آزادی ایشان برپا شد. ساواک تصریح کرد که امام در ملاقات با علما از ادامه مبارزه با حکومت خبر داده است. ساواک از جنب و جوش دوباره مردم در طرفداری از امام نگران بود و از کسانی که پیشگام اینگونه حمایتها بودند، مراقبت میکرد. ساواک برای کاستن از موج حمایتهایی که از امام خمینی در حال شکلگیری بود، طی اعلامیههایی چنین القا میکرد که ایشان و سایر علما (محلاتی ـ قمی و دستغیب) تنها پس از آن که قول دادهاند دیگر در امور سیاسی دخالت نخواهند کرد، آزادی خود را به دست آوردهاند. این خبر به سرعت از سوی امام و سایر علما تکذیب شد و ایشان تصریح کرد که در مبارزه با حکومت پهلوی هرگز از پای نخواهد نشست. پیش از آن و در جریان قیام 15 خرداد 42، توسط پاکروان، علم و شاه شایع شد که ایشان و طرفدارانشان برای ایجاد ناآرامی در روز 15 خرداد، از بیگانگان (و به طور مشخص مصر) پول دریافت کردهاند تا در نزد افکار عمومی داخلی و خارجی موقعیت امام متزلزل شده و از اهمیت قیام کاسته شود. نتایج به دست آمده از این شایعه به ضرر حکومت تمام شد و ساواک چند روز بعد، در گزارشهای خود اعلام کرد که پخش شایعه ارسال پول به ایران از سوی کشورهای خارجی (آن هم مبلغ ناچیز یک میلیون تومان) موجب سرشکستگی حکومت ایران شده است و چنین ارزیابی شده که حکومت ایران تا آن درجه ضعیف است که با مبلغ ناچیزی، امکان سرنگونی آن وجود دارد. نیز ساواک به زودی اعتراف کرد که شایعه پول گرفتن آیتالله خمینی از کشورهای خارجی هیچگونه مقبولیتی در نزد افکار عمومی داخلی و خارجی پیدا نکرده است «زیرا اگر آیتالله خمینی میخواست پول بگیرد از ملت ایران میگرفت و به علاوه کسی که میتواند با یک سخنرانی هزار تومان پول جمع کند احتیاجی به پول خارجی ندارد.» بلافاصله پس از قیام 15 خرداد، ساواک تلاش کرد تا قیام را به طور دلخواه نزد افکار عمومی داخلی و خارجی انعکاس دهد. علاوه بر رسانههای داخلی، نمایندگیهای ساواک در کشورهای خارجی نیز دستور یافتند به رسانهها و دولتهای خارجی چنین القا کنند که قیام 15 خرداد حرکتی ارتجاعی بود و با پشتیبانی برخی کشورهای خارجی و در تقابل با اقدامات اصلاحی حکومت به وقوع پیوست.
ساواک برای تخریب حرکت 15 خرداد به راههای دیگری نیز متوسل شد. از آغازین روزهای محرم 1342 اعلامیههای جعلی در حمایت از شاه و حکومت و در مخالفت با علما و روحانیون به رهبری امام خمینی، منتشر شد و تظاهرات (میتینگ) برگزار گردید. همچنین مقالاتی نیز با نامهای جعلی در حمایت از انقلاب سفید و انتقاد از علما و روحانیون مخالف در نشریات منتشر شد. ساواک تلگرافاتی در موافقت با انقلاب سفید و به نام اصناف خطاب به شاه ارسال میکرد؛ همچنین دستور میداد اشعار و سخنانی در تخریب علما در دیوارهای شهرهای بزرگ نوشته شود.
از جمله اقدامات ساواک پس از قیام 15 خرداد تشدید طرح اعزام طلاب و روحانیون (به ویژه مخالفان) به خدمت نظام وظیفه بود. از ماههای پایانی سال 1341 و سپس به دنبال واقعه فیضیه این طرح با نوساناتی چند به مورد اجرا گذاشته شد. اما پس از 15 خرداد این طرح با شدت بیشتری مورد توجه ساواک و حکومت قرار گرفته و تا واپسین ماههای سال 1342 به رغم مخالفتهایی که وجود داشت، بسیاری از طلاب و روحانیون به خدمت سربازی اعزام شدند. در جریان قیام 15 خرداد افراد بسیاری دستگیر و محاکمه شدند که از آن میان طیب حاج رضایی و حاج اسماعیل رضایی از میدانداران جنوب تهران به اعدام محکوم شدند.
از جمله اقدامات دولت اسدالله علم در 26 شهریور 1342 برگزاری انتخابات دوره 21 مجلس شورای ملی بود. این در حالی بود که به دنبال قیام 15 خرداد 42 و بحرانهای سیاسی متعاقب آن، بسیاری از مردم برای شرکت در انتخابات تمایل نداشتند. پاکروان، برای متقاعد کردن علما و روحانیون مبنی بر دعوت مردم به شرکت در انتخابات، بارها با علما و روحانیون سرشناس در تهران، قم و سایر شهرها ملاقات کرد، اما برخلاف انتظار رئیس ساواک، تقریباً همه روحانیون شرکت در انتخابات دوره 21 مجلس شورای ملی را تحریم کردند. آیتالله ابوالقاسم خویی، حاج سید محمدصادق روحانی، آیتالله میلانی، آیتالله شریعتمداری، آیتالله مرعشی نجفی، آیتالله قاضی طباطبایی و دهها تن از علما و روحانیون دیگر در سراسر کشور طی اعلامیههایی شرکت در انتخابات دوره 21 مجلس شورای ملی را تحریم کردند.
در 26 شهریور 1342 ساواک حکومت را مطمئن ساخت که اجازه نخواهد داد آیتالله خمینی انتخابات دوره 21 مجلس شورای ملی را تحریم کند، اما همین سختگیری ساواک بر امام که در آن هنگام در منزلی تحتالحفظ به سر میبردند، موجب شد موج تحریم انتخابات گسترش یابد.
امام که از 11 مرداد 1342 در قیطریه تحتالحفظ بودند، در روز 7 آبان 1342 با موافقت ساواک اجازه یافتند در منزل دیگری در تهران سکنی گزینند. به همین دلیل با تلاش اطرافیان امام، منزل یکی از بازرگانان طرفدار ایشان به نام آقای روغنی برای سکونت انتخاب شد و امام تا هنگام آزادی نهایی در فروردین 1343 در منزل ایشان ساکن شدند و تحت مراقبتهای شدید ساواک به سر بردند.[12]
کاپیتولاسیون
در 17 اسفند 1342 اسدالله علم از نخستوزیری برکنار شد و حسنعلی منصور دبیرکل حزب جدیدالتأسیس ایران نوین که از حامیان سیاست امریکا در ایران بود، جای او را گرفت. منصور با انتقاد از برخی اقدامات و رفتارهای دولت سابق بر آن بود تا با علما و روحانیون و بهویژه امام خمینی رویه آشتیجویانهای در پیش گیرد و چنان وانمود سازد که نگرش و رفتار سیاسی دولت جدید تفاوت آشکاری با کابینه قبلی خواهد داشت.
مدت کوتاهی پس از تشکیل کابینه منصور، جواد صدر وزیر کشور با امام خمینی ملاقات کرد و وعده داد به زودی آزاد خواهند شد. منصور نیز در 16 فروردین 1343 طی سخنانی از دین اسلام و روحانیت ایران تجلیل کرد. در 17 فروردین 1343 نیز سرهنگ مولوی ـ رئیس ساواک تهران ـ با امام ملاقات کرده، آزادی ایشان را اعلام نمود و روز بعد امام خمینی پس از 10 ماه و 3 روز زندان و حصر، تحت تدابیر شدید امنیتی وارد قم شد و به رغم این که از سوی ساواک هشدار داده شده بود در مقابل حکومت سکوت کند، مدت کوتاهی پس از ورود به قم در مسجد اعظم قم سخنرانی تندی ایراد کرد و ساواک را به دلیل اعمال خشونت سرزنش نمود. پس از آزادی امام؛ روزنامه اطلاعات با هماهنگی ساواک طوری خبر را منتشر کرد که گویا ایشان در قبال کسب آزادی، تعهد دادهاند که دیگر در مسائل سیاسی دخالتی نکنند. ایشان به سرعت نسبت به این خبر جعلی واکنش نشان داده و آن را تکذیب کردند. سرهنگ مولوی از ایشان تقاضا کرد این موضوع را پیگیری نکند، اما ایشان ضمن برخورد شدید با مولوی، تصریح کردند هیچگاه در مقابل اقدامات خلاف حکومت سکوت نخواهند کرد. آزادی امام سرور و شادی علما، روحانیون و مردم در تهران، قم و برخی شهرهای بزرگ را در پی داشت. در مراسمی که با حضور امام در مدرسه فیضیه برای تجلیل از ایشان برگزار شد قطعنامهای (البته بدون اطلاع ایشان) از سوی علی حجتی کرمانی قرائت شد که موجب خشم ساواک گردید. به رغم سیاستهای متظاهرانه دولت منصور، تدابیر امنیتی ساواک درباره رفتار سیاسی علما و روحانیون مخالف حکومت کماکان با شدت و حدّت تمام ادامه یافت. دولت حسنعلی منصور درصدد بود در فضایی آکنده از رعب و سکوت، لایحه معروف کاپیتولاسیون را برای تصویب در اختیار مجلس شورای ملی قرار دهد. لایحه کاپیتولاسیون در دوره نخستوزیری اسدالله علم به مجلس سنا تقدیم شده بود ولی تا آغاز نخستوزیری منصور و به دلیل بحران سیاسی موجود و مخالفتی که علما با اقدامات شاه در پیش گرفته بودند، مسکوت گذاشته شد.
در روز 21 مهر 1343 مجلس شورای ملی پس از چند ساعت مذاکره که با مخالفت برخی از نمایندگان نیز همراه بود، با اکثریتی ضعیف لایحه کاپیتولاسیون را تصویب کرد. این خبر در اوایل آبان 1343 به اطلاع امام خمینی رسید و ایشان با ننگآور توصیف کردن این لایحه، در روز 4 آبان 1343 ـ مصادف با سالگرد تولد شاه ـ طی یک سخنرانی تاریخی با محکوم کردن تصویب لایحه، از حکومت انتقاد کردند. این سخنرانی تاریخی در شرایطی ایراد میشد که ساواک بر اوضاع و احوال کشور مسلط بود و برای جلوگیری از مخالفت علما و روحانیون و شخص امام تدابیر امنیتی شدیدی اندیشیده بود. ساواک تصور نمیکرد ایشان بار دیگر در مخالفت با حکومت به اقدامی این چنین صریح و بیپروا دست زند. امام خمینی علاوه بر سخنرانی، اعلامیه دیگری نیز خطاب به ملت ایران صادر کرد. در این اطلاعیه ضمن برشمردن تبعات سوء تصویب لایحه کاپیتولاسیون در مجلس شورای ملی و اهانتی که به موجب آن متوجه مردم ایران و نیز حکومت و دوایر مختلف دولتی و لشکری میشد به گسترش سلطه استعماری امریکا در ایران اشاره کرد و مصوبه را غیرقانونی دانست. به رغم کنترل شدید ساواک، در زمانی بسیار کوتاه، دهها هزار نسخه از متن سخنرانی و اعلامیه امام در مخالفت با لایحه کاپیتولاسیون در کشور منتشر شد. سرعت عمل انتشاردهندگان به حدی سریع و غافلگیرانه بود که گفته شد شاه مستقیماً ساواک را به دلیل ناتوانی در جلوگیری از انتشار آن مورد انتقاد قرار داده است. چند روز پس از سخنرانی امام و انتشار اعلامیه ایشان، حسنعلی منصور در 9 آبان 1343 طی سخنانی در مجلس سنا سخنرانی و اعلامیه امام خمینی را تحریکآمیز دانسته و اظهار تأسف کرد و از تصویب لایحه کاپیتولاسیون حمایت کرد. به دنبال آن، در نیمه شب 13 آبان 1343 مأموران ساواک با کمک نیروهای انتظامی و امنیتی منزل امام را در شهر قم محاصره کرده، ایشان را دستگیر و مستقیماً به فرودگاه مهرآباد منتقل کرده و به ترکیه تبعید کردند. بلافاصله نیز بسیاری از طرفداران و اطرافیان امام در قم، تهران و سایر شهرها دستگیر و روانه زندان شدند.
تصویب لایحه کاپیتولاسیون و سپس تبعید امام خمینی به خارج از کشور به رغم تصور حکومت و ساواک، از سوی مخالفان مورد بیتوجهی قرار نگرفت و فراموش نشد. اولین نتیجه این اقدامات، ترور حسنعلی منصور نخستوزیر در اول بهمن 1343 توسط چند تن از اعضای شاخه نظامی جمعیت هیئتهای مؤتلفه اسلامی بود که نهایتاً به قتل وی در روز 6 بهمن 1343 (سالگرد رفراندوم 6 بهمن 1341) انجامید. البته ساواک تلاش میکرد القا کند که نقشه ترور و قتل حسنعلی منصور با موضوع تصویب لایحه کاپیتولاسیون و تبعید امام هیچ ارتباطی ندارد.
قتل حسنعلی منصور و آغاز نخستوزیری امیرعباس هویدا در بهمن 1343 با پایان ریاست حسن پاکروان بر ساواک همزمان شد. شاه، سپهبد نعمتالله نصیری رئیس کل شهربانی کشور را که در سرکوب تحرکات سیاسی علما و روحانیون در دوران نخستوزیری علم و منصور موجبات رضایت او را فراهم آورده و در همان حال با پاکروان رقابت تنگاتنگی داشت، بیش از هر کس دیگری برای ریاست ساواک مناسب تشخیص داد. قتل حسنعلی منصور به عزل پاکروان کمک کرد، در کابینه امیرعباس هویدا، سپهبد نصیری به عنوان معاون نخستوزیر و رئیس ساواک معرفی شده و سرلشکر پاکروان به وزارت اطلاعات و جهانگردی منصوب گردید.
در دوره چهارساله پاکروان، این سازمان تحولات عمدهای به لحاظ تشکیلاتی و مدیریتی پشت سر گذاشت و تجارب قابل توجهی کسب کرد. تعداد افراد ساواک در این دوره افزایش یافت و علاوه بر تهران، قم و سایر شهرهای بزرگ، در بسیاری از شهرهای کوچک و مناطق دورافتاده نیز سایه سنگین ساواک گسترانیده شد. نمایندگیهای ساواک در بسیاری از کشورهای اروپایی، امریکا و غیره سر و سامان یافت و روابط ساواک با موساد گسترش پیدا کرد. در دوره ریاست پاکروان، این سازمان با تحکیم پایههای خود مرحله استقرار را پشت سر گذاشته و به تثبیت موقعیت خود نزدیک شد. ساواک در دوره پاکروان یکی از حساسترین دوران خود را پشت سر گذاشت و در شرایطی که مخالفان حکومت برای جلوگیری از گسترش استبداد و نیز گسترش روزافزون سلطه خارجی تلاش میکردند، ساواک با سرکوب و اعمال خشونت گامی دیگر در عرصه نقض حقوق اساسی ملت ایران و توسعه دیکتاتوری و خودکامگی که با وابستگی خارجی نیز توأم بود، پایههای حکومت پهلوی را تحکیم میبخشید.[13]
بعد از حسنعلی منصور، امیرعباس هویدا به نخستوزیری رسید. وی پاکروان را به عنوان وزیر اطلاعات (وزارتخانهای که به امور جهان گردی اختصاص یافته بود) برگزید. پاکروان در شهریور 1345 به عنوان سفیر ایران راهی پاکستان شد و سه سال بعد در مهرماه 1348 به عنوان سفیر ایران به فرانسه رفت. پاکروان در فرانسه فعالیتهای دانشجویان ایرانی مخالف رژیم شاه را کنترل میکرد.
پاکروان در آبان ماه 1352 به ایران بازگشت و تا سال 1356 ش در بازرسی شاهنشاهی در کنار حسین فردوست مشغول به کار شد.
در پرونده انفرادی پاکروان در ساواک گزارشی از سوءاستفاده 45 میلیون ریالی وی و شرکت تازه تأسیسی به نام کامانا با همکاری همایون صنعتی مدیر عامل گروه مهندسین انماک از وزارت کشاورزی در تیر ماه سال 1356 به چشم میخورد ولی نتیجه آن معلوم نشده است.
پاکروان در مهر ماه 1356 مشاور و سرپرست امور مالی وزارت دربار شد. در سال 1357 ش با اوجگیری حوادث انقلاب پاکروان در مصاحبهای گفت: «تنها راه باقی مانده برای شاه این است که همه دزدهای پیرامون خود را بازداشت و تیرباران کند.» ماه بعد، زمانی که شاه قصد فرار از کشور را داشت پاکروان در ملاقاتی با احسان نراقی، جامعهشناس و رئیس مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران و مشاور فرح پهلوی، گفت: «عزیمت او یعنی فرار از مسئولیتها، نباید بگذاریم برود!»
به هر حال شاه در 26 دی 1357 از کشور خارج شد و با ورود امام خمینی در 12 بهمن 1357، دولت شاپور بختیار پس از ده روز سقوط کرد.
حسن پاکروان توسط مردم بازداشت و تحویل دادگاه انقلاب اسلامی شد. دادگاه نیز وی را به جرم کشتار مدرسه فیضیه و 15 خرداد 1342، تبعید امام خمینی به ترکیه... به اعدام محکوم کرد و در 22 فروردین 1358 تیرباران شد.[14]
پینوشتها:
[1] . ر.ک: ظهور و سقوط سلطنت پهلوى، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاى سیاسى، ج 2، ص 449 ـ 448.
[2] . تغییر لباس و کشف حجاب به روایت اسناد، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول، سال 1378، ص 373 و 374.
[3] . مقاله: بازکاوی نقش سرلشکر پاکروان در فاجعه کشتار مسجد گوهرشاد، ایام، ویژه نامه تاریخ معاصر، مؤسسه تاریخ معاصر ایران، شماره 1، دی 1383.
[4] . ساواک، سازمان اطلاعات و امنیت کشور، مظفر شاهدی، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چاپ اول، ص 295.
[5] . همان، ص 295 تا 297.
[6] . همان، ص 297 و 298.
[7] . همان، ص 298 و 299.
[8] . علیرضا متولّی، شهاب سبز، حکایت زندگی امام روحالله موسوی خمینی(ره)، چاپ اوّل، تهران، کتابهای قاصدک، 1379، ص 35، 36.
[9] . همان، ص 312 و 313.
[10] . همان، ص 313 تا 318.
[11] . همان، ص 318 تا 324.
[12] . همان، ص 324 تا 334.
[13] . همان، ص 334 تا 337.
[14] . دایرهالمعارف انقلاب اسلامی، سوره مهر، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، ج 1، ص 202 و 203.