انقلاب اسلامی در روستاهای استان قزوین به روایت اسناد ساواک


30 شهريور 1400


پیروزی انقلاب اسلامی محصول مبارزات مردم شهری، روستایی و کوچ‌نشینان بوده ‌است. در رأس این مبارزات، شبکه‌ای از روحانیون انقلابی قرار داشتند که با گستراندن نهضت امام‌خمینی(ره) دایره مبارزه را طی سال‌های 1342تا 1357 در شهرهای بزرگ و کوچک و روستاهای دور و نزدیک گسترش می‌دادند. هنگامی که مبارزات در سال 1356ش وارد مرحله‌ای حساس و حیاتی شد، پیوستن روستا و شهر نیز خود را نشان داد. در این زمان ایران دریایی از خروش انقلابی شده بود و شهری و روستایی و کوچ نشین در آن سهمی داشتند.

واقعیت آن است که جریان فرهنگ –برخلاف اقتصاد و به ویژه تولید کشاورزی و دامی- معمولاً از شهر به سوی روستا بوده است. با در نظر گرفتن این که انقلاب اسلامی ایران، اساساً انقلابی فرهنگی بوده و در آن وجه فرهنگ و باورها نقش بنیادی داشته ‌است؛ اکنون باید پرسید: آیا انقلاب اسلامی نیز به عنوان یک خیزش فرهنگی- سیاسی در قالب همان الگوی معمول شهر به روستا قرار می‌گیرد؟ اگر چنین است روند این انتقال فرهنگی از شهر به روستا چگونه صورت ‌گرفته و کدام گروه‌ها، نهادها و .... در آن نقش داشته‌اند؟

موضوع دیگر آن است که جامعه روستایی در ایران، برخلاف نگاه اول جامعه‌ای ساده و یک دست نیست. جامعه روستایی در ایران متنوع و مرکب است؛ این تنوع و ترکیب محصول شرایط جغرافیایی، اقلیم، تحولات تاریخی، سیاسی و اجتماعی است. تغییر و تحولات در روستاها و نقش آن‌ها در رویدادها نتیجه اثرگذاری مؤلفه‌هایی چون ترکیب جمعیتی، پیچیدگی یا بسیط بودن ساختار اجتماعی، دوری و نزدیکی به شهر و برخی عوامل دیگر بوده ‌است. بنابر این برای تبیین نقش روستاها در رویداد مهمی مانند انقلاب اسلامی باید به این مؤلفه‌ها توجه داشت.

اسناد ساواک منابعی مهم برای شناخت وجوه مختلف تاریخ انقلاب اسلامی هستند. این اسناد برای شناخت نقش و جایگاه روستاها در مبارزات انقلاب اسلامی طی سال‌های 1342 تا 1357 منبعی ارزشمند محسوب می‌شوند. نوشتار پیش‌رو می‌کوشد با اتکا به اسناد منتشر شده ساواک، نقش و جایگاه روستاهای استان قزوین در مبارزات انقلاب اسلامی را تبیین و تفسیر کند. بی‌گمان اسناد ساواک، برای توضیح جایگاه روستاها در این رویداد بزرگ، لازم و واجد ارزش فراوان هستند؛ اما کافی نیستند؛ از این رو این نوشتار را می‌توان روایتگر بخشی از نقش روستاهای قزوین در تاریخ انقلاب اسلامی دانست و برای تکمیل آن گردآوری و تجزیه و تحلیل منابع نوشتاری(سندی و غیر‌سندی) و غیر‌نوشتاری(تاریخ شفاهی) نیز لازم است. این نوشتار می‌کوشد به سؤالات فوق درباره نقش و جایگاه روستاها در تاریخ انقلاب اسلامی پاسخ دهد.

 

مقدمه

پیش از آن که رویدادنگاری انقلاب اسلامی در روستاهای قزوین را شروع کنیم، باید چند نکته را تذکر دهیم. در تقسیمات کشوری ایران- در دوره پهلوی و جمهوری اسلامی ایران- روستا دارای تعریفی مشخص است. روستا، مکانی غیر از شهر، فاقد شهرداری و جمعیت آن نیز کمتر از 5000 نفر است. البته ممکن بود در این‌باره استثنائاتی وجود داشته ‌باشد؛ مثلاً درباره برخی نواحی که وجود یک مرکز اداری برای ساماندهی امور لازم بود، برخی سکونتگاه‌های جمعیتی کمتر از 5000 نفر نیز شهر خوانده شده‌اند. اما قانون تقسیمات کشوری بر داشتن حداقل 5000 نفر جمعیت برای اطلاق شهر بر یک کانون جمعیتی تأکید کرده ‌است. در نوشتار حاضر، کانون‌های جمعیتی که در اسناد قریه و قصبه خوانده شده‌اند، در شمار روستاها قرار گرفته‌اند؛ منظور آن که معیارهای زمان نگارش و شکل‌گیری اسناد برای احتساب یک محل به عنوان قریه مورد نظر بوده ‌است. برخی از این کانون‌های جمعیتی در دوره‌های بعد و در سال‌های اخیر به مرتبه شهر ارتقا پیدا کرده‌اند، اما ملاک ما، وضعیت آن‌ها طی سال‌های 1342 تا 1357ش و بر مبنای اسناد موجود بوده ‌است. در ادبیات اسناد موجود، بیشتر از اصطلاحات قریه و گاه قصبه(مرکز جمعیتی بزرگتر از قریه که مرکز دهستان بوده) و کمتر از روستا استفاده شده ‌است.

برخی عناوین و اصطلاحات دیگر مانند آبادی یا مزرعه و مکان که اصطلاحات تفکیک شده و تخصصی در سرشماری‌های جمعیتی ایران بوده‌اند، مورد توجه تهیه‌کنندگان اسناد نبوده و ما نیز ضرورتی در طرح و توضیح آن‌ها ندیده‌ایم. اصطلاح روستا که امروزه کاربرد رسمی پیدا‌ کرده، در دوره ساسانی به مجموع چند ده و آبادی اشاره داشت و معادل دهستان امروزی بود. این اصطلاح بعدها بیشتر کاربردی فرهنگی داشت و بیشتر به اهالی قراء و قصبات اشاره داشت. در دوره‌های صفوی و قاجار بلوک به چند قریه و مزرعه اشاره می‌کرد و روستا کاربردی نداشت.؛ اما در دوره پهلوی روستا بار دیگر به تقسیمات اداری کشور بازگشت و معادل قریه در تقسیمات اداری پیشین شد. در ادامه این تغییرات، دهستان نیز جای بلوک را گرفت.

روستاها در دوره‌های گذشته توسط مدیران محلی چون کدخدا و رئیس اداره می‌شدند و بلوک‌باشی نیز اداره بلوک را عهده دار بود. در دوره پهلوی، کدخدایان همچنان اداره روستاها را بر عهده ‌داشتند و با مأموران حکومتی چون ژاندارم، مأمور‌ سرشماری و... همکاری می‌کردند. در دوره پهلوی دوم، در دهه 1340 و 1350ش تغییرات عمده‌ای در ساختارهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی روستاها به وجود ‌آمد. این تغییرات در راستای تغییرات بزرگ‌تری بود که طی یک برنامه هدفمند و در قالب برنامه موسوم به انقلاب شاه و ملت(اصول شش‌گانه) آغاز ‌شده ‌بود و در راستای گستراندن قدرت حکومت به درون دورترین روستاها و پایین‌ترین قشرهای جامعه صورت می‌گرفت.

برخی از اصول این تغییرات هدفمند- مانند اصلاحات ارضی- مستقیماً با زندگی روستاییان و ساختارهای اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی روستا مربوط بود. برخی اصول دیگر که در سال‌های بعد به اصول شش‌گانه افزوده می‌شدند نیز مربوط به زندگی روستاییان و اداره روستاها بود؛ مانند خانه‎های انصاف. پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی ایران، بساط خانه‌های انصاف جمع شد و با اجرای قانون شوراها، اکنون شوراهای اسلامی روستا، دهیارها و دهدارها، امور روستاها و دهستان‌ها را اداره می‎کنند.

با در نظر گرفتن موراد مطرح ‌شده، می‌توان خطوط کلی زندگی در روستاها را به دست داد. در دهه‌های 40 و 50 دولت مشغول گستراندن نفوذ خود به درون روستاها، ایجاد تمرکز، یک دست سازی فرهنگی با ایجاد مدارس زیر نظر آموزش و پرورش و از بین بردن نفوذ ملاکین و اربابان به نفع خود بود. کارمندان ادارات و نهادهای مرتبط با زندگی روستاییان مانند اصلاحات ارضی، بهداشت، معلمان و نیروهای سپاهی دانش و برخی پرسنل ادارات دیگر به روستاها رفت‎ و ‎آمد می‌کردند و هر یک به نوبه خود بر اوضاع فرهنگی روستا اثر می‌نهادند. علاوه بر آن، رفت و ‎آمدهای روستاییان و قشرهای بالای جامعه روستایی مانند کدخدایان و اعضای خانه‌های انصاف و کاسبان و پیشه‌وران روستایی- شهری نیز بر تغییرات فرهنگی در روستاها تأثیر داشت.

موضوع دیگر در بررسی الگوی تغییرات اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی در روستاها، دوری و نزدیکی آن‌ها با مراکز شهری بود. روستاهای بزرگ که بر سر راه‌ها و در فاصله بین دو شهر قرار داشتند یا روستاهای نزدیک به شهر، در معرض تغییرات بیشتری بودند. این روستاها معمولاً ساخت جمعیتی پیچیده‌تری داشتند و رفت ‌و ‌آمد و داد ‌و ‌ستد فرهنگی در آن‌ها زیاد بود. در مقابل روستاهای کوچک، دورافتاده و کم جمعیت از ثبات بیشتر و تغییر فرهنگی و اجتماعی کمتری برخوردار بودند. روستاهای بزرگ با داشتن مدرسه، مسجد و مکان‌های عمومی چون قهوه‌خانه و ..... دارای پل‌های ارتباطی بیشتری با جهان خارج بودند و امکانات بیشتری را برای پذیرش تغییر عرضه می‌کردند.

بافت فرهنگی روستاها و میزان نفوذ دین و به ویژه مبانی اعتقادی، شریعت و مناسک دینی در میان روستاییان مؤلفه مهم دیگری است که برای بررسی تغییرات اجتماعی و فرهنگی در روستاها باید به آن توجه کرد. وجود زمینه‌های فرهنگی دینی، وجود مساجد، هیئت‌ها، امام‌زاده‌ها، حسینیه‌ها و مناسبت‌های دینی و ایام عزاداری ماه‌های محرم و صفر بستر مناسبی برای حضور روحانیون در روستاها ایجاد می‌کردند. رفت ‌و ‌آمد روحانیون به روستاها، منشأ تغییرات مهم فرهنگی و اجتماعی در روستاها می‌شد.

نکته آخر حضور ژاندارمری در فضاهای روستایی بود. پاسگاه‌های ژاندارمری، وظیفه برقراری نظم و امنیت در مناطق بیرون از شهرها را بر عهده‌ داشتند و معمولاً پس از وقوع یک رویداد در محل حضور پیدا می‌کردند. در گزارش‌های ژاندرمری می‌توان حضور و تأثیرگذاری عناصر مختلف چون روحانیون، معلمان و نیروهای سپاهی دانش و رفت ‌و ‌آمدهای اثرگذار عناصر روستایی- شهری به روستاها را دید.

اکنون با در ‎نظر‎گرفتن مقدمات مطروحه، به رویدادنگاری مبارزات انقلابی در روستاهای قزوین بر بنیاد اسناد ساواک می‌پردازیم.

 

روحانیون پیشگامان انقلاب در روستاها

به گواه اسناد ساواک، روحانیون بیشترین نقش را در بردن فضای انقلابی به درون روستاهای قزوین داشته‌اند. حضور روحانیون موضوع و رویدادی جدید نبود. سلسله مراتبی از روحانیون شیعه از سده‌های قبل با قشرهای مختلف مردم در شهر و روستا در پیوند بودند و این روابط در طول تاریخ تکامل یافته و در رویدادهای مهم تاریخی امکان بسیج قشرهای مختلف مردم را فراهم می‌کرد. نمونه‌های چنین پیوندی را می‌توان در قیام علیه امتیازنامه رژی(تنباکو) دید. بنابر این نقش فعال روحانیون در گسترش فضای انقلابی به درون روستاها در یک روند مرسوم و طبیعی اتفاق می‌افتاد.

نخستین سند درباره روند رویدادهای انقلاب اسلامی در روستاهای استان قزوین، به خرداد 1342 باز می‌گردد. در این سند که نامه‌ای است از ساواک قزوین به ژاندارمری این منطقه؛ به فعالیت‌های انقلابی یک روحانی در قریه چوبیدر اشاره شده ‌است. این روحانی انقلابی با کانون اصلی نهضت در قم در ارتباط بود. قم در این تاریخ، مرکز جوشان انقلاب اسلامی بود و رویدادهای مهمی چون فاجعه حمله مأموران رژیم به مدرسه فیضیه(دوم فروردین 1342) و سخنرانی امام‌خمینی در عاشورای سال 1383ق /  13 خرداد 1342 و دستگیری و اعزام ایشان به تهران را تجربه کرده‌ بود. در چنین فضایی، امام خمینی ضمن تحریم جشن عید نوروز سال 1342، ماه محرم را به فرصتی برای مبارزه علیه رژیم تبدیل‌کردند.

فعالیت‌های یک روحانی انقلابی در روستای چوبیدر[1] قزوین که اخبار آن به ساواک رسیده‌ بود، در این فضا قابل فهم است. این روحانی انقلابی مردم را به قیام علیه رژیم دعوت می‌کرد و اعلامیه‌های انقلابی را در آنجا پخش می‎کرد؛ از این رو ساواک از ژاندارمری خواست، ضمن تحقیق در این‌باره، در صورت صحت خبر، روحانی انقلابی را دستگیر و به آن سازمان اعزام کند.[2]  

روحانیون انقلابی که میان شهر و روستا در تردد بودند، اخبار مربوط به انقلاب را به روستاها می‌بردند. آن‌ها همچنین خود مُبلِغ و مدافع انقلاب بودند و بدین‌گونه روستاها را در یک روند مستمر با رویدادهای انقلاب در شهرها و نواحی دیگر پیوند می‌دادند. حجت‌الاسلام سید حسن موسوی(1296-1385ش) معروف به شالی، مدرس علوم دینی، یکی از این روحانیون بود. او اهل قریه شال رامند[3] و ساکن قزوین بود و در منبرها از مرجعیت امام خمینی و مبارزات ایشان دفاع می‌کرد.

«مسلمانی دیگر تمام شد. مرجع تقلید ما را از خانه بیرون کشیدند و بردند. آقای آیت‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌ الله خمینی چه گناهی کرده‎ بود؟ چه تقصیری داشت که او را از خانه‌اش بیرون بردند؟ آقایان این‌ها مخالف دین هستند... خدایا این‌ها را نابود بکن. خدایا چه خاکی به سرمان بریزیم؟ مرجع تقلید ما را بردند؛ کار ما باید چه بشود؟ خدایا هر چه زودتر صاحب‌الزمان ما را برسان که ما را از دست این ظالمان نجات‎دهد.»[4]

طبیعی بود هنگامی که حجت‌الاسلام موسوی شالی به قریه شال تردد می‌کرد، این سخنان و انتقادات را در آنجا هم مطرح کند. پس از بازداشت سید حسن موسوی شالی، مردم قریه شال، ضمن اعتراض به این موضوع در تلگرافخانه محل تجمع نمودند. ساواک پس از اطلاع از این موضوع از ژاندامری تاکستان[5] خواست موضوع را ضمن برخورد با تحرکات معترضان، فیصله دهد.

«عده‌ای از اهالی قریه شال به طرفداری از خمینی و سید حسن موسوی شالی که به اتهام تحریک و اخلال بازداشت شده‌ است، در محل ایجاد ناراحتی و به تحریک مردم جهت تحصن در تلگرافخانه وادار نموده‌اند. قدغن فرمایید در این مورد تحقیق و با پیش‎بینی‎های لازم، هرگونه تحریکات را خنثی و کسانی که علیه امنیت منطقه دست به اخلالگری می‌زنند با پرونده تنظیمی به ساواک معرفی‎ نمایند.»[6]

حجت‌الاسلام سید حسن شالی، به تبلیغات انقلابی خود در روستاهای قزوین ادامه می‎داد. در فروردین 1356، شهربانی خبر داد سید حسن شالی واعظ، در روستاهای قزوین، ضمن ایراد سخنان مذهبی بر خلاف مصالح مملکتی نیز سخن می‎گوید. این واعظ انقلابی، با سید نورالدین ‌الحسینی‌اشکوری، حاج باقر صداقت و چند نفر دیگر، نشست‌هایی را برای پیشبرد فعالیت‌های انقلابی تشکیل می‌دادند.[7]

در سال 1343ش، روحانیون انقلابی، الگوی نشر دعوت به انقلاب را در ایام و مناسبت‎های مذهبی- به مناسبت فرارسیدن ماه مبارک رمضان- به کار گرفتند. در این ایام که روحانیون و مبلغان مذهبی عازم نقاط دور و نزدیک بودند، فرصتی فراهم می‎شد تا پیام انقلاب و مبارزه علیه رژیم به روستاها نیز برده ‎شود. منبر، وعظ و خطابه و شبکه‌ای از روحانیون در خدمت گسترش دعوت به نهضت علیه رژیم بودند. ساواک قزوین با دریافت گزارش‌هایی در این زمینه، از ژاندارمری‎های قزوین و تاکستان خواست مراقب اوضاع باشند و فقط به افراد دارای صلاحیت، اجازه تشکیل مجالس عزاداری را بدهند. همچنین بانیان مجالس می‌بایست متعهد می‎شدند که نظم مورد نظر دستگاه‌های امنیتی و انتظامی را حفظ کنند.

«گزارشات متعددی می‎رسد که بعضی از آخوندها و طلبه‎های محلی و بعضی دیگر از طلبه‎های شهرستان‎ها از جمله قم در ایام عزاداری به دهات و قصبات آمده و بدون مجوز به منبر رفته و سخنرانی‎های خارج از موضوع مذهبی بیان می‎نمایند... برای تشکیل مجالس سوگواری، عزاداری، جشن و غیره، باید قبلاً صلاحیت گردانندگان مجالس مزبور و وعاظ در آن مجلس مورد تأیید مقامات امنیتی و انتظامی محل قرار ‎گیرد. از بانی مجلس باید تعهد اخذ شود که از هرگونه بی‎نظمی و ایراد صحبت‎های خارج از مطالب مذهبی جلوگیری ‎نماید. در صورتی که به تعهد خود عمل ننماید در برابر مقامات انتظامی مسئول بوده و به اتهام اخلال نظم تحت تعقیب قانونی قرار خواهند‎گرفت.... کلیه پاسگاه‎ها باید در تمام دهات و قصبات و قراء که این گونه مجالس برپا می‎شود، قبلاً آگاهی داشته و پیش‎بینی‎های لازم برای موارد بالا را به عمل آورند. چنانچه در قریه‎ای آخوندی بدون کسب اجازه به منبر رفته و سخنرانی خارج از امور مذهبی می‎نماید علاوه بر این که نسبت به بانی مجلس و روضه‎خوان متخلف اقدام قانونی به عمل خواهد ‎آمد، مسئولین انتظامی محل نیز از طریق مقامات مربوطه مورد بازخواست قرار‎ خواهند ‌گرفت.»[8]

تهدید مقامات انتظامی و امنیتی محل از سوی ساواک قزوین، نشان می داد که آن سازمان از عملکرد مقامات محلی راضی نیست. منابعی که اخبار نواحی روستایی را به ساواک قزوین می‎دادند، به آن سازمان اطلاع داده‎ بودند که مقامات محلی در اجرای دستورالعمل آن سازمان درباره برگزاری مجالس عزاداری، جدی نیستند و اهتمام لازم را در این باره ندارند. این منابع اطلاع داده‌ بودند که در این ایام، عده‌ای از روحانیون و روضه‌خوان‌ها از نقاط مختلف کشور وارد قراء و قصبات قزوین شده و بدون اطلاع مقامات امنیتی و انتظامی به منبر رفته‌اند.

از جمله در قریه نرجه[9] آقای سید عطاءالله ‌جلالی سردفتر و محضردار و همچنین دو نفر دیگر به نام شیخ علی‎اکبر شش‎انگشتی ساکن قزوین و سید علی‎اکبر نام که از اردبیل آمده ‌است، شب‎ها به منبر رفته و روضه‌خوانی می‌نمایند. چون امکان دارد در بین این اشخاص عناصر ناباب وجود داشته ‎باشد که در حین روضه‎خوانی مطالب خارج از امور مذهبی بیان‎کند... خواهشمند است دستور فرمایید پاسگاه‎ها و مأمورین، بانیان مجالس عزاداری را ملزم نمایند که طبق مفاد نامه مزبور رفتار و عمل گردد.»[10]

در سال 1351، یک منبع به ساواک گزارش داد که در مغازه روستای فارسجین[11] از روستاهای تاکستان، گفت‌و‌گویی درباره رویدادهای قم صورت گرفته ‎است. متن این سند جایگاه قم و روحانیون انقلابی در روند مبارزات را نشان می‎دهد. این که یک پای خبرها حتی در روستاهای این سرزمین، شهر قم و روحانیون انقلابی بودند، حائز اهمیت است. شهر قم نبض تپنده انقلاب اسلامی بود و اخبار مبارزات از این شهر به نواحی دور و نزدیک می‌رسید و پیوند مردم را با این مبارزات زنده نگه می‌داشت.

«[اکبر‎ محمدی فرزند حاج‌آقا اهل و ساکن قریه فارسجین] ضمن یک مذاکره در مغازه حاج اله نوری واقع در قریه فارسجین از توابع تاکستان قزوین اظهار داشت که وضع قم خیلی مغشوش است و اخیر پانصد نفر از طلاب علوم دینی وسیله مأمورین دولت در قم دستگیر شده‌‌ اند و در تأیید اظهارات وی قدرت‎الله طالبی بیان داشت حاج شیخ صفر اورنئی نیز که در تهران ساکن می‌باشد در همین جریانات دستگیر گردیده ‎است.» [12]

روحانیون انقلابی، در مناسبت‎های مذهبی چون عزاداری‎های ماه محرم و ماه صفر و مجالی که در ماه رمضان پیش می‌آمد، در سنگر مسجد و هیئت و حسینیه، مبارزه علیه رژیم را ادامه می‌دادند و با سلاح وعظ، خطابه و روضه به جنگ رژیم می‌رفتند. این الگوی نشر دعوت در طول سال‌ها، ادامه پیدا کرد و روز به روز گسترش فضای انقلابی در جوامع روستایی را دامن می‎زد. در مقابل دستگاه‎های امنیتی و انتظامی رژیم نیز در ‌‌صدد کنترل این بخش از جامعه بودند و تلاش می‌کردند از هر گونه تغییر و تحول انقلابی در روستاها جلوگیری کنند.

«اخبار واصله حاکی است که بعضی از طلاب و وعاظ فرصت‌طلب در هنگام سخنرانی در بعضی از مجالس عزاداری و روضه‌خوانی در قراء مبادرت به تبلیغات سوئی می‌نمایند. علیهذا خواهشمند است دستور فرمائید در این مورد مراقبت‌‌‌های لازم معمول و اخبار واصله را نیز سریعاً به این سازمان اعلام نمایند.» [13]

یک نمونه از این روحانیون حجت‌‎‎‎‎‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ الاسلام سید موسی ‌ابراهیمی بود که در حوزه علمیه قزوین به تدریس مشغول بود. بنابر گزارش مأموران شهربانی، ایشان:

«در قراء قاقازان گماجین (اطراف قزوین) روضه‎خوانی می‎نماید. اگر در منزلی تمثال شاهنشاه آریامهر نصب باشد از روضه‎خوانی خودداری و می‌گوید دستور استاد ما است؛ چنانچه تمثال را بردارید، روضه‎خوانی خواهم ‎کرد.» [14]

برخی وعاظ در میان توده مردم روستایی نفوذ و محبوبیت فراوانی داشتند. آن‌ها در منبرها از فساد هیئت حاکمه سخن می‎گفتند و در سخنرانی‌ها یاد امام خمینی را گاه با اشاره و گاه صریح، زنده نگه می‎داشتند.

«سید عیسی حسینی که واعظ دهکده مسگرآباد قزوین می‎باشد، در سر منبر چنین اظهار داشته: ... اگر مردم از روحانیت کناره‌گیری کنند، سه بلا به آن‌ها وارد می‎شود: 1) سلطان ظالم، 2) بی ایمان از دنیا می‎رود 3) مالشان نصیب خودشان نمی‎شود.... در خاتمه چنین اظهار داشته: پروردگارا! علمای ما را که در دست ظالم زندانی و تبعید هستند، نجات بده. ضمناً واعظ مورد بحث در بین اهالی محبوبیت خاصی دارد.» [15]

شیخ خلیل سلیمانی اهل قریه خیارج رامند[16]در چهار فرسخی جنوب تاکستان بود و در منبرهایش از سیاست فرهنگی رژیم انتقاد می‌کرد و بر آگاهی مخاطبین می‌افزود. [17]

روحانیون انقلابی در مجالس ترحیم روستاییان که در مساجد روستاها برگزار می‎شد، به انتقاد از رژیم می‎پرداختند و در گسترش پیام انقلاب به درون روستاها تلاش می‎کردند.

«شیخ عیسی ظهوری در مورخه 19 / 2 / 37 [1357ش] در مجلس ترحیم غیر نظامی میرزا آقا که بر اثر تصادف فوت نموده بود واقع در قریه عباس‌‌‌آباد[18] حوزه استحفاظی پاسگاه سیردان به منبر رفته و پس از مناجات و غیره، کلیه دستگاه‌‌‌های دولتی را مورد انتقاد قرار داده و حتی کد 33[رضا پهلوی، ولیعهد شاه] را ظالم و ستمکار تلقی نموده.»[19]

 

ارتباط با قم

افراد انقلابی که به قم رفت‌‌‌‌‌ و‌آمد می‌کردند اعلامیه‎‎ها و اخبار انقلاب را به روستاهای منطقه می‌رساندند و با کمک انقلابیون محلی- به ویژه معلمین روستاها- در مناطق روستایی پخش می‌کردند.

«خبر واصله حاکی است که یکی از بستگان دانش‌آموز مهدی اینانلو ساکن قریه جهان‌آباد[20] بوئین‌‌‌‎‌زهرا، راننده شخصی یکی از روحانیون قم بود که غیرنظامیان گل‌محمدی و جمشیدی- معلمین دبیرستان میرعماد بوئین‌زهرا- با دستیاری وی از شهرستان قم، اوراق مضره تهیه می‌نمایند.[21]

در موردی دیگر سازمان ضداطلاعات ژاندارمری گزارش داد که در رفت ‌و ‌آمدهای برخی افراد بومی به قم، اعلامیه‌‌ های انقلابی به روستاهای طارم آورده می‌شود.

«غیر نظامی سید کاظم مصطفوی ساکن قریه ماهین[22] حوزه استحفاظی پاسگاه سیردان گروهان قزوین در بین اهالی قراء، خود را نماینده خمینی در بخش طارم سفلی[23] معرفی و یاد شده به اتفاق دائی‌‌‌‎‎‌اش به نام حاج ‌سید فاضل ‌مصطفوی در تظاهرات اخیر قم شرکت داشته و ضمناً نامبرده اکثراً از شهرستان قم اوراق مضره تهیه و در قراء طارم تکثیر می‌‌‎‌ نماید.»[24]

بنابر همین گزارش‌‌‎ها، سید کاظم مصطفوی (ساکن قریه ماهین) و شیخ عیسی ظهوری، خود را نماینده‌های خمینی معرفی و همه ماهه تعدادی اوراق مضره از شهرستان قم که به امضاء خمینی می‎باشد، تهیه و در مجالس مذهبی اوراق مزبور را در بین اهالی تکثیر می‌نمایند.» [25]

 

گسترش دامنه نهضت

در تیرماه 1357، سازمان ضداطلاعات ژاندارمری گزارش داد که دایره انقلاب تا قریه ساغران علیا[26] از توابع آبگرم تاکستان به صورتی جدی گسترش یافته ‎است. بنابر این گزارش:

غیر نظامی علی عباسی خاندانی ساکن قریه ساغران علیا... در محل شدیداً خود را طرفدار خمینی و آشوبگران شهرستان قم و تبریز معرفی و چندی قبل مبالغی پول به منظور کمک به آشوبگران از اهالی قراء جمع آوری می‎نماید.» [27]

در همین زمان در قریه عمقین بخش سیردان قزوین نیز اوضاع مشابهی حاکم بود.

«حاج شهاب‎الدین موسوی اهل و ساکن قریه عمقین[28]..... خود را در محل نماینده خمینی معرفی و همه ‌ماهه نامبرده به قم مراجعه و از آنجا اوراق مضره تهیه و در بخش سیردان تکثیر می‌‌نماید.» [29]

در مهرماه 1357، اطلاعات‌ و‌ ضداطلاعات وابسته به لشکر 16 زرهی قزوین به ژاندارمری آن منطقه گزارش داد که یک روحانی در روستاهای منطقه مشغول فعالیت ‌است. این روحانی در مساجد و مکان‌های عمومی مجال می‎یافت به انتقاد از حکومت و شاه بپردازد و پیام انقلاب را در آن مناطق نشر دهد. بنابر گزارش مذکور:

«قربانعلی محمدی ساکن قریه شمس‌آباد از توابع تاکستان مدتی قبل در کارخانه چیت‌‌‌سازی مشغول به کار بوده، که از چهار سال پیش شغل مربوط را رها و به ملائی روی آورده و به همین منظور مدتی در مدرسه علمیه قزوین و مدتی هم در قم تحصیل نموده و هم اکنون در آبادی‌های آب‌گرم همدان، قریه ارتش‌آباد، قریه شمس‌آباد به روضه‌خوانی مشغول می‌باشد. وی اخیراً در مساجد و مکان‌های عمومی آبادی‌های ذکر شده با انجام سخنرانی‌های ضدملی و میهنی و انتقاد از وضع حکومت و دولت، مردم را علیه دولت تحریک می‌نماید و نیز به ساکنین آبادی‌های موصوف اعلام داشته که بایستی تمثال‎های شاهنشاه را از خانه برداشته و به جای آن عکس‌های خمینی را نصب نماید»[30]

فعالیت‌های روحانیون انقلابی در روستاهای قزوین، در فروردین 1357ش، به حدی رسیده ‌بود که اداره کل سوم، از ساواک قزوین خواست مراقب این فعالیت‌ها باشد تا اوضاع از کنترل خارج نشود. یک نکته مهم در این نامه، اشاره به گسترش فضای انقلابی در روستاهای منطقه و پیوند آن با مرکز انقلاب در قم بود.

«خبر واصله از اداره دوم اطلاعات و ضداطلاعات ستاد بزرگ ارتشتاران حاکی است در قراء اطراف قزوین(بوئین‌زهرا، تاکستان، ضیاءآباد) تبلیغات سوء افراطیون مذهبی به حدی است که در حال حاضر به مقدار زیاد نوار از روحانیون افراطی قم و اعلامیه‌های مضره مشاهده شده ‌است و احتمال این که روستائیان مزبور تحت تأثیر این تبلیغات جهت ایجاد تظاهرات به مناسبت وقایع تبریز و قم به شهرستان قم عزیمت نمایند، زیاد است. در مناطق مزبور، مدام علناً شعارهای ضد ملی و میهنی می‌دهند.»[31]

روند فعالیت‌های روحانیون انقلابی در روستاها در شهریور و مهر 1357 شتاب بیشتری گرفت. در حاشیه یکی از گزارش‌های سازمان ضداطلاعات ژاندارمری درباره فعالیت‌های واعظی به نام عینی اهل و ساکن قریه منبرآباد[32] بوئین‌زهرا و سخنرانی انتقادی وی در مسجد جامع روستا علیه رژیم آمده ‌است:

«به طور کلی این روزها در اکثریت قریب به اتفاق کلیه قراء و روستاهای عقب‎مانده یعنی در قلب جمعیت بی‎اطلاع این منطقه، هر طلبه بی‎سوادی، ضمن روضه‎خوانی از حوادث و وقایع شهری مثل واقعه میدان ژاله و نظایر آن یادآوری کرده و به طور تحریک‎آمیزی مردم را مورد آگاهی‎های ناصواب قرار می‎دهند که بیشتر افراد روستایی را تعجب‎زده می‎نمایند.»[33]

در مرداد 1357ش، مسجد این قریه شاهد سخنرانی انتقادی سید رجب موسوی بود. آقای موسوی ساکن قریه آسیان[34] از توابع آبگرم بود؛ وی در یکی از گزارش‌ها دارای افکار مضره سیاسی معرفی شده‎ است؛ بنابر این گزارش‎ها وی در روستاهای منطقه به تبلیغ علیه رژیم و انتقاد از مقامات حکومت به ویژه شخص شاه می‎پرداخت.

«در مورخه 14 / 5 / 1357در قریه‌ عبدالله‌خان در مسجد قریه به منبر رفته و ضمن انتقاد از دستگاه‎های دولتی اظهار نموده: آیت‌الله آخوند همدانی را به دستور دولت در بیمارستان از بین برده‎اند.»[35]

در اواخر تیر 1357، بر قریه کبریت‌میان[36] جوّی انقلابی حاکم بود. یک روحانی انقلابی با استفاده از مجالی که در ماه‎های رمضان و محرم فراهم شده ‎بود، پیام انقلاب را در روستا گسترانده بود. اوضاع از نوروز 1357 به بعد کاملاً در مسیر انقلاب علیه رژیم پیش‌رفته ‌بود. بنابر یکی از اسناد:

«قضیه از این قرار است که عده‌ای اخلالگر با همکاری یک شیخ به نام مهدی گیلانی که مدت‌ها قبل جهت تشکیل مجالس روضه‌خوانی در ماه رمضان و محرم و تشکیل هیئت، در هر شب جمعه به این قریه آمده... هیچ کس قادر نیست حرفی بالاتر از حرف آن‌ها بزند و شیخ مزبور بارها در مسجد حرف‎هایی زده ‎است که بر خلاف قانون مملکت بوده و هیچ کس جرأت اعتراض نداشته ‌‌‎‌‎‎‎‎‎‎‌‌است.» [37]  

در مرداد ماه 1357 تبلیغات روحانیون، شرایط انقلابی را بر فضای قریه شال حاکم کرده بود. اوضاع به‎ گونه‎ای بود که گروهان ژاندارمری تاکستان از برخورد با انقلابیون می‎ترسید؛ زیرا احتمال پشتیبانی مردم از انقلابیون بالا بود. نقطه کانونی ایجاد این فضا، مسجد قریه بود.

برابر اطلاعات و بررسی‎های غیرمحسوس که به عمل آمده، ظهرها از ساعت 12 به بعد، پس از انجام نماز جماعت در مسجد جامع قریه شال چند نفر آخوند به اسامی: 1- سید مرتضی حسینی فرزند سید حسن 2- رضا نوروزی فرزند قدرت 3- حسین موسوی (پیش‎نماز) 4- آقای حجتی که از شهرستان مشهد وارد شال شده‌ است، در منابر سخنان تحریک‎آمیز ضدملی و میهنی ایراد می‎نماید و اکثر اهالی نیز از آنان حمایت می‎کنند و احتمال بروز هرگونه شوروش و بلوا می‎رود. چنانچه مأمورین مستقیماً نسبت به دستگیری آنان اقدام نمایند با عکس‌العمل مردم مواجه شده و احتمال درگیری می‎رود.»[38]

گزارش دیگری از گروهان ژاندارمری تاکستان، اوضاع انقلابی قریه شال را به خوبی توصیف کرده ‎است. چند نکته مهم درباره این گزارش قابل توجه ‎است:

1. مسجد، نقطه کانونی فعالیت‎های انقلابی در روستاها بوده ‎است. در این مورد به مسجد صاحب‎الزمان قریه اشاره شده‎ است.

2. روحانیون نقشی اساسی در گسترش فضای انقلابی در روستاها داشته‎اند. آن‌ها این فعالیت‎ها را در بسترهای موجود (مسجد، منبر و ایام و مناسبت‎ها) انجام می‎دادند.

3. ماه مبارک رمضان و ایام خاص این ماه زمینه‎ای برای تشدید فضای انقلابی در روستا بوده ‎است.

4. فضای مذهبی روستاها به‎ گونه‎ای بود که زمینه فعالیت روحانیون و گسترش نهضت اسلامی در این محیط‎ها را فراهم می‎کرد.

5. جایگاه رهبری امام خمینی در نهضت اسلامی علیه رژیم پهلوی در روستاها مورد پذیرش و خواست مردم روستایی بوده ‌است.

6. در حالی که گزارش دیگری در مرداد‎ماه به توصیف غلبه شرایط و روحیات انقلابی بر فضای قریه شال تأکید کرده ‎بود، گزارش حاضر بروز این شرایط را در قالب یک راه پیمایی پانصد نفره بیان کرده ‎است.

7. علاوه بر روحانیون، معلمان و نیروهای فرهنگی نیز از فعالان انقلابی در روستاها بوده‎اند.

8. شعارهای راه‎پیمایی نشان می‌دهد که انقلاب در روستاها در پیوند با شهرها پیش می‎رفته ‎است. این شعارها از فصول مشترک و یکسان فضاهای انقلابی در شهر و روستا بود.

برابر اطلاع از منابع محلی در شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان در مسجد صاحب‎الزمان قریه شال، تظاهراتی به نفع آیت‌الله‌ خمینی صورت می‎گیرد که در حدود پانصد نفر از اهالی شرکت داشته‎اند و شعارها بدین قرار بوده‎ است: (زنده و جاوید باد خون شهیدان ما) (لعنت بر یزید قانون‎شکن- درود بر خمینی بت‎شکن) (حکومت آزادی با بودن خمینی) و افراد سردمداران آن به اسامی: 1- سید یحیی حسینی فرزند سید ابراهیم ساکن و اهل قریه شال 2- محمد محمدرضائی، معلم در تهران، اهل قریه شال 3- سید اشرف حسینی 4- لطیف پسر میراحمد و همچنین معممی از مشهد که در همین مسجد سخنرانی نموده نیز شعارهایی به نفع آیت‎الله‎خمینی و روحانیون ابراز می‎نماید. ضمناً نواری در همین مورد تهیه و در گروهان موجود است.»[39]

در نیمه‌های شهریور 1357، ژاندارمری قزوین اطلاع یافت که یک روحانی انقلابی با استفاده از فرصتی که ماه مبارک رمضان فراهم کرده ‎بود، مشغول گستراندن فضای انقلابی در روستای نرجه تاکستان است.

«شیخ جمشید آقاجانی از اول ماه مبارک رمضان در قریه نرجه تاکستان مبادرت به تبلیغ علیه مقدسات ملی و بر له خمینی نموده و در بالای منبر در حضور مردم ده اظهار داشته که: ما این کد 66[شاه] را نمی‌خواهیم. ضمناً نامبردگان زیر از وی حمایت نموده و شعار ضد ملی می‎دهند.

1- محرمعلی فرزند کربلائی‎اشرف 2- ستار آقاجانی 3- صفت ابراهیمی فرزند الکی.»[40]

در آذرماه 1357، گزارشی از سازمان ضداطلاعات ژاندارمری به ساواک رسید که در آن به حضور روحانیون انقلابی در قراء و قصبات قزوین سخن اشاره شده ‎است؛ این موضوع تازه‎ای نبود و در چارچوب همان الگوی حضور و فعالیت انقلابی روحانیون انقلابی در روستاها قرار می‎گرفت. بنابر این مقام ساواک در حاشیه این سند نوشت:

«این گزارش چه چیزی را می‎رساند؟ بالاتر از گزارش‎های خودمان چیزی ندارد که به درد بخورد. بایگانی شود.»[41]

در شهریور ماه، پیوند فضای انقلابی شهر و روستا به گونه‌ای گسترش یافته ‎بود که انقلابیون شهری خواستار حضور روستاییان در فعالیت‎های انقلابی شهرها و اتحاد و پیوستگی با آن‌ها بودند. گزارش ساواک قزوین درباره برگزاری نماز عید فطر نشان می‎داد که:

«اصناف و بازاریان، عده‌ای را به دهات و قراء تابعه اعزام نموده‎اند که صبح روز عید فطر به قزوین بیایند تا پس از برگزاری نماز مربوط به پیشنمازی سید حسن موسوی شالی که در مسجد شاه اقامه می‎شود، به طور دسته‎جمعی به پیاده‎روی در شهر بپردازند.»[42]

 

پیوند شهر و روستا

در گزارش دیگری به احتمال حرکت اهالی روستاهای بیدستان[43] و حسن‎آباد[44] برای شرکت در مراسم روز عید فطر در شهر قزوین اشاره شده‎ است. [45] در چنین شرایطی، لشکر 16زرهی از ساواک قزوین خواست با توجه به اوضاع، پیش‎بینی‎های احتیاطی را به مورد اجرا بگذارد. این پیش‎بینی‎ها چنین بود:

«1- از منبر رفتن روحانیون افراطی در منطقه مسئولیت جلوگیری نموده و آنان را زیر نظر داشته و تذکرات شدید امنیتی به آنان داده ‎شود.

2- از حرکت آنان به دهات و تحریک دهقانان و آوردن دهاتی‎ها به شهر جلوگیری شود.»[46]

از دیگر جلوه‎های اتحاد مبارزان انقلابی در شهرها و روستاها، تجمع جوانان انقلابی شال در مسجد حجتی تاکستان بود. این تجمع در اعتراض به تهدیدات علیه شیخ صفرعلی تاروردی (اسلامی) بود.[47] در گزارشی دیگر به حضور اهالی روستاهای اطراف قزوین در این شهر اشاره شده ‎است. روستاییان مذکور با مدیریت یک روحانی انقلابی به قزوین آمده‌‌‎‎‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‎‌‌‌‌ بودند و مسجد و روحانیت نقطه اتصال فضاهای انقلابی شهر و روستا بودند.

«معمم سید حسن شالی اهل قریه شال از توابع قزوین که برای قریه‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌های قلعه ‌هاشم‌خان،[48] خوزنین[49]و اسفرورین[50] نیز وعظ و خطابه می‌‌نماید در 4 / 6 / 37(1357) عده‌ای از اهالی دهات نامبرده را با تحریک قبلی.... به مسجد شاه قزوین آورده و به آن‌ها گفته که شماها به جهاد می‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‎‌‌‌روید. سپس بعد از انجام نماز جماعت در 4 / 6 / 37(1357) مصادف با شهادت حضرت امیر علیه‌السلام در مسجد شاه به منبر رفته... خطاب به جمعیت حاضر در مسجد اظهار داشته که: شماها فعلاً ساکت باشید تا چند روز دیگر که روز موعود فرا می‌‍‌‎‌‌‌‌رسد آن وقت من سینه خود را در برابر گلوله سپر می‌کنم و شماها پشت سر من خواهید آمد.» [51]

 

اقدامات عملی انقلابیون در روستاها

پاره کردن عکس‎های شاه و دیگر افراد خانواده سلطنتی در مدارس، شعار نوشته‎ها، شکستن و از بین بردن تابلوهای اصول شش‎گانه موسوم به انقلاب سفید، و در برخی موارد سوزاندن عکس‎ها که توسط برخی افراد ناشناس صورت می‎گرفت، سبب می‎شد که دانش‎آموزان و خانواده‎های آن‌ها به مخالفت با رژیم فکر ‎کنند. این گونه کارها در روستاهای مختلف انجام می‎شد و در محیط روستا انعکاس پیدا می‎کرد.

شب 15 / 1 / 2537[1357ش] فرد یا افراد ناشناس به دبستان قریه قاسم‎آباد[52] از توابع بخش تاکستان وارد و تعدادی از عکس‎های شاهنشاه، و شعار شاه- خدا- میهن و 17 اصل انقلاب را پاره کرده و چند جام از شیشه‌های دبستان را شکسته‎اند.» [53]

در برخی روستاها، نیروهای انقلابی، نیرو و توان خود را در حد و اندازه‎ای می‎دیدند که با برگزاری جشن‎های حکومتی مخالفت کنند.

«شخصی به نام مالک سماکار از اهالی قریه مذکور[: کشمرز افشاریه][54] با برگزاری جشن سالگرد ششم بهمن از جانب سپاهی دانش قریه مخالفت و قصد داشته به اتفاق افراد دیگری، سپاهی دانش را مورد ضرب ‎و ‎شتم قرار دهند.»[55]

جوّ انقلابی به اندازه‎ای در روستاهای منطقه گسترش پیدا کرده‎ بود که در اردیبهشت ماه روستاییان با همدیگر جلسات منظم تشکیل می‎دادند. در این جلسات از رژیم و شخص شاه انتقاد می‎شد. بر پایه اسناد موجود در روستای قلعه‎ عبدالله‎خان تاکستان، چنین جلساتی تشکیل می‎شد.

«اغلب دیده شده شب‌های جمعه غیرنظامیان مشروحه زیر؛ ساکنین قریه ‎عبدالله‎خان[56] تاکستان قزوین، در منزل غیرنظامی حبیب نظری، جمع؛ که جلسات آنان مشکوک به نظر می‎رسد و به ‎طوری که در خبر آمده، اضافه شده غیر نظامی حبیب نظری اغلب نسبت به 66 اسائه ادب می‌‌‌‎‎‌نماید. 1- یداله نظری 2- محسن نظری 3- رستم رمضانی 4- صفی اله رمضانی 5- عبداله هاشمی 6- حسین آقا محبی 7- رشید محبی 8- برجعلی نظری 9- اکبر نظری 10- محرمعلی آخوندی 11- کدخدا اورجعلی احمدی 12- عین اله نظری.»[57]

 

معلمان و نیروهای سپاه دانش

دیگر گروهی که پیام انقلاب را به روستاها می‌‎بردند، معلمان و نیروهای سپاهی‎دانش بودند.[58] اغلب نیروهای سپاهی‌دانش و معلمان روستاها در شمار نیروهای مذهبی بودند و با روحانیون و طلاب انقلابی همداستانی و با مبارزاتشان همراستایی داشتند.

«سپاهی دانش بهروز آذرپون در قریه قاضی کلایه[59] از توابع صمغ‌آباد[60] (قزوین)؛ فردی است.... موافق با عناصر خرابکار که اغلب در کلاس درس به کد 66 توهین نموده و سعی می‌کند که دانش آموزان را نسبت به خاندان جلیل سلطنت بدبین نماید.» [61]

در گزارش دیگری درباره فعالیت‌های انقلابی یک دبیر در روستای شال آمده ‌است:

«مسعود میرزایی (آقا میرزای سابق) فرزند کاظم، شغل دبیر ساکن تهران اغلب دیده ‌می‌شود که در مواقعی که به منزل پدرش به قریه شال حوزه استحفاظی ژاندارمری تاکستان می‌رود، عده‌ای را به دور خود جمع و ضمن انتقاد از قوانین مملکتی نسبت به کد 66 اسائه ادب می‌نماید.» [62]

محمّد محمّدرضائی آموزگار قریه شال محله‌علیا، نیز به انتقاد از قوانین مملکتی و مسئولین حکومت به ویژه شاه می‌پرداخت و جوانان را نسبت به شرایط و اوضاع آگاه می‎کرد.[63]

این آموزگار انقلابی به اتفاق عده‎ای دیگر در بین راه اسفرورین به دانسفهان[64] روی آسفالت با رنگ سفید شعارهای ضد حکومتی می‎نوشتند. آن‌ها همچنین بر روی تابلوی چهارراهی در دانسفهان نوشته‌ بودند: میدان امام خمینی. [65]  این کار در راستای تغییر نام میدان‌ها، خیابان‌ها و مکان‌های عمومی صورت می‎گرفت.

سازمان ضداطلاعات ژاندارمری قزوین در آذر 1357 از افکار مضره آقای توسلی مدیر مدرسه روستای رزجرد[66] در حوزه استحفاظی پادگان شریف‎آباد قزوین خبر داد. بنابر گزارش‌ها وی به مقدسات ملی توهین می‎کرد و عکس شاه را از دیوار کلاس مدرسه قریه پایین آورده ‎بود.[67]

در آذرماه 1357رئیس آموزش و پرورش بوئین‎زهرا در نامه‎ای به اداره کل آموزش و پرورش استان زنجان از وضعیت آشفته و تعطیل مدارس روستاهای شال، اسفرورین، قلعه‎هاشم‎خان و دانسفهان خبر داد. در این گزارش به اعتصاب دانش‎آموزان و تعطیلی مدارس و فشار گروه‎های انقلابی بر معلمان برای خودداری از حضور در مدارس اشاره شده ‎است. تهیه کننده گزارش که شخصاً از مدرسه راهنمایی شال بازدید کرده‎ بود، در گزارش خود آورده ‎است:

«ملاحظه شد جمعیت زیادی که دانش آموزان ابتدایی و متوسطه راهنمایی نیز همراه آن‌ها بودند در مسائل ضد ملی و میهنی شعار می‎دادند و به مدرسه روی آورده ‎بودند.»

وی تلاش کرده در گفتگویی -که در سالن مدرسه و به مدت سه ساعت و نیم طول کشید- دانش‎آموزان را متقاعد کند از اعتصاب و اعتراض دست بردارند؛ اما به نتیجه‎ای نرسید. از این رو از اداره کل آموزش و پرورش زنجان خواست با تعطیلی مدارس در ایام عزاداری ماه محرم موافقت‎کند.

«با توجه به وضع موجود و ایام محرم که جهت به ‎پا‎داشتن مراسم سوگواری و عزاداری حسین بن‌علی علیه‎السلام دستجاتی به طور حتم به راه خواهند ‎افتاد، جان همکاران از نظر نشستن در مدرسه در خطر خواهد بود که از قرار شفاهی همکاران، تهدیدهائی نیز به عمل آمده ‎است و مؤید وقوع احتمالات ناگوار می‎باشد؛ اجازه فرمایند تا پایان مراسم عاشورا مدرسه‎های مذکور تعطیل گردد.»[68]

در گزارشی درباره فعالیت‎های انقلابی آموزگاران دبستان ارتش‎آباد[69] خرقان‌آبگرم آمده ‎است:

در بین اهالی شایع است که آموزگاران دبستان ارتش‌آباد به محصلین یاد می‎دهند که نسبت به کد 66 و 55[فرح پهلوی همسر شاه] اسائه ادب نموده و مبادرت به نوشتن شعار مضره نمایند.

توضیحات حاشیه این سند توسط مقام مسئول ساواک جالب است و گسترش جو انقلابی در مدراس و محیط‎های آموزشی را نشان می دهد.

«این موضوع در همه جا شایع است و فقط مربوط به آموزگاران دبستان فوق نیست. بنابر این فعلاً بایگانی شود تا در این‎باره تحقیق به عمل آید.»[70]

برخی از آموزگاران و دبیران در تعطیلی‌ها و اعتصابات مدارس نقشی فعال داشتند و آگاهانه این فعالیت‌ها را در مسیر انقلاب پیش می‌بردند. اقدام محسن مشهدی سپاهی‎دانش قریه بادقین[71] آبگرم تاکستان نمونه‎ای از این فعالیت‎هاست. بنابر گزارش سازمان ضداطلاعات قزوین:

«محسن مشهدی از زمان شروع حکومت نظامی تاکنون به محل خدمت خود نیامده و دبستان را ترک نموده است. در خبر اضافه گردیده [وی] قبل از ترک محل خدمتی خود با یک بلندگو با صدای بلند اظهار داشته من طرفدار خمینی هستم و از کد 66 و خاندان او ناراضی هستم.» [72]

 

کارمندان ادارات و سازمان‌های دولتی در روستا

برخی کارمندان ادارات و نهادهای دولتی که گرایش‎های انقلابی داشتند، در رفت ‎و‎ آمدهایشان به روستاها، با انتقاد از سیاست‎های رژیم و آگاه‎کردن مردم روستایی، در پیوند ‎‌دادن روستاییان به مخالفین رژیم نقش داشتند. این افراد از سیاست‌های رژیم در زمینه‎های اقتصادی، فرهنگی و سیاسی از برنامه‎های و سیاست‎های رژیم انتقاد می‎کردند.»[73]  

 

دانشجویان

دانشجویانی که اهل روستا بودند و با شهر و محیط‎های انقلابی در پیوند بودند، نیز در گسترش فضای انقلابی به درون روستاها نقش داشتند. تبلیغات آن‌ها بر قشرهای مختلف روستا اثر می‎گذاشت و به ویژه قشر بالای جامعه روستایی را تحت تأثیر قرار می‎داد.

«رمضانعلی یعقوبی فرزند قدرت‎الله، اهل رازمیان[74] حوزه نگهبانی پاسگاه ژاندارمری شهرستان قزوین که دانشجوی شرکت نفت در آبادان می‎باشد، به اتفاق یک نفر دانشجوی دیگر که مشخصاتش در خبر روشن نگردیده در قهوه‌خانه حسین حسینعلی واقع در قریه رازمیان در حضور عدهّ‎ای از کسانی در قهوه‎خانه مورد بحث بوده‌اند، من جمله کدخدا خسرو قلی‎پور از وضع قوانین مملکتی به طور علنی انتقاد و نسبت به کد 66 اسائه ادب می‎نموده ‎است.»[75]  

 

ساکنین روستاها

برخی افراد که در روستاها زندگی می‎کردند و جزو قشر با سواد روستا بودند نیز در آگاه‎سازی روستاییان و نشر پیام انقلاب در روستاها نقش داشتند. این افراد ممکن بود به دلیل داشتن سواد و منزلت اجتماعی، عهده‌دار امور مدیریتی روستا باشند؛ اما گرایش‎های انقلابی داشتند و در خدمت نشر دعوت انقلاب و گستراندن آن به درون جوامع روستایی بودند. به گزارش سازمان ضداطلاعات ژاندارمری، سید نعمت حسینی واعظ، رئیس خانه انصاف روستای آق بابا[76] (در 25 کیلومتری قزوین) بود و در منزلش نوارهای امام خمینی را نگه‎داری می‌کرد. علاوه بر آن وی:

«در مجالس خود چه در ایام سوگواری و چه در جلسات قرائت قرآن که در آبادی بالا در شب‎های شنبه تشکیل می‎گردد، ضمن سخنرانی از خمینی طرفداری و سیاست مملکت ایران را مورد انتقاد قرار می‎دهد.»[77]  

روستاییانی که به شهر رفت ‎و ‎آمد می‌کردند نیز حامل پیام‎های انقلابی به درون روستاها بودند. در میان ‌این گروه می‎توان کاسب‎ها و مغازه‎داران را یافت. آن‌ها اخبار و اطلاعات انقلاب را به روستاها می‎رساندند و اعلامیه انقلابی را به روستاها می‎بردند.

«ساعت 12:50 مورخه 19 / 2 / 37 (1357ش) مأمورین گشتی ضمن گشت در خیابان پهلوی، به شخصی به نام قدرت امامی فرزند امامقلی 26 ساله کاسب اهل و مقیم قریه هشترود که وضع غیر‌عادی و حامل کیف مشکی نیز بوده، مشکوک؛ در نتیجه نامبرده را دستگیر و در بازرسی از وی تعدادی اعلامیه مضره که در مورد تعطیل اماکن به مناسبت وقایع و حوادث اخیر و همچنین تحریکات و اخلال نظم بوده، کشف؛ متهم مذکور با پرونده متشکله از طریق کلانتری به دادسرا معرفی گردیده‌است.» [78]

محمد‌حسین ‎نادری، اهل و ساکن قریه کلنجین خرقان[79] در این روستا علیه رژیم انتقاد می‌کرد و اخبار انقلاب اسلامی را در شهر و روستا منتشر می‌کرد. وی میان شهر و روستا در تردد بود و اخبار انقلاب را در این ترددها به روستا می‌برد.[80] در گزارشی از سازمان ضداطلاعات ژاندارمری به فعالیت‎های غیرنظامی فریدون مقدم اهل و ساکن قریه زرند[81] طارم سفلی در مهرماه 1357 اشاره شده ‎است. در این گزارش به تعلق سیاسی، پایگاه اجتماعی یا طبقاتی و شغلی مقدم اشاره نشده و نمی‌توان او را دقیقاً در یک دسته‎بندی سیاسی، اجتماعی یا حرفه‎ای قرار داد. بنابر این گزارش، وی:

«شخصی است که دارای افکار مضره سیاسی می‎باشد و در شهرستان‌های زنجان و تهران و روستاهای اطراف فعالیت ضد ملی دارد و با پخش اوراق مضره مردم را وادار به تظاهرات می‎نماید.»[82]  

 

نقش زنان روستایی در گسترش پیام انقلاب به درون روستاها

یکی از موضوعات جالب توجه درباره گسترش فعالیت‎های انقلابی در روستاهای قزوین، به حضور و فعالیت زنان در این عرصه مربوط می‎شود. به گزارش سازمان اطلاعات ژاندارمری قزوین بانو فاطمه احمدی با گرایش‎های مذهبی، از زنان انقلابی بود که در روستای بادقین(بادغین) آبگرم[83] به نشر دعوت انقلابی و تبلیغ نهضت امام خمینی و انتقاد علیه رژیم می‎پرداخت. ارزیابی ژاندارمری نشان می‎دهد فعالیت‎های این بانوی انقلابی بر گسترش فضای انقلاب در روستا مؤثر بوده ‎است.

«خبر واصله حاکی است زنی به نام فاطمه احمدی فرزند تقی همسر غیرنظامی عیسی قربانی ساکن قریه بادقین آبگرم حوزه نگهبانی گروهان ژاندارمری آبگرم از عناصر قشری و طرفدار خمینی بوده و مرتباً در محل مبادرت به تبلیغات ضد میهنی می‎نماید؛ به طوری که عمل وی انعکاس بدی از خود به وجود آورده‎است.»[84]   

مورد دیگر از فعالیت‌های انقلابی زنان در روستاها، گزارشی است درباره فعالیت‌های انقلابی خانم مریم گربه‌ای. وی که سپاهی دانش روستای محمودآباد ‌نمونه[85] و آموزگار پایه چهارم ابتدایی بود، محصلین را علیه دولت، مخالفت با حکومت و برپایی تظاهرات تشویق می‎کرد. [86]

 

سخن پایانی

با تجزیه و تحلیل اطلاعات و آگاهی موجود در اسناد درباره نقش روستاییان در انقلاب اسلامی و چگونگی گسترش جوّ انقلابی در محیط‌های روستایی می‌توان الگویی برای آن ترسیم کرد. خطوط اصلی و محورهای مهم این الگو عبارتند از:

1. روابط فرهنگی و سیاسی همیشه از شهر به سوی روستا بوده ‎است. انقلاب اسلامی از شهر قم آغاز شد، به دیگر شهرهای بزرگ رسید و سپس روستاها را هم در برگرفت. در اسناد موجود بارها از رفت ‎و ‎آمدهای عناصر انقلابی بین شهر و روستا سخن رفته ‌است. این نیروها پیام انقلاب را به درون روستاها می‌بردند. در این مراودات شهر قم جایگاهی مهم داشت و پس از آن رفت‎ و ‎آمدها به شهرهای کوچک و بزرگ اطراف چون قزوین و تهران اهمیت داشت.

2. روحانیان از قشرهایی بودند که پیام انقلاب را به درون روستاها می بردند. آن‌ها طی 15 سال (1342تا 1357) جوّ انقلابی را بر فضای روستاها حاکم کردند. شبکه‌ای از روحانیان انقلابی که با کانون‎های انقلابی در ارتباط بودند، به صورتی مداوم و مستمر، نهضت امام را به درون روستاها کشاندند و سرانجام با پیوند مبارزات انقلابی شهر و روستا این جزایر پراکنده را به هم پیوند زدند.

3. معلمان، دانشجویان، کارمندان ادارات و برخی پیشه‌وران شهری-روستایی، پیام انقلاب را به روستاها می‎بردند و در افزایش آگاهی روستاییان نقشی مهم داشتند.

4. مساجد، تکایا، مدارس، مکان‌های عمومی مانند قهوه‎خانه از مهم‌ترین نقطه‎های موجود در فضاهای روستایی بود که امکان تجمع و ایجاد زمینه‎ای برای گفتگو در روستاها را فراهم می‎کرد و در همین محل‎ها بود که پیام انقلاب به روستاییان می‎رسید. مساجد نقطه کانونی روستاها برای پیوند با انقلاب بود و در مناسبت‎های مذهبی مانند عزاداری‎های ماه‎های محرم و صفر و نیز ایام ماه مبارک رمضان، زمینه حضور روحانیان انقلابی و استفاده از رسانه منبر را برای ایشان فراهم می‎کرد.

5. پیام‌های انقلابی به صورت شفاهی (مانند سخنرانی روحانیان در مساجد و هیئت‌ها، تبلیغات معلمان، دانشجویان و کارمندان ادارات در روستاها) و مکتوب (مانند اعلامیه‎های انقلابی) به روستاها می‌رسید.

6. زنان نیز در گسترش پیام انقلاب به روستاها نقش داشتند. آن‌ها متعلق به قشر بالای جامعه یا فرهنگیان منطقه بودند.

7. جو غالب و مسلط بر فضای انقلابی در روستاها، جوّی مذهبی بود و غالب نیروها، به جریان اسلامی و نهضت امام خمینی(ره) تعلق داشتند. رهبری امام خمینی در این مبارزات امری مورد قبول و احترام همه بود.

8. فعالیت‌های انقلابی در طول 15 سال(1342-1357) در روستاها جریان داشته و مانند شهرها، این فعالیت‎ها در طول سال‌های 1356 و 1357 شدیدتر بوده ‎است. در سال 1357 با فراگیر شدن دایره مبارزات در شهرها و روستاها، این دو محیط به هم متصل شدند و از شکل جزیره‎ای و منفرد به حالتی پیوسته و یکپارچه درآمدند.

9. فعالیت‎های اعتراضی روستاییان به شکل‎هایی چون پاره‎کردن عکس‎های شاه در اماکن دولتی (مانند مدارس)، تعطیلی مدارس، راه‎پیمایی و سر‎دادن شعار بوده ‎است. در این مورد نیز الگوی مبارزه از محیط‎های پیرامون (شهرها) پیروی می‎کرد.

10. ژاندارمری نیروی رسمی حکومت برای جلوگیری از گسترش فضای انقلابی در روستاها بود. اغلب گزارش‌های مربوط، توسط نیروها و پاسگاه‎های ژاندارمری تولید‎ شده است. هماهنگ ‎شدن ژاندارمری و ساواک برای برخورد با فعالیت‎های انقلابی در روستاها به سرعت اتفاق نمی‎افتاد. بنابر این ساواک در اغلب موارد دریافت‎ کننده گزارش‎هایی درباره فعالیت‎های انقلابی در روستاها بود. در برخی موارد ژاندارمری از فراگیر بودن جوّ انقلابی در روستاها وحشت داشت و بنابر این کمتر با نیروهای انقلابی در روستاها درگیر می‎شد و خود را به تغافل می‎زد.

 

پی‌نوشت‌ها:


[1] چوبیندر، امروز یک ناحیه شهری است و در سرشماری سال 1385، بیش از هشت هزار نفر جمعیت داشته ‌است. از نظر تقسیمات اداری، از توابع بخش مرکزی شهرستان قزوین است و قدمت بنای مسجد جامع آن به دوره قاجار باز می‌گردد.

[2]  انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک: استان قزوین، کتاب اول، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول، 1393، ص 59.

[3] شال یکی از شهرها و بخش های شهرستان بوئین‌زهرا در استان قزوین است. این شهر به سه محله اصلی تقسیم شده است: ۱- محله داغ ۲- محله اولیا (گلیکیه) ۳- محله سفلی (جرین محله) شال در سال 1369 به مرتبه شهر ارتقا یافت و در سال 1395، بیش از 15.000 نفر جمعیت داشته است.

[4] انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک: استان قزوین، همان، ج 1، ص 233.

[5] تاکستان مرکز شهرستانی به همین نام در استان قزوین است. خرمدشت، اسفرورین، نرجه، ضیاءآباد و نیکویه از شهرهای تابعه این شهرستان هستند. جمعیت این شهرستان در سال 1390ش، بیش از 172.000 نفر اعلام شده است.

[6] انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک: استان قزوین، همان، ج 1، ص 238.

[7] همان، ج 2، ص 383.

[8] همان، ج 1، ص 245.

[9] قریه نرجه در سال 1383 به مرتبه شهر ارتقا یافت؛ اکنون از شهرهای تاکستان در استان قزوین است و بیش از 5.000 نفر جمعیت دارد. نرجه از مراکز پرورش انواع انگور است.

[10] انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک: استان قزوین، همان، ج 1، ص 246.

[11] فارسجین از روستاهای دودانگه علیا از توابع بخش ضیاءآباد شهرستان تاکستان است. فارسجین در سرشماری سال 1385ش 2485 نفر (1175 خانوار) جمعیت داشته است.

[12] انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک: استان قزوین، همان، ج 2، ص 37، اورنه :روستایی است از توابع دهستان دودانگه، بخش ضیاءآباد شهرستان تاکستان در استان قزوین. این روستا در سال 1395ش کمتر از پانصد نفر جمعیت داشته است.

[13] انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک: استان قزوین، همان، ج 2، ص70.

[14] همان، ج 2، ص 79. قاقازان از دهستان‌های بخش کوهین شهرستان قزوین است و در سرشماری سال 1385ش، 6133 نفر جمعیت داشته است. این دهستان 136 آبادی دارد.

[15] همان، ص 178.

[16] خیارج رامند از روستاهای دهستان رامند بخش بوئین شهرستان قزوین است. این روستا از جنوب به دانسفهان، از شمال به لوشکان، از شمال شرقی به قلعه هاشم خان و از غرب به روستای یارآباد و جعفرآباد منتهی می‌شود. جمعیت روستا در سرشماری سال 1390، بیش از 1000 نفر بوده است.

[17] انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک: استان قزوین، همان، ج 2، ص 451.

[18] عباس آباد سیروان، روستایی از توابع دهستان قوچور، بخش طارم سفلی شهرستان قزوین در استان قزوین است و در سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۳۰۵ نفر (۵۷ خانوار) جمعیت داشته است.

[19] انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک: استان قزوین، ج 3، ص 83.

[20] جهان‌آباد روستایی است از توابع دهستان زهرای پایین، بخش مرکزی شهرستان بوئین‌زهرا در استان قزوین و در سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۸۴۴ نفر (۲۰۹ خانوار) بوده ‌است. جهان آباد همچنین نام روستایی است از توابع دهستان رامند شمالی بخش خرمدشت شهرستان تاکستان در استان قزوین و در سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، بیش از 1000 نفر (۲۶۵ خانوار) جمعیت داشته است.

[21]انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک: استان قزوین، همان، ج 3، ص 73.

[22] ماهین روستایی است از توابع دهستان چوقور بخش طارم سفلی در شهرستان قزوین(استان قزوین) و در سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۲۳۳ نفر (۷۷ خانوار) بوده‌است. این روستا در نزدیکی معدن بزرگ مس طارم قرار دارد.

[23] بخش طارم سفلی به مرکزیت شهر سیردان یکی از بخش‌های شهرستان قزوین(استان قزوین) است. بخش طارم سفلی در تقسیمات کشوری ایران ابتدا جزء شهرستان زنجان و سپس در شمار توابع قزوین درآمد. بخش طارم سفی هم اکنون شامل تقسیمات زیر است: شهر سیردان و دهستان های چوقور، خندان، نیارک،کوهگیر؛ بنابر سرشماری مرکز آمار ایران، جمعیت بخش طارم سفلی شهرستان قزوین در سال ۱۳۹۵ بیش از 25.000 نفر بوده است. طارم همچنین نام یکی از شهرستان های هشت‌گانه استان زنجان کنونی با مرکزیت آب‌بر است و جمعیت آن در سرشماری سال 1385ش، حدود 44.000 نفر اعلام شده است. شهرستان طارم در سال 1376، تأسیس شد و شامل بخش‌های مرکزی، چورق و گیلوان، سه شهر(آب‌بر، چورق، گیلوان) و شش دهستان (آب‌بر، درام، چورق، دستجرده، گیلوان، تشویر) و 155 آبادی می‌باشد.

[24]انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک: استان قزوین، همان، ج 3، ص 132.

[25] همان، ص 158.

[26] ساغران علیا؛ روستایی است از توابع دهستان و بخش آبگرم شهرستان آوج در استان قزوین و در سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۳۶۷ نفر (۹۹ خانوار) و در سرشماری سال 1390ش بیش از 320 نفر بوده ‌است. ساغران سفلی دیگر روستای این منطقه، حدود 200 نفر جمعیت داشته است.

[27] انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک: استان قزوین، همان، ج 3، ص 159.

[28] قریه عمقین از روستاهای دهستان خندان، بخش طارم سفلی در استان قزوین است و از اطراف به روستاهای سیردان حسن آباد ماهین و ارتفاعات شامادشت محدود می‌شود. جمعیت این روستا بیش از 800 نفر بوده است.

[29] انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک: استان قزوین، همان، ج 3، ص 169، 306. در شهریور ماه 1357، ساواک قزوین از ژاندارمری خواست آقای موسوی را شناسائی، پیرامون صحت یا سقم خبر تحقیقات لازم معمول و نتیجه را ضمن ارسال مشخصات کامل ملصق به عکس مشارالیه به این سازمان اعلام دارند. (همان، ج 3، ص 345) در 29 شهریور 1357 ژاندارمری به ساواک قزوین اعلام کرد مأمورین کاملاً مراقب اعمال و رفتار حاج شیخ شهاب‌‌الدین موسوی هستند و در صورت مشاهده کوچک‌ترین عمل خلاف، اقدامات لازم را به عمل می‌آورند. در این گزارش درباره نتیجه تحقیقات درباره گزارش های مربوط به فعالیت‌های انقلابی آقای موسوی آمده است که این گزارش‌ها واهی و احتمالاً نتیجه اختلاف وی با انجمن شهرستان قزوین بر سر تعمیر جاده روستایی و اعلام شکایت وی از اعضاء انجمن شهر قزوین است. نک: همان، ج 3، ص 426.

[30] همان، ج 4، ص 5.

[31] همان، ج 3، ص 22.

[32]منبرآباد؛ مندرآباد(صحیح است) روستایی است از توابع دهستان زین آباد، بخش شال، شهرستان بوئین زهرا در استان قزوین؛ این روستا در سرشماری مرکز آمار ایران در سال 1385ش، 485 نفر (121 خانوار) جمعیت داشته است.

[33] انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک: استان قزوین، همان، ج 4، ص 19.

[34] آسیان، روستایی است از توابع دهستان آبگرم، بخش آبگرمِ شهرستان آوج در استان قزوین که براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۲۹۰ نفر (۸۱ خانوار) و بر اساس سرشماری سال 1395ش، 379 نفر بوده است

[35] انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک: استان قزوین، همان، ج 3، ص240، در گزارش دیگر اسامی برخی روستاییان شرکت کننده در این مراسم آمده است؛ ... ضمناً نامبردگان زیر در جلسه فوق شرکت داشته‌اند: حسن معصومی، علی معصومی، اروجعلی احمدی، تقی احمدی، باقر احمدی، محرمعلی احمدی. (نک: همان، ج 3، ص 241) در سند دیگری آمده است: دستور فرمائید مشارالیه[: رجب موسوی] را شناسائی، در خصوص چگونگی جریان امر؛ تحقیقات لازم معمول و نتیجه را ضمن ارسال مشخصات کامل ملصق به عکس مشارالیه به این سازمان [: ساواک قزوین] نیز اعلام دارند. (همان، ج 3، ص 270)

[36] کبریت‌میان روستایی است از توابع دهستان حصار خروان بخش محمدیه شهرستان البرز در استان قزوین ایران که بر اساس سرشماری عمومی نفوس و مسکن مرکز آمار ایران در سال 1385ش، جمعیت آن ۹۴ نفر (۳۳ خانوار) و سرشماری سال 1395ش 154 نفر بوده است.

[37] انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک: استان قزوین، همان، ج 3، ص 162-163، 168.

[38] همان، ج 3، ص 253.

[39] همان، ص 307.

[40] همان، ج 3، ص 367.

[41] همان، ج 4، ص 328.

[42] همان، ج 3، ص 332.

[43] بیدستان شهری است در شهرستان البرز استان قزوین که در سرشماری سال 1395ش، بیش از 18000 نفر جمعیت داشته است. بیدستان در سال 1382ش دارای شهرداری شد.

[44] حسن آباد روستایی است از توابع دهستان اقبال شرقی، بخش مرکزی شهرستان البرز در استان قزوین که براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۶۵۴ نفر (۱۶۴ خانوار) بوده‌ است.

[45] انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک: استان قزوین، همان، ج 3، ص 346.

[46] همان، ص336.

[47] همان، ص 362.

[48] هاشم خان؛ نام امروزین آن شهرک مدرس (قلعه هاشم خان) جزء شهر شال؛ شهرستان بوئین زهرا و جمعیت آن ۷۰۰۰ است.

[49] خوزنین؛ روستایی است از توابع دهستان رامند جنوبی، بخش رامند شهرستان بوئین‌زهرا در استان قزوین، که در سرشماری سال1395، بیش از 3100 نفر جمعیت داشته است.

[50] اسفرورین شهری است در مرکز بخش اسفرورین، شهرستان تاکستان با 32.000 نفر جمعیت؛ که در سال 1368 شهر شد.

[51] انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک: استان قزوین، همان، ج 3، ص 376.

[52] قاسم آباد تاکستان، از روستاهای دهستان قاقازان شرقی بخش مرکزی شهرستان تاکستان در استان قزوین است و در سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال 1395ش، 47 نفر (13 خانوار) جمعیت داشته است.

[53]انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک: استان قزوین، همان، ج 3، ص 51، 4 نیز نک: ج 2، ص 382، 450.

[54] کشمرز افشاریه: روستایی است از توابع دهستان افشاریه، بخش خرمدشت شهرستان تاکستان در استان قزوین و بر اساس سرشماری عمومی نفوس و مسکن مرکز آمار ایران در سال 1390، جمعیت آن ۶۰۰ نفر (۱۲۵خانوار) و در سرشماری سال 1395ش، 340 نفر جمعیت داشته است. دهستان افشاریه دهستانی در بخش خرمدشت شهرستان تاکستان است که از شمال به تاکستان، از جنوب به آبگرم، از شرق به دانسفهان و از غرب به ضیاءآباد محدود است و بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵ جمعیت این دهستان ۷۲۶۲ نفر (در ۲۳۷۹ خانوار) بوده ‌است.

[55]انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک: استان قزوین، همان، ج 2، ص 176.

[56] قلعه عبدالله خان؛ قلعه شهدا، روستایی است از توابع دهستان دودانگه سفلی، بخش ضیاءآباد شهرستان تاکستان و بر اساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۱۵۴ نفر (۴۸ خانوار) بوده ‌است.

[57] انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک: استان قزوین، همان، ج 3، ص 74.

[58]..... محمدرضا اسحاقی فرزند حاج جلال خود را جهت انجام خدمت سربازی معرفی که در حال حاضر سپاهی دانش می باشد.... وی دارای کتاب مضره بوده و همیشه در محافل و مجالس مختلف اظهارات خلاف مصالح مملکت بیان می نماید. همان، ج 2، ص 221.

[59] قاضی کلایه از روستاهای دهستان زیاران از توابع بخش مرکزی شهرستان آبیک در استان قزوین که بر اساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۷۱ نفر (۳۲ خانوار) و در سرشماری سال1395ش 25 نفر جمعیت داشته است.

[60] صمغ آباد؛ از روستاهای بخش مرکزی شهرستان آبیک در استان قزوین که در سرشماری سال 1395ش، جمعیت آن 57 نفر (29 خانوار) بوده است. این روستا در مسیر جاده طالقان قرار دارد و فاصله آن تا تهران ۱۱۰ کیلومتر است.

[61] انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک: استان قزوین، همان، ج 2، ص 375.

[62] همان، ج 3، ص 266، 381.

[63] همان، ج 3، ص 269.

[64] دانسفهان شهری است از توابع شهرستان بوئین زهرا و جمعیت آن در سال 1395ش، بیش از 9400 نفر بوده است. دانسفهان در زلزله سال ۱۳۴۱ بوئین زهرا خسارات شدیدی دید.

[65] انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک: استان قزوین، همان، ج 4، ص 417.

[66] رَزجـِرد؛ از روستاهای بخش مرکزی قزوین در استان قزوین است. و در سال 1385ش، ۱۸۹۰ نفر(۴۸۴ خانوار) و در سال1395ش، 1757 نفر جمعیت داشته است. این روستا دارای چند محله است: محله درده، محله پسک، محله دشته خرمن، محله سنگه لاق (سنگلاخ) محله جیده، محله عسلگاه، محله در مسجد، محله پس باغ، محله لو جو و محله آخورگاه.

[67] انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک: استان قزوین، همان، ج 4، ص 316، 317.

[68] همان، ص 300.

[69] ارتش آباد از روستاهای استان قزوین، شهرستان آوج، خرقان شرقی است و در ۲۰ کیلومتری کلنجین واقع شده‌ است. گویا این روستا بعد از زلزله بوئین زهرا ساخته شده است. ارتش آباد در سرشماری سال 1395ش بیش از 720 نفر جمعیت داشته است.

[70] انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک: استان قزوین، همان، ج 4، ص 377.

[71] بادقین / بادغین، از روستاهای دهستان خرقان شرقی، از توابع بخش آبگرم شهرستان آوج در استان قزوین است و در سرشماری عمومی نفوس و مسکن مرکز آمار ایران در سال 1385 ش، ۱۴۶ نفر (۴۲ خانوار) و در سرشماری سال 1395ش 284 نفر جمعیت داشته است.

[72] انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک: استان قزوین، همان، ج 4، ص 410.

[73] پرویز افشار [کارمند اداره تعاون و امور روستاهای تاکستان]، دارای افکار سیاسی مخالف است که قبلاً در کادر صحرا خدمت و در روستاها تبلیغات منفی می‌نمود؛ که به کادر اداری در ناحیه تاکستان منتقل گردیده است. همان، ج 2، ص 439.

[74] رازمیان شهری است در بخش الموت غربی، شهرستان قزوین، که در سرشماری سال ۱۳۹۵ش ۱۲۵۳ نفر جمعیت داشته است.

[75] انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک: استان قزوین، همان، ج 3، ص 312.

[76] آق بابا از روستاهای دهستان دشتابی شرقی از توابع بخش دشتابی شهرستان بوئین‌زهرا در استان قزوین است که براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵ش، ۶۳۴ نفر (۱۵۷خانوار) جمعیت داشته است. 

[77] انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک: استان قزوین، همان، ج 2، ص 443.

[78] همان، ج 3، ص 97.

[79] روستای کلنجین مرکز دهستان خرقان شرقی(بخش آبگرم شهرستان آوج، استان قزوین) است. جمعیت کلنجین در سرشماری سال ۱۳۹۰ش؛ 1205 نفر (345 خانوار) بوده است.

[80] انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک: استان قزوین، همان، ج 1، ص 239.

[81] زرند طارم از روستاهای دهستان چوقوقر از توابع بخش طارم سفلی شهرستان قزوین که جمعیت آن در سرشماری عمومی نفوس و مسکن مرکزآمار ایران در سال 1385 ش، ۱۹۶ نفر (۴۶ خانوار و در سرشماری سال 1395ش، 250 نفر بوده است.

[82] انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک: استان قزوین، همان، ج 4، ص 36.

[83] آبگرم؛ نام شهرستان، شهر و بخشی است در استان قزوین و شهر آبگرم در سرشماری سال 1395ش، بیش از 6000 نفر جمعیت داشته است. از روستاهای مهم آبگرم می‌توان عباس‌آباد، کلنجین، آسیان، مصرآباد، قمشلو، ساغران، ارتش آباد، شینگیل، حصار ولیعصر، اردلان، دشتک، بهشتیان و یمق را نام برد.

[84] انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک: استان قزوین، همان، ج 4، ص 330.

[85] محمودآباد نمونه شهری است از توابع بخش مرکزی شهرستان قزوین که جمعیت آن در سال ۱۳۹۵ش ۲۱،۹۸۲ نفر بوده است. محمودآباد نمونه مرکز دهستان اقبال غربی در سال 1378ش، به مرتبه شهر ارتقا پیدا کرد.

[86] انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک: استان قزوین، همان، ج 4، ص 460.







































































 
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است.