بررسی و نقد کتاب فرهنگ‌ مهر، منتشره توسط مرکز بررسی اسناد تاریخی


11 اسفند 1400


توضیح:

به دنبال چاپ و نشر کتاب «رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، دکتر فرهنگ مهر(34)» توسط مرکز بررسی اسناد تاریخی، استاد ارجمند جناب آقای دکتر محمدحسن صنعتی وجیزه‌ای از سرِ مهر در بررسی، معرفی و نقد کتاب و در تبیین شخصیت و فعالیت‌های دکتر فرهنگ مهر بر اساس اسناد مندرج، نگاشته بودند که ما با ویراستیْ اندک، آن را از فضای مجازی ایشان برداشته، در سایت درج نمودیم. این مرکز ضمن سپاس و قدردانی، امیدِ آن دارد که از مقالات عالمانه ایشان بیش از پیش بهره‌مند گردد.

نوشته ایشان را در زیر می‌خوانید.

 

فرهنگ مهر، رجل سیاسی دوران پهلوی

به روایت مرکز بررسی اسناد تاریخی

(مرکز بررسی اسناد تاریخی، دکتر فرهنگ مهر، چاپ اول، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، زمستان 1399، 635+12 صفحه؛ مصور)

 

دکتر محمدحسن صنعتی

پژوهشگر تاریخ معاصر و روابط بین‌الملل

 

کتاب دکتر فرهنگ مهر را که کمتر از یک سال از انتشار آن می‌گذرد، به گواهی مندرجات آن که مستند به اسناد به دست آمده از سازمان اطلاعات و امنیت رژیم پهلوی (ساواک) فراهم آمده، می‌توان یکی از موثق‌ترین مطالعاتی دانست که در باره یکی از مهم‌ترین چهره‌های زرتشتی نائل شده به بالاترین مدارج حکومتی در دوران سلطنت پهلوی‌ها صورت گرفته است. مستندات ارائه شده در این کتاب تماماً در زمان خود محرمانه بوده تا ضمن پیشگیری از خلل در فرآیند ارتقاء یکی از خادمان پادشاهی محمد رضا پهلوی، مراقبت‌های لازم برای تأمین مصالح این حکومت که بر هر موضوع دیگری ترجیح دارد ممکن باشد. به عبارتی این اسناد، سندهایی نیستند که در دوران بعد از حاکمیت مخدومان آقای فرهنگ مهر، له یا علیه او ساخته و پرداخته شده باشند و به تعبیری کارنامه محرمانه زندگی و عملکرد او به شمار می‌آیند. بنا بر این می‌توان برای شناخت چهره سیاسی فردی چون فرهنگ مهر (1302 ه‍ .ش. تهران – 1396 ه‍ .ش.کالیفرنیا) به آن‌ها اعتماد کرد.

بنا به نکاتی که معروض افتاد، انتظار می‌رود چنین گزارشی در شکل و محتوی، عنایت به وزن و شأن علمی داشته باشد. تقریباً هم این دقیقه در کلیت کتاب به نحو چشمگیری مراعات گردیده است، هر چند بهتر بود در طرح و صفحه آرایی زندگی نامه ابتدای کتاب از تیترهای شبه فانتزی استفاده نمی‌شد. یک‌دستی و روان بودن در عین اتقان و انسجام نوشته نشان می‌دهد که کتاب و از جمله زندگی نامه ارائه شده در آغاز آن احتمالاً از نظر ویراستاری آشنا به ظرایف نگارش گذشته است. از همین روی هم بهتر بود در صفحه شصت و یک از تعبیر «همکاران استراتژیک» در مورد همکاران فرهنگ مهر استفاده نمی‌شد چرا که تعبیر «استراتژیک» در این باره وجه قابل ذکری ندارد. با این حال، در دکتر فرهنگ مهر با کتابی روبروییم که توانسته است مؤلفه‌های یک کتاب خوب، خواندنی، مستند و علمی را بین الدفّتین گردآورد.

از ویژگی‌های چنین نوشته‌هایی که نوعاً به همه یا عمده ابعاد حیات فردی و اجتماعی شخص مورد نظر می‌پردازند آن است که به‌ تفصیل می‌انجامند. این تفصیل، ویژگی‌ای است که جز برای علاقه‌مندان حرفه‌ای یا پیگیر کتب و منابع تاریخی بسا که ملال آور باشد. به همین علت معمولاً این قبیل آثار به مقدمه‌ای در ابتدای سخن نیازمندند که شناخت مجمل شخصی را که موضوع اسناد قرار گرفته، ممکن گرداند. افزودن چنین بخشی در ابتدای کتاب کمک می‌کند تا خواننده از رهگذر مطالعه آن، در هنگام مواجهه با اسناد نیز در عین در اختیار داشتن نگرشی کلی نسبت به فرد مورد نظر، از یک رخداد یا تغییر معین در زندگی او نیز آگاهی یابد؛ خصوصاً که ممکن است با توجه به برنامه‌ها و پروژه‌های مطالعاتی خود در ابتدای ابتیاع کتاب، به مطالعه در حد مقدمه‌ای جامع بسنده نماید. از این نظر هم درج زندگی نامه دکتر فرهنگ مهر در آغاز کتاب اقدام قابل قبولی است.

خانواده پدری دکتر فرهنگ مهر چون زرتشتی و اقلیت بوده‌اند، از همان ابتدا مثل بهائیت و یهودیت، به تاجر شدن فکر کرده‌اند و موفق پیش رفته‌اند. حداقل این که، می‌دانسته‌اند مؤلفه ثروت برای اثر گذاشتن بر جامعه و رسیدن به‌جا و جاهایی که باید، جواب می‌دهد که جواب هم داده است. گمان می‌رود زرتشتی‌ها هم مثل یهودی‌ها هم‌کیشان خود را برای رسیدن به «قدرت» اقتصادی آموزش تجارت می‌داده‌اند. البته چه کسی است که از قدرت روگردان باشد، خصوصاً وقتی که در اقلیت است و نیازمند اعتنای ارباب سیاست و تجارت  و اجتماع. در این نوشته نه به زرتشتیان گرامی و نه به کلیمیان کشورم قصد اهانت ندارم که اگر در مقالات دیگرم دم از ایران و ایرانی بودن می‌زنم، آن‌ها را نیز ایرانیانی اصیل می‌شناسم، اما بپذیریم که در پس پرده، کسانی که نه تنها برای زرتشتیان که برای ایران طرح و تدبیر داشته‌اند از منظری که نشان دادم به روزگار نگریسته‌اند. زرتشتی‌ها نیز چون اقلیت بوده‌اند مثل هر اقلیت دیگر، اول «انجمن» داشته‌اند و بعد «تعاون» و بعد «قدرت».

آن‌ها البته در اجرائیات و مناصب اجرایی بیشتر برای خود سهم قائل بودند. از صفحه بیست خش‌خش اقدامات خزنده برای تصرف منصب‌ها شنیده می‌شود: استفاده از بهائی‌ها و زرتشتی‌ها در معاونت وزارت خوار و بار و ریاست‌های سیلو در حساس‌ترین سال‌های کمبود و قحط و غلا. فرهنگ مهر در ادامه فرآیندهای حساب شده و هدایت شده توسط دوستان مارک دار یا فاقد مارک اهل بهائیت و زرتشتی‌گری، در ابتدای دهه پنجاه شمسی رئیس انجمن زرتشتیان تهران پایتخت است (ص پنجاه و پنج). او در حالی خود را در فرم‌ها مسلمان یا شیعه اثنی عشری معرفی می‌کرد (ص هفتاد و سه) که برایش کارت شناسایی ویژه افراد زرتشتی صادر شده بود (ص 91).

به نظر او زرتشتی‌ها و بهائی‌ها تنها سری از هم سوا بوده‌اند. هنگامی که ریاست دانشگاه پهلوی شیراز را بر عهده دارد از دانشجویان بهایی برای راهنمایی مهمانان جشن‌های دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهی که خارجی بوده‌اند و باید از دانشجویان آشنا به زبان انگلیسی استفاده می‌شده، دعوت می‌کند (ص سی و پنج). طرفدار سیاست انگلستان شناخته می‌شده (ص شصت و سه) هر چند جایی هم معارضه‌ای با آمریکایی‌ها نداشته است. با این حال این نکته از آن رو جالب توجه است که در تاریخ بهائیت هم، بهایی‌ها بیشتر با انگلیسی‌ها دمخور بوده‌اند تا آمریکایی‌ها. جالب‌تر آن که دکتر فرهنگ مهر، بهایی شدن زرتشتی‌ها را بد نمی‌دانسته و معتقد بوده که مسلمان‌ها بهایی‌ها را نجس نمی‌دانند! (ص هفتاد و نه).

دکتر فرهنگ مهر همچون بسیاری از چهره‌های کلیدی رژیم پهلوی خاصه در دوران پهلوی دوم عضویت و همکاری چشمگیری با لژهای فراماسونری دارد. از آن جمله است همکاری او با لژهای مولوی، کاوه، روتاری تهران، فروغی، کرمان، بزرگ ایران، پاسارگاد، پرسپولیس و شیراز (ص شصت و هفت – هفتادویک). جایی، رئیس انجمن سران کارگاه‌ها در تشکیلات فراماسون‌ها، ضمن این که فرهنگ مهر را از اعضای انجمن سران کارگاه‌ها معرفی می‌کند، اقدام برای «سیر چهارم» او را بلامانع می‌داند (ص هفتاد و یک). فرهنگ مهر در اواسط سال 1356 به درجه فراماسونی «استاد رازمند»! می‌رسد (ص هفتاد و دو). در این بین نکته مهم آن است که جریان فراماسونری هر لقب، حتی به ‌ظاهر ساده‌ترین لقب‌ها و نیز هر تعبیر را دقیق و هدفمند و برنامه ریزی شده خرج می‌کند. در یکی از دعوتنامه‌های جلساتشان چنین آمده: جلسه تأسیس و تقدیس لژ کاوه و استقرار «برادر»[تأکید از نگارنده است] دکتر فرهنگ مهر در کرسی «استاد ارجمند» روز یکشنبه 17 اسفند 1348 ساعت 6 بعد از ظهر انجام خواهد شد (ص 217)؛ و جایی دیگر (26 / 7 / 49): ...«شام برادرانه» صرف خواهد شد (ص 228).

فرهنگ مهر توانسته بوده است اعتماد کامل رژیم پهلوی را به خود جلب نماید. او که با ساواک همکاری داشت، معتقد بود اعضای دستگاه‌های امنیتی معمولاً تحت عناوین فرهنگی کار می‌کنند و به‌ عنوان نمونه از چهره‌هایی چون ادوارد براون یا میس لمپتون نام می‌برد (ص پنجاه و نه). می‌توان افزود که به نظر او بهتر است تا اعضای چنین دستگاه‌هایی ذیل چنین عناوینی فعالیت کنند. او در تاریخ 12 / 2 / 1343 به ‌عنوان نماینده وزارت دارایی در کمیته عالی حفاظت ساواک معرفی شده است (ص 26). احتمالاً در همین ارتباط هم بوده است که سازمان جاسوسی امریکا (سیا) در پی جلب همکاری او بوده است (ص شصت و پنج). با این اوصاف، در زندگی فردی چون فرهنگ مهر که در موارد مختلف ـ ظاهراً ـ از تحرکات و مسائل سیاسی اعراض می‌کرده و الگوی زیستش «کانون تحصیل‌کرده‌های اروپا»یی بوده که مدعی بود «هیچ‌گونه کار سیاسی ندارد» و در عمر خود تنها در احزابی عضویت داشته که کارشان شناسایی و پرورش رجال حکومت نبوده، تلاش برای عضویت در حزب توده یا احزاب دیگر نمی‌توانسته است معنای روشنی جز دسترسی برای یافتن خبر از احوال احزاب سیاسی فعال کشور ـ صرف نظر از مشرب سیاسی‌شان ـ داشته باشد.

ابراز علاقه فرهنگ مهر به حزب توده و گاه تشکیل جلسات آن‌ها در منزل پدری در اوایل تشکیل حزب توده (ص چهل و هشت) یعنی او ـ که رازداری و مخفی‌کاری را از انجمن‌های زرتشتی و ارتباط‌های اطلاعاتی با ساواک آموخته بوده ـ باید سیاسی‌کاری را هم می‌آموخته است. درست زمانی او در بدر به دنبال حزبی می‌گردد که به عضویت آن درآید، نمی‌یابد و یا در نمی‌آید. بعد از مخالفت پدر با آمدن توده‌ای‌ها به منزل (ص چهل و هشت)، می‌رود دنبال «حزب ایران»؛ اما روی خوش نمی‌بیند. می‌رود سراغ اراده ملیِ سید ضیاء طباطبایی؛ اما خودش ادامه نمی‌دهد. بعد به حزب میهن‌پرستان می‌رود که شجاع‌الدین شفا از چهره‌های دیگر رژیم هم عضو آن بوده است (ص چهل و نه) و چون ظاهراً بیشتر به دنبال سر در آوردن از کار احزاب بوده، می‌گوید: «در نهایت به هیچ یک از احزاب نپیوستم.» با این حال، در آبان ماه 1342 عضو هیئت اجرایی حزب حسنعلی منصور یعنی ایران نوین می‌شود (ص پنجاه و یک) و گام در مسیرهای ترقی می‌نهد. دکتر مهر در تاریخ 19 / 2 / 1343 در فرم مشخصاتی، حسنعلی منصور و امیرعباس هویدا را به ‌عنوان کسانی که او را در زندگی خصوصی می‌شناسند معرفی می‌کند (ص 28).

فرهنگ مهر چهره‌ای مورد اعتماد رژیم پهلوی بوده است. این ویژگی تا پایان عمر این رژیم در او می‌پاید. بعد از ترور حسنعلی منصور، سال 1343 برای ترمیم تردیدهایی که در خدمت و خیانت رژیم و مهره‌های آن در ارتش رخ می‌دهد از او خواسته می‌شود تا در جلسات توجیهی – هویتی برای نیروهای نظامی سخن بگوید. این مأموریتی است که سال 1357 نیز با بروز شرایط مشابه برای او تعریف می‌کنند. تشکیل چنین نشست‌هایی از دو ماه قبل به اطلاع او می‌رسد تا بتواند خود را برای ارائه سخنرانی اثرگذار آماده کند (ص هجده).

او شرایط لازم برای ارتقاء بیشتر را با چنین خدماتی به دست می‌آورد. به‌ رغم نداشتن رتبه‌های لازم، با تسامح به مقام معاون اولی وزیر دارایی می‌رسد (ص بیست و چهار). پست معاون اولی حکم و عنوان «معاون کل» را پیدا می‌کند و او «معاون کل وزارت دارایی» می‌شود، در دوره‌ای که امیرعباس هویدا وزیر دارایی است. از آن پس جایگاهی دارد که می‌تواند در جلسات هیئت دولت شرکت کند. در حضور میدانی به علت آن که شهرت و وجاهت قابل قبولی نداشته، گاه کسانی را در مسیرهای بازدید او و امثال او می‌گمارده‌اند تا ادب استقبال بجا بیاورند. 8 / 5 / 1343، اتحادیه کشاورزان چای کاران لاهیجان طی اطلاعیه رسمی از چای‌کاران می‌خواهد که برای خوشامدگویی در مسیر عبور منصور نخست وزیر و هیئت همراه از جمله فرهنگ مهر «حامی چای ایران» قرار گیرند (ص 37). امیرعباس هویدا نخست وزیر هم که می‌شود، تقاضا می‌کند که با موافقت محمدرضا پهلوی او به رده معاونت نخست وزیر ارتقا یابد و شاه موافقت می‌کند (ص بیست و شش). بدین ترتیب او اولین زرتشتی‌ای شناخته می‌شود که در دوره پهلوی‎‌ها به چنین جایگاه رسمی رفیعی در حکومت می‌رسد. جالب است که شاه – به گفته فرهنگ مهر - به‌رغم شک داشتن نسبت به همه، به او اعتماد داشته است (ص پنجاه و شش).

سال 1350 رژیم پهلوی تصمیم می‌گیرد با دعوت از سران و نمایندگان عالی‌رتبه کشورهای منطقه و جهان و برگزاری جشن‌های موسوم به جشن‌های دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهی به نمایش شکوه و قدرت دست زند؛ 20 مهر 1350 در تخت جمشید شیراز. به نظر می‌رسد دانشگاه پهلوی شیراز نقشی مهم در برگزاری این جشن‌ها بر عهده گرفته است و قرار می‌شود تا دکتر فرهنگ مهر کسی که در جایگاه معاونت نخست وزیر طرف اعتماد کامل حکومت بوده است برای بر عهده گرفتن ریاست دانشگاه پهلوی به شیراز گسیل شود. شاه نگران است که او «هیچ وقت در کار دانشگاهی نبوده» (ص بیست و هشت). با این حال به‌ صرف این که او یک کالج بیمه درست کرده بوده، برای ریاست دانشگاه مهم پهلوی که زبان رایج آن انگلیسی است و درس‌های آن به زبان انگلیسی ارائه می‌شود صالح قلمداد می‌شود و دو ماه قبل از جشن‌های دو هزار و پانصد ساله، با ابلاغ شخص شاه او در 4 شهریور 1350 به ریاست این دانشگاه منصوب می‌شود (ص 253)؛ در حالی که دربار و از جمله فرح نیز تعابیر خاص مورد نظر خود را به دکتر فرهنگ مهر رئیس دانشگاه پهلوی دیکته می‌کنند (24 / 7 /  1352). در تلگرامی چنین آمده: «عنایات و توجهات خاص ما را به عموم استادان، دانشجویان و کارکنان دانشگاه پهلوی و مؤسسات وابسته ابلاغ نمایید. فرح پهلوی» (ص 365).

سه ماه پس از استقرار دکتر فرهنگ مهر در ریاست دانشگاه پهلوی، 70 دانشجوی معترض به تصمیمات ضد فرهنگی و ضد اخلاقی دانشگاه، به بهانه کمی معدل و نداشتن صلاحیت تحصیل در چنین دانشگاهی اخراج می‌شوند (ص سی‌وسه). فرهنگ مهر نمی‌تواند رفتار مؤثری در برخورد با مسائل دانشجویان در پیش گیرد. در بعضی صحنه‌های اعتراض دانشجویان (2 / 9 / 1350)، هوشنگ نهاوندی ـ وزیر علوم وقت ـ زیرکانه‌تر از او با دانشجویان معترضی چون «مسعود شهیدی مارنانی، محمد‌ابراهیم خسروی، هادی خانیکی، احمد زمانی، محمد هدایی» حرف می‌زند (ص 275). به یکی از دانشجویان می‌گوید: «تو که سرت را نمی‌توانی بالا بیاوری، شرمگینی! چون داری دروغ می‌گویی!» فضای علمی و فرهنگی دانشگاه به‌گونه‌ای نیست که استادان بتوانند از روند امور رضایت داشته باشند. توجهات به موضوع مهاجرت مغزها از جمله از ناحیه متخصصان صاحب نام بیمارستان وابسته به دانشگاه پهلوی جلب می‌شود. پزشکان خطاب به شاه، نامه‌ای به ‌قصد چاره‌اندیشی رئیس و مدیران دانشگاه در موضوع می‌نویسند؛ اما مورد اعتنا و اقدام قرار نمی‌گیرد (ص چهل). او همچنان در عالی‌ترین سطح مورد اعتماد است. با شروع یا گسترش تدریجی نگاه‌های انتقادی در بخش‌های مختلف، رژیم متوجه شکل گیری تدریجی حرکت‌هایی علیه خود و اختلال در حکمرانی می‌شود. باز این فرهنگ مهر است که سال 1352 به عنوان یکی از اعضای گروه بررسی مسائل ایران به مدیریت هوشنگ نهاوندی انتخاب می‌شود (ص پنجاه و سه).

بعضی شخصیت‌های فکری به‌صورت مستقل در نقاطی از شیراز مبادرت به سخنرانی می‌کنند. از جمله علامه محمدتقی جعفری در ایام کشته شدن سه دانشجو در جریان ساختن بمب دستی در خوابگاه دانشگاه شیراز، در مجلسی- به تاریخ 20  /  10 /  1350 - که به دعوت دانش آموزان در خیابان زند کوی دژبان برپا بوده سخنرانی می‌کند (ص 312). دانشجویان در 17 / 7 / 1351 تصمیم می‌گیرند تا از دکتر علی شریعتی برای سخنرانی دعوت کنند که با مخالفت دانشگاه مواجه می‌شوند (ص 337). استاد مرتضی مطهری یک بار در آذر 1353 موفق به سخنرانی در این دانشگاه می‌شود که با استقبال دانشجویان روبرو می‌شود به‌ گونه‌ای که در سالن سه برابر ظرفیت، حضور پیدا می‌کنند. در این دوره دانشجویان، با علاقه بیشتر، می‌خواهند از چهره‌های علمی و فرهنگی برای سخنرانی در دانشگاه دعوت کنند. لیستی فراهم می‌کنند از سخنرانان مذهبی برای کسب موافقت فرهنگ مهر؛ اما او تنها با سخنرانی دکتر حمید عنایت (21 / 2 / 1354) که گفته می‌شد دارای گرایش‌های سوسیالیستی هم هست موافقت می‌کند (ص 423).

نظر به اهمیتی که فرهنگ مهر برای پهلوی دوم و حکومت او دارد، آبان 1357 شاه به ‌واسطه دفتر خود به ‌صورت تلفنی به او مجوز خروج و در واقع فرار از کشور می‌دهد (ص چهل و هفت)؛ اما او می‌ماند تا با پیروزی انقلاب اسلامی در 22 بهمن 1357 شاهد پایان دوران ریاست خود بر دانشگاه پهلوی شیراز باشد. او می‌ماند چون حتی با چهره‌های منسوب به انقلاب هم می‌تواند دوست شود، مثلاً با مهندس مهدی بازرگان نخست وزیر انقلاب (ص هشتاد و دو). هم به مدد این دوستی و دوستان مشترکی چون شاپور بختیار چندی بعد موفق به خروج از کشور می‌شود.

رئیس ساواک شیراز گفته بود: «می‌دانسته که دکتر فرهنگ مهر روابط ویژه با شاه دارد» (ص پنجاه و هفت)؛ و زمانی که درگذشت، فرح پهلوی طی بیانیه‌ای گواهی داد که او تا پایان عمر از سلطنت‌طلبی عدول نکرد (ص پنجاه و نه).

(مشهد، 1 / 8 / 1400)



 
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است.