مروری بر حیات سیاسی مرحوم آیتالله سید محمد بهبهانی
20 آبان 1403
تولد و پیشینه خانوادگی
مرحوم آیتالله سید محمد بهبهانى، فرزند شهید آیتالله سید عبدالله بهبهانى در نهم جمادىالثانى سال 1291ق / 1253ش در تهران متولّد شد. معظمله از نوادگان امام موسى کاظم (علیهالسلام) و از سادات موسوى است.[1]
خاندان بهبهانى، یکى از خاندانهاى عالم پرور، نیک سیرت و مجاهد است. ریشه این درخت تناور علم و اندیشه، در بحرین بوده است و شاخسارهاى آن، در شهرهاى نجف اشرف، بصره، خرمشهر، بوشهر، شیراز، تهران و بهبهان گسترده شده است. نسب این خاندان، به «آل غریفى» بحرین مىرسد. این خاندان، منسوب به «غرفه»، روستایى در بحرین مىباشند.[2]
نخستین شخص از این خاندان که از بحرین مهاجرت کرد، جدّ ششم آیتالله بهبهانى، یعنى سید عبدالله بلادى بوده است.
سید عبدالله در بحرین به انجام وظایف دینى و اسلامى مشغول بود. پس از تسلّط خوارج بر بحرین، آزار و اذیّت شیعیان و به ویژه عالمان شیعه، اوج گرفت. این آزارها سبب مهاجرت عالمان و روحانیان از بحرین به کشورهاى عراق و ایران شد. سید عبدالله نیز به ایران هجرت نمود و در بهبهان سکونت اختیار کرد.[3] نام خانوادگی بهبهانی از اقامت این خاندان پس از سید عبدالله بحرانی در بهبهان به آنها اطلاق شده است.
تحصیلات
سید محمد پس از رسید ن به سن رشد، تحصیلات خود را تحت نظر معلمین خصوصی ادامه داد. به طوری که در سن 12 سالگی دوره مقدمات را اعم از صرف و نحو فارسی و عربی و حساب و هندسه و ریاضیات و جغرافیا و تاریخ قرائت و تفسیر قرآن پایان داد و مشغول تحصیلات سطح شد. معانی بیان و علم کلام و درایه و فقه و اصول را به طور کامل ظرف شش سال فرا گرفت و سپس در محضر مرحوم میرزا محمدحسن آشتیانی به تحصیل خارج پرداخت و مدت 7 سال از درس خارج بهره گرفت.[4] در فقه و اصول، در دروس استادانی چون آخوند ملا محمدکاظم خراسانی حاضر شد.[5]
ایشان در محضر پدر شهیدشان آیتالله سید عبدالله بهبهانی رسائل و قوانین را فرا گرفته و چندین سال نیز دروس خارج را تلمذ نمود. مرحوم سید محمد بهبهانی در فلسفه و معقول از شاگردان معدود مرحوم ابوالحسن جلوه بود و مدتی قریب 6 سال فلسفه را از محضر پربرکت درس استاد بهره برد و چندین درجه اجتهاد دریافت کرد.[6]
دورنمایی از زندگی سیاسی آیتالله سید محمد بهبهانی
نخستین فعالیتهای سیاسی آیتالله بهبهانی قبل از دورهی مشروطه و در کنار پدرش آغاز شد. در جریان تحریم تنباکو و فتوای میرزای شیرازی (1309 ق / 1270 ش)، تلاش بسیار نمود. وی زمانی که مشروطه خواهی در ایران نضج گرفت، همپای دیگر مشروطهخواهان از جمله پدرش به فعالیت پرداخت و در قسمتی از مبارزههای آزادیخواهانه پدر سهیم بود.[7] به طوری که در هنگام حمله مستبدین به مشروطهخواهان (1287 ش)، در پارک امین الدوله ـ محل تجمّع مشروطه خواهان ـ مورد آزار و شکنجه قرار گرفت.[8]
پس از دورة استبداد صغیر و سقوط محمدعلی شاه (1288 ش)، به عضویت شورایی از مشروطه خواهان درآمد که برای اعادة مشروطیت تشکیل شده بود. این شورا در نخستین جلسه، محمدعلی شاه را از سلطنت خلع کرد و احمد میرزا را به سلطنت برگزید.
آیتالله بهبهانی برای تشکیل مجلس نیز فعالیت زیادی کرد و در مجلس دوم (1288) به عنوان نمایندة مردم تهران انتخاب شد. به تدریج نفوذ و اعتبار آیتالله بهبهانی، بویژه بعد از شهادت پدرش افزایش یافت به طوری که تقریباً در بیشتر حوادث سیاسی نقش داشت یکی از اولین اقدامات او اعتراض به تبعید علما از عتبات توسط حکومت عراق و به دستور انگلیس ، در 1302 ش بود.[9] خاندان بهبهانی بر سر قضایا مشروطه اصولاً با خاندان قاجار خوب نبودند. بنابر این وقتی که داستان انقراض این سلسله توسط سردار سپه آغاز شد، سید محمد بهبهانی که در مسند سیاست بر جای پدر نشسته بود به طور طبیعی از این پیشامد استقبال نموده و با رضاخان سردار سپه همکاری جدی نمود وی در 1304 ش، به عضویت مجلس مؤسسان انتخاب شد و به نفع سلطنت پهلوی رأی داد. اما این اقدام او هیچگاه به عنوان تأیید همه جانبه سیاستهای رضاخانی نبود.
در 17 تیرماه 1305 «جمعیت تمدن نسوان» درصدد برآمد که به بهانه «ترویج معارف و بسط افکار و تهذیب اخلاق و ترقی زنان» تئاتری با عنوان «تمدن نسوان» به معرض نمایش بگذارد و در لوای چنین اقداماتی به دنبال عادی سازی حضور زنان در مجالست با مردان و سست کردن اعتقادات مردم در رعایت حجاب برآید. به دنبال انتشار این خبر، علمای سرشناس تهران، از جمله آیتالله سید حسن مدرس، آیتالله محمدرضا فیروزآبادی، آیتالله سید محمد بهبهانی و آیتالله میرزا هاشم آشتیانی، در نامهای خطاب به رئیس الوزرا، مستوفیالممالک خواستار جلوگیری از این نمایش شدند.[10]
مخالفت با کشف حجاب رضاخانی
مخالفت با کشف حجاب یکی از اقدامات آیتالله بهبهانی با سیاستهای رضاشاهی بوده است. در تاریخ 2 تیرماه 1306، با حکم دولت وقت، استفاده از کلاه لبهدار پهلوی برای مردان اجباری شد. هدف از این دستور تغییر ظاهر مردان ایرانی جهت مدرنیزاسیون ادعایی رضاشاه، کاهش قدرت روحانیون و استحاله باورهای دینی، جایگزینی فرهنگ غربی و گام اول در تغییر سبک زندگی ایرانیان به منظور نفی سنتها و باورهای اصیل اسلامی- ملی بود. این اقدام واکنش بسیاری از اقشار را در پی داشت. در این بین از آیتالله سید محمد بهبهانی میتوان نام برد که از استعمال کاسکت انگلیسی در نظمیه مکدر بود.[11]
بنابر خاطرات مهدیقلی هدایت (مخبرالسلطنه) آیتالله بهبهانی اولین کسی بود که در این زمینه اظهار نگرانی کرد: «کلاه پهلوی از یک طرف لبه داشت در نظمیه کاسکت بر سر گذاشتند. تغییر کلاه نظمیه به کاسکت انگلیسی، قدری افراد را مشوب کرد اول کسی که در این باب اظهار نگرانی کرد آقا سید محمد بهبهانی بود.»[12]
پس از اجبار به استفاده از کلاه پهلوی و تصویب قانون متحدالشکل شدن لباس و ابلاغ آن در تاریخ 10 دی ماه 1307 توسط مجلس دهم شورای ملی، در هفدهم دی ماه 1314، رضا شاه پهلوی دستور داده بود رئیس هر صنفی با همصنفهای خود در روز معینی همراه زنانشان بدون حجاب در محلی تجمع کنند. او از خانواده خود شروع و سپس از درباریان و وزراء و... خواسته بود زنانشان بدون حجاب در انظار عمومی ظاهر شوند. رضاخان پهلوی بنا داشت جماعتی از روحانیون را با خود همراه کند، از اینرو از امام جمعه خواست مقدمات این کار را ترتیب دهد، او از شاه مهلت خواست و خود را به آیتالله سید محمد بهبهانی رساند. [13]
سید به او گفت: این را بدان هر انسانی چهار چیز دارد: 1 ـ مال 2 ـ جان 3 ـ ناموس 4 ـ دین. باید مال را برای جان، جان را برای ناموس و همه را برای دین فدا کرد. تو عمر خود را کردهای پس چه بهتر این دستور را عمل نکنی، اگر به دستور شاه عمل کنی به لعنت و عذاب الهی گرفتار خواهی شد، اما اگر کشته شوی، سعادت دنیا و آخرت را برای خود کسب کردهای. شاه، امام جمعه را برای جواب خواست. او نیز هر چه از سید شنیده بود، یکجا تقدیم کرد. شاه غضبناک شد و گفت: این سخنان تو نیست، سخن سید محمد بهبهانی است و از روی ناچاری او را رها کرد. [14]
رساندن پیام علمای قم درباره فلسطین به دربار رضاخان
در سال 1933 (1312) استعمار انگلیس با حمایت از صهیونیستها و سرکوب مسلمانان، زمینهای فلسطینیان را از دست آنان خارج و به یهودیان مهاجر واگذار میکرد. در حقیقت انگلستان با غصب زمینهای فلسطینیان و ساکنان اصلی آن، در فراهم آوردن مهاجرت یهودیان نقش اصلی را ایفا کرد. سکوت دولت ایران در این قضیه با واکنش علما و مراجع روبرو شد به طوری که آیتالله شیخ عبدالکریم حایری و به تبع وی سایر روحانیون ایران برای دفاع از مردم فلسطین دست به کار شدند و از دولت خواستند که به حمایت از مردم فلسطین بپردازد.
آیتالله حائری[15] و سایر علمای قم[16] در دیماه 1312 نامههای خود را از طریق آیتالله بهبهانی به رضاشاه ارسال کردند. موضوع این تلگرافها در تاریخ ۷ دی ۱۳۱۲ یعنی آخرین روزهای ۱۹۳۳ توسط آیتالله بهبهانی به اطلاع نخستوزیری رسید و طی آن درخواست شده بود تلگراف آقایان در روزنامهها درج گردد:
«به عرض میرساند با تقدیم عرض دعاگویی مصدع است از طرف حضرت آیتﷲ آقای حاج شیخ عبدالکریم و جملهای از وجوه علمای اعلام قم دامت برکاتهم، تلگرافاً راجع به فلسطین، تظلماتی به حضور مبارک اقدس شاهنشاهی خلدﷲ سلطانه شده است و صورتشان را سرکار آیتاﷲ معظم برای حقیر فرستادهاند، اینک تقدیم میشود و در صورتی که مقتضی بدانند مقرر فرمایید در جراید نشر شود. شاید این چند روزه از سایر ولایات هم قریب به همین مضامین مخابراتی شود. به نظر قاصر حقیر درج آنها در جراید بیمناسبت نیست. دیگر موکول به تصویب حضرت اشرف عالی است.
الاحقر محمد موسوی بهبهانی.»
در پاسخ به این درخواست گفته شد:
«حسبالامر جهان مطاع مبارک شاهانه- ارواحنا فداه- ابلاغ مینماید انتشار تلگراف راجع به مسلمین فلسطین در جراید مقتضی نیست.»[17]
فعالیتهای سیاسی آیتالله بهبهانی در سالهای بعد
در سال 1316 قانون ازدواج و طلاق اصلاح شد و قرار شد وقوع ثبت ازدواج و طلاق هر دو یک جا در دفاتر اسناد رسمی ازدواج و طلاق انجام گیرد. پس از تصویب این قانون، آیتالله بهبهانی با این دلیل که روحانیون دفتر عقد و ازدواج و طلاق ندارند، به متین دفتری وزیر دادگستری اعتراض کرد که قصد دارد بساط روحانیت را برچیند. ولی وی قول داد که هرعاقدی دفتر بخواهد مضایقه نکند و آیتالله را ظاهراً قانع کرد.[18]
بعد از تبعید رضاخان که محمدرضا بر سرکار آمد مصادف با قضایای بعد از شهریور 1320 بود که نیمی از کشور به ویژه آذربایجان به اشغال شورویها در آمد و حزب توده به عنوان یک حزب کمونیست پایگاه اصلی شوروی در ایران فعال شد و به طور جِدّ استقلال ایران و مذهب تشیع را مورد تهدید قرار داد. در اینجا بود که آیتالله بهبهانی با رویکردی ضد تودهای به دربار تمایل نشان داده و در برابر حزب توده و شورویها جانب محمدرضا را گرفت. یکی از تلاشهای معظمله در این زمان در حمایت از محمدرضا پهلوی، این بود که شاه جوان را وادار کرد تا در بیمارستان از آیتالله العظمی سید حسین بروجردی دیدار کند و برای تثبیت مرجعیت شیعه از آیتالله بروجردی تقاضا نماید تا به قم رفته و اداره حوزه علمیه را بر عهده بگیرد.[19]
احمد قوام نخستوزیر طی نطقی در رادیو تهران رسماً تأسیس حزب دمکرات ایران را در تاریخ 9 تیر 1324ش اعلام کرد، متعاقب آن از علما و روحانیون از جمله آیتالله بهبهانی نیز درخواست شد که به این حزب بپیوندند، ولی آیتالله بهبهانی در پاسخ به مخالفت اصول این حزب با شرع مقدس اسلام اشاره کرد.[20]
او در سال 1327 ش همراه چهارده تن از مجتهدان، بیانیهای را امضا کرد که در آن ظاهرشدن زنان در اماکن عمومی بدون حجاب حرام اعلام شده بود.[21]
واکنش به اعلام موجودیت رژیم صهیونیستی
14 ماه مه سال 1948 میلادی،(24 اردیبهشت 1327) دوران قیمومیت بریتانیا بر فلسطین به پایان رسید ؛ در همان روز شورای ملی یهود در تلآویو تشکیل شد و موجودیت رژیم صهیونیستی را اعلام کرد. 5 تا 11 دقیقه بعد، دولت ایالات متحده آمریکا به ریاست هری ترومن، اسرائیل را به صورت "دو فاکتو” به رسمیت شناخت. به دنبال آن اتحاد جماهیر شوروی؛ در فاصله تنها پنج روز، به همراه هفت کشور دیگر، از جمله گواتمالا، بلاروس، اوکراین، لهستان، چکسلاواکی، اروگوئه و یوگسلاوی به صورت دو فاکتو رژیم صهیونیستی را به رسمیت شناختند. اما سوی دیگر و در بین مسلمانان خیزش عظیمی علیه موجودیت این رژیم اشغالگر به پا خواست.
آیتالله سید محمد بهبهانی از علمای وقت تهران نیز در نامهای[22] خطاب به پاپ رهبر کاتولیکهای جهان در تاریخ 1 خرداد 1327 نسبت به مسئله فلسطین واکنش نشان داد.
وی در این نامه با اشاره به این که «خبرهای أسفانگیز فلسطین در محافل روحانی و ملی کشور ایران تأثیرات عمیقی کرده و نظر مراکز حساس و روحانیت را به خود جلب نموده است.» فتنهانگیزی و ماجراجوئی جمعیت لجوج و حریص صهیونیست را باعث روسیاهی تاریخ بشریت میداند و میافزاید: «به حکم قضاوت تاریخ باید این جمعیت را دشمن نوع بشر دانست.»
وی در این نامه «پشتیبانی پارهای ملل مسیحی از آنها و به رسمیت شناختن دولت پوشالی اسرائیلی» را مایه تعجب و تحیّر بسیار دانست و اعلام میکند: «چه شده است که محافل روحانی مسیحیت به جای آن که دولتهایی را که با دشمنان مسیح دست دوستی داده و با آغوش باز آنها را پذیرفتهاند به خطای خود آگاه کند و ملل دیندار عیسوی را از خواب غفلت بیدار کند، به سکوت فرو رفته و وظیفه روحانی خود را انجام نمیدهد؟»
آیتالله بهبهانی در این نامه «از طرف عموم ملت اسلام مخصوصاً پیروان و روحانیون مذهب مقدس شیعه ایران تنفر خود را از جمعیت متعدی یهود و کسانیکه با آنها همراهی مینمایند به تمام ممالک عالم و مخصوصاً به مقامات بزرگ روحانیت ملت مسیح اعلام» میدارد. [23]
علاوه بر این در همین ایام در پیامی که خطاب به مجلس شورای ملی از وی در مجلس قرائت شد، آمده است: «... چون مقام مقدس مجلس شورای ملی، مرکز رسمی ملت ایران است. لازم میآید این اظهار تنفر [نسبت به اقدامات صهیونیستها علیه مسلمانان در سرزمین فلسطین] و همدردی ملت ایران را به نام عموم ملت ایران، خاصه مقام روحانیت، اعلام و اعلان فرمایند.»[24]
همچنین روز هفتم خرداد 1327 با حضور آیتاللّه سید محمد بـهبهانی و عـدهای دیگر از علما و مجتهدین و نمایندگان مجلس شورای ملی و مدیران جراید دینی و ملی و تجار و کسبه، مراسم با شکوهی تشکیل شد. در این مراسم، ابتدا دو هزار نفر از داوطلبان اعزام به فلسطین اقدام به تظاهراتی بـا شکوه کـردند. نمایندگان سـیاسی کشورهای عربستان، عراق، لبنان، پاکستان و مصر به شدت تحت تأثیر این مراسم قرار گرفتند. همچنین بیش از شـش هزار نفر از مردم تهران به عنوان داوطلب جنگ اعلام آمادگی کردند.[25]
حمایت از ملی شدن صنعت نفت
به دنبال پیرروزی ملت ایران در جنبش ملی شدن صنعت نفت؛ انگلیس در چهارم بهمن ۱۳۳۰، به دلیل آنچه خود مغایر بودن ملی شدن نفت با قوانین بینالمللی مینامید علیه ایران شکایت و از دادگاه لاهه به خاطر اجرای خلع ید برای ایران تقاضای محکومیت کرد. پس از انتخاب «هنری رولن»، استاد حقوق بینالملل در دانشگاه بروکسل به عنوان وکیل از سوی ایران، دکتر محمد مصدق، نخستوزیر ایران به همراه هیاتی در اولین جلسه رسیدگی به این شکایت در لاهه حاضر شدند.
وقتی در خرداد 1331 دکتر محمد مصدق در دادگاه لاهه برای دفاع از ملی شدن نفت ایران حضور پیدا کرد، آیتالله بهبهانی در مصاحبهای دربارهی ملی شدن صنعت نفت اظهار کرد که «تمام ملت ایران از صمیم قلب آرزو داشته و دارد که این منظور انجام گیرد تا شاید به فضل الهی نفوذ خارجی از مملکت اسلامی ریشهکن شود. «وی به این نکته اشاره کرد که در دیدارهای خصوصی تا جایی که توانسته رئیس دولت (محمد مصدق) را به اقدام به ملی کردن نفت ترغیب کرده است.» [26]
نگاهی به واقعهى نهم اسفند 1331
یکی از نقاط ابهامآمیز زندگی سیاسی آیتالله بهبهانی حمایت وی از شاه در 9 اسفند 1331 است. در این روز شاه که قصد خروج از کشور را داشت توسط آیات بهبهانی و کاشانی از مسافرت منصرف شد.
نکته آنکه بعد از قیام سىام تیر ماه 1331، تغییر مواضع محسوسى در رابطه حزب توده و مصدق پیش آمد.
وى این سیاست را زمینهسازی برای حکومت تودهاىها قلمداد میکرد و آن را به حال اسلام و کشور خطرناک ارزیابى مىکرد.[27] همین امر باعث شد که آیتاللّه بهبهانى به محض اطلاع از ماجراى مسافرت شاه، شخصا به دربار برود تا او را از این مسافرت منصرف نماید.
در واقع آیتاللّه بهبهانى، وجود شاه را براى کشور و حفظ وحدت آن ضرورى مىدانست. وى بر مبناى آموزههاى شیعى معتقد بود که یک کشور احتیاج به رئیس دارد هر چند فاسد و فاجر باشد و اظهار میکرد «برای پیشرفت امور اجتماعی، مرکزیت، ضروری است و گرنه تشتت افکار و اعمال سیاستهای جاهلانهی متکی بر احساسات، موجب مفاسد و عدم موفقیت است.»[28] به همین علت معظمله در جریان نهم اسفندماه تلاش کرد تا شاه، ایران را ترک نکند. واین اقدام نه به منظور حمایت از شخص محمدرضا پهلوی، بلکه برای جلوگیری از حکومت تودهایها و حفظ اسلامیت کشور صورت گرفت.
روزنامه کیهان در گزارش جزئیاتی از حوادث 9 اسفند 1331 مینویسد: «مقارن ساعت 11 صبح خبر مسافرت شاهنشاه و شایعه استعفای ایشان به رؤسای اصناف رسید . بلافاصله خواستند بازار را تعطیل کنند. تا نزدیک ظهر کلیه دکاکین تعطیل شد. به منزل آیتالله بهبهانی رفتند و از ایشان خواستند به دربار بروند و مانع حرکت شاهنشاه بشوند. عدهای با صدای بلند گریه میکردند. آیتالله را به روی دست از اتاق خارج کردند...»[29]
متأسفانه برخی از سیاستهای اشتباه دکتر مصدق به اینجا ختم شد که روحانیت شیعه بین مصدق و شاه، شاه را کمخطرتر براى اسلام و کشور تشخیص دهد. و علت حمایت معظمله در 28 مرداد 1332 نیز ترس از افتادن کشور به دام کمونیست بود.
آیتالله بهبهانی و اصلاحات ارضی
مساله اصلاحات ارضی در مقاطع مختلف از سوی جریانات و عناصر مختلف مطرح و در مجلس مورد مذاکره قرار گرفته بود. از آن جمله در مجلس نوزدهم و در آبان ماه 1338، به پیشنهاد دولت اقبال (15 فروردین 1336- 6 شهریور 1339) لایحهای در شکل تعدیل شده با عنوان «تحدید مالکیت» تقدیم مجلس شد که بر اساس آن برای مالکان حق مالکیت 400 هکتار از اراضی مرغوب را منظور کرده و بقیه بین دهقانان فاقد زمین تقسیم میشد. این لایحه از همان ابتدا مخالفتهایی را برانگیخت که در ادامه به موفقیتی دست نیافت.
هنگامی که آیتالله العظمی بروجردی از لایحه اصلاحات ارضی با خبر شدند، به رئیس مجلس شورای ملی سردار فاخر حکمت و آیتالله سید محمد بهبهانی، که واسط ایشان و دربار بودند، نامه نوشتند و در نامه به آیتالله بهبهانی توصیه کردند: «شما در این رابطه مسئولیت دارید. پدر شما [سید عبدالله بهبهانی] خون بهای مشروطیت است. درباریان و مجلسیان باید از شما اطاعت کنند. شما در امور خلاف شرع باید حساس و فعال باشید.»[30]
همچنین در سوم اسفند 1338 در نامهای، «حضرت حجتالاسلام و المسلمین آقای بهبهانی دامت برکاته» را مورد خطاب قرار داده و خاطر نشان میسازد: «چندی قبل که زمزمههایی از تحدید مالکیت مسموع میشد، به جناب آقای نخست وزیر[منوچهر اقبال] شفاهاً و بعداً به اعلی حضرت همایونی دامت عظمته – کتباً نصحاً و رعایهً للتکلیف- عدم موافقت آن را با قوانین دیانت مقدسه اسلام تذکر دادهام و جوابهای رسیده مقنع نبود. فعلاً مکاتیب کثیره از اشخاص و جماعات از بلاد مختلفه میرسد و این معنی را از حقیر استفسار میکنند. نظر به این که کتمان احکام الهیه جائز نمیباشد ناچار هستم جواب سؤالات مردم را بنویسم.» سپس با مصلحتاندیشی اضافه میکند: «با این که از اول امر که حقیر در موضوعاتی، تذکراتی به اولیاء امور دادهام، دانستهاند که فقط به رعایت حفظ موازین شرعیه و مصالح مملکتی بوده است معذلک تعجب میکنم در این موضوع بدون تروی[31] و مطالعه در غیاب اعلیحضرت همایونی تسریع در تصویب این لایحه میشود.» در پایان نیز از آیتالله بهبهانی درخواست کرده: «مستدعی است حضرتعالی به نحوی که مقتضی میدانید مجلسین را متذکر فرمائید تا از تصویب[لایحه تحدید مالکیت] خودداری شود. 25 شعبان 1379 حسین الطباطبائی البروجردی»[32]
گزارش ریاست شهربانی، حاکی از این است که آیتالله بهبهانی، نامه آیتالله بروجردی را در اختیار رضا حکمت(سردار فاخرحکمت) ریاست مجلس قرار داده است. گزارش مذکور به تاریخ 6 / 12 / 1338 و شماره: 76374 / 5 حاکی است: «جناب آقای نخستوزیر، تعقیب عرایض تلفونی، رونوشت نامه آیتالله بروجردی که به عنوان آیتالله بهبهانی واصل شده تلواً جهت استحضار تقدیم میگردد.» سپهبد علوی مقدم ریاست شهربانی وقت در ادامه خاطر نشان نموده: «همان طوری که به استحضار رساندم با جناب آقای حکمت رئیس مجلس که نامه از آقای بهبهانی دریافت کردهاند مذاکره نمودم و قرار شد که جناب ایشان نیز توصیه لازم به ایشان بنمایند که قبل از اعلام تصمیم شاهنشاه از هرگونه اقدامی خودداری نمایند لیکن آخرین اطلاع که ساعت شش صبح امروز رسید حاکی است که از نامه آقای بروجردی عکس برداری و تعدادی هم توزیع شده است.»[33]
اعتراض به نظام پلیسی رژیم
یکی از وقایع مهم تاریخ معاصر ایران حمله چتربازان و کماندوها به دانشگاه تهران در اول بهمن 1340 است. در این روز دانشجویان دانشگاه تهران در اعتراض به تداوم تعطیلی مجلس شورای ملی ـ که به پیشنهاد دکتر علی امینی نخستوزیر و توسط شاه منحل شده بود ـ و عدم برگزاری انتخابات آزاد، هواداری از خواستههای جبهه ملی، اعتراض به اخراج پانزده هوادار جبهه ملی از دبیرستانهای دارالفنون و مروی به دلیل فعالیتهای سیاسی و نیز ابراز همدردی با دانشجویان دانشسرای عالی که در اعتراض به قطع کمک هزینه تحصیلی خود در کلاسها حاضر نشده بودند، از رفتن به کلاسهای درس خودداری کردند و نزدیک ظهر در قسمت جنوبی دانشگاه تجمع نمودند و تصمیم گرفتند به صورت دستهجمعی از دانشگاه خارج شوند و در خیابانهای مرکز شهر تهران تظاهرات نمایند. این تصمیم دانشجویان با مخالفت نیروهای انتظامی مواجه شد.[34]
در نتیجه درگیری بین نیروهای پلیس و دانشجویان صدها نفر مجروح شدند. به تأسیسات دانشگاه و مرکز اتمی و آزمایشگاههای دانشگاه نیز خساراتی وارد آمد و دولت دستور تعطیلی دانشگاه را صادر کرد. تعطیلی دانشگاه تهران به تظاهرات دانشجویان خاتمه نداد و اینبار دانشآموزان دبیرستانها هم در تظاهرات بر ضد دولت شرکت کردند. تظاهرات دانشجویان و دانشآموزان در میدان بهارستان به خاک و خون کشیده شد و یکی از دانشآموزان نیز بر اثر تیراندازی پلیس به قتل رسید .
20 بهمن 1340 همزمان با آغاز برنامه اصلاحات ارضی، آیتالله بهبهانی طی تلگراف شدیداللحنی به شاه، ضمن اشاره به وقایع دانشگاه و کشته و مجروح شدن عدهای از دانشجویان و دانشآموزان بر این سیاست پلیسی میتازد و مینویسد: «خیرخواهانه به عرض مبارک میرسانم که تمام این فجایع و اعمال بیرویه که پیش آمده و باز هم مترتب است از تأخیر در افتتاح مجلس و نبودن آزادی برای مردم میباشد، که تا به حال بیسابقه بوده و مورد اعتراض شدید ملت میباشد. اعذاری هم که در این باب گاهی ذکر میشود به هیچ وجه قابل قبول نیست. این است که صریحاً باید عرض کنم تأخیر در این امر به تمام شئون مملکت مضر است و هرگاه بیش از این تعویق و مسامحه شود اعلیحضرت در انجام وظیفه کوتاهی فرمودهاند...»[35]
پیوستن آیتالله بهبهانی به نهضت امام خمینی
هرچند آیتالله بهبهانی از ترس افتادن کشور به دست حزب توده در 28 مرداد 1332 جانب شاه را گرفت ولی در ادامه سیاستِ آمریکادوستی شاه و تسلط امریکا بر امور کشور، آیتالله بهبهانی را بیش از پیش نگران کرده بود به طوری که وی در این زمان رابطهاش با رژیم را قطع و با حمایت از امام خمینی، رأس حرم قدرت یعنی شاه را مورد حمله قرار داد. بنابر خاطرات آیتالله عبدالرحیم ربانی شیرازی: «در ایام تابستان امام گاهی میرفتند اطراف تهران و مدتی آنجا میماندند. در یکی از تابستانها روزی فرزند آقای بهبهانی به نام جعفر نزد میزبان امام رفت و از او خواست که از حضور آقا بخواهید که وقتی به ما بدهد در تهران خدمتشان باشیم. میزبان موضوع را به اطلاع امام رسانید. امام فرمودند از طرف خودشان آمده و یا از طرف پدرشان؟ در جواب گفت از طرف پدرشان.
امام فرمودند وقتی تهران رفتیم سری هم به آنجا میزنیم. عصر جمعهای امام بعد از انجام کارهایشان در تهران به منزل آقای بهبهانی تشریف آوردند. به جز دو نفر همراه آقا و شخص آیتالله بهبهانی و جعفر هیچ کس نبود. بعد از صرف چای و احوالپرسی موضوع به سیاست کشیده شد. آقای بهبهانی رو به امام کرد و اظهار داشت «فساد سرتاسر دربار را گرفته، این بچه [شاه]اعتنایی به اسلام و روحانیت نمیکند. هر چه دلش میخواهد انجام میدهد. خواهرهایش آبروی ایران را بردهاند. کم کم مقدسات را هم نادیده گرفته، بهائیت را بر مردم مسلمان مسلط میکند.» و به اندازهای راجع به مفاسد دربار سخن گفت که عرق از پیشانیش جاری شد. در آخر گفت: «کسی که بتواند این مرد را از تخت پائین بکشد توئی.» آنگاه به متکا تکیه داد. [36]
امام در جواب او فرمودند:
«تمام فرمایشات حضرت آقا را از اول تا آخر گوش دادم. ولی شما بودید که او را برگرداندید. آقازاده از طرف حضرتعالی از این مرد استقبال کرد! در ایام 28 مرداد جعفر آقا با زاهدی ملاقات داشت، شاه رفته بود و شرّش از سر این مملکت کوتاه شده بود، ولی اقدامات جعفر آقا از طرف جنابعالی و سایرین او را برگردانید. حال که او قدرت گرفته آمریکا به شدت از او حمایت میکند، و ساواک و شهربانی را به جان مردم انداخته، ارتش بر اوضاع مسلط شده من چه میتوانم بکنم؟»
آقای بهبهانی که اشک در چشمانش حلقه زده بود رو به جعفر کرد و گفت:
«حرفهای آقا را شنیدید با توجه به این صراحت میگویم که تنها ایشان است که میتواند پسر پهلوی را از تخت پایین بکشد و ملت را از شرش نجات دهد!» آنگاه آیتالله بهبهانی آهی کشید و گفت: «خدایا از سر تقصیراتم بگذر، ما به این پسر (محمدرضا شاه) میدان دادیم... »[37]
در این مقطع[38] مبارزات آیتالله بهبهانی علیه دستگاه حاکمیت و شخص شاه به حدی رسید که رژیم آب و برق خانهاش را قطع و در را به رویش بستند.[39]
مخالفت با تصویبنامه انجمنهای ایالتی و ولایتی
در 14 مهر 1341 در زمانی که مجلس شورای ملی جهت اصلاح قانون انتخابات تعطیل شده بود، لایحهای تحت عنوان «انجمنهای ایالتی و ولایتی» در هیئت وزیران دولت اسدالله علم به تصویب رسید . انجمنهای ایالتی ولایتی قرار بود شوراهایی باشند که در هر استان و شهرستان تشکیل شوند و در مورد مسائل مربوطه تصمیمگیری کنند. در این لایحه جدید، شرط مسلمان بودن از رأیدهندگان و انتخابشوندگان برداشته شده بود و همچنین شرط «سوگند نمایندگان به قرآن» تبدیل به «سوگند به یکی از کتب آسمانی» شده بود. متعاقب این اقدام، امام خمینی(ره)، علمای طراز اول قم را به نشستها و گفتوگوهای متعدد پیرامون لغو این تصویبنامه فراخواندند.
همچنین آیتالله بهبهانی نیز از تهران طی تلگرافی به شاه نسبت به «جریاناتی» که در «یکی دو سال اخیر» در ایران میگذرد و «با شئون قانون اساسی و شرع مبین اسلام منافی و غیرقابل انطباق است» اعتراض کرد و یادآوری شد: «اخیراً [نیز] تصویب نامهای برای اجرای انجمن ایالتی منتشر شد که در شرایط انتخاب ملی برخلاف شرع و همچنین برخلاف قانونی است که در دوره اول مجلس شورای ملی به موجب قانون اساسی گذشته است.» بنابر این از شاه خواست تا «دستور اکید و فوری صادر فرمایند» که از پیشآمد این مسائل جلوگیری شود و «به هر طریق که مقتضی بدانند فوراً اصلاح لازم» در لایحه به عمل آید. [40]
آیتالله خویی در تاریخ 26 مهر 1341 [41] و آیتالله حکیم نیز در 14 آبان 1341 [42] تلگرافهای جداگانه خطاب به آیتالله بهبهانی به لایحه مذکور وکنش نشان دادند.
در همان دههی فاطمیه آیتالله خوانساری اطلاعیهای صادر کرد و از مردم خواست تا روز سوم جمادیالثانی مطابق با دهم آبان در «مجلس ذکری از ساعت 9 الی 11 صبح در مسجد سیدعزیزالله» شرکت کنند. آیتالله در این اطلاعیه از مردم خواسته بودند که برای «استماع موضوع مهم مذهبی که لازم است به اطلاع رسد» در این مجلس شرکتکنند. [43]
مجلس در وقت موعود با حضور آیتالله بهبهانی و آیتالله خوانساری برقرار شد. در این جلسه حاجشیخ عباسعلی اسلامی و آقای فلسفی در رابطه با اهداف رژیم از لایحه سخنرانی نمودند.
آنگاه آیتالله بهبهانی با کهولت سن (91 سال)، در حالی که زیر بغل او را گرفته بودند، به منبر رفته و در میان بهت و سکوت عمومی اظهار داشتند: «روحانیت با دولت جنگ ندارد که اگر آقای نخستوزیر حرف خود را پس بگیرد مایهی شکست باشد. تصویب نامهای از هیئت دولت گذشته، علما میگویند این مخالف اصول مقدس اسلام و قانون اساسی است. خوشبختانه اعلیحضرت هنوز توشیح نکردهاند دولت هم باید گوش کند و آن را اصلاح نماید تا تشنج و سر و صدا فرو نشیند و دیگر در برابر خواستهی روحانیون و مردم ایستادگی نکند که به صلاح دولت نیست.»[44]
علم 22 آبان 1341 در تلگرافی به سه نفر از مراجع قم، آیتالله گلپایگانی، آیتالله نجفی و آیتالله شریعتمداری نوشت: «نظریهی دولت در مسئلهی شرط اسلامیت برای انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان انجمنهای ایالتی و ولایتی همان نظریهی علمای اعلام است. النهایه باید به رعایت حقوق اقلیتهای مذهبی که در پناه دولت اسلامی هستند و در قانون اساسی به رسمیت شناخته شدهاند، توجه داشت.. وی در مورد سوگند اعلام کرد «که منظور از کتاب آسمانی مندرج در تصویبنامه، کلامالله مجید میباشد» و قول داد که هرگونه ابهام در این باره اصلاح خواهد شد و صریحاً قرآن کریم قید میشود». وی افزود که «سنت سابق در مجلس شورای ملی بر این بود که نمایندگان اقلیتها در مقابل قرآن مجید، با کتاب مقدس خود سوگند یاد کنند.»[45]
آیتالله بهبهانی در پاسخی خطاب به نخستوزیر، تلگراف او را «موجب کمال تأسف» دانست و نوشت: «اولاً به وعده صریحهای که در دو ملاقات به حقیر فرموده بودید که (تا چند روز دیگر مطلب به طوری که رفع نگرانی آقایان بشود اصلاح خواهد شد) و حقیر هم اطمینان به وعده و قول جنابعالی کرده و به حضرات آقایان حجج اسلام و سایر مراجعین وعده دادم، خلف وعده فرمودید.
ثانیاً اصلاً به مطلبی که در بین بوده و هست و مراسلات و تلگرافات دائر بر آن صدور یافته تعرضی نشده بلکه به نحو کلی التزامات دولت را به موافقت با احکام بینالمللی اگر چه مخالفت با قوانین دینی باشد تصریح فرموده بودید...» معظمله نامه نخستوزیر را دامن زدن به «آتش هیجان افکار عمومی» دانست و در پایان یادآور شد: «به این جواب قناعت نشده و نمیشود، و هرگاه وخامت عاقبتی روی دهد مسئولیت آن با جنابعالی خواهد بود.»[46]
در ادامه و با توجه به بیاعتنایی دولت به خواست علما، معظمله به همراه آیات، سید احمد خوانساری، شیخمحمدرضا تنکابنی و محمدتقی آملی با اطلاعیههایی جداگانه از مردم تهران دعوت کردند که به خاطر بیاعتنایی دولت، برای موفقیت مسلمین، در مجلس دعایی که پنجشنبه روز اول رجب (مطابق با هشتم آذر) از ساعت 9 صبح در مسجد حاج سید عزیزالله تشکیل میگردد، شرکت نمایند.[47]
در اطلاعیه آیتالله بهبهانی آمده است:
«چندی است که امور دینی و اخلاقی مملکت در اثر عدم توجه اولیای امور و متصدیان رو به فساد و تباهی گذارده، به طوری که هیچ کس را در شئون مختلفه کشور اعتمادی نمانده است، بلکه هیئت حاکمه مملکت دانسته یا ندانسته به ترویج اینگونه مفاسد کمک میکند.
تصویب نامه اخیر دولت در موضوع انتخابات انجمنهای ایالتی و ولایتی که مخالف با شرع مقدس و قانون اساسی است، نشانه بیّن و آشکاری از اقدامات غیر مشروع و غیر قانونی و حاکی از عدم تقید دولت به اجرای منویات ملت مسلمان ایران است. با این که مکرر به مسئولین کشور از طرف تمام مقامات روحانی تذکرات لازمه داده شده است، متأسفانه توجهی ننموده و وظایف شرعی و قانونی خود را انجام ندادهاند؛ بنابر این روحانیون تصمیم دارند حتیالمقدور از اینگونه امور جلوگیری نمایند و فعلاً برای اطلاع عموم مردم و در عین حال استمداد از ارواح مطهره رسول اکرم و ائمه اطهار علیهمالسلام، مجلس دعایی در مسجد مرحوم حاج سید عزیزالله قبل از ظهر روز پنجشنبه اول رجب تشکیل دهند. از عموم مسلمانان انتظار میرود که در این مجلس روحانی شرکت فرموده، در ضمن ابتهال به درگاه حضرت احدیت و استماع مطالب لازمه، سعادت و موفقیت مسلمین را مسألت دارند
العبد محمد الموسوی البهبهانی عفیعنه.»[48]
آیتالله بهبهانی به همراه آیات عظام، (خوانساری، تنکابنی و آملی) به اتفاق برخی دیگر از علما قصد داشتند تا حصول نتیجه در مسجد سید عزیزالله متحصن شوند. این ایام که آیتالله بهبهانی در منزل بستری بود. وصیت کرد: «اگر من در این بین مردم، جنازه مرا در مسجد جامع بگذارند و دفن نکنند تا اینکه تصویبنامه لغو شود.»[49]
اما در ادامه گسترش مبارزات در کشور شرایط را به گونهای رقم زد که رژیم احساس میکرد ادامه مقاومت در برابر خواستههای علماء و مردم مسلمان، نتایج غیرقابل پیشبینی به دنبال خواهد داشت. لذا هیئت دولت در جلسه روز چهارشنبه هفت آذر تصمیم به لغو تصویبنامه گرفت و طی تلگرافی به آقایان در قم موضوع را اعلام نمود. در تهران نیز شبانه به منزل چهار نفر از آقایانی که اعلان برگزاری مجلس دعای صبح روز پنجشنبه ـ هشت آذر ـ را امضاء کرده بودند، رفتند و از آنها امضاء لغو آن مجلس را گرفتند.[50]
به دنبال آن آیتالله بهبهانی به همراه آیات، آملی، خوانساری و تنکابنی طی اعلامیهای نوشتند: «نظر به این که از طرف جناب آقای نخستوزیر اعلام گردیده است که موضوع تصویبنامه انتخابات انجمنهای ایالتی ولایتی طبق تصویب هیئت دولت اجرا نخواهد شد، بنابر این با تشکر از مساعی جمیله عموم مسلمانان، اجتماع روز پنجشنبه اول ماه رجب که بنا بود در مسجد آقا سید عزیزاﷲ تشکیل شود، مورد ندارد.»[51]
مخالفت با لوایح ششگانه
محمدرضا پهلوی که در ماجرای لایحه انجمنهای ایالتی ولایتی متحمل شکست و عقب نشینی شده بود، تلاش کرد تا در ششم بهمن ماه ۱۳۴۱ در غیاب مجلس، با برگزاری یک رفراندم برای تأیید اصول ششگانه[52] به اصطلاح «انقلاب سفید» که از جانب آمریکاییها دیکته شده بود، شکست قبلی را جبران کند.
به دنبال آن حضرت امام خمینی، در پاسخ به استفتاء گروهی از مردم مسلمان ایران، با انجام این همهپرسی مخالفت و آن را خلاف شرع اسلام و قانون اساسی ایران اعلام کردند.
در تهران نیز آیتالله بهبهانی و آیتالله خوانساری در 2 بهمن 1341 طی اطلاعیهی مشترکی «نگرانی شدید روحانیون» را به اطلاع مردم رساندند.
متن اعلامیه به این شرح است: «قضایای اخیر و حوادث غیره منتظره که پیش آمده و در نظر است منتهی به جلب نظرعمومی شود، از جهات مختلف موجب نگرانی شدید روحانیون و عامه مسلمین شده است. عموم علماء و مراجع محترم طبق وظیفهی شرعی به فکر چارهجویی افتاده و به زیان نصیحت مذاکرات لازمه را نمودهاند، و منتظرند هرچه زودتر اولیاء امور به نظریات خیرخواهانهی آقایان توجه کنند. البته مردم را از جریانماوقع مطلع کنند و اطمینان داشته باشند که مقامات روحانی به وظیفه خود عمل خواهند کرد.
الاحقراحمد الموسوی الخوانساری العبد محمد الموسوی البهبهانی عفیعنه»[53]
آیتالله خویی نیز طی تلگرافی به آیتالله بهبهانی رفراندوم را حرکتی «علیه قانون مقدس اسلام و مواد صریح قانون اساسی و مصالح ملت» دانستند. [54]
درست چهار روز قبل از رفراندوم در دوّم بهمن مردم مسلمان تهران دست به یک راهپیمایی زدند. از اوّل صبح بازار و مغازههای اطراف آن به عنوان حمایت از مرجعیت بسته شد. مردم دسته دسته به منزل آیتالله خوانساری رفتند. آیتالله خوانساری به منظور نشان دادن اعتراض به سوی منزل آیتالله بهبهانی حرکت کرد. در حالی که عدهای از روحانیون تهران وی را همراهی میکردند و در جلوی جمعیت و مردم پشت سر ایشان حرکت کرده و شعار میدادند، تظاهرکنندگان وارد خیابان بوذرجمهر شدند و به سمت چهار راه سیروس حرکت نمودند و در اوّل بازار آهنگران به منزل آیتالله بهبهانی وارد شدند و حجتالاسلام فلسفی در منزل آیتالله بهبهانی سخنرانی بسیار مهیجی ایراد کرد.[55]
به گزارش ساواک مرکز، فردای آن روز نیز تظاهراتی به «وسیلهی روحانیون و بازاریان تهران در حوالی بازار صورت گرفت» که توسط مأمورین انتظامی سرکوب شد و «مسجد سید عزیزالله و منزل آیتالله بهبهانی تحت» محاصره قرار گرفت.[56]
این اقدام اعتراض امام خمینی را در پی داشت به طوری که در 3 بهمن 1341 در پیامی خطاب به ملت ایران فرمودند: «مسلمین آگاه باشند که اسلام در خطر کفر است. مراجع و علمای اسلام بعضی محصور و بعضی محبوس و مهتوک[مورد هتک] هستند.... در تهران حضرت آیتالله خوانساری و حضرت آیتالله بهبهانی را در محاصرهی شدید قرار دادند و عدهای از علمای محترم و وعاظ معظم را محبوس نمودند.»[57]
10 بهمن 1341 ساواک از پخش اعلامیه آیتالله بهبهانی در اهواز گزارش میدهد و مینویسد: در اهواز اعلامیههای آیتالله نجفی مرعشی ـ آیتالله خوانساری و آیتالله بهبهانی و مبنی بر مخالفت با شش ماده شاهنشاه دست به دست میگردد.
متعاقب موضع سخت و سازشناپذیر آیتالله بهبهانی در مقابل این اقدامات، شاه برای او پیغام فرستاد که «دستور میدهم ریشت را خشک بتراشند»! مرحوم بهبهانی در پاسخ گفته بود: «در زمان مصدق، آن روزها که قصد رفتن به خارج از کشور را داشتید من به دربار آمدم و مانع رفتن شدم. طرفداران مصدق آن قدر به صورتم آب دهان انداختند که هنوز رطوبت آن خشک نشده است، لذا احتیاج به خشک تراشیدن ریش من نیست»!![58] آیتالله در این پیام به شاه یادآوری کرد که تاج و تخت او در گرو فداکاری وی در مقابل طرفداران مصدق است و علاوه بر آن شاید شاه یادش رفته باشد که در آن روز دست آیتالله بهبهانی را میبوسید و اشک چشمش روی دست آیتالله میریخت.[59]
تحریم عید نوروز 42
یک هفته قبل از حلول سال 1342 امام خمینی علما و مراجع قم را برای یک نشست دعوت کرد. معظمله پیشنهاد کرد تا توسط علما اعلام شود: «روحانیت امسال عید ندارد» این پیشنهاد مورد موافقت حاضرین قرار گرفت و قرار شد اعلامیههایی جداگانه توسط مراجع صادر شود. [60]
در تهران نیز آقای حاج سید محمد بهبهانی با صدور اعلامیهایی چنین اظهار کرد: «...تصادف ایام نوروز با دو مصیبت که یکی تقریباً در هزار و دویست سال به دست دولت جابر بنیالعباس بر وجود مقدس حضرت امام صادق(ع) وارد شد و دیگری که در این ایام بر قلب مبارک آن حضرت و آباء و ابنای بزرگوارش سلامالله علیهم اجمعین واقع گردید، مجالس برای عید ملی نوروز باقی نگذارده است. این است که علمای اعلام عموماً از مراسم عید خودداری و در عوض به سوگواری در این دو روزه اشتغال دارند و خواهند داشت. این حقیر اعلام عزا به عموم مسلمین و شیعیان مینمایم و این دو روزه به انعقاد مجلس روضه خوانی مشغول و ان شاءالله موفق خواهیم بود.»[61]
همچنین برابر گزارش 26 اسفند 1341 معظمله در دیدار آیتالله روحالله کمالوند «به مشارالیه دستور داده است که مردم را علیه حکومت مرکزی تهییج نمایند.»
گزارش دیگری در 28 اسفند 41 مخابره شده است که در آن آمده است: «آیتالله بهبهانی اعلام داشته دو سه روز عید در منزل ایشان مجلس روضهخوانی تشکیل میگردد که بدینوسیله بتوانند روحانیون و طلاب را دور خود جمعآوری نماید.»
فاجعه فیضیه
عصر روز دوم فروردین ۱۳۴۲ مراسمی که جهت بزرگداشت شهادت امام جعفر صادق(ع) توسط آیتالله العظمی سید محمدرضا گلپایگانی در مدرسه فیضیه قم برگزار شده بود، با اخلال و یورش مأموران شاه به هم خورد و در جریان آن بسیاری از طلاب مورد ضرب و شتم قرار گرفته، حجرههای آنان تخریب و ساحت عموم مراجع، علما و متدینین مورد اهانت قرار گرفت. انتشار این اخبار اعتراض علما را در سراسر کشور برانگیخت. 6 فروردین 1342 ساواک در گزارشی مفصل از اقدامات آیتالله بهبهانی در واکنش به فاجعه فیضیه ارائه میدهد. در گزارشهای ساواک آمده است:
«...2ـ اعلامیهای از طرف آیتالله بهبهانی و آیتالله خوانساری و ائمه جماعت صادر میشود که برای چاپ به چاپخانه میفرستند و چون موفق به چاپ آن نمیشوند به صورت پلی کپی منتشر میشود و در اعلامیه مزبور شدیداً به اعمالی که در قم نسبت به روحانیون و طلاب شده اعتراض نموده و تذکر دادهاند که روحانیون و طلاب ایران صدای خود را به دنیای آزاد خواهند رساند و از ملل آزاد جهان کمک میطلبند و از تمام مسلمین استعانت خواهند کرد.
3ـ نامهای از طرف آیتالله بهبهانی به آیتالله[سید محسن] حکیم، آیتالله [سید ابوالقاسم]خویی، آیتالله[سید محمود] شاهرودی نوشته شده و به وسیله حاج شیخ علیسعید فرزند بزرگ آیتالله حاج میرزا عبدالله تهرانی به کربلا و نجف فرستاده شد و نامبرده نیز صبح روز یکشنبه به وسیله اتوبوس تی بی تی به عراق عزیمت نموده است.
4ـ از طرف آیتالله بهبهانی تلگرافی به[آیتالله سید محمدرضا] گلپایگانی، خمینی، [سید کاظم]شریعتمداری مراجع قم مخابره و از اعمال دولت اظهار تأسف و همدردی خود را اعلام داشته و جواب آیتالله گلپایگانی شب گذشته به تهران رسید و چون از دو نفر دیگر جواب نرسیده، گمان کردهاند که تلگراف آنها مخابره نشده است و لذا دیشب نامه مفصلی از طرف آیتالله بهبهانی به سه نفر مزبور نوشته شده و آنها را دعوت به ایستادگی کرده و گفته است او نیز تا پای جان از آنها پشتیبانی خواهد کرد
...6 ـ تلگرافی به وسیله علیسعید به بغداد فرستادهاند که به امضای آیتالله بهبهانی و از طرف مشارالیه صادر شده و خطاب به شیخ شلتوت رئیس دانشگاه الازهر قاهره اعلام داشته که در ایران نسبت به روحانیت و مذهب اهانت و بد رفتاری شدید میشود.
7ـ آیتالله بهبهانی در نامه خود به آیتالله حکیم نوشته است علاوه بر اقداماتی که در آنجا صورت خواهد داد، به عبدالسلام عارف، رئیسجمهور عراق که با وی رابطه نزدیک دارد پیغام بدهد که دولت ایران با روحانیون رفتار غیرانسانی و اهانتآمیزی در پیش گرفته و تمام این اعمال را به دستور بهاییها که ضد مذهب اسلام هستند، انجام میدهد و هر اقدام فوری که از مشارالیه ساخته است انجام دهد...»
امام خمینی در 7 فروردین 1342 / 1 ذی القعده 1382 با ارسال تلگرافی خطاب به آیتالله بهبهانی از اظهار همدردی در فاجعه حمله عوامل رژیم شاه به مدرسه فیضیه تشکر میکنند و میفرمایند: «از اظهار همدردی در فاجعه وارده بر اسلام که نظیر آن جز در دوران توحش و قرون وسطی رخ نداده متشکرم.»[62]
از دیگر اقدامات آیتالله بهبهانی در این زمان، معرفی امام خمینی به عنوان رهبر شیعیان است. طبق گزارش ساواک تهران، روز دهم فروردین سال 1342 «عدهای ]از[ علما با حضور نمایندهی آیتالله حکیم و نمایندهی حوزهی علمیهی مشهد در منزل آیتالله بهبهانی اجتماع و پس از مذاکرات مفصل طی نامهای به آیتالله خمینی نام برده را به عنوان رهبر شیعیان منصوب نمودهاند.»
واکنش به دستگیری امام خمینی
عصر عاشورای سال 1383 هجری قمری (13 خرداد 1342 شمسی) امام خمینی در نطق تاریخی خود در مدرسه فیضیه، طی سخنان کوبندهای پرده از جنایات شاه و اربابان آمریکایی - اسرائیلی او برداشتند، متعاقب این سخنان تاریخی، مأموران رژیم پهلوی در سحرگاه 15 خرداد 1342، به خانه حضرت امام خمینی در قم حمله، ایشان را دستگیر و به زندانی در تهران منتقل کردند. انتشار خبر دستگیری امام خمینی واکنش تمام اقشار مختلف مردمی در سرتاسر کشور را به دنبال داشت.
آیتاللّه بهبهانی نیز در تهران طی اطلاعیهای «تعدّی به ساحت علمای اعلام مخصوصاً حضرت آیتاللّه خمینی» و سایر علما و «کشتار بیرحمانهی یک مشت مردم مسلمان بیدفاع» را «لکهی ننگین سیاهی» اعلام کرد و ضمن پاسخ به ادعاهای رژیم مبنی بر دست داشتن عمال خارجی در این وقایع گفت: «بلکه علما همیشه در هر تاریخ به دولتهای وقت تعرض داشتهاند و منشأ بیشتر آن تعرضات همین ارتباط نامشروع و عبیدانه با دول خارجی بوده است که بنا به حکم قرآن، دولت اسلامی نباید دست تجاوزکارانهی دولت خارجی را بفشارد و یا قبول اوامر و مناهی آن را در امور مملکت اسلامی بنماید و اگر متصدیان امور خیال کردهاند که با این اتهامات کاذبه و بیاساس میتوانند اذهان عمومی را مشوب نموده و یا حقیر و سایر علماء اعلام را از انجام وظائف مشروعه خود که پیروی از احکام مقدس الهیه است باز دارند زهی خیال فاسد!».
معظمله در ادامه با اشاره به مقاومت روحانیت در مقابل اقدامات ناشیانه دولت میافزاید: «روحانیت مذهب مقدس جعفری صلواتالله علیه به حول و قوه الهیه و مدد حضرت ولی عصر ارواحنا فداه و کمک ملت متعصب ایران تا جان در بدن دارند در مقابل این اعمال و فجایع ناشیانه دولت (و هر که شریک و سهیم در آن باشد) مُجِدّانه مقاومت خواهد نمود و به پیروی از انبیاء و اولیاء خدا از هیچگونه مصائب و متاعبی هراس نداشته و شهادت را ارث دینی خود میدانند و البته ملت مسلمان و پیروان مذهب مقدس به حکم محکم حضرت ولی عصر ارواحنا فداه ملزم به اطاعت از اعلام و مراجع خواهند بود.»
17 خرداد 1342 ساواک طی گزارشی از تصمیم آیتالله بهبهانی برای آزادی امام خمینی تا پای جان اشاره میکند و مینویسد: «آیتالله بهبهانى اظهار کرده است روحانیون تصمیم دارند تا آخرین نفس مبارزه نموده و حتى گفتهاند یا همه کشته مىشویم یا این که خمینى را آزاد خواهیم نمود...»
این اقدام معظمله مورد توجه رسانههای غربی قرار گرفت به طوری که خبرگزاری آمریکایی آسوشیتد پرس در 17 خرداد مینویسد: «..روحانی برجسته ایران [آیتالله] محمد بهبهانی امروز اظهارت عَلَم را که ضمن یـک مـصاحبه مطبوعاتی گفته بود بعضی از روحانیون و سایر محرکین آشوب برای به راه انداختن اغـتشاش بـر ضد اصلاحات دولت ایران پول گرفتهاند، به شدت پاسـخ گـفت. [آیـتالله] بهبهانی دولت را متهم به قصابی بیرحمانه مردم بـیدفاع و بـیگناه کرد و اظهار داشت تاریخ این عمل را به عنوان یک لکه ننگ سیاه شقاوت و بـیرحمی ثـبت خواهد کرد.[آیتالله] بهبهانی مـیافزاید از سـاحت دین در مـقابل اعـمال غـیر قانونی و بیرحمانه و نابخردانه دولت تا پای جان دفـاع خـواهیم کرد...»[63]
صدور فتوای جهاد با هدف آزادی امام خمینی از دیگر اقدامات معظمله است. بنا بر گزارش ساواک در روز 18 خرداد 1342 «آیتالله بهبهانى فتواى جهاد داده و گفته است به زودى کمک هم از لحاظ نیرو از مسلمانان بغداد براى ما خواهد رسید.» در گزارش دیگری در همین روز آمده: «کلیه روحانیون درجه اول ایران در شهرهای مختلف با صدور اعلامیههایی حمایت خود را از خمینی و اقدامات او تأیید کنند و در کشورهای اسلامی دیگر نیز همین اقدامات از طرف رهبران مذهبی به عمل خواهد آمد و آیتالله بهبهانی- خوانساری و آملی و دیگر مقامات روحانی تهران با صدور اعلامیه حمایت و جانبداری خود را از خمینی اعلام نمودهاند.»
در گزارش دیگری در 19 / 3 / 42 از ساواک آمده است: روحانیون در نظر دارند در صورتی که دولت در روش خود تجدید نظر نکند اعلامیههای دیگری از طرف بهبهانی و سایرین صادر نمایند و آیتالله بهبهانی گفته است کفن خواهم پوشید و به خیابان آمده خواهیم جنگید تا همه ما کشته شویم و یکباره از دست ما خلاص شوند. خون ما که از خون دیگران رنگین تر نیست. [64]
29 خرداد 1342 ساواک اصفهان از پخش اعلامیه آیتالله بهبهانی در این شهر خبر میدهد و مینویسد: «دیشب در حدود 30 برگ اعلامیه محمد موسوی بهبهانی بدون تاریخ شهاب الدین حسینی مرعشی نجفی مورخه دوازده محرم هشتاد و سه سید کاظم شریعتمداری سیزده محرم هشتادوسه که هر سه در مورد وقایع روز 15 خرداد و دستگیری خمینی مطالبی علیه دولت نوشته شده در صندوقهای پست اصفهان ریخته شد که همه آن جمع شد.»
دیدار با امام خمینی بعد از آزادی از زندان
به دنبال اعلام آزادی امام، علمای مهاجر که از قم و مشهد و دیگر شهرستان ها به منظور پشتیبانی از امام در تهران اجتماع کرده بودند و نیز روحانیون و علمای تهران، به داودیه رفتند و با امام ملاقات کردند در این میان آیتالله بهبهانی نیز به ملاقات امام رفت. در گزارش 12 / 5 / 1342 ساواک از این دیدار و گفتگوی آیتالله بهبهانی با امام و دیدگاه امام در مورد برخی از مسائل و جریانها چنین آمده است:
«عصر دیروز به مناسبت آزاد شدن آیتالله خمینی از زندان، اغلب از روحانیون و علمای طراز اول و دوم و همچنین معممین و بازاریها و اصناف و سایر طبقات مردم، در منزل آیتالله نجاتی واعظ به ملاقات خمینی رفته، و بین روحانیون طراز اول، آیاتالله بهبهانی، شریعتمداری، میلانی، نوری، مرعشی نجفی و خوانساری و خلاصه عموم آیاتالله و حجج اسلام وجود داشتهاند و دسته دسته از مردم به منزل و در حالی که در صف ایستاده بودند، به نوبت سینه و دست و پای خمینی را میبوسیدند و عموماً هم متأثر شده و گریه میکردند... و تنها مذاکرهای بین خمینی و آیتالله بهبهانی که در جوار یکدیگر نشسته بودند، احوالپرسی آیتالله بهبهانی از خمینی بود و مشارالیه پاسخ داد خیلی خوب و موفق هستم و[بهبهانی] پرسید اینجا خواهید ماند؟ خمینی گفت: «تا فردا غروب اینجا هستم و بعد منزلی در شمیران تهیه کردهاند که چند روز آنجا خواهم رفت و سپس به قم میروم، ولی کارهایی است که باید انجام شود و من ایستادگی میکنم که تمام محبوسین آزاد شوند و همچنین باید جلوی انتخابات مفتضح را گرفت و آیتالله بهبهانی هم تصدیق کرد.»[65]
تلاش برای آزادی طیب حاجرضایی
از دیگر اقدامات سیاسی آیتالله سید محمد بهبهانی تلاش برای آزادی طیب حاجرضایی و حاج اسماعیل رضایی از زندان رژیم شاه بود. طیب که به جرم شرکت در وقایع 15 خرداد در تهران، توسط مأموران رژیم پهلوی دستگیر و زندانی شده بود به اعدام محکوم شد.
با انتشار خبر محکومیت حاج اسماعیل و طیب، مردم جنوب تهران که علاقه زیادی به آن دو نفر داشتند تجمعات اعتراضآمیزی ترتیب دادند. بعضی از علمای با نفوذ مثل آیتالله سید محمد بهبهانی هم از طریق امام جمعه تهران تلاش کردند اجرای حکم را متوقف کنند یا در آن تخفیف بگیرند.
ساواک در سوم شهریور 1342 در گزارشی به اقدامات آیتالله بهبهانی برای نجات طیب اشاره میکند و مینویسد: «عده زیادی از اهالی جنوب شهر به منظور اعتراض به صدور حکم اعدام طیب حاجرضایی و همدستان او نزد آیتالله بهبهانی و سایر مراجع روحانی رفته و اظهار داشتهاند اگر قرار باشد طیب و همکاران او را اعدام کنند آنها نیز کاری خواهند کرد که با آنها کشته شوند. آیتالله بهبهانی هم جریان را به آیتالله خوانساری گفته و ایشان را وادار ساخته که به وسیله امام جمعه به اعلیحضرت همایونی پیام بدهند که از اعدام این عده صرف نظر نمایند.» گزارشگر ادامه میدهد: «شب گذشته آیتالله بهبهانی از آیتالله خوانساری تلفنی نتیجه را جویا شده ولی خوانساری اعلام داشته است که امام جمعه هنوز موفق به شرفیابی نگردیده است و آیتالله بهبهانی مجدداً در این مورد تأکید نمود.»
رحلت
آیتالله سید محمد بهبهانی سرانجام روز 20 آبان 1342 در سن 92 سالگی دعوت حق را لبیک گفت. پیکر معظمله به طرز با شکوهی توسط اقشار مختلف مردمی، علما، روحانیون، تجار، اصناف و نمایندگان دولت تشییع شد سپس برای دفن به نجف اشرف حمل گردید. عملکرد معظمله در سالهای پایانی عمر، قطع ارتباط با دربار و حمایتهای مکرر ایشان از نهضت امام خمینی تا پایان جان، از وی مرجعی محبوب در میان مردم ساخت به طوری که بعد از رحلت در تهران و سایر شهرستانها مراسم سوگواری این روحانی عالیمقام به صورت با شکوهی انجام گرفت.
پینوشتها:
[1] . نسب نامه وى به شرح زیر است: (سید محمدبن) سید عبدالله بن سید اسماعیل بن سید نصرالله بن سید محمّدشفیع بن سید یوسف بن سید حسین بن سید عبدالله بن سید علوى بن سید حسین غریفى بن الحسن بن احمد بن عبدالله بن عیسى بن خمیس بن احمد بن ناصر بن على کمال الدّین بن سلیمان بن جعفر بن ابن العشائر موسى بن ابى الحمراء محمّد بن على الطاهر بن على الضخم بن ابى على الحسن بن ابى الحسن محمّد حائرى بن ابراهیم المجاب بن محمّد، معروف به عابد بن الامام موسى بن جعفر )علیه السلام)( امینی، عبدالحسین، شهیدان راه فضیلت، ترجمه جلالالدّین فارسى، انتشارات روزبه، تهران 1363، ص 405ـ406.)
[2] . همان، ص 529.
[3] . نحوى، سید سیفالله ، سیماى بهبهان، انتشارات نهاوندى، ص 79.
[4] . عاقلی، باقر، رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، ج 1، تهران، نشر گفتار با همکاری نشر علمی، 1380، ص 334.
[5] . فرهنگنامه رجال روحانی عصر امام خمینی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، 1389، ج 1، ص 78.
[6] . عاقلی، باقر، رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، ج 1، پیشین، ص 335.
[7] . همان.
[8] . گلشن ابرار، تدوین: جمعی از پژوهشگران حوزهی علمیهی قم، جلد 6، قم، نشر معروف، ص 55.
[9] . همان.
[10] . بصیرتمنش، حمید، روند کشف حجاب و واکنش روحانیان، تاریخ معاصر ایران، ش 2، تابستان 1376، ص 74.
[11]. قاسمپور، داود، قیام مسجد گوهر شاد به روایت اسناد، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1385، ص 30.
[12] . هدایت، مهدیقلی(مخبرالسلطنه)، خاطرات و خطرات، تهران، نگین، 1329، ص 488.
[13] . جلادتی، منصوره، فعالیتهای سیاسی آیتالله سید محمد بهبهانی، نشریه یاد ایام تیر 1389، شماره 58.
[14] . همان.
[15] . متن تلگراف آیتﷲ شیخ عبدالکریم حائری یزدی به رضاخان چنین است: «...بعد از دعاگویی صمیمی، امروزه مسلمین در این هجوم یهود به فلسطین و بیتالمقدس مستغیث به آن یگانه حامی است و چشم همگی به الطاف خاصه ملوکانه است. امید به اعانت پروردگار جل و علا این غایله مهم با توجهات خاصه مرتفع، موجب مزید دعاگویی این ضعیف و عامه مسلمین گردد. احقر عبدالکریم حائری.»(فیاضی، عمادالدین، حاج شیخ عبدالکریم حائری، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1378، ص 99)
[16] . متأسفانه از محتوای سایر تلگرافها اطلاعی در دست نیست.
[17] . بصیرتمنش، حمید، علما و رژیم رضاشاه، مؤسسه چاپ و نشر عروج، 1376، ص 247.
[18] . همان، ص 136.
[19] . برای مطالعه بیشتر ر.ک. راز اجماع در آغاز نهضت اسلامی و نقش آیتالله سید محمد بهبهانی، فصلنامه تخصصی یاد سال بیستوپنجم، شماره 93 و 94، پاییز و زمستان 1388، ص 69-70.
[20] . همان، ص 128-129. در ارتباط با این موضوع آیتالله میرزا عبدالله مجتهدی مینویسد: «از آقایان علمای تهران هم درخواست شده است که به حزب دمکرات ایران داخل بشوند. آقای بهبهانی که رئیس علمای تهران است به مرامنامه حزب در دو نقطه اشکال نموده است و اظهار داشته است که این دو مسأله منافی با قوانین مقدس است آن دو نقطه را اصلاح نمایید تا علما هم داخل آن حزب بشوند. موضوع اشکال اولی مسأله زنان با مردان در همه امور و انتخاب شدن زنان به وکالت در مجلس شورای ملی است. دویمی هم مساوات نژاد است که آن را هم منافی با قوانین اسلام تشخیص دادهاند..» (همان)
[21] . فرهنگنامه رجال روحانی عصر امام خمینی، پیشین، ص 79.
[22] . رسول جعفریان در مورد نگارش این نامه میگوید: آیتالله سید محمد بهبهانی از شماری از علما دعوت کرد تا در این باره(تأسیس اسرائیل) اندیشه کرده، نامهای برای پاپ بنویسند. آن زمان، امام خمینی رحمهالله علیه گهگاه به تهران میآمد و در محافل علما شرکت میکرد. ایشان در نشستی که برای تدوین این نامه در منزل آیتالله بهبهانی تشکیل شد، شرکت کرد. قرار بر آن شد تا حاضرین، هر کدام متنی را بنویسند تا در جلسۀ بعدی، مورد بررسی قرار گرفته و یکی از آنها انتخاب و ارسال شود. روز بعد علما در خانه مرحوم بهبهانی گرد آمدند و متنهای تهیه شده توسط علما در جمع خوانده شد. در این میان، متنی که امام خمینی نوشته بود، مورد پذیرش قرار گرفت و از طرف مرحوم بهبهانی که عنوان رئیس العلمائی داشت برای پاپ ارسال شد. (فصلنامه حضور، پاییز 1381، شماره 42 ص 311)
[23] .یزدانیپور، مرضیه، اسناد مهاجرت یهودیان ایران به فلسطین (1330 ـ 1300 ش)، تهران، سازمان اسناد ملی ایران، 1374، ص 104-105.
[24] . رجبی، محمد حسن، نقش علمای شیعه در برابر جنبش صهیونیسم و اسرائیل، روزنامه اطلاعات، 30 مهر 1385.
[25] . ر.ک اتخادیه مسلمین، حمید کرمیپور، فصلنامه مطالعات تاریخی، 1383، شماره، ص 108.
[26] . آسایشطلب طوسی، محمدکاظم، دانشنامه جهان اسلام، ج 4، تهران: بنیاد دایرهالمعارف اسلامی، 1377، ص 765.
[27] . همان، ص 306.
[28] . دانشنامه جهان اسلام، پیشین، 765.
[29] . راز اجماع، پیشین، ص 73.
[30] . احمدی، مجتبی و دیگران، چشم و چراغ مرجعیت، قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1379، ص 57.
[31] . تأمل کردن.
[32] . قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک، ج 1، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1378، ص 168.
[33] . روحبخش، رحیم، نیروهای مذهبی در دوره پهلوی دوم- ۲۱، سایت تاریخ شفاهی ایران.
[34]. متین، افشین و ارسطو آذری، کنفدراسیون: تاریخ جنبش دانشجویان خارج از کشور 1332- 57 ، تهران: مؤسسه نشر پژوهش شیرازه، 1378، ص 141.
[35] . طلوعی، محمود، بازیگران عصر پهلوی، ج ۱، نشر علمی، 1376، ص 435.
[36] . شاهد بانوان - ش 167 - خرداد 69 - ص 29. همچنین راز اجماع، پیشین، ص 99-100.
[37] . همان.
[38] . به احتمال این اقدام در آغاز نهضت و در جریان تصویبنامه انجمنهای ایالتی و ولایتی رخ داده باشد.
[39] . همان، ص 111.
[40]. اسناد انقلاب اسلامی، ج 2، پیشین، ص 20
[41]. همان، ج 1، ص 27.
[42]. همان، ص 33
[43]. همان، ص 32
[44]. دوانی، علی، نهضت روحانیون ایران، ج سوم و چهارم، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1394، ص 82-83.
[45] . برای مطاالعه تلگراف اسدالله علم به مراجع, ر.ک، دوانی، علی، نهضت روحانیون ایران، پیشین، ص 111-112.
[46] . دوانی، علی، نهضت روحانیون ایران، پیشین، ص 120-121.
[47]. اسناد انقلاب اسلامی، ج 1، پیشین، ص 50، همان، ج 2، اطلاعیهی آیتالله تنکابنی، ص 47، همان، اطلاعیهی آیتالله آملی، ص 48.
[48] . همان، ج 2، ص 49.
[49] . دوانی، علی، نهضت روحانیون ایران، پیشین، ص 151.
[50] . خاطرات حجتالاسلام فلسفی. تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 260.
[51] . اسناد انقلاب اسلامی، پیشین، ج 1، ص 52.
[52] . لوایح ششگانه یا اصول انقلاب سفید که در ششم بهمن ماه 1341 به همه پرسی گذاشته شد، عبارتند از: الغای نظام ارباب و رعیتی، ملی شدن جنگلها، فروش سهام کارخانهها به کارگران، سهیم کردن کارگران در سود کارخانهها، اصلاح قانون انتخابات و مشارکت زنها و ایجاد سپاه دانش. تاریخ نشان داد که این عناوین زیبا، چیزی جز وابستگی بیشتر و گستردهتر سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی کشور به بیگانگان نبود.
[53]. دوانی، علی، نهضت روحانیون ایران، پیشین، ص 201.
[54]. اسناد انقلاب اسلامی، ج1 ، پیشین، ص 60.
[55] . حسینیان، روحالله، سه سال ستیز مرجعیت شیعه ایران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1384، ص 203.
[56] . همان، ص 204.
[57] . صحیفه امام خمینی، ج 1، ص 141.
[58] . خاطرات و مبارزات حجتالاسلام فلسفی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1382، ص 168-169. همچنین بکائی، محمدحسن، انقلابنامه:آنچه دیدم، آنچه خواندم و آنچه شنیدم تهران، ناشر: محمدحسن بکائی، 1383، ص 117-118.
[59] . آیتالله سید مرتضی پسندیده، خاطرات، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چ اول، 1384، ص 202.
[60] . حسینیان، روحالله، سه سال ستیز مرجعیت شیعه ایران، پیشین، ص 251.
[61] . اسناد انقلاب اسلامی، ج 2، پیشین، ص 56.
[62] . صحیفه امام خمینی، ج 1، ص 170.
[63] . رنجبر، سیفالله، 15 خرداد از دیدگاه رسانههای خارجی، فصلنامه مطالعات تاریخی، 1384، شماره 7، ص 186.
[64] . قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک، ج 3، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1380، ص 101.
[65] . قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک، ج 4، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1380، ص 12.
نامه آیتالله بهبهانی، مبنی بر تقاضای انتشار تلگرافهای آیتالله حائری و علمای قم در حمایت از مسلمین فلسطین در جراید کشور
پخش اعلامیه آیتالله بهبهانی در اهواز10 بهمن 1341
گزارش دیدار آیتالله روحالله کمالوند با آیتالله بهبهانی اسفند 1341
همراهی آیتالله بهبهانی با اعلام عزای عمومی در نوروز 1342
گزارش ساواک از اقدامات آیتالله بهبهانی بعد از فاجعه فیضیه ص1
گزارش ساواک از اقدامات آیتالله بهبهانی بعد از فاجعه فیضیه ص2
همراهی آیتالله بهبهانی با علمای طراز اول در انتخاب امام خمینی به عنوان رهبر شیعیان
اعلامیه آیتالله سید محمد بهبهانی پس از قیام پانزده خرداد 1342
تأکید آیتالله بهبهانی بر ادامه مبارزه تا آزادی امام خمینی 17 خرداد 1342
صدور فتوای جهاد از سوی آیتالله بهبهانی با هدف آزادی امام خمینی 18 خرداد 42
گزارش ساواک 19 خرداد 1342
گزارش ساواک از توزیع پستی اعلامیههای آیات بهبهانی، مرعشی نجفی و شریعتمداری در اصفهان
دیدار آیتالله بهبهانی با امام بعد از آزادی از زندان
گزارش ساواک از تلاش آیتالله بهبهانی برای نجات طیب حاج رضایی
آیتالله سید عبدالله موسوی بهبهانی پدر آیتالله سیدمحمد بهبهانی
آیت الله میر سید محمد بهبهانی در جمع برخی از علمای تهران
آیتالله بهبهانی در کنار آیتالله آقا سید ابوالحسن موسوی اصفهانی
حضور آیتالله بهبهانی در مجلس سوگند رضاشاه در آذر 1304
آیت الله میر سید محمد بهبهانی در کنار آیات سید ابوالقاسم کاشانی، سید هبه الدین شهرستانی، میرزا خلیل کمره ای و سید محمود طالقانی
آیت الله میر سید محمد بهبهانی دریکی از روضه های منزل خود
آیت الله میر سید محمد بهبهانی در حیاط منزل شخصی
آیتالله میرسید محمد بهبهانی در کنار حاج میرزا احمد کفایی خراسانی در حرم رضوی(ع)
آیتالله سید محمد بهبهانی در کنار آیتالله حاج میرزا احمد کفایی خراسانی و سید میرزا حسین سبزواری
آیتالله سیدمحمد بهبهانی
آیت الله میرسید محمد بهبهانی در کنار آیتالله سید محمدصادق لواسانی و برخی علمای تهران
آیتالله بهبهانی در کهنسالی
فروردین 1340آیت الله سیدمحمد بهبهانی در حال ورود به منزل آیت الله العظمی بروجردی برای عیادت از ایشان
فروردین 1340. آیت الله سیدمحمد بهبهانی در حال ورود به منزل آیت الله العظمی بروجردی برای عیادت از ایشان
در مراسم آیتالله بروجردی
قم فروردین 1340. آیتالله سیدمحمد بهبهانی در مراسم آیتالله بروجردی
آیتالله سیدمحمد بهبهانی در دوران کهنسالی