برنامهریزی قبلی رژیم پهلوی برای سرکوب روحانیان در دوم فروردین سال 1341 در مدرسه فیضیه
28 اسفند 1400
چندی پس از عقبنشینی رژیم شاه در ماجرای لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی، طرح دیگری با عنوان «انقلاب سفید» یا «انقلاب شاه و مردم» مطرح شد که اصلاحات ارضی، ملی کردن جنگلها و مراتع، ایجاد سپاه دانش، اصلاح قانون انتخابات و... از جمله اصول آن بود. شاه در 19 دی 1341 از مردم خواست در روز 6 بهمن همان سال طی یک رفراندوم به این اصول پیشنهادی رأی بدهند. روز دوم بهمن، امام خمینی با صدور یک اعلامیه، رفراندوم را خلاف اصول و قانون دانستند و آن را تحریم کردند. دو روز بعد، شاه طی یک سخنرانی در قم مخالفین خود را «یک عده نفهم و قشری» خواند و به آنها لقب «ارتجاع سیاه» داد[1] و در روز 6 بهمن همهپرسی را برگزار کرد. بلافاصله اعلام شد که بیش از 99 درصد به اصول پیشنهادی شاه رأی مثبت دادهاند.[2]
پس از اتمام رفراندوم ساختگی، اسدالله علم مأمور شد تا لوایح انقلاب سفید را اجرا کند؛ از اینرو در اولین گام پیادهسازی بندهای انقلاب سفید، در 12 اسفند 1341 لایحه حق انتخاب شدن و نمایندگی زنان، در مجلس شورای ملی و مجلس سنا تصویب شد.
به دنبال تصویب این لایحه، امام خمینی مراجع قم را به منزل خود دعوت کرد تا با مشورت یکدیگر، تصمیمی واحد اتخاذ نمایند. از اینرو چند تن از علمای قم از جمله آیات: مرتضى حسینی لنگرودی - احمد حسینی زنجانی - محمدحسین طباطبایی - محمد موسوی یزدی – محمدرضا موسوی گلپایگانی – سید کاظم شریعتمداری– هاشم آملی – مرتضی حائری[3] در منزل «آقا روحالله خمینی» به مذاکره نشستند و دست آخر، بیانیه مفصلی با امضای ۹ نفر از علما صادر شد که در آن صریحاً تصمیمات دولت مورد انتقاد قرار گرفته بود. در بخشی از این بیانیه تصریح شده بود: «ملت ایران نیز با این نحو تصویبنامهها مخالف است به دلیل آن که در دو سه ماه قبل که فشار و ارعاب قدری کمتر بود تبعیت خودشان را از علمای اسلام به وسیله تلگرافات و مکاتیب و طومارها از اطراف و اکناف ایران اعلام نموده و لغو تصویبنامه غیرقانونی دولت را راجع به انتخابات انجمنهای ایالتی و ولایتی خواستار شدند و دولت نیز قبول درخواست ملت را کرده و احاله به مجلس نموده. اینک که به وسیله حبس و زجر و اهانت به طبقات مختلفه ملت از روحانیین و متدینین تسلط خود را بر ملت احراز نموده، بدون اعتنا به قوانین اسلام و قانون اساسی و قانون انتخابات دست به کارهایی زده که عاقبت آن برای اسلام و مسلمین خطرناک و وحشتآور است. خداوند انشاءالله دولتهای ما را از خواب غفلت بیدار کند و بر ملت مسلمان و مملکت اسلام ترحم فرماید.»[4]
با تداوم دسیسههای رژیم علیه اسلام و ملت، مقابله روحانیت نیز استمرار یافت. روز 22 اسفندماه، امام خمینی طی اطلاعیهای خطاب به «حضرات علمای اعلام و حججاسلام»، عید نوروز سال 1342 را عزای عمومی اعلام کرد. در این اطلاعیه آمده بود:
«أَعظَمَاللّه تَعَالَی أُجُورَکُم. چنانچه اطلاع دارید دستگاه حاکمه میخواهد با تمام کوشش به هَدمِ احکام ضروریۀ اسلام قیام؛ و به دنبال آن مطالبی است که اسلام را به خطر میاندازد. لذا اینجانب عید نوروز را به عنوان عزا و تسلیت به امام عصر ـ عجلاللّه تعالی فرجه ـ جلوس میکنم و به مردم اعلام خطر مینمایم. مقتضی است حضرات آقایان نیز همین رویه را اتخاذ فرمایند تا ملت مسلمان از مصیبتهای وارده بر اسلام و مسلمین اطلاع حاصل نمایند.
والسلام علیکم و رحمهالله و برکاته
روحالله الموسوی الخمینی.»[5]
امام در 29 اسفندماه نیز در مسجد اعظم قم و در جمع روحانیون، طلاب و اهالی قم بار دیگر بر عزای عمومی عید نوروز تأکید کرده و فرمودند: «امسال ما عید نداریم و این عید را عزای ملی اعلام میکنیم، نه به خاطر این که مصادف است با شهادت حضرت صادق... ما در این عید عزاداریم برای مصیبتها و لطمههایی که در این سال به اسلام وارد شد، این سال، سال خوشی برای مسلمین نبود، سال خوبی برای روحانیت نبود. در این سال به اسلام تجاوز شد. علمای دین و روحانیون مورد اهانت قرار گرفتند، هتک شدند. در این سال، استعمار توطئههایی را علیه اسلام تدارک دید، عمّال پلید استعمار به قرآن جسارت کردند، برای پایمال کردن احکام نورانی قرآن نقشهها کشیدند، برنامهها ریختند، طرحها دادند. اگر مسلمین بدانند که چه توطئهها و نقشههایی علیه عزت اسلام، سعادت ملتهای مسلمان و استقلال ممالک اسلامی در دست اقدام است، دیگر هیچ وقت عید نمیگیرند بلکه قیام میکنند به وظایف دینی که بر عهده دارند...» امام شجاعانه اعلام کردند که در برابر این بیدینیها خواهند ایستاد و مبارزه خواهند کرد: «دستگاه جبار بداند که اگر بخواهد به اسلام تجاوز کند و احکام کفر را در بلاد اسلامی جاری سازد، من در کمین آنها ایستادهام. من تا آخرین لحظههای زندگیام از نوامیس اسلام و مسلمین دفاع میکنم. من به حکم اسلام که به ما دستور جهاد و مقابله داده است در برابر خیانت به اسلام دست روی دست نمیگذارم و ساکت نمینشینم. اگر میخواهند راحت باشند بیایند مرا که مزاحم هستم از این کشور تبعید کنند. تا من هستم نمیگذارم قوانین مخالف اسلام تصویب و اجرا شود؛ تا من هستم نمیگذارم که دستگاه جبار استقلال این ملت را بر باد دهد.»[6]
علما و مراجع دیگر از این ابتکار امام حمایت کرده و آنها هم عید نوروز سال 42 را عزای عمومی اعلام کردند. با توزیع اعلامیههای تحریم عید نوروز، مردم با این اعلامیه همراهی نشان دادند. با فرارسیدن سال نو، نشانی از جشن و شادباش نبود و مردم به جای تبریک، به همدیگر تسلیت میگفتند. بسیاری از مردم متدین لباس سیاه به تن کرده بودند. به گزارش ساواک مردم تهران «در پاره ای از قسمتهای شهر مخصوصاً جنوب شهر پرچمهای سیاهی برافراشتهاند»[7] تأثیر موفقیتآمیز تحریم عید نوروز سردمداران رژیم را به خشم آورد و آنها تصمیم گرفتند تا در پاسخ به این اقدام، از روحانیت و حامیان آنها زهرچشم بگیرند.
تلاش رژیم برای تحریف واقعیت!
با توجه به آنچه رخ داده بود، دستگاه پهلوی کاملاً آماده بود تا روحانیون و طلاب را سرکوب کند. با آغاز سال نو، قم به عنوان مقر اصلی مراجع، آبستن حوادث بسیاری بود. روز دوم فروردین 1342، همزمان با 25 شوال، سالروز شهادت حضرت امام صادق(ع)، و به همین مناسبت در مدرسه فیضیه مجلس عزایی برپاشد. قرار بود آیتالله سید محمدرضا گلپایگانی در این مجلس به منبر برود. مأموران رژیم که در پوشش مبدل در جلسه حضور داشتند و گروهی نیز به صورت مسلح در بیرون از مجلس حاضر بودند، با ایجاد سر و صدا و سپس حمله و هجوم، اقدام به ضرب و شتم طلاب کردند و آن واقعه تلخ را رقم زدند.
در حالی که شواهد حاکی از یک توطئه برنامهریزی شده بود، رژیم کوشید تا واقعیت را تحریف کند و به فاجعهای که شخص شاه در پس آن پنهان بود، رنگ و بوی نزاع ملی و مذهبی دهد. رژیم میخواست بر این رویداد سرپوش بگذارد از اینرو روزنامهها درباره رخداد فیضیه نوشتند: «مجلس تذکری به مناسبت وفات امام صادق(ع) در محوطه فیضیه برقرار بود. عدهای از مستمعین مرتباً صلوات میفرستادند. اختلالاتی ایجاد شد که یکی از دهاقین شرکت کننده در این مجلس در اثر اصابت سنگ فوت کرد.»[8] شب حادثه دولت اعلام کرد: به علّت نصب اعلامیههای تحریکآمیز از طرف عدهای از طلاب بر دیوار معابر و خیابانها، جمع کثیری از روشنفکران به منظور حمایت از آزادی زنان و اعطای حق رأی به آنان به تظاهرات پرداختند که منجر به زد و خورد بین آنها و عدهای از طلاب گردید؛ ولی با دخالت مأموران انتظامی از بروز حادثهای ناگوار جلوگیری به عمل آمد.9] نخستوزیر طی مصاحبهای اعلام کرد که بین روحانیون مخالف اصلاحات ارضی و دهقانان در قم زدوخوردی صورت گرفته و یک نفر کشته شده است.[10] همه این اخبار، اطلاعات دروغی بود که رژیم برای تحریف واقعیت به خورد رسانهها میداد. ولی وقایع و شواهد حکایت از آن داشت که این برنامه کاملاً برنامهریزیشده بود و پیش از نوروز طرح آن ریخته شده بود. شاه در 23 اسفند 1341، تنها چند روز قبل از عید نوروز در فرودگاه وحدتی دزفول طی سخنانی، رسماً روحانیت را تهدید کرد که: «اگر از خواب غفلت بیدار نشوند، چنان مثل صاعقه مشت عدالت در هر لباسی که باشند بر سر آنها کوفته خواهد شد که شاید برای همیشه به آن زندگی... خاتمه داده شود.»[11]
روز 28 اسفندماه 41، پاکروان، رئیس وقت ساواک طی تلگرافی به ساواک قم آمادهباش داد. در این دستور آمده بود:
«از: ساواک مرکز
به: قم
شماره: 81015
اخیراً بعضی از وعاظ مرکز و مجامع مذهبی تهران تراکت و اعلامیههایی تحت عنوان عزای ملّی به جای برگزاری مراسم عید باستانی انتشار داده، احتمال دارد در منطقه آن ساواک بعضی از وعاظ در مساجد هنگام وعظ با توجه به این که روز جمعه دوم فروردین که مصادف با رحلت امام جعفر صادق است مطالبی برخلاف مصالح کشور ایراد و اذهان عمومی را مشوب سازند دستور فرمائید همه گونه پیشبینیهای لازم معمول حتی در صورت وجود احتمال این گونه عملیات مخالف مجالس با شکوهی که مخالف با هرگونه اظهارات تشکیل داده و در مقابل بیانات وعاظ محرک در مساجد نیز دستجاتی وجود داشته باشند که با ذکر صلوات مانع اظهارات نامناسب آنان بشوند چنانچه با اتخاذ تدابیر لازم نتایج مطلوب حاصل نگردید برای تعقیب محرکین با کسب اجازه تلگرافی از مرکز برابر مقررات اقدام و نتیجه را گزارش نمایند.
سرلشکر پاکروان»[12]
ساواک گزارش دیگری را نیز نزد شاه فرستاد که در پی آن گزارش، محمدرضا پهلوی دستور شدت عمل صادر کرد و در نتیجه سرهنگ علیاکبر مولوی رئیس ساواک تهران مأمور شد تا با نیروهایش جهت سرکوب روانه قم شود.[13]
صبح روز موعود فرارسید. وضعیت قم از اوّل صبح ملتهب بود. با حضور مأموران، چهره شهر کاملاً نظامی شده بود. استقرار تانکها در اطراف فیضیه نشان میداد که برنامهای از پیش طراحیشده در شرف وقوع است. آیتالله مسعودی اوّل صبح شاهد بود که: «حدود پانصد کماندو با ماشینهایشان، سر پل [آهنچی] پیاده شدند و به سمت مدرسه فیضیه حرکت کردند [و سپس از آنجا] به سمت منزل امام حرکت کردند».[14]
طبق خاطرات حاج مهدی عراقی در آن روز «حدود 20 تا 25 اتوبوس از تهران از دهقانان یا شرکت واحدیها بودند، ولی در اصل گارد جاوید بودند، آمده بودند که قم را به هم بریزند.»[15]
به روایت شاهدان عینی «در آن روز نیروهای نظامی رژیم به دو دسته تقسیم شده بودند. تعدادی از آنها با لباسهای نظامی و مسلح به سلاحهای گرم اطراف فیضیه مستقر شده و موجب رعب و وحشت شرکتکنندگان در مراسم به هنگام ورود به مدرسه میشدند، برخی دیگر از آنان با لباسهای مبدل و چماقهای مخفی در میان جمعیت شرکت کننده در مراسم فیضیه پراکنده شده بودند.»[16]
یکی دیگر از روحانیون به یاد میآورد: «تعداد شش الی هفت نفربر [زرهی] در حد فاصل مهمانخانه گلستان و درب ورودی حرم مطهر مستقر شده بودند. پشت بامها نیز مملو از دوربینها و افراد ساواکی بود.»[17] این گروه با شروع مراسم عزاداری، در میان جمعیت حاضرشده و ابتدا با ایجاد اخلال و سپس درگیری با حضار، فاجعه خونین را رقم زدند.
سخنرانی تهدیدآمیز شاه در 23 اسفند، دستور پاکروان به ساواک قم در 28 اسفند و استقرار قوای زرهی در اطراف فیضیه در 2 فروردین نشان میداد که توطئه رژیم کاملاً برنامهریزیشده بود و سرکوب فیضیه دفعتاً صورت نگرفته است. بدین ترتیب ادعای رژیم درباره این رخداد کاملاً دروغ بود.
پینوشتها:
[1] غلامرضا نجاتی، تاریخ سیاسی 25 ساله ایران، تهران: مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، ص 228 و 229.
[2] جواد منصوری، قیام 15 خرداد 1342، تهران: دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، ص 109-108 .
[3] اسناد انقلاب اسلامی، جلد اول، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 63 تا 69.
[4] همان.
[5] صحیفه امام خمینی، جلد 1.
[6] همان.
[7] روحالله حسینیان، سه سال ستیز مرجعیت شیعه در ایران، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 217.
[8] روزنامه اطلاعات، 6 / 1 / 1342.
[9] گاهنامه پنجاه سال شاهنشاهی پهلوی، ج 2، ص 1361.
[10] همان.
[11] مجموعه تألیفات، نطقها، پیامها، مصاحبهها و بیانات اعلیحضرت همایون محمدرضا پهلوی، ج 4، ص 3144.
[12] پایگاههای انقلاب اسلامی، مدرسه فیضیه به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، صفحه 42.
[13]. خاطرات حسین فردوست، ص 510.
[14] . خاطرات آیتالله مسعودی خمینی، تدوین جواد امامی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 250.
[15]. شهید حاج مهدی عراقی، ناگفتهها، ص 158.
[16] . سه سال ستیز مرجعیت شیعه در ایران، روحالله حسینیان، ص 259.
[17] همان، ص 259 و 260.
باز آفرینی حمله به مدرسه فیضیه به صورت نقاشی
عکسی قدیمی از مدرسه فیضیه قم