بازخوانی سیستمهای تکحزبی و بررسی عملکرد حزب رستاخیز در ایران
09 اسفند 1402
مقدمه
با گسترش مشارکت مردم در امور مربوط به کشورداری و نقشآفرینی در عرصه واحدهای متشکل سیاسی به ویژه پس از قرن بیستم، وجود مکانیسمی مناسب برای ایفای نقش ملت در دولت و حکومت ضروری به نظر میرسید؛ به همین منظور احزاب سیاسی سازوکار مورد نیاز برای دخالت مردم در امر کشورداری را مهیا کردند و به عبارتی حلقهی میانی جامعه و حکومت شدند. در ایران نسبت به بسیاری از ممالک دیگر، زودتر از آنچه که تصور میشد مفهوم حزب به کشور انتقال یافت و این امر محقَق نمیشد مگر با انقلاب مشروطه و ضرورت برقراری حکومت قانون. اما حیات احزاب در پهنه سرزمینی ایران با فرازونشیبهای فراوانی همراه بود و هیچگاه ثبات لازم را به همراه نداشت؛ گاه نظام دوحزبی بر کشور حاکم میشد، گاه نظام چند حزبی و در یک مورد خاص و نادر نیز ایرانیان شاهد برقراری نظام تک حزبی در کشور شدند. در اواخر سال 1353 شمسی، به دستور شاه تمامی احزاب موجود در کشور از جمله ایران نوین، مردم، پان ایرانیست و ایرانیان منحل شدند و به جای آنها حزبی فراگیر و واحد به نام «رستاخیز» بر امور مسلط شد. شاه طی سالهای گذشته همواره سیستم تک حزبی که اغلب در کشورهای کمونیستی دیده میشد را مورد انتقاد قرار میداد اما در این هنگام، خود به سوی این شیوه گام نهاد که تبعات جبران ناپذیری را نیز متوجه حکومت و سلطنت پهلوی در ایران ساخت.
حزب سیاسی
مفهوم حزب به معنای گروه و دستهی سیاسی، مفهومی اساساً مدرن است که در غرب پدیدار شد و از عمدهترین دستاوردهای مترقی عرصه حیات سیاسی قرن نوزدهم و بیستم به شمار میرود اگر چه گروهها و دستههای مختلفی در دورههای گوناگون تاریخ وجود داشتند و بعضاً نیز از سازماندهی و تشکیلاتی نسبی در دورانی مانند روم و یونان باستان یا در دولت شهرهای ایتالیا در عصر رنسانس برخوردار بودند، لیکن تنها از نیمه اول قرن نوزدهم به بعد بود که احزاب به مثابه ابزاری برای مبارزه در عرصه فعالیتهای سیاسی سر برآوردند.[1]
حزب تشکلی سیاسی در جامعه است که با هدف استفاده از اراده مردم برای رسیدن به قدرت از راه قرار گرفتن در جایگاه «دولت» یا نماد اجرایی حکومت پدید میآید تا در آن جایگاه برنامههای از پیش تعیین شده سیاسی، اقتصادی، اجتماعی یا ایدئولوژیک خود را به نمایندگی از سوی حکومت برای اداره سرزمین به اجرا گذارد.[2]
بین مشارکت اجتماعی و سیاسی و همبستگی ملی رابطه مستقیم و مهمی وجود دارد. هر چه میزان مشارکت مردمی به ویژه مشارکت سیاسی افزایش یابد ضریب همبستگی ملی نیز ارتقاء مییابد. اگر جریان حزبگرایی محدود یا محصور شود، شکافهای اجتماعی موجود تشدید میشوند و این شکافهای اجتماعی نهایتاً بحرانساز خواهند شد. در صورتی که سطوح پایینتر و میانی اجتماع نتوانند از طریق احزاب در قدرت و سیاست مشارکت جویند، بستر لازم برای انسداد سیاسی یا مشارکت انفعالی فراهم خواهد آمد و این به آن میانجامد که عموم مردم در قدرت و سیاست همبسته نشوند،[3] همان چیزی که در ایران دوره پهلوی به ویژه در دهه پنجاه شاهد آن بودیم. به گونهای که اجازه فعالیتهای حزبی آزادانه و مستقل سلب شد و در نهایت کشور با انسداد سیاسی مواجه گردید.
سیستم تک حزبی
حزب در نظامهای غیررقابتی به صورت «حزب واحد» نمایان میگردد. در اینگونه نظامها قدرت در دست یک فرد یا یک گروه خاص قرار میگیرد که به غیر از اعضای خود به هیچ گروه دیگری اجازه فعالیت سیاسی نمیدهد. رابطه حزب و دولت نیز به دو صورت برقرار میگردد: یا این که دولت تابعی از حزب است و به صورت ابزاری در دست نخبگان و مراجع حزبی عمل میکند، چنانچه تجربه اتحاد جماهیر شوروی نشان میدهد و یا این که حزب خود ابزاری در دست دولت یا دولتمرد است، چنانچه تجربه آلمان نازی نشان میدهد. تجربه سومی نیز وجود دارد که به یکی از دو صورت بالا یا مخلوطی از آن عمل میکند و آن تجربه بعضی از کشورهای جهان سوم است که گروهی متنفذ، قدرت را قبضه کرده و با استفاده از حساسیت همگانی نسبت به وحدت ملی، حزب خود را بر کشور مسلط ساختهاند و یا حزب واحدی به وجود آوردهاند که در خدمت اهداف حکومتگران قرار گیرد.[4]
به طور کلی نظام غیررقابتی به نظامی اطلاق میشود که رقابت دموکراتیک در آن جریان ندارد و تنها یک حزب سیاسی اجازه فعالیت و رقابت دارد. در چنین نظامهایی، یک حزب به طور متوالی قدرت را در دست دارد و این امر به دلیل عدم فعالیت دیگر احزاب میباشد و دلیلی بر مقبولیت بیش از حد یک حزب سیاسی نیست. حزب پیشاهنگ لنین و حزب فاشیسم ایتالیا، نمونهای از نظام تک حزبی در اروپا میباشند.[5] همچنین در قرن بیستم با افزایش شمار کشورهای کمونیستی، نظام غیررقابتی تک حزبی رشد چشمگیری پیدا کرد که مهمترین نمونههای آن را میتوان چین، کوبا، ویتنام، لائوس و... دانست.
پیشینه احزاب سیاسی در ایران
ورود، فعالیت و تأثیرگذاری تشکلهای سیاسی و احزاب در عرصه سیاست کشور را میتوان از عصر مشروطه دانست. در واقع پیروزی انقلاب مشروطه فتحبابی بود برای ورود پر فرازونشیب تشکلها و احزاب سیاسی در بستر جامعه. همزمان با سیاستهای تجددگرایانه در ایران که با الگوبرداری از غرب صورت گرفت، احزاب نیز با تقلید از کشورهای اروپایی تأسیس شدند. با وقوع مشروطه و تشکیل مجلس شورای ملی، یکی از ابزارهای لازمی که در ساختار سیاسی جدید احساس نیاز میشد، حزب بود. در آن شرایطی که نظم اجتماعی - سیاسی گذشته در حال دگرگونی سریع بود، ایدههای تأسیس حزب به صورت غربی جایگزین ایدهها و نهادهای سنتی قدرت مثل قبایل و عشایر شدند. اولین احزاب ایران در دوره دوم مشروطه، یعنی پس از دوران موسوم به «استبداد صغیر»، که مشروطه از حالت اولیه خود تحریف شد، تشکیل شدند.[6] در سال اول فتح تهران، در ایران دو حزب پیدا شد: یکی انقلابی، دیگر اعتدالی و در همان سال، بعد از افتتاح مجلس دوم، این دو حزب به اسم دموکرات عامیون و اجتماعیون اعتدالیون رسمی شد و خودشان را به مجلس معرفی کردند. احزاب دیگر نیز مثل اتفاق و ترقی وجود داشت اما چون در مجلس نماینده زیادی نداشتند، کاری از پیش نبردند.[7]
در سالهای پایانی حکومت قاجار، حزب رادیکال علیاکبر داور، پایههای حکومت پهلوی را مستحکم نمود اما پس از حزب رادیکال تا شهریور 1320 تقریباً هیچ فعالیت حزبی در ایران وجود نداشت و این رضاشاه بود که با دیکتاتوری، نخستوزیر، وزیر و وکیل مشخص مینمود و حکم میراند. پس از شهریور 1320 و تبعید رضاشاه از کشور و به سلطنت رسیدن فرزندش، و اثرات جنگ جهانی دوم در کشور، زمینه مساعدی برای فعالیت احزاب فراهم شد و تا 28 مرداد 1332 ادامه یافت. در واقع این دوازده سال (1332-1320) طولانیترین و تأثیرگذارترین دوره تحزب در کشور بود. پس از کودتا که با پشتوانه و برنامهریزی سازمانهای اطلاعاتی انگلیس و آمریکا انجام گرفته بود، دوره دیگری از رکود احزاب رقم خورد.[8] پس از کودتای 28 مرداد 1332، محمدرضاشاه به تدریج سعی کرد با استفاده از شیوه نظارت نهادها و سازمانهای سیاسی، کشور را زیر نظر خود گرفته از فعالیت نیروهای مخالف حکومت و نهادهای اجتماعی غیر رسمی جلوگیری کند. با وجود این که در سالهای قبل از کودتا احزاب دولتی متعددی چون حزب وطن، سید ضیاءالدین طباطبایی؛ حزب دموکرات ایران، احمد قوام و یا حزب آریا و... وجود داشتند که برای مدت زمان کوتاهی به فعالیت پرداختند، ولی تاریخچه پیدایش احزاب دولتی به صورت وسیلهای در دست حکومت برای کنترل فعالیتهای سیاسی و اجتماعی مردم در عمل به سالهای پس از کودتای 28 مرداد برمیگردد. بیاعتنایی و پشتیبانی نکردن مردم از دستگاه حکومتی و ضرورت جلوگیری از ایجاد و فعالیت مراکز قدرت غیردولتی و به طور کلی بروز بحرانهای سیاسی در سالهای 1324 تا 1332 شاه را به تشکیل احزاب دولتی ترغیب کرد.[9]
نکته حائز اهمیت نحوه فعالیت احزاب در ایران است. عمده فعالیت احزاب سیاسی ایران به جز موارد استثنایی، تنها در زمان انتخابات بود؛ آن هم نه از طریق سیاستهای حزبی، بلکه از طریق زد و بند و غیره. قبل از مشروطه هیچگونه تشکل حزبی و سیاسی وجود نداشت و مردم تنها از طریق قیام و شورش عمومی قادر بودند نارضایتی خود را ابراز کنند. بعد از مشروطه نیز همین رویه ادامه یافت که این امر حاکی از ارتباط ضعیف مردم و احزاب است. البته پیدایش احزاب سیاسی در یک سیستم پارلمانی اجتنابناپذیر بود ولی احزاب این دوره پس از یک آغاز نسبتاً صحیح و منطقی به انحطاط کشیده شدند.
در ایران حزب سیاسی و سازمان یافته وجود نداشت و این اشخاص بودند که همواره مورد نظر بوده و در انتخابات مجلس از آرای مردم بهره میگرفتند. مسائل سیاسی نقشی در انتخابات نداشتند و به افراد براساس سابقه خانوادگی یا اعتبار اجتماعی رأی داده میشد. هسته مرکزی احزابی که این افراد در آن عضویت داشتند، براساس شخصیت یک فرد یا چند شخص برجسته سیاسی شکل گرفته بود؛ چنان که اگر رهبر یا شخص سیاسی شناخته شده، به نوعی از حزب کنارهگیری میکرد، آن دسته یا حزب از هم میپاشید.[10]
سیستم دو حزبی در ایران پیش از تأسیس حزب واحد
معمولاً از نظام دو حزبی به عنوان طبیعیترین نظام حزبی یاد میشود و همان طور که پیشتر گفته شد، در آغاز فعالیت حزبی در ایران نیز دو حزب دموکرات و اعتدالیون، کرسیهای مجلس را تحت کنترل خود در آورده بودند. هر چند احزاب دیگری نیز فعالیت داشتند اما چون شمار کمتری داشته و نتوانسته بودند خود را در پهنه سیاست کشور مطرح کنند، به این جهت مهم تلقی نمیشدند. علاوه بر ایران در بسیاری از کشورها که بر اساس نظام حزبی اداره میشوند و به عبارتی احزاب در امر کشورداری نقش تعیینکنندهای ایفا میکنند، سیستم دو حزبی حکمفرماست و میتوان گفت که شیوهای شناخته شده و مرسوم به شمار میآید. در ایران نیز با اشاره شاه، سیستم دو حزبی مد نظر قرار گرفت، هر چند احزاب دیگری نیز فعالیت میکردند اما این احزاب جزو اقلیت بودند. در ابتدا دو حزب ملیون و مردم به عنوان احزاب غالب شناخته میشدند اما پس از انحلال حزب ملیون، حزب ایران نوین تأسیس شد و جای آن را گرفت. پیش از ورود به بحث تأسیس حزب رستاخیز، مطالعه و بررسی احزاب و سیستم حزبی کشور اجتنابناپذیر است لذا در ادامه به طور مختصر بدان پرداخته خواهد شد.
شاه به ویژه پس از وقایع سال 1332، نسبت به استقرار شیوه دو حزبی تمایل نشان داد. او از ایجاد سیستم دو حزبی چندین منظور داشت، نخست: این که نشان دهد ایران دارای نظامی دموکراتیک مبتنی بر اصول دموکراسی غرب است تا بدینوسیله اعتراضات و مخالفتهای دول غربی علیه خود را کاهش دهد. دوم: کنترل و به کارگیری طبقه متوسط جامعه در جهت اجرای اهداف و برنامههای خود با جلب مشارکت عمومی توسط احزاب. سوم: ساکت کردن و توجیه حامیان سیستم حزبی و مشغول کردن آنها به منازعات حزبی و کشاندن آنها به سیستم دموکراسی هدایت شده. چهارم: جذب مخالفان به منظور تعدیل مخالفتهای آنها از طریق همکاری با حزب به اصطلاح مخالف. پنجم: جذب افراد احزاب مخالف و از دور خارج کردن این احزاب. ششم: حذف افراد قدرت طلب سیاسی در دولت و پرورش افراد مطیع شاهنشاه. هفتم: که از مهمترین اهداف شاه بود، کنترل مجلس از طریق تحزب در مجلس برای جلوگیری از ایجاد مجلسی مقتدر بود که درصدد تهدید قدرت شاه برنیاید و رژیم بتواند وکلایی را به مجلس بفرستد که قبلاً مراحل گزینش اولیه خود را در هنگام جذب شدن به حزب، پس داده باشند و ورود آنها به مجلس از طریق حزب درصد ریسک را پایین آورد.[11]
به دنبال ابراز تمایل شاه به فعالیتهای حزبی در کشور، اسدالله علم که از سیاستمداران جوان، فعال و در عین حال از دوستان نزدیک شاه بود، «حزب مردم» را تشکیل داد. در اولین گام اسدالله علم در روز پنجشنبه 26 اردیبهشت 1336 در مصاحبه مطبوعاتی تشکیل حزب مردم را اعلام نمود.[12] علاوه بر این «حزب ملیون» که دومین حزب دولتی کشور بود در سال 1337 اعلام موجودیت کرد و بخشی از مهمترین فعالیتهایش را صرف تشکیل کمیته و گروههای مختلف حزبی کرد. منوچهر اقبال نخستوزیر وقت، در تاریخ 20 اردیبهشت فعالیت سیاسی حزب ملیون را رسماً اعلام کرد. نکته جالب توجه این است که اوج فعالیت حزب ملیون به عنوان حزب اکثریت نقطه فرود و اضمحلال آن نیز بود؛ چرا که با فرارسیدن انتخابات دوره بیستم مجلس شورای ملی که در زمان صدارت منوچهر اقبال در تابستان 1339 انجام گرفت، اکثر افرادی که رأی آوردند از حزب دولتی ملیون بودند و این مسئله مورد اعتراض حزب مردم و احزاب شرکت کننده در انتخابات قرار گرفت. در این انتخابات حزب مردم موفق به کسب 40 کرسی شد. به دنبال اعتراضات و شکایات متعددی که از طرف شخصیتها و نیروهای سیاسی مختلف بر شیوه انتخاباتی و تقلباتی که انجام گرفته بود به عمل آمد، محمدرضاشاه در کنفرانس مطبوعاتی روز 5 شهریور 1339 نارضایتی خود را از جریان انتخابات دوره بیستم اعلام و دستور انحلال آن را صادر کرد. تقلبهای انتخاباتی و انحلال مجلس موجب شد که حزب ملیون و منوچهر اقبال به عنوان رهبر آن، اعتبار خود را از دست بدهند. بعد از این ماجرا اسدالله علم نیز از رهبری حزب مردم استعفا داد. به دنبال استعفای علم، از اهمیت حزب به میزان زیادی کاسته شد، اکثر اعضای مؤثر آن حزب کنارهگیری کردند و فعالیتهای حزبی منحصر به جلسات هفتگی در محل باشگاه حزب با حداقل ده و حداکثر هفتاد نفر از اعضای حزب بود.[13]
شاه براساس شرایط موجود مجبور شد برای جلب آرای عمومی، به تشکیل احزاب سیاسی و رقیب دست بزند. هر چند تلاشهای او در بنیانگذاری و به کارگیری احزاب رقیب مردم و ملیون در انتخابات دوره بیستم با شکست روبرو شد، با وجود این، شاه تصمیم گرفت مجدداً این امر را از سر گیرد و با تشکیل «حزب ایران نوین» به جای حزب ملیون، جان تازهای به سیستم حزبی خود ساختهاش بدمد و نسل جدیدی از سیاستمداران تکنوکرات طرفدار غرب را وارد عرصه قدرت نماید و در عین حال به بقای حزب مردم به عنوان رقیب نمایشی آن کمک کند.[14]
تاریخچه حزب ایران نوین به سال 1340 برمیگردد. در این سال حسنعلی منصور که رئیس شورای عالی اقتصاد بود، «کانون مترقی» را با 39 نفر عضو تأسیس کرد. همزمان با طرح برگزاری انتخابات دوره بیستویکم مجلس شورای ملی در شهریور 1342 کانون تصمیم خود را مبنی بر شرکت در انتخابات اعلام کرد و به طور رسمی در آذر 1342 حسنعلی منصور موجودیت حزب ایران نوین را با هدف حفظ نظام پادشاهی و دستاوردهای انقلاب شاه و مردم به اطلاع عموم رساند.[15]
علاوه بر دو حزب غالب، احزاب دیگری بودند که به فعالیت میپرداختند و به مجلس نیز راه مییافتند. مهمترین احزاب را میتوان «پان ایرانیست» و «ایرانیان» عنوان کرد. پیشینه حزب پان ایرانیست به شهریور 1320 و یورش متفقین به ایران بازمیگردد. در آن زمان چند نوجوان که احساسات وطنپرستانهای داشتند به دور هم جمع شدند و همین گردهمایی بعدها به ایجاد مکتبی به نام پان ایرانیسم منجر شد. حزب پان ایرانیست در سال 1325 رسماً به وجود آمد و از آن زمان به صورت یک اقلیت ناسیونالیست افراطی موجودیت خود را ادامه داد. شعار کلی حزب پان ایرانیست همانطور که از اصطلاح سیاسی «پان» روشن است: «فلات ایران به زیر یک پرچم» بود. اما این حزب در زمینه مسائل اجتماعی و اقتصادی نیز هدفهای مشخصی داشت که از شعار معروف آنها استنباط میشود: «عدالت سیاسی، عدالت اجتماعی و عدالت اقتصادی». رهبر حزب محسن پزشکپور نماینده مجلس بود و افراد دیگری نیز بودند مانند داریوش فروهر که با انشعاب خود حزب «ملت ایران» و دکتر فضلالله صدر در سال 1349 با استعفای خود از پان ایرانیست، «حزب ایرانیان» را تأسیس کردند. اصول اندیشههای حزب ایرانیان به مرام پان ایرانیستها شباهت زیادی داشت و شاید تنها چیزی که ایرانیان را از پان ایرانیست جدا میکرد خودداری اعضای ایرانیان از «اونیفورم مخصوص»، «سلام حزبی» و بعضی تشریفاتی بود که در حزب پان ایرانیست رواج داشت.[16]
تأسیس حزب رستاخیز
در مورد خاستگاه اندیشه تشکیل حزب واحد و فراگیر در کشور، اقوال و نظرات گوناگونی مطرح شده که بررسی همه آنها از حوصله این بحث خارج است. اما بررسی منابع تاریخی گویای آن است که گروهی از مشاوران فرح پهلوی، طرحی درباره ایجاد یک رستاخیز ملی در ایران تدارک کرده بودند. این گروه از غلامرضا افخمی، امین عالیمرد، ابوالفضل قاضی، احمد قریشی و منوچهر گنجی تشکیل شده بود. طرح از طریق فرح به شاه داده شد، شاه هم با عصبانیت پیشنهادات گروه را رد کرد و پرسیده بود: «مگر اینها کتاب ما را نخواندهاند!»[17] شاه در کتاب «مأموریت برای وطنم» به شدت نظامهای تک حزبی، که در کشورهای کمونیستی رایج است، را تقبیح کرد و نوشته بود: «دیکتاتوریهای کمونیست از نظر علاقهای که به انتخابات دارند به فاشیستها شبیه هستند و امید آنها این است که به مزدوران عادی تلقین کنند که در اداره امور کشور سهیم هستند و سخنشان تأثیری دارد درصورتی که تنها به یک حزب سیاسی اجازه وجود میدهند و هر کس بخواهد حزب دیگری تأسیس کند یا برخلاف حزبی که بر سر کار است سخنی بگوید به احتمال قریب به یقین دچار تصفیه و اضمحلال خواهد شد. در انتخابات عمومی (اگر بتوان آن را انتخابات عمومی نامید) رأی دهندگان حق انتخاب نماینده به معنی واقعی آن ندارند زیرا در صورت اسامی داوطلبان نمایندگی فقط نام افراد حزبی که بر سر کار است ذکر میشود و فقط از نظر حفظ ظاهر مردم را به اصرار یا به حکم مجبور میکنند که بروند و رأی خود را به صندوق بریزند و در پایان این عمل مقامات مسئول با مباهات بسیار اعلان میکنند که مثلاً صدی نودونه (99%) از آراء به نفع حزب دولتی بوده است».[18] شاه در کتابش چنین ادامه میدهد: «من چون شاه کشور مشروطه هستم، دلیلی نمیبینم که مشوق تشکیل احزاب نباشم و مانند دیکتاتورها تنها از یک حزب دست نشانده خود پشتیبانی نمایم و چون مظهر وحدت ملی کشور خویش هستم، میتوانم بدون این که خود را منحصراً به یک حزب یا فرقهای ارتباط دهم، دو یا چند حزب را تشویق کنم که در کشور به فعالیتهای حزبی بپردازند.»[19]
با پیشنهاد گروه مذکور و همچنین برخی از تحصیلکردههایی که از آمریکا بازگشته بودند و خود را مروج و مفسر آرای ساموئل هانتینگتون استاد دانشگاه هاروارد میدانستند، فکر نظام تک حزبی در ذهن شاه نقش بسته بود، سفر شاه به مصر که در آن زمان به سیستم تک حزبی روی آورده بود نیز تأثیر به سزایی داشت.
احتمالاً شاه در سفر اواسط سال 1353 خود به مصر با القائات انورالسادات رئیسجمهور وقت که از مزایای نظام تک حزبی حاکم بر آن کشور توضیحاتی به شاه داده بود، بیش از پیش در عقیده خود برای تأسیس حزبی واحد و فراگیر در ایران پای فشرد و در بازگشت از مصر هنگامیکه در تفرجگاه زمستانی سنت موریس سوئیس اقامت داشت، تمامی تردیدهایش را به دور افکند. شاه پس از تأمل در چند و چون تشکیل حزب جدید، هنگامیکه عبدالمجید مجیدی از سوی امیرعباس هویدا به سنت موریس رفت تا گزارش بودجه دولت را به اطلاع او برساند، ایده جدید سیاسی خود را با وی در میان نهاد. مجیدی که البته نمیتوانست بر تصمیم شاه خردهای بگیرد و همچنان مورد توجه او باشد، از جانب شاه دستور یافت تا قصد او بر تأسیس حزب واحد و فراگیر مورد نظرش را با امیرعباس هویدا، نخست وزیر در میان نهد[20] و در اینجا بود که هویدا دریافت دیگر دورانش در حزب ایران نوین به سرآمده چرا که او دبیرکل حزب ایران نوین بود و اساساً در رأس حزب قرار داشت و نقش غیرقابل انکاری در فعالیتهای حزبی در ایران ایفا میکرد.
از مهمترین انگیزههای شاه برای تأسیس حزب رستاخیز، ایجاد سازمانی منسجم و قدرتمند برای تحکیم پایههای رژیم و به عبارت دیگر دغدغه خاطر شاه نسبت به ادامه حکومت پهلوی بود به همین جهت درصدد ایجاد سازمانی برآمد که هم شیوه حکومت فردی را عوض بکند و هم خلأ وجودی او را پر بکند.[21] از دیگر اهداف شاه این بود که تمام جامعه در امور سیاسی کشور تحت نظارت حاکمیت، مشارکت داشته باشند و به همین جهت نظام شاهنشاهی، سلطنت مشروطه و انقلاب سفید به عنوان سه سرفصل برنامههای این حزب اعلام شد تا صفوف مردم از یکدیگر جدا شود و افرادی که اعتقادی به این سه اصل نداشته باشند از سایرین خارج گردند تا بدینوسیله یکدلی و همصدایی در درون حاکمیت با مردم برقرار شود.
برخی از صاحب نظران معتقد بودند که ایجاد حزب رستاخیز، در واقع بخشی از تلاش شاه برای محدود کردن قدرت روزافزون نخستوزیر است. در حالی که نخست وزیر تنها عامل اجرای فرامین شاه بود و در ساختار قدرت نقش مجری را داشت آن هم بدون استقلال و اظهار نظر مؤثر. با این حال شاه در کنفرانسی مطبوعاتی، امیرعباس هویدا نخستوزیر وقت را به سمت دبیرکلی حزب گماشت. هویدا به رغم همه تردیدهایش دربارۀ ماهیت نظام تک حزبی بلافاصله حکم انتصاب شاه را پذیرفت و مشغول به کار شد[22] هر چند که بیش از یک سال بعد یعنی در آبانماه 1355، جمشید آموزگار جای او را در این سمت گرفت. باری، با پیدایش حزب رستاخیز ایران، حزب ایران نوین که هویدا در آن نقش ایفا میکرد، منحل گردید و ساختمانها و اثاثیه آن تحویل حزب رستاخیز شد و همان افراد حزب ایران نوین با همان سوابق و ریختوپاش در حزب رستاخیز صاحب مقام و جاه و منزلت شدند[23] این امر برای سایر احزاب نیز صادق بود و آنها موظف شدند مکانهای خود را در سراسر کشور تحت اختیار حزب تازه تأسیس و فراگیر رستاخیز قرار دهند.
در روز یازدهم اسفند 1353، شاه طی یک مصاحبه مطبوعاتی به ایجاد یک نظام تک حزبی تازه فرمان داد. حکم کرد که ملت ایران همه به این حزب خواهند پیوست. او تکلیف تمام کسانی را که رغبتی به پیوستن حزب نداشتند را نیز تعیین کرد؛ با لحنی پر تمسخر، میگفت این دسته میتوانند پاسپورتی دریافت کنند و ایران را ترک گویند. ظاهراً در آن زمان به ذهن شاه خطور نکرده بود که طبق قانون اساسی ایران هر شهروند ایرانی به اندازه خود شاه از حق سکنی در ایران برخوردار است. ولی واقعیت این بود که شاه دیگر در آن سالها ایران را ملک مطلق خود و مردم را هم رعیت خویش میدانست و برای آنها حقوق شهروندی قائل نبود.[24] هنگامیکه روزنامه نگاران خارجی اشاره کردند که چنین بیانی با پشتیبانی وی از نظام دوحزبی به شدت مغایر است، شاه پاسخ داد: «...دموکراسی؟ آزادی؟ این حرفها یعنی چه؟ ما هیچکدام از اینها را نمیخواهیم.»[25]
به هر تقدیر، با فرمان شاه حزب رستاخیز تشکیل شد و واکنشهایی را در پی داشت. از مخالفین تا موافقین حکومت به نوعی از این اقدام ناراضی بودند. مخالفین بیمحابا به حکومت تاختند و این عمل را محکوم کردند. آنانی هم که موافق حکومت بودند چارهای جز تمکین نداشتند و بعدها پس از سرنگونی سلطنت از عقیده خود در مورد حزب مزبور پرده برداشتند.
در وهله نخست، تشکیل حزب رستاخیز واکنش تند علما را در پی داشت. مدرسه فیضیه به نشانه اعتراض تعطیل شد و در درگیریهای خیابانی روزهای بعد حدود 250 طلبه دستگیر و به خدمت سربازی اعزام شدند. امام خمینی از نجف به همه مؤمنان سفارش کرد که از حزب رستاخیز دوری کنند.[26] امام در پیام خود به ملت مسلمان ایران، به تاریخ 21 اسفند 1353 خاطرنشان کردند: «نظر به مخالفت این حزب با اسلام و مصالح ملت مسلمان ایران، شرکت در آن بر عموم ملت حرام و کمک به ظلم و استیصال مسلمین است و مخالفت با آن از روشنترین موارد نهی از منکر است... شاه در این پیشنهاد غیرمشروع، به شکست فاحش طرح استعماری ـ به اصطلاح ـ انقلاب ششم بهمن و برخوردار نبودن آن از پشتیبانی ملت اعتراف نموده است. کسی که بیش از ده سال است فریاد میزند که ملت ایران موافق با این انقلاب است و اسم آن را انقلاب شاه و ملت گذاشته، امروز مردم را به صفهای مختلف تقسیم کرده و میخواهد با زور سرنیزه برای خود موافق درست کند. اگر این ـ به اصطلاح ـ انقلاب از شاه و ملت میباشد، دیگر چه احتیاجی به حزب تحمیلی است؟! دربارۀ این حزب ـ به اصطلاح ـ رستاخیز ملی ایران باید گفت این عمل ـ با این شکل تحمیلی ـ مخالف قانون اساسی و موازین بینالمللی است.»[27]
نیروهای ملی نیز ایجاد این حزب را یکی از مهمترین اشتباهات شاه دانستند به طوری که در 22 خرداد 1356 نامه سه امضایی دکتر کریم سنجابی، دکتر شاپور بختیار و داریوش فروهر، به صراحت از حزب واحد، یعنی همان رستاخیز، به عنوان یکی از مشکلات کشور یاد کردند: «تنها راه بازگشت و رشد ایمان و شخصیت فردی و همکاری ملی و خلاصه از تنگناها و دشوارهایی که آینده ایران را تهدید میکند، ترک حکومت استبدادی، تمکین مطلق به اصول مشروطیت، احیای حقوق ملت، احترام واقعی به قانون اساسی و اعلامیه جهانی حقوق بشر، انصراف از حزب واحد، آزادی مطبوعات، آزادی زندانیان و تبعیدشدگان سیاسی و استقرار حکومتی است که متکی بر اکثریت نمایندگان منتخب از طرف ملت باشد و خود را بر طبق قانون اساسی مسئول اداره مملکت بداند.»[28]
افزون بر مخالفین که طبعاً با تصمیم ایجاد حزب فراگیر مخالف بودند، برخی از اطرافیان شاه نیز از این شرایط آزرده خاطر شدند. یکی از نزدیکان شاه، اردشیر زاهدی بود که نه تنها با تشکیل حزب بلکه با شرکت اجباری در آن مخالف بود، در مصاحبهای چنین اظهار کرد: «من اصولاً مخالف یک حزبی بودم و راجع به رستاخیز هم شاید تنها کسی بودم که حتی وقتی که کاغذ فرستادند به آمریکا، کتاب فرستادند، به اعضا و همکاران خودم گفتم هر کس دلش میخواهد میتواند بنویسد و در اینجا امضا کند و به همین دلیل خود من هم آن را امضا نکردم. بعد به اعلیحضرت عریضهای نوشتم که آن نامه هم هست، دستخط اعلیحضرت هم هست که تصدیق فرمودند حرفهای مرا، گلهمند هم شده بودم که چرا در ایران به دروغ گفته بودند اینطور است، حق را به من داده بودند.»[29]
عملکرد حزب رستاخیز
شاه بعد از تشکیل حزب رستاخیز امید داشت که وقفه و رکود موجود را از بین برده و تحرکی ایجاد نماید. غافل از آن که تبعات منفی انقلاب سفید بیش از آن بود که بشود با این مسائل تحرکی ایجاد کرد.[30] به تصور شاه، حزب رستاخیز مجرایی برای اظهار نظر و انتقادهای عناصر ناراضی باز میکرد تا آنها بتوانند در محیطی امن و البته تحت نظر شاهانه، شنوندگانی برای سخنان خود بیابند و همچنین معتقد بود که این حزب میتواند به عنوان وسیلهای در جهت آموزش سیاسی جامعه مورد استفاده قرار گیرد. ولی حزب رستاخیز چون از بالا شکل گرفته بود، هرگز نمیتوانست پایگاه مردمی داشته باشد و ایرانیها هم فقط به این دلیل که به آنها دستور داده شده بود در حزب ثبتنام کنند، دست به این کار زدند. چون میترسیدند که مبادا به عنوان مخالف رژیم انگشتنما شوند و به دردسر بیفتند[31] و به همین علت، بیشتر افرادی که عضویت حزب را پذیرفتند کارمندان و کارکنان دولت بودند و یا به نحوی فعالیتهای اجتماعی و اقتصادیشان با شرکتهای دولتی ارتباط داشت.
عضویت در این حزب به بسیاری از نمایندگان مجلس شورای ملی و سنا، کارمندان و کارکنان دولت، دانشگاهیان و بسیاری اقشار دیگر جامعه همچون کارگران و روستاییان و بازاریان تحمیل شد. شرط عضویت در این حزب داشتن 18 سال تمام بود و افراد کمتر از 18 سال عضو وابسته به حساب میآمدند. به علاوه وفاداری به نظام شاهنشاهی، انقلاب شاه و ملت و قانون اساسی مشروطه سلطنتی، از دیگر شروط اصلی عضویت در این حزب به شمار میرفت.[32] علاوه بر افراد ردهبالا مانند نمایندگان مجلس، فرماندهان ارتش و صاحبمنصبان که عضویتشان عادی و معمول به نظر میرسید، کارمندان دولت و تمامی اصناف مجبور شدند که به حزب بپیوندند.
عضویت کلیه کارمندان دولت، شرکتها و دوایر وابسته در حزب رستاخیز، تقریباً به طور غیرمستقیم، اجباری اعلام شده بود و از همان روزهای نخست تأسیس حزب، در هر مکان دولتی، دفتری مخصوص که متصدی ویژهای آن را مدیریت میکرد، تشکیل شد تا ضمن ثبتنام از کلیه کارمندان از تمام کسانی که به انحاء مختلف بهعنوان ارباب رجوع و غیره به آن دوایر مراجعه میکردند، قبل از رسیدگی به امور اداری برای عضویت در حزب رستاخیز ثبتنام به عمل آورده از آنان امضا بگیرند. بر اساس چنین آمارهایی بود که هر از چندگاه، مسئولان حزب رستاخیز تعداد اعضای بدون حد و مرز حزب واحد و فراگیر رستاخیز را به اطلاع مخاطبان خود میرسانیدند.[33] حتی دانشآموزان نیز در زمره اعضای حزب بودند و برای آنها و عضویت وابستهشان به حزب برنامهریزی شده بود تا رقم اعضا به مراتب بالاتر رود.
حزب رستاخیز بیش از اندازه دولتی بود و برخلاف احزاب معمول در سراسر جهان، نمیتوانست حلقه واسط میان جامعه و دولت باشد چرا که حزب بخشی از بدنه دولت شده و جایگاه واقعی خود را از دست داده بود. اما با این حال هویدا دبیرکل حزب، در نخستین کنگره آن در اردیبهشت 1354 گفت: «حزب رستاخیز نباید شبیه وزارتخانه باشد، باید مردم را بسیج کند تا از نیرویشان بهره گیرد، به گونهای که هر فرد عضو حزب در کنار کار معمولی خود کار حزبی هم انجام دهد چرا که حزب به کار تمام وقت احتیاج ندارد». همچنین وی در مورد تمرکز جغرافیایی حزب خاطر نشان کرد: «تمرکز حزب را در تهران کاهش میدهیم و به واحدهای حزب در استانها، شهرها، بخشها و حتی روستاها اختیارات و مسئولیت بیشتری میسپاریم تا بتوانند فعالیت کنند زیرا کار حزب، یک کار جمعی است.»[34]
حزب رستاخیز به دو مسئله بیشتر از موضوعات دیگر توجه داشت: کاهش قدرت روحانیون و تخریب قدرت بازار به عنوان اصلیترین پشتیبان مالی آنان. حزب در این رابطه قانونی برای اصلاحات تشکیلات اصناف وضع کرد؛ اصناف قدیمی را منحل و اصناف جدیدی تشکیل داد و اتاقهای اصناف را تحت نظارت شدید، جایگزین شورای عالی اصناف کرد. افزون بر این، دولت با تأسیس شرکتهای دولتی برای واردات و توزیع مواد غذایی اصلی به ویژه گندم، قند و شکر، و گوشت، پایه اقتصادی بازار را آشکارا تهدید میکرد به گونهای که مغازهداران ناراضی تهران سخن به اعتراض گشودند که دولت میخواهد با تأسیس شرکتهای دولتی و فروشگاههای زنجیرهای بزرگ، ارکان جامعه ایران را از بین ببرد. رژیم همچنین حمله گسترده و همزمانی را علیه مذهب آغاز کرد. حزب رستاخیز، شاه را چونان رهبر معنوی و سیاسی معرفی کرد، علما را مرتجعان سیاه قرون وسطایی نامید، زنان را به نپوشیدن چادر در دانشکدهها تشویق کرد، بازرسان ویژهای برای بررسی موقوفههای مذهبی فرستاد و اعلام کرد که تنها اداره اوقاف مجاز به انتشار کتابهای مذهبی است و دانشکده الهیات دانشگاه تهران را تشویق کرد که تا سپاه دین تازه تأسیس را به روستاها بفرستد.[35]
وظیفه اصلی حزب تشکیل و بسط نهادهای قدرت و جلوگیری از شکلگیری نهادهای مدنی و دموکراتیک بود. نمونه این طرز عمل به خوبی در نحوه برگزاری انتخابات مجلس شورای ملی دوره بیستوچهارم مشهود است؛ زیرا شاه از طریق این حزب به کنترل مشارکت سیاسی اقشار متعدد اجتماعی پرداخت تا از این طریق افراد تحصیلکرده و روشنفکران را به سوی حزب سوق دهد و به کمک آنها بحران سیاسی ناشی از نوسازی و برنامههای اصلاحات شاهانه را تحت کنترل درآورد. اما این اقدامات و پیشبینیهای شاه، نتیجه معکوس داد و سبب شکست حزب و رژیم شد.[36]
حزب رستاخیز در بیشتر روزهای سال 1354 سرگرم ایجاد سازمانی گسترده بود. حزب یک کمیته مرکزی تشکیل داد، هویدا را به دبیرکلی دفتر سیاسی برگزید و تقریباً همه نمایندگان مجلس را به عضویت خود درآورد. حزب رستاخیز همچنین یک سازمان زنان تشکیل داد، برای سندیکاها و در نظارت دولت، کنگرۀ کارگری برگزار کرد، به مناسبت روز کارگر راهپیماییهایی ترتیب داد و پنج روزنامه (رستاخیز، رستاخیز کارگران، رستاخیز کشاورزان، رستاخیز جوان، اندیشههای رستاخیز) منتشر ساخت. افزون بر این حدود پنج میلیون نفر را در شعبههای محلی خود به عضویت پذیرفت و برای ثبتنام رأی دهندگان برای انتخابات آینده مجلس بیستوچهارم به اقدامات گستردهای پرداخت. کمیته مرکزی تهدید میکرد که از نظر حزب آنهایی که ثبتنام نمیکنند مسئلهدار هستند. به دنبال این اقدامات بود که در خرداد 1354، حزب رستاخیز حدود هفت میلیون رأی دهنده را به پای صندوقهای رأی کشاند و بنابر این پس از انتخابات مدعی شد که در تاریخ سازمانهای سیاسی، کامیابی و دستاورد ما بیمانند است![37]
رشد و گسترش حزب رستاخیز دو پیامد عمده داشت: تشدید تسلط دولت بر طبقه متوسط حقوقبگیر، طبقه کارگر شهری و تودههای روستایی؛ و نفوذ حساب شده دولت در بین طبقه متوسط مرفه به ویژه بازار و نهادهای مذهبی برای نخستین بار در تاریخ ایران. حزب رستاخیز به کمک ساواک، وزارتخانههایی را که منبع معاش هزاران نفر بود (به ویژه وزارت کار، صنایع و معادن، مسکن و شهرسازی، بهداری و بهزیستی، وزارت کشاورزی و عمران روستایی) به دست گرفت و نظارت دولتی بر سازمانهای بخش رسانههای گروهی و ارتباطات (وزارتخانههای اطلاعات و جهانگردی، فرهنگ و هنر، علوم و آموزش عالی و سازمان رادیو و تلویزیون ملی ایران) را افزایش داد.[38] برای جنبه تبلیغاتی و اشاعه دیدگاهها نیز، حزب چندین ارگان رسمی داشت که از طریق آنها مسائل مورد نظر حزب را در سطح گسترده تبلیغ میکرد. از جمله اینها روزنامههای رستاخیز، رستاخیز کارگران، رستاخیز کشاورزان، رستاخیز جوان و اندیشههای رستاخیز بود که در این میان، روزنامه رستاخیز اصلیترین ارگان حزب محسوب میشد.[39]
اگر چه کانونها و کمیتههای حزب در روزهای اول بسیار فعال بودند و همه مسائل و مشکلات مردم در آنها مطرح و حل میشد، اما در روزهای آخر فعالیت حزب جلسات کانونها تشکیل نمیشد و حزب دچار وضع نامساعدی شده بود. تمام تشکیلات اداری، مدیریتی و ستادی حزب در تهران و شهرستانها در بلاتکلیفی به سر میبردند و بسیاری از این کانونها به حالت نیمه تعطیل درآمده و در برخی مناطق نیز به طور کامل تعطیل شده بودند و به تدریج کانونها رو به افول گذاشتند و انتصابات خلاف ضابطه نیز بر مشکلات میافزود و مسئولین حزبی هم نسبت به این موضوعها بیاعتنا بودند و این بیاعتنایی مسئولین، علاقهمندان به حزب را دلسرد و مأیوس کرد لذا این افراد سرخورده به مخالفین حزب پیوستند.[40]
با اوجگیری قیام مردم در سالهای 1356 و 1357، از حزب انتظار میرفت تا برای این وضعیت و شرایط اضطراری چارهای بیندیشد و بتواند راه حلی برای برونرفت از این بحران به دولت ارائه دهد اما حزب برای مقابله با مخالفین هیچگاه نتوانست برنامهای کارآمد ارائه دهد و تلاشهایی هم که در این زمینه انجام داد یا شتابزده بود یا از روی خشم و گاهی اوقات هم رهبران حزب منشأ مخالفتها و بحرانهای حاکم بر جامعه را به قدرتهای خارجی نسبت میدادند و مدعی بودند مخالفین از عناصر خارجی دستور میگیرند.[41] فراتر آن که مردم در راهپیماییها و اعتراضات خود دفاتر حزب رستاخیز را نشانه میگرفتند و در بسیاری از تظاهراتها به ویژه سلسله قیامهای مربوط به 19 دی 1356، مردم به سوی دفاتر این حزب یورش میآوردند و به این نحو اعتراض خود را به رژیم و حزب دستنشاندهاش آشکار میساختند.
به طور خلاصه میتوان گفت حزب رستاخیز به جای برقراری ثبات، رژیم را تضعیف، فاصله میان سلطنت و جامعه را بیشتر و نارضایتی گروههای مختلف را شدیدتر کرد. یورش شدید به بازار و نهادهای دینی از سوی حزب، پلهای ارتباطی رژیم و جامعه را ویران کرد و به جای حلقههای ارتباطی جدید، اندک حلقههای موجود را نیز از هم گسست و در نتیجه گروهی از دشمنان جدی خود را به جنب و جوش انداخت.[42]
انحلال حزب رستاخیز در سال 1357
در شکست حزب رستاخیز عواملی از جمله، دخالتهای شاه، اکثریتی از مردم خاموش ولی معترض، روابط تعریف نشده حزب با دولت و مجلسین، فقدان نظمی انسجامیافته میان بخشهای مختلف حزب و نیز مخالفان سیاسی - مذهبی رژیم در سطوح مختلف بیشترین نقش را داشتند. مداخلات شاه در امور ریز و درشت حزب رستاخیز و ارائه دستورالعمل و رهنمودهای متعدد که در بسیاری از موارد در حیطه عمل با پیچیدگی روبرو میشد، سوء عملکرد رهبران و دستاندرکاران، حزب رستاخیز را به دست فراموشی میسپرد و بسیاری از طرفداران و فعالان حزب در بخشهای مختلف کشور را به تدریج از فعالیتهای حزبی رویگردان میساخت. گسترۀ وسیع فعالیتهای حزب و عدم وجود تعریفی دقیق و روشن از حیطه فعالیت و محدوده قدرت و اختیارات حزب بر ناکارآمدی آن میافزود. همچنان که نوع رابطه حزب با دولت و نیز مجلسین شورای ملی و سنا هیچگاه آشکار نشد.[43]
شاه در آخرین کتاب خود از حزب رستاخیز به عنوان یکی از اشتباهات دوران حکومتش یاد میکند: «یکی از اشتباهات دوران سلطنت من، تشکیل حزب رستاخیز در اسفند 1353 بود که به توصیه من صورت گرفت. هدف من از این پیشنهاد آن بود که همه گروههای صنعتی و اجتماعی بتوانند آزادانه در این حزب عقاید و نظرات و انتقادهای سازنده خود را ابراز دارند و از طریق این حزب، همگان در اداره امور مملکتی شریک و سهیم شوند و امکان شناسایی استعدادها فراهم شود. متأسفانه این تجربه با ناکامی روبرو شد، پرزیدنت انورالسادات نیز در مصر ناچار شد حزب واحد را از میان بردارد و کشورش را به نظام چند حزبی برگرداند.»[44]
با گستردهتر شدن موج انقلاب، جعفر شریفامامی، پس از تشکیل دولت کوشید تا نظر مذهبیها را جلب کند. بنابر این تقویم شاهنشاهی را لغو کرد؛ بیشتر روحانیون عالیمرتبهای را که از سال 1354 زندانی شده بودند، آزاد نمود؛ کمکهای دولتی به حزب رستاخیز را قطع کرد؛ پنجاهوهفت قمارخانه وابسته به بنیاد پهلوی را بست؛ از اعضای فاسدتر خانواده سلطنتی خواست تا برای مدت زیادی از کشور خارج شوند؛ و با انحلال پست امور زنان، یک وزارت مشاور و سرپرستی اوقاف تشکیل داد.[45] در میان اقدامات او، انحلال حزب رستاخیز و برگرداندن تقویم کشور از شاهنشاهی به هجری، یک عقبنشینی بزرگ برای رژیم تلقی شد و موضع ضعف دولت را بیش از پیش نمایان کرد.
سرانجام پیشنهاد انحلال حزب توسط دکتر جواد سعید قائممقام موقت حزب و آخرین رئیس مجلس شورای ملی به هیئت اجرایی حزب داده شد[46] و به این ترتیب حزب رستاخیز بعد از گذشت حدود سه سال و نیم انحلال خود را اعلام کرد و بنا شد ساختمانها و اماکن آن که از احزاب پیشین گرفته شده بود به صاحبان قبلی بازگردانده شود.
نتیجهگیری
شاه با اعلام حزب رستاخیز، سعی داشت صفوف مردم را از یکدیگر جدا کند و کسانی که به نظام شاهنشاهی، قانون اساسی مشروطه و انقلاب سفید معتقد نبودند را از سایرین متمایز سازد. حزب رستاخیز بنا بود مردم معتقد و طرفدار رژیم را حول یک محور جمع کند و یکدلی و همصدایی را برای حکومت به ارمغان آورد اما نتایج نشان داد که این یکدلی در جبهه مخالف و در صفوف انقلابیون به منصه ظهور رسید. با مطالعه نظامهای تک حزبی در کشورهای مختلف مانند عراق، مصر، آلمان، ایتالیا و... میتوان دریافت که این شیوه مشکلات خاص خود را در این کشورها به دنبال داشته به طوری که همچنان آثار آن قابل مشاهده است. اما فارغ از بحث قضاوت در مورد سیستمهای تکحزبی از منظر فلسفه سیاسی، با مطالعه شرایط موجود کشور ایران در آن برهه زمانی، میتوان چنین نتیجه گرفت که تشکیل یک حزب واحد و فراگیر از سوی حکومتی که فاقد پایگاه مردمی است و در طی سالیان گذشته همواره در تقابل با مردم خود قرار داشته، نمیتوانسته مثمرثمر واقع شود. کما این که تجربه حزب رستاخیز نشان داد که این حزب در طول حیات کوتاه خود نتوانست اقدام مؤثری در جهت افزایش مشارکت مردم به نفع حکومت انجام دهد و حتی بالعکس سبب گسترش نارضایتیها شد به طوری که دولت موسوم به آشتی ملی برای فرونشاندن قیام مردم، تصمیم گرفت حزب رستاخیز را منحل اعلام کند، هر چند که این تلاش کوچکترین تأثیری در تغییر عقیده ملت ایران نگذاشت.
پینوشتها:
[1] اخوان کاظمی، بهرام (1388). علل ناکارآمدی احزاب سیاسی در ایران، چاپ اول، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 31.
[2] حافظنیا، محمدرضا و احمدیپور، زهرا و قادریحاجت، مصطفی (1394). سیاست و فضا، چاپ پنجم، مشهد: انتشارات پاپلی، ص 59.
[3] رشیدی، بهروز (1386). احزاب سیاسی و همبستگی ملی، نشریه مجلس و پژوهش، سال چهاردهم، شماره 57، ص 94.
[4] نقیبزاده، احمد (1378). حزب سیاسی و عملکرد آن در جوامع امروز، چاپ اول، تهران: نشر دادگستر، ص 108.
[5] ایوبی، حجتالله (1382). پیدایی و پایایی احزاب سیاسی در غرب، چاپ دوم، تهران: انتشارات سروش، ص 263.
[6] محبوبی، محمد (1398). حزب ایران نو از پیدایش تا انحلال در سال 1306، فصلنامه مطالعات تاریخی، سال هفدهم، شماره 64، ص 98.
[7] بهار، محمدتقی (1387). تاریخ مختصر احزاب سیاسی، چاپ اول، تهران: انتشارات زوار، ص 37.
[8] قبادی، محمد (1383). نقش حزب ایران نوین در انتخابات دوره 22 مجلس شورای ملی، فصلنامه مطالعات تاریخی، شماره 3، ص 240.
[9] یزدانی مقدم، سهراب و بیگدلی، فاطمه (1398). حزب رستاخیز از آغاز تا فرجام (1357-1353). فصلنامه تاریخپژوهی، سال بیستویکم، شماره 76، ص 146.
[10] مروار، محمد (1386). مجلس شورای ملی (دورههای بیستویکم تا بیستوچهارم). چاپ اول، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 87 و 89.
[11] مروار، همان، ص 185.
[12] یزدانی مقدم و بیگدلی، همان، ص 147.
[13] یزدانی مقدم و بیگدلی، همان، ص 149.
[14] مروار، همان، ص 188.
[15] یزدانی مقدم و بیگدلی، همان، ص 150.
[16] روزنامه اطلاعات، «نگاهی به کارنامه احزابی که با اعلام ایجاد حزب رستاخیز انحلال خود را اعلام کردند»، شماره 14649، دوشنبه 12 اسفند 1353، ص 10.
[17] میلانی، عباس (1387). معمای هویدا، چاپ نوزدهم، تهران: نشر اختران، ص 365.
[18] پهلوی، محمدرضا (2535). مأموریت برای وطنم، چاپ نهم، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ص 313.
[19] پهلوی (2535)، همان، ص 336.
[20] شاهدی، مظفر (1382). حزب رستاخیز؛ اشتباه بزرگ، چاپ اول، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ص 128.
[21] جعفری موحد، حسین (1385). حزب رستاخیز؛ حزبی که با دستان شاه ساخته و با دستان او نیز برچیده شد، فصلنامه مطالعات تاریخی، شماره 15، ص 229.
[22] حیدری، پروین (1390). پیدایش و افول یک حزب دولت ساخته: حزب رستاخیز، نیمسالنامه تاریخ نو، شماره 2، ص 103.
[23] عاقلی، باقر (1397). نخستوزیران ایران، چاپ چهارم، تهران: انتشارات جاویدان، ص 1002.
[24] هویدا، فریدون (1395). سقوط شاه، ترجمۀ حسین ابوترابیان، چاپ دوازدهم، تهران: انتشارات اطلاعات، ص 370-368.
[25] آبراهامیان، یرواند (1384). ایران بین دو انقلاب، ترجمۀ احمد گلمحمدی و محمدابراهیم فتاحی و لیلایی، چاپ یازدهم، تهران: نشر نی، ص 542.
[26] آبراهامیان، همان، ص 547.
[27] صحیفۀ امام، «پیام به ملت مسلمان ایران درباره اعلام تأسیس حزب رستاخیز»، 21 اسفند 1353، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، ج 3، ص 71.
[28] نعمتالهی، محمدحسین (1397). به روایت معتبر درباره دولت بختیار، چاپ اول، مشهد: به نشر (انتشارات آستان قدس رضوی)، ص 18.
[29] مهدوی، عبدالرضا هوشنگ (1396). انقلاب ایران به روایت رادیو بی.بی.سی، چاپ دوم، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 185.
[30] نیکوبرش، فرزانه (1375). بررسی علل تشکیل حزب رستاخیز(2)، فصلنامه 15 خرداد، سال پنجم، شماره 22، ص 31.
[31] هویدا، همان، ص 103.
[32] بهنام، حسین (1388) عضویت اجباری در حزب رستاخیز و مشکلات پس از انحلال آن، فصلنامه پیام بهارستان، سال دوم، شماره 5، ص 517.
[33] شاهدی، مظفر (1386). داستان عضوپذیری حزب رستاخیز، نشریه تاریخ معاصر ایران، سال یازدهم، شماره 44، ص 32.
[34] روزنامه اطلاعات، «هویدا: در رستاخیز از همه مغزها استفاده میکنیم»، شماره 14694، چهارشنبه 10 اردیبهشت 1354، ص 21.
[35] جعفری موحد، همان، ص 234.
[36] مروار، همان، ص 361.
[37] آبراهامیان، همان، ص 544.
[38] همان.
[39] حیدری، همان، ص 107.
[40] یزدانی مقدم و بیگدلی، همان، ص 166.
[41] همان، ص 169.
[42] جعفری موحد، همان، ص 235.
[43] حیدری، همان، ص 109.
[44] پهلوی، محمدرضا (1359). پاسخ به تاریخ، چاپ اول، انتشارات شرکت کتاب، ص 201.
[45] آبراهامیان، همان، ص 634.
[46] روزنامه اطلاعات، «حزب رستاخیز امروز منحل میشود»، شماره 15720، دوشنبه 3 مهر 1357، ص 24.
تحریم شرکت در حزب رستاخیز توسط آیتالله العظمی گلپایگانی _ 09 / 01 / 1354
گزارش توزیع اطلاعیه امام خمینی در قزوین مبنی بر تحریم حزب رستاخیز _ 13 / 02 / 1354
گزارش توزیع اطلاعیه امام خمینی در بحرین مبنی بر تحریم حزب رستاخیز _ 12 / 09 / 1354
بررسی لوایح مجلس شورای ملی توسط حزب رستاخیز
نمونههایی از برگه اعلام داوطلبی برای نمایندگی مجلسین از سوی حزب رستاخیز
تبریک ارتشبد نعمتالله نصیری به جمشید آموزگار پس از انتخاب او به سمت دبیرکلی حزب
پاسخ به تبریک ارتشبد نعمتالله نصیری از سوی جمشید آموزگار
اظهارات محسن پزشکپور و علیاصغر مظهری در مورد حزب رستاخیز در جلسه علنی مجلس _ 28 / 03 / 1357
تظاهرات قم در دیماه 1356 و حمله به دفتر حزب رستاخیز
گزارش نظرات مردم قم در مورد انفجار در حزب رستاخیز و کلانتری _ 25 / 11 / 1356
گزارش ملاقات محمدحسین موسوی قائممقام حزب رستاخیز با آیتالله شریعتمداری پس از وقایع قم _ 02 / 11 / 1356
تظاهرات از سوی حزب رستاخیز پس از وقایع قم _ 22 / 10 / 1356
انفجار دفتر حزب رستاخیز در همایونشهر اصفهان، نمونهای از فعالیتهای انقلابیون در قبال حزب _ 18 / 06 / 1357
انفجار دفتر حزب رستاخیز در کرج، نمونهای از فعالیتهای انقلابیون در قبال حزب _ 18 / 03 / 1357
گزارش خبرگزاری فرانسه درباره حزب رستاخیز _ 25 / 03 / 1357
بازتاب اعلان تشکیل حزب رستاخیز در روزنامه اطلاعات _ 12 / 12 / 1353
بازتاب خبری آغاز فعالیت حزب رستاخیز در روزنامه اطلاعات _ 10 / 02 / 1354
بازتاب خبری تغییرات اساسی در رأس حزب رستاخیز در روزنامه اطلاعات _ 06 / 08 / 1355
بازتاب خبری انحلال حزب رستاخیز در روزنامه اطلاعات _ 03 / 07 / 1357
کنگره حزب رستاخیز
اجلاس حزب رستاخیز
امیرعباس هویدا، نخستین دبیرکل حزب رستاخیز
جمشید آموزگار، دومین دبیرکل حزب رستاخیز
محمد باهری، سومین دبیرکل حزب رستاخیز
جواد سعید، آخرین دبیرکل حزب رستاخیز