نگاهی به بهائی معروف، هژبر یزدانی به روایت اسناد ساواک


28 فروردين 1402


هژبراله یزدانى فرزند رضاقلى، مادرش با نام شهربانو، متولد 1313ش در سنگسر[1] از توابع سمنان، از جمله عناصر مهم و کلیدى در صحنه اقتصادى رژیم پهلوى است که با حمایت بهائیان و دربار پهلوى به ثروتى مثال‌زدنى و بى‌مانند رسید. از دوران کودکى و نوجوانى وى اطلاع زیادى در دسترس نمى‌باشد. مادر فرح پهلوى وى را چنین توصیف نموده است:

«هژبر یزدانى در حلقه‌ى دوستان و نزدیکان شمس پهلوى قرار داشت. من بارها، هژبر را با آن صورت گوشت‌آلود و هیکل خپله و قد کوتاه در میهمانى‌هاى کاخ مهرشهر دیده بودم. از نظر من، به یک کدو حلوایى شبیه بود که از طرفین آن دو زاویه به نام دست بیرون آمده باشد! به انگشتان دستش انگشترى‌هاى گرانبها داشت که یک فقره‌ى آن انگشترى الماس به ارزش پنج میلیون دلار بود! (الماس روى این حلقه انگشترى که از الماس‌هاى استثنایى و جزو 20 الماس بزرگ دنیا بود، در یکى از معادن الماس آفریقاى جنوبى کشف شده و هژبر آن را از یک حراجى در لندن خریده بود.»[2]

تحصیلات ابتدایى خود را از کلاس اول تا پنجم در تهران در دبستان زند و کلاس ششم ابتدایى را در دبستان جمشید جم و دوره متوسطه را تا کلاس پنجم در دبیرستان فیروز بهرام و دیپلم متوسطه را با یک سال تجدید تحصیلى از دبیرستان مدرس اخذ کرد.[3]

پدرش گله‌دارى ساده بود و مدتى هم به عنوان چریک دولتى در دوره رضاخان در خدمت ارتش بوده است.[4]

هژبر دوبار ازدواج کرد، یکى در سال 1331 با زنى به نام بهمنه درخشانى، که بهایى بود و ازدواج هم به رسم بهائیان انجام شد و دومى در فروردین 1345 با خانمى به اسم فاطمه جدلی عراقى که یک زن مسلمان بود ولى باز هم سند ازدواج توسط لجنه بهایى صادر شده است.[5]

یزدانى صاحب سه پسر به اسامى: کیومرث، نادر و کاوه و سه دختر به نام‌هاى: لیلى، نسرین و کتایون بود و بخش عمده‌اى از سهام کارخانجات و شرکت‌هاى زراعى، دامدارى و صنعتى خود را در مناطق سنگسر، گرگان، زرند ساوه و تهران را به نام فرزندانش کرده بود تا از پرداخت مالیات فرار کند[6]

 

هژبر، از گله‌دارى تا غول اقتصادى

هژبر، مانند پدرش، کار خود را با گله‌دارى در سنگسر آغاز نمود و کم‌کم با خرید دام و ازدیاد آن و کار در کشتارگاه تهران و بدست آوردن نفوذ در این محل و بهره‌گیرى از حمایت و پشتیبانى بى‌دریغ جامعه بهائیان از سویى و طرفدارى و حمایت دربار پهلوى (عبدالرضا، محمودرضا و شمس پهلوى) و جانبدارى همه جانبه عبدالکریم ایادى (پزشک مخصوص شاه) و عنصر مشهور و کلیدى بهائیان در دوره پهلوى از طرف دیگر، با خرید سهام کارخانجات و شرکت‌هاى مختلف به ثروتى افسانه‌اى و بى‌مانند دست یافت.

البته افراد زیادى در صنف و رده هژبر در دوره زمانى رشد اقتصادى وى حضور داشتند، لیکن وى بیشتر به این لحاظ که سیاست جامعه بهائیان این بود که نبض سیستم اقتصادى کشور را در زمینه‌هاى بنیادى و به ‌ویژه، نان، گوشت، قند و شکر، امور زراعى و دامپرورى و صنعت در اختیار داشته باشند، از طرفى هم ورود آنان به‌ طور رسمى و تحت عنوان یک فرقه ضاله و ضد مذهب رسمى کشور چندانى محلى از اعراب نداشت، لذا بر آن شدند که این کار را به دست مردى از هواداران خود انجام دهند و با در اختیار قرار دادن سرمایه مؤسسه مالى بهائیان به هژبر یزدانى یک باره او را از گله‌دارى جزو به تاجرى بزرگ مبدل کردند.

در این خصوص، زهرا محمد حسین‌زاده عراقى همسر جهانبخش انهارى، دوست و همکار هژبر، چنین بیان مى‌دارد:

«هژبر یزدانى کسى نبود، چیزى نداشت، گله‌دارى در سنگسر بیش نبود. او با حمایت بهائیان و عبدالکریم ایادى صاحب این همه ثروت شد.»[7]

حسین فردوست هم حمایت ایادى از هژبر را از عوامل مهم و مؤثر در رسیدن به قدرت اقتصادى بر مى‌شمارد و در خاطرات خود مى‌نویسد:

«هژبر یزدانى با حمایت ایادى به قدرتى تبدیل شد و اراضى وسیعى را در باختران و مازندران و اصفهان و غیره در اختیار گرفت و براى من معلوم شد که تمام این وجوه متعلق به بهائیت است و این معاملات را یزدانى براى آنها ولى به نام خود انجام مى‌دهد.»

فردوست همچنین در مورد چگونگى و میزان قدرت وى در معاملات مى‌نویسد:

«چند مورد از معاملات یزدانى را شخصاً شنیدم، یک روز ابتهاج، مدیرعامل بانک ایرانیان، به من تلفن کرد که از این پس در بانک ایرانیان سمتى ندارد و تمام سهام بانک و ساختمان و وسایل آن به هژبر یزدانى فروخته شده است. یک روز هم سمیعى رئیس بانک توسعه کشاورزى، به من شکایت کرد که فرد بى‌تربیتى با دو گارد مسلح به مسلسل بدون اجازه وارد دفتر کارم شده و گفته که نامش یزدانى است و مى‌خواهد سهام بانک با ساختمان و وسایل به او واگذار شود.! سمیعى پاسخ داده که این امر منوط به اجازه وزارت کشاورزى و تصویب دولت است. یزدانى با خشونت جواب داده که ترتیب آن را مى‌دهم.»[8]

در جاى دیگر فردوست در مورد حمایت بى‌دریغ دربار پهلوى از هژبر چنین مى‌نویسد:

«در حوالى سال 1354 شکایتى از معینیان رئیس دفتر مخصوص شاه به دستم رسید، مبنى بر این که هژبر یزدانى در سنگسر به مراتع چوپان‌ها تجاوز کرده و براى آنان مزاحمت ایجاد مى‌کند. محمدرضا دستور داده بود که تحقیق و گزارش شود. دو افسر خود را به همراه عکاس ساواک به منطقه اعزام کردم. در مراجعت، گزارش آنان حاکى از این بود که اهالى ده مرزن‌آباد در ارتفاعات سنگسر همه بهائى هستند و رئیس آنها هژبر یزدانى است و آنها همه مراتع ده مجاور را، که مسلمان‌نشین است، به زور تصرف کرده‌اند. مدارک مستند جمع‌آورى شد و آلبومى نیز تهیه و ضمیمه گزارش شد و مستقیماً به اطلاع محمدرضا رسید. فرداى آن روز سپهبد ایادى تلفن کرد و گفت شاه گزارش را به من نشان داده، گزارش سراپا مغرضانه است و به شاه گفتم و ایشان دستور داد که مجدداً هیئت بى‌غرضى را اعزام دارید! پاسخ دادم که گزارش هیئت مستند است و اعزام مجدد مفهومى ندارد و افزودم که شاه مى‌خواهد یزدانى به مناطق چراى دیگران تجاوز کند من که مدعى نیستم. به هر حال یزدانى به کار خود ادامه داد.»[9]

هژبر سعى داشت تا با جلب توجه شاه، فرح پهلوى و خاندان پهلوى به طور اعم، نفوذ خود را بیش از پیش افزایش دهد. از این‌رو به مناسبت‌هاى مختلف جشن و سرور و اعیاد متفاوت با ارسال هدایاى گرانبها براى آنان موجبات رسیدن به هدفش را دنبال مى‌کرد، موارد عدیده‌اى وجود دارد که در این جا به ذکر چند خاطره از درباریان رژیم گذشته بسنده شده است. مادر فرح پهلوى در این خصوص مى‌گوید: «هژبر از بهائیان سرشناس ایران بود، بهائیان ثروت و سرمایه خود را به او سپرده بودند و هژبر با این سرمایه کار مى‌کرد. تخطى و خلاف‌کارى و قانون‌شکنى او به اندازه‌اى بود که وقتى تصمیم به احداث یک مجتمع دامدارى در سنگسر گرفت، همه روستائیان و زمین‌داران مسلمان را با زور از آن منطقه اخراج و زمین‌هایشان را تصاحب کرد. هژبر علاوه بر دامدارى، بانکدارى و سرپرستى صنایع و کشاورزى، قاچاق جواهر و طلاى ایران را عهده‌دار بود. بر هیچ‌کس پوشیده نبود که هژبر نمى‌تواند بدون داشتن پشتوانه‌اى قوى به راحتى محموله‌هاى گران‌بهاى خود را از مبادى ورود و خروج کشور عبور دهد. محمدرضا براى آن که متهم به حمایت از بهائیان نشود، هرگز هژبر را به میهمانى‌ها و محافل و مجالس خود راه نمى‌داد. فرح هم از او انزجار داشت. زمانى هم که به مناسبت سالروز تولد فرح، یک رشته جواهر عتیقه متعلق به کاترین دوم (امپراتریس روسیه، زن امپراتور) را به عنوان هدیه فرستاد، فرح از قبول آن امتناع کرد. چند هفته بعد، این رشته جواهر را بر گردن و لباس شمس دیدیم و متوجه شدیم، هژبر براى آن که به دخترم دهن کجى کرده باشد، جواهرات را به شمس بخشیده است.»[10]

یا در نامه‌اى که از دفتر مخصوص فرح براى هژبر ارسال گردیده، در این خصوص آمده است:

«جعبه سیگار طلا با تاج برلیان زمرد تقدیمى جناب عالى از پیشگاه مبارک علیاحضرت شهبانوى ایران گذشت. حسب‌الامر، مراتب خوشوقتى معظم‌له ابلاغ مى‌گردد. ضمناً در اجراى اوامر صادره، چون قوطى سیگار قدیمى مربوط به دوره پهلوى است عیناً به وزارت فرهنگ و هنر فرستاده شد که با ذکر نام اهداءکننده در موزه پهلوى واقع در کاخ مرمر حفظ و نگهدارى کنند.»[11]

و یا در نامه دیگرى که از جانب ارتشبد غلامرضا ازهارى، رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران به هژبر یزدانى نوشته شده، آمده است:

«آقاى هژبر یزدانى، مجلس ضیافت مجلل و با شکوهى که به مناسبت زادروز خجسته والاحضرت همایون ولایتعهد ایران در هتل هیلتون ترتیب داده بودید و در آن چند صد نفر مورد پذیرایى گرم و شایان توجهى قرار گرفته، عشق شدید جنابعالى را نسبت به سلسله جلیله پهلوى که همگى هر چه داریم از آن‌هاست مى‌رساند و این احساسات در خور هرگونه تقدیر و تقدیس مى‌باشد. لذا وظیفه نظامى خود دانستم که مراتب را به شرف عرض مبارک شاهانه برسانم و اجازه بگیرم که از این احساسات گرم و بى‌شائبه جناب عالى کتباً قدردانى نمایم که این اجازه را مرحمت فرمودند و خوشوقتم که بدین‌وسیله مراتب سپاس و تشکر خود را به جنابعالى اعلام و...»[12]

هژبر با پهن‌کردن دام احسان و ریخت‌و‌پاش براى درباریان و افراد ذى‌نفوذ در صحنه‌هاى سیاسى، نظامى و اقتصاد رژیم پهلوى سعى در گسترش هر چه بیشتر نفوذ خود و در واقع قوت گرفتن روزافزون بهائیت در این زمینه بود. او که با حمایت مستقیم و علنى و بى‌چون چراى سپهبد ایادى کار خرید و توسعه شرکت‌هاى زراعى، دامپرورى و صنعتى را پیش می‌برد، کم‌کم وارد صحنه بانکدارى کشور نیز گردید و با در اختیار داشتن سرمایه عظیم و بى‌مانند به خرید و اضافه نمودن این کارخانجات و واحدهاى صنعتى مى‌نمود. چه سیاست اقتصادى رژیم پهلوى با نفوذ هر چه بیشتر بهائیان در این زمینه موافق و هماهنگ بود و هیچ سد و مانعى در مقابل هژبر قرار نداشت که او با اشاره انگشتى به حامیان خود در دربار پهلوى آن را از میان برندارد. لذا به سهولت به چنین هدفى دست یافت. در این مورد، اکثریت افراد مؤثر و مهره‌هاى کلیدى راهبرنده نظام شاهنشاهى با نفوذ بهائیان در ایران و به ‌ویژه در صحنه اقتصادى موافق بودند، حتى خود محمدرضا پهلوى نسبت به نفوذ بهائیان حساسیت نداشت، بلکه خود او صراحتاً گفته بود:

«افراد بهائى در مشاغل مهم و حساس مفیدند چون علیه من توطئه نمى‌کنند.»[13]

    عبدالکریم ایادى که جز محارم خاص شاه بود و محمدرضا تمامى مسائل را با وى در میان مى‌گذاشت و از او مشورت مى‌گرفت در قدرت‌یابى هر چه وسیعتر و سریعتر بهائیان نقش اساسى داشت. او وسایل تحصیل جوانان بهائى را فراهم مى‌کرد و بخش‌هاى مهمى از فعالیت‌هاى اقتصادى در بخش خصوصى در اختیار آنان قرار مى‌گرفت. لذا در چنین موقعیتى، هژبر توانست صاحب کارخانه‌ها و مراکز تولیدى فراوانى شود. به هر حال تبدیل شدن هژبر از یک گله‌دار ساده در سنگسر به یک قطب اقتصادى، ریشه در اوضاع نابسامان اقتصادى و نظام بانکدارى بیمار ایران طى سال‌هاى 1340 ـ 1350 داشت. هژبر در خرید کارخانجات و شرکت‌هاى مختلف از اعتبارات کلانى که از شعب مختلف بانک ملى ایران و سایر بانک‌ها دریافت مى‌نمود، بهره مى‌جست، با وجود این که این‌گونه بهره‌بردارى از اعتبار، غیرقانونى و غیرمجاز بود، و با این عمل شرکت‌هاى وابسته به هژبر به بانک‌ها مبالغ هنگفتى بدهکار مى‌شدند، لیکن در هیچ یک از موارد، بانک‌ها پیگیرى جدى براى وصول مطالبات نمى‌کردند و این بدهى‌ها طى مدت طولانى باقى مى‌ماند و هیچ مرجع قانونى هم مسئله را دنبال نمى‌کرد و لذا یکى از عوامل مؤثر و مهم دیگر در مبدل‌سازى هژبر گله‌دار به هژبر میلیونر، همین مسئله استفاده از رانت‌هاى اقتصادى و سوءاستفاده از تسهیلات بانکى بود. آن چه که از بررسى اسناد ساواک و سایر اسناد دربار شاهنشاهى منتج مى‌شود، این است که هژبر با خرید هر کارخانه یا شرکت، بلافاصله در نحوه اداره آن با گذشته تغییراتى ایجاد مى‌نمود و با این کار، در اخذ تسهیلات بانکى نسبت به گذشته، پیشرفت قابل ملاحظه‌اى به وجود مى‌آمد و در تمامى موارد اخذ تسهیلات، در جانبدارى و تعلل در وصول مکاتبات و بى‌توجهى حتى به گزارش مأموران اطلاعات بانک صورت مى‌گرفته است و این امر مؤید این واقعیت است که شعب بانک ملى و اداره اعتبارات بانک در خصوص اعطاى اعتبار به هژبر نظر خاصى داشتند و وضع معاملاتى و بدهى‌هاى او را نادیده مى‌گرفتند.[14]

    هژبر بابت معاملات مختلف، وام‌هایى با بهره‌هاى متفاوت از 5% تولید تا 12% اعتبار در حساب جارى دریافت مى‌کرد و بانک ملى و ادارات امور اقتصادى و دارایى بر آن کنترلى نداشتند تا مصرف واقعى این اعتبارات و وام‌ها را مورد رسیدگى و بررسى قرار دهند، زیرا در همه جا، وى از ارائه دفاتر و اسناد مالى خوددارى مى‌کرد. علاوه بر آن با ایجاد تغییراتى در اساسنامه شرکت‌ها زمینه را طورى فراهم مى‌ساخت که راه هرگونه معامله‌اى باز باشد و هرگونه وجهى که به عنوان وام و یا اعتبار از بانک دریافت مى‌کرد به نحو دلخواه به مصرف مى‌رساند. مهمتر این که نحوه معاملات و خرید سهام شرکت‌ها از طرف او صورت خاصى داشت، بدین ترتیب که سهام اشخاص را با پرداخت وجوهى که از اعتبارات خود استفاده مى‌کرد به نام خود و فرزندانش مى‌خرید و با تشکیل شرکت خانوادگى تعداد سهام را افزایش مى‌داد و با میزان افزایش سهام و سرمایه از بانک‌ها اعتبار دریافت مى‌کرد.

     این روش غیرقانونى در شرکت کفش اطمینان که سرمایه آن از ده میلیون ریال به یک صد میلیون ریال به طور صورى ترقى داده شد و به همان میزان هم اعتبار دریافت کرد، نمونه‌اى بارز از شگردهاى هژبر بود و در سایر شرکت‌هاى او نظیر: شرکت کشاورزى مکانیزه و دامدارى کیخسرو، شرکت سهامى قند قزوین، شرکت پوست آریا زمین، شرکت سهامى قند شاه‌زند و شرکت سهامى قند شیروان عمل مى‌شد.

     نکته دیگر این که در اعطاى اعتبارات و تمدید آن، مى‌بایست در پایان مدت اعطاى تسهیلات، بدهکار اعتبار دریافتى را واریز کند، لیکن قوانین بانکى مراعات نمى‌شد و حتى وقتى که صراحتاً تذکر داده مى‌شد که اعطاى اعتبار براى یک سال است، بدون این که به تذکر مزبور توجه بشود، اقدام به تمدید و تجدید اعتبار مى‌گردید و تخلفات وى در بسیارى از موارد نادیده گرفته مى‌شد، به ویژه این که اکثر اعتباراتى را که او به منظور خاص دریافت مى‌کرد بعداً به صورت دیگرى مورد استفاده قرار مى‌داد. مثلاً در مورد دریافت مبلغ پانصد میلیون ریال اعتبار در حساب جارى در بانک ملى شعبه فردوسى، خود را بازرگان و داراى املاک و تاجر آهن‌آلات معرفى نموده و بانک بدون توجه به کارت بازرگانى و مدارک معتبر دیگر شروع به اعطاى اعتبار مى‌کند و با آن که تخلفات در پرداخت بدهى وى مشهود بود و سفته‌هایش واخواست شده بود، مع‌ذالک، بدون دریافت هیچ‌گونه تضمینى با قبول سفته اشخاص، تسهیلات در اختیار او قرار مى‌گیرد. نکته جالب و عجیب دیگر، این است که با وجود روشن بودن وضعیت بدهکارى‌هاى وى، شعب بانک ملى همیشه در پیشنهادهاى خود به اداره اعتبارات وى را بازرگانى معروف و خوشنام و خوش حساب قلمداد مى‌کردند.[15]

    سرانجام، هژبر موفق به انجام اداى تعهداتش در قبال وام‌ها و اعتبارات بى‌حد و حساب از بانک ملى شعبه فردوسى نمى‌شود، لذا بخشى از اعتبارات بانکى او در اسفند 1353 و فروردین 1354 قطع شد. همچنین دو فقره تقاضاى کتبى او که در تاریخ‌هاى 3 و 20 آذر 1354 به بانک ملى شعبات بازار و مرکزى به مبلغ 350 میلیون تومان تسلیم شده بود و طى آن تقاضاى اعتبار مجدد نمود، در کمیته اعتبارات بانک به طور شفاهى مطرح شد و با عنایت به اعتباراتى که قبلاً به مبلغ 197 میلیون تومان در اختیار وى و شرکت‌هایش گذاشته شده بود مورد تصویب قرار نگرفت و این امر، سرآغاز بروز اختلافاتى میان هژبر و محمد یگانه، رئیس وقت بانک مرکزى و یوسف خوش‌کیش، رئیس بانک ملى ایران شد.[16]

 

هژبر، اختلاف‌ها، موانع و دستگیرى

     در مسدود شدن اعتبارات و عدم رسیدگى به تقاضاى مجدد هژبر براى افتتاح اعتبار و تجدید آن، وى با مقامات مملکتى مکاتبه نمود، در یک مورد تلگرافى به نخست‌وزیر وقت (امیرعباس هویدا) مى‌زند که از طرف مسئول دفتر نخست‌وزیرى به شکل زیر منعکس شده است:

«جناب آقاى نخست‌وزیر. تاریخ 1 / 2 / 1354، آقاى هژبر یزدانى (بازرگان) تلگرافى به حضور عالى تقدیم داشته و در آن تلگراف به عرض رسانده است که «جناب آقاى یگانه رئیس بانک مرکزى به علت خرید سهام بانک اصناف ایران از طرف اینجانب برخلاف مقررات بانکى و پول کشور تحریکاتى علیه اینجانب و اعتبارات بانکى اینجانب معمول داشته‌اند.» که تلگراف مزبور براى رسیدگى به این دفتر ارجاع شد. چون از متن تلگراف چنین مستفاد مى‌شد که موضوع قابل اهمیت است به معاون دفتر نظارت و همکارى‌هاى اجتماعى مأموریت دادم که شخصاً به این موضوع رسیدگى نمایند. نامبرده با مراجعه به مسئولین بانک ملى ایران و پرسش از متصدیان امر، سپس با آقاى یزدانى مذاکره نموده ایشان ضمن تکرار مطالب تلگراف اضافه نموده‌اند، چون اینجانب خانه آقاى شرافت و 37% سهام بانک اصناف را خریدارى کرده‌ام و جناب آقاى یگانه مخالف این امر بوده‌اند در صدد برآمده‌اند که اعتبارات بانکى اینجانب را قطع نمایند. که بالنتیجه به حیثیت تجارى اینجانب لطمه وارد آمد و تقاضاى اعاده حیثیت تجارى خود را دارم...»[17]

    متعاقب مکاتبات هژبر و دستور رسیدگى از سوى نخست‌وزیرى، افراد مربوط به پرونده از سوى گروه تحقیق ویژه به سرپرستى سرلشکر هوشنگ ارم، احضار و از آنان بازجویى به عمل آمد. چنان‌چه در بازجوئى مورخه 7 / 11 / 1354، از آقاى محمود پورنیک در خصوص رابطه بین آقایان هژبر یزدانى، سرافراز و جهانبخش انهارى چنین آمده است:

«... س ـ آقاى پورنیک خواهشمند است کلیه اطلاعات خود را در مورد آقایان هژبر یزدانى، غلامعباس سرافراز و جهانبخش انهارى و روابط آنان با یکدیگر و همچنین موضوع تقاضاى گشایش اعتبار توسط آقاى یزدانى در بانک ملى و نقش آقاى سرافراز در این جریان و موضوع اختلافات آقایان خوش‌کیش و هژبر یزدانى و موضوع مبادله دو فقره چک به مبلغ 2 و 3 میلیون تومان به آقایان، به سرافراز و به طور کلى با ذکر نحوه پرداخت ـ در کجا و در حضور چه کسانى و به چه ترتیب و به چه منظور و هر نوع اطلاع دیگر را در این مورد دارید ذیلاً مرقوم بفرمایید.

ج ـ من اطلاع پیدا کردم که آقاى یزدانى توسط آقاى سرافراز تقاضاى دویست میلیون تومان اعتبار کرده است و 2 فقره چک به مبلغ پنجاه میلیون تومان و چون جلوگیرى شده وصول نگردیده اعتبار فوق داده نشده است و طبق اطلاع من یکى در دفتر آقاى سرافراز به اتفاق انهارى بود که آنها به هم موکول مى‌کردند و یکى هم یک شب منزل آقاى سرافراز بودیم که جهت اعتبار مذاکره بود و آقاى سرافراز به انهارى گفت کار شما درست شده و باید چک 2 فقره آقاى یزدانى وصول شود و تقاضاى یکصدوپنجاه میلیون تومان اعتبار در بانک ملى بازار را به امضاى آقاى یزدانى از انهارى گرفت و قرار شد صبح برود و مسئله را تمام کند. موضوع آشتى کردن آقاى یزدانى و خوش‌کیش و آقاى سرافراز، آن‌ها را در رستورانى یک روز ظهر مهمان مى‌کند و آن‌ها را با هم آشتى مى‌دهد، موضوع دویست هزار تومان دریافتى از آقاى یزدانى موضوع این بود که آقاى سرافراز گفته بود جهت سهامى پانصد هزار ریال و جهت قائمیان یک میلیون و پانصد هزار ریال باید پرداخت شود... چنانچه اطلاع دارم اختلاف آقاى یزدانى و خوش‌کیش بر سر اعتبار بوده است...»[18]

    همان طور که در این سند آمده هژبر مدعى شده بود که خوش‌کیش جهت حل و فصل مسئله اعتبار وى توقعاتى دارد و او هم در دو مرحله دو فقره چک به مبلغ پنجاه میلیون ریال و یکصدوپنجاه میلیون ریال در وجه حامل به سرافراز داده و متعاقب آن در 28 آبان 1354 در شعبه مرکزى بانک ملى مبلغ 300 میلیون ریال به او پرداخت شده است و فرداى آن روز سرافراز از طریق شعبه مرکزى چک‌ها را به بانک ملى فردوسى فرستاده که نقد کنند. یزدانى مى‌افزاید:

«بنده به ایشان گفتم باید تمام اعتبار بنده که حدود 350 میلیون تومان است باز شود و تا بنده هم چک را بپردازم. ایشان اظهار نمودند خوش‌کیش به شما جمله‌اى مبنى بر 3 یا 5 یا 10 میلیون تومان گفته‌اند؟ اظهار داشتم درست است. گفتند ایشان براى باز شدن اعتبارات شما کمتر از ده میلیون تومان نمى‌خواهند. اجباراً اظهار نمودم بنده از اعتبار گذشتم و چک‌ها را پس گرفتم.

روز سى‌ام آبان ماه رئیس شعبه مرکزى بانک ملى به من تلفن کردند که سى میلیون تومانى که گرفته‌اید باید دوباره پس بدهید، بنده فوراً پرداختم ضمناً به سرافراز و خوش‌کیش گفتم چرا داده‌اید و سه روزه پس بدهم؟ خوش‌کیش گفتند علتش را خود شما بهتر مى‌دانید.»[19]

    هژبر در این بازجویى سعى داشت که خوش‌کیش را متهم به اخذ رشوه به مبلغ ده میلیون تومان نماید و مسئله سوءاستفاده‌هاى مکرر خود از اعتبارات غیرقانونى بانک ملى را در حاشیه ببرد. به هر حال متعاقب این درگیرى و احضار و مواجهه آقایان با یکدیگر و دستور رسیدگى نخست‌وزیرى و انجام تحقیقات همه‌جانبه توسط سرپرست گروه تحقیق (سرلشکر هوشنگ ارم)، در تاریخ 8 بهمن 1354 گزارشى تهیه شد، در این گزارش آمده بود:

«به منظور تعیین صحت و سقم اظهارات هژبر یزدانى، غلامعباس سرافراز... واسطه دریافت چک و همچنین جهانبخش کنارسرى انهارى، و دوست و همکار هژبر یزدانى، احضار شدند و به عنوان شهود مورد بازجویى قرار گرفتند.»

     در نتیجه مشخص گردید که ادعاى هژبر یزدانى صحت نداشته و اختلاف وى با دکتر یگانه بر سر اعتبارات بوده و توقف استفاده از این اعتبارات باعث بروز این اختلاف شده است و معلوم نیست که چه کسى مقصر است، بنابر این، با ارسال این گزارش که حمایت ضمنى از یزدانى را در برداشت ولى طرف مقابل هم محکوم نشده بودند، هژبر یزدانى را بر آن داشت که دوباره با خوش‌کیش ارتباط برقرار کند و با برکنارى دکتر یگانه، دوباره مانند سابق از اعتبارت بانکى آن چنانى بهره‌مند شود.

     سند مشخصى در خصوص چگونگى رفع کدورت و همکارى مجدد خوش‌کیش و یزدانى در دسترس نیست، تنها نامه‌اى در فروردین 1355، هژبر خطاب به هویدا نوشت و در آن آمده است:

«...محترماً به عرض عالى مى‌رساند، پیرو عریضه به اطلاع آن جناب مى‌رساند که اشتباهاتى برایم پیش آمد که موجب سوء تفاهماتى بین اینجانب و جناب آقاى خوش‌کیش گردید، بدین وسیله مراتب را به عرض عالى مى‌رساند که موضوع را خاتمه یافته تلقى فرمایند...»[20]

    هژبر در ادامه موضوع فوق، با تنها کسى که برخورد جدى مى‌کند، دوست قدیمى‌اش، یعنى، جهانبخش انهارى است، وى دستور مى‌دهد تا ایادى‌اش در 21 اسفند 1354 وى را مورد ضرب و شتم قرار مى‌دهند.

     پس از ضرب و شتم، انهارى به لحاظ مشکل شکستگى کاسه زانوى پا در بیمارستان آمریکایى تهران بسترى مى‌شود و در حین عمل جراحى با قطع اکسیژن اطاق عمل، دچار سکته قلبى و مغزى مى‌شود و از آن پس تا سه سال بعد که فوت مى‌نماید در حالت بیهوشى بسر مى‌برد. انهارى در مهر ماه 1355 توسط همسرش به اسرائیل براى معالجه برده مى‌شود، لیکن معالجه وى مطلوب نبوده و مجدداً به کشور مراجعت مى‌نماید.[21]

    در ادامه همسر انهارى، پیگیرى شکایت از هژبر را دنبال مى‌کند، لیکن با اعمال نفوذ عوامل حمایت‌کننده هژبر یزدانى، در واقع کار به جایى نمى‌رسد و با آن که وجود قصور و عمد در هنگام قطع اکسیژن در هنگام عمل جراحى پاى انهارى در بیمارستان تهران که دکتر بیهوشى و متصدى اکسیژن از بهائیان شناخته شده بودند و در زمان جراحى نامبرده در بیمارستان هیچ عمل جراحى دیگر در جریان نبوده، همه و همه مسئله امکان نبود اتفاق و حادثه را برملا مى‌سازد، لیکن اقدام حقوقى جدى در این خصوص صورت نمى‌گیرد اما با پیگیرى مداوم و مکرر همسر انهارى در نهایت موجب مى‌شود که شکایتى مبنى بر دستیارى هژبر یزدانى در قتل انهارى تنظیم و به شعبه 3 دادسراى تهران تسلیم گردد و یزدانى و تنى چند از رجال فاسد رژیم پهلوى، از سوى دادسراى نظامى تهران دستگیر و زندانى مى‌شوند.

     احسان نراقى طى مقاله‌اى پاره‌اى از این واقعیات را مطرح مى‌کند. او در جایى مى‌گوید:

«مسئله هژبر یزدانى که ایادى معرّف وى بوده و نصیرى شریکش. ایادى وى را جهت اخذ وام 300 میلیون تومانى به خوش‌کیش معرفى مى‌کند و زمانى که خوش‌کیش به علت این که قبلاً وام گرفته، موافقت نمى‌کند، نصیرى طى گزارشى مراتب را به عرض شاه مى‌رساند و چنین وانمود مى‌کند که خوش‌کیش رشوه مى‌خواهد و دو نفر را به عنوان شاهد اسم برده‌اند که شاه این پرونده را مى‌دهد به هویدا براى رسیدگى، هویدا زرنگى مى‌کند و مى‌دهد به دستگاهى که خارج از دسترس و کنترل نصیرى بوده و دو نفر را مى‌خواهند و بازجویى جدى مى‌کنند، اعتراف مى‌کنند که گزارش خلاف واقعیت است و گفته‌اند که ما رفته بودیم و رشوه برده بودیم براى خوش‌کیش، نه این که خوش‌کیش از ما رشوه بخواهد، آن وقت آن دو نفر آزاد مى‌شوند و دو روز بعد مى‌دهد به چاقوکش‌هاى خودش که این بابا را که کارمند خودش هم بوده است بزنند و بکشند که آنان نیز به قصد کشتن مى‌زنند و داخل جوى آب مى‌اندازند لکن بعد زنده مى‌شود و مى‌برند بیمارستان و هویدا از جریان مطلع مى‌شود و دستور مى‌دهد مى‌برند اسرائیل براى معالجه و برمى‌گردد ایران و هنوز خوب نشده است. عجیب اینجاست که چطور ممکن است نخست‌وزیرش در جریان باشد و نتواند تعقیب کند و بعد هم در روزنامه نوشته شد و خبرنگار رستاخیز نیز در همین زمینه از شاه سئوال مى‌کند... براى اطلاع بگویم که در چند شرکت عمده یزدانى یکى از صاحبان عمده پسر ارتشبد نصیرى است که شش سال بیشتر ندارد و به همین علت من تصمیم دارم که بگویم هرکس که در جریان پرونده هژبر دست دارد باید رو شود چون در غیر این صورت افتضاح خواهد شد.»[22]

    نراقى در تماسى با دکتر امینى در مورخه 4 / 6 / 1357 در خصوص ارتباط نصیرى و هژبر چنین اظهار نموده است:

«... نراقى یادآور شد همه مى‌دانند که کى هژبر را بزرگ کرده، نصیرى بوده دیگه (منظور ارتشبد نصیرى) و دیگران و از کلمات قصار هژبر است که گفته، من یک پدر دارم تیمسار ایادى و یک برادر دارم تیمسار نصیرى و یک نوکر منصور روحانى...»[23]

    در نتیجه آن چه که از بررسى اسناد مربوط به مسائل مالى هژبر بر مى‌آید، نامبرده در سوءاستفاده و برخوردارى از وام‌هاى غیرقانونى و اعتبارهاى نابجا و غیراصولى ید طولایى داشته و این امر امکان‌پذیر نبوده مگر با حمایت و اعمال نفوذ افرادى مانند سرلشکر ایادى و ارتشبد نصیرى و دیگران، لیکن با بروز مخالفت رئیس کل بانک مرکزى و بعد رئیس بانک ملى و شهادت یک نفر از کارمندان بانک به نام سرافراز و یکى از کارکنان خودش به نام انهارى با مشکل جدى روبرو مى‌شود و سعى مى‌کند تا با حمایت رجال ذى نفوذ دربار پهلوى، مسئله را به نفع خود تمام کند و سرپوش بر روى اعمال زشت و پلید خود بگذارد، اما شهادت انهارى و متعاقب آن ضرب و شتم وى از سوى ایادى هژبر و پیگیرى مداوم خانواده وى موجب بروز موج مخالفى در برابر هژبر مى‌شود و مسئله در محافل مطبوعاتى سرایت مى‌کند و در همین اثناء مبارزات مردمى در این اوان عرصه را به رژیم منفور پهلوى تنگ نموده و رژیم که در مقابل صفوف توده‌اى عظیم مردم انقلابى، با ایمان و مصمم، عاجز و درمانده شده بود، طى یک اقدام فرمایشى و به جهت عوام فریبى و به لحاظ مرحم گذاشتن بر روى زخم مردم، هژبر یزدانى را به همراه تنى چند از چهره‌هاى منفور و بدنام دستگیر و زندانى نمود. رژیم که خود با حمایت‌هاى همه جانبه، او را از هیچ و پوچ به قدرتى عظیم در صحنه اقتصادى مبدل ساخته بود، سعى نمود تا قدرى از خشم و نفرت مردم را نسبت به خود بکاهد، لیکن مردم آگاه و انقلابى گول این نمایش را نخوردند و مبارزات مردمى در 22 بهمن 57 به پیروزى رسید، با پیروزى انقلاب اسلامى در زندان‌ها باز شد و زندانیان آزاد شدند، در این حرکت برخى از رجال وابسته به رژیم پهلوى، از جمله: هژبر یزدانى نیز از فرصت پیش آمده بهره برده و پس از آزادى از زندان با کمک ایادى‌اش به خارج از کشور گریخت.

 

 

پی‌نوشت‌ها:


[1] . نام کنونى این شهر، مهدیشهر مى‌باشد.

[2] . خاطراتى از خاندان پهلوى، ص 323.

[3] . رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، هژبر یزدانی، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول، ص 13.

[4] . همان، ص 14.

[5] . همان، ص 6ـ9.

[6] . همان، ص 4ـ5.

[7] . فصلنامه مؤسسه تاریخ معاصر ایران، ش 17، 1380، ص 90.

[8] . همان، ص 376.

[9] . همان، ص 375 و 376.

[10] . خاطراتى از خاندان پهلوى، ص 323 و 324

[11] . فرازهایى از تاریخ انقلاب به روایت اسناد ساواک و آمریکا، تهران، وزارت اطلاعات، 1368، ص 16.

[12] . همان، ص 15.

[13] . همان، ص 15.

[14] . برگرفته از فصلنامه مؤسسه تاریخ معاصر ایران، ش 17، بهار 1380، ص 80.

[15] . همان، ص 94 و 95.

[16] . همان، ص 95 و 96.

[17] . رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، هژبر یزدانی، ص 33.

[18] . همان، ص 65 و 66.

[19] . همان، ص 67 ـ 85.

[20] . همان، ص 75.

[21] . همان، ص 992.

[22] . داریوش همایون به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1378، ص 258 و 259.

[23] . رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، هژبر یزدانی، ص 325.



















































هژبر یزدانی در کنار هوشنگ نهاوندی



هژبر در دادگستری تهران



هژبر در یک مراسم مهمانی



هژبر یزدانی به همراه همسرش



هژبر یزدانی به همراه میهمانان در هتل شرایتون



هژبر یزدانی در حال سخنرانی



هژبر یزدانی و مریم اقبال



هژبر یزدانی در حال سخنرانی



هژبر یزدانی و فرخ رو پارسای



هژبر یزدانی و فرخ رو پارسای



هژبر یزدانی و هوشنگ نهاوندی



هژبر یزدانی و منوچهر اقبال



هژبر یزدانی و منوچهر اقبال



هژبر یزدانی و منوچهر اقبال



هژبر یزدانی- نفر دوم از سمت راست



هژبر یزدانی به همراه میهمانان خارجی



هژبر یزدانی و منوچهر اقبال و دخترش (مریم اقبال)

منبع: مقدمه کتاب رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، هژبر یزدانی، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول، با کمی ویراستاری.


 
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است.