نظرات شهید حجتالاسلام دکتر محمدجواد باهنر در باره امام خمینی در سال 1349
31 شهريور 1401
شخصیت استثنائی حضرت امام خمینی(ره) در میان علما و مراجع معاصر، از مواردی است که تقریباً همگان به آن اذعان دارند. نبوغ علمی، معرفتی، فقهی، سیاسی، تاریخی، اجتماعی، اخلاقی در کنار خصایص شخصیتی مانند صداقت، شجاعت، امانتداری، مهربانی، تیزبینی و... از ایشان مرجعی مورد انتظار عام و خاص ساخته بود و در مواجهه با رویداهای مختلف داخلی و خارجی همه به این باور میرسیدند که آن امام بزرگوار فوق انتظار و تصور آنها بوده و بسیاری از ابعاد جامع وجود ایشان ناشناخته مانده است. همین جامعیت شخصیت هر چند موهبتی الهی برای حوزههای علمیه، علمای عصر، روشنفکران روشنضمیر، مردم متدین، مسلمانان مبارز و مردم وطن است ولی از طرف دیگر موجب آگاهی مخاطبین و حاضرین و دیده شدن برخی نقاط غیر مشترک و ضعفها و تفاوت سلیقهها و روشها در روحانیان معظم دیگر بود و آنها را تحتالشعاع قرار میداد و گاه موجب غفلت افراد از واقع بینی و احتساب مسائل پیرامونی در قضاوتها و گفتارها میگشت، لذا برخی افراد افراط نموده و غیر از امام خمینی دیگر مراجع عظام و علما را زیر سؤال میبردند و مورد نکوهش و یا نقد قرار میدادند و یا بالعکس برخی افراد به دلیل کم اطلاعی از واقعیات موجود، با عدم درک حرکتهای حکیمانه و انقلابی حضرت امام و مقایسه ایشان با سایر مراجع و علما، نسبت به ایشان نقدی وارد میکردند. هر دو گروه هر چند از دیانت و صداقت برخوردار بودند ولی به این نکته مهم توجه نداشتند که شالوده شخصیت، وسعت دید، سعه صدر، فکر، روحیه، و توان افراد با یکدیگر متفاوت است و همین تفاوتها خود سنت خداوند متعال در خلقت است. خود امام خمینی به این واقعیت آگاه بود و برای اینکه شخصیت ایشان مانع و تخالفی با زعامت حضرت آیتالله العظمی سید حسین بروجردی(ره) ایجاد نکند تا زمان حیات پربار آن فقیه و مرجع بزرگ، همیشه همراه و مددکار ایشان بود و هیچگاه حاضر نمیشد تا ایشان زنده است، عرض وجودی و حرکتی غیر از منویات آن مرجع عالَم اسلام بنماید.
«در دوران مرجعیت آیتالله بروجری برخی از ویژگیها و توانایی اجتماعی حضرت امام و زمینههای لازم برای حضور فعال و مؤثرتر ایشان در صحنه سیاسی وجود نداشت؛ زیرا از یکسو زعامت دینی و ریاست آیتالله بروجردی بر حوزههای علمیه و جامعه اسلامی ایران پذیرفته شده بود و اکثریت حوزههای علمیه و جامعه متدینین خط و مشی و روش فکری ایشان (آیتالله بروجردی) را به عنوان رهبر دینی و اجتماعی قبول داشتند. و از سوی دیگر حضرت امام علیرغم تواناییهای علمی و اخلاقی بالا، هنوز به عنوان مرجع تقلید یا رهبر سیاسی شناخته شده در سطح حوزه یا جامعه نبودند. از این رو برخی فعالیتهای سیاسی ایشان در سطح جامعه از تأثیرگذاری چشمگیری برخوردار نبود. اما علیرغم این دو نکته حضرت امام تمام تلاش خویش را برای ایجاد تحول در حوزه و جامعه به کار گرفت تا زمینههای لازم را برای اصلاح ساختار سیاسی فاسد آن روز به وجود آورد. در این راستا امام خمینی که با دقت شرایط سیاسی جامعه و وضعیت حوزهها را زیر نظر داشت، دریافت که تنها نقطه امید به رهایی و نجات از شرایط ذلتباری که پس از شکست مشروطیت و بهخصوص پس از روی کار آمدن رضاخان پدید آمده است، بیداری حوزههای علمیه و پیش از آن تضمین حیات حوزه و ارتباط معنوی مردم با روحانیت است. متأسفانه در این ایام روحانیت ایران در پی تبلیغات وسیع رسانههای دولتی و شرایط پیشآمدهی بعد از نهضت مشروطیت، دچار انزواگرایی شده بود؛ به گونهای که تدریس و تدرسِ رشتههایی چون عرفان و فلسفه از سوی بعضی کجاندیشان و راحتطلبانِ مقدسمآب مهجور و مطرود معرفی شد و امام خمینی ناگزیر به تغییر مکان درس و تدریس در خفا گردید.
امام خمینی در تعقیب هدفهای ارزشمند خود، در سال 1328 شمسی طرح اصلاح ساختار حوزه علمیه را با همکاری آیتالله مرتضی حائری تهیه کرد و این طرح از سوی شاگردان امام و طلاب روشنضمیر حوزه مورد استقبال و حمایت قرار گرفت. همچنین ایشان از آیتالله بروجردی برای هجرت به قم و پذیرش مسئولیت خطیر زعامت حوزه مجدانه تلاش کرد. امام در سالهای مرجعیت آیتالله العظمی بروجردی، در ایجاد نظم و انضباط در امر تعلیم و تربیت و شهریه و سایر امور طلاب حوزه علمیه قم با ایشان همکاری نزدیک داشت. در آن اوقات امام سعی داشت تا مسائل حوزه و جامعه و جریانات سیاسی کشور را به اطلاع ایشان برساند. برای ایجاد تحول در برنامه دروس حوزه و ارتقای علمی طلاب، به پیشنهاد امام، جمعی از علمای حوزه، مسئول این کار شدند و خود امام نیز با آنها همکاری میکرد.
به پاس این خدمات، آیتالله بروجردی نیز احترام و اعتماد خاصی برای امام قائل بود تا جایی که در موارد زیادی ایشان را به نمایندگی تامالاختیار خود در اداره حوزه میگماشت. آیتالله بروجردی امام را «چشم و چراغ حوزه» میدانست و در بسیاری موارد هنگام تصمیمگیری، با ایشان به مشورت و گفتگو میپرداخت. بر اساس اسناد و اطلاعات و خاطرات موجود، امام در دوران زعامت آیتالله بروجردی سعی خویش را صرف نظر از تحقیق و درس و بحث در رشتههای مختلف، تدریس فلسفه، عرفان و فقه و اصول، همچنین تربیت شاگردان، مصروف حمایت از اقتدار مرجعیت و حوزههای علمیه از یکسو و انتقال اطلاعات سیاسی و اجتماعی و ارزیابیهای خویش از مسائل روز و هشدارهای بهموقع در مورد هدفهای رژیم شاه و جلوگیری از نفوذ عناصر کجفهم و راحتطلب به داخل حوزه نموده بود. او در همین حال ارتباط خویش را با عناصر سیاسی موجه در تهران و شخصیتهایی چون آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی ادامه میداد و از طرق مختلف از جمله پیگیری مستمر مذاکرات مجلس شورای ملی و نشریات معتبر وقت، تحولات جاری را به دقت زیر نظر داشت و آنها را به اطلاع آیتالله بروجردی میرساند.
در هر صورت زندگی امام در سالهای 1320 تا وفات آیتالله بروجردی در 1340 عمدتاً در نقش فعال ایشان در حوزه علمیه قم و در ارتباط نزدیک با مرجعیت تقلید و تقویت هر چه بیشتر رشتههای تماس حوزه با حوادث و مسائل سیاسی روز و فراهم نمودن زمینهها و شرایط لازم برای تحولات اساسی قابل تحلیل و ارزیابی است.»[1]
از طرف دیگر آیتالله بروجردی نیز برخلاف نظر برخی از نویسندگان و گویندگان مرجعی آشنا به سیاست و درگیر با سیاستهای استعماری و ضد دینی رژیم پهلوی بود؛ منتهی نوع برخورد ایشان هیچگاه به صورت قهرآمیز و عمومی نبود و سعی میکرد این برخوردها در سطح حوزه و مردم بروز و ظهوری نداشته باشد.
«هر چند برخی معتقدند که آیتالله بروجردی، سیاسی نبوده و از عالم سیاست حذر میکرد اما برخلاف این اعتقاد باید تصریح کرد که وی فقیهی سیاسی بود که نه تنها با الفبای سیاست آشنا بود، بلکه در امور سیاسی نیز در حدّ مقدور دخالت مینمود. وی در محضر فقیه سیاستمداری به نام آخوند خراسانی پرورش یافته و از آن عالمِ برجسته بسیاری از امور را آموخته بود. اما مسائلی چند موجب شد تا وی نقشی «حاشیهای» و همراه با حزم و احتیاط در عرصه سیاست ایفا کند. مسائلِ گوناگونی از قبیل ذهنیت منفی وی از وقایع مشروطه، مشخص نبودن نتیجه اقدام، فقدان موقعیت مناسب، مصلحتسنجی و جلوگیری از آسیبپذیری حوزهها از جمله عواملی بودند که بر حزم سیاسی آیتالله بروجردی و عدم دخالتِ مستقیم و عمل در سیاست و بر عهده گرفتن هرگونه رهبری انقلاب بر ضد رژیم شاهنشاهی، تأثیر مستقیم داشتهاند.
با این همه، نقش حاشیهای این مرجع شیعه در عالم سیاست، هیچگاه دلیلی بر بیاطلاعی و یا کنارهگیری وی از سیاست و مسائل پیرامونی آن نبود. آیتالله بروجردی که بیش از هر چیز در صدد بازسازی دوباره حوزه علمیه بود، تمام همّ خود را مصروف کادرسازی در حوزههای علمیه و ترمیم کاستیهای علمی و فرهنگی این نهاد نمود. کادرسازی این فقیه عالیقدر، بعدها در نهضت الهی ـ سیاسی امام خمینی، به کار آمد و نیروهای تربیتشده توسط آیتالله بروجردی، به کمک امام خمینی آمده و بزرگترین انقلاب قرن را با رهبری امام راحل به سرانجامی نیکو رساندند. اخطارها و هشدارهای آیتالله بروجردی به شاه در مورد مسائل گوناگون از تأکید ایشان بر در خالت در امور سیاسی حکایت داشت که نمونههای آن از جمله مبارزه با فعالیت بهائیت و اخطار به شخص شاه و دولت، مخالفت با اصلاحات ارضی، مخالفت با سیاستهای ضد دینی در حوزه فرهنگی، اخطار به جریانهای سیاسی موجود و اعلام هشدار در موارد متعدد... از این موارد هستند. هرچند این دخالتها، جزئی و تنها در اموری بود که مصالح دین و امت اسلامی در معرض تهدید قرار میگرفت.»[2]
ذکر مطالب بالا برای ورود و مطالعه سند زیر لازم بود تا خوانندگان محترم پیش درآمدی بر آن داشته باشند، البته به نظر میرسد منبع ساواک مطالب مطروحه از طرف شهید حجتالاسلام باهنر را با طرز تلقی خود از مجموعه گفتار ایشان و با ادبیات یک مأمور و منبع دستگاه امنیتی، ارائه داده است؛ زیرا آن شهید خود از شاگردان آیتالله بروجردی و امام خمینی بود و با دید روشن و آگاهانهای که از ابتدای جوانی داشت مسائل حوزه و نوع تفاوتها را به صورت کامل در نظر داشته است و از شخصیت متفکری مانند شهید باهنر با آن همه تواضع، اخلاقمداری و دقت در بیان و گفتار، صدور چنین مطالبی درباره آیتالله بروجردی بعید به نظر میرسد. در عین حال اگر این سخنان بازتابی از گفتار ایشان باشد، باز منظور وی را در کوچک شمردن زعامت و هدایت آیتالله بروجردی و تعرض به آن مرجع را نمیرساند بلکه خواسته است با مبالغه و مجازگویی، تفاوت حرکت امام خمینی و آیتالله بروجردی را برساند و طرف مقابل را که سخنان او نیز شبیه کنایه و نقد به امام خمینی است، پاسخ گفته باشد.
به هر حال تحلیل شخصیت و اقدامات امام خمینی و شناخت دقیق شهید باهنر از امام، آن هم در سال 49 از نکات قابل توجهی است که در سند موجود است.
*****
از: 20 ﻫ 2 تاریخ: 31 / ۲ / 49
منبع: ۷۰۶ شماره: ۸۶۲۶ / 20ﻫ2
موضوع: تشکیل جلسه ماهانه[3] در منزل دکتر رجائیان
بعد از ظهر روز 25 / ۲ / 49 محمدعلی رجائیان، احمد بهفروز، دکتر جواد باهنر، ضیاء میرهاشمی، زمانپور، کارشناس، عباس صاحبالزمانی در منزل رجائیان حضور داشته این جلسه هر ماه یکبار در منزل یکی از افراد فوق تشکیل میگردد. در جلسه قبل قرار بوده که ماهیانه ۲۰۰ ریال از اعضا گرفته شود که سرمایهای باشد برای مخارجی که ممکن است پیشآید منجمله کمک به چریکهای فلسطین یا قرض الحسنه به افراد و غیره ولی این پیشنهاد باعث شده بود: میرزایی، احمد عباسفر، جلالالدین فارسی، در جلسه حاضر نشوند. بعد از صرف شام میرهاشمی اظهار داشت: من سؤالاتی در مورد آیتالله خمینی دارم و افزود مسئلهای که ذهن خیلیها را مشغول کرده است، این است که در دوره کشف حجاب عزت علما از بین رفته است و کم کم در دوره آیتالله بروجردی رفع بیاحترامی شد و علما قدرتی پیدا کردند. این مسیر دایمی ادامه داشت اگر خمینی دست و پا نمیکرد و تندروی نمینمود. شاید بهتر میتوانست خدمت به عالم روحانیت بکند و حالا عدهای معتقدند که کار خمینی خیلی بیشتر به ضرر علما تمام شد. باهنر در پاسخ گفت این از جهت ظاهر صحیح به نظر میرسد ولی حقیقت امر قدرت آیتالله بروجردی یک قدرت تشریفاتی بود و محدود شده بود به اینکه مثلاً فلان سینما ۱۰ متر با فلان مسجد فاصله داشته باشد و یا اگر رئیس شهربانی قم به منزل بروجردی رفت و آمد ندارد عوض شود. بنابراین قدرت قابل اتکایی نبود. اگر امروز نیز چنین آیتالله و نایب امامی پیدا شود، وزیر دربار و خود شاه هم حاضر است از او اطاعت کند و به احوالپرسی برود و پزشک مخصوص بیاورد ولی خمینی صرف نظر از معلومات و علم روحانیت یک سرباز کشور و شخصیت ملی و مبارز موفق و یک با حوصله دوراندیش بود از اخلاق و خصوصیات او چند نکته را میگویم. خمینی در مراسم فوت بروجردی آخر از همه روز ۳۹ فوت ختم گذاشت و میگفت اگر مجلس یادبود برقرار نکنم، ممکن است خانواده بروجردی تصور کنند که با آنها نظر خوبی ندارم و به این علت ختم گذاشت در حالی که عدهای از آقایان به خاطر کسب شهرت مجلس ختم برقرار کردند. خمینی مدتها پس از بروجردی به درس و بحث میپرداخت و نظریات دقیق دینی و علمی در موارد غسل و وضو واجبات دینی بیان میکرد تا به همه علما و طلبه ثابت کند آنچه شما بلدید من هم بلدم. او اصولاً درد مملکت را میدانست و پس از ثبوت و تأییدی بدون تلاش از طرف دیگران اقدام به فعالیت برای نجات اسلام و مملکت کرد. در بحثهای خود بسیار رشید و بیپروا بود که شاید تا آن زمان هیچ عالمی چنین نمیکرد. رخوت و محافظهکاری و بیقدرتی که در دوره بروجردی پیش آمده بود و باعث دوری نسل جوان از دین و تحقیق بیشتر شده بود، از بین رفت و هم اکنون بهترین پایگاه فعالیت برای جوانان طبقه روشنفکر و حقیقتجو شده. این نتیجه مبارزه خمینی است و در حال حاضر حساسیتی که دولت روی علما پیدا کرده از قدرت اعطایی خمینی است. در آن زمان مبارزین بین اساتید دانشگاه بود ولی حالا آنها خاموشند. چون مبارزین آنها را بهر ترتیب ممکن از بین بردند؛ ولی زنده شدن علما در این راه یک سر آغاز بسیار جالب دارد و ادامه آن هم روبه خاموشی نیست و این مسئلهایست که هوشیاری دولت را در ختمها، عاشورا، رمضان و غیره باعث شده و این قبول کننده این تز است.
در جلسه فوق جزوهای پلی کپی شده در ۴۲ صفحه تحت عنوان درسهایی از مرجع معظم جامعه شیعه پیرامون مسئله ولایت فقیه به ارزش ۳۰ ریال به داوطلبین فروخته شد.
نظریه رهبر عملیات:
١- به صحت گزاش منبع میتوان اعتماد نمود.
۲- نمونه جزوه مذکور در ۳۱۶ موجود است.
پینوشتها:
[1] . بنگرید مقاله: امام خمینی در دوران زعامت آیتالله بروجردی، سایت پرسمان.
[2] . بنگرید مقاله مندرج در همین سایت با عنوان: مروری بر زندگینامه سیاسی آیتالله العظمی سید حسین بروجردی. همچنین نگاه کنید به: انقلاب اسلامی، زمینهها، چگونگی و چرایی، بیست سال تکاپوی اسلام شیعی در ایران، روحالله حسینیان، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، سال 1387، ج 2، ص 475 به بعد.
[3] . دبیـرستان ملی نارمک یا دبیرستان کمال و جلسات ماهانه دبیران: دکتر یدالله سحابی با انگیزه کار درازمدت فرهنگی و تربیت نسل جوان متدین تصمیم گرفت دبیرستانی را تأسیس نماید وی که استاد زمینشناسی در دانشگاه تهران بود و با اداره کل آموزش و پرورش تهران هم مناسبات خوبی داشت به دوستان خود گفته بود مایل است دبیرستانهای شبانهروزی دخترانه و پسرانهای به سبک دبیرستان البرز که فرزندان افراد متمول در آنجا ثبتنام میکنند تأسیس نماید و بدین منظور قطعه زمینی را تهیه نمود و به مؤسسه فرهنگی اخلاق که مؤسسهای با پوشش کارهای فرهنگی بود اهدا کرد. برای تکمیل کار آموزش در این دبیرستان مقدمات تأسیس هنرستان فنی کارآموز در شرق دبیرستان کمال فراهم شد. قرار شد زمینهای بین این دو نقطه خریداری و آنها را که در حقیقت به لحاظ تئوری و فنی و عملی مکمل یکدیگر بودند به هم متصل سازند اما با دخالت ساواک بین این دو مرکز فاصله افتاد و آن زمینها به خانههای مسکونی تبدیل گردید.
قبل از تأسیس و بنای دبیرستان در زمین مورد نظر، چادر بزرگی نصب میکردند و در ماه محرم شهید آیتالله مرتضی مطهری به مدت ده شب در آن محل سخنرانی میکرد. کار بنای دبیرستان کمال از سال ۱۳۳۵ آغاز و در سال ۱۳۳۷ خاتمه یافت. دبیرستان از سه طبقه تشکیل میشد در گوشهای از آن مسجدی هم ساخته شد که درِ آن به بیرون باز میشد و در مناسبتهای مذهبی افرادی نظیر شهید آیتالله دکتر سید محمد بهشتی، شهید مطهری، مهندس مهدی بازرگان، دکتر یدالله سحابی و شهید باهنر سخنرانی میکردند و با استقبال چشمگیر مردم همراه بود. گاهی به مناسبت فرارسیدن عید فطر نماز عید توسط مرحوم آیتالله سید محمود طالقانی در آن برگزار میگردید. بهتدریج دامنه فعالیتهای فرهنگی دبیرستان کمال توسعه یافت و دانشجویان مسلمان از استانهای دیگر برای حضور در مجالس کنفرانس و سمینارهایی که برگزار میشد و در این سمینارها ـ کسانی نظیر استاد محمدتقی شریعتی از مشهد حضور یافته و سخنرانی میکردند ـ حضور مییافتند. اینگونه فعالیتها بهتدریج بر حساسیتهای ساواک افزود چون میدید هم شاگردان و هم معلمان مذهبی به شرکت در جلسات آن از خود تمایل زیادی نشان میدهند. همین حساسیت موجب شده بود که در جریان محاکمه دکتر یدالله سحابی در سال ۱۳۴۲ از این دبیرستان در کنار مسجد هدایت که سنگر فعالیتهای مرحوم آیتالله طالقانی بود و نیز انجمن اسلامی مهندسین که مهندس بازرگان و جمعی دیگر آن را اداره میکردند و جلسات خود را در دبیرستان کمال هم تشکیل میدادند؛ به عنوان سه کانون خطر نام برده شود. در دبیرستان کمال افرادی نظیر شهید باهنر که توسط حجتالاسلام علی گلزاده غفوری معرفی شده بود و نیز دکتر بهشتی که از قم به تهران تبعید شده بود و جلالالدین فارسی که از مشهد به تهران آمده بود به اضافه جمعی از اساتید دانشگاه که از شاگردان دکتر سحابی در دانشگاه تهران بودند، نظیر دکتر علی درویشزاده، افرادی مانند دکتر اسدی لاری، دکتر سید محمدمهدی جعفری و دانش آشتیانی و... تدریس میکردند. با دستگیری برخی از این عناصر فعال سیاسی، دبیرستان در سال ۱۳۴۲ در آستانه تعطیلی قرار گرفت. ساواک از آن سال به بعد فشار و کنترل خود را بر دبیرستان مرتب افزایش میداد و برای تعطیلی آن به دنبال بهانه میگشت. یکی از کارهای ساواک اعزام مدیران دولتی برای اداره دبیرستان بود تا بدینوسیله فعالیتهایی را که در دبیرستان صورت میگرفت تحت نظارت داشته باشد. دبیرستان کمال تنها دبیرستانی بود که در هیچ یک از کلاسها و دفتر آن عکس شاه دیده نمیشد یکبار که مدیر دولتی مقداری عکس به مدرسه آورد و در کلاسها نصب شد با عکسالعمل دانشآموزان از بین رفت. پس از این ساواک بهانهای تراشید و با نوشتن شعارهای ضدحکومتی بر در و دیوار کلاسها سعی در تعطیلی دبیرستان داشت که این شعارها به جز یک شعار که پشت در یکی از کلاسها بود و دیده نشد به سرعت پاکسازی شد و ساواک در تفتیشی که نمود همان یک مورد را که خود نوشته بود بهانه کرد و در سال ۱۳۵۳ دبیرستان را رسماً تعطیل کرد و مدارک دانشآموزان به دبیرستان دیگری انتقال داده شد. تا قبل از اعزام رؤسای دولتی برای اداره دبیرستان، ریاست دبیرستان با دکتر یدالله سحابی مؤسس آن و معاونت و نظارت آن بر عهده شهید محمدعلی رجایی و عباس صاحبالزمانی و حسین خوشنویسان بود.
با توجه به اینکه در دبیرستان کمال شخصیتهای برجستهای نظیر شهید باهنر، شهید رجائی، جلالالدین فارسی و برخی از اساتید دانشگاه که از شاگردان دکتر یدالله سحابی بودند، تدریس داشتند. این افراد به همراهی گروهی دیگری از دبیران دبیرستان، جلسات ماهانهای را برگزار میکردند. در این جلسات ابتدا شهید باهنر بحثی دینی و اخلاقی را مطرح مینمود و اخبار به اعضای جلسه ارائه میگردید. سپس درباره مسائل سیاسی روز و برنامهریزی بهتر آموزشی دبیرستان بحث و تبادل نظر به عمل میآمد. از این جلسات که به صورت چرخشی در منازل دبیران دبیرستان کمال و به صورت مستمر برگزار میشد، ساواک توسط منبع خود که یکی از دبیران (دبیر ورزش دبیرستان) بود، گزارشهای دقیق و مبسوطی از مباحث مطروحه دریافت میداشت.
شهید حجتالاسلام دکتر محمدجواد باهنر
آیتالله العظمی سید حسین بروجردی
منبع: یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید حجتالاسلام دکتر محمدجواد باهنر، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول، سال 1379، ص 389 تا 391.