مروری بر زندگی داریوش همایون مدیر روزنامه آیندگان و وزیر اطلاعات و جهانگردی به روایت اسناد ساواک
07 بهمن 1402
داریوش همایون فرزند نوراله در سال ۱۳۰۷ ه ش در شهر تهران متولد شد.[1] پدر وی در اداره داراییاشتغال داشت و دارای دو همسر بود که از مادر داریوش دارای ۴ فرزند، دو دختر و دو پسر به نامهای داریوش و سیروس بود. سیروس همایون هنگام تحصیل در آلمان به علت شرکت در یک باند کلاهبرداری دستگیر و از آلمان اخراج گردید.[2]
تحصیلات
داریوش همایون در سال ۱۳۱۴[3] در سن ۷ سالگی تحصیلات خود را در دبستان فیروز بهرام و ابنسینا آغاز کرد.[4] پس از پایان دوره ابتدایی در دبیرستان البرز ادامه تحصیل داد. داریوش در هر کلاس ۲ الی ۳ سال مردود میشد. پدرش او را به دبیرستان دارایی انتقال داد. در دبیرستان دارایی نیز مردود شد. سرانجام در سال ۱۳۳۰ موفق به پایان مقطع متوسطه شد.[5]
داریوش همایون پس از گرفتن دیپلم به خدمت وزارت دارایی درآمد و پس از یک سال در دانشکده حقوق دانشگاه تهران مشغول به تحصیل شد. در سال ۱۳۳۴ در رشته قضایی فارغالتحصیل و سال ۱۳۳۵ در رشته دکترای سیاسی ثبت نام نمود.[6]
شروع فعالیتهای سیاسی
رضاخان در مدت پادشاهی خود با توسل به زور و انجام ظلم و جنایات فراوان چنان جو اختناق و دیکتاتوری ایجاد کرده بود که هرگونه حرکت و جنبشی به شدیدترین وجه سرکوب میشد. با آغاز جنگ جهانی دوم، پیروزیهای هیتلر رضاشاه را مجذوب آلمانها کرد. به گونهای که فراموش کرد چه قدرتی او را به حکومت رسانیده و رگ حیاتش در دست کیست! انگلیسها متوجه افکار او شده و تصمیم به برکناری وی گرفتند.
با اشغال ایران در ۱۳۲۰ از طرف نیروهای سه کشور انگلیس، روسیه و آمریکا طرح برکناری رضاخان و جانشینی محمدرضا پهلوی به اجرا گذاشته شد. با درهم شکسته شدن جو اختناق رضاخانی برخلاف میل محمدرضا، فضای سیاسی قدری باز شد. مردم که مدتها آرزوی به میدان آمدن داشتند شروع به فعالیت کردند و دهها گروه کوچک و بزرگ شروع به فعالیت سیاسی نمودند.
فعالیتهای سیاسی برای جوانان از جذابیت بیشتری برخوردار بود. کمتر جوان تحصیلکردهای پیدا میشد که وارد یکی از این گروهها نشده باشد. داریوش همایون نیز چون سایر جوانان مجذوب فعالیتهای سیاسی شده و فعالیت خویش را آغاز مینماید. او خود در این باره مینویسد:
در سال ۱۳۲۰ اشغال ایران توجه مرا از درس منعطف ساخت و به فعالیتهای سیاسی علاقمند شدم از سال ۱۳۲۱ وارد دستههای کوچکی شدم که در آن هنگام به تعداد زیاد از طرف جوانان تشکیل میشد و عموماً دارای احساسات تند ناسیونالیستی بود...»[7] داریوش همایون در سال ۱۳۲۵ وارد گروهی به نام «انجمن» گردید. ریاست این گروه را فردی به نام علیرضا رئیسی به عهده داشت. علاوه بر داریوش همایون افرادی چون جواد تقیزاده، محسن پزشکپور، علی حقنویس، بیژن فروهر و دکتر علیخانی در آن انجمن عضو بودند. یکی از اهداف مهم «انجمن» انجام فعالیتهای نظامی بود و برای انجام این تصمیم شروع به ساخت نارنجک نمودند که به علت کم تجربگی افراد، یکی از نارنجکها منفجر و علیرضا رئیسی کشته و دکتر علیخانی دستگیر گردید.
پس از این حادثه کمیته مرکزی این گروه تصمیم به سرقت نارنجک و مین از کمپ آمریکاییها میگیرد. کمیته مرکزی طی دوران همکاری با داریوش همایون با روحیات ویآشنا شده بود و به خوبی دریافته بود که او برای نشان دادن خود و دستیابی به مقام و قدرت هرگونه عملی را انجام میدهد لذا انجام این مأموریت را به داریوش همایون و محسن پزشکپور محول نمودند. همایون که گویا منتظر چنین فرصتی بود مأموریت را پذیرفت. با فرارسیدن زمان سرقت، داریوش همایون و محسن پزشکپور به سمت کمپ آمریکاییها حرکت کردند. اطراف کمپ آمریکاییها مینگذاری شده بود. با نزدیک شدن این گروه عملیاتی دو نفره به کمپ، یک مین زیر پای داریوش همایون منفجر و پای او را مجروح ساخت که پزشکپور با دور کردن او از منطقه، همایون را به بیمارستان سینا رساند. پس از این حادثه داریوش همایون برای مدتی از فعالیت کنارهگیری کرد.[8]
عضویت در انجمن هنری جام جم و پان ایرانیسم
پس از تأسیس انجمن هنری جام جم در سال ۱۳۲۷ داریوش همایون به عضویت آن درآمد. مجله جام جم ارگان این انجمن بود و توسط دکتر ضیاء مدرس و شاپور زندنیا اداره میشد. داریوش با توجه به اختلافاتی که با مدرس و زندنیا بر سر ریاست این نشریه پیدا کرد از آنها جدا شد و مدتی فعالیت نداشت.
در سال ۱۳۲۶ به ابتکار دکتر عالیخانی، دکتر محمدرضا عاملی تهرانی و تنی چند از یارانشان که عموماً دانشجوی دانشگاه بودند و حس ناسیونالیستی شدید داشتند تشکیلاتی به نام «مکتب پان ایرانیسم» تأسیس شد. همایون در سال ۱۳۲۸ تصمیم گرفت برای انجام فعالیت سیاسی وارد مکتب پانایرانیسم شود ورود او به این حزب مدتی دچار مشکل شد تا این که بالاخره با وساطت حسنعلی صارم کلالی و دکتر عاملی موفق شد وارد مکتب پان ایرانیسمها گردد.[9]
سال ۱۳۲۹ بر اثر اختلاف نظرهایی که بین مکتب پانایرانیسم پدید آمد حزب پانایرانیسم به رهبری محسن پزشکپور از آن منشعب گردید. حزب پانایرانیسم در زمان دکتر محمد مصدق از وی طرفداری میکرد لکن پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به طور کلی از طرفداری مصدق خودداری نمود.
پس از انشعاب حزب پانایرانیسم از مکتب پانایرانیسم داریوش فروهر با کمک همفکران خود «حزب ملت ایران» را بر بنیاد پانایرانیسم تأسیس نمود.[10]
با تأسیس حزب ملت ایران داریوش همایون نیز به آن پیوست. پس از گذشت یک سال، از حزب ملت ایران خارج و مجدداً به عضویت حزب پانایرانیسم درآمد. داریوش همایون با توجه به اختلافاتی که با پزشکپور در حزب پانایرانیسم پیدا کرده بود نتوانست در آنجا باقی بماند لذا در سال ۱۳۳۱ وارد حزب «سومکا» گردید.
عضویت در سومکا و اولین مأموریت اطلاعاتی
حزب سوسیالیست ملی کارگران ایران (سومکا) در سال ۱۳۳۰ به رهبری داود منشیزاده تأسیس گردید.[11] این حزب چون «حزب آریا» و «حزب افق آسیا» وابسته به استعمار انگلیس بود که سرلشگر حسن ارفع چهره فعال سیاسی- اطلاعاتی ایران کارگردانی این سه حزب را بر عهده داشت.[12] حزب سومکا از جمله احزاب مورد حمایت و توجه محمدرضا پهلوی بود و هزینه آن را پرداخت مینمود.[13]
داریوش همایون پس از عضویت در حزب سومکا پلههای ترقی را به سرعت طی کرد و به سردبیری روزنامه سومکا ارگان رسمی حزب و معاونت حزب دست یافت.[14]
با روی کار آمدن دولت مصدق و ملی شدن نفت که حاصل تلاش آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی، دکتر محمد مصدق و مردم بود، انگلیسها به شدت ضربه خوردند و توطئهها و نقشههای مختلفی را برای شکست دولت مصدق تدارک دیدند که آخرین آن کودتای ۲۸ مرداد بود و با کمک آمریکا به انجام رسید.
یکی از طرحهای پیچیده اطلاعاتی انگلیسها در آن مقطع، طرح نفوذ در جبهه طرفدار دکتر مصدق بود. وضعیت سیاسی به گونهای بود که در هر لحظه احتمال فروپاشی حکومت پهلوی وجود داشت چرا که محمدرضا از کشور فرار کرده بود و انگلیسها کنترل کشور را از دست داده بودند. طبق اسناد موجود از جمله مأمورین نفوذی انگلیسها داریوش همایون بود.
داریوش همایون با نزدیکی به سران دولت مصدق از جمله دکتر حسین فاطمی در مخالفت با سلطنت مشروطه بر آمد. در این هنگام به موجب قرار بازپرس ارتش ۲ ماه و نیم به اتهام ضدیت با سلطنت مشروطه محکوم به زندان شد که با پرداخت مبلغی به محکومیتش پایان داده شد![15] در ۲۹ آبان سال ۱۳۳۱ نیز به جرم حمل اسلحه غیرمجاز و غارت و آتشسوزی طبق قرار بازپرس شعبه ۱۸ دادسرای تهران بازداشت شد و به دادرسی ارتش منتقل شد و پس از ۴ ماه زندان آزاد گردید.[16]
داریوش همایون با درج مطالبی در روزنامه سومکا سعی میکرد خود را طرفدار مصدق و مخالف شاه نشان دهد. وی در مقالهای تحت عنوان «حزب ما در جریانات اخیر» که در ۱۸ اسفند ۱۳۳۱ در روزنامه سومکا منتشر کرد مینویسد:
«... اما اگر بخواهند به منظور تصفیه حسابهای خصوصی خود یک روز ما را به بهانه توطئه بر ضد سلطنت و روز دیگر ما را به عنوان فعالیت به نفع همان سلطنت گرفتار و محکوم کنند، اگر بخواهند مانع از فعالیت قانونی حزبی ما (حزب سومکا) شوند و با این نحو راه را برای همه دشمنان سرسخت این ملت و این ملیت باز بگذارند، محال است حزب ما اجازه این ترکتازیها را به ایشان بدهد... ما مخالف اصولی این رژیم هستیم، اما دشمنی خاصی با این دولت یا آن دولت نداریم.» همایون سعی میکند در این مقاله ضمن پنهان داشتن دشمنیاش، دولت مصدق، خود و سومکا را مخالف رژیم سلطنتی معرفی نماید.
پس از انجام کودتای ناموفق در مرداد ۱۳۳۲ (قبل از کودتای ۲۸ مرداد) در مقالهای تحت عنوان «دیگران راه ما را هموار میکنند» مینویسد:
«... کودتای اخیر و جریاناتی که پس از آن به وجود خواهد آمد مراحل جدیدی در تاریخ ایران محسوب میشوند و سلطنت مشروطهای که پنجاه سال پیش جانشین استبداد قدیمی شد هم اکنون عملاً جای خود را به جمهوریت میسپرد.... اکنون راه آینده، راه ما، هموار شده است.
یکی از مهمترین مشکلاتی که بدون شک رژیم قدیم رهبری با آن در آینده برخورد میکرد و امروز از سر راه ما برداشته شد، موضوع شخص اول مملکت و رهبری سیاسی ملت است..... مقتضای رژیم حکومت جدید یعنی رژیم رهبری این است که شخص اول مملکت با رهبر سیاسی ملت یکی باشد و این دو قدرت در وجود یک نفر متمرکز شود.... سلطنتی که مهمترین مدافع آن یعنی شاه سنگر مبارزه خود را رها کرده و به یک کشور بیگانه پناهنده شده است دیگر نمیتواند در برابر سیل حوادث مخالف پایدار بماند. هنگامی که مظهر رژیم، خود عملاً اقرار به شکست قطعی کرده باشد، دیگر چگونه امکان پایداری اساس دستگاه باقی خواهد ماند..... کودتای مسخره ۲۵ مرداد با همه مقدمات و نتایج آن ضربهای بود که به دست خود دستگاه سلطنتی بر آن وارد آمد.... شاه که در تمام مدت سلطنت خود عدم آمادگی شخصی برای استقبال از مخاطرات بیاثر وعدم استطاعت سیاسی خود را ثابت کرده است با این عمل و با تشبثات بعدی خود در عراق و لندن برای همیشه از این کشور رانده شده است...»[17]
اگر کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به وقوع نمیپیوست قطعاً با ارتباطات نزدیکی که داریوش همایون با ملیگراها خصوصاً دکتر فاطمی ایجاد کرده بود نه تنها خود بلکه حزب سومکا را نیز در صف طرفداران نزدیک دکتر مصدق در میآورد و منتظر انجام دستورات بعدی از طرف انگلیسها مینشست.
با انجام کودتای ۲۸ مرداد و سرنگونی دولت مصدق توسط عمال انگلیس و آمریکا شاهد دریافت عالیترین نشان کودتا توسط سرلشگر ارفع کارگردان اصلی حزب سومکا میباشیم.[18] و سرلشگر فضلالله زاهدی پدر همسر داریوش همایون که از مجریان کودتا بود، به مقام نخست وزیری میرسد.
پس از کودتا دکتر منشیزاده رهبر حزب سومکا در میدان مخبرالدوله در صحنه حاضر شده و به نفع شاه و کودتاگران سخنرانی مینماید! سخنرانی دکتر منشیزاده و مواضع جدید حزب سومکا که در تناقض کامل با قبل از کودتا بود، اعضاء حزب را متحیر ساخت. دکتر منشیزاده طی صحبتی با اعضاء حزب، داریوش همایون را مسؤول این تناقضات معرفی کرد و گفت فحش دادن به شاه توافقی بود که بین همایون و دکتر فاطمی انجام شده بود.[19] و بدینسان بر واقعیات ماجرا که مأموریت انگلیسها جهت نفوذ بر جبهه طرفداران مصدق بود سرپوش گذاشته میشود. دکتر منشیزاده جهت مصون ماندن داریوش همایون مدتی وی را به عنوان سرکشی به خوزستان فرستاد[20] پس از مدتی داریوش همایون و منشیزاده ۲۰ روز در بازداشتگاه شهربانی به اتهام طرفداری از مصدق زندانی بودند که با پادرمیانی سرهنگ اخوی آزاد شدند. این بازداشت در واقع در راستای مخفی نگه داشتن مأموریت داریوش همایون و حزب سومکا بود.
همکاری با روزنامه اطلاعات
داریوش همایون تا سال ۱۳۳۴ فعالیتی نداشت. در این سال در آزمون کلاس نویسندگی و خبرنگاری روزنامه اطلاعات شرکت کرد و قبول شد. در تاریخ ۲۶ دی ۱۳۳۴ همکاری خود را با روزنامه اطلاعات به عنوان مصحح با حقوق ماهیانه سه هزار ریال آغاز نمود. پس از مدتی با توجه به دارا بودن مدرک لیسانس حقوق و آشنایی با زبان انگلیسی در سرویس خارجی روزنامه اطلاعات به عنوان مترجم ساده زبان انگلیسی به کار گرفته شد.
داریوش همایون علاوه بر روزنامه اطلاعات، کارمند اداره انتشارات و امور پارلمانی وزارت دارایی بوده و تحصیلات خود را نیز ادامه میداد. آخرین پله پیشرفت همایون در روزنامه اطلاعات سردبیری سرویس خارجه روزنامه بود.[21]
همایون در پی مأموریت خود در سومکا که خود را به عنوان ملیگرا و ضد بیگانگان نمایانده بود در شروع کار در روزنامه اطلاعات نیز همان روند را ابتدا با نوشتن مطالبی علیه آمریکا ادامه داد. در این مقطع مستقیم تحت فرمان «ژوزف گودین» رئیس سازمان جاسوسی «سیا» در ایران قرار گرفت. دستور سیا نوشتن مطلب علیه شورویها و به نفع آمریکا بود. به تدریج تفاسیر همایون جنبه ضد شوروی پیدا کرد و در جریان جنگ سرد، همکاریهای لازم را با گودین به عمل آورد.
سازمان سیا تصمیم میگیرد جهت ورزیده ساختن و دادن آموزشهای لازم، همایون را برای مدتی به آمریکا اعزام دارد تا در آینده استفاده بهتری از او داشته باشد لذا در سال ۱۳۳۹ با پوشش وزارت امور خارجه، همایون را دعوت به آمریکا مینمایند. داریوش همایون قبل از اعزام در این باره میگوید:
اخیراً وزارت خارجه آمریکا و با موافقت روزنامه اطلاعات به مدت چهار ماه برای مطالعه در امور روزنامهنگاری و بازدید آمریکا به آن کشور دعوت شدهام و تا بیستم اسفند ماه [سال ۱۳۳۹] باید حرکت کنم».[22]
همکاری همایون با روزنامه اطلاعات تا زمان تأسیس سندیکای نویسندگان و خبرنگاران ادامه داشت. عباس مسعودی مدیر روزنامه اطلاعات از مخالفین تأسیس سندیکا بود و همایون از موافقین و فعالین در این عرصه بود لذا با اختلاف نظرهای ایجاد شده همایون از روزنامه اطلاعات اخراج میگردد.
مأموریت نفوذ در جبهه ملی
در سال ۱۳۳۹ سازمان جاسوسی آمریکا «سیا» تصمیم میگیرد با رخنه دادن عناصری به داخل جبهه ملی این گروه سیاسی را در اختیار خود در آورد. در پی این تصمیم داریوش همایون و تنی چند از فارغالتحصیلان آمریکا را وارد جبهه ملی نمود. این عده که غالباً تحصیلکرده دانشگاه هاروارد آمریکا بودند در جبهه ملی به دسته هاروادیها معروف شدند. همایون به کمک دکتر غلامحسین صدیقی وارد جبهه ملی شد و در کمیسیون حقوق و اجتماعی جبهه ملی مشغول به فعالیت شد. در آن مقطع ریاست این کمیسیون به عهده دکتر صدیقی بود که معاونت وی را پروانه اسکندری به عهده داشت.
فعالیتهای داریوش همایون، فریدون مهدوی و همچنین والیپور، مهندس متین، حسین وفا و دکتر غنی به حدی بود که حتی از جملات تند و ناسزا علیه شاه پروایی نداشتند. بیپروایی دسته هارواردیها سبب شد تا دیگر اعضاء جبهه ملی نسبت به فعالیتهای آنها مشکوک شده و به دکتر مصدق گزارش نمایند.
دکتر مصدق کمیتهای متشکل از باقر کاظمی، دکتر شاهپور بختیار و داریوش فروهر را مأمور ساخت تا تحقیقات لازم را پیرامون گروه هارواردیها انجام و نتیجه تحقیقات را به وی اطلاع دهند. کمیته مزبور پس از چندی گزارش تحقیقات خود را به صورت کتبی در اختیار دکتر مصدق گذاشت. در آن گزارش میخوانیم:
«دسته هارواردیها مأموریت علنی دارند تا علیه سلطنت و شخص شاه در جبهه ملی فعالیت کنند و آنجا را کانونی علیه دربار کنند تا در موقع لزوم علیه شاه از آن استفاده نمایند.»[23]
با توجه به نتیجه کمیته تحقیق چنین استنباط میشود سازمان «سیا» قصد داشته با در اختیار گرفتن جبهه ملی اولاً یک گروه مخالف رژیم شاه را که ممکن بود در آینده برای محمدرضا خطری ایجاد کند در اختیار بگیرد. ثانیاً چهره ضد پهلوی جبهه ملی را حفظ تا بتوان از آن در جهت تأدیب یا تعدیل محمدرضا و در مواقع لزوم برای جایگزین سازی حکومت پهلوی استفاده کند. ثالثاً با توجه به ظاهر انقلابی جبهه ملی بسیاری از مخالفین رژیم شاه زیر چتر آن در آمده، باعث میشد بر مخالفین رژیم شاه تسلط بیشتری یابد.
دکتر مصدق پس از مطالعه نتیجه تحقیقات طرح شناسایی نفوذیها را به اجرا میگذارد: «این گزارش که به نظر دکتر مصدق میرسد دستور میدهد تا سعی شود نوشته کتبی از آنها گرفته شود. اعضاء کمیته تحقیق دستور میدهند در حوزهها جلساتی که هاروادیها حضور دارند، قطعنامهها و صورتجلسات ساختگی که لبه تیز آن حمله علیه شاه و قانون اساسی باشد مطرح نمایند و اعضا و حضار را به امضای زیر اوراق مکلف نمایند. در همه کمیتههای جبهه ملی دسته هارواردیها بدون ترس و واهمه ذیل اوراق را امضاء میکنند در حالی که فعالترین و با ایمانترین اعضای جبهه ملی از امضای اوراق (که از منظور تهیهکنندگان بیاطلاع بودند) خودداری کردند. از جمله امضا کنندگان همین داریوش همایون و دکتر فریدون مهدوی بودند که زیر یکی از صورتجلسات امضاء کردند و در جلسه بعد هم در کمیسیون حقوق سیاسی و اجتماعی پیشنهاد کردند که به آنها اجازه داده شود مقالاتی به زبان انگلیسی در جراید آمریکا علیه شاه نوشته شود. آن دو نفر قبول میکنند که نوشتن مقالات و ترجمه انگلیسی را به عهده بگیرند ولی پیشنهاد آنها با مخالفت «پروانه اسکندری» مواجه میشود و میگوید: اگر شما میتوانید، در جراید فارسی چنین مقالاتی بنویسید و مردم را از آنچه در ایران میگذرد آگاه کنید، نه جراید آمریکا.[24]
دکتر مصدق پس از ملاحظه صورتجلسات تهیه شده موفق میشود ۲۷ نفر از نفوذیها من جمله داریوش همایون را شناسایی و در نیمه اول سال ۱۳۴۰ آنها را اخراج نماید. معاون سازمان سیا در ایران با داریوش فروهر ملاقات کرده از وی میخواهد تا از اخراج دسته هارواردیها جلوگیری نماید که فروهر اظهار میدارد: «این تصمیم از طرف دکتر مصدق گرفته شده و او در آن دخالتی نداشته است.»
معاون سازمان سیا در ایران متوسل به تهدید میشود ولی فروهر در پاسخ میگوید: «من نمیتوانم تصمیم بگیرم.»[25] پاسخهای داریوش فروهر منجر به زندانی شدن وی میشود.
تلاش جدی در سندیکای نویسندگان و خبرنگاران
داریوش همایون با تأسیس سندیکای نویسندگان و خبرنگاران به یاری مسعود برزین اولین دبیر این سندیکا شتافت و تمام سعی خود را معطوف ساخت تا در آنجا از مهرههای اصلی به شمار آید:
«داریوش همایون بسیار متکبر و جاهطلب بود و از همان ابتدای جوانی دوست داشت تا در محیط کارش رئیس و سردسته باشد. زمانی که ایجاد سندیکای نویسندگان و خبرنگاران مطبوعات در دستور کار متولیان امور مطبوعاتی رژیم پهلوی قرار گرفت، داریوش همایون به بازی فراخوانده شد و به عنوان یکی از کارگردانان اصلی این ماجرا در کنار مسعود برزین، سیاوش آذری و رکنالدین همایونفرخ قرار گرفت. بیانیههای منتشره از سوی هیأت مؤسس این سندیکا، خبر از فعالیت شدید داریوش همایون در این عرصه میدهد.»[26] فعالیت همایون به حدی بود که بیشتر اوقات خود را در سندیکا بسر میبرد و این موضوع مورد رضایت عباس مسعودی مدیر روزنامه اطلاعات نبود. از طرفی مسعودی از مخالفین سندیکای نویسندگان و خبرنگاران بود لذا پس از چندی به علت اختلاف نظرهای ایجاد شده داریوش همایون را از روزنامه اطلاعات اخراج نمود.
«میزان نفوذ و اعتبار داریوش همایون در حوزه سندیکای نویسندگان تا بدان حد افزایش یافت که پس از کنارهگیری مسعود برزین خودش به عنوان دومین دبیر این سندیکا برگزیده شد. او به غیر از دومین دوره سندیکا که سمت دبیر آن را داشت، در چند دوره دیگر جزء کارگردانان اصلی این تشکیلات بود و به عنوان عضو هیأت مدیره با آن همکاری میکرد.»[27]
جدیت و همکاری داریوش همایون تا تحکیم موقعیتش در رژیم پهلوی ادامه داشت. به مرور زمان همکاری خود با سندیکا را کم نمود و در اواخر حتی سندیکا و داریوش همایون در مقابل همدیگر قرار گرفته و به مقابله با یکدیگر پرداختند. قسمتی از تقابل سندیکای «نویسندگان و خبرنگاران» با همایون را در مبحث دوران وزارت او بر وزارت اطلاعات و جهانگردی مورد بررسی قرار خواهیم داد.
استخدام در مؤسسه انتشارات فرانکلین
در سال ۱۳۴۰ شعبه مؤسسه انتشارات فرانکلین آمریکا در تهران راهاندازی شد. این مؤسسه به ظاهر با هدف کمک به فرهنگ کشور، نظارت و مباشرت در چاپ کتب وزارت فرهنگ ایران و برنامههای ترجمه کتب مختلف چاپ آمریکا را برعهده داشت.[28] طبق بررسیهای به عمل آمده مؤسسه فرانکلین یک مؤسسه پوششی برای فعالیتهای اطلاعاتی سیا بود که در نقاط مختلف جهان من جمله ایران شعبه داشت. در یکی از گزارشهای خبری ساواک میخوانیم:
«مؤسسه فرانکلین که دارای تعداد زیادی کارمند میباشد در ظاهر به نشر و انتشار کتب علمی اجتماعی و غیره مبادرت میورزد لکن این مؤسسه در باطن فعالیتهایی در جهت سیاستهای دول خارجی به عمل میآورد... بهر تقدیر این مؤسسه ظاهراً فرهنگی در حال حاضر از جانب سیاستهای خارجی حمایت و پشتیبانی میشود و رؤسای آن همگی جیرهخوار سازمان آمریکا میباشد».[29]ساواک پس از کسب خبر از منابع خود در آن مؤسسه مینویسد:
«... عموماً کارمندان فرانکلین معتقدند که عدهای از افراد این مؤسسه مستقیماً از طرف سازمان سیا حمایت میشوند عدهای بدون سر و صدا از طرف فرانکلین و با خرج این مؤسسه به اروپا و آمریکا میروند و بدون این که کسی آگاهی پیدا کند تمام مخارجشان از طرف فرانکلین پرداخت میگردد....».[30] به نظر میآید که آمریکاییها از همان ابتدا همایون را به استخدام فرانکلین در آورده و در سال ۱۳۴۰ پس از بیرون رانده شدن وی از جبهه ملی در آن مؤسسه از دبیری به سردبیری ارتقا درجه مییابد.[31]
در این دوران به عنوان یکی از پنج خبرنگار برجسته سال از طرف آمریکاییها انتخاب و بورس یکساله «نیمن»[32] به وی اعطاء میشود.[33] در مسیر رفتن به آمریکا به وی مأموریت داده میشود تا شعبات فرانکلین در مالزی، اندونزی و پاکستان را بازرسی نموده و گزارشی از آنها تهیه نماید. همایون در این باره مینویسد:
« مؤسسه فرانکلین شعبههایی در آسیا و آفریقای شمالی داشت و از من خواهش کردند که وقتی به طرف آمریکا میروم سر راه به مالزی واندونزی و پاکستان بروم و شعبههای آنجا را بررسی و گزارش برایشان تهیه کنم، پذیرفتم و پیش از رفتن به هاروارد این مأموریت را انجام دادم ظاهراً از آن گزارشها خوششان آمده بود و وقتی مدت تحصیل در هاروارد بسر رسید به من پیشنهاد کردند که نماینده سیارشان در آسیا بشوم. دو سال نماینده سیار آن مؤسسه بودم. در کشورهای آسیایی میگشتم و به کارهای شعبههای فرانکلین در آنجا رسیدگی و کمک میکردم.»[34] داریوش همایون پس از بورس «نیمن» در عرض سه سال ۲۱ سفر به خاورمیانه و خاور دور انجام داد. این سفرها همگی در پوشش رسیدگی به وضع مؤسسه فرانکلین بود ولی واقع قضیه جاسوسی همایون برای سازمان سیا از اوضاع کشورهای هدف بود.
«.... در ایامی که اندونزی دستخوش بحران و حوادث شوم بود، او بدین کشور سفر کرد. به دوستانش میگفت برای رسیدگی به امور فرانکلین بدین کشور سفر میکند در حالی که گذرنامهاش روزنامهنگاری بود و دراندونزی خود را روزنامهنگار معرفی میکرد. پس از سقوط سوکارنو، روزنامه اطلاعات به نقل از خبرگزاریهای خارجی نوشت که در سقوط سوکارنو ۴۸۰ مأمور جاسوس آمریکا شرکت داشتند.»[35]
همایون همچنین چند روز قبل از آغاز جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل به مقصد اروپا از کشور خارج شد ولی سر از اسرائیل در آورد.[36]
با گذشت زمان رابطه همایون و سازمان جاسوسی سیا نزدیکتر میشود:
«از سال ۱۹۶۶ به تدریج معاشرت او با «راسیاس» معاون سازمان جاسوسی آمریکا در ایران بیشتر گردید.... راسیاس با داریوش همایون رابطه نزدیک و آمد و شدهای فراوانی داشت و چندین بار بین او با «کانشن» رئیس سازمان سیا در ایران ملاقاتهایی روی داد و هر روز با سازمان سیا نزدیکتر میشد.»[37]
پس از چندی وابستگی همایون به سازمان جاسوسی آمریکا «سیا» بر همگان آشکار شد لذا در تاریخ نوزده آذر ۱۳۴۶ هیأت مدیره سندیکای نویسندگان تشکیل جلسه داده خواهان اخراج وی از آن سندیکا شدند. رائین عضو هیأت مدیره سندیکای مزبور میگوید:
«... همایون بازرس و دبیر مؤسسه فرانکلین میباشد با صراحت اعلام میدارند مؤسسه فرانکلین به وسیله سازمان جاسوسی آمریکا (سیا) در دنیا تشکیل شده و در اساسنامه این سازمان قید گردیده که یکی از هدفهایش چاپ کتب ضد کمونیستی است و با توجه به این که داریوش همایون.... در هنگام سقوط سوکارنو دراندونزی بود و در وقایع شش روزه جنگ اعراب و اسرائیل در اسرائیل بسر میبرد لذا برای رفع هرگونه ابهام بهتر است ایشان از عضویت سندیکا کنار روند...»[38]
تأسیس روزنامه آیندگان
در سال ۱۳۴۶ سازمان جاسوسی آمریکا «سیا» تصمیم میگیرد جهت تأثیرگذاری بیشتر بر افکار عمومی و پیاده کردن اهداف خود در ایران روزنامهای را تأسیس نماید. در این مقطع داریوش همایون را بهترین کاندیدا برای اجرای این تصمیم یافتند چرا که وی در مأموریتهای مختلف توانسته بود خود را در ردیف بهترین مأموران آن سازمان در آورد.
طبق اسناد به دست آمده از لانه جاسوسی آمریکا مارتین هرتز در ۹ سپتامبر ۱۹۶۷ (۱۸ شهریور ۱۳۴۶) طی گزارشی در این باره مینویسد:
«من با داریوش همایون مکالمات جالبی در جریان ماههای اخیر و در ارتباط با به راهانداختن روزنامه آیندگان به توسط او داشتهام ...... او همچنین بسیار مطلب خوانده، با وجدان و باهوش و نویسندهای زبر دست (از نقطه نظر معیارهای ایران) است. به عنوان رئیس سندیکای روزنامهنگاران وی ممکن است که در عین حال نفوذ فزایندهای داشته باشد. همایون که تحصیلکرده آمریکاست (در هاروارد و در پی بورس که به توسط بیل میلر برای او فراهم شده بود) علاقمند به حفظ تماس با ما میباشد. من معتقدم که او بسیار فراتر خواهد رفت. به هر صورت او یک همصحبت بسیار جالبی است.»[39]
داریوش همایون پس از قبول مأموریت به سراغ دوستان خود دکتر سمسار، دکتر بهرهمند و جهانگیر بهروز رفت و طرح تأسیس روزنامه آیندگان را با آنها در میان گذاشت. داریوش همایون یکی از ۴ نفر مؤسس شرکت مطبوعاتی آیندگان میباشد که رل اصلی را در تأسیس آن بازی نموده است.
طبق گزارش اوراق مندرج در پرونده ساواک، به طور خلاصه جریان تأسیس روزنامه آیندگان چنین است:
همایون پس از گفتگو و تبادل نظر با دکتر سمسار، دکتر بهرهمند و بهروز با تیمسار پاکروان وزیر وقت اطلاعات ملاقات کرد و با توجه و تذکر این که روزنامههای (اطلاعات و کیهان) نه مورد تأیید دولت هستند و نه مردم، فکر خود را در مورد ایجاد یک واحد مطبوعاتی با ایشان در میان گذاشت و ایشان نیز جریان را به اطلاع آقای نخستوزیر [امیرعباس هویدا] رساند و بعد همایون چند بار با آقای نخستوزیر ملاقات نمود و آقای نخستوزیر هم بعد از این ملاقاتها فکر آنها را پسندید و وعده همهگونه کمک به آنها داد و حتی آمادگی خود را برای همکاری با آنها اعلام کرد و در ضمن جریان امر را به اطلاع شاه رسانیدند و شاه نیز اجرای چنین برنامهای را مورد تأیید قرار دادند. در آخرین مراحل از طرف تیمسار نصیری با اجرای این نقشه مخالفت شده لیکن شاه دستور اکید صادر نمودند که برای انتشار روزنامه آیندگان کمکهای لازم از طرف دولت بشود. علاوه بر هیأت مدیره گروه دیگری از جمله سیروس آموزگار، علی باستانی، شائول نجاشی، هاله اسفندیاری، کریم امامی و یکی دو نفر از نویسندگان جراید هر یک حاضر به خرید مقدار سهامی از این شرکت شدهاند.»[40]
با توجه به این که داریوش همایون یکی از چهرههای شناخته شده سازمان جاسوسی آمریکا بود تصمیم بر این شد امتیاز روزنامه به نام خانم «فریده کامکار شاهرودی» دریافت گردد. درخواست امتیاز روزنامه آیندگان به وزارت اطلاعات ارسال و در اول مرداد ۱۳۴۶ کمیسیون مطبوعات وزارت اطلاعات با موافقت ساواک اعطای امتیاز روزنامه آیندگان با روش سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی را به خانم شاهرودی ابلاغ نمودند.[41] پس از دریافت امتیاز روزنامه اولین جلسه مجمع عمومی شرکت آیندگان تشکیل و خانم کامکار شاهرودی و آقایان داریوش همایون، دکتر اهری، دکتر بهرهمند و بهروز به سمت اعضای هیأت مدیره و آقای دکتر سمسار به عنوان بازرس انتخاب شدند.[42] خانم فریده کامکار شاهرودی صاحب امتیاز و مدیر، داریوش همایون مدیرعامل و جهانگیر بهروز رئیس هیأت تحریریه گردانندگان اصلی روزنامه بودند.[43] ساواک جهت نظارت بر کار آیندگان منوچهر آزمون را به عنوان نماینده خود در آن روزنامه به وزارت اطلاعات معرفی نمود.[44]
تجهیز روزنامه آیندگان به کمک اسرائیل
داریوش همایون در سفری که هنگام جنگهای شش روزه اعراب و اسرائیل به فلسطین اشغالی داشت با سران رژیم صهیونیستی اسرائیل ارتباط برقرار کرده و تقاضای خرید یک دستگاه «رتاتیو» برای روزنامه آیندگان مینماید:
«داریوش همایون یکی از گردانندگان روزنامه آیندگان در سفری که در ایام جنگهای شش روزه اسرائیل و اعراب به اسرائیل رفته بود موضوع خرید یک رتاتیو از سرمایه داران اسرائیل را عنوان کرده و وزارت خارجه اسرائیل پس از مشورت با نمایندگی آژانس اسرائیل در ایران و با کمک «عذری» نماینده اسرائیل در تهران که از دوستان داریوش همایون میباشد سرانجام موافقت کرده که دولت اسرائیل و یا سازمان صهیونیزم پرداخت اقساط فروش رتاتیو را عهده دار شده و با پرداخت قسمتی از مخارج رتاتیو آن را به داریوش همایون بفروشند. در مقابل این مساعدت مالی که دولت اسرائیل و وزارت خارجه این کشور به داریوش همایون کرده او متعهد شده است که حمله به اعراب را در روزنامه مذکور عنوان نموده و از اسرائیل حمایت بنماید.»[45]
در تهران نیز همایون با نزدیکی بیشتر به مئیر عذری نماینده اسرائیل، تقاضای سرمایهگذاری مینماید در اظهارات عذری در این باره میخوانیم:
«آقای مئیر عذری....... اظهار داشته است که داریوش همایون از او خواسته است که در روزنامه در شرف تأسیس (آیندگان) تا حدود دو ملیون تومان سرمایهگذاری نمایند.
او ضمناً گفته است که در صورتی که این سرمایهگذاری عملی شود تعهد مینماید که برای همیشه مطالب روزنامه را علیه اعراب و به نفع اسرائیل تنظیم نماید.
«داریوش همایون مجله بامشاد را که در آن تفسیرهایی در مورد اعراب و اسرائیل بر له، و علیه اعراب نوشته شده بود ارائه داده است و خواهش کرده که آنها را به وزارت امور خارجه اسرائیل بفرستد و اضافه نموده که در سفری که به تل آویو کرده با مقامات وزارت امور خارجه اسرائیل راجع به این موضوع صحبت کرده و در آن وقت آنها از او پشتیبانی کرده و وعده کمک دادهاند.»[46]
تلاشهای داریوش همایون با ابلاغ موافقت کامل وزارت خارجه و پشتیبانی رژیماشغالگر قدس توسط عذری به نتیجه میرسد.[47]
اولین شماره روزنامه آیندگان در ۲۵ آذر ۱۳۴۶ در ۲۰۰۰۰ نسخه منتشر میگردد و علیرغم تلاشهای انجام شده با استقبال خوبی روبرو نمیشود.[48] ساواک طی بخشنامهای به کلیه ساواکها در ۲۹ آذر ۱۳۴۶ از آنها میخواهد تا میزان ورود و فروش علاقمندی هر یک از طبقات مردم آن منطقه را نسبت به آیندگان تعیین نمایند و به صورت غیرمحسوس از روزنامه مزبور حمایت گردد.[49]
شایعه خریداری دستگاه رتاتیو جهت روزنامه آیندگان از اسرائیل در بین مطبوعات با انجام تعهد همایون به اسرائیلیها و نوشتن مطالبی در راستای اهداف اسرائیل به یقین تبدیل شد. نشریه «مرد مبارز در ۲ بهمن ۱۳۴۶ با درج مطالبی گوشهای از واقعیات را بیان میدارد:
«بودیم ولی کمکم دلمان سخت شد، نعل وارونه میزنند ولی دم خروس پیداست. روزنامه پر صفحه آیندگان در شماره دیروز خود نعل وارونه زده بود به این معنی که چون شایع شده این روزنامه وابسته به وزارت اقتصاد است و اگر دکتر علیخانی به تشکیل حزب دست بزند آیندگان را ارگان خود خواهد کرد انتقاد ملایمی از وزارت اقتصاد کرده بود تا شایعه وابسته بودن به اسرائیل از بین برود. ولی مثل این که حضرات نمیتوانند مواظب باشند دستشان خوانده نشود زیرا چند سطر پایینتر از این که اسرائیلیها جیپهای ساخت شوروی اعراب را ربودهاند اظهار خوشوقتی کردهاند. مخلص شنیده بودم که این روزنامه به اسرائیل اگر وابستگی نداشته باشد سمپاتی دارد ولی آن را باور نمیکردم و حالا هم باور نمیکنیم ولی از راه همکاری میخواهم بگویم رفقا همین سبک چیز نوشتن است که باعث چنین شایعهها میشود. آخر به من و تو چه که اسرائیل قوی است؟ مگر چه احساس یا منافع مشترک با اسرائیل داریم؟ ما که با هیچ ملت عربی مخالف نیستیم...»[50]
داریوش همایون همواره مورد توجه و حمایت صهیونیستها بود از جمله کمکهای آنها فروش چاپخانه «امید نو» متعلق به یک فرد یهودی بنام نجاتاله یزدانی در ۲۸ دی ۱۳۴۷ میباشد. وزارت اطلاعات در این باره طی گزارشی به ساواک مینویسد: «آقای نجاتاله یزدانی طی سند شماره ۸۰۷۰ مورخ 28 / ۱۰ / 47 ثبت شده در دفتر خانه ۳۰۸ تهران چاپخانه امیدنو واقع در خیابان ناصر خسرو و کوچه خدابندهلوها و کلیه حقوق متصوره فرضیه آن را به آقای داریوش همایون ساکن تهران شهرآرا خیابان چهارم پلاک ۳۳ مصالحه نموده است و متصالح تقاضای صدور کارت صلاحیت مدیریت چاپخانه مذکور را به نام خود کرده و ضمن اعلام داشته است محل چاپخانه را به خیابان شاه خیابان فروردین نبش کوچه دانش منتقل و نام آن را نیز به یادگار تغییر داده است...»[51] تغییر نام چاپخانه و تغییر محل آن را میتوان در راستای مخفی داشتن کمکهای صهیونیستی به روزنامه آیندگان ارزیابی کرد.
افشای وابستگی روزنامه آیندگان به آمریکا و اسرائیل
نقش داریوش همایون به عنوان عامل سازمان «سیا» و دوست صهیونیستها با گذشت زمان در روزنامه آیندگان روز به روز بیشتر نمایان میشد. خانم کامکار شاهرودی با وجود این که مدیر و صاحب امتیاز روزنامه محسوب میشد از خود اختیاری نداشت. ایشان طی مصاحبهای با ساواک میگوید:
«۱- فعالیتهایی که در مؤسسه آیندگان به عمل میآید صاحب امتیاز در جریان امور قرار نمیگیرد و کلیه مسائل مربوطه وسیله آقای داریوش همایون حل و فصل میشود.
۲- حقوقهایی که از طرف مؤسسه به افراد پرداخت میشود برخی از آنها ضروری نبوده و صرفاً جنبههای خصوصی دارد، از جمله ماهیانه مبلغ شصت و شش هزار ریال به آقای سیروس آموزگار قائم مقام مدیرعامل شرکت آیندگان پرداخت میگردد که علت وجودی چنین قائم مقامی برای شرکت مزبور معلوم نیست مگر حیف و میل بودجه مضافاً آقای داریوش همایون برخی از اقوام نزدیک خود را به اموری منصوب نموده که ضمن دریافت حقوق دارای مزایایی نیز میباشند.»[52]
با توجه به اختلاف نظرهای بین همایون و خانم کامکار شاهرودی در فروردین سال ۱۳۴۹ مسؤولیت صاحبت امتیازی به دکتر حسین اهری منتقل میشود و همایون چون گذشته به عنوان مدیرعامل و سردبیر روزنامه به کار خود ادامه میدهد. همایون قصد داشت به ظاهر افرادی چون خانم کامکار شاهرودی و دکتر اهری هدایت کننده و صاحب امتیاز باشند تا او بتواند وابستگی آیندگان را به بیگانگان مخفی نماید اما با این وجود نویسندگان و خبرنگاران از حقایق پشت پرده آیندگان مطلع بودند.
«از طرف بعضی از مدیران جراید و مجلات من جمله آقایان عباس مسعودی و دکتر مصباحزاده و والا در مقابل انتشار روزنامه (آیندگان) غیرمحسوس عکسالعملهایی نشان داده میشود، خبر رسیده حاکی است این عکسالعملها به داخل سندیکای مطبوعات نیز کشانده شده و جناح مخالف ادارهکنندگان روزنامه آیندگان کوشش میکنند داریوش همایون (عضو مؤثر روزنامه آیندگان) را از سندیکای مطبوعات اخراج کنند. میگویند نامبرده به سازمانهای اطلاعاتی خارجی [آمریکا و اسرائیل] وابستگی دارد و به همین علت صلاحیت فعالیت در سندیکای مطبوعات ایران را ندارد.»[53]
در یکی دیگر از اسناد ساواک میخوانیم:
«این روزها موضوع انتشارات روزنامه آیندگان مورد بحث بعضی محافل اجتماعی است. میگویند این روزنامه را مؤسسه فرانکلین با همکاری عوامل آمریکایی و سرمایهگذاری دکتر کریم اهری[54] اداره مینماید. میگویند داریوش همایون سال گذشته به وسیله آمریکاییها به آمریکا دعوت شد و در آنجا نقشهای آیندهای که باید به عهده بگیرد و برنامههایی را که باید اجرا نماید به او تفهیم گردید و اکنون او با نفوذی که در سندیکای مطبوعات و مؤسسه فرانکلین دارد و عواملی که به دور خود جمع کرده است توانسته روزنامه را اداره نماید. میگویند دولت نیز از هرگونه کمکهای مالی و معنوی درباره این روزنامه مضایقه نمینماید. میگویند همایون و برزین دو عضو سندیکای مطبوعات در بست در اختیار دو قطب سیاسی قرار گرفتهاند. برزین را انگلیسها و همایون را آمریکاییها در اختیار دارند. به هر حال آیندگان به واسطه تبلیغاتی که علیه آن شده است آن طور که باید مورد توجه قرار نگرفته است...»[55]
دامنه خبر وابستگی داریوش همایون و روزنامه آیندگان به شهرستانها نیز میرسد. در یکی از گزارشهای خبری ساواک در این باره میخوانیم:
«حدود یک هفته قبل آقای ناصر زنجانی سرپرست نشریات کیهان در اصفهان ضمن صحبت با یکی از همکاران مطبوعاتیش درباره مطبوعات مملکت و تیراژ آنها اظهار داشته: «راستی میدانی روزنامه آیندگان ارگان دولت اسرائیل است؟ و وقتی دوستش اظهار تعجب کرده، اضافه نموده: بله آقای داریوش همایون رئیس سازمان جاسوسی سیا در ایران است و در زمان جنگ اعراب و اسرائیل نیز در کشور اخیرالذکر بود و در طرح نقشههای جنگی با موشه دایان همکاری میکرد. حدود چهار روز قبل نیز عین همین گفتهها را درباره روزنامه آیندگان آقای حسینعلی کاوه سرپرست کیهان در خوزستان به زبان میآورد و نکته قابل توجه این که در گچساران هم مطلبی در همین زمینه از آقای فرهمند (مدیر دارویی) شنیده شد و نامبرده اخیر میگفت چند نفر یهودی که با دولت اسرائیل همکاری دارند برای روزنامه آیندگان کار میکنند.»[56]
حمید همایون پسر عموی داریوش در ارتباط با آیندگان و پسر عموی خود میگوید:
«... دولت اسرائیل مخارج روزنامه آیندگان را میپردازد و داریوش همایون عضو سیا (CIA) سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا در ایران است.»[57]
با توجه به مأموریتهای جدید داریوش همایون در حزب رستاخیز و رسیدن به مقام وزارت اطلاعات و جهانگردی ابتدا مسعود بهنود و پس از ایشان هوشنگ وزیری سردبیری آیندگان را به عهده داشت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی هوشنگ وزیری برکنار و شورای نویسندگان اختیارات سردبیری را به دست گرفت. در پی نشر اکاذیب در ارتباط با شهادت آیتالله مرتضی مطهری اعلامیهای از طرف دفتر امام منتشر شد که در آن ضمن افشای شیطنتهای روزنامه آیندگان قید شده بود که امام فرمودهاند که این روزنامه را از این پس هرگز نمیخوانند. پس از این ماجرا روزنامه آیندگان به تعطیلی گرایید.[58]
مأموریت جدید در حزب رستاخیز
در سال ۱۳۵۳ جمشید آموزگار و دستیارانش من جمله داریوش همایون جهت خارج نمودن کشور از بیتفاوتی سیاسی طرح «تک حزبی» کشور را تهیه مینمایند تا شاید با اجرای این طرح تحولی در کشور ایجاد نموده و با عرضاندامی که نشان خواهند داد به مقامات بالاتری دست یابند.
طرح حزب رستاخیز که شاه آن را «فراگیر» خطاب میکرد، از طرف گروه آموزگار و با شناخت دقیق از خلقیات شاه ارائه شد. گروه آموزگار به قلم و فکر داریوش همایون، طرح این حزب را چنان نوشت که شاه دورانی که درصدد ایجاد پایههای ایدئولوژیک برای رژیم خود بود قانع گردد که این تنها راه حرکت دادن به جریان از تحرک افتاده و بیتفاوت سیاسی مملکت است.»[59]
با توجه به محرز بودن وابستگی داریوش همایون به سازمان «سیا» تلاش او در طرح و اجرای تئوری تک حزبی را میتوان در راستای مأموریتهای محوله آن سازمان ارزیابی نمود.
در اسفند ۱۳۵۳ شاه بر خلاف انتظار همگان تصمیم شاهانه! خود مبنی بر تکحزبی شدن کشور را اعلام کرد. یکی از علل تعجب این بود که شاه در تنها استدلال خود در این باره میگوید:
«همه احزاب موجود در وفاداری به تاج و تخت و سلطنت و پشتیبانی از «انقلاب شاه و ملت» با یکدیگر مشترکند. قرار داشتن یکی از این احزاب در اکثریت، و دوازده سال (از زمان حسنعلی منصور) در دست داشتن دولت، امکان رشد را از اعضای دیگر احزاب (اقلیت) گرفته است. باید آنها را هم به کار گرفت.»[60]
جهت توجیه افکار عمومی داریوش همایون به همراه محمود جعفریان و پرویز نیکخواه (وابستگان قبلی به جریان چپ و کنفدراسیون) در یک برنامه تلویزیونی ظاهر شده و به بحث و بررسی موضوع پرداختند که بنا بر اظهار شاهدان عینی همایون با اطمینان خاطر بیشتری صحبت مینمود. با تأسیس حزب «رستاخیز» در سال ۱۳۵۴ حزب ایران نوین و حزب مردم منحل اعلام شد و دوران حاکمیت این دو حزب به پایان رسید.
داریوش همایون با عضویت در حزب رستاخیز به یکی از بازیگران اصلی آن حزب تبدیل شد و به عنوان تئورسین حزب مطرح گردید. وی در کتاب «گذار از تاریخ» خود در این باره مینویسد:
«از سال ۱۳۵۴ که حزب رستاخیز تشکیل شد، من به حزب پیوستم و عضو هیأت اجرایی حزب شدم. در تغییر اساسنامه حزب که پیشنهاد شده بود، نقش مهمی داشتم. اساسنامه اصلی اساسنامه اصنافی فاشیستی بود و ما آن را با کوشش زیاد تغییر دادیم. در سال ۱۳۵۵ قائم مقام دبیرکل شدم و عملاً گرداندن حزب را بر عهده داشتم، همه کارهای حزب را انجام میدادم و در تعیین سیاستهایش خیلی مؤثر بودم... ده ماهی بعد، کابینه تغییر کرد و نخستوزیر تازه که آقای آموزگار بود از من دعوت کرد به وزارت اطلاعات و جهانگردی بروم.»[61]
اعلام تک حزبی شدن کشور در سال ۱۳۵۳ و بیان سخنان ناپخته شاه مبنی بر این که کسانی که نمیخواهند این وضع (حکومت تک حزبی) را بپذیرند، در این مملکت جایی ندارند. میتوانند گذرنامههایشان را بگیرند و به هر جایی که میخواهند بروند.»[62] در میان مردم و شخصیتهای ملی و مذهبی عکسالعملهای مختلفی را در پی داشت. مردم مسلمان ایران با اطلاع از سیاست جدید رژیم با ارسال نامهای به محضر امام خمینی(س) از ایشان استفتا نمودند که آن حضرت صریحاً نظر خود را در ۲۱ اسفند ۱۳۵۳ بیان کردند. در قسمتی از پاسخ استفتاء امام میخوانیم:
«نظر به مخالفت این حزب با اسلام و مصالح ملت مسلمان ایران، شرکت در آن بر عموم ملت حرام و کمک به ظلم و استیصال مسلمین است.... این نغمه تازه که به دستور کارشناسان یغماگر برای اغفال ملت از مسائل اساسی از حلقوم شاه برخاسته تا کشور را بیش از پیش خفقان زده کند... در باره این حزب به اصطلاح «رستاخیز ملی ایران» باید گفت این عمل با این شکل تحمیلی مخالف قانون اساسی و موازین بینالمللی است و در هیچ یک از کشورهای عالم نظیر ندارد. ایران تنها کشوری است که حزبی به امر «ملوکانه» تأسیس کرده و ملت مجبور است وارد آن شود و هر کس از این امر تخلف کند سرنوشت او یا حبس و شکنجه و تبعید و یا از حقوق اجتماعی محروم شدن است.»[63]
مردم مسلمان ایران با اطلاع از نظر مرجع و رهبر خود از ترفند جدید رژیم مطلع و حاضر به هیچگونه عضویت و همکاری با حزب رستاخیز نبودند که به دنبال این بیاعتنایی مردم، عمال رژیم به انحای مختلف تلاش میکردند تا مردم را متقاعد به عضویت نمایند. از جمله تلاشگران جدی داریوش همایون است که ذیلاً فقط دو نمونه از اظهارات علنی او را مرور میکنیم:
«... حزب [رستاخیز] کوشش دارد تا مقامات و مردم را به طور مساوی به اهمیت این فرمان و اجرای صحیح آن متوجه سازد، و از سوی دیگر روحیه عمومی را برای اجرای فرمان مساعدتر کند.»[64]
و در جای دیگر میگوید:
«وقتی نخستوزیر و دبیرکل حزب یک نفر است، این معنی را دارد که در سطح استانها نیز تمام دستگاههای اجرایی در خدمت این حزب هستند. اگر کسانی هستند که حزبی فکر نمیکنند، باید بدانند که آیندهای در این مملکت نخواهند داشت و باید به فکر خودشان باشند. زیرا موقعیت کنونی کشور ما ایجاب میکند که همه آحاد ملت ایران، حزبی فکر کنند. اگر کسی میخواهد در این مملکت مسؤولیتی داشته باشد و در نظام مملکتی مؤثر باشند، باید حتماً عضو حزب باشد...»[65] داریوش همایون با توجه به این خوش خدمتیها و در سایه حمایتهای پنهان سازمان «سیا» توانست خود را تا قائم مقامی حزب رستاخیز پیش ببرد و با تشکیل دولت آموزگار و انتصاب به وزارت اطلاعات و جهانگردی پاداش چندین ساله خود را دریافت داشت.
دوران وزارت اطلاعات و جهانگردی
با اوجگیری نهضت امام خمینی(س) در سال ۱۳۵۶ پایههای رژیم شاه بیش از پیش متزلزل گشت. کارشناسان داخلی و خارجی به ویژه اربابان آمریکایی شاه به این نتیجه رسیدند تا با برکناری هویدا از دولت و انتصاب فردی دیگر افکار عمومی را فریب داده و قدری به حکومت شاه ثبات بخشند. جمشید آموزگار از جمله افراد پا به رکاب این مقطع رژیم به حساب میآمد، لذا در مرداد ۱۳۵۶ با برکناری هویدا، آموزگار را به مقام نخست وزیری منصوب نمودند.
داریوش همایون که از حمایتهای سازمان «سیا» برخوردار بود و در طی فعالیت در حزب رستاخیز از مقربین آموزگار درآمده بود به وزارت اطلاعات و جهانگردی منصوب شد. داریوش همایون در آغاز کار جهت موجه جلوه دادن خود در نزد مطبوعات سیاست سانسور قبل از چاپ نشریات را کنار گذاشت اما با اتخاذ سیاست خودسانسوری کار را بر نشریات مشکل ساخت. در قسمتهایی از بخشنامه سیاست خودسانسوری همایون میخوانیم:
«... باید خود مطبوعات مسؤول سانسور خود باشند، یعنی سیاستهای دولت را که بر ایشان تشریح شده است اجرا کنند....
اگر سردبیران و نویسندگان مطبوعات خط مشیهایی را که برایشان تعیین شده است رعایت نکنند و به انتشار مطالب خلاف آنها پردازند خودشان مسؤولند....
در صورتی که یک نشریه مطالب خلاف خط مشیهای تعیین و ابلاغ شده را انتشار دهد ممکن است موضوع مجازاتهایی مانند قطع موقت آگهیهای دولتی، سانسور مطالب پیش از انتشار، جلوگیری از انتشار نشریه، جلوگیری از ادامه خدمت سردبیر یا نویسنده خطاکار به طور موقت یا دائم شود...
با اصول فکری حزب رستاخیز ملت ایران نظام شاهنشاهی، قانون اساسی و انقلاب شاه و ملت و اصول ۱۷گانه آن با احترام رفتار شود و اگر انتقادی هست نه درباره خود آن اصول بلکه درباره شیوههای اجرا باشد.
.... مقامات مسؤول درجه یک، مقاماتی که شخص شاهنشاه آنها را منصوب میکنند مستقیماً مورد اتهام و حمله قرار نگیرند...».[66]
پس از این اقدام داریوش همایون، جمشید آموزگار مدعی شد که سانسور مطبوعات برداشته شده است که با عکسالعمل شدید نویسندگان و خبرنگاران مطبوعات مواجه شد.
«.... رفتار وقیحانه داریوش همایون و ادعای بیربط جمشید آموزگار در این مورد، موجبات خشم نویسندگان و اعضای تحریریه مطبوعات را فراهم آورد و باعث شد تا این عده دست به یک حرکت اعتراضی هماهنگ بزنند و بیانیهای بر علیه ادعاهای داریوش همایون و جمشید آموزگار و تکذیب ادعای حذف سانسور، انتشار دهند. متن این بیانیه اعتراض در تحریریه روزنامه کیهان توسط چند تن از روزنامهنگاران جوان تهیه شد و پس از امضاء توسط نویسندگان دیگر روزنامهها و مجلات، به صورت فتوکپی تکثیر و پخش گردید و برای کلیه خبرگزاریهای جهانی ارسال شد.[67]
در کتاب «خاطرات امیرعباس هویدا» در اینباره میخوانیم:
«این شخص (داریوش همایون) اولین کاری که کرد، بخشنامه محرمانهای در بیست ماده صادر کرد، مبتنی بر دستورالعمل دولت در زمینه تشدید سانسور نویسندگان و خبرنگاران مطبوعات. طی دو نامه به امضاى ۱۸۳ نفر (از جمله مؤلف کتاب حاضر) به شدت با هر نوع سانسور مخالفت خود را اعلام کردند. همایون دستور داد عدهای از روزنامهنگاران را از کار بیکار کنند و خود نیز سردبیران مطبوعات را حضوراً یا تلفنی به فحش بست!...»[68] داریوش همایون در این ماجرا ۱۲۰ نفر از اهل قلم را ممنوعالقلم کرد. یکی دیگر از علل نارضایتی مطبوعات توجه بیش از حد همایون به روزنامه آیندگان بود. روزنامه «پیغام امروز» مورخه 8 / ۷ / 1357 در این باره مینویسد:
«همایون به وزارت اطلاعات رسید دوران برهکشان آیندگان شروع شد زیرا به اداره آگهیهای وزارت اطلاعات دستور داد روزانه بین ۳۵ تا ۴۰ درصد آگهیهای دولتی را اختصاص به آیندگان بدهند و این آگهیهایی که وزارت اطلاعات در تهران توزیع میکرد. سهم آیندگان در آگهیهای دولتی قبل از آمدن همایون در حدود ۱۵ درصد بود. همایون به مسؤولان ادارات اطلاعات و جهانگردی در شهرستانها نیز دستور داد در توزیع آگهیهای دولتی برای آیندگان اولویت قایل شوند و روزنامه که تا قبل از آمدن همایون به وزارت اطلاعات در ۱۶ صفحه منتشر میشد در ۳۲، ۳۸ تا ۴۲ صفحه - به نسبت آگهی - انتشار یافت. و افزایش صفحات آیندگان موجب جذب کارگران مطابع تهران به چاپخانه آیندگان شد و از این لحاظ هم برای سایر مطبوعات تهران دشواریهایی به وجود آمد. البته همایون سعی داشت دستوری که درباره آگهی آیندگان داده بود شفاهی باشد ولی مسؤولان اداره مطبوعات هر طور بود از او دستور کتبی گرفتند و این سند برای اثبات جرمی که اتفاق افتاد کافی است. در این مدت آیندگان از تهران و شهرستانها بین روزی ۷۰ تا ۱۰۰ هزار تومان، آگهی دولتی داشت که ظرف یک سال وزارت همایون، چیزی بیش از ۲۵ تا ۳۰ میلیون تومان میشد و عنوانی جز تجاوز به وجوه عمومی برای انتفاع شخصی نمیتواند داشته باشد و اگر قرار باشد دولت دقیقاً به حسابهای گذشته رسیدگی کند، بیشک رسیدگی به این حساب که در آن پای یک وزیر سابق به میان میآید ضرورت تام دارد.»[69]
اهانت به امام خمینی(ره) در چاپ مقاله رشیدی مطلق
داریوش همایون در زمان وزارتش مقالاتی را به اجبار جهت چاپ در اختیار نشریات میگذاشت که این امر اسباب ناراحتی عدهای را فراهم کرده بود.[70] از جمله مقالاتی که همایون به نشریات داد مقاله مجعول رشیدی مطلق تحت عنوان «ایران و استعمار سرخ و سیاه» است. این مقاله به دستور وی در مورخه ۱۷ دی ۱۳۵۶ در روزنامه اطلاعات به چاپ رسید. در این مقاله با بیشرمی تمام به بزرگ مرجع تقلید، رهبر و مقتدای ملت مسلمان حضرت امام خمینی(س) توهین شده بود. انتشار این مقاله آتش خشم مردم غیرتمند ایران را شعلهور ساخت. مردم شریف قم در عکسالعمل به این بیحرمتی رژیم به خیابانها ریخته و با اهدای خون دهها شهید و مجروح شدن تعدادی حماسه تاریخی ۱۹ دی را آفریدند. بعد از قم مردم دلاور شهرهای تبریز، یزد، مشهد، اصفهان و سایر شهرها به صورت جدی وارد میدان شده و با تظاهرات جانانه خود شیرازه رژیم را در هم ریختند.
برخی از نویسندگان من جمله آقایان محمود طلوعی و اسکندر دلدم ضمن مقصر دانستن داریوش همایون، مقصر اصلی را هویدا و دار و دستهاش میدانند. آقای طلوعی در کتاب «پدر و پسر» خود در اینباره مینویسد:
«هویدا سرانجام با ترتیب انتشار مقاله توهینآمیز نسبت به آیتالله خمینی در روزنامه اطلاعات کاریترین زهر خود را به حکومت آموزگار ریخت، غافل از آن که اگر آموزگار با این کار مسند قدرت را از دست خواهد داد، او جانش را بر سر آن خواهد گذاشت. مقاله کذایی به ابتکار هویدا در دربار تهیه شده و شاه که پس از سفر کارتر به ایران و تمجید و ستایش او از شاه بیش از پیش به خود غره شده بود، بر انتشار این مقاله صحه گذاشت وحتى لحن آن را تندتر کرد. مقاله از طریق وزیر اطلاعات کابینه آموزگار (داریوش همایون) بدون این که نخستوزیر از مضمون آن اطلاع داشته باشد به روزنامه اطلاعات ارسال شد...»[71]
على باستانی سردبیر وقت روزنامه اطلاعات میگوید:
«همایون پاکت را که علامت وزارت دربار روی آن بود و یادداشت ضمیمه مقاله را برداشت و اصل مقاله را به من داد و گفت این مقاله باید حتماً در جای مناسبی در روزنامه چاپ شود. شتابزدگی همایون در این کار و اصرار او در چاپ فوری مقالهای که آن را به دقت مطالعه نکرد، نشان میداد که وی قبلاً در جریان تهیه این مقاله بوده و از مضمون آن آگاهی داشته است. مقاله در هیأت تحریریه اطلاعات طوفانی برپا میکند و اعضای هیأت تحریریه روزنامه از فرهاد مسعودی سرپرست روزنامه میخواهند که برای جلوگیری از چاپ آن در روزنامه به نخستوزیر متوسل بشود. جمشید آموزگار از موضوع مقاله اظهار بیاطلاعی میکند، ولی بعد از تماس با شاه مطلع میشود که مقاله به دستور خود شاه تهیه شده و «اعلیحضرت» اصرار دارند که مقاله قبل از مسافرتشان به مصر در روزنامه چاپ شود.»[72]
داریوش همایون پس از گذشت یک دهه از پیروزی انقلاب اسلامی در مصاحبهای که با رادیو «بیبیسی» دارد در این باره میگوید:
«مقاله از وزارت دربار سرچشمه گرفت، این مطلب که شاه روایت اولیه مقاله را نپسندید و گفت باید تندتر بشود درست است، روایت دوم را خیلی تندتر تهیه کردند مطلبی که در آن مقاله آمده، بارها از طرف خود شاه و بلندگوهای تبلیغاتی آن زمان ایران گفته شده.... مقاله ارتباط با ساواک نداشت، در دربار تهیه شد، خود شاه شخصاً در آن سهم داشت تعیین کرد به همین شکل کسی اصلاً جرأت نمیکرد همچنین چیزی در ایران بنویسد چاپ بکند، بدون دستور شاه، چون به هر حال به موجب قانون اساسی، رهبران مذهبی یک موقعیتی دارند که هر کس به خودش اجازه نمیدهد، بعد هم با آن موقعیت سیاسی ایران امکان نداشت که چنین کاری را بکند... مقاله به من داده شد من فرستادم، دادم به خبرنگار اطلاعات- توی فرصت کنگره حزب رستاخیز بود و آنها هم ایراد کردند، اعتراض کردند که این مقاله ممکن است اسباب زحمت خودشان بشود، نه این که اسباب زحمت مملکت بشود. چون کسی آن موقع اصلاً تصور نمیکرد که با این مقاله مملکت طوری بشود، ولی خوب از نظر روزنامه خودشان نگران بودند و حق هم داشتند و میگفتند در قم اسباب زحمت ما خواهند شد. چون آنها در جریان بودند. در قم تماس روزانه داشتند با آنچه که میگذشت. قم یک پارچه دست مذهبیها افتاده بود. یعنی افراطیون مذهبی.... فراموش هم نباید کرد که آن مقاله پنج شش روز، چهار پنج روز بعد از دیدار کارتر از تهران منتشر شد، کارتر قوت قلبی به شاه داد که براش قابل تصور نبود... شاه احساس کرد که دیگه محلی برای نگرانی نیست و الان وقتش هست که مبارزهای را که خمینی پیش کشیده و شروع کرده پاسخ بدهد.»[73]
مردم اطلاع یافتند که داریوش همایون مقاله را به روزنامه اطلاعات داده و بنا به دستور او به چاپ رسیده لذا خشم و نفرت آنها نسبت به وی بیش از پیش شد. برخی بر این باور بودند که نویسنده مقاله نیز همایون است. در آن موقع علیرغم آن که افکار عمومی متوجه داریوش همایون بود او حاضر به افشای مقصر اصلی که شخص شاه بود نگردید. وی در این باره مینویسد:
«در دوران پیش از سقوط رژیم هرگونه توضیحی از این، مایه ناتوانی بیشتر رژیم و لطمه خوردن به خود شاه میشد. از این رو من هیچ پاسخی به اتهامات ندادم و به رئیس دفتر مخصوص شاه نیز گفتم که خاطر شاه را از این بابت مطمئن سازد که واقعیات مربوط به چاپ آن مقاله محفوظ خواهد ماند.»[74]محفوظ نگه داشتن واقعیات مربوط به چاپ مقاله توهینآمیز باعث شد داریوش همایون در افکار عمومی مردم، در صف اول منفورین رژیم شاه قرار گیرد. زمانی که رژیم شاه جهت بقای خود و پایین آوردن خشم انقلابی مردم تصمیم میگیرد با دستگیری تعدادی از منفورین و حتى قربانی کردن آنها خود را نجات دهد. داریوش همایون نیز در لیست دستگیرشدگان قرار گرفت.
اولین ثمره مقاله مزبور برکناری دولت آموزگار در ۴ شهریور ۱۳۵۷ بود که با برکناری آموزگار همایون نیز عزل گشت و دوران وزارت او نیز به پایان رسید.
دستگیری منفورین
با اوجگیری انقلاب شکوهمند اسلامی ایران، لحظه به لحظه به نگرانی آمریکاییها و اسرائیلیها افزوده میشد. مأموران سازمان سیا در تهران به صورت دقیق رویدادهای انقلاب را به واشنگتن مخابره نموده و سران کاخ سفید را در جریان کار قرار میدادند. از جمله کمکهای آمریکا به رژیم شاه فرستادن مأموران ویژهای چون ژنرال هایزر به تهران بود تا از نزدیک دستی بر آتش داشته باشند. یکی از فرستادگان واشنگتن پس از ملاقات با شاه وضعیت او را اینگونه گزارش مینماید:
«با مرد گیج و مریضی روبرو بودم که در برابر مشکلات جاری کشور دائم میگفت: نمیدانم چه کنم؟ وی پس از برگشت به آمریکا در دیدار با برژینسکی مشاور امنیتی کارتر گفت: شما یک مرده متحرک در آنجا دارید ما در ایران چه میکنیم....... باید بدانی که دیگر نمیتوانیم روی شاه حساب کنیم.»[75]
آمریکاییها با بررسیهای به عمل آمده به این نتیجه رسیدند که یکی از راه حلهای آرام ساختن مردم دستگیری افراد منفوری چون «داریوش همایون» است.
اعلام جرم سندیکای نویسندگان و خبرنگاران علیه همایون در انتخاب وی به عنوان یکی از چهرههای منفور تأثیر داشت. در جرمهای اعلامی سندیکا که بیشتر مربوط به دوران وزارت وی بود میخوانیم:
١- برقرار ساختن سانسور در مطبوعات و سلب آزادی.
۲- جلوگیری از نشر حقایق.
٣- ممنوع القلم ساختن جمعی از نویسندگان.
4- مجبور ساختن مطبوعات به انتشار مقالاتی علیه شخصیتها و مقامات ملی و مذهبی.
۶- کارشکنی در انجام امور سندیکای نویسندگان و خبرنگاران مطبوعات.
۷- تهیه و جمعآوری امضای اجباری به منظور واژگون نشان دادن حقایق.
۸- اقدام به تعطیل اجباری صندوق رفاه نویسندگان و خبرنگاران.
۹- جلوگیری از انتشار مطبوعاتی که سابقه انتشار در پایتخت و شهرستانها را دارند.
۱۰- اقدام به اعمال و رفتاری که مآلاً و در تحلیل نهایی مانع اعتلای مطبوعات و ایفای وظایف سندیکای نویسندگان و خبرنگاران مطبوعات در اجرای مفاد اساسنامه این سندیکاست.[76]
مهمترین هدف آمریکاییها نجات تاج و تخت محمدرضا پهلوی بود لذا دستور اجرای طرح دستگیری منفورین را صادر مینمایند. ارتشبد ازهاری با استفاده از ماده ۵ قانون حکومت نظامی، تعدادی از شخصیتهای کشوری و لشگری از جمله نامبردگان زیر را بازداشت نمود:
«امیرعباس هویدا نخستوزیر اسبق، منوچهر آزمون وزیر مشاور سابق در امور اجرایی، داریوش همایون وزیر اسبق اطلاعات و جهانگردی، منصور روحانی وزیر اسبق کشاورزی، ارتشبد نعمتالله نصیری رئیس سابق ساواک، منوچهر نیکپی شهردار سابق تهران، سپهبد صدری رئیس سابق شهربانی کشور، عبدالعظیم ولیان استاندار سابق خراسان، شیخالاسلامزاده وزیر سابق بهداری، نیلی آرام معاون سابق وزارت بهداری، فریدون مهدوی وزیر اسبق بازرگانی.»[77]
تصمیم آمریکاییها چون بازی شطرنج بود آنها حاضر شدند جهت جلوگیری از مات شدن شاه، مهرههایی چون داریوش همایون را که سالیان سال صادقانه به سازمان «سیا» خدمت کردهاند را فدا سازند. البته با توجه به اندیشه ماکیاولی آمریکاییها اتخاذ این گونه تصمیمات طبیعی به نظر میرسد. چرا که باتوجه به این اندیشه رسیدن به هدف اصل بوده، هر نوع وسیلهای در راه رسیدن به آن مباح میشود، حال اگر اقتضاء کرد قربانی باید از میان یاران و خادمان باشد.
طبق گزارش سرتیپ سجدهای معاون ستاد اطلاعاتی به تیمسار فرمانداری نظامی تهران و حومه در مورخه ۱۶ آبان ۱۳۵۷ داریوش همایون و ۱۳ نفر از منفورین دیگر دستگیر میشوند.[78] این دستگیری در ساعت 30 / 3 توسط کمیته فرمانداری نظامی تهران انجام و متهمین به زندان «دژ. مر» انتقال داده میشوند.[79]
داریوش همایون با مقصر دانستن رژیم شاه در ارتباط با دستگیری خود و همپالگیهایش مینویسد:
«... به هر حال آدم دوست ندارد رژیمی که به آن خدمت کرده، به زندانش بیندازد و قصد اعدامش را داشته باشد. بسیاری قصد اعدام ما را داشتند. ما به شدت در خطر اعدام نه توسط خمینی، بلکه پیش از خمینی، به وسیله رژیم خودمان بودیم.... به هر حال، اینها مسلماً در آدم اثر خوبی نمیبخشد. اما تصور میکنم مهمتر از این، آن سرخوردگی بود، آن چیزی که انگلیسها به آن میگویند Disppointment آن خلاف انتظار و آن یکهای بود که نه من، بلکه خیلی از ماها خوردیم. که آخر ما جزو یک رژیمیم، توی یک تیم هستیم. چطور ممکن است ما که زندگیمان را گذاشتهایم سینه سپر کردهایم دورهای که من در وزارت اطلاعات بودم، حقیقتاً دوره سینه سپر کردن بود، من هر روز در معرض بودم، هر روز با روزنامهنگاران ایرانی و خارجی صحبت میکردم، توضیح میدادم. دفاع میکردم آن وقت چطور ممکن است رژیمی خنجر را بردارد و بزند به سینه خودش. دشمنان را از زندان آزاد بکند، و در مقابل دوستانش را بگیرد بیندازد به زندان.»[80]
انتشار خبر دستگیری منفورین تأثیری در حرکت انقلابی مردم نداشت تنها باعث شد رژیم شاه برای انجام محاکمه آنها تحت فشار قرار بگیرد. طبق اسناد موجود اگر پیروزی انقلاب اسلامی دیرتر به وقوع میپیوست رژیم مجبور میگشت جهت کاستن فشار افکار عمومی و خشم مردم، منفورین در زندان را محاکمه و اعدام نماید.
سفارت آمریکا در اول آذر ۱۳۵۷ به عنوان دومین خواسته بازاریان از دولت این گونه به واشنگتن گزارش مینماید:
«... حالا که برخی از این افراد معروف مثل ژنرال نصیری رئیس ساواک و همایون وزیر سابق اطلاعات دستگیر شدهاند بایستی به سرعت بازجویی شوند و به پای میز محاکمه برده شوند گروه فکر میکرد که قوانین کافی وجود دارند و دادگاههای ویژه جدید مورد نیاز نمیباشند.
دولت در تحقیق و بازجویی از مخالفانش به سرعت حرکت مینماید. کندی در این مورد فقط یک بهانه است. با این همه هر کس میداند که مقاله همایون در حمله به خمینی در روزنامه اطلاعات ماه ژانویه بود که جرقه عکسالعملهای مذهبیون را روشن ساخت بنابر این همایون مسؤول تعداد زیاد کشتار است و بایستی برای آنان پاسخگو باشد.»[81]
شامگاه ۲۱ بهمن ۱۳۵۷ مردم به زندان پادگان جمشیدیه که همایون نیز در آن بازداشت بود حمله کردند و با تسخیر زندان، زندانیان را آزاد ساختند. همایون نیز از تاریکی شب استفاده کرد و با جای دادن خود در میان زندانیان دیگر موفق به فرار میشود.
او در ارتباط با رهایی از زندان و فرار از کشور مینویسد:
«... آن شب چریکها و مجاهدین به زندان ما که پادگان جمشیدیه بود، یعنی دژبان تهران و زندان نظامی تهران و ششصد هفتصد نفر افسر و سرباز هم در آنجا زندانی بودند، حمله کردند و آنجا را گرفتند، درهای زندان باز شد و زندانیها گریختند. چون شب بود من در داخل صفوف آن زندانیان توانستم از زندان فرار کنم. بیشتر دوستانم هم که با من زندانی بودند فرار کردند و جز چند نفری آن شب دستگیر نشدند....... تا پایان اردیبهشت ۵۸ در زیرزمین بودم. بعد دیگر هم از روی مأیوس شدن از اوضاع ایران و هم روی فشار خانوادهام که در خارج بودند از مرز ترکیه پس از دو کوشش و یک بار برخورد با پاسدارها که آن داستان دیگری است به فرانسه گریختم و در آن چند ساله در فرانسه یا آمریکا زندگی میکنم...»[82]
داریوش همایون پس از فرار از زندان از ماجرای دستگیریاش درس عبرت نگرفت و با فرار به فرانسه بار دیگر در صف مأمورین سازمان «سیا» درآمد.
به دنبال سراب
داریوش همایون پس از فرار از زندان در بهمن ۱۳۵۷، چند ماه به صورت مخفی در ایران زندگی کرد. فروپاشی حکومت پهلوی برای او بسیار تلخ بود چرا که سالها برای تداوم آن تلاش کرده و با زحمات زیاد توانسته بود خود را در ردیف دولت مردان کشور در آورد. دستیابی به مقام نخست وزیری نیز با اتکا بر کمکها و پشتیبانیهای سازمان «سیا» دور از دسترس نبود.
همایون با نگاهی به گذشته شاهد پرونده ننگین خیانتهای خود به ملت شریف ایران بود و میدانست اگر مردم موفق به شناسایی وی شوند لحظهای امان نخواهند داد و سرنوشتی بهتر از هویدا و منوچهر آزمون نخواهد داشت. لذا برای نجات جان خویش تصمیم به فرار از ایران میگیرد. او ابتدا به ترکیه و از آنجا به فرانسه میگریزد و در پاریس به همسرش هما زاهدی که از قبل به فرانسه رفته و دارای خانه مجللی بود میپیوندد. همایون در فرانسه به صف جریان سلطنتطلب پیوست و به صورت جدی تلاش خود را برای به سلطنت رسانیدن «رضا پهلوی» آغاز کرد. او در کتاب «گذار از تاریخ» خود مینویسد:
«... ما میخواهیم وارث پادشاهی پهلوی را به شاهی ایران برسانیم ما میخواهیم قانون اساسی مشروطیت را با اصلاحاتی که مردم بخواهند. اگر بخواهند – به جای قانون اساسی جمهوری اسلامی بنشانیم......... رژیم پادشاهی را من برای ایران بیچون و چرا میپسندیدم و حالا هم بیچون و چرا میپسندم، معتقدم این رژیم برای ایران بهتر است.»[83]
یکی از کارهای آغازین همایون مطالعه خطاها واشتباهات رژیم گذشته بود که خود در آن نقش داشت. با نشر خطاهای گذشته سعی نمود از خود یک چهره دمکرات نشان دهد که در نزدیکی به گروههای اپوزیسیون مفید فایده بود. عمده تلاش وی تشکیل جبهه واحد در اپوزیسیون راست به نفع رضا پهلوی بود. با توجه به ضعف رضا پهلوی و تأثیر منفی آن بر کل هواداران مشروطه سلطنتی در اندیشههای همایون نیز تغییراتی ایجاد شد. به اعتقاد برخی از آگاهان وی سعی دارد از خود چهرهای آرام و منطقی نشان بدهد. در نوشتههای خود عمدتاً بر خط وحدت تمامی نیروهای اپوزیسیون تکیه میکند. به نظام شاهی حساسیت نشان نداده و در انتقاد از رژیم پهلوی جناح مخالف سلطنتطلب را پشت سر گذاشته و اصرار دارد از خود شخصیتی منفرد به نمایش بگذارد ولی بر سیاسیون داخل و خارج از کشور پوشیده نیست که داریوش همایون جزو دار و دسته اردشیر زاهدی بوده و همچون گذشته با سازمان سیا و اسرائیلیها همکاری مینماید.
همایون در سال ۱۳۶۹ با تصور این که محبوبیتی در نزد ایرانیان خارج از کشور دارد اقدام به راهاندازی نشریه «آیندگان» در لوسآنجلس نمود که به علت عدم استقبال ایرانیان تعطیل شد. پس از این شکست به همکاری با رادیو طرفداران پادشاهی که از قاهره با هزینه اشرف پهلوی برنامه پخش میکرد، دعوت شد.
او به واسطه جلب کمک موساد و سیا برای راهاندازی تلویزیون «جام جم» در لوسآنجلس رابطه خوبی با منوچهر بیبیان مدیر جام جم دارد. هرگاه همایون تصمیم داشته باشد میتواند به راحتی تلویزیون جام جم را در اختیار گرفته و مطالب دیکته شده خود را مطرح سازد. عمده تلاش همایون صرف ایجاد وحدت بین نیروهای اپوزیسیون خارج از کشور، نوشتن مطالب علیه جمهوری اسلامی ایران در نشریات ضد انقلاب، شرکت در مصاحبههای از پیش طراحی شده رادیوهای بیگانه و تجزیه و تحلیل اخبار در راستای اهداف سازمان «سیا» و صهیونیستها میشود.
داریوش همایون در تاریخ 8 بهمن 1389 در ژنو سوئیس درگذشت.
پینوشتها:
[1] . پرونده ساواک، کلاسه ۸۹۹۹۵ ج ۱ صفحه ۳.
[2] . همان، صفحه ۹۳.
[3] . همان، صفحه ۳.
[4] . روزنامه کیهان مورخه 9 / ۴ / 1377، صفحه ۸.
[5] . پرونده ساواک، کلاسه ۸۹۹۹۵.
[6] . همان، صفحه ۳.
[7] . همان.
[8] . همان، جلد ۱.
[9] . همان.
[10] . پرونده حزب سومکا در ساواک.
[11] . رجوع کنید به پاورقی سند شماره / ۲۰ / ۳۰۸۳۲ الف / کتاب رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، داریوش همایون، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول، سال 1378.
[12] . مرکز مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ظهور و سقوط پهلوی، ج ۲، ص ۴۴۰.
[13] . همان، صفحه ۱۴۰.
[14] . مسعود بهنود، از سید ضیاء تا بختیار، صفحه ۱۲۱.
[15] . پرونده ساواک، کلاسه ۸۹۹۹۵، جلد ۱، ص ۹۵.
[16] . همان.
[17] . ستونهای اول، دوم و سوم شماره ۵۰ روزنامه پایمردی شرق، ارگان رسمی سومکا.
[18] . مرکز مطالعات و پژوهشهای سیاسی، همان، جلد ۱، صفحه ۴۴۱.
[19] . پرونده ساواک، کلاسه ۸۹۹۹۵.
[20] . همان.
[21] . همان، ج 1، صفحه ۴.
[22] . همان، صفحه ۲.
[23] . همان.
[24] . همان.
[25] . همان.
[26] . روزنامه کیهان، همان، به نقل از بیانیههای هیأت مؤسس سندیکا و گزارش ارسالی مسعود برزین برای جراید.
[27] . روزنامه کیهان، همان.
[28] . پرونده ساواک، کلاسه ۴۷۴۲۹۹، صفحه ۷.
[29] . همان، صفحات ۱۹۳ و ۱۹۴.
[30] . همان، صفحات ۱۵۷ تا ۱۵۹.
[31] . پرونده ساواک، کلاسه ۸۹۹۹۵ جلد 1، صفحه ۷۲ تا ۷۴.
[32] . Niemam fellow ship
[33] . پرونده ساواک، کلاسه ۴۷۴۲۹۹، صفحه ۱۵۸.
[34] . داریوش همایون، گذار از تاریخ، صفحه ۱۴۵.
[35] . پرونده ساواک، کلاسه ۸۹۹۹۵، جلد ۱، صفحات ۷۲ تا ۷۴.
[36] . همان.
[37] . همان، صفحه ۷۱.
[38] . همان، صفحه ۵۱.
[39] . اسناد لانه جاسوسی، رابطین خوب آمریکا، شماره ۱۷، صفحه ۱۷.
[40] . پرونده ساواک، کلاسه ۸۹۹۹۵ ج 1، صفحه ۵۸ تا ۲.
[41] . پرونده ساواک، کلاسه ۴۷۱۳۴۹ ج ۱.
[42] . همان.
[43] . همان، صفحه ۸.
[44] . همان، صفحه ۳۰۴.
[45] . همان، صفحه ۲۹۴.
[46] . همان.
[47] . همان، صفحه ۲۹۴.
[48] . همان، صفحه ۳۷.
[49] . همان.
[50] . همان، صفحه ۵۹.
[51] . پرونده ساواک، کلاسه ۲۵۳۸۴۱.
[52] . پرونده ساواک، کلاسه ۴۷۱۳۴۹، جلد 1، صفحه ۳۰۳.
[53] . همان، صفحه ۹۸.
[54] . طبق گزارش منوچهر آزمون نماینده ساواک در روزنامه آیندگان در دی ماه ۱۳۴۶، سرمایه شرکت آیندگان ده میلیون ریال است که ۵۲ درصد آن متعلق به دولت که به نمایندگی از طرف دولت او و دکتر اهری صاحب سهام مزبور شناخته میشوند.
[55] . پرونده ساواک، کلاسه ۴۷۱۳۴۹، جلد 1، صفحه ۹۰.
[56] . همان، صفحه ۱۷۹.
[57] . همان، جلد ۳.
[58] . مجله تهران مصور، شماره ۱۷ صفحه 6 مورخه ۲۸ / 2 / ۱۳۵۸.
[59] . مسعود بهنود، همان، صفحه 622.
[60] . همان، صفحه 620.
[61] . داریوش همایون، همان صفحه ۱۴۹ و ۱۵۰.
[62] . مسعود بهنود، همان، صفحه ۱۲۲.
[63] . صحیفه نور، جلد 1، صفحه ۲۱۱.
[64] . روزنامه کیهان مورخ 18 / 9 / 1355.
[65] . همان، مورخ 6 / 3 / 1357.
[66] . پرونده ساواک، کلاسه 6۳۰۴۷۲.
[67] . روزنامه کیهان مورخ ۱۱ تیر ۱۳۷۷ به نقل از بیانیه نویسندگان و خبرنگاران مطبوعات ایران خطاب به جمشید آموزگار در سال 1356.
[68] . اسکندر دلدم، خاطرات امیر عباس هویدا، نشر گلفام، ۱۳۷۲ صفحه ۳۴۹.
[69] . روزنامه پیغام امروز این افشاگری را پس از برکناری داریوش همایون از وزارت اطلاعات و جهانگردی در زمان دولت شریف امامی انجام داد.
[70] . پرونده ساواک، کلاسه ۸۹۹۹۵ جلد 1، صفحه ۲۵۱.
[71] . محمود طلوعی، پدر و پسر، انتشارات علم، بهار ۱۳۷۲، صفحات ۱۵۳ و ۱۵۴.
[72] . محمود طلوعی، داستان انقلاب، انتشارات علم، سال ۱۳۷۱ صفحه ۲۸۱.
[73] . ع. باقی، تحریر تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی ایران، نشر تفکر، ۱۳۷۳، صفحات 265 تا 268.
[74] . مجله پیام امروز، شماره ۱۴، مهر ۱۳۵۷، صفحه 91.
[75] . بخش خاطرات بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی، هفت هزار روز تاریخ ایران و انقلاب اسلامی، ج ۲، ص ۱۰۳۷.
[76] . روزنامه کیهان، ۱۴ تیر ۱۳۷۷، مقاله نیمه پنهان سیمای کارگزاران فرهنگ و سیاست به نقل از روزنامه کیهان مورخ ۱۳۵۷.
[77] . مؤسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام، کوثر، ج ۲، ص ۲۲۳.
[78] . پرونده ساواک، کلاسه ۸۹۹۹۵، جلد ۲، صفحه ۲۰.
[79] . همان، صفحه ۲۱.
[80] . داریوش همایون، همان، صفحات ۱۵۴ و ۱۵۵.
[81] . اسناد لانه جاسوسی، شماره ۲۵، صفحه ۱۸۱.
[82] . داریوش همایون، همان، صفحه ۱۵۰.
[83] . همان.
تصاویری از دوران نوجوانی و جوانی داریوش همایون
داریوش همایون و برادرانش؛ در تصویر از راست شاپور (برادر ناتنی)، داریوش و سیروس[63-643ه](کتاب وزیر خاکستری،مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران)
نورالله همایون، پدر داریوش[مجموعه اسناد سیروس همایون](کتاب وزیر خاکستری،مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران)
داریوش همایون عضو حزب سومکا- داریوش همایون یکی از عوامل کودتای آمریکایی انگلیسی
مراسم ازدواج داریوش همایون و هما زاهدی[مجموعه اسناد روزنامه اطلاعات] (کتاب وزیر خاکستری،مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران)
دیدار مجدد شاگرد با استاد؛ داریوش همایون سرگرم احوالپرسی با هنری کیسینجر در ضیافت شام در هتل هیلتون تهران
تصویری از دوران وزارت با لباس تشریفات
داریوش همایون هنگام گفتگو با علیرضا نوریزاده مخبر سرویس سیاسی روزنامه اطلاعات در زندان پادگان جمشیدیه [مجموعه اسناد روزنامه کیهان](کتاب وزیر خاکستری،مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران)
همایون در زندان دژبان مرکز [مجموعه اسناد روزنامه اطلاعات](کتاب وزیر خاکستری،مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران)
منبع: مقدمه کتاب رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، داریوش همایون، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول، سال 1378، با کمی ویراستاری.