نگاهی اجمالی به حیات سیاسی اسدالله علم


25 فروردين 1403


چکیده

اسدالله علم از مقتدرترین و با نفوذترین رجال دوران پهلوی دوّم بود. او مدتی فرماندار سیستان و بلوچستان، وزیر کشاورزی، کار و کشور در دولت‌های مختلف و نخست‌وزیر بود. اما اوج قدرت او در دوران یازده ساله وزارت دربار می‌باشد که در این زمان به نفوذ کم نظیری بر محمدرضا شاه دست یافت. خاندان او سال‌ها از خان‌ها و فئودال‌های شرق ایران بودند و از زمان حضور انگلیسی‌ها در هندوستان روابط حسنه‌ای با آن‌ها داشتند. شوکت‌الملک پدر اسدالله علم مورد اعتماد رضا شاه بود و این زمینه را برای رشد اسدالله جوان فراهم می‌کرد. ازدواج با خاندان قوام‌الملک شیرازی از سر سپردگان استعمار انگلیس باعث شد علم با درباریان در ارتباط باشد و به تدریج مورد توجه محمدرضا شاه قرار بگیرد.

ارتباط با انگلیسی‌ها یکی از نقاط قوت او برای طی کردن مسیر رشد در حکومت پهلوی بود. به تدریج دوستی بین اسدالله علم و محمدرضا شاه، او را به یکی مهره‌های شاه در ساختار سیاسی دوران خود بدل کرد. سابقه علم در مدتی که مناصب مختلفی داشت باعث شد تا شاه او را برای اجرای برنامه‌های خود انتخاب کند. اصلاحات ارضی، سرکوب قیام پانزده خرداد سال 42، انقلاب سفید، جشن تاجگذاری، جشن‌های دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهی، و ارتباط با محافل سیاسی از جمله اقدامات اسدالله علم بود که به خواست محمدرضا شاه انجام می‌شد. اسدالله علم بعد از ده سال درگیری با بیماری سرطان خون سرانجام در سال 1357 در سن 59 سالگی در آمریکا درگذشت و در مشهد به خاک سپرده شد.

 

مقدمه

با توجه به جایگاه علم در تصمیم‌گیری‌های شاه و اجرایی کردن آن تصمیمات می‌توان او را یکی از مهم‌ترین سیاستگذاران دوران پهلوی به حساب آورد. تصمیماتی که در نهایت منجر به اعتراضات گسترده و شکل‌گیری انقلاب گردید.

از اسدالله علم یک مجموعه خاطراتی باقی مانده که بیش‌تر ذکر وقایع روزانه و شرح مذاکرات بین او با دیگران و به خصوص شاه است. علم در خاطراتش کم‌تر به حوادث ناگفته سیاسی پرداخته است و تحلیل‌هایش از وضعیت کشور یا از تصمیمات مقامات محدود و اندک می‌باشد. علم در خاطراتش عامدانه به بعضی موضوعات مانند ارتباطش با انگلیسی‌ها یا دخالتش در انتخابات اشاره‌ای نکرده و از آن‌ها گذشته است.

ذکر عیاشی‌های او و شاه در این خاطرات که کم هم نیستند ممکن است چنین تصوری را برای مخاطب شکل دهد که خاطرات علم همه وجوه زندگی او را شامل می‌شود. اما عدم ذکر روابطش با انگلیسی‌ها این احتمال را که عامدانه این روابط ذکر نشده یا توسط ویراستار حذف شده‌اند را قوت می‌بخشد. ویراستار خاطرات هفت جلدی اسدالله علم، علینقی عالیخانی است که وزیر اقتصاد در دوره نخست وزیری علم و چند دولت پس از او بود و خود او از همکاران ساواک و از وابستگان سیاست انگلیس است. اسدالله علم از عناصر مهم انگلستان در ایران به حساب می‌آمد و عدم ذکر این وجه از زندگی او در خاطراتی که جزئی‌ترین مسائل روزانه نیز در آن ذکر شده است، می‌تواند تلاشی برای مسکوت گذاشتن آن بخش از زندگی علم باشد.

 

خاندان علم

خاندان عَلَم سال‌ها امیر قائنات و شرق ایران بودند. در سال 1251 ش. / ۱۸۷۲ م. و در دوران ناصرالدین شاه دولت انگلستان با همکاری امیرعَلَم خان حشمت‌الملک یک ارتش محلی در شرق ایران ایجاد کرد که از مرزهای هندوستان در برابر روسیه تزاری محفاظت کند. این سیاست موجب شد خاندان علم روابط نزدیکی با دولت انگلیس برقرار کرده و با حفظ آن به قوی‌ترین خاندان منطقه بدل گردند. در سال 1259ش(1297ق / 1880 م)  نیز ناصرالدین شاه حشمت‌الملک را به درجه امیرتومانی[سرلشگری] رساند.[1]

محمدابراهیم خان عَلَم فرزند حشمت‌الملک و پدر اسدالله، نیز حاکم و از زمین‌داران بزرگ منطقه بیرجند، سیستان و جنوب خراسان بود و از طرف مظفرالدین شاه لقب شوکت‌الملک گرفته بود. او در منطقه خود یک نیروی نظامی محلی برای برقراری نظم و امنیت ایجاد کرد که شامل پیاده ‌نظام، سواره‌ نظام و توپخانه می‌شد. این نیرو بعدها در جنگ جهانی اول تحت فرماندهی انگلیسی‌ها قرار گرفت و از چریک‌های آن برای محافظت از هندوستان استفاده شد.

با قدرت گرفتن رضاخان، شوکت‌الملک از او حمایت کرد و در قیام کلنل محمدتقی خان پسیان در خراسان از طرف دولت با وی به مقابله برخاست. در سال 1316 ش. و در دوران پهلوی اول شوکت‌الملک استاندار فارس شد و از سال 1317 تا 1320 در کابینه‌های محمود جم، احمد متین‌دفتری و محمدعلی فروغی وزیر پست و تلگراف بود. بعد از استعفای رضا شاه او نیز کار دولتی را رها کرده و در بیرجند به امور املاک خود مشغول شد.[2]

نزدیکی بیرجند به هندوستان و رفت و آمد با کارمندان کنسولگری‌های روسیه و انگلیس و همچنین مدیر انگلیسی بانک شاهی، شوکت‌الملک را جذب فرهنگ اروپایی کرده بود به طوری که در گسترش فرهنگ غربی در منطقه تحت امارت خود می‌کوشید. بازی تنیس، بریج و شطرنج از جمله سرگرمی‌هایی بود که در بیرجند متداول شد. او برای پذیرایی از مهمان‌های خارجی خود یک آشپز را برای فراگیری آشپزی فرنگی به بمبئی فرستاد. علینقی عالیخانی از دوستان اسدالله علم در مورد مهمانی‌های شوکت‌الملک می‌نویسد: «[شوکت‌الملک] به مناسب جشن‌های اروپاییان بالماسکه ترتیب می‌داد و هفته‌ای یک شب مهمانی به سبک اروپایی داشت. در این مهمانی‌ها کنسرو خرچنگ و شراب که به فوشون (Fauchon)، معروف‌ترین اغذیه‌فروشی پاریس، سفارش داده می‌شد، سر میز بود.»[3]

شوکت‌الملک در تربیت فرزندان خود نیز شیوه غربی را پیش گرفته بود. عالیخانی در این مورد می‌نویسد: «در آن زمان که هنوز از آزادی و برداشتن چادر خبری نبود، دختران امیر بی‌حجاب، لباس سواری بر تن، در گردش‌های خانوادگی در روزهای تعطیل شرکت می‌کردند.»[4]

فرزندان شوکت‌الملک از جمله اسدالله علم در چنین فضایی تربیت یافتند. آن‌ها به غیر از مدرسه در خانه نیز معلم جداگانه برای ادبیات فارسی، زبان فرانسه و قرآن داشتند. اسدالله با پایان دبیرستان توانسته بود به زبان فرانسه مسلط شود. معلم او همسر یک ژنرال روس به نام ویگورنیتسکی[5] بود که در بیرجند ساکن بودند. استفاده علم از ابیات فارسی در متون خاطرات خود که در دوران میانسالی به نگارش درآمده‌اند، مبین میزان آشنایی او با ادبیات فارسی است که در دوران نوجوانی فراگرفته بود. او به ورزش نیز علاقه داشت و در کودکی تنیس، اسب‌سواری و تیراندازی را آموخته بود و تا پایان عمر خود نیز سوارکاری را ادامه داد.[6]

 

زندگی شخصی

اسدالله علم در یکم مرداد 1298 در بیرجند به دنیا آمد. کودکی او با انقراض سلسله قاجاریه و آغاز پادشاهی رضا شاه مصادف گردید. هواخواهی پدرش شوکت‌الملک از رضا شاه و قبول مسئولیت‌های حکومتی و گسترش تبلیغات دولتی باعث شکل‌گیری نگاه مثبت اسدالله جوان به حکومت پهلوی شده بود. با پایان دوره تحصیلات متوسطه اسدالله به تهران آمد تا برای تحصیل در رشته کشاورزی به یکی از دانشگاه‌های اروپایی برود. شوکت‌الملک با رضا شاه مشورت و از او کسب اجاره کرده بود. رضا شاه نیز در پاسخ گفته بود چرا به دانشکده کشاورزی کرج (وابسته به دانشگاه تهران) نمی‌رود؟ به این طریق اسدالله در دانشگاه تهران مشغول به تحصیل شد و به خارج از کشور نرفت.[7]

رضا شاه یک تصمیم مهم دیگری نیز برای اسدالله جوان گرفته بود. او برای این‌ که خاندان‌های مهم غیرقاجاری را گرد خانواده خود جمع کند، تصمیم گرفته بود تا علی قوام پسر ابراهیم قوام (قوام‌الملک شیرازی)[8] با اشرف پهلوی و ملک‌تاج قوام دختر ابراهیم قوام با اسدالله علم پسر شوکت‌الملک ازدواج کنند. به این ترتیب در پاییز 1318 اسدالله علم و ملک‌تاج قوام با هم ازدواج کردند و برای نزدیکی به دانشگاه در کرج ساکن شدند. با این تصمیم رضا شاه اسدالله علم به خانواده سلطنتی پیوند خورد و برادر خانمش داماد شاه شد.

خانواده قوام که علم با آن‌ها وصلت کرده بود به ارتباطات عمیق و گسترده با انگلیسی‌ها شهرت داشتند. ارتشبد حسین فردوست رئیس سازمان بازرسی شاهنشاهی و از معتمدان محمدرضا شاه در مورد وابستگی خاندان قوام شیرازی معتقد بود: «زن و دختران قوام شیرازی نیز با انگلیسی‌ها خیلی خودمانی بودند و با سفارت تماس داشتند. به خصوص زن علم که برای سفارت فایده بیش‌تری داشت. شاپور جی زمانی به من گفت انگلیسی‌ها با وفا هستند و وقتی یک نفر با انگلستان همکاری کند، این همکاری به طور موروثی در خانواده‌اش می‌ماند. این گفته شاپور جی در مورد خانواده قوام‌الملک کاملاً صدق می‌کند.»[9] به این ترتیب دو خانواده علم و قوام که هر دو از وابستگان به انگلیس محسوب می‌شدند با هم وصلت کردند و اسدالله علم میراث‌دار روابط دو خانواده با انگلستان شد.

در دوره‌ای که علم در کرج مشغول تحصیل بود و گهگاه به مهمانی‌های سلطنتی دعوت می‌شد، علاقه‌ای به شرکت در مسائل سیاسی داخلی و خارجی از خود نشان نمی‌داد یا گفت‌گویی نمی‌کرد. ظاهراً او آینده خود را در بازگشت به بیرجند و اشتغال در آنجا می‌دید. علم برای اولین بار محمدرضا پهلوی ولیعهد را در این مهمانی‌ها دیده بود و یک آشنایی مختصری با او پیدا کرده بود.

بعد از استعفاء و اخراج رضا شاه از ایران در شهریور 1320 اشرف پهلوی که از ازدواج خود راضی نبود، از فرصت استفاده کرد و از علی قوام طلاق گرفت. این مسئله موجب گردید تا ارتباط اسدالله علم با خانواده سلطنتی قطع شود و بعد از فارغ‌التحصیلی در سال 1321 به بیرجند بازگردد. او دو سال به پدرش در رسیدگی به املاک خانوادگی کمک کرد تا این‌که در 3 آذر 1323 شوکت‌الملک فوت نمود و اسدالله علم به عنوان وارث پدرش اداره املاک بیرجند را به دست گرفت.[10]

 

رشد مقام و موقعیت اسدالله علم در رژیم پهلوی

شرایط نامناسب اقتصادی، اجتماعی و گسترش هرج و مرج و بی‌نظمی که نتیجه اشغال ایران توسط دولت‌های بیگانه و تضعیف دولت مرکزی بود، باعث شد تا اسدالله علم اداره املاکش را به فرد دیگری واگذار کرده و برای ارتباط با سیاستمداران به تهران برود. چند ماه بعد از حضور علم در تهران احمد قوام (قوام‌السلطنه) که مسئول تشکیل دولت شده بود، در بهمن 1324 او را به عنوان فرماندار کل سیستان و بلوچستان انتخاب کرد.[11]

کریم سنجابی از فعالان سیاسی جبهه ملی دلیل انتصاب علم به فرمانداری کل و حمایت‌های بعدی از او را وابستگی وی به انگلستان می‌داند. سنجابی در مورد علم می‌نویسد: «علم پسر شوکت‌الملک بیرجندی است، خانواده شوکت‌الملک علم بیرجندی منسوب به حمایت انگلیس بود [...] همان طور که شوکت‌الملک خودش در زمان حیاتش در حمایت انگلیسی‌ها و کنسولگری انگلیس در خراسان بود، آقای علم فرزندش هم که نه تحصیلات و نه سابقه مبارزات سیاسی و نه سابقه خدمات اداری داشت یک مرتبه و به ناگهان گل کرد و استاندار شد و وزیر شد و نخست‌وزیر و وزیر دربار شد و رئیس حزب و رئیس دانشگاه شد.»[12]

اسدالله علم در مدت فرمانداری خود در سیستان و بلوچستان توانست تا حدودی از هرج و مرج اداری و ناامنی بکاهد و برای مدیریت و آشنایی با امور اداری تجربه کسب نماید. گزارش‌هایی که عَلَم از منطقه تحت فرمان خود برای دربار می‌فرستاد، به تدریج توجه شاه را به او جلب کرد. در چند سفری هم که محمدرضا شاه به سیستان و بلوچستان داشت، دیدارها و آشنایی‌های گذشته تجدید شده بودند. اسدالله عَلَم که سرسپردگی کامل خود را به سلطنت نشان داده بود، به مرور جزو معتمدین شاه شد.

محمدرضا پهلوی که در آن زمان قدرت خود را کافی نمی‌دید و تلاش می‌کرد نسل جدیدی از سیاستمداران جوان و وابسته به خود را جایگزین رجال قدرتمند نسل پدرش کند، در 24 دی 1328 اسدالله علم را به عنوان وزیر کشور در دولت محمد ساعد گمارد. در دولت بعدی ساعد در 7 اسفند 1328 علم به وزارت کشاورزی رسید. یک ماه بعد در 8 فروردین 1329 در دولت علی منصور در همان مقام وزارت کشاورزی ابقا شد. در دولت حاجعلی رزم‌آرا که در 5 تیر 1329 روی کار آمده بود، علم به وزارت کار منصوب شد. حضور عَلَم در دولت‌های مختلف نشان‌دهنده این بود که او نیرویی وابسته به شاه است و به این خاطر باید در دولت‌های مختلف حضور داشته باشد.[13]

جریان ملی کردن نفت قدرت‌طلبی‌های شاه را محدود کرده و جریان‌های سیاسی را روبروی او قرار داده بود. در این دوره حملات مطبوعات و انتقادات گروه‌های سیاسی به اوضاع کشور شاه را به گونه‌ای ترسانده بود که سلطنت خود را در خطر می‌دید. اما اسدالله علم در این زمان نیز بر وفاداری بی‌چون و چرای خود به شاه تأکید داشت. این وفاداری به سلطنت پهلوی موجب شد تا شاه او را در یکم تیر 1331 به سرپرستی املاک و مستغلات پهلوی منصوب کند. این املاک شامل تعدادی هتل در پایتخت و دیگر مناطق کشور، ساختمان‌ها و اراضی وسیع کشاورزی به خصوص در گرگان، مازندران و کرمانشاه می‌شد. اعتماد شاه به علم او را در جایگاهی فراتر از سرپرستی املاک پهلوی قرار داده بود؛ در مواقعی که تشخیص داده می‌شد شاه مستقیماً اظهار نظری نکند یا در جلساتی حضور نیابد، علم این نقش را قبول می‌کرد و گاهی نیز در فعالیت‌های سیاسی و ملاقات‌های پشت پرده شاه حضور می‌یافت.[14]

دکتر محمد مصدق که از این نقش اسدالله علم آگاه شده بود و دربار را مانعی برای اجرای برنامه‌های خود می‌دید، علم را به بیرجند تبعید کرد و او نیز تا زمان پیروزی کودتای 28 مرداد 1332 در زادگاه خود ساکن بود. با بازگشت شاه به کشور اسدالله علم مجدداً به سرپرستی املاک پهلوی گماشته شد. او که در جریان‌های مختلف سیاسی وفاداری و وابستگی خود را به شاه نشان داده بود، بعد از کودتای 28 مرداد بر نفوذ و قدرتش افزوده شد. به‌رغم این‌ که علم رسماً سرپرستی املاک پهلوی را در برعهده داشت، اما بیش از گذشته مأمور انتقال پیام‌ها و تماس‌های محرمانه شاه می‌شد. این تماس‌ها از ارتباطات داخلی گذشته و محافل دیپلماتیک خارجی را نیز در برگرفت. از این پس علم به یکی از مهره‌های حساس اجرای سیاست‌های شاه بدل گشت و این جایگاه فارغ از شغل رسمی او تا پایان عمر سیاسیش ادامه یافت.[15]

 

فعالیت‌های حزبی

بعد از پیروزی کودتای انگلیسی- آمریکایی 28 مرداد، شاه که از قدرت سپهبد فضل‌الله زاهدی احساس خطر می‌کرد، با هماهنگی آمریکایی‌ها زاهدی را برکنار و حسین علاء را در 19 فروردین 1334 به نخست‌وزیری منصوب کرد. در این دولت به دستور شاه، اسدالله علم به وزارت کشور گمارده شد. او در دوران وزارت خود مسئولیت داشت تا در انتخابات مجلس شورای ملی، نمایندگان مورد نظر شاه را از صندوق انتخابات بیرون بیاورد. این اتفاق موجب گردید علم بیش از پیش با جریانات سیاسی کشور آشنا شده و بتواند گروهی از رجال سیاسی را شکل داده و وارد مجلس یا دیگر دستگاه‌های دولتی کند.[16] حسین فردوست در مورد ایجاد باند و دسته‌بندی‌های سیاسی در دوران پهلوی می‌نویسد: «علم وسیع‌ترین باند را در کشور ایجاد کرد و در همه استان‌ها دارای مهره‌ها و عوامل خود بود، که آن‌ها را به وکالت و یا مقامات عالی می‌رساند.»[17]

این افراد از مدت‌ها پیش از کودتای 28 مرداد با علم مرتبط بودند و بعضی از آن‌ها سابقه عضویت در حزب توده را داشتند. ارتباط علم با سرویس اطلاعاتی انگلستان او را در رأس شبکه‌ای قرار داد که وظیفه‌اش نفوذ به حزب توده بود. این شبکه شامل عده‌ای روزنامه‌نگار، دانشجو و فعال سیاسی جوان بود که در کودتای 28 مرداد نقش جدی ایفا کرده بودند و پس از کودتا و به خصوص زمانی که علم وزارت کشور را در دست داشت به مشاغل حساس دولتی رسیدند.[18]

در 15 فروردین 1336 دکتر منوچهر اقبال به نخست‌وزیری رسید. در این دوره محمدرضا شاه برای کاستن از فشار خارجی و تظاهر به دموکراسی تصمیم گرفت یک سیستم دو حزبی در کشور ایجاد کند. حزب ملیون به رهبری نخست‌وزیر منوچهر اقبال که نقش حزب اکثریت را داشت و حزب مردم به رهبری اسدالله علم که نقش حزب اقلیت را بازی می‌کرد. حزب مردم در 26 اردیبهشت 1336 تأسیس شد و علم توانست شماری از نزدیکان و همکاران خود را در کنار تعدادی از روشنفکران با سابقه فعالیت‌های چپی و عضویت در حزب توده (مانند رسول پرویزی، پرویز ناتل خانلری و محمد باهری) در حزب مردم گرد آورد.[19]

این اقدام او موجب اعتراض افرادی شد که ظاهراً از نوع ارتباط علم و توده‌ای‌های سابق اطلاع نداشتند و حتی اعتراض خود را به محمدرضا شاه نیز منتقل کرده بودند. اما علم با توضیحات خود شاه را قانع کرده و توانسته بود اجازه حمایت و رشد آن‌ها را به دست آورد. به طوری که محمد باهری به معاونت وزارت دربار و رسول پرویزی به نمایندگی مجلس و دبیرکلی لژیون خدمتگزاران بشر (از تشکیلات فراماسونری) تعیین شدند.[20]

علی‌رغم این‌که حزب مردم ادعای اقلیت داشت و سعی می‌کرد افراد سابقاً چپ را جذب خود کند، اما در بین مردم و علما به وابستگی به انگلیس شهرت یافته بود. در گزارشی از ساواک مورخ 29 مرداد 1336 که مربوط به جلسه روحانیون و متدینین در مورد اوضاع سیاسی کشور می‌باشد، سید محمدباقر علوی[از تجار یا روحانیون حاضر در جلسه] در مورد حزب مردم می‌گوید: «همه می‌دانند که حزب مردم دسته‌ای است که از طرف انگلیس‌ها برای کوبیدن سیاست آمریکایی‌ها به وجود آمده و آقای علم هم علاوه بر این‌که خود و خانواده‌اش سال‌ها با انگلیس‌ها مأنوس بوده، داماد قوام شیرازی و از سرسپردگان سیاست انگلیس می‌باشد.»[21] در سند دیگری از ساواک که به بررسی حزب مردم پرداخته شده، در بخش «نظریه مردم نسبت به حزب مردم» تنها به احساسات منفی اشاره شده و نکته مثبتی در آن ثبت نگردیده است.[22]

در یک گزارش دیگر از ساواک مورخ 2 خرداد 1338 در رابطه با یکی از سخنرانی‌های علم که به ضرورتِ استفاده از افرادی با سابقه عضویت در حزب توده ایراد شده بود، آمده است: «علم اظهاراتی نموده که قسمتی از این اظهارات مفهومش این می‌نمود که حالا موقع آن فرا رسیده که ما از وجود عناصر حزب توده که قبلاً در آن حزب عضو بوده و اینک بدون دخالت در امور سیاسی روز می‌گذرانند استفاده کنیم. ضمناً اشاره به این مطالب نمود که جوان‌های روشنفکر و تحصیل‌کرده ما اگر در گذشته ندانسته با پذیرفتن مرام حزب توده و عضویت در آن حزب مرتکب اشتباهاتی شده‌اند اینک می‌توانند به جبران مافات با پذیرفتن عضویت حزب مردم برای فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی خود را آماده سازند... چرا کلیه اظهارات علم روی ایادی و اعضای حزب توده دور می‌زند ولی کم‌تر از افراد و اعضای سایر دستجات ملی و احزاب ملی اسمی می‌برد؟ دلیل آن پر واضح است. زیرا علم و دار و دسته او به خوبی می‌دانند که احزاب ملی اینک با وجود کنترل‌های شدید به فعالیت و مبارزه خود علیه دستگاه حاکمه ادامه داده و می‌دهد و چون هدفشان استقلال و به دست آوردن آزادی است و به همین دلیل از جمله محالات است که این عناصر گول دسیسه‌های استعماری را بخورند و این امری است که بر علم پوشیده نمانده بود.»[23] طبق این تحلیل ساواک مشخص می‌گردد علم حتی در سال‌های بعد از کودتای 28 مرداد برای نفود در حزب توده تلاش می‌کرده است.

 

نخست‌وزیری

یک روز پس از استعفای دکتر علی امینی، در 30 تیر 1341 اسدالله علم به نخست‌وزیری گمارده شد و افراد زیر را برای کابینه خود معرفی کرد: علی‌اصغر نقدی (وزیر جنگ)، عبدالحسین بهنیا (وزیر دارایی)، سید صادق امیرعزیزی (وزیر کشور)، عباس آرام (وزیر خارجه)، عطاءالله خسروانی (وزیر کار)، هوشنگ سمیعی (وزیر پست و تلگراف)، ابراهیم ریاحی (وزیر بهداری)، حسن ارسنجانی (وزیر کشاورزی)، پرویز ناتل خانلری (وزیر فرهنگ)، غلامحسین جهانشاهی (وزیر اقتصاد)، داوود رجبی (وزیر راه)، غلامحسین خوشبین (وزیر دادگستری)، طاهر ضیایی (وزیر صنایع و معادن)، نصرالله انتظام (وزیر مشاور)، مسعود فروغی (وزیر مشاور)، محمدعلی صفی‌اصفیا (رئیس سازمان برنامه).[24]

علم از همان ابتدا خود را نوکر شاه نامیده بود. وی در موقعیت‌های مختلف خود را «چاکر جان‌نثار»، «غلام خانه‌زاد» و «سگ آستان» شاه و سلطنت می‌نامید.[25] و با تکرار آن در مجالس مختلف باعث شد احساسات منفی مردم علیه او افزایش یابد.

دولت ایران در جهت کاهش درگیری‌های بلوک غرب و شرق در دوران جنگ سرد با هماهنگی آمریکایی‌ها به دولت شوروی تعهد داده بود که اجازه تأسیس پایگاه‌های نظامی به مخالفین حکومت شوروی را نخواهد داد و در مقابل نیز به دولت آمریکا متعهد شده بود که به شوروی اجازه نخواهد داد در ایران پایگاه موشکی ایجاد کند. از جمله اقدامات دولت علم این بود که در 24 شهریور 1341 اعلام کرد به هیچ کشوری اجازه تأسیس پایگاه موشکی در ایران را نخواهد داد. این مسئله در فضای سیاسی و مطبوعات به نام اسدالله علم ثبت شد و از تیرگی روابط بین ایران و شوروی کاست. البته این تصمیم با اطلاع و هماهنگی دولت آمریکا و موافقت محمدرضا شاه اخذ و اعلام شده بود اما در ظاهر اقدامی ملی نمایانده شد.

در دوران نخست‌وزیری علم انتخابات مجلس شورای ملی به شکلی ظاهری برگزار می‌شد، زیرا از قبل افرادی به عنوان نماینده انتخاب شده بودند. علینقی عالیخانی که به عنوان وزیر اقتصاد در کابینه علم حضور داشت، در مورد انتخاب افراد با نظر مستقیم شاه می‌نویسد: «وی [شاه] برای استوار ساختن موقع خود نیازمند نوآوری و پویایی اجتماعی و سیاسی بود و در این زمینه بی‌گمان در سال‌های نخستین کامیاب شد. حتی انتخابات مجلس در سال 1342 با آن‌ که طبق نقشه قبلی انجام گشت و فهرست نمایندگان از پیش به تصویب رسیده بود، باز هم به علت ترکیب آن موجب امیدواری بود.»[26]

حسین فردوست قائم‌مقام وقت ساواک نیز از وجود کمیسیونی سه نفره شامل خودش، اسدالله علم و حسنعلی منصور خبر می‌دهد که وظیفه آن بررسی و انتخاب افرادی برای نمایندگی مجلس بود. در این کمیسیون علم حرف آخر را می‌زد و لیست افراد بعد از تأیید برای بررسی امنیتی به ساواک ارجاع می‌شد. فردوست بیان می‌کند حتی در دوران نخست‌وزیری امیرعباس هویدا نیز علم همیشه حرف آخر را می‌زد. [27]

اقدام دیگر دولت علم ارائه تصویب‌نامه‌ای جدید مربوط به انجمن‌های ایالتی و ولایتی بود. کابینه اسدالله علم در قانون انجمن‌های ایالتی و ولایتی (که پیش از آن در قانون اساسی موجود بود و به تشکیل شوراهای استان‌ها و شهرستان‌ها مربوط می‌شد) تغییراتی ایجاد کرد و در غیاب مجلس شورای ملی آن را با 92 ماده و 17 تبصره در 14 مهر 1341 به تصویب رساند. مجلس شورای ملی به دلیل اختلافات موجود بین دولت‌های پیش از اسدالله علم به دستور محمدرضا شاه تعطیل شده بود[28] و در دوران نخست‌وزیری علم این تعطیلی ادامه یافته بود. علم و شاه از این تعطیلی استفاده کردند تا برنامه‌های مدنظر خود را عملی کنند که انجمن‌های ایالتی و ولایتی نیز از جمله این برنامه‌های بحث‌برانگیز بود. با انتشار خبر ارائه تصویب‌نامه‌ای جدید مربوط به انجمن‌های ایالتی و ولایتی در روزنامه‌ها در 16 مهر 1341 مشخص شد در این تغییرات برای زنان حق رأی پیش‌بینی شده است و همچنین شرط مسلمان بودن و سوگند به قرآن مجید از شرایط انتخاب شوندگان حذف شده بود.[29]

این قانون به دلایلی که اشاره خواهد شد، با اعتراض علمای اسلام از جمله امام خمینی مواجه شد و آن‌ها طی تلگرافی به اسدالله علم مخالفت خود را با آن مصوبه اعلام کردند. در این تلگراف علما ورود زن‌ها به مجلس و انجمن‌های ایالتی و ولایتی و شهرداری‌ها را خلاف قوانین اسلامی و مباین با قانون اساسی تشخیص داده و حذف «شرط اسلام» برای انتخاب‌کننده و انتخاب‌شونده و همچنین جایگزینی قسم به «کتاب آسمانی» به جای قرآن را خطری بزرگ برای اسلام و استقلال مملکت دانستند.[30] همچنین امام خمینی در تاریخ 15 آبان 1341 مستقلاً تلگرافی به شاه ارسال کرد و نسبت به اقدامات علم هشدار داد و تأکید کرد اگر شاه علم را ملزم به تبعیت از قانون اسلام و قانون اساسی نکند، ناگزیر یک نامه سرگشاده به شاه خواهد نوشت و مطالب دیگری را تذکر خواهد داد.[31]

در ابتدا علم بدون توجه به وسعت اعتراضات قصد مقابله با مخالفان را داشت. او روز 18 آبان 1341 در یک برنامه رادیویی اعلام کرد «به قوای انتظامی دستور اکید داده شده هرگونه اخلالگری را شدیداً سرکوب کنند و از مختل شدن نظم و امنیت جلوگیری نمایند.» و به عنوان اتمام حجت با علما گفت: «چرخ زمان به عقب برنمی‌گردد و دولت از برنامه‌های اصلاحی که در دست دارد، عقب‌نشینی نمی‌کند.»[32] اما مقاومت امام خمینی و دیگر علما که با پشتیبانی مردمی همراه بود، دولت را وادار به عقب‌نشینی کرد و در 7 آذر 1341 تصویب شد که مصوبه 14 مهر قابل اجرا نیست و در 10 آذر نیز این خبر در مطبوعات منتشر گردید.[33]

 

اصلاحات ارضی

محمدرضا شاه نخست‌وزیری علم را بهترین فرصت برای اجرای مجموعه برنامه‌های خود که به «انقلاب سفید» یا «انقلاب شاه و ملت» معروف شدند، می‌دید. او از علم به عنوان نخست‌وزیر دو انتظار داشت. اول این ‌که مانع هرگونه شکل‌گیری مخالفت و اعتراض شود و دوم این ‌که افتخار انجام این اقدامات را به شاه منتسب کند. انتساب انقلاب سفید به شاه، مخالفت‌ها را هم به سمت شاه هدایت می‌کرد که در این مورد نیز علم مسئولیت برخورد با مخالفان را برعهده گرفت.[34]

اولین اعتراض‌ها در شیراز و در بین خان‌های استان فارس شکل گرفت که با کشته شدن تعدادی از دو طرف با سرکوب دولت در 24 اردیبهشت 1342 به پایان رسید. این مسئله فرصتی برای دولت علم فراهم کرد تا تبلیغات منفی علیه معترضان شکل دهد و سرکوب آن‌ها را برای از بین بردن نظام خانی در کشور لازم بداند.[35]

اجرای برنامه اصلاحات ارضی به آن شکل ارائه شده[36] موجب بر هم خوردن نظام اجتماعی کشور، افزایش فقر، مهاجرت از روستاها به شهرها و گسترش حلبی‌آبادها، تضعیف اقتصاد و کشاورزی، افزایش واردات محصولات زراعی و... می‌شد. امام خمینی از جمله علمایی بودند که از ابتدا با اجرای اصلاحات ارضی به آن شکل مخالف کردند. اما این اعتراض به گونه‌ای نبود که با اصل اصلاحات مخالف باشند.[37] امام خمینی بعدها در مورد اقدامات انجام شده به نام اصلاحات ارضی می‌گویند: «اصلاحات ارضی به امر دولت آمریکا بود برای آن که بازار درست کنند که چیزهای آن‌ها به فروش برود یعنی زراعت ما به هم بخورد، ما محتاج بشویم. الان هم که می‌بینید که هرچی می‌خواهیم از خارج باید بیاید، زراعت ما این جور شد؛ زراعت ما را آن جور کردند.»[38]

دولت اسدالله علم علی‌رغم اعتراضات مردمی با برگزاری یک رفراندوم نمایشی در 6 بهمن 1341 اصلاحات ارضی مد نظر خود را بدون توجه به انتقادات کارشناسانه آغاز کرد.[39]

 

واقعه 15 خرداد 1342

بعد از سخنرانی‌های منتقدانه و افشاگرانه امام خمینی علیه دولت علم و رژیم پهلوی، او وقوع درگیری‌هایی را در کشور پیش‌بینی کرده بود. علم چند روز پیش از شروع حوادث خرداد 1342 به شاه یادآور می‌شود که «در صورت تظاهرات احتمالی آینده «... باید بزنیم» و در برابر پرسش شاه که چگونه باید زد؟ پاسخ داده بود «یعنی با گلوله بزنیم. اگر موفق شدیم که چه بهتر، وگرنه مرا مسئول معرفی کنید.»[40]

علینقی عالیخانی وزیر وقت اقتصاد و از دوستان نزدیک علم در مورد نقش او در واقعه 15 خرداد می‌نویسد: «هنگامی که در بامداد روز 15 خرداد 1342 (5 ژوئن 1963) تظاهرات در اطراف بازار تهران آغاز شد، علم آمادگی کامل داشت و به رئیس شهربانی وقت، سپهبد [نعمت‌الله] نصیری، تلفنی دستور تیراندازی داد و در برابر تردید نصیری یادآور شد که این دستور را به عنوان نخست‌وزیر می‌دهد و نامه مؤید این دستور را نیز بی‌درنگ برای او خواهد فرستاد. خود نیز پس از ساعتی به دفتر نصیری رفت و از نزدیک شاهد وضع روز بود. این خونسردی و قاطعیت علم اثر بسیار مثبتی داشت و مسئولان انتظامی توانستند در چند ساعت به این غائله پایان دهند و تظاهرکنندگان را به شدت سرکوب کنند.»[41]

محسن مُبَصِّر معاون وقت شهربانی کل کشور که از طرف نعمت‌الله نصیری ریاست این سازمان مأمور شده بود تا برای کنترل اوضاع شهر قم در 13 خرداد 1342به این شهر برود، معتقد است یک طرحی در جریان بوده است که ابتدا مانع سخنرانی امام خمینی نشوند و بعد از دستگیری امام خمینی و آغاز اعتراضات، معترضان را به شدت سرکوب کنند. مبصر بیان می‌کند: «از پیامدهای دستگیری و بازداشت خمینی، بی‌هیچ تردید همه سازمان‌های اطلاعاتی و انتظامی کشور آگاه بوده و آن را پیش‌بینی کرده بودند. با این همه سهل‌انگاری در پیش‌بینی‌های دربایست (لازم) و به جا آوردن احتیاط؛ پس از بازداشت یک آیت‌الله (من آن را نه سهل‌انگاری که تعمد می‌دانم) به هیچ وجه قابل توجیه نمی‌تواند باشد.»[42]

 

ریاست دانشگاه شیراز

شاه که مأموریت اسدالله علم را در دولت کافی دیده بود، حسنعلی منصور را به عنوان نخست‌وزیر بعدی انتخاب کرد. به این ترتیب علم در 17 اسفند 1342 از مقام خود استعفاء داد و در همان روز حسنعلی منصور دولت خود را معرفی نمود.[43] علم شخصاً از تغییر دولت راضی نبود، اما چاره دیگری هم نداشت. شاه نیز در پاسخ به درخواست استعفای او عباراتی تحسین‌آمیز و بی‌سابقه به کار برد. محمدرضا شاه خطاب علم نوشت: «استعفای شما از سمت نخست‌وزیری ملاحظه و پذیرفته شد. خدمات پرارزشی که در حوزه نخست‌وزیری انجام داده‌اید بزرگ‌ترین افتخار شما خواهد بود زیرا مصادف بوده است با انقلاب بزرگ 6 بهمن ماه 1341 و تمام اقدامات دیگری که در تکمیل انقلاب در سال 1342 انجام گرفت. عواطف مخصوص خودمان را به شما و همکاران شما ابلاغ می‌نماییم. خدمت‌گذاری و صمیمیت و فداکاری شما را هرگز فراموش نخواهیم کرد.»[44]

یازده روز بعد از استعفاء از دولت، اسدالله علم در 28 اسفند 1342 به ریاست دانشگاه پهلوی شیراز منصوب شد. علم مدت کوتاهی بعد از حضور در دانشگاه شیراز اغلب مدیران بلندپایه سابق دانشگاه را از سمت خود برکنار و به جای آنان دوستان نزدیک و قابل اعتماد خود را در پست‌های حساس دانشگاه منصوب کرد. از جمله امیر متقی از دوستان بسیار نزدیک خود را به عنوان معاون کل دانشگاه انتخاب کرد. با این کار نفوذ علم در بخش‌های مختلف دانشگاه بیش‌تر شد و مدیران انتصابی او به عنوان چشم و گوش علم عمل می‌کردند.[45]

علینقی عالیخانی می‌نویسد: «اسدالله علم زمانی هم که در شیراز حضور داشت فقط به شغل رسمی خود مشغول نبود؛ بلکه به عنوان نماینده محمدرضا شاه مسئول تماس با کشورهای منطقه و انجام مذاکراتی بود که شاه نمی‌خواست دولت و وزارت خارجه از آن‌ها مطلع شوند.»[46] حسین فردوست نیز در مورد نقش علم به عنوان رابط محمدرضا شاه با سفارتخانه‌های انگلیس و آمریکا معتقد بود او نقش اول را در تحکیم قدرت شاه بازی می‌کرد.[47]

علاوه بر مسائل خارجی، علم در حوادث داخلی نیز مورد مشورت شاه قرار می‌گرفت و در مواقع نیاز به تهران سفر می‌کرد. فاطمه پاکروان همسر حسن پاکروان رئیس وقت ساواک طی یک مصاحبه‌ای از برگزاری یک جلسه در آبان 1342 با حضور محمدرضا شاه، اسدالله علم و حسن پاکروان، خبر می‌دهد که در آن جلسه در مورد نوع برخورد با آیت‌الله خمینی مذاکراتی صورت گرفته بود. او در روایت خود بیان می‌کند اسدالله علم در تبعید امام خمینی به ترکیه نقش اساسی داشته است.[48] حضور علم در جلسه‌ای در آن سطح و در حالی که مقام رسمی او ارتباطی با موضوع جلسه نداشته است، بیانگر جایگاه علم در مسائل سیاسی کشور و میزان اعتماد شاه به وی می‌باشد.

 

وزارت دربار

پس از مدتی شاه که به یک دستیار قابل اعتماد نیاز داشت تا مسائل را به گونه‌ای که می‌خواهد پیش ببرد، حسین قدس نخعی را از وزارت دربار برکنار و در 19 آبان 1345 اسدالله علم را به جای او منصوب کرد. با اقدامات علم در مقام جدید قدرت و اختیارات دربار افزایش یافت به طوری که این نهاد و سازمان‌های تحت مدیریت آن به یکی از عوامل مهم در اداره کشور تبدیل شدند. همچنین علم دبیرخانه‌ای برای پیگیری تماس‌های دیپلماتیک شاه با مقامات خارجی تأسیس کرد که این امر از نقش دولت و وزارت خارجه می‌کاست.[49]

محمود طلوعی روزنامه‌نگار و از مدیران میانی دوران پهلوی شرایط وزارت دربار را در دوران ابتدایی حضور علم این چنین شرح می‌دهد: «در خرداد 1346 تقریباً هفت ماه پس از آغاز کار علم در وزارت دربار، او را در ساختمان جدید وزارت دربار ملاقات کردم و از تفاوت دفتر کار مجلل او در مقایسه با دفتر ساده و محقر سلف وی حسین قدس نخعی متحیر شدم. اتاق منشی او بیش از دو برابر اتاق وزیر دربار سابق وسعت داشت و دفتر کار خود او سالن بزرگی بود که علم پشت میز منبت‌کاری شده و مجللی در انتهای سالن در پشت آن نشسته بود و کسی که می‌خواست به ملاقات مقام وزارت نائل شود می‌بایست ده پانزده قدم طول سالن را طی می‌کرد و آقای وزیر دربار اگر می‌خواست برای کسی احترام قائل شود از پشت میز خود بر می‌خاست و چند قدمی جلو می‌آمد.»[50]

سرعت و نحوه انجام برنامه‌های شاه توسط اسدالله علم موجب شد به او کارهای مهم‌تری محول گردد. اولین اقدام بزرگ علم در مقام وزارت دربار برگزاری مراسم پرخرج تاجگذاری شاه و فرح بود. محمدرضا شاه که در شهریور 1320 و همزمان با اخراج پدرش از کشور به سلطنت رسیده بود و تا کودتای 28 مرداد 1332 هم قدرت چندانی نداشت، 16 سال بعد از آغاز سلطنت شرایط را برای برگزاری مراسم تاجگذاری خود مناسب دید. این مراسم در 4 آبان 1346 در کاخ گلستان و با حضور پنج هزار مهمان داخلی و خارجی برگزار شد. این مراسم مجلل و پرخرج زمانی اتفاق می‌افتاد که در ایران فقر و بی‌عدالتی گسترده شده بود و برگزاری مراسمی این چنینی نارضایتی در جامعه را افزایش می‌داد.[51]

اقدام دیگر علم بازگشایی سازمان بازرسی شاهنشاهی در اول خرداد 1347 و به ریاست سپهبد مرتضی یزدان‌پناه از دوستان نزدیک علم و از عوامل سرکوب قیام 15 خرداد 1342 بود.[52] بعد از جلب رضایت شاه از عملکرد علم، برگزاری مراسم پرخرج‌تر جشن‌های دو هزار و پانصدمین سال شاهنشاهی ایران نیز به وی واگذار شد که این اقدام نیز بر اعتراضات و خشم مردمی افزود.

یکی از زمینه‌های دوستی اسدالله علم و محمدرضا شاه فراهم کردن فضای فساد و عیاشی شاه بود که با حضور مستمر علم در دربار این امر شدت گرفت. علی شهبازی محافظ مخصوص شاه در مورد جایگاه علم در این موضوع می‌نویسد: «وقتی اعلم [علم] وارد دربار شد و تیمسار ارتشبد هدایت را از گردونه خارج کرد و به شاه نزدیک شد، شروع به سرگرم کردن شاه در خارج از کاخ کرد تا این که وزیر دربار شد. در وزارت دربار تشکیلاتی ویژه برای سرگرم کردن شاه درست کرده بود.» علی شهبازی در پاورقی ادامه می‌دهد: «عده زیادی در این باند فساد فعالیت می‌کردند؛ از جمله سیروس پرتوی که از اسرائیل خانم‌های زیبا می‌آورد که این‌ها در حقیقت جاسوسه‌هایی بودند.»[53]

 

بیماری و مرگ (سال‌های پایانی عمر)

به تدریج از سال 1347 بیماری اسدالله علم که منجر به مرگش شد، خود را نشان داد. پزشکان او عباس صفویان و اریک مارتن[54] سوئیسی بیماری وی را سرطان خون تشخیص دادند ولی در ابتدا فقط بیان کردند مشکل او عدم تعادل میان گلبول‌های سفید و قرمز می‌باشد. از سال 1354 علم متوجه می‌شود بیماریش جدی است و در 25 خرداد 1354 به شاه نیز اعلام می‌کند که به سرطان مبتلا شده است.[55]

علم 9 آبان 1355 به پاریس رفته و پنج روز در بیمارستان بستری می‌شود. او بعد از مرخصی از بیمارستان و زمانی که در هتل پلازا آتنه اقامت دارد می‌نویسد: «به هر صورت مرض ضعف و پیری پیدا شده و تدبیری ندارد، مگر کناره‌گیری و استراحت که نمی‌دانم به چه صورت میسر می‌شود شاهنشاه عزیزم را تنها بگذارم؟ [...] نمی‌توانم خودم را قانع کنم که این مطلب را به شاهنشاه عرض کنم، یعنی خجالت می‌کشم. تا ببینم چه خواهد شد. فعلاً که ضعیف و بدبخت هستم. حالم به قدری بد است که از نوشتن خسته می‌شوم.»[56]

در بهمن ماه 1355 علم مجدداً برای درمان به فرانسه رفته و بعد از سه ماه در 10 اردیبهشت 1356 به تهران باز می‌گردد. از این زمان او دیگر در مراسم‌ تشریفاتی و مهمانی‌های رسمی حاضر نمی‌شود و ملاقات‌های روزانه او با شاه نیز به هفته‌ای دو یا سه مرتبه محدود می‌شود. علم در 28 تیر 1356 برای آخرین بار به عنوان وزیر دربار به حضور شاه رفت و برای درمان مجدداً به پاریس بازگشت. دو هفته بعد شاه تلفنی از او می‌خواهد که استعفاء بدهد. علم نیز در 14 مرداد 1356 متن استفعای خود را برای شاه می‌فرستند و شاه نیز چهار روز بعد آن را می‌پذیرد.[57]

در اواخر اسفند ماه 1356 علم یک نامه برای شاه می‌نویسد و به او نسبت به حوادث کشور و وقوع انقلاب هشدار می‌دهد. محمود طلوعی در مورد مضمون آن نامه می‌نویسد: «روایتی که من شنیده‌ام این است که علم در این نامه شاه را به مقاومت در برابر فشارهای آمریکایی‌ها و خودداری از اجرای توصیه‌های کارتر تشویق می‌کند و راه نجات رژیم را در نزدیکی به انگلیسی‌ها و هماهنگ ساختن سیاست شاه با لندن می‌داند. شاه که تازه از کارتر در تهران پذیرایی کرده و از سخنرانی او در ضیافت شاهانه و اعطای لقب «جزیره ثبات خاورمیانه» به ایران دلگرم شده بود، نامه علم را با سوءظن همیشگی خود درباره ارتباط علم با انگلیسی‌ها، تلاش در جهت اخلال در روابط جدید ایران و آمریکا تلقی می‌نماید و زحمت پاسخ دادن به آن را هم به خود نمی‌دهد.»[58]

در اواخر اسفند 1356 حال علم رو به وخامت گذاشت و بعد از یک عمل ناموفق برای ادامه درمان به آمریکا رفت و در بیمارستانی در نیویورک بستری شد. اقدامات درمانی آن بیمارستان نیز نتیجه‌بخش نبود و سرانجام علم در صبح جمعه 25 فروردین 1357 در سن 59 سالگی درگذشت. جنازه او در 26 فروردین 1357 به تهران بازگشت و روز بعد در آرامگاه خانوادگی علم در حرم امام رضا(ع) دفن شد. شاه و فرح پیام تسلیت صادر کردند و دنیس رایت سفیر پیشین انگلیس در ایران طی یک مقاله‌ای در روزنامه تایمز لندن نوشت «تنها شاه نبود که یک دوست واقعی و وفادار را از دست داد.»[59]

 

نتیجه

اسدالله علم با شناخت ساختار سیاسی فاسد حکومت پهلوی، بهره بردن از روابط خانوادگی و حمایت‌های بیگانگان توانسته بود به شاه نزدیک شده و جایگاه کم‌رقیبی را در فضای سیاسی کشور به دست آورد. به‌ علاوه این ‌که انجام بی‌کم‌وکاست برنامه‌های مدنظر محمدرضا شاه توسط علم وی را به گزینه مناسبی برای اجرای این اوامر بدل کرده بود و شاه نیز به همین خاطر تا زمانی که بیماری به علم اجازه می‌داد از او استفاده می‌کرد. اسدالله علم روابط نزدیکی هم با انگلیسی‌ها داشت و آن‌ها از طریق وی سیاست‌های مورد نظر خود را در ایران به موقع اجرا می‌گذاشتند. با یک بررسی اجمالی می‌توان مشاهده کرد به طور کلی رفتار سیاسی علم در محدوده وفاداری به شاه و انگلیس بود. او حتی در اواخر عمرش نیز با مشاهده اعتراضات انقلابی و به خطر افتادن موجودیت رژیم پهلوی در نامه‌ای به شاه وابستگی بیش‌تر به انگلیس را برای حفظ رژیم توصیه کرد.

علم در برخورد با مخالفان نیز شدت عمل داشت. درگیری نظامی با مخالفان اصلاحات ارضی و کشتار معترضان به بازداشت امام خمینی در پانزدهم خرداد 1342 نشانگر خوی خشن و سرکوبگرانه اسدالله علم است. رفتار خشن او در برخورد با معترضان و مخالفان را می‌توان از ریشه‌های گسترش اعتراضات مردمی دانست که منجر به شکل‌گیری انقلاب و در نهایت سقوط رژیم پهلوی شد.

 

پی‌نوشت‌ها:

[1] . مردی برای تمام فصول، مظفر شاهدی، ص 20.

[2] . زندگینامه رجال و مشاهیر ایران، حسن مرسلوند، ج 4، ص 339.

[3] . یادداشت‌های علم: متن کامل دست‌نوشته امیر اسدالله علم، ویرایش علینقی عالیخانی، ج 1، ص 24.

[4] . همان، ص 24.

[5] .Vigornitsky

[6] . یادداشت‌های علم، ج 1، ص 25.

[7] . همان، ص 26.

[8] . ابراهیم قوام از نسل حاج ابراهیم خان کلانتر وزیر فتحعلی شاه قاجار و از خانواده‌ای با نفوذ، ثروتمند و شهره به دوستی با انگلیسی‌ها بود.

[9] . ظهور و سقوط سلطنت پهلوی: خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست، ج 1، ص 65.

[10] . یادداشت‌های علم، ج 1، ص 27 – 28.

[11] . همان، ص 30.

[12] . امیدها و ناامیدی‌ها: خاطرات سیاسی کریم سنجابی، ص 259 – 360.

[13] . یادداشت‌های علم، ج 1، ص 32 - 33.

[14] . همان، ص 34.

[15] . همان، ص 37.

[16] . همان، ص 37.

[17] . ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 1، ص 255.

[18] . ظهور و سقوط سلطنت پهلوی: جستارهایی از تاریخ معاصر ایران، ج 2، ص 237 – 238.

[19] . یادداشت‌های علم، ج 1، ص 38.

[20] . دکتر محمد معتضد باهری به روایت اسناد ساواک، ص 185.

[21] . حزب مردم به روایت اسناد ساواک، ج 1، ص 28.

[22] . همان، ص 35.

[23] . همان، ص 166.

[24] . روزنامه اطلاعات، 30 تیر 1341، ص 1.

[25] . یادداشت‌های علم، ج 1، ص 41.

[26] . همان، ص 46.

[27] . ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج1، ص 257.

[28] . روزنامه اطلاعات، 20 اردیبهشت 1340، ص 1.

[29] . روزنامه اطلاعات، 16 مهر 1341، ص 17 – 18.

[30] . تلگراف به اسدالله علم درباره انجمن‌های ایالتی و ولایتی، 28 مهر 1341، صحیفه امام خمینی، ج 1، ص 80 – 81.

[31] . تلگراف به محمدرضا پهلوی در اعتراض به عملکرد اسدالله علم، 15 آبان 1341، صحیفه امام خمینی، ج 1، ص 89. متن تلگراف به این شرح است:

«بسم الله الرحمن الرحیم‌

‌‌حضور مبارک اعلیحضرت همایونی‌

‌‌تلگراف مبنی بر آن که اعلیحضرت بیش از هر کس در حفظ شعائر مذهبی کوشا‌‌ ‌‌هستند، و تلگراف اینجانب را برای دولت ارسال داشتند، و توفیق اینجانب را در ترویج‌‌ ‌‌مقررات اسلامی و هدایت عوام خواستار شدند، موجب تشکر گردید. البته ملت مسلمان‌‌ ‌‌ایران از اعلیحضرت همین انتظار را دارند. فرموده‌ی اعلیحضرت موافق است با آنچه از‌‌ ‌‌پیغمبر اسلام ـ صلی‌الله علیه و آله ـ به ما رسیده: ‌‌إِذَا ظَهَرَتِ البِدَعُ فِی اُمَّتِی فَلیُظهِرِ العَالِمُ عِلمَهُ؛ فَمَن لَم‌‌ ‌‌یَفعَل. فَعَلَیْهِ لَعنَةُ الله‌. البته شغل روحانی، ارشاد و هدایت ملت است.‌

‌‌مع‌الأسف با آن که به آقای اسدالله عَلم در این بدعتی که می‌خواهد در اسلام بگذارد‌‌ ‌‌تنبه دادم و مفاسدش را گوشزد کردم، ایشان نه به امر خداوند قاهر گردن نهادند و نه به‌‌ ‌‌قانون اساسی و قانون مجلس اعتنا نمودند، و نه امر ملوکانه را اطاعت کردند، و نه به‌‌ ‌‌نصیحت علمای اسلام توجه نمودند؛ و نه به خواست ملت مسلمان ـ که طومارها و‌‌ ‌‌تلگرافات و مکاتیب بسیار آن‌ها از اقطار کشور نزد اینجانب و علمای اعلام قم و تهران موجود است ـ وقعی گذاشتند، و نه به اجتماعات انبوه قم و تهران و سایر شهرستان‌ها و‌‌ ‌‌ارشاد مفید خطبای اسلام احترامی قائل شدند.‌ ‌‌آقای عَلم از نشر افکار عمومی در مطبوعات و انعکاس تلگرافات مسلمین و اظهار‌‌ ‌‌تظلم آن‌ها به اعلیحضرت و علمای ملت جلوگیری کرده و می‌کند و برخلاف قانون‌‌ ‌‌اساسی مطبوعات کشور را مختنق کرده و به وسیله‌ی مأمورین در اطراف مملکت، ملت‌‌ ‌‌مسلمان را که می‌خواهند عرض حال خود را به اعلیحضرت و علمای ملت برسانند‌‌ ‌‌ارعاب و تهدید می‌کند. آقای عَلم تخلف خود را از قانون اسلام و قانون اساسی اعلام و‌‌ ‌‌برملا نموده. آقای اسدالله عَلم گمان کرده با تبدیل کردن قسم به قرآن مجید به «کتاب‌‌ ‌‌آسمانی» ممکن است قرآن کریم را از رسمیت انداخت و اوستا و انجیل و بعض کتب‌‌ ‌‌ضاله را قرین آن یا به جای آن قرار داد. این شخص تخلف از قانون اساسی را به بهانه‌ی‌‌ ‌‌الزامات بین‌المللی شعار خود دانسته؛ با آن که الزامات بین‌المللی مربوط به مذهب و قانون‌‌ ‌‌اساسی نیست. تشبث به الزامات بین‌المللی برای سرکوبی قرآن کریم و اسلام و قانون‌‌ ‌‌اساسی و ملت، جرم بزرگ و «ذَنْبِ لایُغْفَر» است.‌

اینجانب به حکم خیرخواهی برای ملت اسلام، اعلیحضرت را متوجه می‌کنم به‌‌ ‌‌این که اطمینان نفرمایید به عناصری که با چاپلوسی و اظهار چاکری و خانه‌زادی‌‌ ‌‌می‌خواهند تمام کارهای خلاف دین و قانون را کرده و به اعلیحضرت نسبت دهند و‌‌ ‌‌قانون اساسی را که ضامن اساسی ملیت و سلطنت است، با تصویب‌نامه‌های خائنانه و غلط‌‌ ‌‌از اعتبار بیندازند تا نقشه‌های شوم دشمنان اسلام و ملت را عملی کنند. انتظار ملت‌‌ ‌‌مسلمان آن است که با امر اکید، آقای عَلم را ملزم فرمایید از قانون اسلام و قانون اساسی‌‌ ‌‌تبعیت کند و از جسارتی که به ساحت مقدس قرآن کریم نموده، استغفار نماید و الاّ‌‌ ‌‌ناگزیرم در نامۀ سرگشاده به اعلیحضرت مطالب دیگری را تذکر دهم. از خداوند تعالی‌‌ ‌‌استقلال ممالک اسلامی و حفظ آن‌ها را از آشوب و انقلاب مسئلت می‌نمایم.‌   روح‌الله الموسوی الخمینی‌»

[32] . مروری در واقعه 15 خرداد 42 و قانون مصونیت نظامیان آمریکایی، ایرج پزشکزاد، ص 13.

[33] . روزنامه اطلاعات، 10 آذر 1341، ص 17.

[34] . یادداشت‌های علم، ج 1، ص 42.

[35] . همان، ص 43.

[36] . قانون اصلاحات ارضی در سه مرحله به اجرا در آمد. مرحله اول در دوران نخست‌وزیری علی امینی بود. مرحله دوم در دوران اسدالله علم و در قالب انقلاب سفید به عنوان یکی از اصول شش‌گانه مطرح شد. مرحله سوم هم در دولت هویدا در سال 1347 به اجرا درآمد. در مرحله اول که در سال 1340 آغاز شد، تنها زمین‌هایی که تا آن روز زیر کشت نرفته بود به دهقانان واگذار شد. دولت زمین را از مالکان یکجا خریداری کرد و به اقساط 10 تا 15 ساله به کشاورزان فروخت. افزون بر این قانون تقسیم اراضی، مالکان اجازه داشتند یک ده شش‌دانگ را در تصرف خود داشته باشند. در این مرحله تنها کمتر از یک پنجم دهقانان از این قانون بهره‌مند شدند. مرحله دوم اصلاحات ارضی از سال 1343 آغاز شد. در این مرحله مالکان می‌بایست زمین‌ها را سی‌ساله به کشاورزان اجاره می‌دادند و یا با توافق طرفین به کشاورزان می‌فروختند یا این که مالکان شرکت سهامی با شرکت کشاورزان پدید می‌آوردند. (حمید روحانی، رفرم ارضی در ایران؛ نگاهی به جریان اصلاحات ارضی، ص 21) در مرحله نخست به اصطلاح تقسیم اراضی، دست‌کم به شکل نمایشی بخشی از زمین‌های بایر و غیر مزروعی را از مالکان گرفتند و در دسترس دهقانان قرار دادند. اما در مرحله دوم اصولاً سخنی از تقسیم نیست و آئین‌نامه مصوب مجلسین بر پایه تقسیم اراضی ردیف نشده بلکه به مالکان در راه چگونگی بهره‌گیری از دهقانان و روستاییان یک سلسله اختیاراتی داده شد و کشاورزان می‌بایست ناگزیر آنچه ارباب اراده می‌کرد را می‌پذیرفتند. (همان، ص 30) در این مرحله نیز بسیاری از کشاورزان به علت ناتوانی در پرداخت اقساط، زمین‌های خود را از دست دادند. (بررسی ضربات "اصلاحات ارضی" به اقتصاد کشور، پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی).

[37] . امام خمینی نه با اصل حق رأی زنان مخالف بودند و نه با اصلاحات ارضی بلکه اجرای آن را در دوران پهلوی که عامل اوامر دولت آمریکا بود و پایبندی به قوانین اسلامی نداشت را مفسده‌آمیز و موجب انحراف جامعه و تضعیف کشور می‌دانستند. به طوری که در در تاریخ 10 اردیبهشت 1342 در جمع دانشجویان عضو انجمن اسلامی دانشگاه تهران صریحاً اعلام می‌کنند: «حوزه علمیه هرگز مخالف اصلاحات ارضی نبوده؛ آیا دولت به ما پیشنهاد کرد و از ما نظر خواست؟ ما می‌دانیم که این موضوع برای سرگرمی کشاورزان فراهم شده است. موضوع حق شرکت دادن زنان در انتخابات مانعی ندارد؛ ولی حق انتخاب شدن آن‌ها فحشا به بار می‌آورد. موضوع حق رأی دادن زنان و غیره در درجه آخر اهمیت قرار داد. ما می‌خواهیم مشروطیت را حفظ‌‌ ‌‌کنیم. اکنون که در ایران حق آزادی از ما سلب شده، به فکر زن‌ها افتاده‌اند! در حال حاضر‌‌ ‌‌آزادی قلم، بیان، افکار و حتی حق حیات از مردم سلب گردیده است.» (صحیفه امام خمینی، ج 1، ص 191.)  با پیروزی انقلاب اسلامی نیز حق زنان برای شرکت در انتخابات به رسمیت شناخته شد و اقدامات اصلاحی مربوط به اراضی زراعی صورت گرفت.

[38] . سخنرانی در جمع دانشجویان درباره اوضاع ایران و اصلاحات امریکایی شاه، 21 مهر 1357، صحیفه امام خمینی، ج 3، ص 521.

[39] . روزشمار تاریخ ایران از مشروطه تا انقلاب اسلامی، باقر عاقلی، ج 2، ص 150.

[40] . یادداشت‌های علم، ج 1، ص 44.

[41] . همان، ص 45.

[42] . پژوهش: نقدی بر کتاب «خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست» و گزیده‌هایی از یادمانده‌های نویسنده، محسن مبصر، ص 394.

[43] . روزشمار تاریخ ایران از مشروطه تا انقلاب اسلامی، ج 2، ص 169.

[44] . قیام پانزدهم خرداد به روایت اسناد ساواک، ج 4، ص 381.

[45] . مردی برای تمام فصول، ص 472.

[46] . یادداشت‌های علم، ج 1، ص 49.

[47] . ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 1، ص 254.

[48] . خاطرات فاطمه پاکروان، ترجمه اسماعیل سلامی، ص 31.

[49] . یادداشت‌های علم، ج 1، ص 50.

[50] . چهره واقعی علم، محمود طلوعی، ص 235.

[51] . همان، ص 250.

[52] . همان، ص 251.

[53] . محافظ شاه: خاطرات علی شهبازی، علی شهبازی، ج 1، ص 80. 

[54] . Eric Martin

[55] . یادداشت‌های علم، ج 5، ص 135.

[56] . همان، ج 6، ص 319.

[57] . چهره واقعی شاه، ص 456.

[58] . همان، ص 460.

[59] . همان، ص 463.

 

منابع

امیدها و ناامیدی‌ها: خاطرات سیاسی کریم سنجابی، جبهه ملیون ایران، لندن، 1368، چاپ اول.

پژوهش: نقدی بر کتاب «خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست» و گزیده‌هایی از یادمانده‌های نویسنده، محسن مبصر، انتشارات پکاپرینت، لندن، 1996، چاپ اول.

چهره واقعی علم، محمود طلوعی، نشر علم، تهران، 1383، چاپ اول.

حزب مردم به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، تهران، 1388، چاپ اول، جلد اول.

خاطرات فاطمه پاکروان، ترجمه اسماعیل سلامی، انتشارات مهراندیش، تهران، 1393، چاپ اول.

دکتر محمد معتضد باهری به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، تهران، 1388، چاپ اول.

روزشمار تاریخ ایران از مشروطه تا انقلاب اسلامی، باقر عاقلی، نشر گفتار، تهران، 1369، چاپ اول، جلد دوم.

زندگینامه رجال و مشاهیر ایران، حسن مرسلوند، انتشارات الهام، تهران، 1376، چاپ دوم، جلد چهارم.

صحیفه امام: مجموعه آثار امام خمینی (س)، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، 1389، چاپ پنجم، جلد اول و سوم.

ظهور و سقوط سلطنت پهلوی: جستارهایی از تاریخ معاصر ایران، انتشارات اطلاعات، تهران، 1386، چاپ بیست و یکم.

ظهور و سقوط سلطنت پهلوی: خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست، جلد اول، انتشارات اطلاعات، تهران، 1386، چاپ بیست و یکم.

قیام پانزده خرداد به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، تهران، 1380، چاپ اول، جلد چهارم.

محافظ شاه: خاطرات علی شهبازی، علی شهبازی، انتشارات اهل قلم، تهران، 1377، چاپ اول.

مردی برای تمام فصول، مظفر شاهدی، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، تهران، 1379، چاپ اول.

مروری در واقعه 15 خرداد 42 و قانون مصونیت نظامیان آمریکایی، ایرج پزشکزاد، شرکت کتاب، لس‌آنجلس، 1387 / 2008، چاپ سوم.

یادداشت‌های علم: متن کامل دست‌نوشته امیر اسدالله علم، ویرایش علینقی عالیخانی، انتشارات کتابسرا، تهران، 1390، چاپ چهارم، جلد اول.

یادداشت‌های علم: متن کامل دست‌نوشته امیر اسدالله علم، ویرایش علینقی عالیخانی، انتشارات کتابسرا، تهران، 1390، چاپ دوم، جلد پنجم و ششم.































اسدالله علم در حال سخنرانی در حزب مردم



اسدالله علم و امیرعباس هویدا



مشروب خواری محمدرضا پهلوی به همراه اسدالله علم در یک مهمانی رسمی


 
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است.