نمایشنامه نماز با ابعاد سیاسی و مبارزاتی در سال 1356


21 شهريور 1401


استفاده و بهره‌برداری از نمایشنامه در بیان مفاهیم دینی، اجتماعی، تاریخی، سیاسی و مانند آن از دیرباز در کشور ما رایج بوده است. نمونه قدیمی آن تعزیه و شبیه‌خوانی است که به ذکر مصائب اهل بیت علیهم‌السلام می‌پردازد. بعد از سال 1350 در میان دانشجویان نوعی از تئاتر سیاسی شکل گرفت که گاه توسط دانشجویان چپ و گاه توسط دانشجویان مسلمان به روی صحنه می‌رفت و غالباً مورد استقبال دانشجویان و مدعوین قرار می‌گرفت و طبیعتاً این اقبال عمومی حساسیت و تعقیب دستگاه امنیتی ـ انتظامی رژیم را بر می‌انگیخت. مفاهیمی مانند مبارزه، هدف از خلقت انسان، وظیفه انسان در حیات، سربازی و فرماندهی، سربداران، و مفاهیم اجتماعی و سیاسی برخی از فروع دین مانند نماز، روزه، تولّی و تبرّی، داستان نمایشنامه‌ها را تشکیل می‌داد.

در سال 56 یکی از این نمایشنامه‌ها با نام «نمایشنامه نماز» که گویا اصلش در شهر شیراز شکل گرفته و به تابلوی اعلانات دانشکده کشاورزی دانشگاه شیراز الصاق گردیده بود ـ چنان که خواهید خواند ـ مورد تعقیب و عملیات شبانه ساواک قرار می‌گیرد؛ به‌طوری که برای پرهیز از ایجاد سر و صدا کل تابلوی نصب اعلانات را با محتویات فوق، ضبط می‌کنند و با خود می‌برند. ساواک به این مقدار اکتفا نکرده، صبح زود همان تاریخ به اتاق‌های خوابگاه نیز یورش می‌برد و پیش‌نویس نمایشنامه نماز را به دست می‌آورد.

حال با توجه به اینکه نسخه حاضر را ساواک خراسان کشف کرده، معلوم می‌شود که این نمایشنامه از پیش، تکثیر و به شهرهای مختلف ارسال شده است.

نمایشنامه نماز تطبیقی بین مسایل اجتماعی و سیاسی با مقدمات، واجبات و ارکان نماز است که در نوع خود مخصوصاً در آن زمان جالب و جذاب است.

*****

نمایشنامه نماز

این مقاله کوتاه (نمایشنامه نماز) مخفیانه در یکی از ویترین‌های دانشکده کشاورزی، دانشگاه پهلوی شیراز زده شده بود. نیمه شب ساواک با کامیونی به آنجا آمده و به خاطر ایجاد نشدن سر وصدا در اثر شکستن شیشه ویترین، ویترین را در کامیونی گذاشته و با خود می‌برند. ساعت 4 صبح همان روز عمال ساواک به اتاق‌های خوابگاه حمله کرده و به جستجو می‌پردارند. پس از مدتی چرک‌نویس این مقاله را در اتاق یکی از دانشجویان پیدا کرده و او را دستگیر می‌کنند.

+++++++++++

به: مدیریت کل اداره سوم، 312                                             شماره: 10343 / ه‍ 1

از:  سازمان اطلاعات و امنیت خراسان                                         تاریخ: 24 / 11 / 36

 

درباره: پخش اعلامیه

بدینوسیله یک برگ فتوکپی اعلامیه مضره‌ای تحت عنوان (نمایشنامه نماز) که به منزلی واقع در خیابان شاهرخ مشهد انداخته شده به پیوست ایفاد می‌گردد.

رئیس سازمان اطلاعات و امنیت خراسان. شیخان

آقای مجتبوی

عامل شناسایی شود.

++++++++++

ساعت اجراء (....1)

بازیگران:                                                                                                                سیاه

الله: (فرمانده)                                                                                                           سبز

پیامبر:(پیام‌آور)                                                                                                         سرخ

امام: (سرجوخه)                                                                                                        سیاه

مؤمن: (مجاهد ملی)                                                                                                 سبز

ایمان: (اسلحه)

قرآن: (دستور کار مبارزات)

مسجد: (پایگاه تعلیماتی)

صحنه: مجاهد ما در حالی که چهره‌اش را پوشانیده و اسلحه را در دست می‌فشارد با نگرانی اطراف را می‌پاید، منتظر شنیدن پیام رمز از فرماندهی است. بالاخره انتظار به پایان می‌رسد و پیام رمز (اذان) را دریافت می‌دارد و سراپا شوق به سوی پایگاه تعلیماتی (مسجد) می‌رود. قبل از آن که به پایگاه برسد یک بار دیگر دستش را روی اسلحه‌اش (ایمان) می‌گذارد تا مطمئن شود که هست و می‌بیند هست! از راه رسیده است سر تا پا غرق در غبار مسیر، باید سر و رویی تازه کرده چگونه؟ در پایگاه به دنبال چیزی برای شستشوی همه غبارها از صورت و سیرت می‌‌گردد. آب! آری آب را می‌بایست انتخاب کرد. چرا که همه چیز را روان و ساده می‌شوید. از کجا بایستی شروع کرد؟ دست‌ها! بله ابتدا باید دست‌ها را شست زیرا که با دست‌های آلوده! نمی‌توان تعلیم داد و تعلیم گرفت. سپس صورتش ـ غبار چهره‌اش ـ آری در راه مبارزه باید بینا بود. به همین خاطر است که مجاهد ما صورت می‌شوید، چشم‌هایش بیناتر می‌شود و بهتر می‌تواند اطراف را بیابد. خب حالا نوبت دست راستی‌هاست! آن‌ها را باید تصفیه کرد به این خاطر است که مشتی آب بر دست راستش می‌ریزد! اما چرا از آرنج!.... زیرا اینجا محل شکستن و تا شدن است. از این جا که حساس‌تر است باید شروع کرد. خب خیالمان از دست‌راستی‌ها که راحت شد. حالا چه باید کرد – یک گروه مزاحم هم مانده است. دست‌چپی‌ها! مقداری آب هم کار این یکی را خواهد ساخت. برای همین است که انقلابی «مؤمن» ما دست چپش را هم می‌شوید. اما چرا اول باید از دست راستی‌ها آغاز کرد؟ زیرا که آن‌ها در درونند و ضربه ایشان بیشتر کارگر است. آخر باید مجاهد، اول از خودی‌ها مطمئن باشد! از درون تشکیلات؛ خب خیالمان از خودی‌ها و از دیگران راحت شد، دیگر چه مانده است؟ خدایا! دیر شد باید به بچه‌ها پیوست... نه... هنوز دو کار مانده است. سر؛ آنجا را باید پاک کرد. دستی هم به آنجا می‌کشم، باز هم چیزی مانده است که نکردیم... بله! پاها – دستی هم باید به آنجا کشید؛ پا دیگر چرا؟ آخر ستون کار ماست. باید از آنها هم مطمئن شد. صدای سرجوخه را می‌شنود. در قلب اردوگاه همه بچه‌ها شروع به تعلیمات کرده‌اند... خدایا! دیر شد باید رفت. مجاهد ما می‌رود به انتهای صف صفی که چون او مجاهدند خود را می‌رساند و با صدای بلند ورودش را به گروه اعلام می‌دارد... فرمانده برتر است «الله اکبر» یعنی که هستم. من هم آمدم. یک بار، فقط برخلاف دیگر تعلیمات که باید دوبار انجام بدهند، این یکی را باید یک بار انجام دهند. چرا؟ - هدف – مقصد یکی است. یک بار – آری تنها یک بار مجاهد ما تصمیم می‌گیرد. چرا که مطمئن است، اسلحه‌اش «ایمان» از همه چیز مطمئنش ساخته است. این است که بدون شک و شبهه تصمیم می‌گیرد. برای چی تمرین. برای مبارزه فردا، فردا همین مبارزه را باید در مقابل دشمن کرد. اگر امروز، اینجا خوب یاد نگیری فردا دیگر دیر است. آنجا که دشمن شلیک می‌کند، دیگر فرصتی برای تمرین نیست!... تصمیم می‌گیرند همه بچه‌ها با هم. تعلیمات شروع می‌شود. «الحمد» برای چه کسی؟ بزرگ فرمانده «الله» او شایسته همه سپاسهاست. چرا که ... را او ریخته است. به کمک اوست که همه این تشکیلات شکل گرفته است. حالا نوبت این است که سرجوخه «امام» از طرف همه انقلابیون وفاداری را به فرمانده اعلام کند... ایاک نعبد.... و ایاک نستعین... اما چگونه می‌شود به فرماندهی که نمی‌شناسی اعلام وفاداری کنی؟ این مرحله سوم تعلیمات است، سرجوخه شروع می‌کند... «قل هوالله احد» آری فرمانده ما تنها برتر است در همه چیز، در قدرت، در رهبری، تنها او فرمانده است و کس دیگری نمی‌تواند در لاک فرماندهی برود. با این به همه بچه‌ها اعلام می‌دارد فریب نخورید... فرمانده یکی است. شناسایی فرمانده هم پایان برد حالا باید تمرین وفاداری کرد. یک مرحله برای جانبازی «رکوع» یک قدم به مرگ «زمین» نزدیک می‌شوند... نه... هنوز چیزی باقی مانده ‌است. نهایت از جان گذشتگی، همه می‌میرند و به زمین می‌افتند... «سجود»... باز هم کافی نیست، چرا که ممکن است اولی تصادفی باشد. لذا برای بار دوم به فرمانده ثابت می‌کنند که هنوز آماده فداکاریند... دوباره می‌میرند «سجود» اکنون همگی مبارز و موحد به پا می‌خیزند. برای بار دوم تعلیمات را باید تکرار کرد. چرا که فردا فرصت هیچ‌گونه کاری نیست. بار دوم عملیات تکرار می‌شود... نه... مثل این که این بار بچه‌ها خوبند، آماده‌اند حالا نوبت شعار و سلام انقلاب است. اکنون زمان سوگند یاد کردن است به این که تنها او فرمانده است، تنها دستورات او را اجرا خواهیم کرد... اشهد ان لا اله... ما وفا داریم به پیام‌آور که از جانب فرمانده فرامین را آورده است... اشهد ان محمد... اکنون تعلیمات پایان یافته است و سلام آغاز می‌گردد... سلام بر پیام‌آور بزرگ... السلام علیک ایها النبی... سلام بر ما... سلام بر مجاهدان... السلام علینا... و سلام بر شما... سلام بر شما پیوستگانی که بر ما می‌پیوندید... السلام علیکم... تعلیم پایان می‌یابد.... یک کار دیگر مانده است... شلیک... اسلحه‌ها را یک بار... نه... دو بار... نه برای سومین بار شلیک می‌کنند. درود بر تو پیام‌آور بزرگ و درود بر رهروانت (اللهم صلّ....) بچه‌ها دست‌های یکدیگر را می‌فشارند... چرا که از یک مبارزه تعلیماتی موفق بیرون آمده‌اند. همگی در حالی که دستور کار مبارزات انقلابی (قرآن) را در دست دارند به سنگرهای خود باز‌می‌گردند، تا فردا اسلحه‌های پر از باروت و نفرت را بر روی دشمن شلیک کنند.

                                                                                    شلیک !...!

                                                                                                  شلیک !...!











 
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است.