نگاهی کوتاه به محمود جم و فرزندش ارتشبد فریدون جم
03 مهر 1401
محمود و فرزندش فریدون از خدمتگزاران رضا و محمدرضا پهلوی بودند. وابستگی این خانواده به انگلیسیها، عامل اصلی این پیوند و خدمتگزاری بود و خصایص مشترک فساد اخلاقی بین پهلوی و خانواده جم و ازدواج فریدون با شمس پهلوی دختر رضاخان و سپس با رفیقه شاه به نام فیروزه ساعد مراغهای، این پیوند را مستحکمتر نموده بود. برای درک بهتر این موضوع به شرح مختصری درباره این خانواده توجه فرمایید.
محمود خواجگان جم(مدیرالملک) فرزند محمدصادق (فرزند خواجه جعفر) به سال[۱۲۶۴ش؛ ۱۲۵۸ و ۱۲۶۳ش نیز گفته شده] در تبریز به دنیا آمد. کنیه خواجه بر سر اسم چند نسل از نیاکان او بوده و نام خانوادگی محمود جم نیز در اصل شناسنامه خواجگان جم بوده که پس از رسیدن به مقام وزارت خواجگان را از نام خانوادگی خود حذف کرد. تحصیلات مقدماتی خود را در تبریز گذراند؛ سپس نزد دکتر کوپن داروساز فرانسوی که پزشک ولیعهد وقت یعنی احمد شاه قاجار بود، شروع به کار کرد. بعد به اروپا رفت و پس از توقف چند ساله در آنجا به ایران بازگشت. وی پس از مدتی در سال ۱۲۸۸ شمسی در سن ۲۴ سالگی به تهران آمد و بهعنوان مترجم در اداره کل گمرکات وارد خدمت شد. سپس به سفارت فرانسه رفته، هفت یا هشت سال مترجم سفارت مزبور بود. در آن زمان با خواهر عباسقلیخان نواب دبیر سوم سفارت انگلیس ازدواج کرد و بدین ترتیب پیشرفت وی شروع شد. در سال ۱۲۹۸ش در دولت وثوقالدوله به ریاست غله منصوب شد و بعد به پیشنهاد وثوقالدوله و تصویب احمد شاه به لقب مدیرالملک ملقب شد. محمود جم سپس پیشکار دارایی و چندی بعد خزانهدار کل کشور در وزارت دارایی شد. در کابینه مشیرالدوله کفیل وزارت دارایی و مجدداً در کابینه قوامالسلطنه خزانهدار کل شد و بعد از مدتی ریاست انبار غله را به عهده گرفت. جم در سال ۱۳۰۲ و ۱۳۰۳ش وزیر دارایی شد و در سال ۱۳۰۴ش به هنگام تغییر سلطنت در کابینه محمدعلی فروغی معاون نخست وزیر شد. در زمان تاجگذاری رضاشاه او ریاست کمیسیون جشنهای وزارتخانهها بود. در سال ۱۳۰۵ش به استانداری کرمان، در سال ۱۳۰۶ش در کابینه مخبرالسلطنه هدایت به سمت وزیر فواید عامه، در سال ۱۳۰۸ش به استانداری خراسان، در سال ۱۳۱۲ش به وزارت کشور و بالاخره در آذرماه ۱۳۱۴ش بهجای محمدعلی فروغی نخست وزیر شد. در آبان سال ۱۳۱۸ش از نخست وزیری کنار گذاشته شد و در کابینه دکتر متین دفتری به وزارت دربار منصوب شد. پس از تبعید رضاخان، به جزیره موریس رفت و مدت زیادی نزد او بود. در مراجعت جم به ایران، رضاخان برای محمدرضا نامهای نوشت و از جم تعریف کرد و سفارش او را نمود. جم آن نامه را قاب گرفت و همیشه در اتاقش بود. بعد از بازگشت به ایران بهعنوان سفیر کبیر ایران به مصر رفت و قریب پنج سال در آنجا بود. در سال ۱۳۲۶ش در آخرین ترمیم کابینه قوام وزیر جنگ شد. سمتهای بعدی او عبارت بود از: وزارت دربار، استانداری آذربایجان، سفیر ایران در ایتالیا و در سال ۱۳۳۵ش در دوره سوم و سپس چهارم مجلس سنا به سناتوری کرمان انتخاب شد. در اوایل سال ۱۳۴۸ش بر اثر زمینخوردگی لگن خاصرهاش بهسختی شکست و برای معالجه به انگلستان رفت، اما نتیجه معالجات در بیمارستان وست مینستر لندن رضایت بخش نبود و پس از مراجعت به ایران در ۱۹ مرداد ۱۳۴۸ درگذشت.
جم پس از ازدواج با خواهر نواب و بهوسیله او عضو لژ فراماسونری بیداری ایران شد و از این طریق با سرویسهای اطلاعاتی بریتانیا مرتبط بود. جم نزدیک هشت سال در سفارت فرانسه بود و در جریان جنگ بینالملل اول بسیاری از مسائل سیاسی محرمانه میان دولت ایران و فرانسه بهوسیله وی با مسیو لکنت(مسیو ریمان لکنت، کاردار فرانسه در ایران) در میان گذاشته میشد و جم همه اطلاعات را از طریق برادر همسر خود به اطلاع مقامات بریتانیا میرساند. جم بهعنوان یکی از عناصر مهم اطلاعاتی بریتانیا در ایران از قبل در جریان کودتای ۱۲۹۹ش قرار گرفته بود به همین جهت صبح روز سوم اسفند ۱۲۹۹ش مستقیم از خزانهداری کل به قزاقخانه رفت و در اتاق کار کودتاچیان حاضر و سرگرم همکاری با سید ضیاءالدین و رضاخان گردید و آنچه در خزانه بود تحویل آنها داد و بهپاس همین خدمات بعدها همیشه مصدر کارها بود. وقتی در کابینه قوامالسلطنه خزانهدار کل شد - که البته با توصیه وزیر مختار انگلیس بریجمن این امر صورت گرفت- بزرگترین خدمت را به آنها کرد و مطالبات ادعایی دولت انگلیس - که سالها بود نمیتوانست از دولت ایران بگیرد - توسط او و تیمورتاش مورد تأیید قرار گرفت و گزارش ضد میهنی خود را مبنی بر بدهکار بودن دولت ایران، به هیئت دولت ارائه کردند.
او در کابینه قبل از آن یعنی کابینه مشیرالدوله بهعنوان وزیر مالیه معرفی شد که مورد اعتراض نمایندگان قرار گرفت و بالاخره با تشکیل جلسه خصوصی در مجلس شورای ملی، مشیرالدوله اظهار میدارد که وزیر مالیه شدن جم بر حسب خواسته همسایه جنوبی (انگلیس) است؛ لذا مورد تصویب قرار میگیرد!
جم یک انگلیسی تمام عیار بود و از مهرههای اصلی سیاست انگلیس در ایران بود که بیش از پنجاه سال بهطور مستمر و فعال در صحنه سیاسی کشور و پستهای حساس دولتی حضور داشت و مجری اوامر صادره از سوی رؤسای فراماسون و سرویسهای اطلاعاتی انگلیس بود و به خاطر همین همیشه شاغل بود و حتی یک روز هم خانهنشین نشد. با این که هیچ استعداد و هنر خاصی در او سراغ نداریم، شعوری متوسط، سوادی معمولی و بیانی قاصر داشت... در زمان نخست وزیری او رخدادهای مهم و جنایتهای بزرگ به وقوع پیوست. کشف حجاب، کشته شدن و تبعید و زندانی شدن بسیاری از مخالفین، قتل تیمورتاش، نصرتالدوله فیروز، شیخ خزعل، صولتالدوله قشقایی و... با سَمّ یا آمپول بهوسیله دکتر احمدی، خودکشی علیاکبر داور وزیر عدلیه، دستگیری و محاکمه گروه ۵۳ نفر، ازدواج محمدرضا با فوزیه خواهر ملک فاروق پادشاه مصر و... در شمار آن رخدادهای مهم است.
جم فردی مالدوست، ثروتاندوز و در عین حال خسیس بود. در این مورد تعریف میکنند که چند میلیون ریال از جواهرات او در شهریور سال ۱۳۳۹ش ربوده شد. وی از این سرقت و شوک حاصله به بستر بیماری افتاد. وقتی مأموران شهربانی سارق را دستگیر کردند و هنگامی که جم برای گرفتن جواهراتش به کلانتری یک رفت و چشمش به اموال بازیافته افتاد در حضور مأموران پلیس شروع به گریستن نمود!...[1]
محمود جم در دوره دوم مجلس سنا در سال 1332 بهعنوان نماینده کرمان وارد سنا شد و در دورههای سوم تا پنجم همچنان عضو مجلس سنا بود تا این که در 19 مرداد 1348 درگذشت.
فریدون جم، فرزند محمود در سال 1293ش در تبریز به دنیا آمد. مادرش، خواهر حسینقلیخان نواب بود. حسینقلیخان از خانواده نواب هندی از برجستهترین عوامل انگلیس در ایران، از عوامل مؤثر انعقاد قرارداد رژی و از بنیانگذاران لژ بیداری ایران بود و در زمان فتح تهران و عزل محمدعلیشاه، عضویت کمیته هیئت مدیره تهران را دارا بود که به دستور همین کمیته آیتالله شیخ فضلالله نوری به شهادت رسید.
فریدون جم تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در تهران و پاریس به پایان رساند و سپس وارد دانشکدهی نظامی سنسیر شده و لیسانس گرفت. دورهی افسری در تهران را نیز گذراند و دورهی دانشگاه جنگ را در انگلستان و چند دورهی کوتاه مدت را نیز در آمریکا گذرانید. در سال 1316 به درجه افسری رسید و سال بعد از آن بهفرمان رضاشاه با شمس پهلوی ازدواج کرد.[2] این ازدواج فرمایشی بود و رضاشاه میل داشت قبل از این که ازدواج فوزیه ـ دختر پادشاه مصر ملک فؤاد یکم و خواهر ملک فاروق ـ با محمدرضا سر بگیرد، دختران خود را شوهر داده باشد. این ازدواج تا مرگ رضاخان دوام داشت و این وصلت در سال 1323 به طلاق انجامید. جم پس از آن با فیروزه ساعد مراغهای ـ برادر زاده محمد ساعد مراغهای نخست وزیر در سالهای 1323 و 1327 ـ (رفیقه محمدرضا پهلوی قبل از ازدواج با فوزیه) ازدواج نمود و صاحب فرزندی به نام کامران شد. فریدون درجات خود را در ارتش پیمود و با درجه سرتیپی، فرمانده دانشکده افسری شد و در سمتهایی از قبیل: معاون فرمانده ارتش یکم، رئیس سازمان بهبودی توانایی رزمی نیروی زمینی، جانشین ستاد ارتش و رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران به رژیم پهلوی خدمت کرد. وی در سال 1352 با درجهی سپهبدی بازنشسته شد. رویه محمدرضاشاه در بیست سال آخر سلطنتش چنین بود که برخی از افسران ارشد را پس از بازنشستگی، به مأموریت سفارت در خارج میگمارد؛ لذا فریدون جم را هم به سفارت اسپانیا منصوب نمود و او چهار سال در این سمت بود و پس از اتمام مأموریت در لندن اقامت گزید.
فریدون جم به لحاظ اخلاقی فاسد و در مصرف مشروبات الکلی افراط میکرد و در زمان فعالیت نظامی در مهاباد به مصرف مواد مخدر و ارتباط با زنان مشهور بود و در زدوبندهای مالی و اخذ رشوه نیز دست داشت. وی در زمان ریاستش در ستاد ارتش با اخذ رشوه از «جعفر اخوان» رئیس شرکت سهامی آریا و شاهین دستور خرید ماشینهای آریا و شاهین را برای ارتش صادر کرد. فریدون جم به دلیل خدماتش به رژیم پهلوی از طرف محمدرضا پهلوی نشان درجه یک همایون دریافت کرد. شاه بارها دستور کمک مالی به نامبرده را به دربار صادر کرده بود. فریدون جم در سال 1357 توسط دولت بختیار چند بار برای عضویت در هیئت دولت دعوت شد، اما به دلیل نداشتن اختیارات کافی در وزارت دفاع حاضر به پذیرش این پست نشد. او بیانیهی بیطرفی ارتش در 22 بهمن 1357 را از لحاظ حقوقی خلاف موازین میدانست.[3]
کامران جم فرزند فریدون به علت اعتیاد شدید به مواد مخدر در سالهای پیش ـ در تاریخی نامعلوم ـ درگذشت و همسرش فیروزه نیز در سال 1385 فوت کرد و دو سال بعد در روز ۴ خرداد ۱۳۸۷ فریدون جم در لندن درگذشت.
از فیروزه ساعد مراغهای، اطلاعات کاملی در دست نیست ولی همانگونه که در بالا اشاره شد، او دختر برادرِ محمد ساعد مراغهای از درباریان پهلوی بوده است. درباریان زیبایی او را در حد کمال توصیف کردهاند و در این خصوص شهره همگان بود. فردوست در خاطرات خود درباره او و چگونگی ورود و سپس خروجش از دربار میگوید:
«محمدرضا در طول حیات خود زندگی زناشویی سالمی نداشت و به تمام معنا فردی عیاش بود. پیش از این بهطور پراکنده در باره روابط ناسالم محمدرضا با زنان سخن گفتم و توضیح دادم که نخستین بار با مستخدمه مدرسه له روزه، که توسط پرون با محمدرضا آشنا شد، رابطه داشت که به افتضاح کشیده شد. زمانی که در سال 1315 محمدرضا به ایران مراجعت کرد، رضاشاه مراقب بود که با زنهای ناباب رابطه پیدا نکند و لذا به مادر محمدرضا پیغام داد که زن مناسبی برای او پیدا کنند. در اندرون، همه فیروزه را بهعنوان زیباترین زن تهران میشناختند. فیروزه یک سال قبل با یک پزشک ارتش ازدواج کرده و چند ماه بود که طلاق گرفته بود و بهاتفاق سبیره، خواهرش، نزد عمهاش که قابله بود، زندگی میکرد. هر چقدر فیروزه زیبا بود، خواهرش سبیره زشت بود. عمه فیروزه یک دکتر(تحصیلکرده قفقاز) و مسئول اداره زندگی این دو خواهر بود. عموی فیروزه، ساعد مراغهای بود که بعدها نخست وزیر شد. قبلاً از طرف اندرون با عمه فیروزه صحبت شد و پس از موافقت او قرار شد من فیروزه را بیاورم. من به مطب عمه فیروزه در خیابان لالهزار رفتم و فیروزه پس از دو ساعت آرایش آماده شد. او را نزد محمدرضا آوردم. خیلی زود آشنا شدند و از آن پس فیروزه در عمارت محمدرضا زندگی میکرد. بعضی روزها رضاخان، فیروزه را میخواست و از او احوالپرسی میکرد و با هم در باغ قدم میزدند. او میخواست به این ارتباط جنبه نیمه رسمی بدهد. ضمناً رضا میخواست خصوصیات فیروزه را بشناسد. ارتباط محمدرضا با فیروزه تا ازدواج با فوزیه ادامه داشت و به او ماهانه 300 تومان میپرداخت و اگر البسه خاصی نیز میخواست پول آن را میداد، ولی این مخارج هیچگاه از 500 تومان در ماه تجاوز نمیکرد. رضاخان از این وضع که مسبب آن خودش بود خیلی خوشحال بود و احساس رضایت میکرد. این وضع ادامه یافت تا این که مسئله ازدواج با فوزیه پیش آمد. یک روز محمدرضا به من گفت که هرچه فیروزه در عمارت او دارد به خانه خودش ببرم و دیگر نزد او نیاید. دستور را اجرا کردم. فیروزه از این موضوع بسیار غمگین شد و خواهش کرد که از ایران برود. محمدرضا موافقت کرد و چند قطعه جواهر و حدود 200 هزار تومان پول نقد به او داد که جمعاً با ارزش جواهرات حدود پانصد هزار تومان بود. این پول برای آن موقع که حقوق من (ستوان 2) 55 تومان بود پول کلانی محسوب میشد. فیروزه به ایتالیا (رم) رفت و چند سالی ماند و سپس مراجعت کرد و زن تاجری به نام ایپکچی شد. پس از مدتی از او طلاق گرفت و فریدون جم، که پس از جدایی از شمس به دنبال فیروزه بود، با او ازدواج کرد. آنها هم اکنون در انگلستان با هم زندگی میکنند و دارای پسری هستند. سبیره نیز با فریدون و فیروزه زندگی میکند.»[4]
البته همانگونه که گفته شد طبق اطلاع، فیروزه در سال 1385 فوت نمود و فرزندش کامران چند سال پیش از آن به دلیل اعتیاد شدید به مواد مخدر مرد ولی اطلاعی از خواهرش به نام سبیره در دست نیست.
نامه زیر مکاتبه فریدون جم با بهترین دوستش یعنی حسین فردوست است.[5] این نامه را فریدون در زمان تصدی سفارت ایران در اسپانیا نوشته و در آن از مشکلات خود و همسرش برای درمان اعتیاد کامران و نگهداری او، مشکلات پیش آمده با توجه به قوانین انگلستان درباره درمان کامران و شکوه از زندگی و آرزوی مرگ نمودن، گفته است و از فردوست بهعنوان غمخوار خویش، تقاضای کمک و مساعدت نموده است.
*****
کاملاً محرمانه و خصوصی است شماره ثبت: 12264 / دفتر ویژه اطلاعات
خیلی خیلی فوری تاریخ: 11 / 4 / 36 [1356]
محضر محترم تیمسار ارتشبد حسین فردوست
ریاست محترم سازمان بازرسی شاهنشاهی و دفتر ویژه اطلاعات
... دفتر(وزارت امور خارجه)
ردیف 6 مادرید
تیمسار ارتشبد حسین فردوست
برادر مکرم و دوست عزیزم
اولاً معذرت میخواهم که به علت عدم اطلاع در نامههای قبلی عنوان تو را «سپهبد» نوشتم. میدانی که دلبستگی من به تو، محبتی است برادرانه و توجهی به عناوین و درجات در بین نیست. میدانم که تو چقدر وارسته هستی و این اشتباه را نادیده گرفتهای. عیب کار در این است که ارتش هیچ نوع نشریه و اطلاعیهای به سفارتها نمیفرستد و دستگاه نمایندگی از تمام جنبههای نظامی بیاطلاع میماند.
ثانیاً غم و یأس و نگرانی ما پایان ندارد. پس از دو سال که در مادرید نشستم و فیروزه و کامی را به لندن فرستادم که در محیطی که کامی دوست دارد معالجه کند و هزینه صدها هزار تومان پول اجاره آپارتمان ـ (ماهی 12000 تومان) هزینه زندگی در لندن در همین حدود ـ پول دکتر و بیمارستان ـ باز کامران پس از مدتی بیماری و رسیدن به سرحد جنون را فراموش کرده و باز به مواد مخدر روی آورده است. این روزها حالش مجدداً خیلی بد است. دائم با فیروزه دعوا کرده، رکیکترین فحشها را به او میدهد و اغلب بهکلی پرت صحبت میکند. خودم را باز به لندن رساندم و دیدم حال [او] خیلی خراب است. متأسفانه در انگلستان تحت عنوان آزادی، حتی بیمار را اگر خودش نخواهد نمیتوان روانه بیمارستان نمود. باید صبر کرد که بیمار کاملاً دیوانه شود تا راهی بیمارستان بشود. یا جرمی را مرتکب شود و به زندان بیفتد!!!
ضمناً از احساس ناتوانی فیروزه و من بهقدری مضطرب هستیم که خود نیز سلامت فکر را از دست خواهیم داد...
میدانم که کامران بیمار است و گفتار و کردارش ناشی از بیماری است، هر چه به دکترها متوسل میشویم میگویند برخلاف میل خودش نمیتوان جوان بیست و دوسالهای را بهزور در بیمارستان بستری کرد. زندگی با او هم در خانه غیرقابل تحمل شده. تجسم کن سر پیری به چه بلیهای گرفتار شدهایم!! تحقیق کردم میگویند در آمریکا هم مثل انگلستان است همینطور سایر کشورهای غربی. در این شرایط بهکلی یأس و ناامیدی و نگرانی مرا از پا درآورده. این است که به تو برادر عزیزم متوسل میشوم که اگر لازم هست مراتب را به شرف عرض خاکپای همایونی برسانی، شاید از راه بندهنوازی فرمان همایونی صدور یابد که مقامات پزشکی را وادارد به این امور، راهی پیش پای ما بگذارند. مشکل کار در این است که کامران بههیچوجه از مادرش و من تمکین ندارد والا اول کاری که میکردم آن بود که او را از محیط فاسد لندن خارج کنم. آن هم با قوانین انگلستان میسر نیست!! آنچه کامران اکنون لازم دارد عبارت است از مدتی معالجه در یک بیمارستان تا اعصابش سکونی پیدا کند سپس محیطی که در آن زندگیاش کنترل شده باشد و مجبور به انجام برنامه معینی باشد و با جوانان سالم هم دمساز گردد، زیر نظر پزشکی هم باشد. خیلی از این گرفتاریها از تنهایی ناشی میشود. نداشتن دوست.
کامران پس از گرفتن دیپلم (GCE (Hig Level) گرفتار این بلیه شد و دیگر نتوانست به مدرسه برود. فکر کردم محیطی که همه شرایط را دارد یک محیط نظامی میتواند باشد که هم بیمارستان دارد، هم پزشک دارد، هم جوانان سالم، هم برنامه، هم کنترل، هم رفاقت و خلاصی از تنهایی. اما مشکل در این است که چطور او را از لندن حرکت دهیم. به دست کی بسپاریم. در کجا تحت معالجه و تربیت مجدد واقع شود. شاید در کشورهای دیگری هم مراکز درمانی حائز شرایط باشد که من خبر ندارم یا غیر از ارتش که بالمآل محیط آسانی نیست، محیط دیگری جامع شرایط باشد. از تو برادرم از راه دور استمداد میکنم...
در پیشگاه همایونی شرمندهام. دو سال است که بهفرمان مهر اثر همایونی از لحاظ مخارج از طریق وزارت جنگ کمک مؤثر شده و میشود ولی دو سال تجربه ثابت کرده است که راه بیاثری بوده است. خود من هم مبالغ هنگفتی در این راه که با تواناییام هماهنگی ندارد صرف نمودهام... کار بهجایی رسیده که روزی چند بار از درگاه خداوند مرگ را با استغاثه طلب میکنم. شاید پزشکان تحصیلکرده بتوانند راهی در پیش پایم بگذارند تا این جوان از بین نرفته کاری برایش بنمایم.
فعلاً به گفته دکترش و خودش فقط از حشیش استفاده میکند و گاهی هم در تجزیههایی که انجام دادهاند اثر قرصهای AMPHETAMINE دیده شد. اینها عادت و اعتیاد نمیآورد. فقط اراده میخواهد که این کار را نکند و اراده را هم نمیشود با دارو تزریق کرد!!!
حسین برادرم عزیزم ـ این نگرانی جانکاه به یک طرف، مشکلات زندگی از طرف دیگر. احساس شرمندگی و سرشکستگی هم مانع است که با کسی صحبت کنم. دکتر میگوید بهعلاوه کامران باید مدتی دور از مادرش و من زندگی کند که یاد بگیرد به خودش متکی شود. اما با این حالِ بیماری چطور میتوان او را رها کرد؟ اگر به دست سازمان یا مرکزی داده میشد که او را اداره میکرد. البته و هزار البته مرا ببخش که از راه دور بهجای خوشی برای تو دلتنگی فراهم کرده، مقداری از مشکل خود را به شانه تو میاندازم. عزیزم در این جهان تنها ماندهام. جز عنایت الهی، مراحم شاهنشاه ولینعمت عزیزم و محبت تو برادرم راهی را در این بلیه نمیبینم.
حسین جان، به دادم برس.
مادرید 3 خرداد 2536[1356]
قربانت فریدون جم[6]
پینوشتها:
[1] . تغییر لباس و کشف حجاب به روایت اسناد، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول، سال 1378، ص 386 تا 388، با استناد به: نخست وزیران ایران از مشیرالدوله تا بختیار، دکتر عاقلی، صفحات ۴۴۴ تا ۴۶۴، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ارتشبد فردوست، انتشارات اطلاعات، سال 1374، ج اول، ص ۶۵ و ۷۲؛ زندگی پرماجرای رضاشاه، اسکندر دلدم، ج دوم، ص ۶۳۳ تا ۶۵۵؛ بازیگران سیاسی عصر رضاشاهی و محمدرضا شاهی، ناصر نجمی، ص ۱۳۸؛ تاریخ بیست ساله ایران، حسین مکی، ج ششم، ص ۲۷۳ به بعد و روزنامه اطلاعات مورخه 13 / 9 / 1314.
[2] . برای اطلاع از زندگینامه و وضعیت شمس پهلوی و ازدواج او با فریدون جم و مهرداد پهلبد بنگرید: زنان دربار به روایت اسناد ساواک، شمس پهلوی، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول، سال 1387 و همچنین سه مقاله منتشره در همین سایت با عناوین:
زنان دربار (3)- نگاهی به زندگی شمس پهلوی
نگاهی به زندگی شمس پهلوی از دریچه اسناد و خاطرات
نگاهی کوتاه به مهرداد پَهْلبُد (عزتالله مینباشیان) همسر شمس پهلوی
[3] . بنگرید: بایگانی اسناد مرکز بررسی اسناد تاریخی، پرونده فریدون جم، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ارتشبد فردوست، انتشارات اطلاعات، سال 1374، ج اول، ص 244 تا 248، شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، باقر عاقلی، نشر گفتار، چاپ اول، سال 1380، ج اول، ص 545 تا 547.
[4] . ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، همان، ص 205 و 206.
[5] . فردوست مینویسد: «... من از سال 1316 که فریدون برای ازدواج با شمس به تهران آمد با او دوست صمیمی بودم و این صمیمیت تا قبل از انقلاب ادامه یافت. پس از انقلاب نیز که شاهرخ(پسرم) برای سفر به آمریکا چند روز در انگلستان ماند، به دستور من با جم ملاقات نمود... نزدیکترین دوستان جم سرلشکر ناظر، قشقایی، شاپورجی و من بودیم.»، همان، ص 244 و 245.
[6] . اسناد و متن نامه با شرحی که مقداری از آن در این مقاله استفاده شده در کتاب اتفاقات تاریخی به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول، سال 1386، ج اول، ص 371 تا 376 درج گردیده است.
ارتشبد فریدون جم
محمود جم
محمود جم
فریدون جم
فریدون جم
شمس پهلوی خواهر شاه اول همسر فریدون جم شد و سپس همسر مهرداد پهلبد
مهرداد پَهْلبُد (عزتالله مینباشیان) همسر شمس پهلوی و وزیر فرهنگ و هنر