نگاهی به زندگی و مبارزات سیاسی شهید آیت‌الله سید عبدالله بهبهانی


29 دي 1401


چکیده

آیت‌الله شهید سیدعبدالله بهبهانی روحانی و سیاستمدار و یکی از سه زعیم روحانی صدر مشروطیت است. وی مجتهدی متنفذ بودند و از اواخر دوران سلطنت مظفرالدین شاه به‌عنوان منتقد و مصلح وارد مسائل سیاسی شدند. برپایی مجلس اول را می‌توان بیشتر مدیون کوشش ایشان دانست. از دیگر فعالیت‌های سیاسی شهید بهبهانی، نقش اساسی در جریان مشروطیت و صدور فرمان آن بود. ایشان پس از فرمان مشروطیت، وارد مجلس شورای ملی شدند و خدمات ارزنده‌ای از خود به یادگار گذاشتند. پس از به توپ بسته شدن مجلس توسط محمدعلی شاه یک دوره کوتاه بالاجبار در عتبات روزگار گذراند اما بزودی دوباره به ایران بازگشتند و پس از خلع محمدعلی شاه و تشکیل مشروطیت دوم، به نمایندگی رسیدند و نفوذش در جامعه و محافل سیاسی ایران چند برابر شد. شهید آیت‌الله بهبهانی در میان مردم موقعیت خاصی داشتند و یکی از عوامل مؤثر موفقیت نهضت مشروطه گردیدند اما پس از استقرار مشروطه برای جلوگیری از نفوذ گروه‌های خائن به مملکت تلاش فراوانی کردند که سرانجام به‌صورت ناجوانمردانه به شهادت رسیدند. بررسی ماهیت و چگونگی زندگی سیاسی و اجتماعی این روحانی عالی‌قدر از اهمیت ویژه برخوردار است. ازاین‌رو در پژوهش حاضر با استفاده از روش کتابخانه‌ای سعی در شرح زندگانی و خدمات ایشان در عرصه سیاست شده است.

کلمات کلیدی: سیدعبدالله بهبهانی، مشروطیت، قاجاریه، مجلس شورای ملی

 

تولد و تحصیلات

نسب خاندان بهبهانی به آل‌غریفی بحرین و منسوب به غرفه، روستایی در بحرین است. سیدعبدالله بلادی جد پنجم  بهبهانی، سیدعبدالله بهبهانی است که از آنجا مهاجرت کرد. سید اسماعیل موسوی پدر سیدعبدالله به‌عنوان مجتهد در بهبهان زندگی می‌کرد و در دوره محمدشاه قاجار از بهبهان به تهران مهاجرت کرد. او به همراه خانواده در کوی سرپولک ساکن شد و به‌ عنوان مرجعیت مورد اعتماد اهالی محل بود. سیدعبدالله در سال 1223ش در همان محل چشم به جهان گشود. تحصیلات را در مقدمات عربی، فقه و اصول آغاز کرد و هنگامی‌ که 20 ساله بود، قریب‌الاجتهاد شد.[1]

سیدعبدالله برای ادامه تحصیل به نجف اشرف رفت و در آنجا از محضر اساتید و آیاتی همچون: شیخ مرتضی انصاری، حاج میرزامحمد حسن شیرازی و حاج سیدحسین کوه کمری بهره برد و به درجه اجتهاد رسید. سپس در سال 1256ش به ایران بازگشت و در حوزه علمیه مشغول به تدریس شد. چند سال پس از بازگشت پدرش را در سال 1260 ش از دست داد.

وی مجموعه‌ای در فقه شامل بیست رساله فقهی نگاشته است که هر کدام مربوط به یک موضوع فقهی است.[2]

 

نهضت مشروطه، ماجرای مسیو نوز و مهاجرت به حضرت عبدالعظیم(ع)، (مهاجرت صغری)

سال 1284 شمسی را می‌توان آغاز انقلاب مشروطه ایران دانست. البته انجمن‌های مخفی و گروه‌بندی‌هایی که علیه قاجاریه مبارزه می‌کردند، به وجود آمده بود و آنها کاملاً آماده یک قیام عمومی بودند. در همین زمان و در ایام محرّم، موسیو نوز بلژیکی، وزیر گمرکات و پست و تلگراف و رئیس تذکره، با لباس روحانیت قلیان کشید و به ساحت اسلام و روحانیت توهین کرد. عکس‌های او انتشار پیدا کرد و باعث شد تا علما این کار مسیو نوز را محکوم کنند. آیت‌الله بهبهانی به منبر رفت و این کار را توهین به اسلام و ریشخند روحانیت توصیف کرد و انجام چنین حرکت‌های زشتی را نتیجه زمامداری عین‌الدوله صدراعظم اعلام کرد. مظفرالدین شاه نامه ملاطفت‌آمیزی برای آیت‌الله بهبهانی فرستاد و وعده داد مقاصد او را برآورده خواهد کرد. در نتیجه مردم آرام گرفتند اما شاه به وعده‌های خود عمل نکرد. آیت‌الله بهبهانی برای اینکه جبهه مبارزه علیه شاه را تقویت کند به علما نامه نوشت و از آنان خواست که علیه استبداد قیام کنند.[3]

در همین زمان ندای آزادی‌خواهی از کرمان به‌وسیله چند تن از روحانیون آن شهرستان برخاست. رکن‌الدوله حاکم کرمان آنها را آزار داد و طی شورش و بلوا چند نفر به شهادت رسیدند. هنگامی‌که خبر این بلوا به دربار در تهران رسید حاکم کرمان را عزل کردند و به‌جای او ظفرالسلطنه حاکم کرمان شد. ظفرالسلطنه نیز با شدت و خشونت هرچه تمام‌تر شورش را سرکوب کرد.[4]

هنگامی‌ که علمای تهران در مساجد و منابر به انتقاد از ظلم و ستم دولتیان و بی‌قانونی مملکت می‌پرداختند، خبر کرمان به تهران رسید. به همین دلیل علما به‌خصوص آیت‌الله سید عبدالله بهبهانی، آیت‌الله سیدمحمد طباطبائی و شهید آیت‌الله شیخ فضل‌الله نوری در تهران خواستار عزل حاکم کرمان شدند و آیت‌الله بهبهانی از وعاظ خواست از این واقعه در خطبه‌ها سخن بگویند.[5] روحانیون عریضه‌ای برای عزل ظفرالسلطنه به مظفرالدین شاه نوشتند اما عین‌الدوله صدراعظم، عریضه را توقیف کرد و عده‌ای را دستگیر و زندانی نمود.[6]

در آذرماه 1283ش، قند و شکر در تهران کمیاب و روز به روز گران‌تر شد. قند از روسیه به ایران می‌آمد و این گرانی به‌واسطه‌ جنگ بین روسیه و ژاپن در سال 1905م/1283ش بود که صادرات قند و شکر به ایران کاهش‌یافته و قیمت قند در بازار بالا رفته بود اما علاء‌الدوله حاکم تهران که از ماجرای مسیو نوز خشمگین بود، گرانی قند را بهانه قرارداد و چند تن از بازرگانان را تنبیه کرد و حتی دو نفر از آنها به نام سیدهاشم معروف به قندی و حاج سیدمحسن را به فلک بست.[7] این ماجرا باعث شد تا عده‌ای از کسبه و تجار دکان‌ها را تعطیل کنند و به مسجد شاه بروند. آیت‌الله بهبهانی، آیت‌الله طباطبائی و صدرالعلماء و سایر علمای معروف با عده‌ زیادی از مردم به مسجد شاه رفتند. سید جمال‌الدین واعظ سخنرانی تندی علیه حکومت ایراد کرد، عده‌ای مجلس را به تنش کشیدند، جمعی از علما و مردم به منزل آیت‌الله طباطبائی رفتند و در آنجا تصمیم گرفته شد که حضرات آیات بهبهانی و طباطبائی به همراه مردم به حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) بروند. در 23 آذر 1284ش به آنجا رفتند و این تحصن به مهاجرت صغری معروف شد.[8] آنها خواسته‌هایی داشتند که توسط سفیر عثمانی به میرزا نصرالله خان مشیرالدوله وزیر امور خارجه داده شد تا به شاه بدهد. این خواسته‌ها عبارت بود از: نبودن عسکرگاریچی در راه قم، بازگرداندن حاج میرزا محمدرضا از رفسنجان به کرمان، بازگرداندن تولیت مدرسه‌ خان مروی به حاج شیخ‌ مرتضی، تأمین عدالت‌خانه در همه‌ جای ایران برای جلوگیری از ستمگری حکام، اجرای قوانین اسلام درباره‌ تمام مردم به‌طور یکسان، برداشتن مسیو نوز بلژیکی از سر گمرک و مالیه، برداشتن علاءالدوله از حکمرانی تهران، کم نکردن تومانی ده شاهی از مواجب و مستمریات.[9]

مظفرالدین شاه اظهار داشت که به سفیر عثمانی اطلاع دهند که درخواست‌های آقایان پذیرفته‌شده و خود آنان باشکوه و پاسداری به تهران بازگردانیده خواهند شد اما عین‌الدوله تعلل ‌کرد و خواست که مهاجرین را منصرف کند اما موفق نشد تا اینکه شاه عین‌الدوله را خواست و گفت اگر تا فردا مقاصد آقایان اجرا نشود خودم می‌روم و آنها را می‌آورم.[10] برخی از رجال دولت مأمور شدند با تشریفات مهاجرین را بازگرداندند و در 22 دی 1284ش آیت‌الله بهبهانی و آیت‌الله طباطبائی و دیگر علما باشکوه به شهر وارد شدند.[11]

 

مهاجرت آیت‌الله بهبهانی و دیگر علما به قم(مهاجرت کبری) و صدور فرمان مشروطه

علما به تهران بازگشتند اما عدالتخانه که مطبوعات خارجی آن را به پارلمان تعبیر و درباره پیروزی قیام علما و روحانیون در برابر رژیم استبدادی مطالبی نوشته بودند تأسیس نشد.[12] علما و وعاظ در منابر حکومت را نقد کردند و حکومت در 18 تیر 1285ش دستور داد که با آنها برخورد شود و به‌ خصوص خواست که شیخ محمد واعظ را دستگیر کنند اما مردم دخالت کردند و در جریان درگیری سربازان با مردم طلبه‌ای به نام سیدعبدالحمید به شهادت رسید. حضرات آیات سیدمحمد طباطبائی، سیدعبدالله بهبهانی و شیخ فضل‌الله نوری به همراه مردم در مسجد شاه جمع شدند. حکومت خواست آنها را متفرق کند ولی طی روزهای بعد بازار و مغازه‌ها بسته شد و تنش بالا گرفت و آیت‌الله طباطبائی و آیت‌الله بهبهانی به همراه عده‌ای از مردم در 23 تیر 1285ش به قم رفتند و مهاجرت کبری شروع شد. همچنین شیخ فضل‌الله نوری، سه روز بعد با فراهم آوردن جمعیت بسیار زیاد از تهران به قم هجرت کرد. این مهاجرت موجی از یک قیام در سراسر کشور ایجاد کرد و علمای بزرگ زمان از قبیل آقانجفی اصفهانی و آخوند ملاقربانعلی زنجانی از روحانیون مشهور و متنفذ اصفهان و زنجان، به این تحصن پیوسته و روحانیون سایر شهرها با تلگراف‌های متعدد در انجام خواسته متحصنین قم پافشاری کردند. در همین زمان عده‌ای هم در سفارت انگلستان بست نشستند.[13] برخی از منابع معتقد هستند که این تحصن به دستور مقام بلندپایه جنبش، آیت‌الله بهبهانی صورت گرفت تا هم از کشتار مردم جلوگیری شود و هم اینکه در عمل خود تحصن به‌ صورت یک پایگاه سیاسی در جهت هدایت مسیر اصلی مشروطه درآید.[14] البته کسروی پس از اشاره به مندرجات کتاب آبی می‌نویسد: «این گمان هرگز نمی‌رود که بهبهانی یا طباطبائی به پناهیدن مردم به سفارتخانه خرسندی داده‌اند و یا چنین گفتگویی در بودن ایشان می‌رفته، چه ما خود دیدیم که آنان با چه سختی‌ها و بیم‌ها روبرو بودند. بااین‌همه از مسجد بیرون نیامدند و سرانجام که ناگزیر شدند، روانه قم گردیدند. آن رفتار دلیرانه و جانبازانه آنان کجا و خرسندی به پناهیدن مردم به سفارتخانه یک دولت بیگانه کجا؟ این اندیشه از خامان سر زد و نخست جز کسان اندکی آن را نمی‌خواستند ولی کم‌کم اندیشه بزرگ گردید و همه به آن آهنگ افتادند و نااندیشیده به کاری برخاستند و کسی چه داند که فریبندگانی در میان نبوده و چنین نخواسته‌اند که در این هنگام که در سایه کوشش‌های بخردانه و مردانه یک سال و نیم دو سید و همدستان ایشان، زمینه برای دیگر شدن حکومت ایران و روان گردیدن قانون در آن، آماده گردیده بوده و دیر یا زود چنین کاری خواستی انجام گرفت، تنها نام آن دو (دو سید) در میان نباشد؟!»[15]

هر چه که بود در چنین شرایطی عین‌الدوله وحشت‌زده شده بود و دستور داد نظامنامه‌ای برای تأسیس عدالت‌خانه نوشتند و در روزنامه‌ ایران سلطانی چاپ کردند؛ اما مردم توجه نکردند و خواسته‌های دیگری داشتند. خواسته‌های آنان این بود:

  1. عین‌الدوله از صدارت برکنار شود.
  2. حکومت مشروطه اعلام گردد.
  3. علما با احترام از قم به تهران بازگردانده شوند.
  4. اطمینان داده شود ‌که احدی را به بهانه تحصن نخواهند گرفت و شکنجه نخواهند کرد.
  5. عدالت‌خانه افتتاح شود.[16]

مظفرالدین شاه در مقابل خواسته مردم تسلیم شد و دستور عزل عین‌الدوله را صادر کرد و میرزا نصرالله‌خان مشیرالدوله را به صدارت انتخاب کرد.[17] پس‌ازآن مظفرالدین شاه در 14 مرداد 1285ش فرمان مشروطه را صادر کرد. عضدالملک که از بزرگان قاجار بود مأمور شد برای تدارک و تهیه‌ مقدمات بازگشت‌ علما به قم برود و با استمالت از علما آنها را به تهران بازگرداند و متن فرمان شاه را هم برای آیت‌الله بهبهانی و آیت‌الله طباطبائی و دیگر علما در قم برد و بازگشت مهاجرین را خواستار شد.[18] مردم متحصن در سفارت شروع به تخلیه‌ سفارت کردند اما عده‌ای احتیاط را از دست ندادند، گفتند تا آقایان علما بازنگردند و مجلس افتتاح نشود بیرون نمی‌روند. روز 23 مرداد 1285ش جنب‌وجوش عظیمی در تهران بود مردم همه دست از کار کشیده و به استقبال علما رفتند. شهر سراسر چراغانی شده بود[19] و علما در میان جشن و شادی مردم وارد تهران شدند. بدین ترتیب آیت‌الله بهبهانی، آیت‌الله طباطبائی و شیخ فضل‌الله نوری نقش مهم و تأثیرگذاری در پیشبرد و پیروزی نهضت مشروطیت داشتند.[20]

 

اعتقاد آیت‌الله بهبهانی به جایگاه مجلس

با صدور فرمان مشروطیت، مجلس شورای ملی در 14 مهر 1285ش با حضور وزیران و نمایندگان سیاسی خارجی و آیت‌الله طباطبائی و آیت‌الله بهبهانی و چند تن دیگر از علما و مجتهدین تهران در کاخ گلستان به‌وسیله مظفرالدین شاه رسماً افتتاح شد و شاه که با حال بیماری و نقاهت در مجلس حاضر شده بود، خطابه‌ای را که قبلاً تهیه شده بود، قرائت کرد. آیت‌الله بهبهانی و آیت‌الله طباطبائی به عضویت مجلس در نیامدند اما در جلسات آن شرکت کردند و بسیار فعال بودند.[21] آنها به همراه آیت‌الله شیخ فضل‌الله نورى در تدوین قوانین با مجلس همکارى کردند. سیدحسن تقى‌زاده که خود از دست اندرکاران نهضت مشروطیت بود، درباره نقش رهبران دینى نوشته است: «تکیه گاه مجلس و مایه قوّت و قدرت آن، علماى بزرگ تهران بودند که در رأس آنها، آقا سیدعبدالله بهبهانى و سیدمحمد طباطبائى و حاج شیخ فضل‌الله نورى بودند.»[22]

اگر چه مجلس شورای ملی افتتاح شد اما از همان ابتدا اختلاف و دودستگی‌ها خودش را نشان داد. بعد از تشکیل مجلس شب نامه‌های بی‌نام و نشان که همراه توهین به افراد و غیره بود، پخش ‌شد. آیت‌الله بهبهانی تمام سعی خود را کرد که در این میان از این‌گونه کارها جلوگیری کند و به همین دلیل هم در اعتراض به چنین کارهایی گفت: «بعد از تشکیل مجلس محترم شورای ملی که بنایش بر آزادی افکار و آراست دیگر فایده این اوراق لاطائل در پرده که جز اسباب معاندت و مخاصمت... نیست، چیست؟ اگر حرفی و سخنی دارند بنویسند و بیاورند در مجلس و با استدلال گفتگو نمایند.»[23] آیت‌الله بهبهانی به مجلس و مشروطیت اعتقادی راسخ داشت و معتقد بود که «این مجلس کارهای بزرگ کرده و می‌کند این مردم حرف‌هایی را که می‌زنند در سابق کی می‌توانستند، بزنند.»[24]

 

انحلال مجلس، فجایع باغشاه و تبعید آیت‌الله بهبهانی

پس از افتتاح مجلس، مظفرالدین شاه در 18 دی 1285ش درگذشت و محمدعلی میرزا به‌ عنوان پادشاه مشروطه در مجلس سوگند یاد کرد اما هرگز به سوگند خود پای‌بند نماند و با مشروطه‌خواهان به مخالفت و دشمنی برخاست و در حال سازماندهی و آرایش نظامیان برای حمله به مجلس بود. مجلسیان حتی تندروهای آنان دریافتند که از موقعیت و اقبال اجتماعی پیشین بهره‌مند نیستند، به چاره‌اندیشی افتاده، کمیسیون‌هایی تشکیل دادند. گروهی مرکب از نمایندگان انجمن‌ها به ریاست میرزا محمدصادق طباطبائی تشکیل شد تا رابطه میان مجلس و انجمن‌ها را سامان داده، بر سخنرانی‌ها و موضع‌گیری‌های انجمن‌ها نظارت داشته باشد. دو کمیسیون دیگر هم تشکیل شد. یکی کمیسیون اصلاح (سیاسی) و دیگری کمیسیون دفاع. کمیسیون اصلاح، به ریاست ممتازالدوله و با حضور آیت‌الله بهبهانی و آیت‌الله طباطبائی و چند نماینده دیگر، مأمور رفع اختلاف میان شاه و مجلس و جلوگیری از درگیری بود. مسائلی مانند تضمین سلطنت محمدعلی شاه، قانونمند کردن رفتار انجمن‌ها، تفکیک وظایف و اختیارات مجلس و دولت و کنترل شاه بر دستگاه نظامی کشور مهم‌ترین مواردی بود که در دستور کار کمیسیون قرار داشت.[25] اغلب نمایندگان مجلس تحت نفوذ و تأثیر کلام آیت‌الله بهبهانی بودند.[26]

با همه این‌ها به مرور زمان واگرایی‌ها در نهضت به وجود آمد و هیچ کسی نتوانست برای حفظ انسجام نهضت و پشتوانه ملی آن، خواسته‌های نهضت را برآورده سازد و از فروپاشی آن جلوگیری کند تا اینکه کجروی‌ها و تشنج‌آفرینی‌ها و گروه‌گرایی‌های خودخواهانۀ عده‌ای اندک، نهضت را در وضعیتی قرارداد که به رغم حضور آیات عظام بهبهانی و طباطبائی در صحنه و حمایت‌های بی‌دریغ علمای عتبات از آنها، مجلس رو به ضعف گذارد.[27]

در همین زمان محمدعلی‌شاه به‌ عنوان استراحت و بدی هوای تهران به باغشاه رفته بود، بیانیه‌ای منتشر و تقاضا کرد که برای انجمن‌ها نظام‌نامه نوشته شود تا فعالیت آنها روال قانونی پیدا کند و همچنین به قانون مطبوعات که توسط مجلس اول تصویب شده بود، عمل شود و دیگر این‌که حمل اسلحه به‌وسیله افراد ممنوع شود و برخی از ناطقین و روزنامه‌نگاران متشکل از ملک‌المتکلمین، سیدجمال‌الدین واعظ، جهانگیرخان صوراسرافیل و سیدمحمدرضا مساوات طرد شوند. مجلس به جز آخرین مورد، بقیه موارد را پذیرفت. محمدعلی شاه گفت که خود با مجلس وارد گفتگو خواهد شد؛ اما کلنل لیاخوف روسی در 2 تیر 1287ش با عراده‌های توپ نظام استبداد زودتر از گفتگو، خود را به بهارستان رساند و آنجا را به توپ بست. در همین زمان عده‌ای از سران مشروطه، از آن جمله آیت‌الله بهبهانی و آیت‌الله طباطبائی در مجلس حاضر شده بودند و بعضی از نمایندگان دوش به دوش مجاهدان جنگیدند اما برخی دیگر از نمایندگان یا با کمال پستی و بی‌غیرتی راه فرار در پیش گرفته بودند و یا با علم و اطلاع قبلی در خانه خود پنهان شده و بعد از شنیدن صدای اولین غرش توپ درصدد پناهگاه برآمدند. عده‌ای از نمایندگان مجلس به پارک امین‌الدوله پناه بردند. عده‌ای از سران ملیون و مشروطه نیز در یک ساختمان نیمه تمام نزدیک پارک سکونت کردند؛ اما ساعتی بعد چندهزار سرباز و قزاق به طرف پارک حمله‌ کردند و کشت وکشتار به راه انداختند.[28] پناهندگان را مورد ضرب و شتم قراردادند و لباس‌هایشان را پاره کردند. سپس تمامی آنان را دستگیر کرده، به باغشاه بردند. آیت‌الله بهبهانی و آیت‌الله طباطبائی و امام جمعه خویی و... از جمله دستگیرشدگان بودند. عده‌ای هم مخفی شدند یا گریختند.[29] بنا به نوشته ملک‌زاده «صدمه‌ای که به آنها زدند و بی‌احترامی که در حق آنها روا داشتند به قول مستشارالدوله واقعه روز عاشورا را به خاطر کسانی که شاهد و ناظر آن منظره اسفناک بودند می‌آورد.»[30]

بعد از این حوادث انجمن‌های شهرستان‌ها نسبت به توقیف آیت‌الله بهبهانی اعتراض کردند و تلگرافات زیادی به تهران مخابره شد و محمدعلی شاه ناگزیر، او را به حضور پذیرفت.[31] محمدعلی شاه با خشونت رفتار کرد و کلمات ناسزا گفت، آیت‌الله بهبهانی با همان شجاعت فطری که داشت، گفت: «ما را بکشید ولی با ما، با بی‌احترامی‌‌ سخن نگویید.»[32] سرانجام آیت‌الله بهبهانی به طرف عتبات رفت. ایشان و همراهانش در کرمانشاه به مأمورین امیر کل حکمران کرمانشاه تحویل داده شدند. به دستور او دو شب در روستای سلیمانیه نزدیک بیستون ماندند، سپس آنان را به قصر شیرین بردند که ازآنجا به خانقین و ازآنجا به عتبات بروند اما حکمران خانقین از ورود او به خانقین جلوگیری کرد. آیت‌الله بهبهانی با همراهان به کرمانشاه برگردانده شدند و از آنجا به نجف اشرف رفتند و نزدیک به هشت ماه در آنجا اقامت داشتند.[33]

در پی انحلال مجلس، محمدعلی شاه نتوانست علمای مشروطه‌خواه نجف را حذف کند. بنابر این علمای نجف به‌عنوان مهم‌ترین عاملی که می‌توانستند با ادامه پشتیبانی خود از مشروطیت، بستر لازم را برای بسیج و سازماندهی هوادارن مشروطه و مشروعیت بخشیدن به مبارزات آنها بر ضد شاه فراهم آورند، همچنان در صحنه سیاست ایران پایدار ماندند و نقش آفریدند. خبر حمله به مجلس و کشتن آزادی‌خواهان و مجاهدان، موجی از خشم و نفرت را در بین مردم به وجود آورد. مردم تبریز به رهبری ستارخان و باقرخان، با قوای دولتی به نبرد پرداختند. نیروهای بختیاری به فرماندهی سردار اسعد و نیروهای شمال به رهبری سپهدار تنکابنی عازم تهران شدند و پس از درگیری با نیروهای دولتی، در روز 23 تیر 1288ش تهران را به تصرف خود درآورند و محمدعلی شاه عزل و مجلس فعالیت خود را از سرگرفت. مشروطه‌طلبان، به‌جای مجازات مخالفان و نیروهای دولتی، از روحانیون و عالمان مشروعه‌طلب، انتقام گرفتند و در یک دادگاه به ریاست شیخ ابراهیم زنجانی، آیت‌الله شیخ فضل‌الله نوری را به اعدام محکوم کردند و وی را در 9 مرداد 1288ش به شهادت رساندند. آیت‌الله بهبهانی در آذرماه 1288ش از تبعید بازگشت و حمایت علمای نجف همچنان برقرار بود.[34] ایشان به هنگام ورود به تهران، خطاب به آیت‌الله طباطبائی که به استقبال وی آمده بود، گفت: «تو زنده ماندی و شیخ را در تهران به دار زدند و این ثلمه را به اسلام وارد ساختند؟ چرا نرفتی بند دار را بگیری و به گردن خود اندازی که این ننگ، برای اسلام پیش نیاید و این لطمه و سکته، به مشروطیت ایران وارد نشود.»[35]

 

مجلس دوم شورای ملی

مجلس دوم در 24 آبان 1288ش رسماً شروع به کار کرد و همان روز مستشارالدوله به ریاست مجلس انتخاب شد. این مجلس از جانفشانی و فداکاری مردان آزاده و دلیر قدردانی کرد و سیدحسن تقی‌زاده طی نطق مبسوط خود از شهدای راه آزادی نام برد و از کوشش‌ها و ایستادگی علمای نجف در راه آزادی ایران و فعالیت و مردانگی آیت‌الله طباطبائی و آیت‌الله بهبهانی سخن گفت. احزابی در کشور تشکیل شدند و هر حزبی تلاش کرد تا مجلس و دولت را بدست گیرد. حزب دمکرات و حزب اعتدالیون، دو حزب عمده این مقطع از تاریخ کشور بودند. تقی‌زاده و دیگر افرادی که بیشتر فریفته غرب بودند جرو رهبران حزب دمکرات شدند و در مقابل، آیت‌الله بهبهانی، آیت‌الله طباطبائی و اکثر روحانیون و عالمان بزرگ عضو و یا حامی ‌‌حزب اعتدالیون بودند. بدین ترتیب جهت‌گیری‌های انقلابی و اعتدالی مجلس اول، در مجلس دوم جای خود را به احزاب رسمی داد.[36]

 

آشفتگی سیاسی و ترور ناجوانمردانه آیت‌الله بهبهانی

مبارزات قلمی و زبانی محافل مطبوعاتی و احزاب و کشاکش فراکسیون‌های پارلمانی دو حزب دموکرات و اعتدالی در مجلس و خارج از مجلس بازار تهمت و افترا را رواج داد و کشمکش‌های مرامی احزاب به دسته بندی‌ها و دسیسه‌کاری‌ها مبدل شد. در این دوره مردم که آیت‌الله بهبهانی را بنیانگذار مشروطیت می‌دانستند در خانه او تجمع ‌کردند و درب خانه ایشان برای همه باز بود. نفوذ سیاسی ایشان در مجلس و محافل سیاسی آشکار بود. البته دمکرات‌ها از در مخالفت و دشمنی با ایشان درآمده بودند و خواستار تدوین قوانین عرفی و کنار گذاشتن قوانین شرع بودند و انفکاک کامل قوه‌ سیاسی از قوه‌ روحانی را دنبال کردند.[37] ضدیت دمکرات‌ها با اعتدالی‌ها و آیت‌الله بهبهانی بر سر قوانین عرفی و شرعی و نیز صدور فتوای مراجع نجف مبنی بر فساد مسلک سیاسی سیدحسن تقی‌زاده رهبر دمکرات‌ها، تشدید شد.[38]

کار آشفتگی سیاسی در پایتخت به‌ جایی رسید که شب 25 تیر 1289ش، چهار نفر به خانه آیت‌الله بهبهانی ریختند و آن پیشوای مبارز آزادی را به ضرب گلوله از پای درآوردند و فردای آن روز جراید وابسته به حزب اعتدالی، ترور ناجوانمردانه شادروان آیت‌الله بهبهانی را به حزب مخالف خود یعنی حزب دموکرات نسبت داد. بازارها تعطیل شد و هیاهو برخاست و مردم ضمن تظاهرات خود تقی‌زاده، از رؤسای دموکرات را عامل اصلی آن ترور معرفی کردند[39] و تبعید او را از ایران از او خواستند. او ناگزیر به سردار اسعد بختیاری پناه برد. در ادامه با ترور علی‌محمدخان تربیت و سید عبدالرزاق از اعضای حزب دموکرات، بار دیگر کشمکش و مبارزه حزبی شدت یافت و گفته شد که ترور آن دو تن از طرف اعتدالیون و برای انتقام خون آیت‌الله بهبهانی صورت گرفته است. تقی‌زاده هم ناگزیر ایران را ترک گفت و به استانبول و ازآنجا بعداً به اروپا رفت و تا آغاز حکومت پهلوی در آنجا ماند. کسروی نوشته است که یکی از قاتلان آیت‌الله بهبهانی، رجب سرابی نام داشت که از اهالی قفقاز بود و در تهران به دسته حیدر عمواوغلی پیوست و سرانجام در جنگ با سربازان روسی در تبریز گلوله‌ای به دهانش خورد و کشته شد. می‌گویند شادروان بهبهانی را نیز از دهانش زده بودند.[40] کسروی در مورد آیت‌الله بهبهانی نوشته است: «آقا سیدعبدالله با آن‌ همه کوشش‌ها در راه مشروطه، چرا بایستى او را بکشند؟ خوب بود به یاد مى‌آوردند روز سوم تیر (روز بمب‌باران مجلس) را که در چنان روزى تقى‌زاده در خانه خود نشست و رو ننمود ولى سیّدعبدالله دلیرانه به مجلس آمد و ایستادگى کرد و آن‌ همه گزند دید.»[41] و یا مهدی ملک‌زاده درباره ایشان نوشته است: «مرحوم بهبهانی که مؤسس مشروطیت و پایه‌گذار حکومت ملی بود و در شجاعت و شهامت و استقامت و قوه تفکر و تعقل و شخصیت و نیروی اراده در ایران، بی‌نظیر بود و به علت دارا بودن همین سجایا و مکارم اخلاقی، اول کسی بود که بدون بیم و هراس... در مقابل استبداد، قد مردانگی علم کرد و از پای ننشست و تا روز آخر با همان شجاعت و عزم راسخ از مشروطیت دفاع کرد.»[42]

بعد از ترور آیت‌الله بهبهانی علمای نجف واکنش نشان دادند، در تهران هم بازارها بسته شد و مردم در تظاهراتی بزرگ خشم خود را ابراز داشتند و شعار دادند: «فقیهی که اسلام را بود پشت/ تقی‌زاده گفت و شقی‌زاده کشت»[43]پس از شهادت آیت‌الله بهبهانی، مجلس هم به همین مناسبت تعطیل شد، حالت بهت و وحشت بر همه‌جا سایه افکنده بود، چند هزار نفر از مردم در اطراف منزل ایشان ازدحام کردند. میرسیدمحمد بهبهانی فرزند ارشد آیت‌الله با بردباری مردم را به آرامش دعوت نمود، در بیشتر شهرهای ایران به همین مناسبت مجالس ترحیم برگزار شد و از این پیشوای دلیر مشروطه قدردانی شد. در تهران دسته‌های سینه‌زن به‌رسم عزاداری به راه افتاد.[44]مجلس شورای ملی ضمن یک طرح قانونی از خدمات ایشان قدردانی کرد و برای ورثه او مستمری تعیین نمود. پیکر ایشان به‌ وسیله می‌رسید علی بهبهانی فرزند و جمعی از بستگان و معتقدانش به نجف حمل شد و در مقبره خانوادگی به خاک سپرده شد،[45] هنگامی‌که جنازه به نجف رسید از طرف جمعی از شیعیان و طلاب و روحانیان شیعه استقبال و تشییع شد و چند مجلس ترحیم نیز در آنجا برقرار گردید.[46]

 

نتیجه

آیت‌الله شهید سیدعبدالله بهبهانی از رهبران پیشگام نهضت مشروطیت بود که در پیروزی نهضت، در مجلس اول، در شکنجه و تبعید او پس‌ازآنحلال مجلس و فعالیت در مجلس دوم مجاهدت‌ها از خود نشان دادند. عملکرد ایشان در پیشبرد نهضت به‌گونه‌ای بود که نه‌تنها برای شهادتش، که برای منزوی کردن و بیرون کردن ایشان از صحنه سیاست نیز هیچ‌گونه دلیل و یا حتی توجیهی نمی‌توان ارائه داد. وی، مردی شجاع، بردبار، با عزم و اراده‌ای قوی و فهیم بود و چون راهی را پیش می‌‌گرفت، بدون تردید و سستی و با جوانمردی و شهامت، پیش می‌‌رفت تا به مقصود برسد. کلمه تسلیم و تمکین در قاموس زندگانی ایشان نبود و هیچ‌گاه از خود سستی و ضعف نشان نداد.

شهید عالی‌مقام آیت‌الله بهبهانی بر ماهیت مذهبی نهضت مشروطه و اصلاحات تأکید داشت و در این راه حتی تهدید به قتل شده بود. ایشان همواره می‌کوشید با مشروطه‌خواهان سکولار با تسامح رفتار کند، از تنش‌ها بکاهد اما تندروها همچنان بر مقابله و رویارویی می‌کوشیدند و حتی شاید به‌عمد تحریکاتی می‌کردند که کار به مجادله منجر گردد. مشروطه‌خواهان سکولار به دلیل اینکه نمی‌توانستند حضور آیت‌الله بهبهانی را تحمل کنند دست به ترور ناجوانمردانه ایشان زدند. با شهادت آیت‌الله بهبهانی دیگر کسی که نزد همه گروه‌ها اعتبار کلام داشته باشد و بتواند آشفتگی‌ها را به سامان برساند، وجود نداشت.

بنابر این روشن می‌شود که در نسخه‌ای که تندروها و سکولارها برای نهضت و ملت نوشته بودند، هیچ نهاد و شخصیت بومی مستقلی، جای نداشت. به عبارت دیگر در مشروطه و دموکراسی آنها، جایی برای نقد و اظهارنظر دیگران وجود نداشت. حتی پیش از شهادت آیت‌الله بهبهانی، علمای نجف که مهم‌ترین پشتیبانان نهضت بودند، با آگاهی از عملکرد بازیگران صحنه جدید سیاست ایران به‌تدریج به این نتیجه رسیدند که عده‌ای از حمایت کلی آنها از نهضت سوءاستفاده کرده و در درون نهضت عملاً بر ضد اهداف اصلی آن اقدام می‌کنند؛ به بیان دیگر نهضت را از مسیر اولیه خود منحرف کرده‌اند.

 

پی‌نوشت‌ها:

[1] امینی، عبدالحسین(1363)، شهیدان راه فضیلت، ترجمه جلال‌الدین فارسی، تهران، انتشارات روزبه، ص 529 و 530.

[2] همان.

[3] کسروی، احمد(1370)، تاریخ مشروطه ایران، چاپ شانزدهم، تهران، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، ص 37، 192.

[4] شمیم، علی‌اصغر(1379)، ایران در دوره سلطنت قاجار (قرن سیزدهم و نیمه اول قرن چهاردهم) تهران، زریاب، ص 433.

[5] کسروی، همان، 1370، ص 54.

[6] . شمیم، همان، ص 465.

[7] امینی، علی‌رضا و ابوالحسن شیرازی، حبیب‌الله(1382)، تحولات سیاسی اجتماعی ایران از قاجار تا رضا‌شاه، تهران، نشر قومس، ص 173 و دولت‌آبادی، یحیی(1362)، حیات یحیی، جلد 2، تهران، انتشارات فردوس، ص 21-10.

[8] ملک‌زاده، مهدی(1363)، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج اول تا سوم، تهران، انتشارات علمی، ص 266-275.

[9] مدنی، سیدجلال‌الدین(1365) تاریخ تحولات سیاسی و روابط خارجی ایران، جلد2، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ص 106. هر کدام از این خواسته‌ها جریاناتی دارد که در کتاب‌های تألیف شده درباره مشروطیت، شرح آن ذکر گردیده است.

[10] کسروی،1370، ص 71.

[11] کاتوزیان، محمدعلی(1379)، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، تهران، شرکت سهامی انتشار، ص 157، 158.

[12] . شمیم، همان، ص 468.

[13] . تقوی مقدم، سیدمصطفی(1384)، فراز و فرود مشروطه، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، ص 57.

[14] سفری، محمدعلی(1370). مشروطه‌سازان، تهران: نشر علم، ص 129.

[15] . شمیم، همان، ص 472 /پاورقی.

[16] .امینی، عبدالحسین، همان، ص 179.

[17] .آفاری، ژانت(1379)، انقلاب مشروطه ایران، ترجمه، رضا رضایی، تهران، نشر بیستون، ص 85.

[18] . صفائی، ابراهیم(1380)، تاریخ مشروطیت به روایت اسناد، تهران، ایران یاران، ص 247 و 248.

[19] امینی و دیگران، همان، ص 180.

[20] .حبیبی‌خوزانی، محمد(1388)، گفتمان مشروطه اسلامی (بررسی زمینه‌های پیدایش شکل‌گیری گفتمان مشروطه اسلامی در عصر مشروطیت ایران)، تهران: گام نو، ص 191.

[21] . شمیم، همان، ص 480.

[22] .تقی‌زاده، سیدحسن(1356)، زمینه انقلاب مشروطیت ایران (سه خطابه)، چاپ دوم، تهران، انتشارات گام، تهران، ص 44.

[23] . آدمیت، فریدون(2523)، مجلس اول و بحران آزادی، جلد 2، تهران: انتشارات پیام، ص 117.

[24] . ترکمان، محمد(1363)، مجموعه‌ای از: مکتوبات اعلامیه‌ها، ... و چند گزارش پیرامون نقش شیخ شهید فضل‌الله نوری در مشروطیت، جلد 2، تهران: مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، ص 145.

[25] . تقوی‌مقدم، همان، ص 295.

[26] . هدایت، مهدیقلی خان (مخبر السلطنه)(1344)، خاطرات و خطرات، چاپ دوم، تهران: انتشارات زوّار، ص 155.

[27] . تقوی‌مقدم، همان، ص 302.

[28] شمیم، همان، ص 534 و 535.

[29] . صفائی، ص 303.

[30] ملک‌زاده، مهدی(1371)، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران(1371)، جلد 4 و 5، تهران، انتشارات علمی، ص 786.

[31] . عاقلی، باقر(1380)، شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، جلد 1، تهران، نشر گفتار با همکاری نشر علم، ص 331.

[32] . ملک‌زاده، همان، جلد 4 و 5، ص 786.

[33] . صفائی، ص 307.

[34] . تقوی‌مقدم، همان، ص 355.

[35] . ترکمان، محمد(1362)، مکتوبات، اعلامیه و چند گزارش پیرامون نقش شهید شیخ فضل‌الله نوری، ج 2، تهران، رسا، ص 556.

[36] . تقوی‌مقدم، همان، ص 358.

[37] .حائری، عبدالهادی(1364)، تشیع و مشروطیت در ایران و نقش ایرانیان مقیم عراق، تهران، امیرکبیر، ص 158.

[38] . حداد عادل، غلامعلی(1377)، دانشنامه جهان اسلام، جلد 4، تهران: بنیاد دائرة‌المعارف اسلامی، ص 759.

[39]. سفری، همان، ص 418.

[40] . شمیم، همان، ص 568 و 569.

[41] .کسروی، احمد(1376)، تاریخ هجده‌ساله آذربایجان، احمد کسروى، تهران، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، ص 131.

[42]. ملکزاده، همان، جلد 6 و 7، ص 1333.

[43] . تقوی مقدم، همان، ص 361.

[44] . صفائی، همان، ص 500.

[45] .امینی و دیگران، همان، ص 531.

[46] . صفائی، همان، ص 501.

 

منابع

امینی، عبدالحسین(1363)، شهیدان راه فضیلت، ترجمه جلال‌الدین فارسی، تهران، انتشارات روزبه.

امینی، علی‌رضا و ابوالحسن شیرازی، حبیب‌الله(1382)، تحولات سیاسی اجتماعی ایران از قاجار تا رضاشاه، تهران، نشر قومس.

انقلاب مشروطه ایران به روایت اسناد وزارت امور خارجه انگلیس(کتاب‌های آبی(1377)، به اهتمام رضا ملک‌زاده، تهران، معین.

آدمیت، فریدون(2523)، مجلس اول و بحران آزادی، جلد 2، تهران: انتشارات پیام.

آفاری، ژانت(1379)، انقلاب مشروطه ایران، ترجمه، رضا رضایی، تهران، نشر بیستون.

ترکمان، محمد(1362)، مکتوبات، اعلامیه و چند گزارش پیرامون نقش شهید شیخ فضل‌الله نوری، ج 2، تهران، رسا.

ترکمان، محمد(1363)، مجموعه‌ای از: مکتوبات اعلامیه‌ها، ... و چند گزارش پیرامون نقش شیخ شهید فضل‌الله نوری در مشروطیت، جلد 2، تهران: مؤسسه خدمات فرهنگی رسا.

تقوی مقدم، سیدمصطفی(1384)، فراز و فرود مشروطه، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران.

تقی‌زاده، سیدحسن(1356)، زمینه انقلاب مشروطیت ایران (سه خطابه)، چاپ دوم، تهران، انتشارات گام، تهران.

حائری، عبدالهادی(1364)، تشیع و مشروطیت در ایران و نقش ایرانیان مقیم عراق، تهران، امیرکبیر.

حبیبی‌خوزانی، محمد(1388)، گفتمان مشروطه اسلامی (بررسی زمینه‌های پیدایش شکل‌گیری گفتمان مشروطه اسلامی در عصر مشروطیت ایران)، تهران: گام نو.

حداد عادل، غلامعلی(1377)، دانشنامه جهان اسلام، جلد 4، تهران: بنیاد دائرة‌المعارف اسلامی.

دولت‌آبادی، یحیی(1362)، حیات یحیی، جلد 2، تهران، انتشارات فردوس.

سفری، محمدعلی(1370)، مشروطه سازان، تهران: نشر علم.

شمیم، علی‌اصغر(1379)، ایران در دوره سلطنت قاجار (قرن سیزدهم و نیمه اول قرن چهاردهم) تهران، زریاب.

صفائی، ابراهیم(1380)، تاریخ مشروطیت به روایت اسناد، تهران، ایران یاران.

عاقلی، باقر(1380)، شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، جلد 1، تهران، نشر گفتار با همکاری نشر علم.

کاتوزیان، محمدعلی(1379)، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران تهران، شرکت سهامی انتشار.

کرمانی، ناظم الاسلام(1377)، تاریخ بیداری ایرانیان، بخش دوم، چاپ پنجم، به اهتمام علی‌اکبر سعیدی سیرجانی، تهران: نشر پیکان.

کسروی، احمد(1370)، تاریخ مشروطه ایران، چاپ شانزدهم، تهران، مؤسسه انتشارات امیرکبیر.

کسروی، احمد(1376)، تاریخ هجده‌ساله آذربایجان، احمد کسروى، تهران، مؤسسه انتشارات امیرکبیر.

مدنی، سیدجلال‌الدین(1365) تاریخ تحولات سیاسی و روابط خارجی ایران، جلد2، قم، دفتر انتشارات اسلامی.

ملک‌زاده، مهدی(1363)، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج 1و2و 3، تهران، انتشارات علمی.

ملک‌زاده، مهدی(1371)، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران(1371)، جلد 4و 5، تهران، انتشارات علمی.

هدایت، مهدیقلی خان (مخبر السلطنه)(1344)، خاطرات و خطرات، چاپ دوم، تهران: انتشارات زوّار.





آیت‌الله شیخ فضل‌الله نوری و آیت‌الله سید عبدالله بهبهانی



آیت‌الله سید عبدالله بهبهانی



خانواده آیت‌الله سید عبدالله بهبهانی


 
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است.