مروری بر تاریخ شکلگیری رژیم غاصب اسرائیل
23 فروردين 1402
مقدمه
اگر بخواهیم به چگونگی تشکیل رژیم اسرائیل بپردازیم، باید کمی به عقب برگشته و مروری به وقایع گذشته داشته باشیم. پس از آن که تلاشهای یهودیانی همچون جوزف نونفردافوسکا در جزیره کوراکائو در سال ۱۶۲۱م(۹۹۹ش) و سورنیام در سال ۱۶۵۴م(۱۰۳۲ش) و فعالیت دیوید نانسی درگویان فرانسه به سال ۱۶۵۹م (۱۰۳۷ش) برای تشکیل یک مهاجرنشین یهودی با شکست مواجه شد، در اوایل قرن نوزدهم میلادی دو سازمان، جهت مطالعه و بررسی فلسطین در کشور انگلیس تشکیل گردید. یکی از این دو سازمان ‹‹انجمن کتاب مقدس›› بود که در سال ۱۸۰۲م (۱۱۸۰ش ) تأسیس گردید و هدف خود را انتشار متون مقدس یهود در داخل و خارج کشور انگلیس اعلام نمود. سازمان دیگر‹‹کانون فلسطین›› نام داشت که در سال ۱۸۰۵م (۱۱۸۳ش) با هدف گسترش آگاهی نسبت به وضعیت جغرافیایی، تاریخ طبیعی و آثار باستانی فلسطین با بهرهگیری از نوشتهها و مطالب کتاب مقدس تأسیس گردید. شعار کانون فلسطین این بود که هیچ کشور و سرزمین دیگری به اندازه فلسطین برای ما دارای اهمیت نیست و هیچ کشور و سرزمینی به اندازه فلسطین به توضیح و تشریح عاجل نیاز ندارد.
در سال ۱۸۶۵م (۱۲۴۳ش) انجمن دیگری با نام ‹‹ صندوق پژوهش فلسطین›› با هدف کمک به پژوهشهای علمی سازمان یافته در زمینههای مختلف مربوط به سرزمین مقدس (فلسطین) شکل گرفت و از همان ابتدا جمعی از مسیحیان ویهودیان به حمایت از این صندوق پرداختند. اولین و برجستهترین صهیونیستهای این دوره ولتوپینکسر و تئودور هرتزل هستند که علاوه بر این معروفترین موعظه گرانیهودی ایجاد دولت اسرائیل در فلسطین نیز به شمار میروند. پینکسر نویسندهای بود که‹‹نهضت عشاق صهیون›› را پایهگذاری کرد. این نهضت از مهاجرت به فلسطین حمایت کرده و رنجهای یهودیان در روسیه تزاری را افشاء میکرد. این نهضت به تدریج در روسیه، لهستان، رومانی و انگلستان فعالیت خویش را آغاز و در فلسطین نیز ارگانهایی برای خرید زمین به وجود آورد.[1]
شکلگیری و تکوین جنبش صهیونیسم، 1880-1914م (1258- 1292ش)
اوضاع و احوال سیاسی اواخر قرن نوزدهم زمینه ظهور شخصیتهای یهودی طرفدار اندیشه استعماری بازگشت به ارض موعود (فلسطین) و شکلگیری جنبش صهیونیستی را فراهم ساخت. در دهه 1880م (1258ش) طرفداران نهضت «عشاق صهیون» و سپس «جنبش بیلو» مسئله بازگشت یهودیان به فلسطین را رسماً مطرح کردند.
کنفرانس بال 1897م (1275ش)
تئودور هرتزل با نوشتن کتاب «دولت یهود» و گردآوردن شخصیتهای صهیونیست زمینه برپایی کنفرانس بال را در سال 1897م (1275ش) فراهم ساخت. در کنفرانس بال سیاست سازمان جهانی صهیونیست مبنی بر بازگشت به فلسطین مطرح شد و به دنبال آن تلاشهای دیپلماتیک صهیونیسم برای کسب حمایت و کمکهای سیاسی- مالی سرمایهداران اروپایی و اروپا و نیز جلب توافق سلطان عبدالحمید عثمانی برای اعطای فلسطین به صهیونیستها شدت گرفت.[2]
این کنفرانس در واقع اولین کنگره صهیونیستها بود. اولین کنگره صهیونیستها اهداف و برنامههای خود را به شرح زیر تعیین کرد که به اتفاق آراء به تصویب رسید:
هدف صهیونیسم، ایجاد موطنی برای مردم یهود در فلسطین و تضمین آن توسط قوانین بینالمللی بود. کنگره صهیونیستها تحقق این هدف را در گرو اجرای تدابیر زیر میدانست:
1. گسترش مناسب مهاجرنشینهای یهودی در فلسطین، توسط کشاورزان و کارگران صنعتی.
2. سازماندهی و ایجاد وحدت بین تمامی یهودیان از طریق مؤسسات مناسب محلی و بینالمللی و براساس قوانین کشورهای مختلف.
3. تقویّت و پرورش احساسات و آگاهی ملی یهودیان.
4. در صورت لزوم برداشتن گامهای مقدماتی در جهت کسب موافقت و رضایت حکومتها، برای دستیابی به هدف صهیونیسم.
دکتر تئودور هرتزل به ریاست و دکتر ماکس نوردائو، دکتر سالز و آقای ساموئل پانیلس به ترتیب به سمت نایب رئیس اوّل تا سوم کنگره یهود، انتخاب شدند. افراد زیر از سوی اولین کنگره صهیونیستها به عضویت کمیته اجرایی مرکزی، انتخاب شدند.[3]
تمامی مصوبات این کنگره در راستای تشکیل وطن قومی یهود در فلسطین با کمک قدرتهای آن روز جهان بود. لذا براساس همان طرح، هرتزل و اعضای کنگره صهیونیزم به سراغ قدرتهای آن روز جهان رفتند تا با بهرهگیری از آنها این مصوبه را اجرایی کنند. مقصد اول صهیونیستها، باید امپراتوری عثمانی میبود چرا که فلسطین در آن زمان تحت حاکمیت خلافت عثمانی قرار داشت. اما هرتزل این راه را یک سال قبل آزموده، از قبل متوجه شده بود از پادشاه وقت عثمانی چیزی نصیب او نخواهد شد.
4 فوریه 1896م(15 بهمن 1274ش) یکسال پیش از اولین کنگره صهیونیزم، هرتزل طی نامهای گستاخانه به سلطان عبدالحمید دوم، پادشاه وقت عثمانی از وی خواست در ازای دریافت وامی به مبلغ 20 میلیون پوند از صهیونیستها، اجازه دهد صهیونیستها به فلسطین مهاجرت کرده، در آن یک حاکمیت موقت به وجود آورند. هرتزل در نامه گستاخانهاش، این قرض را به عنوان مالیات یهودیان فلسطین توصیف میکند که سالانه به پادشاه عثمانی پرداخت میشود. او آنقدر گستاخی را پیش میبرد که در این نامه از پادشاه عثمانی میخواهد در مقابل دریافت این وام، طی نامهای به یهودیان جهان رسماً از آنها دعوت کند به فلسطین مهاجرت کنند.
سلطان عبدالحمید دوم، 17 جولای 1901م (26 تیر 1280ش)، در دورهای که دولتش در ضعف اقتصادی به سر میبرد و اختلافات داخلی و توطئههای منطقهای، مشکلات عدیدهای برایش ایجاد کرده بود، حاضر نشد از یک وجب از خاک فلسطین بگذرد و در پاسخ به هرتزل گفت: «به هرتزل توصیه میکنم از اقدامات جدی در این زمینه پرهیز کند من نمیتوانم حتی از یک وجب از سرزمین فلسطین بگذرم زیرا این سرزمین ملک من نیست بلکه ملت امت اسلام است. ملت ما در این سرزمین جهادها کرده، آن را با خونش حفظ کرده است. یهودیان بهتر است پوندهای خود را نگه دارند و اگر خلافت دولت عثمانی از هم پاشید میتوانند بدون هزینه فلسطین را بگیرند اما تقسیم کردن این سرزمین، هرگز انجام نخواهد شد مگر آن که از روی جنازههای ما بگذرند.»
این پاسخ دندان شکن که برآمده از اندیشه سازش ناپذیر اسلام، بود به سان عقدهای نهفته در صهیونیستها، آنها را به سمت دیگر قدرتهای وقت آن روزگار و در رأس آنها انگلستان سوق داد.[4]
در این سالها طرح های استعماری دیگری بنا به ضرورت فعالیت استعمارگران در صحنه جهانی برای ایجاد کشور یهودی در سایر مناطق جهان (نظیر لیبی، آنگولا، آرژانتین) مطرح شد. بعد از مرگ هرتزل، جیم وایزمن رهبری حرکت صهیونیسم را به عهده گرفت. با آغاز قرن بیستم تلاش دولتهای استعماری و امپریالیستی اروپا برای در هم شکستن امپراتوری عثمانی به ویژه در دوران جنگهای بالکان 1908-1912م اوج گرفت. در سالهای آخر دهه 1900م (1278ش) و اوایل دهه 1910م (1288ش) امپریالیسم بریتانیا در برابر گسترش نفوذ رقبای اروپایی و به منظور حفظ منافع خود در کانال سوئز و هندوستان و خلیج فارس به صهیونیستها توصیه کرد تا با ترکهای جوان حکومت عثمانی همکاری کنند اما شروع جنگ جهانی اول و شرکت عثمانی در جنگ به نفع آلمان و علیه نیروهای متفق باعث از هم گسستن پیوند دوستی صهیونیستها با آلمان شد و آنها به جانب انگلستان روی آوردند. از آن به بعد اتحاد صهیونیسم و امپریالیسم بریتانیا به تدریج مستحکم شد.[5]
ریشههای صهیونیسم در بریتانیا
جامعه یهودیان انگلیس را میتوان از همگراترین جوامع دانست که پس از قرنها زندگی در این کشور، در پایان قرن نوزدهم با ورود موج بزرگی از مهاجران یهودی از روسیه جان تازهای گرفت. این جامعه مهاجر سپس با اشتیاق فراوان پذیرای هرتزل صهیونیسم در اواخر قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰ شد. به همین دلیل جامعه یهودی انگلستان از همان آغاز تأسیس دولت جعلی صهیونیستی در فلسطین، خود را جامعهای حامی صهیونیسم مینامید و همواره کمکهای مالی فراوانی به صهیونیستها و دولت صهیونیستی میکرد. در زمان تأسیس دولت جعلی یهودی نیز بیش از ۲۶ هزار یهودی انگلیسی به سرزمینهای اشغالی مهاجرت کردند که قابل توجه بود، زیرا یهودیان انگلیس با یهودستیزی و خصومتی واقعی در این کشور مواجه نبودند که بخواهند به فلسطین فرار کنند.
پیش از تشکیل دولت صهیونیستی نیز شاهد پیوند صهیونیسم و امپراتوری بریتانیا بودهایم که همین پیوند علت اصلی تأسیس این رژیم گردید. طرح تأسیس دولتی برای قوم یهود، سابقهای استعماری دارد و به زمان «ناپلئون بناپارت» باز میگردد. ناپلئون بناپارت در سال ۱۷۹۹م (1177ش) در جریان حمله به مصر و شام با صدور نامهای از یهودیان آسیا و آفریقا خواست تا تحت لوای وی جمع شوند و در مقابل به آنها وعده داد تا سرزمین مقدس (فلسطین) را در اختیار آنان قرار دهد و عظمت و شکوه باستانی را به آنها باز گرداند. در واقع ناپلئون کوشید از یهودیان برای دستیابی به اهداف خود استفاده کند.[6]
به هر حال تسلط ناپلئون بر منطقه بیش از سه سال طول نکشید و با شکست فرانسه از انگلستان، نیروهای انگلیسی جایگزین نیروهای فرانسوی شدند. در واقع توجه انگلیس به فلسطین و منطقه عربی به امنیت راههای نظامی و دریایی هند مربوط میشد. یکی از پیامدهای این سیاست تأسیس نخستین کنسولگری غرب در سال ۱۸۳۹م (1217ش) از سوی انگلیس در قدس بود که بیشتر فعالیت آن به حمایت از یهودیان مهاجر اختصاص داشت.[7]
هدف انگلستان این بود که یهودیان مهاجر بیشتری را به فلسطین بیاورد و به این وسیله مقاصد استعماری خود را جامه عمل بپوشاند.[8]
بعدها در زمان دیزرائیلی(۱۸۶۸م-1246ش) نخست وزیر وقت انگلستان، این مسئله دوباره زنده شد و صهیونیستها به حق میتوانند ادعا کنند که وی بزرگترین نماینده آنها بوده است. دیزرائیلی اگر چه به مذهب کلیسای انگلیکن در آمده بود، ولی پیوندهای فراوانی با همنژادان خود داشت. او برای بازگرداندن یهودیان به جایگاهی بالا تلاش فراوانی کرد.[9] نهایتاً در اواخر قرن ۱۹ صهیونیستها و در رأس آنها تئودور هرتزل تلاش فراوانی داشتند تا فلسطین را در ازای کمکهای مالی به «مرد بیمار اروپا» یعنی امپراتوری عثمانی تصاحب کنند، ولی موفق نشدند.
مذاکره با اعراب جدایی طلب
پس از ورود عثمانی به جنگ در کنار آلمان، برای منافع امپریالیسم بریتانیا که به تجزیه و در هم شکستن امپراتوری مصمم شده بود، نیروی مناسبتری غیر از جنبش رو به گسترش ناسیونالیسم عرب و احساسات جدایی طلبانه رهبران ناخشنود آن وجود نداشت. بنابر این دولت انگلستان به دنبال گسترش نارضایتی در میان اعراب، فرصت را مغتنم شمرد و به آنها قول یاری و همکاری داد تا بتواند آنها را علیه امپراتوری به اقدام وادارد. در 1914م (1292ش) هیچ رهبر عربی نظیر شریف حسین مکه از قدرت معنوی و مادی برای به راه انداختن یک نهضت وسیع ضدعثمانی برخوردار نبود. بدین خاطر انگلستان با ارائه طرحی به شریف حسین و فرزندان او، زمینه را برای به راه انداختن قیام عرب به حمایت از نیروهای متنفق فراهم کرد و آن را به مرحله اجرا درآورد.
مذاکرات میان انگلستان و شریف حسین، ابتدا از طریق فرزند او عبدالله صورت گرفت ولی در مراحل بعد فرزندان دیگر حسین، علی و فیصل نیز در این مذاکرات شرکت و کمک زیادی به طرح قیام عربی علیه عثمانی کردند.
پروتکل دمشق 1915م(1294ش)
در 22 مه 1915م (31 اردیبهشت 1294ش) که فیصل از قسطنطنیه و ملاقات با رهبران ثلاثه عثمانی به دمشق بازگشت. حزب الفتاه و جمیعه العهد طرح مشترکی را که به پروتکل دمشق معروف بود و اقدام محرمانه اعراب را در بر میگرفت به فیصل ارائه دادند تا آن را به شریف حسین منتقل سازد. در این پروتکل شرایط رهبران ناسیونالیست عرب در سوریه (شامل لبنان و فلسطین) برای همکاری با انگلستان قید شده بود. نکته مهم و برجسته این طرح پذیرش استقلال سرزمینهای عرب در محدوده مرزهای زیر از سوی انگلستان بود:
شمال: از خط مرزی مرسینا (شمال ترکیه کنونی)، آدانا به موازات مدار 37 درجه شمال در امتداد خط بیرجیک، ماردین وابن عمر تا مرز ایران
مشرق: از مرز ایران به طرف جنوب تا خلیج فارس
جنوب: اقیانوس هند (به استثنای عدن)
غرب: بحر احمر و دریای مدیترانه تا مرسینا
-لغو امتیازات استثنایی که براساس کاپیتولاسیون به خارجیها داده شده است.
-انعقاد یک اتحادیه دفاعی میان بریتانیای کبیر و کشورهای عربی مستقل در آینده
-اعراب در اعطای امتیازات اقتصادی به بریتانیا اولویت خواهند داد.
شش رهبر اصلی حزب الفتاه و جمیعه العهد سوگند خوردند که از شریف حسین به عنوان سخنگوی رسمی نژاد عرب حمایت کنند به شرطی که براساس پروتکل دمشق با بریتانیا به توافق برسد و لشکرهای عربی مستقر در سوریه را به هواخواهی قیام او تشویق نمایند. عزیز علی مصری پس از اخراج از دمشق و رفتن به قاهره، به حجاز رفت و به ریاست ستاد ارتش شریف حسین رسید. اما پس از سه ماه با او اختلاف پیدا کرد و حجاز را ترک نمود. محید خدوری که نسبت به شریف حسین نظریات خوبی به دلیل اتحاد او با انگلستان ندارد، میگوید که عزیز علی مصری پس از ملاقات با شریف حسین، با جدایی اعراب از عثمانی مخالفت کرد و او را نصیحت نمود که باید هدفش کسب خودمختاری در چارچوب عثمانی باشد.
بدین ترتیب در این فاصله زمانی(نوامبر 1914 تا مه 1915) شریف حسین به حمایت رهبران ناسیونالیست عرب از قیام علیه عثمانی مطمئن شد و آماده بود تا رسماً توافق خود را به انگلستان اعلام کند. از سوی دیگر در ژانویه 1915 سرهنری ماکماهون به عنوان کمیسرعالی در مصر و سودان، وارد قاهره شد و همراه استورس و وینگیت با رهبران عرب (عزیز علی و رشید رضا) مذاکره کرد و آنها را به استقلال عرب و تضمین آن مشتاق دید. کابینه انگلستان نیز به ماکماهون (نماینده انگلیس در مصر و سودان) اختیار داد تا با شریف حسین تماس گرفته و زمینههای آغاز قیام اعراب علیه عثمانی را فراهم سازد.[10]
علاوه بر این افسران اطلاعاتی انگلیسی هم به سرزمینهای عثمانی اعزام شدند و با تأکید بر تفاوتهای نژادی و مذهبی و طایفهای همه را به جان هم و به جان عثمانی انداختند. در میان این افسران اطلاعاتی از همه مشهورتر «توماس ادوارد لورنس» است که به «لورنس عربستان» معروف شد و دستگاه تبلیغاتی غرب از همان موقع و هنوز هم از وی چهره یک استقلالطلب آزادیخواه و مدافع حقوق اعراب و اصالت عربی ساخته است!
«توماس ادوارد لورنس»، افسر اطلاعاتی انگلیس با تحریک اعراب به شورش علیه حکومت عثمانی و تفرقهاندازی در سرزمین مسلمانان، زمینه را برای تشکیل حکومت صهیونیستی در خاورمیانه فراهم کرد. [11]
در نهایت، چهار نامه بین ماکماهون و شریف حسین رد و بدل شد تا این که شریف حسین پذیرفت با کمکهای مالی و نظامی انگلستان و راهنمایی «لورنس» افسر اطلاعاتی انگلیس، قیام علیه عثمانی را آغاز کند. در واقع مذاکرات شریف حسین –ماکماهون و توافق محرمانه او با انگلستان برای قیام علیه عثمانی، از حوادث غمبار و تأسف بار معاصر در جهان عرب و اسلام به حساب میآید.
توافق سایکس پیکو 1916م (1294 ش)
بریتانیا پس از توافق با شریف حسین و دادن وعده استقلال عرب به او گفتگوهای محرمانه دیگری را با متحدین خود آغاز کرد. این گفتگوها که به توافق سایکس- پیکو منجر شد، چگونگی تقسیم عثمانی را میان انگلستان، فرانسه و روسیه نشان میدهد. توافق سایکس-پیکو در واقع نخستین وعده متضاد امپریالیسم بریتانیا در رابطه با وعده استقلال عرب به شریف حسین و فرزندان او بود.[12]
منطقهای که اینک بین کشورهای سوریه، اسرائیل غاصب و پادشاهی اردن تقسیم شده است تا پیش از جنگ جهانی اول بخشی از امپراطوری بزرگ عثمانی بود که سوریه نامیده میشد. از سال 1914م که ناقوس جنگ جهانی اول به صدا درآمد دولت عثمانی تصمیم گرفت در کنار دولت آلمان وارد جنگ شده و با نیروهای انگلستان و فرانسه درگیر گردد. در این نبردها نیروهای مشترک انگلیس و فرانسه در فلسطین و سوریه بر نیروهای عثمانی غالب گشتند موفقیتهای ژنرال ادموند آلنبی[13] انگلیسی در عربستان در کنار ضعف امپراتوری عثمانی موجب امضای قرارداد متارکه جنگ در 30 اکتبر 1918م (7 آبان 1297ش) در ‹‹موردوس›› توسط دولت عثمانی گردید که متعاقب آن قسطنطنیه به اشغال متفقین درآمد. واضح بود که در این زمان کشورهای فرانسه و انگلیس تصمیم بر تجزیه امپراطوری عثمانی گرفتهاند. بر همین اساس بریتانیا و فرانسه طبق قراداد‹‹سایکس- پیکو›› ضمن تقسیم متصرفات دولت عثمانی در خاورمیانه، دو بخش آن را در شرق مدیترانه و بینالنهرین میان خود تقسیم کردند. فرانسه، سوریه فعلی و لبنان را حق انحصاری خود شمرد و بریتانیا فلسطین و عراق را تحت قیمومیت خود گرفت. سرانجام در 10 اوت 1920م(19 مرداد 1299ش) دولت عثمانی پیمان ‹‹سـور›› کــه مقــرر میداشت؛ مناطق عرب نشین تحت سلطه عثمانی نظیر؛ الجزایر، فلسطین، لبنان، سوریه، اردن و عراق میبایست تحت قیمومیت دولتهای انگلیس و فرانسه درآید را پذیرفت.[14]
اعلامیه بالفور 1917م (1295ش)
این جریان برای فرانسه که فلسطین را جزئی از سوریه میدانست، محدودیت ایجاد میکرد. علاوه بر این، جریانات ضدسامی نیز خواستار اجرای اصلاحاتی در جهت رهایی از مسئله یهودیان بودند. یهودیان لیبرالی نیز که در مجتمعهای مسکونی ویژهای زندگی میکردند، پیمان سایکس ـ پیکو را قبول نداشتند و معتقد بودند که پیمان مذکور بر غربت یهود و یا وابستگی آن به موطن خویش دلالت دارد. برخی نیز طرفدار حقوق ساکنان اصلی فلسطین بودند.
در 17 ژوئن 1917م (27 خرداد 1296ش) نتیجه مذاکرات اجلاس نمایندگان یهودی انگلیسی منجر به تحدید حق رأی طرف یهودی شد و حتی در میان یهودیان انگلیسی نیز چند دستگی ایجاد گردید. علاوه بر این، سیاستمداران انگلیس معتقد بودند اعلامیه بالفور در عین حال که پیامدهای مالی، اداری و نظامی برای انگلیس دارد، باعث بینیازی صهیونیسم از انگلیس شده و اعتبارات گوناگون سیاسی و نظامی برای صهیونیستها موجب برتری صهیونیسم در همه صحنهها خواهد شد. وایزمن، رئیس جنبش صهیونیسم فعالیت خستگیناپذیری را برای همسو کردن مواضع انگلیس با دیدگاههای صهیونیستی دنبال کرد.
پس از ارائه این دیدگاه، حکومت انگلیس پیشنویس مستندی را در ژوئن 1917م (1296ش) آماده کرد و در آن دیدگاههای وزیر خارجه، «لرد بالفور»[15] و تجربیات قدیمی او را درباره مسائل گذشته و نیز مهاجرین یهودی منعکس و بر مفهوم احداث پناهگاه برای ستمدیدگان صهیونیست تأکید کرد، اما طرف صهیونیستی با این دیدگاه موافق نبود. اندیشه طرفین براساس تفکر وطن ملی یهود که اولین بار در برنامههای کنفرانس صهیونیستها در شهر بازل سوئیس آمده بود، شکل گرفت و در نهایت در جلسه مورخ 31 اکتبر 1917م (9 آبان 1296ش) کابینه انگلیس، اعلامیهای به شرح زیر از جانب لرد بالفور صادر شد:
«... دولت اعلیحضرت پادشاه (انگلستان) به موضوع تأسیس وطن ملی یهودیان در فلسطین با نظر موافق مینگرد و تمامی مساعی خود را به کار خواهد برد تا راه نیل به این هدف را هموار سازد، مشروط بر این که هیچ نوع اقدامی صورت نگیرد که به حقوق ملی و مذهبی جماعات غیریهودی در فلسطین و پایه حقوق و موقعیت سیاسی یهودیان در کشورهای دیگر لطمه بزند....»[16]
سپس لرد بالفور در روز دوم نوامبر 1917م (11 آبان 1296ش). این اعلامیه را همراه با نامهای بدین مضمون برای لرد روچیلد[17] (سرمایهدار و بانکدار معروف یهودی ) ارسال داشت:
«دوست عزیزم لرد روچیلد؛
بسیار خوشحال شدم از این که اطلاع پیدا کردم که به شما نشان حکومت سلطنتی (لرد) اعطاء شده است و اظهارات ذیل را که خواسته صهیونیستها و مورد تأیید شورای وزیران است، تقدیم میکنم.»
انتشار این اعلامیه در زمان خود توجه زیادی را جلب نکرد و بسیاری گمان کردند پس از مدتی به فراموشی سپرده خواهد شد. صهیونیسم در آن هنگام یکی از رؤیاهایش را آشکار کرده بود، لکن تاریخ غیر از این را نشان داد.
قبلاً گمان میرفت که این اعلامیه یک اقدام محض انگلیسی است، ولی بعدها مدارک رسمی ثابت کردند که اعلامیه بالفور قبلاً به «ویلسون» رئیس جمهور آمریکا عرضه شده و او موافقت خود را با آن اعلام کرده بود.[18]
سپس در تاریخ چهاردهم فوریه 1918م (بهمن 1296ش) فرانسه و در تاریخ نهم می 1918م (اردیبهشت 1297ش)، ایتالیا موافقت خود را با اعلامیه مزبور اعلام کردند.
در یک جمله میتوان گفت که اعلامیه بالفور یکی از عجیبترین اسناد بینالمللی تاریخ است، زیرا به موجب آن یک دولت استعمارگر، سرزمین (فلسطین) را که مالک آن نبود، به نیابت از کسانی که مالکش بودند (فلسطینیان) به کسانی بخشید که اصلاً استحقاق آن را نداشتند (صهیونیستها)، فاجعهای که به نحو بیسابقهای در تاریخ به اشغال یک سرزمین و آواره شدن یک ملت منجر گردید.
نکته مهم این که انگلیس زمانی به این جنایت دست یازید که ارتش آن تحت فرماندهی ژنرال «آلن بی»[19]در جنگ جهانی اول هنوز به بیتالمقدس نرسیده بود و به یُمن همراهی متحدان عرب خود که تحت لوای جانبداری از ملت فلسطین ـ که برای آزادی وطن و استقلال خویش مبارزه میکرد ـ در واقع همپیمان انگلیس بودند، به سوی اهدافش پیشروی کرد.
سیاستهای از پیش تعیین شده و استعماری انگلیس و همدستی با صهیونیستها برای نابودی فلسطین و ممانعت از شکلگیری سرزمین فلسطین، از زمان جنگ جهانی اول (1918-1914م) آشکار شد. پس از آن که حکومت انگلیس توسط «مک ماهون»[20] نماینده انگلیس در مصر به «شریف حسین» تعهد سپرد که اعراب را در آزادسازی کشور خود و تحقق وحدت آن کشورها یاری خواهد داد، در مذاکرات و نامهنگاریها با شریف حسین سعی کرد فلسطین را از محدودهی کشورهای عربی که وعده آزادی آنها را داده بود، خارج کند و به آن جنبه جغرافیایی و سیاسی خاصی بدهد تا زمینه را برای تسلط انگلیس بر فلسطین فراهم سازد.
نهایتاً هم با اعلامیه بالفور در سال ۱۹۱۷م دولت لوید جرج نخست وزیر وقت انگلستان، حمایت خود را از پروژه صهیونیستی اشغال و غصب فلسطین اعلام کرد. صدور این اعلامیه برای صهیونیستها بسیار مهم بود، زیرا به پانزده سال تردید و اختلاف در داخل دولت بریتانیا خاتمه داد و نهایتاً به حمایت از جنبش صهیونیستی منجر گردید.
این اتحاد در وهله نخست بر پایه منافع متقابل در مبارزه با موج فزاینده ملیگرایی عربی قرار داشت و در واقع با اعلامیه بالفور، جنبش صهیونیستی به بخشی کلیدی از برنامه امپریالیسم انگلیس برای خاورمیانه تبدیل شد: راهی برای مشروعیت بخشی به سلطه نظامی بر فلسطین. شبه نظامیان شهرکهای یهودینشین از جمله جوخههای ترور (سرویسهای ویژه شب) که افراد موردنظر سازمان اطلاعاتی ارتش بریتانیا را ترور میکردند نیز نقشی کلیدی در سرکوب مقاومت فلسطینیان در سالهای 39-1936م (1315-1318 ش) ایفا کردند. بنابر این دست صهیونیستها برای هر اقدامی در فلسطین باز بود، منتها اقدامات آنها باید در چارچوب منافع امپراتوری بریتانیا صورت میگرفت.
انگلستان در راستای حمایت از تشکیل رژیم صهیونیستی یک یهودی را به عنوان کمیسر عالی فلسطین انتخاب کرد. همچنین سازمان جهانی صهیونی را به عنوان «آژانس یهودی» که صاحب صلاحیت است به رسمیت شناخت و دروازههای فلسطین را هم بر روی مهاجرت صهیونیستها گشود و به اعتراضات اعراب هم توجه نکرد.
همچنین انگلستان در فلسطین امتیاز بهرهبرداری از اراضی خالصه را به مستعمرهنشینهای صهیون واگذار کرد و از مؤسسات کاملاً تازه «کانون ملی» حمایت کرد و به جماعت یهود اجازه داد مدارس مخصوص خود را تأسیس کنند و سازمان نظامی به نام «هاگانا» ترتیب دهند. به جز هاگانا سازمانهای نظامی یا ارتشهای دیگری با نام های اشترن و اپرگون نیز شروع به فعالیت کردند.[21]
واکنش اعراب به اعلامیه بالفور
هنگامی که اعراب از اعلامیه بالفور اطلاع یافتند، تهدید کردند که با دولت عثمانی پیمان صلح جداگانهای را منعقد خواهند کرد. انگلیسیها بیدرنگ به اعراب قول مساعد دادند و از نو وعدههای خود را تکرار کردند.
اعلامیه هوگارت 1918م (1296ش)
هوگارت یکی از رؤسای دفتر عرب در قاهره، از لندن مأمور شد تا با شریف حسین در جده ملاقات کند و در رابطه با اعلامیه بالفور توضیحات کافی را به او بدهد. هوگارت در ژانویه 1918م (دی 1296ش) در جده با شریف حسین ملاقات کرد و پیامی در این رابطه به او داد. در این پیام بار دیگر حمایت انگلستان از ملت عرب و تحقق وحدت آنها اعلام گردید. وی همچنین تأکید کرد که انگلستان بر آن است که هیچ یک از مردم عرب و یهود در فلسطین تابع و زیردست دیگری قرار نگیرد و در عین حال که بیتالمقدس تحت رژیم بینالمللی اداره میشود کنترل مسجدالاقصی و مسجد عُمر به مسلمانان داده خواهد شد. وی به صراحت گفت به دلیل حمایت افکار عمومی جهان از یهودیان و بازگشت آنها به فلسطین، دولت اعلیحضرت نیز از این اصل تا جایی که به آزادی جمعیت بومی فلسطین از نظر سیاسی و اقتصادی ضربه نزند، حمایت میکند. وی در پایان اظهار داشت که در این صورت یهودیان جهان نیز از نهضت اعراب و استقلال آنها حمایت خواهند کرد.[22]
اعلامیه انگلستان و فرانسه خطاب به اعراب نوامبر 1918م (آبان 1297ش)
آخرین اقدام انگلستان برای آرام کردن خشم و نگرانی اعراب اعلامیه مشترکی بود که با فرانسه در رابطه با سرنوشت کشورهای شمالی عرب صادر کرد. در این اعلامیه که توسط مطبوعات فلسطین، عراق و سوریه و نیز فرماندهی نظامی متفقین چاپ شد، اهداف فرانسه و انگلستان در رابطه با آینده این مناطق اعلام گردید. علت اصلی صدور اعلامیه مشترک در واقع حادثهای بود که در بیروت رخ داد و باعث نارضایتی فیصل و رهبران و نظامیان عرب شد. اعراب ناسیونالیست در بیروت به دستور فیصل پرچمی را به عنوان پرچم استقلال عرب برافراشته بودند که به دستور ژنرال آلن به پایین کشیده شد. به دنبال این حادثه برخی مقامات ارشد ارتش فیصل دست به شورش زدند. بر اثر وخیمتر شدن اوضاع، انگلستان و فرانسه به سرعت اعلامیه مشترکی را صادر کردند که تأثیر عمدهای به جای گذاشت و ظرف چند روز اوضاع را آرام کرد. در اعلامیه مشترک گفته شد که هدف فرانسه و انگلستان رهایی اعراب از ستم ترکهاست و نیز تأکید گردید که این دو کشور از تأسیس حکومتهای ملی براساس انتخابات آزاد در این مناطق حمایت میکنند.[23]
کنفرانس صلح پاریس و نظام قیمومیت 1919م (1297 ش)
پس از پایان جنگ جهانی اول در نوامبر 1918م قرار بر این شد که سرنوشت مناطق اشغال شده عربی و عثمانی در کنفرانس صلح پاریس مشخص شود. کنفرانس صلح پاریس که در آغاز سال 1919شروع به کار کرد، محل تجمع تمام طرفین جنگ بود. اعراب، صهیونیستها و ترکها در این کنفرانس نظریات خود را درباره آینده سرزمین خود ارائه دادند. و پس از کش و قوس فراوان قیمومیت کشورهای هلال خصیب (سوریه، فلسطین، لبنان، ماوراء اردن و عراق) پذیرفته شد و قرار بر این شد که این کشورها تحت سیستم قیمومیت اداره شوند اما این که چه کشوری حق قیمومیت بر این کشورها را خواهد داشت با اختلاف مواجه شد.
کنفرانس سانرمو 1920م (1298ش)
اختلاف بین انگلستان فرانسه بر سر قیمومیت کشورهای عربی منجر به شورای عالی صلح متفقین در 27 آوریل 1920م (7 اردیبهشت 1299ش) در سانرمو شد و سیستم قیمومیت بر کشورهای عرب را مشخص کرد. سوریه به سه قسمت فلسطین، سوریه و لبنان تقسیم شد. عراق و فلسطین زیر نظر بریتانیا و سوریه و لبنان تحت قیمومیت فرانسه قرار گرفت.[24]
تصویب قیمومیت در جامعه ملل 1922م (1300ش)
گرچه کنفرانس سانرمو قیمومیت سرزمینهای عرب را به فرانسه و انگلستان داد، اما شرایط قیمومیت را مشخص نکرد. بحث و مذاکرات میان قدرتهای بزرگ تا سال 1922م بر سر شرایط قیمومیت ادامه داشت. در این راه با ایالات متحده آمریکا نیز، هر چند که عضو جامعه ملل نبود، مشورت به عمل آمد. متن پیشنهادی قیمومیت پس از اصلاح سرانجام توسط شورای جامعه ملل در 24 ژوییه 1922م ( 1 مرداد 1301ش) تصویب شد و از سپتامبر 1923م (مهر 1302ش) به مرحله اجرا در آمد. سند قیمومیت مصوب جامعه ملل، روی هم رفته 28 ماده داشت و طرح اعلامیه بالفور در مقدمه آن مورد تأکید قرار گرفت.[25] این مسئله سبب خشم اعراب شد و قیامهایی علیه این مسئله انجام دادند.
کتاب سفید چرچیل 1923م (1302 ش)
هدف از انتشار کتاب سفید، تسکین خشم اعراب فلسطین به دنبال قیام 1921م (1299ش) و نگرانی فلسطینیها در رابطه با اعلامیه بالفور و حکومت قیمومیت بود. بر طبق کتاب سفید چرچیل، موطن ملی یهود و اعلامیه بالفور به مفهوم یهودی کردن کامل فلسطین نبود و انگلستان نیز چنین قصدی نداشت. همچنین زبان، فرهنگ و جمعیت اعراب تابع یهودیان قرار نمیگرفت. به علاوه صهیونیستها در کنگره 1921م (1299ش) خود نشان دادند که خواستار وحدت با اعراب هستند. براساس کتاب سفید مفهوم موطن ملی یهود، توسعه و تحول امور یهودیان فعلی فلسطین بود. به علاوه مهاجرت یهود از ظرفیت اقتصادی کشور فراتر نمیرفت و باری بر دوش فلسطینیها نمیگذاشت. در پایان کتاب سفید نیز اشاره شد که انگلستان، فلسطین را از وعدههای شریف حسین مستثنی کرده است.
نمایندگان عرب فلسطین مفاد کتاب سفید چرچیل را رد کردند و سیاست انگلستان را به باد حملات و انتقادات شدید گرفتند و خواستار تشکیل یک حکومت پارلمانی با شرکت همه مردم فلسطین (مسلمانان، مسیحی، یهودی) به شیوه دموکراتیک شدند.
قیمومیت فلسطین 1919-1948م (1297-1327ش)
پس از روی کارآمدن فیصل در عراق، سیستم قیمومیت انگلستان در این کشور لغو گردید و میان عراق و قدرت قیم سابق (بریتانیا) پیمان اتحاد بسته شد. و در واقع سیستم قیمومیت به طور مؤثر تنها در فلسطین به مرحله اجرا درآمد و قریب 30 سال اداره فلسطین را تحت قیمومیت بریتانیا قرارداد. یکی از اهداف عمده قیمومیت فلسطین فراهم کردن زمینه اجرای اعلامیه بالفور و تبدیل شدن فلسطین به موطن یهودیان بود.
جمعیت مهاجر یهود در فلسطین از پنجاه هزار نفر در اوایل قرن بیستم به سیصدهزار نفر در شروع جنگ دوم جهانى رسید. دولت انگلستان رفتار تبعیضآمیز علیه مسلمانان فلسطین داشت و حمایت یکجانبه از یهودیان میکرد این مواضع انگلستان، مورد اعتراض فلسطینىها قرار گرفت و آنان در سال 1936م (1314 ش) اعتصابات گستردهاى را سامان دادند در پاسخ دولت انگلستان فلسطین را به صورت سه کشور مجزا پیشنهاد داد، دولت یهودى در شمال، دولت عرب در جنوب و یک کشور میانگیر در محدوده بیتالمقدس و تلآویو - یافا و تحت نظر دولت انگلستان تشکیل مىشد که فلسطینىها این نیرنگ را نپذیرفتند. سرانجام تروریستهاى صهیونیست براى بیرون راندن فلسطینىها به عملیات رعبانگیز و ایذایى دست زدند و صرفاً در یک مورد در دهکده دیریاسین 254 نفر مسلمان را کشتند. با عقبنشینى نیروهاى انگلیسى دولت غاصب اسرائیل در سال 1948م (1326ش) اعلام موجودیت کرد. مردم فلسطین مبارزات پراکندهاى را علیه متجاوزان مزبور ادامه دادند و در سال 1959م (1337ش) جنبش آزادى بخش ملى فلسطین (فتح) را پایهگذارى کردند که نخستین جریان ملّى فراگیر با هویت فلسطینى بود. در سال 1964م (1342ش) و در اجلاس سران عرب پیشنهاد تشکیل سازمان آزادى بخش فلسطین (ساف) مطرح گردید که در همان سال جلسه شوراى ملى فلسطین در شهر بیتالمقدس به تصویب رسید. در سال 1967م (1345ش) جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل صورت گرفت که طى آن کرانه غربى رود اردن (از کشور اردن)، نوار غزّه متعلق به مصر و نیز صحراى سیناى مصر و بخشهایى از خاک سوریه در بلندىهاى جولان توسط صهیونیستها اشغال شد.[26]
با این حال جنگ جهانی دوم موجب تقابل موقت صهیونیستها و انگلیسیها شد و برای مدتی اتحاد آنها را به هم زد. در سال ۱۹۴۵م (1323ش) استعمار صهیونیستی فلسطین که ۳۰ سال از طرف امپریالیسم بریتانیا حمایت شده بود، در جستجوی حامی قدرتمندتری برآمد. برای این کار ایاالت متحده گزینه مناسبی بود که سرانجام نیز با حمایت این کشور، سازمان ملل در نوامبر سال ۱۹۴۷م (1325 ش) رأی به حمایت از دولت صهیونیستی داد.
پس از این که قیمومیت انگلیس به طور رسمی پایان پذیرفت، صهیونیستها پادگانها و مقامات دولتی انگلیس در فلسطین را مورد حمله قرار دادند و آنها را مجبور به پذیرش خواستههای خود کردند. به هر حال طی ۳۰ سال قیمومیت انگلیس، شهرکنشینهای یهودی ۱۲ برابر جمعیتی شدند که در سال ۱۹۱۷م (1295 ش) در فلسطین بودند.[27]
اعلام تأسیس اسرائیل
زمانی که قیمومیت بریتانیا در 15 مه 1948م (25 اردیبهشت 1327ش) به پایان رسید، در واقع تمامی نهادهای سیاسی فلسطینی از بین رفته بود و هیچ سازمانی برای پرکردن خلأ موجود وجود نداشت. صهیونیستها یک شورای موقت حکومتی مرکب از 38 عضو تأسیس کردند که آنها نیز یک کابینه 13 نفره را انتخاب کردند. بنگورین مقام نخست وزیری و وزارت دفاع آن را به عهده گرفت و در 14 مه (24 اردیبهشت 1327ش) 1948، حکومت موقت، استقلال و تأسیس اسرائیل را اعلام کرد.
۱۱ دقیقه بعد، رئیسجمهور ترومن در ایالات متحده به عنوان اولین کشور خارجی، اسرائیل را به رسمیّت میشناسد.[28]
[1] . کرمی کامکار، محمد، شکل گیری حکومت و نیروهای مسلح اسرائیل، زمانه 1383، شماره 20.
[2] . احمدی، حمید، ریشههای بحران در خاورمیانه، انتشارات کیهان، چاپ سوم، مهر 1388، ص 29.
[3] . http://zionism.pchi.ir/show.php?page=contents&id=5537/ مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران؛ اولین کنگره صهیونیستها و مصوبات آن.
[4] . https://www.tasnimnews.com/fa/news/1399/08/13/2382479 خبرگزاری تسنیم؛ اعلامیه بالفور؛ سنگ بنای یک قرن جنایت و آوارگی ساکنان اصلی سرزمین فلسطین.
[5] . احمدی، حمید، ریشههای بحران در خاورمیانه، ص 29-30.
[6] . http://www.midestweb.org/napoleon 1799. Html
[7] . Alexander Scholch, “Britain in Palestine, 1882-1838: The Roots of the Balfour Policy”, Journal of Palestine Studies, Vol. 22, No. 1 (Autumn, 1992), pp. 56-39
[8] . http://chirstianctionforisrael.org/judeochr/rolegent/prozion.html
[9] . Jun., 1953, pp. 297-294 9. Cecil Roth, “Benjamin Disraeli, Earl of Beaconsfield”, Political Science Quarterly, Vol. 68, No. 2
[10] . احمدی، حمید، ریشههای بحران در خاورمیانه، ص 143.
[11] . https://www.farsnews.ir/news/14010207001145 خبرگزاری فارس؛ چگونه انگلیس، فلسطین را دودستی داد به صهیونیستها؟
[12] . احمدی، حمید، همان، ص 145.
[13] . Allomby
[14] . کرمی کامکار، محمد، شکلگیری حکومت و نیروهای مسلح اسرائیل، زمانه 1383، شماره 20.
[15] . balfor; A.J
[16] . اینگرامز، دورین، بذرهای توطئه، گزیده اسناد محرمانه وزارت خارجه انگلیس، ترجمه دکترحسین ابوترابیان (تهران: انتشارات اطلاعات، 1366).
[17] . Rokchild; L.W
[18] . الموسوعه الفلسطینیه، ج 1، دمشق، 1984م، ص 393.
[19] . ALLeNby; E.H
[20] . Mc MahoN
[21] . جعفری، اکرم، یهود؛ صهیونیسم و هلوکاست، انتشارات مؤسسه فرهنگی منادی تربیت، 1378، ص 35.
[22] . احمدی، حمید، ریشههای بحران در خاورمیانه، ص 159.
[23] . همان، ص 162-163.
[24] . همان، ص 172 .
[25] . همان، ص 174 .
[26] . حکیمی، محمود، ریشههاى ما هنوز زندهاند، جلد 2، ص 33.
[27] . ماهپیشانیان، مهسا، نقش سازمانهای یهودی بریتانیا در حمایت از رژیم صهیونیستی، فصلنامه مطالعات تاریخی، ص 67.
[28] . https://jscenter.ir/slave-jews/israel/14111 اندیشکده مطالعات یهود؛ روزشمار تشکیل کشور جعلی اسرائیل.
لُرد بالفور (سرمایهدار و بانکدار معروف یهودی) 1917م (11 آبان 1296ش)
نامه لُرد بالفور برای روچیلد (سرمایهدار و بانکدار معروف یهودی) 1917م (11 آبان 1296ش)
پاسخ سلطان عبدالحمید دوم، 17 جولای 1901م (26 تیر 1280ش)،به نامه هرتزل برای پذیرش حاکمیت موقت صهیونیستها بر فلسطین
متن اصلی قرارداد سایکس پیکو 1916م (1294 ش)
«توماس ادوارد لورنس»، افسر اطلاعاتی انگلیس با تحریک اعراب به شورش علیه حکومت عثمانی و تفرقهاندازی در سرزمین مسلمانان، زمینه را برای تشکیل حکومت صهیونیستی در خاورمیانه فراهم کرد.
کنفرانس صلح پاریس و نظام قیمومیت 1919م (1297ش)
نقشه تقسیم بندی کشورهای منطقه خاورمیانه طبق قرارداد سایکس-پیکو 1916م (1294ش)
تئودور هرتزل (هرتصل)
ژنرال لینبی پس از ورود رسمی به قدس شریف
سخنرانی خوشآمد گویی به سربازان انگلیسی پس از ورود به قدس شریف به فرماندهی ژنرال لینبی سال 1917
کنفرانس سانریمو
نمایی از کنگره صهیونیسم- عکس هرتصل بر روی دیوار
بنگوریون در حال قرائت بیانیه تشکیل رژیم صهیونیستی
بازداشت اعراب پس از اعتراضات علیه قیمومیت انگلیس 1938
نیروهای عرب جبهه شرق اردن در خیابانهای قدس در سال - 1938
حاییم وایزامان رهبر صهیونیستها (که اولین رئیس رژیم صهیونیستی شد) طی مراسم سوگند خود در قدس - 1949
تشکیلات نظامی هاگانا
تصاویر مهاجران یهود پس از اشغال سرزمین فلسطین
سربازان نیروهای مشترک کشورهای عربی در حال تیراندازی به سوی نیروهای یهودی هاگانا - 1948
چند روز پیش از پایان قیمومیت انگلیس بر فلسطین - سرباز انگلیسی - 1948
گلدا مایر نخست وزیر رژیم صهیونیستی در مسجد الاقصی - 1969
تجاوز و اشغال و کوچاندن فلسطینیان از سرزمین مادری
تجاوز، اشغال و کوچاندن فلسطینیان از سرزمین مادری
خودروی صلیب سرخ درکنار فلسطینیهای آواره قدس غربی که به اشغال صهیونیستها درآمد - 1948