شبیه پدر؛ بررسی زندگی علیرضا پهلوی


10 آبان 1403


 

چکیده

علیرضا پهلوی برادر تنی محمدرضا آخرین فرزند رضاخان از تاج‌الملوک آیرملو در سال ۱۳۰۱ به دنیا آمد. دوره ابتدایی را در دبستان نظام تا کلاس چهارم ابتدایی خواند. سپس همراه برادرش محمدرضا چندین سال در سوئیس تحصیل کرد، در سال ۱۳۱۵ به ایران بازگشت و وارد دبیرستان نظام شد. سپس در دانشکده افسری به تحصیل پرداخت. در سال ۱۳۲۰ از این دانشکده فارغ التحصیل شد. علیرضا پس از اشغال ایران در جنگ جهانی دوم و تبعید رضاخان، با او به تبعید رفت. پس از مرگ رضاخان عازم فرانسه شد. در دانشگاه پاریس تحصیلات نظامی را به پایان رساند و در ارتش فرانسه با آلمان نازی جنگید. پس از جنگ با خانمی فرانسوی تبار ازدواج کرد و تنها فرزند او پاتریک حاصل این وصلت بود. به دلیل مخالفت دربار با این پیوند در سال ۱۳۲۶ در بازگشت به کشور خانواده خود را به همراه نیاورد. فردوست او را بسیار وسواسی معرفی کرده است که دائماً از حمله میکروب به خودش نگران بود به همین جهت و برای رفع نگرانی پزشک مخصوص داشت. این «میکروفوبیا» در علیرضا، باعث بیماری روحی و روانی او و منزوی شدن از مجامع گوناگون از جمله دربار شد. در دوران نخست وزیری مصدق علیه دولت فعالیت داشت و در کودتا برای سرنگونی دولت قانونی با کودتاگران همکاری کرد. علیرضا در سال ۱۳۳۳ با سقوط هواپیمای حامل او در کوه‌های البرز درگذشت.

کلیدواژه: علیرضا پهلوی، اسناد، خاطرات، مفاسد

 

مقدمه

علیرضا پهلوی در بین فرزندان ذکور رضا شاه به دلایل مختلف موقعیت خاص داشت. او به عنوان برادر تنی محمدرضا در صورت فقدان شاه و ولیعهد به لحاظ قانونی جانشین آنان و وارث تاج و تخت سلطنت می‌شد. از آنجا که محمدرضا شاه از دو همسر اولش- فوزیه و ثریا- صاحب فرزند ذکوری نشده بود لذا شاه به مدت دو دهه تحت فشار روحی و روانی نداشتن ولیعهد به سر می‌برد. محمدرضا، برادر تنی خود را به عنوان یک رقیب تلقی می‌کرد. با حاکم بودن این وضعیت در طول یک دهه پس از پادشاهی محمدرضا، به طور طبیعی علیرضا ولیعهد بالقوه رژیم پهلوی محسوب می‌شد. کنشگری علیرضا در مقاطع حساس تعیین جانشینی برای رضا شاه در زمان اشغال ایران در شهریور ۱۳۲۰ به نفع خودش بر پیچیدگی موضوع جانشینی می‌افزود. در بحبوحه برکناری رضاخان و نارضایتی متفقین از عملکرد شاه و ولیعهدش- رضا و محمدرضا- به دلیل گرایش به محور متحد و خوشحالی از پیشروی ارتش آلمان نازی، هر کدام از فرزندان رضاخان این موقعیت را داشتند که جانشین پدر شوند. تمامیت‌خواهی محمدرضا شاه و محروم کردن علیرضا از تصدی مناصب سیاسی و نظامی حساس، اسباب نارضایتی او و سایر برادران را بیش از گذشته فراهم آورده بود. ضعف حکمرانی و موقعیت متزلزل حکومت محمدرضا پهلوی در دهه ۲۰خ، علیرضا را در انتقاد پنهان و آشکار علیه شاه جسورتر کرده بود. به علاوه ارتباط معنادار و بی‌محابای علیرضا با مأموران سیاسی سفارتخانه انگلیس در تهران باعث نگرانی محمدرضا نسبت به تهدید جایگاه خود به عنوان پادشاه پهلوی بیش از گذشته شده بود. بنابر این مرگ مشکوک علیرضا در سانحه‌ای هوایی در آبان ۱۳۳۳، بحث دست داشتن محمدرضا شاه به عنوان عامل این حادثه در محافل سیاسی و اجتماعی شایع شد.

 

ویژگی‌های شخصیتی

اکثر مورخان و نویسندگان در توصیف خلق و خوی علیرضا او را بسیار شبیه به پدرش معرفی کرده‌اند. برخی از ویژگی‌های رضاخان مانند بی‌رحمی، سنگ‌دلی، جسارت و نترسی و نگاه نداشتن جنبه احتیاط، استبداد رأی، زورگویی و تندخویی در علیرضا جمع بود. تاج‌الملوک- مادرش- به لحاظ ظاهری نیز علیرضا را شبیه پدرش دانسته است. او بر این باور بود که علیرضا پیوسته تلاش داشته رفتار و سکناتش مثل رضاخان باشد: «علیرضا قدی بلند و قیافه‌ای جدی داشت و رضا (پدرش) برای او نه فقط یک پدر، بلکه یک الگو و حتی یک بُت بود. علیرضا پدرش را در حد پرستش دوست داشت.»(خسروداد، ۱۳۸۰: ۳۷).

بنا بر اظهارات وی، «علیرضا از نظر شکل و شمایل و خلق و خو کُپی رضا (پدرش) بود. به عکس محمدرضا که بچه ضعیف‌الجثه‌ای بود، علیرضا از قدرت بدنی خوبی برخوردار بود... علیرضا اتکا به نفس زیاد و شجاعت فراوان داشت و اصلاً معنای ترس را نمی‌فهمید.»(خسروداد، ۱۳۸۰: ۳۶) نیز در باره علیرضا گفته شده است که فکر اروپائی نداشت. سخت بار آمده بود. عصبی، غیور و بلندپرواز بود. (الموتی، ۱۳۶۷: ۲/۲۶۱) شباهت علیرضا به رضا شاه مورد تایید فردوست نیز است: «از نظر خصال و شخصیت شباهت تام و تمامی به رضاخان داشت. فردی بی‌رحم و خشن و بدون منطق بود.»(فردوست، ۱۳۹۵: ۱۰۵).

آنچه به لحاظ روانشناسی شخصیت باید در مورد علیرضا مدنظر باشد شرایط زیست او در دوران کودکی، نوجوانی و جوانی است. از ۱۳۰۱ سال تولد علیرضا تا ۱۳۲۰ دوران اوج اقتدار رضاخان است؛ در این دوره مهم حیات اجتماعی علیرضا، رضاخان به لحاظ سیاسی چندین پله صعود داشته است و از وزارت جنگ به نخست وزیری و سپس پادشاهی رسیده و حدود ۱۶ سال شخصیت اول ایران بوده است. لذا علیرضا از غرور، نخوت و تکبر و استبداد رأی پدر تأثیر پذیرفته است.

منظری دیگر که به لحاظ عاطفی تأثیر روحی و روانی در تربیت علیرضا داشته و کمتر به آن توجه شده رابطه رضاخان با تاج‌الملوک است. کمتر از پنج ماه پس از تولد علیرضا، رضاخان وزیر جنگ سومین ازدواجش را با ملکه توران جشن گرفته بود. اگرچه این وصلت خیلی زود به جدایی انجامید اما آتشی به کانون خانوادگی رضاخان زد که تا پایان حیات این زوج آثار روحی و روانی خود را به جای گذاشت. رابطه تاج‌الملوک با شوهرش به هم خورد و در سرای رضاخان بین زنان او دعوای دائمی به پا شد.

«این پیوند با واکنش سخت نیم‌تاج/تاج‌الملوک آیرملو، همسر نخست او روبرو شد. او سه چهار ماه بود که چهارمین فرزند رضاخان، علیرضا، را به زمین گذاشته بود. همان شب که عروس تازه را سوار بر خودرو، با مشایعت چند دُرشکه، به عمارت وزیر جنگ می‌بردند، نیم‌تاج «خیلی فحاشی کرده و گفته است: برو رضا گدا! من به همان چشم تو را نگاه می‌کنم که می‌کردم. افاده و مال‌ات را به این قبحه تازه نشان بده. من می‌دانستم تویِ گرسنه، روزی که به نوا برسی، زن خواهی گرفت.» (بهبودی، ۱۴۰۱: ۲۱۳)

فردوست می‌گوید: این خشونت برای رضاخان پس از رسیدن به سلطنت تحمل‌ناپذیر بود و باعث دوری او از تاج‌الملوک و حفظ احترام وی به عنوان مادر فرزندانش شد.(فردوست، ۱۳۹۵: ۷۴).

برخی شیوه تربیتی رضاخان را، که نگران آینده سلطنت پهلوی و نحوه اداره آن از طرف جانشینان خود بود، سختگیرانه می‌دانند. این شیوه تربیتی گاه در انظار عمومی هم از سوی رضا شاه نیز دیده می‌شد. به عنوان مثال خشم و واکنش او، در جلسه اعطای دانشنامه فارغ‌التحصیلان افسری، از قاب شده بودن دانشنامه علیرضا برخلاف سایر دانش‌آموختگان (الموتی، جلد دوم ۱۳۶۷: ۲). اگر این مطلب درست باشد این واکنش برای یک فرد نظامی مثل رضاخان قابل پذیرش است اما برای فرزندی خردسال یا نوجوان با روح کودکانه، نوعی عقده تولید خواهد کرد. جدای از خصلت‌های شخصیتی و رفتاری، فردوست از نظر روانی، علیرضا را درگیر وسواس و «اختلال اضطراب بیماری» عنوان می‌کند؛ امری که باعث کناره‌گیری او از جمع و میل به انزوا می‌شد:

«علیرضا، یک فرد وسواسی و منزوی از خانواده در حد مریض بود که نمی‌خواست حتی با نزدیکترین کسان خود مراوده داشته باشد. در هیچ یک از میهمانی‌ها، حتی خصوصی، شرکت نمی‌کرد و اگر در مواردی لازم بود که شرکت نماید پس از چند دقیقه مهمانی را ترک می‌کرد. علیرضا همیشه خود را مریض تصور می‌کرد. او هر لحظه فکر می‌کرد میکروبی به او حمله کرده و بدون میکروب یک لحظه هم نمی‌توانست زندگی کند. مرض او با عدم معاشرت همراه بود و تمام زندگی خود را در کوه‌ها به شکار می‌گذرانید.»(فردوست، ۱۳۹۵: ۱/۲۰۰، ۱۹۹)

 

سفر به فرانسه و ازدواج

علیرضا هنگام تبعید رضا شاه، همراه سایر اعضای خانواده، او را همراهی کرد. با استقرار تبعیدیان، آن‌ها به زودی دریافتند زندگی در جزیره موریس مشکل است، زیرا آب و هوای شرجی آنجا رضاخان و فرزندانش را اذیت می‌کرد. برای رفع این موضوع و کاهش محنت تبعید، علیرضا با مسئولین انگلیسی جزیره جهت گرفتن موافقت آنان برای انتقال به مکانی مناسب‌تر یعنی ژوهانسبورگ، به مذاکره پرداخت. مقامات انگلیس، به خاطر دلجویی از مخدوم خود-رضاخان- و هم برای رد نکردن تقاضای علیرضا که با آنان رابطه تنگاتنگی داشت با این پیشنهاد موافقت کردند؛ شرایط زندگی در محل جدید بسیار بهتر از موریس بود.(معتضد، ۱۳۷۶: ۲۲۰)

علیرضا پس از مرگ پدرش در ژوهانسبورگ (سال ۱۳۲۳خ) از طریق مصر عازم اروپا شد و قبل از آن در قاهره از فائزه خواهر ملک فاروق خواستگاری کرد که با جواب منفی فاروق، با ناکامی مواجه شد. (معتضد، ۱۳۸۸: ۳۶) سفر علیرضا به فرانسه مقارن با اواخر جنگ جهانی دوم و درگیری نیروهای متفقین و ارتش آلمان بود. وی در عریضه‌ای به شاه نوشته بود که نمی‌خواهد به فرانسه برود. اما دربار در تلگرافی به قاهره نوشته که در این خصوص هماهنگی‌های لازم با سفارت فرانسه به عمل آمده است. علیرضا در ستاد ارتش یکم فرانسه به فراگیری تعلیمات نظامی پرداخت و پس از طی دانشکده تکمیلی و فراگرفتن تعلیمات نظامی نوین، مدتی در ارتش فرانسه خدمت کرد. (معتضد، ۱۳۸۸: ۳۶) او پیش از بازگشت به ایران در پاریس با زنی فرانسوی- لهستانی مسیحی به نام کریستیان شولوسکی ازدواج کرد و از او صاحب پسری شد که اسمش را پاتریک - علی- گذاشت. شولوسکی پیش از این با مردی آلمانی ازدواج کرده بود و از او نیز یک پسر داشت. ازدواج علیرضا با شولوسکی با مخالفت شدید دربار پهلوی مواجه شد به طوری که او بدون زن و فرزند خود به ایران بازگشت و بعدها آن‌ها را به طور مخفیانه به ایران آورد. (کامور بخشایش، ۱۳۸۵: ۱۴۴). وجود علی(پاتریک) پهلوی همواره برای دربار دردسر بزرگی بود؛ چه زمانی که پس از مرگ پدر، در حالی که محمدرضا هنوز فرزند پسری به عنوان جانشین نداشت، به عنوان وارث ناخوانده تاج و تخت به دربار تحمیل شد و چه زمانی که، پس از تولد پسر محمدرضا، از چشم دربار افتاد. او بر اثر بیماری روحی؛ روانی و به دنبال آشنایی با بهمن حجت کاشانی و گرایش به نوعی اسلام خود خوانده مشکلاتی را برای دربار به وجود آورد.(مؤسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی، اسناد: ۴۸۳۷۱/م۱)

 

جانشینی

ساختار حقوقی حاکم بر اصلاحیه و متمم قانون اساسی مشروطه در ۲۱ آذر ماه ۱۳۰۴، که با تغییر اصول ۳۷ و ۳۸ ولایتعهدی را برای افرادی با تبار قاجاری ممنوع می‌ساخت، تکلیف جانشینی رضا شاه را روشن و تا حدی از وقوع منازعه سیاسی در این خاندان پیشگیری کرده بود.(مرکز پژوهش‌های مجلس https://rc.majlis.ir/fa/law/show/۱۳۳۴۱۴). بر این اساس، فرزند توران امیرسلیمانی و چهار فرزند ذکور عصمت دولتشاهی که تباری قاجار داشتند، به طور ساختاری از رسیدن به جایگاه پادشاهی محروم می‌شدند؛ اگرچه براساس قانون اساسی، منعی برای تصدی سایر مناصب سیاسی وجود نداشت.

بنابر این سلطنت در انحصار شاخه فرزندان رضا شاه از تاج‌الملوک باقی ماند ولی چالش‌های بالقوه‌ای که احتمال کشمکش بر سر قدرت را تقویت می‌کرد همچنان وجود داشت. متمم قانون اساسی، مصوب مجلس مؤسسان، اصل ۳۷ را به گونه‌ای تغییر داد که «ولایتعهد با پسر بزرگتر پادشاه که مادرش ایرانی الاصل باشد» استمرار یابد. بر این اساس، جانشینی به محمدرضا که پسر ارشد رضا شاه بود می‌رسید لیکن عواملی وجود داشت که علیرضا، برادر تنی محمدرضا، را همواره به عنوان تهدیدی برای تاج و تخت او نگه می‌داشت. از جمله ویژگی‌های شخصیتی علیرضا که او را از حیث قدرت و خشونت همانند رضا شاه و مورد تمجید خانواده می‌ساخت، جاه طلبی‌های سیاسی برادر کوچکتر که همواره تمایل شدید به قدرت را در او عیان می‌ساخت و نیز پتانسیلی که در علیرضا، به عنوان اهرم فشار و جایگزینی از سوی انگلیس برای محمدرضا شاه، دیده می‌شد. در هر صورت، برتری شخصیتی علیرضا بر محمدرضا از حیث مؤلفه‌های قدرت، شاید عاملی بود که شاه را در سپردن مسئولیت‌های سیاسی به برادر کوچکتر محتاط و بدبین می‌ساخت. در عوض، محمدرضا شاه، اشرف خواهر توأمان خود را به عنوان بدل زنانه علیرضا و با همان صفات و خصال شخصیتی و در عین حال عاری از ریسک رقابت برای تاج و تخت، به عنوان جایگزینی مناسب در اداره امور سیاسی ترجیح می‌داد.

از سوی دیگر، سهم سایر فرزندان ذکور رضا شاه از دو همسر قاجاری تبارش- غلامرضا، عبدالرضا، حمیدرضا، احمدرضا و محمودرضا- از قدرت عمدتاً امتیازات اقتصادی بود. محرومیت آن‌ها از سلطنت بر اساس قانون اساسی، مانع از هر گونه تلاشی از سوی برادران ناتنی محمدرضا شاه بر سر رقابت برای سلطنت شد. از این رو، فارغ از مسئولیت‌های سیاسی نه چندان حائز اهمیتی که محمدرضا شاه به برخی از آن‌ها واگذار می‌کرد، به برخورداری از موهبت‌های اقتصادی انتسابشان به خاندان سلطنت، عمدتاً به صورت رانت و فساد اقتصادی گسترده، رضایت دادند. البته آنگونه که فردوست می‌گوید اساساً، غیر از عبدالرضا آن‌ها فاقد ظرفیت‌های شخصی برای قرار گرفتن در جایگاه سلطنت یا هر مسئولیت سیاسی مهم نیز بودند. فردوست معتقد بود: «درباره سایر فرزندان رضا شاه، حتی اگر یک کلمه نوشته شود اضافی است؛ چون موجوداتی بی‌اثر و بی‌فایده و اهل عیش و نوش و سوءاستفاده بودند و عرضه‌ای نداشتند که دسته‌بندی کنند.»(فردوست، ۱۳۹۵: ۲۴۲)

این توزیع قدرت سیاسی و اقتصادی به نوعی انعکاسی از توزیع قدرت زنانه در دربار پهلوی نیز به حساب می‌آمد. به تعبیر دیگر، صرف‌نظر از نقش مؤلفه‌های ساختاری، جایگاه و نقش زنان در دربار پهلوی- اعم از همسر و دختران رضا شاه- تأثیر تعیین کنندهای بر موقعیت مردان منتسب به آن‌ها داشته است. ثریا اسفندیاری در کتاب خاطراتش از تعیین کنندگی غیررسمی فرهنگ زنانه دربار پهلوی سخن می‌گوید؛ این که چگونه زنان بدون این که از حقی سیاسی برخوردار باشند اراده خود را تحمیل می‌کنند.(اسفندیاری، ۱۳۷۱: ۱۴۶).

تاج‌الملوک آیرملو- مادر محمدرضا، علیرضا، اشرف و شمس- در کانون این تعیین کنندگی زنانه قرار داشت.(فردوست، ۱۳۹۵: ۲۳۹) ثریا اسفندیاری از علاقه ملکه مادر به دخالت در امور و تلاش برای تحمیل نظراتش به اطرافیان سخن گفته است؛ این خودمحوری در رفتار ملکه مادر، به صورت تحکم به محمدرضا شاه و رفتار احترام آمیز شاه نسبت به او نمایان می‌شد. (اسفندیاری، ۱۳۷۱: ۱۴۸). تمایل به تسلط در رفتار ملکه مادر نسبت به دیگر زنان و فرزندان رضا شاه با شدت بیشتری نمایان بوده است.

 

مفاسد

عمر کوتاه علیرضا به طور طبیعی فرصت لازم برای انجام فساد اخلاقی افسارگسیخته به سان دیگر برادران و خواهرانش را به وی نداد. اما آنچه در حافظه تاریخ ثبت شده نیز کم نیست. از منظر مردم عادی علیرضا چهره منفوری شناخته می‌شد و این مساله بیش از هر چیز به داستان هوس‌رانی و مزاحمت‌های علیرضا برای نوامیس مردم در دوره سلطنت رضا شاه بر می‌گشت. (معتضد و پسیان، ۱۳۸۸: ۳۰۶) که شرح ماجرای آن در فضای مطبوعاتی نسبتاً آزاد پس از تبعید رضا شاه در شهریور ۱۳۲۰ بازتاب وسیعی داشت و به نفرت عمومی شدیدی علیه او دامن زد. (مکی، ۱۳۹۸: ۱۲۰). موضوع فساد علیرضا؛ چنان ابعاد گسترده‌ای داشت که سپهبد کمال از فرماندهان نظامی دوره پهلوی او را «منبع فساد و عامل همه گونه سیئات» معرفی می‌کند. (کمال، ۱۳۶۱: ۱۶) با وجود این، برخی رجال و شخصیت‌های نزدیک به قدرت در دوره پهلوی دوم از ندامت و پشیمانی علیرضا و پیوستن به سلسله‌های درویشی برای جبران رفتار پیشین خود می‌گویند. (کمال، ۱۳۶۱: ۱۶) منوچهر ریاحی، به این احساس ندامت و عذاب وجدان در علیرضا در اوایل دهه ۳۰ اشاره می‌کند و به نقل از علیرضا شرکت در زمان جنگ جهانی دوم را اساساً تلاشی برای شستشوی گناهان سال‌های نوجوانی با خون خود توصیف می‌کند. (ریاحی ۱۳۸۴: ۵۴۱) اما این شرمساری و ندامت چندان جدی نبوده است چون از همان زمان، سال ۱۳۳۰، سندی در دست است که نشان می‌دهد وی با زنی رابطه داشته و این زن به خاطر علیرضا حاضر به طلاق از همسر خود می‌شود:

حضور والاحضرت شاهپور علیرضا پهلوی ملاحظه فرمایند؛ [تاریخ] ۷/۱۱/۱۳۳۰:

تصدُقت گردم. پیوسته سلامتی و تندرستی آن وجود شریف[تان] را از خدای متعال درخواست و امیدوارم که سلامت باشید. وقت را غنیمت دانستم که با این دو کلمه به شما زحمت بدهم. راجع به آن موضوعی که به بنده حقیر میفرمایید و هر روز بنده را گوشزد می‌کنید فعلاً علوی راضی شده که بنده [را] ترک کند و می‌گوید من حرفی ندارم ولی به یک شرط بدانم که تو بعد از من بدون سرپرست نیستی و سرگردان نمی‌شوی. آری، دقیقاً شما هم پیش خودتان قضاوت فرمایی؛ وجداناً ببینید حرفش درست است یا خیر. باز هم می‌گویم، خدا می‌داند راضی نیستم بدانم شما ناراحت هستید ولی آبروی بنده[را] هم در نظر بگیرید؛ من که زن جلفی نیستم که فقط به گفته‌های رادیو بیایم. آیا شما راضی هستید؟ شما اگر میل دارید با بنده ازدواج کنید یک کاغذ به اسم بنده مرقوم فرمایید که دست بنده باشد و مردم درباره من خدای نکرده فکر بدی نکنند. البته من یک زن مادی نیستم و هر کس مرا بشناسد از فداکاری‌های من نسبت به شوهرم اطلاع دارد که از همه چیز، طلا و جواهر و ثروت برای خاطر شوهرم چشم پوشیدم و منظوری جز سازش با او نداشتم و عقیده‌ای غیر از این ندارم که هر زنی تا دم مرگ باید به وظیفه خودش کاملاً آشنا باشد. اگر وقت نکردید کاغذی به اسم بنده مرقوم فرمایید دیگر از بنده گله نداشته باشید. بیش از این مزاحم اوقات شریفتان نمی‌شوم و سعادت و کامیابی شما را خواستارم. قربانت[بیگم؟] جعفری.(حدیدی، فرهمند، ۱۳۸۴: ۳/۵۱۸)

یا این که ثریا در خاطراتش اشاره به زندگی بی بندوبار علیرضا دارد و اظهار می‌کند هنگام ازدواجش با شاه پی می‌برد که علیرضا با زنی به طور غیررسمی زندگی می‌کند که وی هرگز موفق به آشنایی با وی نشده و این زن راهی به دربار نداشته است.(اسفندیاری، ۱۳۷۲: ۴۹۳)

اما در شیوه زندگی تجملاتی و هزینه‌های مالی سنگینی که علیرضا اواخر دهه ۱۳۲۰ به دربار تحمیل کرده بود، با وضعیت معیشتی مردم و توان مالی دربار همخوانی نداشت. وی تنها طی سال ۱۳۲۷ هزینه‌ای معادل 011/340/35 ریال برای ساختن کاخ خود به دربار تحمیل کرده است.(سند مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی۱۳۲۷ شماره ۱) اوضاع عمومی مردم در تهران دهه ۲۰ نیز نشان از فقر و فلاکت عمومی مردم دارد. ثریا اسفندیاری همسر محمدرضا پهلوی در خاطرات خود با اشاره به فقر عمومی مردم در دهه ۲۰ می‌گوید: «در سال ۱۳۲۸، فقر عمومی ملت ایران روزافزون بود. یک سوم از سکنه مملکت بیکار بودند و در محلات تهران، مردها و زن‌ها و بچه‌های فلج و ناقص‌العضو نیمه‌عریان در جستوجوی یک تکه نان خشک، سرگردان بودند.»(درودی، ۱۳۹۴: ۹۱) این هزینه‌ها از طرف دربار در حالی تأمین می‌شد که بین سال‌های ۱۳۳۲ تا ۱۳۳۶ حکومت برای دریافت کمک‌های اضطراری به میزان ۱۴۵ میلیون دلار دست به دامن آمریکا شده بود. (آبراهامیان، ۱۳۸۷: ۳۸۲).

 

دهه ۲۰

علیرضا به دلیل شرایط حاکم بر ایران در دوران اشغال تا سال ۱۳۲۶ در خارج از کشور ماند. او پس از بازگشت به کشور در مسائل سیاسی و اجتماعی همان روش قبلی خود را در پیش گرفت. با این که جابه جایی قدرت و حضور بیگانگان و اشغالگران نحوه حکمرانی را نیز تغییر داده بود. شاه جدید هنوز تجربه و اقتدار لازم در اداره کشور را نداشت. علیرضا بی‌اعتقاد به اوضاع شبه دموکراتیک ناشی از برکناری و تبعید رضا شاه، همان رفتار تحکم‌آمیز و مستبدانه پدر را در عرصه سیاست پیگیری می‌کرد؛ برخلاف محمدرضا که چنین روی‌کردی از دهه ۳۰ در او نمایان شد و به اعتقاد بسیاری از صاحب‌نظران به دلیل جوانی و ضعف و نیز شرایط حاکم بر دهه ۱۳۲۰، مداخله مستقیمی در امور سیاسی نداشت و سعی می‌کرد با زدودن ذهنیت منفی جامعه به دلیل سلطنت مستبدانه پدر، جایگاه خود را در سلطنت حفظ کند.

در واقع این دو نوع نگاه متفاوت به سیاست باعث بروز اختلافاتی میان علیرضا و محمدرضا شاه شده بود. بخشی از این اختلافات به تفاوت در شیوه عمل سیاسی بازمی‌گشت. علیرضا معتقد بود محمدرضا فاقد اقتدار لازم برای اداره امور مملکتی است و این مساله را آشکارا به زبان می‌راند (عروضی و قلم‌سیاه، ۱۳۷۵: ۱/۲۷۳). به نقل از محمدصادق تهرانیان مدیر روزنامه خراسان، از دوستان نزدیک علیرضا، آمده است که او برادرش را فاقد قدرت اداره مملکت می‌دانست (رستمی، ۱۳۹۴: ۲/۴۹۵). متقابلاً محمدرضا از سپردن مسئولیت سیاسی مهم به علیرضا اجتناب می‌کرد و همین مسأله باعث بالا گرفتن اختلاف میان آن‌ها و گاه ترک کشور از طرف علیرضا می‌شد. از سرلشکر شفاهی، که از سوی محمدرضا مأمور بازگرداندن علیرضا از پاریس بود، نقل شده است که علیرضا نسبت به انحصارطلبی محمدرضا و محرومیتش از قدرت و ثروت پدری شکایت داشت. (رستمی، ۱۳۹۴: ۲/۴۹۵). مسئولیت‌هایی که به علیرضا واگذار می‌شد عمدتاً مأموریت‌های نه چندان حایز اهمیتی چون ریاست هیأت انتقال جنازه رضا شاه به کشور و برگزاری مراسم تشیع و دفن بود که آن هم با موفقیت همراه نبود.(نظری و میردار، ۱۳۹۷: ۱۳۰). نباید فراموش کرد که محمدرضا شاه سیاست حذف و به حاشیه راندن رجال مستقل و برادرانش را در تمام دوران سلطنت ۳۷ ساله خود دنبال کرد. این نحوه عمل باعث سرخوردگی، دلخوری و نارضایتی برادران خصوصاً علیرضا شده بود. علیرضا سعی می‌کرد روش مستبدانه، خشونت‌آمیز و غیرقانونی خود را برای سرکوب مخالفین و پیشبرد امور در پیش گیرد. تاج‌الملوک در خاطرات خود از نقش علیرضا در ارعاب سید ضیاءالدین طباطبایی می‌گوید؛ این که چگونه برگزاری جلسات مطبوعاتی ضد دیکتاتوری در هتل ریتس در اردیبهشت سال ۱۳۲۷ توسط سیدضیاء، و فضاسازی درباره نحوه سلطنت رضا شاه به مذاق دربار خوش نیامد و در تصمیمی خانوادگی، بدون اطلاع محمدرضا شاه، علیرضا مأمور برخورد و ارعاب سید ضیاء شد. او با اجیر کردن اوباش و بهم ریختن جلسه مزبور با چاقو و ساطور و مصدوم و مضروب کردن روزنامه‌نگاران حاضر در جلسه باعث ترس و کناره‌گیری آنان از سیاست شد. (خسروداد، ۱۳۸۰: ۱۱۴)

همین شیوه از سوی علیرضا در برخورد با مطبوعات در موارد دیگر نیز ادامه یافت؛ در دوره نخست وزیری محمد ساعد در سال ۱۳۲۷ در هماهنگی میان دولت و دربار، فضای سیاسی کشور، به ویژه پس از ترور نافرجام شاه، به سمت انسداد رفت. سرکردگی اوباش برای اشغال محل فعالیت روزنامه‌ها را علیرضا برعهده داشت. (نوریان، ۱۳۸۴: ۸۵)

 

کودتای ۲۸ مرداد

علیرضا پهلوی در سرکوب جریان ملی شدن صنعت نفت با روش خشن ایفای نقش کرد. (کرمی‌پور، ۱۳۸۴: ۱۳۶). به نقل از پرویز خسروانی که خود نقش فعالی در سازماندهی اوباش علیه دولت مصدق داشت، آمده است که علیرضا، اعضای باشگاه ورزشی تاج را که متعلق به خودش بود، همراه با رهبران اوباش، در ۹ اسفند فراخوانده و بسیج کرده است. این موقعیت علیرضا و خسروانی، در دوره نخست وزیری مصدق در ایجاد یک هسته طرفدار شاه برای ضربه زدن به دولت مصدق در مواقع ضروری نقش داشته است. (رهنما ، ۱۳۹۹: ۱۲۲) از جمله اقداماتی که به این ستاد نسبت داده می‌شود مشارکت در قتل سرتیپ افشار طوس، رئیس شهربانی کشور بود. دیگر فعالیت این ستاد دستبرد به ذخایر فشنگ دانشکده افسری است که به موجب اطلاعات موجود حدود دویست تا سیصد هزار فشنگ از این مکان برای ایل بختیاری فرستاده شد. اوج کار این ستاد همکاری با سرلشکر زاهدی و حرکت دادن نیروهای زرهی ارتش در شهر در روز ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بود. (رستمی، ۱۳۹۴: ۲/ ۴۹۷)

اگر چه علیرضا در دستیابی به قدرت برتر در حکومت پهلوی با شاه رقابت داشت اما بر اصل سلطنت خاندان پهلوی بر ایران توافق داشتند. بر اساس این راهبرد، در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، علیرضا زیر نظر محمدرضا فعالیت داشت. کتاب یادداشت‌های یک روزنامه‌نگار درباره فعالیت علیرضا پهلوی در کودتای ۲۸ مرداد می‌نویسد:

شاه که خود انتظامات شهر را با همان رؤسای شهربانی و فرمانداری نظامی در اختیار داشت شاهپور علیرضا را با لباس مُبدّل به بازرسی شهر فرستاد که در مراجعت، به او وضع وخیم شهر و مخالفت با شاه و خانواده سلطنتی و حتی این که جان خودش در شهر به خطر افتاده بود را گزارش داد...(حدیدی-فرهمند، ۱۳۸۴: ۱۲۰)

در این باره آمده است که؛

سه شنبه سی و یکم تیرماه، دو ساعت و نیم بعد از ظهر رادیو اطلاع داد که قوام‌السلطنه از شاه تقاضای انحلال مجلس را نموده و شاه رد کرده و دو مرتبه استعفا داده و مرتبه دوم شاه قبول کرده و دو مرتبه مصدق السلطنه نخست وزیر شده و در انقلاب طهران بیست و پنج نفر کشته شده و در حین ازدحام مردم، شاهپور علیرضا برادر شاه عبور می‌کرده، مردم [وی را] گرفته و کتک مفصلی زده‌اند،[1] و مجلس با شصت و یک رأی دولت مصدق را تایید کرده و دادگاه لاهه هم رأی عدم صلاحیت خود را در دعوای ایران و انگلیس درخصوص نفت صادر کرده، در مقابل رأی به نفع ایران داد. شاهپور علیرضا پهلوی که زمانی سمت ولایتعهدی محمدرضا پهلوی را داشت از عوامل مؤثر در به وجود آوردن سی تیر بود. او بعدها با همکاری عده‌ای از امرای ارتش گروهی تشکیل داد و عملیات قتل سرتیپ افشارطوس را رهبری نمود. (گذشته چراغ راه آینده ۶۷۱، ۶۴۱، ۶۴۰، ۶۳۵)

در مرداد ماه سال ۱۳۳۲، احتمال کودتای نظامی توسط شاهپور علیرضا نیز مطرح بود.

دوشنبه بیست و چهارم شهریور: بعد از ظهر رفتم خدمت آقای دکتر مصدق، خیلی زیاد مهربانی کرد. راجع به اوضاع آمریکا و عقاید مردم سؤال کرد. جواب دادم مردم آمریکا خیلی خوشبین، ولی وزیر خارجه آنجا نظرش با انگلیسی‌هاست، آن‌ها بیشتر به کودتای نظامی علاقه دارند. و من هم جواب دادم که ایران مثل مصر نیست. اگر چنین اتفاقی بیفتد مردم ایران از شهری و ایلی و غیره، سر و صدا خواهد شد. بعد راجع به شاهپور علیرضا و کودتایی که در نظر دارد. تمام را حالی کردم... (صولت قشقایی، ۶۶۳۱: ۳۱۴)

پس از کودتا و دستگیری امیر کریم‌پورشیرازی مدیر روزنامه شورش، که از جسورترین مخالفین دربار و از حامیان دکتر مصدق بود، بنا به قول معروف به دستور اشرف و علیرضا پهلوی، وی را در زندان با نفت آتش زدند. جالب این جا است که عامل آتش زدن وی -علیرضا- در سالگرد وی کشته شد. (همان: ۲۲۳)

 

انگلیسی‌ها

بررسی تحولات تاریخی ایران بدون توجه به نقش قدرت‌های خارجی، واقعیت‌های تاریخی را مکتوم نگه می‌دارد؛ به ویژه نقش دولت انگلیس که به ندرت رویداد و تحولی تعیین کننده به دور از دخالت‌های آن رخ داده است. در شهریور ۱۳۲۰، احتمال دخالت مؤثر انگلیسی‌ها برای تعیین جانشین مطرح بود و علیرضا در جریان این رویدادها قرار داشت؛

اگر چه در بین فرزندان شاه میل و توجه مردم به ولیعهد بود. زیرا گذشته از این که هیچ بدی از او ندیده بودند در بسیاری از موارد تا حدی که از ایشان بر می‌آمد به مردم کمک کرده و باعث رهایی پاره‌ای از رجال سیاسی بازداشت شده بود. با این حال عده‌ای ولیعهد را طرفدار آلمان می‌دانستند و مقاله‌ای را که چند روز قبل دایر به بدی وضع و انتقاد سربسته از رویه متفقین در روزنامه اطلاعات انتشار یافته بود به ایشان نسبت می‌دادند. بعضی‌ها می‌گفتند اگر خاندان پهلوی باقی بماند یا شاهپور عبدالرضا به سلطنت می‌رسد یا کوچکترین فرزند شاه حمیدرضا، تا شخص صالحی به نیابت سلطنت تعیین گردد و پادشاه اسمی بیش نباشد. منسوبین مادری شاهپورها که از نسل قاجار بودند به تکاپو افتادند و به این و آن متوسل شدند. این شهرت به جایی رسید که عصر روز بیست و چهارم شهریور موقعی که من در حضور شاه و ولیعهد بودم، شاهپور علیرضا سراسیمه رسید و گفت از شخص مطمئنی که با سفارت انگلیس مربوط است شنیده که عبدالرضا شاه می‌شود. اعلیحضرت با ملایمت ولی با لحن اعتراض‌آمیزی گفت: «این چرندیات بچگانه چیست که می‌گویی!» و به راه افتاد. علیرضا آهسته به من گفت: «به حرف من که وقعی نمی‌گذارد اقلاً تو سعی کن بلکه مطلب را به ایشان حالی کنی.» (انتظام، ۱۳۷۱: ۷۱، ۷۰)

بالتبع این واقعیت تاریخی، نقش انگلیس در فراز و افول رضا شاه در قدرت آمیزه‌ای از ترس و نفرت در خاندان پهلوی نسبت به میزان نفوذ این دولت در عرصه سیاست ایران ایجاد کرده بود؛ حسی که گاه به گونه‌ای اغراق آمیز به شکل فوبیایِ سیاسی بروز می‌کرد و این حس میان محمدرضا و علیرضا مشترک بود. مظفر بقایی در خاطراتش از ملاقاتش با علیرضا و اعتقاد او به توانایی انگلیس در حذف سیاسی و فیزیکی اشخاص می‌گوید. (اسناد مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، پرونده مظفر بقایی: ۳، ۲)

با این حال انگلیسی‌ها درباره جانشینی علیرضا، ملاحظات خود را داشتند؛ آن‌ها می‌دانستند که علیرضا مانند پدرش است و ضعف محمدرضا را ندارد. اگر روزی حکومت و پادشاهی به دست او بیفتد امکان دارد برخلاف نظرات آن‌ها رفتار کند. در آن زمان و در مقابل محمدرضا علیرضا مهره‌ای بود که می‌شد با آن بازی کرد. محمدرضا می‌دانست که اگر بر خلاف رأی و نظر بریتانیا رفتار کند او را هم مانند پدرش برکنار می‌کنند و مهره آماده نیز در اختیار دارند. (کیا، ۱۳۷۶: ۲۶، ۲۵)

همین مساله باعث شده بود علیرضا در مقاطع مختلف با نماینده و عوامل انگلیس در ارتباط باشد. موضوع دیدارها عموماً به مساله سلطنت علیرضا بازمی‌گشت. دست کم این مساله در دو مقطع تاریخی مطرح شد؛ یکی در شهریور۱۳۲۰ که منجر به برکناری رضا شاه، به تخت نشستن محمدرضا با موافقت متفقین و تبعید رضا شاه از ایران(فردوست، ۱۳۹۵: ۲۴۱) و دیگری در تحولات مربوط به ملی شدن صنعت نفت توسط نیروهای مذهبی و ملی[2]، تحدید منافع بریتانیا در ایران و کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲جهت اعاده شرایط گذشته.

به نظر می‌رسد ابراز تمایل انگلیس به جانشینی علیرضا در مقطع اول بیش از این که برآمده از نیت اصلی و واقعی انگلیس باشد ترفندی برای اعمال فشار و کنترل بر محمدرضا بوده است:

«مهره دیگری که مورد نظر انگلیسی‌ها بود، علیرضا بود. در آن موقع، علیرضا حدود ۱۹ سال داشت و از نظر خصال و شخصیت شباهت تام و تمامی به رضاخان داشت. فردی بی‌رحم و خشن و بدون منطق بود و انگلیسی‌ها روی این خصوصیات او شناخت دقیق داشتند و می‌دانستند که امکان این که در شخصیت او بعداً یک شکوفایی ایجاد شود وجود ندارد و لذا محمدرضا را از نظر شخصیت بر علیرضا ترجیح می‌دادند. انگلیسی‌ها ابائی نداشتند که علیرضا را به رُخ او بکشند. ترات تلویحاً به نحو گویایی، می‌گفت که ما اگر سلطنت را می‌پذیریم، محمدرضا تنها کاندید ما نیست. ما افراد دیگری را نیز در خانواده پهلوی داریم! منظورش این بود که به محمدرضا بفهماند که تو با پدرت در کنار آلمانی‌ها قرار گرفتی و به ما خیانت کردی، حالا صحیح نیست انتظار داشته باشی استفاده‌اش را ببری! در واقع منظور تهدید بود و محمدرضا هم هر کاری از دستش برمی‌آمد برای تضمین دادن به انگلیسی‌ها انجام داد. فقط علیرضا نبود، از عبدالرضا هم نام می‌بردند. ولی طبیعی بود که به دلایل روشنی انگلیسی‌ها قلباً محمدرضا را ترجیح می‌دادند و مهمترین دلیل همان تفاوت شخصیت محمدرضا و انعطاف‌پذیری او بود. انگلیسی‌ها بعدها علیرضا را رها نکردند و رابطه‌شان را با او حفظ کردند. تا دو سه سال بعد خیلی واضح به طور منظم در کاخ علیرضا با او تماس می‌گرفتند و علیرضا نیز تلاش می‌کرد کمتر با برادرش مواجه شود. او شخصاً سیاست نداشت و نمی‌توانست آنچه را در درونش است را مخفی نگه دارد و همین به بهای جانش تمام شد...» (فردوست، ۱۳۹۵: ۱۰۶، ۱۰۵).

در این مقطع هر فردی از خاندان سلطنتی که قابلیت تبدیل شدن به اهرم فشار بر محمدرضا شاه را داشت مورد استفاده انگلیس قرار می‌گیرد. طرح عبدالرضا، برادر ناتنی محمدرضا، به رغم محدودیت‌های قانونی، که تا حدودی نسبت به سایر برادران از قابلیت‌های شخصیتی برخوردار بوده در همین راستا قابل تحلیل است.(همان: ۲۴۲، ۲۴۰)

اما در دولت مصدق و ملی شدن صنعت نفت به نظر می‌رسد دولت انگلیس شرایطی بغرنج داشت لذا برای برون رفت از این بحران به هر وسیله‌ای متوسل می‌شد. توجه برای جایگزینی علیرضا به جای محمدرضا شاه جدیتر بوده است؛ از منظر بریتانیا محمدرضا از طرفی به دلیل بدبینی نسبت به سیاست دولت انگلیس و از طرف دیگر ترس مقابله جدی با جنبش ملی شدن صنعت نفت که حمایت نیروهای مذهبی و مردمی به رهبری روحانیت و همچنین طبقه متوسط را پشت خود داشت تا قبل از کودتا همراهی قاطعی برای عزل مصدق نشان نمی‌داد. بر عکس، علیرضا نقشی فعال در تحولات میدانی ایفاء می‌کرد.

در واقع در این دوره شرایط به طور بنیادین برای دولت انگلیس تغییر یافته بود. یک دهه از شهریور ۱۳۲۰ گذشته و فضای ضدیت با رضا شاه تا حدی تعدیل شده بود. همچنین در اثر ملی شدن صنعت نفت، منافع انگلیس به شدت در خطر قرار گرفته بود و تمام تلاش‌ها از مسیرهای متعارف برای حفظ این منافع با شکست مواجه شده بود.(ازغندی، ۱۳۹۴: ۲۴۰، ۲۰۰). طبیعی بود که هر گزینه‌ای که می‌توانست به احیا و حفظ منافع انگلیس کمک کند مورد توجه این دولت قرار می‌گرفت. لذا به نظر می‌رسد در این دوره از گزینه‌های ممکن برای سلطنت، علیرضا بیش از هر فرد دیگری مورد توجه دولت انگلیس بود.

پنج شنبه ۷ دی ۱۳۲۹؛.. صحبتی است که مجلس شورا را شاه ببندد و تصور هم می‌نمایم حقیقت پیدا کند. از طرفی شهرت است انگلیسی‌ها می‌خواهند شاه را بردارند و شاهپور علیرضا (دیوانه) را شاه کنند. خلاصه اوضاع خیلی خراب است. (پیشین، صولت‌ قشقایی: ۱۰۸)

 

مرگ علیرضا

علیرضا در ۱۱ آبان ۱۳۳۳ هنگام بازگشت از گرگان به تهران در یک سانحه هوایی کشته شد. اسناد و مدارک تاریخی و کارشناسان فنی متخصص درباره عامل سقوط هواپیمای علیرضا سکوت کرده‌اند؛ این که نقص فنی یا طوفان عامل اصلی سقوط هواپیما و مرگ علیرضا بوده یا توطئه‌ای در این حادثه طراحی و اجرا شده است، هنوز روشن نشده است. پس از واقعه شایعات زیادی درباره توطئه و دست داشتن محمدرضا شاه در ماجرای سقوط هواپیمای شخصی علیرضا پخش شد. بسیاری، این ماجرا را به توطئه‌ای از سوی محمدرضا شاه برای خنثی کردن تهدیدهای بالقوه علیرضا برای تاج و تخت‌اش نسبت دادند. (دلدم، ۱۳۸۰: ۲/۹۶۰ و مکی، ۱۳۹۸: ۱۲۰). مظفر بقایی صراحتاً از توطئه محمدرضا شاه در این ماجرا گفته است:

هواپیمای علیرضا در مسیر گرگان به تهران در ارتفاعات تونل کندوان سقوط کرد. وقتی هواپیما را پیدا کردند آثار تیراندازی به هواپیما بود. می‌گویند سپبهد خاتمی شوهر خواهر شاه (فاطمه) دستور داشته که هواپیمای شاهپور علیرضا را ساقط کند. (اسناد مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، پرونده بقایی ۴، ۳)

فردوست مقام امنیتی و اطلاعاتی رژیم پهلوی که از دوستان نزدیک محمدرضا شاه و محرم اسرار او بود و نسبت به جریان‌های موجود در دربار و حکومت پهلوی شناختی دقیق داشت، نقل می‌کند که خاندان پهلوی شاه را عامل مرگ علیرضا می‌دانستند و خود شاه همیشه در این باره سکوت می‌کرد. (فردوست، ۱۳۹۵، ۱/۲۴۱) فردوست در جایی دیگر عامل مرگ علیرضا را جسارت او در برابر شاه می‌داند که در نهایت به قیمت جانش تمام شد و تلویحاً موضوع مرگ علیرضا را به توطئه‌ای طراحی شده توسط محمدرضا ربط می‌دهد. (همان، ۱۰۶)

 

نتیجه‌گیری

دغدغه رضا شاه برای حفظ سلطنت در خاندان پهلوی باعث توجه ویژه او به تربیت فرزندان ذکور خود می‌شد؛ تا با رفع این نگرانی وارث قابل اعتمادی برای سلطنت او باشند. رضا شاه با اتکاء به «تجربه زیسته» خود از دوره خدمت به عنوان قزاقی ساده تا پادشاهی مستبد، خشونت، خودکامگی و سرکوب را مؤثرترین شیوه برای کسب و حفظ قدرت می‌دانست. در عین حال، علایق شبه مدرنیستی او باعث تمایل شدیدش به تخریب سنت و نوسازی جامعه شده بود. این دو میل، در بطن خود دارای تعارضی اساسی است: تعارض میان استبداد و مدرنیسم. اگرچه رضا شاه با اتکاء به ویژگی‌های شخصیتی خود به نوعی این دو مؤلفه را کنار هم نشاند؛ لیکن در انتقال آن به فرزندانش ناکام ماند. رضا شاه برای تجمیع این دو خصیصه در پسران خود همواره دو رویه تربیتی موازی را در پیش گرفت؛ یکی تربیت نظامی و سختگیرانه آن‌ها و دیگری تحصیلات در سوئیس. ولی تجمیع این دو خصلت در ذات خود امری بغرنج و تعارض‌آمیز و محتوم به شکست است. به نظر می‌رسد، دست‌کم در دهه ۱۳۲۰، علیرضا مظهر تربیت نظامی پدر و محمدرضا مظهر تربیت مدرنیستی او باشد. اختلاف و ستیز آن‌ها را می‌توان نیز مظهر تعارض خودکامگی و علایق مدرنیستی تفسیر کرد. اگرچه با مرگ علیرضا این کشمکش به نفع محمدرضا پایان یافت لیکن محمدرضا شاه در دهه‌های بعدی برای حفظ سلطنت کوشید خشونت و خودکامگی رضا شاه و علیرضا را در خود بپروراند.

 

پی‌نوشت‌ها:


[1] . جمعه ده مرداد.... ساعت شش بعد از ظهر رفتم پهلویِ والاحضرت شمس، خانه تازه‌ای خریده است به یکصدوبیست و پنج هزار دلار. تمام صحبت راجع به اوضاع طهران و آتش زدن مجسمه شاه و کتک‌کاری به علیرضا و حرکت والاحضرت اشرف از ایران و غیره بود. اصلاً حاضر نبود که این مسئله را باور کند، حتی می‌گفت مردم علیرضا را دوست می‌دارند، چطور می‌شود. این بیچاره‌ها آنقدر غافل هستند که نمی‌دانند مردم به خون علیرضا تشنه می‌باشند. (صولت قشقایی: صص 301 و 302)

[2] . در ۱۳۲۹ نیز انگلیسی‌ها، علیرضا را در مقابل محمدرضا قرار می‌دادند، هر چند که روی کار آمدن او امکان نداشت؛ پنجشنبه ۷ دی ۱۳۲۹... صحبتی است که مجلس شورا را شاه ببندد و تصور هم می‌نمایم حقیقت پیدا کند. از طرفی شهرت است انگلیسی‌ها می‌خواهند شاه را بردارند و شاهپور علیرضا (دیوانه) را شاه کنند. خلاصه اوضاع خیلی خراب است. (صولت قشقایی، ۱۳۶۶: ۱۰۸).

 

فهرست منابع

اسناد

1. مرکز اسناد انقلاب اسلامی، سند شماره: irdc۴۰۶-۴۹، مرکز بررسی اسناد تاریخی، فایل ۰۰۵، شماره سند: ۲-۳-۱۵۱۰، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، سند شماره ۱۳۲۷

2. اسناد دربار، پرونده علیرضا پهلوی، بدون شماره، تاریخ: ۱۱ اکتبر/ ۲۶/۷/۱۳۲۳.

کتاب‌ها

3. ازغندی، سید علیرضا (۱۳۹۴)، روابط خارجی ایران (دولت دست‌نشانده) ۱۳۵۷- ۱۳۲۰، تهران: چاپ هفدهم، نشر قومس.

4.اسفندیاری بختیاری، ثریا و والانتن لویی (۱۳۷۱)، کاخ تنهایی، تهران: ترجمه امیر هوشنگ کاوسی، چاپ چهارم، نشر البرز.

5. الموتی، مصطفی (۱۳۶۷)، ایران در عصر پهلوی (جلد ۲): رضا شاه در تبعید، لندن: پگاه.

6. آبراهامیان، یرواند (۱۳۸۷)، ایران بین دو انقلاب، ترجمه: کاظم فیروزمند و سایرین، تهران: نشر مرکز.

7. بارسقیان، سرگه (۱۳۸۹)، ملکه مصری در دربار ایران - ازدواج و طلاق محمدرضا پهلوی و فوزیه، (تاریخ ایرانی http://tarikhirani.ir/fa/news/۷۱۰۲)

8. ب .کیا (۱۳۷۶)، ارتش تاریکی، ، تهران مرکز ترجمه و نشر کتاب.

9. جامی (۱۳۹۲)، گذشته چراغ راه آینده است، تهران: نشر نگاه.

10. جمالی‌زواره، ساره (۱۳۹۵)، سرگذشت دیکتاتور، تهران: ناشر مرکز اسناد انقلاب اسلامی.

11. خاطرات نصرالله انتظام (۱۳۷۱)، شهریور ۱۳۲۰ از دیدگاه دربار، دفتر پژوهش و انتشارات، به کوشش: محمدرضا عباسی، بهروز طیرانی، تهران چاپ شقایق، چاپ دوم.

12.خسروداد، ملیحه و سایرین(۱۳۸۰)، خاطرات ملکه پهلوی، تاج‌الملوک آیرملو، تهران: مؤسسه انتشارات به آفرین.

13.خسروداد و سایرین (۱۳۸۰) چه کسانی از سیاست کناره‌گیری کردند.

14. درودی، ریحانه (۱۳۹۴)، ۵۳ سال (عصر پهلوی به روایت دربار)، تهران: انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی.

15. دلدم، اسکندر (۱۳۷۷)، زندگی پرماجرای رضا شاه، جلد ۱، انتشارات به آفرین.

16. دلدم، اسکندر (۱۳۸۰)، خاطرات من و فرح پهلوی، تهران: انتشارات به آفرین دوم، ج ۲.

17. رستمی، فرهاد، ۱۳۹۴، پهلوی‌ها: خاندان پهلوی به روایت اسناد، رضا شاه (جلد ۱)، تهران: انتشارات مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران.

18.رستمی، فرهاد(۱۳۹۴)، پهلوی‌ها: خاندان پهلوی به روایت اسناد: فرزندان رضا شاه(جلد ۲)، تهران: انتشارات مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران.

19. رستمی، فرهاد (۱۳۹۴)، پهلوی‌ها: خاندان پهلوی به روایت اسناد: محمدرضا پهلوی (جلد ۳)، انتشارات مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران.

20. رهنما، علی(۱۳۹۹)، پشت پرده کودتای ۱۳۳۲ در ایران: اوباش، فرصت طلبان، ارتشیان، جاسوسان، تهران: نشر نی.

21. ریاحی، منوچهر(۱۳۸۴)، کتاب سراب زندگی: گوشه‌های مکتومی از تاریخ معاصر، زندگی نامه منوچهر ریاحی، تهران: انتشارات نوگل.

22. زاهدی اردشیر(۱۳۸۱)، رازهای ناگفته، به کوشش: پری اباصلتی و هوشنگ میرهاشم، تهران: انتشارات به آفرین، چاپ اول.

23. زریری، رضا(۱۳۸۴)، کودتای بیست و هشت مرداد در آئینه تصویر، تهران: انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی.

24. ساتن، ل. پ. الول(۱۳۴۴)، رضا شاه کبیر یا ایران نو، مترجم؛ عبدالعظیم صبوری، تهران: انتشارات علمی.

25. شاهید، جعفر (۱۳۳۲)، دودمان پهلوی، تاریخ و شرح حال خاندان سلطنتی، چاپ دوم، بی جا.

26. عروضی، علیرضا، قلم‌سیاه، اکبر (۱۳۷۵)، خاطرات ابوالحسن ابتهاج (جلد ۱)، تهران: ناشر علمی.

27. فردوست، حسین (۱۳۹۵)، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، خاطرات ارتشبد حسین فردوست، تهران: انتشارات اطلاعات.

28. بهبودی، هدایت‌الله (۱۴۰۱)، رضاخان تا رضا شاه؛ چنگ به وزارت جنگ؛۱۳۰۲-۱۲۹۹، تهران: انتشارات مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، چاپ اول.

29. فرهمند، جلال و حدیدی، مختار (۱۳۹۵)، یادداشت‌های یک روزنامه نگار، جلد ۲: تحولات نیم قرن تاریخ معاصر ایران از نگاه ابوالحسن عمیدی نوری، تهران: انتشارات مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران.

30. کامور بخشایش، جواد (۱۳۸۵)، «ناگفته‌های علی اسلامی»، نشریه ۱۵ خرداد، سال سوم شماره ۸.

31. کرمی‌پور، حمید (۱۳۸۴) خاطرات دکتر محمود شروین، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی.

32. کمال، سید عزیزالله (۱۳۶۱) گوشه‌ای از خاطرات، بی جا، بیتا.

33. مرکز پژوهش‌های مجلس متمم و اصلاحیه قانون اساسی مشروطه:

https://rc.majlis.ir/fa/law/show/133414

34. مرکز اسناد انقلاب اسلامی (۱۳۹۲)، نقد تاریخ نگاری انقلاب اسلامی- کتاب ششم.

35. معتضد، خسرو، پسیان، نجفقلی (۱۳۸۸)، معماران عصر پهلوی، تهران: نشر ثالث.

36. معتضد، خسرو (۱۳۷۶)، رضا شاه سقوط و پس از سقوط، تهران: انتشارات مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران.

37. مکی، امیر (۱۳۹۸)، زندگی سیاسی حسین مکی، تهران: انتشارات مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران.

38. نظری‌کهره، فاطمه، میردار، مرتضی (۱۳۹۷)، زندگینامه و خاطرات امیرعبدالله کرباسچیان، تهران: انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی.

39. نوریان، عبدالحسین (۱۳۸۴)، ناپایداری کابینه‌ها در ایران، تهران: انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی.

40. صولت قشقایی، محمدناصر (۱۳۶۶) سال‌های بحران، خاطرات روزانه محمدناصر صولت قشقایی، از فروردین ۱۳۲۹ تا آذر ۱۳۳۲: تصحیح نصرالله حدادی، تهران: مؤسسه خدماتی رسا.









مخالفت دربار با قبول ریاست عالیه آکادمی فرانسه در ایران به وسیله علیرضا پهلوی



نامه زنی به علیرضا پهلوی که نشان دهنده روابط غیر اخلاقی این دو نفر است



علیرضا پهلوی در کنار رضا خان در ژوهانسبورگ



علیرضا پهلوی



علیرضا پهلوی



علیرضا پهلوی



علیرضا پهلوی با همسرش کریستین شولوسکی



علیرضا پهلوی و فرزندش پاتریک

منبع: فلاح سیف‌الدین، علی، فصلنامه مطالعات تاریخی، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، سال بیست و یکم، بهار 1402، شماره 80، ص 106 تا 125. با اندکی ویراستاری.


 
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است.