نگاهی کوتاه به دکتر جهانشاه صالح به روایت اسناد


31 ارديبهشت 1403


رجال سیاسی ـ فرهنگی ایران، پس از پیروزی انقلاب مشروطیت به لحاظ فکری، شخصیتی و عملکرد وضعیت نامطلوب و فاجعه‌آمیزی داشتند؛ شاید عمده‌ی آن را بتوان در «بحران هویت» جستجو کرد. نه مسلمان بودند، نه کافر. نه مسیحی، نه یهودی. نه ایرانی بودند و نه خصوصیات یک انسان آزاده و با وجدان را داشتند. عموماً وضعیت ناهنجار آنان در طی هفتاد سال پس از انقلاب مشروطه (1285ـ 1357) این‌گونه بود. با آن‌که بسیاری از این دست رجال دارای تحصیلاتی در حوزه حقوق، سیاست، جامعه‌شناسی، فلسفه، علوم خاص، (مهندس، پزشک و...) بودند ولی هیچ‌گاه نسبت به کشور، ملت و محیطِ خود تعهد نداشتند. در خودباختگی آنان در برابر غرب (اروپا ـ امریکا) همین بس که سراپا گوش به فرمان لندن، برلن، پاریس و یا واشنگتن بودند. از سرآمدان این جماعت می‌توان به میرزاملکم‌خان، حسن تقی‌زاده، محمدعلی فروغی، حسن وثوق‌الدوله اشاره کرد که همگی عضو فراماسونری و مطیع محض اجرای سیاست‌های لندن بودند تا حسنعلی منصور که گوش به فرمان واشنگتن بود. گویی این مرض‌مُسری و مزمن بدبختانه همه‌گیر شده بود. چرا که اینان تحت تربیت غرب به‌گونه‌ای تهی شده بودند که مغز و دِماغ‌شان یکپارچه غربی شده بود. این فاجعه به‌قدری عظیم و ناگوار بود که می‌توان گفت جامعه‌ی ایران را از درون پوساند. گواه این مدعا مجموعه‌ی اسناد ارتباط بخش اعظمی از عناصر رژیم همچون اللهیار صالح(برادر جهانشاه و از رهبران جبهه ملی) با لانه جاسوسی است؛ اما در این میان جهانشاه به جهت تحصیلات و تربیت خاصش در آمریکا و وابستگی‌اش به دربار و پست‌هایی که احراز کرد بیش از برادرش اللهیار به آمریکاییان وابسته بود.

دکتر جهانشاه صالح یکی از هفت فرزند میرزا حسن‌خان مبصرالممالک، به سال 1283 در کاشان متولد شد. تحصیلات ابتدایی را در زادگاه خود به پایان رساند و برای ادامه‌ی تحصیل در کالج آمریکایی به تهران رهسپار شد و هم‌چون برادرانش اللهیار و علی‌پاشا ـ که از درس‌آموختگان این مدرسه بودند ـ به تحصیل پرداخت و تحصیلات عالیه خود را در رشته پزشکی با تخصص در امراض زنان، در آمریکا پی گرفت و پس از اخذ مدرک، چند سالی در ایالات متحده به کار طبابت پرداخت.

بزرگترین برادر او عباسقلی‌خان از نزدیکان علی‌اکبر داور در دوران رضاخان بود که هرگز در کمک به دیگر برادران کوتاهی نمی‌کرد و در برکشیدن آنان نقش مهمی ایفا می‌کرد.

جهانشاه پس از ورود به ایران، با‌ رتبه‌ی دانشیاری وارد دانشکده پزشکی شد، سپس بر کرسی استادی بیماری‌های زنان تکیه زد. ریاست بیمارستان وزیری، ریاست بخش جراحی بیمارستان زنان، ریاست آموزشگاه مامایی از جمله مشاغل اولیه او بود.

جهانشاه از اواسط دهه 1320 وارد عرصه‌ی سیاست و حکومت گردید و در کابینه سپهبد حاجعلی رزم‌آرا وزیر بهداری شد و در کابینه حسین علاء نیز در همان شغل باقی ماند. پس از فترتی کوتاه که در دوران دکتر محمد مصدق برایش پیش آمد، مجدداً در کابینه نظامی سپهبد فضل‌الله زاهدی که بعد از کودتای 28 مرداد 1332 تشکیل شد، همان پست را احراز نمود. در سال 1334 باز با روی کار آمدن حسین علاء وزارت بهداری به او واگذار و در کابینه دکتر منوچهر اقبال به خاطر اختلافات شدید برکنار شد و تا سال 1339 ـ که مجدداً در کابینه‌ی جعفر شریف‌امامی در این جایگاه قرار گرفت ـ همچنان از کار برکنار بود. جهانشاه صالح مدتی نیز به سمت وزارت فرهنگ منصوب شد و در این پست بود که از سوی شاه مأموریت‌های ویژه‌ای همچون سفر به آمریکا، هلند، نروژ، ترکیه، فرانسه و... را انجام می‌داد و افزون برآن‌ها به عنوان نماینده‌ی ایران در کنگره‌های پزشکی نیز شرکت می‌جست.

با روی کار آمدن دکتر علی امینی و اسدالله علم این پست را از دست داد. صالح در سال‌های 1342 ـ که به ریاست دانشگاه تهران رسید ـ تلاش نمود که دانشگاه را به اسلوب آمریکایی در آورد.[1] و به همین دلیل بسیاری از اساتید را بازنشسته و رؤسای دانشکده‌ها را تعویض کرد. این اقدام او درست در زمان حاکمیت جریان «کانون مترقی» و روی کار آمدن حزب ایران نوین و کابینه حسنعلی‌منصور صورت گرفت که درگیری‌هایی را پدید آورد. در سال 1346 به علت اعتراض گروه‌های زیادی از دانشجویان و درگیری‌های فراوان از این سمت بر کنار شد..[2]

جریان اعتراض دانشجویان از آن‌جا آغاز شد که در اردیبهشت 1346 جهانشاه صالح رئیس دانشگاه تهران اعلام کرد: دانشجویانی که شهریه‌های خود را پرداخت نکرده‌اند حق شرکت در امتحانات را ندارند. در اعتراض به این حکم، گروهی از دانشجویان به سوی دفتر امیرعباس هویدا نخست‌وزیر وقت به راه افتادند و لغو شهریه دانشجویان را خواستار شدند. اما هیچ اقدامی از طرف دولت صورت نگرفت. در سیزدهم اردیبهشت، عده‌ای از دانشجویان در ساختمان اداری دانشگاه تهران جمع شدند و تقاضا کردند تا با رئیس دانشگاه ملاقات کنند. جهانشاه صالح از ملاقات با آنان سر باز زد و از پلیس جهت متفرق کردن دانشجویان کمک خواست. دانشجویان مورد ضرب شتم قرار گرفتند و بعضی از آنان بازداشت شدند. با ادامه اعتراضات، خبری انتشار یافت که فرح پهلوی صندوق ویژه‌ای برای دانشجویان در نظر گرفته است تا دانشجویان با گرفتن وام از این صندوق، بتوانند بدهی‌های خود را پرداخت کنند، اما این پیشنهاد از طرف گروه زیادی از دانشجویان معترض رد شد. این حرکت به دانشگاه تبریز کشانده شد؛ اگر چه در حقیقت دانشجویان به سوی پیروزی گام برداشتند، اما ثمره‌ی آن برکناری صالح از ریاست دانشگاه بود. صالح پس از برکناری از سوی شاه به‌عنوان سناتور انتصابی وارد مجلس سنا شد.

 

ارتباط با دربار

جهانشاه به دلیل تخصصی که داشت، پزشک مخصوص زنان دربار بود و همواره با شاه، ملکه و ... ارتباط نزدیک داشت. وی به مناسبت‌های چهارم آبان، نهم آبان، 24 اسفند، جشن‌های تاجگذاری و جشن 2500 ساله تبریکات متعددی برای شاه، فرح و ولیعهد می‌فرستاد. و این نزدیکی تا آن‌جا بود که در برخی از اسناد «وساطت» وی برای برادرش اللهیار، در نزد شاه و مقامات مورد پذیرش واقع ‌می‌شد.

جهانشاه به خاطر تنزل شخصیت و ابتذال فرهنگی درونی‌اش در تملق‌گویی و چاپلوسی هم‌چون دیگر درباریان و تمامی رجال عصر پهلوی بود. در برخی از اسناد از مکاتبات او با دربار، در خصوص درخواست واگذاری اتومبیل، عدم پرداخت گمرکات و دیگر سوءاستفاده‌ها از امکانات دولتی سخن رفته است. عضویت وی در تشکیلات فراماسونری و در کنار افرادی چون مهندس جعفر شریف‌امامی استاد اعظم لژ ماسونی بر بدنامی‌ها و وابستگی‌های او افزوده است.

در دوران محمدرضا پهلوی ـ آن‌گونه که متداول بود ـ احکام پست‌های اداری را شاه امضا می‌کرد. در میان اسناد وی چندین حکم از شاه ـ مربوط به سال‌های 1328 ـ 1357 ـ وجود دارد. به جز احکام صادره، اسناد مربوط به «قدردانی‌های شاه» و «مدال»‌های خاصی که به وی اعطا شده نیز در پرونده وی منعکس است. در مواردی هم نام وی به عنوان عضو در «شورای بنگاه‌های خیریه» که به وسیله حسین علاء در سال‌های 1329 اداره می‌شد، دیده می‌شود.

در دورانی که پرویز ناتل‌خانلری به وزارت فرهنگ منصوب شد (1341) جهانشاه صالح را نیز به عضویت شورای مرکزی دانشگاه‌ها منصوب نمود. عضویت در سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی (1342) به پیشنهاد شاه، عضویت در شورای عالی فرهنگ در سال (1343) به پیشنهاد نخست‌وزیر از دیگر مناصبی بود که او احراز نمود. این‌ها همه غیر از آن سه سمتی است که فرح پهلوی ‌در مراکزی که زیر نظر خودش بود به او داده محول نموده بود. جهانشاه صالح 13 سال پس از انقلاب اسلامی را نیز درک کرد و سرانجام در 3 دی ماه 1376 در سن 93 سالگی در تهران درگذشت.

 

مسئولیت‌ها و سمت‌های او

عضو «جمعیت ملی مبارزه با سرطان» تحت ریاست فرح پهلوی در کنار منوچهر اقبال، مهرانگیز دولتشاهی، فریده دیبا...[3] کفیل مریض‌خانه نسوان، رئیس بیمارستان زنان، رئیس بیمارستان وزیری، وزیر بهداری، ریاست دانشکده پزشکی، استاد بخش جراحی زنان، کارشناس سازمان بهداشت جهانی، عضو هیئت اجراییه سازمان بهداشت جهانی، مشاور بهداشت جهانی، عضو شورای عالی فرهنگ، عضو شورای مرکزی دانشگاه‌ها، سناتور انتصابی از تهران، عضو جمعیت حمایت از آسیب‌دیدگان سوختگی، عضو شورای عالی بنگاه حمایت مادران و نوزدان، عضو شورای عالی مرکز طبی کودکان، عضو لژ ماسونری (1335 ـ 1357) عضو کلوپ روتاری تهران (از مؤسسان این کلوپ بود) ریاست کلوپ در دو دوره (1336 ـ 1343) رئیس دانشگاه تهران.[4]

در جریان جشن 2500 ساله شاهنشاهی، جهانشاه صالح به عضویت شورای آن درآمد. از اعضای آن می‌توان از: غلام عباس آرام (بهایی)، امیرعباس هویدا (بهایی)، جواد صدر، نصرت‌الله معینیان وزیر اطلاعات، باقر پیرنیا استاندار فارس، ارتشبد عبدالحسین حجازی رئیس ستاد ارتشتاران، سرلشکر حسن پاکروان رئیس سابق ساواک، سپهبد نعمت‌الله نصیری رئیس شهربانی سابق و رئیس ساواک وقت، جعفر شریف‌امامی رئیس بنیاد پهلوی و رئیس لژ ماسونی، شجاع‌الدین شفا، سناتور محمد حجازی، سعید نفیسی مورخ دربار، دکتر رضازاده شفق، احسان‌الله یارشاطر (بهایی)، محسن فروغی فراماسون، مهندس سیحون (بهایی) را نام برد.

از آثار او می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

  1. مطالعه در وضع بهداشت شهر ابتی‌کا در نیویورک، دکترای بهداشت.
  2. کتاب بیماری زنان 1320 و 1340.
  3. زایمان طبیعی، 1342.
  4. مقالات در مجلات داخل و خارج کشور.
  5. خاطرات کابینه سپهبد زاهدی در سالنامه دنیا.

 

جهانشاه صالح به روایت اسناد لانه جاسوسی

سرّی

اوت 1959 ـ مرداد 1338

جهانشاه صالح

دکتر جهانشاه صالح که به‌عنوان مدیر پویا و جراحی حاذق مشهور است‌، در سال 1951 برای مدت کوتاهی وزیر بهداری بود، وی این شغل را از 1953 تا 1955 دوباره به عهده گرفت‌. او از 1947 تا 1955 رئیس دانشکده‌ی پزشکی دانشگاه تهران نیز بود، که در آن سال شاه از وی خواست تا از این سمت استعفا دهد تا بتواند تمام هم‌ّ خود را صرف شغل وزارتش کند. در حال حاضر او که استاد رشته جنین‌شناسی دانشگاه تهران می‌باشد، گزارش شده که از وضعیت نسبتاً حقیر خود ناراضی است و ناظران آگاه پیش‌بینی کرده‌اند که وی احتمالاً بار دیگر به‌عنوان یکی از چهره‌های سیاسی متنفذ ایران ظهور خواهد کرد. توافقی کلی وجود دارد مبنی بر اینکه وی از متحدان بی‌چون و چرای آمریکاست‌، جایی که ده سال از عمرش را گذرانده است‌. او گهگاه توسط همکارانش متهم به تبعیض قائل شدن به نفع آمریکایی‌ها می‌شود، طبق گزارش مجاب شده است که ایران همیشه محتاج مشاوره و کمک‌های این کشور خواهد بود و مخالف از سرگیری مجدد نفوذ انگلیس در ایران است‌.

صالح که در 1905 متولد شده‌، در مدرسه میسیون مذهبی آمریکایی تهران درس خوانده و در سال‌های 1928 و 1933 به ترتیب مدارک لیسانس و دکترای خود را از دانشگاه سیراکیوس نیویورک اخذ نموده است‌. پس از تکمیل دوره‌ی انترنی در بیمارستان‌ Orange Memoria، به‌عنوان دکتر جراح مبتدی در بیمارستان دانشگاه کلمبیا به کار پرداخت‌. او در بازگشت به ایران در سال 1953، استاد رشته‌ی جنین‌شناسی دانشگاه تهران و رئیس بیمارستان زنان‌، یکی از مؤسسات وابسته به دانشگاه شد. و این مشاغل را تا سال 1947 که رئیس دانشکده پزشکی شد، حفظ کرد و در آنجا اعتبار خوبی برای متحد کردن برنامه‌ی دروس دانشکده‌ی پزشکی به هم زد.

صالح برای متجدد نمودن دانشکده، از تجربه و کار عملیِ خود در آمریکا و نیز از برنامه و الگوی آمریکایی‌ها استفاده کرد. گفته می‌شود وقتی صالح در سال 1955 به درخواست شاه از ریاست دانشکده استعفا داد تا تمام وقت خود را صرف شغل وزارت بهداری خود کند، صالح گفته احتمالاً تقاضای شاه براساس توصیه‌ی منوچهر اقبال رئیس جدید دانشگاه تهران صورت گرفته زیرا با روش‌های صالح مخالف بوده و می‌خواسته کنترل کامل دانشکده‌ی پزشکی را به دست گیرد؛ چرا که آن روش‌ها از توسعه عجولانه‌ی دانشکده جلوگیری می‌کرده‌اند. دکتر صالح که در جنین‌شناسی و زایمان تخصص دارد و دوره‌ی رادیولوژی را نیز گذرانده است‌، مؤلف کتاب بیماری‌های زنان می‌باشد و مقالات متعددی در مجلات پزشکی می‌نویسد.

بنا به گزارشات‌، وی تحقیقات فراوانی را سرپرستی و هدایت کرده است که موجب رضایت وی را فراهم می‌آورند. او در رابطه با مسائل علمی مورد علاقه‌اش سفرهای زیادی نموده است‌. در سال 1949 برای شرکت در کنفرانس صلیب سرخ به سوئد رفت‌، و در سال 1952 به‌عنوان بورسیه اصل چهار (ترومن) برای بازدید از برنامه‌های بهداشتی عمومی و مدیریت بیمارستانی از آمریکا دیداری داشت. وی در سال‌های 1954 و 1956 در کنفرانس‌های سازمان بهداشت جهانی (WHO) در ژنو در مکزیکوسیتی شرکت نمود که در کنفرانس اخیر به عضویت هیئت مدیره WHO برگزیده شد. وی پس از پایان کنفرانس مکزیکو به آتلانتیک‌سیتی در نیوجرسی آمد تا در اجلاس مؤسسه پزشکان آمریکا که در آن نیز عضویت دارد، شرکت کند. او در 1958 بار دیگر به آمریکا رفت تا در بیست‌وسومین مراسم سالانه‌ی فارغ‌التحصیلی کالج بین‌المللی جراحان در لوس‌آنجلس شرکت نماید. وی به زبان‌های انگلیسی‌، فرانسه و عربی احاطه دارد.

صالح در مقام وزیر بهداری‌، در گذراندن قوانینی برای جلوگیری از کشت خشخاش برای تریاک‌گیری به‌عنوان گامی ابتدایی از یک مبارزه‌ی همه جانبه علیه اعتیاد به مواد مخدر در ایران‌، موفقیت‌هایی داشته است‌. تلاش‌های او در این زمینه با ارزش توصیف شده‌اند. او که خود را چهره‌ای پر حرارت‌، ولی احساساتی نشان می‌دهد، چندین بار در مجلس در رابطه با لایحه تریاک سخنرانی کرده و نمایندگان را به خاطر تأخیر در گذراندن قانون مذکور و ترس از مخالفت ملاکان مورد شماتت قرار داده است‌. گفته شده که صالح بارها نیز با ابوالحسن ابتهاج‌، رئیس سازمان برنامه به جدال پرداخته و او را متهم به قصور در برنامه‌های بهداشتی نموده است‌. ابتهاج در یک مورد صالح را متهم کرده بود که ظاهراً از دستورات دیکته شده توسط سفارت آمریکا اطاعت می‌کند تا دولت ایران را وادار به خرید لکوموتیوهای دیزلی آمریکایی نماید، ولی صالح هرگونه اطلاع در این مورد را تکذیب نموده است.

هرچند به قول یکی از منابع‌، صالح از لحاظ سیاسی غیرقابل اعتماد است‌، ولی در ضدیت با کمونیزم بسیار مشهور است‌. وی در سال 1953 ضمن مخالفت فعال با حزب توده‌، ظاهراً از دولت خواست تا درباره‌ی شایعات آزادی اعضای بازداشت شده‌ی حزب توده تحقیق کند. وی در نتیجه توسط نخست‌وزیر فضل‌الله زاهدی به خاطر غیرتش در اخراج اعضای آن حزب از وزارت بهداری مورد ستایش قرار گرفت‌.

بنا بر گزارشی‌، همسر صالح در سال 1951 در یک جلسه‌ی شورای دانشگاه مورد تهدید دانشجویان چپگرا (تحت نفوذ کمونیست‌ها) قرار گرفته است‌. گفته می‌شود صالح به‌عنوان یکی از طرفداران شاه با نظام دکتر محمد مصدق مخالف بوده و گفته است شایسته بود آمریکا برای حل مشکلات ایران در آن زمان دخالت می‌کرد. ظاهراً صالح در رابطه با محمد مصدق برخورد متفاوتی با برادر خود، اللهیار صالح داشته است‌. اللهیار تا زمان سقوط دولت مصدق به عنوان سفیر ایران در آمریکا خدمت می‌کرد. یکی دیگر از برادرانشان هم مدت‌ها در خدمت سفارت آمریکا در تهران کار می‌کرده است‌...

 

خیلی محرمانه

زمان‌: 24 آوریل 1963 ـ 4 / 2 / 42

مکان‌: دفتر آقای صالح در سفارت

صورت مذاکرات شرکت‌کنندگان‌: علی‌پاشا صالح‌ کارمند محلی سفارت‌، مشاور سیاسی چارلزان‌. راسیاس‌، دبیر دوم علی‌پاشا در گفتگویی مختصر نکات ذیل را بیان داشت‌:

1ـ قرار است برادرش دکتر جهانشاه صالح‌، رئیس بعدی دانشگاه تهران شود. هر چند علی‌پاشا، برادرش [را] زنهار داده است که این شغل را نپذیرد. دکتر صالح این سمت را می‌خواهد و فکر می‌کند بتواند به‌خوبی از عهده‌ی آن برآید. علی‌پاشا به برادرش گفته است که گروه‌های مخالف موجود در دانشگاه تهران‌، وی را یکی از طرفداران شاه می‌شناسند و لذا در معرض حملات مختلف (من‌جمله خشونت‌) قرار خواهد داشت‌. علی‌پاشا همچنین گفت یکی دیگر از نامزدهای سمت ریاست دانشگاه به وی گفته (ظاهراً دکتر عدل‌) که شاه او را خواسته و گفته است هر چند نمی‌خواهد در مسائل مربوط به انتخاب رئیس جدید دخالتی کرده باشد، ولی شخصاً حس می‌کند دکتر صالح بیش از دیگران کفایت این کار را داشته باشد و انتخاب او برایش دلپذیر خواهد بود. هر چند دیگر رقبا (یعنی سیاسی و عدل‌) هم طبعاً بایستی مقداری رأی بدست آورند. (علی‌پاشا در رابطه با آنچه وی دخالت تمام عیار در امور دانشگاه می‌شمرد، بسیار احساساتی شده بود). علی‌پاشا همچنین گفت که یکی دو هفته پیش دکتر جهانشاه صالح با برادر دیگرش اللهیار صالح در سلول زندانش ملاقات کرده و اللهیار ملتمسانه از او خواسته است «تا از قدرت‌هایی که با آنها در تماس است‌، بخواهد تا دانشجویان زندانی را آزاد کنند.» اللهیار گفته است که اگر کسی باید تنبیه شود فقط شخص اوست‌. بعد از آن جهانشاه با عَلَم دیداری کرده و ظاهراً این دیدار در تسریع خلاصی دانشجویان زندانی مؤثر بوده است‌. علی‌پاشا گفت: دولت در واقع در تلاش بوده است تا به محض حل‌وفصل مراحل اداری مثل تعیین میزان جرائم‌، دانشجویان را آزاد کند.

 

جهانشاه صالح رئیس دانشگاه تهران

سرّی ـ غیرقابل رؤیت برای بیگانگان

دکتر جهانشاه صالح در 8 می 1963 به سمت ریاست دانشگاه تهران برگزیده شد. وی در ایران به‌عنوان جراح و متخصص بیماری‌های زنان مشهور و از سال 1937 در دانشکده پزشکی دانشگاه به تدریس مشغول بوده است‌. در 26 ژوئن 1963 به سمت ریاست دانشکده پزشکی انتخاب شد. او این شغل را در سال‌های 1947 تا 1955 نیز به عهده داشته است‌. دکتر صالح که پزشکی است دارای تحصیلات آمریکایی و مشهور به صداقت و صناعت، همواره تلاش داشته تا در ایران روش‌های تدریس آمریکایی را مورد استفاده قرار دهد. وی در اولین دوره ریاست دانشکده‌ی پزشکی‌، تمامی برنامه‌های درسی دانشکده مذکور را تغییر داد و با استفاده از جنبه‌ها و مفاهیم آمریکایی به جای نظام قبلی ـ که تحت نفوذ تعلیمات فرانسوی بود ـ تأکید را از روی تدریس شفاهی تئوریک برداشت و به کار تجربی و مشاهدات (دمونستراسیون‌) معطوف ساخت‌. وی از بدو گزینش به‌عنوان ریاست دانشگاه‌، تلاش کرده است تا تمامی آن را با ایجاد تغییراتی چون برنامه‌های تحقیقاتی مستقل‌، امتحانات ماهانه و آموزش ورزش اجباری‌، تجدید سازمان و نوسازی کند. همچنین کوشیده است تا همانندسازی (کپی کاری‌) در بین دانشکده‌ها را از بین ببرد. جنجالی‌ترین پیشنهاد وی تاکنون‌، وضع شهریه آموزشی بوده است که اعتراض دانشجویان را برانگیخت‌.

اگرچه او برادر یکی از رهبران جبهه ملی یعنی اللهیار صالح است که از لحاظ احترام در بین ملی‌گرایان مقام دوم پس از نخست‌وزیر پیشین محمد مصدق را داراست‌، ولی دکتر صالح از طرفداران پروپا قرص شاه می‌باشد و گفته می‌شود از مخالفین نظام مصدق بوده است‌. دکتر صالح بیان داشته است که آمریکا می‌بایست برای حل مشکلاتی که از سیاست‌های مصدق ناشی شده بود، دخالت می‌کرد. یکی از بزرگترین مشکلات دکتر صالح‌، آشوب‌های وسیع جبهه ملی در بین دانشجویان دانشگاه تهران است‌. وی به جهت اینکه از دوستان نزدیک آمریکاست و ده سال از عمر خود را در این کشور گذرانده است‌، از سوی همکارانش به تعصب به نفع آمریکایی‌ها متهم می‌باشد. گفته می‌شود وی اظهار داشته است: ایران همیشه به کمک‌ها و مشاوره‌های آمریکا نیازمند خواهد بود و مخالف از سرگیری نفوذ انگلیسی در ایران است. وی در نشان دادن تنفر خود از کمونیزم هیچ ابایی ندارد و فعالانه به مخالفت با حزب توده (کمونیست‌) می‌پرداخته است‌.... از بیماران او می‌توان ملکه فرح را نام برد که دکتر صالح در اکتبر سال 1960 نخستین پسر او، یعنی ولیعهد رضا، را به دنیا آورد. او دوست دارد هرگاه فرصتی یابد، دست به تحقیقات بزند. وی عضو هیئت مدیره‌ی انجمن شیروخورشید (صلیب سرخ‌) نیز هست که همسرش هم در این انجمن‌، نقش فعالی ایفا می‌کند. وی همچنین عضو شورای عالی بازرسی کل کشور، یکی از اصلی‌ترین نهادهای برنامه‌های اصلاحی دولت در ایران و عضو آکادمی علوم نیویورک نیز شده‌ و در سال 1963 یک مدال آموزشی از دولت ایران گرفته است‌. دکتر صالح و زن آمریکایی‌اش‌، دارای چهار فرزند هستند، که از ده تا بیست و نه سال سن دارند. وی مسلمان معتقدی نیست و مشهور است که با نفوذ ملاها مخالف است‌. یکی از برادرانش به اسم علی‌پاشا صالح‌، از مشاورین سفارت آمریکا در تهران است‌. خانواده‌ی صالح در دو منزل خود در تهران میهمانی‌های زیادی برپا می‌کنند که یکی از آنها دارای استخر نیز می‌باشد. بعضی منابع‌، دکتر صالح را خوش صحبت و دارای شخصیتی نیرومند معرفی کرده‌اند، و دیگران او را شخصی خودپرست و گزافه‌گو خوانده‌اند. او زبان‌های انگلیسی‌، فرانسه‌، عربی را علاوه بر فارسی به خوبی صحبت می‌کند.

24 مارس 1964 ـ 4 / 1 / 43

 

جمعیت اتفاق ملی

جمعیت اتفاق در سال 1341 توسط جهانشاه صالح، سناتور احمد متین دفتری، فریدون فرشاد تشکیل گردید. هدف آن به ظاهر ‌بهبود اوضاع اقتصادی و اصلاح امور اداری کشور بود. این تشکیلات در سال 1344 منحل گردید. بدون آن که کارنامه‌ای از عملکرد آن منتشر شود.[5]

در تاریخ 28 / 11 / 1340 ساواک گزارش می‌دهد:

اخیراً جلساتی با شرکت جمعی از منسوبین مهندس شریف‌امامی نخست‌وزیر سابق از جمله عبدالله معظمی، مهندس سیف‌الله معظمی، اللهیار صالح، دکتر جهانشاه صالح... در منازل تشکیل راجع به نحوه و چگونگی ابراز فعالیت جهت زمامداری مجد و مهندس شریف‌امامی صحبت و گفتگو می‌شود.[6]

 

مخالفان

همواره میان دکتر علی امینی و جهانشاه صالح درگیری وجود داشت. مخالفت‌های وی در دوران امینی و قضاوت دکتر امینی درباره او:

«دکتر جهانشاه صالح از یک ریال نمی‌گذرد و روزی اصرار می‌کرد که در فلان کنفرانس جای نماینده ایران خالی است و این برای مملکت بد است. به ایشان گفتم: برادر! مملکتی که پول ندارد چه‌کاری به کنفرانسی دارد که اصلاً به ما مربوط نیست؟! تازه برای خالی نبون کرسی ایران من دستور می‌دهم که یک دسته گل به جای نماینده ایران روی صندلی بگذارند.»[7]

وی در تاریخ 25 / 5 / 47 در مورد جهانشاه صالح گفت: جهانشاه صالح آن‌قدر زرنگی به خرج داد و رؤسای دانشکده‌ها را از نظر مقام و انتخاب پایین آورد که در نتیجه خود را هم از آن مقامی که داشت دور کرد و یک روز کنفرانسِ دود و روزی دیگر ممنوع کردن کشت تریاک را عنوان نمود و امروز هم خودش باید فدا شود.[8] امینی با برادر دیگر جهانشاه، علی‌پاشا صالح که کارمند عالی‌رتبه سفارت امریکا در ایران بود، ارتباط داشت. تا آن‌جا که در تاریخ 7 / 2 / 1346 هنگامی که نیکسون رئیس جمهور سابق آمریکا در یک سفر فشرده 48 ساعته به ایران می‌آید، دکتر علی امینی، دکتر مظفر بقایی کرمانی رهبر حزب زحمتکشان ملت ایران و رئیس سازمان نگهبانان آزادی و علی‌پاشا صالح عضو سفارت آمریکا با نیکسون ملاقات و مذاکرات خصوصی داشتند.[9] مهندس عبدالله ریاضی رئیس مجلس و دکتر حسین خطیبی نایب رئیس، بهمن شاهنده و... در جلسه‌ای ضمن بررسی و گفتگو در مورد دانشگاه تهران به تاریخ 24 / 12 / 46 می‌گوید: دکتر جهانشاه صالح چندی قبل به دیدن من آمد، از او راجع به اوضاع دانشگاه سؤال کردم گفت: در دانشگاه هیچ خبری نیست و تشنج وجود ندارد.

مهندس ریاضی می‌گوید: صالح برای اثبات ادعای خود در مورد آرامش دانشگاه اظهار داشت چند روز قبل رئیس دانشگاه ورشو که اخیراً به ایران آمده در دانشگاه تهران حضور یافت و از آن‌جا بازدید و از وضع دانشجویان سؤال می‌کرد. من (دکتر صالح) به او جواب دادم هیچ خبری نیست و رئیس دانشگاه ورشو با اشاره به پاسبان‌هایی که در اطراف دانشگاه تردد دارند پرسش نمود. پس این نظامی‌ها برای چه منظوری در اطراف دانشگاه مستقر و متمرکز گردیده‌اند؟ من جواب دادم که بیهوده و بدون علت می‌باشد و این عمل آن‌ها بیشتر باعث تحریک دانشجویان می‌گردد. و من مسئول دانشگاه هستم گفته‌ام که پلیس‌ها را جمع کنند ولی به حرف من گوش ندادند. ساواک در نظریه منبع آورده است:

دکتر صالح برای تبرئه خود چنین مطالبی را نزد رئیس مجلس عنوان نموده است؛ زیرا همه می‌دانند که محیط دانشگاه متشنج می‌باشد و معلوم نیست چرا دکتر صالح می‌خواسته تقصیر را متوجه دستگاه‌های انتظامی وانمود سازد.[10]

 

پی‌نوشت‌ها: 


[1] . پژوهشگران معاصر ایران، هوشنگ اتحاد، ص 224.

[2] . جنبش دانشجویی‌، رحیم نیک‌بخت، انتشارات سوره مهر، ص 193.

[3] . منوچهر اقبال به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول، سال 1379، ص 383.

[4] . نصرت‌الله معینیان به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول، سال 1384، ص 131 ـ 133.

[5] . علی امینی به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول، سال 1379، ج 1، ص 76.

[6] . شریف‌امامی به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول، سال 1385، ص 42.

[7] . علی امینی به روایت اسناد ساواک، همان، ج 1، ص 345 ـ 346.

[8] . همان، ج 1، ص 592.

[9] . همان، ص 280.

[10] . عبداالله ریاضی به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول، سال 1384، ص 196ـ 197.



















دکتر جهانشاه صالح وزیر بهداری



یحیی عدل هنگام گفتگو با جهانشاه صالح









 
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است.