نصایح و بیانات مهم امام خمینی(ره) در دیدار با علی امینی نخست‌وزیر درباره امیرکبیر، روحانیت، رضاشاه، دانشگاه، فرهنگ و اقتصاد در سال 1340


02 اسفند 1402


پیشگفتار

در مجموعه اسناد حضرت امام خمینی(ره) در ساواک تعدادی از اسناد حکایت از گفتارهایی دارد که به امام منتسب است. این نقل قول‌ها غالباً بیان همه یا قسمتی از نامه‌ها و سخنان امام است که به وسیله اشخاص مختلف و در موضوعات متفاوت ارسال یا بیان گردیده و در جلسات خصوصی و یا عمومی به سمع حضار رسیده است. منابع ساواک که بعضاً در این جلسات حضور یافته و یا رخنه نموده بودند پس از شنیدن مطالب، طی گزارشی آن را به مرتبطین خود در ساواک ارائه می‌دادند و سپس طبق سلسله مراتب، ارزیابی شده و در پرونده افراد مربوط به موضوعِ مطرح شده بایگانی و یا مورد عملیات بعدی قرار می‌گرفت.

اهمیت انتشار این گونه گفتارها در بازخوانی حوادثی است که در کتاب‌های تاریخ انقلاب اسلامی ایران کمتر مورد توجه قرار گرفته است و می‌تواند گوشه‌ای از تاریخ پر حادثه بین سال‌های 1340 تا 1357 را روشن کند و از طرفی از لابلای این نقل قول‌ها سیره و روش حضرت امام و برخی از مبارزین و مبارزات آنها روشنتر گردد.

با توجه به این که منابع ساواک گزارش‌های خود را از این گونه جلسات ـ بسته به میزان سواد، دقت و حافظه خود ـ ارائه می‌نمودند، احتمال خطا و نادرستی در نقل آنها وجود دارد؛ لذا ما اولاً در انتخاب و درج نقل قول‌ها از اسناد و قراین دیگر برای اثبات صحت یا مقرون به صحت بودنِ آنها استفاده می‌کنیم و ثانیاً می‌کوشیم با ذکر شواهدی آنها را تبیین نموده، یا در جایی از آنها بهره بگیریم که می‌توانند نکته‌ای غلط و یا سهوی تاریخی را اصلاح و روشن کنند.

******

یکی از وظایف مهم روحانیت در طول تاریخ امر به معروف و نهی از منکر از راه تبلیغ، نصیحت و موعظه است. در تاریخ معاصر ایران این وظیفه را هر یک از علمای بزرگ با وجود موانع و خطرات با مجاهدت و از جان‌گذشتگی و با درجات مختلف، تحت زعامت آیات عظام شیخ عبدالکریم حائری یزدی، سید محمد حجت کوه‌کمره‌ای، سید محمدتقی خوانساری، سید صدرالدین صدر و سید حسین بروجردی به انجام رساندند. پس از رحلت آیت‌الله‌العظمی بروجردی در 10 فروردین 1340، آیات عظام حوزه علمیه قم گوشه‌ای از پیشوایی این وظیفه مهم و خطیر را بر عهده گرفتند. در این دوران حضرت آیت‌الله سید روح‌الله خمینی نیز چون دیگر آیات عظام اقدام به نصیحت و موعظه و ارائه نقطه نظرات خود درباره امور مهم و جاری کشور نمودند و با پیام و گفتگوهای مستقیم و غیر مستقیم در صدد تذکر و اصلاح امور جامعه از زوایای مختلف فرهنگی، سیاسی و اقتصادی برآمدند. در این میان آگاهی وسیع و بینش ژرف امام خمینی به مسائل اجتماعی، سیاسی و تاریخی جایگاه ایشان را از دیگر آیات عظام متمایز می‌ساخت و شجاعت و صراحت بر این تمایز می‌افزود و تدبیر و مدیریت بی‌نظیر در جریانات و بحران‌ها، نقش زعامت معظم‌له را آشکار و هویدا می‌نمود.

پس از کودتای انگلیسی، آمریکایی 28 مرداد 1332 و تغییر تدریجی موازنه قدرت سلطه در ایران به نفع آمریکا، فرمان‌های سیاست‌گذاران آمریکایی یکی پس از دیگری در کشور رنگ اجرایی به خود می‌گرفت و شاه که سلطنت خود را پس از خروج پدرش مرهون انگلستان و پس از کودتا مرهون آمریکا و انگلستان می‌دانست بدون چون‌ و چرا در جهت اجرای منویات و اراده آن‌ها گام برمی‌داشت، منتهی چون موازنه قدرت به سمت آمریکا تغییر نموده بود و انگلستان نیز خواهی، نخواهی آن را پذیرفته بود، برنامه‌ها و طرح‌های آمریکایی حرف اول را می‌زد و شاه هم تسلیم اراده آن‌ها بود. از جمله این طرح‌ها جایگزینی دکتر علی امینی[1] به جای جعفر شریف‌امامی[2] از سرسپردگان قدیمی انگلیس بود، لذا دولت آمریکا به محمدرضا پهلوی فشار آورد که هر چه سریع‌تر علی امینی را با اختیارات کامل به نخست‌وزیری منصوب کند. شدت فشار آمریکا بر شاه به حدی بود که ظاهراً در مسافرت زمستانی سال ۱۳۳۹ او به سوئیس، به وی اعلام شد که اگر با خواسته‌های دولت آمریکا موافقت نکند، با سقوط سلطنت و ریاست جمهوری امینی مواجه خواهد شد. شاه که لجاج بیشتر را با به باد رفتن تاج‌ و تخت خود برابر می‌دید، در برابر فشارهای دولت جان.اف.کندی تسلیم شد و سرانجام با نخست‌وزیری امینی موافقت کرد. دکتر علی امینی در تاریخ ۱۷ اردیبهشت ۱۳۴۰ به قدرت رسید. دوران 5 / 1 ساله صدارت امینی از پرهیاهوترین مقاطع تاریخ ایران است. او در این دوران به اقدامات نمایشی فراوان دست زد که شاید جنجالی‌ترین آن بازداشت کوتاه‌ مدت عده‌ای از رجال پهلوی به جرم فساد مالی باشد.[3]

از کارهای دیگر او در دوران صدارت اظهار علاقه و نزدیکی به روحانیت بود، به همین جهت در تاریخ 1 / 10 / 1340 مصادف با 13 رجب 1381 هجری قمری و در سالروز ولادت مولای متقیان حضرت امام علی(ع) برای زیارت حرم حضرت فاطمه معصومه(س) و دیدار با آیات عظام قم به آن شهر رفت و با آیات عظام سید محمدرضا گلپایگانی، سید شهاب‌الدین نجفی مرعشی، سید کاظم شریعتمداری و سید روح‌الله خمینی دیدار و گفتگو نمود. متأسفانه گزارشی از این دیدارها و گفتگوهای انجام ‌شده در اسناد ساواک و پرونده علی امینی به دست نیامده است ولی روزنامه کیهان و اطلاعات خبر این دیدارها را در تاریخ 2 / 10 / 40 در روزنامه درج نمودند.

در کتاب هفت هزار روز تاریخ ایران و انقلاب اسلامی خبر این دیدار و ملاقات امینی با امام خمینی(ره) چنین آمده است:

«1 / 10 / 40، علی امینی برای دیدار با مراجع قم به این شهر آمده بود. ملاقات‌های خود را با ایشان مورد احترام قرار گرفت [عین جمله کتاب است و منظورش این است که آیات عظام به امینی احترام گذاشتند] ولی آیت‌الله خمینی تعظیم نکرد. ایشان با بیانات صریح و قاطعانه به امینی اجازه نداد تا از این ملاقات به نفع خویش بهره‌برداری کند. علی امینی پس از مراجعت به تهران در گفتگو با آیت‌الله کاشانی از ابهت و عظمت ایشان [آیت‌الله کاشانی] تجلیل کرد. وی در این ملاقات‌ها تلاش می‌کرد [تا خود را] حامی روحانیت و مرجعیت معرفی کند. روزنامه وظیفه به نقل از حجت‌الاسلام عبدالرحیم عقیقی بخشایشی شرح این ملاقات را منتشر کرد.»[4]

از دیدار و گفتگوی مراجع و امام خمینی با امینی در خاطرات افراد مختلف مطالبی ذکر شده است. ما در اینجا گزیده‌ای از خاطرات مرحومان آیت‌الله سید مرتضی پسندیده برادرِ امام خمینی، حجت‌الاسلام سید هادی خسروشاهی و حجت‌الاسلام عبدالرحیم عقیقی بخشایشی را می‌آوریم و در پایان متن گفتگوی بین امام و امینی به نقل از صحیفه امام را نقل می‌کنیم. باید به این نکته توجه کرد که در نقل خاطرات افراد به دلیل گذشت زمان و عدم حضور ذهنی افراد، امکان برخی اشتباهات وجود دارد ولی در مجموع می‌توان به یک نتیجه‌گیری نزدیک به اصل رخداد رسید.

مرحوم آیت‌الله سید مرتضی پسندیده برادرِ گرامی حضرت امام دراین‌باره می‌گوید:

 «در آن هنگام که دکتر علی امینی ـ برحسب تمایل آمریکایی‌ها ـ نخست‌وزیر شد، شاه و‌ ‌انگلیس‌ها با نخست‌وزیری دکتر امینی موافق نبودند. دکتر امینی انتخاب شده بود که‌ ‌اصلاحات ارضی را انجام بدهد و املاک را در ولایات ایران به کشاورزها انتقال بدهد. به‌ ‌این خاطر در قم به دیدار مراجع وقت رفت و بنا گذاشت که خدمت امام هم برسد. در آن ‌وقت من هم در آنجا بودم. آقای سعید پسر مرحوم حاج ‌میرزاعبدالله چهل‌ستونی هم در‌ ‌آنجا بود و با یکی از وعاظ تهران ـ که خیلی هم معروف بود و با امینی هم ارتباط داشت ـ‌ ‌آمده بودند که آقا را وادار کنند به امینی احترام کنند!‌

‌‌آقای محمدی گیلانی هم در همان اتاق بیرونی در خدمت امام نشسته بود. ایشان هر‌ ‌دو دست‌هایش را از عبا بیرون آورده بود و خیلی مؤدب نشسته بود. من به آقای گیلانی‌ ‌گفتم: وقتی‌ که امینی می‌آید این‌طور ننشین و دست‌هایت را از عبا بیرون نیاور. امام گفتند که:‌ ‌آقای محمدی همیشه این‌طوری است، رسماً این‌طور می‌نشیند و خیلی مؤدب است.‌ ‌حالا هم ایشان همین‌طور هستند، خیلی منظم و مرتب و خوش‌لباس و با اخلاق پسندیده. در هر صورت دکتر امینی وارد شد. جلوی درب اتاق که رسید، آقای سعید پسر‌ ‌مرحوم حاج ‌میرزا عبدالله به امام اصرار کرد که بلند شوید، سرپا بایستید و احترام کنید!!‌ ‌ایشان گوش ندادند و اعتنا نکردند. امینی هم دم در اتاق برای باز کردن بند کفشش عمداً‌ ‌مقداری به بند کفشش ور رفت تا مقداری طول بکشد و آقا بلند شوند و به او احترام‌ ‌کنند. به ‌هرحال دکتر امینی با شریف العلمای خراسانی با هم بودند و وارد شدند. وقتی‌که‌ ‌به داخل اتاق آمدند و نشستند، آقا بلند شدند و فوراً هم نشستند. ضمناً قبلاً آقای‌ ‌مسعودی گفته بود که شیرینی تهیه کنید و امام نپذیرفتند و فرمودند: فقط یک ظرف گز‌ ‌بیاورید و جلویشان نگهدارید، دیگر شیرینی لازم نیست. وقتی امینی نشست،‌ ‌می‌خواست صحبت کند ولی آقا اصلاً مجال صحبت کردن به او ندادند و خودشان‌ ‌شروع کردند به صحبت و نصیحت کردن. او هم خداحافظی کرد و رفت. (تاریخی که‌ ‌دکتر امینی به منزل حضرت امام آمد 13 رجب سال 1381 قمری بود.) دکتر امینی‌ ‌اردیبهشت 1340 نخست‌وزیر شد و تا تیرماه 1341 اشتغال داشت و در‌ ‌19 / 10 / 1340 تصویب‌نامۀ اصلاحات ارضی را صادر کرد.‌»[5]

مرحوم حجت‌الاسلام خسروشاهی با ذکر مقدماتی می‌گوید:

«دکتر علی امینی با توجه به سابقه خانوادگی و بنای مسجد فخرالدوله در تهران، توسط مادر وی، به ‌ظاهر روابط حسنه‌ای با علما و روحانیون تهران داشت... او در دوران نخست‌وزیری ـ در سال 1340 ـ با انتخاب ابوالحسن شریف‌العلماء به‌ عنوان مشاور مذهبی، خواست روابط خود را با کل روحانیت به ‌ویژه مراجع عظام تحکیم بخشد تا در واقع بتواند در اجرای برنامه‌های خود با جلب رضایت علما و روحانیون، موفق گردد... در دی‌ماه 1340 دکتر علی امینی همراه شریف‌العلماء و چند نفر دیگر به قم آمد و پس از زیارت مرقد حضرت معصومه(س) برای عرض تبریک عید سعید غدیر به محضر مراجع و علما عظام وقت رسید... طبق برنامه، علی امینی نخست به منزل آیت‌الله سید محمدرضا گلپایگانی و سپس منزل آیت‌الله نجفی و آیت‌الله شریعتمداری و در مرحله پایانی به منزل حضرت امام خمینی، رفت و با آقایان دیدار و گفتگو کرد... من پس از اطلاع از این که دکتر امینی به منزل آیت‌الله شریعتمداری خواهد رفت، طبق معمول خود را به منزل ایشان رساندم و با توجه به سوابق و روابط و انگیزه‌های شخصی و کنجکاوانه‌ای که داشتم برای اطلاع از اوضاع و گفتگوها، مایل بودم که در آن ملاقات حضور داشته باشم ولی شیخ غلامرضا زنجانی پیشکار ایشان به من گفت که: جلسه دیدار خصوصی است!... من هنوز آنجا بودم که... دکتر امینی آمد و آیت‌الله شریعتمداری در راه ‌پله‌ها به استقبال وی آمدند و با دکتر امینی به داخل رفتند و من رهسپار منزل خود شدم. قبلاً اشاره کرده‌ام که منزل من در محله «یخچال قاضی» دیوار به ‌دیوار بیت امام بود... به آن حدود که رسیدم معلوم شد که امینی به آنجا هم خواهد آمد. از جناب شیخ حسن صانعی پیشکار امام پرسیدم که آیا ملاقات خصوصی است؟ گفت نه. بعضی از دوستان هم ‌اکنون در اتاق نشسته‌اند. این بود که به داخل رفتم. آقایان: توسلی، محمدی گیلانی، صادق خلخالی، عقیقی بخشایشی و چند نفر دیگر نشسته بودند. امام هم در جایگاه همیشگی خود نشسته بودند و آیت‌الله پسندیده هم از راه رسیدند و در کنار ایشان نشستند. امام به ‌محض ورود آیت‌الله پسندیده، تمام‌قد بلند شدند ولی برای بقیه دوستانی که می‌آمدند، نیم‌خیز می‌شدند. مشهدعلی، آبدارچی بیت، چای آورد و ما چای را خوردیم که گفتند دکتر امینی در راه است...دکتر امینی که دم درب اتاق رسید، بعضی‌ها به امام گفتند که به احترام وی بلند شوند ولی امام توجهی به سخن گوینده نکردند و از جای خود تکان نخوردند... البته در همان ایام بنده مطالبی را به ‌صورت مختصر و کوتاه، پس از پایان دیدار، در دفتر یادداشت‌های خود نوشتم ولی چند روز بعد، نویسنده گرامی معاصر برادر ارجمند جناب شیخ عبدالرحیم عقیقی بخشایشی مشروح گفتگوهای این دیدار را در هفته‌نامه «ندای حق» چاپ تهران ـ که اینجانب هم از نویسندگان دائمی آن بودم ـ منتشر کرد... این دیدار و گفتگو حدود سه ‌ربع ساعت طول کشید. پس از پایان گفتگو دکتر امینی و همراهان برای صرف ناهار عازم «سالاریه» شدند. به هنگام خداحافظی که موقع ناهار بود، حضرت آیت‌الله خمینی تعارف نموده و خطاب به دکتر امینی فرمودند: می‌توانید ناهار را هم اینجا باشید و به غذای طلبگی اکتفا نمایید. دکتر امینی اظهار داشت: بسیار خوشوقت می‌شدیم که در محضر شما باشیم ولی چون وعده کردیم و آقای تولیت منتظر هستند معذرت می‌خواهیم.

مشروح گزارش این ملاقات، همان ‌طور که در آغاز اشاره شد، نخست در هفته‌نامه «ندای حق» منتشر گردید و سپس مورد توجه حضرت امام قرار گرفت... بعدها جناب عقیقی بخشایشی، هنگامی‌که بنده فصلنامه «تاریخ و فرهنگ معاصر» را در زمینه تاریخ و اسناد و خاطرات و فرهنگ، از حوزه علمیه قم، منتشر می‌ساختم، مجموعۀ خاطرات خود با امام خمینی را در اختیار حقیر قرارداد که به ‌تدریج و در چند شماره از آن فصلنامه چاپ گردید.

در پایان این خاطره جالب است بدانیم که آقای ایرج امینی، فرزند دکتر علی امینی در کتابی که در شرح حال پدر خود تألیف نموده و اخیراً منتشر ساخته است، به این سفر اشاره می‌کند و در مورد عدم اهتمام امام به دکتر امینی در موقع ورود و خروج وی از قول پدرش چنین نقل می‌کند:

«... خاطراتی که پدرم از ملاقات با آیت‌الله خمینی در ذهن داشت و سال‌ها بعد برایم تعریف کرد، حکایت از آن داشت که آیت‌الله خمینی «سرما خورده بودند و به این علت، نه به استقبال و نه به بدرقۀ من آمدند.» اینجانب احساس کردم که هیچ گله‌ای از این بابت نداشت. طبق گفتۀ پدرم، در میان صحبت آیت‌الله خمینی به مسئلۀ رواج طلاق میان زن و شوهرهای جوان اشاره کردند و اظهار داشتند که «این موضوع طلاق مبتذل شده؛ به سهولت می‌روند در دفتر رسمی طلاق می‌دهند. این شاهد می‌خواهد، دلیل می‌خواهد...» پدرم ایشان را روحانی خیلی روشنی یافته بود...»

البته باید توضیح داد که امام در آن ایام «سرماخوردگی» نداشت، بلکه می‌خواست با آقای دکتر امینی همان ‌طور رفتار کند که با دیگران رفتار می‌کرد و دلیلی برای «احترام مضاعف» نمی‌دید و ظاهراً آقای دکتر علی امینی از این نکته «تغافل» نموده و قصه را به آن شکل به فرزندش نقل کرده است.»[6]

خاطره آخری که در پایان می‌آوریم مربوط به نویسنده گفتگوی انجام ‌شده بین امام و امینی، مرحوم حجت‌الاسلام عبدالرحیم عقیقی بخشایشی است که در مصاحبه با سایت جماران بیان شده است.

 «لطفاً دورنمایی از تاریخ گزارش از امام خمینی(ره) را بیان کنید.

مسئله مصاحبه حضرت امام و گزارشی که تبدیل به نگارش شده است و به تعبیر برخی مسئولان به «اولین گزارش مکتوب سیاسی حضرت امام(ره)‌» نام گرفت، از سوی اینجانب نوشته شد. این گزارش در‌ سال‌ 1341 شمسی [1340 صحیح است]‌ هم‌زمان با سیزده رجب، از دیدار امام خمینی(ره) و نخست‌وزیر وقت تهیه‌شده بود.

آن زمان در چه سنی بودید؟

در سن هفده ـ هجده‌سالگی.‌ از طلاب مدرسه حجتیه بودم...

 چگونه از حضور دکتر امینی در قم با خبر شدید؟

من از کوچه آقازاده عبور می‌کردم، دیدم یک جمعیتی به سوی باغ قلعه می‌روند اما قیافه‌ها و پوشش‌هایشان به قمی شباهت نداشت، حدس زدم بومی نیستند و از جایی دیگر آمده‌اند، کنجکاو شدم و از یک عابری سؤال کردم گفت: نخست‌وزیر جدید است و برای دیدار با مراجع به قم آمده، الآن هم به سوی منزل حاج‌آقا روح‌الله می‌روند.

من خیلی حساس شدم، خیلی مشتاق بودم بدانم که یک شخص اول سیاست با شخص اول فقاهت چگونه برخورد می‌کنند. می‌خواستم بدانم چگونه با یکدیگر سخن می‌گویند و در این دیدار چه می‌گذرد. پشت سر آنها حرکت کردم، من هم پشت سر رئیس سازمان امنیت قم وارد منزل امام شده‌ام.

مانعی برای ورود به منزل امام نبود؟

خیر. دیدار مردم با علما طبیعی بوده همچنین آن روز به مناسبت سیزده رجب، ‌طلاب و مردم بیشتری به دیدار علما می‌رفتند.‌ من می‌خواستم ببینم امام با این شخص چگونه برخورد می‌کند یا چگونه از او پذیرایی می‌کند و توجه خاصی به این مسائل داشتم.

از این دیدار بیشتر برای ما بگویید.

دکتر امینی در هنگام ورود مقداری درنگ کرده به بهانه خارج ‌کردن کفش از پا، شاید می‌خواست با تأخیر خود امام را متوجه حضور خود کند، بعد با همراهان وارد اتاق شدند و امام نیم‌خیز ـ نه تمام‌قد ـ برخاست و همه روی زمین نشستند و پس ‌از آن حاج‌آقا پسندیده ‌برادر امام(ره) وارد اتاق شدند امام تمام‌قد از جای برخاست و سپس آقای پسندیده بین امام و نخست‌وزیر نشست...

شما این مطالب را یادداشت می‌کردید؟

نه. فقط به ‌دقت گوش می‌دادم.

این مطالب چگونه تنظیم‌ شده بود؟

بازگوی این مسائل در آن زمان بسیار خطرناک بود؛ چون آن‌قدر خفقان بوده، کسی جرأت نمی‌کرد بگوید رضاخان.

با این ‌حال آمدم در حجره ـ مدرسه حجتیه ـ و به جای مطالعه شروع به نگارش این ماجرای مهم کردم که مطالب را تا ساعت سه نیمه ‌شب در پانزده صفحه آماده کردم.

آیا به هدف انعکاس نوشتید یا خیر؟

من از بس‌که عشق داشتم ‌کلمات امام را به مردم برسانم و منتشر شود و از سویی دیگر اولین‌بار بود که چیزی می‌نوشتم، بدون این که به دفتر امام مراجعه کنم، همان ‌طور به هفته‌نامه‌ ندای‌ حق فرستادم و سید حسن عدنانی، مدیرمسئول آن هفته‌نامه که تا حدی مسائل مذهبی را می‌نوشتند این گزارش را خواند و برخی مطالب ـ بخشی از سخنان امام(ره) درباره رضاخان ‌ـ را حذف کرده بود و در نهایت با تیتر«دیدار دکتر امینی با آیت‌الله خمینی» چاپ و منتشر شده بود و نام من نیز به‌عنوان گزارشگر درج شده بود.

اولین انعکاس آن چه بود؟

پس ‌از آن در حجره نشسته بودم یکی از دوستان گفت: آقای صانعی، پیشکار حاج‌آقا روح‌الله شما را می‌خواهد ببیند. من از حجره بیرون آمدم. آقای شیخ حسن صانعی با دیدن‌‌ من گفت: این مطالب را شما نوشتید؟ مطالب را دیدم و همه آن را خواندم و گفتم: بله من نوشتم؛ اما بعضی از قسمت‌های آن حذف شد.

چه احساسی از دیدن نوشته خود پیدا کردید؟

از این که نوشته‌ خود را به ‌صورت چاپی می‌دیدم، بسیار خوشحال شدم و صحنه زیبایی در زندگی من بود.

آمدن آقای صانعی برای شناسایی نویسنده این مطالب بود؟

ایشان پس از این که من گزارش را به نام خودم تأیید کردم گفتند: بیا بیاوریم، آقا‌ می‌خواهد شما را ببیند.

ظاهراً امام نیز این مطالب را خواندند و می‌خواستند از هویت نویسنده این گزارش با خبر شوند؛ چون برخی از مطالب نیز حذف شده بود. من نیز دچار دلهره شدم و از این نگران شدم که نکند آقا از خواندن این مطالب ناراحت شده باشند در حالی‌که هدف من مقدس و برای انتشار سخنان امام بود.

خدمت امام رسیدم. تا امام چشمشان به من افتاد ذهنیت امام برطرف شد؛ چون امام فکر می‌کردند این گزارش را یک خبرنگار رسمی و آموزش ‌دیده تهیه کردند. مقابل امام نشستم و امام فرمودند: آقای عقیقی شما هستید؟ من گفتم: بله آقا.‌ امام فرمودند: بارک‌الله، مطالب را خوب نوشتید، من فکر کردم این مطلب را‌ اغیار نوشتند چون برخی از مطالب آن حذف شده است ولی اگر قبل از فرستادن به جریده این گزارش را من می‌خواندم بهتر بود.

پاسخ شما به امام چه بود؟

من به امام(ره) گفتم: در آن لحظه به فکرم نرسید که نوشته را حضور شما بیاورم چون آن‌قدر مطالب شما مهم بوده است، من تلاش می‌کردم هر چه زودتر این مطالب را مردم بخوانند و از سویی دیگر آن مطالب حذف ‌شده هم از سوی مسئول هفته‌نامه صورت گرفت.

امام هم در پایان این دیدار شیرین فرمودند: خیلی خوب بود، موفق باشید.»[7]

و متن گفتگوی حضرت امام(ره) با علی امینی در صحیفه امام(ره) به شرح زیر است:

«امام: حضرت علی ـ علیه‌السلام ـ می‌فرماید: کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته. ‌‌‌‌هر انسانی مسئولیتی دارد و انسان‌ها، مسئول آفریده شده‌اند. این مسئولیت با توجه به‌ ‌شرایط زمانی و مکانی و نسبت به افراد فرق می‌کند. مثلاً مسئولیت فرد عادی، با یک فرد‌ ‌عالم؛ مسئولیت یک فرد بازاری، با یک فرد نخست‌وزیر، مساوی نیست. هر کس که مقام‌ ‌بالاتری دارد مسئولیت بیشتری دارد. حالا که شما نخست‌وزیر هستید، مسئولیت شما با‌ ‌یک فرد عادی مساوی نیست. این کشور، نخست‌وزیران فراوانی به خود دیده است.‌ ‌بعضی از این نخست‌وزیرها خدمت کردند به مردم و در بین مردم، الآن هم حرمتی‌ ‌دارند، یک منزلتی دارند. بعضی‌ها هم خیانت کردند. شما سعی کنید از آن‌ ‌نخست‌وزیرهای «ملعون» نباشید؛ از نخست‌وزیرهای «مرحوم» باشید. من راجع به دولت‌ ‌و راجع به مسائل حوزه چند مطلبی داشتم، خواسته‌هایی داشتم و نظریاتی داشتم. در‌ ‌زمان حیات آیت‌الله بروجردی ـ رضوان‌الله تعالی علیه ـ پیشنهاداتم را به ایشان منتقل‌ ‌کردم و نوشتم که ایشان به دولت برسانند؛ نمی‌دانم ایشان به دولت نرساندند، یا ایشان به‌ ‌دولت رسانیدند اما دولت عمل نکرد. من از تقوای آیت‌الله بروجردی بعید می‌دانم که‌ ‌یک مسائلی که در رابطه با سرنوشت مسلمین بوده نرسانده باشند. تحقیقاً ایشان‌ ‌رسانیده‌اند، دولت بوده که به این درخواست‌ها عمل نکرده. حالا شما به‌ عنوان مسئول‌ ‌دولت آمده‌اید از حوزه و از روحانیت نظر می‌خواهید راجع به اوضاع کشور! من چند‌ ‌مسئله می‌گویم و جدّاً می‌خواهم که به آنها عمل شود: اولین مسئله این که این حوزه که‌ ‌شما آمده‌اید، طلاب و علما اینجا زندگی می‌کنند، با حداقل ‌‌[‌‌لوازم‌‌]‌‌ زندگی. آن‌ها برای‌ ‌دین مردم و تربیت مردم فعالیت می‌کنند؛ تا کشور را از نظر معنوی، از نظر اخلاقی تربیت‌ ‌کنند. این‌ها در واقع خدمتگزاران بی مزد و مواجب کشور هستند. هیچ توقع و انتظاری هم‌ ‌از دولت ندارند. تنها خواست آن‌ها این است که مورد اذیت واقع نشوند. اما آن چهار نکته‌ ‌اصلی که مورد نظر بود: اول مسئلۀ دانشگاه‌هاست. من نمی‌دانم چه ارتباطی بین بی‌دینی‌ ‌و خلاف اخلاق با دانشگاه‌ها وجود دارد؟ چه ارتباطی بین این دو مسئله هست؟ آن‌ها که‌ ‌دانشگاه می‌روند و از دانشگاه‌ها فارغ التحصیل می‌شوند، واقعاً از نظر اخلاقی و دینی‌ ‌بسیار ضعیف هستند. واقعاً ضد اخلاق و ضد دین مطرح می‌شوند. چه ارتباطی بین این‌ ‌مسئله هست، من هنوز پی نبرده‌ام. ببینید این وضعیت از اساتید این‌ها هست؟ از محیط‌ ‌دانشگاه است؟ از وضعیت دولت است؟ بالاخره از هر منشأ هست جلوگیری کنید. این‌ ‌دانشگاه شوخی نیست. اگر کتاب‌هایشان بدآموزی دارد، اگر معلمین آن‌ها بدآموزی دارند،‌ ‌اگر محیط دانشگاه این‌ طوری است، باید به این جوان‌ها رسید. اینها سازندگان آیندۀ کشور‌ ‌ما هستند.

‌‌[‌‌امینی: تقصیرش با شماست. مسئولیت به عهدۀ روحانیت است.‌‌]‌

‌امام: مگر روحانیت می‌خواهد افراد بی دین بار بیایند؟ مخالف مسائل اخلاقی بار‌ ‌بیایند، ضد اخلاق بار بیایند؟‌

‌‌[‌‌امینی: نه! منظور من این نیست. منظور من این است که در پدید آمدن این مسئله، روحانیت مسئولیت‌ ‌دارد. وقتی این روش جدید آموزشی وارد کشور ما شد، آن موقع در کشور ما جز روحانیون، افراد‌ ‌با سوادی وجود نداشتند. رشتۀ تعلیم و تربیت بسته به روحانیت بود. بعد از تأسیس دانشگاه و بعد از‌ ‌روی کار آمدن نظام تحصیلی جدید، روحانیون به جای این که بیایند همکاری کنند و سر نخ را به دست‌ ‌بگیرند رفتند در حوزه‌ها و مساجد گوشه‌نشین شدند و افراد غیر شایسته جایگاه این‌ها را گرفتند. من‌ ‌اعتراف می‌کنم که در بین استادان دانشگاه از هر صنفی وجود دارد حتی از گروه‌ها و اقلیت‌ها و غیراقلیت‌ها.‌ ‌این هم مسئولیتش به عهدۀ آقایان روحانی است.‌‌]‌

‌امام: آقا! می‌دانید آن موقع حکومت دست کی بود؟‌

‌‌[‌‌امینی: مشخص است، تأسیس دانشگاه برمی‌گردد به سال 1313 حاکم مشخص بود؛ معین بود.‌‌]‌

‌امام: شما نمی‌توانید بگویید، ولی من می‌توانم بگویم. آن موقع حکومت دست‌ ‌رضاخان بود و می‌دانید که رضاخان دست نشاندۀ انگلستان بود. اجنبی‌ها رضاخان را‌ ‌روی کار آورده بودند. شما آقای امینی! می‌فرمایید آقایان علما می‌آمدند با فردی که‌ ‌دست نشاندۀ اجنبی بود همکاری می‌کردند و دست به دست او می‌دادند؟ نه! علما هرگز‌ ‌این کار را نمی‌کردند و نمی‌کنند. آن‌ها در انتظار این بودند که یا توان و امکاناتی به دست‌ ‌آورند تا خودشان حکومت را اداره کنند، یا اگر چنین توانی نداشتند در انتظار بنشینند؛ در‌ ‌خانه‌شان، در مساجد، در حوزه‌ها و در جاهایی که تماسی با حکومت نداشته باشند.‌ بنابراین از روی حساب نمی‌توانستند با حکومت دست نشاندۀ اجنبی همکاری کنند.‌

‌‌[‌‌امینی: دولت در خدمت علماست. ما وظیفه داریم که آقایان هر چه فرمودند اجرا کنیم. حالا، از جمعی‌ ‌از استادان درخواست شده که در کتاب‌های درسی تجدید نظر کنند. در جمع استادان، بعضی از چهره‌های‌ ‌روحانی هم هستند، این‌ها مأمور شده‌اند که در اصلاح کتاب‌های درسی گامی بردارند. به نظر حضرت‌ ‌عالی هم خواهد رسید.]

‌امام: خانواده، مبنای جامعۀ ماست. اگر خانواده‌ها ـ از نظر اخلاقی ـ متزلزل شوند،‌ ‌تمام جامعۀ ما متزلزل خواهد شد. در رابطه با مسائل خانواده، دو مسئله مطرح است: یکی‌ ‌مسائل بی‌بند و باری‌ها و بعد این ادعای تساوی حقوق ‌‌[‌‌زن و مرد‌‌]‌‌ و پاره‌ای از مسائلی‌ ‌که امروز مطرح است.‌

این‌ها چه می‌گویند؟ اینها چه ادعایی دارند؟ این‌ها مگر ایرادی به اسلام دارند؟ اگر‌ ‌چنین است ما تکلیفمان را روشن کنیم، تکلیف آن‌ها را هم روشن کنیم. اگر یک ضعف‌هایی‌ ‌هست؛ یا خلاف عدالت‌هایی از نظر اجرایی در کار هست، شما حلش کنید تا کار به این‌ ‌وضعیت نکشد.

‌‌[‌‌معاون مذهبی نخست‌وزیر، آقای شریف الزمانی: بله آقا! این‌ها تعداد انگشت شماری از زنان هستند،‌ ‌این‌ها مشهور هستند، تعداد ایشان از تعداد انگشتان دست بیشتر نیست! بچشم! ترتیبی داده می‌شود.]‌

‌امام: رسیدگی به ازدواج و طلاق در محضرها هم لازم است. من به مسئولین امور‌ ‌اطلاع داده‌ام که مسئلۀ طلاق خیلی مهم است. شرایطی که در ازدواج هست، خیلی سهل‌ ‌است، اما در رابطه با طلاق خیلی سخت گرفته شده. در مسئلۀ طلاق باید دو نفر شاهد‌ ‌عادل حضور داشته باشد؛ بعد نصیحتی صورت بگیرد. حتی‌الامکان سعی شود کانون‌ ‌گرم خانواده متلاشی نشود. ولی این آقایان و محضری‌ها برای این که به حق ثبت خودشان‌ ‌برسند تا یک زنی مراجعه می‌کند و از شوهرش شکایت می‌کند فوری کاری می‌کنند که‌ ‌طلاق صورت بگیرد ـ بی‌آن که این صیغۀ طلاق را پیش دو نفر عادل بخوانند ـ در نتیجه،‌ ‌آن خانم هم خیال می‌کند طلاق گرفته می‌رود؛ در حالی‌که طلاق نگرفته، در واقع امر‌ ‌می‌رود و ازدواج می‌کند و این پایۀ یک امر نامشروع قرار می‌گیرد و به این ترتیب‌ ‌‌‌‌جامعه از نشر مسائل ‌‌[‌‌خلاف‌‌]‌‌ عفت، به این روز می‌افتد که می‌بینید.‌

‌‌[مسئلۀ دیگری که امام در اینجا مطرح فرمودند، مسئلۀ رسیدگی به امور مردم بود. مردم در ناراحتی به‌ ‌سر می‌بردند. آن سال، سال سختی بود. زمستان بسیار سردی داشت. معروف بود که در همدان تعدادی‌ ‌از بی‌بضاعت‌ها از سرما خشکیدند.]

‌امام: به وضع مردم برسید. خانواده‌های گرفتار زیاد هستند، باید با آن‌ها کنار بیایید. به‌ ‌این‌ها کمک کنید، نه این که همیشه به فکر خودتان باشید.

‌‌[‌‌هنگام ظهر بود، نخست‌وزیر می‌خواست برود. امام تعارف کردند: با نان و پنیر طلبگی قناعت کنید!‌ ‌شریف‌الزمانی گفت: منظور آقا این است که با علما هم غذا شوید تا ببینید آقایان علما چه می‌کشند!‌ ‌بعد‌‌ ‌‌[‌‌نخست‌وزیر‌‌]‌‌ گفت: نه! ما در سالاریه مهمان هستیم؛ اگر حضرت عالی هم افتخار دهید، اتومبیل‌ ‌می‌فرستیم، ناهار تشریف بیاورید. آقا فرمودند: نه! من معذور هستم، نمی‌توانم. نخست‌وزیر رفت.][8]

 

پی‌نوشت‌ها:


[1] . درباره دکتر علی امینی و چگونگی نخست‌وزیری او بنگرید به مقاله: نگاهی به زندگی سیاسی دکتر علی امینی، همین سایت به نشانی: 3154http: /  / historydocuments.ir=

[2] . درباره جعفر شریف‌امامی بنگرید به مقاله: نگاهی به زندگی مهندس جعفر شریف امامی استاد اعظم فراماسونری، همین سایت به نشانی: 1451http: /  / historydocuments.ir=

[3] . نگاهی به زندگی سیاسی دکتر علی امینی، همان.

[4] . هفت هزار روز تاریخ ایران و انقلاب اسلامی، غلامرضا کرباسچی، انتشارات بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی ایران، 1371ج 1، ص 73.

[5] . خاطرات آیت‌الله پسندیده، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، 1392، ص 224 و 225.

[6] . پایگاه اطلاع رسانی استاد سید هادی خسروشاهی، به نشانی: 1495228 http: /  / www.khosroshahi.org=

[7] . منبع: 21258=ttps: /  / www.jamaran.news، 20 / 1 / 1390. در صحیفه امام، ج 21، ص 482 قسمتی از خاطره حجت‌الاسلام عقیقی بخشایشی را به نقل از خاطرات 15 خرداد(تبریز)، ج 3، قسمت دوم، ص 92، چنین آورده است:

آقای عقیقی بخشایشی، یکی از شاهدان دیدار آقای امینی با امام خمینی دربارۀ این دیدار چنین توضیح داده است:

 «روز 13 رجب برابر با بیستم [یکم] دی ماه 1340 که روز ولادت حضرت علی ـ علیه السلام ـ بود، نزدیک ظهر که از درس برمی‌گشتم، دیدم یک جمعیتی به طرف باغ قلعه می‌روند. لباس‌های آن‌ها و وضعیت ظاهرشان با مردم قم تفاوت داشت. کنجکاو شدم، پرسیدم: «این آقایان کی هستند؟ دسته جمعی کجا می‌روند؟» گفتند: «نخست‌وزیر است که به منزل حاج‌آقا می‌رود.» از روی کنجکاوی به این فکر افتادم که من هم همراه این‌ها بروم ببینم چه خبر است؟! چه صحبت‌هایی می‌کنند؟! ... آن‌ها، حدود ده، یازده نفر بودند. جمعی هم از مسئولین شهر، از فرمانداری، رئیس سازمان امنیت ـ شخصی بود به نام قلقسه ـ و برخی از متولیان آستانه همراه آنان بودند. آن‌ها وقتی وارد شدند من هم وارد حیاط منزل حضرت امام ـ آن موقع «حاج‌آقا» می‌گفتیم ـ شدم. حاج‌آقا در همان اتاقی که صبح خدمت ایشان رسیده بودیم، نشسته بودند. اتاقی که از نظر فرش بسیار ساده بود و می‌توان گفت محقر بود. باز همان نُقلها و پذیرایی بسیار ساده معمول بود. نخست‌وزیر وقتی‌که وارد شد، یادم می‌آید که حاج‌آقا، نیم‌خیز، نه تمام‌قد، با ایشان دست دادند. نخست‌وزیر بغل دستِ حاج‌آقا نشست. بقیۀ افرادی که همراه آمده بودند هم نشستند. دو دقیقه نگذشته بود که حاج‌آقا پسندیده ـ اخوی بزرگ حاج‌آقا ـ وارد شدند. حاج‌آقا تمام‌قد بلند شدند و حاج‌آقا پسندیده را بین خودشان و نخست‌وزیر جای دادند و صحبت‌ها شروع شد. من به این فکر افتادم مسائلی را که در آن روز دیدم به رشتۀ تحریر درآورم. آن موقع، دو یا سه نشریۀ مذهبی در ایران منتشر می‌شد. یکی روزنامۀ «وظیفه» با مدیریت سید محمدباقر حجازی و یکی هفته‌نامۀ «ندای حق» با مدیریت سید حسن عدنانی؛ و یکی هم نشریۀ «نور و دانش» بود ـ که مذهبی بودنش چندان مشخص نبود ـ این نشریه از طرف انجمن تبلیغات اسلامی ـ به سرپرستی دکتر عطاءاللّه شهاب‌پور ـ چاپ و منتشر می‌شد. تنها نشریه‌ای که احتمال می‌دادم چنین مسائلی را چاپ کند، هفته‌نامۀ «ندای حق» بود. من با زبان طلبگی و خیلی ساده، وقایع آن روز را نوشتم و برای نشریه فرستادم. آن‌ها هم با سانسور پاره‌ای از مطالب ـ مطالب مربوط به رضاخان را سانسور کردند ـ بقیه را چاپ کردند. این نشریه، چهارشنبه‌ها منتشر می‌شد. (خاطرات 15 خرداد (تبریز) جلد 3، قسمت دوم، ص 92، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی. ضمناً نشریۀ ندای حق، 13  /  10  /  1340، سال دوازدهم، ش 15، ص 1 و 4، شرح دیدار را با تفاوت‌هایی در متن اظهارات طرفین نقل کرده است.)

[8] . صحیفه امام، ج 21، ص 482 تا 486. متن این گفتگو در مجله تاریخ و فرهنگ معاصر ایران فصلنامه مرکز بررسی‌های اسلامی (گروه تاریخ)، سال اول، شماره ۴-۱ از صفحه ۱۹۶ تا ۲۰۵، چنین نقل شده است:

«امام خمینی:

اکنون که شما عهده دار دولت هستید باید طوری به نفع مردم و اجتماع گام بردارید و خدمت کنید تا در پیشگاه خداوند متعال و وجدان خود احساس مسئولیت و تقصیر ننمایید. مملکت ایران تاکنون صدراعظم‌ها و نخست‌وزیران فراوانی به خود دیده است. امیرکبیرها، قائم‌مقام‌ها و نخست‌وزیران دیگر. برخی از آن‌ها خاطره‌ای خوب از خود در تاریخ به جا گذاشته‌اند و برخی خاطره‌ای بد، یا به تعبیر دیگر برخی مرحوم بوده‌اند و مورد استرحام مردم و برخی موارد نفرت و لعن بودند و ملعون. آنان که به این مُلک و ملت خدمت کرده‌اند و مسئولیت خود را درست انجام داده‌اند، هرگز از خاطره‌ها بیرون نمی‌روند؛ مثلاً مردم همیشه از امیرکبیر ذکر خیر دارند و در حق او طلب رحمت و مغفرت می‌کنند، ولی نخست‌وزیرانی هم بوده‌اند که همیشه مورد لعن و نفرین مردم بوده و هستند. شما سعی کنید از آن گروه دوم نباشید... در حوزه علمیه قم حدود پنج تا شش هزار تن محصل و طلبه وجود دارد که مشغول تحصیلات علوم دینی هستند. اینان افرادی هستند که گرمی و سردی دنیا را چشیده و با کمال عشق و علاقه درس می‌خوانند. اینان افرادی هستند که نتیجه مطالعات و محصول تحصیلات عالیه خود را رایگان در اختیار ملت قرار می‌دهند و مردم را به راه راست و صلاح دعوت می‌کنند و پلیس معنوی و درونی را در ملت زنده و بیدار نگه می‌دارند. آنان با تبلیغات و ارشادات درست و صحیح خود مردم را از دزدی، خیانت و تعدی به مال و ناموس دیگران و تقلب و دروغ و فریب بر حذر می‌دارند. مسلم خدمات ارزشمند آنان خیلی نافع‌تر از دستگاه عریض و طویل پلیس انتظامی کشور است که بودجه هنگفتی را به خود اختصاص می‌دهد تا آن را سرپای خود نگه دارد.»

(تصدیق نخست‌وزیر و حضار)

«انتظار از دولت آن است که در راه تحصیلات و تبلیغات اینان، موانعی ایجاد نشود تا آنان به راحتی به گسترش و تبلیغ احکام اسلام اشتغال ورزند. البته روحانیت هم از دولت خواسته‌ها و انتظارات دینی و معنوی دارد که برآورده شود، صد در صد به نفع خود دولت و جامعه و مردم خواهد بود. من این درخواست‌ها را در دوران زعامت حضرت آیت‌الله بروجردی رحمت‌الله علیه به ایشان نوشتم تا با دولت در میان بگذارند و به مسئولان تذکر دهند نمی‌دانم ایشان یا تذکر ندادند یا گوشزد کردند ولی دولت عمل ننمود. از تقوی و تعهد آیت‌الله بروجردی بعید می‌دانم مسایلی را که در ارتباط با سرنوشت اعتقادی و اسلامی مردم بوده، به دولت تذکر ندهند. یقیناً ایشان تذکر داده‌اند ولی این دولت بوده است که به تذکرات روحانیت توجه نداشته است. اکنون که شما در رأس دولت قرار دارید و به حوزه علمیه قم آمده‌اید حرف‌های ما را بشنوید و آنها را مورد توجه قرار دهید. اینجانب آن موارد نیاز را در اختیار شما قرار می‌دهم و انتظار ترتیب اثر دارم و خود پیگیر و تعقیب کننده مسایل می‌باشم. من تاکنون به کشف این راز موفق نشده‌ام که چه ارتباطی بین دانشگاه‌های کشور و بی اعتقاد شدن جوانان به مبانی دینی وجود دارد؟ امروز ما شاهدیم که اکثر جوانانی که از آموزشگاه‌های دولتی فارغ التحصیل می‌گردند و جذب اجتماع و خدمت می‌شوند، اغلب به احکام اسلام و معتقدات مذهبی پای‌بند نیستند و علاقه کافی نشان نمی‌دهند. حتی گاهی تبلیغات سوء دارند و دارای پاره‌ای از مفاسد اخلاقی نیز هستند که مضر جامعه و افراد می‌باشد. معلوم می‌شود که در فرهنگ و آموزش عالی برنامه منظم مذهبی و آموزشی و برنامه منظم تربیتی و تهذیبی وجود ندارد. این قبیل پدیده‌ها معلول نامرتبی برنامه دینی و اخلاقی و فرهنگ آموزش می‌باشد. روحانیت انتظار دارد دولت ترتیبی بدهد که این‌گونه مسائل پیش نیاید یا دستورات اکیدی صادر کند تا برنامه‌های دینی و اخلاقی در مراکز تعلیم و تربیت عموماً و در دانشگاه‌ها خصوصاً توسعه و گسترش یابد و نسبت به اخلاق و رفتار دانش آموزان و دانشجویان مراقبت کافی و لازم به عمل آورند تا نسل جوان کشور دچار سقوط معنویت نگردد چون مشخص است که نوباوگان امروز رجال آینده کشور را تشکیل می‌دهند. اگر امروز در فرهنگ و آموزش آنان کاری صورت نگیرد یقیناً فردا وضع وخیم‌تر و ناگوارتر خواهد بود.»

دکتر امینی در پاسخ گفت:

«ما از روز نخست به این امر مهم توجه داشتیم و می‌دانیم مملکت بدون دیانت و فضیلت، بقا و ثبات ندارد و فرهنگ ستون فقرات این مملکت را تشکیل می‌دهد ولی جای گله وجود دارد که عدم همکاری مؤثر خود روحانیون محترم نیز در پیدایش این مفاسد اخلاقی که اشاره فرمودید بی اثر نبوده است. کناره‌گیری آنان از فرهنگ و مسایل آموزشی و تربیتی از عوامل گسترش این نوع مفاسد و بی‌اعتمادی‌هاست. من اعتراف می‌کنم در دانشگاه‌های ما اساتید یهودی، مسیحی، زرتشتی و حتی بهایی و... وجود دارد ولی چه باید کرد؟ وقتی درِ دانشگاه باز است، نمی‌توان آن را بدون استاد گذاشت و هنگامی‌که استاد صالح و درستکار وجود ندارد، طبیعی است که خلأ ایجاد شده از اساتید غیر صالح پر می‌شود. مسئولیت این کار هم بر عهده خود آقایان روحانیون می‌باشد که همکاری لازم را از روز نخست با فرهنگ نداشته‌اند.»

 حضرت آیت‌الله فرمودند:

«شما اشاره‌ای به تأسیس دانشگاه نمودید و تقصیر این مفاسد اخلاقی را بر عهده روحانیت گذاشتید، پس به حساب شما روحانیت می‌خواهد مردم بی‌دین باشند. به گمان شما روحانیت می‌خواهد مردم در مفاسد اخلاقی به سر برند؟ ولی یادتان می‌آید در آن روزگار تأسیس دانشگاه، حکومت در دست چه کسی بود؟ کی‌ها بودند که حکومت ایران را اداره می‌نمودند؟ می‌دانم شما نمی‌توانید پاسخ صریح به این سؤال بدهید. اجازه بدهید من خودم توضیح دهم تا کاملاً رفع شبهه شود. آن روز حکومت در دست سردار سپه، رضاخان بود. آیا می‌دانستید که رضاخان را انگلیسی‌ها روی کار آوردند و او سرسپرده بریتانیا و یک حکومت دست‌نشانده بیگانه بود؟ شما می‌فرمایید روحانیون با یک حکومت دست‌نشانده همکاری می‌نمودند؟ روحانیت هرگز نمی‌توانست با یک حکومت دست‌نشانده اجنبی همکاری و معاونت داشته باشد. خود آنان مردم را از اعانت به ظلم و ظالم برحذر می‌دارند. می‌فرمایید خودشان می‌آمدند اعوان الظلم می‌گشتند و بر ستمکار کمک می‌نمودند؟ نه روحانیت هرگز چنین اجازه‌ای را نداشت. آنان به هیچ قیمت حاضر نمی‌شدند با دست نشاندگان خارجی تفاهم و مساعدت داشته باشند. ناچار در انتظار حکومت صالحه به سر می‌برند تا با آن همکاری و مساعدت داشته باشند و چون در آن ایام چنین حکومتی وجود نداشت و خودشان امکانات برپا ساختن چنین حکومتی را نداشتند، ناچار خانه‌نشین شدند و به گوشه حجرات مدارس و مساجد پناه بردند و منتظر فرصتی بودند که بتوانند به وظیفه خود قیام نمایند. شما درست می‌فرمایید که پنجاه‌سال پیش اکثریت با سوادان کشور را روحانیون تشکیل می‌دادند ولی آنان چگونه می‌توانستند برخلاف علم خودشان با حکومت دست‌نشانده همکاری و همراهی نمایند؟ ایران آن روز حکومت مستقلی نداشت و روحانیت نمی‌توانست با همکاری خود بر اعمال حکومت‌های دست‌نشانده، صحه بگذارد و آنان را مورد تأیید و تصدیق قرار دهد. آن روزها تنها راه چاره را انفعال از وضع موجود و انتخاب عزلت و گوشه‌گیری می‌دانستند.»

امام پس از این پاسخ قاطع منتظر توضیح مجدد دکتر امینی نماند و به مطلب بعدی پرداخت و فرمود:

«اوضاع نابسامان زندگی مردم به ویژه کشاورزان، بازاریان و اقشار کم درآمد است. دولت باید فکری به حال معاش و زندگی اینان بکند. امسال شنیده‌ام تعدادی از مردم بیچاره همدان در اثر نبودن امکانات از سرما تلف شده‌اند. در همین قم هم وضع عمومی مردم رضایت ‌بخش نیست. این نوع گرفتاری و بدبختی در اغلب مناطق کشور جریان دارد و گزارش آنها به ما می‌رسد. فکری به حال این مردم بیچاره بکنید. اینان بندگان خدا هستند و شما مسئولیت اداره آنان را برعهده دارید.»

نخست‌وزیر گفت:

«وضع کنونی اقتصاد کشور و گرفتاری اخلاقی و مفاسد اجتماعی که حضرت عالی اشاره کردید و ما امروز گرفتار آنها می‌باشیم، محصول اقدامات غلط دولت‌های بیست سال پیش است که با روش‌های غلط و نادرست، مردم را به این منجلاب‌های فساد و بدبختی سوق داده‌اند. ما مأیوس نیستیم و به فضل و عنایت الهی اعتقاد داریم که همه این گرفتاری‌ها و مشکلات برطرف گردد.»









 
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است.