هجرت امام خمینی از عراق به پاریس در 14 مهرماه 1357


12 مهر 1402


پیشگفتار

در مجموعه اسناد حضرت امام خمینی(ره) در ساواک تعدادی از اسناد حکایت از گفتارهایی دارد که به امام منتسب است. این نقل قول‌ها غالباً بیان همه یا قسمتی از نامه‌ها و سخنان امام است که به وسیله اشخاص مختلف و در موضوعات متفاوت ارسال یا بیان گردیده و در جلسات خصوصی و یا عمومی به سمع حضار رسیده است. منابع ساواک که بعضاً در این جلسات حضور یافته و یا رخنه نموده بودند پس از شنیدن مطالب، طی گزارشی آن را به مرتبطین خود در ساواک ارائه می‌دادند و سپس طبق سلسله مراتب، ارزیابی شده و در پرونده افراد مربوط به موضوعِ مطرح شده بایگانی و یا مورد عملیات بعدی قرار می‌گرفت.

اهمیت انتشار این گونه گفتارها در بازخوانی حوادثی است که در کتاب‌های تاریخ انقلاب اسلامی ایران کمتر مورد توجه قرار گرفته است و می‌تواند گوشه‌ای از تاریخ پر حادثه بین سال‌های 1340 تا 1357 را روشن کند و از طرفی از لابلای این نقل قول‌ها سیره و روش حضرت امام و برخی از مبارزین و مبارزات آنها روشنتر گردد.

با توجه به این که منابع ساواک گزارش‌های خود را از این گونه جلسات ـ بسته به میزان سواد، دقت و حافظه خود ـ ارائه می‌نمودند، احتمال خطا و نادرستی در نقل آنها وجود دارد؛ لذا ما اولاً در انتخاب و درج نقل قول‌ها از اسناد و قراین دیگر برای اثبات صحت یا مقرون به صحت بودنِ آنها استفاده می‌کنیم و ثانیاً می‌کوشیم با ذکر شواهدی آنها را تبیین نموده، یا در جایی از آنها بهره بگیریم که می‌توانند نکته‌ای غلط و یا سهوی تاریخی را اصلاح و روشن کنند.

******

از بروز و ظهور قیام مردمی در 17 دی 1356، با هماهگنی‌های انجام شده بین ساواک و سازمان امنیت عراق قرار شده بود که فعالیت‌های امام خمینی(ره) در رابطه با نهضتی که ایشان رهبری آن را به عهده داشت، محدود و به حداقل ممکن برسد و اگر توانستند این فعالیت‌ها را به کلی جلوگیری نمایند؛ البته این آرزویی بود که قدرت‌های غربی و شرقی و حکومت‌های ایران و عراق به خاطر عدم شناخت حضرت امام در سر می‌پروراندند. آن‌ها نمی‌دانستند و یا نمی‌خواستند بفهمند که رهبر کبیر انقلاب نه ترس جان داشت و نه به دنبال نام و متاع ناچیز دنیا بود بلکه هدف ایشان انجام تکلیف الهی در نجات ملت مسلمان و مظلوم ایران از دست رژیمی بود که سر سلسله آن با کودتا، خیانت و جنایت علیه ملت ایران سر کار آمده و با کودتای انگلیسی، آمریکایی 28 مرداد 1332 دیکتاتوری را در کشور نهادینه نموده بود و با تعهد و التزام به نوکری بیگانگان به حیات خود ادامه می‌داد.

«بعد از ملاقات‌های بدون نتیجه مسئولین سازمان امنیت عراق با امام(ره)، منزل آن حضرت در نجف در تاریخ 1 / 7 / 1357 توسط نیروهای بعثی محاصره شد. امام از مواضع خود عقب نشینی نکردند و سرانجام تصمیم شورای فرماندهی حزب بعث عراق (قیاده الثوره) مبنی بر اخراج امام از عراق ابلاغ گردید.

در پی این محدودیت‌ها و فشارها حضرت امام تصمیم به هجرت تاریخی خود گرفتند. هجرتی که تکمیل کنندۀ سیر طولانی و پرفراز و نشیب مبارزات آن حضرت بود. هجرتی که به گونه‌ای شگفت انگیز در اندیشه امام خطور کرد و باعث شد تا آرمان‌ها و فریاد حق طلبانه یک مرجع دینی و شیعی در قلب اروپا و جهان غرب نیز طنین افکن شود. امام خمینی از عامل این تصمیم چنین یاد می‌کنند:

«... خیال ما هم این بود که به کویت و سپس به سوریه برویم ... هیچ برنامه‌ای هم نداشتیم به پاریس برویم. شاید مسائلی بود که هیچ ارادۀ ما در آن دخالت نداشت و هرچه بود ـ و از اول هم هرچه بود ـ اراده خدا بود... فقط خواست خدا بود که باید عملی می‌شد.»

از سوی دیگر بنا به اعتراف فرمانده هوانیروز کرمانشاه و همچنین اسناد موجود، ساواک به محض اطلاع از تصمیم امام مبنی بر ترک نجف، آماده می‌شود تا در صورت ورود به مرزهای ایران، آن حضرت را ربوده و به مرکز منتقل و از آنجا به نقطه نامعلومی ببرند. ناصر مقدم، رئیس ساواک خطاب به ریاست ستاد مشترک ارتش، امریه‌ای را صادر کرده، می‌نویسد: «نظر به اینکه احتمال دارد نامبرده بالا (روح‌الله خمینی) از طریق یکی از مرزهای هوایی یا زمینی وارد کشور گردد و در این صورت خود و همراهانش بایستی بلافاصله و بدون فوت وقت با هواپیما یا هلیکوپتر نظامی به مرکز اعزام شوند. خواهشمند است دستور فرمایید به فرماندهان پادگان‌های نظامی و پایگاه‌های هوایی و فرمانداری‌های نظامی شهرهایی که دارای مرز هوایی و زمینی می‌باشند، اعلام نمایند تا در این زمینه هماهنگی لازم با سازمان‌های اطلاعات و امنیت محل معمول دارند».[1] حضرت امام تصمیم گرفتند به کویت عزیمت کنند. روز 12 مهر، امام خمینی نجف را به قصد مرز کویت ترک گفتند. دولت کویت با اشاره رژیم ایران و با هماهنگی آمریکا و انگلیس از ورود امام به این کشور جلوگیری کرد. دولت کویت پس از ساعت‌ها معطلی اجازۀ ورود نداد. امام و همراهان ناگزیر به بصره بازگشتند. قبلاً صحبت از هجرت امام به لبنان و یا سوریه بود اما اجازه ورود از سوی مقامات سوری و یا امکان فعالیت سیاسی در آنجا مشخص نبود. امام پس از مشورت با فرزندشان حجت‌الاسلام حاج‌سیداحمد خمینی تصمیم به هجرت به پاریس گرفتند. توقف کوتاه امام در فرانسه می‌توانست فرصتی برای ابلاغ پیام امام به مسلمانان اروپا و تهیه مقدمات سفر به کشور بعدی باشد. امام پس از بررسی پیشنهاد و بحث در مورد وضعیت دیگر کشورها، تصمیم سفر به پاریس را اعلام داشت و سرانجام صبحگاه 14 مهرماه 1357 حضرت امام به همراه جمعی از یاران خویش بغداد را به سوی پاریس ترک کردند. روز 14 مهر ایشان وارد پاریس شدند و دو روز بعد در منزل یکی از ایرانیان در نوفل لوشاتو ( حومه پاریس) مستقر شدند.»[2]

مرحوم حجت‌الاسلام سید احمد خمینی فرزند و یاور همیشگی امام جریان تضییقات حکومت بعثی و رفتن به کویت و پاریس را چنین شرح می‌دهد:

«... دو دولت ایران و عراق در جلساتی متعدد که در بغداد تشکیل گردید، به این نتیجه رسیدند که فعالیت امام نه تنها برای ایران که برای عراق هم خطرناک شده است. توجه مردم عراق به امام و شور و احساسات زائرین ایرانی چیزی نبود که عراق بتواند به آسانی از کنار آن بگذرد و بدین جهت برادر عزیزمان آقای دعایی را خواستند تا خیلی روشن نظرات شورای انقلاب کشور عراق را به عرض امام برساند. آقای دعایی نظرات عراق را برای حضرت امام بیان داشت که مَخلَص آن عبارت است از:

حضرت عالی چون گذشته می‌توانید در عراق به زندگی عادی خود ادامه دهید ولی از کارهای سیاسی‌ای که باعث تیرگی روابط ما با ایران می‌گردد خودداری نمایید. در صورت ادامه کارهای سیاسی باید عراق را ترک کنید.

تصمیم امام معلوم بود. رو کردند به من و فرمودند گذرنامۀ من و خودت را بیاور و من چنین کردم. آقای دعایی عازم بغداد شد. ولی از گذرنامه‌ها خبری نشد. چندی بعد سعدون شاکر رئیس سازمان امنیت عراق خدمت امام رسید و مطالبی در ارتباط با روابط ایران و عراق، اوضاع عراق و منطقه و گزارشاتی از این دست را به عرض امام رسانید، ولی در خاتمه چیزی بیشتر از پیغام قبلشان نداشت. امام خیلی صحبت کردند که متأسفانه ضبط نشد؛ مثلاً فرمودند: «من هر کجا بروم و (اشاره به زیلوی اتاقشان) فرشم را پهن کنم، منزلم است.» و یا گفتند: «من از آن آخوندها نیستم که تنها به خاطر زیارت دست از تکلیفم بردارم.» و از این قبیل.

چندی گذشت و خبری نشد. احساسات مردم عراق و ایران در موقع تشرف امام به حرم مولای متقیان صدچندان دیدنی بود؛ لذا منزلشان محاصره شد و کسی را حق ورود نبود. برادرم دعایی به بغداد احضار شد و تصمیم آخر «قیاده الثوره» مبنی بر اخراج امام به او گفته شد و در مراجعت گذرنامه‌ها را به همراه داشت.

با اجازه امام، تصمیم معظم له مبنی بر سفر به کویت به دوستان نزدیکمان در نجف گفته شد. به هفت هشت نفر از خصوصی‌ترین افراد. بلافاصله دو دعوتنامه برای من و امام توسط یکی از دوستانمان در کویت تهیه شد. (نام فامیل ما مصطفوی است لذا دولت کویت تشخیص نداده بود.) سه ماشین تهیه شد و فردای آن روز بعد از نماز صبح حرکت کردیم... زمانی که می‌خواستیم سوار ماشین شویم در تاریکی مردی غیر معمم نظرم را جلب کرد. دقیق شدم، آقای دکتر یزدی بود. او برای گرفتن پیامی از امام برای انجمن‌های اسلامی ایران در کانادا و امریکا آمده بود که مواجه با این وضع شد. تا آن لحظه او به هیچ‌وجه از جریان مهاجرت امام اطلاع نداشت. دکتر هم سوار یکی از آن دو ماشین شد. متوجه شدیم که یک ماشین از مأموران عراقی ما را همراهی می‌کنند. قرار بود آن روز آقای رضوانی (عضو شورای نگهبان) کار معمولی روزانه خود را به صورتی عادی دنبال کند. همه به نماز جماعت رفته بودند؛ اما نجف از امام خالی بود. صبحانه در یک قهوه‌خانه صرف شد: نان و پنیر و چای. نماز ظهر در مرز عراق به امامت امام خوانده شد، کارهای مرزی به سرعت انجام شد. مأمورین عراقی خداحافظی کردند و رفتند. دوستان هم به جز مرحوم املایی رحمت‌الله علیه و آقای فردوسی[پور] نماینده طبس و آقای دکتر یزدی راهی نجف شدند و ما پنج نفر روانه مرز کویت. آقایان یزدی و فردوسی و املایی کارشان تمام شد، من و امام ماندیم. گفتند صبر کنید! معلوم شد کویت مطلع شده، از مرکز شخصی آمد که خلاصه صحبت یک ساعته‌اش این بود که ورود ممنوع! بازگشتیم، عراقی‌ها منتظرمان. اهلاً و سهلاً! از دو بعدازظهر تا یازده شب معطلمان کردند. مرحوم املایی با زرنگی خاص خودش روانه بصره شد و نجفی‌ها را از چند و چون قضیه آگاه ساخت و با مقداری نان و پنیر و کتلت و از این قبیل چیزها برگشت. امام شدیداً متأثر. امام از قیافه من فهمیدند که من از اینکه ایشان را این همه معطل کرده‌اند، ناراحتم. گفتند تو از این قضایا ناراحت می‌شوی؟ گفتم برای شما شدیداً ناراحتم. گفتند ما هم باید مثل بقیه در مرزها بلا سرمان بیاید تا یکی از هزارها ناراحتی‌ای که بر سر برادرانمان می‌آید لمس کنیم. محکم باش. گفتم چشم!

در حالی که ما توی اتاقی کثیف گرد امام که دراز کشیده بودند، جمع شده بودیم تفألی به قرآن زدم: «إذهَب الی فِرعَونَ إنَّهُ طَغی قالَ رَبّ اشرَح لی صَدری وَ یسِّر لی امری»[آمد] باور کنید که نیروی تازه‌ای گرفتم. خیلی عجیب بود. بیهوده ما را بیش از نه ساعت معطل کردند، در حالی که ما گفته بودیم که می‌خواهیم به بغداد برگردیم، امام عصبانی شدند و آنان را تهدید کردند. هر وقت من به آن‌ها می‌گفتم که چرا معطل می‌کنید، گفتند باید از بغداد خبر برسد. بعد از عصبانیت امام آن‌ها بلافاصله با بغداد تماس گرفتند و برخورد امام را با خودشان گفتند. امام به آن‌ها گفتند: آنچه بر من در اینجا بگذرد به دنیا اعلام می‌کنم. این را هم به بغدادیون خبر دادند. چیزی نگذشت که آمدند که: ببخشید ما نتوانسته بودیم به مرکز خبر دهیم والا آنها حاضر به این وضع نبودند و نیستند. تو را به خدا آنچه بر شما گذشته است را به مرکز نگویید و از این قبیل مطالب که چی؟ که امام یک مرتبه چیزی علیه مرکز ننویسند. ما را سوار کردند، ولی دکتر یزدی را نگاه داشتند. دکتر به من گفت ناراحت نباشید. اینها نمی‌توانند من را نگاه دارند! چهار نفری عازم بصره شدیم. در هتلی نسبتاً خوب و تمیز شب را به صبح رساندیم. من و امام در یک اتاق، آقای فردوسی و املایی در اتاق دیگر. با تمام خستگی‌ای که امام داشتند بعد از سه ساعت استراحت برای نماز شب بلند شدند، نماز صبح را با امام خواندم و بعد از نماز از تصمیمشان جویا شدم. گفتند سوریه. گفتم اگر راه ندادند؟ اگر آن‌ها هم برخوردی مثل کویت کردند بعد کجا؟ کشورهای همسایه یکی یکی بررسی شد. کویت که نگذاشت. شارجه و دوبی و از این قبیل به طریق اولی نمی‌گذارند. عربستان که مرتب فحش می‌داد. افغانستان و پاکستان که نمی‌شد، می‌ماند سوریه و امام درست تصمیم گرفته بودند ولی بیگدار به آب نمی‌شد زد. می‌بایست وارد کشوری شد که ویزا نخواهد و از آنجا با مقامات سوری تماس گرفته شود که آیا حاضرند بدون هیچ شرطی ما را بپذیرند. یعنی امام به هیچ‌وجه محدود نگردند؛ چرا که اگر محدودیت بود عراق که منزلمان بود.

فرانسه را پیشنهاد کردم؛ زیرا توقف کوتاه‌مان در فرانسه می‌توانست مثمرثمر باشد و امام می‌توانستند بهتر مطالبشان را به دنیا برسانند. امام پذیرفتند. خوابیدیم. ساعت هشت صبح به مأموران عراقی گفتم می‌خواهیم برویم بغداد. گفتند می‌توانید برگردید نجف. گفتم نمی‌رویم. ساعتی بعد آمدند که مرکز می‌گوید تصمیمتان چیست؟ گفتم پاریس...»[3]

حضرت امام خود درباره چگونگی ایجاد حصر در عراق و سپس خروج به سمت کویت و پاریس در برخی از پیام‌ها و سخنرانی‌ها اشاره مختصری فرمودند که بخشی از آن را در این جا ذکر می‌کنیم.

 ایشان در روز خروج از عراق در 14 مهر 1357 پیامی خطاب به ملت ایران نوشته و خبر مهاجرت از عراق را در آن بازگو فرمودند. در بحشی از این پیام می‌نویسند:

«اکنون که من به ناچار باید ترک جوار مولا امیرالمؤمنین علیه السلام را نمایم و در کشورهاى اسلامى، دست خود را براى خدمت به شما ملت محروم ـ که مورد هجوم همه جانبه اجانب و وابستگان به آنان هستید ـ باز نمى‌بینم و از ورود به کویت با داشتن اجازه ممانعت نمودند، به سوى فرانسه پرواز مى‌کنم. پیش من مکان معینى مطرح نیست؛ عمل به تکلیف الهى مطرح است. مصالح عالیه اسلام و مسلمین مطرح است. ما و شما امروز که نهضت اسلامى به مرتبه بسیار حساس رسیده است مسئول هستیم. اسلام از ما انتظار دارد. چشم جهانیان امروز به سوى شما ملت غیور دوخته شده. دولت‌هاى استفاده‌طلب به مطالعه روحیه و مقدار پشتکار ملت ما پرداخته‌اند. شما مردان و زنان تاریخ باید پایدارى در راه کوبیدن ستمکاران و دفاع از حق را به جهانیان و نسل‌هاى آینده ثابت کنید...»[4]

حضرت امام خمینی در تاریخ 16  /  7  /  57 در پایان پیامی به مناسبت آغاز سال تحصیلی به مسئله هجرت خود از عراق به فرانسه با قلمی فروتنانه در مقابل ملت ایران، چنین می‌فرماید:

«...دوستان عزیز! فشار شاه موجب شد که نتوانم به فعالیت اسلامى خود که تکلیف الهى است ادامه دهم، و تصمیم گرفتم به یکى از کشورهاى اسلامى مهاجرت نمایم. کویت با داشتن گذرنامه و اجازه ورود، حتى عبور از شهر تا فرودگاه را براى خود خطرناک خواند. فعلاً وارد پاریس شدم تا با تمام مشکلات به وظیفه دینى خود که خدمت به کشور اسلامى و مردم محروم وطنم است موفق گردم. امید است تا مقدار امکان، به ملتى که براى دفاع از اسلام به فداکارى برخاسته است خدمت کنم؛ هر چند هیچ نوع خدمت جوابگوى فداکاری‌هاى مداوم ملت عزیز نیست. به پیشگاه خداوند عذر تقصیر عرضه مى‌دارم و پیروزى ملت مسلمان و سربلندى و استقلال و آزادى همه را از خداوند متعال مسئلت مى‌نمایم.»[5]

امام خمینی در تاریخ 19  /  7  /  1357 در سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم پاریس باز به نکاتی در این باره اشاره می‌فرمایند:

«... و بعدش رئیس اطلاعاتشان آمد پیش من و راجع به اینکه: شما خوب است ایران را مسلح نکنید، خوب است فعالیت نکنید؛ ما تعهداتى داریم نسبت به دولت ایران.

من گفتم که خوب، شما تعهداتى نسبت به دولت ایران دارید اما من نسبت به آن تعهدى ندارم؛ و ما هم تعهداتى خودمان داریم نسبت به اسلام و نسبت به ملت خودمان. ما به کار خودمان ادامه مى‌دهیم، شما هم هر کارى مى‌خواهید بکنید.

گفت: آخر شما هر روز اعلامیه مى‌دهید، هر روز یک نوارى مى‌فرستید و چه مى‌کنید؛ این را کمش کنید. گفتم نه! من اعلامیه مى‌دهم، نوار هم پر مى‌کنم و مى‌فرستم. منبر هم اگر رفتم صحبت مى‌کنم. این‌ها چیزى است که من نمى‌توانم خلافش را بکنم. او هم رفت و بعد تشدید کردند به طورى که من دیدم که این‌ها دیگر تحمل مطلب را ندارند؛ و پیشتر چون این را گفته بود که فلانى حالا هیچ اما شماها (رفقاى ما) را چه خواهیم کرد، من دیدم که ممکن است یک وقتى این‌ها به رفقاى ما یک تعرضى بکنند و ما هم مکانى پیشمان مطرح نیست، ما مى‌خواهیم کارمان را انجام بدهیم، بنا گذاشتم که بروم به کویت و از آنجا بعد به یکى از ممالک اسلامى بروم. با اینکه ویزا هم داشتیم، در سر حد کویت باز دولت کویت مانع شدند از اینکه ما برویم. حتى اجازه اینکه ما برویم به فرودگاه از آنجا پرواز کنیم، آنقدر هم اجازه ندادند. ما باز برگشتیم به عراق. معلوم شد که خود آن‌ها هم تفاهمى داشتند؛ منتظر ما بودند! همان جمعیتى که ما را آورده بودند باز آنجا ایستاده بودند! ما برگشتیم عراق و ما را بردند بصره و بعد از چندین ساعت بردند بغداد. و از بغداد هم دیدیم که‌ حالا بیاییم اینجا، تا بعد بتوانیم یک فلان محلى براى خودمان انتخاب کنیم. موقتاً آمدیم به فرانسه ...»[6]

دو روز بعد در تاریخ 21  /  7  /  1357 در دیدار با دانشجویان و ایرانیان مقیم پاریس باز به این موضوع پرداخته و می‌فرماید:

«در اثر فشار دولت ایران، عراق از ما خواست که قدرى کوتاه بیاییم و علیه ایران فعالیت نکنیم و ما گفتیم نه، و به وسیله سازمان امنیت نجف این کاغذ را ابلاغ کردند. من کاغذ را گرفتم گذاشتم کنار؛ جواب ندادم به آن‌ها لکن کار خودم را ادامه دادم. تا از یک سال به این طرف که کارها و فعالیت‌ها زیاد شد، و علاوه بر اعلامیه‌ها و فعالیات دیگر مصاحباتى هم با بعضى روزنامه‌هاى خارجه مثل لوموند و این‌ها شد، آن‌ها تعقیبشان زیاد شد. رئیس «امن عام»[سازمان امنیت عراق] آمد پیش من، خودش آمد، آن باز تقاضایش همین معنا بود که یک وقت حرفش مى‌شد که شما هر فعالیتى مى‌خواهید، بکنید لکن مصاحبه نکنید. ما هم به اصل مصاحبه خیلى عادت نکرده بودیم به آن. به این جوابى ندادیم لکن یک مصاحبه دیگرى شد، یعنى از فرانسه هم آمدند و مصاحبه کردند. از فرانسه هم آمدند و با آن‌ها هم مصاحبه شد و لو اینکه این‌ها آن‌ها را گرفتند. بعد که از منزل بیرون آمدند آن‌ها را گرفتند. بعد از آن، تشدید کردند راجع به این معنى که شما در اینجا- به تعبیر آن‌ها- منزل خودتان است، هر جورى مى‌خواهید باشید لکن فعالیت سیاسى نکنید. روحانى خوب است که همان- محصَل حرفشان این بود که- درس بگوید و مسئله بگوید. من گفتم که اسلام از سیاست جدا نیست؛ اسلام مثل جاهاى دیگر نیست، مثل مذاهب دیگر نیست که ذکر و دعا باشد. اسلام سیاستش با سایر احکامش با هم هستند، و من دخالت سیاسى مى‌کنم. و من، هم اعلامیه مى‌دهم و هم در ضبطْ حرف‌هایم را ضبط مى‌کنم و هم اگر مقتضى شد در منبر صحبت‌هایم را مى‌کنم؛ و این یک تکلیفى است شرعى براى من. گفتند که آخر ما یک تعهداتى با دولت ایران داریم، با آن تعهدات نمى‌شود این کارها. گفتم خوب، من هم- قریب به این معنى- یک تعهداتى با اسلام دارم و با ملت ایران، من هم نمى‌توانم که از تعهداتم دست بردارم. منتهى شد به اینکه آن‌ها گفتند که نه، نباید بشود و ما گفتیم باید بشود. و آن‌ها ما را محصور کردند در منزل. البته نه اینکه بگویند شما نیا بیرون؛ کسى را نمى‌گذاشتند [بیاید]، ایرانى‌هایى که از بیرون مى‌آمدند، این‌ها را مانع شدند. یک روز هم طلبه‌ها را مانع شدند الاّ یکى دو سه نفر. من بیرون نیامدم از منزل. بیرون که نیامدم، خوب در ایران یک چیزهایى شد، و فلان. من دیدم که خوب، ما بخواهیم اینجا توى منزل بمانیم و کارى نکنیم و بگوییم ما هم درس مى‌خوانیم و ... این مخالف با وضع ماست...»[7]

سند زیر درباره سخنرانی مرحوم آیت‌الله عباس واعظ‌طبسی در تاریخ 21  /  7  /  57 در منزل آیت‌الله سید حسن قمی است. در بخشی از این سخنرانی، ایشان سخن قاطعانه حضرت امام در جواب رئیس سازمان امنیت عراق را نقل به مضمون نموده است تا علاوه بر نشان دادن شجاعت امام در مقابل رژیم دیکتاتور و بعثی عراق، همت بلند ایشان در مبارزه با حکومت پهلوی را به شنوندگان القا و تفهیم نماید.

*****

 

از: فرمانداری نظامی مشهد و حومه (ر- 2)                       شماره: 152 / 7 / 02 / 501

به: تیمسار ریاست سازمان اطلاعات و امنیت خراسان                    تاریخ: 3 / 8 / 1357

 

موضوع: خبر

خبر واصله حاکی است روز 21  /  7  /  57 شیخ طبسی در منزل آیت‌الله قمی سخنرانی و چنین اظهار داشته است: رهبر ما بزرگ‌مرد تاریخ و رهبر آزادی امت است. او همواره در میان کشورها آواره می‌باشد. این مرد برای ما افتخار است. امام خمینی از این فرودگاه به فرودگاه دیگر می‌رود و این پادشاه ظالم و همراهانش مانند فرعون و یزید، خون مردم شریف ایران را می‌مکند. کارتر[8] را رئیس خود قرار داده، نفت و منافع کشاورزی به جیب امریکا می‌رود. کویت از امریکا ترسید و به امام خمینی را راه نداد؛ چون ایران به این کشور حق سکوت می‌دهد. ما مبارزه خودمان را ادامه می‌دهیم، همچنان که رهبر ما امام خمینی گفته است: حتی اگر در خرابه‌ها بمانم، مبارزه با این دولت ننگین و خونخوار[را] ادامه می‌دهم. به علت کشتار در تهران نام میدان ژاله را به میدان شهیدان نامگذاری کرده‌اند.

خواهشمند است دستور فرمایید پیرامون صحت خبر مزبور تحقیق و نتیجه را به این فرمانداری اعلام فرمایند.

فرماندار نظامی مشهد و حومه ـ سرتیپ جعفری

از طرف سرهنگ ستاد فرهمند

عین خبر فوق از طریق شهربانی واصل شده است.

1. آقای... به صورت گزارش خبر منبع فرمانداری نظامی... شود.

2. نظریه یکشنبه: با عنایت به اینکه طبسی از روحانی [روحانیون] متعصب و طرفدار خمینی و ناراحت سابقه‌دار می‌باشد، مفاد گزارش خبر مورد تأیید است.

3. نظریه چهارشنبه: نظریه یکشنبه تأیید می‌شود.

4. نظریه جمعه: نظریه چهارشنبه تأیید می‌شود.

 

 

پی‌نوشت‌ها:


[1] . سند مزبور در صفحه 345، جلد 18 انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک این مرکز درج شده است و تصویر آن در پایان همین شرح نیز آمده است.

[2] . مقاله: هجرت تاریخی امام خمینی (س) از عراق به پاریس، سایت امام خمینی(ره).

[3] . مقاله: همراه با امام در هجرت، همان، به شماره: 45325.

[4] . صحیفه امام، ج ‌3، ص 481.

[5] . همان، ص 488

[6] . همان، ص 502 و 503

[7] . همان، ص 516 و 517

[8] . جیمی کارتر، سی و نهمین رئیس جمهور امریکا، پس از دوران کوتاه مدت حکومت 5 / 2 ساله جرالد فورد، در انتخابات ریاست جمهوری سال 1977 با اکثریت از وی پیشی گرفت و به ریاست جمهوری آمریکا رسید. وی در اول اکتبر 1924 در ایالت جورجیا متولد شد. در جوانی کشاورز و فروشندة بادام زمینی بود لکن به تحصیل پرداخت و در رشته حقوق فارغ‌التحصیل شد. او مدتی در نیروی دریایی امریکا در بخش اداری خدمت کرد و سپس به مجلس ایالتی جورجیا راه یافت و بعد فرماندار این ایالت شد. مهمترین رخداد دوران ریاست جمهوری کارتر که مهمترین رویداد در جهان نیز محسوب می‌شد، سقوط نظام 2500 سالة سلطنتی و پیروزی انقلاب اسلامی در ایران بود. این انقلاب و حوادث پس از آن، مهمترین ضربه بر سیاست خارجی حکومت کارتر بود. پس از این شکست کارتر به یک رشته اقدامات تهاجمی مبادرت ورزید، از جمله: تشکیل نیروی واکنش سریع در خاورمیانه در زمستان 1980، حملة نظامی به طبس در خاک ایران در بهار 1980 به منظور آزاد کردن دیپلمات‌های آمریکایی که به جرم جاسوسی در سفارتخانة آمریکا در تهران به گروگان گرفته شده بودند و تحریک عراق به آغاز جنگی ویرانگر و 8 ساله علیه ایران و حمایت از عراق در این جنگ. کارتر در انتخابات نوامبر 1980 آمریکا از رقیب جمهوری‌خواه خود رونالد ریگان شکست خورد و از صحنة سیاست کناره‌گیری کرد. او در خلال 12 سال حکومت جمهوری‌خواهان (8 سال رونالد ریگان و 4 سال جورج بوش) از میدان سیاست کنار بود، اما با پیروزی مجدد دمکرات‌ها به رهبری کلینتون، مجدداً وارد فعالیت‌های سیاسی شد. وی در تابستان و پاییز سال 1994 در فرونشاندن بحران هسته‌ای کره شمالی و نیز فیصله بحران هائیتی از طریق مذاکره و در چهارچوب منافع کاخ سفید، نقش مؤثری به عنوان میانجی ایفا کرد.

 

منبع: یاران امام به روایت اسناد ساواک، آیت‌الله حاج‌ شیخ‌ عباس واعظ‌طبسی، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول، سال 1394، ص 521.



















 
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است.