حبیب ثابت پاسال، تاجالملوک، اشرف پهلوی و نفوذ و اقتدار بهائیت در ایران در دوره پهلوی
تاریخ انتشار: 21 آبان 1402
حبیب ثابت پاسال از جمله بهائیانی بود که در آغاز سلطنت رضاخان، در سازماندهی تشکیلات بهائیت تلاش قابل توجهی داشت. ترددهای مکرر او به حیفا و ملاقات با سران بهائیت در سرزمین اشغالی فلسطین، او را به عنوان یکی از سرانِ اصلی بهائیت در ایران مطرح کرد، تا جایی که پس از مرگ شوقی افندی(13 آبان 1336) و تبدیل رهبری فردی به رهبری شورایی تحت عنوان «بیتالعدل»، زمانی که در سال 1337ش شرکتی به نام «امناء» برای رتق و فتق امور اقتصادی بهائیت در ایران شکل گرفت، حبیب ثابت به عنوان رئیس هیئت مدیرهی آن منصوب شد. تشکیل شرکت امناء، «مرکب از تعدادی از سران بهائی» بود که بر فعالیتهای اقتصادی و اموال تشکیلات بهائیت نظارت داشت و حبیب ثابت، «رئیس هیئت مدیره» آن بود.[1]
از همین طریق بود که فعالیتهای تبلیغیِ تشکیلات و مسافرتهای داخلی و خارجی گروهی از بهائیان که موسوم به «ایادی امرالله» بودند، سازماندهی میشد.[2]
«وجوهی که سالیانه از شرکت نونهالان و امناء... در سال جمعآوری میشود، کاملاً محرمانه بوده و توسط دو یا چند نفر، به صورتهای تجارت و یا با داشتن پوششهای دیگری از ایران خارج، حتی در اجتماع بهائیان هیچ کس نمیتواند میزان این وجه را تعیین و یا مقدار اصلی آن را بداند.»[3]
چگونگی و میزان سرمایههای به دست آمده و خارج نمودنِ آن از کشور نیز، از پیچیدگیهای تشکیلاتی بود که در پوششِ فعالیتهای تجاری صورت میگرفت.
حبیب ثابت، از جمله افرادی است که پیچیدگیهای فراوانی در رفتار و فعالیتهای او وجود دارد. پیچیدگیهایی که با فریبکاریهای متفاوتی درهم آمیخته است. او همواره یکی از اعضایِ اصلیترین کانونهای تصمیمگیری بهائیان ایران، تحت عنوان «محفل ملی» بود که برخی از جلسات آن را در منزل خود، برگزار مینمود.[4]
حبیب ثابت، تا سال 1328ش در آمریکا بود و با بهائیان ساکن آنجا ارتباط داشت. او از این موقعیت بهره گرفت و فعالیتهای اقتصادی خود را با هدف آماده نمودنِ بازار برای محصولات آمریکایی، در خیابان راکفلر پلازا آغاز کرد. تأسیس شرکت فیروز و ارسال لوازم آرایشی و بهداشتی به ایران یکی از اقدامات او بود.
او با حمایتهای بسیاری که از وی صورت میگرفت، به ثروت فراوانی دست یافته بود. ثابت پاسال با تاجران کلان و سیاستمداران آمریکا ارتباط نزدیک داشت و همین روابط نقش او و تشکیلات بهائیت و بهائیان را در نحوه عمل در قبل و پس از کودتای 28 مرداد رقم میزد.
حبیب ثابت از زمان رضاخان با دربار ارتباط داشت و در این رفت و آمدها با تاجالملوک همسر رضا شاه و مادر محمدرضا و اشرف پهلوی نیز ارتباط گرفت.
در دوران دولت دکتر محمد مصدق، تاجالملوک و اشرف پهلوی مجبور به خروج از کشور شدند. در این موقع، حبیب ثابت که اینک با حمایتهای پیدا و پنهان داخلی و خارجی به یکی از قدرتهای اقتصادی بزرگ تبدیل شده و در کشورهای آمریکا و فرانسه نیز دارای خانه و سرمایه بود، در آمریکا به سر میبرد. لذا هنگام ورود تاجالملوک و اشرف پهلوی به آمریکا میزبان آنها بود و تمام سعی خود را نمود تا نسبت به این دو نفر و همراهان آنان، نهایت پذیرایی و خدمت را بنماید.
با توجه به مطالب گفته شده، آیا صِرف آشنایی و روابط قبلی موجب این پذیرایی بود؟! آیا سرویس اطلاعاتی یا سیاستمداران و صاحبان کارتلهای اقتصادی آمریکا، به تشکیلات بهائیان اطلاع داده بودند که محمدرضا شاه به زودی دکتر محمد مصدق را کنار خواهد زد و قدرت کامل در ایران را باز خواهد یافت و منافع و صلاح ثابت پاسال و تشکیلات بهائیت در حمایت و جانبداری از شاه و خاندان پهلوی است؟ تا بدینوسیله اعتماد مقامات عالی کشوری و لشگری را جلب کرده، بتوانند نقشههای بعدی را پیش برند؟ چنانکه گذشتِ زمان و حوادثِ سالهای 41 تا 57 هم، بهخوبی نفوذ قدرتمندانه بهائیان در عرصههای سیاسی، نظامی، فرهنگی و اجتماعی را نشان میدهد.
حبیب ثابت پاسال داستان چگونگی ورود ملکه پهلوی به آمریکا در آن زمان را چنین تعریف میکند:
«یک روز تلفن دفترم زنگ زد و از سوی رئیس شرکت کشتیرانی کنستالیشن بود. تلفن کننده خبر کرد که در یکی از کشتیهای باربری ما، البته کشتی معتبری که کابینهای درجه یک مسافربری هم دارد، علیاحضرت ملکه پهلوی و همراهانش جای دارند و در راه مسافرت از فرانسه و انگلستان، ناشناس به نیویورک میآیند ... و این کشتی در لنگرگاه هوبوکن نیز توقف خواهد کرد ... ساعت ده صبح بود. کشتی به آرامی لنگر انداخته بود ... اجازه ورود گرفتیم ... ملکه کت و دامن در بر و کلاه خاکستری زیبایی بر سر داشت ... در همان لحظه به دفترم تلفن کرده گفتم هرچه زودتر با هتل والدرف آستوریا تماس گرفته اتاقهای کافی برای سکونت ملکه و 8 تن همراهان ایشان تأمین کنید. یک کامیون کوچک هم برای حمل پنجاه تا شصت جامهدان بفرستید.»
حبیب ثابت در نقل این خاطره، به شکستن پای ملکه مادر و بردن وی به بیمارستان و عمل جراحی او اشاره دارد تا جایی که مینویسد: «سرانجام به بیهوشی تن در داد به شرطی که من سوگند یاد کنم تا پایان عمل در همان اتاق بمانم و دست ایشان را در دست خود نگه دارم.» به همین دلیل بود که محمدرضا پهلوی در این مدت، دو تلگراف برای حبیب ثابت فرستاد که در آن نوشته بود: «از خدمات شما نسبت به مادرم بینهایت ممنون و متشکرم.»
سوگندی که حبیب ثابت به بهاءالله یاد کرد و در اتاق عمل در کنار ملکه مادر باقی ماند، کافی بود تا پس از بازگشت وی به ایران، دیگر دستهای ملکه پهلوی از دستان حبیب ثابت خارج نگردد و او را به یکی از قطبهای اصلی اقتصاد کشور؛ و در یازدهم مهر ۱۳۳۷ با تأسیس تلویزیون، به یکی از قطبهای فرهنگی ایران تبدیل کند.[5]
و اما داستان خروج اجباری تاجالملوک و اشرف پهلوی در دوران دکتر محمد مصدق به صورت اختصار از این قرار بود:
«اشرف که پس از تبعید پدر در خلال سالهای ۱۳۲۰ تا روی کار آمدن مصدق در اردیبهشت ۱۳۳۰ به یکی از مهرههای پرنفوذ دربار تبدیل شده بود، با نفرت ذاتی از مصدق که تبار اشرافی قاجاری او به این نفرت بیشتر دامن میزد؛ رو در روی مصدق قرار گرفت و در این راه مادرش نیز دست کمی از او نداشت. این دو با هم جناح درباری مخالف مصدق را تشکیل دادند.
مصدق به هیچوجه نظر خوبی نسبت به اشرف نداشت و مداخله او در امور سیاسی کشور را خلاف شئون سلطنت، تخطی از اصول مشروطه و مغایر حیثیت کشور میدانست. مصدق با جا دادن امور مالی دربار و کاخ سلطنتی در دایره حساب و شمارش، به شدت مخارج این دو نهاد را تحت کنترل در آورده بود. اشرف تمام همّ خود را به کار بست تا مصدق را ساقط کند؛ لذا از دسیسهکاری بر ضد دولت دست برنداشت و در انتخابات مجلس شانزدهم (1328 تا 1330ش)، برخی از وکلای مورد اعتماد خود از قبیل عزیز زنگنه، سرتیپ پیراسته و منوچهر تیمورتاش را به مجلس فرستاد تا در مقابل جبهه ملی در کار دولت و مجلس اخلال ایجاد کنند. او افسران و درجهداران ارتش را به اقدام علیه دولت مصدق تشویق و تحریک کرد و در حادثه ۲۳ تیر ۱۳۳۰ به همراه مادرش با تقسیم پول بین طرفداران دربار، نظم تظاهرات تودهایها علیه آورل هریمن، نماینده رئیس جمهور آمریکا ـ که برای میانجیگری بین دولت ایران و انگلستان به تهران آمده بود ـ را برهم زد تا به مقامات آمریکا بقبولاند که دولت مصدق ناتوان از برقراری امنیت در کشور و ایران در خطر در افتادن به دامان کمونیسم است. در پی این حوادث مصدق اطلاعات و مدارکی به دست آورد که از توطئه اشرف پرده برمیداشت و نشان میداد که اشرف به همراه مادرش در قضیه فوق دست داشتهاند. لذا در نامهای به علا وزیر دربار، تهدید به استعفا کرد و علت استعفای خود را کارشکنیها و فعالیتهای ضد دولتی اشرف و مادر او به ویژه ملاقاتهای آنان با میدلتون کاردار سفارت انگلیس، عنوان کرد. علا قول داد که مادر شاه و اشرف برای استراحت به اروپا فرستاده شوند. البته مصدق در خاطرات خود بدون ذکر چنین مسائلی دلیل تبعید اشرف را سوءتفاهم موجود میان اشرف و برادرش محمدرضاشاه عنوان میکند و با اشاره به ملاقات اشرف با نمایندگان انگلیس و آمریکا برای راه اندازی کودتا مینویسد: «در ۱۱ اوت ۱۹۵۳ (۲۰ مرداد ۱۳۳۲) آلن دالس، جلسه محرمانهای در یکی از پایگاههای آلپ سوئیس با شرکت دو شخص عالیمقام تشکیل داد: یکی لویی هندرسن، سفیر کبیر آمریکا در ایران که بنا به مصلحت چندی از ایران غیبت کرده بود و دیگری شاهزاده خانم اشرف خواهر دوقلوی شاه که او هم به واسطه سوءتفاهمی که با شاه داشت، از ایران خارج شده بود و در سوئیس اقامت گزیده بود.»
اشرف نیز گویا ابتدا به پاریس سپس به سوییس رفت و از آنجا با پیامهای محرمانهای که برای برادرش میفرستاد محمدرضاشاه را به ایستادگی در مقابل مصدق تشویق میکرد و به او قوت قلب میداد تا در برابر مصدق جسارت داشته باشد؛ حتی با استفاده از پول، روزنامهنگاران خارجی را واداشت تا درباره مصدق و شکست حتمی او مطلب بنویسند. این نخستین تبعید اشرف بود که پس از چند ماه به کشور بازگشت. با گشایش مجلس دوره هفدهم (7 اردیبهشت ۱۳۳۱ بازگشایی شد و در ۲۸ آذر ۱۳۳۲به فرمان شاه منحل شد) موقعیت مصدق رو به ضعف گذاشت. مذاکرات نفت به سرانجام نرسید و دولت مصدق با مشکلات مالی و اقتصادی فراوانی مواجه شد. در ۲۵ تیر ۱۳۳۱ دکتر مصدق از پی به توافق نرسیدن با شاه بر سر واگذاری پست وزارت جنگ به او، با اعتماد به جایگاه خود نزد مردم از مقام نخستوزیری استعفا داد. شاه بیدرنگ احمد قوام را به نخستوزیری برگماشت. اشرف در این قضیه نقش اصلی داشت. او ارتباط مخدوش میان شاه و قوامالسلطنه را بهبود بخشیده بود و به شاه اطمینان داده بود که با نخستوزیر شدن او خطری جانب شاه را تهدید نخواهد کرد. بنابر این مجلس سنا را به مبارزه با دولت مصدق واداشت. مادر شاه نیز از قوامالسلطنه حمایت میکرد اما با قیام ۳۰ تیر ۱۳۳۱ به رهبری آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی و فریاد یا مرگ یا مصدق مردم، ناگهان ورق برگشت، کار قوامالسلطنه به استعفا کشید و مصدق بار دیگر بر کرسی نخستوزیری جلوس کرد. پس از قیام، مصدق که اشرف و مادرش را از عوامل اصلی روی کار آوردن قوام و کشتار مردم میدانست برای جلوگیری از توطئههای احتمالی دیگر او، از شاه خواست تا مادر و خواهرش اشرف را از ایران خارج کند.
در اواخر مرداد ۱۳۳۱ اشرف به پاریس رفت و در آنجا منتظر ماند تا مادرش به او ملحق شود. سپس به اتفاق مادرش راهی آمستردام شد و پس از ۱۰ روز اقامت در این شهر برای پیوستن به خواهرش فاطمه با مادر عازم آمریکا شد؛ اما پس از مدتی دوباره به فرانسه بازگشت. فردوست میگوید که اشرف در دوران تبعید سه بار به ایران آمد و با محمدرضا ملاقات کرد و برای سقوط مصدق باند و دسته سازمان داد. در مرتبه دوم و سوم با اسدالله رشیدیان هماهنگی کرد. مصدق هم از طریق شهربانی از فعالیتهایش باخبر بود ولی اقدامی علیه او نکرد.»[6]
چند سند زیر مدارکی در باره موارد بالاست که در برخی از گزارشهای ساواک انعکاس یافته است.
پینوشتها:
[1] . شرکت امنا عبارت بود از سازمانی مرکب از سران بهایی که در 1337ش با هدف اولیه اداره اموال و املاک شوقی افندی در ایران تأسیس شد. ساختمان این شرکت در خیابان ارباب جمشید واقع بود. وظیفه این شرکت بر اساس اظهارنامهای که در امریکا و کانادا به ثبت رسیده عبارت بود از: عقد قراردادهای اقتصادی، نظارت بر موقوفات و املاکی که از طرف بهائیان سراسر کشور وقف میشد، پذیرفتن موقوفات و انجام معاملات تجاری. این شرکت سالانه بیش از چهارصد میلیون تومان سود خالص داشت و کارمندان اداره کل مالیات بر درآمد تهران همواره با اخذ مبلغی رشوه از اخذ مالیات کامل از این شرکت خودداری میکردند. بر اساس سندی از ساواک هیئت اجرایی این شرکت در تهران مرکب از سه نفر زیر بود:
1. حبیب ثابت رئیس هیئت مدیره 2. هوشنگ هوشمند مدیر عامل 3. امانتی عضو.
در شهرستانها هم این وظیفه را هیئتی نُه نفره بر عهده داشتند. شرکت امنا برای اینکه شناخته نشود و حساسیتی بر نیانگیزد هیچ گاه به نام خود و یا فرقه بهایی وارد فعالیتهای اقتصادی نمیشد. این هیئت ثروتهای کلان را در اختیار معتمدان خود قرار میداد و آنها به نام خود به تجارت مشغول میشدند. ولی در اصل سرمایه و ثروت از آن جامعه بهائیت و شرکت امنا بود. حبیبالله ثابت که عضو هیئت امنای شرکت امنا بود و مدتی نیز ریاست هیئت مدیره آن را بر عهده داشت در دهههای سی و چهل با برخورداری از این سرمایه کلان وارد عرصه اقتصادی شد و به بزرگترین قدرت اقتصادی در ایران تبدیل گردید.
نکته مهم و قابل ذکر درباره شرکت امنا آن است که شرکت مزبور کلیه املاک و مستغلاتی را که از سوی جامعه بهائیان به نام شوقی افندی به ثبت رسیده بود و او نیز در وصیتنامهاش تمامی آن املاک و مستغلات را جزو موقوفات عامه و متعلق به عموم اعلام کرده بود، برخلاف وصیتنامه شوقی افندی همه آنها را به نفع خود تصاحب کرده، سرمایه اولیه فعالیتهای اقتصادی خود در جهان قرار داد و بدون آنکه درباره هر یک از آن املاک و مستغلات انحصار وراثتی صورت دهد با تبانیهایی که با دفاتر ثبت اسناد و املاک انجام داد همه آنها را به نام خود به ثبت رساند. (کاموربخشایش، جواد، حبیب ثابت پاسال، فصلنامه مطالعات تاریخی، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، سال ششم، شماره 24، بهار 1388، صفحه 137 و 138)
[2] . رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، حبیب ثابت پاسال، مرکز بررسی اسناد تاریخی. همچنین بنگرید: حبیب ثابت پاسال از اعضای اصلی تشکیلات بهائیان ایران، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[3] . همان.
[4] . همان.
[5] . همان.
[6] . دریایی، نیلگون، سایه شوم اشرف پهلوی بر دولت دکتر مصدق، فصلنامه مطالعات تاریخی، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، سال چهاردهم، شماره 54، پاییز 1395، صفحه 210 تا 212.
آقای خسرو معتضد در این باره مینویسد:
«علت واقعی تبعید اشرف از ایران که در شهریور ماه 1330 انجام شد، به دست آمدن اطلاعات و مدارکی از مداخلات و دسیسهکاریهای او و مادر محمدرضا در امور سیاسی، به حضور پذیرفتن وکلای مجلس مخالف مصدق، مذاکره با نمایندگان سیاسی و اطلاعاتی بریتانیا و تحریک افسران ارتش به مخالفت با اقدامات دکتر مصدق بود. از همه مهمتر کشف این مدرک بود که ضمن حوادث 23 تیر ماه 1330 که حزب توده به مناسبت ورود آورل هریمن نماینده ویژه رئیس جمهوری امریکا به تهران تظاهراتی برپا کرد، مادر محمدرضا و اشرف، پولهایی بین عدهای از طرفداران دربار تقسیم کردند تا تظاهرات یاد شده را بر هم بزنند و با به خون و آتش کشیدن گردهمایی و راهپیمایی تودهایها، دولت امریکا را به اذعان این نظریه وادار کنند که دولت مصدق، دولتی بیاراده و ناتوان است و ایران در معرض سقوط به مغاک کمونیسم قرار دارد. این دوره تبعید کوتاه بود و اشرف پس از چند ماه به ایران بازگشت. در آذر ماه 1330 مصدق تصمیم به استعفا گرفت و علت استعفای خود را برای حسین علاء، وزیر دربار شاهنشاهی، ملاقاتهای اشرف پهلوی با مخالفان دولت در خارج از کشور و تماسهای ملکه مادر درباره وکلای عضو اقلیت در مجلس و نشستهای محرمانه در دربار و مذاکره با میدلتون، کاردار سفارت بریتانیا در تهران ذکر کرد... هشدار مصدق سبب شد که مادر محمدرضا مراودت خود را با میدلتون و دیگران قطع کند و به گذشت زمان چشم بدوزد.
در خلال سال 1331، و به ویژه پس از گشایش هفدهمین دوره مجلس شورای ملی، موقعیت دولت دکتر مصدق رو به ضعف گذاشت و به سبب به نتیجه نرسیدن مذاکرات نفت، قطع عایدات ناشی از حق الامتیاز محاصره دریایی انگلیس و تحریکات و تشنجات عمال روسیه شوروی و انگلستان، سرانجام مجلس بنای مخالفت با او را گذاشت و تحریکات سفارت انگلستان و دسایس مادر محمدرضا باعث شد که مصدق در صدد کنارهگیری از مقام نخست وزیری برآید.
علت تصمیم مصدق برای استعفا کردن این بود که اعتقاد داشت ارتش به دلیل فرمان گرفتن از شاه، در انتخابات و امور سیاسی دخالت میکند و بهتر است پست وزارت جنگ برعهده خود او، یعنی دکتر مصدق، قرار بگیرد. شاه درخواست مصدق را نپذیرفت و او در روز 25 تیر 1331 استعفا کرد. شاه، احمد قوام (قوامالسلطنه) را به نخستوزیری برگزید و مجلس شورای ملی با اکثریتی ناچیز به قوام رأی تمایل داد. اشرف پهلوی در آن روزها از اروپا به ایران آمده بود و در کنار شاه قرار داشت. او و مادر محمدرضا، حامی قوام و مشوق او بودند و میاندیشیدند کار مصدق پایان یافته است؛ اما روز 30 تیر 1331 تمام احزاب و جمعیتهای سیاسی و به طور کلی عموم مردم تهران قیام کردند و در شهرستانها نیز یک سلسله تظاهرات توفانزا بر پا شد و مردم به قیام دست زدند و آیتالله کاشانی، رهبر مذهبی و سیاسی مردم ایران، قوامالسلطنه را مهدورالدم دانست و در نتیجه کابینه قوام سقوط کرد و خود او مورد تعقیب قرار گرفت. پس از این واقعه، مصدق که مادر محمدرضا و اشرف پهلوی را در سقوط کابینه خود مسئول میدانست از شاه خواست آن دو نفر را از ایران اخراج کند... اشرف در اواخر مرداد ماه برای یک بار دیگر، به وسیله هواپیما و مادر محمدرضا در شهریور 1331 از راه زمینی ایران را ترک گفتند... اشرف پس از خروج از ایران یکراست به پاریس رفت و در آنجا به انتظار آمدن مادرش، ملکه تاجالملوک نشست... بعد از مدتی اشرف تصمیم گرفت به اتفاق مادر خود به امریکا نزد خواهرش فاطمه برود... اشرف همراه مادرش راهی آمستردام شدند... و پس از ده روز اقامت در آمستردام همراه مادر خود با کشتی مجلل نیوآمستردام عازم آمریکا شد. بعد از مدتی که در آمریکا بودند در تاریخ 15 بهمن 1331 به فرانسه مراجعت کردند. اشرف در این کشور در دوران تبعید دچار مشکل مالی شدیدی شده بود زیرا ثروت کلانی را که در تهران داشت مصدق اجازه انتقال آن را نمیداد و همچنین دولت مقررات سختی در مورد انتقال ارز اتخاذ کرده بود. از آنجا که خروج او از ایران به سرعت انجام گرفت حتّی موفق نشده بود پولهایی که در بانکهای ایران داشت خارج کند. اشرف در آمریکا ملاقاتهایی با بعضی از رجال سیاسی (حسین مکی) و مأموران اطلاعاتی آمریکا و انگلیس برای سرنگونی دولت مصدق انجام داد در یکی از ملاقاتهایی که با (آر.کی) عضو مهم آژانس امنیت ملی داشت، صریحاً به وی گفت:
«ایران در دست حزب توده است. مصدق نمی تواند جلوی فعالیت های این حزب را بگیرد و آنها همه جا حضور دارند. مصدق نسبت به خانواده ما کینه دارد. جز سرنگونی شاه و آواره کردن خانواده ما به هیچ موضوعی فکر نمی کند... تودهایها در ارتش نفوذ دارند. در شهرستانها کمیته های مسلح مخفی درست کردهاند. دولت شوروی باتمام قوا از آنها حمایت میکند. تعدادی از کارشناسان برجسته انقلابی شوروی اکنون در سفارت تهران به سر می برند...»
اشرف در ملاقاتهایش ضمن بیان مطالب دیگر، به نماینده آژانس مرکزی اطلاعات صریحاً میگوید برای سرنگونی حکومت مصدق و بازگشت دموکراسی! و کوتاه کردن دست شورویها حاضر به انجام هر نوع مأموریت، همکاری و جانفشانی است... مأمور سیا به اشرف توصیه میکند برای انجام مأموریتی که ممکن است به وی محول شود بهتر است به اروپا برود، تا به ایران نزدیکتر باشد. و بدین ترتیب او به پاریس میآید (در بهمن 1331) و در آنجا به انتظار مینشیند. (معتضد، خسرو، اشرف در آیینه بدون زنگار، تهران، نشر البرز، 1376، ج 2، ص 339 تا 397)
همچنین بنگرید: بهائیت عامل استعمار و نقش حبیب ثابت پاسال در رژیم پهلوی، سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی.
جانسون معاون رئیس جمهور آمریکا و حبیب ثابت پاسال
حبیب ثابت پاسال و ریچارد نیکسون رئیس جمهور آمریکا
محمدرضا پهلوی به همراه حبیب ثابت پاسال
محمدرضا پهلوی در بازدید از ایستگاه تلویزیونی حبیب ثابت در تهران. در تصویر هرمز ثابت، ناصر ذوالفقاری، علی مؤید
نفر وسط ریچارد الیرز و پاروی از آمریکا در دیدار با حبیب ثابت پاسال
تعداد مشاهده: 10108